مقالات
حوزه های تخصصی:
از عوامل مؤثر در شکوه و زیبایی معماری ایران به ویژه در دوران اسلامی به تزئین و آرایش بناها می توان اشاره کرد. در این میان، مسجد مدرسه چهارباغ اصفهان یکی از شاهکارهای معماری دوره صفوی و مسجد مدرسه سید یکی از مهم ترین بناهای ساخته شده در ابتدای دوره قاجار در شهر اصفهان ازلحاظ تزئینات و بهخصوص نقوش کاشی کاری حائز اهمیت هستند. بررسی، مطالعه و مقایسه در نقوش کاشی کاری این دو بنا می تواند باعث بازشناسی هویت فرهنگی این دو بنا شود. با توجه به خلاء نسبی علمی- تحقیقاتی در رابطه با معماری مدارس تاریخی کشورمان بخصوص در بحث تزئینات، پژوهش حاضر بر آن است تا با استفاده از روش تحلیلی- توصیفی و انجام تحقیقات کتابخانه ای در عرصه آرایه های معماری این دو بنا و تحقیقات میدانی به ارزیابی و مقایسه تطبیقی نقوش کاشیکاری دو بنای شاخص معماری دوران صفویه و قاجار بپردازد. یافته های تحقیق نشان می دهد که بیش تر تزئینات کاشی کاری مسجد مدرسه چهارباغ نقوش هندسی و گیاهی به صورت انتزاعی و تجریدی است که استحکام ساده و روانی دارد و خط بهکار رفته در تزئینات آن، خط کوفی بنائی و خط ثلث است. اما عناصر تزئینی به کاررفته در مسجد مدرسه سید تنوع بیش تری دارد که تحت تأثیر هنرهای تزئینی غرب به صورت طبیعتگرا، غیرانتزاعی و تقلیدی میباشد؛ نقوشی هم چون منظره سازی، تصاویر میوه همچون انگور، گل وگلدان، کاسه بشقابی و موارد مشابه آن نیز به چشم می خورد. هم چنین، خط غالب بیش تر کتیبه ها خط نستعلیق است.
بررسی تطبیقی بین اژدهاکشان ایران و هند در اسطوره ها(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در اساطیر اژدهاکش حامی مردم است، با نیرو و کمک ایزد یا ایزدان، به حمایت از مردمان و برای ایجاد صلح و آرامش به جنگ با اژدها می رود. در فرهنگ های مختلف اژدها و اژدهاکشان با نماد های گوناگونی به کار رفته اند ولی در بن مایه و زبان تمامی آن اسطوره ها یکی هستند و فقط ازلحاظ گفتار است که در فرهنگ های مختلف از یکدیگر متمایز شده اند.در تحقیق حاضر از بین اسطوره های جهان درباره اژدهاکشی، اسطوره اژدهاکشان ایران و هند انتخاب و از بین آنها به مقایسه بهرام (ورثرغن)، ایزد اژدهاکش ایرانی، با ایندرای هندی و فریدون و راما پرداخته شده است. این مقاله با جمع آوری اطلاعات از منابع کتابخانه ای و تحلیل اسطوره ها به روش ساختارگرایانه با نظر به تفکرات لوی استروس که اسطوره را گفتاری درون نظام نمادین زبان می داند پیش رفته است. هم چنین، براساس تفکرات ژرژ دومزیل که جامعه هند و اروپاییان را یک قوم واحد می داند، به بررسی این سؤال پرداخته شده است که آیا بین اسطوره های ایران و هند تطابقی وجود دارد؟ اگر آری این تطابق ها به چه مسئله ای مربوط می شوند؟ بنابراین، مقاله حاضر ساختاری تحلیلی تاریخی دارد. با بررسی های انجام شده، درنهایت این نتیجه حاصل شد که تطابقاتی بین اژدهاکشان هند و ایران وجود دارد و این شباهت ها و تطابق ها بنابر نظر استروس نه در اثر ارتباطات بلکه چون اسطوره ها در انگاره های عام ذهن آدمی وجود دارند و به دلیل این که هندیان و ایرانیان قبل از جدایی هردو از یک قوم هند و اروپایی بوده اند، بنابراین اسطوره اژدهاکشان این دو قوم بن مایه های مشترکی دارند و فقط در روایت به دلیل تشکیل سازمان های سیاسی، مذهبی، اجتماعی و موقعیت های جغرافیایی مختلف از نشانه های مختلفی استفاده کرده اند و به مرور زمان تغییر یافته و از یکدیگر متمایز شده اند.
نقش تابلوهای تبلیغاتی فروشگاه ها در تغییر شکل منظر شهری (مورد مطالعاتی: خیابان چهارباغ عباسی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
منظر شهر واسطه ای میان انسان و پدیده شهر و تبلور بصری و معنایی اجزای تشکیل دهنده فضا است که یکی از اجزای آن تابلوها و علایم هستند. تابلوهای معرف کاربری و تبلیغاتی درعین ایفای نقش کارکردی خود، که معرفی کالا و خدمات است، موجب افزایش پویایی و سرزندگی فضا یا اغتشاش و سردرگمی می شوند. این موضوع درحالی مطرح است که منظر شهری بیش تر مراکز فعال شهرها با تابلوهای رنگارنگ پوشیده شده است. این تابلوهای رنگارنگ درکنار یکدیگر و درطول زمان برای جلب توجه مشتریان شکل گرفته اند، ازهمین رو دارای ویژگی منحصر به فردی هستند که همان هویت بصری متمایز و مشخصی است که از فرهنگ مردم و مطابق با نیاز و سلیقه روز برآمده است. خیابان چهارباغ عباسی یکی از مهم ترین و قدیمی ترین خیابان های شهر اصفهان است که با تابلوهای تبلیغاتی مغازه ها و فروشگاه ها پوشیده شده است. تابلوهای تبلیغاتی از اجزاء منظر شهری هستند که تأثیرات مطلوب و نامطلوبی در کیفیت فضای شهری ایجاد می کنند. در این پژوهش با استفاده از روش تحقیق توصیفی تحلیلی، بعد از مشاهده و جمع آوری اطلاعات به بررسی نقاط قوت و ضعف موجود در منظر خیابان چهارباغ عباسی که به دلیل وجود تابلوها ایجاد شده است، پرداختهایم و زمینه های مختلف را بررسی کرده ایم و درانتها به این نتیجه رسیده ایم که تابلوهای تبلیغاتی باوجود داشتن هماهنگی هایی از جمله فرم و چیدمان با زمینه کالبدی، به علت استفاده نامناسب از رنگ ها و بی توجهی به زمینه فرهنگی مطلوبیت بصری لازم را ندارند و لازم است در این زمینه اصلاحاتی صورت بگیرد. به منظور انجام این اصلاحات می توان سه رویکرد مختلف اتخاذ کرد که در این پژوهش با انتخاب رویکرد سوم که تدوین ضوابط عام کمّی و کیفی و ارائه الگوها و نمونه های مناسب است، به ارائه چهارچوب و پیشنهاداتی برای طراحی و سامان دهی تابلوهای تبلیغاتی خیابان چهارباغ پرداخته شده است.
وضعیت شبه گفتمانی: نشانه- معناشناسی تطبیقی متن و تصویر در کتاب مصور مردم معمولی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله نحوه تجلی ارزشهای پستمدرن در تعامل متن و تصویر درقالب تداخل و همزیستی ژانرها و شکلگیری بیناژانریت بهمثابه یک «مسئله» بررسی میشود. درراستای حل آن، براساس روش نشانه- معناشناسی و رویکرد تحلیل گفتمان پدیدارشناختی این فرضیه را مطرح میکنیم که در دوره پستمدرن براثر نمود شرایط اجتماعی سیاسی و ... درشکلگیری متنها، دروضعیتهای تقابلی (نظیر تقابل عناصر کلامی/تصویری)، براثر شکلگیری یک وضعیت آنارشیسم معنایی و آشوب فراگیر در متن و گفتمان، ما با نوعی وضعیت شبهمعناشناختی مواجه میشویم که جز در بستر بررسی همهجانبه تمامی عناصر و عوامل دخیل در گفتمان و نسبتسنجی آن با وضعیت اجتماعی و فرهنگی و ... قابل بررسی نخواهد بود. فرضیه جانبی ما در این تحقیق این است که آنچه باعث چنین وضعیتی شود، جز از رهگذر فروریزش قالبها و ژانرها بهمثابه قوالب عادتواره های معنایی قابل وقوع نخواهد بود و دراین راستا فروریزش مرزهای هویتی و نیز چارچوبهای حسی ادراکی و حتی عاطفی سهم عمدهای ایفا میکنند. دراین راستا، یک کتاب مصور با عنوان مردم معمولی تألیف علیرضا میراسدالله مورد تحلیل نشانهمعناشناختی قرار میگیرد و نشان داده میشود که ارزشهای دوره پستمدرن ناشی از رشد سریع فنآوری و درهمریختن مرزهای تعاملات جهانی باعث شده است که این متن درراستای انعکاس این ارزشها از حالت بینامتنی ساده در قالب تأثیرپذیری محتوایی عناصر از یکدیگر خارج شود، بهصورت مادی درهمبریزد و بهنحوی انضمامی منعکسکننده تغییرات محتوایی در بستر اجتماعی فرهنگی باشد. بهاین ترتیب با فروریزش مرزهای حسی ادراکی، هویت، شناخت و ... درنهایت ما با وضعیتی مواجه میشویم که میتوان آن را «وضعیت شبهگفتمانی» نامید. درچنین وضعیتی، «کنش» تعطیل و مرز میان گفتمان و غیرگفتمان مخدوش میشود.
مطالعه تطبیقی ریخت شناسی شمشیرهای سلطنتی ایران و عثمانی در سده های دهم و یازدهم هجری قمری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نوشتار حاضر جستاری است در زمینه مطالعه تطبیقی ریختشناسی شمشیرهای سلطنتی ایران و عثمانی در سده های دهم و یازدهم هجری (16و17م.). از همینرو، کوشش شدهاست تا با بهرهجستن از روش تحقیق کیفی توصیفی و بهدستدادن شواهد تاریخی به بازنمایی تحلیلی وجوه اشتراک و افتراق این شمشیرها بهلحاظ شاکله ظاهری و نقوش طرحشده بر آنها پرداخته شود. در این مقاله پس از ارائه تصاویری از نمونه شمشیرهای هر دو حکومت در سده های مورد نظر و ارزیابی ریختشناسی آنها در قالب جداول تحلیلی، چنین نتیجهگیری شده است که مذاهب رسمی موجود در این مناطق بر نحوه تزئینات و مضامین نوشتاری حکشده بر شمشیرها تأثیر بسزایی داشتهاند و موجبشدهاند که شمشیرها در هریک از حوزه های حکومتی ویژگی خاص خود را بیابند؛ درحالیکه تبادل صنعتگران اسلحهساز و سلاحها باعث بروز ویژگیهای مشترک در ساخت سلاحهای این دو حکومت شده است. بهعلاوه، سادگی تزئینات شمشیر ایرانی در مقابل تزئینات بیشازحد روی تمامی قطعات شمشیرهای عثمانی تفاوت برجسته این شمشیرها شمرده میشود.
تأثیر متقابل ادبیات داستانی مدرن و تئاتر اَبزورد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله قصد داریم با تأکید بر جلوه های ساختاری تئاتر اَبزورد، بهمثابه شکل نوینی از پردازش نمایشی در نیمه نخست قرن بیستم، تحولات وسیع زبان ادبی را در این گونه تئاتری تحلیل و نقش آن را در روند تکوین ادبیات داستانی پس از خود بررسی کنیم. مسئله اصلی این تحقیق کشف و شناسایی حدود تأثیرات متقابلی است که میان این گونه متفاوت نمایشی و اَشکالی از ادبیات داستانی مدرن پس از دهه شصت میلادی، نظیر رمان نو، نمایان شد. اگر بتوان پذیرفت که تئاتر اَبزورد در حد فاصل جریانات ادبی مدرن و پَسامدرن رواج یافت، سؤال عمده این است که تا چه حد بر اَشکال رماننویسی پس از خود تأثیر گذاشته است؟ در تحقیق حاضر درصدد آنیم که با الهام از آموزه های ساختگراییِ تکوینی، الگوی روششناسانه مناسبی برای سنجش کیفی هرنوع تأثیر متقابل میان درام اَبزورد و رمان نو تعریف کنیم. بهاین منظور، جامعهای از نویسندگان مطرح در هردو گونه ادبی و نمایشی مذکور را انتخاب کرده و شاخصهای سبکشناسانهای از آثار آنها را مد نظر قرار دادهایم. در این مقایسه تطبیقی، بهویژه با تمرکز بر کیفیاتی از نمایشنامه های ساموئل بِکِت و رمانهای مارگریت دوراس، نشان داده میشود که تاچه اندازه میتوان با شاخصهایی مشترک بهشکل یا محتوای آثار مذکور توجه نشان داد. سبکگریزی، شیءگرایی، انسانگرایی و علمگرایی از مهمترین معیارهای این سنجش تطبیقی بهشمار میرود و با شواهدی که از متون مختلف ارائه شده است، ثابت میشود که تئاتر اَبزورد تأثیرات صرفاً ادبی برروند تحول رمان نو نگذاشته است، بلکه باید گفت که جنبه های «تئاتریِ» درام اَبزورد نیز در زبان ادبی پس از دهه شصت میلادی نفوذ کرده است؛ روندی که میتوان آنرا بهنوعی «اجراییشدنِ» ادبیات تلقی کرد.
مقایسه تطبیقی مفهوم عروج در مشترکات معنایی کهن الگو با کالبد معماری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان برای بیان مضامین دینی و اسطورهای و فایقآمدن بر شکاف بین بخش خودآگاه و ناخودآگاه ذهن خود به نماد و نمادپردازی نیاز دارد. نماد در صور مختلفی چون رؤیا، قصه عامیانه، اسطوره، شیء طبیعی و هنر ظاهر میشود. در معماری کاربرد نماد از همه هنرها قویتر و پرمعناتر است. امروزه، زبان نمادگونه در معماری با اصطلاحات بیاثر یا منفی یکسان شده است و ارتباطات شهودی ناظر در تعریف موقعیتش نهتنها عاملی برای بهبود تعاملات وی در فضا نیست، بلکه به ابزاری برای از خودبیگانگی تبدیل شده است. هدف از این مقاله پاسخگویی به این سؤال است که آیا با دستیابی به مشترکات معنایی کهنالگوها که در ناخودآگاه جمعی انسانها وجود دارد و برگرفته از سه منبع اسطوره های جهانی، نماد و رؤیا است، میتوان به درک مفاهیم کهنالگویی و تجلی آن در کالبد معماری رسید یا خیر. در این مقاله مفهوم «عروج» به عنوان کهنالگو تلقی و بررسی میشود و از آنجا که این مفهوم یکی از مفاهیم برگرفته از ناخودآگاه جمعی انسانها است، با کشف مفاهیم و معناهای دیگر میتوان به زبان الگوی واحدی در معماری دست یافت تا تعاملات انسان با فضای معماری ارتقا یابد. طراحان و معماران این زبان را شیوهای بیزمان و ابدی خواهند یافت که با استفاده از آن میتوانند عوامل دیگر متأثر از زمینه و سبکهای معماری را بهصورت مکانمند و زمانمند بهکار گیرند.