در این مقاله نحوه تجلی ارزشهای پستمدرن در تعامل متن و تصویر درقالب تداخل و همزیستی ژانرها و شکلگیری بیناژانریت بهمثابه یک «مسئله» بررسی میشود. درراستای حل آن، براساس روش نشانه- معناشناسی و رویکرد تحلیل گفتمان پدیدارشناختی این فرضیه را مطرح میکنیم که در دوره پستمدرن براثر نمود شرایط اجتماعی سیاسی و ... درشکلگیری متنها، دروضعیتهای تقابلی (نظیر تقابل عناصر کلامی/تصویری)، براثر شکلگیری یک وضعیت آنارشیسم معنایی و آشوب فراگیر در متن و گفتمان، ما با نوعی وضعیت شبهمعناشناختی مواجه میشویم که جز در بستر بررسی همهجانبه تمامی عناصر و عوامل دخیل در گفتمان و نسبتسنجی آن با وضعیت اجتماعی و فرهنگی و ... قابل بررسی نخواهد بود. فرضیه جانبی ما در این تحقیق این است که آنچه باعث چنین وضعیتی شود، جز از رهگذر فروریزش قالبها و ژانرها بهمثابه قوالب عادتواره های معنایی قابل وقوع نخواهد بود و دراین راستا فروریزش مرزهای هویتی و نیز چارچوبهای حسی ادراکی و حتی عاطفی سهم عمدهای ایفا میکنند. دراین راستا، یک کتاب مصور با عنوان مردم معمولی تألیف علیرضا میراسدالله مورد تحلیل نشانهمعناشناختی قرار میگیرد و نشان داده میشود که ارزشهای دوره پستمدرن ناشی از رشد سریع فنآوری و درهمریختن مرزهای تعاملات جهانی باعث شده است که این متن درراستای انعکاس این ارزشها از حالت بینامتنی ساده در قالب تأثیرپذیری محتوایی عناصر از یکدیگر خارج شود، بهصورت مادی درهمبریزد و بهنحوی انضمامی منعکسکننده تغییرات محتوایی در بستر اجتماعی فرهنگی باشد. بهاین ترتیب با فروریزش مرزهای حسی ادراکی، هویت، شناخت و ... درنهایت ما با وضعیتی مواجه میشویم که میتوان آن را «وضعیت شبهگفتمانی» نامید. درچنین وضعیتی، «کنش» تعطیل و مرز میان گفتمان و غیرگفتمان مخدوش میشود.