پژوهش های انسان شناسی ایران
پژوهش های انسان شناسی ایران دوره 9 بهار و تابستان 1398 شماره 1 (پیاپی 17) (مقاله علمی وزارت علوم)
مقالات
حوزه های تخصصی:
در پژوهش حاضر دیگربودگی و تمایز اجتماعی در میان مردم سنندج و رابطه آن با گونه های زبانی حاضر در میدان - به عنوان جنبه ای نمادین از این تمایز - مطالعه شده است. پرسش های پژوهش بدین شرح هستند که: دوگانه سنندجی و غیرسنندجی در نزد مردم سنندج چه معنایی دارد؟ نحوه بازنمایی این دیگربودگی به لحاظ نمادین چگونه است؟ و زبان در این میان از چه جایگاهی برخوردار است؟ برای پاسخ دادن به این پرسش ها از روش کیفی مردم نگاری استفاده شد. داده های میدانی پژوهش با فنون مشاهده مشارکتی، مصاحبه گروهی متمرکز، مصاحبه عمیق، مصاحبه نیمه ساختاریافته گردآوری شده است. همچنین با هدف تقویت بخش تحلیلی از داده های اسنادی نیز استفاده شد. برای تحلیل گونه های زبانی موجود از تکنیک تابلوهای بهینگی در زبان شناسی استفاده شده است. یافته های پژوهش نشان می دهد که گروه فرادست جامعه، یعنی کسانی که خود را سنندجی اصیل می دانند، برای حفظ تمایز- که تضمین کننده برتری آنها در میدان های مختلف و حفظ قدرت در دست آنهاست- از نمادهایی استفاده می کنند که یکی از این آن ها گونه زبانی است. آنها فرایند های بهینگی مانند تضعیف را ناشی از ضعف شناختی گروه های فرودست می دانند. گروه فرادست با مکانیسم های ارتباطی، رفتاری و حاشیه ای کردن، سعی می کنند گروه فرودست را به پذیرش برتری فرهنگی خود وادار کنند. مکانیسم گروه فرودست جهت رهایی از تبعیض و حاشیه ای شدن، تغییر الگوهای رفتاری و شبیه سازی گونه های زبانی است.
صابئین مندائی و دنیای در حال تغییرشان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
صابئین مندائی اعضای قوم-دینی هستند که در ایران و عراق زندگی می کنند. ایشان حامل سنّتی غنوصی متکی بر متونی مقدسی به زبان مندائی هستند. به عنوان اقلیتی کوچک و تحت تهدید مستمرِ امحای فرهنگی از جانب همسایگان غالب، مندائیان مناسک طهارت مفصلی را بسط داده اند که به نوعی مرجع هویت گروهی ایشان است و به طور نمادین و نیز عملی مرزهای هویتی ایشان را حفظ و بازتولید می کند. ناآرامی های اجتماعی، سیاسی و جنگ در موطن مندائیان، باعث مهاجرت کثیری از ایشان به کشورهای دیگر، به خصوص در آمریکای شمالی، استرالیا و اروپا و شکل گیری دیاسپوراهای مندائی شده است. این پراکندگی را می توان نقطه عطفی در تاریخ ایشان دانست که مرزهای هویت گروهی ایشان را سست کرده و چالش جدیدی برایشان ایجاد کرده است. به علاوه، این شرایط مجالی را برای بروز تمنّاها و آرزومندی هایی ایجاد کرده که پیش تر فشارهای خارجی به آنها مجال ظهور نمی داده اند. این امر باعث بروز طلیعه بسط و تغییر در نظام دینی- از حیث تطابق با شرایط و ایجاد تفاسیر جدید- شده است. تغییراتی که می توان آنها را در غالب حرکتی از رویکرد اسطوره ای به رویکرد استدلالی در نظام دینی تعبیر کرد.
مقایسۀ دو آیین موسیقایی مشابه شوشی و عروس گولی در تناظر با آیین کوسه(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
سه آیین شوشی در هرمزگان، عروس گولی در گیلان و آیین کوسه در شمال، غرب و جنوب ایران از منطق، ساختار و صورت نسبتاً مشابهی برخوردار هستند. این سه آیین در مراسم عروسی و استقبال از فصل بهار (نوروز) اجرا می شوند. در هر سه مورد، و در طی یک اجرای نمایش گونه و اپیزودیک، داستانی ساده روایت می شود. شخصیت اصلی این روایات، به شکلی نمادین زشتی، پیری، ناباروری و سرما و ناخوشایندی را مجسم می کند که به واسطه رقص و شادی اهالی و حاضرین از آن منطقه یا روستا رانده می شوند. در این پژوهش، پس از معرفی چگونگی اجرای هر سه آیین، نشان داده شده که بر اساس الگوی تحلیل گرمس و پراب، روایت هرسه نمونه از ساختار مشابهی پیروی می کند. تحلیل شخصیت های اسطوره ای هر سه آیین نشان از پیشینه تاریخی آن دارد که در این مقاله مورد بحث و بررسی قرار گرفته است. نتایج پژوهش گویای آن است که هر سه آیین با صورتی متفاوت با جدالِ میان ثنویتِ خیر و شر و یا نازایی و زایش – که در ارتباط مستقیم با ایزدان پیشااسلامی هستند- تعریف می شوند. شباهت و پیوستگی میان هر سه آیین، صحه ای است بر پویایی آیین های باستانی، پیوند میان اقوام ایرانی، حرکت سیال فرهنگ در دلِ تاریخ، و تغییراتِ ناشی از نیاز به تطبیق با شرایط متفاوتِ دوره های مختلف. ویژگی مهم دیگر این پژوهش معرفی یک نمونه از دگرگونی معنایی آیین های اسطوره ای – در اینجا ستایش ایزدبانوی آناهیتا- در قالب آیین های نمایشی باران خواهی و در نهایت نمایش های موقعیتی و مطابق با روزگار معاصر خویش است.
مرگ طلبی در جدال خیر و شر و مقایسۀ آن با مرگ طلبی عاشقانه و عارفانه بر اساس دو نگاره از دو مرحلۀ پیشین و پسین مکتب هرات(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف این مقاله بررسی یک نگاه خاص به مرگ یعنی «مرگ طلبی» است که اغلب خاستگاه آن آرمان های سیاسی حکومت هاست و علاوه بر تأثیرگذاری بر هنرمندان در آثار آن ها نیز بازتاب یافته است. مراد از مرگ طلبی، نگاهی است که انسان برای متحقق کردن هدفی والا یا رسیدن به امری پربها بدون هیچ بیمی مرگ را طلب می کند. این انسان در زندگی اش نه تنها از مرگ نمی هراسد، بلکه در جست و جوی آن است. در این مقاله ابتدا کلیاتی درباره انواع نگاه به مرگ ارائه شده است. سپس بر اساس روش توصیفی- تحلیلی مرگ طلبی از دو منظر بررسی و مقایسه شده است: نخست جدال بین نمادهای خیر و شر با تمرکز بر نگاره « کشته شدن دیو سپید به دست رستم » از شاهنامه بایسنقری ، و دوم مرگ طلبی با رویکرد عاشقانه و عارفانه بر اساس نگاره « مرگ فرهاد » اثر کمال الدین بهزاد از خمسه نظامی. همچنین، علاوه بر مقایسه نگاه به مرگ در این دو رویکرد، کوشیده شد که این نگاره ها به همراه اشعار و مضامین نظری و بصری شان تحلیل و مقایسه شوند؛ تا در نهایت تفاوت ها و شباهت های این دو الگو از نگاه به مرگ، در دو اثر برجسته در زمان خودش مشخص شوند. در پایان مشخص می شود که آرمان های سیاسی حکومت ها هم، در شکل گیری نگاه به مرگ بسیار مؤثر است و این امر به نوعی در آثار برخی هنرمندان به مثابه بخشی از روح زمان شان بازتاب می یابد.
تبیین شاخص های کیفی توسعۀ فرهنگی در کلان شهر تهران از منظر نخبگان(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
توسعه به عنوان فرایند بهبود شرایط و کیفیت زندگی برای مردم جامعه، دارای ابعاد اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی است. در این میان نقش فرهنگ شاید برجسته تر از سایر حوزه ها باشد، به گونه ای که می توان گفت توسعه فرهنگی یک جامعه می تواند توسعه سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن را تضمین کند. از مسائل اساسی در توسعه شهر تهران از یک سو فقدان شاخص های مشخص و از سوی دیگر نگرش کمی به مقوله توسعه فرهنگی است. هدف پژوهش حاضر احصاء شاخص های کیفی توسعه فرهنگی در شهر تهران است و داده های آن با استفاده از مصاحبه نیمه ساختاریافته گردآوری شده است. جمعیت آماری این پژوهش متخصصان و اساتید علوم اجتماعی، برنامه ریزی شهری و مدیریت فرهنگی هستند. در این تحقیق با ده نفر از نخبگان و صاحب نظران حوزه فرهنگ درباره شاخص های کیفی توسعه شهر تهران و همچنین موانع، راهکارها و کاربست پذیری آن ها مصاحبه های عمیق صورت گرفت و داده های به دست آمده تحلیل محتوا شد. یافته های حاصل از این پژوهش بطور خلاصه نشان داد مدیریت توسعه فرهنگی کلان شهر تهران مستلزم مؤلفه هایی چون تبادلات فرهنگی، همسوسازی فعالیت های سازمان ها و نهاد های فرهنگی، آموزش های فرهنگی، افزایش مشارکت و اعتماد اجتماعی میان شهروندان، رفع موانع مدیریتی و ... است.
مطالعۀ انسان شناختی عملکرد مسجد در زندگی روزمرۀ زنان سالمند در شهر تهران(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
هدف مقاله حاضر مطالعه نقش و جایگاه مسجد در زندگی روزمره زنان سالمند، از منظر موقعیت هایی است که این مکان اجتماعی-مذهبی برای آن ها خلق می کند. این پژوهش روابط، فعالیت و مشارکت اجتماعی زنان سالمند را در مساجدِ واقع در مناطق 12 و 14 شهر تهران مورد مطالعه قرار داده است. پرسش های محوری پژوهش این است که مساجد چگونه و بر اساس کدام یک از عملکردهای خود زمینه را برای حضور زنان سالمند فراهم آورده است؟ نقش مساجد در مشارکت فعال اجتماعی زنان سالمند چیست؟ و مسجد چه تأثیری در سبک زندگی زنان سالمند دارد؟ پژوهش حاضر به روش مردم نگاری انجام شده است و داده های میدان با فنون مشاهده مشارکتی و مصاحبه نیمه ساختاریافته گردآوری شده اند؛ و تفسیر داده ها به روش تحلیل محتوای کیفی صورت پذیرفته است. یافته های پژوهش نشان می دهد که حضور مستمر در مساجد برای زنان سالمند جزئی از فعالیت های زندگی روزمره آن ها شده است، تا جایی که زندگی روزمره خویش را بر اساس عملکردهای مسجد نظم زمانی می بخشند. همچنین مسجد برای آن ها به کانونی برای گردهمایی، فعالیت های اجتماعی و دینی تبدیل شده است و زنان سالمند در مسجد مشارکت اجتماعی و فعالیت های خیرخواهانه قابل توجهی دارند. داده های میدانی حاکی از آن است که این فعالیت ها در زندگی شخصی و اجتماعی زنان سالمند تأثیر درخور اعتنایی داشته است، من جمله: آگاهی یافتن به توانایی های خویش، احساس مفید بودن، عزت نفس، دست یابی به استقلال و بازیافتن شأن و منزلت اجتماعی. مجموعِ این دستاوردها موجب احساس تعلق زنان به مسجد و دلبستگی به مکان آن شده است.
بررسی وضعیت خانه و قلمرو و تغییرات آن در روستاهای کاکاوند (مورد پژوهشی: روستای زئورام)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
این مقاله به بررسی وضعیت خانه و قلمرو و تغییرات آن در روستاهای ایل کاکاوند می پردازد. رویکرد نظری پژوهش مبتنی بر آراء گاستون باشلار در باب «فضا» است. روش پژوهش مردم نگاری و فنون گردآوری داده مشاهده مشارکتی و مصاحبه است. یافته ها نشان می دهد که خانه روستایی در هماهنگی با اقلیم و معماری بومی است؛ این خانه به روی جهان گشوده است و روابط اجتماعی گسترده ای در درون آن قوام می گیرد و تا سرحدات روستا گسترش پیدا می کند؛ بنابراین رابطه درون و برون در آن پویا است. موارد متعددی از قبیل مشارکت و همیاری، منازعات، مناسک، شب نشینی، بازی ها و تفریحات دسته جمعی، کاسمسا، زیارت دسته جمعی، عید دیدنی و حوزه عمومی در برساختن روابط اجتماعی، احساس تعلق و شکل گیری خاطره نقش اساسی دارند و مفهوم خانه را به کل روستا تسرّی می دهند؛ اما سیاست های مسکن ارزان قیمت در سال های اخیر در حال جایگزین کردن معماری ای است که روابط و همبستگی را اجتماعی کاهش داده و روابط درون و برون را تضعیف کرده است. تغییرات جدید و ورود ادوات کشاورزی جدید بسیاری از همیاری ها و مشارکت های محلی را از بین برده است و امکان بازگشت به گذشته و بازسازی معماری سنتی وجود ندارد؛ اما این به معنای عدم امکان احیای زندگی جمعی و گسترش قلمرو خانه نیست؛ کماکان عناصری همچون 1. احیا حوزه عمومی 2. جلوگیری از تبدیل فضای عمومی به فضای خصوصی 3. ایجاد فضاهای ورزشی و ساخت فضاهای عام المنفعه همچون کتابخانه برای نگه داشت گستردگی مفهوم خانه و ارتقا آن وجود دارد.
تبیین دلیلی- سازوکار تولید فضاهای انحصاری در نواحی ساحلی پیراشهری (موردپژوهی: کرانۀ جنوبی دریای کاسپین)(مقاله علمی وزارت علوم)
حوزه های تخصصی:
دخالت عوامل چندگانه، به پیچیدگی کوشش های برنامه ریزی برای برقراری توازن میان خواست ها و منابع می انجامد. بی تردید، این امر در زمین های با ارزشِ محیط طبیعی اهمیتی دوچندان می یابد. زیرا، با افزایشِ مطلوبیت محیطی، تقاضا برای استقرار فعالیت های گوناگون انسانی افزایش یافته و ضمن مواجهه با کمبود منابعِ با ارزش محیطی، کوشش های برنامه ریزانه با تنش های بیشتری برای تأمین خواست عمومی و نگهداشت میراث طبیعی به جای مانده، رو به رو می شوند. این چالش، گاه در قالب فضاهایی بازنمون می شود که در جلوه های کالبدی، فضای انحصاری به شمار می روند. از آنِ خود ساختنِ فضاهای عمومی-همچون زمین های ساحلی و یا زمین هایِ با ارزشِ ملی- به ویژه در نواحیِ ساحلیِ پیراشهری، جریانی است که هم در کشورهای بیشتر توسعه یافته و هم در جوامع کمتر توسعه یافته قابل مشاهده است. در شرایطی که در ظاهر امر، این فرایند در تمامی جوامع یکسان جلوه می کند، در چرایی زمینه ایِ این پدیده اما، سازوکارهای مولد و محرک شکل دهنده، رفتاری متمایز دارند. پژوهش حاضر می کوشد به پرسش چرایی تولید فضاهای انحصاری پاسخ دهد و سازوکارهای مولد این نوع فضا را تبیین کند. با اختیارِ رویکرد تفسیرباوری انتقادی و با به کارگیریِ روشِ نظریه زمینه ایِ ساخت باور، یافته ها نشان دهنده نقشِ شش انگاشت کلیدی شاملِ «کاستی در چارچوب نهادی رسمی»، «تعارض قدرت»، «اقتصاد سیاسیِ غیرمولد»، «فرهنگ پشتیبان انحصار»، «ساختارِ فضایی مولد انباشتِ بهره» و «بهره جویی توده ای» در سازوکارهای شکل گیری فضای انحصاری در نواحی ساحلیِ پیراشهریِ مورد مطالعه است که برون داد آن، ویران گری محیطی در قالبِ جدائی گزینی فضایی، افتِ کیفیت فضایی درون شهری، تخریب منابع و چشم اندازهای طبیعی و غیره بازنمون شده است.