مقالات
حوزه های تخصصی:
خط نستعلیق نشانه ای بارز از طبع و سلیقه زیبایی شناختی ایرانیان و بی شک زیباترین و ظریف ترین خط در میان خطوط اسلامی است، تا جایی که آن را «عروس خطوط اسلامی» نامیده اند. در نگارش خط نستعلیق، برای تقویت بیان و ایجاد حس زیبایی و آرامش در بیننده، به نحوه چیدمان کلمات توجه می شود. در این راستا تعادل، یکی از ارکان گرافیک خط در نستعلیق است. این کیفیت بصری در خط نستعلیق اهمیت زیادی دارد. چنانکه وجود تعادل و یا عدم وجود آن در یک اثر، بر ارائه نهایی آن بسیار تأثیرگذار است. در این مقاله، تعادل از جنبه های مختلف در آثار دو خوشنویس مشهور شیوه صفوی (میرعماد) و معاصر (امیرخانی) در شکل ظاهری حروف، چینش کلمات و ترکیب آنها در قالب های مختلف خوشنویسی بررسی شده است. این کیفیت بصری در بین دو دوره، با استفاده از منابع کتابخانه ای و مشاهده آثار موجود تطبیق و تحلیل شده است. پرسش هایی نظیر چگونگی ایجاد تعادل در خط نستعلیق، انواع تعادل در این خط و به کارگیری این کیفیت در دو شیوه صفوی و معاصر مورد تأمل و تدقیق قرار گرفته است. نتایج بررسی ها حاکی از آن است که تعادل، علاوه بر زیبایی و استحکام در ترکیب بندی بصری، از دو جنبه در خط نستعلیق قابل بررسی است: ۱) بر اساس معیار سنجش خط عمود بر پایه خط افقی ۲) بر مبنای تبادل انرژی های حروف و کلمات از جنس دورانی، عمودی، افقی، مایل و متمرکز. همچنین به طورکلی تعادل در آثار خوشنویسی میرعماد نسبت به آثار امیرخانی از اهمیت بیشتری برخوردار بوده، میرعماد بر وجود آن در هر ترکیب، تأکید بیشتری ورزیده است.
تحلیل عکس با گونه های زبانی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
با توجه به خصلت بازنمودی و ماهیت ارتباطی عکس و از دیگر سو، قابلیت بیان گرایانه و زیبایی شناسانۀ عکاسی، می توان اظهار داشت همان طور که انسان از زبان به شیوه های مختلف بهره می گیرد و بدین وسیله یکی از گونه های زبانی یعنی نثر، نظم و شعر را می آفریند، عکاس نیز به واسطۀ قوای فکری و احساسی خویش و به کمک امکانات فنی و قابلیت های بیانی دوربین و ویرایش عکس، می تواند عکس هایی با کارکردها و کیفیت هایی شبیه گونه های زبانی خلق نماید. به عبارت دیگر، عکس نیز به مانند زبان می تواند کارکردها و نقش های استنادی، ارتباطی، حدیث نفس و هنری به خود بگیرد. از این رو، تحلیل عکس با گونه های زبانی، هدف این پژوهش است. هم چنین پرسش مطرح شده این است که عکاس، به واسطۀ چه عواملی می تواند عکس هایی شبیه گونه های زبانی خلق نماید؟ روش این پژوهش، توصیفی_تحلیلی و تطبیقی و شیوۀ جمع آوری اطلاعات، کتابخانه ای است. نتایج پژوهش نشان می دهد که برخی خصلت های گونه های زبانی، در عکس قابل شناسایی است؛ بدین شکل که برخی از عکس ها به مانند نثر، کارکردی ارجاعی، گزارشی و استنادی داشته و اطلاعاتی به مخاطب عرضه می کنند؛ برخی دیگر، شبیه نظم، به واسطۀ فرم و صورت خود، حظی بصری به او می بخشند و دسته ای دیگر، هم چون شعر، کیفیتی مبهم داشته، مخاطب را به تأمل و تفکر وا می دارند. عکاس، به واسطۀ قاب (افقی یا عمودی)، زاویۀ انتخابی (بالا یا پایین و چپ یا راست) و به مدد سایر قابلیت های بیانی دوربین (دیافراگم، سرعت شاتر و ...) و از دیگر سو، چگونگی ویرایش عکس (کنتراست کم یا زیاد، کلوین رنگ و ...) می تواند عکس هایی با خصوصیات و حالت های گوناگون شبیه گونه های زبانی خلق نماید.
بررسی تطبیقی سوزن دوزیِ ساشیکو در لباس سنتی ژاپن (کیمونو) و درویش دوزی در لباس اهل تصوف (خرقه) در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
تفکرات و اعتقادات دینی و مذهبی با جلوه های زیبای هنری، تأثیراتی عمیق بر انسان ها داشته و دارد. از آنجا که معمولاً هنر های سنتی برای بیان مفاهیم دینی و اعتقادی صورت می پذیرفته است، تفکرات و اعتقادت از یک تمدن به تمدن دیگر نفوذ می کرده و در نهایت هنرمندان، آن مفاهیم هنری را در قالب تمدن خویش ریخته و به بیان اعتقادی خود می پرداخته اند. هدف از این پژوهش، شناخت شباهت ها، ویژگی ها و مسائل فکری_اعتقادی در دو نوع هنر سنتی سوزن دوزی (درویش دوزی و ساشیکو) می باشد. سؤالات پژوهش عبارتند از: درویش دوزی بر روی لباس دراویش و سوزن دوزی ساشیکو بر روی کیمونو بر چه اساس بوده است؟ بین فرهنگ ژاپن و ایران چه تبادلات فرهنگی خاصی صورت گرفته است؟ نتایج، نمایانگر این می باشد که در هر دو سوزن دوزی ، اساس و ریشۀ دوخت، اشکالی هندسی با ریتم و نظم یکسان است که بر پایه شمارشِ اعداد و رنگ می باشند و بیانگر مفاهیم عمیق آیینی هستند. درویش دوزی بر اساس تفکرات صوفیه در ایران (که بدون شک اساس تفکرات صوفیه بر پایه اسلام و قرآن می باشد) بر مبنای اعداد، رنگ ها، اذکار و به خصوص اشکال هندسی که همگی در بر دارنده اسرار و رموز نهفته در آنان است، صورت گرفته و طبق نظریه حرکت موجی (انتقال فرهنگ ایرانی به سوی شرق) و اسناد تاریخی شرق دور، فرهنگ ژاپن تأثیرات برگرفته از فرهنگ ایرانی را در خود حل کرده و از نقوش ایرانی در هنر خود بهره گرفته است. سوزن دوزی ساشیکو در ژاپن بر اساس تفکرات آیینی که حلول خداوند در طبیعت و احترام به طبیعت و عناصر موجود در آن می باشد، تفسیر گردیده است. روش تحقیق در این پژوهش، تحلیلی_تطبیقی می باشد و بدین منظور جهت شناسایی نقوش و رنگ ها در دو نوع سوزن دوزیِ مذکور، به بررسی لباس ها و طرح آنها نیز پرداخته شده است.
راهکارهای بصری در مصورسازی و مشروعیت بخشی به احکام نجوم در فال نامه های مصور دوره صفویه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
باور به تأثیر وضعیت اجرام آسمانی بر اتفاقات و رویدادهای زندگی انسان، از دیرباز در میان اقوام مختلف متداول بوده است. مفاهیم احکام نجومی در هنر ایران به صورت نقش مایه های تزیینی در فلزکاری و دیگر هنرهای کاربردی در دوره های مختلف مورداستفاده قرار گرفته است، اما در فال نامه های مصور دوره صفویه، این مفاهیم نه در ساحت تزیین بلکه در ماهیت اصلی خود؛ یعنی ابزاری برای پیش گویی ظاهر شده است. پیش گویی از طریق احکام نجومی در دوره اسلامی، با ممنوعیت نهاد دینی مواجه بوده است. با توجه به نقش تعیین کننده مذهب در حکومت صفویان، این مسأله مطرح می شود که پیش گویی از طریق استفاده از مفاهیم احکام نجومی چگونه در نگارگری فال نامه های مصور عصر صفوی نمود پیدا کرده و چه راهکارهایی برای مشروعیت بخشی به آن در برابر ممنوعیت نهادهای دینی اتخاذ شده است؟ در این مقاله برای پرداختن به این مسأله با روش توصیفی_تحلیلی_تطبیقی، چهار نسخه فال نامه طهماسبی (پراکنده)، فال نامه فارسی موزه توپقاپی سرای، فال نامه فارسی درسدن آلمان و فال نامه ترکی سلطان احمد اول موردمطالعه قرار گرفته است. در این پژوهش، ابتدا حضور مفاهیم احکام نجومی در نگاره های این چهار نسخه موردبررسی قرار گرفته و پس از آن، نحوه تصویرسازی مفاهیم احکام نجوم و راهکارهای مشروعیت بخشی به این شیوه پیش گویی، تطبیق داده شده است. نتیجه این پژوهش حاکی از این است که به دلیل ممنوعیت شرعی استفاده از احکام نجوم در پیش گویی، این مضامین در نگاره های قدیمی ترین نسخه فال نامه مورداستفاده قرار نگرفته و تنها در متن فال آن به این مفاهیم اشاره شده است، اما در نسخه های بعدی، این مفاهیم به طور مستقیم در نگاره ها تصویرسازی شده و از راهکارهایی مثل استفاده از آیات قرآنی در هر نگاره، استفاده از شمایل های مذهبی در کنار مضمون تنجیم و هم چنین استفاده از تصویر فرشتگان برای مشروعیت بخشیدن به کاربرد احکام نجومی در پیش گویی، بهره گرفته شده است.
مطالعه تطبیقی هنر تذهیب متون مذهبی ارامنه اصفهان با تذهیب های قرآنی مکتب اصفهان در دورۀ صفوی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ایرانیان و ارمنیان از گذشته تا امروز در کنار هم زیسته اند و بر زبان، فرهنگ و سنت های هم تأثیر گذاشته اند. در پی مهاجرت گروهی از ارامنه به اصفهان در دورۀ شاه عباس قرن 11 ه.ق. / 17 م. و تأسیس کلیساها در جلفای اصفهان، نسخه هایی از متون مذهبی ارامنه شامل کتاب مقدس ارامنه، اناجیل و کتب دعا در اصفهان نگاشته شد. هم زمانی این جریان با سنت تزیینات قرآن در دوره صفویه در اصفهان و وجود برخی شباهت ها، موضوع این پژوهش را شکل داد. سؤالات پژوهش عبارتند از این که؛ وجوه تشابه و تفاوت تذهیب های مکتب اصفهان و ارامنه اصفهان در دوره صفوی کدامند؟ تأثیرات متقابل بین هنر تذهیب ارمنی و تذهیب مکتب اصفهان چگونه بوده است؟ با توجه به ماهیت توصیفی_تحلیلی این پژوهش، به جمع آوری اطلاعات و بررسی آنها از طریق منابع مکتوب و مشاهده آثار پرداخته شده است. در این تحقیق، پس از بررسی نقوش تزیینی نسخ خطی ارمنیان و الگوهای ترکیب بندی آنان، به بررسی اجمالی تذهیب دورۀ صفویه مکتب اصفهان پرداخته شده و با مقایسۀ آثار ارمنیان پیش از مهاجرت به جلفا و پس از آن، تأثیرات متقابل آنها موردتحلیل قرار گرفته است. نتایج تحقیق نشان می دهد که اگر چه تذهیب ارامنۀ جلفا نسبت به تذهیب نسخ ارامنه پیش از مهاجرت، ظرافت بیشتری دارند، ولی نقش مایه های آنها بیشتر ریشه در تذهیب ارامنه و دین مسیحیت دارد تا نقوش اسلامی. به بیان دیگر می توان گفت که نقوش تزیینی اناجیل ارامنه در صورت و جزئیات تصویر، تا حدی از تذهیب مکتب اصفهان متأثر بوده اند، ولی در محتوا و کلیت نقش مایه ها، دنباله روی مکاتب گذشته هنر تذهیب ارمنی می باشند. هم چنین با توجه به خصوصیات شاخص تذهیب های دورۀ صفویه در اصفهان، تأثیرپذیری تذهیب های قرآن ها از ارامنه در این دوره بعید به نظر می رسد.
مقایسه تطبیقی نقش برجسته های ساسانی و قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقش برجسته های ساسانی که بر سینه کوه ها اجرا شده اند، بخش مهمی از میراث هنری این دوره باستانی را تشکیل می دهند اما با ظهور اسلام و ورود آن به ایران، هنر نقش برجسته سازی از میان رفت تا آن که بار دیگر سلسله قاجاریه (به خصوص فتحعلی شاه) پس از 1200 سال این هنر را احیا کردند؛ در نتیجه نقش برجسته هایی نیز از دوره قاجار به یادگار مانده است که شباهت های معنی داری با آثار ساسانی دارد. هدف این پژوهش علاوه بر معرفی دقیق مختصات نقش برجسته ها، مقایسه ای تطبیقی است میان نقش برجسته های دو دوره تاریخی، تا همسانی ها و تفاوت های آنها آشکار گردد. این مقاله به دنبال یافتن پاسخ به این پرسش است که آیا قاجاریه نقش برجسته های خود را متأثر از ساسانیان خلق کرده و از ایشان الگو برداری کرده اند؟ هم چنین این الگوبرداری احتمالی آیا فقط در قالب آثار بوده یا در محتوا نیز تحت تأثیر ساسانیان هستند؟ پژوهش به روش تطبیقی_توصیفی انجام گرفته و اطلاعات ارائه شده در آن، ترکیبی از تحقیقات کتابخانه ای و میدانی است. یافته ها نشان می دهند که قاجاریه از هنر ساسانی تأثیری همه جانبه گرفته و با ایشان اهداف مشترکی داشته اند که از جمله؛ تبلیغات جهت تثبیت قدرت مرکزی و ایجاد نوعی هم گرایی ملی پیرامون شخصیت شاه بوده است. اما هدف واحد در زمان های مختلف الزاماً نتایج یکسانی به بار نمی آورد؛ از همین رو علی رغم شباهت های بسیار میانِ نقش برجسته های ساسانی و قاجاری، تفاوت های قابل ملاحظه ای نیز به چشم می خورد.
بررسی تطبیقی شیوه های خوشنویسی در نُسخ خطی شاهنامه های رشیدا و داوری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اگر چه تا میانه عصر صفوی، قلم نستعلیق در کنار سایر خطوط ستّه، مورداستفاده و یکی از اقلام مهم بود، امّا به تدریج بیشتر مورداقبال واقع شد؛ به گونه ای که از مهم ترین خطوط در دوره های بعدی محسوب گردید. « شاهنامه رشیدا»، از نسخ خطّی دوره صفوی با کتابتِ عبدالرّشید دیلمی و «شاهنامه داوری»، آخرین نسخه خطّی از شاهنامه در دوره قاجار با کتابت میرزا محمّد داوری به قلم نستعلیق است. خوشنویسی های انجام شده در این دو نسخه، بخشی از تاریخ خط و خطاطی را در ایران به نمایش گذاشته است که می توان با بررسی آنها، برخی تغییرات و تحولات خط و خوشنویسی را در دوره های صفوی و قاجار تشخیص داد. هدف این پژوهش، شناخت وجوه افتراق شاهنامه های رشیدا و داوری در شیوه های کتابت و ساختارِ حروف و کلمات قلم نستعلیق و نیز نحوه ارتباط متن با نقش و نگاره بود که با استفاده از منابع کتابخانه ای- موزه ای و روش مطالعه تاریخی- تطبیقی و تحلیلی به آن پرداخته شد. نتیجه بررسی ها نشان داد که«شاهنامه رشیدا» با تأثیر مستقیم از شیوه میرعماد و اولویّت زیبایی بصری بر خوانایی متن، کتابت شده و ارتباطی پیوسته میان فضاسازی های متنی و نوشتاری برقرار شده است. «شاهنامه داوری» بر خلاف سنّت رایج در کتابت نُسخ خطی، به سفارش هیچ حاکمی نگاشته نشد، بلکه ذوق هنری هنرمند، زمینه شکل گیری این نسخه بود و به نوعی شروع تغییرات بنیادی در مخاطبین خود را فراهم نمود. در این شاهنامه، خوانایی متن همراه با زیبایی بصری و نیز عدم ارتباط منسجم بین متن و نگاره دیده می شود. هم چنین، ساختار حروف و کلمات با وجود شباهت به سبک دوره سوم قاجار (سبک کلهر)، مستقل از این سبک، کتابت شده و به نظر می رسد اصلاحات منتسب به کلهر که در آثار عدّه ای از خوشنویسان هم دوره با وی نیز دیده می شوند، پیش درآمدی بر این سبک بوده است.
معرفی و مطالعه تطبیقی کاشی های کوباچه حمام وزیر در شهر اصفهان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
25 عدد کاشی منقوش زیرلعابی در حمام وزیر شهر اصفهان وجود دارد که هنوز موردمطالعه و شناسایی قرار نگرفته اند. این کاشی ها، از معدود نمونه های کاشی کوباچه باقی مانده در محل اولیه نصب خود هستند که از تاراج مصون مانده اند. شناسایی و معرفی کاشی های حمام وزیر، در شناخت سفالینه های کوباچه دارای اهمیت بسیار است؛ چرا که اثبات ماهیت کوباچه بودن کاشی های حمام وزیر در ارزیابی مجدد منطقه اصفهان به عنوان یکی از مراکز تولیدی سفالینه های کوباچه مؤثر خواهد بود. معرفی کاشی های کوباچه حمام وزیر، مطالعه نقوش و مضامین آنها از طریق مقایسه تطبیقی و بررسی احتمال تولید آنها در اصفهان، از عمده اهداف این پژوهش است. اطلاعات موردنیاز در این پژوهش، از طریق روش میدانی و مطالعات کتابخانه ای فراهم شده و روش پژوهش نیز با توجه به موضوع، تاریخی_تطبیقی در نظر گرفته شده است. از آنجایی که نقوش به کار رفته بر روی کاشی های کوباچه بسیار متنوع و متفاوت است، به ندرت می توان چند کاشی مشابه در موزه ها یافت. بنابراین لازم است به همه نقوش مانند نقوش گیاهی، پرندگان، نقوش انسانی و حاشیه های تزیینی توجه نمود و از برآیند این مطالعات، به ویژگی های کلی سفالینه های کوباچه دست یافت. بدنه گل سنگی کاشی ها، شیوه نقاشی زیر لعابی آنها، هم چنین مطابقت در معیارهای تطبیقی نظیر شباهت در پوشش و چهره نقوش انسانی، مضامین، ترکیب بندی فضاها و اشتراک در برخی نقوش و حتی شیوه رنگ آمیزی آنها نیز، هیچ شبهه ای در کوباچه بودن کاشی های حمام وزیر باقی نمی گذارد. مطالعه سفالینه های کوباچه و کاشی های یافت شده در حمام وزیر، بیانگر نقش مهم منطقه اصفهان در تولید این سفالینه ها هستند. پیگیری مسیر مهاجرت هنرمندان، تأثیر مکتب نگارگری اصفهان و مضامین ترسیم شده بر سفالینه های کوباچه، مطالعات سبک هنری و مطالعات فنی نظیر پتروگرافی، نشان دهنده میزان اهمیت منطقه اصفهان در تولید سفالینه های کوباچه به ویژه نوع رنگارنگ است.
مطالعه رابطه بینامتنی در سنت ها و نقش مایه های مشترک هنری تمدن ایلام و هخامنشی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هنر هخامنشی، یکی از ادوار مهم هنری در فرهنگ ایران باستان است که در طی سالیان دراز و دوره های تاریخی مختلف به انحای گوناگون، تعین بخش هویت ایرانیان محسوب می شده است. هنر این دوره به روش های متفاوتی موردواکاوی و تحلیل قرار گرفته است. با توجه به طیف مطالعات انجام شده و رویکرد این مقاله یعنی بینامتنیت، سؤال این است که هنر هخامنشی از تمدن ایلامی تبعیت می کند یا تخطی، تقلید می کند یا آن را جذب و ادغام می کند؟ هدف تحقیق، آسان تر نمودنِ پیگیری رد پای سنن و آیین های مشترک هنری ادوار کهن در ادوار گوناگون است که بقای موتیف ها و نقش ها و سنن را صرفاً تا دوره هخامنشی به عقب برمی گردانند و نقش تمدن ایلام را نادیده می گیرند. برای پاسخ به چگونگی وامداری تمدن هخامنشی به ایلام در مقایسه با سایر تمدن های غیربومی، با شیوه توصیفی_تطبیقی و رویکرد بینامتنیت به رابطه آیین ها، سنت ها و موتیف های هنری پرداخته شده است. بدین منظور با ابتنا بر این تقسیم بندی و رویکرد بینامتنیت، امکان توضیح تکثیر و عدم استقلال موتیف ها، سنن هنری و آیین ها فراهم می آید. در حقیقت، هدف دیگر این پژوهش یعنی چگونگی به کارگیری رویکرد بینامتنیت در هنر ادوار کهن و درجه و میزان این ارتباط روشن می شود. در نتیجه این سیر بررسی، هنر هخامنشی در معماری و هنرهای وابسته به آن، مثلاً فرم های پله پله صعودی، باغ آرایی، سنت های صخره و سنگ نگاری و هم چنین در استفاده از نقش مایه های حیوانی ساده و تلفیقی جذب و ادغام کننده و گسترش دهنده بسیاری از سنت ها و موتیف های هنر ایلامی، در ادوار گوناگون معرفی می شود. با تقویت و تحکیمِ هر چه بیشتر رابطه هنر هخامنشی و هنر ایلامی در قیاس با سایر تمدن های غیربومی و اقوام بومی، نشان می دهیم موتیف ها و سنت های بادوام در هنر ایران در ادوار بعدی را می بایست نه صرفاً مدیون دوره هخامنشی که دوره ایلامی دانست.