نظارت بیرونى در نظامهاى سیاسى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
به اعتقاد بسیارى، موضوع اصلىِ علمِ سیاست و محوریت آن، قدرت است، به همین خاطر، چه در عرصههاى نظرى و چه قلمروهاى عملى، همواره این مبحث در عرصه سیاست جایگاه بسیار درخورى را به خود اختصاص داده است. همچنین از جمله دغدغههاى اصلى اندیشمندان سیاسى، در طى قرون و اعصار، چگونگىِ تحدید و کنترل قدرت مزبور بوده است؛ زیرا همگان معترف بودهاند که قدرت در ذات خویش گرایش به طغیان و تعدّى داشته و در صورت عدم کنترل و مهار لازم به فساد و اِفساد مىانجامد. بدین ترتیب، تاریخ بخش عظیمى از اندیشههاى سیاسى و به ویژه نوع مردمسالار آن، تاریخ چگونگىِ نظارت بر قدرت بىرقیب و مطلقه دولت و کارگزاران و نحوه تحدید و تعدیل آن بوده است و اینکه با چه سازوکارهایى، از تعدّى و تخطّى قدرت عالیه دولت نسبت به حقوق شهروندان و سایر گروههاى اجتماعى مىتوان ممانعت به عمل آورد. این سازوکارها، به فراوانى، در اندیشههاى سیاسى دموکراتیک، درج و مورد اشاره قرار گرفته است.
اما وضع در اندیشههاى سیاسى اسلامى چگونه است؟ آیا ماهیت قدسى و دینى حکومت و رهبران آن، مانع از نظارت و کنترلپذیرى آن مىشود؟ مدعاى این نوشتار بر آن است که در اندیشه و نظام اسلامى، علاوه بر بهرهگیرى از سازوکارهاى عمیق و گسترده نظارت درونى، سازوکارهاى متعدد و متنوّع بیرونى نیز اندیشه و تمهید شده است که بخوبى قابل رقابت با سازوکارهاى نظارت بیرونى در نظامهاى مدرن امروزى است هر چند نضج و شکوفایى آنها نیاز به زمان و آزمون و تجربه بیشتر دارد.
براى اثبات این مدعا و امکان انجام مقایسه لازم، پژوهش حاضر در چهار گفتار تهیه شده است: در گفتار اول، موضوع «نظارت و کنترل در علم مدیریت و ضرورت آن» آمده است. در گفتار دوم، به «نظارت در منابع اسلامى و نظام نبوى و علوى» مىپردازیم و در گفتار سوم، موضوع «نظارت بیرونى در نظامهاى سیاسى و جمهورى اسلامى ایران به طور اعم» مطرح مىگردد و در آخرین گفتار نیز، «نظارت بیرونى در جمهورى اسلامى ایران به طور اخص» و برمبناى قانون اساسى این کشور مورد مطالعه دقیق قرار مىگیرد.
گفتار اول: نظارت و کنترل در علم مدیریت و ضرورت آن
نظارت به معناى مراقبت، زیر نظر داشتن و دیدهبانى بر کار است. کنترل و نظارت به عنوان یکى از وظایف مدیر، از ارکان اصلى و عناصر حیاتى مدیریت سالم و کارآمد است. مدیران با انجام وظیفه و برنامهریزى، اهداف سازمان و راههاى دستیابى به آنها را مشخص مىکنند. آگاهى از اجراى دقیق برنامهها و اطمینان به حرکت سازمان در راستاى دستیابى به هدفهاى اصلى آن، در صورتى امکانپذیر خواهد بود که نظامى دقیق و جامع براى نظارت و کنترل وجود داشته باشد. هر سازمانى داراى منابع و امکاناتى است که براى رسیدن به اهداف سازمان، باید از آنها به صورت مطلوب و بهینه بهرهبردارى کند و این امر جز در سایه «وجود نظارت و کنترل» امکانپذیر نیست.(1)
بنابراین، در مدیریت هر سازمان، نظارت فرایندى اساسى است که از طریق آن مىتوان به حداکثر کارایى و اثر بخشى در راستاى اهداف سازمان دست یافت و به صحت پیشبینىهاى صورت گرفته در مورد برنامهها پى برد. از این نظر هیچ برنامهاى، بدون نظارت، به درستى اجرا نمىشود و نظارت نیز بدون وجود برنامه، مفهوم و معنى پیدا نمىکند. از آنجا که نظارت و کنترل، سازمان را در اصلاح انحرافها و تطابق عملکردها با اهداف مطلوب یارى مىدهد، مىتوان گفت که نظارت، نقش پویایى در هر سازمان ایفا مىکند. به طور کلى منظور از نظارت؛ «تلاشى است، منظم در جهت رسیدن به اهداف استاندارد»، «طراحى سامانه باز خورد اطلاعات»، «مقایسه اجزاى واقعى با استانداردهاى از پیش تعیین شده» و سرانجام «تعیین انحرافات احتمالى و سنجش ارزش آنها بر روند اجرایى که در برگیرنده حداکثر کارایى است».(2)
بدین ترتیب نظارت، کنترل و ارزیابى، یکى از مهمترین و اصلىترین ارکان هر نظم مدیریتى محسوب مىشود که در راهبرى، استحکام، اعمال صحیح مدیریت نقش اساسى و تعیین کننده ایفا مىکند. فرایند نظارت و کنترل معمولاً طى چهار مرحله زیر انجام مىگیرد:
مرحله اول: تعیین معیار (استاندارد) یا ضابطه براى کنترل.
مرحله دوم: مقایسه نتایج عملکردها با معیارها و استانداردهاى تعیین شده.
مرحله سوم: تشخیص میزان انحرافات و تحلیل علل بروز آنها.
مرحله چهارم: اقدامات اصلاحى و تنظیم و اجراى برنامهها و عملیات معطوف به آن.
«هنرى فایول» از پیشگامان علم مدیریت، عناصر اصلىِ علم یا فن مدیریت را در پنج چیز خلاصه کرده است:
تنظیم برنامه، سازماندهى، فرماندهى، هماهنگى، کنترل و نظارت.
وى معتقد است کنترل و نظارت اصلى منطقى است که چهار اصل دیگر را کامل مىکند و بازدید و رسیدگى به اجراى فرامین و دستورهاى داده شده به اعضاى سازمانى است، تا از این راه شیوه صحیح اجراى آنها دریافت گردد.(3)
براى وجود و استمرار فرایند کنترل صحیح، باید این فرایند سریع و دقیق باشد تا همه امور مربوط را در کوتاهترین زمان رسیدگى نماید و نارسایىها را به سرعت تشخیص دهد. بدین ترتیب ارزیابى کارایى و کارآمدى هر سازمان و کیفیت انجام امور با کنترل و نظارت سنجش مىشود.
گفتار دوم ـ نظارت در منابع اسلامى و نظام نبوى و علوىستند و فرشتگان در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار آنان هستند و بنابراین، باید مواظب اعمال و رفتار خود باشند.(4) برهمین اساس، بحث نظارت انسان بر عملکرد خویشتن؛ به عبارت بهتر، مسأله «خود کنترلى» مطرح مىشود. به انسان مسلمان توصیه مىشود که همواره بر اعمال و رفتار خود نظارت داشته باشد و پیش از اینکه عملکردش مورد ارزیابى و سنجش دیگران قرار گیرد، خود عملکرد و رفتارش را ارزیابى و حسابرسى کند.
علاوه بر این دو نظارت، مسأله نظارت عمومى و همگانى مطرح است و به همه مسلمانان دستور داده شده است که در مقابل دیگران احساس مسؤولیت کنند و در صورت مشاهده عملکرد نادرست یا انحراف از اهداف و تخلّف از وظایف، تذکّر دهند و امر به معروف و نهى از منکر کنند. همچنین مسأله نظارت آشکار و پنهانى مطرح شده است. بنابراین، نظام جامع و کامل و نظارتى که مىتوان با استفاده از منابع و آموزههاى دینى استخراج کرد، داراى بخشها و انواع زیر است:
1. نظارت خداوند متعال(نظارت الهى).
2. نظارت فرد بر اعمال خود(خود کنترلى).
3. نظارت عمومى (نظارت همگانى).
4. نظارت سازمانى:
الف. نظارت آشکار و رسمى به صورت مستقیم یا غیر مستقیم.
ب. نظارت مخفى و پنهانى.(5)
امر خطیر نظارت و کنترل در سنت و سیره نبوى هم کاملاً رعایت مىشده است. حضرت امام رضا علیهالسلام در این باره مىفرماید:
«کانَ رَسُول اللّه صلىاللهعلیهوآله إذا وجَّه جیشا فَأَمَّهُمْ أمیرٌ بعث معهم من ثقاته من یتجسَّس له خَبَره».(6) «سیره پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله چنین بود که هر گاه لشگرى را اعزام و امیرى آنان را فرماندهى مىکرد، یکى از افراد مورد اعتماد خود را نیز با آنان مىفرستاد تا خبرها را به طور پنهانى به آن حضرت برساند.»
على علیهالسلام نیز با تدبیر و سازماندهى گسترده، نظارت و کنترلى سازمان یافته و دقیق را در فراخناى جامعه اسلامى سامان داده بود و انواع و اقسام نظارتهاى پیشگفته، در حکومت ایشان مشهود بود، هر چند فکر و تشریح کلیه مراحل و مستندات این بازرسى از حوصله این مقال خارج است.
در سیره امام على علیهالسلام انتخاب مدیران اصلح و کارآمد، اعمال سیستم هشداردهى و پیشگیرى نسبت به خلافهاى احتمالى مدیران، مراحل پیشینى قبل از نظارت مىباشد؛ یعنى کارگزارى مدیران شایسته و کاردان و اعلان هشدارهاى لازم به تنهایى موجد مدیریت بهینه و کارا نیست و در مراحل بعدى نظارت و کنترل سامان یافتهاى جهت ارزیابى عملکرد لازم است.
جالب اینجاست که بازرسان نیز در سنت علوى مىبایستى از افراد لایق، خبره، کاردان، بصیر، خبیر، امین و تیزبین انتخاب شوند و امام علیهالسلام در موارد متعددى صفات ممدوح و ایجابى بازرسان را با تأکید به عمّال و کارگزاران خود گوشزد مىنماید به عنوان نمونه مىفرمایند:
«وَ ابْعَثِ الْعیون من أهل الصِّدق و الوفاءِ علیهم...(7)فَاسْتَعْمِلْهُمِ اخْتبارا و لا تُوَلّهِم مُحاباةً وَ أَثَرةً».(8) «بازرسانى را بر آنان اعزام کن که اهل راستى و وفا باشند... آنان را بر اساس خبرویّت و شایستگى به کار بگمار و از روى روابط و امتیازات نابجا، به کار نگیر.»
امام علیهالسلام در بخشهاى دیگر، علاوه بر لحاظ کردن موارد پیشگفته، بشدت بر تنبیه خائنان و فاسدان پس از بازرسى پاى مىفشارد و در توصیههاى خود به مالک مىفرماید:
«با فرستادن مأموران مخفى ـ که اهل صدق و راستى و وفا باشند ـ کارهاى آنان را زیر نظر بگیر! زیرا بازرسى نهایى در کارشان، آنان را به رعایت امانت و ملاطفت با مردم وادار مىسازد و با دقت فراوان، مواظب اَعوان و انصار و کارگزاران خود باش و براَعمال ایشان نظارت کن و چنانچه یکى از آنان، دست به خیانتى زد و مأموران مخفى تو، به طور جمعى آن را تأیید کردند، باید که به آن ا کتفا کنى و بدون تأخیر، خیانتکاران را کیفر دهى و به مقدار خیانتى که انجام داده است او را کیفر نمایى، آنگاه وى را در مقام خوارى و مذلّت بنشان وداغ خیانت بر پیشانى او بگذار و طوق رسوایى بر گردنش بیفکن.»(9)
در عبارت بالا امام علیهالسلام ، نظارت و بازرسى راحتى براى اعوان و انصار و نزدیکان حاکم نیز ضرورى شمرده و آنها را هم از این امر مستثنى ننموده است. ضمن آنکه تعبیر «وابعث العیون» مىرسا ند که در صورت لزوم، اعزام بازرسان از مرکز و یا از یک منطقه دیگر، امرى ضرورى است. فرمان حضرت مبنى بر تأکید بر جنبه مخفى بازرسى نیز واجد اهمیت است؛ زیرا نظارت و کنترل پنهانى و مخفى، داراى آثار مثبت و فراوانى مانند ترغیب کارکنان به امانت دارى و مدارا با مردم است همچنین جمله نخستِ امام در این فرمان (ثمّ تفقّد أعمالهم)، کاوش و پیگیرى و جست و جو و مراقبت و مانند آن را مىرساند. البته واژه تَفَقّد در چند بخش عهدنامه از فرمان امام به مالک تکرار شده، که بیانگر حوزههاى مختلف کارى و نظارتى است؛ از جمله نظارت بر دستگاههاى اجرایى و نظارت بر مالیات و دخل و خرج کشور و بودجه عمومى و بیت المال و تأکید بر تولید و سرمایهگذارى و آبادانى و عمران و نظارت بر بازار و توزیع و مبادلات اقتصادى و تجارتى و صنعتى و رسیدگى به همه امور مربوط به بازرگانان، صنعتگران، کسبه و تجار و خدمات مرتبط با آنها است.(10)
در نامههاى متعددى در نهجالبلاغه (از جمله در نامههاى: 3، 19، 20، 33، 34، 40، 42، 44، 45، 63 و 70) امام علیهالسلام ، رسیدن گزارش بازرسان و مأموران ویژه و ناظر رسمى و غیررسمى خود را با استفاده مقدماتى از عبارت «بَلَغنی» یا «فَقَد بَلغنی عَنْک...»(11) و... بیان کرده است. البته در فرمودههاى ایشان، تعابیر و عناوین دیگرى نیز در این رابطه مانند «تَفَقَّد»، «تَحَفَّظ»، «وَاَبْعَثِ الْعُیُون»، «تَعَاهَدْ» و «رُقِّىَ إِلَىَّ عَنْکَ» نیز دیده مىشود.(12)
البته هم در سیره نبوى و هم در سیره علوى، نظارت علنى و آشکار، هم به شکل مستقیم (توسط خود ایشان) و هم غیر مستقیم (توسط نمایندگانشان) صورت مىگرفته است. در روایتى، نقل شده است که پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله در بازار مدینه از جنسى که فروشندهاى مىفروخت خوشش آمد و قیمت آن را پرسید. خداوند از طریق وحى به پیامبر دستور داد که دست در داخل ظرف آن کالا فرو برد. حضرت آن دستور را اجرا کرد و دید که در قسمت زیرین ظرف، جنس نامرغوبى جاسازى شده است، خطاب به فروشنده فرمود: «مىبینم که خیانت به مسلمانان و گولزدن آنان را یکجا جمع کردهاى!»(13)
در روایت دیگرى، نظیر این حادثه رخ داد و پیامبر خدا به فروشنده دستور داد که جنس خوب و بد را از هم جدا کند و بعد فرمود: «در دین ما غش و گول زدن جایز نیست.»(14)
شبیه این روایات در سیره نظرى و عملى امام على علیهالسلام نیز به وفور وجود دارد. به عنوان نمونه از امام باقر علیهالسلام نقل شده است که فرمود:
«امیرمؤمنان علىبنابىطالب علیهالسلام عادت داشت که هر روز صبح به یکایک بازارهاى کوفه سر مىزد، در حالى که تازیانهاى دو شاخ به نام «سیبه» به همراه داشت. در هر بازارى مىایستاد و با صداى بلند مىفرمود: اى تاجران، پیش از داد و ستد، از خداوند خیر و نیکى بخواهید و با آسانگیرى در معامله، از خداوند برکت
بجویید و به خریداران نزدیک شوید (گران نفروشید تا از شما بگریزند) و خود را به زینت علم و بردبارى آرایش دهید و از دروغ گفتن و قسم خوردن بپرهیزید و از ظلم و ستم کناره گیرید و بامظلومان به انصاف رفتار نمایید و به رباخوارى نزدیک نشوید.»(15)
مبحث دوم ـ نظارت درونى یا خود کنترلى
این نوع نظارت در منابع دینى و اسلامى به خوبى قابل مشاهده است. در مقایسه با نظارت بیرونى، خود کنترلى بهترین و کارآمدترین سازوکار براى کنترل عملکرد افراد در قالب زندگى فردى، اجتماعى و نهادهاى سیاسى و مدیریتى است؛ زیرا نظارت و کنترلى که از بیرون بر افراد و عملکرد آنها مىشود، در صورتى جامع و «اثر بخش» خواهد بود که این افراد از درون نیز بر خود نظارت کنند؛ چرا که نظارت بیرونى قابل اِعمال بر این موارد نیست.
على علیهالسلام در تبیین اصل نظارت درونى مىفرمایند: «اجعل مِنْ نفسک عَلى نفسک رقیبا»؛(16) «از خودت مراقبى براى خویشتن قرار ده!» همچنین حضرت سجاد علیهالسلام نظارت درونى و خود کنترلى را عامل اصلى حرکت انسان در مسیر صحیح هدایت و تکامل دانسته و مىفرماید:
«اِبنَ آدم إنّک لاتَزالُ بِخَیرٍ ما کانَ لَکَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ وَ ما کانَتْ الْمُحاسَبَةُ مِنْ هَمِّکَ».(17) «اى فرزند آدم، تو همواره در مسیر خیرقرار خواهى داشت، مادامى که موعظه کنندهاى از درون داشته باشى و حسابرسى از خویشتن از کارهاى اصلى تو باشد.»
در اندیشه اسلامى، نظارت درونى و خود کنترلى صرفا مبتنى برانگیزه بیدارسازى وجدان فردى یا تقویت حس ملّیت خواهى نیست بلکه مبنا و انگیزه بنیادین آن، چیزى جز ایمان و اعتقادات دینى نیست؛ به عنوان نمونه اعتقاد به قیامت و معاد و باور به اینکه همه اَعمال ریزودرشت انسان روزى مورد حسابرسى دقیق و عادلانه قرار خواهد گرفت، یکى از عوامل اصلى ممانعت از کم کاریها، سهل انگاریها و خیانتها در روند انجام امور و سعى در انجام آن به بهترین و کاراترین وجه موجود است. از چنین منظرى کاهش سهل انگارانه بازده کار، نوعى آلودگى به معصیت الهى و مستوجب عقاب در آخرت و حسابرسى در آن روز است:
پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله در ضرورت توجه به حسابرسى و نظارت درونى نفسانى مىفرماید:
«حاسِبُوا أنْفُسکم قَبْل أن تُحاسَبُوا وَ زِنُوها قَبْل أَن تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرضِ الأَْکْبرَ.»(18) «پیش از اینکه به حساب شما برسند، خودتان را محاسبه کنید و قبل از اینکه شما را ارزیابى کنند، خودتان را بسنجید و براى رستاخیز آماده شوید.»
نتیجه بلافصلِ تقویت اعتقادات دینى و خود کنترلى در سطح جامعه، سازمانها و نهادهاى سیاسى و مدیریتى، بهرهمندى از سازوکارى ارزانتر به نسبت نظارتهاى بیرونى براى دستیابى به کارایى و کارآمدى و بازده بیشتر و جلوگیرى از اختلالات و انحرافات در این زمینه است، در چنین صورتى همه در صدد انجام امور به نحو احسن بوده و در صورت بروز هر گونه عیب و نقصى در عملکردشان، به سرعت در صدد رفع آن خواهند بود.
مبحث سوم ـ نظارت بیرونى و عمومى
در سامانه نظارتى اسلام، مسأله کنترل بر سازمان و عملکرد و کارایى و کارآمدى کارکنان، تنها در چارچوب وظایف و اختیارات مدیران و مسؤولان سازمانها و حاکمان خلاصه نمىشود، بلکه همه اعضاى سازمان و نظام سیاسى موظفاند براساس یک وظیفه شرعى بر عملکرد دیگر اعضاى سازمان و شهروندان حکومت، و حتى عملکرد مدیران و حکمرانان نظارت داشته باشند. این کنترل و نظارت همگانى از جایگاه ویژه و با اهمیتى برخوردار است و در آموزههاى دینى تأکید فراوانى بر آن شده است. خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید:
«شما بهترین امّتى بودهاید که براى انسانها پدیدار شدهاید (چه اینکه) امر به معروف و نهى از منکر مىکنید و به خدا ایمان دارید.»(19)
در این آیه ویژگى بارز بهترین امت، که همان امت اسلامى است؛ امر به معروف و نهى از منکر دانسته شده است؛ نظارت همگانى (امر به معروف و نهى از منکر) مایه کنترل عمومى و احساس مسؤولیت همگانى نسبت به یکدیگر گشته و با چنین نظارتى، نقاط ضعف و قوت در هر ردهاى بهتر و سریعتر تشخیص و رفع مىشود.
دو وظیفه بسیار مهم و کارساز «امر به معروف» و «نهى از منکر» در معارف اسلامى و سیره علوى، به صورت گسترده و روشن مورد عنایت و تأکید واقع شده و در حقیقت همان نظارت به مفهوم عام و فراگیر است. کسى در ترک این دو وظیفه خطیر معذور نیست و بهانه و سهلانگارى و فرار از مسؤولیت یا ضعف وعجز و جهل، نمىتواند مانع انجام وظیفه شود، بلکه در صورت لزوم، باید شرایط و مقدمات انجام وظیفه را فراهم کرد. ماحصل کاربرد و تحقّق این دو وظیفه، افزایش بازدهى و کارآیى در تمامى سطوح نظام سیاسى و برکات بىشمار اجرایى و کارى است.
نقش «عیون» و «عریف» و «نقیب»(20) و عوامل بازار و مأموران حسبه و «محتسب» نیز، در صدر و تاریخ اسلام و دوران خلفا، به این مبناى عمیق و ریشهدار اسلامى بر مىگردد. اداره و یا نهاد حسبه و نیز بحث آمرین به معروف و ناهیان از منکر و نیز بحث نظارت عمومى و نظارت بر صحت جریان امور و بحث تعزیر و تأدیب و تعزیرات حکومتى، از همین مفهوم بلند نشأت گرفته است و در واقع ترجمان این آیه شریفه است:
«مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند، خلق را به کار نیکو امر و از کار زشت نهى مىکنند...»(21)
وظیفه مردم و جامعه در این رابطه بسیار حساس و شفاف و ارزشمند است. در فرهنگ علوى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر و نقد عملکرد حکام و کارگزاران و انتقاد سالم و سازنده و مؤثر و نظارت و پیگیرى امور از سوى مردم، به عنوان یک وظیفه شرعى و یک تکلیف الهى، همواره مورد تأکید قرار گرفته است و مىتوان گفت مباحث امر به معروف و نهى از منکر و نظارت بر امر کارگزاران حکومتى و نصیحت و خیرخواهى زمامداران جامعه اسلامى، از ویژگى و عنایت خاصى برخوردار است؛ تا جایى که در بحث حقوق متقابل حاکم و مردم، به اصل نصیحت و دو طرفه بودن این اصل، همواره توجه شده است. در همین راستا پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودهاند:
«ثَلاْثٌ لایُغِلُّ عَلَیهِنَّ قَلبُ امُرِءٍ مُسلمٍ: إِخلاص الْعمل لِلّه، و النصیحة لأئّمة المسلمین، و اللزومُ لِجَماعَتِهمْ».(22) «سه وظیفه است که قلب انسانِ مسلمان، هرگز در آن خیانت روا نخواهد داشت: اینکه کارها را براى خدا انجام بدهد؛ همواره خیرخواه و ناصح زمامداران مسلمان باشد؛ جماعت مسلمانان را هرگز رها نکند.»
بدیهى است، تحقّق امر به معروف و نهى از منکر نه تنها کارایى و کارآمدى هر سامانه مدیریتى و نظام سیاسى را بالا مىبرد بلکه گستردهترین نوع نظارت مردمى را نیز به ارمغان خواهد آورد. دوران زمامدارى امام على علیهالسلام بخوبى نشانگر آن است که آن امام همام تا چه اندازه گستردهاى به این نوع نظارت و گزارشهاى واصله مردمى توجه و اتکا مىکرده و حتى بر حسب آنها نیز با والیان و حتى نزدیکان خویش؛ از جمله ابن عباس (والى بصره، در قضیه گزارش بىمهرى وى به قبیله بنى تمیم) برخورد عتابآمیز مىنموده است.(23)
جالب اینجاست که امام علیهالسلام حتى به شکایات و اطلاعاتى که از سوى نامسلمانان دریافت مىکرد نیز، ترتیب اثر مىداد و آنان را از حقوق اجتماعى، پابهپاى مسلمانان بهرهمند مىساخت. ایشان در نامهاى که به قرظة بن کعب انصارى مىنویسد، از او مىخواهد که به شکایت برخى از ذمیان در مورد نهر رسیدگى کند.(24)
مبحث چهارم: برخى سازوکارهاى نظارت بیرونى
با توجه به مطالب پیشگفته، مىتوان برخى از سازوکارها و اهرمهاى نظارت بیرونى را در اندیشههاى اسلامى اینگونه تبیین نمود:
1. امر به معروف و نهى از منکر
امر به معروف و نهى از منکر، مقدمه برخى از تکالیف عقلى است، از اینرو، به حکم عقل، لازم و واجب است.
توضیح آنکه: یکى از احکامى که عقل آن را درک مىکند «وجوب حفظ نظام» است. خرد همه انسانها در مىیابد که نظم زندگى بشر، باید پایدار باشد و لازم است که در برابر عوامل تهدید کننده، حفظ گردد. برهمین مبنا است که عقل، به لزوم تدارک همه امور، که در حفظ نظام نقش دارد، حکم مىکند. یکى از این عوامل امر به معروف و نهى از منکر است که در پایدارى زندگى اجتماعى و آسیبناپذیرى آن تأثیر جدى دارد. از اینرو، به عنوان مقدمه یک واجب عقلى واجب است.(25) بنابراین، علاوه بر اینکه مردم حق دارند در حوزه رفتار و روابط فردى و یا متقابل اجتماعى خویش آمر به خوبیها و معروفها بوده و از بدیها و منکرات برى باشند و آنها را نهى کنند؛ همچنین مىبایست به عنوان یک شهروند جامعه اسلامى از انجام این فریضه مهم نسبت به کلیه کارگزاران سیاسى خویش دریغ نورزند و این وظیفه را در هر عصرى با بهترین شیوه و قالبهاى رایج زمان خویش انجام دهند.
2. نصیحت زمامداران یا ائمه مسلمین
نصیحت زمامداران در فرهنگ اجتماعى مسلمین، پیشینهاى دیرینه دارد. نصیحت؛ خیرخواهى و دلسوزى است، یعنى هر گفتار یا عملى که در آن خیر منصوح، منظور شده باشد. ناصح با نصیحت خویش به ترمیم نقاط ضعف و کاستىهاى منصوح مىپردازد، از اینرو، نقش ناصح در اصلاح افراد، نقش خیاطى است که لباس کهنه، به دست او جلوه تازهاى پیدا مىکند و نواقص آن برطرف مىگردد. براین اساس و برطبق منابع اسلامى، وظیفه «نصیحت» در مقابل رهبر جامعه اسلامى، غیر از وظیفه «اطاعت» از اوست و امت اسلامى، علاوه بر حمایت از خواستههاى رهبرى و وفادارى به تعهدات با او، نباید از «نصیحت» وى غفلت نماید. همچنانکه امام على علیهالسلام مىفرمایند:
«وَ أَمّا حَقّی عَلَیکُمْ: فَالْوَفاءُ بِالْبَیْعةِ، وَ النَّصیحة فی المشهد و اْلمَغیب، وَ الإِجابةُ حین أدعوکُمْ وَ الطاعةُ حِینَ آمُرُکُمْ».(26) «و اما حق من بر شما این است که به بیعت خود وفا کنید و در نهان و آشکار، حق خیرخواهى را ادا نمایید.»
قوام اینگونه نصیحت، به انگیزههاى خیرخواهانه است و هر گونه گفتار و کردارى را با چنین نیتى؛ چه در لباس انتقاد و یا موعظه، تعریف، تمجید و جدال اَحسن و تذکر و... را در بر مىگیرد. با توجه به اهمیت باب «النصیحة لأئمّة المسلمین» محدّثان پرتلاش شیعه مانند کلینى در کتاب الحُجّه از «کافى»، محدّث کاشانى در ابواب «وجوب الحجة و معرفته» در کتاب «وافى» و همچنین علامه مجلسى در کتاب «الامامة» از بحارالانوار به این موضوع اشارات کافى و مشخص نمودهاند.(27)
3. نظارت بر مصرف مالیات
برخى از فقها، حق نظارت مردم را از طریق «پرداخت مالیات مردم به دولت» اثبات کرده و معتقد شدهاند که چون مردم به دولت مالیات مىپردازند، حق دارند بر موارد و کیفیت مصرف آن نظارت کنند. محقق نائینى در اینباره و در پاسخ به شبههاى در خصوص «عدم مشروعیت دخالت مردم» مىنویسد:
«نظر به شورویه بودن اصل سلطنت اسلامیه، چنانچه سابقا مبین شد، عموم ملت از این جهت مالیاتى که از براى اقامه مصالح لازمه مىدهند، حق مراقبت و نظارت دارند و از باب منع از تجاوزات در باب نهى از منکر به مندرج و به هر وسیلهاى که ممکن شود واجب است و تمکن از آن در این باب، به انتخاب ملت متوقف است. علاوه بر اینها، از جهات سیاسیه وظیفه فعل نظر به منصوبیت مقام و عدم تمکن از تحدید صحیح جز بر این وجه، موجب تعیّن نظر آن است...»(28)
4. حق پرسش و استیضاح از عملکرد حاکمان و حکومت
پرسش و استیضاح، دو نمود بارز از مشارکت سیاسى مردم است و از جمله حقوق سیاسى افراد محسوب مىشود. حکومت و نظام اسلامى، حکومتى پاسخ گو است و موظف است هم امکان سؤال و استیضاح را فراهم آورد و هم نسبت به آن احساس تعهد و مسؤولیت کند و متعهّدانه پاسخگو باشد. نتیجه چنین فرایندى، شفافسازى مواضع، برنامهها و عملکردهاى دولت و نظام اسلامى است که کمک بسیار مؤثرى در پیشبرد مقاصد آن و جلب پشتیبانى مردم از نظام خواهد بود.
امام على علیهالسلام در تأیید این حق و ضرورت استیفاى آن توسط حاکم اسلامى به مالک مىفرماید:
«اگر رعیت بر تو گمان ستم بُرد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان بگذار و با این کار آنان را از بدگمانىشان خارج ساز، که بدین رفتار، خود را به عدالت، خوى و عادت مىدهى و با عذرى که مىآورى، به آنچه مىخواهى مىرسى و آنان را نیز به حق استوار مىسازى.»(29)
وجود فضاى باز سؤال و استیضاح در جامعه اسلامى و یک نظام مردم سالار دینى را بر هر گونه ستایشهاى افراطى و متملقانه که آفت یک حکومت مردمى و اسلامى است سد مىکند، همچنانکه امام على علیهالسلام در خطبه 207 به شدت کبرورزى و ستایش و تملق خواهى حکام را نفى مىکند؛(30) زیرا عادت رهبران به تکریم و ستایش مانع شنیدن و برتافتن اعتراض و انتقاد خواهد بود.
5. تأکید بر صحت وجدان جمعى و قضاوت افکار عمومى و تجویز انتقادگرى و پذیرش آن
امام على علیهالسلام معمولاً حوادث و مسائل مهم جامعه را براى مردم تشریح مىکرد و برخوردارى مردم از اطلاعات صحیح و شفاف را حق آنان مىدانست و به مردم مىفرمود: «بدانید که شما این حق را نزد من دارید که جز اسرار جنگ را بر شما نپوشانم و کارى جز حکم شرع را بىمشورت شما انجام ندهم».(31) امام علیهالسلام ، والى را موظف مىداند که در برابر افکار عمومى پاسخگو باشد؛ به طورى که اگر مردم نسبت به عملکرد او شبهه و اشکالى داشتند، باید براى آنها توضیح بدهد و این کار را موجب آمادگى حاکم و همگامى او با مردم و استوارى جامعه در مسیر حق مىداند. بىشک چنین وظیفهاى به منزله محترم شمردن حق نظارت مردم و حق سؤال و انتقاد است.(32) با همین حکمت و فلسفه، امام علیهالسلام ، از مالک مىخواهد با مردم رابطه برقرار کند و از آنها فاصله نگیرد؛ زیرا احتجاب حاکم از مردم باعث گمراهى و بى اطلاعى از حقایق جامعه و ایجاد شک و تردید و بىاعتمادى مردم مىگردد.
امام علیهالسلام بر صحت وجدان جمعى و قضاوت افکار عمومى پافشارى نموده و ملاحظه آن را توسط زمامداران توصیه و به مالک اظهار مىدارد:
«همان گونه که تو ناظر حکام قبل از خود بودى، مردم برکار تو نظارت دارند و آنچه درباره آنها بگویى، درباره کارهایت قضاوت مىکنند. سند صلاح و خلوص حکام صالح، نظر و قضاوتى است که خداوند بر زبان مردم صالح جارى مىسازد.»(33)
امام علیهالسلام ، جماعت را رحمت مىداند و دست خدا را با جماعت مىبیند (ید اللّه مَعَ الجماعة).(34) این دو روایت مىتواند تأکیدى بر ضرورت استفاده حکومت و زمامداران از «عقل جمعى» باشد و بیانگر این واقعیت است که مردم در حال تشکّل جمعى براى به دست آوردن یک هدف معقول مىتوانند از فهم و عقل و وجدان یکدیگر بهرهبردارى کنند و هر یک از آنها میزان سنجش و کتابى گشوده، در مقابل دیدگاه دیگرى و زمامداران باشند.
6ـ تجویز مخالفت با حکومت و نقض بیعت در صورت عدم پایبندى زمامداران به شریعت
حکومت دینى متعهد به عمل به مقتضاى شرع است و اگر حکومت به تعهد خود عمل نکرد، مردم مجاز به مخالفت از دستورهاى حاکماند؛ به عبارت بهتر، تعهدات مردم و حکومت دینى متقابل است و اگر حکومت به تعهد خود پایدار نماند، متقابلاً محلى براى وفادار ماندن مردم به تعهدات خود نمىماند و خروج از مدار شریعت سبب و مجوّز عدم اطاعت مردم از نظام سیاسى خواهد بود. حضرت امیر علیهالسلام زمانى که عبدالله بن عباس را براى حکومت بصره مأمور مىساخت، خطاب به مردم فرمود:
«اى مردم، من عبدالله بن عباس را به عنوان جانشین خود بر شما حاکم و والى قرار دادم. سخن او را بشنوید و از امر او، مادامى که در اطاعت خدا و رسول اوست اطاعت کنید
و اگر بدعتى نهاد یا از حق روىگردان شد، به من اطلاع دهید تا او را از حکومت کردن بر شما عزل کنم.»(35)
بنابه این بخش، مىتوان فهمید که اولاً، ملاک تبعیت از حاکم، حرکت و رفتار او بر مبناى شریعت و حق و احکام الهى است؛ ثانیا، وظیفه مردم نظارت بر کار حاکمان است و در صورت مشاهده خلاف شرع و به حکم خرد جمعى مسلمانان موظف به برکنارى او هستند؛ ثالثا ، این برکنارى باید قانونمند و از طرق قانونى صورت گیرد؛ از این رو حضرت فرمودند در صورت خروج عبداللّه بن عباس از حق، به من اطلاع دهید تا او را عزل کنم؛ یعنى خودسرانه عمل نکنید و نظم و امنیت جامعه را به هم نزنید.(36)
7. قائل شدن حق حیات سیاسى براى مخالفین (اپوزیسیون)
امروزه در بسیارى از نظامهاى سیاسى، اعطاى حق مزبور به مخالفین به عنوان یکى از شاخصههاى دموکراسى و قبول حق نظارت بر حکومت، حتى از سوى اقلیتهاى موجود در نظام و جامعه سیاسى تلقى مىشود. در نظام اسلامى این امنیت سیاسى و اعطاى حق نظارت حتى به مخالفین منظور شده است، در حکومت علوى، شاهد دایره وسیع تأمین امنیتى هستیم که امام على علیهالسلام به مخالفین خود مىداد؛ مثلاً تا وقتى خوارج دست به شمشیر نبردند و به محاربه برنخاستند، همچنان از سهم بیت المال از سوى امام علیهالسلام بهرهمند مىشدند. امام علیهالسلام امنیت و آزادى بسیارى از شخصیتهاى مخالف زمان خویش را که با وى بیعت نکرده بودند، تضمین نمود و هیچیک را وادار به بیعت نکرد و یا از خواستشان بازنداشت که از جمله این افراد معروف مىتوان عبدالله بن عمر، سعد بن ابى وقاص، حسان بن ثابت، کعب بن مالک، سلمة بن مخلد، ابوسعید خدرى، محمدبنمسلمه، نعمان بن بشیر، زیدبن ثابت، رافع بن خدیج، فضالة بن عبید و کعب بن عجره را نام برد.(37)
گفتار سوم ـ نظارت بیرونى در نظامهاى سیاسى و جمهورى اسلامى ایران به طور اعم
امروزه بیشتر نظامهاى سیاسى و از جمله نظام جمهورى اسلامى ایران، از سازوکارهاى مشترک و عام براى نظارت بیرونى برقدرت سیاسى دولت و کارگزاران آن، بهره مىبرند که مىتوان از پدیده تفکیک قوا، نظام پارلمان و نمایندگى، کارکرد جوامع مدنى و امثال آن نام برد. در این گفتار، به طور اجمال به این سازوکارها اشاره مىشود:
مبحث اول ـ تفکیک قوا
در عصر حاضر، در بسیارى از کشورها، تشکیلات حکومتى به سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه تقسیم مىگردد که از آن به «تفکیک قوا» یا «تفکیک قدرت حکومت» تعبیر مىشود. این نظریه، که ریشه آن در دوران قدیم به ارسطو و در دوره جدید به دیدگاه منتسکیو (از نویسندگان معروف فرانسوى) در قرن هیجدهم بر مىگردد؛ بدین معنى است که وظیفه حکومت را باید مجموعه افراد متفاوتى به اجرا در آورند و هر کدام از این مجموعهها باید به حوزه عمل خود محدود، و در آن حوزه نیز مستقل و برتر باشد.
اصلىترین برآیند و ارمغان سازوکار تفکیک قوا، دستیابى بهتر به نظارت بر قوا و کنترل و مهار آن است که با تقسیم قدرت و نظارت متعامل سه قوه بریکدیگر صورت مىپذیرد. براین مبنا، هر یک از قوا دیگرى را کنترل و نظارت مىکند و از تمرکز قدرت و به فساد کشیده شدن آن ممانعت به عمل مىآورد و مانع از بروز خودکامگى مىشود. در عین حال، حاصل تفکیک قوا، همکارى بدون دخالت و اعمال نفوذ در میان قوا و همراه با موازنه و تعادل آنها است. همچنین با کنترل قدرت هر یک از قوا، و نظارتپذیر شدن آنها از این طریق، امنیت و آزادى مردم بهتر تأمین مىشود و از خطر استبداد و خودکامگى کاسته مىگردد، ضمن اینکه قوایى مانند مقننه و مجریه نمىتوانند یکدیگر را منحل نمایند.
باید اذعان نمود که در جمهورى اسلامى ایران، تفکیک قواى نسبى اعمال مىشود لذا رژیم مبتنى بر تفکیک قوا در ایران شیوه منحصر به فرد خود را داراست، بنابراین، گرچه تفکیک قوا مطابق اصل 57 قانون اساسى پذیرفته و قانونى است، اما قواى حاکم سه گانه کاملاً مستقل از یکدیگر نیستند و به خصوص مطابق همین اصل مىبایستى تحت نظر ولایت امر فعالیت کنند، با این وجود، سه قوه در چارچوب وظایف قانونى مختار و مستقل بوده و مرتبط با قواى دیگر به انجام وظیفه مىپردازند.
مبحث دوم ـ پارلمان و پارلمانتاریسم و اصل نمایندگى
اصل نمایندگى مبناى مشارکت غیر مستقیم مردم در حکومت، از طریق نمایندگان خویش است. البته در حکومتها، همه مقامات و کارگزاران به وسیله مردم انتخاب نمىشوند، اما آنان که مستقیما انتخاب نمىشوند، مىبایست به وسیله سازوکارهایى توسط منتخبین مستقیم مردم برگزیده و اعمالشان مورد نظارت و کنترل قرار گیرد.
نظام و اصل نمایندگى به عنوان یک نقطه عطف؛ سرآغاز پیدایش نوع جدیدى از ساخت سیاسى و مفاهیم نوین در قالب دولتهاى انتخابى، دولت نمایندگى، تشکیل و تأسیس نهادهاى تقنینى، اصل مسؤولیت فرمانروایان، حق دخالت در تعیین سرنوشت، اصل حقوق و آزادىهاى فردى و... تاکنون شده است. حاکمیت ملت یا مردم در این رژیمها، به جاى آنکه مستقیما به وسیله خود مردم اعمال شود، توسط نمایندگان آنها اجرا مىگردد. در نظام نمایندگىِ مبتنى بر دموکراسى غیرمستقیم امروز، مردم به جاى آنکه خود در میدانهاى بزرگ گرد آیند و تصمیم بگیرند، در انتخاب عمومى، نمایندگان خود را برمىگزینند و به مجالس مقننه مىفرستند تا به نمایندگى آنها، به اعمال حاکمیت بپردازند و بر اِعمال قدرت از سوى دولت نیز نظارت نموده و هر گونه افسار گسیختگى آن را با سازوکارهاى قانونى؛ مانند استیضاح، عزل و انفصال کارگزاران اجرایى و امثال آن مهار نمایند. مأموریت نمایندگان، علاوه بر تصمیمگیرى از سوى ملت، اعمال نظارت آنها به گونه غیر مستقیم برکارگزاران اجرایى و کنترل قدرت آنها است و البته نوع این نظارت و کنترل با توجه به نوع پارلمانى و یا ریاستى بودن نظام سیاسى دستخوش کمى و افزونى است. شایان ذکر است، اگر قوه مجریه در برابر پارلمان یا قوه مقننه مسؤول باشد، حکومت را پارلمانى یا کابینهاى مىنامند، اما اگر قوّه مجریه مسؤول پارلمان نباشد، نظام حکومت، ریاستى خواهد بود. در نظام ریاستى، قوه مجریه از پارلمان برنیامده است تا پارلمان بتواند آن را عزل کند؛ به بیان بهتر، حکومت پارلمانى یا کابینهاى مبتنى بر ائتلاف و همکارى قواى مجریه و مقننه است و حکومت ریاستى بر جدایى کامل این قوا قرار دارد. بریتانیا نمونه کلاسیک حکومت پارلمانى و آمریکا نمونه حکومت ریاستى هستند. همچنین نظامهاى پارلمانى در دنیا معمولاً به دو شکل تک مجلسى و یا دو مجلسى انجام وظیفه مىکنند. کشورهایى که از وسعت، قلمرو و تنوع قومى و گستره جمعیتى و ایالتى بیشترى برخوردارند، به خاطر نظارت و کنترل بیشتر بر تقنین قوانین و لحاظ دقیقتر مطالبات عمومى، به شیوه دو مجلسى، بیشتر روى آوردهاند. هر چند به دلیل تداخلها و تزاحمهاى وظایف دو مجلس، که بعضا پیش مىآید، شاهد روند کاهش نظامهاى دو مجلسى در عرصه جهانى مىباشیم.
مبحث سوم ـ جامعه یا جوامع مدنى
جامعه مدنى مجموعه نهادها، انجمنها و تشکلات اجتماعى است که به صورت واسطه بین دولت و مردم، وظیفه تجمیع خواستهها و مطالبات عمومى و انتقال و انعکاس آنها را بر عهده داشته و برفرآیند عملکرد دولت؛ چه به طور کلى و چه به طور اخص و در زمینه نوع پاسخگویى به مطالبات عمومى پیشگفته به صورت مستقل و خود جوش انجام وظیفه مىنماید. اساسا جامعه مدنى مستقل و غیر وابسته، نماد نظامهاى مردمسالار و نظامپذیر و در خدمت مصالح عمومى است هر چه نظامهاى سیاسى بسته، خودکامه و غیررقابتى و نظارتناپذیر باشند، دایره تحمل جامعه مدنى در آنها تنگتر شده و به استحاله این تشکلها و تبدیل آنها از نوع مستقل و خود جوش، به نوع وابسته و دولتى و غیر متکثر مىانجامد.
بدین ترتیب جامعه مدنى وقتى معنى و قوام مىیابد که نه تنها از قدرت سیاسى استقلال داشته و خودمختار باشد، بلکه بر نهادهاى دولت نیز اعمال قدرت یا نفوذ کند. جامعه مدنى بر طبق تعریف مىباید حاوى مجموعهاى از حوزههاى عمومى خود مختار باشد که در درون آنها، انجمنها و نهادهاى جامعه مدنى بتوانند به امور خود و در راستاى تحصیل منافع صنفى و عمومى سروسامان بدهند و در مسیر نظارت برعملکرد دولت و جلوگیرى از تعدى و اجحاف محتمل به حقوق و مصالح عمومى، عمل نموده و روابط متعامل و اندام وارى بین خود با مردم از یک سو و با دولت از سوى دیگر برقرار سازند تا امکان مشارکت و مساهمت سیاسى شهروندان در اداره حکومت میسّر گردد.
انحصار قدرت و منابع آمریت در دست هر گروه اجتماعى یا نهاد سیاسى، به وجهى که مانع از مشارکت و رقابت دیگر گروهها و نهادها گردد، مانع تحقّق جامعه مدنى و مردمسالارى است. رابطه نهادى، اندام وار و نظارتگرى میان جامعه مدنى و دولت، معمولاً در قالب نهادهاى پارلمانى و حزبى و ارتباط جمعى صورت مىپذیرد. مجالس قانونگذارى، احزاب، سندیکاها، اتحادیهها، گروههاى فشار و گروههاى ذىنفوذ، مطبوعات و رسانهها مجارى ارتباط میان جامعه مدنى و دولت هستند، که خود نیز به نوبه خویش بر عملکرد دولت و نهادهاى آن نظارت بیرونى دقیقى را مىتوانند اعمال کنند. هر چند این عملکرد نظارتى مىتواند به حسب غلبه گرایشهاى صنفى، جناحى، بومى، نژادى و... بر علایق ملى و دینى، دچار آسیبپذیرى و خدشه شده و از مسیر اصلى و کار ویژه صحیح خود منحرف شود که بعضا چنین وضعى نیز رخ مىدهد.
باید اذعان کرد که در میانِ تشکلهاى جامعه مدنى، احزاب و نظامهاى حزبى از اهمیت بسزاترى در نظارت بر قدرت سیاسى و نهادهاى آن برخوردارند. حزب در حقیقت گردهمایى پایدار گروهى از مردم است که از عقاید مشترک و تشکیلات منظم برخوردارند که با پشتیبانى مردم براى به دست آوردن قدرت سیاسى و یا نظارت و کنترل بر آن، از راههاى قانونى مبارزه مىکنند و معمولاً با حضور در انتخابات پارلمانى و یا استفاده از تبلیغات و قدرت رسانهها بیشترین کنترل و نظارت را بر قدرت کارکردى نظام سیاسى، اعمال مىنمایند.
ساختار جوامع مدنى و میزان قوت و ضعف آن در قبال دولت و به ویژه در نوع عملکرد نظارتىاش، طبعا در جوامع و ادوار متفاوت، گوناگون است و به عوامل متنوّعى؛ از جمله صورتبندى شکافهاى اجتماعى، نوع و فعالیت نیروهاى اجتماعى، انسجام یا سازمان نیافتگى طبقات اقتصادى، نوع فرهنگ سیاسى و سنتهاى تاریخى، میزان تداوم هویتهاى سنتى، ماهیت اجتماعى رژیم سیاسى، میزان فعالیت سیاسى اجزاى جامعه مدنى و غیره بستگى دارد. همچنین برمبناى نوع تعامل و یا قوت و ضعف جامعه مدنى با دولت، مىتوان دو طیف اصلى نظامهاى سیاسى موجود؛ یعنى لیبرال دموکراسى و نظامهاى توتالیتر را تعریف کرد. به مدعاى لیبرال دموکراتها، در این نوع نظام سیاسى، دولت عنصرى ضعیف، منفعل و متأثر در جامعه مدنى است و غایاتش با غایات جامعه مدنى یکسان است، در حالى که در رژیم توتالیتر، دولت اقتدار طلب با دستگاه سلطه و ایدئولوژى کاذب و فراگیر خود، فرد و جامعه مدنى و گروههاى اجتماعى را مقهور خود مىسازد و با به خدمت گرفتن آنها، اجازه کنترل قدرت و نظارت بر آن را به آنها نمىدهد.
خوشبختانه و به ویژه بعد از انقلاب اسلامى، در کشورمان شاهد نضج و شکوفایى و بالندگى تدریجى نهادها و جامعه مدنى و به ویژه احزاب بوده و هستیم.(38) البته این شکوفایى از مشکلاتى نیز، به ویژه در حوزه عملکرد احزاب رنج مىبرد که از جمله آنها: نهادینه نشدن فعالیتهاى جامعه مدنى و حزبى و عدم رشد بهینه نهادهاى اجتماعى، ضعف بنیه اقتصادى این تشکلها، وابستگىهاى آشکار و پنهان آنها به دولت و عناصر دولتى، موسمى و فصلى بودن عملکرد، وجودتشکیلات سیاسى بى نام و نشان، وجود فرهنگ رقابت ستیزى وضعف فرهنگ تسامح و مدارا و رعایت نشدن قواعد بازى مبتنى بر مسالمتجویى، تمرکزگرایى زیاد دولت و ضعف تکثرگرایى لازم در کلیه امور را مىتوان نام برد.(39)
مبحث چهارم ـ رسانهها، افکار عمومى
همانگونه که گفته شد، رسانههاى مختلف نوشتارى، دیدارى و شنیدارى، از ظروفى است که جامعه مدنى و تشکلهاى مختلف، از طریق آنها برساخت و عملکرد قدرت تأثیر گذاشته و نظارت و کنترل خود را بر آن اعمال مىنمایند. آنچه مهم مىنماید این است که از جانب دیگر همین رسانهها خود نیز مىتوانند به عنوان ابزار افزایش قدرت و افسارگسیختگى دولت و سلطه بیشتر آن بر ضدّ منافع و مصالح اجتماعى باشند و ابزار گونه در خدمت عوامفریبى و دستکارى افکار عمومى و ایدئولوژى سازى نظامهاى سلطه قرار گیرند. در هر حال، نقش مثبت رسانهها در فرایند توسعه و نضج مشارکت سیاسى مردم و بالندگى نظامهاى مردمسالار به گونهاى است که از رسانهها، به عنوان رکن چهارمِ دموکراسى یاد مىشود.
از سویى، «افکار عمومى» نیز نقش غیر قابل انکارى در فرایند نظارت بر دستگاه و نظام سیاسى جوامع دارد و امروزه حرکت بر مبناى افکار عمومى، از شاخصههاى حکومتهاى دموکراتیک به حساب مىآید. در میان عقاید و نظریات گوناگون، که در سطح هر اجتماع وجود دارد، نظرى که اکثریت آشکارى از شهروندان دارند، افکار عمومى نامیده مىشود. با توجه به نقش تأثیرگذار و نظارت کننده افکار عمومى بر ساخت و عملکرد قدرت در نظام سیاسى، تأثیرگذارى بر این افکار و جهت دهى خاص به آن از اهداف مهم تشکلها و جامعه مدنى و به ویژه دولت و نهادهاى آن است و هر یک سعى مىنمایند افکار عمومى را به نفع خود و علیه دیگرى بسیج نمایند.
مبحث پنجم ـ مخالفان سیاسى یا اپوزیسیون
در دولتهاى دموکراتیک امروز، منظور از اپوزیسیون، احزاب یا گروههاى سیاسى سازمان یافتهاى است که مخالف حکومت موجود هستند و در حمایت قانون، از آن انتقاد مىکنند و در صورت کسب اکثریت آرا در انتخابات آزاد، قدرت سیاسى و اداره امور کشور را به دست مىگیرند.(40) بدیهى است تحمّل مخالفان به عنوان یک گروه سازمان یافته در قدرت سیاسى و عدم برخورد سرکوب گرایانه و خشن با آنها، ظرفیت نظام سیاسى در نظارت پذیرى و پاسخگویى به مردم و نهادها و جامعه مدنى را بالا برده و از تبدیل این اپوزیسیونها به گروههاى مخفى کار و زیر زمینى وغیرقانونى جلوگیرى مىکند. به عکس در حکومتهاى غیر دموکراتیک، اپوزیسیون شامل احزاب و گروههاى سیاسى کم و بیش سازمان یافتهاى است که مخالف سیاستهاى جارى و کل نظام سیاسى هستند و بدون آنکه از حمایت قانونى برخوردار باشند، به انتقاد از حکومت مىپردازند و یا به مبارزه با آن روى مىآورند، بدون آنکه امکان کسب قدرت از طریق مسالمتآمیز را دارا باشند. بدیهى است در اینگونه حکومتهاى بسته و اقتدار طلب که تاب تحمّل اپوزیسیون وجود نداشته و با آنها با خشونت و سرکوب رفتار مىشود، سطح نظارتپذیرى و پاسخگویى حکومت تنزل نموده و این گروهها به فعالیت غیر مسالمتآمیز و خشونتبار و غیر قانونى و مخفى علیه حکومت روى خواهند آورد و فعالیت سیاسى «در نظام» آنها به فعالیت «بر ضد» نظام و حکومت تبدیل شده و حالت افراطى و براندازانه خواهد گرفت، این در حالى است که امروزه در نظامهاى سیاسى پیشرفته، حتى بودجهاى براى فعالیت اپوزیسیون و احزاب مخالف در نظر مىگیرند و از این احزاب به عنوان «احزاب بدیل و منتظر» در به دستگیرى محتمل حکومت یاد نموده و برایشان چنین نقشى قائل مىشوند.
مبحث ششم ـ ادوارى و مقطعى نمودن مناصب سیاسى
شایان ذکر است که از جمله دیگر سازوکارهاى نظارت بیرونى، ادوارى و مقطعى کردن مناصب صاحب منصبان نظام سیاسى است که در بسیارى از کشورها و دولتهاى مردم سالار، این اصل تبعیت مىشود. رعایت چنین اصلى سبب مىشود که کارگزاران سیاسى احساس حکومت مادام العمر نکنند و خود را مصون از خطا و نظارت به شمار نیاورند و بدانند که در نهایت مقطع محدود زمان ریاستشان، مىبایستى پاسخگوى اعتماد مردم به سپردن مسؤولیت به خویش بوده و مسؤولیت عملکرد خود را به گردن گرفته و بتوانند از آن به درستى دفاع نمایند. در جمهورى اسلامى نیز به استثناى مقام ولایت فقیه، تمامى منصبها مقطعى و ادوارى است و در مورد عدم ادوارى بودن مقام ولایت فقیه نیز باید گفت که چون نصب و عزل چنین مقامى بستگى به داشتن و احراز شرایط ویژه و سپس فقد آنها است، لذا نمىتوان آن را محدود به مقطعى خاص کرد. هر چند در مذاکرات مجلس خبرگان اول، پیشنهادهایى مبنى بر زعامت ولىّ فقیه در یک دوره دهساله مطرح شد که اعضاى خبرگان به دلایلى آن را رد کردند؛ از جمله این استدلالها این بود که دورهاى کردن منصب عالیه و مهم ولایت فقیه، منجر به تضعیف جایگاه این مقام شامخ خواهد شد و مانند بسیارى از مناصب دیگر سیاسى، ولىّ فقیه در چنین حالتى و در سالهاى آخر دوره زعامت، ممکن است از حرف شنوى و نفوذ کلام لازم برخوردار نبوده و این امر لطمات زیادى به امنیت و ثبات کشور وارد سازد.(41)
گفتار چهارم ـ نظارت بیرونى در جمهورى اسلامى ایران، به طور اخص
در نظام جمهورى اسلامى ایران، براى کنترل و نظارت بر قدرت سیاسى و محدود کردن آن، علاوه بر سازوکار تحدید زمانى مناصب، نهادهاى متعددى در قانون براى
نظارت و کنترل مسؤولان و قواى حاکم در نظر گرفته شده است که در دو نوع سازوکار دولتى و غیر دولتى به این مهم مىپردازند. ابتدا سازوکارهاى دولتىِ نظارت بیرونى ذکر مىشود:
1. پاسخگویى قواى حاکم به رهبر (نظارت عالیه ولى فقیه)
همانطور که گفته شد طبق اصل 57، که قواى سه گانه را زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت مىداند، بالاترین و قوىترین سازوکار تحدید قدرت زمامداران اجرایى، تقنینى و قضایى در کشور، رهبرى مىباشد همچنانکه در اصل 110 بخشى از وظایف نظارتى رهبر و از جمله «نظارت بر حسن اجراى سیاستهاى کلّى نظام» به دقت بیان شده ا ست. همچنین اصل113 قانون اساسى، رهبر را در رأس هرم حاکمیت قرار داده است. تأسیس نهاد رهبرى در جامعه اسلامى بدین معنا است که مجارى امور در دست فقیه واجد شرایطى قرار گیرد که ضامن عدم انحراف سازمانهاى مختلف از وظایف اصیل اسلامى خود است. اصولاً بخشى از وظایف و مسؤولیتهاى قوه مجریه و نیز طبق اصل 60 قانون اساسى مستقیما بر عهده رهبر است در عین حال، امضاى حکم ریاست جمهورى پس از انتخاب مردم و اختیار عزل وى پس از رأى مجلس یا تصمیم دیوان عالى کشور مبنى بر عدم صلاحیت رئیس جمهورى، موجب دخالت رهبر در وظایف رئیس جمهورى مىشود، این امر مستلزم نظارت کامل و مستمر رهبر بر کار وى و پاسخگویى رئیس جمهور به ایشان است.
2. نظارت مجلس خبرگان بر رهبرى
رهبرى و ولایت فقیه در جمهورى اسلامى نظارتبردار است و قداست اینگونه رهبرى، با نظارتپذیرى کاملاً سازگار مىباشد. این نظارت طبق اصل 111 قانون اساسى به عهده مجلس خبرگان است همچنان که در قسمتى از این اصل آمده است:
«هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونى خود ناتوان شود، یا فاقد یکى از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود که از آغاز فاقد بعضى از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصدو هشتم مىباشد...»(42)
بنابراین، تشخیص بقاى صلاحیت یا شرایط لازم رهبرى و توانایى بر انجام وظایف محوّله که در قانون اساسى وجود دارد، با این مجلس ـ به عنوان نمایندگان امت ـ است و در صورت فقدان شرایط، رهبرى، ثبوتا، منعزل شده و اثباتا، از سوى این مجلس عزل مىشود. نظارت مزبور، نظارتى مستمر و دائمى است.
3. نظارت شوراى نگهبان
مطابق اصل 96 قانون اساسى «تشخیص عدم مغایرت مصوّبات مجلس شوراى اسلامى با احکام اسلام با اکثریت فقهاى شوراى نگهبان و تشخیص عدم تعارض آنها با قانون اساسى بر عهده اکثریت همه اعضاى شوراى نگهبان است». وظیفه دیگر نظارتى این شورا، بر نظارت بر انتخابات خلاصه مىشود. مطابق اصل 99 قانون اساسى، «شوراى نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبرى، ریاست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى و مراجعه به آراى عمومى و همه پرسى را برعهده دارد.»
4. نظارت ریاست جمهور بر وزرا و مسؤولیت وى در قبال عملکرد آنها
رئیس جمهور، ریاست هیأت وزیران را برعهده دارد، به همین خاطر، طبق اصل 134 در برابر مجلس شوراى اسلامى مسؤول اقدامات جمعى وزیران است و به عنوان رئیس دولت باید در قبال نمایندگان ملت پاسخگو باشد. همچنین به موجب اصل 122 قانون اساسى، وى در حدود اختیارات و وظایفى که به موجب قانون اساسى و یا قوانین عادى بر عهده دارد، در برابر ملت و رهبر و مجلس شوراى اسلامى مسؤول است.(43) همچنین مطابق اصل 137، هر یک از وزیران، مسؤول وظایف خاص خویش در برابر رئیس جمهور و مجلس است و در امورى که به تصویب هیأت وزیران مىرسد، مسؤول اعمال دیگران نیز هست.
5. نظارت مجلس شوراى اسلامى
طبق قانون اساسى، مجلس علاوه بر وضع قوانین، حق نظارت مستمر بر اجراى قوانین را بر عهده دارد. در اصل 76 آمده است که مجلس شوراى اسلامى حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد و در اصل 90 اشاره شده که «هر کس شکایتى از طرز کار مجلس یا قوه مجریه یا قوه قضائیه داشته باشد مىتواند شکایت خود را کتبا به مجلس شوراى اسلامى عرضه کند. مجلس موظف است به این شکایات رسیدگى کند و پاسخ کافى بدهد و در مواردى که شکایت به قوه مجریه و یا قوه قضائیه مربوط است، رسیدگى و پاسخ کافى از آنها بخواهد و در مدت متناسب نتیجه را اعلام نماید و در مواردى که شکایت به قوه مجریه و یا قوه قضائیه مربوط است، رسیدگى و پاسخ کافى از آنها بخواهد و در مدت متناسب نتیجه را اعلام نماید و در مواردى که مربوط به عموم باشد به آگاهى عامه برساند.» قانون اساسى در اصل 86، مصونیت لازم جهت انجام این وظیفه نظارتى را براى نمایندگان تمهید نموده است. نمایندگان همچنین در راستاى وظایف نظارتى، طبق اصل 89 مىتوانند طى شرایطى وزرا را استیضاح نمایند و یا طبق اصل 88 رئیس جمهور و یا وزرا را مورد سؤال قرار دهند. از سویى اصول 54 و 55 قانون اساسى از نهاد دیوان محاسبات کشور یاد مىکند که زیر نظر مجلس شوراى اسلامى، بر کلیه حسابهاى وزارتخانهها، مؤسسات، شرکتهاى دولتى و سایر دستگاههایى که به نحوى از انحا از بودجه کل کشور استفاده مىکنند، نظارت مالى مىنماید.
6. نظارت قوه قضائیه
قوه قضائیه بنا به اصل 156 قانون اساسى، قوهاى است مستقل که پشتیبان حقوق فردى و اجتماعى و مسؤول تحقّق بخشیدن به عدالت مىباشد؛ از جمله این وظایف، رسیدگى و صدور حکم در مورد تظلّمات، تعدیات، شکایات و... احیاى حقوق عامه، گسترش عدل و آزادىهاى مشروع و نظارت بر حسن اجراى قوانین است. براى انجام وظایف مذکور، قوه قضائیه به روشهاى مختلف بر کار دولت و قوه مجریه نظارت و کنترل دارد، همچنانکه پاسخگویى متقابل قوه مجریه در موارد زیر خلاصه مىشود:
الف. دارایى رهبر، رئیس جمهور، وزرا و معاونان
رهبر، رئیس جمهور، معاونان وى و وزرا در مورد دارایىهاى خود و خانوادهشان، در برابر رئیس قوّه قضائیه پاسخ گو هستند. طبق اصل 142 قانون اساسى، رئیس قوه قضائیه به دارایى این افراد، قبل و بعد از خدمتشان رسیدگى مىکند که بر خلاف حق، افزایش نیافته باشد.
ب. نظارت بر حسن جریان امور و اجراى صحیح قوانین و پاسخگویى به شکایات
در اصل 174 قانون اساسى آمده است که «براساس حق نظارت قوه قضائیه نسبت به حسن جریان امور و اجراى صحیح قوانین در دستگاههاى ادارى، سازمانى به نام «سازمان بازرسى کل کشور» زیر نظر رئیس قوه قضائیه تشکیل مىگردد.» بنابراین علاوه بر مجلس شوراى اسلامى، قوه قضائیه نیز بر اجراى قوانین در دستگاههاى ادارى و اجرایى نظارت مستمر دارد و حتى افراد نیز مىتوانند علیه دوایر ادارى و کارکنان آنها به این سازمان شکایت نمایند.
از سوى دیگر دیوان عدالت ادارى، طبق اصل 173، براى رسیدگى بر اجراى صحیح قوانین در سازمانهاى دولتى و رسیدگى به تظلمات و شکایات مردم بوجود آمده است و ابزارى است در اختیار مردم تا بتوانند در راستاى دفاع از حقوق خویش از مأموران یا واحدها و یا آیین نامههاى دولتى شکایت کنند.
نهاد دیگر نظارتى قوّه قضائیه، دیوان عالى کشور است که طبق اصل 161، هدف آن نظارت بر اجراى صحیح قوانین در محاکم و ایجاد وحدت رویه قضایى و انجام مسؤولیتهاى محوله است. گفتنى است که این رکن قضایى به تخلّفات رئیس جمهور و جرایم وى نیز رسیدگى مىکند و در صورت اثبات تخلف و تقصیر، حکم تخلف مزبور را صادر کرده و به رهبر ابلاغ مىکند تا وى با در نظر گرفتن مصالح کشور اقدام لازم را مبذول و در صورت لزوم و گستردگى جرم، حتى وى را عزل کند.
باید اضافه کرد که در قانون اساسى نیز به سازوکارهاى غیردولتى نظارت بیرونى براى تحدید قدرت اشاره شده است؛ به عنوان نمونه در اصل 24 به جایگاه رسانههاى گروهى، مانند نشریات و مطبوعات در این زمینه عنایت شده است و یا در اصل 26 به منزلت و نقش احزاب، گروهها و جمعیتها و انجمنهاى صنفى، دینى و سیاسى در این مسیر توجه گشته است. اصل 27 این قانون، تشکیل اجتماعات و راهپیمائیها را بدون حمل سلاح و مشروط به عدم اخلال به مبانى اسلام، آزاد اعلام کرده است و یا در اصل 104 به نحوه ایجاد شوراهاى کارگرى و وظایف آنها اشاره وافى شده است. بدیهى است این سازوکارها نیز هر کدام به نوبه و تناسب خود مىتوانند در نظارت، کنترل و تحدید قدرت سیاسى زمامداران کاملاً مؤثر باشد.
استنتاج
از محتوا و مستندات این نوشتار به خوبى قابل استنباط است که اندیشههاى سیاسى و منابع اسلامى نیز نسبت به تراکم قدرت و امکان افسارگسیختگى و تجاوزگرى آن حساس بوده و دغدغه خاطر دارند و لذا چه در اندیشه معصومین علیهمالسلام و چه در سایر منابع اسلامى، با بحث نظارت بر قدرت و کنترل و تحدید آن بسیار جدى برخورد گشته و سازوکارهاى درونى و بیرونى متعددى براى این امر ـ چه در نظام نبوى و علوى و چه در نظام جمهورى اسلامى ـ معرفى و منظور شده است که به خوبى قابل رقابت با سازوکارهاى نظارت بیرونى در نظامهاى مدرن امروزى است و البته همانطور که در مقدمه گفته شد، نضج و شکوفایى و اثر بخشى افزونتر سازوکارها و اهرمهاى مزبور، نیاز به زمان و آزمون و تجربه بیشترى دارد و نمىتوان از تجربه کوتاه و بیست و پنج ساله جمهورى اسلامى در این زمینه، انتظار محصول قرنها کاوش و اندیشهورزى صورت گرفته در اندیشه و نظامهاى غربى را داشت.
بدین ترتیب مبرهن است که نه تنها ماهیت قدسى و دینى حکومت اسلامى و رهبران آن مانع از نظارت و کنترلپذیرى آن نیست بلکه در دیدگاههاى اسلامى سازوکارهاى بیرونى و متعدد براى اهداف پیش گفته، پیشبینى شده و در حال حاضر نیز جمهورى اسلامى از آخرین تجارب همساز با اسلام ـ موجود در اندیشه و نظامهاى غربى ـ در بحث نظارت برقدرت نیز سود مىبرد.
نکته حائز اهمیت این است که در نظام اسلامى شیعى، نظارت بیرونى بر قاعده اساسى نظارت درونى استوار است و میان این دو نظارت، تعامل کامل برقرار بوده و لازم و ملزوم یکدیگرند. البته با وجود اینکه دیدگاه اسلامى، مبناى اصلى نظارت را بر نظارت درونى و خود کنترلى رهبران و کارگزاران سیاسى گذاشته است، اما همزمان به این حد نیز کفایت ننموده و از عصرىترین روشهاى قانونمند نظارت بیرونى بر قدرت و تحدید و مهار آن استفاده مىنماید و در بهرهگیرى از تجربه و دانش روزافزون بشرى در این زمینه غفلت نمىورزد و خود را بىنیاز نمىبیند.
شایان ذکر است که در اندیشه سیاسى غرب، راهکارى براى منظور نمودن نظارت درونى در نظر گرفته نشده و این امر از دلایل اصلى عدم موفقیت کامل سازوکارهاى نظارت بیرونى این نظام سیاسى در تحدید و کنترل قدرت مىباشد.
پىنوشتها
________________________________________
1. ر. ک. به: ابوطالب خدمتى، انواع کنترل و نظارت در مدیریت اسلامى، حوزه و دانشگاه، شماره 23، تابستان 1379، ص105
2. ر. ک. به: على رضائیان، اصول مدیریت، تهران، انتشارات سمت، چاپ یازدهم، 79
3. پیو، هیکسون، هایلینگز، نظریه پرداز کلاسیک سازمان، سیدرضا برقعى، قم، مجتمع آموزشى عالى قم، 1379، صص51ـ50
4. براى ملاحظه برخى آیات دال بر اعمال نظارت الهى بر انسان ر.ک.به: قرآن مجید: توبه:105 و یونس:61
5. ر.ک.به: خدمتى، پیشین، صص106ـ105
6. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، قم، دارالکتب الاسلامیه، [بىتا]، ج100، ص61
7. نهج البلاغه، فیض الاسلام [بىنا]، 1351ش، نامه 53، بند 45، ص1011
8. همان، بند 43، ص1011
9. همان، نامه53، بند45، صص1012ـ1011
10. ر.ک.به: قربانعلى درى نجفآبادى، مبارزه با فساد در حکومت علوى، حکومت اسلامى، شمار17، تابستان 1379، صص281ـ280
11. یعنى؛ «به تحقیق در مورد تو این گونه به من گزارش رسیده است...».
12. یعنى؛ «در مورد شما به من خبر رسیده است...».
13. محمد بن یعقوب کلینى، اصول الکافى، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1411ق، ج5، ص161
14. متقى بن حسام الدین هندى، کنزالعمال، ج4، ص90
15. مجلسى، بحارالانوار، ج41، ص104
16. عبدالواحد تمیمى آمدى، شرح غررالحکم و دررالکلم، تصحیح سیدمیرجلال الدین حسینى ارموى، انتشارات دانشگاه تهران، 1360ش، ج1، ص129
17. مجلسى، پیشین، ج78، ص137
18. مجلسى، بحارالانوار، ج70، ص73
19. آل عمران:110
20. «عیون» به معناى بازرس و جاسوس و «عریف» نیز به معناى جاسوس و خبرچین مىباشد. همچنین «نقیب» ترجمان معانى مهمتر و سرپرست و رئیس قوم است. براى ملاحظه پارهاى از موارد که پیامبر صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام به گماشتن «عیون» و «عریف» و «نقیب» پرداختهاند، ر.ک.به: درى نجفآبادى، صص287ـ286
21. «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» توبه:71
22.کلینى، پیشین، ج1، ص403
23. براى آگاهى بیشتر از سیره امام على علیهالسلام ر.ک.به: على اصغر الهامىنیا، نظارت بر کارگزاران در حکومت علوى حکومت اسلامى، شماره 18، زمستان 1379، صص262ـ238
24. ر.ک.به: همان، ص254
25. ر.ک.به: محمد سروش، مبانى عقلانى امر به معروف و نهى از منکر، حکومت اسلامى، شمار24، تابستان 81، ص50، همچنین براى آگاهى بیشتر ر.ک.به: کتابشناسى حسبه و مقالههاى حسبه، امر به معروف و نهى از منکر، حکومت اسلامى، شمار13، پاییز 1378، به ترتیب در صفحات: 151ـ128و248ـ239
26. نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 34، بند10، ص114
27. براى آگاهى بیشتر ر.ک.به: محمد سروش محلاتى، نصیحت ائمه مسلمین، حکومت اسلامى، شماره اول، پاییز 1375، ص136
28. محمدحسین نائینى، تنبیه الامه و تنزیه الملّة، مقدمه و توضیحات به قلم سیدمحمود طالقانى، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1361ش، صص79ـ78. براى توضیح بیشتر ر.ک.به: سیدجواد ورعى، نظارت بر قدرت سیاسى در اندیشه حضرت امام خمینى رحمهالله ، (مندرج در امام خمینى و حکومت اسلامى، نهادهاى سیاسى و اصول مدنى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمهالله ، زمستان 1378)، ص285
29. نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 53، بند73، ص1026
30. همان، خطبه 207، بند12، ص686
31. «ألا و إِنّ لکم عندی أنْ لاأحتجزَ دُونکم سرّا إِلاّ فی حَرْبٍ وَ لا أطوی دُونَکُم أمرا إلاّفی حکمٍ»؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه50، بند2، ص982
32. براى اطلاع بیشتر در این باره ر.ک.به: سیدمهدى موسوى، انتقادگرى و انتقادپذیرى در حکومت علوى، حکومت اسلامى، شماره 17، پاییز 1379، صص314ـ293
33. نهج البلاغه، نامه 53، بند5، ص992
34. همان، خطبه 127، بند5، ص392
35. شیخ مفید، الجمل، تحقیق سیدعلى میرشریفى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1371، ص420
36. ر.ک.به: سیدمرتضى هزاوهاى، مردم سالارى در بینش و منش امام على علیهالسلام ، علوم سیاسى، شماره 11، زمستان 1379، ص57
37. ر.ک.به: مصطفى دلشاد تهرانى، حکومت حکمت، تهران، خانه اندیشه جوان، 1377، ص82، (به نقل از انساب الاشراف و مناقب خوارزمى).
38. براى بررسى و مطالعه وضعیت جامعه مدنى، ر.ک.به: ویژهنامه جامعه مدنى در جمهورى اسلامى ایران، فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره دوم، زمستان1377
39. براى آگاهى بیشتر از معضلات جامعه مدنى و احزاب در ایران، ر.ک.به: بهرام اخوان کاظمى، احزاب، ثبات سیاسى و امنیت، فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره چهارم، تابستان 1378، صص120ـ118
40. ر.ک.به: حسین بشیریه، آموزش دانش سیاسى، تهران، مؤسسه نگاه معاصر، چاپ دوم 1381، ص174
41. ر.ک.به: صورت مشروح مذاکرات بازنگرى قانون اساسى جمهورى اسلامى، 4 مجلد، تهران، اداره تبلیغات و انتشارات مجلس شوراى اسلامى، چاپ اول، 69ـ1368
42. براى آگاهى بیشتر در این باره ر.ک.به: محمد سروش، خبرگان و نظارت، حکومت اسلامى، شماره 14، زمستان 78، صص140ـ111
43. باید اشاره نمود که رئیس جمهور براى اطمینان از حسن اجراى امور و در صورت لزوم نظیر نظارت بر انتخابات و امور مشابه، مىتواند از تشکیلات بازرسى ویژه نهاد ریاست جمهورى استفاده کند. همچنین با توجه به اصل 113 قانون اساسى، حجت الاسلام خاتمى، نقش نظارتى خود را در اجراى قانون اساسى با تشکیل هیأت پیگیرى و اجراى قانون اساسى عمل نمود که پیش از این، در بین شش رئیس جمهور قبلى بىسابقه بود.
اما وضع در اندیشههاى سیاسى اسلامى چگونه است؟ آیا ماهیت قدسى و دینى حکومت و رهبران آن، مانع از نظارت و کنترلپذیرى آن مىشود؟ مدعاى این نوشتار بر آن است که در اندیشه و نظام اسلامى، علاوه بر بهرهگیرى از سازوکارهاى عمیق و گسترده نظارت درونى، سازوکارهاى متعدد و متنوّع بیرونى نیز اندیشه و تمهید شده است که بخوبى قابل رقابت با سازوکارهاى نظارت بیرونى در نظامهاى مدرن امروزى است هر چند نضج و شکوفایى آنها نیاز به زمان و آزمون و تجربه بیشتر دارد.
براى اثبات این مدعا و امکان انجام مقایسه لازم، پژوهش حاضر در چهار گفتار تهیه شده است: در گفتار اول، موضوع «نظارت و کنترل در علم مدیریت و ضرورت آن» آمده است. در گفتار دوم، به «نظارت در منابع اسلامى و نظام نبوى و علوى» مىپردازیم و در گفتار سوم، موضوع «نظارت بیرونى در نظامهاى سیاسى و جمهورى اسلامى ایران به طور اعم» مطرح مىگردد و در آخرین گفتار نیز، «نظارت بیرونى در جمهورى اسلامى ایران به طور اخص» و برمبناى قانون اساسى این کشور مورد مطالعه دقیق قرار مىگیرد.
گفتار اول: نظارت و کنترل در علم مدیریت و ضرورت آن
نظارت به معناى مراقبت، زیر نظر داشتن و دیدهبانى بر کار است. کنترل و نظارت به عنوان یکى از وظایف مدیر، از ارکان اصلى و عناصر حیاتى مدیریت سالم و کارآمد است. مدیران با انجام وظیفه و برنامهریزى، اهداف سازمان و راههاى دستیابى به آنها را مشخص مىکنند. آگاهى از اجراى دقیق برنامهها و اطمینان به حرکت سازمان در راستاى دستیابى به هدفهاى اصلى آن، در صورتى امکانپذیر خواهد بود که نظامى دقیق و جامع براى نظارت و کنترل وجود داشته باشد. هر سازمانى داراى منابع و امکاناتى است که براى رسیدن به اهداف سازمان، باید از آنها به صورت مطلوب و بهینه بهرهبردارى کند و این امر جز در سایه «وجود نظارت و کنترل» امکانپذیر نیست.(1)
بنابراین، در مدیریت هر سازمان، نظارت فرایندى اساسى است که از طریق آن مىتوان به حداکثر کارایى و اثر بخشى در راستاى اهداف سازمان دست یافت و به صحت پیشبینىهاى صورت گرفته در مورد برنامهها پى برد. از این نظر هیچ برنامهاى، بدون نظارت، به درستى اجرا نمىشود و نظارت نیز بدون وجود برنامه، مفهوم و معنى پیدا نمىکند. از آنجا که نظارت و کنترل، سازمان را در اصلاح انحرافها و تطابق عملکردها با اهداف مطلوب یارى مىدهد، مىتوان گفت که نظارت، نقش پویایى در هر سازمان ایفا مىکند. به طور کلى منظور از نظارت؛ «تلاشى است، منظم در جهت رسیدن به اهداف استاندارد»، «طراحى سامانه باز خورد اطلاعات»، «مقایسه اجزاى واقعى با استانداردهاى از پیش تعیین شده» و سرانجام «تعیین انحرافات احتمالى و سنجش ارزش آنها بر روند اجرایى که در برگیرنده حداکثر کارایى است».(2)
بدین ترتیب نظارت، کنترل و ارزیابى، یکى از مهمترین و اصلىترین ارکان هر نظم مدیریتى محسوب مىشود که در راهبرى، استحکام، اعمال صحیح مدیریت نقش اساسى و تعیین کننده ایفا مىکند. فرایند نظارت و کنترل معمولاً طى چهار مرحله زیر انجام مىگیرد:
مرحله اول: تعیین معیار (استاندارد) یا ضابطه براى کنترل.
مرحله دوم: مقایسه نتایج عملکردها با معیارها و استانداردهاى تعیین شده.
مرحله سوم: تشخیص میزان انحرافات و تحلیل علل بروز آنها.
مرحله چهارم: اقدامات اصلاحى و تنظیم و اجراى برنامهها و عملیات معطوف به آن.
«هنرى فایول» از پیشگامان علم مدیریت، عناصر اصلىِ علم یا فن مدیریت را در پنج چیز خلاصه کرده است:
تنظیم برنامه، سازماندهى، فرماندهى، هماهنگى، کنترل و نظارت.
وى معتقد است کنترل و نظارت اصلى منطقى است که چهار اصل دیگر را کامل مىکند و بازدید و رسیدگى به اجراى فرامین و دستورهاى داده شده به اعضاى سازمانى است، تا از این راه شیوه صحیح اجراى آنها دریافت گردد.(3)
براى وجود و استمرار فرایند کنترل صحیح، باید این فرایند سریع و دقیق باشد تا همه امور مربوط را در کوتاهترین زمان رسیدگى نماید و نارسایىها را به سرعت تشخیص دهد. بدین ترتیب ارزیابى کارایى و کارآمدى هر سازمان و کیفیت انجام امور با کنترل و نظارت سنجش مىشود.
گفتار دوم ـ نظارت در منابع اسلامى و نظام نبوى و علوىستند و فرشتگان در همه حال ناظر بر اعمال و رفتار آنان هستند و بنابراین، باید مواظب اعمال و رفتار خود باشند.(4) برهمین اساس، بحث نظارت انسان بر عملکرد خویشتن؛ به عبارت بهتر، مسأله «خود کنترلى» مطرح مىشود. به انسان مسلمان توصیه مىشود که همواره بر اعمال و رفتار خود نظارت داشته باشد و پیش از اینکه عملکردش مورد ارزیابى و سنجش دیگران قرار گیرد، خود عملکرد و رفتارش را ارزیابى و حسابرسى کند.
علاوه بر این دو نظارت، مسأله نظارت عمومى و همگانى مطرح است و به همه مسلمانان دستور داده شده است که در مقابل دیگران احساس مسؤولیت کنند و در صورت مشاهده عملکرد نادرست یا انحراف از اهداف و تخلّف از وظایف، تذکّر دهند و امر به معروف و نهى از منکر کنند. همچنین مسأله نظارت آشکار و پنهانى مطرح شده است. بنابراین، نظام جامع و کامل و نظارتى که مىتوان با استفاده از منابع و آموزههاى دینى استخراج کرد، داراى بخشها و انواع زیر است:
1. نظارت خداوند متعال(نظارت الهى).
2. نظارت فرد بر اعمال خود(خود کنترلى).
3. نظارت عمومى (نظارت همگانى).
4. نظارت سازمانى:
الف. نظارت آشکار و رسمى به صورت مستقیم یا غیر مستقیم.
ب. نظارت مخفى و پنهانى.(5)
امر خطیر نظارت و کنترل در سنت و سیره نبوى هم کاملاً رعایت مىشده است. حضرت امام رضا علیهالسلام در این باره مىفرماید:
«کانَ رَسُول اللّه صلىاللهعلیهوآله إذا وجَّه جیشا فَأَمَّهُمْ أمیرٌ بعث معهم من ثقاته من یتجسَّس له خَبَره».(6) «سیره پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله چنین بود که هر گاه لشگرى را اعزام و امیرى آنان را فرماندهى مىکرد، یکى از افراد مورد اعتماد خود را نیز با آنان مىفرستاد تا خبرها را به طور پنهانى به آن حضرت برساند.»
على علیهالسلام نیز با تدبیر و سازماندهى گسترده، نظارت و کنترلى سازمان یافته و دقیق را در فراخناى جامعه اسلامى سامان داده بود و انواع و اقسام نظارتهاى پیشگفته، در حکومت ایشان مشهود بود، هر چند فکر و تشریح کلیه مراحل و مستندات این بازرسى از حوصله این مقال خارج است.
در سیره امام على علیهالسلام انتخاب مدیران اصلح و کارآمد، اعمال سیستم هشداردهى و پیشگیرى نسبت به خلافهاى احتمالى مدیران، مراحل پیشینى قبل از نظارت مىباشد؛ یعنى کارگزارى مدیران شایسته و کاردان و اعلان هشدارهاى لازم به تنهایى موجد مدیریت بهینه و کارا نیست و در مراحل بعدى نظارت و کنترل سامان یافتهاى جهت ارزیابى عملکرد لازم است.
جالب اینجاست که بازرسان نیز در سنت علوى مىبایستى از افراد لایق، خبره، کاردان، بصیر، خبیر، امین و تیزبین انتخاب شوند و امام علیهالسلام در موارد متعددى صفات ممدوح و ایجابى بازرسان را با تأکید به عمّال و کارگزاران خود گوشزد مىنماید به عنوان نمونه مىفرمایند:
«وَ ابْعَثِ الْعیون من أهل الصِّدق و الوفاءِ علیهم...(7)فَاسْتَعْمِلْهُمِ اخْتبارا و لا تُوَلّهِم مُحاباةً وَ أَثَرةً».(8) «بازرسانى را بر آنان اعزام کن که اهل راستى و وفا باشند... آنان را بر اساس خبرویّت و شایستگى به کار بگمار و از روى روابط و امتیازات نابجا، به کار نگیر.»
امام علیهالسلام در بخشهاى دیگر، علاوه بر لحاظ کردن موارد پیشگفته، بشدت بر تنبیه خائنان و فاسدان پس از بازرسى پاى مىفشارد و در توصیههاى خود به مالک مىفرماید:
«با فرستادن مأموران مخفى ـ که اهل صدق و راستى و وفا باشند ـ کارهاى آنان را زیر نظر بگیر! زیرا بازرسى نهایى در کارشان، آنان را به رعایت امانت و ملاطفت با مردم وادار مىسازد و با دقت فراوان، مواظب اَعوان و انصار و کارگزاران خود باش و براَعمال ایشان نظارت کن و چنانچه یکى از آنان، دست به خیانتى زد و مأموران مخفى تو، به طور جمعى آن را تأیید کردند، باید که به آن ا کتفا کنى و بدون تأخیر، خیانتکاران را کیفر دهى و به مقدار خیانتى که انجام داده است او را کیفر نمایى، آنگاه وى را در مقام خوارى و مذلّت بنشان وداغ خیانت بر پیشانى او بگذار و طوق رسوایى بر گردنش بیفکن.»(9)
در عبارت بالا امام علیهالسلام ، نظارت و بازرسى راحتى براى اعوان و انصار و نزدیکان حاکم نیز ضرورى شمرده و آنها را هم از این امر مستثنى ننموده است. ضمن آنکه تعبیر «وابعث العیون» مىرسا ند که در صورت لزوم، اعزام بازرسان از مرکز و یا از یک منطقه دیگر، امرى ضرورى است. فرمان حضرت مبنى بر تأکید بر جنبه مخفى بازرسى نیز واجد اهمیت است؛ زیرا نظارت و کنترل پنهانى و مخفى، داراى آثار مثبت و فراوانى مانند ترغیب کارکنان به امانت دارى و مدارا با مردم است همچنین جمله نخستِ امام در این فرمان (ثمّ تفقّد أعمالهم)، کاوش و پیگیرى و جست و جو و مراقبت و مانند آن را مىرساند. البته واژه تَفَقّد در چند بخش عهدنامه از فرمان امام به مالک تکرار شده، که بیانگر حوزههاى مختلف کارى و نظارتى است؛ از جمله نظارت بر دستگاههاى اجرایى و نظارت بر مالیات و دخل و خرج کشور و بودجه عمومى و بیت المال و تأکید بر تولید و سرمایهگذارى و آبادانى و عمران و نظارت بر بازار و توزیع و مبادلات اقتصادى و تجارتى و صنعتى و رسیدگى به همه امور مربوط به بازرگانان، صنعتگران، کسبه و تجار و خدمات مرتبط با آنها است.(10)
در نامههاى متعددى در نهجالبلاغه (از جمله در نامههاى: 3، 19، 20، 33، 34، 40، 42، 44، 45، 63 و 70) امام علیهالسلام ، رسیدن گزارش بازرسان و مأموران ویژه و ناظر رسمى و غیررسمى خود را با استفاده مقدماتى از عبارت «بَلَغنی» یا «فَقَد بَلغنی عَنْک...»(11) و... بیان کرده است. البته در فرمودههاى ایشان، تعابیر و عناوین دیگرى نیز در این رابطه مانند «تَفَقَّد»، «تَحَفَّظ»، «وَاَبْعَثِ الْعُیُون»، «تَعَاهَدْ» و «رُقِّىَ إِلَىَّ عَنْکَ» نیز دیده مىشود.(12)
البته هم در سیره نبوى و هم در سیره علوى، نظارت علنى و آشکار، هم به شکل مستقیم (توسط خود ایشان) و هم غیر مستقیم (توسط نمایندگانشان) صورت مىگرفته است. در روایتى، نقل شده است که پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله در بازار مدینه از جنسى که فروشندهاى مىفروخت خوشش آمد و قیمت آن را پرسید. خداوند از طریق وحى به پیامبر دستور داد که دست در داخل ظرف آن کالا فرو برد. حضرت آن دستور را اجرا کرد و دید که در قسمت زیرین ظرف، جنس نامرغوبى جاسازى شده است، خطاب به فروشنده فرمود: «مىبینم که خیانت به مسلمانان و گولزدن آنان را یکجا جمع کردهاى!»(13)
در روایت دیگرى، نظیر این حادثه رخ داد و پیامبر خدا به فروشنده دستور داد که جنس خوب و بد را از هم جدا کند و بعد فرمود: «در دین ما غش و گول زدن جایز نیست.»(14)
شبیه این روایات در سیره نظرى و عملى امام على علیهالسلام نیز به وفور وجود دارد. به عنوان نمونه از امام باقر علیهالسلام نقل شده است که فرمود:
«امیرمؤمنان علىبنابىطالب علیهالسلام عادت داشت که هر روز صبح به یکایک بازارهاى کوفه سر مىزد، در حالى که تازیانهاى دو شاخ به نام «سیبه» به همراه داشت. در هر بازارى مىایستاد و با صداى بلند مىفرمود: اى تاجران، پیش از داد و ستد، از خداوند خیر و نیکى بخواهید و با آسانگیرى در معامله، از خداوند برکت
بجویید و به خریداران نزدیک شوید (گران نفروشید تا از شما بگریزند) و خود را به زینت علم و بردبارى آرایش دهید و از دروغ گفتن و قسم خوردن بپرهیزید و از ظلم و ستم کناره گیرید و بامظلومان به انصاف رفتار نمایید و به رباخوارى نزدیک نشوید.»(15)
مبحث دوم ـ نظارت درونى یا خود کنترلى
این نوع نظارت در منابع دینى و اسلامى به خوبى قابل مشاهده است. در مقایسه با نظارت بیرونى، خود کنترلى بهترین و کارآمدترین سازوکار براى کنترل عملکرد افراد در قالب زندگى فردى، اجتماعى و نهادهاى سیاسى و مدیریتى است؛ زیرا نظارت و کنترلى که از بیرون بر افراد و عملکرد آنها مىشود، در صورتى جامع و «اثر بخش» خواهد بود که این افراد از درون نیز بر خود نظارت کنند؛ چرا که نظارت بیرونى قابل اِعمال بر این موارد نیست.
على علیهالسلام در تبیین اصل نظارت درونى مىفرمایند: «اجعل مِنْ نفسک عَلى نفسک رقیبا»؛(16) «از خودت مراقبى براى خویشتن قرار ده!» همچنین حضرت سجاد علیهالسلام نظارت درونى و خود کنترلى را عامل اصلى حرکت انسان در مسیر صحیح هدایت و تکامل دانسته و مىفرماید:
«اِبنَ آدم إنّک لاتَزالُ بِخَیرٍ ما کانَ لَکَ واعِظٌ مِنْ نَفْسِکَ وَ ما کانَتْ الْمُحاسَبَةُ مِنْ هَمِّکَ».(17) «اى فرزند آدم، تو همواره در مسیر خیرقرار خواهى داشت، مادامى که موعظه کنندهاى از درون داشته باشى و حسابرسى از خویشتن از کارهاى اصلى تو باشد.»
در اندیشه اسلامى، نظارت درونى و خود کنترلى صرفا مبتنى برانگیزه بیدارسازى وجدان فردى یا تقویت حس ملّیت خواهى نیست بلکه مبنا و انگیزه بنیادین آن، چیزى جز ایمان و اعتقادات دینى نیست؛ به عنوان نمونه اعتقاد به قیامت و معاد و باور به اینکه همه اَعمال ریزودرشت انسان روزى مورد حسابرسى دقیق و عادلانه قرار خواهد گرفت، یکى از عوامل اصلى ممانعت از کم کاریها، سهل انگاریها و خیانتها در روند انجام امور و سعى در انجام آن به بهترین و کاراترین وجه موجود است. از چنین منظرى کاهش سهل انگارانه بازده کار، نوعى آلودگى به معصیت الهى و مستوجب عقاب در آخرت و حسابرسى در آن روز است:
پیامبر خدا صلىاللهعلیهوآله در ضرورت توجه به حسابرسى و نظارت درونى نفسانى مىفرماید:
«حاسِبُوا أنْفُسکم قَبْل أن تُحاسَبُوا وَ زِنُوها قَبْل أَن تُوزَنُوا وَ تَجَهَّزُوا لِلْعَرضِ الأَْکْبرَ.»(18) «پیش از اینکه به حساب شما برسند، خودتان را محاسبه کنید و قبل از اینکه شما را ارزیابى کنند، خودتان را بسنجید و براى رستاخیز آماده شوید.»
نتیجه بلافصلِ تقویت اعتقادات دینى و خود کنترلى در سطح جامعه، سازمانها و نهادهاى سیاسى و مدیریتى، بهرهمندى از سازوکارى ارزانتر به نسبت نظارتهاى بیرونى براى دستیابى به کارایى و کارآمدى و بازده بیشتر و جلوگیرى از اختلالات و انحرافات در این زمینه است، در چنین صورتى همه در صدد انجام امور به نحو احسن بوده و در صورت بروز هر گونه عیب و نقصى در عملکردشان، به سرعت در صدد رفع آن خواهند بود.
مبحث سوم ـ نظارت بیرونى و عمومى
در سامانه نظارتى اسلام، مسأله کنترل بر سازمان و عملکرد و کارایى و کارآمدى کارکنان، تنها در چارچوب وظایف و اختیارات مدیران و مسؤولان سازمانها و حاکمان خلاصه نمىشود، بلکه همه اعضاى سازمان و نظام سیاسى موظفاند براساس یک وظیفه شرعى بر عملکرد دیگر اعضاى سازمان و شهروندان حکومت، و حتى عملکرد مدیران و حکمرانان نظارت داشته باشند. این کنترل و نظارت همگانى از جایگاه ویژه و با اهمیتى برخوردار است و در آموزههاى دینى تأکید فراوانى بر آن شده است. خداوند متعال در قرآن کریم مىفرماید:
«شما بهترین امّتى بودهاید که براى انسانها پدیدار شدهاید (چه اینکه) امر به معروف و نهى از منکر مىکنید و به خدا ایمان دارید.»(19)
در این آیه ویژگى بارز بهترین امت، که همان امت اسلامى است؛ امر به معروف و نهى از منکر دانسته شده است؛ نظارت همگانى (امر به معروف و نهى از منکر) مایه کنترل عمومى و احساس مسؤولیت همگانى نسبت به یکدیگر گشته و با چنین نظارتى، نقاط ضعف و قوت در هر ردهاى بهتر و سریعتر تشخیص و رفع مىشود.
دو وظیفه بسیار مهم و کارساز «امر به معروف» و «نهى از منکر» در معارف اسلامى و سیره علوى، به صورت گسترده و روشن مورد عنایت و تأکید واقع شده و در حقیقت همان نظارت به مفهوم عام و فراگیر است. کسى در ترک این دو وظیفه خطیر معذور نیست و بهانه و سهلانگارى و فرار از مسؤولیت یا ضعف وعجز و جهل، نمىتواند مانع انجام وظیفه شود، بلکه در صورت لزوم، باید شرایط و مقدمات انجام وظیفه را فراهم کرد. ماحصل کاربرد و تحقّق این دو وظیفه، افزایش بازدهى و کارآیى در تمامى سطوح نظام سیاسى و برکات بىشمار اجرایى و کارى است.
نقش «عیون» و «عریف» و «نقیب»(20) و عوامل بازار و مأموران حسبه و «محتسب» نیز، در صدر و تاریخ اسلام و دوران خلفا، به این مبناى عمیق و ریشهدار اسلامى بر مىگردد. اداره و یا نهاد حسبه و نیز بحث آمرین به معروف و ناهیان از منکر و نیز بحث نظارت عمومى و نظارت بر صحت جریان امور و بحث تعزیر و تأدیب و تعزیرات حکومتى، از همین مفهوم بلند نشأت گرفته است و در واقع ترجمان این آیه شریفه است:
«مردان و زنان مؤمن همه یاور و دوستدار یکدیگرند، خلق را به کار نیکو امر و از کار زشت نهى مىکنند...»(21)
وظیفه مردم و جامعه در این رابطه بسیار حساس و شفاف و ارزشمند است. در فرهنگ علوى وظیفه امر به معروف و نهى از منکر و نقد عملکرد حکام و کارگزاران و انتقاد سالم و سازنده و مؤثر و نظارت و پیگیرى امور از سوى مردم، به عنوان یک وظیفه شرعى و یک تکلیف الهى، همواره مورد تأکید قرار گرفته است و مىتوان گفت مباحث امر به معروف و نهى از منکر و نظارت بر امر کارگزاران حکومتى و نصیحت و خیرخواهى زمامداران جامعه اسلامى، از ویژگى و عنایت خاصى برخوردار است؛ تا جایى که در بحث حقوق متقابل حاکم و مردم، به اصل نصیحت و دو طرفه بودن این اصل، همواره توجه شده است. در همین راستا پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمودهاند:
«ثَلاْثٌ لایُغِلُّ عَلَیهِنَّ قَلبُ امُرِءٍ مُسلمٍ: إِخلاص الْعمل لِلّه، و النصیحة لأئّمة المسلمین، و اللزومُ لِجَماعَتِهمْ».(22) «سه وظیفه است که قلب انسانِ مسلمان، هرگز در آن خیانت روا نخواهد داشت: اینکه کارها را براى خدا انجام بدهد؛ همواره خیرخواه و ناصح زمامداران مسلمان باشد؛ جماعت مسلمانان را هرگز رها نکند.»
بدیهى است، تحقّق امر به معروف و نهى از منکر نه تنها کارایى و کارآمدى هر سامانه مدیریتى و نظام سیاسى را بالا مىبرد بلکه گستردهترین نوع نظارت مردمى را نیز به ارمغان خواهد آورد. دوران زمامدارى امام على علیهالسلام بخوبى نشانگر آن است که آن امام همام تا چه اندازه گستردهاى به این نوع نظارت و گزارشهاى واصله مردمى توجه و اتکا مىکرده و حتى بر حسب آنها نیز با والیان و حتى نزدیکان خویش؛ از جمله ابن عباس (والى بصره، در قضیه گزارش بىمهرى وى به قبیله بنى تمیم) برخورد عتابآمیز مىنموده است.(23)
جالب اینجاست که امام علیهالسلام حتى به شکایات و اطلاعاتى که از سوى نامسلمانان دریافت مىکرد نیز، ترتیب اثر مىداد و آنان را از حقوق اجتماعى، پابهپاى مسلمانان بهرهمند مىساخت. ایشان در نامهاى که به قرظة بن کعب انصارى مىنویسد، از او مىخواهد که به شکایت برخى از ذمیان در مورد نهر رسیدگى کند.(24)
مبحث چهارم: برخى سازوکارهاى نظارت بیرونى
با توجه به مطالب پیشگفته، مىتوان برخى از سازوکارها و اهرمهاى نظارت بیرونى را در اندیشههاى اسلامى اینگونه تبیین نمود:
1. امر به معروف و نهى از منکر
امر به معروف و نهى از منکر، مقدمه برخى از تکالیف عقلى است، از اینرو، به حکم عقل، لازم و واجب است.
توضیح آنکه: یکى از احکامى که عقل آن را درک مىکند «وجوب حفظ نظام» است. خرد همه انسانها در مىیابد که نظم زندگى بشر، باید پایدار باشد و لازم است که در برابر عوامل تهدید کننده، حفظ گردد. برهمین مبنا است که عقل، به لزوم تدارک همه امور، که در حفظ نظام نقش دارد، حکم مىکند. یکى از این عوامل امر به معروف و نهى از منکر است که در پایدارى زندگى اجتماعى و آسیبناپذیرى آن تأثیر جدى دارد. از اینرو، به عنوان مقدمه یک واجب عقلى واجب است.(25) بنابراین، علاوه بر اینکه مردم حق دارند در حوزه رفتار و روابط فردى و یا متقابل اجتماعى خویش آمر به خوبیها و معروفها بوده و از بدیها و منکرات برى باشند و آنها را نهى کنند؛ همچنین مىبایست به عنوان یک شهروند جامعه اسلامى از انجام این فریضه مهم نسبت به کلیه کارگزاران سیاسى خویش دریغ نورزند و این وظیفه را در هر عصرى با بهترین شیوه و قالبهاى رایج زمان خویش انجام دهند.
2. نصیحت زمامداران یا ائمه مسلمین
نصیحت زمامداران در فرهنگ اجتماعى مسلمین، پیشینهاى دیرینه دارد. نصیحت؛ خیرخواهى و دلسوزى است، یعنى هر گفتار یا عملى که در آن خیر منصوح، منظور شده باشد. ناصح با نصیحت خویش به ترمیم نقاط ضعف و کاستىهاى منصوح مىپردازد، از اینرو، نقش ناصح در اصلاح افراد، نقش خیاطى است که لباس کهنه، به دست او جلوه تازهاى پیدا مىکند و نواقص آن برطرف مىگردد. براین اساس و برطبق منابع اسلامى، وظیفه «نصیحت» در مقابل رهبر جامعه اسلامى، غیر از وظیفه «اطاعت» از اوست و امت اسلامى، علاوه بر حمایت از خواستههاى رهبرى و وفادارى به تعهدات با او، نباید از «نصیحت» وى غفلت نماید. همچنانکه امام على علیهالسلام مىفرمایند:
«وَ أَمّا حَقّی عَلَیکُمْ: فَالْوَفاءُ بِالْبَیْعةِ، وَ النَّصیحة فی المشهد و اْلمَغیب، وَ الإِجابةُ حین أدعوکُمْ وَ الطاعةُ حِینَ آمُرُکُمْ».(26) «و اما حق من بر شما این است که به بیعت خود وفا کنید و در نهان و آشکار، حق خیرخواهى را ادا نمایید.»
قوام اینگونه نصیحت، به انگیزههاى خیرخواهانه است و هر گونه گفتار و کردارى را با چنین نیتى؛ چه در لباس انتقاد و یا موعظه، تعریف، تمجید و جدال اَحسن و تذکر و... را در بر مىگیرد. با توجه به اهمیت باب «النصیحة لأئمّة المسلمین» محدّثان پرتلاش شیعه مانند کلینى در کتاب الحُجّه از «کافى»، محدّث کاشانى در ابواب «وجوب الحجة و معرفته» در کتاب «وافى» و همچنین علامه مجلسى در کتاب «الامامة» از بحارالانوار به این موضوع اشارات کافى و مشخص نمودهاند.(27)
3. نظارت بر مصرف مالیات
برخى از فقها، حق نظارت مردم را از طریق «پرداخت مالیات مردم به دولت» اثبات کرده و معتقد شدهاند که چون مردم به دولت مالیات مىپردازند، حق دارند بر موارد و کیفیت مصرف آن نظارت کنند. محقق نائینى در اینباره و در پاسخ به شبههاى در خصوص «عدم مشروعیت دخالت مردم» مىنویسد:
«نظر به شورویه بودن اصل سلطنت اسلامیه، چنانچه سابقا مبین شد، عموم ملت از این جهت مالیاتى که از براى اقامه مصالح لازمه مىدهند، حق مراقبت و نظارت دارند و از باب منع از تجاوزات در باب نهى از منکر به مندرج و به هر وسیلهاى که ممکن شود واجب است و تمکن از آن در این باب، به انتخاب ملت متوقف است. علاوه بر اینها، از جهات سیاسیه وظیفه فعل نظر به منصوبیت مقام و عدم تمکن از تحدید صحیح جز بر این وجه، موجب تعیّن نظر آن است...»(28)
4. حق پرسش و استیضاح از عملکرد حاکمان و حکومت
پرسش و استیضاح، دو نمود بارز از مشارکت سیاسى مردم است و از جمله حقوق سیاسى افراد محسوب مىشود. حکومت و نظام اسلامى، حکومتى پاسخ گو است و موظف است هم امکان سؤال و استیضاح را فراهم آورد و هم نسبت به آن احساس تعهد و مسؤولیت کند و متعهّدانه پاسخگو باشد. نتیجه چنین فرایندى، شفافسازى مواضع، برنامهها و عملکردهاى دولت و نظام اسلامى است که کمک بسیار مؤثرى در پیشبرد مقاصد آن و جلب پشتیبانى مردم از نظام خواهد بود.
امام على علیهالسلام در تأیید این حق و ضرورت استیفاى آن توسط حاکم اسلامى به مالک مىفرماید:
«اگر رعیت بر تو گمان ستم بُرد، عذر خود را آشکارا با آنان در میان بگذار و با این کار آنان را از بدگمانىشان خارج ساز، که بدین رفتار، خود را به عدالت، خوى و عادت مىدهى و با عذرى که مىآورى، به آنچه مىخواهى مىرسى و آنان را نیز به حق استوار مىسازى.»(29)
وجود فضاى باز سؤال و استیضاح در جامعه اسلامى و یک نظام مردم سالار دینى را بر هر گونه ستایشهاى افراطى و متملقانه که آفت یک حکومت مردمى و اسلامى است سد مىکند، همچنانکه امام على علیهالسلام در خطبه 207 به شدت کبرورزى و ستایش و تملق خواهى حکام را نفى مىکند؛(30) زیرا عادت رهبران به تکریم و ستایش مانع شنیدن و برتافتن اعتراض و انتقاد خواهد بود.
5. تأکید بر صحت وجدان جمعى و قضاوت افکار عمومى و تجویز انتقادگرى و پذیرش آن
امام على علیهالسلام معمولاً حوادث و مسائل مهم جامعه را براى مردم تشریح مىکرد و برخوردارى مردم از اطلاعات صحیح و شفاف را حق آنان مىدانست و به مردم مىفرمود: «بدانید که شما این حق را نزد من دارید که جز اسرار جنگ را بر شما نپوشانم و کارى جز حکم شرع را بىمشورت شما انجام ندهم».(31) امام علیهالسلام ، والى را موظف مىداند که در برابر افکار عمومى پاسخگو باشد؛ به طورى که اگر مردم نسبت به عملکرد او شبهه و اشکالى داشتند، باید براى آنها توضیح بدهد و این کار را موجب آمادگى حاکم و همگامى او با مردم و استوارى جامعه در مسیر حق مىداند. بىشک چنین وظیفهاى به منزله محترم شمردن حق نظارت مردم و حق سؤال و انتقاد است.(32) با همین حکمت و فلسفه، امام علیهالسلام ، از مالک مىخواهد با مردم رابطه برقرار کند و از آنها فاصله نگیرد؛ زیرا احتجاب حاکم از مردم باعث گمراهى و بى اطلاعى از حقایق جامعه و ایجاد شک و تردید و بىاعتمادى مردم مىگردد.
امام علیهالسلام بر صحت وجدان جمعى و قضاوت افکار عمومى پافشارى نموده و ملاحظه آن را توسط زمامداران توصیه و به مالک اظهار مىدارد:
«همان گونه که تو ناظر حکام قبل از خود بودى، مردم برکار تو نظارت دارند و آنچه درباره آنها بگویى، درباره کارهایت قضاوت مىکنند. سند صلاح و خلوص حکام صالح، نظر و قضاوتى است که خداوند بر زبان مردم صالح جارى مىسازد.»(33)
امام علیهالسلام ، جماعت را رحمت مىداند و دست خدا را با جماعت مىبیند (ید اللّه مَعَ الجماعة).(34) این دو روایت مىتواند تأکیدى بر ضرورت استفاده حکومت و زمامداران از «عقل جمعى» باشد و بیانگر این واقعیت است که مردم در حال تشکّل جمعى براى به دست آوردن یک هدف معقول مىتوانند از فهم و عقل و وجدان یکدیگر بهرهبردارى کنند و هر یک از آنها میزان سنجش و کتابى گشوده، در مقابل دیدگاه دیگرى و زمامداران باشند.
6ـ تجویز مخالفت با حکومت و نقض بیعت در صورت عدم پایبندى زمامداران به شریعت
حکومت دینى متعهد به عمل به مقتضاى شرع است و اگر حکومت به تعهد خود عمل نکرد، مردم مجاز به مخالفت از دستورهاى حاکماند؛ به عبارت بهتر، تعهدات مردم و حکومت دینى متقابل است و اگر حکومت به تعهد خود پایدار نماند، متقابلاً محلى براى وفادار ماندن مردم به تعهدات خود نمىماند و خروج از مدار شریعت سبب و مجوّز عدم اطاعت مردم از نظام سیاسى خواهد بود. حضرت امیر علیهالسلام زمانى که عبدالله بن عباس را براى حکومت بصره مأمور مىساخت، خطاب به مردم فرمود:
«اى مردم، من عبدالله بن عباس را به عنوان جانشین خود بر شما حاکم و والى قرار دادم. سخن او را بشنوید و از امر او، مادامى که در اطاعت خدا و رسول اوست اطاعت کنید
و اگر بدعتى نهاد یا از حق روىگردان شد، به من اطلاع دهید تا او را از حکومت کردن بر شما عزل کنم.»(35)
بنابه این بخش، مىتوان فهمید که اولاً، ملاک تبعیت از حاکم، حرکت و رفتار او بر مبناى شریعت و حق و احکام الهى است؛ ثانیا، وظیفه مردم نظارت بر کار حاکمان است و در صورت مشاهده خلاف شرع و به حکم خرد جمعى مسلمانان موظف به برکنارى او هستند؛ ثالثا ، این برکنارى باید قانونمند و از طرق قانونى صورت گیرد؛ از این رو حضرت فرمودند در صورت خروج عبداللّه بن عباس از حق، به من اطلاع دهید تا او را عزل کنم؛ یعنى خودسرانه عمل نکنید و نظم و امنیت جامعه را به هم نزنید.(36)
7. قائل شدن حق حیات سیاسى براى مخالفین (اپوزیسیون)
امروزه در بسیارى از نظامهاى سیاسى، اعطاى حق مزبور به مخالفین به عنوان یکى از شاخصههاى دموکراسى و قبول حق نظارت بر حکومت، حتى از سوى اقلیتهاى موجود در نظام و جامعه سیاسى تلقى مىشود. در نظام اسلامى این امنیت سیاسى و اعطاى حق نظارت حتى به مخالفین منظور شده است، در حکومت علوى، شاهد دایره وسیع تأمین امنیتى هستیم که امام على علیهالسلام به مخالفین خود مىداد؛ مثلاً تا وقتى خوارج دست به شمشیر نبردند و به محاربه برنخاستند، همچنان از سهم بیت المال از سوى امام علیهالسلام بهرهمند مىشدند. امام علیهالسلام امنیت و آزادى بسیارى از شخصیتهاى مخالف زمان خویش را که با وى بیعت نکرده بودند، تضمین نمود و هیچیک را وادار به بیعت نکرد و یا از خواستشان بازنداشت که از جمله این افراد معروف مىتوان عبدالله بن عمر، سعد بن ابى وقاص، حسان بن ثابت، کعب بن مالک، سلمة بن مخلد، ابوسعید خدرى، محمدبنمسلمه، نعمان بن بشیر، زیدبن ثابت، رافع بن خدیج، فضالة بن عبید و کعب بن عجره را نام برد.(37)
گفتار سوم ـ نظارت بیرونى در نظامهاى سیاسى و جمهورى اسلامى ایران به طور اعم
امروزه بیشتر نظامهاى سیاسى و از جمله نظام جمهورى اسلامى ایران، از سازوکارهاى مشترک و عام براى نظارت بیرونى برقدرت سیاسى دولت و کارگزاران آن، بهره مىبرند که مىتوان از پدیده تفکیک قوا، نظام پارلمان و نمایندگى، کارکرد جوامع مدنى و امثال آن نام برد. در این گفتار، به طور اجمال به این سازوکارها اشاره مىشود:
مبحث اول ـ تفکیک قوا
در عصر حاضر، در بسیارى از کشورها، تشکیلات حکومتى به سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه تقسیم مىگردد که از آن به «تفکیک قوا» یا «تفکیک قدرت حکومت» تعبیر مىشود. این نظریه، که ریشه آن در دوران قدیم به ارسطو و در دوره جدید به دیدگاه منتسکیو (از نویسندگان معروف فرانسوى) در قرن هیجدهم بر مىگردد؛ بدین معنى است که وظیفه حکومت را باید مجموعه افراد متفاوتى به اجرا در آورند و هر کدام از این مجموعهها باید به حوزه عمل خود محدود، و در آن حوزه نیز مستقل و برتر باشد.
اصلىترین برآیند و ارمغان سازوکار تفکیک قوا، دستیابى بهتر به نظارت بر قوا و کنترل و مهار آن است که با تقسیم قدرت و نظارت متعامل سه قوه بریکدیگر صورت مىپذیرد. براین مبنا، هر یک از قوا دیگرى را کنترل و نظارت مىکند و از تمرکز قدرت و به فساد کشیده شدن آن ممانعت به عمل مىآورد و مانع از بروز خودکامگى مىشود. در عین حال، حاصل تفکیک قوا، همکارى بدون دخالت و اعمال نفوذ در میان قوا و همراه با موازنه و تعادل آنها است. همچنین با کنترل قدرت هر یک از قوا، و نظارتپذیر شدن آنها از این طریق، امنیت و آزادى مردم بهتر تأمین مىشود و از خطر استبداد و خودکامگى کاسته مىگردد، ضمن اینکه قوایى مانند مقننه و مجریه نمىتوانند یکدیگر را منحل نمایند.
باید اذعان نمود که در جمهورى اسلامى ایران، تفکیک قواى نسبى اعمال مىشود لذا رژیم مبتنى بر تفکیک قوا در ایران شیوه منحصر به فرد خود را داراست، بنابراین، گرچه تفکیک قوا مطابق اصل 57 قانون اساسى پذیرفته و قانونى است، اما قواى حاکم سه گانه کاملاً مستقل از یکدیگر نیستند و به خصوص مطابق همین اصل مىبایستى تحت نظر ولایت امر فعالیت کنند، با این وجود، سه قوه در چارچوب وظایف قانونى مختار و مستقل بوده و مرتبط با قواى دیگر به انجام وظیفه مىپردازند.
مبحث دوم ـ پارلمان و پارلمانتاریسم و اصل نمایندگى
اصل نمایندگى مبناى مشارکت غیر مستقیم مردم در حکومت، از طریق نمایندگان خویش است. البته در حکومتها، همه مقامات و کارگزاران به وسیله مردم انتخاب نمىشوند، اما آنان که مستقیما انتخاب نمىشوند، مىبایست به وسیله سازوکارهایى توسط منتخبین مستقیم مردم برگزیده و اعمالشان مورد نظارت و کنترل قرار گیرد.
نظام و اصل نمایندگى به عنوان یک نقطه عطف؛ سرآغاز پیدایش نوع جدیدى از ساخت سیاسى و مفاهیم نوین در قالب دولتهاى انتخابى، دولت نمایندگى، تشکیل و تأسیس نهادهاى تقنینى، اصل مسؤولیت فرمانروایان، حق دخالت در تعیین سرنوشت، اصل حقوق و آزادىهاى فردى و... تاکنون شده است. حاکمیت ملت یا مردم در این رژیمها، به جاى آنکه مستقیما به وسیله خود مردم اعمال شود، توسط نمایندگان آنها اجرا مىگردد. در نظام نمایندگىِ مبتنى بر دموکراسى غیرمستقیم امروز، مردم به جاى آنکه خود در میدانهاى بزرگ گرد آیند و تصمیم بگیرند، در انتخاب عمومى، نمایندگان خود را برمىگزینند و به مجالس مقننه مىفرستند تا به نمایندگى آنها، به اعمال حاکمیت بپردازند و بر اِعمال قدرت از سوى دولت نیز نظارت نموده و هر گونه افسار گسیختگى آن را با سازوکارهاى قانونى؛ مانند استیضاح، عزل و انفصال کارگزاران اجرایى و امثال آن مهار نمایند. مأموریت نمایندگان، علاوه بر تصمیمگیرى از سوى ملت، اعمال نظارت آنها به گونه غیر مستقیم برکارگزاران اجرایى و کنترل قدرت آنها است و البته نوع این نظارت و کنترل با توجه به نوع پارلمانى و یا ریاستى بودن نظام سیاسى دستخوش کمى و افزونى است. شایان ذکر است، اگر قوه مجریه در برابر پارلمان یا قوه مقننه مسؤول باشد، حکومت را پارلمانى یا کابینهاى مىنامند، اما اگر قوّه مجریه مسؤول پارلمان نباشد، نظام حکومت، ریاستى خواهد بود. در نظام ریاستى، قوه مجریه از پارلمان برنیامده است تا پارلمان بتواند آن را عزل کند؛ به بیان بهتر، حکومت پارلمانى یا کابینهاى مبتنى بر ائتلاف و همکارى قواى مجریه و مقننه است و حکومت ریاستى بر جدایى کامل این قوا قرار دارد. بریتانیا نمونه کلاسیک حکومت پارلمانى و آمریکا نمونه حکومت ریاستى هستند. همچنین نظامهاى پارلمانى در دنیا معمولاً به دو شکل تک مجلسى و یا دو مجلسى انجام وظیفه مىکنند. کشورهایى که از وسعت، قلمرو و تنوع قومى و گستره جمعیتى و ایالتى بیشترى برخوردارند، به خاطر نظارت و کنترل بیشتر بر تقنین قوانین و لحاظ دقیقتر مطالبات عمومى، به شیوه دو مجلسى، بیشتر روى آوردهاند. هر چند به دلیل تداخلها و تزاحمهاى وظایف دو مجلس، که بعضا پیش مىآید، شاهد روند کاهش نظامهاى دو مجلسى در عرصه جهانى مىباشیم.
مبحث سوم ـ جامعه یا جوامع مدنى
جامعه مدنى مجموعه نهادها، انجمنها و تشکلات اجتماعى است که به صورت واسطه بین دولت و مردم، وظیفه تجمیع خواستهها و مطالبات عمومى و انتقال و انعکاس آنها را بر عهده داشته و برفرآیند عملکرد دولت؛ چه به طور کلى و چه به طور اخص و در زمینه نوع پاسخگویى به مطالبات عمومى پیشگفته به صورت مستقل و خود جوش انجام وظیفه مىنماید. اساسا جامعه مدنى مستقل و غیر وابسته، نماد نظامهاى مردمسالار و نظامپذیر و در خدمت مصالح عمومى است هر چه نظامهاى سیاسى بسته، خودکامه و غیررقابتى و نظارتناپذیر باشند، دایره تحمل جامعه مدنى در آنها تنگتر شده و به استحاله این تشکلها و تبدیل آنها از نوع مستقل و خود جوش، به نوع وابسته و دولتى و غیر متکثر مىانجامد.
بدین ترتیب جامعه مدنى وقتى معنى و قوام مىیابد که نه تنها از قدرت سیاسى استقلال داشته و خودمختار باشد، بلکه بر نهادهاى دولت نیز اعمال قدرت یا نفوذ کند. جامعه مدنى بر طبق تعریف مىباید حاوى مجموعهاى از حوزههاى عمومى خود مختار باشد که در درون آنها، انجمنها و نهادهاى جامعه مدنى بتوانند به امور خود و در راستاى تحصیل منافع صنفى و عمومى سروسامان بدهند و در مسیر نظارت برعملکرد دولت و جلوگیرى از تعدى و اجحاف محتمل به حقوق و مصالح عمومى، عمل نموده و روابط متعامل و اندام وارى بین خود با مردم از یک سو و با دولت از سوى دیگر برقرار سازند تا امکان مشارکت و مساهمت سیاسى شهروندان در اداره حکومت میسّر گردد.
انحصار قدرت و منابع آمریت در دست هر گروه اجتماعى یا نهاد سیاسى، به وجهى که مانع از مشارکت و رقابت دیگر گروهها و نهادها گردد، مانع تحقّق جامعه مدنى و مردمسالارى است. رابطه نهادى، اندام وار و نظارتگرى میان جامعه مدنى و دولت، معمولاً در قالب نهادهاى پارلمانى و حزبى و ارتباط جمعى صورت مىپذیرد. مجالس قانونگذارى، احزاب، سندیکاها، اتحادیهها، گروههاى فشار و گروههاى ذىنفوذ، مطبوعات و رسانهها مجارى ارتباط میان جامعه مدنى و دولت هستند، که خود نیز به نوبه خویش بر عملکرد دولت و نهادهاى آن نظارت بیرونى دقیقى را مىتوانند اعمال کنند. هر چند این عملکرد نظارتى مىتواند به حسب غلبه گرایشهاى صنفى، جناحى، بومى، نژادى و... بر علایق ملى و دینى، دچار آسیبپذیرى و خدشه شده و از مسیر اصلى و کار ویژه صحیح خود منحرف شود که بعضا چنین وضعى نیز رخ مىدهد.
باید اذعان کرد که در میانِ تشکلهاى جامعه مدنى، احزاب و نظامهاى حزبى از اهمیت بسزاترى در نظارت بر قدرت سیاسى و نهادهاى آن برخوردارند. حزب در حقیقت گردهمایى پایدار گروهى از مردم است که از عقاید مشترک و تشکیلات منظم برخوردارند که با پشتیبانى مردم براى به دست آوردن قدرت سیاسى و یا نظارت و کنترل بر آن، از راههاى قانونى مبارزه مىکنند و معمولاً با حضور در انتخابات پارلمانى و یا استفاده از تبلیغات و قدرت رسانهها بیشترین کنترل و نظارت را بر قدرت کارکردى نظام سیاسى، اعمال مىنمایند.
ساختار جوامع مدنى و میزان قوت و ضعف آن در قبال دولت و به ویژه در نوع عملکرد نظارتىاش، طبعا در جوامع و ادوار متفاوت، گوناگون است و به عوامل متنوّعى؛ از جمله صورتبندى شکافهاى اجتماعى، نوع و فعالیت نیروهاى اجتماعى، انسجام یا سازمان نیافتگى طبقات اقتصادى، نوع فرهنگ سیاسى و سنتهاى تاریخى، میزان تداوم هویتهاى سنتى، ماهیت اجتماعى رژیم سیاسى، میزان فعالیت سیاسى اجزاى جامعه مدنى و غیره بستگى دارد. همچنین برمبناى نوع تعامل و یا قوت و ضعف جامعه مدنى با دولت، مىتوان دو طیف اصلى نظامهاى سیاسى موجود؛ یعنى لیبرال دموکراسى و نظامهاى توتالیتر را تعریف کرد. به مدعاى لیبرال دموکراتها، در این نوع نظام سیاسى، دولت عنصرى ضعیف، منفعل و متأثر در جامعه مدنى است و غایاتش با غایات جامعه مدنى یکسان است، در حالى که در رژیم توتالیتر، دولت اقتدار طلب با دستگاه سلطه و ایدئولوژى کاذب و فراگیر خود، فرد و جامعه مدنى و گروههاى اجتماعى را مقهور خود مىسازد و با به خدمت گرفتن آنها، اجازه کنترل قدرت و نظارت بر آن را به آنها نمىدهد.
خوشبختانه و به ویژه بعد از انقلاب اسلامى، در کشورمان شاهد نضج و شکوفایى و بالندگى تدریجى نهادها و جامعه مدنى و به ویژه احزاب بوده و هستیم.(38) البته این شکوفایى از مشکلاتى نیز، به ویژه در حوزه عملکرد احزاب رنج مىبرد که از جمله آنها: نهادینه نشدن فعالیتهاى جامعه مدنى و حزبى و عدم رشد بهینه نهادهاى اجتماعى، ضعف بنیه اقتصادى این تشکلها، وابستگىهاى آشکار و پنهان آنها به دولت و عناصر دولتى، موسمى و فصلى بودن عملکرد، وجودتشکیلات سیاسى بى نام و نشان، وجود فرهنگ رقابت ستیزى وضعف فرهنگ تسامح و مدارا و رعایت نشدن قواعد بازى مبتنى بر مسالمتجویى، تمرکزگرایى زیاد دولت و ضعف تکثرگرایى لازم در کلیه امور را مىتوان نام برد.(39)
مبحث چهارم ـ رسانهها، افکار عمومى
همانگونه که گفته شد، رسانههاى مختلف نوشتارى، دیدارى و شنیدارى، از ظروفى است که جامعه مدنى و تشکلهاى مختلف، از طریق آنها برساخت و عملکرد قدرت تأثیر گذاشته و نظارت و کنترل خود را بر آن اعمال مىنمایند. آنچه مهم مىنماید این است که از جانب دیگر همین رسانهها خود نیز مىتوانند به عنوان ابزار افزایش قدرت و افسارگسیختگى دولت و سلطه بیشتر آن بر ضدّ منافع و مصالح اجتماعى باشند و ابزار گونه در خدمت عوامفریبى و دستکارى افکار عمومى و ایدئولوژى سازى نظامهاى سلطه قرار گیرند. در هر حال، نقش مثبت رسانهها در فرایند توسعه و نضج مشارکت سیاسى مردم و بالندگى نظامهاى مردمسالار به گونهاى است که از رسانهها، به عنوان رکن چهارمِ دموکراسى یاد مىشود.
از سویى، «افکار عمومى» نیز نقش غیر قابل انکارى در فرایند نظارت بر دستگاه و نظام سیاسى جوامع دارد و امروزه حرکت بر مبناى افکار عمومى، از شاخصههاى حکومتهاى دموکراتیک به حساب مىآید. در میان عقاید و نظریات گوناگون، که در سطح هر اجتماع وجود دارد، نظرى که اکثریت آشکارى از شهروندان دارند، افکار عمومى نامیده مىشود. با توجه به نقش تأثیرگذار و نظارت کننده افکار عمومى بر ساخت و عملکرد قدرت در نظام سیاسى، تأثیرگذارى بر این افکار و جهت دهى خاص به آن از اهداف مهم تشکلها و جامعه مدنى و به ویژه دولت و نهادهاى آن است و هر یک سعى مىنمایند افکار عمومى را به نفع خود و علیه دیگرى بسیج نمایند.
مبحث پنجم ـ مخالفان سیاسى یا اپوزیسیون
در دولتهاى دموکراتیک امروز، منظور از اپوزیسیون، احزاب یا گروههاى سیاسى سازمان یافتهاى است که مخالف حکومت موجود هستند و در حمایت قانون، از آن انتقاد مىکنند و در صورت کسب اکثریت آرا در انتخابات آزاد، قدرت سیاسى و اداره امور کشور را به دست مىگیرند.(40) بدیهى است تحمّل مخالفان به عنوان یک گروه سازمان یافته در قدرت سیاسى و عدم برخورد سرکوب گرایانه و خشن با آنها، ظرفیت نظام سیاسى در نظارت پذیرى و پاسخگویى به مردم و نهادها و جامعه مدنى را بالا برده و از تبدیل این اپوزیسیونها به گروههاى مخفى کار و زیر زمینى وغیرقانونى جلوگیرى مىکند. به عکس در حکومتهاى غیر دموکراتیک، اپوزیسیون شامل احزاب و گروههاى سیاسى کم و بیش سازمان یافتهاى است که مخالف سیاستهاى جارى و کل نظام سیاسى هستند و بدون آنکه از حمایت قانونى برخوردار باشند، به انتقاد از حکومت مىپردازند و یا به مبارزه با آن روى مىآورند، بدون آنکه امکان کسب قدرت از طریق مسالمتآمیز را دارا باشند. بدیهى است در اینگونه حکومتهاى بسته و اقتدار طلب که تاب تحمّل اپوزیسیون وجود نداشته و با آنها با خشونت و سرکوب رفتار مىشود، سطح نظارتپذیرى و پاسخگویى حکومت تنزل نموده و این گروهها به فعالیت غیر مسالمتآمیز و خشونتبار و غیر قانونى و مخفى علیه حکومت روى خواهند آورد و فعالیت سیاسى «در نظام» آنها به فعالیت «بر ضد» نظام و حکومت تبدیل شده و حالت افراطى و براندازانه خواهد گرفت، این در حالى است که امروزه در نظامهاى سیاسى پیشرفته، حتى بودجهاى براى فعالیت اپوزیسیون و احزاب مخالف در نظر مىگیرند و از این احزاب به عنوان «احزاب بدیل و منتظر» در به دستگیرى محتمل حکومت یاد نموده و برایشان چنین نقشى قائل مىشوند.
مبحث ششم ـ ادوارى و مقطعى نمودن مناصب سیاسى
شایان ذکر است که از جمله دیگر سازوکارهاى نظارت بیرونى، ادوارى و مقطعى کردن مناصب صاحب منصبان نظام سیاسى است که در بسیارى از کشورها و دولتهاى مردم سالار، این اصل تبعیت مىشود. رعایت چنین اصلى سبب مىشود که کارگزاران سیاسى احساس حکومت مادام العمر نکنند و خود را مصون از خطا و نظارت به شمار نیاورند و بدانند که در نهایت مقطع محدود زمان ریاستشان، مىبایستى پاسخگوى اعتماد مردم به سپردن مسؤولیت به خویش بوده و مسؤولیت عملکرد خود را به گردن گرفته و بتوانند از آن به درستى دفاع نمایند. در جمهورى اسلامى نیز به استثناى مقام ولایت فقیه، تمامى منصبها مقطعى و ادوارى است و در مورد عدم ادوارى بودن مقام ولایت فقیه نیز باید گفت که چون نصب و عزل چنین مقامى بستگى به داشتن و احراز شرایط ویژه و سپس فقد آنها است، لذا نمىتوان آن را محدود به مقطعى خاص کرد. هر چند در مذاکرات مجلس خبرگان اول، پیشنهادهایى مبنى بر زعامت ولىّ فقیه در یک دوره دهساله مطرح شد که اعضاى خبرگان به دلایلى آن را رد کردند؛ از جمله این استدلالها این بود که دورهاى کردن منصب عالیه و مهم ولایت فقیه، منجر به تضعیف جایگاه این مقام شامخ خواهد شد و مانند بسیارى از مناصب دیگر سیاسى، ولىّ فقیه در چنین حالتى و در سالهاى آخر دوره زعامت، ممکن است از حرف شنوى و نفوذ کلام لازم برخوردار نبوده و این امر لطمات زیادى به امنیت و ثبات کشور وارد سازد.(41)
گفتار چهارم ـ نظارت بیرونى در جمهورى اسلامى ایران، به طور اخص
در نظام جمهورى اسلامى ایران، براى کنترل و نظارت بر قدرت سیاسى و محدود کردن آن، علاوه بر سازوکار تحدید زمانى مناصب، نهادهاى متعددى در قانون براى
نظارت و کنترل مسؤولان و قواى حاکم در نظر گرفته شده است که در دو نوع سازوکار دولتى و غیر دولتى به این مهم مىپردازند. ابتدا سازوکارهاى دولتىِ نظارت بیرونى ذکر مىشود:
1. پاسخگویى قواى حاکم به رهبر (نظارت عالیه ولى فقیه)
همانطور که گفته شد طبق اصل 57، که قواى سه گانه را زیر نظر ولایت مطلقه امر و امامت امت مىداند، بالاترین و قوىترین سازوکار تحدید قدرت زمامداران اجرایى، تقنینى و قضایى در کشور، رهبرى مىباشد همچنانکه در اصل 110 بخشى از وظایف نظارتى رهبر و از جمله «نظارت بر حسن اجراى سیاستهاى کلّى نظام» به دقت بیان شده ا ست. همچنین اصل113 قانون اساسى، رهبر را در رأس هرم حاکمیت قرار داده است. تأسیس نهاد رهبرى در جامعه اسلامى بدین معنا است که مجارى امور در دست فقیه واجد شرایطى قرار گیرد که ضامن عدم انحراف سازمانهاى مختلف از وظایف اصیل اسلامى خود است. اصولاً بخشى از وظایف و مسؤولیتهاى قوه مجریه و نیز طبق اصل 60 قانون اساسى مستقیما بر عهده رهبر است در عین حال، امضاى حکم ریاست جمهورى پس از انتخاب مردم و اختیار عزل وى پس از رأى مجلس یا تصمیم دیوان عالى کشور مبنى بر عدم صلاحیت رئیس جمهورى، موجب دخالت رهبر در وظایف رئیس جمهورى مىشود، این امر مستلزم نظارت کامل و مستمر رهبر بر کار وى و پاسخگویى رئیس جمهور به ایشان است.
2. نظارت مجلس خبرگان بر رهبرى
رهبرى و ولایت فقیه در جمهورى اسلامى نظارتبردار است و قداست اینگونه رهبرى، با نظارتپذیرى کاملاً سازگار مىباشد. این نظارت طبق اصل 111 قانون اساسى به عهده مجلس خبرگان است همچنان که در قسمتى از این اصل آمده است:
«هر گاه رهبر از انجام وظایف قانونى خود ناتوان شود، یا فاقد یکى از شرایط مذکور در اصول پنجم و یکصد و نهم گردد، یا معلوم شود که از آغاز فاقد بعضى از شرایط بوده است، از مقام خود برکنار خواهد شد. تشخیص این امر به عهده خبرگان مذکور در اصل یکصدو هشتم مىباشد...»(42)
بنابراین، تشخیص بقاى صلاحیت یا شرایط لازم رهبرى و توانایى بر انجام وظایف محوّله که در قانون اساسى وجود دارد، با این مجلس ـ به عنوان نمایندگان امت ـ است و در صورت فقدان شرایط، رهبرى، ثبوتا، منعزل شده و اثباتا، از سوى این مجلس عزل مىشود. نظارت مزبور، نظارتى مستمر و دائمى است.
3. نظارت شوراى نگهبان
مطابق اصل 96 قانون اساسى «تشخیص عدم مغایرت مصوّبات مجلس شوراى اسلامى با احکام اسلام با اکثریت فقهاى شوراى نگهبان و تشخیص عدم تعارض آنها با قانون اساسى بر عهده اکثریت همه اعضاى شوراى نگهبان است». وظیفه دیگر نظارتى این شورا، بر نظارت بر انتخابات خلاصه مىشود. مطابق اصل 99 قانون اساسى، «شوراى نگهبان نظارت بر انتخابات مجلس خبرگان رهبرى، ریاست جمهورى، مجلس شوراى اسلامى و مراجعه به آراى عمومى و همه پرسى را برعهده دارد.»
4. نظارت ریاست جمهور بر وزرا و مسؤولیت وى در قبال عملکرد آنها
رئیس جمهور، ریاست هیأت وزیران را برعهده دارد، به همین خاطر، طبق اصل 134 در برابر مجلس شوراى اسلامى مسؤول اقدامات جمعى وزیران است و به عنوان رئیس دولت باید در قبال نمایندگان ملت پاسخگو باشد. همچنین به موجب اصل 122 قانون اساسى، وى در حدود اختیارات و وظایفى که به موجب قانون اساسى و یا قوانین عادى بر عهده دارد، در برابر ملت و رهبر و مجلس شوراى اسلامى مسؤول است.(43) همچنین مطابق اصل 137، هر یک از وزیران، مسؤول وظایف خاص خویش در برابر رئیس جمهور و مجلس است و در امورى که به تصویب هیأت وزیران مىرسد، مسؤول اعمال دیگران نیز هست.
5. نظارت مجلس شوراى اسلامى
طبق قانون اساسى، مجلس علاوه بر وضع قوانین، حق نظارت مستمر بر اجراى قوانین را بر عهده دارد. در اصل 76 آمده است که مجلس شوراى اسلامى حق تحقیق و تفحص در تمام امور کشور را دارد و در اصل 90 اشاره شده که «هر کس شکایتى از طرز کار مجلس یا قوه مجریه یا قوه قضائیه داشته باشد مىتواند شکایت خود را کتبا به مجلس شوراى اسلامى عرضه کند. مجلس موظف است به این شکایات رسیدگى کند و پاسخ کافى بدهد و در مواردى که شکایت به قوه مجریه و یا قوه قضائیه مربوط است، رسیدگى و پاسخ کافى از آنها بخواهد و در مدت متناسب نتیجه را اعلام نماید و در مواردى که شکایت به قوه مجریه و یا قوه قضائیه مربوط است، رسیدگى و پاسخ کافى از آنها بخواهد و در مدت متناسب نتیجه را اعلام نماید و در مواردى که مربوط به عموم باشد به آگاهى عامه برساند.» قانون اساسى در اصل 86، مصونیت لازم جهت انجام این وظیفه نظارتى را براى نمایندگان تمهید نموده است. نمایندگان همچنین در راستاى وظایف نظارتى، طبق اصل 89 مىتوانند طى شرایطى وزرا را استیضاح نمایند و یا طبق اصل 88 رئیس جمهور و یا وزرا را مورد سؤال قرار دهند. از سویى اصول 54 و 55 قانون اساسى از نهاد دیوان محاسبات کشور یاد مىکند که زیر نظر مجلس شوراى اسلامى، بر کلیه حسابهاى وزارتخانهها، مؤسسات، شرکتهاى دولتى و سایر دستگاههایى که به نحوى از انحا از بودجه کل کشور استفاده مىکنند، نظارت مالى مىنماید.
6. نظارت قوه قضائیه
قوه قضائیه بنا به اصل 156 قانون اساسى، قوهاى است مستقل که پشتیبان حقوق فردى و اجتماعى و مسؤول تحقّق بخشیدن به عدالت مىباشد؛ از جمله این وظایف، رسیدگى و صدور حکم در مورد تظلّمات، تعدیات، شکایات و... احیاى حقوق عامه، گسترش عدل و آزادىهاى مشروع و نظارت بر حسن اجراى قوانین است. براى انجام وظایف مذکور، قوه قضائیه به روشهاى مختلف بر کار دولت و قوه مجریه نظارت و کنترل دارد، همچنانکه پاسخگویى متقابل قوه مجریه در موارد زیر خلاصه مىشود:
الف. دارایى رهبر، رئیس جمهور، وزرا و معاونان
رهبر، رئیس جمهور، معاونان وى و وزرا در مورد دارایىهاى خود و خانوادهشان، در برابر رئیس قوّه قضائیه پاسخ گو هستند. طبق اصل 142 قانون اساسى، رئیس قوه قضائیه به دارایى این افراد، قبل و بعد از خدمتشان رسیدگى مىکند که بر خلاف حق، افزایش نیافته باشد.
ب. نظارت بر حسن جریان امور و اجراى صحیح قوانین و پاسخگویى به شکایات
در اصل 174 قانون اساسى آمده است که «براساس حق نظارت قوه قضائیه نسبت به حسن جریان امور و اجراى صحیح قوانین در دستگاههاى ادارى، سازمانى به نام «سازمان بازرسى کل کشور» زیر نظر رئیس قوه قضائیه تشکیل مىگردد.» بنابراین علاوه بر مجلس شوراى اسلامى، قوه قضائیه نیز بر اجراى قوانین در دستگاههاى ادارى و اجرایى نظارت مستمر دارد و حتى افراد نیز مىتوانند علیه دوایر ادارى و کارکنان آنها به این سازمان شکایت نمایند.
از سوى دیگر دیوان عدالت ادارى، طبق اصل 173، براى رسیدگى بر اجراى صحیح قوانین در سازمانهاى دولتى و رسیدگى به تظلمات و شکایات مردم بوجود آمده است و ابزارى است در اختیار مردم تا بتوانند در راستاى دفاع از حقوق خویش از مأموران یا واحدها و یا آیین نامههاى دولتى شکایت کنند.
نهاد دیگر نظارتى قوّه قضائیه، دیوان عالى کشور است که طبق اصل 161، هدف آن نظارت بر اجراى صحیح قوانین در محاکم و ایجاد وحدت رویه قضایى و انجام مسؤولیتهاى محوله است. گفتنى است که این رکن قضایى به تخلّفات رئیس جمهور و جرایم وى نیز رسیدگى مىکند و در صورت اثبات تخلف و تقصیر، حکم تخلف مزبور را صادر کرده و به رهبر ابلاغ مىکند تا وى با در نظر گرفتن مصالح کشور اقدام لازم را مبذول و در صورت لزوم و گستردگى جرم، حتى وى را عزل کند.
باید اضافه کرد که در قانون اساسى نیز به سازوکارهاى غیردولتى نظارت بیرونى براى تحدید قدرت اشاره شده است؛ به عنوان نمونه در اصل 24 به جایگاه رسانههاى گروهى، مانند نشریات و مطبوعات در این زمینه عنایت شده است و یا در اصل 26 به منزلت و نقش احزاب، گروهها و جمعیتها و انجمنهاى صنفى، دینى و سیاسى در این مسیر توجه گشته است. اصل 27 این قانون، تشکیل اجتماعات و راهپیمائیها را بدون حمل سلاح و مشروط به عدم اخلال به مبانى اسلام، آزاد اعلام کرده است و یا در اصل 104 به نحوه ایجاد شوراهاى کارگرى و وظایف آنها اشاره وافى شده است. بدیهى است این سازوکارها نیز هر کدام به نوبه و تناسب خود مىتوانند در نظارت، کنترل و تحدید قدرت سیاسى زمامداران کاملاً مؤثر باشد.
استنتاج
از محتوا و مستندات این نوشتار به خوبى قابل استنباط است که اندیشههاى سیاسى و منابع اسلامى نیز نسبت به تراکم قدرت و امکان افسارگسیختگى و تجاوزگرى آن حساس بوده و دغدغه خاطر دارند و لذا چه در اندیشه معصومین علیهمالسلام و چه در سایر منابع اسلامى، با بحث نظارت بر قدرت و کنترل و تحدید آن بسیار جدى برخورد گشته و سازوکارهاى درونى و بیرونى متعددى براى این امر ـ چه در نظام نبوى و علوى و چه در نظام جمهورى اسلامى ـ معرفى و منظور شده است که به خوبى قابل رقابت با سازوکارهاى نظارت بیرونى در نظامهاى مدرن امروزى است و البته همانطور که در مقدمه گفته شد، نضج و شکوفایى و اثر بخشى افزونتر سازوکارها و اهرمهاى مزبور، نیاز به زمان و آزمون و تجربه بیشترى دارد و نمىتوان از تجربه کوتاه و بیست و پنج ساله جمهورى اسلامى در این زمینه، انتظار محصول قرنها کاوش و اندیشهورزى صورت گرفته در اندیشه و نظامهاى غربى را داشت.
بدین ترتیب مبرهن است که نه تنها ماهیت قدسى و دینى حکومت اسلامى و رهبران آن مانع از نظارت و کنترلپذیرى آن نیست بلکه در دیدگاههاى اسلامى سازوکارهاى بیرونى و متعدد براى اهداف پیش گفته، پیشبینى شده و در حال حاضر نیز جمهورى اسلامى از آخرین تجارب همساز با اسلام ـ موجود در اندیشه و نظامهاى غربى ـ در بحث نظارت برقدرت نیز سود مىبرد.
نکته حائز اهمیت این است که در نظام اسلامى شیعى، نظارت بیرونى بر قاعده اساسى نظارت درونى استوار است و میان این دو نظارت، تعامل کامل برقرار بوده و لازم و ملزوم یکدیگرند. البته با وجود اینکه دیدگاه اسلامى، مبناى اصلى نظارت را بر نظارت درونى و خود کنترلى رهبران و کارگزاران سیاسى گذاشته است، اما همزمان به این حد نیز کفایت ننموده و از عصرىترین روشهاى قانونمند نظارت بیرونى بر قدرت و تحدید و مهار آن استفاده مىنماید و در بهرهگیرى از تجربه و دانش روزافزون بشرى در این زمینه غفلت نمىورزد و خود را بىنیاز نمىبیند.
شایان ذکر است که در اندیشه سیاسى غرب، راهکارى براى منظور نمودن نظارت درونى در نظر گرفته نشده و این امر از دلایل اصلى عدم موفقیت کامل سازوکارهاى نظارت بیرونى این نظام سیاسى در تحدید و کنترل قدرت مىباشد.
پىنوشتها
________________________________________
1. ر. ک. به: ابوطالب خدمتى، انواع کنترل و نظارت در مدیریت اسلامى، حوزه و دانشگاه، شماره 23، تابستان 1379، ص105
2. ر. ک. به: على رضائیان، اصول مدیریت، تهران، انتشارات سمت، چاپ یازدهم، 79
3. پیو، هیکسون، هایلینگز، نظریه پرداز کلاسیک سازمان، سیدرضا برقعى، قم، مجتمع آموزشى عالى قم، 1379، صص51ـ50
4. براى ملاحظه برخى آیات دال بر اعمال نظارت الهى بر انسان ر.ک.به: قرآن مجید: توبه:105 و یونس:61
5. ر.ک.به: خدمتى، پیشین، صص106ـ105
6. محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، قم، دارالکتب الاسلامیه، [بىتا]، ج100، ص61
7. نهج البلاغه، فیض الاسلام [بىنا]، 1351ش، نامه 53، بند 45، ص1011
8. همان، بند 43، ص1011
9. همان، نامه53، بند45، صص1012ـ1011
10. ر.ک.به: قربانعلى درى نجفآبادى، مبارزه با فساد در حکومت علوى، حکومت اسلامى، شمار17، تابستان 1379، صص281ـ280
11. یعنى؛ «به تحقیق در مورد تو این گونه به من گزارش رسیده است...».
12. یعنى؛ «در مورد شما به من خبر رسیده است...».
13. محمد بن یعقوب کلینى، اصول الکافى، بیروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1411ق، ج5، ص161
14. متقى بن حسام الدین هندى، کنزالعمال، ج4، ص90
15. مجلسى، بحارالانوار، ج41، ص104
16. عبدالواحد تمیمى آمدى، شرح غررالحکم و دررالکلم، تصحیح سیدمیرجلال الدین حسینى ارموى، انتشارات دانشگاه تهران، 1360ش، ج1، ص129
17. مجلسى، پیشین، ج78، ص137
18. مجلسى، بحارالانوار، ج70، ص73
19. آل عمران:110
20. «عیون» به معناى بازرس و جاسوس و «عریف» نیز به معناى جاسوس و خبرچین مىباشد. همچنین «نقیب» ترجمان معانى مهمتر و سرپرست و رئیس قوم است. براى ملاحظه پارهاى از موارد که پیامبر صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام به گماشتن «عیون» و «عریف» و «نقیب» پرداختهاند، ر.ک.به: درى نجفآبادى، صص287ـ286
21. «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» توبه:71
22.کلینى، پیشین، ج1، ص403
23. براى آگاهى بیشتر از سیره امام على علیهالسلام ر.ک.به: على اصغر الهامىنیا، نظارت بر کارگزاران در حکومت علوى حکومت اسلامى، شماره 18، زمستان 1379، صص262ـ238
24. ر.ک.به: همان، ص254
25. ر.ک.به: محمد سروش، مبانى عقلانى امر به معروف و نهى از منکر، حکومت اسلامى، شمار24، تابستان 81، ص50، همچنین براى آگاهى بیشتر ر.ک.به: کتابشناسى حسبه و مقالههاى حسبه، امر به معروف و نهى از منکر، حکومت اسلامى، شمار13، پاییز 1378، به ترتیب در صفحات: 151ـ128و248ـ239
26. نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 34، بند10، ص114
27. براى آگاهى بیشتر ر.ک.به: محمد سروش محلاتى، نصیحت ائمه مسلمین، حکومت اسلامى، شماره اول، پاییز 1375، ص136
28. محمدحسین نائینى، تنبیه الامه و تنزیه الملّة، مقدمه و توضیحات به قلم سیدمحمود طالقانى، تهران، شرکت سهامى انتشار، 1361ش، صص79ـ78. براى توضیح بیشتر ر.ک.به: سیدجواد ورعى، نظارت بر قدرت سیاسى در اندیشه حضرت امام خمینى رحمهالله ، (مندرج در امام خمینى و حکومت اسلامى، نهادهاى سیاسى و اصول مدنى، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى رحمهالله ، زمستان 1378)، ص285
29. نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه 53، بند73، ص1026
30. همان، خطبه 207، بند12، ص686
31. «ألا و إِنّ لکم عندی أنْ لاأحتجزَ دُونکم سرّا إِلاّ فی حَرْبٍ وَ لا أطوی دُونَکُم أمرا إلاّفی حکمٍ»؛ نهج البلاغه، فیض الاسلام، نامه50، بند2، ص982
32. براى اطلاع بیشتر در این باره ر.ک.به: سیدمهدى موسوى، انتقادگرى و انتقادپذیرى در حکومت علوى، حکومت اسلامى، شماره 17، پاییز 1379، صص314ـ293
33. نهج البلاغه، نامه 53، بند5، ص992
34. همان، خطبه 127، بند5، ص392
35. شیخ مفید، الجمل، تحقیق سیدعلى میرشریفى، قم، مکتب الاعلام الاسلامى، 1371، ص420
36. ر.ک.به: سیدمرتضى هزاوهاى، مردم سالارى در بینش و منش امام على علیهالسلام ، علوم سیاسى، شماره 11، زمستان 1379، ص57
37. ر.ک.به: مصطفى دلشاد تهرانى، حکومت حکمت، تهران، خانه اندیشه جوان، 1377، ص82، (به نقل از انساب الاشراف و مناقب خوارزمى).
38. براى بررسى و مطالعه وضعیت جامعه مدنى، ر.ک.به: ویژهنامه جامعه مدنى در جمهورى اسلامى ایران، فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره دوم، زمستان1377
39. براى آگاهى بیشتر از معضلات جامعه مدنى و احزاب در ایران، ر.ک.به: بهرام اخوان کاظمى، احزاب، ثبات سیاسى و امنیت، فصلنامه مطالعات راهبردى، شماره چهارم، تابستان 1378، صص120ـ118
40. ر.ک.به: حسین بشیریه، آموزش دانش سیاسى، تهران، مؤسسه نگاه معاصر، چاپ دوم 1381، ص174
41. ر.ک.به: صورت مشروح مذاکرات بازنگرى قانون اساسى جمهورى اسلامى، 4 مجلد، تهران، اداره تبلیغات و انتشارات مجلس شوراى اسلامى، چاپ اول، 69ـ1368
42. براى آگاهى بیشتر در این باره ر.ک.به: محمد سروش، خبرگان و نظارت، حکومت اسلامى، شماره 14، زمستان 78، صص140ـ111
43. باید اشاره نمود که رئیس جمهور براى اطمینان از حسن اجراى امور و در صورت لزوم نظیر نظارت بر انتخابات و امور مشابه، مىتواند از تشکیلات بازرسى ویژه نهاد ریاست جمهورى استفاده کند. همچنین با توجه به اصل 113 قانون اساسى، حجت الاسلام خاتمى، نقش نظارتى خود را در اجراى قانون اساسى با تشکیل هیأت پیگیرى و اجراى قانون اساسى عمل نمود که پیش از این، در بین شش رئیس جمهور قبلى بىسابقه بود.