این مقاله به بررسی چگونگی تاثیر شعر رمانتیک اروپا بر روند پیدایش و تکامل شعر نو پارسی میپردازد. تاملی بر اشعار نیما یوشیج به عنوان پایهگذار شعر نو پارسی و چند تن از نوپردازان پس از او نشان میدهد که شعر رمانتیک اروپا تاثیر عمیقی بر ابعاد مختلف شعر نو پارسی نهاده است. هوگو، دوموسه، گوتیه و دیگران در شعر فرانسه و وردزورث، کلریج، شلی و دیگر رمانتیکهای انگلیس برای شکستن قالبهای صوری و مفهومی نئوکلاسیک تغییراتی را در شعر لازم میدیدند تا به وسیله آنها بتوانند شعر را از خمودگی در محتوی، قالب و زبان درآورند. نیما آن تغییرات را در شعر کهن پارسی به کار گرفت و به دیگران هم معرفی کرد. در این مطالعه بازتاب چند اصل شعر کهن پارسی به کار گرفت و به دیگران هم معرفی کرد. در این مطالعه بازتاب چند اصل شعر رمانتیک اروپا در آثار منظوم نیما، توللی، فرخزاد، نادر پور و اخوان مورد بررسی قرار گرفته است تا بیانگر عمق تاثیر شعر دوره رمانتیک اروپا بر پیدایش و رشد شعر نو پارسی باشد.
مکتب رمانتیک از مکاتب ادبی دیگر گسترده تر و پیچیده تر به نظر می رسد و از اهمیت خاصی برخوردار است. ویژگیهای این مکتب بر دو اصل عمده آزادی هنر و تجلی احساسات نوین استوار است اما رمانتیسم تنها محدود به تغزل و بیان احساسات شخصی و توصیف طبیعت نبوده و فراتر از آن در زمینه های دیگر مانند سیاست، مذهب و نقد ادبی گسترش می یابد و جلوه های آن حتی در نهضت های مختلف ادبی قرن بیستم ماندگار است.
روایت اصطلاحى فراگیر براى ارجاع به انواع گسترده اى از نوشته ها و گفته هاست اما در تحقیق حاضر روایت در معناى ادبى آن مورد بررسى قرار مى گیردکه شامل انواع ادبى چون رمان، رمان کوتاه و داستان کوتاه است. روایت در معناى ادبى آن از دیرباز حوزة تحقیق و پژوهش مکاتب ادبى مختلف به خصوص ساختگر ایى روسى بوده است، اما فرضیه پردازان و منتقدان معاصر نیز روشهاى آن را در گرایش هاى مختلف و گاهأ متضاد خود به کارگرفته اند. در نو شته حاضر با طرح مفهوم "دیدگاه روایى "که عمدتأ از نظریات راجر فالر گرفته شده است، أنواع مختلفى از راویان یک داستان معرفى و ارائه مى شوند. راوى یک داستان مى تواند درونى باشد یعنى به درون افکار و احساسات شخصیتها نفوذ کند و یا برونى باشد یعنى مثل خواننده داستان فقط ظوإهر و رفتار شخصیتها را ببیند و به افکار و احساسات آنها دسترسى نداشته باشد. این درونى و برونى بودن نیز به بخشهاى دیگرى قابل تقسیم است. در دیدگاه روایى، به بررسى و نقد دیدگاههاى زمانى، مکانى و روانشناختى یک روایت و چگونگى تشخیص آنها پرداخته مى شود تا دیدگاه ایدئولوژیکى نویسنده یک داستان تعیین شود. در هر دیدگاه توانمندى و روشنگرى ابزارهاى زبانشناختى در نقد آثار ادبى به تصریرکشیده مى شود.
آغاز قرن نوزدهم و با نمایش "ارنانی" اثر ماندگار ویکتور هوگو عصر تازه ای در ادبیات اروپا پدید آمد که در دوره کوتاهی در انگلستان و آلمان و سایر کشورهای اروپایی نفوذ چشمگیری یافت و شعرا و نویسندگان بزرگی چون "گوته" و "شیللر" در آلمان و "لامارتین" ، "الکساندر دومای پدر" ، "آلفرد دوموسه" و "سنت بوو" در فرانسه ، "گری" و "ریچاردسن" در انگلستان ظهور کردند.
سبک و مکتب ادبی چه تفاوتی با هم دارند؟ این دو مقوله ادبی در عین نزدیکی، گاهی از هم فاصله می گیرند. برای دریافت تفاوت سبک با مکتب، قدیمیترین و جدیدترین تعاریف سبک شناسی از روی قابل اعتمادترین منابع انگلیسی استخراج شده و سپس بین این تعریفها با تعاریف موجود مکتب مقایسه ای صورت گرفته است. برای امعان نظر بیشتر کارهای عملی سبک شناسی نیز ملحوظ شده است. مثلا سعی شده است دانسته شود که محمد تقی بهار چه تعریفی از سبک شناسی داشته و عملا در کار سبک شناسی تا چه اندازه به تعریف خود نزدیک شده است.علی رغم تفاوت در تعاریف سبک شناسی، به لحاظ اصول، این تعاریف به هم نزدیک اند و تفاوت عمده در این است که تحلیل معنایی اثر جزو وظایف سبک شناسی است یا نه؟ تفاوت عمده سبک شناسی با مکتب ادبی نیز در همین نکته است. اگر وظیفه سبک شناسی تحلیل زبانی و معنایی یک اثر باشد، تفاوتی بین سبک و مکتب نخواهد بود؛ چرا که مکتب نیز هم حوزه زبان را شامل می شود و هم حوزه معنا را. ولی هرگاه تحلیل معنایی یک اثر را کار سبک شناسی ندانیم، تفاوت مهمی میان سبک و مکتب پدید می آید. به نظر می رسد نظریات دیگر که گاه سبک را انفرادی می دانند و مکتب را گروهی و یا مکتب را عامتر از سبک می دانند بر اساس محکمی استوار نیست.