آیتالله مطهرى و نظارت عمومى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه: طرح مساله
مساله نظارت عمومى; از جمله مهمترین و پیچیدهترین مسائل در هر نهاد و سازمان و بهطور کلى در هر جامعهاى است و با مسؤولیت اجتماعى پیوندى ناگسستنى دارد . از این رو، بعدى عمومى و اجتماعى مىیابد و در حوزه عمومى قابل طرح و بحث و بررسى است . حوزه عمومى، در مقابل حوزه خصوصى، به حوزه فعالیتهاى فردى و جمعى و گروهى گفته مىشود و مراد از آن، حوزه حقوق آدمیان در عرصه جامعه و قلمرو عمل است و همه به گونهاى برابر از آن برخوردارند .
به دیگر سخن، در حوزه عمومى پاى پارهاى از حقوق و تکالیف به میان مىآید و نظارت، گرچه جنبه فردى و خصوصى نیز مىتواند بیابد، اما از سوى دیگر، بهطور طبیعى در حوزه عمومى قرار مىگیرد . فرد در این حوزه، شهروند شمرده مىشود . مفهوم شهروندى داراى بار معنایى ویژهاى است و بر اساس آن، فرد در سپهر اجتماعى، از حقوقى برخوردار مىشود که وقتى شهروند شمرده نمىشود، فاقد آن حقوق است .
هدف این نوشته ارائه بحثى درباره نظارت عمومى به مثابه مسؤولیتى عام و اجتماعى با تاکید بر اندیشه آیتالله مرتضى مطهرى است . اینکه «دستگاه فکرى مطهرى نسبتبه مساله نظارت عمومى چگونه مىاندیشد و چه تدبیرى براى اصلاح جامعه و نهادینه ساختن سپهر نظارت عمومى در میان مسلمانان اندیشیده و مطرح ساخته است؟» پرسش اصلى نوشته حاضر را تشکیل مىدهد . مدعاى نوشته این است که نظارت یک مساله عمومى و از جنس مسؤولیت اجتماعى است . به این معنا که یک انسان مسلمان همان گونه که در برابر خود و خداى خود و در سطحى دیگر در مقابل خانواده و بستگان خود مسؤول شمرده مىشود، به همان نسبت و بلکه بیشتر، نسبتبه جامعه خویش مسؤولیت دارد و داراى وظایف و حقوقى است که مىبایستبه انجام آنها مبادرت ورزد . این مسؤولیت اگرچه در آموزههاى دینى مورد تاکید واقع شده و در رفتار و مشى پیامبر خدا، حضرت محمد صلى الله علیه و آله و نیز سایر مسلمانان صدر اسلام قابل ردیابى و مطالعه است، اما به مرور و در قرون بعد و به ویژه در دوره سلطه امویان و عباسیان راه دیگرى را طى نمود که موجب مسخ مساله نظارت عمومى به مثابه مسؤولیتى اجتماعى در میان مسلمانان گردید .
آیتالله نائینى به درستى به همین معنا اشاره مىکند و بر این باور است که در صدر اسلام وقتى خلیفه دوم در سخنرانى خود مردم را به جهاد دعوت مىکند، در پاسخ مىگویند: «لا سمعا و لا طاعتا» ; «گوش نخواهیم داد و اطاعت نخواهیم کرد» ، مادام که توضیح دهى چگونه در تقسیم پارچه از بیتالمال براى خود سهم بیشترى منظور نمودهاى، به گونهاى که پیراهن شما بلندتر از پیراهن دیگران است؟! خلیفه دوم، فرزند خود «عبدالله» را طلب کرد و او براى مردم توضیح داد: که چون سهم پدرم به اندازه یک پیراهن نبود، من سهم خود را به پدرم دادم تا توانست از مجموع دو سهم چنین پیراهنى تهیه کند . با این توضیح مردم قانع شدند . یا وقتى که خلیفه دوم در آغاز خلافتبر فراز منبر نشست و خطبه مفصلى خواند و گفت: اگر من از صراط حق و عدالت کجشدم شما مرا راست کنید، یکى از افراد عادى مسلمانان، دستبه شمشیر برد و فریاد زد: اگر تو راست نشدى، با شمشیر کج مستقیمت مىسازم . (2)
از دیگر سوى تاکید پارهاى از آموزههاى دینى بر این مساله; نظیر فریضه بسیار مهم امر به معروف و نهى از منکر نیز موجب سوء استفاده حاکمان گردید و آنان با تاسیس نهادهایى چون حسبه، به این مساله رنگ و بویى حکومتى بخشیده و مردم و نهادهاى مردمى را از گردونه نظارت بر روند جریانات اجتماعى و به ویژه نظارت بر قدرت سیاسى خارج ساختند .
به دیگر سخن، حاکمان و کارگزاران مسلمان با مشى مستبدانه و اقتدارگراى خود و نفى آزادى و برقرارى حکومتهاى استبدادى در جهتخلاف آموزههاى دینى حرکت کردند و راه را بر اقتدارگرایى بیشتر و بیشتر حاکمان و سلاطین پس از خود هموار ساختند و نظارت عمومى را به مسالهاى نظرى تبدیل نمودند و حوزه عملى آن، از یادها رفت .
علاوه بر این، پارهاى از بخشهاى نهاد دینى نیز به توجیه چنین وضعیت اقتدارمنشانهاى پرداخت و زمینههاى استوارى اندیشههاى استبدادى و اقتدارگرا را بیش از پیش فراهم نمود . تاکید فراوان اندیشمندان اهل سنتبر امنیت و هویت و تقدم نظم بر آزادى و حقانیت در فراهم آوردن چنین زمینههایى کارساز بوده است . این وضعیت در بخشهایى از جامعه مسیحى و حاکمیت مطلقه کلیسا نیز به خوبى مشهود است . زیرا تصور ارباب کلیسا این بود که هیچ فرد و نهاد و گروهى را یاراى نظارت بر حاکمان نیست و حاکمان، تنها در مقابل خداوند پاسخگو و مسؤول شمرده مىشوند، نه در مقابل مردم .
آیتالله مطهرى به خوبى این وضعیت را تحلیل کرده است . به عقیده ایشان، یکى از علل گرایش به مادىگرایى در غرب، نارسایى پارهاى از مفاهیم اجتماعى و سیاسى بوده است . این مساله از آنجا ناشى شد که با ظهور مفاهیم خاص اجتماعى و سیاسى و به ویژه حقوق طبیعى و حق حاکمیت ملى در غرب، گروهى طرفدار استبداد سیاسى شده و براى توده مردم در مقابل حکمران حقى قائل نشدند . البته تنها چیزى که در مقابل حاکمان براى مردم ترسیم شد، وظیفه و تکلیف بود . به گفته شهید مطهرى، پشتوانه این گروه براى استدلالهاى سیاسى استبدادمآبانه، اعتقاد به خدا بود . آنان مدعى بودند که حکمران در مقابل مردم مسؤول نیست، بلکه او فقط در برابر خدا مسؤول شمرده مىشود و از دیگر سوى، مردم در مقابل حکمران مسؤولاند و وظیفه دارند . به دیگر سخن، مردم هیچ گونه حقى در نظارت بر کار حاکم ندارند و در برابر حاکم مکلف و موظف شمرده مىشوند . (3)
به این ترتیب، به باور مطهرى، در افکار و اندیشهها نوعى ملازمه و ارتباط تصنعى میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حق هر گونه نظارت و مداخلهاى در امر حکومت و حاکم از طرف دیگر به وجود آمد . جالب اینکه اینها همه با توجیهات دینى و توسط اصحاب کلیسا و دین صورت مىپذیرفت و مردم را هر چه بیشتر از آموزههاى دینى سرخورده و دور مىساخت .
چنین وضعیتى را مىتوان در میان حاکمان و جامعه اسلامى نیز پى گرفت و وضعیتى مشابه را ترسیم کرد . حال اینکه مطهرى به گونهاى دیگر مىاندیشد و اندیشه مطلقالعنان بودن و نظارتناپذیرى حاکمان را اندیشهاى سست و بىبنیاد معرفى مىکند . او به سازگارى میان اندیشه نظارت بر حاکم و مسؤول بودن او در مقابل مردم و پذیرش آموزههاى دینى مىاندیشد و باور دارد . در نگاه ایشان میان اندیشه حق حاکمیت ملى از یک سو و اعتقادات دینى از سوى دیگر هیچ گونه ناسازگارى وجود ندارد .
قطعه زیر اندیشه مطهرى را در این باب بهطور کامل بازتاب مىدهد:
«از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا، پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول مىسازد و افراد را ذىحق مىکند و استیفاى حقوق را یک وظیفه لازم شرعى معرفى مىکند» . (4)
نگارنده بر این باور است که هموار کردن راه نظارت عمومى به منزله مسؤولیتى اجتماعى و همگانى تنها از طریق آگاهى و شناخت این حق و وظیفه میسور است و مطهرى نیز در مباحثخود به این سمت و سو حرکت نموده است . ایشان با درک این نکته که مساله نظارت عمومى که در میان مسلمانان غالبا با فریضه امر به معروف و نهى از منکر عجین است و با آن عینیت و مصداق مىیابد در جوامع مسلمان مغفول واقع و به انحراف کشیده شده است، سعى در آسیبشناسى و تصحیح آن دارد . از این رو، مباحث ایشان، ضمن آسیبشناسى معرفتى، درباره زدودن غبار تحریف و انحراف و بهرهمندى نادرست از این فریضه اجتماعى نهفته است .
این نوشته از سوى دیگر و به صورت ضمنى، این مدعا را نیز دنبال مىکند که ایضاح مفاهیمى که به نوعى با حوزه عمومى سر و کار دارند، مىتوانند وفاق و اجماع عمومى و همبستگى و انسجام اجتماعى را در پى داشته باشند . به نظر مىرسد تا زمانى که مفاهیم مطرح و کاربردى در جامعه و در میان مسلمانان جایگاه و منزلت واقعى خود را نیابند و از وضوح نسبتا مناسبى در میان نخبگان برخوردار نگردند، دستیابى به یک جامعه و نظام سیاسى مطلوب میسور نخواهد بود . تبیین درست مساله نظارت عمومى مىتواند جایگاه و منزلت این عنصر را در جامعه روشن سازد و چراغى باشد فراروى مردم و حاکمان، که آزادانه و آگاهانه در مسیرى برنامهریزى شده حرکت نمایند و به اصلاح حرکتهاى نادرست و خطا بپردازند .
این مقاله از این زاویه به بحث درباره اندیشه آیتالله مطهرى درباره نظارت عمومى مىپردازد و سعى در ایضاح بخشى از اندیشه مغفول واقع شده ایشان دارد; اندیشهاى که مىتواند براى زندگى امروز ما نیز بسیار راهگشا بوده و مورد بهرهبردارى قرار گیرد . تاکید اصلى و اساسى در نوشته حاضر بر عنصر امر به معروف و نهى از منکر است و سایر عناصر نظارتى، به دلیل محدودیتهاى پژوهش حاضر، مورد بحث قرار نمىگیرد .
ایضاح مفاهیم
الف . نظارت عمومى
نظارت، با توجه به حوزههایى که این بحث در آن انجام مىگیرد، معنا و مفهوم ویژهاى مىیابد . براى مثال، نظارت در حوزه فردى تنها به مراقبت در امورى خلاصه مىشود که به خود شخص و حوزه خصوصى وى مربوط مىشود . طبیعى است که فرد در فرایند نظارت بر خود به دنبال مسائلى است که او را در رسیدن به اهداف مورد نظر او یارى رساند . از این رو فردى که خواستار تهذیب نفس استبه یک سرى اعمال دست مىیازد که فرد دیگرى که با این حوزه سر و کار ندارد به آن توجهى نمىکند و این بعد برایش اهمیتى ندارد . البته توجه به نظارت در حوزه فردى مىتواند تاثیراتى را در حوزه عمومى نیز برجاى گذارد; از جمله اینکه اگر فردى فضایل و ارزشهاى اخلاقى را در نفس خود نهادینه نکرده و پرورش نداده باشد، در حوزه عمومى نیز نمىتواند به این ارزشها عمل نماید . همینطور اگر فردى به ارزشهایى چونان آزادى و عدالت اعتقاد و باور نداشته باشد، طبیعتا در حوزه عمومى نیز به این گونه مسائل و ارزشهاى جمعى وقعى نخواهد نهاد .
نظارت در حوزه عمومى، معنا و مفهومى مشابه مىیابد، اما با گسترههاى وسیعتر و عمیقتر . در این معنا، نظارت به فعالیتى اطلاق مىشود که در آن بایدها و آرمانها و مطلوبها با هستها و عملکردها و پیشبینىها و موجودها مورد مقایسه واقع مىشود . (5) در این صورت سعى مىگردد تا تصویر روشنى از تشابه یا تمایز اعمال و عملکردها در پیش روى قرار گیرد و آنچه که انجام شده با آرمانها سنجیده شود و در نزدیک نمودن واقع با آرمان تلاش شود . این معنا مىتواند بعدى فردى و جمعى بیابد . این تعریف تنها به مقایسه و تطبیق فعالیتهاى حوزه فردى و حوزه جمعى اشاره کرده و هیچ مؤلفهاى براى تفکیک آنها و هیچ ابزار نظارتىاى طرح و پیشبینى نکرده است .
به رغم تعریف فوق، که از یک گستره مفهومى رنج مىبرد، نظارت، از منظر جامعه شناختى و علوم سیاسى با مفهوم کنترل اجتماعى (درزژذرا دچخحرث) رابطه بسیار نزدیکى دارد . مفهوم کنترل اجتماعى به مجموعه شیوهها وتدابیر و ابزارهایى اطلاق مىشود که یک جامعه یا یک گروه در تحقق هدفها و هدایت افرادش براى رعایت قوانین، اصول، کارکردها، آداب، شعائر، مناسک و هنجارها و ارزشهاى پذیرفته خود به کار مىگیرد . این کنترل به دو صورت انجام مىگیرد: نخست، کنترل رسمى اجتماعى، که به معناى وادار کردن انسانها به قبول هنجارها و رعایت آنان در عمل است . ابزار این نوع کنترل، همانا قوانین و مقررات است و ضمانت اجراى آن نیز برعهده قوه قهریه و قواى انتظامى و یا گروههاى مختلف جامعه است . دوم، کنترل غیر رسمى اجتماعى و از طریق اقناع که با رسوخ به عقل اعتقادى انسانها، با دگرگونسازى جهانبینى افراد و با تاثیر بر جهان عقیدتى و اندیشه اعضا و نیز کارکردهاى آداب و رسوم اخلاقى، مىتواند آنان را مؤمن به هنجارها و ارزشهاى مقبول نماید . (6) در مورد اخیر، برخلاف مورد نخست، قوه قهریه دخالتى در کنترل انسانها ندارد و آنچه انجام مىگیرد بر عهده و خواستخود افراد است; به عبارتى، چیزى جز خود فرد و ستایشها و سرزنشها براى ضمانت واجرا تدارک نشده است .
گذشته از اینکه مىتوان بر این تعریف نیز همانند تعریف پیشین نقدهایى وارد ساخت، اما از منظرى دیگر، نظارت عمومى در علوم سیاسى معنا و مفهوم خاصى مىیابد که گرچه مىتواند تشابهاتى با تعریفهاى ذکر شده داشته باشد، اما در اینجا نه تنها به حوزه فردى و جمعى اشاره مىشود، بلکه در حوزه جمعى نیز، هم نهادها و سازمانهاى دولتى و هم مردم و نهادهاى مدنى را در نظر مىگیرد . در اینجا راهکارها و تئورىهاى مختلفى براى نظارت و کنترل در حوزه نهادها و سازمانها در حقوق اساسى و فلسفه سیاسى پیشبینى شده است که از جمله مىتوان به نظریه تفکیک قوا اشاره کرد . این نظریه با توجه به پیشینه آن، در اصل براى پاسداشتحقوق مردم از دستبرد حاکمان و کارگزاران به وجود آمده است و به این معنا است که قواى حکومتى، که غالبا در سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه خلاصه مىگردد، با کنترل و نظارت بر یکدیگر و تاکید بر حفظ توازن قدرت، به حقوق عمومى آسیب نرسانند . با توجه به اینکه در اینجا قدرت میان قواى سهگانه توزیع مىگردد، از ایجاد تمرکز در قدرت جلوگیرى و حقوق و آزادىهاى اساسى مردم پاس داشته شده و کارها در مجراى قانونى خود انجام مىشود . همچنین مىتوان از ابزارهاى کنترلى دیگرى نیز یاد کرد، همانند: قانونگرایى و عمل بر اساس قانون، رسانهها و وسایل ارتباط جمعى و به ویژه مطبوعات مستقل، احزاب سیاسى و نهادهاى مدنى و ... که به وسیله آنها مىتوان به کنترل قدرت سیاسى و حاکمان پرداخت .
هدف اصلى از طرح مساله نظارت عمومى در مباحث علوم سیاسى، کنترل و نظارت بر قدرت سیاسى است . در مقاله حاضر نیز مراد از نظارت عمومى، همین معنا استبه اضافه بار معنایى دیگرى که در مسؤولیت اجتماعى نهفته است و به آن یک جنبه عمومى مىدهد . نظارت، از سویى مىتواند متقابل نیز تلقى شود، به این معنا که هم دولتبر مردم نظارت داشته باشد تا آنان قانون و حقوق دیگران را زیر پا نگذارند و هم مردم و ابزارهاى پیشگفته بر دولتبه عنوان قدرت سیاسى نظارت کنند . بدیهى است گستره موضوع حاضر تنها به یک بخش; یعنى کنترل قدرت سیاسى توسط مردم و نهادهاى برخاسته از آنان اشاره دارد . از این رو نظارت به مثابه مسؤولیتى اجتماعى و همگانى تلقى مىشود . پس باید دید مسؤولیت اجتماعى چه حوزه و قلمرو معنایى را دربر مىگیرد تا بتوان بحث نظارت عمومى را بهطور روشنترى طرح کرده و درباره آن در آثار آیت الله مطهرى داورى نمود .
ب . مسؤولیت اجتماعى
چنان که ذکر شد، نظارت عمومى در مقاله حاضر به مثابه مسؤولیتى اجتماعى تلقى مىگردد . اما مراد از مسؤولیت اجتماعى چیست؟ چه اهمیتى دارد و چه حوزههایى را دربر مىگیرد؟ آیا مسؤلیت اجتماعى در مفاهیم دینى منزلت و جایگاهى دارد یا اینکه این مفهوم نیز همانند بسیارى از مفاهیم دیگر، همانند دموکراسى، آزادى سیاسى، مساوات و برابرى، تفکیک قوا و ... از نظام معنایى دیگرى وارد دستگاه و نظام معنایى مسلمانان و جامعه ما شده است؟ بخش اخیر پرسش، به این مطلب اشاره دارد که پارهاى بر این باورند که مسؤولیت در جایى امکان مىیابد که انتخابى صورت گیرد و چون اندیشه و عمل مسلمانان، مسبوق به انتخاب نیست و در چنین اندیشهاى انتخابى صورت نمىگیرد، مسؤولیت و پاسخگویى نیز مطرح نیست . از این رو این دیدگاه را مطرح مىکنند که مفهومى همانند مسؤولیت نیز برخاسته از فرهنگ دیگرى است که وارد فرهنگ اسلامى ما شده است و از این رو در اندیشهها و آموزههاى دینى جایگاهى نمىیابد و نسبتى با آموزههاى دینى برقرار نمىکند . طرح این چنین مفاهیمى براى بیان ناسازگارى آنها با آموزههاى دینى و پذیرش آنها با توجه به بار معنایى ویژه خاستگاه آنها; یعنى اندیشه و فرهنگ غربى، است .
گذشته از اینکه ادعاى مطرح شده چه مقدار با دیدگاههاى اندیشمندان مسلمان مطابقت دارد و همین طور صحت و سقم این نظریه، آنچه از منظر بحثحاضر مورد توجه است این است که مسؤولیت اجتماعى که در مقاله حاضر از آن گفتوگو مىشود، مفهومى کاملا بومى و دینى و برخاسته از آموزههاى اسلامى است و در این صورت نمىتوان به نفى آن در اندیشههاى اسلامى حکم کرد . آیتالله مطهرى در شمار افرادى است که به این نظریه معتقد است و بحث مسؤولیت اجتماعى را از منظرى که نگارنده یادآورى نمود، مطرح کرده است . به باور وى: «در اسلام، خود مسؤولیتبا لفظ مسؤولیت عنوان شده است; کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته .» (7) و نیز اسلام «درباره مسؤولیتها آن وقتسخن گفته که نه از این فلسفهها نام و نشان بوده و نه از صاحبانشان» . (8)
علاوه بر اینکه استاد مطهرى از سویى مسؤولیت اجتماعى را «مهمترین و انسانىترین مسؤولیتها» (9) برمىشمارد . وى انواع مسؤولیتهاى آدمى را به «فردى» و «خانوادگى» و «اجتماعى» تقسیم مىکند و معتقد است که مسؤولیت اجتماعى در میان انواع مسؤولیتهاى انسان، شریفترین و عالىترین است; زیرا «آن دو مسؤولیت، از ناحیه عواطف طبیعى حمایت مىشوند، برخلاف این مسؤولیت» . (10) در واقع، با توجه به اینکه انسان در دو مسؤولیت پیشگفته علاقه و انگیزه خاصى دارد، به انجام آن مسؤولیت اقدام مىکند، اما در مورد مسؤولیت اجتماعى مىتوان گفت فرد هیچ انگیزهاى ندارد تا به دنبال انجام آن برود .
از این رو، مطهرى رحمه الله از عنصر و رکنى سخن به میان مىآورد که ارزشمندى مسؤولیت اجتماعى را یادآورى نماید و آن، عدالتطلبى و داشتن درد و دغدغه و انگیزه معنوى است . به دیگر سخن، اصل فطرى عدالت، بنیاد و محرک انسان در انجام چنین حرکتهایى است . با توجه به مفروضه حسن و قبح عقلى، انسان فعل قبیح را مىتواند بشناسد و با توجه به حقدوستى و عدالتطلبى، براى ایثارگرى و حتى گذشتن از جان و مال و حیثیت، واجد انگیزه کافى است و اگر اقدام متناسب ننماید جاى پرسش دارد .
عدالتطلبى و درد و دغدغه دیگران را داشتن، مسؤولیت اجتماعى را در پى دارد و از این رو بسیارى از افراد از به انجام رساندن آن ناتوان هستند و تنها پارهاى مىتوانند براى انجام چنین مسؤولیتخطیرى گام نهند . یک انسان از ظلم رسته و رها شده، تنها در صورتى به انسانهاى دربند و گرفتار یارى مىرساند که دغدغه و درد آنها را داشته باشد . در غیر این صورت، هرگز براى رهایى دیگران از انواع گرفتارىها، تن به گرفتارى نمىسپرد .
اما اینکه چگونه یک انسان، درد و رنج و گرفتارى دیگران را به جان مىخرد و به یارى و کمک آنان شتافته و براى رهایى آنان تلاش مىکند، بسته به اندیشهها و اعتقادات فردى دارد که به چنین کارى مبادرت مىورزد . مطهرى این موضوع را با دین در ارتباط مىداند . به دیگر سخن، وى بر این باور است که دین; یعنى مسؤولیت . این مسؤولیت، البته توام با عشق و علاقه است و دین از نظر ماهیت غریزى، یک عشق و محبت است و از نظر ماهیت اجتماعى یک مسؤولیت است . از این رو:
«دین از مسؤولیت انفکاکپذیر نیست . انسان متدین واقعى خواه ناخواه احساس مسؤولیت مىکند، هم براى خود، هم براى محیط خانواده و هم براى اجتماع . بىتفاوتى با دیندارى سازگار نیست . دین منهاى مسؤولیت، دین منهاى دین است ... فلسفههایى که خواستهاند مسؤولیت منهاى دین بسازند، همه شکستخورده هستند ... مسؤولیت، خود یک مقیاس استبراى دینشناسى و براى استقامت و انحراف تعلیماتى که به نام دین داده مىشود» . (11)
روى سخن و انتقاد استاد مطهرى، با توجه به نوع مباحث وى، در بخشهایى، مکتب اگزیستانسیالیسم است . به باور ایشان، این مکتب علىرغم اینکه بر مسؤولیت اجتماعى تاکید بسیار دارد و مطهرى نیز با عنوان جنبههاى انسانى اگزیستانسیالیسم از آن یاد کرده و به تایید آن مىپردازد، اما با این حال به نقد این مکتب مىپردازد که دین و خدا را به کنارى نهاده است و از طرق دیگرى مسؤولیت اجتماعى را براى جامعه ضرورى تشخیص داده است . (12)
جان کلام مطهرى این است که گرچه این مکتب با نفى خدا و دین به مسؤولیت اجتماعى مىاندیشد و حکم مىکند، اما اندیشمندان اگزیستانسیالیستبا تامل بیشتر مىتوانستند بدون کنار نهادن دین، معتقد گردند که دین و آموزههاى دینى جز با مسؤولیت و به ویژه مسؤولیت اجتماعى، آنچه که اگزیستانسیالیسم نیز بر آن تکیه نموده است، قرائت نمىشود . در این صورت تنها در سپهر اعتقاد به خداوند و دین مىتوان به آزادى و مسؤولیت اجتماعى دستیافت .
اینکه مسؤولیت اجتماعى، انسانىترین و مهمترین مسؤلیت در میان انواع مسؤولیتهاى اجتماعى انسانى است، نباید اولویت و تقدم آن بر مسؤولیت فردى و مسؤولیتخانوادگى نتیجه گرفته شود . این هر سه نوع مسؤولیت از یکدیگر جدا نیستند و تقدم و تاخرى در کار نیست . آدمى در هر حال با هر سه نوع مسؤولیت زیست مىکند و سعى در انجام هر سه سطح مسؤلیتخویش دارد . البته هر کدام لوازم و پیامدهاى خاص خود را بر فرد برجاى مىگذارد . مطهرى گرچه این هر سه نوع مسؤولیت را در کنار یکدیگر ذکر مىکند، اما از سویى با ذکر روایتى از امام على علیه السلام که در آن اصلاح نفس مقدم بر فعالیت اجتماعى است، معتقد است گرچه اصلاح نفس اولویت دارد، اما این به معناى فقدان تکلیف در مورد سایر مسؤولیتها نیست . در واقع شخص نمىتواند بگوید در حال اصلاح نفس خویش است و از این رو، به جامعه کارى ندارد . مسؤولیت فردى و خانوادگى و اجتماعى، هر سه در کنار یکدیگر معنا و مفهوم مىیابند و همدیگر را تکمیل مىکنند .
بحث دیگر آیت الله مطهرى در باب مسؤولیت اجتماعى، درباره بنیان و منشا این مسؤولیت است . پرسش این است که بنیاد و ریشه احساس مسؤولیت اجتماعى از کجا ناشى مىشود؟ ایشان در این بخش با نقد مباحثى که سایر اندیشمندان و مکتبها در بحث مبنا و منشا مسؤولیت اجتماعى آوردهاند، دیدگاه خاصى را ارائه مىکند و آن اینکه ریشه مسؤولیت اجتماعى صرفا «شکر نعمت آگاهى و فهم و قدرت» (13) آدمى است; به این معنا که:
«انسان به حکم اینکه در خود نیرو و قوت و قدرت مشاهده مىکند، احساس شکر نعمت آگاهى و توانایى و دارایى و سلامت و هدایت ایجاب مىکند خدمت را ... . انسان شاکر خدا، خود را مسؤول بندگان خدا و مخلوقات خدا مىداند» . (14)
با این توضیح درباره مسؤولیت اجتماعى، روشن مىشود که اهمیت این موضوع در اندیشه آیتالله مطهرى به استناد آموزههاى دینى است و اساسا نمىتوان این آموزهها را فارغ از مسؤولیت اجتماعى به شمار آورد . در واقع، دین، انسان را مسؤول و ناظر حوزه عمومى مىشمارد . این مسؤولیت از آن رو است که آدمى آزاد آفریده شده و در هر سطحى مىبایست پاسخگوى اعمالى باشد که در سپهر اجتماعى به انجام آنها مبادرت مىورزد .
آسیبشناسى نظارت عمومى
با توجه به مباحث مفهومىاى که در بالا به آنها اشاره شد، مساله نظارت، با توجه به بعد اجتماعى نهفته در آن، اهمیتى مضاعف مىیابد . سازوکارها و عناصر مختلفى براى انجام این مسؤولیت اجتماعى به انسان مسلمان یارى مىکنند . عناصرى که در این بحث از آنها گفتوگو مىشود، همانا عناصرى دینى است و در دین نسبتبه آنها تاکیدات فراوانى شده و مطهرى نیز از منظر یک اندیشمند مسلمان به این بحث پرداخته است . عناصرى چون امر به معروف و نهى از منکر، مشورت، نصیحت و خیرخواهى سبتبه رهبران جامعه اسلامى، انتقاد و مواردى از این قبیل در شمار سازوکارها و عناصر نظارتى در یک جامعه دینى است . نظر به اهمیت اصل محورى امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى، در مقاله حاضر به این عنصر توجه ویژهاى شده و منظر و مراد مطهرى در این بحث کاویده مىشود .
مباحث مطهرى در بحث امر به معروف و نهى از منکر، صرفا یک بحث فقهى یا اخلاقى نیست، بلکه سطوح دیگرى را نیز شامل مىشود . گرچه وى به مباحث فقهى نیز به گونه مختصرى اشاره مىکند (15) اما مباحث وى عمدتا جنبه آسیبشناسانه به خود مىگیرد . چه آنجا که این بحث را در تاریخ اسلام و تحلیل قیام امام حسین علیه السلام دنبال مىکند (16) و چه آنجا که از این بحث در زمان معاصر سخن مىگوید و جایگاه آن را در میان فکر و عمل مسلمانان ترسیم مىکند . دغدغه او همانا در تمام این بحثها این است که امر به معروف و نهى از منکر که به عنوان یک فریضه فراموش شده از آن یاد مىکند منزلت و اهمیت واقعى خود را در مباحثات فکرى و اجتماعى اسلامى بازیابد و به عنصرى کارآمد و پیشرونده در جامعه تبدیل شود و نه یک عنصر محدود کننده و دست و پا گیر و مداخلهگر در حوزه خصوصى مسلمانان و شهروندان جامعه اسلامى .
مطهرى در ابتدا به ریشهیابى این مفهوم در اندیشه و تاریخ اسلامى مبادرت مىورزد . این ریشهیابى از آن جهت اهمیت دارد که مىتوان به کشف نقاط ضعف و انحراف در برداشت از
این مفهوم و نیز استخراج نقاط قوت این عنصر کلیدى پرداخت . از این منظر، به رغم اینکه امر به معروف و نهى از منکر به مثابه یک عنصر جمعى و در شمار مسؤولیتهاى اجتماعى افراد شمرده مىشود، اما این امر و نهى به دلیل دخل و تصرفى که در موضوع و شیوه و روش امر و نهى انجام گرفته، بیشتر به یک مساله فردى و حکومتى فروکاسته شده است; به این معنا که به این سازوکار نظارتى جمعى از منظر یک مساله فردى توجه شده و تنها در ارتباط با افراد به مثابه افراد و نیز پارهاى مسائل خاص رفتارى و اخلاقى و عبادى صرف پرداخته شده است .
سخن مطهرى در این زمینه بسیار روشنگر است: «معروف و منکر آن معناى وسیع خود را از دست داده و محدود شدهاند به یک سلسله مسائل عبادى، که بدبختانه آن هم عملى نمىشود» . (17)
از سوى دیگر این مساله تبدیل به یک عنصر حکومتى و در واقع ابزارى در دستحاکمان شده است که به آن وسیله بتوانند آنچه را که مىپسندند در جامعه ترویج کنند و از آنچه خوشایند آنان نیست، به ویژه نظارت بر قدرت و فعالیتهاى آنان، جلوگیرى نمایند . از این رو امر به معروف و نهى از منکر تنها در یک رابطه یک سویه و اقتدارگرایانه تعریف و خلاصه شده و تنها در ارتباط حاکم و دستگاههاى حکومتى با مردم معنا و مفهوم یافته است .
مىتوان این بحث را به مطلب فوق افزود که در برهههایى از تاریخ سیاسى مسلمانان و به ویژه در اندیشه برخى از مذاهب اسلامى، همانند معتزله، که امر به معروف و نهى از منکر را از اصول دین مىشمردند، چگونه این بحث در حال نزارى و لاغرى به سر برده است و حاکمان به دلایل متعددى (18) اجازه نمىدادند که مباحث تئوریک درباره امر به معروف و نهى از منکر توسط اصحاب دانش و معرفتبسط یابد .
چنین وضعیتى در دورههاى پس از رحلت رسول اکرم صلى الله علیه و آله در میان مسلمانان رخ نمود و البته در دوره حکومت امویان و عباسیان و بهطور خاص در دوره میانه، توانستخود را بر جامعه اسلامى تحمیل نماید . در واقع آن گونه که آیتالله نائینى به درستى اشاره مىکند، (19) آغاز دوره اقتدارگرایى در میان مسلمانان، همانا آغاز دوره توقف و رکود آنان به شمار مىرود; توقف و رکودى که در نهایتبه انحطاط جامعه اسلامى ختم شد . این وضعیت، به باور ایشان، در اثر فقدان آزادى و مساوات در جامعه به وجود آمد و نتیجه آن انحراف در مفاهیم و آموزههایى بود که در دهههاى پیشین توانست در تحرک جامعه به سوى پیشرفت و ترقى، به مسلمانان مساعدت بىشمارى نماید .
وجود آزادى از یک طرف، که با نظارت عمومى حداقلى بر حاکمان، با توجه به آموزههایى چون امر به معروف و نهى از منکر، در جامعه برقرار بود، توانست پیشرفتهایى را سبب شود که به گفته نائینى در دورههاى بعد از آن در اثر انحراف و غلبه جنبههاى اقتدارگرایانه در میان حاکمان مسلمان و مسخ مفاهیم تصریح و تاکید کننده بر نظارت عمومى، اجازه نظارت بر کار حاکمان را از مردم سلب نمود و در اثر آن پاسخگویى حاکمان در برابر مردم به فراموشى سپرده شد . از سوى دیگر، البته حاکمان به این نکته قناعت نکردند و نهادهاى ویژهاى همچون حسبه را، که یک نهاد صرفا حکومتى بود به وجود آوردند و به این وسیله به کنترل جامعه و مسلمانان پرداختند .
این مساله گرچه به یک واقعیت مهم اشاره دارد و آن اینکه آموزههاى دینى همانند امر به معروف و نهى از منکر، از رفیتبرجسته و ویژهاى در ایجاد نهادهایى مطابق مقتضیات و نیازهاى زمان و مکان براى نهادینه ساختن امر نظارت برخوردارند، اما این امکان براى عموم مردم ایجاد نشده است که چنین نهادهایى توسط آنان شکل گیرد و ادامه روند اقتدارگرایى را در جامعه اسلامى، با مشکل مواجه سازد . (20) اهمیت این مساله در این است نهادى که برخاسته از قدرت سیاسى و منصبى حکومتى شمرده مىشود، نمىتواند به نظارت بر کار حاکمان بپردازد و بیشتر در جهتخوشایند و خواستههاى حاکمان عمل مىکند . از این رو، اگر هم بهطور موردى مخالفتهایى از سوى چنین نهادهایى ابراز شود، با واکنش و مقاومت قدرت سیاسى مواجه مىشود و احتمالا سودى جز تضعیف نهاد و فرد نظارت کننده دربر نخواهد داشت .
به نظر مىرسد چنین وضعیتى، که ریشه در تاریخ کهن اقتدارگرا و استبدادزده در میان مسلمانان و جامعه ایران دارد، ذهن مطهرى را به خود مشغول داشته و انحرافات موجود در راه تحقق مساله امر به معروف و نهى از منکر از چشمان وى دور نمانده است . مطهرى براى اصلاح و ساماندهى به این وضعیت نامطلوب، به دنبال راهى بوده که بتواند این فریضه را سامان دهد و براى این منظور به موضوع آسیبشناسى امر به معروف و نهى از منکر در تمامى آثار و گفتارهاى خود بهاى بسیارى داده است .
مطهرى البته این نگاه انحرافى به فریضه امر به معروف و نهى از منکر، به ویژه جنبه عبادى پیشگفته را مذمت و تقبیح نمىکند، اما از سوى دیگر معتقد است اجراى همین بخش از این فریضه نیز همواره با مشکل مواجه بوده است; به این معنا که گرچه امر به معروف و نهى از منکر از یک اصل عمومى و اجتماعى به مسائل عبادى منحصر شده و تقلیل یافته است، اما در همین بخش نیز در عمل با مشکلاتى مواجه بوده است که این اصل اساسى را زیر سؤال برده و با واکنش منفى مواجه ساخته است . به باور مطهرى: «مظاهرى در این اواخر به نام امر به معروف و نهى از منکر در زندگى اجتماعى ما پیدا شده که باید گفت اگر معناى امر به معروف و نهى از منکر این است، خوب است متروک بماند» . (21)
علاوه بر این، ایشان نسبتبه این مساله، هم به ابراز تاسف مىپردازد و هم اظهار خوشحالى مىکند . تاسف وى از این است که توصیهها و سفارشهاى پیشوایان دینى در عمل به این مسؤولیت و فریضه اجتماعى، به درستى عملى نشده و شادمانى وى نیز از آن رو است که با توجه به اینکه امروزه پارهاى افراد ناآگاه و نادان و مغرض و مفسد به امر به معروف و نهى از منکر پرداختهاند و دامن این فریضه عظیم اجتماعى را آلوده ساختهاند، همان بهتر که این فریضه تعطیل باشد و دامن دین از پارهاى اعمال افراد جاهل و مغرض پاک بماند:
«همان طور که وقتى انسان به سفارشها و توصیههاى پیشوایان دینى مراجعه مىکند و یا به تاریخ دور این اصل مراجعه مىکند متاثر و متاسف مىشود که چرا این اصل امروز عملى نیست، وقتى هم که درباره منظرههاى هولناک و وحشیانهاى که در این اواخر به نام امر به معروف و نهى از منکر پیدا شده فکر مىکند، خدا را شکر مىکند که چه خوب شد این امر به معروفها و نهى از منکرها از بین رفت و اگر بقایایى هم دارد از بین برود» . (22)
همچنین در موردى دیگر در این باب مىگوید:
«در گذشته نزدیک یکعده مردم ماجراجو و شرور بالطبع، که مىخواستند ماجراجویى کنند و حساب خردههاى خود را با دیگران صاف کنند، این اصل مقدس را دستاویز قرار مىدادند» . (23)
یکى از مهمترین جنبههایى که در انحراف این فریضه عمومى مؤثر افتاده، همانا محصور نمودن آن به مسائل صرف فردى عبادى است . چیزى که عنصر مسؤولیت اجتماعى را از امر به معروف و نهى از منکر دریغ نموده و آن را تبدیل به یک مساله خاص ساخته است . گرچه عموم مساله امر به معروف و نهى از منکر در مراحل نخستین اسلام پذیرفته شده و بدان عمل مىشده است، اما از آنجا که عمومیت این مساله رفته رفته از عرصه اجتماعى رختبسته، این فریضه به جنبههاى فردى و خصوصى تقلیل یافته و فروکاسته شد; از جمله نتایج این وضعیت، دخالت در حوزههاى خصوصى افراد بود که به باور مطهرى در آن حوزه حق امر و نهى براى افراد وجود نداشته است: «ما فقط در مورد منکراتى که علنى است و به آنها که تجاهر مىشود حق تعرض داریم . دیگر حق تجسس و مداخله در امورى که مربوط به زندگى خصوصى مردم است نداریم» . (24) اینکه واژه تعرض به چه مفهومى اشاره دارد در مباحثبعدى روشن مىشود .
در واقع فقدان تفکیک میان دو حوزه خصوصى و عمومى زیست انسان و فروکاستن مساله بسیار پر اهمیت امر به معروف و نهى از منکر به مسائل خصوصى، توانسته است در تحریف این فریضه اجتماعى مؤثر واقع شود و به گفته مطهرى، چهره آن را دگرگون سازد . از این رو است که وى معتقد استبسیارى از نهى از منکرها مطابق شرایط و قانون امر به معروف و نهى از منکر نیست و بلکه خود آنها در شمار منکراتى است که مطابق این فریضه باید جلو آنها گرفته شود . (25) مطهرى از همین زاویه آسیبشناسانه وارد بحث امر به معروف و نهى از منکر مىشود و به مباحثى مىپردازد که در ارائه یک مسؤولیت اجتماعى مىتواند به خوبى نقش ایفا کند .
مطهرى در ادامه مباحثخود به آموزههاى قرآنى امر به معروف و نهى از منکر توجه مىکند و در تفسیر آیه هفتاد و یک سوره توبه مىگوید: «لازمه ایمان حقیقى و واقعى، نه ایمان تقلیدى و تلقینى رابطه وداد و علاقه به سرنوشتیکدیگر است» . (27) به دیگر سخن، نظارت در قالب امر به معروف و نهى از منکر را مسؤولیتى اجتماعى تلقى مىکند که لازمه و در شمار ایمان حقیقى است . از این منظر، محبت و علاقه لوازمى در پى دارد که احساس مسؤولیت نسبتبه جامعه و انسانهاى دیگر و نظارت و امر به معروف و نهى از منکر مىتواند از مهمترین آنها باشد .
علاوه بر آیات قرآنى مورد استناد، پارهاى از روایات نیز از سوى ایشان مورد اشاره و تاکید قرار گرفته است که مىتوان در راستاى ضرورت و منزلت مساله نظارت عمومى، به آنها استناد جست . به ویژه وى روایتى از امام باقر علیه السلام نقل مىکند که در آن گفته شده است: که به وسیله اصل امر به معروف و نهى از منکر، دیگر فرایض نیز حیات مىیابد، راهها امن مىگردد، کسبها حلال مىشود، مظالم به صاحبان اصلى آن باز مىگردد، زمین آباد مىشود، از دشمنان انتقام گرفته مىشود و در نهایت اینکه کارها به این سبب سامان مىیابد . (28) موارد برشمرده شده در این روایت، همه در حوزه عمومى جارى است .
مطهرى از آیات و روایات مذکور که جایگاه بسیار برجستهاى براى امر به معروف و نهى از منکر ترسیم مىکند، گستردگى امر به معروف و نهى از منکر در حوزه عمومى را نتیجه مىگیرد و از همینجا نیز به آسیبشناسى آن اشاره مىکند . بر این اساس معتقد است که پارهاى تنگ نظرىها و انحرافها باعثشده است که مساله امر به معروف و نهى از منکر از منزلت واقعى خود خارج شود و راهى را بپیماید که نتیجهاى جز دخالت در حوزه خصوصى را دربر ندارد و نیز موجب شده جامعه به سمتى سوق داده شود که این فریضه را به فراموشى سپرده، از آن به راحتى عبور نماید و هیچ نقشى در زندگى جمعى آنان ایفا نکند . به هر حال از منظر ایشان آنچه در واقع در سطح جامعه صورت گرفته، امر به معروف و نهى از منکر واقعى نبوده و در موارد بسیارى پیرایههایى بوده که به نام دین بر دین تحمیل شده است .
زمینههاى تحقق نظارت عمومى
مطهرى از همین زاویه و با توجه به آسیبشناسى مذکور، وارد نگاه ایجابى به مساله نظارت در حوزه عمومى و امر به معروف و نهى از منکر مىشود و البته از این منظر نیز برداشت متفاوتى نسبتبه امر به معروف و نهى از منکر دارد . ایشان فقدان منزلت امر به معروف و نهى از منکر به مثابه مسؤولیتى اجتماعى را، نه در ناگفتهها در اینباره، که در فقدان عمل به این فریضه مىجوید . در واقع ایشان بر این باور است که درباره این مفهوم و اهمیت آن، سخنان بىشمارى گفته شده، لیکن آنچه مهم است و از آیات و روایات و توصیههاى بزرگان دین برداشت مىشود، عمل نمودن به چنین مسؤولیتى است . اما اینکه «چگونه و با چه ابزارهایى مىتوان به نظارت عمومى پرداخت؟» پرسشى است که مطهرى از منظرهاى مختلفى به آن پاسخ مىدهد .
نخستین بحث ایشان در محقق شدن امر به معروف و نهى از منکر، همچنان که در مباحث فقها نیز آمده، شرایط وجوب این فریضه است . فقها بهطور عمومى و سنتى شرایط عامى را براى وجوب و تحقق یک واجب مفروض مىگیرند; مانند: عقل، بلوغ، قدرت و علم . این چهار شرط غالبا از جانب فقها براى همه تکالیف مطرح مىشود و مطهرى نیز به آنها اشاره مىکند . اما علاوه بر این چهار شرط، براى وجوب و تحقق امر به معروف و نهى از منکر شرایط اختصاصى دیگرى را نیز ضمیمه مىکنند، از جمله: «دانش و معرفت» ، که در شمار شرایط عام نیز مىباشد، احتمال تاثیر و نتیجه بخشى، «فقدان ضرر براى آمر به معروف و ناهى از منکر» و در نهایت «اصرار عاصى و متخلف بر استمرار آنچه از آن نهى شده» است .
به نظر مىرسد شرط احتمال تاثیر و فقدان ضرر، فریضه امر به معروف و نهى از منکر را در ارتباط با حاکمان، با توجه به قدرت افزون آنان نسبتبه مردم، بهطور کلى با تعطیلى مواجه مىسازد; زیرا در صورت احتمال عدم تاثیر و احتمال ضرر، امر به معروف و نهى از منکر ساقط مىشود و دیگر نظارتى صورت نمىگیرد . در هر حال در این فرض، شخص عملا قادر بر نظارت نیست . مطهرى با توجه به اینکه چنین مسالهاى مىتواند عملا منجر به تعطیلى فریضه بسیار مهم اجتماعى اسلامى شود، به نقد و بررسى این موضوع پرداخته و فقدان ضرر و احتمال تاثیر را مورد بازکاوى قرار مىدهد .
ایشان با ابراز تاسف از اینکه پارهاى از علماى بزرگ شیعه بحث فقدان ضرر را در انجام امر به معروف و نهى از منکر مطرح کردهاند، معتقد است انجام این فریضه و تحقق آن به موضوع مورد امر و نهى بستگى دارد . در این زمینه با توجه به ارزش والاى امر به معروف و نهى از منکر در بقا و تداوم اسلام، اگر موضوع امر و نهى واجد اهمیتخاصى نیست، در این صورت به صرف احتمال ضرر مىتوان از انجام آن صرف نظر کرد . اما گاهى مسالهاى بسیار اساسى مطرح است که بدون امر و نهى، حتى با فرض ضرر نمىتوان به اصلاح آن همت گماشت . در این صورت با توجه به اینکه موضوع امر و نهى واجد اهمیت ویژه و حیاتى است، نمىتوان به صرف احتمال ضرر آن را ترک نمود، بلکه در چنین مواردى اگرچه با ضرر جانى و مالى و ... همراه باشد، مىبایستبه امر و نهى پرداخت . چنان که امام حسین علیه السلام با فرض خطرات و ضررهایى که احساس مىکرد، مبادرت به امر و نهى نمود . (29)
امر به معروف و نهى از منکر در پارهاى موارد بسیار مهم، مانند حفظ نفوس جمعى از مسلمانان، هتک نوامیس مسلمانان، محو آثار و اندیشههاى اسلامى، به گونهاى که موجبات گمراهى مسلمانان را فراهم آورد، از میان رفتن پارهاى شعائر مهم اسلامى، معروف شدن منکر و منکر شدن معروف و ... گرچه ممکن استبهطور مستقیم تاثیرى برجاى نگذارد، اما به یقین آثار روانى خاصى بر اجتماع خواهد گذاشت و در دراز مدت تاثیرات مهمترى ایجاد خواهد نمود . همراهى با مردم و در کنار مردم بودن مىتواند به عنوان مهمترین عامل مورد توجه قرار گیرد .
آیتالله مطهرى مطابق آنچه در بحث فقدان و احتمال ضرر آورده است، به بحث «احتمال تاثیر و نتیجه» هم مىپردازد و نکات مهم و بدیعى را در این بخش ذکر مىکند . وى با این عنوان که در انجام امر و نهى مىبایست توان و آگاهى و قدرت لازم بر انجام آن داشتبه آسیب شناسى موضوع احتمال تاثیر و نتیجه بخشى امر و نهى پرداخته و مىگوید:
«اینجا که مىگویند احتمال، نه معنایش این است که برو در خانهات بنشین، بعد بگو من احتمال اثر مىدهم، احتمال اثر نمىدهم . این که پاکى و نجسى نیست . در این موارد باید بروى کوشش کنى، حداکثر تحقیق را بکنى، تا ببینى و بفهمى که آیا به نتیجه مىرسى یا نمىرسى . کسى که بىاطلاع است و دنبال تحقیق هم نمىرود تا بفهمد از این امر به معروف و نهى از منکرش به نتیجه مىرسد یا نمىرسد، چنین عذرى ندارد . یا آن دیگرى که مىگوید: آقا! من که قدرت ندارم . اسلام هم مىگوید بسیار خوب، ولى برو قدرت به دستبیاور . این شرط وجود است نه شرط وجوب; یعنى گفتهاند تا ناتوانى، دستبه کارى نزن که به نتیجه نمىرسى، ولى برو توانایى را به دست آور تا بتوانى به نتیجه برسى» . (30)
قدرت و توانایى و آگاهى در نگاه مطهرى به گونهاى اتفاقى حاصل نمىشود، بلکه انسان مسلمان مىبایستبه دنبال کسب قدرت برود تا با تجمیع قوا و نیروى جمعى و دانش و معرفتبتواند به نظارت در حوزه عمومى، جامه عمل بپوشد . در این زمینه دو رکن اساسى تحقق امر و نهى و نظارت عمومى، همانا «قدرت» و «آگاهى» است . از این رو تحقق آن نیازمند این است که مساله نظارت عمومى از حالت فردى خارج شود و به صورت جمعى انجام گیرد و این همان وجه تمایز مباحث مطهرى در بحث تحقق نظارت عمومى است که تاکید فراوانى بر انجام آن دارد:
«گذشته از اینکه ما، در اجراى امر به معروف و نهى از منکر باید عمل را دخالت دهیم، به این نکته هم توجه داشته باشیم که عمل هم، اگر فردى باشد چندان مفید فایده نیست، خصوصا در دنیاى امروز . این هم یک مشکلى است در زندگى اجتماعى ما که آنهایى هم که اهل عمل مىباشند، توجهى به عمل اجتماعى ندارند و به اصطلاح «تکرو» مىباشند . از عمل فردى کارى ساخته نیست، از فکر فرد کارى ساخته نیست، از تصمیم فرد کارى ساخته نیست; همکارى و همفکرى و مشارکت لازم است» . (31)
گذشته از اینکه آیتالله مطهرى در قطعه مذکور، به نوعى آسیبشناسى، نظارت عمومى را نیز مورد توجه قرار داده است; از سوى دیگر، با درک اقتضائات عصر خود، به درستى، انجام امور فردى را براى سامان دادن به زندگى جمعى ناکافى شمرده و بر عمل جمعى، فکر جمعى، تصمیم جمعى و همکارى و همفکرى و مشارکت جمعى، که نیاز ضرورى جوامع پیچیده امروزى است، تاکید و تصریح مىکند . این مساله نشانگر این است که مطهرى ظرفیت فریضهاى همانند امر به معروف و نهى از منکر را بیش از امور فردى دانسته و بر انجام آن به شیوه جمعى تاکید مىکند و ظرفیتپذیرى این فریضه را در سپهر عمومى جامعه مىگشاید . به این ترتیب زاویهاى بس گسترده فراروى مؤمنان گشوده مىشود که در پرتو آن بتوانند خود را با نیازهاى عصر هماهنگ سازند و به مسؤولیتخود در گستره جامعه عمل نمایند .
مطهرى گرچه امر به معروف و نهى از منکر و نظارت عمومى را یک امر جمعى دانسته و آن را با مقتضیات عصر حاضر همراه مىبیند، اما همان گونه که گفته شد، وى به بعد عینى و عملى امر به معروف و نهى از منکر نیز بهاى بسیارى مىدهد . در قیقتبنیان و بنیاد نظارت عمومى، به مثابه مسؤولیتى اجتماعى، در نگاه مطهرى، همانا عمل نمودن به فرایضى است که چنین خواستهاى را از مردم متوقع است . عمل نمودن به معروفها و دورى جستن
از منکرها، آن چیزى است که در توان همه افراد است و کسى نمىتواند از آن ممانعت نماید . مطهرى بر این باور است که: «یگانه چیزى که در هیچ زمانى ممکن نیستبهطور کلى جلو آن را گرفت و هیچ قدرتى نمىتواند به کلى از او جلوگیرى کند همین امر به معروف و نهى از منکر است» . (32)
جداى از بحث زبانى و نظریهپردازى درباره امر به معروف و نهى از منکر، که مطهرى آن را ناکافى مىداند و اضافه بر جنبههاى عینى و عملى نظارت عمومى در حوزههاى نفوذ و عمل، نکته دیگرى که مىتواند به عمل جمعى نظارت عمومى مساعدت نماید و فعالیت در این حوزه را سامان دهد، همانا تدبیر و کاربرد منطق در انجام نظارت عمومى است . در واقع از زاویه دیگرى تدبیر نمودن فعالیتهاى این چنینى مىتواند عمل جمعى را هدفدار و رو به جلو هدایت نماید و صرفا اعمال بىهدف را مورد نظر ندارد . مراد مطهرى از کاربرد منطق و تدبیر در امر نظارت عمومى در مساله امر به معروف و نهى از منکر این است که در کار معروف و منکر باید تدابیر عملى اندیشید و باید دید چه عملى مردم را نسبتبه کارهاى نیک تشویق مىکند و مردم را از کارهاى زشتباز مىدارد . (33)
مطهرى چاره رفع بسیارى از مسائل و مشکلات و مفاسد اخلاقى را در برنامهریزى منسجم و منطقى و تدبیرى مناسب در برخورد با موضوع مورد بحث مىداند . مسائلى نظیر اسراف، مدپرستى، تجمل، هوسبازى، غیبت و ... را نشانه بىتدبیرى جامعه مىشمارد که در صورت برخورد منطقى و عملى با این گونه مسائل، به تدریجبرطرف خواهد شد . شاید بتوان گفت نهاد حکومت در اینجا بیش از دیگر نهادها مسؤول است . اما این مساله به نهادهاى مدنى نیز بازمىگردد و آنان را نیز به فراهم نمودن چنین منطق و تدبیرى و عمل نمودن به آن فرامىخواند . مىتوان
به موارد فوق نظارت بر حاکمان را نیز افزود که به دلیل اهمیت و گستره و قدرت آن در راس همه نظارتها مىتواند مورد توجه باشد و بر تمامى ارکان اجتماع تاثیرات مستقیم و غیر مستقیمى را برجاى گذارد .
صرف نظر از شرایط و زمینههاى پیشگفته، در باب نظارت عمومى، مطهرى بر دو عنصر دیگر که پیش از این به صورت گذرا به آنها اشاره شد، در تحقق نظارت عمومى تاکید بسیار زیادى دارد: نخست معرفت و آگاهى و دانش و دیگرى قدرت و تشکل و توانایى . در واقع مطهرى براى جلوگیرى از برخى پیامدهاى نظارت عمومى، بر این دو نکته تاکید زیادى مىکند و با توجه به این دو عنصر، بر این باور است که:
«این مسؤولیت را نمىتوان فردى انجام داد; چه در شکل مسالمت و نیکوکارى و چه در شکل درگیرى، وحدت و همکارى و قدرت لازم است» . (34)
ایشان معتقد است انجام تعهدها و مسؤولیتهاى فردى هنگامى میسور است که آدمى از یک سوى آنها را بشناسد و به شرایط تحقق آنها آگاه شود و از سوى دیگر با اراده و تصمیمى قوى به اجراى آنها بپردازد . در واقع هم به انجام مسؤولیتخود معرفت و آگاهى داشته باشد و هم اینکه با ارادهاى استوار به انجام آن مبادرت ورزد . از همین رو است که در بعد اجتماعى و در حوزه نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منکر نیز آگاهى و بصیرت به جریانات و تحولات و آنچه در بطن تاریخ نهفته است را لازم مىشمرد . به گفته آیتالله مطهرى:
«آگاهى باید اجتماعى و دستهجمعى و تعاونى و حزبى باشد، تشکل و نظم و تقسیم کار لازم است و از طرف دیگر تصمیم و اراده و اجرا و قطعیت اجرایى ضرورت دارد . این تعهد اجتماعى از نظر اجرایى نیز مانند جنبه آگاهى نیازمند به تعاون و همکارى است» . (35)
به این ترتیب از منظر مطهرى کسب معرفت و دانش در کنار قدرت یافتن و تشکل داشتن در برپایى و تحقق مساله نظارت عمومى بسیار ضرورى و کارگشا است . وى در اینجا وارد مباحث مفهومى نمىشود . براى مثال به این بحث نمىپردازد که آیا حزب مفهومى اسلامى استیا خیر . پاسخ منفى یا مثبت دادن به چنین مباحث و پرسشهایى، داراى لوازمى است که مطهرى فارغ از انجام چنین مباحثى صرفا ضرورت تاسیس تشکل، نهاد و حزب را یادآور مىشود و تحقق نظارت عمومى را در کنار علم و معرفت، در پرتو کسب قدرت و توانمندى به شیوه جمعى و تاسیس تشکل و حزب مىبیند . آنچه که امروزه ضرورت آن بیش از همیشه آشکار است .
مطهرى در موارد دیگرى نیز بر این مطلب تصریح کرده و آن را در قالب صلاحیتهاى مسؤولیت اجتماعى نظارت عمومى برشمرده است . از جمله اینکه:
«این تعهد و مسؤولیت صلاحیت مىخواهد و این صلاحیت دو وظیفه مهم ایجاب مىکند: یکى آگاهى و خبرت و بصیرت اجتماعى در کارها که از آن کسان نباشیم که «ما یفسده اکثر مما یصلحه» و به عبارت دیگر رشد اجتماعى; ... دیگر تعاون و همکارى و تحصیل قدرت . اول علم و بینش است و دومى قدرت . از نظر علمى، روانشناسى و جامعهشناسى لازم است و از نظر قدرت، تجمع و تشکل و تهیه وسایل و اسباب و لوازم و نفوذ در سطح عالى اجتماع» . (36)
آیتالله مطهرى با بینش عمیق خود نسبتبه موضوع مورد بحث، توانسته است نکات بسیار دقیقى را بر زبان و قلم جارى سازد . آنچه بیش از هر چیز در مباحث فوق جلب توجه مىکرد، اقتضائات و نیازهاى عصرى مسلمانان در تحقق فریضهاى همانند امر به معروف و نهى از منکر است . تصریح و تاکید فراوان وى در آموختن دانش و معرفت و تاسیس تشکل و حزب و کسب قدرت براى تحقق بخشیدن به مساله نظارت عمومى در همین زمینه قابل ارزیابى است . در واقع هدف مطهرى از تاسیس نهاد براى تحقق امر به معروف و نهى از منکر بهطور عام این است که آگاهى و توان و نیروى مسلمانان به گونه سازماندهى شده در یکجا گرد هم آید و آنان با برنامهریزى دقیق بتوانند در راستاى پیشرفت اهداف جامعه اسلامى و تحقق آموزههاى دینى گام نهند .
به دیگر سخن، در بسیارى از موارد و به ویژه در دنیاى امروز، تحقق معروف و دفع منکر، نیازمند همراه ساختن پارهاى از افراد و یا فراهم سازى ابزارها و امکاناتى ویژه مىباشد . تاسیس حزب و تشکل به مثابه امکاناتى است که به مسلمانان قدرت و توان مىدهد و آنان مىتوانند در جهت پیشبرد آموزه اساسى و دینى نظارت عمومى بهطور بایسته و شایستهاى عمل نمایند . در واقع با چنین ابزارها و امکاناتى مىتوان دستبه سازماندهى و برنامهریزى زد و در تحقق جامعهاى مطلوب به گونه مؤثرترى حرکت نمود .
اولویت آزادى در نظارت عمومى
یکى از مهمترین شرایط و زمینههاى تحقق نظارت عمومى، اولویت آزادى و به دیگر سخن وجود فضاى آزاد در جامعه است . بىتردید نمىتوان در شرایط فقدان و سلب آزادى، از نظارت گفتوگو کرد . مطهرى عمل نمودن به فریضهاى چون امر به معروف و نهى از منکر را، چنانکه اشاره شد، در تحقق مساله نظارت عمومى بسیار مهم ارزیابى مىکند، اما تاکیدات وى بر جمعى بودن نظارت عمومى بر این مساله نیز اشاره دارد که نمىتوان بدون توانایى و قدرتمندى به تحقق نظارت عمومى موفق شد .
در واقع توانایى مردم در انجام کارهاى نیک و پسندیده، تنها در حوزه خصوصى و در مواردى که با قدرت سیاسى ارتباط نمىیابد، مىتواند موفقیتآمیز باشد . اما اگر عمل افراد در تضاد با قدرت سیاسى باشد و باب آن به حوزه عمومى گشوده شود، لاجرم با ناکامىهایى همراه خواهد بود . بنابراین، مىتوان از همین منظر حکم به اولویت روشى، آزادى در نظارت عمومى صادر کرد . چنان که آیتالله مطهرى در مباحث دیگر خود، همانند رابطه اخلاق و آزادى نیز به اولویت رتبى و زمانى آزادى بر سایر مفاهیم مىاندیشد; زیرا در هر صورت عملى اخلاقى به شمار مىرود که آگاهانه و آزادانه از سوى مردم پذیرفته شود . عمل اخلاقىاى که با اجبار و از سر ترس و اضطرار انجام گیرد ارزشى نخواهد داشت . چنان که پذیرش دین اجبارى نیز فاقد ارزش خواهد بود و در آنجا نیز آزادى پذیرش دین در اولویت است . مطهرى در اینباره، آزادى و اختیار را شرط لازم مسؤولیت دانسته و مىگوید:
«آزادى و اختیار انسان در کارهاى خود شرط لازم مسؤولیت است نه شرط کافى . اما اینکه شرط لازم است; زیرا با عدم آزادى، مسؤولیت معنى ندارد، مثل این است که بگوییم این آتش سبب سوزاندن فرش است . آتش سبب سوزاندن فرش است اما هر سببى مسؤول نیست» . (37)
با توجه به اینکه مطهرى در کنار اختیار و آزادى انسان براى تحقق مسؤولیتخود در مساله نظارت عمومى، عناصرى از قبیل آگاهى و توانایى را نیز شرط و معتبر مىداند . بر این اساس، آدمى در انجام مسؤولیت اجتماعى خود، نه تنها مىبایست آزادى داشته باشد، بلکه این آزادى مىبایستبا آگاهى و توانایى نیز توام گردد . به باور مطهرى، چنان که پیش از این نیز اشاره شد، رشد اسلامى در گرو کسب معرفت و آگاهى است و این رشد از سویى نیازمند آزادى است .
مطهرى در مواردى البته سهم تربیت را نقشآفرینتر از آزادى مىداند و مىگوید اینگونه نیست که در بین ارکان سهگانه لازم براى تعالى آدمى; یعنى آزادى، تربیت و امنیت، آزادى بر دو مورد دیگر اولویت و تقدم داشته باشد . آرى! به هنگام بررسى تقابل آزادى و ترسیم حد و منع براى آزادى یک شخصیتحقیقى، حقوقى یا جامعه، با توجه به غایتى که براى فرد و جامعه در نظر گرفته شده است مىگوییم اصل بر آزادى فرد است و علاوه بر اینکه بر او هیچ گونه ولایتى ندارد، حق محدود کردن و نظارت بر او را نیز دارا نیست . بنابراین، در ابتدا آزادى فرد را لحاظ مىکنیم و آن گاه با توجه به غایت کمالى انسان و اقتضائات تربیتى وى، براى نیل به کمال و نیز رعایت آزادى و فراهم نمودن زمینهها و شرایط رشد و بالندگى دیگر افراد و جوامع، بر آزادى او از ناحیه عقل و نقل قیدهایى وضع مىگردد .
نظارت عمومى از سنخ ارزشهایى است که مىبایست آزادانه و آگاهانه و از روى توانایى محقق گردد و البته در این میان، سهم آزادى بیش از همه عناصر دیگر است و از این رو در اولویت است . و اساسا از آن رو که انسان آزاد است، مسؤول شمرده مىشود و مىبایست در برابر اعمال خود پاسخگو باشد . این مسؤولیت، عملى است که با اراده آزاد آدمى، زمینه بروز و ظهور مىیابد . به نوشته مطهرى:
«مسؤولیت در جایى اعتبار مىشود که علاوه بر آزادى و آگاهى و توانایى، رسالت و تکلیف هم در کار باشد; یعنى رسالت در مورد کارهایى است که انسان به عنوان یک وظیفه و یک تکلیف انجام مىدهد . در کارهاى غریزى و فردى که انسان تحت تاثیر یک میل فردى یا یک ترس فردى انجام مىدهد، مسؤولیتبىمعنى است . در واقع مسؤولیت صرفا در مورد کارهایى صادق است که انسان تحت تاثیر و تدبیر عقل و یا اراده اخلاقى انجام مىدهد، نه کارهایى که تحت تاثیر جاذبه میلها و دافعه خوفها انجام مىدهد، قهرا مربوط مىشود بهحوزه واقعى آگاهى و انتخاب، نه غریزه» . (38)
در یک فضاى غیر مسؤولانه و اقتدارگرایانه نمىتوان به مساله نظارت عمومى، که مسؤولیتى اجتماعى است، جامه عمل پوشید . در واقع همان گونه که در ابتداى مقاله اشاره شد، در پارهاى از زمانها و به ویژه در دوره حکومت امویان و عباسیان، حاکمان با تغییر و تفسیر دلخواهانه در آموزههاى دینى توانستند سرنوشت جامعه اسلامى را به گونهاى دیگر رقم بزنند . این مسیر همانا مستحکم نمودن رگههاى اقتدارگرایى و خودکامگى در جامعه بود که در آن حاکمان حق امر و نهى عموم مسلمانان را از آن خود به شمار آوردند و مجال بروز و ظهور نهادهاى مردمى و مستقل از حکومتبراى عمل به آموزههاى دینى را از مسلمانان سلب نمودند . بدین ترتیب توانستند آموزههاى مشارکتپذیر دینى را به گونهاى مسخ نموده و یا در راه اهداف خود تفسیر نمایند .
آنچه مطهرى در باب نهاد حسبه (39) مىگوید دقیقا در همین راستا قابل توجه است . گرچه مطهرى در همین زمینه معتقد است در گذشته نسبتبه مساله نظارت عمومى در اندیشه مسلمانان مىتوان یک گشودگى و فضاى گستردهترى را دید . اما نوع مباحث مطهرى درباره فریضه امر به معروف و نهى از منکر و حسبه، که وى آن را نوعى امر به معروف و نهى از منکر نهادینه شده از سوى دستگاه خلافت و حکومت تلقى مىکند، (40) به ویژه آسیبشناسى نظارت عمومى نشانگر آن است که فقدان آزادى سبب شد این نهادها که نشان دهنده ظرفیت آنها براى عصرى شدن است، از مجراى اصلى و اساسى خود، که همانا کنترل و نظارت بر حوزه عمومى جامعه و قدرت سیاسى بود، خارج گردد و به دخالت در حوزه خصوصى افراد و مسائل عبادى بسنده شود . بدین ترتیب انسانى که خداوند او را مسؤول خود و محیط و جامعه شمرده بود، غیر مسؤول به حساب آمد و از حوزه عمومى کنار گذاشته شد .
فریضه امر به معروف و نهى از منکر، هم از حوزه نهاد حسبه و هم از دایره امور حسبیه خارج است; زیرا انجام آن نیازمند هیچ نوع اجازهاى، مگر در مواردى که به ضرب و جرح منتهى شود از ناحیه حاکم شرعى و حاکم غیر شرعى (فرمانروا) نیست . صرفا تحقق پارهاى از شرایط موجب وجوب آن مىشود و مسلمانان مىبایست در سطح جامعه اسلامى به انجام آن مبادرت ورزند . بر این اساس تفکیکى میان فرمانروا و فرمانبر در انجام امر به معروف و نهى از منکر نیست و همه به نوعى مشمول خطابات قرآن در انجام این فریضه مهم اجتماعى مىباشند . به این ترتیب جاى دادن فریضه امر به معروف و نهى از منکر در ذیل نهاد حسبه و یا به شمار آوردن آن در امور حسبیه، در واقع فروکاستن گستره و سپهر اجتماعى این مسؤولیت اجتماعى از موضع اصلى و اساسى آن است که با توجه به شرایط آن به یکسان بر همه واجب است و حاکم و محکوم در تحقق آن هیچ تفاوتى با یکدیگر ندارند . (41)
خاتمه
نظارت عمومى عمدتا در جایى معنا مىیابد که اشتباه و خطایى در حوزه عمومى صورت مىگیرد . عموم انسانها به غیر از معصومان، که تعداد آنها انگشتشمار است، دچار خطا مىشوند . از این رو، همه انسانها نیازمند نظارت و کنترل هستند . سطوح نظارت نیز مىتواند فردى و جمعى باشد و به توسط یک یک افراد صورت گیرد و یا اینکه به توسط ابزارها و نیروهاى متحد و منسجم و با برنامهریزى و در قالب یک تشکل و حزب . تاثیر هر کدام از این دو نوع سطح از نظارت مىتواند متفاوت باشد . در حالى که تاثیر نظارت عمومى در قالب امر به نیکى و نهى از بدى به توسط یک فرد عملا ممکن است در سطح بسیار پایینى باشد، در مقابل تاثیر امر و نهى جمعى و سازماندهى شده مىتواند بسیار گسترده قلمداد شود و تاثیرات شگرفى را در پیشرفت جامعه برجاى نهد .
آیتالله مطهرى با توجه به بینش عمیق خود این هر دو حوزه را مورد بحث قرار داده است و بر کار منسجم و سازماندهى شده در قالب حزب و تشکل تاکید کرده و نظارتهاى فردى را ناکافى به شمار مىآورد . و از همین رو است که مطهرى معتقد است مساله نظارت عمومى در قالب امر به معروف و نهى از منکر به مثابه همدردى، تعهد اجتماعى و مهمتر از همه از باب مسؤولیت اجتماعى، جایز و بلکه واجب است .
همه تاکیدات مطهرى در بحث نظارت عمومى، چنان که در صفحات پیشین بهطور مبسوط به آنها اشاره شد، مبتنى بر احیاى روح و گوهر دین و احیاى حقوق افراد در حوزه خصوصى و عمومى و در قلمرو آموزههاى دینى است . روح دین و دیندارى، از نگاه مطهرى، همانا مسؤولیت پذیرى نسبتبه خود و جامعه خویش است . حوزه مسؤولیت پذیرى نیز صرفا محدود به نیازهاى مادى نیست، بلکه تمامى نیازمندىهاى انسان را شامل مىشود .
به اعتقاد ایشان، اسلام دین مسؤولیت است و انجام مسؤولیت اجتماعى جز با درگیرى با غاصبان حقوق مردم میسور نیست . این درگیرىها مستلزم انسجام و همکارى و قدرتمندى است . نظارت عمومى در این سطح، به درگیرى با رفتار اقتدارآمیز نامشروع مىپردازد . به این معنا که هدف از نظارت عمومى، که در بحثحاضر در نسبتبا امر به معروف و نهى از منکر گره خورده و یکسان شمرده شده است، نفى رفتارهاى دلخواهانه و مستبدانه و خارج از دین و قانون است . بىتردید در این معنا بیش از آنکه مخاطب نظارت عمومى، مردم باشند، فعالیتهاى حاکمان مورد نظر است و مراد از نظارت عمومى، در این سطح، تحت نظر گرفتن رفتار و اعمال آنان است .
بر این اساس، مردم با عمل به آموزه دینى امر به معروف و نهى از منکر، به رفتار درست و مطابق با ضوابط در جامعه حکم مىکنند و بیش از همه، حاکمان مستحق برخوردارى از چنین نظارتى هستند . و این البته نقصى بر آنان شمرده نمىشود; زیرا در مرحله و سطحى دیگر، عموم مردم نیز از سوى حاکمان مورد نظارت قرار مىگیرند تا در چارچوب قواعد و قوانین عمل نمایند . اساسا آدمى و نیز ذات قدرت نیازمند نظارت دائمى است و آموزههاى دینى چنین امکانى را، در قالب امر به معروف و نهى از منکر، براى نظارت فراهم آوردهاند . از این رو با توجه به سطوح مختلف نظارت عمومى، یک سطح بسیار مهم آن، نظارت بر کارگزاران نظام سیاسى است .
اهمیت نظارت بر قدرت سیاسى از آن رو است که در دورههایى از تاریخ جامعه اسلامى، وقتى اقتدار رابطهاى خاص را با مردم شکل داد و نظارت بر خود را از گردونه نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منکر خارج ساخت، امر به معروف و نهى از منکر به حوزههاى نامربوطى راه یافت و کژتابىهایى را موجب شد و در نتیجه مقبول وجدان عمومى واقع نگردید . از این رو، به گفته مطهرى، موجبات سوء استفاده توسط افراد مغرض و نادان فراهم شد و از سویى این فریضه در میان متدینان نیز با توجه به کژتابى ایجاد شده رو به فراموشى نهاد .
مباحث آیتالله مطهرى به چنین مواردى باز مىگردد و تاسف وى از نوع موجود امر به معروف و نهى از منکر نیز اشاره به موارد انحرافى آن و دخالتهاى گسترده افراد نااهل در حوزه خصوصى مسلمانان و شهروندان جامعه اسلامى دارد .
اولویتبحث از «آسیبشناسى امر به معروف و نهى از منکر» در مباحث مطهرى، از آن رو است که وى معتقد است این فریضه از مدار اصلى خود خارج گشته و نیازمند بازفهمى جدید و ویژهاى است تا دوباره در مجراى اصلى خود قرار گیرد و در راستاى پیشرفت جامعه اسلامى از آن بهرهبردارى شود . این بازفهمى ویژه در شرایط کنونى جوامع اسلامى، مىبایستبا توجه به عناصرى مورد توجه قرار گیرد که بتواند در جهت کارآمدى نظارت عمومى مورد استفاده باشد . از این رو، توجه مطهرى به آگاهى و دانش و معرفت و کسب توانمندى در کنار تاسیس حزب و تشکل، قابل ستایش است و مىتواند از حرمان و بدفهمى امر به معروف و نهى از منکر پرده بردارد و این فریضه را با توجه به ظرفیتبالاى آن، به عنصرى کارآمد و کارگشا در جامعه اسلامى مبدل سازد .
در کنار همه مسائل یاد شده، مىبایستبر اولویت آزادى در مساله نظارت عمومى توجه خاصى مبذول داشت . در این بحث، همانا اولویت و تقدم روشى و رتبى و زمانى مراد است و نه تقدم ارزشى، که البته در جاى خود قابل بحث و تامل است . آزادى در اینجا به معناى مطلق آن مورد نظر نیست، بلکه به امکان و وجود فضاى آزادانه در سطح جامعه اشاره دارد . در این معنا بهرهمندى از آزادى منوط به رعایت ضوابط و قواعدى است که تخطى از آنها براى افراد داراى هزینه است .
پىنوشتها
1) دانشآموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد علوم سیاسى .
2) ر . ک . به: محمد حسین نائینى . تنبیه الامه و تنزیه المله، تصحیح و توضیح سید محمود طالقانى، تهران: شرکتسهامى انتشار، بىتا، صص 16 و 17 . در سخنان امام خمینى نیز به همین مورد استناد داده شده است و نظارت و پاسخگویى و انتقادپذیرى حاکم از آن نتیجه گرفته شده است .
3) مرتضى مطهرى . مجموعه آثار، ج 1، چاپ دوم، تهران: صدرا، 1370، ص 553
4) همان، ص 554
5) ابىالحسین احمدبن فارس بن زکریا . معجم مقاییساللغه . ج 5، بیروت: دارالجید، 1411 ق . /1999م . ص444 . به نقل از: رضا دلاورى . «نظارت بر قدرت از دیدگاه قرآن» . فصلنامه علوم سیاسى، شماره نوزدهم، پاییز 1381، ص 104
6) على آقا بخشى، با همکارى مینو افشارى راد . فرهنگ علوم سیاسى . چاپ دوم، تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمى ایران، 1375، ص 361
7) مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 7، چاپ نخست، تهران: صدرا، 1382، ص 76
8) همان، ج 7، ص 75
9) همان، ص 85، مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 1، چاپ دوم، صدرا، 1379، ص 248 - 247
10) همان، ج 7، ص 76 و نیز ر . ک . به: ج 1، ص 248
11) همان، ج 7، ص 82
12) ر . ک . به: همان، ص 79 - 83 و نیز مباحث آیتالله مطهرى درباره اگزیستانسیالیسم و نقد این مکتب در: انسان کامل . چاپ دوازدهم، تهران: صدرا، 1374 . البته روى سخن مطهرى در این بحث تمامى اندیشمندان اگزیستانسیالیست نیست و بیشتر ناظر به پارهاى از مباحث اندیشمندان این مکتب است; چرا که با توجه به تنوعى که در میان این اندیشمندان مشاهده مىشود، به وضوح مىتوان اختلافات آنان را با یکدیگر برشمرد . براى مطالعه اجمالى یک متن درباره اندیشههاى متفکران این مکتب بنگرید به: هرولد جان بلاکهام . شش متفکر اگزیستانسیالیست . ترجمه محسن حکیمى . چاپ نخست، تهران: نشر مرکز، 1368
13) مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 7، پیشین، ص 77
14) همان، ص 74
15) بیان آیات و روایات، معناى معروف و منکر، وجوب عینى یا وجوب کفایى، شرایط وجوب امر به معروف و نهى از منکر، مراتب و درجات امر به معروف و نهى از منکر و ... در شمار مهمترین مباحثى است که فقها در این بحثبه آن مىپردازند . البته مطهرى وارد مباحث صرف فقهى نمىشود و بحثخود را در ابتدا در پیشینه و تاریخچه آن دنبال مىکند . پرسش وى در بحث امر به معروف و نهى از منکر این است که: «مسلمین چگونه و به چه نحو با این اصل روبرو شدند؟ و چه جور عمل کردند و اجرا نمودند؟» مرتضى مطهرى . ده گفتار . چاپ ششم، تهران: صدرا، 1369، ص 69
16) فصل ششم مباحث مطهرى در اینباره، در کتاب حماسه حسینى آمده است: مرتضى مطهرى . حماسه حسینى . ج 1، چاپ چهل و یکم، تهران: صدرا، 1381، ص 193 و 314
17) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 78
18) مطهرى در مباحثخود درباره امر به معروف و نهى از منکر به پارهاى از این دلایل اشاره کرده است . ر . ک . به: حماسه حسینى، ج 1، پیشین، ص 219
19) به نظر آیتالله نائینى وضعیت مسلمانان از صدر اسلام تا کنون به سه دوره تقسیم مىشود: یکم، دوره تفوق و سیادت مسلمانان که معلول آزادى و مساوات و نتیجه اجراى اصول اجتماعى و سیاسى اسلام است . از این منظر آزادى و مساوات از اصول اساسى اجتماعى و سیاسى آدمیان به شمار مىرود . دوره دوم، دوره توقف مسلمانان، که معلول تبدیل خلافتبه سلطنت و سیطره استبداد بر جوامع مسلمان بوده است . در این دوره به باور نائینى از آنجا که آزادى و مساوات از جوامع اسلامى رختبسته است، زمینههاى توقف و رکود مسلمانان فراهم مىشود . و در نهایتسومین دوره، دوره نزول و انحطاط مسلمانان، که نتیجه بیدارى و هوشیارى غرب و نهضتهاى آزادىطلبانه آنان است . نائینى راه علاج این وضعیت و خروج از رقیت استبداد را در تحقق آزادى و توجه و آگاهى مردم منحصر مىداند . ر . ک . به: تنبیه الامه و تنزیه المله . پیشین، ص 125 - 122
20) داود فیرحى از منظر تحلیل گفتمانى، که بیشتر بر اساس دیدگاههاى میشل فوکو شکل گرفته است، در تحلیل وضعیت دوره میانه مسلمانان، معتقد است وجود قدرتى سیاسى با ویژگىهایى خاص توانست دانش خاصى را تولید نماید . آنچه در این دانش رخ نمود، همانا تغییر و تبدیلى بود که در اندیشهها و آموزههاى دینى به وجود آمد . در واقع ایشان پیدایش وضعیت اقتدارگرایى، که توسط حاکمان عباسى در دوره میانه در سرزمینهاى اسلامى شکل گرفت را در انحراف از مفاهیم و آموزههاى دینى که برخلاف دیدگاه اقتدارگرایانه، نظارت و مشارکت عمومى را برمىتابد مهم ارزیابى مىکند . ر . ک . به: داود فیرحى . «فرد و دولت در فرهنگ سیاسى اسلام» . نقد و نظرسال دوم، شماره 7 و 8، تابستان و پاییز 1375، ص 73 - 38
21) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 79 . در جایى دیگر مىگوید: «همانطور که درباره آزادى گفته شده است: اى آزادى چه جنایتها که به نام تو نشد! باید گفت: اى نهى از منکر چه منکراتى که به نام تو نشد .» مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 1، پیشین، ص 250
22) مرتضى مطهرى . ده گفتار . ص 79
23) همان، ص 80، وى آنگاه مواردى از سوء استفاده از این اصل را در همین زمینه یادآور مىشود . و نیز بنگرید به حماسه حسینى . ج 1، پیشین، صص 239 - 235
24) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 80 . در جایى دیگر مىگوید: «تصور عامه مردم ما درباره امر به معروف این است که به بند کفش و دگمه لباس و موى سر و دوخت جامه مردم ایراد بگیریم، در صورتى که اینها منطقه آزادى مردم است، منطقه آزادى افراد غیر از محیط و جو اجتماعى است .» مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 1، پیشین، ص250
25) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 80 و 81
26) والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و یطیعون الله و رسوله، اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم) .
27) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 76 .
28) بها تقام الفرائض و تامن المذاهب و تحل المکاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر) . بنگرید به مباحث آیتالله مطهرىدر کتاب ده گفتار، ص 77 و 87 و نیز ر . ک . به: حماسه حسینى . ج 1، پیشین، صص 312 - 308 . مطهرى در اثر اخیر به نکته بسیار دقیق و مهمى اشاره مىکند و آن اینکه حوزه و قلمرو امر به معروف و نهى از منکر «تا حدود آباد شدن زمین» است . (ص 309) در همین زمینه سلطه اسرائیل بر مسلمانان را به دلیل ناتوانى و از نتایج فقدان امر به معروف و نهى از منکر در میان مسلمانان ذکر مىکند . (ص 311)
29) ر . ک . به: مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، پیشین، صص 268 - 266
30) همان، ص 307
31) مرتضى مطهرى، ده گفتار، پیشین، ص 87 و نیز در همین زمینه ر . ک . به: مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 1، پیشین، ص 245 و 246
32) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 92
33) ر . ک . به: همان، ص 88
34) مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 7، پیشین، ص 87
35) همان، ج 1، صص 248 و 249
36) همان، ج 1، پاورقى ص 248
37) همان، ج 7، پیشین، ص 80
38) همان، ص 81
39) لازم است تاکید کنیم که آنچه در این نوشته با عنوان نهاد حسبه از آن نام برده شد، غیر از آن چیزى است که فقهاى شیعه با عنوان امور حسبیه از آن یاد کردهاند . نهاد حسبه همان گونه که ذکر شد، یک نهاد حکومتى است و محتسب کسى است که از جانب حکومت مامور انجام پارهاى امور گردیده است . در صورتى که مراد فقهاى شیعه از امور حسبیه، شؤونى است که فقیه، بنابر قدر متیقن، بر آنها ولایت داردامور حسبیه مصطلح، با همه اختلافاتى که درباره آن وجود دارد، امورى است که انجام آنها نیازمند اجازه حاکم شرعى است . آیتالله مطهرى در مباحثخود به این بحث پرداخته و میان این دو تفکیک نموده است . براى مطالعه دیدگاه ایشان بنگرید به: یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 1، پیشین، ص 275
40) مطهرى پیدایش نهاد حسبه را در قرن چهارم دانسته است . مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 70 . و نیز بنگرید به: صص 78 - 71
41) براى اطلاع بیشتر در این زمینه ر . ک . به: همان، ج 1، صص 258 - 256
مساله نظارت عمومى; از جمله مهمترین و پیچیدهترین مسائل در هر نهاد و سازمان و بهطور کلى در هر جامعهاى است و با مسؤولیت اجتماعى پیوندى ناگسستنى دارد . از این رو، بعدى عمومى و اجتماعى مىیابد و در حوزه عمومى قابل طرح و بحث و بررسى است . حوزه عمومى، در مقابل حوزه خصوصى، به حوزه فعالیتهاى فردى و جمعى و گروهى گفته مىشود و مراد از آن، حوزه حقوق آدمیان در عرصه جامعه و قلمرو عمل است و همه به گونهاى برابر از آن برخوردارند .
به دیگر سخن، در حوزه عمومى پاى پارهاى از حقوق و تکالیف به میان مىآید و نظارت، گرچه جنبه فردى و خصوصى نیز مىتواند بیابد، اما از سوى دیگر، بهطور طبیعى در حوزه عمومى قرار مىگیرد . فرد در این حوزه، شهروند شمرده مىشود . مفهوم شهروندى داراى بار معنایى ویژهاى است و بر اساس آن، فرد در سپهر اجتماعى، از حقوقى برخوردار مىشود که وقتى شهروند شمرده نمىشود، فاقد آن حقوق است .
هدف این نوشته ارائه بحثى درباره نظارت عمومى به مثابه مسؤولیتى عام و اجتماعى با تاکید بر اندیشه آیتالله مرتضى مطهرى است . اینکه «دستگاه فکرى مطهرى نسبتبه مساله نظارت عمومى چگونه مىاندیشد و چه تدبیرى براى اصلاح جامعه و نهادینه ساختن سپهر نظارت عمومى در میان مسلمانان اندیشیده و مطرح ساخته است؟» پرسش اصلى نوشته حاضر را تشکیل مىدهد . مدعاى نوشته این است که نظارت یک مساله عمومى و از جنس مسؤولیت اجتماعى است . به این معنا که یک انسان مسلمان همان گونه که در برابر خود و خداى خود و در سطحى دیگر در مقابل خانواده و بستگان خود مسؤول شمرده مىشود، به همان نسبت و بلکه بیشتر، نسبتبه جامعه خویش مسؤولیت دارد و داراى وظایف و حقوقى است که مىبایستبه انجام آنها مبادرت ورزد . این مسؤولیت اگرچه در آموزههاى دینى مورد تاکید واقع شده و در رفتار و مشى پیامبر خدا، حضرت محمد صلى الله علیه و آله و نیز سایر مسلمانان صدر اسلام قابل ردیابى و مطالعه است، اما به مرور و در قرون بعد و به ویژه در دوره سلطه امویان و عباسیان راه دیگرى را طى نمود که موجب مسخ مساله نظارت عمومى به مثابه مسؤولیتى اجتماعى در میان مسلمانان گردید .
آیتالله نائینى به درستى به همین معنا اشاره مىکند و بر این باور است که در صدر اسلام وقتى خلیفه دوم در سخنرانى خود مردم را به جهاد دعوت مىکند، در پاسخ مىگویند: «لا سمعا و لا طاعتا» ; «گوش نخواهیم داد و اطاعت نخواهیم کرد» ، مادام که توضیح دهى چگونه در تقسیم پارچه از بیتالمال براى خود سهم بیشترى منظور نمودهاى، به گونهاى که پیراهن شما بلندتر از پیراهن دیگران است؟! خلیفه دوم، فرزند خود «عبدالله» را طلب کرد و او براى مردم توضیح داد: که چون سهم پدرم به اندازه یک پیراهن نبود، من سهم خود را به پدرم دادم تا توانست از مجموع دو سهم چنین پیراهنى تهیه کند . با این توضیح مردم قانع شدند . یا وقتى که خلیفه دوم در آغاز خلافتبر فراز منبر نشست و خطبه مفصلى خواند و گفت: اگر من از صراط حق و عدالت کجشدم شما مرا راست کنید، یکى از افراد عادى مسلمانان، دستبه شمشیر برد و فریاد زد: اگر تو راست نشدى، با شمشیر کج مستقیمت مىسازم . (2)
از دیگر سوى تاکید پارهاى از آموزههاى دینى بر این مساله; نظیر فریضه بسیار مهم امر به معروف و نهى از منکر نیز موجب سوء استفاده حاکمان گردید و آنان با تاسیس نهادهایى چون حسبه، به این مساله رنگ و بویى حکومتى بخشیده و مردم و نهادهاى مردمى را از گردونه نظارت بر روند جریانات اجتماعى و به ویژه نظارت بر قدرت سیاسى خارج ساختند .
به دیگر سخن، حاکمان و کارگزاران مسلمان با مشى مستبدانه و اقتدارگراى خود و نفى آزادى و برقرارى حکومتهاى استبدادى در جهتخلاف آموزههاى دینى حرکت کردند و راه را بر اقتدارگرایى بیشتر و بیشتر حاکمان و سلاطین پس از خود هموار ساختند و نظارت عمومى را به مسالهاى نظرى تبدیل نمودند و حوزه عملى آن، از یادها رفت .
علاوه بر این، پارهاى از بخشهاى نهاد دینى نیز به توجیه چنین وضعیت اقتدارمنشانهاى پرداخت و زمینههاى استوارى اندیشههاى استبدادى و اقتدارگرا را بیش از پیش فراهم نمود . تاکید فراوان اندیشمندان اهل سنتبر امنیت و هویت و تقدم نظم بر آزادى و حقانیت در فراهم آوردن چنین زمینههایى کارساز بوده است . این وضعیت در بخشهایى از جامعه مسیحى و حاکمیت مطلقه کلیسا نیز به خوبى مشهود است . زیرا تصور ارباب کلیسا این بود که هیچ فرد و نهاد و گروهى را یاراى نظارت بر حاکمان نیست و حاکمان، تنها در مقابل خداوند پاسخگو و مسؤول شمرده مىشوند، نه در مقابل مردم .
آیتالله مطهرى به خوبى این وضعیت را تحلیل کرده است . به عقیده ایشان، یکى از علل گرایش به مادىگرایى در غرب، نارسایى پارهاى از مفاهیم اجتماعى و سیاسى بوده است . این مساله از آنجا ناشى شد که با ظهور مفاهیم خاص اجتماعى و سیاسى و به ویژه حقوق طبیعى و حق حاکمیت ملى در غرب، گروهى طرفدار استبداد سیاسى شده و براى توده مردم در مقابل حکمران حقى قائل نشدند . البته تنها چیزى که در مقابل حاکمان براى مردم ترسیم شد، وظیفه و تکلیف بود . به گفته شهید مطهرى، پشتوانه این گروه براى استدلالهاى سیاسى استبدادمآبانه، اعتقاد به خدا بود . آنان مدعى بودند که حکمران در مقابل مردم مسؤول نیست، بلکه او فقط در برابر خدا مسؤول شمرده مىشود و از دیگر سوى، مردم در مقابل حکمران مسؤولاند و وظیفه دارند . به دیگر سخن، مردم هیچ گونه حقى در نظارت بر کار حاکم ندارند و در برابر حاکم مکلف و موظف شمرده مىشوند . (3)
به این ترتیب، به باور مطهرى، در افکار و اندیشهها نوعى ملازمه و ارتباط تصنعى میان اعتقاد به خدا از یک طرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حکمران و سلب حق هر گونه نظارت و مداخلهاى در امر حکومت و حاکم از طرف دیگر به وجود آمد . جالب اینکه اینها همه با توجیهات دینى و توسط اصحاب کلیسا و دین صورت مىپذیرفت و مردم را هر چه بیشتر از آموزههاى دینى سرخورده و دور مىساخت .
چنین وضعیتى را مىتوان در میان حاکمان و جامعه اسلامى نیز پى گرفت و وضعیتى مشابه را ترسیم کرد . حال اینکه مطهرى به گونهاى دیگر مىاندیشد و اندیشه مطلقالعنان بودن و نظارتناپذیرى حاکمان را اندیشهاى سست و بىبنیاد معرفى مىکند . او به سازگارى میان اندیشه نظارت بر حاکم و مسؤول بودن او در مقابل مردم و پذیرش آموزههاى دینى مىاندیشد و باور دارد . در نگاه ایشان میان اندیشه حق حاکمیت ملى از یک سو و اعتقادات دینى از سوى دیگر هیچ گونه ناسازگارى وجود ندارد .
قطعه زیر اندیشه مطهرى را در این باب بهطور کامل بازتاب مىدهد:
«از نظر فلسفه اجتماعى اسلامى، نه تنها نتیجه اعتقاد به خدا، پذیرش حکومت مطلقه افراد نیست و حاکم در مقابل مردم مسؤولیت دارد، بلکه از نظر این فلسفه، تنها اعتقاد به خداست که حاکم را در مقابل اجتماع مسؤول مىسازد و افراد را ذىحق مىکند و استیفاى حقوق را یک وظیفه لازم شرعى معرفى مىکند» . (4)
نگارنده بر این باور است که هموار کردن راه نظارت عمومى به منزله مسؤولیتى اجتماعى و همگانى تنها از طریق آگاهى و شناخت این حق و وظیفه میسور است و مطهرى نیز در مباحثخود به این سمت و سو حرکت نموده است . ایشان با درک این نکته که مساله نظارت عمومى که در میان مسلمانان غالبا با فریضه امر به معروف و نهى از منکر عجین است و با آن عینیت و مصداق مىیابد در جوامع مسلمان مغفول واقع و به انحراف کشیده شده است، سعى در آسیبشناسى و تصحیح آن دارد . از این رو، مباحث ایشان، ضمن آسیبشناسى معرفتى، درباره زدودن غبار تحریف و انحراف و بهرهمندى نادرست از این فریضه اجتماعى نهفته است .
این نوشته از سوى دیگر و به صورت ضمنى، این مدعا را نیز دنبال مىکند که ایضاح مفاهیمى که به نوعى با حوزه عمومى سر و کار دارند، مىتوانند وفاق و اجماع عمومى و همبستگى و انسجام اجتماعى را در پى داشته باشند . به نظر مىرسد تا زمانى که مفاهیم مطرح و کاربردى در جامعه و در میان مسلمانان جایگاه و منزلت واقعى خود را نیابند و از وضوح نسبتا مناسبى در میان نخبگان برخوردار نگردند، دستیابى به یک جامعه و نظام سیاسى مطلوب میسور نخواهد بود . تبیین درست مساله نظارت عمومى مىتواند جایگاه و منزلت این عنصر را در جامعه روشن سازد و چراغى باشد فراروى مردم و حاکمان، که آزادانه و آگاهانه در مسیرى برنامهریزى شده حرکت نمایند و به اصلاح حرکتهاى نادرست و خطا بپردازند .
این مقاله از این زاویه به بحث درباره اندیشه آیتالله مطهرى درباره نظارت عمومى مىپردازد و سعى در ایضاح بخشى از اندیشه مغفول واقع شده ایشان دارد; اندیشهاى که مىتواند براى زندگى امروز ما نیز بسیار راهگشا بوده و مورد بهرهبردارى قرار گیرد . تاکید اصلى و اساسى در نوشته حاضر بر عنصر امر به معروف و نهى از منکر است و سایر عناصر نظارتى، به دلیل محدودیتهاى پژوهش حاضر، مورد بحث قرار نمىگیرد .
ایضاح مفاهیم
الف . نظارت عمومى
نظارت، با توجه به حوزههایى که این بحث در آن انجام مىگیرد، معنا و مفهوم ویژهاى مىیابد . براى مثال، نظارت در حوزه فردى تنها به مراقبت در امورى خلاصه مىشود که به خود شخص و حوزه خصوصى وى مربوط مىشود . طبیعى است که فرد در فرایند نظارت بر خود به دنبال مسائلى است که او را در رسیدن به اهداف مورد نظر او یارى رساند . از این رو فردى که خواستار تهذیب نفس استبه یک سرى اعمال دست مىیازد که فرد دیگرى که با این حوزه سر و کار ندارد به آن توجهى نمىکند و این بعد برایش اهمیتى ندارد . البته توجه به نظارت در حوزه فردى مىتواند تاثیراتى را در حوزه عمومى نیز برجاى گذارد; از جمله اینکه اگر فردى فضایل و ارزشهاى اخلاقى را در نفس خود نهادینه نکرده و پرورش نداده باشد، در حوزه عمومى نیز نمىتواند به این ارزشها عمل نماید . همینطور اگر فردى به ارزشهایى چونان آزادى و عدالت اعتقاد و باور نداشته باشد، طبیعتا در حوزه عمومى نیز به این گونه مسائل و ارزشهاى جمعى وقعى نخواهد نهاد .
نظارت در حوزه عمومى، معنا و مفهومى مشابه مىیابد، اما با گسترههاى وسیعتر و عمیقتر . در این معنا، نظارت به فعالیتى اطلاق مىشود که در آن بایدها و آرمانها و مطلوبها با هستها و عملکردها و پیشبینىها و موجودها مورد مقایسه واقع مىشود . (5) در این صورت سعى مىگردد تا تصویر روشنى از تشابه یا تمایز اعمال و عملکردها در پیش روى قرار گیرد و آنچه که انجام شده با آرمانها سنجیده شود و در نزدیک نمودن واقع با آرمان تلاش شود . این معنا مىتواند بعدى فردى و جمعى بیابد . این تعریف تنها به مقایسه و تطبیق فعالیتهاى حوزه فردى و حوزه جمعى اشاره کرده و هیچ مؤلفهاى براى تفکیک آنها و هیچ ابزار نظارتىاى طرح و پیشبینى نکرده است .
به رغم تعریف فوق، که از یک گستره مفهومى رنج مىبرد، نظارت، از منظر جامعه شناختى و علوم سیاسى با مفهوم کنترل اجتماعى (درزژذرا دچخحرث) رابطه بسیار نزدیکى دارد . مفهوم کنترل اجتماعى به مجموعه شیوهها وتدابیر و ابزارهایى اطلاق مىشود که یک جامعه یا یک گروه در تحقق هدفها و هدایت افرادش براى رعایت قوانین، اصول، کارکردها، آداب، شعائر، مناسک و هنجارها و ارزشهاى پذیرفته خود به کار مىگیرد . این کنترل به دو صورت انجام مىگیرد: نخست، کنترل رسمى اجتماعى، که به معناى وادار کردن انسانها به قبول هنجارها و رعایت آنان در عمل است . ابزار این نوع کنترل، همانا قوانین و مقررات است و ضمانت اجراى آن نیز برعهده قوه قهریه و قواى انتظامى و یا گروههاى مختلف جامعه است . دوم، کنترل غیر رسمى اجتماعى و از طریق اقناع که با رسوخ به عقل اعتقادى انسانها، با دگرگونسازى جهانبینى افراد و با تاثیر بر جهان عقیدتى و اندیشه اعضا و نیز کارکردهاى آداب و رسوم اخلاقى، مىتواند آنان را مؤمن به هنجارها و ارزشهاى مقبول نماید . (6) در مورد اخیر، برخلاف مورد نخست، قوه قهریه دخالتى در کنترل انسانها ندارد و آنچه انجام مىگیرد بر عهده و خواستخود افراد است; به عبارتى، چیزى جز خود فرد و ستایشها و سرزنشها براى ضمانت واجرا تدارک نشده است .
گذشته از اینکه مىتوان بر این تعریف نیز همانند تعریف پیشین نقدهایى وارد ساخت، اما از منظرى دیگر، نظارت عمومى در علوم سیاسى معنا و مفهوم خاصى مىیابد که گرچه مىتواند تشابهاتى با تعریفهاى ذکر شده داشته باشد، اما در اینجا نه تنها به حوزه فردى و جمعى اشاره مىشود، بلکه در حوزه جمعى نیز، هم نهادها و سازمانهاى دولتى و هم مردم و نهادهاى مدنى را در نظر مىگیرد . در اینجا راهکارها و تئورىهاى مختلفى براى نظارت و کنترل در حوزه نهادها و سازمانها در حقوق اساسى و فلسفه سیاسى پیشبینى شده است که از جمله مىتوان به نظریه تفکیک قوا اشاره کرد . این نظریه با توجه به پیشینه آن، در اصل براى پاسداشتحقوق مردم از دستبرد حاکمان و کارگزاران به وجود آمده است و به این معنا است که قواى حکومتى، که غالبا در سه قوه مقننه، مجریه و قضائیه خلاصه مىگردد، با کنترل و نظارت بر یکدیگر و تاکید بر حفظ توازن قدرت، به حقوق عمومى آسیب نرسانند . با توجه به اینکه در اینجا قدرت میان قواى سهگانه توزیع مىگردد، از ایجاد تمرکز در قدرت جلوگیرى و حقوق و آزادىهاى اساسى مردم پاس داشته شده و کارها در مجراى قانونى خود انجام مىشود . همچنین مىتوان از ابزارهاى کنترلى دیگرى نیز یاد کرد، همانند: قانونگرایى و عمل بر اساس قانون، رسانهها و وسایل ارتباط جمعى و به ویژه مطبوعات مستقل، احزاب سیاسى و نهادهاى مدنى و ... که به وسیله آنها مىتوان به کنترل قدرت سیاسى و حاکمان پرداخت .
هدف اصلى از طرح مساله نظارت عمومى در مباحث علوم سیاسى، کنترل و نظارت بر قدرت سیاسى است . در مقاله حاضر نیز مراد از نظارت عمومى، همین معنا استبه اضافه بار معنایى دیگرى که در مسؤولیت اجتماعى نهفته است و به آن یک جنبه عمومى مىدهد . نظارت، از سویى مىتواند متقابل نیز تلقى شود، به این معنا که هم دولتبر مردم نظارت داشته باشد تا آنان قانون و حقوق دیگران را زیر پا نگذارند و هم مردم و ابزارهاى پیشگفته بر دولتبه عنوان قدرت سیاسى نظارت کنند . بدیهى است گستره موضوع حاضر تنها به یک بخش; یعنى کنترل قدرت سیاسى توسط مردم و نهادهاى برخاسته از آنان اشاره دارد . از این رو نظارت به مثابه مسؤولیتى اجتماعى و همگانى تلقى مىشود . پس باید دید مسؤولیت اجتماعى چه حوزه و قلمرو معنایى را دربر مىگیرد تا بتوان بحث نظارت عمومى را بهطور روشنترى طرح کرده و درباره آن در آثار آیت الله مطهرى داورى نمود .
ب . مسؤولیت اجتماعى
چنان که ذکر شد، نظارت عمومى در مقاله حاضر به مثابه مسؤولیتى اجتماعى تلقى مىگردد . اما مراد از مسؤولیت اجتماعى چیست؟ چه اهمیتى دارد و چه حوزههایى را دربر مىگیرد؟ آیا مسؤلیت اجتماعى در مفاهیم دینى منزلت و جایگاهى دارد یا اینکه این مفهوم نیز همانند بسیارى از مفاهیم دیگر، همانند دموکراسى، آزادى سیاسى، مساوات و برابرى، تفکیک قوا و ... از نظام معنایى دیگرى وارد دستگاه و نظام معنایى مسلمانان و جامعه ما شده است؟ بخش اخیر پرسش، به این مطلب اشاره دارد که پارهاى بر این باورند که مسؤولیت در جایى امکان مىیابد که انتخابى صورت گیرد و چون اندیشه و عمل مسلمانان، مسبوق به انتخاب نیست و در چنین اندیشهاى انتخابى صورت نمىگیرد، مسؤولیت و پاسخگویى نیز مطرح نیست . از این رو این دیدگاه را مطرح مىکنند که مفهومى همانند مسؤولیت نیز برخاسته از فرهنگ دیگرى است که وارد فرهنگ اسلامى ما شده است و از این رو در اندیشهها و آموزههاى دینى جایگاهى نمىیابد و نسبتى با آموزههاى دینى برقرار نمىکند . طرح این چنین مفاهیمى براى بیان ناسازگارى آنها با آموزههاى دینى و پذیرش آنها با توجه به بار معنایى ویژه خاستگاه آنها; یعنى اندیشه و فرهنگ غربى، است .
گذشته از اینکه ادعاى مطرح شده چه مقدار با دیدگاههاى اندیشمندان مسلمان مطابقت دارد و همین طور صحت و سقم این نظریه، آنچه از منظر بحثحاضر مورد توجه است این است که مسؤولیت اجتماعى که در مقاله حاضر از آن گفتوگو مىشود، مفهومى کاملا بومى و دینى و برخاسته از آموزههاى اسلامى است و در این صورت نمىتوان به نفى آن در اندیشههاى اسلامى حکم کرد . آیتالله مطهرى در شمار افرادى است که به این نظریه معتقد است و بحث مسؤولیت اجتماعى را از منظرى که نگارنده یادآورى نمود، مطرح کرده است . به باور وى: «در اسلام، خود مسؤولیتبا لفظ مسؤولیت عنوان شده است; کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته .» (7) و نیز اسلام «درباره مسؤولیتها آن وقتسخن گفته که نه از این فلسفهها نام و نشان بوده و نه از صاحبانشان» . (8)
علاوه بر اینکه استاد مطهرى از سویى مسؤولیت اجتماعى را «مهمترین و انسانىترین مسؤولیتها» (9) برمىشمارد . وى انواع مسؤولیتهاى آدمى را به «فردى» و «خانوادگى» و «اجتماعى» تقسیم مىکند و معتقد است که مسؤولیت اجتماعى در میان انواع مسؤولیتهاى انسان، شریفترین و عالىترین است; زیرا «آن دو مسؤولیت، از ناحیه عواطف طبیعى حمایت مىشوند، برخلاف این مسؤولیت» . (10) در واقع، با توجه به اینکه انسان در دو مسؤولیت پیشگفته علاقه و انگیزه خاصى دارد، به انجام آن مسؤولیت اقدام مىکند، اما در مورد مسؤولیت اجتماعى مىتوان گفت فرد هیچ انگیزهاى ندارد تا به دنبال انجام آن برود .
از این رو، مطهرى رحمه الله از عنصر و رکنى سخن به میان مىآورد که ارزشمندى مسؤولیت اجتماعى را یادآورى نماید و آن، عدالتطلبى و داشتن درد و دغدغه و انگیزه معنوى است . به دیگر سخن، اصل فطرى عدالت، بنیاد و محرک انسان در انجام چنین حرکتهایى است . با توجه به مفروضه حسن و قبح عقلى، انسان فعل قبیح را مىتواند بشناسد و با توجه به حقدوستى و عدالتطلبى، براى ایثارگرى و حتى گذشتن از جان و مال و حیثیت، واجد انگیزه کافى است و اگر اقدام متناسب ننماید جاى پرسش دارد .
عدالتطلبى و درد و دغدغه دیگران را داشتن، مسؤولیت اجتماعى را در پى دارد و از این رو بسیارى از افراد از به انجام رساندن آن ناتوان هستند و تنها پارهاى مىتوانند براى انجام چنین مسؤولیتخطیرى گام نهند . یک انسان از ظلم رسته و رها شده، تنها در صورتى به انسانهاى دربند و گرفتار یارى مىرساند که دغدغه و درد آنها را داشته باشد . در غیر این صورت، هرگز براى رهایى دیگران از انواع گرفتارىها، تن به گرفتارى نمىسپرد .
اما اینکه چگونه یک انسان، درد و رنج و گرفتارى دیگران را به جان مىخرد و به یارى و کمک آنان شتافته و براى رهایى آنان تلاش مىکند، بسته به اندیشهها و اعتقادات فردى دارد که به چنین کارى مبادرت مىورزد . مطهرى این موضوع را با دین در ارتباط مىداند . به دیگر سخن، وى بر این باور است که دین; یعنى مسؤولیت . این مسؤولیت، البته توام با عشق و علاقه است و دین از نظر ماهیت غریزى، یک عشق و محبت است و از نظر ماهیت اجتماعى یک مسؤولیت است . از این رو:
«دین از مسؤولیت انفکاکپذیر نیست . انسان متدین واقعى خواه ناخواه احساس مسؤولیت مىکند، هم براى خود، هم براى محیط خانواده و هم براى اجتماع . بىتفاوتى با دیندارى سازگار نیست . دین منهاى مسؤولیت، دین منهاى دین است ... فلسفههایى که خواستهاند مسؤولیت منهاى دین بسازند، همه شکستخورده هستند ... مسؤولیت، خود یک مقیاس استبراى دینشناسى و براى استقامت و انحراف تعلیماتى که به نام دین داده مىشود» . (11)
روى سخن و انتقاد استاد مطهرى، با توجه به نوع مباحث وى، در بخشهایى، مکتب اگزیستانسیالیسم است . به باور ایشان، این مکتب علىرغم اینکه بر مسؤولیت اجتماعى تاکید بسیار دارد و مطهرى نیز با عنوان جنبههاى انسانى اگزیستانسیالیسم از آن یاد کرده و به تایید آن مىپردازد، اما با این حال به نقد این مکتب مىپردازد که دین و خدا را به کنارى نهاده است و از طرق دیگرى مسؤولیت اجتماعى را براى جامعه ضرورى تشخیص داده است . (12)
جان کلام مطهرى این است که گرچه این مکتب با نفى خدا و دین به مسؤولیت اجتماعى مىاندیشد و حکم مىکند، اما اندیشمندان اگزیستانسیالیستبا تامل بیشتر مىتوانستند بدون کنار نهادن دین، معتقد گردند که دین و آموزههاى دینى جز با مسؤولیت و به ویژه مسؤولیت اجتماعى، آنچه که اگزیستانسیالیسم نیز بر آن تکیه نموده است، قرائت نمىشود . در این صورت تنها در سپهر اعتقاد به خداوند و دین مىتوان به آزادى و مسؤولیت اجتماعى دستیافت .
اینکه مسؤولیت اجتماعى، انسانىترین و مهمترین مسؤلیت در میان انواع مسؤولیتهاى اجتماعى انسانى است، نباید اولویت و تقدم آن بر مسؤولیت فردى و مسؤولیتخانوادگى نتیجه گرفته شود . این هر سه نوع مسؤولیت از یکدیگر جدا نیستند و تقدم و تاخرى در کار نیست . آدمى در هر حال با هر سه نوع مسؤولیت زیست مىکند و سعى در انجام هر سه سطح مسؤلیتخویش دارد . البته هر کدام لوازم و پیامدهاى خاص خود را بر فرد برجاى مىگذارد . مطهرى گرچه این هر سه نوع مسؤولیت را در کنار یکدیگر ذکر مىکند، اما از سویى با ذکر روایتى از امام على علیه السلام که در آن اصلاح نفس مقدم بر فعالیت اجتماعى است، معتقد است گرچه اصلاح نفس اولویت دارد، اما این به معناى فقدان تکلیف در مورد سایر مسؤولیتها نیست . در واقع شخص نمىتواند بگوید در حال اصلاح نفس خویش است و از این رو، به جامعه کارى ندارد . مسؤولیت فردى و خانوادگى و اجتماعى، هر سه در کنار یکدیگر معنا و مفهوم مىیابند و همدیگر را تکمیل مىکنند .
بحث دیگر آیت الله مطهرى در باب مسؤولیت اجتماعى، درباره بنیان و منشا این مسؤولیت است . پرسش این است که بنیاد و ریشه احساس مسؤولیت اجتماعى از کجا ناشى مىشود؟ ایشان در این بخش با نقد مباحثى که سایر اندیشمندان و مکتبها در بحث مبنا و منشا مسؤولیت اجتماعى آوردهاند، دیدگاه خاصى را ارائه مىکند و آن اینکه ریشه مسؤولیت اجتماعى صرفا «شکر نعمت آگاهى و فهم و قدرت» (13) آدمى است; به این معنا که:
«انسان به حکم اینکه در خود نیرو و قوت و قدرت مشاهده مىکند، احساس شکر نعمت آگاهى و توانایى و دارایى و سلامت و هدایت ایجاب مىکند خدمت را ... . انسان شاکر خدا، خود را مسؤول بندگان خدا و مخلوقات خدا مىداند» . (14)
با این توضیح درباره مسؤولیت اجتماعى، روشن مىشود که اهمیت این موضوع در اندیشه آیتالله مطهرى به استناد آموزههاى دینى است و اساسا نمىتوان این آموزهها را فارغ از مسؤولیت اجتماعى به شمار آورد . در واقع، دین، انسان را مسؤول و ناظر حوزه عمومى مىشمارد . این مسؤولیت از آن رو است که آدمى آزاد آفریده شده و در هر سطحى مىبایست پاسخگوى اعمالى باشد که در سپهر اجتماعى به انجام آنها مبادرت مىورزد .
آسیبشناسى نظارت عمومى
با توجه به مباحث مفهومىاى که در بالا به آنها اشاره شد، مساله نظارت، با توجه به بعد اجتماعى نهفته در آن، اهمیتى مضاعف مىیابد . سازوکارها و عناصر مختلفى براى انجام این مسؤولیت اجتماعى به انسان مسلمان یارى مىکنند . عناصرى که در این بحث از آنها گفتوگو مىشود، همانا عناصرى دینى است و در دین نسبتبه آنها تاکیدات فراوانى شده و مطهرى نیز از منظر یک اندیشمند مسلمان به این بحث پرداخته است . عناصرى چون امر به معروف و نهى از منکر، مشورت، نصیحت و خیرخواهى سبتبه رهبران جامعه اسلامى، انتقاد و مواردى از این قبیل در شمار سازوکارها و عناصر نظارتى در یک جامعه دینى است . نظر به اهمیت اصل محورى امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى، در مقاله حاضر به این عنصر توجه ویژهاى شده و منظر و مراد مطهرى در این بحث کاویده مىشود .
مباحث مطهرى در بحث امر به معروف و نهى از منکر، صرفا یک بحث فقهى یا اخلاقى نیست، بلکه سطوح دیگرى را نیز شامل مىشود . گرچه وى به مباحث فقهى نیز به گونه مختصرى اشاره مىکند (15) اما مباحث وى عمدتا جنبه آسیبشناسانه به خود مىگیرد . چه آنجا که این بحث را در تاریخ اسلام و تحلیل قیام امام حسین علیه السلام دنبال مىکند (16) و چه آنجا که از این بحث در زمان معاصر سخن مىگوید و جایگاه آن را در میان فکر و عمل مسلمانان ترسیم مىکند . دغدغه او همانا در تمام این بحثها این است که امر به معروف و نهى از منکر که به عنوان یک فریضه فراموش شده از آن یاد مىکند منزلت و اهمیت واقعى خود را در مباحثات فکرى و اجتماعى اسلامى بازیابد و به عنصرى کارآمد و پیشرونده در جامعه تبدیل شود و نه یک عنصر محدود کننده و دست و پا گیر و مداخلهگر در حوزه خصوصى مسلمانان و شهروندان جامعه اسلامى .
مطهرى در ابتدا به ریشهیابى این مفهوم در اندیشه و تاریخ اسلامى مبادرت مىورزد . این ریشهیابى از آن جهت اهمیت دارد که مىتوان به کشف نقاط ضعف و انحراف در برداشت از
این مفهوم و نیز استخراج نقاط قوت این عنصر کلیدى پرداخت . از این منظر، به رغم اینکه امر به معروف و نهى از منکر به مثابه یک عنصر جمعى و در شمار مسؤولیتهاى اجتماعى افراد شمرده مىشود، اما این امر و نهى به دلیل دخل و تصرفى که در موضوع و شیوه و روش امر و نهى انجام گرفته، بیشتر به یک مساله فردى و حکومتى فروکاسته شده است; به این معنا که به این سازوکار نظارتى جمعى از منظر یک مساله فردى توجه شده و تنها در ارتباط با افراد به مثابه افراد و نیز پارهاى مسائل خاص رفتارى و اخلاقى و عبادى صرف پرداخته شده است .
سخن مطهرى در این زمینه بسیار روشنگر است: «معروف و منکر آن معناى وسیع خود را از دست داده و محدود شدهاند به یک سلسله مسائل عبادى، که بدبختانه آن هم عملى نمىشود» . (17)
از سوى دیگر این مساله تبدیل به یک عنصر حکومتى و در واقع ابزارى در دستحاکمان شده است که به آن وسیله بتوانند آنچه را که مىپسندند در جامعه ترویج کنند و از آنچه خوشایند آنان نیست، به ویژه نظارت بر قدرت و فعالیتهاى آنان، جلوگیرى نمایند . از این رو امر به معروف و نهى از منکر تنها در یک رابطه یک سویه و اقتدارگرایانه تعریف و خلاصه شده و تنها در ارتباط حاکم و دستگاههاى حکومتى با مردم معنا و مفهوم یافته است .
مىتوان این بحث را به مطلب فوق افزود که در برهههایى از تاریخ سیاسى مسلمانان و به ویژه در اندیشه برخى از مذاهب اسلامى، همانند معتزله، که امر به معروف و نهى از منکر را از اصول دین مىشمردند، چگونه این بحث در حال نزارى و لاغرى به سر برده است و حاکمان به دلایل متعددى (18) اجازه نمىدادند که مباحث تئوریک درباره امر به معروف و نهى از منکر توسط اصحاب دانش و معرفتبسط یابد .
چنین وضعیتى در دورههاى پس از رحلت رسول اکرم صلى الله علیه و آله در میان مسلمانان رخ نمود و البته در دوره حکومت امویان و عباسیان و بهطور خاص در دوره میانه، توانستخود را بر جامعه اسلامى تحمیل نماید . در واقع آن گونه که آیتالله نائینى به درستى اشاره مىکند، (19) آغاز دوره اقتدارگرایى در میان مسلمانان، همانا آغاز دوره توقف و رکود آنان به شمار مىرود; توقف و رکودى که در نهایتبه انحطاط جامعه اسلامى ختم شد . این وضعیت، به باور ایشان، در اثر فقدان آزادى و مساوات در جامعه به وجود آمد و نتیجه آن انحراف در مفاهیم و آموزههایى بود که در دهههاى پیشین توانست در تحرک جامعه به سوى پیشرفت و ترقى، به مسلمانان مساعدت بىشمارى نماید .
وجود آزادى از یک طرف، که با نظارت عمومى حداقلى بر حاکمان، با توجه به آموزههایى چون امر به معروف و نهى از منکر، در جامعه برقرار بود، توانست پیشرفتهایى را سبب شود که به گفته نائینى در دورههاى بعد از آن در اثر انحراف و غلبه جنبههاى اقتدارگرایانه در میان حاکمان مسلمان و مسخ مفاهیم تصریح و تاکید کننده بر نظارت عمومى، اجازه نظارت بر کار حاکمان را از مردم سلب نمود و در اثر آن پاسخگویى حاکمان در برابر مردم به فراموشى سپرده شد . از سوى دیگر، البته حاکمان به این نکته قناعت نکردند و نهادهاى ویژهاى همچون حسبه را، که یک نهاد صرفا حکومتى بود به وجود آوردند و به این وسیله به کنترل جامعه و مسلمانان پرداختند .
این مساله گرچه به یک واقعیت مهم اشاره دارد و آن اینکه آموزههاى دینى همانند امر به معروف و نهى از منکر، از رفیتبرجسته و ویژهاى در ایجاد نهادهایى مطابق مقتضیات و نیازهاى زمان و مکان براى نهادینه ساختن امر نظارت برخوردارند، اما این امکان براى عموم مردم ایجاد نشده است که چنین نهادهایى توسط آنان شکل گیرد و ادامه روند اقتدارگرایى را در جامعه اسلامى، با مشکل مواجه سازد . (20) اهمیت این مساله در این است نهادى که برخاسته از قدرت سیاسى و منصبى حکومتى شمرده مىشود، نمىتواند به نظارت بر کار حاکمان بپردازد و بیشتر در جهتخوشایند و خواستههاى حاکمان عمل مىکند . از این رو، اگر هم بهطور موردى مخالفتهایى از سوى چنین نهادهایى ابراز شود، با واکنش و مقاومت قدرت سیاسى مواجه مىشود و احتمالا سودى جز تضعیف نهاد و فرد نظارت کننده دربر نخواهد داشت .
به نظر مىرسد چنین وضعیتى، که ریشه در تاریخ کهن اقتدارگرا و استبدادزده در میان مسلمانان و جامعه ایران دارد، ذهن مطهرى را به خود مشغول داشته و انحرافات موجود در راه تحقق مساله امر به معروف و نهى از منکر از چشمان وى دور نمانده است . مطهرى براى اصلاح و ساماندهى به این وضعیت نامطلوب، به دنبال راهى بوده که بتواند این فریضه را سامان دهد و براى این منظور به موضوع آسیبشناسى امر به معروف و نهى از منکر در تمامى آثار و گفتارهاى خود بهاى بسیارى داده است .
مطهرى البته این نگاه انحرافى به فریضه امر به معروف و نهى از منکر، به ویژه جنبه عبادى پیشگفته را مذمت و تقبیح نمىکند، اما از سوى دیگر معتقد است اجراى همین بخش از این فریضه نیز همواره با مشکل مواجه بوده است; به این معنا که گرچه امر به معروف و نهى از منکر از یک اصل عمومى و اجتماعى به مسائل عبادى منحصر شده و تقلیل یافته است، اما در همین بخش نیز در عمل با مشکلاتى مواجه بوده است که این اصل اساسى را زیر سؤال برده و با واکنش منفى مواجه ساخته است . به باور مطهرى: «مظاهرى در این اواخر به نام امر به معروف و نهى از منکر در زندگى اجتماعى ما پیدا شده که باید گفت اگر معناى امر به معروف و نهى از منکر این است، خوب است متروک بماند» . (21)
علاوه بر این، ایشان نسبتبه این مساله، هم به ابراز تاسف مىپردازد و هم اظهار خوشحالى مىکند . تاسف وى از این است که توصیهها و سفارشهاى پیشوایان دینى در عمل به این مسؤولیت و فریضه اجتماعى، به درستى عملى نشده و شادمانى وى نیز از آن رو است که با توجه به اینکه امروزه پارهاى افراد ناآگاه و نادان و مغرض و مفسد به امر به معروف و نهى از منکر پرداختهاند و دامن این فریضه عظیم اجتماعى را آلوده ساختهاند، همان بهتر که این فریضه تعطیل باشد و دامن دین از پارهاى اعمال افراد جاهل و مغرض پاک بماند:
«همان طور که وقتى انسان به سفارشها و توصیههاى پیشوایان دینى مراجعه مىکند و یا به تاریخ دور این اصل مراجعه مىکند متاثر و متاسف مىشود که چرا این اصل امروز عملى نیست، وقتى هم که درباره منظرههاى هولناک و وحشیانهاى که در این اواخر به نام امر به معروف و نهى از منکر پیدا شده فکر مىکند، خدا را شکر مىکند که چه خوب شد این امر به معروفها و نهى از منکرها از بین رفت و اگر بقایایى هم دارد از بین برود» . (22)
همچنین در موردى دیگر در این باب مىگوید:
«در گذشته نزدیک یکعده مردم ماجراجو و شرور بالطبع، که مىخواستند ماجراجویى کنند و حساب خردههاى خود را با دیگران صاف کنند، این اصل مقدس را دستاویز قرار مىدادند» . (23)
یکى از مهمترین جنبههایى که در انحراف این فریضه عمومى مؤثر افتاده، همانا محصور نمودن آن به مسائل صرف فردى عبادى است . چیزى که عنصر مسؤولیت اجتماعى را از امر به معروف و نهى از منکر دریغ نموده و آن را تبدیل به یک مساله خاص ساخته است . گرچه عموم مساله امر به معروف و نهى از منکر در مراحل نخستین اسلام پذیرفته شده و بدان عمل مىشده است، اما از آنجا که عمومیت این مساله رفته رفته از عرصه اجتماعى رختبسته، این فریضه به جنبههاى فردى و خصوصى تقلیل یافته و فروکاسته شد; از جمله نتایج این وضعیت، دخالت در حوزههاى خصوصى افراد بود که به باور مطهرى در آن حوزه حق امر و نهى براى افراد وجود نداشته است: «ما فقط در مورد منکراتى که علنى است و به آنها که تجاهر مىشود حق تعرض داریم . دیگر حق تجسس و مداخله در امورى که مربوط به زندگى خصوصى مردم است نداریم» . (24) اینکه واژه تعرض به چه مفهومى اشاره دارد در مباحثبعدى روشن مىشود .
در واقع فقدان تفکیک میان دو حوزه خصوصى و عمومى زیست انسان و فروکاستن مساله بسیار پر اهمیت امر به معروف و نهى از منکر به مسائل خصوصى، توانسته است در تحریف این فریضه اجتماعى مؤثر واقع شود و به گفته مطهرى، چهره آن را دگرگون سازد . از این رو است که وى معتقد استبسیارى از نهى از منکرها مطابق شرایط و قانون امر به معروف و نهى از منکر نیست و بلکه خود آنها در شمار منکراتى است که مطابق این فریضه باید جلو آنها گرفته شود . (25) مطهرى از همین زاویه آسیبشناسانه وارد بحث امر به معروف و نهى از منکر مىشود و به مباحثى مىپردازد که در ارائه یک مسؤولیت اجتماعى مىتواند به خوبى نقش ایفا کند .
مطهرى در ادامه مباحثخود به آموزههاى قرآنى امر به معروف و نهى از منکر توجه مىکند و در تفسیر آیه هفتاد و یک سوره توبه مىگوید: «لازمه ایمان حقیقى و واقعى، نه ایمان تقلیدى و تلقینى رابطه وداد و علاقه به سرنوشتیکدیگر است» . (27) به دیگر سخن، نظارت در قالب امر به معروف و نهى از منکر را مسؤولیتى اجتماعى تلقى مىکند که لازمه و در شمار ایمان حقیقى است . از این منظر، محبت و علاقه لوازمى در پى دارد که احساس مسؤولیت نسبتبه جامعه و انسانهاى دیگر و نظارت و امر به معروف و نهى از منکر مىتواند از مهمترین آنها باشد .
علاوه بر آیات قرآنى مورد استناد، پارهاى از روایات نیز از سوى ایشان مورد اشاره و تاکید قرار گرفته است که مىتوان در راستاى ضرورت و منزلت مساله نظارت عمومى، به آنها استناد جست . به ویژه وى روایتى از امام باقر علیه السلام نقل مىکند که در آن گفته شده است: که به وسیله اصل امر به معروف و نهى از منکر، دیگر فرایض نیز حیات مىیابد، راهها امن مىگردد، کسبها حلال مىشود، مظالم به صاحبان اصلى آن باز مىگردد، زمین آباد مىشود، از دشمنان انتقام گرفته مىشود و در نهایت اینکه کارها به این سبب سامان مىیابد . (28) موارد برشمرده شده در این روایت، همه در حوزه عمومى جارى است .
مطهرى از آیات و روایات مذکور که جایگاه بسیار برجستهاى براى امر به معروف و نهى از منکر ترسیم مىکند، گستردگى امر به معروف و نهى از منکر در حوزه عمومى را نتیجه مىگیرد و از همینجا نیز به آسیبشناسى آن اشاره مىکند . بر این اساس معتقد است که پارهاى تنگ نظرىها و انحرافها باعثشده است که مساله امر به معروف و نهى از منکر از منزلت واقعى خود خارج شود و راهى را بپیماید که نتیجهاى جز دخالت در حوزه خصوصى را دربر ندارد و نیز موجب شده جامعه به سمتى سوق داده شود که این فریضه را به فراموشى سپرده، از آن به راحتى عبور نماید و هیچ نقشى در زندگى جمعى آنان ایفا نکند . به هر حال از منظر ایشان آنچه در واقع در سطح جامعه صورت گرفته، امر به معروف و نهى از منکر واقعى نبوده و در موارد بسیارى پیرایههایى بوده که به نام دین بر دین تحمیل شده است .
زمینههاى تحقق نظارت عمومى
مطهرى از همین زاویه و با توجه به آسیبشناسى مذکور، وارد نگاه ایجابى به مساله نظارت در حوزه عمومى و امر به معروف و نهى از منکر مىشود و البته از این منظر نیز برداشت متفاوتى نسبتبه امر به معروف و نهى از منکر دارد . ایشان فقدان منزلت امر به معروف و نهى از منکر به مثابه مسؤولیتى اجتماعى را، نه در ناگفتهها در اینباره، که در فقدان عمل به این فریضه مىجوید . در واقع ایشان بر این باور است که درباره این مفهوم و اهمیت آن، سخنان بىشمارى گفته شده، لیکن آنچه مهم است و از آیات و روایات و توصیههاى بزرگان دین برداشت مىشود، عمل نمودن به چنین مسؤولیتى است . اما اینکه «چگونه و با چه ابزارهایى مىتوان به نظارت عمومى پرداخت؟» پرسشى است که مطهرى از منظرهاى مختلفى به آن پاسخ مىدهد .
نخستین بحث ایشان در محقق شدن امر به معروف و نهى از منکر، همچنان که در مباحث فقها نیز آمده، شرایط وجوب این فریضه است . فقها بهطور عمومى و سنتى شرایط عامى را براى وجوب و تحقق یک واجب مفروض مىگیرند; مانند: عقل، بلوغ، قدرت و علم . این چهار شرط غالبا از جانب فقها براى همه تکالیف مطرح مىشود و مطهرى نیز به آنها اشاره مىکند . اما علاوه بر این چهار شرط، براى وجوب و تحقق امر به معروف و نهى از منکر شرایط اختصاصى دیگرى را نیز ضمیمه مىکنند، از جمله: «دانش و معرفت» ، که در شمار شرایط عام نیز مىباشد، احتمال تاثیر و نتیجه بخشى، «فقدان ضرر براى آمر به معروف و ناهى از منکر» و در نهایت «اصرار عاصى و متخلف بر استمرار آنچه از آن نهى شده» است .
به نظر مىرسد شرط احتمال تاثیر و فقدان ضرر، فریضه امر به معروف و نهى از منکر را در ارتباط با حاکمان، با توجه به قدرت افزون آنان نسبتبه مردم، بهطور کلى با تعطیلى مواجه مىسازد; زیرا در صورت احتمال عدم تاثیر و احتمال ضرر، امر به معروف و نهى از منکر ساقط مىشود و دیگر نظارتى صورت نمىگیرد . در هر حال در این فرض، شخص عملا قادر بر نظارت نیست . مطهرى با توجه به اینکه چنین مسالهاى مىتواند عملا منجر به تعطیلى فریضه بسیار مهم اجتماعى اسلامى شود، به نقد و بررسى این موضوع پرداخته و فقدان ضرر و احتمال تاثیر را مورد بازکاوى قرار مىدهد .
ایشان با ابراز تاسف از اینکه پارهاى از علماى بزرگ شیعه بحث فقدان ضرر را در انجام امر به معروف و نهى از منکر مطرح کردهاند، معتقد است انجام این فریضه و تحقق آن به موضوع مورد امر و نهى بستگى دارد . در این زمینه با توجه به ارزش والاى امر به معروف و نهى از منکر در بقا و تداوم اسلام، اگر موضوع امر و نهى واجد اهمیتخاصى نیست، در این صورت به صرف احتمال ضرر مىتوان از انجام آن صرف نظر کرد . اما گاهى مسالهاى بسیار اساسى مطرح است که بدون امر و نهى، حتى با فرض ضرر نمىتوان به اصلاح آن همت گماشت . در این صورت با توجه به اینکه موضوع امر و نهى واجد اهمیت ویژه و حیاتى است، نمىتوان به صرف احتمال ضرر آن را ترک نمود، بلکه در چنین مواردى اگرچه با ضرر جانى و مالى و ... همراه باشد، مىبایستبه امر و نهى پرداخت . چنان که امام حسین علیه السلام با فرض خطرات و ضررهایى که احساس مىکرد، مبادرت به امر و نهى نمود . (29)
امر به معروف و نهى از منکر در پارهاى موارد بسیار مهم، مانند حفظ نفوس جمعى از مسلمانان، هتک نوامیس مسلمانان، محو آثار و اندیشههاى اسلامى، به گونهاى که موجبات گمراهى مسلمانان را فراهم آورد، از میان رفتن پارهاى شعائر مهم اسلامى، معروف شدن منکر و منکر شدن معروف و ... گرچه ممکن استبهطور مستقیم تاثیرى برجاى نگذارد، اما به یقین آثار روانى خاصى بر اجتماع خواهد گذاشت و در دراز مدت تاثیرات مهمترى ایجاد خواهد نمود . همراهى با مردم و در کنار مردم بودن مىتواند به عنوان مهمترین عامل مورد توجه قرار گیرد .
آیتالله مطهرى مطابق آنچه در بحث فقدان و احتمال ضرر آورده است، به بحث «احتمال تاثیر و نتیجه» هم مىپردازد و نکات مهم و بدیعى را در این بخش ذکر مىکند . وى با این عنوان که در انجام امر و نهى مىبایست توان و آگاهى و قدرت لازم بر انجام آن داشتبه آسیب شناسى موضوع احتمال تاثیر و نتیجه بخشى امر و نهى پرداخته و مىگوید:
«اینجا که مىگویند احتمال، نه معنایش این است که برو در خانهات بنشین، بعد بگو من احتمال اثر مىدهم، احتمال اثر نمىدهم . این که پاکى و نجسى نیست . در این موارد باید بروى کوشش کنى، حداکثر تحقیق را بکنى، تا ببینى و بفهمى که آیا به نتیجه مىرسى یا نمىرسى . کسى که بىاطلاع است و دنبال تحقیق هم نمىرود تا بفهمد از این امر به معروف و نهى از منکرش به نتیجه مىرسد یا نمىرسد، چنین عذرى ندارد . یا آن دیگرى که مىگوید: آقا! من که قدرت ندارم . اسلام هم مىگوید بسیار خوب، ولى برو قدرت به دستبیاور . این شرط وجود است نه شرط وجوب; یعنى گفتهاند تا ناتوانى، دستبه کارى نزن که به نتیجه نمىرسى، ولى برو توانایى را به دست آور تا بتوانى به نتیجه برسى» . (30)
قدرت و توانایى و آگاهى در نگاه مطهرى به گونهاى اتفاقى حاصل نمىشود، بلکه انسان مسلمان مىبایستبه دنبال کسب قدرت برود تا با تجمیع قوا و نیروى جمعى و دانش و معرفتبتواند به نظارت در حوزه عمومى، جامه عمل بپوشد . در این زمینه دو رکن اساسى تحقق امر و نهى و نظارت عمومى، همانا «قدرت» و «آگاهى» است . از این رو تحقق آن نیازمند این است که مساله نظارت عمومى از حالت فردى خارج شود و به صورت جمعى انجام گیرد و این همان وجه تمایز مباحث مطهرى در بحث تحقق نظارت عمومى است که تاکید فراوانى بر انجام آن دارد:
«گذشته از اینکه ما، در اجراى امر به معروف و نهى از منکر باید عمل را دخالت دهیم، به این نکته هم توجه داشته باشیم که عمل هم، اگر فردى باشد چندان مفید فایده نیست، خصوصا در دنیاى امروز . این هم یک مشکلى است در زندگى اجتماعى ما که آنهایى هم که اهل عمل مىباشند، توجهى به عمل اجتماعى ندارند و به اصطلاح «تکرو» مىباشند . از عمل فردى کارى ساخته نیست، از فکر فرد کارى ساخته نیست، از تصمیم فرد کارى ساخته نیست; همکارى و همفکرى و مشارکت لازم است» . (31)
گذشته از اینکه آیتالله مطهرى در قطعه مذکور، به نوعى آسیبشناسى، نظارت عمومى را نیز مورد توجه قرار داده است; از سوى دیگر، با درک اقتضائات عصر خود، به درستى، انجام امور فردى را براى سامان دادن به زندگى جمعى ناکافى شمرده و بر عمل جمعى، فکر جمعى، تصمیم جمعى و همکارى و همفکرى و مشارکت جمعى، که نیاز ضرورى جوامع پیچیده امروزى است، تاکید و تصریح مىکند . این مساله نشانگر این است که مطهرى ظرفیت فریضهاى همانند امر به معروف و نهى از منکر را بیش از امور فردى دانسته و بر انجام آن به شیوه جمعى تاکید مىکند و ظرفیتپذیرى این فریضه را در سپهر عمومى جامعه مىگشاید . به این ترتیب زاویهاى بس گسترده فراروى مؤمنان گشوده مىشود که در پرتو آن بتوانند خود را با نیازهاى عصر هماهنگ سازند و به مسؤولیتخود در گستره جامعه عمل نمایند .
مطهرى گرچه امر به معروف و نهى از منکر و نظارت عمومى را یک امر جمعى دانسته و آن را با مقتضیات عصر حاضر همراه مىبیند، اما همان گونه که گفته شد، وى به بعد عینى و عملى امر به معروف و نهى از منکر نیز بهاى بسیارى مىدهد . در قیقتبنیان و بنیاد نظارت عمومى، به مثابه مسؤولیتى اجتماعى، در نگاه مطهرى، همانا عمل نمودن به فرایضى است که چنین خواستهاى را از مردم متوقع است . عمل نمودن به معروفها و دورى جستن
از منکرها، آن چیزى است که در توان همه افراد است و کسى نمىتواند از آن ممانعت نماید . مطهرى بر این باور است که: «یگانه چیزى که در هیچ زمانى ممکن نیستبهطور کلى جلو آن را گرفت و هیچ قدرتى نمىتواند به کلى از او جلوگیرى کند همین امر به معروف و نهى از منکر است» . (32)
جداى از بحث زبانى و نظریهپردازى درباره امر به معروف و نهى از منکر، که مطهرى آن را ناکافى مىداند و اضافه بر جنبههاى عینى و عملى نظارت عمومى در حوزههاى نفوذ و عمل، نکته دیگرى که مىتواند به عمل جمعى نظارت عمومى مساعدت نماید و فعالیت در این حوزه را سامان دهد، همانا تدبیر و کاربرد منطق در انجام نظارت عمومى است . در واقع از زاویه دیگرى تدبیر نمودن فعالیتهاى این چنینى مىتواند عمل جمعى را هدفدار و رو به جلو هدایت نماید و صرفا اعمال بىهدف را مورد نظر ندارد . مراد مطهرى از کاربرد منطق و تدبیر در امر نظارت عمومى در مساله امر به معروف و نهى از منکر این است که در کار معروف و منکر باید تدابیر عملى اندیشید و باید دید چه عملى مردم را نسبتبه کارهاى نیک تشویق مىکند و مردم را از کارهاى زشتباز مىدارد . (33)
مطهرى چاره رفع بسیارى از مسائل و مشکلات و مفاسد اخلاقى را در برنامهریزى منسجم و منطقى و تدبیرى مناسب در برخورد با موضوع مورد بحث مىداند . مسائلى نظیر اسراف، مدپرستى، تجمل، هوسبازى، غیبت و ... را نشانه بىتدبیرى جامعه مىشمارد که در صورت برخورد منطقى و عملى با این گونه مسائل، به تدریجبرطرف خواهد شد . شاید بتوان گفت نهاد حکومت در اینجا بیش از دیگر نهادها مسؤول است . اما این مساله به نهادهاى مدنى نیز بازمىگردد و آنان را نیز به فراهم نمودن چنین منطق و تدبیرى و عمل نمودن به آن فرامىخواند . مىتوان
به موارد فوق نظارت بر حاکمان را نیز افزود که به دلیل اهمیت و گستره و قدرت آن در راس همه نظارتها مىتواند مورد توجه باشد و بر تمامى ارکان اجتماع تاثیرات مستقیم و غیر مستقیمى را برجاى گذارد .
صرف نظر از شرایط و زمینههاى پیشگفته، در باب نظارت عمومى، مطهرى بر دو عنصر دیگر که پیش از این به صورت گذرا به آنها اشاره شد، در تحقق نظارت عمومى تاکید بسیار زیادى دارد: نخست معرفت و آگاهى و دانش و دیگرى قدرت و تشکل و توانایى . در واقع مطهرى براى جلوگیرى از برخى پیامدهاى نظارت عمومى، بر این دو نکته تاکید زیادى مىکند و با توجه به این دو عنصر، بر این باور است که:
«این مسؤولیت را نمىتوان فردى انجام داد; چه در شکل مسالمت و نیکوکارى و چه در شکل درگیرى، وحدت و همکارى و قدرت لازم است» . (34)
ایشان معتقد است انجام تعهدها و مسؤولیتهاى فردى هنگامى میسور است که آدمى از یک سوى آنها را بشناسد و به شرایط تحقق آنها آگاه شود و از سوى دیگر با اراده و تصمیمى قوى به اجراى آنها بپردازد . در واقع هم به انجام مسؤولیتخود معرفت و آگاهى داشته باشد و هم اینکه با ارادهاى استوار به انجام آن مبادرت ورزد . از همین رو است که در بعد اجتماعى و در حوزه نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منکر نیز آگاهى و بصیرت به جریانات و تحولات و آنچه در بطن تاریخ نهفته است را لازم مىشمرد . به گفته آیتالله مطهرى:
«آگاهى باید اجتماعى و دستهجمعى و تعاونى و حزبى باشد، تشکل و نظم و تقسیم کار لازم است و از طرف دیگر تصمیم و اراده و اجرا و قطعیت اجرایى ضرورت دارد . این تعهد اجتماعى از نظر اجرایى نیز مانند جنبه آگاهى نیازمند به تعاون و همکارى است» . (35)
به این ترتیب از منظر مطهرى کسب معرفت و دانش در کنار قدرت یافتن و تشکل داشتن در برپایى و تحقق مساله نظارت عمومى بسیار ضرورى و کارگشا است . وى در اینجا وارد مباحث مفهومى نمىشود . براى مثال به این بحث نمىپردازد که آیا حزب مفهومى اسلامى استیا خیر . پاسخ منفى یا مثبت دادن به چنین مباحث و پرسشهایى، داراى لوازمى است که مطهرى فارغ از انجام چنین مباحثى صرفا ضرورت تاسیس تشکل، نهاد و حزب را یادآور مىشود و تحقق نظارت عمومى را در کنار علم و معرفت، در پرتو کسب قدرت و توانمندى به شیوه جمعى و تاسیس تشکل و حزب مىبیند . آنچه که امروزه ضرورت آن بیش از همیشه آشکار است .
مطهرى در موارد دیگرى نیز بر این مطلب تصریح کرده و آن را در قالب صلاحیتهاى مسؤولیت اجتماعى نظارت عمومى برشمرده است . از جمله اینکه:
«این تعهد و مسؤولیت صلاحیت مىخواهد و این صلاحیت دو وظیفه مهم ایجاب مىکند: یکى آگاهى و خبرت و بصیرت اجتماعى در کارها که از آن کسان نباشیم که «ما یفسده اکثر مما یصلحه» و به عبارت دیگر رشد اجتماعى; ... دیگر تعاون و همکارى و تحصیل قدرت . اول علم و بینش است و دومى قدرت . از نظر علمى، روانشناسى و جامعهشناسى لازم است و از نظر قدرت، تجمع و تشکل و تهیه وسایل و اسباب و لوازم و نفوذ در سطح عالى اجتماع» . (36)
آیتالله مطهرى با بینش عمیق خود نسبتبه موضوع مورد بحث، توانسته است نکات بسیار دقیقى را بر زبان و قلم جارى سازد . آنچه بیش از هر چیز در مباحث فوق جلب توجه مىکرد، اقتضائات و نیازهاى عصرى مسلمانان در تحقق فریضهاى همانند امر به معروف و نهى از منکر است . تصریح و تاکید فراوان وى در آموختن دانش و معرفت و تاسیس تشکل و حزب و کسب قدرت براى تحقق بخشیدن به مساله نظارت عمومى در همین زمینه قابل ارزیابى است . در واقع هدف مطهرى از تاسیس نهاد براى تحقق امر به معروف و نهى از منکر بهطور عام این است که آگاهى و توان و نیروى مسلمانان به گونه سازماندهى شده در یکجا گرد هم آید و آنان با برنامهریزى دقیق بتوانند در راستاى پیشرفت اهداف جامعه اسلامى و تحقق آموزههاى دینى گام نهند .
به دیگر سخن، در بسیارى از موارد و به ویژه در دنیاى امروز، تحقق معروف و دفع منکر، نیازمند همراه ساختن پارهاى از افراد و یا فراهم سازى ابزارها و امکاناتى ویژه مىباشد . تاسیس حزب و تشکل به مثابه امکاناتى است که به مسلمانان قدرت و توان مىدهد و آنان مىتوانند در جهت پیشبرد آموزه اساسى و دینى نظارت عمومى بهطور بایسته و شایستهاى عمل نمایند . در واقع با چنین ابزارها و امکاناتى مىتوان دستبه سازماندهى و برنامهریزى زد و در تحقق جامعهاى مطلوب به گونه مؤثرترى حرکت نمود .
اولویت آزادى در نظارت عمومى
یکى از مهمترین شرایط و زمینههاى تحقق نظارت عمومى، اولویت آزادى و به دیگر سخن وجود فضاى آزاد در جامعه است . بىتردید نمىتوان در شرایط فقدان و سلب آزادى، از نظارت گفتوگو کرد . مطهرى عمل نمودن به فریضهاى چون امر به معروف و نهى از منکر را، چنانکه اشاره شد، در تحقق مساله نظارت عمومى بسیار مهم ارزیابى مىکند، اما تاکیدات وى بر جمعى بودن نظارت عمومى بر این مساله نیز اشاره دارد که نمىتوان بدون توانایى و قدرتمندى به تحقق نظارت عمومى موفق شد .
در واقع توانایى مردم در انجام کارهاى نیک و پسندیده، تنها در حوزه خصوصى و در مواردى که با قدرت سیاسى ارتباط نمىیابد، مىتواند موفقیتآمیز باشد . اما اگر عمل افراد در تضاد با قدرت سیاسى باشد و باب آن به حوزه عمومى گشوده شود، لاجرم با ناکامىهایى همراه خواهد بود . بنابراین، مىتوان از همین منظر حکم به اولویت روشى، آزادى در نظارت عمومى صادر کرد . چنان که آیتالله مطهرى در مباحث دیگر خود، همانند رابطه اخلاق و آزادى نیز به اولویت رتبى و زمانى آزادى بر سایر مفاهیم مىاندیشد; زیرا در هر صورت عملى اخلاقى به شمار مىرود که آگاهانه و آزادانه از سوى مردم پذیرفته شود . عمل اخلاقىاى که با اجبار و از سر ترس و اضطرار انجام گیرد ارزشى نخواهد داشت . چنان که پذیرش دین اجبارى نیز فاقد ارزش خواهد بود و در آنجا نیز آزادى پذیرش دین در اولویت است . مطهرى در اینباره، آزادى و اختیار را شرط لازم مسؤولیت دانسته و مىگوید:
«آزادى و اختیار انسان در کارهاى خود شرط لازم مسؤولیت است نه شرط کافى . اما اینکه شرط لازم است; زیرا با عدم آزادى، مسؤولیت معنى ندارد، مثل این است که بگوییم این آتش سبب سوزاندن فرش است . آتش سبب سوزاندن فرش است اما هر سببى مسؤول نیست» . (37)
با توجه به اینکه مطهرى در کنار اختیار و آزادى انسان براى تحقق مسؤولیتخود در مساله نظارت عمومى، عناصرى از قبیل آگاهى و توانایى را نیز شرط و معتبر مىداند . بر این اساس، آدمى در انجام مسؤولیت اجتماعى خود، نه تنها مىبایست آزادى داشته باشد، بلکه این آزادى مىبایستبا آگاهى و توانایى نیز توام گردد . به باور مطهرى، چنان که پیش از این نیز اشاره شد، رشد اسلامى در گرو کسب معرفت و آگاهى است و این رشد از سویى نیازمند آزادى است .
مطهرى در مواردى البته سهم تربیت را نقشآفرینتر از آزادى مىداند و مىگوید اینگونه نیست که در بین ارکان سهگانه لازم براى تعالى آدمى; یعنى آزادى، تربیت و امنیت، آزادى بر دو مورد دیگر اولویت و تقدم داشته باشد . آرى! به هنگام بررسى تقابل آزادى و ترسیم حد و منع براى آزادى یک شخصیتحقیقى، حقوقى یا جامعه، با توجه به غایتى که براى فرد و جامعه در نظر گرفته شده است مىگوییم اصل بر آزادى فرد است و علاوه بر اینکه بر او هیچ گونه ولایتى ندارد، حق محدود کردن و نظارت بر او را نیز دارا نیست . بنابراین، در ابتدا آزادى فرد را لحاظ مىکنیم و آن گاه با توجه به غایت کمالى انسان و اقتضائات تربیتى وى، براى نیل به کمال و نیز رعایت آزادى و فراهم نمودن زمینهها و شرایط رشد و بالندگى دیگر افراد و جوامع، بر آزادى او از ناحیه عقل و نقل قیدهایى وضع مىگردد .
نظارت عمومى از سنخ ارزشهایى است که مىبایست آزادانه و آگاهانه و از روى توانایى محقق گردد و البته در این میان، سهم آزادى بیش از همه عناصر دیگر است و از این رو در اولویت است . و اساسا از آن رو که انسان آزاد است، مسؤول شمرده مىشود و مىبایست در برابر اعمال خود پاسخگو باشد . این مسؤولیت، عملى است که با اراده آزاد آدمى، زمینه بروز و ظهور مىیابد . به نوشته مطهرى:
«مسؤولیت در جایى اعتبار مىشود که علاوه بر آزادى و آگاهى و توانایى، رسالت و تکلیف هم در کار باشد; یعنى رسالت در مورد کارهایى است که انسان به عنوان یک وظیفه و یک تکلیف انجام مىدهد . در کارهاى غریزى و فردى که انسان تحت تاثیر یک میل فردى یا یک ترس فردى انجام مىدهد، مسؤولیتبىمعنى است . در واقع مسؤولیت صرفا در مورد کارهایى صادق است که انسان تحت تاثیر و تدبیر عقل و یا اراده اخلاقى انجام مىدهد، نه کارهایى که تحت تاثیر جاذبه میلها و دافعه خوفها انجام مىدهد، قهرا مربوط مىشود بهحوزه واقعى آگاهى و انتخاب، نه غریزه» . (38)
در یک فضاى غیر مسؤولانه و اقتدارگرایانه نمىتوان به مساله نظارت عمومى، که مسؤولیتى اجتماعى است، جامه عمل پوشید . در واقع همان گونه که در ابتداى مقاله اشاره شد، در پارهاى از زمانها و به ویژه در دوره حکومت امویان و عباسیان، حاکمان با تغییر و تفسیر دلخواهانه در آموزههاى دینى توانستند سرنوشت جامعه اسلامى را به گونهاى دیگر رقم بزنند . این مسیر همانا مستحکم نمودن رگههاى اقتدارگرایى و خودکامگى در جامعه بود که در آن حاکمان حق امر و نهى عموم مسلمانان را از آن خود به شمار آوردند و مجال بروز و ظهور نهادهاى مردمى و مستقل از حکومتبراى عمل به آموزههاى دینى را از مسلمانان سلب نمودند . بدین ترتیب توانستند آموزههاى مشارکتپذیر دینى را به گونهاى مسخ نموده و یا در راه اهداف خود تفسیر نمایند .
آنچه مطهرى در باب نهاد حسبه (39) مىگوید دقیقا در همین راستا قابل توجه است . گرچه مطهرى در همین زمینه معتقد است در گذشته نسبتبه مساله نظارت عمومى در اندیشه مسلمانان مىتوان یک گشودگى و فضاى گستردهترى را دید . اما نوع مباحث مطهرى درباره فریضه امر به معروف و نهى از منکر و حسبه، که وى آن را نوعى امر به معروف و نهى از منکر نهادینه شده از سوى دستگاه خلافت و حکومت تلقى مىکند، (40) به ویژه آسیبشناسى نظارت عمومى نشانگر آن است که فقدان آزادى سبب شد این نهادها که نشان دهنده ظرفیت آنها براى عصرى شدن است، از مجراى اصلى و اساسى خود، که همانا کنترل و نظارت بر حوزه عمومى جامعه و قدرت سیاسى بود، خارج گردد و به دخالت در حوزه خصوصى افراد و مسائل عبادى بسنده شود . بدین ترتیب انسانى که خداوند او را مسؤول خود و محیط و جامعه شمرده بود، غیر مسؤول به حساب آمد و از حوزه عمومى کنار گذاشته شد .
فریضه امر به معروف و نهى از منکر، هم از حوزه نهاد حسبه و هم از دایره امور حسبیه خارج است; زیرا انجام آن نیازمند هیچ نوع اجازهاى، مگر در مواردى که به ضرب و جرح منتهى شود از ناحیه حاکم شرعى و حاکم غیر شرعى (فرمانروا) نیست . صرفا تحقق پارهاى از شرایط موجب وجوب آن مىشود و مسلمانان مىبایست در سطح جامعه اسلامى به انجام آن مبادرت ورزند . بر این اساس تفکیکى میان فرمانروا و فرمانبر در انجام امر به معروف و نهى از منکر نیست و همه به نوعى مشمول خطابات قرآن در انجام این فریضه مهم اجتماعى مىباشند . به این ترتیب جاى دادن فریضه امر به معروف و نهى از منکر در ذیل نهاد حسبه و یا به شمار آوردن آن در امور حسبیه، در واقع فروکاستن گستره و سپهر اجتماعى این مسؤولیت اجتماعى از موضع اصلى و اساسى آن است که با توجه به شرایط آن به یکسان بر همه واجب است و حاکم و محکوم در تحقق آن هیچ تفاوتى با یکدیگر ندارند . (41)
خاتمه
نظارت عمومى عمدتا در جایى معنا مىیابد که اشتباه و خطایى در حوزه عمومى صورت مىگیرد . عموم انسانها به غیر از معصومان، که تعداد آنها انگشتشمار است، دچار خطا مىشوند . از این رو، همه انسانها نیازمند نظارت و کنترل هستند . سطوح نظارت نیز مىتواند فردى و جمعى باشد و به توسط یک یک افراد صورت گیرد و یا اینکه به توسط ابزارها و نیروهاى متحد و منسجم و با برنامهریزى و در قالب یک تشکل و حزب . تاثیر هر کدام از این دو نوع سطح از نظارت مىتواند متفاوت باشد . در حالى که تاثیر نظارت عمومى در قالب امر به نیکى و نهى از بدى به توسط یک فرد عملا ممکن است در سطح بسیار پایینى باشد، در مقابل تاثیر امر و نهى جمعى و سازماندهى شده مىتواند بسیار گسترده قلمداد شود و تاثیرات شگرفى را در پیشرفت جامعه برجاى نهد .
آیتالله مطهرى با توجه به بینش عمیق خود این هر دو حوزه را مورد بحث قرار داده است و بر کار منسجم و سازماندهى شده در قالب حزب و تشکل تاکید کرده و نظارتهاى فردى را ناکافى به شمار مىآورد . و از همین رو است که مطهرى معتقد است مساله نظارت عمومى در قالب امر به معروف و نهى از منکر به مثابه همدردى، تعهد اجتماعى و مهمتر از همه از باب مسؤولیت اجتماعى، جایز و بلکه واجب است .
همه تاکیدات مطهرى در بحث نظارت عمومى، چنان که در صفحات پیشین بهطور مبسوط به آنها اشاره شد، مبتنى بر احیاى روح و گوهر دین و احیاى حقوق افراد در حوزه خصوصى و عمومى و در قلمرو آموزههاى دینى است . روح دین و دیندارى، از نگاه مطهرى، همانا مسؤولیت پذیرى نسبتبه خود و جامعه خویش است . حوزه مسؤولیت پذیرى نیز صرفا محدود به نیازهاى مادى نیست، بلکه تمامى نیازمندىهاى انسان را شامل مىشود .
به اعتقاد ایشان، اسلام دین مسؤولیت است و انجام مسؤولیت اجتماعى جز با درگیرى با غاصبان حقوق مردم میسور نیست . این درگیرىها مستلزم انسجام و همکارى و قدرتمندى است . نظارت عمومى در این سطح، به درگیرى با رفتار اقتدارآمیز نامشروع مىپردازد . به این معنا که هدف از نظارت عمومى، که در بحثحاضر در نسبتبا امر به معروف و نهى از منکر گره خورده و یکسان شمرده شده است، نفى رفتارهاى دلخواهانه و مستبدانه و خارج از دین و قانون است . بىتردید در این معنا بیش از آنکه مخاطب نظارت عمومى، مردم باشند، فعالیتهاى حاکمان مورد نظر است و مراد از نظارت عمومى، در این سطح، تحت نظر گرفتن رفتار و اعمال آنان است .
بر این اساس، مردم با عمل به آموزه دینى امر به معروف و نهى از منکر، به رفتار درست و مطابق با ضوابط در جامعه حکم مىکنند و بیش از همه، حاکمان مستحق برخوردارى از چنین نظارتى هستند . و این البته نقصى بر آنان شمرده نمىشود; زیرا در مرحله و سطحى دیگر، عموم مردم نیز از سوى حاکمان مورد نظارت قرار مىگیرند تا در چارچوب قواعد و قوانین عمل نمایند . اساسا آدمى و نیز ذات قدرت نیازمند نظارت دائمى است و آموزههاى دینى چنین امکانى را، در قالب امر به معروف و نهى از منکر، براى نظارت فراهم آوردهاند . از این رو با توجه به سطوح مختلف نظارت عمومى، یک سطح بسیار مهم آن، نظارت بر کارگزاران نظام سیاسى است .
اهمیت نظارت بر قدرت سیاسى از آن رو است که در دورههایى از تاریخ جامعه اسلامى، وقتى اقتدار رابطهاى خاص را با مردم شکل داد و نظارت بر خود را از گردونه نظارت عمومى و امر به معروف و نهى از منکر خارج ساخت، امر به معروف و نهى از منکر به حوزههاى نامربوطى راه یافت و کژتابىهایى را موجب شد و در نتیجه مقبول وجدان عمومى واقع نگردید . از این رو، به گفته مطهرى، موجبات سوء استفاده توسط افراد مغرض و نادان فراهم شد و از سویى این فریضه در میان متدینان نیز با توجه به کژتابى ایجاد شده رو به فراموشى نهاد .
مباحث آیتالله مطهرى به چنین مواردى باز مىگردد و تاسف وى از نوع موجود امر به معروف و نهى از منکر نیز اشاره به موارد انحرافى آن و دخالتهاى گسترده افراد نااهل در حوزه خصوصى مسلمانان و شهروندان جامعه اسلامى دارد .
اولویتبحث از «آسیبشناسى امر به معروف و نهى از منکر» در مباحث مطهرى، از آن رو است که وى معتقد است این فریضه از مدار اصلى خود خارج گشته و نیازمند بازفهمى جدید و ویژهاى است تا دوباره در مجراى اصلى خود قرار گیرد و در راستاى پیشرفت جامعه اسلامى از آن بهرهبردارى شود . این بازفهمى ویژه در شرایط کنونى جوامع اسلامى، مىبایستبا توجه به عناصرى مورد توجه قرار گیرد که بتواند در جهت کارآمدى نظارت عمومى مورد استفاده باشد . از این رو، توجه مطهرى به آگاهى و دانش و معرفت و کسب توانمندى در کنار تاسیس حزب و تشکل، قابل ستایش است و مىتواند از حرمان و بدفهمى امر به معروف و نهى از منکر پرده بردارد و این فریضه را با توجه به ظرفیتبالاى آن، به عنصرى کارآمد و کارگشا در جامعه اسلامى مبدل سازد .
در کنار همه مسائل یاد شده، مىبایستبر اولویت آزادى در مساله نظارت عمومى توجه خاصى مبذول داشت . در این بحث، همانا اولویت و تقدم روشى و رتبى و زمانى مراد است و نه تقدم ارزشى، که البته در جاى خود قابل بحث و تامل است . آزادى در اینجا به معناى مطلق آن مورد نظر نیست، بلکه به امکان و وجود فضاى آزادانه در سطح جامعه اشاره دارد . در این معنا بهرهمندى از آزادى منوط به رعایت ضوابط و قواعدى است که تخطى از آنها براى افراد داراى هزینه است .
پىنوشتها
1) دانشآموخته حوزه علمیه و کارشناس ارشد علوم سیاسى .
2) ر . ک . به: محمد حسین نائینى . تنبیه الامه و تنزیه المله، تصحیح و توضیح سید محمود طالقانى، تهران: شرکتسهامى انتشار، بىتا، صص 16 و 17 . در سخنان امام خمینى نیز به همین مورد استناد داده شده است و نظارت و پاسخگویى و انتقادپذیرى حاکم از آن نتیجه گرفته شده است .
3) مرتضى مطهرى . مجموعه آثار، ج 1، چاپ دوم، تهران: صدرا، 1370، ص 553
4) همان، ص 554
5) ابىالحسین احمدبن فارس بن زکریا . معجم مقاییساللغه . ج 5، بیروت: دارالجید، 1411 ق . /1999م . ص444 . به نقل از: رضا دلاورى . «نظارت بر قدرت از دیدگاه قرآن» . فصلنامه علوم سیاسى، شماره نوزدهم، پاییز 1381، ص 104
6) على آقا بخشى، با همکارى مینو افشارى راد . فرهنگ علوم سیاسى . چاپ دوم، تهران: مرکز اطلاعات و مدارک علمى ایران، 1375، ص 361
7) مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 7، چاپ نخست، تهران: صدرا، 1382، ص 76
8) همان، ج 7، ص 75
9) همان، ص 85، مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 1، چاپ دوم، صدرا، 1379، ص 248 - 247
10) همان، ج 7، ص 76 و نیز ر . ک . به: ج 1، ص 248
11) همان، ج 7، ص 82
12) ر . ک . به: همان، ص 79 - 83 و نیز مباحث آیتالله مطهرى درباره اگزیستانسیالیسم و نقد این مکتب در: انسان کامل . چاپ دوازدهم، تهران: صدرا، 1374 . البته روى سخن مطهرى در این بحث تمامى اندیشمندان اگزیستانسیالیست نیست و بیشتر ناظر به پارهاى از مباحث اندیشمندان این مکتب است; چرا که با توجه به تنوعى که در میان این اندیشمندان مشاهده مىشود، به وضوح مىتوان اختلافات آنان را با یکدیگر برشمرد . براى مطالعه اجمالى یک متن درباره اندیشههاى متفکران این مکتب بنگرید به: هرولد جان بلاکهام . شش متفکر اگزیستانسیالیست . ترجمه محسن حکیمى . چاپ نخست، تهران: نشر مرکز، 1368
13) مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 7، پیشین، ص 77
14) همان، ص 74
15) بیان آیات و روایات، معناى معروف و منکر، وجوب عینى یا وجوب کفایى، شرایط وجوب امر به معروف و نهى از منکر، مراتب و درجات امر به معروف و نهى از منکر و ... در شمار مهمترین مباحثى است که فقها در این بحثبه آن مىپردازند . البته مطهرى وارد مباحث صرف فقهى نمىشود و بحثخود را در ابتدا در پیشینه و تاریخچه آن دنبال مىکند . پرسش وى در بحث امر به معروف و نهى از منکر این است که: «مسلمین چگونه و به چه نحو با این اصل روبرو شدند؟ و چه جور عمل کردند و اجرا نمودند؟» مرتضى مطهرى . ده گفتار . چاپ ششم، تهران: صدرا، 1369، ص 69
16) فصل ششم مباحث مطهرى در اینباره، در کتاب حماسه حسینى آمده است: مرتضى مطهرى . حماسه حسینى . ج 1، چاپ چهل و یکم، تهران: صدرا، 1381، ص 193 و 314
17) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 78
18) مطهرى در مباحثخود درباره امر به معروف و نهى از منکر به پارهاى از این دلایل اشاره کرده است . ر . ک . به: حماسه حسینى، ج 1، پیشین، ص 219
19) به نظر آیتالله نائینى وضعیت مسلمانان از صدر اسلام تا کنون به سه دوره تقسیم مىشود: یکم، دوره تفوق و سیادت مسلمانان که معلول آزادى و مساوات و نتیجه اجراى اصول اجتماعى و سیاسى اسلام است . از این منظر آزادى و مساوات از اصول اساسى اجتماعى و سیاسى آدمیان به شمار مىرود . دوره دوم، دوره توقف مسلمانان، که معلول تبدیل خلافتبه سلطنت و سیطره استبداد بر جوامع مسلمان بوده است . در این دوره به باور نائینى از آنجا که آزادى و مساوات از جوامع اسلامى رختبسته است، زمینههاى توقف و رکود مسلمانان فراهم مىشود . و در نهایتسومین دوره، دوره نزول و انحطاط مسلمانان، که نتیجه بیدارى و هوشیارى غرب و نهضتهاى آزادىطلبانه آنان است . نائینى راه علاج این وضعیت و خروج از رقیت استبداد را در تحقق آزادى و توجه و آگاهى مردم منحصر مىداند . ر . ک . به: تنبیه الامه و تنزیه المله . پیشین، ص 125 - 122
20) داود فیرحى از منظر تحلیل گفتمانى، که بیشتر بر اساس دیدگاههاى میشل فوکو شکل گرفته است، در تحلیل وضعیت دوره میانه مسلمانان، معتقد است وجود قدرتى سیاسى با ویژگىهایى خاص توانست دانش خاصى را تولید نماید . آنچه در این دانش رخ نمود، همانا تغییر و تبدیلى بود که در اندیشهها و آموزههاى دینى به وجود آمد . در واقع ایشان پیدایش وضعیت اقتدارگرایى، که توسط حاکمان عباسى در دوره میانه در سرزمینهاى اسلامى شکل گرفت را در انحراف از مفاهیم و آموزههاى دینى که برخلاف دیدگاه اقتدارگرایانه، نظارت و مشارکت عمومى را برمىتابد مهم ارزیابى مىکند . ر . ک . به: داود فیرحى . «فرد و دولت در فرهنگ سیاسى اسلام» . نقد و نظرسال دوم، شماره 7 و 8، تابستان و پاییز 1375، ص 73 - 38
21) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 79 . در جایى دیگر مىگوید: «همانطور که درباره آزادى گفته شده است: اى آزادى چه جنایتها که به نام تو نشد! باید گفت: اى نهى از منکر چه منکراتى که به نام تو نشد .» مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 1، پیشین، ص 250
22) مرتضى مطهرى . ده گفتار . ص 79
23) همان، ص 80، وى آنگاه مواردى از سوء استفاده از این اصل را در همین زمینه یادآور مىشود . و نیز بنگرید به حماسه حسینى . ج 1، پیشین، صص 239 - 235
24) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 80 . در جایى دیگر مىگوید: «تصور عامه مردم ما درباره امر به معروف این است که به بند کفش و دگمه لباس و موى سر و دوخت جامه مردم ایراد بگیریم، در صورتى که اینها منطقه آزادى مردم است، منطقه آزادى افراد غیر از محیط و جو اجتماعى است .» مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 1، پیشین، ص250
25) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 80 و 81
26) والمؤمنون والمؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلاة و یؤتون الزکاة و یطیعون الله و رسوله، اولئک سیرحمهم الله ان الله عزیز حکیم) .
27) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 76 .
28) بها تقام الفرائض و تامن المذاهب و تحل المکاسب و ترد المظالم و تعمر الارض و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر) . بنگرید به مباحث آیتالله مطهرىدر کتاب ده گفتار، ص 77 و 87 و نیز ر . ک . به: حماسه حسینى . ج 1، پیشین، صص 312 - 308 . مطهرى در اثر اخیر به نکته بسیار دقیق و مهمى اشاره مىکند و آن اینکه حوزه و قلمرو امر به معروف و نهى از منکر «تا حدود آباد شدن زمین» است . (ص 309) در همین زمینه سلطه اسرائیل بر مسلمانان را به دلیل ناتوانى و از نتایج فقدان امر به معروف و نهى از منکر در میان مسلمانان ذکر مىکند . (ص 311)
29) ر . ک . به: مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج 1، پیشین، صص 268 - 266
30) همان، ص 307
31) مرتضى مطهرى، ده گفتار، پیشین، ص 87 و نیز در همین زمینه ر . ک . به: مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 1، پیشین، ص 245 و 246
32) مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 92
33) ر . ک . به: همان، ص 88
34) مرتضى مطهرى . یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 7، پیشین، ص 87
35) همان، ج 1، صص 248 و 249
36) همان، ج 1، پاورقى ص 248
37) همان، ج 7، پیشین، ص 80
38) همان، ص 81
39) لازم است تاکید کنیم که آنچه در این نوشته با عنوان نهاد حسبه از آن نام برده شد، غیر از آن چیزى است که فقهاى شیعه با عنوان امور حسبیه از آن یاد کردهاند . نهاد حسبه همان گونه که ذکر شد، یک نهاد حکومتى است و محتسب کسى است که از جانب حکومت مامور انجام پارهاى امور گردیده است . در صورتى که مراد فقهاى شیعه از امور حسبیه، شؤونى است که فقیه، بنابر قدر متیقن، بر آنها ولایت داردامور حسبیه مصطلح، با همه اختلافاتى که درباره آن وجود دارد، امورى است که انجام آنها نیازمند اجازه حاکم شرعى است . آیتالله مطهرى در مباحثخود به این بحث پرداخته و میان این دو تفکیک نموده است . براى مطالعه دیدگاه ایشان بنگرید به: یادداشتهاى استاد مطهرى . ج 1، پیشین، ص 275
40) مطهرى پیدایش نهاد حسبه را در قرن چهارم دانسته است . مرتضى مطهرى . ده گفتار . پیشین، ص 70 . و نیز بنگرید به: صص 78 - 71
41) براى اطلاع بیشتر در این زمینه ر . ک . به: همان، ج 1، صص 258 - 256