مقالات
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر جایگاه بی نشان قید در زبان فارسی را مورد ارزیابی قرار می دهد. به این منظور پرسش نامه ای مرکب از بیست جملة نامرتب در اختیار سی نفر از گویشوران قرار گرفته است. هر یک از جملات دارای یک قید حالت است که به طور تصادفی نامرتب شده است. نتایج این تحقیق که از 600 جمله به دست آمده است، نشان می دهد که قیود انتخاب شده عمدتاً به صورت معناداری در یکی از جایگاه ها به کار رفته اند. این تحقیق نشان می دهد که جایگاه بی نشان قید به ویژگی های نحوی معنایی بافت زبانی و نوع قید وابسته است. این پژوهش همچنین نشان می دهد که اگرچه به نظر می رسد برداشت و سلیقة شخصی گویشور در تعیین جایگاه قید دخیل باشد اما تحلیل آماری خلاف این را ثابت می کند. این پژوهش علاوه بر معرفی جایگاه بی نشان هر یک از قیود مورد بررسی، نسبت نشانداری در خصوص هر یک از قیود را نشان می دهد. همچنین تحلیل پوسته ای مشروط به اینکه قید را به صورت افزوده و ضمیمه نشان دهد، می تواند تحلیل مناسبی از جایگاه قید به شمار آید.
ساخت ناگذرا در گویش بختیاری مسجدسلیمان
حوزه های تخصصی:
ساخت ناگذرا ساختی است که فعل آن دارای جهت معلوم بوده و تنها یک گروه اسمی به عنوان موضوع مرکزی دارد. از نظر نقش معنایی، گروه اسمی موجود در این ساخت، همچون گروه اسمی ساخت مجهول، نقش معنایی مفعولی دارد. این جستار تلاش دارد تا با بررسی داده های گویشی نشان دهد ساخت ناگذرا در گویش بختیاری دارای چه ویژگی هایی بوده و تفاوت آن با ساخت مجهول در چیست؟ فعل گذرا و سببی از افزودن پسوند -(e)nبه پایان مادة مضارع گذرا ساخته می شود و ماده ماضی آن با افزودن پسوندīδ- به ماده مضارع به دست می آید. افعال ناگذرا نیز با افزودن پسوندeh - به پایان اسم، صفت و ماده مضارع فعل های اصلی یا بدون افزودن پسوند ساخته می شوند. ماده ماضی این افعال نیز از افزودن پسوند est- به ماده مضارع به دست آید. ساخت مادة ناگذرا در ساخت مجهول نیز به کار می رود. در نتیجه هر دو ساخت مجهول و ناگذرا دارای شباهت روساختی هستند؛ اما همانند زبان فارسی تفاوت این دو ساخت، با آوردن عامل در ساخت مجهول به صورت گروه حرف اضافه ای مشخص می گردد. همچنین با استفاده از عبارت قیدی xos be xos (خود به خود) در ساخت ناگذرا به جای عبارت کنادی در مجهول می توان به تفاوت دو ساخت پی برد.
ساخت ناگذرا ساختی است که فعل آن دارای جهت معلوم بوده و تنها یک گروه اسمی به عنوان موضوع مرکزی دارد. از نظر نقش معنایی، گروه اسمی موجود در این ساخت، همچون گروه اسمی ساخت مجهول، نقش معنایی مفعولی دارد. این جستار تلاش دارد تا با بررسی داده های گویشی نشان دهد ساخت ناگذرا در گویش بختیاری دارای چه ویژگی هایی بوده و تفاوت آن با ساخت مجهول در چیست؟ فعل گذرا و سببی از افزودن پسوند -(e)nبه پایان مادة مضارع گذرا ساخته می شود و ماده ماضی آن با افزودن پسوندīδ- به ماده مضارع به دست می آید. افعال ناگذرا نیز با افزودن پسوندeh - به پایان اسم، صفت و ماده مضارع
فعل های اصلی یا بدون افزودن پسوند ساخته می شوند. ماده ماضی این افعال نیز از افزودن پسوند est- به ماده مضارع به دست آید. ساخت مادة ناگذرا در ساخت مجهول نیز به کار می رود. در نتیجه هر دو ساخت مجهول و ناگذرا دارای شباهت روساختی هستند؛ اما همانند زبان فارسی تفاوت این دو ساخت، با آوردن عامل در ساخت مجهول به صورت گروه حرف اضافه ای مشخص می گردد. همچنین با استفاده از عبارت قیدی xos be xos (خود به خود) در ساخت ناگذرا به جای عبارت کنادی در مجهول می توان به تفاوت دو ساخت پی برد.
تحلیل آکوستیکی ”آهنگ“ در قصه گویی کودکان فارسی زبان بر پایه الگوی خیزان، افتان و پیوستگی
حوزه های تخصصی:
پژوهش حاضر به تحلیل آکوستیکی آهنگ در قصه گویی کودکان فارسی زبان 6-5 ساله و میزان همبستگی آن با عامل جنسیت می پردازد. به همین منظور توزیع الگوهای زیر و بمی و دیرش آهنگ در پاره گفتارهای پرسشی (40 پاره گفتار پرسشی) تولیدشده در فرایند قصه گویی کودکان، مورد بررسی قرار می گیرد. در این جستار بر پایه الگوی خیزان، افتان و پیوستگی تیلر (2009) به تحلیل و اندازه گیری پارامترهای آکوستیکی ”دامنه زیر و بمی“ و میزان ”دیرش“ پرداخته می شود. در ادامه با تحلیل آماری و با بهره گیری از آزمون
تی مستقل، میزان همبستگی و معناداری رابطه بین عامل جنسیت و چگونگی الگوی آهنگ در گفتار کودکان مورد تحلیل قرار می گیرد. نتایج تحقیق حاکی از آن است که عامل جنسیت بر چگونگی الگوی آهنگ در قصه گویی چندان تأثیرگذار نبوده و علیرغم وجود برخی تفاوت های ظاهری، در هر دو پارامتر آکوستیکی ”دامنه زیر و بمی“ و ”دیرش“، تفاوت ها معنادار نیست. به عبارت دیگر، هم مقادیر دیرش عناصر افتان و خیزان و هم دامنه زیر و بمی این عناصر در دو جنس دختر و پسر، تفاوت قابل ملاحظه ای با یکدیگر ندارد. گرچه میانگین مقادیر دامنه زیر و بمی و دیرش در بخش خیزان، در کودکان دختر و در بخش افتان در کودکان پسر بزرگ تر است، اما این تفاوت به لحاظ آماری معنادار نیست.
سازوکار معناپردازی رنگ در بیلبوردهای تجاری شهر تهران: مطالعة موردی بیلبوردهای تجاری شرکت بیمة معلم، پودر تاژ و اسنک چی توز
حوزه های تخصصی:
واکاوی نظام نشانه ای رنگ در گفتمان برخی بیلبوردهای تجاریِ شهر تهران به نمایاندن ابعاد معنایی
می انجامد که در این پژوهش برآنیم به شیوه ای نظام مندی بدان بپردازیم. پیکرة پژوهش، دربرگیرندة سه بیلبورد تجاری شرکت های بیمة معلم، پودر تاژ و اسنک چی توز است که در فاصله سال های 1392 تا 1394، به روش میدانی از محدودة شهر تهران عکس برداری شدند. روش پژوهش توصیفی-تحلیلی است و از رویکرد تلفیقی به عنوان ابزار پژوهش، بهره گرفته شد که دربرگیرندة روش نشانه شناختی کرس و فان لیون (2002)، فان لیوون (2011) و هولتز شوهه (2006) است و بر اساس آن مشخصه های کمینة رنگی همراه با فرانقش های اندیشگانی، بینافردی و متنی رنگ، در تحلیل پیکره پژوهش به کار گرفته شدند. همچنین، بر هماهنگی رنگی علاوه بر ویژگی تضاد مکمل توجه شد. نتایج پژوهش نشان داد در پیکره پژوهش، معناپردازی نظام نشانه ای رنگ با در نظر گرفتن مشخصه های کمینة رنگ و فرانقش های آن، درون بافت اجتماعی- فرهنگی و بافت موقعیتی به شکل تثیبت یافته تری قابل بررسی است. در این راستا، فرانقش متنی رنگ از طریق پیوندهای درون متنی مابین سازه های نظام نشانه ای رنگ و بر پایة پیوندهای برون متنی با سایر نظام های نشانه ای مانند تصویر و کلام نقش تعیین کننده ای در مقایسه با فرانقش اندیشگانی و فرانقش بینافردی در معناپردازی رنگ داشته است.
سبک شناسی نحوی داستان ”قفس“ صادق چوبک بر اساس صدای دستوری
حوزه های تخصصی:
هدف از پژوهش حاضر بررسی مقولة نحویِ صدای دستوری در داستان کوتاه ”قفس“ صادق چوبک است.هموارهمیاناندیشهوسبکنحوینویسندهارتباطوجودداردوبا در نظرگرفتناینارتباطمی تواندیدگاهغالبچوبکراتبییننمود. ”قفس“ طرحی است درباره جهانی که بر بنیاد تنازع بقا قرار گرفته است و مرغ و خروس های اسیر در قفس، تمثیلی از جامعه بشری هستند. یافته های حاصل از پژوهش نشان داد که در این داستان، پربسامدترین صدای دستوری، صدای منفعل است و بسامد بالای این صدای دستوری (80%) انعکاس دهندة این دیدگاه چوبک است که انسان ها به عنوان موجوداتی کنش گر سعی می کنند تا خود را از جبر زیستی که اسیر آن هستند، نجات دهند و برای زنده ماندن جدال می کنند. اما چون تحت تسلط نیروهای قهار و قوانین جبری هستند، به ناچار باید در برابر این نیروها، منفعل و پذیرنده باشند. لازم به ذکر است که در این داستان، تعداد زیادی از صداهای دستوری فعال نیز در معنای پنهان به صورت منفعل هستند و بخشی از صدای دستوری فعال، بیانگر دیدگاه و تفکر مرگ اندیشی چوبک است که تقدیر یا مرگ، پیوسته در حال انجام کنشِ کشتن انسان هاست و یکی یکی انسان ها را هلاک می کند و انسان ها چاره ای جز تسلیم شدن در برابر این سرنوشتِ محتوم ندارند. بنابراین اعتقاد به جبر، تقدیر و سرنوشت و تلاش نافرجام انسان برای رهایی از آن با صدای دستوری منفعل نمود می یابد که می تواند بیانگر اندیشه ناتورالیستی چوبک باشد.
نظام واژه سازی در چارچوب نظریه نام نگری اشتکاور با نگاهی به زبان فارسی
حوزه های تخصصی:
این مقاله به معرفی نظام واژه سازی در چارچوب نظریه نام نگری اشتکاور می پردازد. نظریه نام نگری اشتکاور نظریه ای شناخت محور است که نیازهای نام گذاری جوامع زبانی را مدنظر قرار می دهد و بر نقش فعال و ظرفیت شناختی مبدع یا واژه ساز در خلق واژه تأکید می کند. هدف از نگارش این مقاله، توصیف نظام واژه سازی در چارچوب نظریه نام نگری اشتکاور است، ضمن آن که تلاش خواهد شد با اراﺋه نمونه هایی از واحدهای واژگانی زبان فارسی، مبانی این نظریه تبیین و ارزیابی شود. تحلیل داده ها نشان داد که با توجه به طرح واره نظریه نام نگری و وجود هفت سطح یعنی جامعه زبانی، واقعیت فرازبانی، سطح مفهومی، سطح معنایی، سطح نام نگری، سطح نام گیری و سطح واجی و همچنین با وجود پنج نوع واژه سازی مفروض در این نظریه می توان نظام های واژه سازی را توصیف و تبیین کرد.