دیپلماسی عمومی، روشی جدید برای تاثیرگذاری بر هویت، گفتمان ها، کنش ها، افکار عمومی و شکل دهی محیط مناسب برای موفقیت دستگاه دیپلماسی با کمک شبکه ها و رسانه های جدید جهت تامین منافع ملی و پیشبرد سیاست خارجی است. عصر اطلاعات به سمتی می رود که دیپلماسی سنتی بر پایه واقع گرایی سیاسی با تکیه بر قدرت سخت، جای خود را به دیپلماسی نوین و (دیپلماسی عمومی) می دهد که در آن قدرت نرم برتری دارد. در این مقاله ضمن تعریف مبانی، ماهیت، ابزار و عمل کرد دیپلماسی عمومی نوین، اثربخشی تحریم ها بر دیپلماسی عمومی آمریکا را به روش توصیفی - تحلیلی بیان می شود. در این راستا، در پی پاسخ به این پرسش اساسی هستیم؛ ماهیت دیپلماسی عمومی آمریکا در قالب اعمال تحریم های اقتصادی نسبت به ایران چگونه قابل تبیین است؟ فرض پژوهش بر این مبنا استکه، سیاست تصویرسازی و اعتباربخشی آمریکا، تحریم های اقتصادی را نزد افکار عمومی با تکیه بر ساختار دیپلماسی عمومی در وضعیت بینابینی قرار داده است. در این رهگذر به تحریم های انرژی اشاره می شود و اثربخشی تحریم ها در وضعیت اقتصادی و در نتیجه هم سویی با دیپلماسی عمومی آمریکا در وضعیت بینابینی ارزیابی می گردد.
انقلاب تکنولوژی اطلاعات، عرصه اندیشه و عمل زندگی انسان ها را در همة ابعاد دگرگون می کند و عرصة زندگی سیاسی نیز از این دگرگونی کنار نیست. مقالة حاضر، مبانی این تحول را از منظر فلسفه، جامعه شناسی و ارتباطات می کاود و در بستر خاص علوم سیاسی به رابطة کارآمد تکنولوژی اطلاعات و عرصة سیاست توجه دارد. این نوشته در قالب رویکردهای خوش بینانه و همدلانه، موضوع را بررسی می کند. مقاله ابتدا مبنا و پایة فلسفه و تکنولوژی اطلاعات را ترسیم می کند و پس از شرح آن، جنبه های چهارگانة پیوند آن با تکنولوژی اطلاعات و سیاست را در قالب جنگ اطلاعاتی، دیپلماسی دیجیتالی، دولت الکترونیکی و جامعه مدنی مجازی مورد کاوش قرار می دهد.
هجوم انتحاری به برجهای مرکز تجارت جهانی به عنوان نمادهای سرمایهداری جهانی شده و ساختمان وزارت دفاع آمریکا (پنتاگون) در آغاز هزاره سوم، رخدادی عظیم بود که سرنوشت جامعه بشری را دگرگون و تاریخ روابط بینالملل را به دو برهه پیش و پس از این واقعه تقسیم کرد.
در دهه نخست هزاره سوم، در نظام امنیت بین الملل بحران هایی به وقوع پیوست که موجد تغییراتی شگرف در مؤلفه های پیشین امنیتی در جهان شد، به نظر می رسد منشور که پس از تأسیس سازمان ملل متحد عهده دار مدیریت بحران های امنیتی جهان بود، در مواجهه با این بحران ها، ناکارامد و در حالتی از بهت و بلاتکلیفی به سر می برد. به دلیل خواست و تمایل قدرت برتر در نظام بین الملل، تروریسم از نوع بین المللی و دفاع در برابر آن، تحت عنوان دفاع پیشدستانه به عنوان مهم ترین این بحران ها برجسته شد. استمرار دفاع پیشدستانه با تعقیب سیاست قتل هدفمند اعضا و رهبران گروه های تروریستی با استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی، همچنان منشور را نادیده می انگاشت که حوادث و اقدامات بعدی برخی کشورها باعث تسری این نادیده انگاری منشور به سایر کشورها نیز شد. بررسی این پژوهش نیز نشان از آن دارد که متن فعلی منشور توان مدیریت و قاعده مندکردن بسیاری از بحران های نوین امنیتی را دارا نیست. این چالش به میزانی عمیق است که برخی از جناح های افراطی در غرب را معتقد ساخته که منشور عملاً معاهده ای مرده و مربوط به دوران کهن است. جناح های افراطی غرب تمایل به آن دارند تا با حذف محذورات منبعث از منشور، نیازهای امنیتی خویش را با تکیه بر قدرت سخت حل وفصل کنند. در فقدان هرگونه واکنشی از سوی جامعه جهانی، این امر به رویه ای تبدیل خواهد شد که موجب بروز تهدیداتی جدی در نظام امنیت بین المللی خواهد گشت.