مقالات
حوزه های تخصصی:
هویت در مقام خط فاصل میان «من / خودی» با «آنها / دیگری» قرار دارد. ویژگی های متمایزکننده ما با دیگری مهم ترین عامل شناخت از خودمان است، اما همواره این مسیر هویت یابی صحیح و واقعی عمل نمی کند. غرب و به طور مشخص اروپا در دوره های تاریخی متمادی به طُرق مختلف اقدام به برساختن هویت با ویژگی های خاصی کرده است. سوال اصلی این پژوهش بیان می دارد که «بازنمایی هویت در آثار ژروم واجد چه ویژگی هایی می باشد؟» فرضیه اصلی این پژوهش نیز بیان می دارد که هویت در آثار ژروم بر اساس ویژگی های شرق شناسانه صورت گرفته و نسبت اندکی با امر واقع در جوامع شرقی دارد. به این ترتیب و از منظر ادوارد سعید، غرب در دوره ژروم خود را واجد ویژگی های هویتی عقلانی، منطقی، پیشرفته، اخلاقی و... می داند و در مقابل شرق یا همان دیگری را مردمانی احساساتی، غیرمنطقی، عقب مانده و غیراخلاقی معرفی می کند. این شیوه از بازنمایی از رهگذر ایجاد یک گفتمان شرق شناسی انجام شد که هنر و آثار هنری نیز در شکل گیری آن دخیل بوده و تأثیر قابل توجهی را بر گسترش هویت برساخته شده شرق داشتند. هدف این پژوهش شناخت ویژگی های هویتی آثار ژروم از منظر مولفه های شرق شناسانه ادوارد سعید است. این پژوهش به روش توصیفی تحلیلی انجام گرفته و اطلاعات مورد نیاز به شیوه کتابخانه ای جمع آوری شده است. یافته های این پژوهش بیان می دارد که ژروم در آثار خود به دنبال ترویج و گسترش هویتی برساخته از غرب بوده که با واقعیت، تناقض داشته است. این نقاش همچنین با حداقلی از مواجهه واقعی با جهان وسیع شرق، در مقام بازنمایی هویت شرق شناسانه به خلق آثار خود اقدام کرده و در این مسیر برتری نژادی، فرودستی اخلاقی و اهداف استعماری را در نظر گرفته است.
تاملی در وجوه پدیدارشناسانه مینیمالیسم در گستره طراحی گرافیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مینیمالیسم با شعار "کم ترین، بیش ترین است" نگرش و سبکی است که مشخصه اصلیِ آن بیانِ ذاتِ چیزها در عین اختصار است. این مفهوم با فلسفه ذواتِ ادموند هوسرل در پدیدارشناسی که با شعار "بازگشت به خودِ چیزها" از طریق اپوخه و تحویل پدیدارشناسانه میسر می شود؛ در هماهنگی بوده و شاید بتوان بیش ترین نمودِ آن در هنرها را در ذاتِ طراحی گرافیک جست وجو کرد. به این ترتیب، آثار طراحی آگهی تبلیغاتی به عنوان یکی از مهم ترین زیرشاخه های طراحی گرافیک می تواند نظرگاه مناسبی برای بررسی این رابطه باشد. می توان پرسش را به این نحو مطرح کرد که چه رابطه ای میان وجوه پدیدارشناسانه مینیمالیسم و طراحی و درک آثار در گستره طراحی گرافیک وجود دارد؟ و اختصار در بیانِ مینیمال چگونه با مفهوم ذات بینیِ پدیدارشناسانه هوسرل می تواند پیوند برقرار کند؟ مقاله حاضر در پی آن بوده که با تکیه بر مفاهیم کلیدی در اندیشه پدیدارشناسی هوسرل، نحوه ظهور و بروز آن ها را در خلق آثار مینیمال در بستر طراحی گرافیک دنبال کند. در این راستا، ابتدا مروری بر مفاهیم اصلیِ روش پدیدارشناسی هوسرل مانند اپوخه، تحویل پدیدارشناسانه و بررسی ذوات صورت پذیرفته و سپس تجلی آن ها در خلق، تجربه تصویر و دریافتِ آثارِ طراحی گرافیک تبیین و توصیف شده است. نمونه هایی از این آثار از طریق نمونه گیری شدت، به عنوان راهبردی از نمونه گیری هدفمند در پژوهش کیفیِ حاضر در راستای مفاهیم انتخاب و با تکیه بر روش توصیفی-تحلیلی ارائه گشته است. نتیجه این مطالعه نشان داده است که بیان مینیمال در گستره طراحی گرافیک را می توان نوعی بیان پدیدارشناسانه در نظر گرفت که از طریق شهود ذات و دیدنِ ساختارهای بنیادین پدیدارها به ویژه با توجه به مولفه ضرورت ذاتی، امر طراحی را صورت داده و همراهی مخاطب را تا تجربه تصویر به دنبال داشته است.
مقایسه نقش مایه های گیاهی کاشی های کاخ ویران شده جهان نما با سایر کاخ های صفوی اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
کاخ جهان نما در ابتدای خیابان چهارباغ، یکی از کاخ های معروف دوره صفوی است که همچون بسیاری از کاخ های دیگر این دوره، در عهد قاجار و به صورت مشخص، حکومت ظل السلطان به طور کامل ویران شد. با کاوش های باستان شناسی در محدوده تقریبی کاخ در سال 1394 علاوه بر مشخص شدن مکان دقیق آن، تعداد قابل توجهی قطعات کاشی هفت رنگ با نقوش گیاهی به دست آمد. پژوهش حاضر با هدف شناسایی نقوش گیاهی به کاررفته روی کاشی های کاخ ویران شده جهان نما و دستیابی به وجوه اشتراک و افتراق میان این نقوش با نقوش گیاهی کاشی های کاخ های برجامانده دوره صفوی در اصفهان و شناخت م ؤلفه های شاخص آنها صورت گرفته است. سوالات پژوهش شناسایی نوع نقوش گیاهی غالب در کاشی های کاخ جهان نما و شباهت ها یا تفاوت های آنها با سایر نقوش گیاهی روی کاشیکاری های دیگر کاخ های دوره صفوی شهر اصفهان است. اطلاعات این پژوهش از طریق روش یافته اندوزی توصیفی-تحلیلی و تطبیقی و با گردآوری اسناد و متون کتابخانه ای از یک سو و از سویی دیگر، بررسی 141 قطعه کاشی مکشوفه از کاخ جهان نما و تطبیق آنها با نقوش کاشی های کاخ های عالی قاپو، چهل ستون و هشت بهشت انجام شده است. نتایج حاصل از پژوهش نشان می دهد در میان نقوش گیاهی به کار رفته در کاشی های کاخ جهان نما، نقوش اسلیمی و ختایی به ترتیب، بیشترین کمیت را داشته اند و نقش های یادشده، با زیر مجموعه های وسیع، نشان از مطابقت بسیار با سایر نقوش موجود روی کاشی های دیگر کاخ های اصفهان دارند. در هر چهار بنای مورد پژوهش، بیشترین شباهت را می توان در تلفیق نقوش اسلیمی با نقوش ختایی مشاهده نمود در حالی که در برخی بخش ها، نقوش ختایی به صورت منفرد و تنها در یکی از کاخ ها به کار رفته اند.
مسئله جانشینی در شاهنامه های مصور سه شاهزاده تیموری (شاهنامه ها ی بایسنقری، ابراهیم سلطان و محمد جوکی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در حکومت های مختلف و در دوره زمامداری حاکمان متفاوت در ایران، پذیرش متن سیاسی و شاهانه شاهنامه و افزودن معانی تازه از طریق تصاویر نوعی مشروعیت سیاسی – فرهنگی برای سفارش دهنده های شاهنامه های مصور همراه داشت. در دوره تیموری و حکومت شاهرخ سه فرزند او که در پایتخت یا در نواحی دیگر به عنوان حاکمان محلی کتابخانه های فعال برای مصورسازی کتاب داشتند، سفارش شاهنامه مورد توجه ویژه بود. ابراهیم سلطان در شیراز، بایسنقر و محمد جوکی در هرات هر کدام در کتابخانه های خود نسخه خطی شاهنامه با شباهت ها و تفاوت هایی سفارش دادند. این شاهنامه ها از وجوه مختلف قابل بحث اند. هدف از پژوهش حاضر دریافت میزان تمایل این شاهزاده ها به جانشینی پدر است چرا که هر سه پیش از پدر از دنیا رفتند و هرگز دستشان به تاج و تخت پادشاهی نرسید. پژوهش حاضر در پی پاسخ به این پرسش هاست: در چه موقعیتی هر سه شاهزاده تیموری( فرزندان شاهرخ) شاهنامه های مصور سفارش داده اند؟ چگونه توسط موضوعات نگاره های شاهنامه های مصور می توان به انگیزه ی پادشاهی و جانشینی پدر پی برد؟ با فرض پذیرفتن این که شاهنامه های مصور متأثر از زمینه های پیدایش خود هستند چگونه می توان نگاره ها را در این راستا تحلیل کرد؟ و در نهایت چرا سفارش دهندگان از شاهنامه برای بیان آرزوی خویش بهره برده اند؟ در این پژوهش با روش توصیفی _ تحلیلی، به مطالعه تطبیقی نگاره های این سه شاهنامه پرداخته شده و جمع آوری اطلاعات به صورت اسنادی و کتابخانه ای بوده است. در پایان یافته ها نشان می دهند که شاهنامه های برادران تیموری با داستان هایی که برای مصور شدن انتخاب کرده اند، به شکلی بیانیه سیاسی سفارش دهندگان و نشان دهنده ذهنیت آنها نسبت به مساله جانشینی و در نهایت پادشاهی هستند.
تطبیق الگوی سنت گرایی معماری با زبان الگوی کریستوفر الکساندر (رهیافتی بر تدوین فرآیند محور، نظام الگوی سنتی معماری)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در نیمه دوم قرن بیستم میلادی، از جمله جریان های مهمی که نقدی ماهوی را نسبت به بنیادهای نظری مدرن وارد نمود، مکتب سنت گرایان معنوی بود. نوشته های ایشان در حوزه هنر، علی رغم اینکه در تبیین جایگاه هنرمند و ریشه های باطنی و مبانی حاکم بر آثار معماری سنتی، از نخستین و پراهمّیّت ترین گام های محقّقان غیرغربی تا به امروز محسوب می شد؛ امّا به سبب فیلسوف بودن و جامعیّت رویکرد غالب این متفکّران، شاهد نگاه کلّی به ماهیت الگوهای هنر و معماری سنتی بودیم که کم تر در حوزه روش شناسی، به چگونگی تحقّق مبادی سنت در چهارچوب یک اثر در زمینه خاص زمانی و مکانی خود پرداخته است. وجود این ابهام؛ بیش ازپیش، به فضای آشفته حاکم بر مطالعات نظری معاصر تاریخ معماری از منظر سنتی و چهارچوب انتظام بخش حاکم بر آن دامن زدن است. از دیگر سو و در همین زمان، شاهد ظهور محقّقانی متخصّص چون کریستوفرالکساندر بوده که در نقد رویکرد مدرن، به تبیین روشمندتر، عینی تر و فرایند نگرتر از الگوها در زمینه طرّاحی معماری دارای کیفیت همّت گماردند. پژوهش پیشِ رو در تلاش است با بهره گیری از روش تحقیق مطالعات تطبیقی و شیوه الگوی جرج بِرِدی، به مقایسه دو نظام الگویی مذکور و بیان نقاط اشتراک و افتراق این دو دیدگاه در سه محور کلی ماهیت، ساختار و سازوکار بپردازد. سپس با در نظر گرفتن ویژگی های ممتاز و مرتبط هرکدام با مسئله تحقیق و تنظیم چهارچوب سه گانه تحلیلی (سلسله افعال ساختارمندی، اعمال و ترجمان)، در تلاش است تا تطبیق بیان خوانا و فرآیندگونه الکساندر با ساختار معنایی حاکم بر الگوی معماری سنتی، امکان توانمندسازی و وضوح بیش تر نظام الگویی سنت گرایان معنوی در قالب شبکه نظام الگوهای سه گانه انسانی (فضایل ذاتی معمار)، فعلی (کیفیات فعلی) و کالبدی (خصلت های روحانی، رمزگرایانه و زیباشناسانه) میسر سازد.
بررسی تطبیقی پوشش سر مردان ادوار تیموری و صفوی (مطالعه موردی نگاره های شاهنامه بایسنقری و شاه طهماسبی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پوشش سر، از اجزای فرهنگ پوشاک ایران بوده که ضمن القای مفاهیمی ویژه از تنوع بسیاری برخوردار بوده و نماینده طبقات اجتماع است. هدف مقاله، شناخت فرم پوشش سر مردان در دوره تیموری و صفوی است. بنابراین مقاله به دنبال پاسخ بدین پرسش هاست: اشکال پوشش سر در نگاره های دو شاهنامه بایسنقری و شاه طهماسبی کدام است و وجوه اشتراک و افتراق آن چیست؟ رویکرد تحقیق کیفی بوده و روش، توصیفی، تاریخی و تطبیقی است. در این سیر تاریخی فرم کلاه ها، کلاه خود ها، عمامه ها و تاج ها در دو شاهنامه مذکور مورد تحلیل قرارگرفته است. یافته های تحقیق نشان می دهد پوشش سر مردان دوره تیموری نشان دهنده شغل، مذهب و موقعیت اجتماعی ایشان بوده است. همچنین شاهد تاثیر پذیری فرم سرپوش ها از هنر خاور دور بوده که نتیجه ارتباطات تجاری و سیاسی تیموریان با دربار چین است. در این دوره استفاده از عمامه به دلیل مسائل مذهبی، بسیار رایج بوده و تمامی افراد اجتماع، با هر جایگاه اجتماعی از این سر پوش استفاده می کردند. در رابطه با سرپوش مردان صفوی باید گفت پوشش سر متأثر از دوره تیموری بوده، اما تنوع فرم سرپوش ها نسبت به دوره پیشین تغییرات قابل تاملی داشته است که می توان مذهب را از تاثیر گذارترین دلایل آن بر شمرد. تاج قزلباش یا عمامه ۱۲ ترکی با میله قرمز رنگ- نماد شیعیان دوازده امامی- از نمونه های بارز آن است. همچنین با توجه به سبک، فرم، رنگ و تزیین کلاه و سرپوش ها می توان جایگاه اجتماعی افراد را درک کرد.