پژوهش های انسان شناسی ایران
پژوهش های انسان شناسی ایران دوره 10 پاییز و زمستان 1399 شماره 2 (پیاپی 20) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
در این تحقیق به بررسی و مطالعه درک و مواجهه دختران نسل جدید با مفهوم باکرگی می پردازیم. محوریت تحقیق، تجربه زیسته دخترانی است که رابطه جنسی آزاد داشته اند و هرکدام در مواجهه با باکرگی و عدم باکرگی تصمیم های متفاوتی برای بدن و سرنوشت خود گرفته اند. در بخش نظری از نظریه پاکی و خطر مری داگلاس[1] به دلیل هم پوشانی با مسئله بکارت در ایران و ارتباط پاکی و ناپاکی بدن در مقوله باکرگی استفاده شده است. در بخش روش، محوریت تحقیق، مردم نگاری و کار میدانی بوده است. در این پژوهش با 55 مشارکت کننده مصاحبه انجام شده است. شرکت کنندگان 18 تا 30 ساله، مجرد، دارای تحصیلات دانشگاهی و از نظر اقتصادی و اجتماعی در سطح متوسط و متوسط رو به بالا هستند. درک و مواجهه دختران جدید نسبت به باکرگی درکی مبهم و پیچیده است. نسل جوان با درگیری و تناقض بین خواسته های فردی در امر جنسی و فشارهای اجتماعی در ارتباط با ارزشمندی بکارت دختران، با وجود هنجارشکنی اولیه در انتها مجبور به تبعیت و پذیرش هنجارهای غالب می شوند و برای پذیرش مجدد در اجتماع و ارائه بکارت فیزیکی، به عمل های ترمیم بکارت روی می آورند. Mary, Douglas .[1]
برساخت و بازنمایی هویت های جنسیتی در ضرب المثل های لکی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ضرب المثل ها در هر جامعه ای، آیینه تمام نمای شیوه های زندگی اعضای جامعه و جزئی از میراث فرهنگی نسل های پیشین هستند. ضرب المثل های جنسیتی در هر فرهنگی، جایگاه و موقعیت اجتماعی جنسیت زن و مرد را تعیین و انتظارات و توقعات اجتماع از اعضایش را مشخص و شیوه تربیت و پرورش آن ها را از قبل معین می کنند و از اعضای جامعه می خواهند در چه مسیرهایی گام بردارند. فرهنگ سرشار از ضرب المثل های جنسیتی بر برساخت و بازنمایی فرهنگ جنسیتی دلالت دارند. این ضرب المثل ها بر تفاوت و تقابل استوارند و زن را دیگری مرد تصور کرده اند. در برخی از ضرب المثل های لکی، هویت مردان و زنان نسبت به یکدیگر معنا می یابد و جایگاه و منزلت آن ها به نسبت دیگری تعریف می شود. در ضرب المثل های جنسیتی لکی، مردان در جایگاه و موقعیت اجتماعی فرادستی نسبت به زنان ترسیم شده اند. چنین القا می شود که مردان به نسبت زنان از توانایی های عقلی و ذهنی بیشتری برخوردارند. در این ضرب المثل ها، اصل و نسب، پدرتباری است و فرزندان ذکور خانواده، پرچم دار و زنده نگه دارنده اسم و رسم خانواده و خاندان به تصویر درآمده اند. در این فرهنگ، نسبت به تربیت و جامعه پذیری دختران و پسران نگرش سخت گیرانه ای وجود دارد و توصیه شده است از تربیت کودکان در شرایط اجتماعی و اقتصادی رفاه و آسایش اجتناب شود. در انحرافات جنسی، پیش داوری و قضاوت ارزشی منفی نسبت به جنسیت زن وجود دارد و زنان، اغواگر و تحریک کننده تصور شده اند.
مطالعۀ تطبیقی نقاشی پیکرنگاری از ناصرالدین شاه در ابتدا و انتهای دورۀ قاجار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نقاشی از شاه در دوران قاجار یکی از موضوعات اصلی پیکر نگاری درباری است. نقاشی از چهره ناصرالدین شاه (۱۲۴۷-۱۳۱۳ ق) در دوران حکومتش از ابتدا تا انتها مسیر متفاوتی را طی می کند. در دوره ابتدایی چهره او منطبق با معیارها و زیبایی شناسی نقاشی ایرانی و در دوره انتهای سلطنت چهره او تحت تأثیر صنعت عکاسی و تغییرات اجتماعی و سفر به اروپا به سمت واقع گرایی و نقاشی اروپایی تغییرمی کند. سؤال کلی این مقاله آن است که تصاویر پیکر نگاری از ناصرالدین شاه در دوره ابتدایی و انتهایی قاجار دارای چه تغییراتی است و با توجه به تغییر شرایط اجتماعی، معیارهای زیبایی شناسی برای چهره شاه در هر دوره کدام است. با توجه به اهمیت نقاشی از چهره شاه در دوران قاجار، این تغییرات در نقاشی از ناصرالدین شاه قاجار از ابتدا تا انتها موضوع این پژوهش است. بدین منظور، ابتدا نقاشی پیکر نگاری در دوران ناصری بررسی می شود. سپس به سیر تحول و تفاوت و شباهت نقاشی های این دوران از ناصرالدین شاه پرداخته می شود. محتوای پژوهش حاضر کیفی و شیوه گردآوری اطلاعات، به صورت اسنادی (کتابخانه ای) است و روش پژوهش، تاریخی–تطبیقی است. یافته ها بیانگر آن است که در دوران طولانی حکومت ناصرالدین شاه، نقاشی پیکر نگاری با موضوع شاه، یکی از مضامین اصلی در هنر نقاشی این دوران است. در دوره ابتدایی سلطنت او، نقاشی شاه متأثر از هنر نقاشی ایرانی در دوران قبل و دوران ابتدایی قاجار است و نگاه باستانی و آرمان گرایانه دارد، ولی در نقاشی دوره انتهایی، به علت تأثیرپذیری از تحولات اجتماعی این دوران به سمت واقع گرایی و عکاسی متمایل می شود و چهره شاه، انسانی و واقعی تصویر می شود. موضوع نقاشی از ناصرالدین شاه در هر دو دوره ثابت است، ولی نگاه نقاشان با توجه به شرایط اجتماعی و سیاسی دوران ابتدایی و انتهایی در زیبایی شناسی متحول و متفاوت تصویر می شود. این تحولات حاصل تغییر تفکر شاه، ارتباط با اروپا، تغییرات اجتماعی و استفاده از هنر عکاسی و تمایل به تصویر واقعی به دور از هرگونه آرمان گرایی است. این عوامل نشان می دهد هنر دوران ناصری در نقاشی از چهره در هر دو دوره متأثر از تغییرات اجتماعی آن دوران است و نگاه هنرمندان به موضوع پیکر نگاری با عوامل اجتماعی تغییر کرده و دارای زیبایی شناسی متغیر است. نگاه به موضوع انسان در هنر پیکر نگاری در هر دوره متفاوت تصویر شده و این روند در چهره ناصرالدین شاه قابل بررسی است. [1] [1]. این مقاله حاصل هسته پژوهشی با عنوان مطالعه هنر نقاشی پیکره نگاری دوره قاجار تصویب شده در دانشگاه الزهرا س می باشد.
جایگاه آیین ها در درمان بیماری ها با مقایسه آرای مالینوفسکی و الیاده دربارۀ ماهیت و کارکرد آیین (مطالعۀ موردی: آیین زار در هرمزگان و خوزستان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
اکثر صاحب نظران حوزه آیین معتقدند که آیین پدیده ای است که تا آن را نبینند نمی توانند بشناسند. بسیاری از آیین ها عناصر تشکیل دهنده مشترکی دارند، اما در کارکرد و اهدافی که دارند از هم متمایز می شوند. گونه ای از آیین ها که در بسیاری از فرهنگ ها با ادیان مختلف نقش پررنگی در زندگی انسان بازی می کنند، آیین های درمانی هستند. از آنجا که در روند مطالعه درمان های آیینی که توسط دین پژوهان، مردم شناسان و انسان شناسان انجام می پذیرد، انسان و نیازهایش و به طور ویژه در پدیده درمانی، قضیه شفا و شفایابی مطرح است، همه ابعاد پژوهش پیرامون انسان دور می زند. بدین جهت این مقاله دو موضع عمده در این بحث را از منظر علم گرایان به نمایندگی مالینوفسکی و دین پژوهان با محوریت الیاده مطالعه می دهد. در روند این مطالعه به این احتمال نزدیک می شویم که انسان زیستی و انسان دینی در لحظات بحرانی در موقعیتی قرار می گیرند که بر هم منطبق می شوند؛ یعنی موقعیت آیینی که در آن به رفع بحران ها مبادرت می ورزند. روش پژوهش میدانی، اسنادی و توصیفی-تحلیلی است. در بخش میدانی به مشاهده مستقیم آیین درمانی زار و همچنین مصاحبه با برگزارکنندگان و مطلعان بومی در این زمینه پرداخته شده است. در بخش اسنادی نیز کتاب ها، مقالات و فیلم های مستند فارسی و لاتین مرتبط با موضوع بررسی شده اند.
تبیین عوامل مؤثر بر اقتصاد دست بافته های کاربردی عشایر بختیاری در جامعۀ معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دست بافته های بختیاری به مثابه مصداقی بارز از محصولات فرهنگی و هنری قلمداد می شوند که همواره دارای رسالت اقتصادی و ظرفیت بالای درآمدزایی بوده اند؛ لیکن با توجه به محدود شدن بازار تقاضا و کاهش دامنه ی تولید، امروزه نقش اقتصادی آن ها کم رنگ گردیده است. درحالی که در جامعه امروزی معرفی و بهره گیری از تمام یا بخشی از این هنرها در جهت تداوم در نسل های بعد، تحکیم هویت بخشی و ترمیم کاستی های اقتصادی، تولیدی، بومی و درنتیجه ایجاد توسعه و اقتصادی پایدار به ویژه در میان عشایر بختیاری، امری حیاتی به شمار می رود. لذا اگرچه امروزه جمعیت عشایر کاهش یافته است لیکن با توجه به تغییر الگوی سکونت و کم رنگ شدن دیگر جنبه های درآمدزایی، دست بافته ها یک فرصت و ضرورت اقتصادی برای این جامعه محسوب می شوند. بر این مدار اهتمام جدی به مقوله ی توسعه ی اقتصادی و هنری این بافته ها ضرورت می یابد. هدف از پژوهش حاضر بررسی نقش عوامل دخیل در اقتصاد دست بافته ها وابسته به حیطه های تولید، توزیع و مصرف، در وضعیت موجود است. روش پژوهش توصیفی_تحلیلی و ازلحاظ ماهیت کیفی است. یافته اندوزی به دو شیوه کتابخانه ای و میدانی و تحلیل آن ها بر پایه ی تحلیل مضمون انجام شده است. با استفاده از نمونه گیری هدفمند و غیر احتمالی با 34 نفر از تولیدکنندگان، عرضه کنندگان، مصرف کنندگان و صاحب نظران، به روش گلوله برفی مصاحبه صورت گرفته است. حاصل آنکه در جامعه امروزی دست بافته ها به فراخور وجود مجموعه ای از عوامل اجتماعی و اقتصادی شامل: حقوق پایین بافنده، قیمت بالای بافته ها، پایین بودن سطح شناخت و نوع ارائه بافته ها، کم رنگ بودن نقش ارزش ها و فعالیت های شبکه ای قومی، نقش کارآفرینی، نقش صادرات و تبلیغات، کم تر مجال بروز و موفقیت اقتصادی یافته اند.
از ایزدبانوی ایشتار تا بقعۀ پیر استیر در خراسان بزرگ با رویکرد قوم نگاری(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در سایه روشن تاریخ باورهای دینی باستانی مردمان بومی فلات ایران و به ویژه سرزمین های شرقی، تأثیرات آیین های بین النهرینی تا اندازه ای در تاریکی مانده است. یکی از نمونه ها که می توان به آن اشاره کرد، تأثیر خدای ایشتار در خراسان بزرگ است که در بقعه استیر بر کرانه کویر متجلی شده است. این نوشته براساس نشانه ها پیش رفته است؛ نشانه هایی خرد اما محکم که با جایگذاری مناسب در کنار هم، تصویر نسبتاً روشنی را از حضور ایزدبانوی بابلی ایشتار در دل خراسان گواهی می دهد. مواردی مانند ریشه شناسی استاربذ، جنسیت زائران و موارد دیگر از انطباق پیر استیر با ایشتار پرده برمی دارد. روش پژوهش حاضر مبتنی بر رویکرد قوم نگاری با استفاده از منابع کتابخانه ای و مشاهده میدانی به صورت هم زمان است. مطالعه مزبور نشان می دهد پیر استیر با توجه به گزاره های موجود، همان ایزدبانوی بابلی است که در این خاک جا خوش کرده و تا دوره معاصر به حیات خود در قالب اسلامی ادامه داده و مستحیل شده است.
واکاوی مفهوم انسان شناسانۀ وطن در شاهنامه (براساس تحلیل ساختارهای مکان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پناهگاه یکی از کهن الگوهای بنیادین بشر است که در وطن تجسد می یابد؛ کالبدی برای ظهور جهان بینی و ساختار اجتماعی مردمانی که ویژگی های مشترک فرهنگی، سیاسی، زبانی و تاریخی دارند. انسان شناسان دو مؤلفه برای تعریف وطن ارائه کرده اند: اصالت مرز و آنچه درون مرزها دیده می شود. با توجه به این مسئله، زمین، حکومت و دشمن مؤلفه هایی هستند که هرکدام سهمی در خلق این مفهوم دارند و با توجه به الگوی هر دوران تاریخی، اهمیت بیشتر یا کمتری می یابند. در شاهنامه، ایران و ایرانشهر وطنی هستند که همه روایات در ارتباط با این دو شکل می گیرد، اما آمیختگی مکان های واقعی و فراواقعی، حکومت های اسطوره ای و تاریخی و دشمنان گوناگون در شاهنامه، تشخیص وطن را دشوار می کند. مکان مهم ترین و بدیهی ترین مؤلفه برای تعریف مفهوم وطن است؛ بنابراین در این پژوهش برای دست یافتن به تعریف وطن، مکان های شاهنامه تقسیم بندی، توصیف و تحلیل شده اند. مکان های فراواقعی، انعکاس ذهنیت ایرانیان درباره سکونتگاه و شاه آرمانی است و مکان های واقعی ساختارهای حکومتی و اجتماعی را به تصویر می کشد. بررسی مکان های واقعی و فراواقعی، این حقیقت را آشکار می کند که وطن در شاهنامه، مفهومی ذهنی، جمعی و شامل حوزه ای تمدنی است؛ یعنی مجموعه ای از شهرها و مردمان که با یکدیگر ارتباط دارند و یک حکومت مرکزی قدرتمند آن ها را اداره و از آسیب دشمن حفظ می کند.
بررسی مؤلفه های مدرنیسم در چهار داستان کوتاه مهرنوش مزارعی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مدرنیسم جریانی است که تقریباً در اواخر قرن نوزدهم میلادی در عرصه های مختلف اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و... وسعت یافت. این جنبش به گسستی تمام عیار و رادیکال از سنت های فرهنگی و هنری غرب و خلق شکل های نوین بیان هنری اشاره دارد. مدرنیسم به تدریج وارد عرصه ادبیات و داستان نویسی شد و به سبب برخورداری از ویژگی های ادبی خاص، از شکل های سنتی و تکنیک های بیانی قدیم فاصله گرفت. مدرنیسم دارای شاخصه هایی از قبیل سنت ستیزی، علم گرایی، انسان مداری، فردگرایی، آزادی خواهی، انتزاعی سازی، انسانیت زدایی، نسبیت گرایی، اعتراض به جهان صنعتی مدرن، آشنایی زدایی، ضدقهرمان گرایی، تأکید بر ضمیر ناخودآگاه و همچنین گرایش های فمینیستی است. مهرنوش مزارعی از جمله داستان نویسان مهاجر ایرانی تبار معاصر است که در زمینه داستان های کوتاه مدرنیستی، صاحب چندین مجموعه داستان و یک رمان است. در این پژوهش به روش توصیفی-تحلیلی، ضمن بررسی عناصر و مؤلفه های مدرنیستی در چهار داستان برگزیده از مهرنوش مزارعی، ویژگی های مدرنیستی موجود در این داستان ها با توجه به آرای سوزان فرگوسن و چارلز می و نگاه و اهمیت او به جایگاه حقوق زنان در جامعه مردسالاری طبق نظریات جامعه شناسی آنتونی گیدنز تحلیل می شود. نتایج تحقیق نشان می دهد مهرنوش مزارعی از بسیاری از عناصر و مؤلفه های مکتب مدرنیسم در داستان های خود استفاده کرده است. این مؤلفه ها عبارت اند از: آغاز بدون مقدمه داستان، پایان باز، محدودیت مکان و زمان و کاربرد استعاری آن ها، توجه به ذهنیت شخصیت ها، درون مایه های مدرن (بیگانگی، تنهایی، انزوا، فردگرایی و...)، ذهنیت مرکزی، فشرده سازی زبان و ایجاز، پیرنگ های حذفی و استعاری، عدم قطعیت، وجود ضدقهرمان، درهم آمیختن رؤیا و واقعیت، بی قصگی، چندلایگی ذهنی شخصیت ها و روایت های نامتوالی.
مطالعۀ مردم شناسی بازتاب فرهنگی قصه عروسک گلین بالا در زندگی اجتماعی مردم آلوارس استان اردبیل(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
گلین بالا عروسک و نوعی اسباب بازی سنتی زنان و دختران بیشتر مناطق آذربایجان است. بیشتر این مناطق گلین بالاهای مخصوص به خودشان را دارند که از نظر ساختار فیزیکی و کارکرد نمادین اجتماعی آن با هم متفاوت هستند. در این مطالعه موردی بر گلین بالاهایی تمرکز شده است که خانواده ها در روستای آلوارس شهرستان سرعین می سازند. عروسک گلین بالا در میان مردم روستای آلوارس هم به نوعی نشان دهنده نقش دختران روستا و به عبارتی آموزش وظایف و مسئولیت اجتماعی آینده آن هاست. به بیان دیگر، گلین بالا از نظر اجتماعی مقیاس کوچک زنان آلوارس و نقش آن ها در خانواده را برای کودکان بازتولید می کند. در قصه گلین بالا مردم آلوارس آیتم زمانی و مکانی تا حدودی لحن و رنگ ساختاری فرهنگ مردم آلوارس را شامل شده است. شرایط اقلیمی و زیستی قصه نشان می دهد مکان قصه کوهستانی است که زمستان های طولانی و سختی دارد و تابستان های کوتاه و خنکی در آن موج می زند. در جای جای قصه پر است از شرایط زندگی اجتماعی سختی که در زمستان طی می شود. مشکل راه و وسایل حمل و نقل با اکوسیستم طبیعی این روستای کوهستانی سنخیت دارد که باز در داستان به آن اشاره می شود. در تحلیل و تفسیر مردم شناختی این مقاله از نظریه انسان شناسی نمادین و تفسیری استفاده کرده ایم. گلین بالا از نظر فرم ظاهری و کارکرد نمادین آن با دیگر گلین بالاها تفاوت هایی جزئی دارد. قصه منتسب به این گلین بالا مخصوص مردم آلوارس است. قصه ای با این تم و موضوع در داستان های شبیه آن کمتر دیده می شود.
آوای هالی: عاملیت قالی در روستای دویدوخ(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
انسان شناسی هنر، رویکردی مردم شناختی است که هنر را در زمینه جامعه تولیدکننده آن مطالعه می کند و بر آن است که بررسی هنر جامعه ای خاص، بیشتر در ارتباط با جایگاه آن در همان جامعه امکان پذیر باشد و فهم آن نیز در جایی که تولید شده است، با درک و فهم اعضای جوامع دیگر تفاوت دارد. در این پژوهش، با مطالعه ای مردم نگارانه، بعد عاملیت قالی که در زبان ترکمنی بدان «هالی» می گویند، در روستای دویدوخ بررسی و تحلیل های کیفی انجام شد. داده های تحقیق، با انجام مصاحبه، مشاهده و بررسی کتابخانه ای و الکترونیکی جمع آوری شدند. پرسش اصلی پژوهش آن است که هنر به ویژه قالی (دوروی ابریشمی) چه نقشی در تعاملات اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی روستای دویدوخ ایفا می کند و هنرمند در این راستا چه نقشی دارد. نتایج نشان می دهد قالی در عین رقابت، سبب انسجام و اتحاد افراد جامعه بوده و به نوعی یکی از حلقه های اتصال آنان با یکدیگر است. هنر و هنرمند در این جامعه معادل کار (آیش) و کارگر (ایشلی/ایشچی) است. هنرمند جایگاه اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دارد. مهارت در نوع بافت، کیفیت بافت و مواد اولیه موجب متمایزشدن این محصول در ایران و جهان شده است و همین امر هنرمند را ترغیب کرده است تا در حفظ این تمایز کوشش کند. علاوه بر اینکه قالی منبع اصلی درآمد اهالی روستا است، یکی از مهم ترین عوامل حفظ و انتقال هویت قومی و تاریخی نیز هست. البته در سال های اخیر تغییرات و تحولات در نوع نقوش قالی ها روی داده و اغلب سلیقه خریداران بر آن تأثیر گذاشته است. با این وجود ، هنرمند روستای دویدوخ با خلق شی ء هنری خاص موجب رونق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی می شود.
مطالعۀ شناختی: تحول معنای مادری و صورت بندی فرم های خانواده به میانجی بسترهای پزشکی در دوران معاصر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در بسترهای تاریخی، دوگانه مادر-کودک با حضور میانجی هایی مانند بهداشت، پزشکی و فناوری به زنجیره مادر-میانجی-کودک ترکیب بندی شده است؛ به این معنی، مفصل بندی روابط مادر و کودک یا کنش فرزندآوری از گذر میانجی ها در ضرورت های تاریخی تغییر یافته و خانواده های مختلف گسترده به صورت هسته ای صورت بندی شده است. پس آیا با تغییر صورت خانواده، محتوا یا معنای مادر شدن نیز در یک فرایند تاریخی متناسب با تغییرات فرم خانواده در فهم کنشگر دوباره مفصل بندی می شود؟ اگر چنین است چگونه تغییرات معنایی نزد کنشگر رخ می دهد؟ و مفصل بندی فهم و معنای مادرشدن در گذر زمان چه تغییراتی کرده است؟ این ها مسائلی است که این مقاله به کمک مفاهیم فرم، محتوا، ساختار آگاهی نزد زیمل و هوسرل در جست وجوی پاسخ آن است. روش اصلی برای استخراج معانی، مصاحبه نیمه ساختاریافته است. هدایت مصاحبه براساس مؤلفه های سنخ آرمانی محقق ساخته پیش برده می شود، تا امکان مقایسه و تغییر معنا در میان نسل ها فراهم شود. طبقه بندی مصاحبه شوندگان نیز براساس دوره شناسی و بسترهای تاریخی است. درنهایت با انطباق یافته ها بین تجربه زیسته سه نسل از زنان، تحول محتوای کنش فرزندآوری در بسترهای اجتماعی آشکار می شود. به این صورت، سه گونه مفصل بندی نظام معنایی مادری شامل گذار، ترازمند و ارادی صورت بندی می شود که به ترتیب با سه فرم نیمه هسته ای-نیمه مستقل، هسته ای و الحاقی مرتبط هستند. نتیجه اینکه با حصول آگاهی از موضوع شناخت بدن، نگرش به فرزندآوری (ارزش) نیز در نسبت های جدیدی بازشناسی می شود. در همین صورت بندی جدید از ارزش است که مرحله دیگری از معنای مادری نزد کنشگر برساخته می شود.
قدرت و عاملیت و نمایش های آیینی زنانه (مطالعه ای در نمایش های زنانۀ قبل از دهۀ پنجاه)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زنان در بعضی از مناطق ایران تا قبل از دهه پنجاه، در محفل های خصوصی زنانه و دور از چشم مردان به اجرای نمایش می پرداختند تا تصویری موقت از آمال و آرزوهای خود را به نمایش درآورند. قوانین حاکم بر جامعه، آزادی و قدرت آن ها را محدود کرده بود و نیازهایشان که در هاله ای از آرزو و رؤیا راهی برای بروز می جست، سرانجام از طریق حرکات نمایشی و روایت های جاری در آن ها نمود یافت. این پژوهش این است که نمایش های آیینی زنانه چه تناسبی با آرزوها و موقعیت آن ها به عنوان جنس دوم داشته است. روش این پژوهش، اسنادی-میدانی است. برای داده های میدانی، با هفت زن از تهران در رده سنی 65 تا 75 سال که اجراکننده اصلی نمایش ها بودند، مصاحبه صورت گرفت. از طریق مطالعات اسنادی، معروف ترین نمایش های زنانه شناسایی و طبقه بندی می شوند تا در تحلیل داده ها به کار گرفته شوند. داده های گردآوری شده به روش تحلیل تماتیک انجام شده است. برای درک آیینی نمایش های زنانه، از رویکرد انسان شناسی نشانه شناختی نمادها بهره گرفتیم و برای تبیین تضادهایی که بین نقش های موجود در ساختار نمایشی مشاهده می شد، از مفهوم آیین های وارونگی گلاکمن[1] استفاده کردیم. نتایج بیانگر آرزوی داشتن فضایی امن تر و قدرت بیشتر و عاملیتی برای داشتن استقلال و اقتداری مانند مردان است. [1]. Gluckman,Max