تحقیقات زیادی در خصوص فرهنگ سازمانی ، نقش و چگونگی تفییر و تحول آن توسط محققین انجام شده است اما متأسفانه در کشور ما بسیاری از سازمان ها،از وجود و نحوه عملکرد فرهنگ سازمانی بی اطلاع هستند. مدیران موفق به شناسایی، تغییر ، توسعه و هدایت فرهنگ سازمانی پرداخته و از این طریق بر رفتار فردی در سطح سازمانی تأثیر گذاشته و م.جبات دستیابی به اهداف سازمانی را فراهم می کنند. در این مقاله ضمن ارائه تعریف سازمانی، تغییر و پرورش فرهنگ سازمانی مورد توجه قرار گرفته و عواملی که بر نحوه تغییر و اثربخشی آن تأثیر می گذارد بررسی شده است. همچنین روش های تغییر و پرورش فرهنگ سازمانی شامل آموزش، تغییر افراد کلیدی،توسعه نظام مشارکتی،نظام ارزشیابی عملکرد، توسعه نظام مدیریت بر مبنای هدف،تغییر ساختار و سایر نظام های سازمانی،طراحی مشاغل مورد مداقه قرار گرفته است.
مقایسه نظرات کارکنان و مدیران دانشگاه تربیت معلم تهران درباره انگیزه های کاری کارکنان این دانشگاه دکتر علی محمد امیرتاش اعتقاد بر این است که انگیزه کارکنان پایه های کارآیی و اثربخشی سازمان را تشکیل می دهد. در نتیجه ، مدیرانی که به موفقیت سازمان خود پایبند هستند باید برای شناخت عواملی که بیشترین انگیزه را در فرد ایجاد می کند تلاش کنند. تفاهم و توافق متقابل مدیران و کارکنان بر اهمیت و اولویت انواع مختلف انگیزه های کاری، زمینه لازم را برای اینکه هر دو طرف، با رسیدن به هدف های خود، در محیط کار احساس رضایت کنند فراهم می آورد. هدف اصلی این تحقیق نیز این است که درجه توافق فکری مدیران و کارکنان دانشگاه تربیت معلم تهران را بر بعضی از انگیزه های کاری مهم به دست آورد. بدین منظور، از پرسشنامه ای که شامل ده انگیزه کاری مخلف است و در سال 1949 توسط لیندهال تهیه، و بعداً توسط محققان دیگر نیز به کار گرفته شده، استفاده گردیده است. برای جمع آوری اطلاعات، کارکنان باید بر حسب اهمیتی که برای هر یک از ده انگیزه کاری قایل بودند به آنها در پرسشنامه نمره بدهند(10=بالاترین و 1= کمتریناهمیت). در مرحله بعدی،مدیران، بر حسب اهمیتی که فکر می کردند از انگیزه های کاری برای کارکنان آنها دارد، مواد همین پرسشنامه را به همان صورت بین 1 تا 10 ارزشگذاری کردند تا بدین ترتیب توافق فکری مدیران و کارکنان بر اهمیت هر یک از ده انگیزه کاری با یکدیگر قابل مقایسه شود. یافته های تحقیق نشان داد که توافق فکری بین مدیران با استادان، و همچنین مدیران با کارمندان، هردو 20 درصد و در مورد 80 درصد بقیه انگیزه ها،اختلافات بین 30 تا 60 درصد در نوسان است. آزمون فرضیه در مورد میانگین ها پیشنهاد می کند که مدیران با مجموعه کارمندان زن و مرد 50 درصد، با استادان مرد 10 درصد، با استادان زن 30 درصد، با مجموع کارمندان 90 درصد، با کارمندان مرد 50 درصد و با کارمندان زن 20 درصد، اکثراً در حد a=0/01 اختلاف نظر دارند. مطالعات همبستگی بین سن و انگیزه های کاری نشان داد که در گروه مدیران 90 درصد، در گروه استادان 100 درصد و در گروه کارمندان 60 درصد همبستگی های محاسبه شده منفی هستند، که البته در دسته مدیران صفر درصد، در دسته استادان 60 درصد و در دسته کارمندان 40 درصد، نیمی در حد a=0/05 و نیمی دیگر در حد a=0/01 معنی دار بوده اند. در مقایسه میانگین مردان و زنان، در هر یک از سه رده شغلی، انگیزه کاری، هیچگونه تفاوت معنی دار در حد a=0/05 مشاهده نگردید.
نظام های آموزشی و بخصوص نظام آموزش عالی، به مرور پی می برند که شرایط پیچیده امروز، بدون مدیریت و رهبری مؤثر قادر نخواهد بود که پاسخگوی مسئولیت های فزاینده خویش باشند.زیرا با آشکارشدن اهمیت آموزش عالی در جامعه، مردم روزبروز نسبت به مسایل مرتبط با آموزش عالی حساسیت بیشتری پیدا می کنند و شیوه های سنتی مورد تردید واقع می شوند. در این مقاله سعی شده است که به طور خلاصه فضای حاکم بر دانشگاه ها و شیوه رهبری و هدایت آنها ترسیم گردد.لذا پس از اشاره ای کوتاه به ماهیت و نقش آموزش عالی،ابعاد مدیریت و رهبری دانشگاهی مورد اشاره قرار گرفته و ضمن مطرح کردن آثار منفی اعمال قدرت در دانشگاه ها و اداره کردن آنها به عنوان سازمان های بوروکراتیک و اینکه استادان و اهل علم در فضای بوروکراتیک نمی توانند خلاق و نوآور باشند، به مزایای مشارکت و توسعه فرهنگ مشارکتی در دانشگاه ها پرداخته شده است. روش تحقیق حاکم بر این پژوهش توصیفی و روش گردآوری اطلاعات میدانی و مصاحبه بوده است. یافته ها مبین این نکته می باشند که در حال حاضر بیشتر ساختار حاک بر دانشگاه ها بوروکراتیک بوده و نمی تواند پاسخگوی نیازهای جامعه باشد. در حالی که روشی که می تواند به نیازها به گونه ای بهتر پاسخ دهد مشارکتی است. برای استقرار این نظام می باید عامل و یا عنصر حاکم سیاسی بر سازمان دانشگاه ها، به سوی اعتماد بیشتر به اعضاء هیأت علمی کشیده شود و اصطلاحات لازم در آن انجام پذیرد.
مؤلف این مقاله بر این عقیده است که در نبود یک نظام فراگیر و کارامد تأمین اجتماعی، «بیکاری» موجب فقر و به تبع آن باعث بروز جنایات، انحرافات، تنش ها و بی نظمی های اجتماعی و خشونت می شود. وی ضمن بررسی نارسایی های ساختاری و مناسبات ناکارامد در ایران، شکاف توسعه و وضع جمعیت کشور را مورد توجه قرار داده و با بررسی تحول و نرخ رشد سالانه جمعیت ایران، به ساختار سنی جمعیت و مشخصه های ساختاری جمعیت در سال های 1355 تا 1375، ضرورت اصلاحات و تعدیل های ساختاری پرداخته است. مقاله با اشاره به نرخ ضعیف مشارکت اقتصادی جمعیت کشور، تحول جمعیت و نیروی کار، تحول عرضه و تقاضا، ساخت سنی مشارکت اقتصادی و بیکاری پنهان (یا اشتغال ناقص) ادامه یافته، و در پایان، سطح اشتغال به کار، بهره وری نیروی کار و رشد تولید به مثابه «جان مایه نظام تأمین اجتماعی» معرفی شده است.