از دوره رواج تجربه گرایی، به فطرت به مثابه کیفیت خلقت انسان با ویژگی های فرامادی توجه جدّی نشده است و بیشتر پژوهش های انجام شده در باب سرشت نوعی انسان، یا رویکردی مادی دارد، به گونه ای که اساساً به انکار ذاتمندی انسان انجامیده (سرشت ستیز) یا با نوعی تقلیل گراییِ آدمی به ابعاد فیزیکی، ظرفیت های فرهنگی هویّتی انسان به داشته هایی از قبیل ابعاد فیزیولوژیکی و ژنتیکی فروکاسته شده (سرشت پذیر مادی) و به تدریج، درک انسان از هویّت نوعی خویش و دیگری فرهنگی را با چالش مواجه ساخته است. این نوشتار می کوشد بر پایه انسان شناسی قرآنی، با رویکردی فرامادی و با روش «توصیفی تحلیلی»، ظرفیت های فرهنگی هویّتی جهان فطری را به مثابه زیستْ جهان بنیادین و مشترک میان جهان های متکثّر فرهنگی بررسی کند. جهان فطری با برخورداری از ثبات ، اشتراک میان انسان ها، و قوانین عامی همچون «انکارناپذیری اصل واقعیت» (در حوزه بینش ها) و «گرایش به کمال مطلق» (در حوزه گرایش ها)، می تواند زمینه درکی از هویّت نوعی انسان و ایجاد تعامل میان جهان های فرهنگی متکثّر را فراهم سازد. برخی از یافته های آن عبارت است از: قدرت بازدارندگی فوق العاده بالا در برابر انکار بعد شناختاریِ مطلق علم در حوزه «ادراکات حقیقی»؛ ظرفیت هدایت گری اعتباریات به سمت گرایش های عالی انسانی در حوزه «ادراکات اعتباری»؛ قدرت جذب فرافرهنگی؛ توان دیپلماسی عمومی؛ جلوگیری از شکاف نسل ها؛ معنادار کردن بازگشتن به خویشتن.