پژوهش های انسان شناسی ایران
پژوهش های انسان شناسی ایران دوره 11 بهار و تابستان 1400 شماره 21 (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
این مقاله تلاش دارد نحوه برساختِ فرهنگی-اجتماعیِ جنسیت و تحقق ناپذیریِ امر جنسیتی را بواسطه نظریاتِ ژک لکان و جودیت باتلر با تمرکز بر سوژه تراجنس بررسی کند. ابتدا از طریق برهم کنشی نظم هایِ سه گانه لکان (تخیلی، نمادین و واقع) به چگونگی شکل گیریِ سوژه تراجنس بواسطه شکاف میانِ هویت تخیلی (منِ آرمانی) و هویت نمادین (آرمانِ من) پرداخته می شود. سپس به فرایندِ گذار جنسی از طریق عمل جراحی تطبیق جنسیت به منظور راهی برای به رسمیت شناسیِ میلِ سوژه توسط دیگری/دیگری بزرگ اشاره می شود. لکان تفاوت جنسی را ورای اندام های جنسی و مبتنی بر دال های زبانی بعنوان ایده آل های هنجارین و باتلر آن را به مثابه ساختارهایِ گفتمانی می داند که بطور زمان مند بدن ها را شکل داده و در قالب اجراگری بیان می شود. روش تحقیق این مقاله، کیفی است و داده ها بوسیله مصاحبه گردآوری و در قالب روایت پژوهی از طریق مفاهیم نظری تحلیل شده است. میدان تحقیق، شهر تهران و مشارکت کنندگان، هفت نفر از افراد تراجنس است که بصورت هدف مند با روش گلوله برفی انتخاب شده اند. یافته ها نشان می دهد ناممکن بودگیِ تحقق جنسیت به مثابه مدلول، جنسیت را تنها از طریق دالِ بدنی و در قالب اجراگری ارائه می دهد. تلاشِ سوژه در نظم نمادین (عمل جراحی تطبیق جنسیت) برای همسویی با جنسیت تخیلی (آنچه سوژه از خودِ جنسیتی در ذهن دارد) در برخورد با امر واقع، شکافی پُرناشدنی است؛ که تمرکزِ تفاوت/هویت جنسیتی بر محوریت دال/بدن در نظم نمادین موجب می شود تا فقدانِ جنسیت از طریق اجراگری در قالب فانتزی همزمان سوژه را ساخت و تخریب کند. در نتیجه، جنسیت بیش از آنکه امری درون ماندگار باشد، امری زبان شناختی و اجراگرایانه است.
بدن زنان در تصاویر کتاب های درسی پس از انقلاب: بازنمایی و سیاست(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نظام آموزشی ایران برای تربیت انسان مطلوب خود رویکردی جنسیتی و عمدتا مبتنی بر گفتمان مسلط مردانه در پیش گرفته است. این رویکرد، تقابل های دوگانه را در نحوه بازنمایی جنسیتی کاملا طبیعی و بحق نشان داده است. نظام آموزشی از رهگذر برنامه درسی، به دنبال هژمونی هویتی به لحاظ اجتماعی برساخته از زنانگی بوده که از مهمترین ویژگی های آن، بدن زنانه است. نظر به اهمیت روزافزون تصویر در فرایند بازنمایی، معناسازی و هویت بخشی، توجه این مقاله به تصاویر کتاب های درسی معطوف شده است. با تکیه بر روش پژوهش و گفتمان فوکو، نظریه و مفهوم بازنمایی هال، نظریه گفتمان لاکلائو و موف، رویکرد و مطالعات جنسیت و نحوه روئیت پذیری، در این مقاله سعی شده تا بازنمایی بدن زنانه را در کتاب های درسی بعد از انقلاب در ارتباط با گفتمان های مسلط این چهار دهه دنبال کنیم. کوشش این مقاله بر این بوده تا نظام های بازنمایی بدن زنانه در دوره های گفتمانی بعد از انقلاب را نقد و تفسیر کند. و به این پرسش پاسخ دهد که چه نظام روئیت پذیری، بدن زنانه را در این دوره ها نمایندگی و بازنمایی می کرده تا از طریق آن نماینده و عامل مطلوب خود را تصویر و ارائه کرده باشد. بر اساس یافته های این مقاله، در منظومه بازنمایی صورت گرفته از بدن زنانه در تصاویر کتاب های درسی، با نظام «رؤیت پذیری» چندلایه تبعیض آمیزی روبرو هستیم؛ از جمله بخش عمده ای از زنان و دخترانی که از نظر پوشش، انتخابی متفاوت از پوشش مطلوب دارند، حذف شده اند. از سوی دیگر این نظام عمدتا تابع گفتمان مسلط جذابیت جنسی بوده، بدن هایی با پوست روشن، کشیده و لاغر، صورت های زیبا، بینی های کوچک و سربالا را نمایندگی می کند که با واقعیت جامعه فاصله دارد.
فرهنگ موسیقایی مجالس زنانه تهران: مطالعه ی موردی روضه خوانی و مداحی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر متمرکز بر درک جایگاه و کارکرد موسیقی در مجالس مذهبی زنانه شهر تهران است. همگام با تحلیل موسیقایی و ارائه دسته بندی این مجالس با محوریت موسیقی (آوازی یا آواز به همراه ساز) تلاش شده است تا نقش کلیدی موسیقی در این جلسات و شکل گیری آن ها بررسی شود. پس از بررسی مناطق گوناگون شهر تهران، محله سنگلج به علت داشتن بافت فرهنگی و طبقاتی متنوع و همچنین تحولات فرهنگی-اجتماعی منطقه در سال های اخیر به عنوان میدان پژوهش انتخاب شد. در این پژوهش از روش مردم نگاری از طریق مشاهده مشارکتی استفاده شد و با شرکت در جلسات و مصاحبه با افراد شرکت کننده، روش تحقیق کیفی به شکل مطالعه موردی به عنوان ابزاری برای فهم موضوع در بازه زمانی مشخص چهارده ماه به کار رفت. به این ترتیب که در تمامی مراسم های مبتنی بر تقویم شیعی (اعم از سور و سوگ) مشاهده مشارکتی انجام شده است. در بخش پیشینه تاریخی از روش مطالعه کتابخانه ای و بررسی اسناد، سفرنامه ها و روزنامه خاطرات استفاده کردیم. به منظور بررسی و تحلیل موسیقایی، قطعات خوانده شده در این مراسم، آوانگاری و دسته بندی شدند. همچنین برمبنای تحلیل داده ها، طبقه بندی هیئت های زنانه با توجه به موسیقی صورت گرفت. به علت ملاحظات مذهبی و سنتی مبنی بر ممنوعیت خواندن زنان در جامعه ایران، مناسک و آیین های زنانه به دور از رسانه، دوربین و ضبط و پخش عمومی برگزار می شود. با وجود چند پژوهش انجام شده درمورد مجالس مذهبی زنانه، پژوهش حاضر با درنظرگرفتن موسیقی به عنوان بخش اصلی این مراسم، از زاویه ای جدید به این مجالس می پردازد.
پیامدهای دسترسی زنان به منابع آبی در ساختار اجتماعی (مطالعه موردی: سامانه فرهنگی وقف در سال ها ی 1250-1302ه.ش -کرمان)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله اصلی این جستار شناخت پیامدهای دسترسی زنان به منابع آبی در رابطه با ساختار اجتماعی در بخشی از موقعیت اقلیمی خشک فلات مرکزی ایران است. هدف این پژوهش تمرکز بر مطالعه پایگاه جنسیتی زنان برای شناخت پیامدهای دسترسی این کنشگران به منابع آبی در ساختار است. پرسش اصلی پژوهش چنین است: پیامدهای دسترسی زنان به منابع آبی در میدانِ سامانه فرهنگی وقف در ارتباط با ساختار اجتماعی در دوره قاجار چیست؟ میدان و قلمرو این تحقیق، سامانه فرهنگی وقف در کرمان است که بنا به رویکرد تاریخی، گردآوری یافته ها مبتنی بر اسناد انجام شده است. داده های این مطالعه با نمونه گیری هدفمند از «دفتر ثبت موقوفات ایالت کرمان» در برش زمانی1250-1302ه.ش، با تمرکز بر پایگاه جنسیتی زنان و وجود رقبات آبی در وقف نامه ها و اسناد شبکه ای از مجموعه اسنادِ متولیان موقوفات جامعه هدف تا رسیدن به اشباع نظری صورت گرفته است. روش تحلیلی این پژوهش، کیفی، استقرائی و مبتنی بر تحلیل مضمون است. نتیجه این جستار، شناختِ دلالت های دسترسی به منابع آبی در قلمرو مورد مطالعه است. تحلیل مضمونِ داده های این تحقیق، پیامدهای دسترسی–بهره مندی از حق ِّدارائی- زنان به منابع آبی را در مضامینی نظیر «پیوند کنشگر و ساختار» و نیز «پاسخ فرهنگی به نیازهای فردی، فیمابینی و ساختار اجتماعی»، «کنش منطبق بر ضرورت های بنیادین ساختار اجتماعی» و نیز «عملکرد کنشگران گونه ای واگشتی از ساختار» نمایش می دهد.
فیلم مستند و عدالت زیست محیطی: تحلیل مستندهای مرتبط با بحران آب در ایران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
در جهان بصری امروز، فیلم های مستند می توانند جنبه هایی از زیست انسان، تلقی اجتماع و نگرش تمدن بشری را درباره آن آشکار کنند. هر چارچوبی موضوعات زیست محیطی را به شیوه ای روایت و چارچوب بندی می کند. همچنین هر چارچوبی تأثیرهای متفاوتی بر رفتارهای مسئولانه در موضوع محیط زیست دارد و می تواند نشانه ای از نگرش اجتماعی یا رسانه ای به موضوع باشد. این پژوهش به کمک نظریه و روش تحلیل چارچوب، به تحلیل 22 فیلم مستند دهه های 1380 و 1390 می پردازد تا به این سؤال پاسخ دهد که مستندهای بحران آب در ایران چگونه این موضوع را در چارچوب عدالت زیست محیطی قرار می دهند و این چارچوب را به چه نحو و با چه جزئیاتی ارائه می کنند. این تحلیل نشان می دهد چارچوب عدالت زیست محیطی در این فیلم ها فراوانی چندانی ندارد. در آن دسته از فیلم هایی که موضوع را در چارچوب عدالت زیست محیطی ارائه می کنند، محور «نابرابری در علل اجتماعی شرایط زیست محیطی» مبتنی بر دلایل طبیعی و مقصردانستن محیط زیست به مثابه امری خودبنیاد، مستقل، قدرتمند و خارج از اختیار انسان بدون اشاره به دلایل انسان ساز خشکسالی است. این چارچوب در ضلع «نابرابری در تبعات شرایط زیست محیطی»، تقسیم نابرابر منافع توسعه یا تغییرات اقلیمی را با نشان دادن جزئیات زیست مردم محلی و با مقایسه وضعیت پیش و پس از لحظه فاجعه در زندگی آنان نشان می دهند. در اینجا محیط زیست «منبع استفاده» مردم است که به نحو نابرابر نقصان یافته است و مردم آسیب دیده مردمی ناتوان و منفعل اند. محور «نابرابری در عواقب سیاست ها و مدیریت های زیست محیطی» غایب است و مشکلات و تنازع اجتماعی بر سر سیاست های جبرانی محیط زیستی در چارچوب ارائه مستندها جایی ندارد. چارچوب کلی مستندها در تعریف «ما و دیگری» اغلب براساس تقسیمی جغرافیایی در درون یک واحد ملی بنا شده است.
مطالعه انسان شناختی تاثیرات پروژه های سدسازی بر جوامع محلی در استان ایلام(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
به طور معمول، جابه جایی اجباری و اسکان مجدد ناخواسته به دلایل متعددی انجام می گیرد. در این میان اجرای پروژه های توسعه ای از جمله سدسازی یکی از مهمترین این عوامل می باشد. پژوهش حاضر با هدف ارزیابی تاثیرات اجتماعی جابه جایی اجباری و اسکان مجدد ناخواسته ناشی از پروژه سدکنگیر در استان ایلام با روش کیفی و بهره گیری رویکرد اتنوگرافیک انجام گرفته است. کار گردآوری داده ها با استفاده از مشاهده مشارکت آمیز و مصاحبه های قوم نگارانه انجام گرفته است. یافته های تحقیق نشان می دهد که که اَشکال مختلف نقل مکان و جابه جایی شامل نقل مکان به جایی در محدود پروژه، نقل مکان شخصی و نقل مکان به سایت جدید اسکان مجدد بوده است. نوع اول نقل مکان، مناسب ترین گزینه است، چون این کار به مردم اجازه می دهد تا در محیطی آشنا باقی بمانند و در عین حال، کمترین میزان وقفه را نیز به همراه دارد. در نقل مکان شخصی بعضی از مردم ترجیح می دهند تا نقل مکان شان را خودشان مدیریت کنند. این کار به آن ها امکان می دهد تا به انتخاب خود در جایی ساکن شوند. جایی که فکر می کنند فرصت های درآمدی بهتری برای شان دارد. اما نوع سوم نقل مکان، یعنی نقل مکان به سایت جدید مععمولا واجد رحجان کمتری بوده و پیامدهای منفی زیادی در ابعاد مختلف برای نو-ساکنان به همراه داشته است و از آن می توان تحت عنوان اسکان مجدد نارضایت بخش یاد کرد.
مطالعه انسان شناختی نقش طب سنتی در زمان فاجعه (مطالعه موردی زلزله سرپل ذهاب)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
زلزله به لحاظ گستره تأثیراتی که بر زندگی اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و سلامت افراد دارد، متغیر مهمی در مطالعه انسان شناسی پزشکی جوامع محسوب می شود. طب سنتی از گذشته تاکنون جزئی از سیستم بهداشتی مردم بوده و توسط آنان به خوبی پذیرفته شده است؛ بخشی از فرهنگ مردم محسوب می شود و در حل بعضی از مسائل فرهنگی سلامت، نقش قابل توجهی دارد. با وجود افزایش استفاده مردم جهان از طب سنتی و مکمل، از مکتب طب سنتی ایرانی علی رغم غنی بودن و کارایی بسیار، به عنوان یک شیوه درمانی مکمل به صورت مستقیم در زمان فاجعه ها از آن بهره برده نمی شود. پژوهش حاضر درصدد مطالعه تاثیر استفاده از طب سنتی و مصرف داروهای گیاهی در زمان زلزله و بعد از زلزله است. هدف آن تشریح میزان بهره مندی جامعه فاجعه دیده از امکانات طب سنتی در کنار پزشکی مدرن است. این پژوهش به مطالعه تاثیر طب سنتی و میزان بهره گیری آن در مناطق مختلف شهر سرپل ذهاب از روز پنجم بعد از رخداد زلزله و در یک بازه زمانی سه ساله بواسطه مصاحبه های عمیق با عطاری ها و صاحبان آن، کارشناسان حوزه طب سنتی و میزان مراجعه مردم بعد از زلزله در فواصل زمانی مختلف می پردازد. یافته های تحقیق نشان می دهد که با وجود امکانات پزشکی مدرن، بهره گیری از طب سنتی و روش های بهره گرفته از آن برای نجات افراد آسیب دیده از همان روزهای اول و در گذار از ماههای سخت بعد از زلزله و زمان بازسازی های فیزیکی به ویژه در رابطه با پیشگیری و جلوگیری بیماری جسمی و روانی نقش مهمی در سلامت روانی و جسمی متاثر از آسیب های زلزله در میان مردم سرپل ذهاب را ایفا نموده است.
نراق، نگین شهری رو به زوال در کویر: پژوهشی در جمعیت شناسی تاریخی- انسان شناختی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
جمعیت شناسی مردم شناختی به عنوان حوزه ای نو ظهور با هدف مطالعه ی عمیق تر پدیده های جمعیتی توسعه یافته است. پژوهشگران از دریچه ی آن در تلاش هستند تا با تلفیق داده های کمّی و کیفی به آنچه که جان کالدول آن را "تجربه ی شفاف" می نامد، رهنمون شوند. هدف از این مطالعه، بررسی علل تغییرات جمعیتی و افزایش سالخوردگی جمعیت در شهر تاریخی نراق است. با توجه به رویکرد جمعیت شناسی مردم شناختی حاکم بر این مطالعه، روش های پژوهشی مورد استفاده، مجموعه ای از داده های چند شکلی و یافته های مردم شناسی اعم از مردم نگاری و مطالعات در زمانی است. نتایج حاصل از این مطالعه بیانگر سهم عوامل تاریخی همچون قحطی، شورش نائب خان کاشی در نراق، بلایای طبیعی از جمله زلزله، و اختلافات دینی فرقه ای از منظر جمعیت شناسی کلان و سهم عوامل دیگری نظیر فرهنگ و مضیقه های نهادی-اجتماعی نظیر جنسیت و اقتصاد حاکم بر این منطقه از منظر جمعیت شناسی خرد نگر است. در مجموع تمامی عوامل خرد و کلان فوق الذکر در طول زمان منجر به مهاجرت شمار چشمگیری از جمعیت این منطقه، رشد منفی جمعیت، تحول در ساختار سنی در جهت سالخورده شدن جمعیت در شهر نراق شده است.
انسان شناسی اعیان سازی در محله فیض آبادِ کرمانشاه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسی فرآیند اعیان سازیِ محله تاریخی فیض آباد در کلانشهر کرمانشاه می پردازد. رویکرد نظری مبتنی بر نظریه های اعیانی سازی و روش پژوهش قوم نگاری است. فنون گردآوری داده مشاهده و مصاحبه است. با سی نفر از ساکنان پیشین و کنونی محله به صورت نمونه گیری هدفمند مصاحبه صورت گرفت. یافته ها نشان می دهد که فیض آباد محله ای تاریخی با قدمت 250 ساله است که در دهه گذشته از طریق مداخلاتی مانند جاده سازی، مجتمع سازی و پیاده راه در معرض تغییرات جدیدی قرار گرفته است که عبارتند از: 1. رونق محله و تسریع روند اعیان سازی به دلیل احداث پیاده راه مدرس در سال 1401 خورشیدی؛ 2. تغییر اقتصادی در بازار مسکن و مستغلات؛ 3. جابجایی بخشی از جمعیت محلی مانند گروه های فرودست و سالمندان توسط کارمندان دولت؛ 4. تغییرات شکل و اندازه خانواده در بخش های زیادی از محله؛ 5. افزایش تعداد زنان شاغل؛ 6. رواج الگوی زندگی فردی. 7. همبستگی اجتماعیِ شدید که سبب جایگزینی دوباره بومیان در مجتمع های مسکونی تازه ساز شده است. این همبستگی آگاهانه و سازمان-یافته نیست و تاب مقاومت در برابر موج های پسین اعیان سازی را نخواهد داشت.تغییر اقتصادی در بازار مسکن و مستغلات؛ جابجایی بخشی از جمعیت محلی مانند گروه های فرودست و سالمندان توسط کارمندان دولت؛ تغییرات شکل و اندازه خانواده در بخش های زیادی از محله؛ افزایش تعداد زنان شاغل؛ و رواج الگوی زندگی فردی. سرانجام، در محله همبستگی بالایی بر مبنای تاریخ، هویت و رابطه-ی طولانی مدتِ ساکنین وجود دارد که سبب جایگزینی دوباره بومیان در مجتمع های مسکونی تازه ساز است. این همبستگی آگاهانه و سازمان یافته نیست و تاب مقاومت در برابر موج های بعدی اعیان سازی را نخواهد داشت.
مطالعه چهره انسان در نگاره سلطان سنجر و پیرزن اثر محمود مذهب، مخزن الاسرار نظامی(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
نگارگری مکتب بخارا در امتداد مکتب هرات و تاثیرات بهزاد، شکل گرفت. محمود مذهب که از شاگردان برجسته بهزاد بود و به دستور عبیدالله خان ازبک به همراه چند تن از هنرمندان دیگر از هرات به بخارا آمده بود، تاثیرات مکتب هرات و بهزاد را با خصوصیات نقاشی محلی بخارا ادغام کرد و نگارگری بخارا، را با ویژگی های مستقل پایه گذاری کرد. در مکتب بخارا بیشتر، موضوعات تغزلی و تاریخی به تصویر کشیده شده است. پرداختن به موضوع اصلی داستان و عدم پرداخت به حواشی از ویژگی های بارز نگارگری بخارا است. هدف از این پژوهش مطالعه بر روی چهره انسان ها در نگاره سلطان سنجر و پیرزن می باشد. این پژوهش به این پرسش پاسخ می دهد: چهره انسان در این نگاره سلطان سنجر و پیرزن به چه صورت کار شده است؟ روش تحقیق پژوهش حاضر، توصیفی تحلیلی و روش گردآوری اطلاعات با شیوه، اسنادی (کتابخانه ای) بوده است. این پژوهش با رویکردی تاریخی به ساختار این نگاره پرداخته است. یافته های این پژوهش نشان دهنده این است که این نگاره با ویژگی های مستقل مکتب بخارا تصویر شده ولی همچنان تاثیرات اندکی از بهزاد در چهره پردازی و منظره سازی این نگاره قابل مشاهده است شده ولی همچنان تاثیرات اندکی از بهزاد در چهره پردازی و منظره سازی این نگاره قابل مشاهده است و با استفاده از نمادپردازی بر اختلاف طبقاتی حاکم بر سطح جامعه و ظلمی که سلطان سنجر بر مردمش روا می داشته تاکید شده است. نگارگر مذکور با مهارت این داستان را به تصویر کشیده و با استفاده از المان هایی که به کاربرده و بیان عواطف در چهره انسان ها، ارتباط افراد باهم و شرح واقعه را به خوبی نشان داده است.
تحلیل متن های آستانه ای در شاهنامه های مصور دوره شاه عباس اول با رویکرد تولید اجتماعی هنر (نمونه موردی شاهنامه 490)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
متن های آستانه ای به مثابه صفحات بدرقه اند که مخاطب برای ورود به متن اصلی با آن ها مواجه می شود. در میان متن های مصور موجود در دوره های مختلف، شاهنامه نگاری از جایگاه ویژه ای برخوردار است. صفحات آستانه ی شاهنامه های مصور تا پیش از دوران شاه عباس اول به دو موضوع رزم و بزم پادشاهان، تمثال فردوسی و شعرای غزنه محدود شده اند؛ در حالی که در آستانه های بیشتر شاهنامه های مصور دوره شاه عباس اول مانند شاهنامه 490، تصاویری از به تخت نشستن سلیمان و بلقیس مشاهده می شود. بنابراین پژوهش حاضر به دنبال پاسخ به تفاوت و جایگزینی این پیرامتن ها با دیگر متن های آستانه ای در شاهنامه های موجود است. از آنجا که هدف پژوهش، خوانش متن های آستانه ای در شاهنامه های دوره ی شاه عباس با تکیه بر شاهنامه 490 و تبیین نقش شرایط اجتماعی و فرهنگی در این تحول است، برای دستیابی به اهداف مورد نظر بر اساس نظریه تولید اجتماعی هنر می توان متن های موجود را تحلیل کرد. لذا شیوه گردآوری مطالب کتابخانه ای و به روش توصیفی- تحلیلی است. در تحلیل تصاویر بر اساس دیدگاه جانت ولف می توان به این نتیجه رسید که اغلب صفحات بدرقه تا پیش از دوران شاه عباس اول، آشکارا به سفارش دهنده اختصاص داشته است. درحالی که تغییر این پیرامتن از پادشاه دوران به سلیمان نبی، بیانگر آن است که در این دوران هدف بر آن بوده که به طور ضمنی شاه عباس را در قالب سلیمان معرفی کنند. به بیان دیگر نگارگران با جایگزینی شاهان در حال به تخت نشستن، با تصاویری به صورت پادشاه- پیامبر سعی بر این همانی با او و مشروعیت بخشی به حکومت مذکور را داشته اند.
بررسی و تحلیل قالیچه های طرح محرابی بلوچ از منظر انسان شناسی هنر(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
قالیچه ها، یکی از مهم ترین مؤلفه های هویتی و فرهنگی قوم بلوچ و از برجسته ترین ساحت های مستعد مطالعه و واجد بررسی و تحلیل در منظومه انسان شناسی و رویکرد انسان شناسی هنر می باشد. در این میان، معرفی قالیچه های محرابی(جانمازی، سجاده ای) ایشان به عنوان هویت هنری و مصداق های تصویری از نظام بافندگی و هم چنین شناخت و رسیدن به فهم و درک معنای فرهنگی طرح ها و نقش های قالیچه ها از منظر و دیدگاه آفریننده این نقوش و ارتباط آن ها با مؤلفه هایی چون فرهنگ، اساطیر، عقاید و باورها، آداب و رسوم که مقصد و منظور انسان شناسی هنر است، هدف این پژوهش است. چه این که محتوای قالیچه های بلوچ در سایه و با تکیه بر درک، اندیشه و باور بافندگان آن ها معنا و مفهوم می یابد. بر این مبنا پرسش اصلی این است که قالیچه های محرابی بلوچ از دیدگاه انسان شناسی هنر، دارای چه ویژگی ها و شاخص هایی هستند و چگونه می توان از گذار این دیدگاه و زمینه-های فرهنگی به فهم معنایی و زیبایی نقوش این قالیچه ها پی برد؟ برخی از یافته های پژوهش چنین است. این قالیچه ها در ساحت کارکردشناختی دارای ظرفیت کاربردی، نمادین و تزئینی است. در بُعد معناشناختی، بازنمایی نقوش با شیوه غیر شمایلی(البته بر مبنای ارجاع به گذشته و مصداق بیرونی) صورت گرفته و مفاهیم و نقوشی هم چون محراب(دروازه و درگاه بهشت)، درخت زندگی[مقدس](نماد جاودانگی و معاد) و طاووس، بر کیفیت هرچه بیش تر این بُعد، افزوده است. در وجه زیباشناختی نیز، بافنده با بهره گیری از سبک هندسی(انتزاعی و تجریدی) و آفرینش نقوش انتزاعی و تجریدی با رنگ های گرم، تند و تیره، تشخص و هویتی خاص به فضای قالیچه ها بخشیده است. این پژوهش از نوع کیفی و بنیادین و روش تحقیق توصیفی-تحلیلی است.