پژوهش حاضر، به بررسی اثربخشی آموزش مهارتهای ارتباطی به شیوه گروهی بر کارایی خانواده زوجین مراجعه کننده به مرکز مشاوره بهزیستی شهرستان اهواز در بهار سال 1387 می پردازد. جامعه این پژوهش را کلیه زوجین مراجعه کننده به مرکز بهزیستی شهرستان اهواز تشکیل می دهند. نمونه این پژوهش نیز به علت محدود بودن تعداد جامعه، همه زوجین مراجعه کننده به مرکز مشاوره بهزیستی، شامل 30 زوج می باشد. در این پژوهش از ابزار سنجش خانواده به عنوان ابزار اندازه گیری استفاده شده است. طرح پژوهش، طرح پیش آزمون ـ پس آزمون با گروه کنترل می باشد، پس از انتخاب تصادفی گروههای آزمایش و کنترل، ابتدا بر روی هر دو گروه پیش آزمون اجرا شد، سپس مداخله آزمایشی، (آموزش مهارتهای ارتباطی)، فقط بر روی گرو 5 آزمایش و در 7 جلسه ارائه گردید و پس از اتمام برنامه، پس آزمون روی هر دو گروه اجرا شد. سپس داده ها با استفاده از تحلیل واریانس چند متغیری مانوا مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت و سطح معناداری در این تحقیق 05/0 می باشد. نتایج این پژوهش نشان می دهد که: آموزش مهارتهای ارتباطی موجب افزایش کارایی خانواده در مقوله های حل مشکل، ارتباط، نقش ها، همراهی عاطفی، آمیزش عاطفی، کنترل رفتار و عملکرد کلی خانواده در گروه آزمایش شده است.
"
مقدمه: هدف از پژوهش حاضر مقایسه نتایج آزمون ترسیم خانواده در کودکان10-5 ساله ی خانوادههای تک والدی و عادی بود.روش کار: در این پژوهش توصیفی پس رویدادی که در بهار 1387 انجام گرفت، 160 دختر و پسر 5 تا 10 ساله پیشدبستانی و دبستانی شهر سنندج که شامل 60 کودک دوره ی قبل از دبستان و 100 کودک دوره ی دبستانی مورد مطالعه قرار گرفتند. نیمی از کودکان از خانوادههای تک والدی و به روش نمونه گیری سیستماتیک داخل خوشه ها انتخاب شده بودند آزمودنی ها توسط آزمون ترسیم خانواده ی کرومن مورد سنجش قرار گرفتند. آنها در ترسیم نقاشی خانواده آزاد بودند و اطلاعات آن ها محرمانه ثبت و نگهداری گردید. روشهای اطلاعات به دست آمده با استفاده از شاخص های توصیفی مانند جدول فراوانی و میانگین و آزمون های استنباطی مانند مجذور خی، t وابسته و کولموگراف اسمیرنوف مورد تحلیل قرا گرفتند. یافتهها: کودکان خانوادههای تک والدی بیشتر از کودکان خانوادههای عادی در ترسیمهای خود به واکنشهای عاطفی نسبت به خانواده از جمله حذف خود و اعضای بدن (001/0=P)، ترسیم والدین با فاصله (017/0=P)، تنوع رنگ کمتر (001/0= P) و حذف یکی از والدین شان (001/0=P) میپردازند. نتیجهگیری: از نقاشی کودکان میتوان به عنوان ابزاری جهت سنجش برخی ویژگی های شناختی عاطفی کودکان تک والدی استفاده کرد.
"
پژوهش حاضر جهت بررسی تاثیر کوتاه مدت آموزش مدیریت والدین بر اساس برنامه فرزندپروری مثبت (3P) بر تغییر شیوه های فرزندپروری مادران دارای کودک مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله ای انجام شده است. این مطالعه از نوع شبه آزمایشی با طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه است و جامعه مورد مطالعه آن دانش آموزان پسر 7 تا 10 ساله دبستان های پسرانه شهرستان نهاوند می باشند.
نمونه گیری در دو مرحله انجام شد، 30 نفر از مادران کودکانی که بر اساس سیاهه رفتاری کودک (CBCL) و فرم گزارش معلم (TRF)، مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله ای (ODD) تشخیص داده شده بودند، انتخاب و شیوه فرزندپروری آن ها با استفاده از پرسشنامه شیوه های فرزندپروری دیانا باوم-ریند مورد ارزیابی قرار گرفت. در نهایت 22 نفر از مادرانی که دارای شیوه فرزندپروری ناکارآمد بودند انتخاب و به دو گروه آزمایش (12n=) و گواه (12n=) تقسیم شدند. سپس برنامه فرزندپروری مثبت به مدت 2 ماه در 8 جلسه آموزشی 120 دقیقه ای برای آزمودنی های گروه آزمایش اجرا شد. در طول دوره آموزش، 3 نفر از مادران گروه آزمایش از شرکت در جلسات خودداری کردند، ولی تعداد افراد گروه گواه ثابت ماند. شیوه های فرزندپروری مادران دو گروه، بلافاصله پس از پایان جلسات آموزشی، مجدداً مورد ارزیابی قرار گرفت. در نهایت نتایج بدست آمده توسط آزمون U من ویتنی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفتند. مقایسه میانگین تفاضل نمرات پیش آزمون ـ پس آزمون شیوه های فرزندپروری در دو گروه آزمایش و گواه نشان داد که شیوه فرزندپروری مستبدانه و سهل-گیرانه مادران گروه آزمایشی پس از پایان جلسات آموزش برنامه فرزندپروری مثبت، با توجه به تغیرات پس آزمون نسبت به پیش آزمون، کاهش یافته (01/0P<)، در مقابل شیوه فرزندپروری مقتدرانه در گروه آزمایش نسبت به گواه افزایش یافته است (05/0P<). این نتایج نشان می دهند که آموزش برنامه فرزندپروری مثبت، شیوه های فرزندپروری ناکارآمد مادران کودکان مبتلا به نافرمانی مقابله ای را تغییر می دهد. با توجه به این که روابط معناداری بین شیوه فرزندپروری مادران کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابله ای و بروز، شدت و تداوم بیماری کودکان وجود دارد، لذا با آموزش برنامه هایی که شیوه فرزندپروری والدین را مورد هدف قرار می دهند، می توان مشکلات رفتاری کودکان را کاهش داد.
در این پژوهش اثربخشی آموزش مهارت های ارتباطی بر اضطراب اجتماعی دانش آموزان پسر سال اول متوسطه ناحیه 4 آموزش و پرورش شهر اهواز مورد بررسی قرار گرفت. جامعه آماری این پژوهش شامل کلیه دانش آموزان پسر سال اول متوسطه شهر اهواز در سال تحصیلی86-85 بود و نمونه ی آن تعداد 60 دانش آموز از این جامعه بود که ابتدا به روش نمونه گیری خوشه ای چندمرحله ای و سپس تصادفی ساده انتخاب گردید و به طور تصادفی به دو گروه 30 نفره آزمایش و گواه تقسیم شد. طرح پژوهش از نوع طرح پیش آزمون و پس آزمون با گروه گواه است که پس از انتخاب تصادفی گروه های آزمایش و گواه، مداخله آزمایشی (آموزش مهارت های ارتباطی) بر روی گروه آزمایش به مدت 10 جلسه ی 70 دقیقه ای و 2 جلسه در هفته اجرا گردید، و پس از اتمام برنامه ی آموزشی از هر دو گروه پس آزمون به عمل آمد. به منظور تجزیه و تحلیل داده های جمع آوری شده علاوه بر آمار توصیفی از آمار استنباطی مانند آزمون t گروه مستقل و تحلیل واریانس چندمتغیری استفاده شد. نتایج حاصل از تحلیل داده ها نشان داد که آموزش مهارت های ارتباطی باعث کاهش اضطراب اجتماعی( و مؤلفه های آن، یعنی اجتناب و پریشانی اجتماعی و ترس از ارزیابی منفی) دانش آموزان گروه آزمایش در مقایسه با گروه گواه شده است. (0001/0 p<)
مقدمه: افراد دارای سوء مصرف مواد نشانه هایی از راهبردهای تنظیم هیجان منفی و رفتار بین فردی مختل را از خود نشان می دهند. هدف مطالعه حاضر تعیین ارتباط راهبردهای تنظیم هیجان و رفتار بین فردی در سوء مصرف کنندگان مواد بود.
روش: این پژوهش یک مطالعه همبستگی است. آزمودنی های پژوهش شامل 100 نفر بود که از میان سوء مصرف کنندگان مواد ارجاع شده به مراکز ترک اعتیاد شهرستان اردبیل از طریق نمونه گیری تصادفی ساده انتخاب شدند. برای جمع آوری داده ها از مقیاس تنظیم شناختی هیجان و شاخص واکنش پذیری بین فردی استفاده شد.
یافته ها: نتایج نشان داد که راهبردهای مثبت تنظیم هیجان و راهبردهای منفی تنظیم هیجان با رفتار بین فردی رابطه معنی داری دارند. نتایج تحلیل رگرسیون چند متغیری نشان داد که راهبردهای مثبت و منفی تنظیم هیجان شانزده درصد از واریانس رفتار بین فردی را تبیین می کنند. قوی ترین متغیر پیش بینی کننده رفتار بین فردی «در جای حقیقی خود قراردادن» بود.
نتیجه گیری: این نتایج تلویحات مهمی در آسیب شناسی سوء مصرف مواد دارد. بر این اساس متخصصان بالینی می توانند از راهبردها ی تنظیم هیجان برای مقابله با سوء مصرف مواد استفاده نمایند.