پژوهش های انسان شناسی ایران
پژوهش های انسان شناسی ایران دوره 7 بهار و تابستان 1396 شماره 1 (پیاپی 13) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
در این مقاله به دنبال ارائه طرحی بر اساس مطالعه میدانی برای ترسیم الگوی «شخصیت پایه فرهنگی» هستیم که در آن ملاحظات روش شناسی به کار برده شده باشد تا علاوه بر تأکید بر زمینه مند بودن مطالعات فرهنگ و شخصیت، یکی از حوزه های فرهنگی غنی ایران یعنی فرهنگ شهری اصفهان از این منظر بررسی شود. در این مقاله با تکیه بر روش های مردم نگارانه از یک سو و تجربه زیسته پژوهشگر در فرهنگ اصفهان و مصاحبه با اطلاع رسان های بومی و یا دارای تجربه زیسته دراز مدت در این شهر از سوی دیگر تلاش شده به مسئله ای محوری یعنی «الگوی شخصیت پایه اصفهانی» پرداخته و ابعاد و عملکردهای آن ترسیم شود. سه مؤلفه بنیادین «شخصیت اصفهانی» (مفهومی با روشنی نسبی و دارای یک اجماع شناختی نسبتاً گسترده) را می توان نظم، ترتیب و آداب مندی دانست. این قالب های معنایی در نظام تربیتی این شهر تا حد زیادی نهادینه شده و به نظام تعاملات کنشگران با دیگران، درون جامعه و حتی با «غیرخودی» شکل می دهد. می توان گفت غلبه کنش عقلانی معطوف به هدف در این نظام فرهنگی سبب شکل گیری خصایص آن شده است. در نهایت این مطالعه بیانگر آن است که نظام های فرهنگی در شبکه ای از شخصیت های پایه، برخی از وجوه را برای تداوم انسجام و بازتولید فرهنگی خودشان نهادینه کرده اند؛ در این گونه شخصیت رایج در اصفهان این مسئله خصایصی را ایجاد می کند که در اذهان عمومی در قالب کلیشه های فرهنگی مانند «حسابگری»، «زرنگی» و ... بازنمود می یابد. این مقاله تلاشی است برای تفسیر فرهنگی ذهنیت بیرونی از این فرهنگ و گروهی از کلیشه ها که از خلال یک بازخوانی انسان شناختی بررسی شده اند.
بازشناسی مفهوم ارزش در حفاظت منظر فرهنگی اورامان تخت(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
میراث فرهنگی و طبیعی به واسطه دارا بودن ارزش های متنوع همواره واجد حفاظت بوده اند و در اسناد بین المللی بر وجوه ارزشی و اهمیت آن ها تأکید ویژه شده است. شهر اورامان تخت یکی از روستاهای تاریخی در دامنه رشته کوه های زاگرس است که در سال های اخیر به شهر تبدیل شده است. تعامل مثبت انسان با طبیعت در طول سالیان متمادی، ارزش های برجسته متعددی را در اورامان بنیاد نهاده که بیانگر ارزش های ملموس و ناملموس یا به عبارتی اهمیت معنایی آن است. عدم آگاهی و شناخت نسبت به ارزش های برجسته منظر فرهنگی اورامان توسط مردمان بومی و مدیران منطقه ای و محلی سبب آسیب پذیری و مخدوش شدن بسیاری از این ارزش ها شده است، این موضوع تهدیدی جدی برای حفاظت و تداوم حیات میراث فرهنگی و طبیعی اورامان به شمار می آید.ماهیت کیفی و آمیختگی ارزش های طبیعی و فرهنگی در منظرهای فرهنگی، دست یابی به شناخت و دسته بندی دقیق از ارزش ها را در بسترهای مختلف فرهنگی با دشواری مواجه ساخته است . مقاله حاضر از طریق بازخوانی اسناد و کنوانسیون های بین المللی از یک سو و دیدگاه های صاحب نظران از دیگر سو، با بهره گیری از روش تحقیق کیفی و راهبرد تحلیل محتوا، در پی دست یافتن به دسته بندی جامعی از ارزش ها در منظر فرهنگی و تبیین و تدقیق آن ها در منظر فرهنگی شهر اورامان تخت با بهره گیری از مشاهده میدانی و مصاحبه با گروه های ذینفع و ساکنان بومی به عنوان ابزارهای پژوهش است. دستاورد پژوهش دسته بندی و معرفی جامعی از ارزش های ملموس و ناملموس در منظر فرهنگی اورامان تخت است به گونه ای که تمامی وجوه حفاظت در اورامان را تبیین می کند.
سازمان دهی فضایی شهر کرمانشاه در دوره پهلوی اول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله تلاش می کند سازمان دهی فضایی شهر کرمانشاه در دوره پهلوی اول را توضیح دهد. رویکرد نظری آن مبتنی بر آراء هنری لوفبور درباره «تولید فضا» است. از نظر وی فضا به مثابه ظرف خالی نیست که توسط اشیاء پر شود، واقعیت مادی مستقل و «خود بنیاد» و یا یک واقعیت آغازین معرفت شناسی نیست بلکه «تولیدی اجتماعی است». سه بعد بازنمایی فضا (فضای مفهوم سازی و برنامه ریزی)، فضای بازنمایی (فضا به مثابه امر مستقیماً زیست شده از طریق ایماژها و نمادهای مرتبط به آن)، عمل فضایی (رفتار افراد در مسیرها، فضاها و رهوارهای شهری) به شیوه ای دیالکتیکی در تولید فضای شهری نقش دارند. روش مطالعه کیفی و فن گردآوری داده ها بررسی اسناد و مشاهده است. یافته ها نشان می دهند مدرنیزاسیون، صنعتی شدن، اسکان عشایر و خدمت سربازی اجباری همراه با اقدامات عمرانی در شهر سبب رشد آن به سوی جنوب شد. سازمان دهی فضایی کرمانشاه در نتیجه سه روند است: 1. طراحان و برنامه ریزان متأثر از ایده های «زیبا شهر» هاوسمان بافت های متراکم محلات را پاره پاره و عناصری مانند خیابان، میدان، رستوران و سینما را در شهر جای دادند، 2. فضای اجتماعی شهر تحت تأثیر ایده های جدید و در نتیجه تجربه زیسته افراد در زندگی روزمره به دو بخش سنتی (محلات شهر قدیمی) و مدرن (بخش تازه توسعه یافته) تفکیک شد و 3. پرسه زنی و حضور در فضاهای عمومی روابط اجتماعی را افزایش و شهر را به یک مکان انسان شناسی تبدیل کرد.
بررسی مردم نگارانه پدیده ازدواج زودهنگام در میان مهاجران افغان (قوم هزاره) در دو شهر هامبورگ (آلمان) و تهران (ایران)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
ازدواج زودهنگام یا پدیده کودک همسری به دلایل متعددی از جمله فقر، نابرابری جنسیتی، رویه های فرهنگی سنتی حاکم بر جوامع بشری، بی سوادی و ناامنی در بسیاری از نقاط جهان به صورت گسترده ای رواج دارد که منجر به عدم تربیت صحیح نسل آینده، افزایش میزان طلاق، افزایش نرخ مرگ ومیر مادران و فرزندان و مشکلات بهداشتی شده است. مقاله پیش رو درصدد بررسی مقایسه ای تغییرات الگوی ازدواج زودهنگام در میان مهاجران افغان در مناطق حاشیه ای ایران (تهران) و آلمان (هامبورگ) به عنوان اصلی ترین مقاصد مهاجران افغان در دو قاره آسیا و اروپا است. این پژوهش با رویکرد مردم نگارانه به بررسی متغیرهای وابسته شامل مهاجرت بین المللی، سطح سواد و نقش ساختار قانونی جوامع میزبان در تدوین قوانین کنترل گرایانه بر مؤلفه سن اولین ازدواج در جامعه مهاجران افغان (قوم هزاره) پرداخته است. شرایط زندگی شهری به ویژه در جوامع توسعه یافته به فراگیری آموزش همگانی برای دختران و زنان انجامیده و در کنار کسب مهارت های متنوع و ورود به بازار کار سن ازدواج را افزایش داده است. ﻧﻮع پژوهش کیفی و روش توصیفی- اسنادی ﺑﻮده است. داده های بخش آلمان بر مبنای 5 مصاحبه تخصصی، 34 مصاحبه نیمه ساختاریافته و مشاهده مشارکتی در میان مهاجران افغان ساکن هامبورگ است و برای جمع آوری داده های بخش ایران از 7 مصاحبه تخصصی و 24 مصاحبه نیمه ساختاریافته با مهاجران افغان در مراکز آموزش پایه مناطق حاشیه ای شهر تهران استفاده شده است. داده ها بر مبنای کدگذاری باز در چارچوب الگوی گوردن (1964) مورد تحلیل محتوا قرار گرفته اند.
زمینه های فرهنگی - اجتماعی همزیستی گروه های قومی در جامعه تالش(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این پژوهش به بررسی روابط گروهی میان اقوام جامعه تالش پرداخته است. چگونگی همزیستی اقوام از جمله ترک، تالش، کرد، تات و گیلک با مذاهب مختلف اسلامی در کنار یکدیگر با حداقل درگیری ها و پیدا کردن ریشه های این همزیستی می تواند منازعات قومی را به یک مسئله اجتماعی، سیاسی و فرهنگی کاهش دهد. هر قومی دارای فرهنگ، آداب ورسوم، باورها، اعتقادات و دیگر شاخصه هایی است که با گروه قومی مجاور متفاوت است و حتی می تواند منشأ و عامل نزاع و درگیری گردد، اما می توان با برنامه ریزی های فرهنگی و اجتماعی به همزیستی قومی دست یافت. این پژوهش با مطرح کردن این سؤال که: زمینه ها و عوامل اجتماعی مؤثر بر همزیستی گروه های قومی در جامعه تالش کدم اند؟ با روش اسنادی و تکیه بر منابع مکتوب، مصاحبه عمیق، مشاهده مشارکتی و استفاده از روش اکتشافی در توصیف و تحلیل اطلاعات صورت گرفته است. پس از جمع آوری داده ها و اطلاعات مورد نیاز پژوهش، ترکیبی از نظریه های بسیج سیاسی وبر، مبادله، همبستگی دورکیم، همانندسازی، کنش متقابل نمادی و کثرت گرایی قومی در بررسی و تهیه مدل همزیستی اجتماعی در تالش، فراخوانی شده اند. بر اساس یافته های پژوهش، به این نتیجه می رسیم که: تجربه مشترک تاریخی، مبادلات فرهنگی و اجتماعی، تقسیم کار، همسازی و اجتماعی شدن در همزیستی گروه های قومی مؤثر بوده اند.
پدیدارشناسی زندگی روزمره با تأکید بر حوزه خصوصی در شهر دزفول(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
حوزه خصوصی و حوزه عمومی در سبک زندگی رابطه دیالکتیکی با هم دارند که بسته شدن یکی به گسترش دیگری می انجامد. در تنگناهای حوزه عمومی، حوزه خصوصی در پی راه حل است. در جامعه امروز ایران حوزه خصوصی رشد بسیاری داشته است. پژوهش حاضر در جست و جو و بررسی سبک های نوینی از زندگی است که در چنین فضایی شکل گرفته اند. مکان این پژوهش دزفول و روش آن کیفی بر مبنای پدیدارشناسی هرمنوتیک است. داده های میدانی از راه مصاحبه عمیق و نمونه گیری هدفمند و با توجه به تجربه زیسته اطلاع رسانان گرد آوری شده است. در بخش نظری با هدایت میدان از نظریه تلفیقی بر اساس اندیشه های فیسک، دوسرتو، لوفبور، بوردیو، کلارک، هبدیج، گیدنز و ... بهره برده شده است و با این نظریه تلفیقی سبک های نو در زندگی روزمره تحلیل شده است. یافته ها نشان می دهد که با کم رنگ شدن حوزه عمومی، افراد به حوزه خصوصی پناه می برند و سبک های جدیدی ایجاد می کنند و به این ترتیب حوزه خصوصی رشد می کند. کنشگران اجتماعی با سرمایه اقتصادی و سرمایه فرهنگی خویش را متمایز و در عرصه های مختلف زندگی خود بازاندیشی می کنند، گسترش حوزه خصوصی به خودآفرینی می انجامد، به بیان دیگر سبک زندگی نوعی مقاومت در برابر نظم مسلط است. گسترش حوزه خصوصی دلالت سیاسی دارد و نوعی نشانگان است که چون درمان عمل می کند. زندگی روزمره بستر معنایابی است و کنشگران در زندگی روزمره از روش های خاصی برای خلق معنا و موقعیت های جدید بهره می گیرند.
بازنگری ورود آریایی ها به فلات ایران در پرتو آگاهی های جدید ژنتیکی (گورستان گوهرتپه، بهشهر)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مسئله ورود مهاجران آریایی به فلات ایران همواره از اهمیتی ویژه برخوردار بوده است. گرچه پژوهش های دیرپای زبان شناسی و بعدها باستان شناسی نتوانست به طور قطع به مجادله پیرامون این موضوع خاتمه دهد اما ژنتیکِ جمعیت ها و به ویژه ژنتیک باستانی توانست تا حدود زیادی سهم باستان شناسی، انسان شناسی و زبان شناسی در این بحث را روشن و نتایج کاربردی درباره منشأ، مهاجرت و سهم خزانه ژنتیکی ایرانیان از این مردمان مهاجر را ارائه کند. در این پژوهش نتایج استخراج موفقیت آمیز DNA باستانی از استخوان های انسانی منتسب به عصر آهن (هزاره نخست پیش از میلاد و بلافاصله پس از ورود مردمان آریایی به ایران) در محوطه گوهرتپه جنوب شرق دریای مازندران ارائه شده است. مقایسه شناساگرهای ژنتیکی مردمان عصر آهن این محوطه با مردمان پیش از عصر آهن و همچنین ساکنین امروزی این ناحیه جغرافیایی، در کنار مروری اجمالی بر نتایج ژنتیکِ باستانی مردمان ایرانی که توسط متخصصین دیگر انجام پذیرفته، همگی در تائید این گزاره هستند که گرچه تأثیر جمعیت هایی که در تاریخ، آریایی خوانده شده اند بر خزانه ژنتیکی ساکنین بومی سرزمین ایران چندان قابل توجه نبوده، ولی نمی توان اثرات فرهنگی چشمگیر بر روی زبان و آرایه های آئینی جدید را نادیده انگاشت. مردمان امروزی ساکن در ایران اساساً نوادگان هزاران نسل از دودمانی هستند که ریشه در پارینه سنگی جدید (حوالی 40 هزار سال پیش) داشته و در ادوار سپسین با تأثیرپذیری از دیگر فرهنگ های مهاجر، در نهایت پدیدآورنده هویت زیستی- فرهنگی ساکنین امروزی فلات ایران گردیده اند.
باستان شناسی جنایی؛ رویکردی انسان شناختی در بازیابی و بازشناسی مواد مجرمانه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
مشاهده خشونت هایی چون جنگ ها و نسل کشی ها که در پایان قرن نوزدهم اوج گرفته بود، متخصصان بسیاری را واداشت تا برای شناخت و کاهش درد انسان تلاش کنند. باستان شناسان نیز با استفاده از تخصص خود یعنی بازیابی مدارک مادی مربوط به گذشته در بسترهای انسانی و خوانش آن ها به این حوزه وارد شدند. باستان شناسی با کاوش گورهای دسته جمعی به بسترهای مجرمانه پرداخت و به سرعت توانست به عنوان دانشی با کارایی در زمینه بازیابی و بازسازی جنایت های روی داده شناخته شود و در نهایت شاخه ای به نام باستا ن شناسی جنایی شکل گرفت. در ایران تاکنون به این گرایش از باستان شناسی معاصر توجه نشده است. این نوشتار می کوشد با بررسی فعالیت های صورت گرفته و مصاحبه با متخصصانی که با استفاده از این رویکرد علمی در شناخت و حل و فصل جنایت ها تأثیرگذار هستند به معرفی این گرایش از باستان شناسی بپردازد و دیدگاه های موجود در این حوزه را مورد سنجش قرار دهد تا علاوه با ایجاد درکی جدید از نقش باستان شناسی معاصر در حل مسائل جوامع انسانی به چرایی عدم استفاده از باستان شناسی جنایی در جامعه دانشگاهی ایران بپردازد. باستان شناسی در این راستا با استفاده از قابلیت های خود در زمینه بازیابی دقیق و بازسازی خشونت روی داده توانسته است در بررسی پرونده های جنایی موجود کمک کرده و تعریفی باستان شناسانه از جنایت ارائه کند.