هنرهای زیبا - هنرهای نمایشی و موسیقی
هنرهای زیبا - هنرهای نمایشی و موسیقی سال 21 پاییز و زمستان 1395 شماره 2 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
قاب بندی یکی از مباحثی است که در زیبایی شناسی تصویر دارای اهمیت فراوانی می باشد. اما علی رغم اهمیت این مبحث، تا کنون کمتر پژوهشی را درباره سینمای ایران می توان مشاهده نمود که به قاب بندی و جنبه های آن پرداخته باشد. این مقاله تلاش دارد تا با رویکردی توصیفی- تحلیلی، به زیبایی شناسی قاب بندی و ظرفیت های تصویرسازی آن بپردازد. از همین روی در گام اول، هشت فیلم از سینمای ایران در دهه 80 به عنوان جامعه آماری گزینش شده است: سگ کشی(بهرام بیضایی،1380)؛ شب های روشن(فرزادموتمن، 1381)؛ گاوخونی (بهروزافخمی، 1382)؛ آتش سبز (محمدرضا اصلانی، 1386)؛ شبانه روز (امید بنکدار و کیوان علی محمدی،1387)؛ درباره الی(اصغر فرهادی،1387)؛ پرسه در مه (بهرام توکلی، 1388) و جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی، 1389). در ابتدا برای رسیدن به نتیجه ای آشکار، چندین نظریه برگرفته از آرای متفکرانِ متفاوت به عنوان چارچوب نظری مورد استفاده قرار می گیرد تا با تحلیل این نظرگاه ها در آثار سینماییِ گزینش شده، ماهیتِ کاربردی این مقاله افزایش یابد. در آغاز پژوهش، ماهیت قاب بندی و روند توسعه آن بررسی می شود. سپس به تصاویرِ درونْ قاب اشاره می شود. در ادامه تصاویری واکاوی می شوند که خارج از محدوده های بسته قاب حضور دارند و علی رغم پنهان بودن، فهمیده می شوند. در انتها به شیوه ای منحصربفرد و کمیاب در قاب بندی اشاره می شود و ویژگی های آن مورد تحلیل قرار می گیرد.
شکل گیری نمایش ایرانی از جهانی دایجتیک(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مفهوم دایجسیس (نقل) نخستین بار توسط افلاطون در مقابل میمسیس (تقلید) مطرح شد. سپس ارسطو اصطلاح میمسیس را به حوزه درام وارد کرد و به توصیف آن در مقابل هنرهای اپیک (روایی) پرداخت. در دوران معاصر، مبحث دایجسیس و میمسیس در حوزه روایت شناسی بار دیگر موردتوجه قرار گرفت و به واژگانی کلیدی برای تمایز میان روایت کلامی و درام بدل شد. در نمایش سنتی ایران اما، دایجسیس و میمسیس کاملاً درهم تنیده شده است. در این مقاله، با استفاده از مستندات تاریخی، به روش توصیفی- تحلیلی، روند شکل گیری نمایش بومی از سنت های داستان گویی در ایران مورد بررسی قرار می گیرد تا از این راه روند انتقال راهکارهای نقلی به زبان نمایشی و پیوند دایجسیس و میمسیس در درام ایران دنبال شود. برای این منظور، نحوه ارائه عناصری چون شخصیت، دیالوگ، مکان و زمان در نقالی و تعزیه مورد بررسی قرار می گیرد تا نشان داده شود چگونه ارائه داستانی این عناصر، امکان ظهور دایجسیس در درام را ممکن می کند. در پایان، مبحث دایجسیس و میمسیس در روایت شناسی مورد بازنگری قرار می گیرد تا برخلاف ادعای روایت شناسان اولیه، ثابت شود این دو اصطلاح نه تعاریفی برای جدا کردن درام از روایت، بلکه ویژگی هایی در درون هر دو می تواند باشد.
شیوه بیانی تکنیک متامورف در بازنمایی تخیل شاعرانه در انیمیشن(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله، متامورف فراتر از یک تکنیک انیمیشن، و به عنوان شیوه ای بیانی که ساختار استعاری دارد، مورد مطالعه قرار می گیرد. منظور از ساختار استعاری، ساختاری دو بخشی است که در آن دو شکلی که قرار است به هم تبدیل شوند، دارای شباهت های ظاهری و یا مفهومی با یکدیگرند. این شباهت، عامل جانشینی و معناسازی است. همچنین این تکنیک را می توان قابل مقایسه با شعر و رویا که مصادیق تخیل شاعرانه اند، دانست. هدف اصلی این پژوهش، تعیین شباهت های ساختاری میان تکنیک متامورف و تخیل شعرگونه است. درک شیوه بیانی متامورف، با توصیف انواع مورف در نمونه های انیمیشنی و مطالعه تطبیقی ساختار آنها با ساختار انواع شیوه های بیان در نظریات رومن یاکوبسن در زبان شناسی امکان پذیر می باشد. برای شناسایی ساختار تخیل شعرگونه، از نظریات زیگموند فروید در تحلیل رویا استفاده شده است. طی این پژوهش درخواهیم یافت که تکنیک متامورف، بستر مناسبی را جهت به تصویر کشیدن تخیل شاعرانه در اختیار فیلمساز انیمیشن قرار می دهد، که با استفاده از قواعدی که در مقاله مشخص شده است، می تواند مسائل خیال انگیز و رویاگونه را به کمک آنها به تصویر کشد.
رنگ بومی از مرگ در پاییز تا ِفن: توازی ویژگی های اقلیمی در نمایش نامه های بومی اکبر رادی و کاریل چرچیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ادبیات بومی، یکی از اَشکال ادبیات است که به پژواک تاثیرات اقلیمی در شیوه، اصول، اعتقادات و به طور کلی سبک زندگی ساکنان آن اقلیم می پردازد. مقاله حاضر، ویژگی های اقلیمی دو نمایش نامه مرگ در پاییز اثر اکبر رادی و فن نوشته کاریل چرچیل را، به شیوه تطبیقی-تحلیلی مورد بررسی قرار داده است. مرگ در پاییز، روایتگر زندگی خانواده ای در یکی از روستاهای گیلان است و فن احوال شماری از اهالی یک منطقه را در سرزمین های شرقی انگلستان به تصویر می کشد. در این مقاله، ویژگی های بومی دو نمایش نامه در پنج بخشِ اوضاع جغرافیایی، وضعیت زراعی و معیشتی، گویش محلی، مناسبات اقتصادی و ویژگی های جغرافیای انسانی، مورد کاوش قرار می گیرند. ره آورد این مطالعه دو دستاورد است: نخست آنکه نشان می دهد در هر دو اثر، نوع اقلیم، تعیین کننده بسیاری از ویژگی های انسان شناسانه و قومی است. و دوم آنکه برغم تفاوت های فرهنگی و جامعه شناختی در میان اقوام و ملیت های مختلف، و نیز با وجود سبک پرداخت متفاوت نویسندگان و رویکرد آنها به مسائل بومی، این آثار در مولفه های بنیادین خود، مشترکات چشمگیری دارند که می تواند در نگاهی کلی تر به درک بهتر و ژرف تری از فرهنگ های مختلف بیانجامد.
اعتدال سیاسی و تدبیر عقلانی در سه گانه اورستیا اثر آیسخولوس: با تأملی بر مسأله آریوپاگوس(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله تفسیری است تاریخی بر سه گانه اورستیا اثر آیسخولوس، که بر آن است تا ایده سیاسی این سه گانه را با استمداد از روش مطابقت تاریخی اثر و تاریخ سیاسی یونان باستان تبیین کند. دستمایه این مقاله برای تحقق این هدف، تبیین موضع گیری اورستیا در برابر انحلال آریوپاگوس است. آریوپاگوس، نهادی قضایی بود که بر حُسن اجرای قوانین در آتن نظارت داشت و در پی سال ها مجادلات سیاسی الیگارشی و دموکراسی آتن، در 460 ق.م توسط دموکرات ها منحل شد. دلیل این اقدام این بود که این نهاد طی سالیان متمادی، از کارکرد نظارتی و دموکراتیک خود تهی شده و به اهرم اِعمال فشار اشراف علیه مردم مبدل شده بود. هدف این مقاله، تبیین موضع سیاسیِ آیسخولوس در برابر مجادلات سیاسی دموکراسی و الیگارشی آتن است. بنابه یافته های مقاله، آیسخولوس نه از دموکراسیِ افراطی جانبداری می کند و نه از الیگارشیِ ستیزه جو. بلکه وی خواستار استقرار شکلی از حکومت است که می توان آن را «حاکمیت قانون» نامید. فی الواقع آیسخولوس وفادار به قسمی عقلانیت و اعتدال سیاسی در برابر دو قسم از افراط سیاسی است. قسم نخست این افراط، پافشاری بر سنت و خون خواهی است؛ و قسم دوم آن انحلال انقلابیِ نهادی قانونی است که فلسفه وجودی اش حاکمیت عقلانیت در عرصه سیاسی است.
پارامترهای سمعی در آموزش نوازندگی فلوت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سبک نوازندگى فلوت در دوران معاصر که معیارها و استانداردهاى جهانشمولى را دربرمى گیرد، تحت نفوذ مکتب فرانسه توسعه یافته و کنسرواتوار پاریس در پایه ریزى رویکردهاى پداگوژیک در نوازندگى این ساز، نقش کلیدى داشته است. علی رغم تعداد زیاد کتب و تمرینات به جای مانده از معلمان این مؤسسه، هیچیک از آنها دستورالعملی مربوط به تکنیک صداسازی و سونوریته مطرح نکرده اند و هر آنچه باقی مانده است، موارد مربوط به مهارت های مکانیزم و آرتیکولاسیون است. امروزه در جوامعی که موسیقی کلاسیک از ارکان فرهنگ بومی آنها نیست، عدم آشنایی با مفاهیم سونوریته و صداسازی، آموزش و اجرای این سازها را با نقصان روبرو کرده است. این تحقیق با استفاده از منابع کتابخانه ای و مبتنی بر تجربیات شخصی، با معرفی معیارهایی برای کیفیت صوت، آن طور که مدنظر معلمان مکتب کنسرواتوار پاریس بوده است، تمرین های بنیادی و دستورالعمل های مناسبی را برای دستیابی به سونوریته صحیح معرفی می کند. در این بررسى، سه عنصر مهم یعنی هوموژنئیته، اگالیته، و سوپلس که از نوشته ها و گفته های معلمان فرانسوی استخراج شده، به عنوان شالوده صداسازی در مکتب نوازندگى فلوت فرانسه معرفى می شوند و با تمرین های ارایه شده، راهکارهایی برای دستیابی به کوک پایدار، تمبر، رنگ آمیزی و تلفیق صدا معرفی می کند.
موسیقی در دوره غزنویان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در این مقاله به موسیقی دوره غزنوی پرداخته می شود. هدف از این تحقیق، کشف تحولات تاریخی موسیقی یکی از سلسله های ترک تبارِ دوران میانی تاریخ ایران است. روش تحقیق، توصیفی و تحلیلی است که علاوه بر تشریح وقایع، تلاش شده چرایی و چگونگی تحولات موسیقی مورد تحلیل قرار گیرد. در این مقاله، دو جنبه اجتماعی و تخصصی موسیقی، اساس ساختار مقاله را تشکیل می دهد. بر اساس شواهد می توان احتمال داد که در این دوره، سازمان منسجمی در دربار برای موسیقی وجود داشته است؛ دست اندرکاران این تشکیلات، مسئولیت مشخصی را برعهده داشته اند. ورود لوریان/ لولیان اسیر از هند و سند به قلمرو غزنوی، آغازی برای پراکندکی و مهاجرت تدریجی آنان به خارج از ایران شد. در زمینه تألیف مباحث نظری، تلاش هایی صورت گرفته که تا حدودی جنبه های مبهم نظام موسیقایی این دوره را بازتاب می دهد. با مقایسه مباحث نظری رساله موسیقی نیشابوری با رساله ادوار صفی الدین (مؤسس مکتب منتظمیه)، می توان به شباهت ها و تفاوت هایی در عرصه نظری - عملی شرق و غرب تمدن اسلامی پی برد. این شباهت ها و تفاوت ها عمدتاً به نظام پردگی و ریتمیک برمی گردد.
غزل خوانی و جایگاه آن در فرهنگ موسیقاییِ ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
غزل خوانی، که در محافل رسمی بیشتر با نام «کوچه باغی» یا با نامِ خودساخته «بیات تهران» شناخته شده است، نوعی آواز با وزن آزاد بر روی اشعار شعرای فرهنگ شفاهی، و گاه شعرای کلاسیک است که به ویژه در تهران و شهر ری خوانده می شود. جایگاه این آواز در فرهنگ موسیقایی رسمی به طور وسیعی متأثر از جایگاه اجراکنندگان آن در جامعه است که غالباً به قشری که به نام های مختلف، مثل داش، داش مشدی، گردن کلفت، جاهل و غیره خوانده شده، تعلق دارند. این قشر فرهنگی اجتماعی، همواره نماینده ی دو خصلت متضاد بوده و با نوسان میان جوانمردی و اوباشی گری، گاه احترام و گاه انزجار افراد جامعه و تقریباً همواره، سوءظن و بی اعتمادی آنها را برانگیخته است. غزل خوانی، درواقع مانند چهارپاره خوانیِ با وزن آزاد در مناطق مختلف ایران، نوعی شعرخوانیِ ملحون است که، به علت پیوندش با سنت شاعری در فرهنگ ایرانی، نمادی از فرهیختگی در دل فرهنگِ عامیانه یا مردمی به حساب می آید و به این ترتیب، حداقل برای گردن کلفت های خوش نام و جوانمردی که از این هنر بهره مندند، مایه تشخص و تمایز اجتماعی است. این نوع آواز، از یک فرمِ ترکیبی معین تبعیت می کند و از نظر نظام موسیقایی، وابسته به نظام موسیقی کلاسیک ایرانی است، اما از پیچیدگی های فنیِ آواز کلاسیک بهره نمی برد.