منطقه قفقاز بدلیل واقع شدن در منطقه حساس و استراتژیک اوراسیا ، امروزه به دلایل ژئوپلتیک ، ژئواستراتژیک و ژئواکونومیک نگاه جهان ، قدرتها ، بازیگران منطقهای و بین المللی را به خود جلب نموده و اهمیت فوق العاده تاریخی خود را مجددا بازیافته است . قفقاز که زمانی متمادی حیاط خلوت و حوزه نفوذ بلادرنگ شوروی روسیه بود و در ادوار متمادی تاریخ نیز محل منازعه و رقابت بازیگران بوده است ، اکنون به محل رقابت دیگر قدرتهای بزرگ کنونی تبدیل شده و هر کدام از بازیگران منطقهای و جهانی بدنبال نفوذ و حضور تامین هرچه بیشتر منافع خود هستند.
حمایت و پشتیبانی آمریکایی ها از فرایند تغییر رژیم ها در سه کشور اوکراین ، قرقیزستان و گرجستان را نمی توان الزاماَ کوششی در جهت کسب منافع بیشتر تعریف و تفسیر کرد . در واقع ، آنچه که برای آمریکائی ها در این زمینه احتمالاَ از اهمیت بیشتری برخودار است علاوه بر جنبه های پرستیژی حمایت از دموکراسی اولاَ جایگزینی مجموعه ای از رژیم های بی ثبات و ناکارآمد با رژیم هایی می باشد که از لعاب دموکراتیک برخوردار باشند و ثانیاَ ایجاد الگویی از تغییرات سیاسی به نظر آید که احتمالاَ می تواند در سایر نقاط جهان به عنوان یک سرمشق مورد توجه قرار گیرد .
بیش از سه سال است که بیداری اسلامی منطقه بسیار وسیعی از جهان عرب را در برگرفته است. این میان، منطقه خلیج فارس به دلیل ساختار سیاسی متصلب و غیر دمکراتیک و وجود شکاف های عمیق اقتصادی و اجتماعی بستر مساعدی برای بیداری اسلامی بوده است؛ اما موقعیت ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک این منطقه برای جهان غرب و همسویی نظام حاکم در این کشورها با غرب، سبب گردیده غربیان موج بیداری اسلامی را مدیریت و مانع سرایت آن به این منطقه حساس شوند. یکی دیگر از دلایل اهمیت منطقه خلیج فارس قرابتِ جغرافیایی آن با جمهوری اسلامی است. جهان غرب به دلایل متعدد از دخالت مستقیم برای ممانعت از گسترش موج بیداری اسلامی به منطقه خلیج فارس خودداری کرده است؛ لذا این مأموریت به برخی بازیگران منطقه محول شده است؛ از جمله عربستان سعودی که تمایلات و توانایی های ویژه ای دارد. با توجه به ویژگی های بحرین که باعث تأثیرپذیری بیشتر آن از انقلاب اسلامی و به تبع بیداری اسلامی شده است، عربستان برای آن که از پیامدهای دمینووار بیداری اسلامی در سرنگونی حاکمان محافظه کار منطقه خلیج فارس جلوگیری کند، تمام کوشش های سیاسی و نظامی خود را برای حفظ نظام حاکم در بحرین به کار گرفته است. این مقاله با ترکیب نظریه های «هژمونی» و «مهار» جایگاه عربستان سعودی به نیابت از نظام جهانی سلطه در رویارویی با موج بیداری اسلامی در منطقه خلیج فارس به ویژه بحرین را تحلیل کرده است.