در دوران مدرن بعد از تضعیف عقلانیت نظری، تجربه دینی مرکز توجه بسیاری از فیلسوفان دین قرار گرفت. از جمله مباحثی که این فیلسوفان به آن علاقه وافری نشان دادند بحث از ماهیت تجربه دینی و اعتبار یا حجیت آن است. از باب مثال، شلایرماخر و اتو تجربه دینی را از مقوله احساسِ همراه با آگاهی دانستند و آلستون و سوین برن با بیان تشابه آن با تجربه حسی سعی در اعتباربخشی به آن داشتند. کتاب عناصر بنیادین فلسفه دین: تجربه دینی بعد از مروری اجمالی بر برخی دیدگاه ها در زمینه ماهیت تجربه دینی و تبیین رویکرد ادراکی در جهت اثبات اعتبار تجارب دینی و چالش های پیش روی آن، برآن است که مباحثی این چنین درباره تجربه دینی، مبتنی بر رویکردی معرفت محور در فلسفه دین است؛ رویکردی که با ایجاد محدودیت هایی در تعریف تجربه دینی و انحصار آن در تجاربی خاص، صرفا به دنبال کشف تطابق این تجارب با واقع می باشد. اما نویسنده لازم می بیند این رویکرد معرفت محور با رویکردی فهم محور تکمیل گردد؛ رویکرد فهم محور، گسترش فهم انسان دیندار را دارای جایگاه بسی مهم تر از کشف مطابقت با واقع می داند و بر آن است که فلسفه دین لازم است در جهت رشد فاعل شناسا و گسترش فهم او جهت داده شوند.