پژوهش های انسان شناسی ایران
پژوهش های انسان شناسی ایران دوره 9 پاییز و زمستان 1398 شماره 2 (پیاپی 18) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
مرگ همواره بخشی انفکاک ناپذیر از زندگی بشر بوده است. بشر برای قابل تحمل ساختن مرگ به مذهب، فلسفه، علم و هنر متوسل شده است. پژوهش های تاریخی و مردم شناختی، نقش فرهنگ بر واکنش انسان ها نسبت به مرگ را تأیید کرده اند. در همین راستا آیین های خاکسپاری و تدفین که تا حدودی تحت تأثیر فرهنگ و مذهب هستند، به عنوان نخستین جلوه اجتماعی ماتم در به هم پیوستگی شبکه حمایتی در کنار داغدیدگان و تسهیل پذیرش فقدان حائز اهمیت هستند. در مقاله حاضر برای دستیابی به فهمی عمیق از فرایند حضور و کنش های داغدیدگان در گورستان، به عنوان یکی از حوزه های اساسی تاثیرگذار در زندگی آنها و نقش آن در گذر از داغدیدگی، با طراحی نظریه زمینه ای به گردآوری داده ها از داغدیدگان درجه یک، در بستر شهر یزد اقدام شد. بنابراین مصاحبه هایی عمیق با داغدیدگان فقدان های غیر منتظره، که حداقل چهار ماه و حداکثر چهار سال از فوت عزیز یا عزیزانشان می گذشت، انجام شد. در این مسیر با تحلیل خط به خط گزاره ها در سه فرایند کدگذاری باز، محوری و گزینشی، 24 مقوله اصلی و یک مقوله هسته تحت عنوان برهم کنش واسازانه داغدیده/متوفی در گورستان برساخت شد. پدیده مرکزی این مقاله پروبلماتیک حضور در گورستان بود که داغدیدگان در واکنش به آن، استراتژی هایی متفاوتی را اتخاذ می کردند. برساخت زندگی در گورستان، مکانیسم جایگزینی مکانی خیرات، مدیریت حضور و غیره از جمله استراتژی های آنها در پاسخ به پدیده مرکزی بوده است. اتخاذ این استراتژی ها، پیامدهای منفی و مثبتی همانند تنظیم عواطف، تشدید بیماری ها و سازگاری با اپوخه گورستان را برای آنان به ارمغان آورده است.
نقش فرهنگ در شکل گیری خانه های بومی منطقه تالش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
بررسی نقش فرهنگ در شکل گیری خانه های بومی منطقه تالش موضوع پژوهش حاضر است؛ اهمیت این موضوع به این سبب است که به نظر می رسد تاکنون درباره معماری این منطقه پژوهش درخوری انجام نشده است. بنابراین هدفِ این پژوهش شناختِ چگونگی تأثیر عناصر محتوایی فرهنگ منطقه در شکل دهی به فرم کالبدی و سازمان فضایی این خانه هاست و پرسش اصلی این است که نقش عوامل فرهنگی در شکل گیری خانه های این منطقه چه بوده است؟ این پژوهش از نوع پژوهش های کیفی است و در آن از روش تحقیق توصیفی تحلیلی استفاده شده است و گردآوری داده ها، به صورت میدانی و کتابخانه ای است. متغیر مستقل این پژوهش فرهنگ و متغیر وابسته آن معماری خانه های بومی است. جامعه آماری تحقیق، منطقه تالش و روش نمونه گیری آن سهمیه ای است. نتایج تحقیق نشان می دهد که آهنگ تغییرات فصلی و اشغال فضا در فصول سرد سال محدود به اتاق اصلی در طبقه پایین و در ایام نوروز و بهار، فضای ایوان و در تابستان، طبقات بالا و محوطه خانه است. مؤلفه هایی مانند وسعت بنا و محوطهِ خانه، نوع، تعداد و مساحت فضاهای خدماتی، نوع تزئینات و مصالح مصرفی و نیز استفاده یا عدم استفاده از استاد کار، در طبقه بندی خانه های بومی منطقه بر اساس طبقه اجتماعی مؤثر است، همچنین با توجه به چارچوب نظری تحقیق، عناصر فضا در این خانه ها را می توان به سه دسته ثابت (داخلی و خارجی)، نیمه ثابت (چیدمان اثاثیه) و متحرک (روابط و آداب سکونت بر اساس جنسیت و سن) تقسیم بندی نمود.
جایگاه فضاهای اوقات فراغتی تفکیک شدۀ جنسیتی در برساخت هویت دختران: مطالعۀ بوستان نرگس قم(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله بر مبنای مفهوم فضا، که به لحاظ اجتماعی با مفهوم قدرت ارتباط برقرار می کند، تدوین شده است. طراحی و برنامه ریزی فضاهای شهری، از جمله تفکیک های فضایی، در جهت کنترل و اداره فضاهای عمومی صورت می گیرد که در کشور ما هدف از این کنترل، حفظ و بازنمایی هویت ایرانی و اسلامی شهرها و شهروندان است. برای پاسخ به این مسئله که استراتژی های فضایی بر اساس جنسیت- همچون ایجاد فضاهای تک جنسیتی اوقات فراغتی- چه جایگاهی در برساخت هویت شهروندان دارد، ناگزیر از توجه به تنوع مخاطبان فضاهای شهری هستیم. این پژوهش به روش مردم نگاری انجام شده و در آن از فنون مشاهده و مصاحبه بهره گرفته شده است. نمونه مورد مطالعه 15 نفر از مراجعه کنندگان بوستان نرگس هستند که در رده سنی 15 تا 20 سال قرار دارند؛ هدف مقاله بررسی نقش و جایگاه بوستان های زنان در زندگی روزمره و هویت دختران است؛ در این مقاله این بوستان ها به عنوان بخشی از فضای شهری و در ارتباط با کلیت فضای اجتماعی در نظر گرفته است. با استفاده از تحلیل مصاحبه ها، زندگی روزمره دختران در فضاهای خصوصی و عمومی، نگرش آن ها درباره مفهوم جنسیت، و کنش آن ها بر اساس این مفهوم بررسی شد. عاملیت دختران در زمینه انتظام فضایی در سه گروه پذیرنده، سرکش یا مقاومت کننده و منتقد بازشناسی شد. نتایج تحقیق نشان می دهد که در طراحی فضاهای شهری جنسیتی به مدیریت تفاوت های اجتماعی و توجه به همه گروه های سنی، اجتماعی و فرهنگی نیاز وجود دارد.
تحلیل جامعه شناختی و انسان شناختی فعالیت های اقتصادی بروجنی های ساکن ایذه (با تأکید نظریۀ حک شدگی ترکیبی)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
فعالیت های اقتصادی را تنها با عوامل و مؤلفه های اقتصادی نمی توان تبیین کرد، بلکه این کنش ها و فعالیت ها از الگوهای فرهنگی-اجتماعی نیز پیروی می کنند. بنابراین برای بررسی بهتر و جامع تر سطح کیفی فعالیت های اقتصادی، باید ارتباط آن را با ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جامعه در نظر گرفت. با عنایت به تأثیرپذیری فعالیت های اقتصادی مناطق ایلیاتی از عوامل طبیعی، اجتماعی و فرهنگی، هدف این پژوهش توصیف و تحلیل جامعه شناختی فعالیت های اقتصادی بروجنی های مقیم ایذه است. در این پژوهش از رفتار اقتصادی بروجنی های مقیم ایذه با عنوان «تجار کوچ رو» یاد شده و بر اساس نظریه حک شدگی ترکیبی کلوستر مورد تحلیل قرار گرفته است. رویکرد نظری در این پژوهش، تفسیری و استراتژی روش شناختی مورد استفاده مبتنی بر روش مردم نگارانه بوده است. ابزار گردآوری داده ها در این پژوهش شامل مطالعه اسنادی، مصاحبه، مشاهده و عکس و حجم نمونه مورد نظر 24 نفر از بروجنی های مقیم ایذه و 6 نفر از بختیاری های ساکن ایذه (جمعا 30 نفر) هست. با توجه به ماهیت روشی در تحلیل و نتیجه گیری داده ها از توصیف فربه استفاده شده است. نتایج حاصل از توصیف فربه (تبیین) نشان می دهد که وضعیت طبیعی، اجتماعی و جغرافیای فرهنگ ایلی بختیاری ها به مثابه بسترهای مناسب به شکل گیری فعالیت های اقتصادی بروجنی ها در ایذه انجامیده و ویژگی های فرهنگی و اقتصادی بروجنی ها و استراتژی های تجاری آنها به مثابه «تجار کوچ رو» نیز به تداوم فعالیت های اقتصادی آنها در بازار ایذه مدد رسانده است.
کشمکش های گفتمانی حافظه- فراموشی در مجموعه عکس «به روایت یک شاهد عینی» اثر آزاده اخلاقی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
عکس ها چونان اسنادی تاریخی منبعی برای دستیابی به واقعیت های گذشته هستند و بخشی از آگاهی تاریخی جمعی را شکل می دهند. اما عکس، همچون دیگر رسانه ها، تصویری کامل از تاریخ نیست؛ بلکه گزینش شده و برجسته سازی شده است. در واقع، عکس های تاریخی روایتی جهت داده شده و رسمی از گذشته دارند. از سوی دیگر، این هنرمندان هستند که با درام عکاسانه ساختار خطی روایت رسمی از تاریخ را بر هم می زنند و دوگانه حافظه و فراموشی را به منزله موضوع اندیشه و به مثابه برساخته ای اجتماعی تبدیل به ابزار روشنگری سیاسی می کند. سازوکار سیاست با تأکید بر رویدادهای درخشان به دنبال یادآوری خاطرات قدرت و پیروزی است و شکست های تاریخی را به فراموشی می کشاند؛ از همین رو است که منتقدان قدرت بر گسست ها و فراموش خانه های تاریخ تأکید می کنند. هنرمندان هم در ساخت حافظه و هم در بازسازی خاطره های فراموش شده نقش مهمی دارند؛ چه در ثبت رویدادهای هنری که اوج های درخشان تاریخ ملت را به فیلم و تصویر تبدیل می کنند، چه با خلق آثار انتقادی که تصویر رو به فراموشی تاریخ را یادآور می شوند. فیلم های تاریخی، عکاسی تاریخی و نقاشی تاریخی بخشی از این تلاش است. این مقاله به بررسی عکس های صحنه پردازی شده آزاده اخلاقی در مجموعه عکس «به روایت یک شاهد عینی» بر اساس تحلیل گفتمان می پردازد. با بررسی استراتژی-های گفتمانی حافظه-فراموشی در این مجموعه عکس، سه گونه روایت (فراموش شدگان، حذف شدگان و طرد شدگان) در تاریخ ایران تحلیل شد و نشان داده شد که هنرمند چگونه با کنش زیباشناختی خود سازوکارهای فراموشی حافظه جمعی را بازنگری می کند.
یک مطالعۀ کیفی در باب تأخر ادراکی از ریسک های محیطی در شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ریسک مفهوم و پدیده ای است که با احتمال خطر و قدرت آسیب رسانی آن در آینده سروکار دارد. رویکرد به ریسک علاوه بر ارزیابی فنی و محاسباتی بر الگوهای فرهنگی و اجتماعی راه می برد. لذا بر وجه ادراکی و کُنشیِ انسان ها تسری می یابد. پژوهش حاضر ارزیابی ذهنی شهرنشینان درباره ریسک های محیطی شهر تهران را از منظر سوژه های مطلع هدف مطالعه قرار داد. این تحقیق داده ها را با اتخاذ روش نظریه مبنایی و اجرای بیست مصاحبه نیمه ساختاریافته از مطلعینِ دارای تحصیلات عالی، طی فرایند نمونه گیری هدفمند و نظری گردآوری کرد و به اشباع نظری و انتظام مفهومی دست یافت. یافته ها حاکی از آن است که از دید سوژه ها، شهرنشینان تهرانی از ادراک و کُنش فعال در مواجهه با خطرات محیطی مترتب بر شهر تهران به نحو برجسته ای برخوردار نیستند. به طوری که از یک سو در اذهان آنان، ادراک از ریسک های محیطی چندان تعیّن نیافته است و از سوی دیگر کنش معطوف به ریسک های محیطی حضور معنادار ندارد و حتی به کنش های منفعل گرایش دارد. لذا می توان استنباط کرد که در میان ساکنان شهر تهران فرهنگ ریسک درونی نشده و در اذهان و کنش های آنان گفتمان ریسک در نمی گیرد. در پایان مدل پارادیمی تأخر ادراکی و کُنشیِ شهرنشینان از ریسک های محیطی در شهر تهران و ترسیم و تفسیر شده است.
پیاده راه سازی و حضورپذیری فضای شهری به مثابه رویکرد اجتماعی به مدیریت تردد (نمونه موردی: بازارچه طرخانی تهران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مدیریت تردد در بافت های تاریخی و فرسوده کلانشهرها یکی از مهم ترین معضلات شهری است که با توجه به گستردگی ابعاد اجتماعی، اقتصادی، کالبدی و محیط زیستی خود واجد پیچیدگی های چندلایه است که در صورت عدم برنامه ریزی صحیح به معضلات غیرقابل حلی می انجامد. همچنین عدم حضورپذیری فضای شهری منجر به عدم شکل گیری خاطرات فردی و جمعی در میان شهروندان و درنتیجه موجب بیگانگی آنان از شهر شده است. در این پژوهش تلاش شده است تا با توجه به همین ضرورت، در محدوده بازارچه طرخانی تهران، نخست با رویکرد تحقیق کیفی و طرح تحقیق توصیفی-تحلیلی و قیاسی، با احصا معیارها و زیرمعیارهای ساختارهای اقتصادی، کالبدی، محیط زیستی، اجتماعی، معابر و تردد از مطالعات کتابخانه ای و سنجش مؤلفه های هندسه معابر، عرض معابر، مبلمان، منظر شهری، کاربری ها، نیاز اقشار خاص، حضورپذیری بانوان، احساس امنیت، احساس تعلق خاطر، حجم تردد، طول مسیر، پارکینگ عمومی، سرزندگی اقتصادی، سازگاری فعالیت، زمان فعالیت، فضای سبز، کیفیت محیط و همسازی با محدوده به روش مطالعه تطبیقی و تحلیل داده ها از طریق استدلال استنتاجی، به ارائه راهکارهای عملیاتی مدیریت تردد و انتخاب محور پیاده و تمهیدات ضروری آن اقدام شده است. نتایج حاصل از داده ها نشان داد که در میان ساختارهای بررسی شده، ساختار کالبدی، بیشترین تأثیر و با نرمال سازی معیارها مشخص شد که کاربری ها مهم ترین سهم را در مدیریت تردد دارد. از میان چهار گزینه انتخابی نیز محور طرخانی مناسب ترین محور برای پیاده راه سازی تعیین شد و برای آن راه کارها و طرح های مدیریت تردد ارائه شده است.
مطالعۀ دست بافته های ایلی و عشایری ایران با رویکرد بوم شناسی فرهنگی، با تأکید بر گلیم های عشایر بختیاری، قشقایی، شاهسون و کُرمانج(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
از گذار درک و شناخت فعالیت های انسان در زیست بومش می توان به شناخت پدیده های بومی رسید. از این رهگذر مصداق ها و نمونه های مادی فرهنگ از جایگاه ویژه ای برخوردار است. این مصداق ها بازتاب دهنده اندیشه ها، آمال و تخیلات از طریق عینیت بخشی است و پندارهای غیرمادی را به شیوه های مادی و در قالب آثاری عمدتاً از جنس هنر به ظهور می رساند. بر این پایه، دست بافته های ایلی و عشایری ایران و به طورخاص گلیم بافته ها محملی برای بازتاب باورها، زیست بوم و عناصر آن، ذهنیات، احساسات و تمنیّات درونی بافندگان است. آن ها در هر ایل و منطقه ای خاص، بر مبنای باورها و روحیات شخصی، فرهنگ و هم چنین محیط زندگی را در کنار هم قرار داده و به عنوان بخشی از هویت ایلی و جمعی در دست بافته خویش با سبک مختص به خود، بازآفرینی می کند. تعامل و همراهی و پیوستگی میان فرهنگ و زیست بوم در عشایر بسیار چشم گیر است. این مقاله بر آن است تا به بازشناسی دست بافته های عشایری ایران با تکیه بر گلیم چهار منطقه از منظر مؤلفه های فن-شناختی(ریسندگی، رنگرزی، فنون بافت)، زیباشناختی (طرح و نقش، رنگ بندی)، مواد اولیه، ساختار فرهنگی و اجتماعی، منابع انسانی تولید (هنرمندان بافنده) را مورد مطالعه و بررسی قراردهد. جامعه نمونه و انتخابی در این تحقیق، چهار ایل بختیاری، قشقایی، شاهسون و کرمانج است. نحوه انتخاب نمونه ها به واسطه برجستگی ایل های یاد شده در تنوع و پرکاری و نقش پردازی گلیم ها و هم چنین اشتراکات در برخی نقوش می باشد. پژوهش حاضر از نوع بنیادین و روش تحقیق از نوع توصیفی- تحلیلی و جمع آوری داده ها به روش کتاب خانه ای و میدانی صورت گرفته است.
بازتعریف انسان در مجسمه های جیسون تیلور با رویکرد پسامدرنیته ژان بودریار(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در زمان معاصر انسان در مرکز توجه همه امور قرار دارد و از جمله موضوعاتی است که به طور عمده مورد مطالعه و بازاندیشی قرار گرفته است. عرصه هنر معاصر نیز در دهه های اخیر شاهد تحول و تقویت کنش های اجرایی و خلق آثار با محوریت انسانی بوده است. در زمان معاصر تغییرات بنیادینی در معنای انسان در دوره معاصر بروز کرده است و روش های جدید هنری باورهای انسانی را به چالش می کشد. از منظر ژان بودریار با سیطره نشانه ها امر واقع به طور جدی محو شده است و مرجع حقیقت وجود خارجی ندارد. هدف از پژوهش حاضر مطالعه بازتعریف معنای انسان در آثار جیسون تیلور مجسمه ساز بریتانیایی با رویکرد انسان شناختی بودریار در دوره پسامدرنیته است. در آثار او انسان به صورت شی واره ای تکثرگرا، قالب گیری شده از واقعیت و پنهان در زیر آب خلق شده است که با نظریات بودریار قابل تطبیق است. مفروض پژوهش حاضر تحول معنای انسان و جایگاه آن در پیوند با تغییر صورت بندی اجتماعی انسان در دوره معاصر با تأکید بر نظریات بودریار است. محتوای پژوهش حاضر کیفی بوده و بر اساس روش شناسی توصیفی – تحلیلی و شیوه گردآوری کتابخانه ای صورت گرفته است. نتایج یافته ها حاکی از آن است که حضور انسان در آثار تیلور با نشانه های واقعی بازتولید شده و در جهانی که وجود ندارد، قرار داده شده است. در آثار او انسان با نشانه هایی مانند روزمرگی، شی وارگی با بدن، کثرت گرایی است به صورت مجسمه هایی در زیر آب در دنیایی وارونه تکثیر شده است. بودریار هنر را موضوعی پنهانی می بیند که مجسمه های تیلور انسان هایی هستند که در اعماق آب ها پنهان شده اند. او انسان را در تکثیر تهی می داند که این تهی بودن در صورت و زندگی منجمد شده انسان های تیلور به خوبی دیده می شود.