دین ِتمام زندگی (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
دین اَتَمّ و اَکمَل
دینِ دنیا و آخرت
دینِ فرد و اجتماع
دین ایدئولوژی و اخلاق
منابع
ادیان را به اعتبارهای گوناگون، دستهبندی کردهاند. آنچه که در بحث عرفیشدن اهمیت دارد و میتواند ملاک دستهبندی ادیان مختلف قرار گیرد، حیَّز ِ دنیوی و نشأء اجتماعی دین است ؛ لذا مناسبترین شاخص برای گونهشناسی دین که پاسخگوی چنین بحثی باشد، بررسی نحوه نگرش دین به دنیا و میزان اهتمامی است که به عرصه حیات اجتماعی دارد. از این حیث میتوان ادیان جهانی را در کلیترین وضعیت، در دو گونه "تجزیگرا" و "اندماجی" از یکدیگر بازشناخت. رابرتسون میگوید غالب جامعهشناسان این واقعیت را پذیرفتهاند که جوامع برحسب اینکه دین جاری در آن، چه خصلتی داشته باشد، حداقل دو نوع متفاوت پیدا میکند. نوع نخست، جامعهای است که در آن، دین در بهترین حالت و در گستردهترین صورت خویش، موقعیت نهادی را در کنار دیگرنهادهای اجتماعی و عرفی اشغال خواهد کرد؛ درحالی که در جامعه نوع دوم، دین در
|24|
تمامی اجزا و عرصههای آن حضور تأثیرگذار دارد. او جامعه نخست را دارای "دین نهادی" (Institutional Religion) و جامعه دوم را دارای "دین تسرییافته" (Diffuse Religion) میخواند. (Robertson1970:54)
وبر نیز در دستهبندی خود از ادیان، دو دین "رستگاری" و "شریعتی" را از هم تفکیک میکند. تعریفی که او از این دو نوع ارائه میدهد، تا حدی با گونهشناسی "تجزیگرا / اندماجیِ ما انطباق دارد.
وبر میگوید که دین ِرستگاری، معطوف به آخرت است و عموماً زندگی دنیا را خوار میشمارد ؛ درحالی که دین شریعتی و مناسکی به دنیا ارج میگذارد و در صدد همسازی با آن است. (فروند / نیکگهر 1362 : 91_188) چیزی نزدیک به همین گونهشناسی را به نحو دیگری تحت عنوان ادیان "تکبُعدی" و "دوبُعدی" معرفی کردهاند. حدیثی منسوب به رسول اکرم (ص) به همین جنبه متفاوت در بعضی از ادیان اشاره ضمنی دارد
[1] : کانَ اَخی موسی عَینُهُ الیُمنی عَمیاء و اَخی عیسی عَینُهُ الیُسری عَمیاء و اَنَا ذُوالعَینَین. 2
برنارد لوییس بیآنکه قصد ارائه گونهشناسی خاصی از ادیان داشته باشد، در مقایسه میاناسلام و مسیحیت به همین تفاوتها اشاره میکند. او میگوید تلقی مسیحیان غربی در دوره مدرن و میانه از دین چنین بوده است که به بخش و قسمتی از حیات تعلق دارد و برای اموری خاص مقرر شده است و لذا از دیگر بخشهای حیات، قابل تجزی است. آنها در حالی همین تلقی را از اسلام انتظار دارند که اسلام اساساً چنین دینی نیست. (لوییس / بهروزلک 1378 : 26) اسلام یک دین قانونگرا، فراگیر و همه جانبه است ؛ نه به معنای رسمی، بلکه به این معنای اخلاقی که اللَّه یک خدای دربرگیرنده همه جانبه است که میتواند قواعدی را برای هر جنبه از زندگی... مقرر دارد. (ترنر / وصالی 1379 : 195)
گونهشناسی دیگری که وبر و دیگران هم بدان اشاره کردهاند، با شاخصه "اینْدنیایی" (This Worldly) و "آنْدنیایی" (Other Worldly) بودن ِرویکرد ادیان صورت گرفته است . این گونهشناسی بهرغم وضوح ظاهریاش، در مرحله مصداقیابی دچار اغتشاش و آشفتگی غیر قابل توجیهی است. به عنوان مثال، وبر مدعی است که اسلام کمتر از مسیحیت، رویکرد اینْدنیایی دارد
[3] و هودسون برخلاف او معتقد است که اسلام، یهودیت و آیین زرتشت، اینْ دنیاییتر از مسیحیت و مانویت میباشند. (Robertson1970:90)
رابرتسون در توجیه این اختلاف نظر فاحش در تشخیص و مصداقیابی، به دو عامل
|25|
اشاره کرده است؛ یکی مقطع تاریخی متفاوتی که هر یک از این دو در استناد و ارجاع مدعای خود مدّ ِنظر داشتهاند
[4] و دیگری آن که ایفای نقش فعال در تغییر جهان از سوی یک آیین را بهخطا بهداشتن ِرویکرد اینْ جهانی آن منتسب کردهاند. درحالیکه آنچه مسیحیت را بر خلاف اسلام به یک آیین آنْ جهانی مبدل ساخته است، تأکید آن بر "رازگرایی" (Mysterism) و داشتن ِمناسبات "تقابلی" (Paradoxical) با دنیاست
[5].(Ibid:91-3)
پس "اندماجی" برحسب آنچه گفته آمد، صفتِ آن دسته از ادیانی است که میان دنیا و آخرت نقاری نمیبینند و نسبت ِمعارض و صورت ِنقیضی میانشان برقرار نمیسازند؛ بلکه آنها را دو بخش مکمل از حیات انسان و دو نشأه متفاهم از هستی عالَم برمیشمرند
[6] که جمع میان آنها نه تنها میسر است، که توصیه شده و طرحی برای آن ارائه گردیده است
[7]. برخلاف این گونه، ادیان "تجزیگرا" تنها به تقابل میان دنیا و آخرت قائلند و موالیان خویش را در انتخابی بس دشوار بهسوی آخرت فرامیخوانند؛ چرا که بهای درک یکی، ترک دیگری است
[8]. از دین یهود، زرتشت و اسلام
[9] بهرغم تفاوتهای مهمشان، به عنوان مصادیقِ ادیان ِ دارای رهیافت اندماجی نام بردهاند و بودیسم
[10]، مسیحیت
[11] و آیین مانی
[12]را که قائل به نکوهیدهبودن ِامتزاج نور و ظلمت بود، از ادیان تجزیگرا به شمار آوردهاند.
شاخصههای مکمل دیگری نیز برای دستهبندی ادیان بنابر اعتبار مورد نظر ِما در این بحث وجود دارد که بیارتباط با ویژگی ِ"اندماجی / تجزیگرا" نیست. مثل ِ"فردی / جمعی"بودنِ آموزههای یک دین و "رستگاریطلب / آرمانگرا">
[13] بودن ِجهتگیریهای غایی آن. ادیانِ آخرتگرا و دنیاگریز، نوعاً مروج آموزههای به شدت فردی و درونگرایانهاند؛ درحالیکه ادیان اندماجی و دنیاپذیر، علاوه بر فرد، نسبت به مسائل جامعه مؤمنان نیز حساسند. در مقابلِ اهتمام ِآخرتگرایانه و دغدغه نجات فردی که از خصلت رستگاری طلب ِادیان ِتجزیگرا برمیخیزد، دنیاپذیری و توجه به مصالح ِجمعی در ادیان اندماجی، صبغه ایدئولوژی گرایانه نیز به آنها بخشیده است. گونه اخیر، راه نجات و رستگاری بشریت را از مسیر آباد ِدنیا و اصلاح ِجامعه انسانی میجوید.
دین اَتَمّ و اَکمَل
اعتقاد مسلمانان درباره "ختم نبوت"، علاوه بر دلایل درونْ دینی
[14]، از طریق بررسی تقویم تاریخی ظهور ادیان بزرگ نیز قابل اثبات است. درحالیکه پیروان ادیان بزرگ
|26|
با واقعیت به سرآمدن ِتاریخی دیانت خویش به سختی کنار میآمدند و مدعای جانشینی آیین خلف را به راحتی نمیپذیرفتند، امّا "واقعیت"، حُکم تاریخی خویش را بر آنان رقم میزد و بیهیچ مدارایی، خاتمه آن دوران و نسخ آیین قدیم را با فرا رسیدن عصر و آیین جدید اعلام مینمود. ظهور دین جدید از پی ِاُفول ستاره آیینهای کهن که با پیامی کاملتر و زندهتر از عقاید منجمدشده پیشین از راه میرسید و از توانایی جذب و انتشار افزونتر و نشاط و پویایی بیشتری نسبت به اسلاف خویش برخوردار بود، نشان میداد که برای ادیان نیز همچون جوامع و تمدنها، آجال و سرآمدی هست.
با نظر به برخی از دلایل درونْ دینی ِخاتمیت که در عین حال از مستلزمات منطقی و مقوّمات عقلانی آن نیز به شمار میرود، چنین استفاده میشود که برای ورود به دوران خاتم و مهیاشدن ِشرایط ختم نبوت، لاقل دو فرایند از دو سو باید در آن نقطه به انتهای راه خویش برسند و ثمره خود را به بار بنشانند. یکی فرایندی که با آغاز حیات بشری در کره زمین دستبه کار شده است و طی قرون و نسلهای متمادی موجبات بلوغ عقلی و آمادگی روحی بشر را تدریجاً فراهم آورده است و دوم فرایندی است در سلسله ادیان و خصوصاً در زنجیره ادیان توحیدی که همگام با رشد عقلی و روحی بشر، به ا ِکمال و ا ِتمام پیام وحی منتهی گردیده است. ثمره حاصل از این دو روند تکاملی، از راه رسیدن ِدوران کاملاً متفاوتی است برای بشر که پس از آن قادر خواهد شد بی آن که پیام جدیدی از آسمان دریافت نماید، بر اُستوان عقل خویش بایستد و با تمسک به فحوای آخرین پیام، راه خویش را در جاده کمال ادامه دهد. برایناساس لازمه فرض خاتمیت و حلول دوران بلوغ بشریت، متکی و مسبوق بر ظهور آیینی است به تمام معنا اَتَمّ و اَکمَل و این خصوصیات از ظرفیت فراگیر و قابلیت فراتاریخی و مقدورات فوق بشری آن نمایان میگردد. بدیهی است که اسلام به عنوان "آخرین فرمان ِ دینی خداوند" (God'S Final Dispensation) و دین خاتم
[15] و آیین اَتَمّ و اَکمَل
[16] که واقعیتهای تاریخی نیز تاکنون مدعای آن را نقض نکرده است، باید از چنین ظرفیت،قابلیت و مقدوراتی برخودار باشد ؛ چرا که در غیر این صورت، اصلیترین مدعای آن به خطر میافتد.
نخستین انتظار از دین خاتم آن است که بهجای ارائه برنامههای موقتی، حسب وضع و حال یک جامعه و یک دوره تاریخی خاص که توسط آیینهای پیشین آورده میشد، آورنده یک قانون اساسی جامع و فرازمان و فرامکان باشد. (مطهری، ختم نبوت: 30_26) چنین قانونی
|27|
برای چنان منظوری باید بر "سنن جاوید الهی"، "ناموس لایتغیر طبیعت" و "فطرت پاک انسانی" استوار باشد.
اقبال لاهوری با نظر به وجود همین ویژگیها در اسلام است که میگوید: پیامبر اسلام در میانه جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است. (لاهوری / آرام 1346 : 145)
مدعای این تحقیق در باب واکنشهای متفاوت مسیحیت و اسلام به فرایندهای عرفیشدن و عقبنشینی مسیحیان و مقاومت مسلمانان در برابر آن، در همین تمایز اساسی نهفته است که میان مجموعه آموزههای موقت با تعالیم جاوید، میان ِدورهای که بهسرآمده است با دوران خاتمیت و بالاخره میان یک دین ِناقص و ناتمام با دینی کامل و تمامعیار وجود دارد
[17]. اعتقاد به کامل و تمامعیاربودن ِاسلام، همچنین موجب تقویت انگیزههای "احیاگری" و روحیه "فعالگرایی" در میان مسلمانان میگردد و همین امر، ظرفیتهای بالقوهای را در دل ِدینداران و در درون این آیین برای واکنشهای ادواری در برابر حکومتهای عُرفی و ساختهای نامقبول از نظر دینی، پدید میآورد و انگیزه برای ایجاد نمونه آرمانی و بازگشت به اوضاع مطلوب را زنده و آماده نگه میدارد
[18].
این مطالعه را با بیان مهمترین ویژگیهایی که آیین اسلام را مستعد چنین منزلتی نموده وآن را قادر ساخته است تا در برابر امواج عرفیساز دچار انفعال و عقبنشینی نگردد، پِی میگیریم.
دین ِدنیا و آخرت
نیچه تحت تأثیر انتظارات برآمده از سنت ِدینی حاکم بر فرهنگ غرب و روح تجزیگرا و رویکرد آنْجهانی ِجاری در مسیحیت، از اسلام و ظرفیتهای عرفی و دنیاپذیر آن، شگفت زده شده است و در یک برداشت همْسو با آرمانهای خویش، تصویر و تصوری از اسلام ارائه داده است که چندان واقعی به نظر نمیرسد ؛ لیکن به جهت در بر داشتن ِحقایقی از تلقی انسان مدرن غربی درباره فاصله عمیقی که میان اسلام و مسیحیت وجود دارد، دارای اهمیت است. به علاوه او یکی از معلمان تئوریک اندیشه عرفی میباشد و تأملات و برداشتهای او کمک شایانی در تشخیص و شناخت این اندیشه به ما میکند. او میگوید :
اگر اسلام، مسیحیت را خوار میشمارد، در این کار هزاران بار حق با اوست. وجود اسلام مستلزم وجود مردان است... مسیحیت میوه فرهنگ ِجهان ِکهن را از ما به یغما بُرد و بعدها میوه فرهنگ اسلامی را نیز از دست ما ربود. جهان ِشگفتانگیز اعراب اسپانیا که از بنیاد با
|28|
ما بیشتر بستگی داشت، با ادراکها و ذوقهای ما صریحتر از یونان و روم سخن میگفت، لگدکوب شد. زیرا این فرهنگ، شریف بود و خاستگاه خود را به غریزههای مردانه مدیون بود، زیرا حتی در آن گنجینه نادر و عالی ِ زندگانی اعراب اسپانیا، باز به زندگانی آری میگفت. بعدها جنگجویانِصلیبی بر ضد چیزی جنگیدند که بهتر بود در برابرش به خاک میافتادند. فرهنگی که در مقایسه با آن حتی قرن نوزدهم ما باید خود را بس ناتوان و دیرآمده تصور کند. (نیچه / دستغیب 1352 : 131)
هر چند ظنّ و تلقی نیچه از اسلام با آنچه که مسلمانان از آیین خویش میشناسند، تفاوتهای جوهری فراوانی دارد، بااینحال شاهد کوچکی است از تصوری که در میان متفکرین قرن هیجده و نوزده غرب، یعنی در اوج رواج رویکردهای عرفی، از اسلام و مسیحیت وجود داشته است. علت اینکه برای نیچه و دیگران بُعد اجتماعی و مواجهه مثبت اسلام با دنیا اینچنین مهم و عمده جلوه کرده و باعث گردیده است حتی ابعاد دیگر آن به عنوان یک دین، از دید ایشان پنهان بماند، علاوه بر تفریط مسیحی، از افراط آن روزگار در روآوری ِبیمحابا به سوی دنیا ناشی میشده است و از غلبه رهیافت تجزیگرایانه بر هر دو سنت قبل و بعد از رنسانس نشئت میگیرد.
تصویر ارائهشده از سوی نیچه درباره اسلام، اگر با تسامح بسیار، پذیرفته هم شود، تنها یک چهره از واقعیت را نشان میدهد و اتفاقاً ابعاد دیگر واقعیت دین و مشخصاً اسلام را که با طبع و مرام او سازگار نیست، مغفول میگذارد. آنچه که از چشم و درک نیچه و دیگر متفکرین و شرقشناسان درباره اسلام مغفول مانده است، اولاً رهیافت اندماجی این آیین به دنیا و آخرت است و ثانیاً بر قراری پیوند و اتصال میان این دو بخش از هستی است به نحوی که بر روی هم یک کل واحد را تشکیل میدهند. حتی تقدم و تأخر به ظاهر موجود میان این دو نشأه حیات نیز نمیتواند این دو دنیا را از هم جدا و منفک سازد. آنها در همند و با همند و برای هم. یعنی همانطورکه سرگذشت دنیوی انسان، سرنوشت اُخروی او را رقم میزند، معادشناسی او نیز در لحظه لحظه حیات اینْجهانی او تأثیرگذار است. (نصر / اسعدی 58:1373)
شهید مطهری میگوید که اسلام یک دین "زندگیگرا" است، نه
|29|
"زندگیگریز". اسلام آخرتگرایی را در متن زندگی قرار داده است. از نظر این آیین، راه آخرت از متن زندگی و مسؤولیتهای دنیوی میگذرد. (مطهری 1362 : 224)
آمیختگی دنیا و آخرت در اسلام را از این حدیث معصوم بهخوبی میتوان فهمید که میگوید: کُنْ لِاخِرَتِکَ کَاَنَّکَ تَموتَ غَداً وَ کُنْل ِدُنیاکَ کَاَنَّکَ تَعیشَ اَبَداً. از طریق یادآوری آخرت، اسلام به پیروان خویش نوع خاصی از زندگی را میآموزد، بیآنکه عیش دنیوی ایشان را کمبها یا مذموم شمارد. غور در هر دو جانب این عبارت، مرز مفارق اسلام را با نگره دنیاگرایی ملحدانه از یک سو و با رویکرد دنیاگریز و آخرتگرایانه مسیحیت از سوی دیگر بهخوبی نشان میدهد.
اسلام با مهمترین دغدغه خاطر و دلمشغولی مسیحیان ِمؤمن در ترک و ا ِدبار دنیا مخالفت کرده است و بر این که هیچ رهبانیت و زهد منفی در اسلام پذیرفته نیست
[19]، تصریح نموده است. تعاریف کاملاً متفاوتی که اسلام از زهد ارائه میدهد، نمیتواند در مشی و سلوک پیروان آن بیتأثیر باشد و آنانرا در مواجهه با دنیا و مشخصاً با دنیای جدید، همچون مسیحیان در انفعال و بهت باقی گذارد و به تمکین و بیعملی وا دارد. زهد اسلامی، زهدی که مؤمن را از توقف ِدر گذشته برحذر میدارد و بهسوی آینده فرامیخواند
[20] و به او شکر نِعَم و ورع الهی و عدم اقتناع به حیات دنیوی و اکتفاء به اندوخته خویش را میآموزد
[21] و درعینحال مؤمن ِمتزهّ ِد را از ضایع کردن اموال و تحریم دنیا برحذر میدارد و حتی آنها را از این که زهدشان موجب تظاهر و تسابق ایشان گردد، منع مینماید
[22]. رویکرد توأمانی اسلام را در آخرت گرایانهترین آموزه اخلاقی هم میتوان یافت؛ چنانکه در احادیث وارده در باب آثار زهد، میبینیم که علاوه بر یادآوری آخرت، به اصلاح مناسبات دنیوی بندگان با همنوعان و با طبیعت نیز به عنوان کارکردهای دیگر آن نیز اشاره شده است
[23].
اینها خصوصیاتی است که طبعاً از یک منظر تجزیگرایانه، چندان به چشم نمیآید و قابل فهم نیست
[24]. تلقی وبر درباره اسلام که مورد نقد جدی ترنر قرار گرفته است نیز از همین جنس است. او برداشت ِدرستی از حضور
|30|
فعالانه و مثبت مسلمانان در دنیا ندارد و از آن با تعابیری چون "انگیزههای دنیا طلبانه"،"منفعتجویی جنگجویان بدوی" و "لذتگرایی صِرف نسبت به زن، تنعمات و مالکیت" یادمیکند
[25].
در بیان اجمالی منظر و نگاه اسلام باید گفت که این آیین در مقابل آخرتگرایی مسیحی، مبلِّغ دنیاگرایی ِمحض نیست؛ بلکه دنیا و آخرت را در یک راستا و در تعامل متفاهمانه با یکدیگر قرار میدهد
[26]و در عین حال از آخرت به عنوان نشأء مهمتر حیات یاد میکند. تأکید قرآن در آیات متعدد به باور روز ِبازپسین به عنوان شرط قبول ایمان
[27] و تأکید بر اهمیت و اولویت آخرت نسبت به دنیا
[28]، اجازه نمیدهد تا دنیاپذیری مسلمانان، آنان را به سوی یک رهیافت کاملاً عرفی سوق دهد. روح حاکم بر آموزههای قرآنی به پیوستگی میان دو جهان تأکید دارد و معتقد است که بذر آن حیات، در این حیات و به دست خود انسان افشانده میشود و پرورش مییابد
[29]. تأکید اسلام بر مؤثربودن ِکوچکترین عمل انسانی در دنیا و آخرت
[30]، اولاً بیانگر همسویی این دو بخش از حیات است و ثانیاً بر نقش تعیینکننده و تأثیر محرز حیات دنیوی بر سرنوشت اُخروی تأکید دارد.
اعتنا و توجه قرآن به دنیا و طبیعت، چنان جدی و مهم است که صَرف نظر از شأن مُقدَّمی و تَهَیُای آن برای آخرت، فینفسه و مستقل از آن نیز مورد امعان نظر جدی قرار گرفته است. قَسَمهای فراوانی که پروردگار عالَم به طبیعت و عناصر طبیعی در قرآن یاد میکند
[31]؛ سفارشهای فراوانی که برای سیر و سیاحت در آن و تدبر و تأمل در خلقت و گردش آن دارد
[32]؛ اشاره به جلوههای مختلف آن به عنوان آیات حکمت و قدرت الهی
[33] و بالاخره امر به آباد
[34] و بهرهمندی ِاز آن
[35]، همگی گواه اهمیت و ارزش آن در نزد پروردگار است
[36]. اهمیت و ارزش نعمات دنیا نزد پروردگار عالَم چندان است که نتیجه ایمان و عمل صالح را علاوه بر اَجر اُخروی، بهرهمندی از "حیات طیبه" اعلام کرده
[37] و پاداش ِعملکردن ِبه شرایع را موجب ِزیادت و فراوانی روزی دانسته است
[38]. این همه اعتناء و توجه به طبیعت، به هیچ وجه به مؤمن و پیرو این دین اجازه نمیدهد که طبیعت را در تقابل با ماوراءالطبیعه ببیند و یا آن را بدون روح جاری در آن و نور ساطع از آن بفهمد. طبیعت در نزد عامی و دانشمند همواره جلوه و صورتی از زیباییهای ماوراءالطبیعی را در خود داشته و مدخل و محملیبرای ارتباط با خداوند بوده است. حتی مجرای عبور ص ِرف هم نیست، بلکه مؤمن در یک آمد و شد دائمی میان این و آن، آن دو را به هم پیوند میزند و در تفاهم و یگانگی محض (Integration) میبیند.
|31|
از این رو هیچگاه دنیا برای مسلمانان فینفسه شرّ و مذموم شناخته نشد و مورد بیمهری و تحریم قرار نگرفت
[39]. از نظر اسلام نه تنها خود ِدنیا و مافیها شرّ و مذموم نیست، بلکه محبت و علاقه به آن هم که تمایلی فطری است، مذموم نمیباشد. از نظر مفسرین، محبت به دنیا، خود از آیات الهی است و بر پایه حکمت بزرگ امکانپذیر ساختن ِبقای بشر مقرر گردیده است
[40]. آن چیزی که مرز مفارَق اسلام و رهیافت عرفی نسبت به دنیاست، نه اعتنا و توجه به دنیا و نه حتی علاقهمندی و محبت به آن است، بلکه وابستهشدن و اکتفای به آن میباشد
[41] و این بهخاطر آن است که مسحور و متوقفشدن ِدر دنیا، باعث راکدماندن ِدیگر ابعاد وجودی انسان از مسیر رشد و تعالی میگردد. چنانکه مزلو نیز در بحث از سلسلهمراتب نیازها و انگیزهها، به همین معنا اشاره کرده است که اگر انسان در یک سطح نازلی از نیازهای وجودیخویش متوقف شود، از درک سطوح متعالیتر و ارزشمندتر آن محروم خواهد ماند. پس برخلاف نگاه "مانوی" که دنیا را اساساً شرّ ِمطلق میداند و برخلاف تلقی "مسیحی" که علاقه و محبت نسبت به آن را مذموم میشمارد؛ اسلام آن را نه شرّ و نه مذموم، بلکه خیر و مقبول میپندارد و در عین حال توقف و اقتناع به آن را برای بشر خسران میداند. العطّاس میگوید که نگاه آیاتی اسلام به دنیا و طبیعت موجب رهایی از دو جهانبینی جادویی و عرفی است؛ چرا که با این تلقی از یکسو ارواح و خدایان را از آن بیرون میراند و به تعبیر ِوبری از آن "افسونزادیی" و طلسمگشایی میکند و از سوی دیگر، انسان را از ماندن و توقف در طبیعت و اکتفای به دنیای مادی صِرف که خود نشانه و شاهدی بر وجود نشئات ِبرتر هستی است، برحذر میدارد. (العطاس / آرام 1374 : 41)
پس دنیا و طبیعت که مخلوق پروردگار است و از آیات و نعمات و احسان او در حقّ ِ انسان به عنوان اشرف مخلوقاتش محسوب میشود، فینفسه شرّ و و مذموم نیست که اگر چنین بود، اساساً خلق نمیشد؛ بلکه زشتی و خواری و کوچکی آن، مولود نگرش، رفتار و مناسباتی است که انسان با آن دارد. ذمّ ِقرآن از حیات دنیا که بعضاً با عنوان "متاع قلیل">
[42]، "فتنه">
[43] "لهو و لعب">
[44]، مایه "ضلالت">
[45] و "غرور">
[46] و "غفلت">
[47] از آن یاد شده است، در جایی است که در ا ِزای از دستدادن ِگوهر ِثمینی به چنگ آید و با غفلت از آخرت، ارتکاب معصیت پرودگار، زیر پا گذاردن ِاصول اخلاقی، نقض شرایع و رواداشتن ظلم و تضییع حقوق دیگران مطالبه شود
[48].
|32|
دین ِفرد و اجتماع
پیش از این نیز گفتیم که میان ادیان توحیدی و مشخصاً میان اسلام و مسیحیت از حیث اعتقاد به آخرت و دنیای دیگر و معطوف ساختن ِتلاش و توجه پیروان خویش به سوی آن و حتی أُولی و اَجلی داشتن ِنشأه اُخروی بر حیات دنیوی، فرق چندانی وجود ندارد؛ با این حال این ادیان از حیث طُرُقی که برای ایصال به آن پیشنهاد میکنند، تفاوتهای مهمی با یکدیگر دارند. اسلام به واسطه جامعیت و کمالی که برای آن ادعا شده است، نمیتواند اولاً نسبت بهوضع و خصوصیات تمامی اقشار و انواع مردمان بیتفاوت باشد و روی خطاب خویش را تنها بهسوی خواص آنان بگرداند و راهها و گذرگاههایی را برای سیر و صیرورت ایشان ارائهنماید که جز توسط بعضی از خواص قابل کشف و پیمودن نباشد. ثانیاً نمیتواند و نبایدنسبت به واقعیتهای برخاسته از نیازها و ابعاد وجودی انسان، مقتضیات زندگی دنیوی و اجتماعی بشر و سنن حاکم بر جهان، چنان بیتفاوت باشد که سالکان این راه،مجبورباشند تمامی مسیر را در یک سربالایی تند و نفسگیر و در اجرای تکالیفی سخت و طاقتسوز بپیمایند.
اسلام دین ِتمام مردم و تمام زندگی است، پس ناگزیر است که دین اجتماع و سیاستایشان نیز باشد. از نظر اسلام مسیر تعالی و رستگاری انسان و سعادت و نجات اُخروی، جز از طریق حضور مثبت در دنیا، تعامل و مؤانست ِپویا با طبیعت و مشارکت فعال در اجتماع ِ انسانها میسر نمیگردد. چرا که تنها از این طریق است که انسان با تمامی ابعاد وجودیش در کوره ابتلاء و امتحان الهی قرار میگیرد و قادر میگردد تا تمامی ظرفیتهای نهفته خویش را آشکار ساخته و به کمال برساند.
در این جا، چه به مدنیالطبع بودن ِانسان قائل باشیم و او را به حسب طبیعت اولیهاش، اجتماعی بشناسیم و چه اجتماعیشدنش را حَسَب اقتضاء و عادت ِتدریجاً شکلگرفته او بدانیم، آنچه که بدیهی مینماید، آن است که زیست رایج، متعارف و کمالیافتهتر انسانها، صورت اجتماعی داشته است. فحوا و مضامین قرآنی هم نشان میدهد که اسلام نیز همین زیست اجتماعی را برای انسانها میپسندد ؛ چرا که هیچ اشاره مستقیم و غیر مستقیمی برای توصیه به دوریگزیدن ِاز خانواده و گروه اجتماعی در آن وجود ندارد، بلکه در ناگزیرترین شرایط هم، مؤمنان و مستضعفانی را که از فشار و ظلم اجتماعی جامعه خویش به تنگ آمدهاند، به "هجرت" و نه "عزلت" فرا میخواند
[49]. پس اگر چنین است که هست، لاجرم
|33|
نمیتوانسته حتی به منظور فراهمآوردن ِبستر رشد و تعالی فردی، نسبت به حیات اجتماعی موالیان خویش بیتفاوت باشد. بهعلاوه تصریح قرآن بر اقامه قسط و رفع ظلم به عنوان یکی از مهمترین اهداف ارسال رسل
[50] نشان میدهد که هیچ یک از ادیان الهی نیز نمیتوانستهاند از جنبه اجتماعی رسالت خویش فارغ باشند؛ اگر چه تنها در اسلام است که این رسالت به کمال خود میرسد.
شواهد دیگری از واقعنگری اجتماعی در اسلام در آنجا ظاهر میگردد که میبینیم نخستین شاگرد این مکتب، یعنی حضرت علی (ع) "عدل" را برتر از "جود" مینشاند و اتفاقاً در بیان دلایل ترجیح خویش به نکاتی اشاره میکند که مؤید جاریبودنِ روح اجتماعی در این تعالیم است. ایشان میفرمایند (نقل به مضمون) : اولاً عدل به عنوان یک "ضرورت اجتماعی"، امور را در جای خودش قرار میدهد، درحالیکه جود به عنوان یک "فضیلتِ اخلاقی"، کارها را از مدار آن خارج میسازد. ثانیاً اقامه عدل یک امر عمومی است و رعایت آن را از همهمیتوان انتظار داشت، درحالیکه جود یک توصیه اخلاقی است که تنها برخی از خواص موفق به انجام آن میشوند
[51]. شاهد دیگر، تأکید بیش از حد اسلام است به مبارزه با عوامل و زمینههای اجتماعی کفرورزی مثل مبارزه با ظلم و طواغیت که هم بسترساز رواج ِکفر و شرک در جامعه هستند و هم پاسدار آن. تأکید و تقدّم برای ظلمستیزی بیش و پیش از کفرستیزی در اسلام
[52]، بیانگر نگاه عمیق اسلام است بر عوامل و زمینههای اجتماعی رشد ایمان. توأمانی دیدن ِپرستش پروردگار با اجتناب از طاغوت که در فقرات متعددی از آیات قرآن آمده است
[53]، نشان میدهد که از نظر اسلام جز از طریق رفع موانع اجتماعی، نمیتوان دین الهی را بسط داد و موقعیت آن را تحکیم کرد. طاغوت در قرآن به جز اصنام و اِلههها و اربابٌ متفرقون است؛ آن، سمبل و نماد حاکمان ظالم و برتریجویان اجتماعی است و نوعاً مروج و مساعد کفر در اجتماع میباشد
[54]. مصداق روشن این نگرش را در کلام حضرت علی (ع) در بیان انگیزه ایشان برای مطالبه حقّ ِتضییعشده حکومت میبینیم که میفرمایند: مطالبه این حق نه از سر ِقدرتطلبی و دنیاخواهی است، بلکه به منظور زنده نگهداشتنِ دین،اِصلاح امور جامعه، احقاق حق مظلومان و اجرای احکام معطَّلمانده شریعت بوده است
[55].
خصلت اجتماعی اسلام تقریباً بیهیچ مخالفت قابل اعتنایی، مورد تأیید قاطبه شرقشناسان و دینپژوهان غربی قرار گرفته است و آن به دو سبب بوده است: یکی فحوای آموزهای و سرگذشت تاریخی اسلام و دوم تفاوتهای مهم و بارز آن با تلقی مسیحیانه آنها
|34|
از دین. اهتمام دنیوی و اجتماعی اسلام چنان با انتظار و تلقی ایشان از دین در تعارض است که بعضی از ایشان را به این نتیجه رسانده است که اسلام اساساً دین نیست، بلکه یک نظام اجتماعی سیاسی است. :1983 (Turner20)وبر که مطالعه مقایسهای مفصل و درعینحال ناتمامی درباره ادیان جهانی دارد، بر تفاوت اسلام و یهودیت از حیث اهتمام بهمحیط اجتماعی و سیاسی خویش با بودیسم و مسیحیت اذعان نموده است ؛ هرچند که در تعلیل و تبیین این تمایز، بیش از آموزهها، به سرگذشت تاریخی ادیان و اوضاع سیاسی عصر ظهور و ماهیت حاملین نخستین اهمیت داده است. (Weber1963) برخلاف وبر، لوئیس همین تفاوت را با نظر به ماهیت تمایزی مسیحیت که عامل تأثیرگذاری در تجربه تاریخی آن بوده است، یافته است. او میگوید که پدیدآمدن و به رسمیتشناختهشدن ِدو حیطه مجزا در جهان مسیحی، بیش از هرچیز به تعالیم بنیانگذار این آیین برمیگردد که به پیروان خویش دستور داد تا کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا بسپارند. خدا و قیصر در تاریخ مسیحیت، در قالب دنیا و آخرت و دولت و کلیسا تجلی پیدا کردند. آنها ممکن است در این تجربه تاریخی به هم نزدیک شده یا از هم فاصله گرفته باشند؛ ممکن است هماهنگ شده یا به تخاصم برخاسته باشند، امکان دارد که یکی متعرض دیگری شده و دیگری معترض آن یکی شده باشد یا یکی غلبه یافته و آن یکی مغلوب گردیده باشد، اما در همه حال آنها دو امر متفاوت بودهاند و همچنان متفاوت باقی ماندهاند. اما در اسلام تا قبل از تأثیرپذیری از غرب اساساً هیچ تصوری از تمایز میان این دو عرصه وجود نداشته است و تا این اواخر در عربی، واژههای مزدوج و متقابلی مثل عرفی و قدسی، دینی و غیردینی و روحانی و غیر روحانی ساخته و شناخته نشده بود. (لوئیس / بهروزلک 1378)
اتفاقاً نگاه بیرونی و داوری شرقشناسان و متفکرین غربی دراینباره که بر نوعی مقایسه نظری و عملی با مسیحیت و رویکردهای دینی دیگر استوار است، از صحّت و واقعنُمایی بیشتری برخوردار است تا برخی برداشتهای شاذّ و خودی که تحت تأثیر عوامل مختلف به نتایجی کاملاً مغایر با رأی اجماع و تشخیص شایع نائل آمدهاند. در عین حال هیچ یک از ایشان هم نتوانستهاند آرای خود را از پسْزمینههای ذهنی شکلگرفته در سنت اسلامی بهکلی آزاد سازند. به عنوان مثال، مجتهد شبستری که تلاش مجدانهای دارد تا بر جنبه عرفانی و شخصی ایمان پای فشارد و به همینرو، تجربه دینی را هسته اصلی دین میشمارد و احیای دین را همان احیای تجربه دینی در میان مسلمانان میداند، بلافاصله به آثار اجتماعی و
|35|
سیاسی ایمان و مسؤولیتهای اجتماعی ِبرخاسته از تجربه دینی نیز توجه و تصریح مینماید
[56]؛ در صورتی که برای متکلم مسیحی، انتقال از یکی به دیگری چندان معنادار وضروری نیست. نقش سیاسی اجتماعی پیامبر در ایجاد حکومت و شکلدهی به اجتماع مسلمانان، هر چقدر هم بیارتباط با رسالت اصلی ایشان در بسط و تعمیق تجربه دینی فرض شود، آنچنانکه عبدالرازق گفته است به هیچ وجه نمیتواند از خاطره دینی مسلمانان که در او اسوه حسنه رفتار مؤمنانه را دیدهاند، محو گردد و بنابر اذعان شبستری، اتفاقاً وجود همین خصوصیت در اسلام است که "آزمون تاریخی ایمان" را برای این آیین به مراتب جدیتر و حساستر از مسیحیت ساخته است
[57]. لذاست که حتی ایشان هم، به آثار و تجلیات اجتماعی ایمان اسلامی توجه دارند و نسبت به زمینههای اجتماعی آن حساسیت نشان میدهند
[58]؛ جنبههایی که در سنت مسیحی نوعاً اعتنایی بدان نمیشود
[59]. باتمام این احوال همچنان جا دارد که پرسیده شود، برداشت شرقشناسان و اذعان و تأکید متفکرین مسلمان بر اجتماعیبودن ِاسلام بر کدام شواهد و قرائن آموزهای و تاریخی مبتنی است؟ ما در ذیل تنها به بعضی از این موارد، آن هم بر سبیل اجمال اشاره مینمائیم:
1. در آیات قرآن، آنجا که هدف پروردگار از ارسال رسل را ا ِقامه قسط قرار میدهد و باایشان، علاوه بر کتاب، میزان و حدید را همراه میکند
[60] و یا آنجا که مؤمنان را به قیام برایخدا
[61] و برای قسط
[62] دعوت مینماید و آنان را به اجتناب از طواغیت
[63]، قتال فیسبیلالله و در راه مردمان
[64] و تجهیز قوابرای مقابله با دشمنان
[65]میخواند و یا وقتی کهبرای حفظ وحدت و جلوگیری از تفرقه در جامعه اسلامی
[66]، راه برادری و شفقت را بهمسلمانان گوشزد مینماید
[67] و آنان را به تعاون
[68]، مشورت
[69] و گذشت
[70]نسبت به یکدیگر فرا میخواند و آنجا که آنان را بهترین امت برای انجام وظیفه اجتماعی امر بهمعروف و نهی از منکر میشناسد
[71] و به اطاعت از صاحبان ا ِمارتی که دنباله خدا و رسولاند، امر میکند
[72]و... همگی شواهد متقن و محکمی است بر ا ِهتمام جدی این آیین به حیات اجتماعی سیاسی مؤمنان.
2. در احادیثی که مسلمانان را به اهتمام در احوال دیگران فرامیخواند
[73] و نافعترین آنان به حال مردم را محبوبترینشان نزد خدا میداند
[74] و احساس مسؤولیت اجتماعی را در آنها تقویت میکند
[75] و همچنین بسیاری از اوامر و تواصی حضرت علی (ع) به مردمان و حاکمان درباره حقوق و مسؤولیتهای اجتماعی متقابل ایشان
[76].
|36|
3. در سیره عملی رسولاللَّه (ص) که بخش مهم آن برای تشکیل "امت" از راه تأسیس حکومت و اداره جامعه مؤمنان صَرف شد و تلاش ائمه طاهرین (ع) در حفظ و صیانت از این یادگار و جانهای بسیاری که در راه ا ِحقاق حق، ا ِقامه عدل و ا ِصلاح اوضاع سیاسی و اجتماعی جوامع اسلامی تقدیم شده است
[77]. مهندس بازرگان در تأیید سیره سیاسی معصومین میگوید که هیچ یک از اَعمال و رفتار محمد (ص) و علی (ع) خالی از جنبه سیاسی و اجتماعی نبود
[78].
4. در فروع دین، وظایفی چون خمس، زکات، حج، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر اسباب و پیآمدهای کاملاً اجتماعی دارند و حتی در تکالیفی چون نماز و روزه که از فردیترین عبادات محسوب میشوند و شرط قبولی آن، داشتن قصد قربت و اخلاص است نیز جلوهها و آثار اجتماعی نمایانی وجود دارد.
[79]
5. در فقه که رشد آن در اسلام مبیِّن رویکرد مثبت این دین به زندگی دنیوی است، ابواب فراوانی وجود دارد که به تنظیم مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و حقوقی میان مؤمنان و با دیگران اختصاص دارد. مثل کتاب البیع، کتاب الاجاره، کتاب الرهن، کتاب الارث، کتاب الهبه، کتاب الوقف، کتاب الشرکة، کتاب الوکالة و.... فقه اسلامی درعینحال از ظرفیت بالایی برای ایجاد عناوین و کتابهای جدید در موضوعات مستحدث برخوردار است.
6. در حوزه اخلاق نیز اسلام به آثار اجتماعی ِرشد فضایل معنوی و تجلیات رفتاری ِ ملکات درونی اهتمام و توجه زیادی دارد. اخلاق در واقع بهبودیافتن ِمناسبات میان انسانها پس از اصلاح رابطه فرد با خداست. لذا تأکید اسلام بر ترویج اخلاق اسلامی، ملازمه با هر دو سوی مسأله دارد؛ از یک سو تقویت اتصال مؤمن با پروردگار خویش که از آن به "تجربهدینی" تعبیر شده است و از سوی دیگر تحکیم پیوند با مردمان که همانا بُعد اجتماعی اسلاماست.
دلایل علمی ِمحرز در تأثیرگذاری محیط اجتماعی بر بینش و منش و کنش فردی و وضعمعنوی و اخلاقی افراد، "عقلاً" مؤید مداخله فعّال ادیان ِحتی آخرتگرای ِص ِرف در اموراجتماعی و سیاسی جامعه خویش است. مگر آن که دین را به انواع جرگهای (Cultic) آن، که برای در امان ماندن ِاز تأثیرات مخرب محیطی به راه حل انزوای اجتماعی متوسل میشوند، تقلیل دهیم. حتی اگر بپذیریم که ادیانی وجود داشته و دارند که آرمان نخست آنان ورود در "سیاست"، بهدستگیری عنان "قدرت" و تشکیل جامعه و "امت" نبوده است و تکالیف قاطع و
|37|
آموزههای روشنی درباره مداخله در امور اجتماع و پذیرفتن ِنقش و مسؤولیتهای سیاسی نداشتهاند، بااینحال به جهت اینکه دین، خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیر مستقیم درگیر مسائل اجتماعی پیروان خویش میشود و موجب واکنشهایی از سوی متولیان و حاکمان جامعه میگردد، پایش به حوزه اجتماع و سیاست کشیده خواهد شد.
از سوی دیگر چون حکومت و سیاستِ عرفی نیز نقش و تأثیر مهمی بر سلوک فردی و اجتماعی پیروان آیینها و فرهنگ و منش و دغدغه و آرمانهای آنان دارد و حتی ادیان فردگرا و آخرت طلب را از تعرض خویش مصون نمیگذارد، لاجرم با دین یا ادیان رایج در حوزه اقتدار خویش به نحوی درگیر خواهد شد. یعنی حتی اگر دین بر حسب آموزهها واحکام اولی ِخویش، اجتماعی و سیاسی نباشد، به حسب مقتضیات و الزامات بیرونی حاکم بر آن، اجتماعی و سیاسی میگردد. چنانکه ادیانی چون بودیسم و مسیحیت نیز با تمام تلاش و اصراری که بر غیر سیاسی ماندن خویش داشتند، در مسیر تحقق و گسترش، ناگزیر از ورود در سیاست گردیدند؛ هرچند این ورود و مداخلت، کاملاً منفعلانه و بدون آمادگی قبلی بود و به همین سبب، به زیان آنها تمام شد.
اجتنابناپذیربودن ِدرگیری اجتماعی سیاسی ادیان، خصوصاً در ادیان بزرگ ِ صاحبْ داعیه، منحصراً به دو سرنوشت ناگزیر منجر شده است:
1) تعامل منفعلانه و تأثیرپذیر؛
2) دخالت فعالانه و تأثیرگذار.
اسلام به عنوان دین "تمام زندگی" که داعیه جهانی و فرا تاریخی دارد و آموزههای تکلیفآور ِروشنی برای موالیان خویش در پهنه سیاست و اجتماع باقی گذارده است و الگوهای الهامبخشی که در سیره و سرگذشت پیامآور این آیین در دوران بیست و سه سالهرسالت و دوران خلفای راشدین وجود دارد و با نظر به بستر تاریخی ِنشو و نمای آن در مناطق و سرزمینهای دیگر، طبعاً خط مشی دوم، یعنی حضور و مداخله فعال در عرصه سیاست را پذیرفته و دنبال کرده است. دراینباره از جنبه "توصیفی" کمترین اختلافی میان ارباب نظر و تحقیق وجود ندارد؛ اگر هم اختلاف نظری باشد، به جنبههای "تبیینیِ آن، یعنی بررسی چرایی این مسأله بر میگردد.
بحث "سیاست در اسلام" از جمله مباحثی است که به صورت مستقل بسیار مورد توجه بوده و بدان پرداخته شده است؛ خصوصاً در سالهای اخیر که انگیزه مقابله با استبداد و
|38|
استعمار و مطالبه آزادی در کشورهای اسلامی، توجه مسلمانان را مجدداً به سوی آرمان تشکیل حکومت دینی سوق داده است و به یک "فعّالگرایی سیاسی" که به خطا آن را "بنیادگرایی اسلامی" مینامند، منجر گردیده است. لذا دراینباب نیازی به تفصیل نیست و تنها به ذکر چند رویکرد و تلقی متفاوت و نتیجهگیری در راستای مسیر اصلی بحث اکتفا میکنیم.
برنارد لوئیس از اسلامشناسان منصف و مطلع میگوید : برخلاف مسیحیان که سیاست و دولتمداری را امری بشری و پلید که حتیالمقدورباید از آن اجتناب کرد، میشمردند، مسلمانان آن را موهبتی الهی میدانستند. چرا که تشکیل نظام سیاسی و تصاحب قدرت حاکم بر آن را ذات خداوندی تجویز کرده است تا آیین او تعالی یابد و قانون الهی گسترش یافته و فراگیر شود. (لوئیس / بهروزلک 1378: 5 - 64) لذاست که برای مسلمانان از همان نخستین ساعت ِپس از رحلت پیامبر (ص) که راهبری دینی و قیادت سیاسی امت را توأمان بر عهده داشت، مسأله برگزیدن ِجانشینیْ صالح مطرح بوده است و همین مسأله موجب گردیده است تا در تمام طول تاریخ، موضوع "حکومت مشروع" و "امام مُطاع" به مهمترین دغدغه مسلمانان بدل گردد. لوئیس معتقد است که حساسیت مسلمانان نسبت به موضوع حکومت و حاکم، به دلیل کارکردهای اساسی آن در بناکردن ِیک زندگی ِاسلامی ِدُرُست بوده است و با همین معیار است که عملکرد حکومتها و دولتمردان طولتاریخ، مورد سنجش قرار میگرفته و خط مشی مناسب در برابر آن اتخاذ میگردیده است. (پیشین : 68)
قادری با استناد به برخی از شواهد تاریخی مربوط به صدر دوم میگوید که اولین تردیدها در وجوب تشکیل حکومت، بعد از قتل خلیفه سوم و حتی بعد از جنگ صفین در زمان امام علی (ع)، آنهم از سوی جریان کموزن و کم تأثیری چون خوارج مطرح شده است. پیش از آن، کوچکترین تردید و ظنی در میان مسلمانان در این باره وجود نداشت و بعد از آنهم هیچگاه به عنوان یک رویکرد قابل اعتناء مطرح نشد. (قادری 1375: 39 - 43) تنها در دوره جدید، آنهم تحت تأثیر اتفاقاتی که در مناسبات میان دین و دولت در غرب
|39|
مسیحی رخ میدهد، این گمان مجدداً جان میگیرد که آیا سیاست و مداخله در امور حکومت از عناصر ذاتی دین و مشخصاً اسلام است یا حسب اضطرارهای تاریخی بدان تن داده شده و از سر غفلت و عادت، به یک عنصر اساسی برای دین و دینداری تبدیل گردیده است؟
عادل ضاهر با استناد به آرای آنطون سعاده، احمد خلفالله و علی عبدالرازق نتیجه میگیرد که نسبت میان اسلام و سیاست، نه یک ربط جوهری ومفهومی، بلکه بیشتر یک اتفاق تاریخی است. اصول استدلال او در نفی پیوند ذاتی میان این دو، بر این پایه قرار دارد که چون اولی بر تعالیم متصلب و ثابت استوار است و دومی بر ملاحظه تحولات جاری در زمان و مکان، لذا منطقاً میان آنها چنین پیوندی نمیتواند برقرار باشد و دوام بیاورد. بهعلاوه اگر پیوند دین و دولت چنان ضروری و واجب است که خدا به آن امر فرموده است، پس چگونه است که میان ادیان الهی و ابراهیمی در این باب تفاوتهای آشکاری وجود دارد ؟ (ضاهر 1993 : 329) او نتیجه میگیرد که این تلقی درباره اسلام که اتفاقاً از سوی متفکرین پایبند و غیر پایبند مشترکاً مطرح شده است، ناشی از خطایی است که مسیر تحقق تاریخی اسلام را به پای ِخود ِآن دین گذاردهاند. درحالیکه آنچه در تاریخ گذشته است، ضرورت ذاتی دین و اسلام نبوده و نیست. (پیشین: 10) در میان متفکرین مسلمان، کسان دیگری نیز بودهاند که با همین استدلال، یعنی تاریخیبودن و نه ذاتیبودن ِبرخی از تلقیات منتسب به اسلام، در پیوند میان دین و دولت تردید روا داشتهاند
[80].
دین ایدئولوژی و اخلاق
برخلاف چند دهه قبل که در فضاهای روشنفکری و در میان فعالانصحنههای اجتماعی، ایدئولوژیکنبودن، ضعف یک دین بهشمار میآمد ؛ در دهههای اخیر که امواج ایدئولوژیگرایی تا حدّی فروکش کرده و نغمه دررسیدن ِ"عصر پایان ایدئولوژی" به جوامع پیرامونی و تابع رسیده است، روشنفکران این بلاد و حتی کسانی که پیش از این از مبلّغان اصلی اسلام ِ ایدئولوژیک بودند هم، به نوعی ایدئولوژیک بودن ِدین را نقطه ضعف آن
|40|
میشمرند و ادعا میکنند که این دو پدیده در ذات خویش با یکدیگر جمعنانشدنی است
[81]. امروزه معتقدان به تعارض ذاتی میان دین و ایدئولوژی را، هم در میان اندیشمندان دینی و هم در بین متفکرین لائیک میتوان یافت ؛ لیکن هریک از منظر و منظوری متفاوت از دیگری از این عقیده دفاع میکنند. مخالفت دسته نخست نوعاً با انگیزه پالایش دین و خالصسازی ایمان صورت میگیرد و دسته دوم با طرح این عقیده در واقع قصد دارد تا کمترین امکان حضور ِاجتماعی ِتأثیرگذار را هم از دین سلب کند. ایشان در واقع از دو نظریه پیشگوییکننده که به نظر میرسد، در نیمه این قرن به هم رسیدهاند، دفاع میکنند:
1) به منتهارسیدن ِفرایند عرفیشدن ِفرد و جامعه و در نتیجه کاهش ِجدی در اهمیت اجتماعی دین.
2) دررسیدن ِعصر پایان ایدئولوژی و افول ایدئولوژیهای غیر دینی و برداشتهای ایدئولوژیک از دین.
رویکرد مؤمنانه بر این اعتقاد است که اساساً دین و ایدئولوژی از دو گوهر کاملاً متمایز سرشته شده است ؛ چراکه دین به اموری چون خدا و آخرت که مفاهیمی بیمعنا و ناشناخته از نظر ایدئولوژیهاست، اهتمام دارند ؛ درحالیکه دغدغه ایدئولوژیها، دستیابی به اَغراض و آرمانهای صِرفاً دنیوی است. یعنی در شرایطی که دین، انسانها را به یک ایمان لامکان و لازمان فرا میخواند، ایدئولوژیها خصلت ِ"اینجا و اکنون" (Here And Now) دارند. به علاوه گفتمان ِایدئولوژیک از دین، یک منظر متأخر و وارداتی است که پیش از وزیدن امواج آن از سوی غرب، برای ادیان شرقی مطرح نبوده است. نکته مهمتر برای بحث ما آن است کهگفته شده است برخلاف پیوند و همسازی ادعاشده میان دین و ایدئولوژی در تجربه اخیر اسلامی، تقریباً در هیچ یک از ادیان توحیدی و غیر توحیدی دیگر، تجربه و مدعایی از این نوع مشاهده نمیشود.
در پاسخ به این اشکالات و تردیدها از سوی الهیون ِایدئولوژیگرا، عمدتاً بر تفاوت جوهری اسلام با دیگر ادیان، اعم از توحیدی و غیر توحیدی تأکید شده است. رویکرد دنیاپذیر در اسلام که دنیا را به مثابه ک ِشتگاه آخرت میشمارد، راه حل مهمی است که میتواند تعارض و تباعد میان دنیا و آخرت را که به عنوان یکی از عوامل متمایزکننده دین و ایدئولوژی مطرح شده است، از میان بردارد. فراوانی و گستردگی آموزههای اسلام درباره نشأه دنیوی و جهتدار و رسالتمندنمودن ِزندگی مؤمنانه پیروان، آن را به مکاتب دنیوی
|41|
بسیار نزدیک ساخته و به لحاظ دارابودن ِامکان ِ تقویت انگیزهها و افزایش ِقدرت عمل، از آنها نیز فراتر برده است. شهید مطهری به عنوان کسی که از اسلام ایدئولوژیک یا ایدئولوژی اسلامی دفاع میکند، این گمان که خصلت ایدئولوژیک ِاسلام به تبع امواج ایدئولوژیگرایانه در غرب، مطرح شده باشد را رد میکند. نگاه ِایدئولوژیک به دین، بیآنکه تصریحی بدان بشود، سبقت ِبرموضعگیریهای له و علیه آن در غرب دارد و پیش از آن نیز در حیات جاری مسلمانان و در تاریخ جوامع اسلامی حضور داشته است. لذا اتصاف اسلام به این مشخصه، نه افزودن و الصاق یک عنصر خارجی به آن، بلکه کشف از یکحقیقت درونی میباشد. ایشان با استناد به آیه وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدقاً وَ عَدلاً (انعام 115)، ایدئولوژیک بودن ِاسلام را به شمولیت و کمال آن نسبت میدهد و معتقد است که همین ویژگی است که از آن یک مکتب تمامعیار ساخته است. (مطهری 1362: 4 - 223)
مطهری معتقد است که ایدئولوژی، نیاز بشر اجتماعی است؛ خصوصاً از زمانی که رشد و توسعه زندگی، منجر به بروز یک سلسله اختلافات در میان انسانها گردید. چراکهایدئولوژی به عنوان یک عامل وحدتبخش، به مراتب کارآمدتر، ماندگارتر و فراگیرتر از عوامل خونی نژادی و قومی ملی بوده است و توانایی آن را داشته است که به جوامع انسانی، آرمان، جهت و ملاک ببخشد و آنان را در برابر تمایلات واگرایانه درونی و بیرونی محافظت نماید. (پیشین: 53 – 41)
عنصر متمایزکننده ایدئولوژی ِاسلامی از ایدئولوژیهای عرفی که از خصلت اندماجی آن بر میخیزد، منضمنمودن ِاخلاق به آن است. اتکای ایدئولوژی به اخلاق و رسوخ
|42|
معنویت در تمامی ارکان آن، اجازه نمیدهد که تجربه تلخ دوران رواج ایدئولوژیها در غرب که به کتمان حقایق، تضییع حقوق و زیرِ پا گذاردن ِاصول انسانی منجر گردید و با ا ِدبار به هر نوع ایدئولوژی پاسخ داده شد، در تجربه اسلامی تکرار گردد؛ مگر آنکه مصلحتاندیشیهای ایدئولوژیک در میان مسلمانان بر اصولگرایی اخلاقی ایشان غلبه و رجحان پیدا کند که البته با غرض اصلی این دین در تغایر خواهد افتاد
[82].
درعینحال باید توجه داشت که اخلاق در اسلام، رویه تنظیم سلوک دنیوی میان انسانهاست که بر پایه ایمان به خدا، به روز بازپسین و اعتقاد به برادری و برابری ابنای بشر استوار گردیده است و از جهات عدیده با اخلاق مسیحایی و اخلاق عرفی تفاوت دارد. مرز ممیِّز اخلاق اسلامی و اخلاق مسیحایی در این است که مؤمن را به بیعملی، گوشهگیری و ترک دنیا نمیخواند و بهجای تقوای سلبی و تخدیری مسیحی، مروّج ِتقوای ایجابی و اخلاق پویا در کوران عمل اجتماعی است. بهعلاوه با هرگونه نگاهِ ابزاری به دین و اخلاق و ملاحظات ص ِرفاً "هدف وسیلهای" درباره نتایج بیرونی عمل اخلاقی که بر خلقیات عرفی حاکم است، مخالفت جدی دارد. روح تبادلی و سوداگرانه جاری در رهیافت عرفی، برمحاسبه عینی و کمی "داده ستانده" استوار است؛ لذا از نظر عرفگرایان، هرگونه عمل و رفتاری که پاسخ "یک به یک" و بازتاب آنی و قابل لمس نداشته باشد، بیمعنا و عبث محسوب میشود؛ زیرا نزد ایشان، ارزش و سود ِتولیدشدهای که به هیچ یک از دو طرف مبادله نرسد، حکم انرژی هدر رفته را دارد. در صورتی که برای مؤمنانی که به بیش از دو طرف برای تعاملات خویش در دنیا و اجتماع قائلند، هیچ بخشی از عمل اخلاقی، مهدور و بیحاصل نمیگردد؛ چراکه اگر چنین فعلی مستقیماً و بلافاصله به نفع خویش یا طرف مقابل نباشد، به نفع انسانهایی در دور دست تاریخ و در پهنه جغرافیا خواهد بود. مضاف بر اینکه مؤمنان، هر نوع مبادله دنیوی با انسانهای دیگر را، در عین حال نوعی معامله با خدا به حساب میآورند و لذا بر هر عمل خویش لااقل پنج ملاحظه را وارد میسازند:
1. تأثیر عمل بر طرف یا اطرافیان نزدیک.
2. تأثیر عمل بر طرف یا اطرافیان دور در پهنه گیتی.
3. تأثیر عمل بر طرفهای تاریخی.
4. تأثیر عمل بر طبیعت و دیگر مخلوقات غیر انسانی.
5. تأثیر و محاسبه عمل در دستگاه الهی
[83].
|43|
منابع
- آرون، ریمون. مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی ترجمه باقر پرهام. تهران. انتشارات آموزش انقلاب اسلامی. 1370 .
- اقبال لاهوری، محمد. احیای فکر دینی در اسلام ترجمه احمد آرام. تهران. کانون نپرو پژوهشهای اسلامی. 1346 .
- العطّاس، محمد نقیب. اسلام و دنیویگری ترجمه احمد آرام. تهران. مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران. 1374 .
- براوئر، جرالد سی. آینده ادیان، پل تیلیخ ترجمه احمدرضا جلیلی. قم. مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. 1378 .
- ترنر، برایان. ماکس وبر و اسلام ترجمه سعید وصالی. تهران. مرکز. 1379 .
- رضی، هاشم. تاریخ مطالعات دینهای ایرانی تهران. فروهر. 1366 .
- زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران، کشمکش با قدرت تهران. امیرکبیر. 1364 .
ـ شجاعیزند، علیرضا. " آنک مسیح... اینک انسان..." قم. فصلنامه هفت آسمان. (ش. 8) زمستان 1379 .
- ضاهر، عادل. الاسس الفلسفیه للعلمانیه بیروت. الساقی. 1993 .
- فروند، ژولین. جامعهشناسی ماکس وبر ترجمه عبدالحسین نیکگهر. تهران. نیکان. 1362.
- قادری، حاتم، تحول مبانی مشروعیت خلافت تهران. بنیان. 1375 .
- کیوپیت، دان. دریای ایمان ترجمه حسن کامشاد. تهران. طرحنو. 1376 .
- مجتهد شبستری، محمد. ایمان و آزادی تهران. طرح نو. 1376 .
- مطهری، مرتضی. بیست گفتار قم. دفتر انتشارات اسلامی. 1361 .
- مطهری، مرتضی. ختم نبوت قم. دفتر انتشارات اسلامی. بیتا .
ـ مطهری، مرتضی. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی (مجلدات 1 7) قم. دفتر انتشارات اسلامی. 1362 .
- نصر، حسین. جوان مسلمان و دنیای متجدد ترجمه مرتضی اسعدی. تهران. طرح نو. 1373.
- نیچه، فردریک ویلهلم. دجال ترجمه عبدالعلی دستغیب. تهران. آگاه. 1352 .
- وامقی، ایرج. نوشتههای مانی و مانویان تهران. حوزه هنری. 1378 .
ـ لوئیس، برنارد. " زبان سیاسی اسلام " ترجمه غلامرضا بهروزلک. قم. دفتر تبلیغات اسلامی. 1378 .
|44|
- انجیل عیسی مسیح تهران. سازمان ترجمه تفسیری کتاب مقدس. 1357 .
ـ صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی (ج. 3) تهران. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. 1378.
Gellner .Ernest ( 1968 ) " A Pendulum Swing Theory of Islam in :Robertson, Roland. (ed.)(1969) Sociology of Religion England:PenguinLechner, Frank J. (1989) " The case against seculariztion:A rebuttal"in : Social Forces (Vol. 69) June 1991 .Lewis, Bernard. (1993) Islam and the West NewYork : Oxford UniversityPress.Robertson,Roland."Church-State Relations in Comparative Perspective."(Pp. 153 - 160) in : Robbins, T. ` Robertson, R. (eds) (1987) Church -State Relations . U.S.A .Robertson, Roland. (1970) The Sociological Interpretation of ReligionBasil Blackwell. Oxford .Turner, B. S. (1974) Weber ` Islam . London .Weber,Max.(org.1922)(1963)The Sociology of Religion trans. Fischoff,E. Beacon. Boston .Woodhead, Linda ` Paul Heelas (2000) Religion in Modern TimesBlackwell. Oxford .Worseley, P. (1968) " Religion as a Category " in : Robertson, Roland.(ed.) (1969) Sociology of Religion England : Penguin .
پی نوشت ها:
[1] . در حدیث دیگری حضرت به صراحت میفرمایند که برای آباد و اِصلاح دنیا و آخرت آمدهاند: اِنّی جِئتُکُم بِخَیر ِالدُّنیا و الآخِرَة ِ(رسول اکرم: الحیات ج. 1 ص. 143).
[2] . حضرت امام این روایت منسوب به رسول اکرم (ص) را در کتاب سرّالصلوة، صفحه 92 آوردهاند. بنده به رغم جستجوی فراوان در منابع حدیثی، موفق به یافتن ِمأخذ این روایت نشدم. خود ایشان نیز در سخنرانی 6 مهر سال 1356 در نجف اشرف، ضمن استفاده از این روایت، تردیدشان را با این عبارت ابراز فرمودهاندکه : "... من نمیتوانم تصدیق کنم، من نقل میکنم از آنهایی که نقل کردهاند..." ایشان پس از نقل روایت میفرمایند: "آنهایی که میخواهند تأویل کنند، میگویند چون تورات بیشتر توجه به مادیات و امور سیاسی و دنیوی داشته است... و در کتاب حضرت عیسی (ع) توجه به معنویات و روحانیات بیشتر بوده است، از این جهت" عین یسرا"یش که عبارت از طبیعتش است، عَمیا بوده است البته من نمیتوانم بگویم این از پیغمبر صادر شده، لکن گفتهاند این را یعنی توجه به این جهت "یسار" که عبارت از "طبیعت" است، نداشته و کم داشته است و او هم به حسب شریعتش، توجهش به مادیات زیاد بوده. "و انا ذوالعینین"، هم جهات معنوی و هم جهات مادی. شما احکامش را که ببینید، شهادت بر این مطلب است. " نگاه کنید به: صحیفه امام ج. 3 (صص. 27 - 226).
|45|
[3] . در این باره همچنین نگاه کنید به: ترنر، ب. ماکس وبر و اسلام (ص. 241).
[4] . درحالی که هودسون در مدعای خویش درباره رویکرد آنْ جهانی مسیحیت به دوره کلاسیک و قرون وسطی نظر دارد، منظور وبر از آنْجهانی بودن ِآن، مسیحیت پروتستانی آمریکایی میباشد. جالب است که هیچ یک از آنها به جوهر اصلی و آموزههای نخستین مسیحی که مبلغ و مروج یک رویکرد کاملاً آنْ جهانی بود، استناد نجستهاند. برای تفصیل نگاه کنید به:
Robertson .R The Sociological Interpretation of Religion ( .Pp 91 - 2 )
[5] . آشفتگی و اغتشاش در این گونهشناسی و مصداقیابی تا آنجاست که خود رابرتسون در مقاله دیگری درباره مناسبات میان دین و دولت، اسلام و مسیحیت را به جهت داشتن رویکرد اینْ جهانی در مقابل هندوئیسم و بودیسم مینشاند. نگاه کنید به:
Robertson" .R " Church - State Relations in Comparative Perspective
[6] . تیلیش که نگاه اندماجی به امور قدسی و عرفی و به ساحات دینی و دنیوی را توصیه میکرد، الهیات خود را "جامعنگر" نامید. تمامی تلاش او آن بود که این الهیات را در درون همان سنت مسیحی پروتستانی ترویج نماید و به پیش ببرد. این عزم و تلاش که در میان متألهین جدید مسیحی کم هم نبوده است، جز با جداکردن ِمجدد مسیحیت از جوهر نخستین و قلب آن به آئینی بدیع و متفاوت با آنچه مسیح (ع) آموخت، به ثمر نمینشیند. در عین حال باید توجه داشت که در دنیای جدید، نه مسیحیت و نه مسیحیان، دیگر از آن آمادگی و شرایط مساعدی که در امپراطوری روم مقدس پدید آمد و آئین مسیح (ع) را در یک دوره هزارساله مبتلای به دنیا کرد، برخوردار نیستند. برای تفصیل درباره "الهیات جامعنگر"، نگاه کنید به : براوئر، ج. سی. آینده ادیان و درباره ماهیت و جوهر ِ"دنیاگریزِ مسیحیت، نگاه کنید به : کیوپیت، د. دریای ایمان.
[7] . حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه دو رویکرد متفاوت نسبت به دنیا را معرفی میکنند و در معرفی رویکرد مقبول که در آن جمع میان دنیا و آخرت میسر است، میفرمایند: وَ عامِلٌ عَمِلَ فِی الدُّنیا لِما بَعدَها...
فَاَحرَزَ الحَظَّین ِمَعاً وَ مَلَکَ الدَّارَین ِجَمیعاً، فَاَصبَحَ وَجیهاً عِندَاللَّه ِلایَسألُ اللَّهَ فَیَمنَعُهُ (نهجالبلاغه، حکمت 269).
|46|
[8] . توضیحات وورسلی دراینباره بسیارگویا و راهگشاست.شایدبتوان با استفاده از عبارت وی در تعریف این رهیافت که آن را The dissociation between thiswordly and otherworldly. معرفی کرده است،رهیافت"تجزیگرا"را Dissociationism اتلاق کرد.نگاه کنید به:.P ,Worseley وودهد و هیلاس از این نوعادیان که به تجزی میان خدا و انسان تمایل "Religion As A Category" دارند، با نام ِ"ادیان تفاوتی"(Religions Of Difference) یاد میکنند. دیگران هم مثل بلا و مکگوئر نیز به نحوی به این قبیل ادیان تمایزی تصریح کردهاند. برای تفصیل نگاهکنید به:Woodhead, L. eelas Religion in Modern Time (pp. 27, 33 - 40)
[9] . ارنست گلنر درباره اسلام، اصطلاح ِMore Total را بهکار میبرد و در وصف آن میگوید: دینی است، "کثیرالابعاد" (A Number Of Dimentions) که "برنامه عمل" (Blue Print) دارد و مطالباتش مرزی نمیشناسد و مدعیاتش به نهادهای مشخصی محدود نمیگردد. برخلاف آن، در مسیحیت آمادگی و تمایل جدی برای سپردنِ "کار قیصر، به قیصر" وجود دارد. رابرتسون به نقل از دونالد اسمیت، میگوید: اسلام و هندوییسمبه جهت ِداشتن ِیک رابطه "اندامی" (Organic) با جامعه و دارابودنِ ساختارهای ِ"غیر متمایز" (Differential _ Non)، در مقابل مسیحیت و بودیسم قرار میگیرند. لخنر نیز از یک "جهانبینی دینی ِاشتمالی" (An all _ encompassing religious worldview) سخن میراند که شاید اشاره بهنوعی از ادیان اندماجی باشد. حسین نصر اسلام را دین تمام ِزندگی میداند و میگوید اسلام، همانا نفس ِزندگی است و هیج امری از شمول و اطلاق آن خارج نمیماند. برای تفصیل در موارد فوق، نگاه کنید به:
_ Church " R. Robertson, Robertson, R. " Church _ Gelner, E. " A Pendulum Swing Theory of Islam " State Relations in Coparetive Perspective " Lechner, F. J. " The Case Against Seculariztion : A Rebuttal "
نصر، ح. جوان مسلمان و دنیای متجدد (صص. 8 - 7) براوئر، ج. سی. آینده ادیان، پل تیلیخ (صص. 36 و 130 - 130) شجاعیزند، ع. ر. "آنک مسیح... اینک انسان...".
[10] . درباره ماهیت "تجزیگرا"ی ِبودیسم اولیه و تشبیه رویکرد مسیحیان ِنخستین با آن، نگاه کنید به : "Robertson, R. " Church _ State Relation. .
[11] چسترتون در کتاب (1980) Orthodoxy تعبیر رسایی از ویژگی تمایزی مسیحیت دارد. او میگوید که مسیحیت همچون شمشیری است که جدا میکند و آزاد میسازد. هیچ فلسفه دیگری جز مسیحیت، چنین خدایی که از جداسازیها مشعوف گردد، به بشریت عرضه نداشته است. اما در مسیحیت ارتدکسی، جدایی میان انسان و خدا، مقدس است؛ چراکه یک امر ذاتی است. او در اثبات تلقی خویش به این عبارت از کتاب مقدس استناد میجوید که: " خیال نکنید من آمدهام تا صلح به زمین بیاورم ؛ من آمدهام تا شمشیر بیاورم. آمدهام تا پسر را از پدر، دختر را از مادر و عروس را از مادر شوهر جدا سازم." (متا 10: 34). برای تفصیل، نگاه کنید به: .Woodhead, L. Eelas (Pp. 27 , 33 - 40) Religion In Modern Times: .
[12] مانویان به دو اصل "نور" و "ظلمت" و سه دوْر یا نشأه اعتقاد داشتند. براساس این اعتقاد، در نشأه نخست، خیر وشر از هم جدا بودند ؛ در نشأه وسطی یا کنونی، خیر و شر به هم آمیختهاند؛ اما سرانجام در نشأه بازپسین، مجدداً آن دو از هم جداشده و بشریت نجات مییابد. آنان برخلاف آیین زرتشت که جهان مادی را آفریده خدای نیکی میدانستند، آن را مخلوق خدای ِشر میشناختند و به پیروان خویش توصیه مینمودند که از آن دوری گزینند. برای تفصیل دراینباره، نگاه کنید به: زرینکوب، ع. ح. تاریخ مردم ایران، کشمکش با قدرت (ص. 441). رضی، هاشم. تاریخ مطالعات دینهای ایرانی (ص. 230). وامقی، ایرج. نوشتههای مانی و مانویان (صص. 40 - 36).
[13] . در این که بتوان ویژگی اخیر، یعنی "آرمانگرایی" یا ایدئولوژیکبودن را به آئین زرتشت نیز نسبت داد، محل تردید و تأمل است. تعالیم زرتشت به علت تهیبودن از آموزههای نجاتبخش و آرمانهای بلند اجتماعی و پذیرفتن و توجیه ساخت اجتماعی حاکم و همچنین آمیزش طولانی مدت با طبقاتحکومتگر در ایران و برخی عوامل تاریخی دیگر، بهطور کلی فاقد این ویژگی است و تا کنون هیچ خصلتایدئولوژی گرایانه از پیروان آن در سرزمین مادری و در هجرت دیده نشده است. منتسب دانستن ِبرخی از جنبشهای شعوبی و حرکتهای استقلال خواهانه قرون دوم و سوم در شرق ایران و در مقابله باخلافتهای اموی و عباسی به ایشان نیز مثبِت ِوجود خصلت ایدئولوژیگرایی در این آئین نمیباشد.
|47|
[14] . به جز اسلام، تنها آیین ِمانوی است که صراحتاً ادعای خاتمیت داشته است؛ مانی خود را از سلسله پیمبرانی میداند که پیش از او در سرزمین هند (بودا)، در ایران (زردشت) و در روم (عیسی) ظهور کردهاند؛لیکن عقایدشان دچار تحریف شد. او دین خود را محصور به یک سرزمین و به یک زبان نمیدانست و مدعی بود که تعالیمش بدون تحریف تا ابد پایدار خواهد ماند. لوئیس میگوید که مسیحیان نیز به نوعی آیین خود را آخرین پیام الهی میدانند و برای دین پس از خود هیچ حقانیتی قائل نیستند. برای تفصیل در اینباره، نگاه کنید به: وامقی، ا. نوشتههای مانی و مانویان (صص.8 - 37) و .Lewis, B. Islam And The West (P. 157)
[15] . ما کانَ مُحَمَدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجال ِکُم وَلکِن رَسولَاللَّه وَ خاتَمَ النَبیین...(احزاب 40).
[16] . ... اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً... (مائده 3).
[17] . ضمن این که نقص و کمال یک دین را برحسب نیازها و مقتضیات کنونی بشر میسنجیم، به این واقعیت نیز اذعان داریم که هر دین در زمان خود و برای مخاطبان خاصش، آیین کاملی بوده است. در عینحال انکار نمیکنیم که حتی قضاوت امروزیِ ما درباره نقص و کمال ادیان تاریخی مثل مسیحیت و اسلام نیز تا حدی تابع تعریفی است که از نقش و جایگاه دین ارائه کردهایم و انتظاری است که از قلمرو و کارکردهای آن داریم؛ چنان که در مقابل اعتقاد مسلمانان به تمام و فراگیربودن ِدین به عنوان شرط کمال، مسیحیان و یا لااقلجریان خاصی در مسیحیت وجود دارد که کمال دین را محدودیت ِقلمرو و اختصاصیبودن ِحیطه عمل آن میبیند.
[18] . برای تفصیل در اینباره، نگاه کنید به :(.Lewis, B. Islam And The West (Pp. 136 - 8
[19] . اِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ و تَعالی لَمیَکتُبْ عَلَینَا الرُّهبانیَّةُ اَنِّما رُهبانیَّةَ اُمَّتی الجَهادَ فی سَبیلِاللَّه (رسول اکرم: میزان الحکمه 7470). هَل نُنَبِئُکُم بِالاَخسَرینَ اَعمالاً الََّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِیالحَیوة ِالدُّنیا: هُمُ الرُّهبانُ الَّذینَ حَبَسُوا اَنفُسَهُم فِی السُواری. (امام علی : میزانالحکمه 7474).
[20] . الزُّهدُ کُلُّهُ بَینَ کَل ِمَتَین ِمِنَ القُرآن ِقالَ اللَّهُ سُبحانَهُ: لِکَیلاتَأسَوْا عَلی ما فاتَکُم و لاتَفرَحُوا بِما آتاکُم و مَن لَم یَأسَ عَلَی الماضی و لَمیَفرَح بِالاتی فَقَد اَخَذَ الزُّهدَ بِطَرَفَیه ِ(نهجالبلاغه، حکمت 439).
[21] . الزَّهادَةُ قصْرُ الاَمَل ِو الشُّکرُ عِندَالنّ ِعَم ِو التَّوَرُّعُ عِندَ المَحارِمَ (نهجالبلاغ، کلام 81).
[22] . اَفضَلُ الزُّهد ِاِخفاءُ الزُّهد ِ(نهجالبلاغ، حکمت 28).
[23] . اَصابُوا لَذَّةَ زُهد ِالدُنیا فی دُنیاهُمْ (نهجالبلاغه، نامه 27) همچنین نگاه کنید به: میزان الحکمة (احادیث: 7747، 7766، 7786).
[24] . پیش از این در آغاز فصل دوم به رهیافت "جامعنگر" از سوی پل تیلیش که به نگرش اسلامی تا حدی نزدیک است، اشاره کردیم. این رهیافت در سنت مسیحی و فرهنگ غربی از نگرشهای شاذ و نادر به شمار میرود.
[25] . برای تفصیل دراینباره نگاه کنید به: ترنر، ب. ماکس وبر و اسلام و همچنین برای نقد آرای وبر، نگاه کنید به : شجاعی زند، ع. ر. " جامعهشناسی اسلام در کار وبر و ترنر".
[26] . رویکرد تفاهمی و اندماجی اسلام را از آیه زیر که در آن نیکی و نیکویی را وصف کرده است، بهخوبی میتوان دریافت. ایمان به خدا و روز قیامت و...، در کنار مسؤولیت پذیری اجتماعی و اهتمام و رسیدگی به محرومین؛ تأکید بر انجام مناسک دینی و برپاداشتن ِشرایع از یکسو و تصریح بر پایبندی به معاهدات اجتماعی و استقامت و پایداری در سختیها از سوی دیگر مؤید ِهمسو و یکجهت دانستن ِامور دنیا و آخرت است: لَیسَ البِرَّ اَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَلَ المَشرِق ِوَ المَغرِب ِو لکِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِاللَّه و الیَوم ِالآخِر ِو المَلائِکَة ِو الکِتاب ِو النَّبیینَ و آتَی المالَ عَلی حُبِّه ِذَوِی القُربی و الیَتامی و المَساکینَ و ابنَ السَّبیل ِو السائِلینَ و فِی الرِّقاب ِو اَقامَ الصَّلوةَ و آتَی الزَکاةَ و المُوفُونَ بِعَهد ِهِم اِذا عاهَدُوا و الصاب ِرینَ فِی البَأساءَ و الضَّرّاء ِو حینَ البَأس ِاُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا و اُولئِکَ هُمُ المُتَّقُونَ (بقره 177).
[27] . تقریباً در تمامی موارد، ایمان بِاللَّه با ایمان بِالیَوم ِالاخ ِقرین است. به عنوان مثال نگاه کنید به: (بقره 62، 126، 177، 228، 232، 264).
|48|
[28] . وَ لَلاخ ِرَةُ خَیرٌ لَکَ مِنَ الاُولی (ضحی 4).
[29] . و مَن کانَ فی هذِه ِاَعمی فَهُوَ فِی الاخِرَة ِاَعمی... (بنیاسراییل 72) الدُّنیا مَزرَعَةُ الاخِرَة (رسول اکرم: بحار ج. 67 ص. 225) وَ بِالدُّنیا تُحرَزُ الاخِرَة (نهجالبلاغه، خطبه 155).
[30] . فَمَنْ یَعمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ (زلزال 8).
[31] . وَالشَمس ِوَ ضُحیها وَ القَمَرِ ا ِذا تَلیها (شمس 1 و 2) وَالتّین ِوَ الزَّیتوُن ِوَ طوُر ِسینین... (تین 1 و 2) وَالعادِیات ِضَبحاً فَالمُوریات قَدحاً (العادیات 1 و 2) وَنَفسٍ وَ ماسَوّیها... (شمس 7).
[32] . قُل سیروا فِیالاَرض ِفَانظُروُا کَیفَ بَدَأَ الخَلقَ... (عنکبوت 20) وَ فِیالاَرض ِقِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِن اَعنابٍ وَ زَرعٌ وَ نَخیلٌ صِنُوانٌ وَ غَیرُ صِنوانٍ یُسقی بمآءٍ واحدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعضَها عَلی بَعضٍ فِی الاُکُل ِاِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَعقِلون (رعد 4). .
[33] سَنُریهِم ایات ِنا فِی الافاق ِوَ فی اَنُفُس ِهِم حَتی یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الَحقُّ... (فصلت 53) و آیات 20 و 25 سوره روم که با مِن آیاتِه ِآغاز شده است.
[34] .. ... هُوَ اَنشَاَکُم مِنَ الاَرض ِوَاستَعمَرَکُم فیها... (هود 61).
[35] . وَابتَغ ِفیما اتیکَ اللهُ الدَّارَ الاخِرَةَ وَ لاتَنسَ نَصیبَکَ مَنَ الدُّنیا... (قصص 77) برای آشنایی با رهیافت اسلام در به هم آوردن ِامر دنیا و آخرت، به نامه حضرت علی (ع) به محمد ابنابیبکر در نهجالبلاغه، هنگام گماردن ِوی به ولایت مصر نگاه کنید.
[36] . وَ ما خَلَقنَاالسَموات ِوَ الاَرضَ وَ ما بَینَهُما لاعبینَ (انبیاء 16).
[37] . مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی و هُوَ مُؤم ِنَفَلنُحی ِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَةً و لَنَجز ِیَنَّهُم اَجرَهُم بِاَحسَن ِماکانُوا یَعمَلُونَ (نحل 97).
[38] . وَلَو اَنَّهُم اَقامُوا التوریةَ وَ الا ِنجیلَ وَ مااُنزِلَ اِ لَیهِم مِن رَبِّهِم َلاَکَلوُا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت ِاَرجُلِهِم مِنهُم اُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنهُم ساءَ مایَعمَلون (مائده 66).
[39] . قُل مَن حَرَّمَ زینَةَ اللَّه ِالَتی اَخرَجَ لِعِبادِه ِوَ الطَّیِّباتِم ِنَالِرّزقِ..(اعراف 32).
[40] . استاد مطهری برای این برداشت خود به آیه: و مِن آیاتِه ِاَن خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُس ِکُم اَزواجاً لِتَسکُنُوا اِلَیها و جَعَلَ بَینَکُممَوَدَّةً و رَحمَةً اِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ (روم 21) استناد جستهاند. دراینباره به مقاله " نظر دین درباره دنیا " از کتاب بیست گفتار نگاه کنید.
[41] . اِنَّ الَّذینَ لایَرجُونَ لِقاءَنا و رَضُوا بِالحَیوة ِالدُّنیا و اَطمَأَنُّوا بِها و الَّذینَ هُم عَن آیات ِنا غافِلُونَ (یونس 7) ... اَرَضیتُم بِالحَیوة ِالدُّنیا مِنَ الاخِرَةِ.. (توبه 38).
[42] .... اَرَضیتُم بِالحِیوة ِالدُنیا مِنَ الاخِ رَة ِفَما مَتاعُ الحَیوة ِالدُّنیا فِی الاخِرَة ِاِلاّ ِقَلیل (توبه 38)...
وَ مَاالحَیوةُ الدُّنیا فِی الاخِرَة ِا ِلاّ مَتاعُ الغُرُور (آل عمران 185).
[43] . ا ِنَّما اَموالُکُم وَ اَولادُکُم فِتنَهٌ وَاللّهُ عِندهُ اَجرٌ عَظیمٌ (تغابن 15).
[44] . وَ مَاالحَیوةُ الدُّنیا اِلاَّ لَعِبَوَ لَهوٌ وَ لَلدّارُ الاخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ... (انعام 32). .
[45] اَلّذینَ یَستَحِبّوُنَ الحَیوةَ الدُّنیا عَلَی الاخِرَة ِو یَصُدُّونَ عَن سَبیل ِاللّه ِوَ یَبغوُنَها عِوَجاً اُولئِکَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ (ابراهیم 3).
[46] .. ... وَ غَرَّتهُمُ الحَیوةُ الدُّنیا... (انعام 130).
[47] . یا اَیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا لاتُله ِکُم اَموالُکُم وَلا اَولادُکُم عَن ذِکِر اللَّهِ..(منافقون 9).
[48] . برای فهم نظر اسلام در ذمِّ وابستهشدن و اکتفاء ِبه دنیا و نه ذمّ ِفینفسه آن، نگاه کنید به: نهجالبلاغ، حکمت 131.
[49] .. ... قالُوا فیمَ کُنتُم قالُوا کُنَّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ قالُوا اَلَم تَکُنْ اَرضُ اللّه ِواسِعَةً فَتُهاج ِرُوا فیها... (نساء 97).
[50] . لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات ِوَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتَّابَ وَ المیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ.. (حدید 25).
[51] . برای تفصیل نگاه کنید به: مطهری، م. "عدالت از نظر علی" در کتاب بیست گفتار (صص. 8 9). .
[52] اَلمُلکُ یَبقی مَعَ الکُفر ِوَ لایَبقی مَعَ الظُلم ِ(منسوب به حضرت رسول).
[53] . وَ لَقَد بَعَثنا فی کُلّ ِاُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَ اجتَن ِبُوا الطَّاغُوتَ... (نحل 36) وَ الَّذینَ اجتَنَبُوا الطَّاغُوتَ اَن یَعبُدُوها و اَنابُوا اِلیَ اللَّه ِلَهُمُ البُشری... (زمر 17).
|49|
[54] . ... و الَّذینَ کَفَرُوا اَولیاءُهُمُ الطَّاغُوت... (بقره 257). .. وَالَّذینَ کَفَرُوا یُقات ِلوُنَ فی سَبیل ِالطَّاغُوتِ.. (نساء 76).
[55] . اَللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اَنَّهُ لَمیَکُن ِالَّذی کانَ مِنَّا مُنافَسَةً فی سُلطانٍ و لاَالتِماسَ شَیءٍ مِن فُضُول ِالحُطام ِولکِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دینِکَ و نُظهِرَ الاِصلاحَ فی بِلادِکَ فَیَأمَنَ المَظلُومُونَ مِن عِبادِکَ و تُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدُودِکَ (امام علی: نهجالبلاغه، کلام 131).
[56] . نگاه کنید به: مجتهد شبستری، محمد. "احیاء دین غیر از احیاء ایمان نمیتواند باشد" در کتاب ایمان و آزادی (صص.38- 117). .
[57] نگاه کنید به: مجتهد شبستری، محمد. "آزمون تاریخی ایمان" در کتاب ایمان و آزادی (صص 99- 90).
[58] . ایشان تصریح مینمایند که ایمان، تظاهرات اجتماعی دارد و انسان مؤمن به سیاست و به روابط انسانی به گونه دیگری نگاه میکند. مؤمن فقط به درون خود نمینگرد ؛ بلکه با جامعه و سیاست هم کار دارد. به علاوه اذعان مینمایند که اگر نظام اجتماعی به گونهای باشد که مانع زندگی و پویایی ایمان شود، باید چنین نظامی را متناسب با زندگی و پویایی ایمان بازسازی کرد. کسانی که علاقهمند رشد ایمان در یک جامعه هستند، باید ببینند نظام جامعه و فرهنگ چگونه است ؛ آیا تجربههای ایمان میتواند در آن رشد کند. نگاه کنید به : مجتهد شبستری، محمد. ایمان و آزادی (صص. 41- 38) بدیهی است که چنین اهتمام و توجهی به نوعی فعالگرایی سیاسی و درگیری اجتماعی منجر میشود که از اساس با سکوتگرایی و درونگرایی مسیحیانه تفاوت دارد.
[59] . ایشان اذعان دارند که پرسش از عواقب اجتماعی دینداری برای مسیحیت، سؤال بیگانهای است چرا که در بینش مسیحی از آغاز، جامعه به مفهوم دنیوی ِکلمه، مطرح نبوده است. نگاه کنید به : مجتهد شبستری، محمد. ایمان و آزادی (صص. 97 8).
[60] . لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیّ ِنات ِوَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتَّابَ وَ المیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسط ِوَ اَنزَلنَا الحَدیدَ فیه ِبَأسٌ شَدیدُ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ.. (حدید 25).
[61] . یا اَیُّهَااَلَّذینَ آمَنُوا کوُنُوا قَوَّامینَ لِلّه ِشُهَداءَ بِالقِسطِ.. (مائده 8).
[62] . یا اَیُّهَااَلَّذینَ آمَنُوا کوُنُوا قَوَّامینَ بِالقِسط ِشُهَداءَ لِلَّهِ..(نساء 135).
[63] . لَقَد بَعَثنا فی کُل ِاُمّةٍ رَسوُلاً اَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَن ِبوُا الطَّاغُوتَ... (نحل 36).
[64] . مالَکُم لاتُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّه ِوَالمُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجال ِوَ النِساء ِوَ الوِلدانِ.. (نساء 75).
[65] . و اَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ... (انفال 60).
[66] . وَ اعتَصِمُوا بِحَبل ِاللَّه ِجَمیعاً و لاتَفَرَّقُوا... (آل عمران 103) وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا و اختَلَفُوا... (آل عمران 105)... وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ ریحُکُم... (انفال 46). .
[67] اِ نَّمَا المُؤم ِنُونَ ا ِخوَةٌ... (حجرات 10) مُحَمَّدٌ رَسولَ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ اَشّ ِداءَ عَلَیالکُفار ِوَ رُحَماءُ بَینَهُم... (حجرات 29).
[68] . ... تَعاوَنُوا عَلَی البِّر ِوَالتَّقوی وَ لاتَعاوَنُوا عَلَیالا ِثمِوَ العُدوانِ.. (مائده 2).
[69] . ... وَ شاوِرهُم فیالاَمرِ.. (آل عمران 159).
[70] . مُحَمّدٌ رَسُولُاللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ اَشِدَّآءُ عَلَیالکُفّار ِرُحَمآءُ بَینَهُم... (حجرات 29).
[71] . کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنَّاس ِتَأمُرُونَ بِالمَعروف ِوَ تَنهَونَ عَن ِالمُنکَرِ.. (آل عمران 110). .
[72] اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الَّرسُولَ وَ اوُلی ِالاَمر ِم ِنکُم... (نساء 59).
[73] . مَن اَصبَحَ و لایَهتمُّ بِاُمور ِالمُسل ِمین فَلَیسَ مِنهُم و مَن سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یا لَلمُسل ِمین فَلَم یُجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسلِم (امام صادق (ع)، الحیات ج. 1 ص. 259). .
[74] وَ الخَلقُ کُلُّهُم عیالُ اللَّه و ان اَحَبَّهُم اِلیَه ِاَنفَعُهُم لِخَلقِه ِو اَحسَنُهُم صَنیعاً اِلی عیالِه ِ(رسول اکرم : بحار ج. 93 ص. 160). .
[75] کُلُکُم راعٍ وَ کُلُکُم مَسئُولٌ عَن رَعیَّتِه ِ(رسول اکرم : بحار ج. 73 ص. 38).
[76] . نگاه کنید به فرمان حضرت علی (ع) به مالک اشتر.
|50|
[77] . اولین اختلاف در میان مسلمانان درباره امر خلافت و جانشینی رسولالله (ص) در کار اداره جامعه رخ داده است که بیانگر اهمیت این امر نزد ایشان است.
[78] . نگاه کنید به: بازرگان، م. "مرز میان دین و امور اجتماعی" در کتاب مذهب در اروپا.
[79] . مطهری میگوید: مقررات اسلامی، ماهیت اجتماعی دارند، چنان که حتی در فردیترین مقررات آن مثل نماز و روزه، صبغه اجتماعی بدان داده شده است. نگاه کنید به: مطهری، م. جهانبینی اسلامی (ص.224).
[80] . برای تفصیل در این باره نگاه کنید به: حائری یزدی، م. حکمت و حکومت و همچنین به: بازرگان، م. "خدا و آخرت، هدف بعثت انبیا".
[81] . نگاه کنید به: بازرگان، م. "خدا و آخرت، هدف بعثت انبیا".
[82] . پیامبر اکرم میفرماید: اِ نَّما بُع ِثتُ ِلاُتَمّ ِمَ مَکار ِمَالاَخلاق (رسول اکرم : بحار ج. 16 ص. 210) و قرآن درباره ایشان فرموده است:... وَ ا ِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم (قلم 4).
[83] . گونهشناسی دوگانه وبر از اخلاق که از آن به "اخلاق مسؤولیت" و "اخلاق اعتقاد" یاد کرده است، مبتنی بر رهیافت تجزیگرایانه حاکم بر اندیشه غربی است که بر اساس آن هیچگاه نمیتوان فیمابین
دینِ دنیا و آخرت
دینِ فرد و اجتماع
دین ایدئولوژی و اخلاق
منابع
ادیان را به اعتبارهای گوناگون، دستهبندی کردهاند. آنچه که در بحث عرفیشدن اهمیت دارد و میتواند ملاک دستهبندی ادیان مختلف قرار گیرد، حیَّز ِ دنیوی و نشأء اجتماعی دین است ؛ لذا مناسبترین شاخص برای گونهشناسی دین که پاسخگوی چنین بحثی باشد، بررسی نحوه نگرش دین به دنیا و میزان اهتمامی است که به عرصه حیات اجتماعی دارد. از این حیث میتوان ادیان جهانی را در کلیترین وضعیت، در دو گونه "تجزیگرا" و "اندماجی" از یکدیگر بازشناخت. رابرتسون میگوید غالب جامعهشناسان این واقعیت را پذیرفتهاند که جوامع برحسب اینکه دین جاری در آن، چه خصلتی داشته باشد، حداقل دو نوع متفاوت پیدا میکند. نوع نخست، جامعهای است که در آن، دین در بهترین حالت و در گستردهترین صورت خویش، موقعیت نهادی را در کنار دیگرنهادهای اجتماعی و عرفی اشغال خواهد کرد؛ درحالی که در جامعه نوع دوم، دین در
|24|
تمامی اجزا و عرصههای آن حضور تأثیرگذار دارد. او جامعه نخست را دارای "دین نهادی" (Institutional Religion) و جامعه دوم را دارای "دین تسرییافته" (Diffuse Religion) میخواند. (Robertson1970:54)
وبر نیز در دستهبندی خود از ادیان، دو دین "رستگاری" و "شریعتی" را از هم تفکیک میکند. تعریفی که او از این دو نوع ارائه میدهد، تا حدی با گونهشناسی "تجزیگرا / اندماجیِ ما انطباق دارد.
وبر میگوید که دین ِرستگاری، معطوف به آخرت است و عموماً زندگی دنیا را خوار میشمارد ؛ درحالی که دین شریعتی و مناسکی به دنیا ارج میگذارد و در صدد همسازی با آن است. (فروند / نیکگهر 1362 : 91_188) چیزی نزدیک به همین گونهشناسی را به نحو دیگری تحت عنوان ادیان "تکبُعدی" و "دوبُعدی" معرفی کردهاند. حدیثی منسوب به رسول اکرم (ص) به همین جنبه متفاوت در بعضی از ادیان اشاره ضمنی دارد
[1] : کانَ اَخی موسی عَینُهُ الیُمنی عَمیاء و اَخی عیسی عَینُهُ الیُسری عَمیاء و اَنَا ذُوالعَینَین. 2
برنارد لوییس بیآنکه قصد ارائه گونهشناسی خاصی از ادیان داشته باشد، در مقایسه میاناسلام و مسیحیت به همین تفاوتها اشاره میکند. او میگوید تلقی مسیحیان غربی در دوره مدرن و میانه از دین چنین بوده است که به بخش و قسمتی از حیات تعلق دارد و برای اموری خاص مقرر شده است و لذا از دیگر بخشهای حیات، قابل تجزی است. آنها در حالی همین تلقی را از اسلام انتظار دارند که اسلام اساساً چنین دینی نیست. (لوییس / بهروزلک 1378 : 26) اسلام یک دین قانونگرا، فراگیر و همه جانبه است ؛ نه به معنای رسمی، بلکه به این معنای اخلاقی که اللَّه یک خدای دربرگیرنده همه جانبه است که میتواند قواعدی را برای هر جنبه از زندگی... مقرر دارد. (ترنر / وصالی 1379 : 195)
گونهشناسی دیگری که وبر و دیگران هم بدان اشاره کردهاند، با شاخصه "اینْدنیایی" (This Worldly) و "آنْدنیایی" (Other Worldly) بودن ِرویکرد ادیان صورت گرفته است . این گونهشناسی بهرغم وضوح ظاهریاش، در مرحله مصداقیابی دچار اغتشاش و آشفتگی غیر قابل توجیهی است. به عنوان مثال، وبر مدعی است که اسلام کمتر از مسیحیت، رویکرد اینْدنیایی دارد
[3] و هودسون برخلاف او معتقد است که اسلام، یهودیت و آیین زرتشت، اینْ دنیاییتر از مسیحیت و مانویت میباشند. (Robertson1970:90)
رابرتسون در توجیه این اختلاف نظر فاحش در تشخیص و مصداقیابی، به دو عامل
|25|
اشاره کرده است؛ یکی مقطع تاریخی متفاوتی که هر یک از این دو در استناد و ارجاع مدعای خود مدّ ِنظر داشتهاند
[4] و دیگری آن که ایفای نقش فعال در تغییر جهان از سوی یک آیین را بهخطا بهداشتن ِرویکرد اینْ جهانی آن منتسب کردهاند. درحالیکه آنچه مسیحیت را بر خلاف اسلام به یک آیین آنْ جهانی مبدل ساخته است، تأکید آن بر "رازگرایی" (Mysterism) و داشتن ِمناسبات "تقابلی" (Paradoxical) با دنیاست
[5].(Ibid:91-3)
پس "اندماجی" برحسب آنچه گفته آمد، صفتِ آن دسته از ادیانی است که میان دنیا و آخرت نقاری نمیبینند و نسبت ِمعارض و صورت ِنقیضی میانشان برقرار نمیسازند؛ بلکه آنها را دو بخش مکمل از حیات انسان و دو نشأه متفاهم از هستی عالَم برمیشمرند
[6] که جمع میان آنها نه تنها میسر است، که توصیه شده و طرحی برای آن ارائه گردیده است
[7]. برخلاف این گونه، ادیان "تجزیگرا" تنها به تقابل میان دنیا و آخرت قائلند و موالیان خویش را در انتخابی بس دشوار بهسوی آخرت فرامیخوانند؛ چرا که بهای درک یکی، ترک دیگری است
[8]. از دین یهود، زرتشت و اسلام
[9] بهرغم تفاوتهای مهمشان، به عنوان مصادیقِ ادیان ِ دارای رهیافت اندماجی نام بردهاند و بودیسم
[10]، مسیحیت
[11] و آیین مانی
[12]را که قائل به نکوهیدهبودن ِامتزاج نور و ظلمت بود، از ادیان تجزیگرا به شمار آوردهاند.
شاخصههای مکمل دیگری نیز برای دستهبندی ادیان بنابر اعتبار مورد نظر ِما در این بحث وجود دارد که بیارتباط با ویژگی ِ"اندماجی / تجزیگرا" نیست. مثل ِ"فردی / جمعی"بودنِ آموزههای یک دین و "رستگاریطلب / آرمانگرا">
[13] بودن ِجهتگیریهای غایی آن. ادیانِ آخرتگرا و دنیاگریز، نوعاً مروج آموزههای به شدت فردی و درونگرایانهاند؛ درحالیکه ادیان اندماجی و دنیاپذیر، علاوه بر فرد، نسبت به مسائل جامعه مؤمنان نیز حساسند. در مقابلِ اهتمام ِآخرتگرایانه و دغدغه نجات فردی که از خصلت رستگاری طلب ِادیان ِتجزیگرا برمیخیزد، دنیاپذیری و توجه به مصالح ِجمعی در ادیان اندماجی، صبغه ایدئولوژی گرایانه نیز به آنها بخشیده است. گونه اخیر، راه نجات و رستگاری بشریت را از مسیر آباد ِدنیا و اصلاح ِجامعه انسانی میجوید.
دین اَتَمّ و اَکمَل
اعتقاد مسلمانان درباره "ختم نبوت"، علاوه بر دلایل درونْ دینی
[14]، از طریق بررسی تقویم تاریخی ظهور ادیان بزرگ نیز قابل اثبات است. درحالیکه پیروان ادیان بزرگ
|26|
با واقعیت به سرآمدن ِتاریخی دیانت خویش به سختی کنار میآمدند و مدعای جانشینی آیین خلف را به راحتی نمیپذیرفتند، امّا "واقعیت"، حُکم تاریخی خویش را بر آنان رقم میزد و بیهیچ مدارایی، خاتمه آن دوران و نسخ آیین قدیم را با فرا رسیدن عصر و آیین جدید اعلام مینمود. ظهور دین جدید از پی ِاُفول ستاره آیینهای کهن که با پیامی کاملتر و زندهتر از عقاید منجمدشده پیشین از راه میرسید و از توانایی جذب و انتشار افزونتر و نشاط و پویایی بیشتری نسبت به اسلاف خویش برخوردار بود، نشان میداد که برای ادیان نیز همچون جوامع و تمدنها، آجال و سرآمدی هست.
با نظر به برخی از دلایل درونْ دینی ِخاتمیت که در عین حال از مستلزمات منطقی و مقوّمات عقلانی آن نیز به شمار میرود، چنین استفاده میشود که برای ورود به دوران خاتم و مهیاشدن ِشرایط ختم نبوت، لاقل دو فرایند از دو سو باید در آن نقطه به انتهای راه خویش برسند و ثمره خود را به بار بنشانند. یکی فرایندی که با آغاز حیات بشری در کره زمین دستبه کار شده است و طی قرون و نسلهای متمادی موجبات بلوغ عقلی و آمادگی روحی بشر را تدریجاً فراهم آورده است و دوم فرایندی است در سلسله ادیان و خصوصاً در زنجیره ادیان توحیدی که همگام با رشد عقلی و روحی بشر، به ا ِکمال و ا ِتمام پیام وحی منتهی گردیده است. ثمره حاصل از این دو روند تکاملی، از راه رسیدن ِدوران کاملاً متفاوتی است برای بشر که پس از آن قادر خواهد شد بی آن که پیام جدیدی از آسمان دریافت نماید، بر اُستوان عقل خویش بایستد و با تمسک به فحوای آخرین پیام، راه خویش را در جاده کمال ادامه دهد. برایناساس لازمه فرض خاتمیت و حلول دوران بلوغ بشریت، متکی و مسبوق بر ظهور آیینی است به تمام معنا اَتَمّ و اَکمَل و این خصوصیات از ظرفیت فراگیر و قابلیت فراتاریخی و مقدورات فوق بشری آن نمایان میگردد. بدیهی است که اسلام به عنوان "آخرین فرمان ِ دینی خداوند" (God'S Final Dispensation) و دین خاتم
[15] و آیین اَتَمّ و اَکمَل
[16] که واقعیتهای تاریخی نیز تاکنون مدعای آن را نقض نکرده است، باید از چنین ظرفیت،قابلیت و مقدوراتی برخودار باشد ؛ چرا که در غیر این صورت، اصلیترین مدعای آن به خطر میافتد.
نخستین انتظار از دین خاتم آن است که بهجای ارائه برنامههای موقتی، حسب وضع و حال یک جامعه و یک دوره تاریخی خاص که توسط آیینهای پیشین آورده میشد، آورنده یک قانون اساسی جامع و فرازمان و فرامکان باشد. (مطهری، ختم نبوت: 30_26) چنین قانونی
|27|
برای چنان منظوری باید بر "سنن جاوید الهی"، "ناموس لایتغیر طبیعت" و "فطرت پاک انسانی" استوار باشد.
اقبال لاهوری با نظر به وجود همین ویژگیها در اسلام است که میگوید: پیامبر اسلام در میانه جهان قدیم و جهان جدید ایستاده است. (لاهوری / آرام 1346 : 145)
مدعای این تحقیق در باب واکنشهای متفاوت مسیحیت و اسلام به فرایندهای عرفیشدن و عقبنشینی مسیحیان و مقاومت مسلمانان در برابر آن، در همین تمایز اساسی نهفته است که میان مجموعه آموزههای موقت با تعالیم جاوید، میان ِدورهای که بهسرآمده است با دوران خاتمیت و بالاخره میان یک دین ِناقص و ناتمام با دینی کامل و تمامعیار وجود دارد
[17]. اعتقاد به کامل و تمامعیاربودن ِاسلام، همچنین موجب تقویت انگیزههای "احیاگری" و روحیه "فعالگرایی" در میان مسلمانان میگردد و همین امر، ظرفیتهای بالقوهای را در دل ِدینداران و در درون این آیین برای واکنشهای ادواری در برابر حکومتهای عُرفی و ساختهای نامقبول از نظر دینی، پدید میآورد و انگیزه برای ایجاد نمونه آرمانی و بازگشت به اوضاع مطلوب را زنده و آماده نگه میدارد
[18].
این مطالعه را با بیان مهمترین ویژگیهایی که آیین اسلام را مستعد چنین منزلتی نموده وآن را قادر ساخته است تا در برابر امواج عرفیساز دچار انفعال و عقبنشینی نگردد، پِی میگیریم.
دین ِدنیا و آخرت
نیچه تحت تأثیر انتظارات برآمده از سنت ِدینی حاکم بر فرهنگ غرب و روح تجزیگرا و رویکرد آنْجهانی ِجاری در مسیحیت، از اسلام و ظرفیتهای عرفی و دنیاپذیر آن، شگفت زده شده است و در یک برداشت همْسو با آرمانهای خویش، تصویر و تصوری از اسلام ارائه داده است که چندان واقعی به نظر نمیرسد ؛ لیکن به جهت در بر داشتن ِحقایقی از تلقی انسان مدرن غربی درباره فاصله عمیقی که میان اسلام و مسیحیت وجود دارد، دارای اهمیت است. به علاوه او یکی از معلمان تئوریک اندیشه عرفی میباشد و تأملات و برداشتهای او کمک شایانی در تشخیص و شناخت این اندیشه به ما میکند. او میگوید :
اگر اسلام، مسیحیت را خوار میشمارد، در این کار هزاران بار حق با اوست. وجود اسلام مستلزم وجود مردان است... مسیحیت میوه فرهنگ ِجهان ِکهن را از ما به یغما بُرد و بعدها میوه فرهنگ اسلامی را نیز از دست ما ربود. جهان ِشگفتانگیز اعراب اسپانیا که از بنیاد با
|28|
ما بیشتر بستگی داشت، با ادراکها و ذوقهای ما صریحتر از یونان و روم سخن میگفت، لگدکوب شد. زیرا این فرهنگ، شریف بود و خاستگاه خود را به غریزههای مردانه مدیون بود، زیرا حتی در آن گنجینه نادر و عالی ِ زندگانی اعراب اسپانیا، باز به زندگانی آری میگفت. بعدها جنگجویانِصلیبی بر ضد چیزی جنگیدند که بهتر بود در برابرش به خاک میافتادند. فرهنگی که در مقایسه با آن حتی قرن نوزدهم ما باید خود را بس ناتوان و دیرآمده تصور کند. (نیچه / دستغیب 1352 : 131)
هر چند ظنّ و تلقی نیچه از اسلام با آنچه که مسلمانان از آیین خویش میشناسند، تفاوتهای جوهری فراوانی دارد، بااینحال شاهد کوچکی است از تصوری که در میان متفکرین قرن هیجده و نوزده غرب، یعنی در اوج رواج رویکردهای عرفی، از اسلام و مسیحیت وجود داشته است. علت اینکه برای نیچه و دیگران بُعد اجتماعی و مواجهه مثبت اسلام با دنیا اینچنین مهم و عمده جلوه کرده و باعث گردیده است حتی ابعاد دیگر آن به عنوان یک دین، از دید ایشان پنهان بماند، علاوه بر تفریط مسیحی، از افراط آن روزگار در روآوری ِبیمحابا به سوی دنیا ناشی میشده است و از غلبه رهیافت تجزیگرایانه بر هر دو سنت قبل و بعد از رنسانس نشئت میگیرد.
تصویر ارائهشده از سوی نیچه درباره اسلام، اگر با تسامح بسیار، پذیرفته هم شود، تنها یک چهره از واقعیت را نشان میدهد و اتفاقاً ابعاد دیگر واقعیت دین و مشخصاً اسلام را که با طبع و مرام او سازگار نیست، مغفول میگذارد. آنچه که از چشم و درک نیچه و دیگر متفکرین و شرقشناسان درباره اسلام مغفول مانده است، اولاً رهیافت اندماجی این آیین به دنیا و آخرت است و ثانیاً بر قراری پیوند و اتصال میان این دو بخش از هستی است به نحوی که بر روی هم یک کل واحد را تشکیل میدهند. حتی تقدم و تأخر به ظاهر موجود میان این دو نشأه حیات نیز نمیتواند این دو دنیا را از هم جدا و منفک سازد. آنها در همند و با همند و برای هم. یعنی همانطورکه سرگذشت دنیوی انسان، سرنوشت اُخروی او را رقم میزند، معادشناسی او نیز در لحظه لحظه حیات اینْجهانی او تأثیرگذار است. (نصر / اسعدی 58:1373)
شهید مطهری میگوید که اسلام یک دین "زندگیگرا" است، نه
|29|
"زندگیگریز". اسلام آخرتگرایی را در متن زندگی قرار داده است. از نظر این آیین، راه آخرت از متن زندگی و مسؤولیتهای دنیوی میگذرد. (مطهری 1362 : 224)
آمیختگی دنیا و آخرت در اسلام را از این حدیث معصوم بهخوبی میتوان فهمید که میگوید: کُنْ لِاخِرَتِکَ کَاَنَّکَ تَموتَ غَداً وَ کُنْل ِدُنیاکَ کَاَنَّکَ تَعیشَ اَبَداً. از طریق یادآوری آخرت، اسلام به پیروان خویش نوع خاصی از زندگی را میآموزد، بیآنکه عیش دنیوی ایشان را کمبها یا مذموم شمارد. غور در هر دو جانب این عبارت، مرز مفارق اسلام را با نگره دنیاگرایی ملحدانه از یک سو و با رویکرد دنیاگریز و آخرتگرایانه مسیحیت از سوی دیگر بهخوبی نشان میدهد.
اسلام با مهمترین دغدغه خاطر و دلمشغولی مسیحیان ِمؤمن در ترک و ا ِدبار دنیا مخالفت کرده است و بر این که هیچ رهبانیت و زهد منفی در اسلام پذیرفته نیست
[19]، تصریح نموده است. تعاریف کاملاً متفاوتی که اسلام از زهد ارائه میدهد، نمیتواند در مشی و سلوک پیروان آن بیتأثیر باشد و آنانرا در مواجهه با دنیا و مشخصاً با دنیای جدید، همچون مسیحیان در انفعال و بهت باقی گذارد و به تمکین و بیعملی وا دارد. زهد اسلامی، زهدی که مؤمن را از توقف ِدر گذشته برحذر میدارد و بهسوی آینده فرامیخواند
[20] و به او شکر نِعَم و ورع الهی و عدم اقتناع به حیات دنیوی و اکتفاء به اندوخته خویش را میآموزد
[21] و درعینحال مؤمن ِمتزهّ ِد را از ضایع کردن اموال و تحریم دنیا برحذر میدارد و حتی آنها را از این که زهدشان موجب تظاهر و تسابق ایشان گردد، منع مینماید
[22]. رویکرد توأمانی اسلام را در آخرت گرایانهترین آموزه اخلاقی هم میتوان یافت؛ چنانکه در احادیث وارده در باب آثار زهد، میبینیم که علاوه بر یادآوری آخرت، به اصلاح مناسبات دنیوی بندگان با همنوعان و با طبیعت نیز به عنوان کارکردهای دیگر آن نیز اشاره شده است
[23].
اینها خصوصیاتی است که طبعاً از یک منظر تجزیگرایانه، چندان به چشم نمیآید و قابل فهم نیست
[24]. تلقی وبر درباره اسلام که مورد نقد جدی ترنر قرار گرفته است نیز از همین جنس است. او برداشت ِدرستی از حضور
|30|
فعالانه و مثبت مسلمانان در دنیا ندارد و از آن با تعابیری چون "انگیزههای دنیا طلبانه"،"منفعتجویی جنگجویان بدوی" و "لذتگرایی صِرف نسبت به زن، تنعمات و مالکیت" یادمیکند
[25].
در بیان اجمالی منظر و نگاه اسلام باید گفت که این آیین در مقابل آخرتگرایی مسیحی، مبلِّغ دنیاگرایی ِمحض نیست؛ بلکه دنیا و آخرت را در یک راستا و در تعامل متفاهمانه با یکدیگر قرار میدهد
[26]و در عین حال از آخرت به عنوان نشأء مهمتر حیات یاد میکند. تأکید قرآن در آیات متعدد به باور روز ِبازپسین به عنوان شرط قبول ایمان
[27] و تأکید بر اهمیت و اولویت آخرت نسبت به دنیا
[28]، اجازه نمیدهد تا دنیاپذیری مسلمانان، آنان را به سوی یک رهیافت کاملاً عرفی سوق دهد. روح حاکم بر آموزههای قرآنی به پیوستگی میان دو جهان تأکید دارد و معتقد است که بذر آن حیات، در این حیات و به دست خود انسان افشانده میشود و پرورش مییابد
[29]. تأکید اسلام بر مؤثربودن ِکوچکترین عمل انسانی در دنیا و آخرت
[30]، اولاً بیانگر همسویی این دو بخش از حیات است و ثانیاً بر نقش تعیینکننده و تأثیر محرز حیات دنیوی بر سرنوشت اُخروی تأکید دارد.
اعتنا و توجه قرآن به دنیا و طبیعت، چنان جدی و مهم است که صَرف نظر از شأن مُقدَّمی و تَهَیُای آن برای آخرت، فینفسه و مستقل از آن نیز مورد امعان نظر جدی قرار گرفته است. قَسَمهای فراوانی که پروردگار عالَم به طبیعت و عناصر طبیعی در قرآن یاد میکند
[31]؛ سفارشهای فراوانی که برای سیر و سیاحت در آن و تدبر و تأمل در خلقت و گردش آن دارد
[32]؛ اشاره به جلوههای مختلف آن به عنوان آیات حکمت و قدرت الهی
[33] و بالاخره امر به آباد
[34] و بهرهمندی ِاز آن
[35]، همگی گواه اهمیت و ارزش آن در نزد پروردگار است
[36]. اهمیت و ارزش نعمات دنیا نزد پروردگار عالَم چندان است که نتیجه ایمان و عمل صالح را علاوه بر اَجر اُخروی، بهرهمندی از "حیات طیبه" اعلام کرده
[37] و پاداش ِعملکردن ِبه شرایع را موجب ِزیادت و فراوانی روزی دانسته است
[38]. این همه اعتناء و توجه به طبیعت، به هیچ وجه به مؤمن و پیرو این دین اجازه نمیدهد که طبیعت را در تقابل با ماوراءالطبیعه ببیند و یا آن را بدون روح جاری در آن و نور ساطع از آن بفهمد. طبیعت در نزد عامی و دانشمند همواره جلوه و صورتی از زیباییهای ماوراءالطبیعی را در خود داشته و مدخل و محملیبرای ارتباط با خداوند بوده است. حتی مجرای عبور ص ِرف هم نیست، بلکه مؤمن در یک آمد و شد دائمی میان این و آن، آن دو را به هم پیوند میزند و در تفاهم و یگانگی محض (Integration) میبیند.
|31|
از این رو هیچگاه دنیا برای مسلمانان فینفسه شرّ و مذموم شناخته نشد و مورد بیمهری و تحریم قرار نگرفت
[39]. از نظر اسلام نه تنها خود ِدنیا و مافیها شرّ و مذموم نیست، بلکه محبت و علاقه به آن هم که تمایلی فطری است، مذموم نمیباشد. از نظر مفسرین، محبت به دنیا، خود از آیات الهی است و بر پایه حکمت بزرگ امکانپذیر ساختن ِبقای بشر مقرر گردیده است
[40]. آن چیزی که مرز مفارَق اسلام و رهیافت عرفی نسبت به دنیاست، نه اعتنا و توجه به دنیا و نه حتی علاقهمندی و محبت به آن است، بلکه وابستهشدن و اکتفای به آن میباشد
[41] و این بهخاطر آن است که مسحور و متوقفشدن ِدر دنیا، باعث راکدماندن ِدیگر ابعاد وجودی انسان از مسیر رشد و تعالی میگردد. چنانکه مزلو نیز در بحث از سلسلهمراتب نیازها و انگیزهها، به همین معنا اشاره کرده است که اگر انسان در یک سطح نازلی از نیازهای وجودیخویش متوقف شود، از درک سطوح متعالیتر و ارزشمندتر آن محروم خواهد ماند. پس برخلاف نگاه "مانوی" که دنیا را اساساً شرّ ِمطلق میداند و برخلاف تلقی "مسیحی" که علاقه و محبت نسبت به آن را مذموم میشمارد؛ اسلام آن را نه شرّ و نه مذموم، بلکه خیر و مقبول میپندارد و در عین حال توقف و اقتناع به آن را برای بشر خسران میداند. العطّاس میگوید که نگاه آیاتی اسلام به دنیا و طبیعت موجب رهایی از دو جهانبینی جادویی و عرفی است؛ چرا که با این تلقی از یکسو ارواح و خدایان را از آن بیرون میراند و به تعبیر ِوبری از آن "افسونزادیی" و طلسمگشایی میکند و از سوی دیگر، انسان را از ماندن و توقف در طبیعت و اکتفای به دنیای مادی صِرف که خود نشانه و شاهدی بر وجود نشئات ِبرتر هستی است، برحذر میدارد. (العطاس / آرام 1374 : 41)
پس دنیا و طبیعت که مخلوق پروردگار است و از آیات و نعمات و احسان او در حقّ ِ انسان به عنوان اشرف مخلوقاتش محسوب میشود، فینفسه شرّ و و مذموم نیست که اگر چنین بود، اساساً خلق نمیشد؛ بلکه زشتی و خواری و کوچکی آن، مولود نگرش، رفتار و مناسباتی است که انسان با آن دارد. ذمّ ِقرآن از حیات دنیا که بعضاً با عنوان "متاع قلیل">
[42]، "فتنه">
[43] "لهو و لعب">
[44]، مایه "ضلالت">
[45] و "غرور">
[46] و "غفلت">
[47] از آن یاد شده است، در جایی است که در ا ِزای از دستدادن ِگوهر ِثمینی به چنگ آید و با غفلت از آخرت، ارتکاب معصیت پرودگار، زیر پا گذاردن ِاصول اخلاقی، نقض شرایع و رواداشتن ظلم و تضییع حقوق دیگران مطالبه شود
[48].
|32|
دین ِفرد و اجتماع
پیش از این نیز گفتیم که میان ادیان توحیدی و مشخصاً میان اسلام و مسیحیت از حیث اعتقاد به آخرت و دنیای دیگر و معطوف ساختن ِتلاش و توجه پیروان خویش به سوی آن و حتی أُولی و اَجلی داشتن ِنشأه اُخروی بر حیات دنیوی، فرق چندانی وجود ندارد؛ با این حال این ادیان از حیث طُرُقی که برای ایصال به آن پیشنهاد میکنند، تفاوتهای مهمی با یکدیگر دارند. اسلام به واسطه جامعیت و کمالی که برای آن ادعا شده است، نمیتواند اولاً نسبت بهوضع و خصوصیات تمامی اقشار و انواع مردمان بیتفاوت باشد و روی خطاب خویش را تنها بهسوی خواص آنان بگرداند و راهها و گذرگاههایی را برای سیر و صیرورت ایشان ارائهنماید که جز توسط بعضی از خواص قابل کشف و پیمودن نباشد. ثانیاً نمیتواند و نبایدنسبت به واقعیتهای برخاسته از نیازها و ابعاد وجودی انسان، مقتضیات زندگی دنیوی و اجتماعی بشر و سنن حاکم بر جهان، چنان بیتفاوت باشد که سالکان این راه،مجبورباشند تمامی مسیر را در یک سربالایی تند و نفسگیر و در اجرای تکالیفی سخت و طاقتسوز بپیمایند.
اسلام دین ِتمام مردم و تمام زندگی است، پس ناگزیر است که دین اجتماع و سیاستایشان نیز باشد. از نظر اسلام مسیر تعالی و رستگاری انسان و سعادت و نجات اُخروی، جز از طریق حضور مثبت در دنیا، تعامل و مؤانست ِپویا با طبیعت و مشارکت فعال در اجتماع ِ انسانها میسر نمیگردد. چرا که تنها از این طریق است که انسان با تمامی ابعاد وجودیش در کوره ابتلاء و امتحان الهی قرار میگیرد و قادر میگردد تا تمامی ظرفیتهای نهفته خویش را آشکار ساخته و به کمال برساند.
در این جا، چه به مدنیالطبع بودن ِانسان قائل باشیم و او را به حسب طبیعت اولیهاش، اجتماعی بشناسیم و چه اجتماعیشدنش را حَسَب اقتضاء و عادت ِتدریجاً شکلگرفته او بدانیم، آنچه که بدیهی مینماید، آن است که زیست رایج، متعارف و کمالیافتهتر انسانها، صورت اجتماعی داشته است. فحوا و مضامین قرآنی هم نشان میدهد که اسلام نیز همین زیست اجتماعی را برای انسانها میپسندد ؛ چرا که هیچ اشاره مستقیم و غیر مستقیمی برای توصیه به دوریگزیدن ِاز خانواده و گروه اجتماعی در آن وجود ندارد، بلکه در ناگزیرترین شرایط هم، مؤمنان و مستضعفانی را که از فشار و ظلم اجتماعی جامعه خویش به تنگ آمدهاند، به "هجرت" و نه "عزلت" فرا میخواند
[49]. پس اگر چنین است که هست، لاجرم
|33|
نمیتوانسته حتی به منظور فراهمآوردن ِبستر رشد و تعالی فردی، نسبت به حیات اجتماعی موالیان خویش بیتفاوت باشد. بهعلاوه تصریح قرآن بر اقامه قسط و رفع ظلم به عنوان یکی از مهمترین اهداف ارسال رسل
[50] نشان میدهد که هیچ یک از ادیان الهی نیز نمیتوانستهاند از جنبه اجتماعی رسالت خویش فارغ باشند؛ اگر چه تنها در اسلام است که این رسالت به کمال خود میرسد.
شواهد دیگری از واقعنگری اجتماعی در اسلام در آنجا ظاهر میگردد که میبینیم نخستین شاگرد این مکتب، یعنی حضرت علی (ع) "عدل" را برتر از "جود" مینشاند و اتفاقاً در بیان دلایل ترجیح خویش به نکاتی اشاره میکند که مؤید جاریبودنِ روح اجتماعی در این تعالیم است. ایشان میفرمایند (نقل به مضمون) : اولاً عدل به عنوان یک "ضرورت اجتماعی"، امور را در جای خودش قرار میدهد، درحالیکه جود به عنوان یک "فضیلتِ اخلاقی"، کارها را از مدار آن خارج میسازد. ثانیاً اقامه عدل یک امر عمومی است و رعایت آن را از همهمیتوان انتظار داشت، درحالیکه جود یک توصیه اخلاقی است که تنها برخی از خواص موفق به انجام آن میشوند
[51]. شاهد دیگر، تأکید بیش از حد اسلام است به مبارزه با عوامل و زمینههای اجتماعی کفرورزی مثل مبارزه با ظلم و طواغیت که هم بسترساز رواج ِکفر و شرک در جامعه هستند و هم پاسدار آن. تأکید و تقدّم برای ظلمستیزی بیش و پیش از کفرستیزی در اسلام
[52]، بیانگر نگاه عمیق اسلام است بر عوامل و زمینههای اجتماعی رشد ایمان. توأمانی دیدن ِپرستش پروردگار با اجتناب از طاغوت که در فقرات متعددی از آیات قرآن آمده است
[53]، نشان میدهد که از نظر اسلام جز از طریق رفع موانع اجتماعی، نمیتوان دین الهی را بسط داد و موقعیت آن را تحکیم کرد. طاغوت در قرآن به جز اصنام و اِلههها و اربابٌ متفرقون است؛ آن، سمبل و نماد حاکمان ظالم و برتریجویان اجتماعی است و نوعاً مروج و مساعد کفر در اجتماع میباشد
[54]. مصداق روشن این نگرش را در کلام حضرت علی (ع) در بیان انگیزه ایشان برای مطالبه حقّ ِتضییعشده حکومت میبینیم که میفرمایند: مطالبه این حق نه از سر ِقدرتطلبی و دنیاخواهی است، بلکه به منظور زنده نگهداشتنِ دین،اِصلاح امور جامعه، احقاق حق مظلومان و اجرای احکام معطَّلمانده شریعت بوده است
[55].
خصلت اجتماعی اسلام تقریباً بیهیچ مخالفت قابل اعتنایی، مورد تأیید قاطبه شرقشناسان و دینپژوهان غربی قرار گرفته است و آن به دو سبب بوده است: یکی فحوای آموزهای و سرگذشت تاریخی اسلام و دوم تفاوتهای مهم و بارز آن با تلقی مسیحیانه آنها
|34|
از دین. اهتمام دنیوی و اجتماعی اسلام چنان با انتظار و تلقی ایشان از دین در تعارض است که بعضی از ایشان را به این نتیجه رسانده است که اسلام اساساً دین نیست، بلکه یک نظام اجتماعی سیاسی است. :1983 (Turner20)وبر که مطالعه مقایسهای مفصل و درعینحال ناتمامی درباره ادیان جهانی دارد، بر تفاوت اسلام و یهودیت از حیث اهتمام بهمحیط اجتماعی و سیاسی خویش با بودیسم و مسیحیت اذعان نموده است ؛ هرچند که در تعلیل و تبیین این تمایز، بیش از آموزهها، به سرگذشت تاریخی ادیان و اوضاع سیاسی عصر ظهور و ماهیت حاملین نخستین اهمیت داده است. (Weber1963) برخلاف وبر، لوئیس همین تفاوت را با نظر به ماهیت تمایزی مسیحیت که عامل تأثیرگذاری در تجربه تاریخی آن بوده است، یافته است. او میگوید که پدیدآمدن و به رسمیتشناختهشدن ِدو حیطه مجزا در جهان مسیحی، بیش از هرچیز به تعالیم بنیانگذار این آیین برمیگردد که به پیروان خویش دستور داد تا کار قیصر را به قیصر و کار خدا را به خدا بسپارند. خدا و قیصر در تاریخ مسیحیت، در قالب دنیا و آخرت و دولت و کلیسا تجلی پیدا کردند. آنها ممکن است در این تجربه تاریخی به هم نزدیک شده یا از هم فاصله گرفته باشند؛ ممکن است هماهنگ شده یا به تخاصم برخاسته باشند، امکان دارد که یکی متعرض دیگری شده و دیگری معترض آن یکی شده باشد یا یکی غلبه یافته و آن یکی مغلوب گردیده باشد، اما در همه حال آنها دو امر متفاوت بودهاند و همچنان متفاوت باقی ماندهاند. اما در اسلام تا قبل از تأثیرپذیری از غرب اساساً هیچ تصوری از تمایز میان این دو عرصه وجود نداشته است و تا این اواخر در عربی، واژههای مزدوج و متقابلی مثل عرفی و قدسی، دینی و غیردینی و روحانی و غیر روحانی ساخته و شناخته نشده بود. (لوئیس / بهروزلک 1378)
اتفاقاً نگاه بیرونی و داوری شرقشناسان و متفکرین غربی دراینباره که بر نوعی مقایسه نظری و عملی با مسیحیت و رویکردهای دینی دیگر استوار است، از صحّت و واقعنُمایی بیشتری برخوردار است تا برخی برداشتهای شاذّ و خودی که تحت تأثیر عوامل مختلف به نتایجی کاملاً مغایر با رأی اجماع و تشخیص شایع نائل آمدهاند. در عین حال هیچ یک از ایشان هم نتوانستهاند آرای خود را از پسْزمینههای ذهنی شکلگرفته در سنت اسلامی بهکلی آزاد سازند. به عنوان مثال، مجتهد شبستری که تلاش مجدانهای دارد تا بر جنبه عرفانی و شخصی ایمان پای فشارد و به همینرو، تجربه دینی را هسته اصلی دین میشمارد و احیای دین را همان احیای تجربه دینی در میان مسلمانان میداند، بلافاصله به آثار اجتماعی و
|35|
سیاسی ایمان و مسؤولیتهای اجتماعی ِبرخاسته از تجربه دینی نیز توجه و تصریح مینماید
[56]؛ در صورتی که برای متکلم مسیحی، انتقال از یکی به دیگری چندان معنادار وضروری نیست. نقش سیاسی اجتماعی پیامبر در ایجاد حکومت و شکلدهی به اجتماع مسلمانان، هر چقدر هم بیارتباط با رسالت اصلی ایشان در بسط و تعمیق تجربه دینی فرض شود، آنچنانکه عبدالرازق گفته است به هیچ وجه نمیتواند از خاطره دینی مسلمانان که در او اسوه حسنه رفتار مؤمنانه را دیدهاند، محو گردد و بنابر اذعان شبستری، اتفاقاً وجود همین خصوصیت در اسلام است که "آزمون تاریخی ایمان" را برای این آیین به مراتب جدیتر و حساستر از مسیحیت ساخته است
[57]. لذاست که حتی ایشان هم، به آثار و تجلیات اجتماعی ایمان اسلامی توجه دارند و نسبت به زمینههای اجتماعی آن حساسیت نشان میدهند
[58]؛ جنبههایی که در سنت مسیحی نوعاً اعتنایی بدان نمیشود
[59]. باتمام این احوال همچنان جا دارد که پرسیده شود، برداشت شرقشناسان و اذعان و تأکید متفکرین مسلمان بر اجتماعیبودن ِاسلام بر کدام شواهد و قرائن آموزهای و تاریخی مبتنی است؟ ما در ذیل تنها به بعضی از این موارد، آن هم بر سبیل اجمال اشاره مینمائیم:
1. در آیات قرآن، آنجا که هدف پروردگار از ارسال رسل را ا ِقامه قسط قرار میدهد و باایشان، علاوه بر کتاب، میزان و حدید را همراه میکند
[60] و یا آنجا که مؤمنان را به قیام برایخدا
[61] و برای قسط
[62] دعوت مینماید و آنان را به اجتناب از طواغیت
[63]، قتال فیسبیلالله و در راه مردمان
[64] و تجهیز قوابرای مقابله با دشمنان
[65]میخواند و یا وقتی کهبرای حفظ وحدت و جلوگیری از تفرقه در جامعه اسلامی
[66]، راه برادری و شفقت را بهمسلمانان گوشزد مینماید
[67] و آنان را به تعاون
[68]، مشورت
[69] و گذشت
[70]نسبت به یکدیگر فرا میخواند و آنجا که آنان را بهترین امت برای انجام وظیفه اجتماعی امر بهمعروف و نهی از منکر میشناسد
[71] و به اطاعت از صاحبان ا ِمارتی که دنباله خدا و رسولاند، امر میکند
[72]و... همگی شواهد متقن و محکمی است بر ا ِهتمام جدی این آیین به حیات اجتماعی سیاسی مؤمنان.
2. در احادیثی که مسلمانان را به اهتمام در احوال دیگران فرامیخواند
[73] و نافعترین آنان به حال مردم را محبوبترینشان نزد خدا میداند
[74] و احساس مسؤولیت اجتماعی را در آنها تقویت میکند
[75] و همچنین بسیاری از اوامر و تواصی حضرت علی (ع) به مردمان و حاکمان درباره حقوق و مسؤولیتهای اجتماعی متقابل ایشان
[76].
|36|
3. در سیره عملی رسولاللَّه (ص) که بخش مهم آن برای تشکیل "امت" از راه تأسیس حکومت و اداره جامعه مؤمنان صَرف شد و تلاش ائمه طاهرین (ع) در حفظ و صیانت از این یادگار و جانهای بسیاری که در راه ا ِحقاق حق، ا ِقامه عدل و ا ِصلاح اوضاع سیاسی و اجتماعی جوامع اسلامی تقدیم شده است
[77]. مهندس بازرگان در تأیید سیره سیاسی معصومین میگوید که هیچ یک از اَعمال و رفتار محمد (ص) و علی (ع) خالی از جنبه سیاسی و اجتماعی نبود
[78].
4. در فروع دین، وظایفی چون خمس، زکات، حج، جهاد و امر به معروف و نهی از منکر اسباب و پیآمدهای کاملاً اجتماعی دارند و حتی در تکالیفی چون نماز و روزه که از فردیترین عبادات محسوب میشوند و شرط قبولی آن، داشتن قصد قربت و اخلاص است نیز جلوهها و آثار اجتماعی نمایانی وجود دارد.
[79]
5. در فقه که رشد آن در اسلام مبیِّن رویکرد مثبت این دین به زندگی دنیوی است، ابواب فراوانی وجود دارد که به تنظیم مناسبات اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و حقوقی میان مؤمنان و با دیگران اختصاص دارد. مثل کتاب البیع، کتاب الاجاره، کتاب الرهن، کتاب الارث، کتاب الهبه، کتاب الوقف، کتاب الشرکة، کتاب الوکالة و.... فقه اسلامی درعینحال از ظرفیت بالایی برای ایجاد عناوین و کتابهای جدید در موضوعات مستحدث برخوردار است.
6. در حوزه اخلاق نیز اسلام به آثار اجتماعی ِرشد فضایل معنوی و تجلیات رفتاری ِ ملکات درونی اهتمام و توجه زیادی دارد. اخلاق در واقع بهبودیافتن ِمناسبات میان انسانها پس از اصلاح رابطه فرد با خداست. لذا تأکید اسلام بر ترویج اخلاق اسلامی، ملازمه با هر دو سوی مسأله دارد؛ از یک سو تقویت اتصال مؤمن با پروردگار خویش که از آن به "تجربهدینی" تعبیر شده است و از سوی دیگر تحکیم پیوند با مردمان که همانا بُعد اجتماعی اسلاماست.
دلایل علمی ِمحرز در تأثیرگذاری محیط اجتماعی بر بینش و منش و کنش فردی و وضعمعنوی و اخلاقی افراد، "عقلاً" مؤید مداخله فعّال ادیان ِحتی آخرتگرای ِص ِرف در اموراجتماعی و سیاسی جامعه خویش است. مگر آن که دین را به انواع جرگهای (Cultic) آن، که برای در امان ماندن ِاز تأثیرات مخرب محیطی به راه حل انزوای اجتماعی متوسل میشوند، تقلیل دهیم. حتی اگر بپذیریم که ادیانی وجود داشته و دارند که آرمان نخست آنان ورود در "سیاست"، بهدستگیری عنان "قدرت" و تشکیل جامعه و "امت" نبوده است و تکالیف قاطع و
|37|
آموزههای روشنی درباره مداخله در امور اجتماع و پذیرفتن ِنقش و مسؤولیتهای سیاسی نداشتهاند، بااینحال به جهت اینکه دین، خواسته یا ناخواسته، مستقیم یا غیر مستقیم درگیر مسائل اجتماعی پیروان خویش میشود و موجب واکنشهایی از سوی متولیان و حاکمان جامعه میگردد، پایش به حوزه اجتماع و سیاست کشیده خواهد شد.
از سوی دیگر چون حکومت و سیاستِ عرفی نیز نقش و تأثیر مهمی بر سلوک فردی و اجتماعی پیروان آیینها و فرهنگ و منش و دغدغه و آرمانهای آنان دارد و حتی ادیان فردگرا و آخرت طلب را از تعرض خویش مصون نمیگذارد، لاجرم با دین یا ادیان رایج در حوزه اقتدار خویش به نحوی درگیر خواهد شد. یعنی حتی اگر دین بر حسب آموزهها واحکام اولی ِخویش، اجتماعی و سیاسی نباشد، به حسب مقتضیات و الزامات بیرونی حاکم بر آن، اجتماعی و سیاسی میگردد. چنانکه ادیانی چون بودیسم و مسیحیت نیز با تمام تلاش و اصراری که بر غیر سیاسی ماندن خویش داشتند، در مسیر تحقق و گسترش، ناگزیر از ورود در سیاست گردیدند؛ هرچند این ورود و مداخلت، کاملاً منفعلانه و بدون آمادگی قبلی بود و به همین سبب، به زیان آنها تمام شد.
اجتنابناپذیربودن ِدرگیری اجتماعی سیاسی ادیان، خصوصاً در ادیان بزرگ ِ صاحبْ داعیه، منحصراً به دو سرنوشت ناگزیر منجر شده است:
1) تعامل منفعلانه و تأثیرپذیر؛
2) دخالت فعالانه و تأثیرگذار.
اسلام به عنوان دین "تمام زندگی" که داعیه جهانی و فرا تاریخی دارد و آموزههای تکلیفآور ِروشنی برای موالیان خویش در پهنه سیاست و اجتماع باقی گذارده است و الگوهای الهامبخشی که در سیره و سرگذشت پیامآور این آیین در دوران بیست و سه سالهرسالت و دوران خلفای راشدین وجود دارد و با نظر به بستر تاریخی ِنشو و نمای آن در مناطق و سرزمینهای دیگر، طبعاً خط مشی دوم، یعنی حضور و مداخله فعال در عرصه سیاست را پذیرفته و دنبال کرده است. دراینباره از جنبه "توصیفی" کمترین اختلافی میان ارباب نظر و تحقیق وجود ندارد؛ اگر هم اختلاف نظری باشد، به جنبههای "تبیینیِ آن، یعنی بررسی چرایی این مسأله بر میگردد.
بحث "سیاست در اسلام" از جمله مباحثی است که به صورت مستقل بسیار مورد توجه بوده و بدان پرداخته شده است؛ خصوصاً در سالهای اخیر که انگیزه مقابله با استبداد و
|38|
استعمار و مطالبه آزادی در کشورهای اسلامی، توجه مسلمانان را مجدداً به سوی آرمان تشکیل حکومت دینی سوق داده است و به یک "فعّالگرایی سیاسی" که به خطا آن را "بنیادگرایی اسلامی" مینامند، منجر گردیده است. لذا دراینباب نیازی به تفصیل نیست و تنها به ذکر چند رویکرد و تلقی متفاوت و نتیجهگیری در راستای مسیر اصلی بحث اکتفا میکنیم.
برنارد لوئیس از اسلامشناسان منصف و مطلع میگوید : برخلاف مسیحیان که سیاست و دولتمداری را امری بشری و پلید که حتیالمقدورباید از آن اجتناب کرد، میشمردند، مسلمانان آن را موهبتی الهی میدانستند. چرا که تشکیل نظام سیاسی و تصاحب قدرت حاکم بر آن را ذات خداوندی تجویز کرده است تا آیین او تعالی یابد و قانون الهی گسترش یافته و فراگیر شود. (لوئیس / بهروزلک 1378: 5 - 64) لذاست که برای مسلمانان از همان نخستین ساعت ِپس از رحلت پیامبر (ص) که راهبری دینی و قیادت سیاسی امت را توأمان بر عهده داشت، مسأله برگزیدن ِجانشینیْ صالح مطرح بوده است و همین مسأله موجب گردیده است تا در تمام طول تاریخ، موضوع "حکومت مشروع" و "امام مُطاع" به مهمترین دغدغه مسلمانان بدل گردد. لوئیس معتقد است که حساسیت مسلمانان نسبت به موضوع حکومت و حاکم، به دلیل کارکردهای اساسی آن در بناکردن ِیک زندگی ِاسلامی ِدُرُست بوده است و با همین معیار است که عملکرد حکومتها و دولتمردان طولتاریخ، مورد سنجش قرار میگرفته و خط مشی مناسب در برابر آن اتخاذ میگردیده است. (پیشین : 68)
قادری با استناد به برخی از شواهد تاریخی مربوط به صدر دوم میگوید که اولین تردیدها در وجوب تشکیل حکومت، بعد از قتل خلیفه سوم و حتی بعد از جنگ صفین در زمان امام علی (ع)، آنهم از سوی جریان کموزن و کم تأثیری چون خوارج مطرح شده است. پیش از آن، کوچکترین تردید و ظنی در میان مسلمانان در این باره وجود نداشت و بعد از آنهم هیچگاه به عنوان یک رویکرد قابل اعتناء مطرح نشد. (قادری 1375: 39 - 43) تنها در دوره جدید، آنهم تحت تأثیر اتفاقاتی که در مناسبات میان دین و دولت در غرب
|39|
مسیحی رخ میدهد، این گمان مجدداً جان میگیرد که آیا سیاست و مداخله در امور حکومت از عناصر ذاتی دین و مشخصاً اسلام است یا حسب اضطرارهای تاریخی بدان تن داده شده و از سر غفلت و عادت، به یک عنصر اساسی برای دین و دینداری تبدیل گردیده است؟
عادل ضاهر با استناد به آرای آنطون سعاده، احمد خلفالله و علی عبدالرازق نتیجه میگیرد که نسبت میان اسلام و سیاست، نه یک ربط جوهری ومفهومی، بلکه بیشتر یک اتفاق تاریخی است. اصول استدلال او در نفی پیوند ذاتی میان این دو، بر این پایه قرار دارد که چون اولی بر تعالیم متصلب و ثابت استوار است و دومی بر ملاحظه تحولات جاری در زمان و مکان، لذا منطقاً میان آنها چنین پیوندی نمیتواند برقرار باشد و دوام بیاورد. بهعلاوه اگر پیوند دین و دولت چنان ضروری و واجب است که خدا به آن امر فرموده است، پس چگونه است که میان ادیان الهی و ابراهیمی در این باب تفاوتهای آشکاری وجود دارد ؟ (ضاهر 1993 : 329) او نتیجه میگیرد که این تلقی درباره اسلام که اتفاقاً از سوی متفکرین پایبند و غیر پایبند مشترکاً مطرح شده است، ناشی از خطایی است که مسیر تحقق تاریخی اسلام را به پای ِخود ِآن دین گذاردهاند. درحالیکه آنچه در تاریخ گذشته است، ضرورت ذاتی دین و اسلام نبوده و نیست. (پیشین: 10) در میان متفکرین مسلمان، کسان دیگری نیز بودهاند که با همین استدلال، یعنی تاریخیبودن و نه ذاتیبودن ِبرخی از تلقیات منتسب به اسلام، در پیوند میان دین و دولت تردید روا داشتهاند
[80].
دین ایدئولوژی و اخلاق
برخلاف چند دهه قبل که در فضاهای روشنفکری و در میان فعالانصحنههای اجتماعی، ایدئولوژیکنبودن، ضعف یک دین بهشمار میآمد ؛ در دهههای اخیر که امواج ایدئولوژیگرایی تا حدّی فروکش کرده و نغمه دررسیدن ِ"عصر پایان ایدئولوژی" به جوامع پیرامونی و تابع رسیده است، روشنفکران این بلاد و حتی کسانی که پیش از این از مبلّغان اصلی اسلام ِ ایدئولوژیک بودند هم، به نوعی ایدئولوژیک بودن ِدین را نقطه ضعف آن
|40|
میشمرند و ادعا میکنند که این دو پدیده در ذات خویش با یکدیگر جمعنانشدنی است
[81]. امروزه معتقدان به تعارض ذاتی میان دین و ایدئولوژی را، هم در میان اندیشمندان دینی و هم در بین متفکرین لائیک میتوان یافت ؛ لیکن هریک از منظر و منظوری متفاوت از دیگری از این عقیده دفاع میکنند. مخالفت دسته نخست نوعاً با انگیزه پالایش دین و خالصسازی ایمان صورت میگیرد و دسته دوم با طرح این عقیده در واقع قصد دارد تا کمترین امکان حضور ِاجتماعی ِتأثیرگذار را هم از دین سلب کند. ایشان در واقع از دو نظریه پیشگوییکننده که به نظر میرسد، در نیمه این قرن به هم رسیدهاند، دفاع میکنند:
1) به منتهارسیدن ِفرایند عرفیشدن ِفرد و جامعه و در نتیجه کاهش ِجدی در اهمیت اجتماعی دین.
2) دررسیدن ِعصر پایان ایدئولوژی و افول ایدئولوژیهای غیر دینی و برداشتهای ایدئولوژیک از دین.
رویکرد مؤمنانه بر این اعتقاد است که اساساً دین و ایدئولوژی از دو گوهر کاملاً متمایز سرشته شده است ؛ چراکه دین به اموری چون خدا و آخرت که مفاهیمی بیمعنا و ناشناخته از نظر ایدئولوژیهاست، اهتمام دارند ؛ درحالیکه دغدغه ایدئولوژیها، دستیابی به اَغراض و آرمانهای صِرفاً دنیوی است. یعنی در شرایطی که دین، انسانها را به یک ایمان لامکان و لازمان فرا میخواند، ایدئولوژیها خصلت ِ"اینجا و اکنون" (Here And Now) دارند. به علاوه گفتمان ِایدئولوژیک از دین، یک منظر متأخر و وارداتی است که پیش از وزیدن امواج آن از سوی غرب، برای ادیان شرقی مطرح نبوده است. نکته مهمتر برای بحث ما آن است کهگفته شده است برخلاف پیوند و همسازی ادعاشده میان دین و ایدئولوژی در تجربه اخیر اسلامی، تقریباً در هیچ یک از ادیان توحیدی و غیر توحیدی دیگر، تجربه و مدعایی از این نوع مشاهده نمیشود.
در پاسخ به این اشکالات و تردیدها از سوی الهیون ِایدئولوژیگرا، عمدتاً بر تفاوت جوهری اسلام با دیگر ادیان، اعم از توحیدی و غیر توحیدی تأکید شده است. رویکرد دنیاپذیر در اسلام که دنیا را به مثابه ک ِشتگاه آخرت میشمارد، راه حل مهمی است که میتواند تعارض و تباعد میان دنیا و آخرت را که به عنوان یکی از عوامل متمایزکننده دین و ایدئولوژی مطرح شده است، از میان بردارد. فراوانی و گستردگی آموزههای اسلام درباره نشأه دنیوی و جهتدار و رسالتمندنمودن ِزندگی مؤمنانه پیروان، آن را به مکاتب دنیوی
|41|
بسیار نزدیک ساخته و به لحاظ دارابودن ِامکان ِ تقویت انگیزهها و افزایش ِقدرت عمل، از آنها نیز فراتر برده است. شهید مطهری به عنوان کسی که از اسلام ایدئولوژیک یا ایدئولوژی اسلامی دفاع میکند، این گمان که خصلت ایدئولوژیک ِاسلام به تبع امواج ایدئولوژیگرایانه در غرب، مطرح شده باشد را رد میکند. نگاه ِایدئولوژیک به دین، بیآنکه تصریحی بدان بشود، سبقت ِبرموضعگیریهای له و علیه آن در غرب دارد و پیش از آن نیز در حیات جاری مسلمانان و در تاریخ جوامع اسلامی حضور داشته است. لذا اتصاف اسلام به این مشخصه، نه افزودن و الصاق یک عنصر خارجی به آن، بلکه کشف از یکحقیقت درونی میباشد. ایشان با استناد به آیه وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدقاً وَ عَدلاً (انعام 115)، ایدئولوژیک بودن ِاسلام را به شمولیت و کمال آن نسبت میدهد و معتقد است که همین ویژگی است که از آن یک مکتب تمامعیار ساخته است. (مطهری 1362: 4 - 223)
مطهری معتقد است که ایدئولوژی، نیاز بشر اجتماعی است؛ خصوصاً از زمانی که رشد و توسعه زندگی، منجر به بروز یک سلسله اختلافات در میان انسانها گردید. چراکهایدئولوژی به عنوان یک عامل وحدتبخش، به مراتب کارآمدتر، ماندگارتر و فراگیرتر از عوامل خونی نژادی و قومی ملی بوده است و توانایی آن را داشته است که به جوامع انسانی، آرمان، جهت و ملاک ببخشد و آنان را در برابر تمایلات واگرایانه درونی و بیرونی محافظت نماید. (پیشین: 53 – 41)
عنصر متمایزکننده ایدئولوژی ِاسلامی از ایدئولوژیهای عرفی که از خصلت اندماجی آن بر میخیزد، منضمنمودن ِاخلاق به آن است. اتکای ایدئولوژی به اخلاق و رسوخ
|42|
معنویت در تمامی ارکان آن، اجازه نمیدهد که تجربه تلخ دوران رواج ایدئولوژیها در غرب که به کتمان حقایق، تضییع حقوق و زیرِ پا گذاردن ِاصول انسانی منجر گردید و با ا ِدبار به هر نوع ایدئولوژی پاسخ داده شد، در تجربه اسلامی تکرار گردد؛ مگر آنکه مصلحتاندیشیهای ایدئولوژیک در میان مسلمانان بر اصولگرایی اخلاقی ایشان غلبه و رجحان پیدا کند که البته با غرض اصلی این دین در تغایر خواهد افتاد
[82].
درعینحال باید توجه داشت که اخلاق در اسلام، رویه تنظیم سلوک دنیوی میان انسانهاست که بر پایه ایمان به خدا، به روز بازپسین و اعتقاد به برادری و برابری ابنای بشر استوار گردیده است و از جهات عدیده با اخلاق مسیحایی و اخلاق عرفی تفاوت دارد. مرز ممیِّز اخلاق اسلامی و اخلاق مسیحایی در این است که مؤمن را به بیعملی، گوشهگیری و ترک دنیا نمیخواند و بهجای تقوای سلبی و تخدیری مسیحی، مروّج ِتقوای ایجابی و اخلاق پویا در کوران عمل اجتماعی است. بهعلاوه با هرگونه نگاهِ ابزاری به دین و اخلاق و ملاحظات ص ِرفاً "هدف وسیلهای" درباره نتایج بیرونی عمل اخلاقی که بر خلقیات عرفی حاکم است، مخالفت جدی دارد. روح تبادلی و سوداگرانه جاری در رهیافت عرفی، برمحاسبه عینی و کمی "داده ستانده" استوار است؛ لذا از نظر عرفگرایان، هرگونه عمل و رفتاری که پاسخ "یک به یک" و بازتاب آنی و قابل لمس نداشته باشد، بیمعنا و عبث محسوب میشود؛ زیرا نزد ایشان، ارزش و سود ِتولیدشدهای که به هیچ یک از دو طرف مبادله نرسد، حکم انرژی هدر رفته را دارد. در صورتی که برای مؤمنانی که به بیش از دو طرف برای تعاملات خویش در دنیا و اجتماع قائلند، هیچ بخشی از عمل اخلاقی، مهدور و بیحاصل نمیگردد؛ چراکه اگر چنین فعلی مستقیماً و بلافاصله به نفع خویش یا طرف مقابل نباشد، به نفع انسانهایی در دور دست تاریخ و در پهنه جغرافیا خواهد بود. مضاف بر اینکه مؤمنان، هر نوع مبادله دنیوی با انسانهای دیگر را، در عین حال نوعی معامله با خدا به حساب میآورند و لذا بر هر عمل خویش لااقل پنج ملاحظه را وارد میسازند:
1. تأثیر عمل بر طرف یا اطرافیان نزدیک.
2. تأثیر عمل بر طرف یا اطرافیان دور در پهنه گیتی.
3. تأثیر عمل بر طرفهای تاریخی.
4. تأثیر عمل بر طبیعت و دیگر مخلوقات غیر انسانی.
5. تأثیر و محاسبه عمل در دستگاه الهی
[83].
|43|
منابع
- آرون، ریمون. مراحل اساسی اندیشه در جامعهشناسی ترجمه باقر پرهام. تهران. انتشارات آموزش انقلاب اسلامی. 1370 .
- اقبال لاهوری، محمد. احیای فکر دینی در اسلام ترجمه احمد آرام. تهران. کانون نپرو پژوهشهای اسلامی. 1346 .
- العطّاس، محمد نقیب. اسلام و دنیویگری ترجمه احمد آرام. تهران. مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه تهران. 1374 .
- براوئر، جرالد سی. آینده ادیان، پل تیلیخ ترجمه احمدرضا جلیلی. قم. مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب. 1378 .
- ترنر، برایان. ماکس وبر و اسلام ترجمه سعید وصالی. تهران. مرکز. 1379 .
- رضی، هاشم. تاریخ مطالعات دینهای ایرانی تهران. فروهر. 1366 .
- زرینکوب، عبدالحسین. تاریخ مردم ایران، کشمکش با قدرت تهران. امیرکبیر. 1364 .
ـ شجاعیزند، علیرضا. " آنک مسیح... اینک انسان..." قم. فصلنامه هفت آسمان. (ش. 8) زمستان 1379 .
- ضاهر، عادل. الاسس الفلسفیه للعلمانیه بیروت. الساقی. 1993 .
- فروند، ژولین. جامعهشناسی ماکس وبر ترجمه عبدالحسین نیکگهر. تهران. نیکان. 1362.
- قادری، حاتم، تحول مبانی مشروعیت خلافت تهران. بنیان. 1375 .
- کیوپیت، دان. دریای ایمان ترجمه حسن کامشاد. تهران. طرحنو. 1376 .
- مجتهد شبستری، محمد. ایمان و آزادی تهران. طرح نو. 1376 .
- مطهری، مرتضی. بیست گفتار قم. دفتر انتشارات اسلامی. 1361 .
- مطهری، مرتضی. ختم نبوت قم. دفتر انتشارات اسلامی. بیتا .
ـ مطهری، مرتضی. مقدمهای بر جهانبینی اسلامی (مجلدات 1 7) قم. دفتر انتشارات اسلامی. 1362 .
- نصر، حسین. جوان مسلمان و دنیای متجدد ترجمه مرتضی اسعدی. تهران. طرح نو. 1373.
- نیچه، فردریک ویلهلم. دجال ترجمه عبدالعلی دستغیب. تهران. آگاه. 1352 .
- وامقی، ایرج. نوشتههای مانی و مانویان تهران. حوزه هنری. 1378 .
ـ لوئیس، برنارد. " زبان سیاسی اسلام " ترجمه غلامرضا بهروزلک. قم. دفتر تبلیغات اسلامی. 1378 .
|44|
- انجیل عیسی مسیح تهران. سازمان ترجمه تفسیری کتاب مقدس. 1357 .
ـ صحیفه امام: مجموعه آثار امام خمینی (ج. 3) تهران. مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی. 1378.
Gellner .Ernest ( 1968 ) " A Pendulum Swing Theory of Islam in :Robertson, Roland. (ed.)(1969) Sociology of Religion England:PenguinLechner, Frank J. (1989) " The case against seculariztion:A rebuttal"in : Social Forces (Vol. 69) June 1991 .Lewis, Bernard. (1993) Islam and the West NewYork : Oxford UniversityPress.Robertson,Roland."Church-State Relations in Comparative Perspective."(Pp. 153 - 160) in : Robbins, T. ` Robertson, R. (eds) (1987) Church -State Relations . U.S.A .Robertson, Roland. (1970) The Sociological Interpretation of ReligionBasil Blackwell. Oxford .Turner, B. S. (1974) Weber ` Islam . London .Weber,Max.(org.1922)(1963)The Sociology of Religion trans. Fischoff,E. Beacon. Boston .Woodhead, Linda ` Paul Heelas (2000) Religion in Modern TimesBlackwell. Oxford .Worseley, P. (1968) " Religion as a Category " in : Robertson, Roland.(ed.) (1969) Sociology of Religion England : Penguin .
پی نوشت ها:
[1] . در حدیث دیگری حضرت به صراحت میفرمایند که برای آباد و اِصلاح دنیا و آخرت آمدهاند: اِنّی جِئتُکُم بِخَیر ِالدُّنیا و الآخِرَة ِ(رسول اکرم: الحیات ج. 1 ص. 143).
[2] . حضرت امام این روایت منسوب به رسول اکرم (ص) را در کتاب سرّالصلوة، صفحه 92 آوردهاند. بنده به رغم جستجوی فراوان در منابع حدیثی، موفق به یافتن ِمأخذ این روایت نشدم. خود ایشان نیز در سخنرانی 6 مهر سال 1356 در نجف اشرف، ضمن استفاده از این روایت، تردیدشان را با این عبارت ابراز فرمودهاندکه : "... من نمیتوانم تصدیق کنم، من نقل میکنم از آنهایی که نقل کردهاند..." ایشان پس از نقل روایت میفرمایند: "آنهایی که میخواهند تأویل کنند، میگویند چون تورات بیشتر توجه به مادیات و امور سیاسی و دنیوی داشته است... و در کتاب حضرت عیسی (ع) توجه به معنویات و روحانیات بیشتر بوده است، از این جهت" عین یسرا"یش که عبارت از طبیعتش است، عَمیا بوده است البته من نمیتوانم بگویم این از پیغمبر صادر شده، لکن گفتهاند این را یعنی توجه به این جهت "یسار" که عبارت از "طبیعت" است، نداشته و کم داشته است و او هم به حسب شریعتش، توجهش به مادیات زیاد بوده. "و انا ذوالعینین"، هم جهات معنوی و هم جهات مادی. شما احکامش را که ببینید، شهادت بر این مطلب است. " نگاه کنید به: صحیفه امام ج. 3 (صص. 27 - 226).
|45|
[3] . در این باره همچنین نگاه کنید به: ترنر، ب. ماکس وبر و اسلام (ص. 241).
[4] . درحالی که هودسون در مدعای خویش درباره رویکرد آنْ جهانی مسیحیت به دوره کلاسیک و قرون وسطی نظر دارد، منظور وبر از آنْجهانی بودن ِآن، مسیحیت پروتستانی آمریکایی میباشد. جالب است که هیچ یک از آنها به جوهر اصلی و آموزههای نخستین مسیحی که مبلغ و مروج یک رویکرد کاملاً آنْ جهانی بود، استناد نجستهاند. برای تفصیل نگاه کنید به:
Robertson .R The Sociological Interpretation of Religion ( .Pp 91 - 2 )
[5] . آشفتگی و اغتشاش در این گونهشناسی و مصداقیابی تا آنجاست که خود رابرتسون در مقاله دیگری درباره مناسبات میان دین و دولت، اسلام و مسیحیت را به جهت داشتن رویکرد اینْ جهانی در مقابل هندوئیسم و بودیسم مینشاند. نگاه کنید به:
Robertson" .R " Church - State Relations in Comparative Perspective
[6] . تیلیش که نگاه اندماجی به امور قدسی و عرفی و به ساحات دینی و دنیوی را توصیه میکرد، الهیات خود را "جامعنگر" نامید. تمامی تلاش او آن بود که این الهیات را در درون همان سنت مسیحی پروتستانی ترویج نماید و به پیش ببرد. این عزم و تلاش که در میان متألهین جدید مسیحی کم هم نبوده است، جز با جداکردن ِمجدد مسیحیت از جوهر نخستین و قلب آن به آئینی بدیع و متفاوت با آنچه مسیح (ع) آموخت، به ثمر نمینشیند. در عین حال باید توجه داشت که در دنیای جدید، نه مسیحیت و نه مسیحیان، دیگر از آن آمادگی و شرایط مساعدی که در امپراطوری روم مقدس پدید آمد و آئین مسیح (ع) را در یک دوره هزارساله مبتلای به دنیا کرد، برخوردار نیستند. برای تفصیل درباره "الهیات جامعنگر"، نگاه کنید به : براوئر، ج. سی. آینده ادیان و درباره ماهیت و جوهر ِ"دنیاگریزِ مسیحیت، نگاه کنید به : کیوپیت، د. دریای ایمان.
[7] . حضرت علی (ع) در نهجالبلاغه دو رویکرد متفاوت نسبت به دنیا را معرفی میکنند و در معرفی رویکرد مقبول که در آن جمع میان دنیا و آخرت میسر است، میفرمایند: وَ عامِلٌ عَمِلَ فِی الدُّنیا لِما بَعدَها...
فَاَحرَزَ الحَظَّین ِمَعاً وَ مَلَکَ الدَّارَین ِجَمیعاً، فَاَصبَحَ وَجیهاً عِندَاللَّه ِلایَسألُ اللَّهَ فَیَمنَعُهُ (نهجالبلاغه، حکمت 269).
|46|
[8] . توضیحات وورسلی دراینباره بسیارگویا و راهگشاست.شایدبتوان با استفاده از عبارت وی در تعریف این رهیافت که آن را The dissociation between thiswordly and otherworldly. معرفی کرده است،رهیافت"تجزیگرا"را Dissociationism اتلاق کرد.نگاه کنید به:.P ,Worseley وودهد و هیلاس از این نوعادیان که به تجزی میان خدا و انسان تمایل "Religion As A Category" دارند، با نام ِ"ادیان تفاوتی"(Religions Of Difference) یاد میکنند. دیگران هم مثل بلا و مکگوئر نیز به نحوی به این قبیل ادیان تمایزی تصریح کردهاند. برای تفصیل نگاهکنید به:Woodhead, L. eelas Religion in Modern Time (pp. 27, 33 - 40)
[9] . ارنست گلنر درباره اسلام، اصطلاح ِMore Total را بهکار میبرد و در وصف آن میگوید: دینی است، "کثیرالابعاد" (A Number Of Dimentions) که "برنامه عمل" (Blue Print) دارد و مطالباتش مرزی نمیشناسد و مدعیاتش به نهادهای مشخصی محدود نمیگردد. برخلاف آن، در مسیحیت آمادگی و تمایل جدی برای سپردنِ "کار قیصر، به قیصر" وجود دارد. رابرتسون به نقل از دونالد اسمیت، میگوید: اسلام و هندوییسمبه جهت ِداشتن ِیک رابطه "اندامی" (Organic) با جامعه و دارابودنِ ساختارهای ِ"غیر متمایز" (Differential _ Non)، در مقابل مسیحیت و بودیسم قرار میگیرند. لخنر نیز از یک "جهانبینی دینی ِاشتمالی" (An all _ encompassing religious worldview) سخن میراند که شاید اشاره بهنوعی از ادیان اندماجی باشد. حسین نصر اسلام را دین تمام ِزندگی میداند و میگوید اسلام، همانا نفس ِزندگی است و هیج امری از شمول و اطلاق آن خارج نمیماند. برای تفصیل در موارد فوق، نگاه کنید به:
_ Church " R. Robertson, Robertson, R. " Church _ Gelner, E. " A Pendulum Swing Theory of Islam " State Relations in Coparetive Perspective " Lechner, F. J. " The Case Against Seculariztion : A Rebuttal "
نصر، ح. جوان مسلمان و دنیای متجدد (صص. 8 - 7) براوئر، ج. سی. آینده ادیان، پل تیلیخ (صص. 36 و 130 - 130) شجاعیزند، ع. ر. "آنک مسیح... اینک انسان...".
[10] . درباره ماهیت "تجزیگرا"ی ِبودیسم اولیه و تشبیه رویکرد مسیحیان ِنخستین با آن، نگاه کنید به : "Robertson, R. " Church _ State Relation. .
[11] چسترتون در کتاب (1980) Orthodoxy تعبیر رسایی از ویژگی تمایزی مسیحیت دارد. او میگوید که مسیحیت همچون شمشیری است که جدا میکند و آزاد میسازد. هیچ فلسفه دیگری جز مسیحیت، چنین خدایی که از جداسازیها مشعوف گردد، به بشریت عرضه نداشته است. اما در مسیحیت ارتدکسی، جدایی میان انسان و خدا، مقدس است؛ چراکه یک امر ذاتی است. او در اثبات تلقی خویش به این عبارت از کتاب مقدس استناد میجوید که: " خیال نکنید من آمدهام تا صلح به زمین بیاورم ؛ من آمدهام تا شمشیر بیاورم. آمدهام تا پسر را از پدر، دختر را از مادر و عروس را از مادر شوهر جدا سازم." (متا 10: 34). برای تفصیل، نگاه کنید به: .Woodhead, L. Eelas (Pp. 27 , 33 - 40) Religion In Modern Times: .
[12] مانویان به دو اصل "نور" و "ظلمت" و سه دوْر یا نشأه اعتقاد داشتند. براساس این اعتقاد، در نشأه نخست، خیر وشر از هم جدا بودند ؛ در نشأه وسطی یا کنونی، خیر و شر به هم آمیختهاند؛ اما سرانجام در نشأه بازپسین، مجدداً آن دو از هم جداشده و بشریت نجات مییابد. آنان برخلاف آیین زرتشت که جهان مادی را آفریده خدای نیکی میدانستند، آن را مخلوق خدای ِشر میشناختند و به پیروان خویش توصیه مینمودند که از آن دوری گزینند. برای تفصیل دراینباره، نگاه کنید به: زرینکوب، ع. ح. تاریخ مردم ایران، کشمکش با قدرت (ص. 441). رضی، هاشم. تاریخ مطالعات دینهای ایرانی (ص. 230). وامقی، ایرج. نوشتههای مانی و مانویان (صص. 40 - 36).
[13] . در این که بتوان ویژگی اخیر، یعنی "آرمانگرایی" یا ایدئولوژیکبودن را به آئین زرتشت نیز نسبت داد، محل تردید و تأمل است. تعالیم زرتشت به علت تهیبودن از آموزههای نجاتبخش و آرمانهای بلند اجتماعی و پذیرفتن و توجیه ساخت اجتماعی حاکم و همچنین آمیزش طولانی مدت با طبقاتحکومتگر در ایران و برخی عوامل تاریخی دیگر، بهطور کلی فاقد این ویژگی است و تا کنون هیچ خصلتایدئولوژی گرایانه از پیروان آن در سرزمین مادری و در هجرت دیده نشده است. منتسب دانستن ِبرخی از جنبشهای شعوبی و حرکتهای استقلال خواهانه قرون دوم و سوم در شرق ایران و در مقابله باخلافتهای اموی و عباسی به ایشان نیز مثبِت ِوجود خصلت ایدئولوژیگرایی در این آئین نمیباشد.
|47|
[14] . به جز اسلام، تنها آیین ِمانوی است که صراحتاً ادعای خاتمیت داشته است؛ مانی خود را از سلسله پیمبرانی میداند که پیش از او در سرزمین هند (بودا)، در ایران (زردشت) و در روم (عیسی) ظهور کردهاند؛لیکن عقایدشان دچار تحریف شد. او دین خود را محصور به یک سرزمین و به یک زبان نمیدانست و مدعی بود که تعالیمش بدون تحریف تا ابد پایدار خواهد ماند. لوئیس میگوید که مسیحیان نیز به نوعی آیین خود را آخرین پیام الهی میدانند و برای دین پس از خود هیچ حقانیتی قائل نیستند. برای تفصیل در اینباره، نگاه کنید به: وامقی، ا. نوشتههای مانی و مانویان (صص.8 - 37) و .Lewis, B. Islam And The West (P. 157)
[15] . ما کانَ مُحَمَدٌ اَبا اَحَدٍ مِن رِجال ِکُم وَلکِن رَسولَاللَّه وَ خاتَمَ النَبیین...(احزاب 40).
[16] . ... اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلَیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً... (مائده 3).
[17] . ضمن این که نقص و کمال یک دین را برحسب نیازها و مقتضیات کنونی بشر میسنجیم، به این واقعیت نیز اذعان داریم که هر دین در زمان خود و برای مخاطبان خاصش، آیین کاملی بوده است. در عینحال انکار نمیکنیم که حتی قضاوت امروزیِ ما درباره نقص و کمال ادیان تاریخی مثل مسیحیت و اسلام نیز تا حدی تابع تعریفی است که از نقش و جایگاه دین ارائه کردهایم و انتظاری است که از قلمرو و کارکردهای آن داریم؛ چنان که در مقابل اعتقاد مسلمانان به تمام و فراگیربودن ِدین به عنوان شرط کمال، مسیحیان و یا لااقلجریان خاصی در مسیحیت وجود دارد که کمال دین را محدودیت ِقلمرو و اختصاصیبودن ِحیطه عمل آن میبیند.
[18] . برای تفصیل در اینباره، نگاه کنید به :(.Lewis, B. Islam And The West (Pp. 136 - 8
[19] . اِنَّ اللَّهَ تَبارَکَ و تَعالی لَمیَکتُبْ عَلَینَا الرُّهبانیَّةُ اَنِّما رُهبانیَّةَ اُمَّتی الجَهادَ فی سَبیلِاللَّه (رسول اکرم: میزان الحکمه 7470). هَل نُنَبِئُکُم بِالاَخسَرینَ اَعمالاً الََّذینَ ضَلَّ سَعیُهُم فِیالحَیوة ِالدُّنیا: هُمُ الرُّهبانُ الَّذینَ حَبَسُوا اَنفُسَهُم فِی السُواری. (امام علی : میزانالحکمه 7474).
[20] . الزُّهدُ کُلُّهُ بَینَ کَل ِمَتَین ِمِنَ القُرآن ِقالَ اللَّهُ سُبحانَهُ: لِکَیلاتَأسَوْا عَلی ما فاتَکُم و لاتَفرَحُوا بِما آتاکُم و مَن لَم یَأسَ عَلَی الماضی و لَمیَفرَح بِالاتی فَقَد اَخَذَ الزُّهدَ بِطَرَفَیه ِ(نهجالبلاغه، حکمت 439).
[21] . الزَّهادَةُ قصْرُ الاَمَل ِو الشُّکرُ عِندَالنّ ِعَم ِو التَّوَرُّعُ عِندَ المَحارِمَ (نهجالبلاغ، کلام 81).
[22] . اَفضَلُ الزُّهد ِاِخفاءُ الزُّهد ِ(نهجالبلاغ، حکمت 28).
[23] . اَصابُوا لَذَّةَ زُهد ِالدُنیا فی دُنیاهُمْ (نهجالبلاغه، نامه 27) همچنین نگاه کنید به: میزان الحکمة (احادیث: 7747، 7766، 7786).
[24] . پیش از این در آغاز فصل دوم به رهیافت "جامعنگر" از سوی پل تیلیش که به نگرش اسلامی تا حدی نزدیک است، اشاره کردیم. این رهیافت در سنت مسیحی و فرهنگ غربی از نگرشهای شاذ و نادر به شمار میرود.
[25] . برای تفصیل دراینباره نگاه کنید به: ترنر، ب. ماکس وبر و اسلام و همچنین برای نقد آرای وبر، نگاه کنید به : شجاعی زند، ع. ر. " جامعهشناسی اسلام در کار وبر و ترنر".
[26] . رویکرد تفاهمی و اندماجی اسلام را از آیه زیر که در آن نیکی و نیکویی را وصف کرده است، بهخوبی میتوان دریافت. ایمان به خدا و روز قیامت و...، در کنار مسؤولیت پذیری اجتماعی و اهتمام و رسیدگی به محرومین؛ تأکید بر انجام مناسک دینی و برپاداشتن ِشرایع از یکسو و تصریح بر پایبندی به معاهدات اجتماعی و استقامت و پایداری در سختیها از سوی دیگر مؤید ِهمسو و یکجهت دانستن ِامور دنیا و آخرت است: لَیسَ البِرَّ اَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُم قِبَلَ المَشرِق ِوَ المَغرِب ِو لکِنَّ البِرَّ مَن آمَنَ بِاللَّه و الیَوم ِالآخِر ِو المَلائِکَة ِو الکِتاب ِو النَّبیینَ و آتَی المالَ عَلی حُبِّه ِذَوِی القُربی و الیَتامی و المَساکینَ و ابنَ السَّبیل ِو السائِلینَ و فِی الرِّقاب ِو اَقامَ الصَّلوةَ و آتَی الزَکاةَ و المُوفُونَ بِعَهد ِهِم اِذا عاهَدُوا و الصاب ِرینَ فِی البَأساءَ و الضَّرّاء ِو حینَ البَأس ِاُولئِکَ الَّذینَ صَدَقُوا و اُولئِکَ هُمُ المُتَّقُونَ (بقره 177).
[27] . تقریباً در تمامی موارد، ایمان بِاللَّه با ایمان بِالیَوم ِالاخ ِقرین است. به عنوان مثال نگاه کنید به: (بقره 62، 126، 177، 228، 232، 264).
|48|
[28] . وَ لَلاخ ِرَةُ خَیرٌ لَکَ مِنَ الاُولی (ضحی 4).
[29] . و مَن کانَ فی هذِه ِاَعمی فَهُوَ فِی الاخِرَة ِاَعمی... (بنیاسراییل 72) الدُّنیا مَزرَعَةُ الاخِرَة (رسول اکرم: بحار ج. 67 ص. 225) وَ بِالدُّنیا تُحرَزُ الاخِرَة (نهجالبلاغه، خطبه 155).
[30] . فَمَنْ یَعمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ خَیراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعمَلْ مِثقالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ (زلزال 8).
[31] . وَالشَمس ِوَ ضُحیها وَ القَمَرِ ا ِذا تَلیها (شمس 1 و 2) وَالتّین ِوَ الزَّیتوُن ِوَ طوُر ِسینین... (تین 1 و 2) وَالعادِیات ِضَبحاً فَالمُوریات قَدحاً (العادیات 1 و 2) وَنَفسٍ وَ ماسَوّیها... (شمس 7).
[32] . قُل سیروا فِیالاَرض ِفَانظُروُا کَیفَ بَدَأَ الخَلقَ... (عنکبوت 20) وَ فِیالاَرض ِقِطَعٌ مُتَجاوِراتٌ وَ جَنَّاتٌ مِن اَعنابٍ وَ زَرعٌ وَ نَخیلٌ صِنُوانٌ وَ غَیرُ صِنوانٍ یُسقی بمآءٍ واحدٍ وَ نُفَضِّلُ بَعضَها عَلی بَعضٍ فِی الاُکُل ِاِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَعقِلون (رعد 4). .
[33] سَنُریهِم ایات ِنا فِی الافاق ِوَ فی اَنُفُس ِهِم حَتی یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الَحقُّ... (فصلت 53) و آیات 20 و 25 سوره روم که با مِن آیاتِه ِآغاز شده است.
[34] .. ... هُوَ اَنشَاَکُم مِنَ الاَرض ِوَاستَعمَرَکُم فیها... (هود 61).
[35] . وَابتَغ ِفیما اتیکَ اللهُ الدَّارَ الاخِرَةَ وَ لاتَنسَ نَصیبَکَ مَنَ الدُّنیا... (قصص 77) برای آشنایی با رهیافت اسلام در به هم آوردن ِامر دنیا و آخرت، به نامه حضرت علی (ع) به محمد ابنابیبکر در نهجالبلاغه، هنگام گماردن ِوی به ولایت مصر نگاه کنید.
[36] . وَ ما خَلَقنَاالسَموات ِوَ الاَرضَ وَ ما بَینَهُما لاعبینَ (انبیاء 16).
[37] . مَن عَمِلَ صالِحاً مِن ذَکَرٍ اَو اُنثی و هُوَ مُؤم ِنَفَلنُحی ِیَنَّهُ حَیوةً طَیِّبَةً و لَنَجز ِیَنَّهُم اَجرَهُم بِاَحسَن ِماکانُوا یَعمَلُونَ (نحل 97).
[38] . وَلَو اَنَّهُم اَقامُوا التوریةَ وَ الا ِنجیلَ وَ مااُنزِلَ اِ لَیهِم مِن رَبِّهِم َلاَکَلوُا مِن فَوقِهِم وَ مِن تَحت ِاَرجُلِهِم مِنهُم اُمَّةٌ مُقتَصِدَةٌ وَ کَثیرٌ مِنهُم ساءَ مایَعمَلون (مائده 66).
[39] . قُل مَن حَرَّمَ زینَةَ اللَّه ِالَتی اَخرَجَ لِعِبادِه ِوَ الطَّیِّباتِم ِنَالِرّزقِ..(اعراف 32).
[40] . استاد مطهری برای این برداشت خود به آیه: و مِن آیاتِه ِاَن خَلَقَ لَکُم مِن اَنفُس ِکُم اَزواجاً لِتَسکُنُوا اِلَیها و جَعَلَ بَینَکُممَوَدَّةً و رَحمَةً اِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَومٍ یَتَفَکَّرُونَ (روم 21) استناد جستهاند. دراینباره به مقاله " نظر دین درباره دنیا " از کتاب بیست گفتار نگاه کنید.
[41] . اِنَّ الَّذینَ لایَرجُونَ لِقاءَنا و رَضُوا بِالحَیوة ِالدُّنیا و اَطمَأَنُّوا بِها و الَّذینَ هُم عَن آیات ِنا غافِلُونَ (یونس 7) ... اَرَضیتُم بِالحَیوة ِالدُّنیا مِنَ الاخِرَةِ.. (توبه 38).
[42] .... اَرَضیتُم بِالحِیوة ِالدُنیا مِنَ الاخِ رَة ِفَما مَتاعُ الحَیوة ِالدُّنیا فِی الاخِرَة ِاِلاّ ِقَلیل (توبه 38)...
وَ مَاالحَیوةُ الدُّنیا فِی الاخِرَة ِا ِلاّ مَتاعُ الغُرُور (آل عمران 185).
[43] . ا ِنَّما اَموالُکُم وَ اَولادُکُم فِتنَهٌ وَاللّهُ عِندهُ اَجرٌ عَظیمٌ (تغابن 15).
[44] . وَ مَاالحَیوةُ الدُّنیا اِلاَّ لَعِبَوَ لَهوٌ وَ لَلدّارُ الاخِرَةُ خَیرٌ لِلَّذینَ یَتَّقُونَ... (انعام 32). .
[45] اَلّذینَ یَستَحِبّوُنَ الحَیوةَ الدُّنیا عَلَی الاخِرَة ِو یَصُدُّونَ عَن سَبیل ِاللّه ِوَ یَبغوُنَها عِوَجاً اُولئِکَ فی ضَلالٍ بَعیدٍ (ابراهیم 3).
[46] .. ... وَ غَرَّتهُمُ الحَیوةُ الدُّنیا... (انعام 130).
[47] . یا اَیُّهَاالَّذینَ آمَنُوا لاتُله ِکُم اَموالُکُم وَلا اَولادُکُم عَن ذِکِر اللَّهِ..(منافقون 9).
[48] . برای فهم نظر اسلام در ذمِّ وابستهشدن و اکتفاء ِبه دنیا و نه ذمّ ِفینفسه آن، نگاه کنید به: نهجالبلاغ، حکمت 131.
[49] .. ... قالُوا فیمَ کُنتُم قالُوا کُنَّا مُستَضعَفینَ فِی الاَرضِ قالُوا اَلَم تَکُنْ اَرضُ اللّه ِواسِعَةً فَتُهاج ِرُوا فیها... (نساء 97).
[50] . لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات ِوَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتَّابَ وَ المیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسطِ.. (حدید 25).
[51] . برای تفصیل نگاه کنید به: مطهری، م. "عدالت از نظر علی" در کتاب بیست گفتار (صص. 8 9). .
[52] اَلمُلکُ یَبقی مَعَ الکُفر ِوَ لایَبقی مَعَ الظُلم ِ(منسوب به حضرت رسول).
[53] . وَ لَقَد بَعَثنا فی کُلّ ِاُمَّةٍ رَسُولاً اَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَ اجتَن ِبُوا الطَّاغُوتَ... (نحل 36) وَ الَّذینَ اجتَنَبُوا الطَّاغُوتَ اَن یَعبُدُوها و اَنابُوا اِلیَ اللَّه ِلَهُمُ البُشری... (زمر 17).
|49|
[54] . ... و الَّذینَ کَفَرُوا اَولیاءُهُمُ الطَّاغُوت... (بقره 257). .. وَالَّذینَ کَفَرُوا یُقات ِلوُنَ فی سَبیل ِالطَّاغُوتِ.. (نساء 76).
[55] . اَللَّهُمَّ اِنَّکَ تَعلَمُ اَنَّهُ لَمیَکُن ِالَّذی کانَ مِنَّا مُنافَسَةً فی سُلطانٍ و لاَالتِماسَ شَیءٍ مِن فُضُول ِالحُطام ِولکِن لِنَرُدَّ المَعالِمَ مِن دینِکَ و نُظهِرَ الاِصلاحَ فی بِلادِکَ فَیَأمَنَ المَظلُومُونَ مِن عِبادِکَ و تُقامَ المُعَطَّلَةُ مِن حُدُودِکَ (امام علی: نهجالبلاغه، کلام 131).
[56] . نگاه کنید به: مجتهد شبستری، محمد. "احیاء دین غیر از احیاء ایمان نمیتواند باشد" در کتاب ایمان و آزادی (صص.38- 117). .
[57] نگاه کنید به: مجتهد شبستری، محمد. "آزمون تاریخی ایمان" در کتاب ایمان و آزادی (صص 99- 90).
[58] . ایشان تصریح مینمایند که ایمان، تظاهرات اجتماعی دارد و انسان مؤمن به سیاست و به روابط انسانی به گونه دیگری نگاه میکند. مؤمن فقط به درون خود نمینگرد ؛ بلکه با جامعه و سیاست هم کار دارد. به علاوه اذعان مینمایند که اگر نظام اجتماعی به گونهای باشد که مانع زندگی و پویایی ایمان شود، باید چنین نظامی را متناسب با زندگی و پویایی ایمان بازسازی کرد. کسانی که علاقهمند رشد ایمان در یک جامعه هستند، باید ببینند نظام جامعه و فرهنگ چگونه است ؛ آیا تجربههای ایمان میتواند در آن رشد کند. نگاه کنید به : مجتهد شبستری، محمد. ایمان و آزادی (صص. 41- 38) بدیهی است که چنین اهتمام و توجهی به نوعی فعالگرایی سیاسی و درگیری اجتماعی منجر میشود که از اساس با سکوتگرایی و درونگرایی مسیحیانه تفاوت دارد.
[59] . ایشان اذعان دارند که پرسش از عواقب اجتماعی دینداری برای مسیحیت، سؤال بیگانهای است چرا که در بینش مسیحی از آغاز، جامعه به مفهوم دنیوی ِکلمه، مطرح نبوده است. نگاه کنید به : مجتهد شبستری، محمد. ایمان و آزادی (صص. 97 8).
[60] . لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبَیّ ِنات ِوَ اَنزَلنا مَعَهُمُ الکِتَّابَ وَ المیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالقِسط ِوَ اَنزَلنَا الحَدیدَ فیه ِبَأسٌ شَدیدُ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ.. (حدید 25).
[61] . یا اَیُّهَااَلَّذینَ آمَنُوا کوُنُوا قَوَّامینَ لِلّه ِشُهَداءَ بِالقِسطِ.. (مائده 8).
[62] . یا اَیُّهَااَلَّذینَ آمَنُوا کوُنُوا قَوَّامینَ بِالقِسط ِشُهَداءَ لِلَّهِ..(نساء 135).
[63] . لَقَد بَعَثنا فی کُل ِاُمّةٍ رَسوُلاً اَنِ اعبُدُوا اللَّهَ وَاجتَن ِبوُا الطَّاغُوتَ... (نحل 36).
[64] . مالَکُم لاتُقاتِلُونَ فی سَبیلِ اللَّه ِوَالمُستَضعَفینَ مِنَ الرِّجال ِوَ النِساء ِوَ الوِلدانِ.. (نساء 75).
[65] . و اَعِدُّوا لَهُم مَا استَطَعتُم مِن قُوَّهٍ... (انفال 60).
[66] . وَ اعتَصِمُوا بِحَبل ِاللَّه ِجَمیعاً و لاتَفَرَّقُوا... (آل عمران 103) وَ لاتَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا و اختَلَفُوا... (آل عمران 105)... وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ ریحُکُم... (انفال 46). .
[67] اِ نَّمَا المُؤم ِنُونَ ا ِخوَةٌ... (حجرات 10) مُحَمَّدٌ رَسولَ اللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ اَشّ ِداءَ عَلَیالکُفار ِوَ رُحَماءُ بَینَهُم... (حجرات 29).
[68] . ... تَعاوَنُوا عَلَی البِّر ِوَالتَّقوی وَ لاتَعاوَنُوا عَلَیالا ِثمِوَ العُدوانِ.. (مائده 2).
[69] . ... وَ شاوِرهُم فیالاَمرِ.. (آل عمران 159).
[70] . مُحَمّدٌ رَسُولُاللَّهِ وَالَّذینَ مَعَهُ اَشِدَّآءُ عَلَیالکُفّار ِرُحَمآءُ بَینَهُم... (حجرات 29).
[71] . کُنتُم خَیرَ اُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنَّاس ِتَأمُرُونَ بِالمَعروف ِوَ تَنهَونَ عَن ِالمُنکَرِ.. (آل عمران 110). .
[72] اَطیعُوا اللَّهَ وَ اَطیعُوا الَّرسُولَ وَ اوُلی ِالاَمر ِم ِنکُم... (نساء 59).
[73] . مَن اَصبَحَ و لایَهتمُّ بِاُمور ِالمُسل ِمین فَلَیسَ مِنهُم و مَن سَمِعَ رَجُلاً یُنادی یا لَلمُسل ِمین فَلَم یُجِبْهُ فَلَیسَ بِمُسلِم (امام صادق (ع)، الحیات ج. 1 ص. 259). .
[74] وَ الخَلقُ کُلُّهُم عیالُ اللَّه و ان اَحَبَّهُم اِلیَه ِاَنفَعُهُم لِخَلقِه ِو اَحسَنُهُم صَنیعاً اِلی عیالِه ِ(رسول اکرم : بحار ج. 93 ص. 160). .
[75] کُلُکُم راعٍ وَ کُلُکُم مَسئُولٌ عَن رَعیَّتِه ِ(رسول اکرم : بحار ج. 73 ص. 38).
[76] . نگاه کنید به فرمان حضرت علی (ع) به مالک اشتر.
|50|
[77] . اولین اختلاف در میان مسلمانان درباره امر خلافت و جانشینی رسولالله (ص) در کار اداره جامعه رخ داده است که بیانگر اهمیت این امر نزد ایشان است.
[78] . نگاه کنید به: بازرگان، م. "مرز میان دین و امور اجتماعی" در کتاب مذهب در اروپا.
[79] . مطهری میگوید: مقررات اسلامی، ماهیت اجتماعی دارند، چنان که حتی در فردیترین مقررات آن مثل نماز و روزه، صبغه اجتماعی بدان داده شده است. نگاه کنید به: مطهری، م. جهانبینی اسلامی (ص.224).
[80] . برای تفصیل در این باره نگاه کنید به: حائری یزدی، م. حکمت و حکومت و همچنین به: بازرگان، م. "خدا و آخرت، هدف بعثت انبیا".
[81] . نگاه کنید به: بازرگان، م. "خدا و آخرت، هدف بعثت انبیا".
[82] . پیامبر اکرم میفرماید: اِ نَّما بُع ِثتُ ِلاُتَمّ ِمَ مَکار ِمَالاَخلاق (رسول اکرم : بحار ج. 16 ص. 210) و قرآن درباره ایشان فرموده است:... وَ ا ِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم (قلم 4).
[83] . گونهشناسی دوگانه وبر از اخلاق که از آن به "اخلاق مسؤولیت" و "اخلاق اعتقاد" یاد کرده است، مبتنی بر رهیافت تجزیگرایانه حاکم بر اندیشه غربی است که بر اساس آن هیچگاه نمیتوان فیمابین