مقالات
حوزه های تخصصی:
فدریکو گارسیا لورکا یکی از نویسندگان نامآشنای ادبیات اسپانیا است که نمایشنامه های شاعرانهاش بر ادبیات نمایشی جهان و آثار نویسندگان ایرانی تأثیرگذار بودهاست. لورکا نخست، نگارش را با شعر آغازکرد و سپس در آفرینش آثار خود، با بهرهگیری از نثری شاعرانه، نمایشنامه های برجستهای نظیر «خانه برناردا آلبا» را به رشته تحریر درآورد. بنابر آنچه بیانشد، نگارندگان پژوهشِ حاضر با هدف بررسی تأثیر لورکا بر نمایشنامهنویسان ایرانی، برآن شدند تا مقاله پیشرو را بهنگارش درآورند. پرسش اصلی آن هم به این مسأله اختصاصیافته که آثار نمایشی لورکا چگونه بر ادبیات نمایشی ایران تأثیر گذاردهاست. پرسش فرعی نیز، مربوط به دلایل تأثیر آثار لورکا بر نمایشهای ایرانی است. برای دستیابی به هدف یادشده، نمایشنامه خانه برناردا آلبا بهعنوان یکی از مهمترین آثار شناختهشده لورکا، با دو نمایشنامه ایرانی؛ "آخرین پری کوچک دریایی" نگاشته چیستا یثربی و "روایت عاشقانهای از مرگ در ماه اردیبهشت" نگاشته محمد چرمشیر، مقایسهشدند. سپس برای فراهمآمدن امکان مقایسه و تطبیق، آثار مذکور ازنظر ساختارِ نمایشی هم بررسی، تجزیه و تحلیلشدند. نتایج پژوهش حاضر که به روش توصیفی-تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهای بهدستآمده، بیانگر آن است که نمایشنامه های مورد بررسی ازلحاظ الگوی روایت، طرح، درونمایه، شخصیت و ساختارِ فضا از شباهتهای قابل توجهی برخوردارند که این امر نشاندهنده تأثیرپذیری نمایشنامه های ایرانی از آثار لورکا است. همچنین محتوای هریک از آثار نمایشی، بهگونهای نشانگر تقابل سنت و آزادی در جریانی انقلابی است. بهبیان دیگر وجود برخی شباهتهای فرهنگی و زمینه های اجتماعی مشترک در نمایشنامه ها، میتواند یکی از دلایل گرایش نمایشنامهنویسان ایرانی به لورکا و تأثیرپذیرفتن از آثار وی باشد.
تحلیل نشانه-معناشناختی ساز و کار روابط بینافرهنگی در نظام گفتمانی فرش کرمان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه، تحول در نوع نگرش به حوزه فرش بسیار جدیتر احساسمیشود زیرا این حوزه درحال تجربه تحولات در نظام ارزشی خود است و از یک شئ صرفاً کاربردی به یک رسانهمعنادار و چند بعدی تغییر کردهاست. نظام گفتمانی فرش کرمان با پیشینهای درخشان میتواند بهعنوان یکی از مراکز مهم تولید گفتمان و معنا در نظام فرش ایران مطرحشود. این نظام، دارای ابعاد مختلفی است که شاید بتوان فرایند بینافرهنگی را یکی از زمینه های فعال گفتمانی در آن دانست. تعدادی از فرشهای قاجاری کرمان که متعلق به گونه تصویری بوده و روابط بینامتنی عمیقی را با گوبلنهای تصویری فرانسوی بهنمایشمیگذارند، در جریان ترجمهای مبتنیبر نظامهای دیداری، روایتی اسطورهای را در قالب متون دیداری فرش ارائهنمودهاند. این ترجمه دیداری میتواند در یک کنش گفتمانی، بر معناهای عمیق روابط بینافرهنگی دلالتکند. بنابر آنچه بیانشد، این پژوهش با رویکردی نشانه-معناشناختی و با بهرهگیری از روش تطبیقی- تحلیلی بهدنبال پاسخگویی به این پرسش است که فرایند روابط بینافرهنگی در حوزه مطالعات گفتمانی فرش کرمان، از چه سازوکاری پیرویمیکند و چه عناصر گفتمانی میتوانند در تحلیل نشانه- معناشناختی این فرایند مؤثرباشند. ازینرو، تلاش نگارندگان مقاله حاضر برآن است تا با مطالعهگفتمانی روابط بینافرهنگی در دو متن فرش کرمان و گوبلنهای فرانسوی، سازوکار روابط بینافرهنگی را در این دو رسانه متفاوت از دو فرهنگ مختلف بررسیکنند. برای دستیابی به این هدف کلی، معنا یا معناهایی که در این فرایند ارتباطی قابل جستجوست، ارزیابیمیشود.
واکاوی نگاره و انگاره انسان- گاو بالدار در تخت جمشید و کاخ خرساباد(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقشمایه انسان- گاو بالدار، نقشی تأمل برانگیز است که نمونه های فراوانی از آن در آسیای غربی وجوددارد. در ارتباط با این نقشمایه در تخت جمشید، عموماً تنها به این نکته پرداخته شدهاستکه براساس تشابه ظاهری، شاید متأثر از نمونه خرسابادی باشد. اما در پژوهش حاضر تلاش برآن است تا به تطبیق ظاهر نقشمایه بسندهنشود و کارکرد و ماهیت نقشمایه در دو مکان یادشده نیز، مورد مقایسه قرارگیرد. بنابر آنچه در بالا بیانشد، اکنون پرسش این است که مضمون اولیه و پایه نقشمایه که عموماً ماهیت خود را حفظمیکند، چه بودهاست و وامگیری نقشمایه در تمدنهای آشور و هخامنشی با چه تغییراتی در مضامین ثانویه همراه بودهاست. دراین راستا هدف اصلی این پژوهش هم، شناخت ماهیت و کارکرد انسان- گاو بالدار در تمدنهای آشور و هخامنشی است. بدینمنظور، تطبیق نقش یادشده در کاخ خرساباد و تخت جمشید انتخاب شدهاست. برای همین، روشی سه مرحلهای بهطور مجزا برای بررسی دو بنا اعمال شدهاست. این مراحل یا لایه ها باعنوانهای داده های تصویری، داده های فرهنگی و تاریخی و واکاوی نگاره و انگاره، مشخصشدهاند. پس از واکاوی نگاره و انگاره در دو مکان، میان آنها براساس تشابهات و تمایزات تطبیق صورتمیگیرد. پس از بررسیهای انجامشده چنین بهدستآمد که انسان- گاوهای بالدار حافظ نمادهای حیات هستند. آنها در خرساباد حافظ جان شاه، برترین نماد حامی حیات و در تخت جمشید، حافظ برکتاند. همچنین، انسان- گاوهای بالدارِ درگاه ها، منزلتی والاتر از جایگاه شاهنشاهی دارند. ضمناینکه در محدوده معابد، نیازی به حفاظت توسط این موجود نیست. انسان- گاو بالدارهای آَشوری با سه جفت شاخ از نمونه دو جفتِ شاخی، قدرتمندترهستند که موجودات نیمهالهی و کاهن اعظم در خرساباد آنها را همراهیمیکنند.
بررسی نمادهای نجومی نقوش سفالینه های اسگرافیاتو مجموعه موزه های بنیاد مستضعفان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پیشینه نمادهای تقویمی در هنر ایران که شامل صور فلکی و نشانه های نجومی است، به دوران پیش از تاریخ بازمیگردد. این نمادها در آثار باستانی ایران ظاهرشده و با اشکال فراوان در آثار هنری دوره اسلامی ظهوریافتهاند. اواخر سده دوم هجری مباحث نجوم هندی نیز، به نجوم اسلامی راهیافت. توجه حاکمان زمانه به علم نجوم، سبب افزایش اهمیت آن در میان ساکنان گستره اسلامی و موجب نفوذ تحولات علائم رصدی در آثار هنری گردید که سفال و نقوش آن یکی از این موارد بود. هنرمندان مسلمان، بسیاری از نقشهای نمادین هنر کهن ایران را تعدیل و با هماهنگساختن نقشمایه های دوره اسلامی ازطریق جهانبینی اسلامی، آنها را زنده نگاهداشتند. بسیاری از نقوش برجای مانده از دوره اسلامی، برمبنای مفاهیم نمادینی شکلگرفتهاند که مسائل مذهبی و اعتقادی را در خود بازتابمیدهند. بنابر آنچه بیانشد و نظر به اینکه سفالگران ایرانی در هر دورهای از نقشمایهای برای تزئین استفادهمیکردند، چنین پرسشهایی زیر قابل طرح است؛ نخست اینکه هنرمندان نقشمایه ها را بهغیر از تزئین در چه زمینه های دیگری بهکار میبردند. دیگر آنکه، سفالگران به چه منظور از نمادهای نجومی بهرهمیجستند. این پژوهش دارای نظامی کیفی و راهبردی است که یافتهاندوزی داده های آن با روشهای پژوهشی، میدانی و اسنادی صورت پذیرفتهاست. هدف اصلی این مقاله هم شناخت نقوش نجومی سفالینه های اسگرافیاتو مؤسسه موزه های بنیاد مستضعفان، با استفاده از تطبیق نمادهای رصدی و آثار سفالی مجموعه های دیگر است. بررسیهای انجامشده در پژوهش حاضر بیانگر آن است که چون محبوبیت نجوم در سده های میانی دورهاسلامی برای تزئین اشیا با بروج فلکی و تجسم شخصیتی سیارات آغازشد، سببشد تا به این باور که اشیای نجومی با قدرت طلسمی تزئیناتی، فرد را قادر به قدرت غیبی ستاره ها و درنتیجه محافظت از فرد موردنظر دربرابر بیماریها، شکستها و بداقبالیها میکنند، قوتبخشد.
مطالعه تطبیقی همزمانی فضا در نگارگری ایرانی با نقاشی های پیکاسو در سبک کوبیسم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اصل همزمانی بهمعنای فضاسازی همزمان و نمایش فضاهای چندساحتی است که در آن فضاهایی با کیفیتهای گوناگون باهم تداخل مییابند. همزمانی به نمایش فضاهای مختلف بدون توالی زمانی و مکانی بهطور همزمان در یک تصویر اشارهدارد. اصطلاح همزمانی فضا درباره فضاسازی همزمان در نگارگری ایرانی و نقاشیهای سبک کوبیسم مطرح شدهاست. براین مبنا، هدف پژوهش حاضر شناخت ساختار تجسمی نمایش همزمانی فضا در نظام زیباشناختی نگارگری ایرانی در مقایسه با نقاشیهای پیکاسو در سبک کوبیسم است. ازطریق این مطالعه آشکارمی شود که کاربرد اصطلاح همزمانی از دقت لازم برای معرفی ویژگیهای فضا در نگارگری ایرانی بهرهمند است یا نیست. برای تحقق اهداف مقاله پیشرو هم، جنبه های تشابه و تفاوت مفهوم و ساختار تجسمی همزمانی فضا در نگارگری ایرانی و نقاشیهای کوبیستی پیکاسو بررسی شدهاست. روش تحقیق بهکاررفته در این مقاله، توصیفی- تحلیلی با استفاده از منابع کتابخانهای است که با بهرهگیری از آن مفهوم فضا و چگونگی نمایش ژرفا و عمق در دو نظام تصویری نگارگری ایرانی و نقاشیهای کوبیستی پیکاسو ارزیابی شدهاست. نتایج پژوهش حاضر نیز بیانگر آن است که همزمانی فضا در دو نظام زیباشناختی یادشده در مفهوم و ساختار تجسمی، عناصر مشترک و متفاوتی باهم دارند. برای نمونه، در نگارگری، فضا فارغ از قیود محسوس مادی بوده و با عالم مثال پیوند دارد لیکن در نقاشیهای پیکاسو فضا، وابستهبه جهان محسوس مادی است. درنتیجه میتواندریافت که کاربرد اصطلاح همزمانی فضا برای توصیف فضای تجسمی نگارگری ایرانی از دقت کافی برخوردارنیست. چراکه این اصطلاح برای نخستینبار در توصیف نقاشی کوبیستی بهکاررفته و با ویژگیهای نگارگری ایرانی بهطور کامل منطبق نیست.
نمازلیق های ترکمن، بحثی درباب نمادهای کلیدی و آئینی فرهنگ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دستبافته های قوم ترکمن در پاسخ به نیازهای زندگی کوچنشینی و نیمه کوچنشینی در ابعاد و اندازه های گوناگون بهوجود آمدهاست. نمازلیق، یکی از شاخصترین دستبافته های ترکمن است که از روزگاران کهن زنان آن را بهعنوان عنصری هویتبخش و کاربردی برای برگزاری عمل آئینی نماز میبافتند. هدف از بافت و استفاده از نمازلیق تنها به جنبه های نیایشی و مذهبی محدود نمیشود بلکه، جنبه های اجتماعی و فرهنگی را نیز دربرمیگیرد آنگونهکه همچون رکن جداییناپذیر از زندگی، در مهمترین مراسم اجتماعی و فرهنگی قوم ترکمن کاربرد دارد. در هر فرهنگی، نمادهایی کلیدی وجود دارد که بیانگر معانی، ارزشها و باورهای مهم آن جامعه است. این نمادهای کلیدی به دو دسته نمادهای خلاصهکننده و توضیحدهنده، تقسیم میشوند. نمادهای خلاصهکننده که بیشتر نمادهایی مقدس هستند، نقشی کلیدی در انتقال و تداوم معانی و ارزشهای محوری فرهنگ دارند. بنابر آنچه گفتهشد، در پژوهش حاضر با بهرهگیری از روش توصیفی-تحلیلی و انجام تحقیقات کتابخانهای در عرصه مفاهیم نمادهای کلیدی و تحقیقات میدانی، نمازلیق و اهمیت نمادین آن در فرهنگ ترکمن در منطقه آققلا مطالعه و بررسی شدهاست. منشأ وجودی و دلایل کاربرد نقوش بهکاررفته در نمازلیقها وابسته به نوع زندگی گذشته قوم ترکمن و متأثر از باورهای پیشاسلامی و عناصر محیط طبیعی زندگی آنها بوده که پس از پذیرفتن اسلام در نیمه دوم سده شانزدهم میلادی، با آفرینش مفاهیمی نو به زندگی خود در دستبافته ها ادامهدادهاند. ازینرو نمازلیق بهعنوان نمادی کلیدی و مقدس، این پرسش را در ذهن برمیانگیزد که چه ارتباطی بین ابعاد اجتماعی، آئینی و فرهنگی نمازلیق با قوم ترکمن وجود دارد. نتایج بهدست آمده از پژوهش حاضر بیانگر آن است که این دستبافته، مهمترین باورها و ارزشهای اسلامی و پیشاسلامی ترکمانان را همراه بااهمیت ترین عناصرفرهنگی و هویتی آنها در خود بازنمایی میکند.کارکرد فرهنگی نمازلیق افزونبر انتقال این معانی، درونیکردن آنها در اعضای جامعه و القای نوعی تعلق عاطفی و ایجاد انگیزه برای پیرویکردن این معانی است. درنتیجه، نمازلیق همچون زمینهای برای خلق نقوش وابسته به باوری خاص و دارای کارکردهای خاص ازجمله دفع چشمزخم، امنیت، زایش و باروری است.
بازنمود مفاهیم و ساختار ادبی قرآن در معماری اسلامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پس از طلوع اسلام، سبکهای معماری سرزمینهایی که به قلمرو اسلام پیوستند، بهگونهای تغییریافت که حاصل آن شاهکارهایی چون مساجد بزرگ شد. تفاوت محتوای بیان و فرم معماری جدید بهشکلی است که نمیتوان سهم و تأثیر اسلام را در دگرگونی آن، نادیدهگرفت. تأثیری که منشأ آن به معارفی بازمیگردد که کلیاتش در کتاب آسمانی قرآن نمود یافتهاست. چگونگی این تأثیر و کشف پیام اثر معماری ازطریق سنت، عرفان و یا اشراق بررسی شدهاست. اما پرسش این است که آیا میتوان از زاویهدید قرآن نگریست و درمعماری اسلامی، راهی را برای بازنمود حقایق نهفته در قرآن جستجوکرد؟ بنابر آنچه بیانشد، پژوهش حاضر برآنست تا با بهرهگیری از روش تطبیقی نامتوازن، چگونگی تأثیر قرآن بر معماری اسلامی را ازطریق عناصر ادبی آن نشاندهد. در این بررسی با تبیین جایگاه قرآن و نیز معماری اسلامی بهعنوان یک هنر در عالم هستی، مشخصمیشود که معماری همچون مخلوقات هستی جایگاهی برای بروز حقیقت است که بهدست انسان از عالم غیب در عالم حس بیان شدهاست. ازاینرو، معماری بازنمود همان حقیقت واحدی است که در کتاب قرآن در قالب الفاظ از جانب پروردگار آورده شدهاست. ازآنجاکه زبان در بیان قرآنی و همچنین معماری با آراستگی همراه است، میتوان برای آنها نظامی ادبی قائلشد. جنبه ها و عناصر ادبی این نظام در قرآن، باوجود بیان و زبانِ مردمی، ساده و روان و قابل تشخیص است و میتوان از خصوصیات این عناصر در معماری ازطریق تناظر میان مفاهیم کلیدی مشترک در ادبیات معماری و قرآن بهرهبرد و کیفیت حقیقت مانندی آن را ارتقا بخشید. بررسی تناظر درونمایه در قرآن و مفهوم در معماری، ساختار در قرآن و سیستم نظمدهنده در معماری و فرم در قرآن و فرم در معماری و بیان موارد کاربردی آنها، نمونه هایی است که بازنمود ساختار ادبی قرآن را در معماری اسلامی و تأثیرپذیری آنها را از قرآن نشانمیدهد.
راهکارهای ارتقای نقش دروس فنی در توان حرفه ای فارغ التحصیلان کارشناسی معماری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مشاهده نواقص و معایب ساختاری و اجرایی معماری، این پرسش را در ذهن متخصصان و همچنین عموم جامعه برانگیخته است که چگونه میتوان کیفیت اجرای ساختمانها را در ایران ارتقاداد. ازآنجاکه پاسخ به این پرسش، دارای ابعاد مختلف آموزشی، حقوقی، اقتصادی و ... است، نگارندگان پژوهش حاضر با بررسی تجارب بیش از ده سال تدریس دروس فنی در دانشگاه هنر اصفهان، نقش آموزش صحیح مهندسان را در ارتقای کیفیت اجرایی معماری ارزیابیکردهاند. درادامه، بهطور مشخص به بررسی پاسخ این پرسش که چگونه دروس فنی میتوانند در افزایش توان حرفهای فارغ التحصیلان تأثیرگذاشته و موجب بهبود کیفیت اجرای ساختمانها شوند، پرداختهاند. در این راستا، با مطالعه موردی روی یکی از تواناییهای مورد انتظار از دانشآموختگان، آزمونی فنی برای سنجش نتیجه آموزش آنها برگزارشد و برای روشنترشدن سهم نظام آموزشی در معایب صنعت ساختمان، آزمون در کشور آلمان(دانشکده معماری دانشگاه فنی برلین) که از نظر کیفیت ساخت و ساز وضعیت متفاوتی نسبتبه ایران دارد، تکرارشد و درنهایت، نتایج دو آزمون بررسی تطبیقی گردید. فرایند آموزش نیز با تحلیل سرفصل و روند ارائه درس و بهرهگیری از یافته های روانشناسی شناختگرا همچون آموزش موقعیتمند و نظام استاد و شاگردی و مقایسه با دو سیستم آموزشی متفاوت بررسیشد. پس از ارزیابی یک شاخص بهعنوان نشانگری از ارتباط مناسب بین محیط آموزشی و جامعه حرفهای؛ نظام آموزشی رشته پزشکی، مورد مطالعه قرارگرفته و مهمترین علتهای این ارتباط موفق، استخراج، و راهکارهای گسترش این تجربه به آموزش معماری ارائه شدهاست. در پایان یافته های این تحقیق در قالب سه راهکار بهرهگیری از روش استاد و شاگردی شناختی، تأکید بر یادگیری موقعیتمند و آموزش گروهی در بخش نتیجهگیری بیانشد.
نظریه ها و روش های آموزش خلاقیت در روانشناسی معاصر غرب(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
امروزه، تربیت نیروی انسانی متخصص و مجرب یکی از مسائل مورد توجه مسئولان و از نیازهای اساسی همه جوامع است. زیرا بررسیها نشانداده که سامانه های آموزشی ناکارآمد و کارایینداشتن دانشآموختگان مراکز علمی و دانشگاه ها، مشکلات بسیاری را در جهان پدید آوردهاست. ازاینرو به موازات تحولات جهانی، تغییرات عمدهای در روشهای آموزشی ایجاد و پیرو آن به شکوفایی استعدادهای فراگیران توجه بیشتری شد. در این راستا نظریات و یافته های پژوهشی کارشناسان و نوآوریهای آموزشی ازطریق پایگاه های اطلاعرسانی در اختیار همه پژوهشگران قرارگرفت. بههمین دلیل پژوهش درزمینه شناخت روشهای نوین آموزشی و بررسی نتایج استفاده از آنها در نظام آموزشی، ضروری بهنظرمیرسد. بنابر آنچه بیانشد، مهمترین پرسش مقاله پیشرو این است که روشهای آموزش خلاقیت که در روانشناسی معاصر غرب مطرح شدهاند، کدامند.یکی از مهمترین و رایجترین روشها برای ارتقای سطح آموزش و عملکرد خلاق افراد درزمینه های مختلف، بهرهگیری از روشهای آموزش خلاقیت در حوزه روانشناسی است. بدینجهت، تلاش نگارندگان این پژوهش نیز برآن است تا کارآیی روشهای آموزش خلاقیت را در ارتقای سطح خلاقیت افراد بررسیکنند. پژوهش حاضر از گونه بنیادی است که در آن برای شناخت این روشها و نحوه کارایی آنها از روش توصیفی- تحلیلی استفاده شدهاست. بررسیهای انجامگرفته در پژوهش حاضر بیانگر آن است که بیشتر روشهای آموزش خلاقیت از نظریه های معطوف به فرایند خلاقیت گرفتهشدهاند که بر آموزش تفکر خلاق تأکیددارند. بنابراین، آموزشهای خلاقیت به پرورش همهجانبه توان خلاق افراد، بهویژه هنرمندان که علاوهبر عقل بر احساسات انسانی هم تکیهدارند، منجرنمیشود.