شوراى نگهبان و نظارت بر انتخابات (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
«نظارت بر انتخابات» بر اساس اصل 99 قانوناساسى یکى از وظایف شوراى نگهبان است . تایید و رد صلاحیت نامزدهاى انتخاباتى، ابطال بعضى از صندوقهاى انتخاباتى از سوى شوراى نگهبان در انتخابات گذشته موجب شده که بحث نظارت بر انتخابات و نوع این نظارت یکى از مباحث مهم در عرصه سیاسى - اجتماعى و محافل سیاسى و حقوقى باشد .
همایش «جایگاه شوراى نگهبان در قانون اساسى» از جمله فعالیتهاى علمى است که از سوى دفتر همکارى حوزه و دانشگاه (پژوهشکده فقه و حقوق) در قم برگزار شده است . سخنرانى حاضر توسط آیة الله عمید زنجانى در این همایش ایراد شده، با سپاس از مسئولان محترم پژوهشکده که این سخنرانى را در اختیار ما نهادند، توجه خوانندگان محترم را به متن ویرایش شده این سخنرانى و پاسخ هاى استاد به سؤالات مطرح شده تعدادى از حاضران در همایش جلب مىکنیم .
«حکومت اسلامى»
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله و الصلاة على رسوله و آله الاطهار
جاى بسى خوشبختى است که در محضر و محفل اندیشمندان و صاحبان نظریه توفیق حضور یافتم تا در باره مسائل حقوقى و فقهى، مطالبى را با عنوان «نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات» بیان کنم .
نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات، که مفاد اصل نود و نه قانوناساسى است، از چشم اندازها و دیدگاههاى گوناگون قابل بحث و بررسى است . البته پیش از ورود به بحث جا دارد پرسشى را طرح کنیم و آن اینکه آیا ما به نظارت نیاز داریم؟ و به عبارت بهتر اصل «نظارت» به عنوان یک ابزار و وسیله انتظامى در مدیریت ها ضرورت دارد یا نه؟ این مساله به ظاهر چیزى غیر از یک مساله حقوقى و سیاسى است و به ماهیت مدیریت ها بر مىگردد و باید به عنوان یک پیش فرض و اصل مفروض پذیرفت که مدیریت ها، آن هم در سطح کلان کشورى، نمىتواند جدا از نظارت باشد و نظارت از ارکان مدیریت، آن هم مدیریت کلان است . به همان اندازه که مدیریت مهم است، نظارت هم به همان اندازه، از اهمیتبرخوردار است و همانگونه که مدیریتسطوح بالا را مىپیماید، نظارت هم باید دقیقتر و کاملا قدرتمندتر باشد .
در ابتدا به نظر مىرسد که این مساله نیاز به بحث و بررسى ندارد . همانگونه که در جهان امروز جایگاه نظارت در نظام ساختارى مسالهاى پذیرفته شده است و اختصاص به یک مکتب و مرام خاص ندارد . در عرف حقوقى و عرف مدیریتى دنیا جا افتاده است که در نظام هاى ساختارى، جایگاه بس رفیعى براى نظارت پیشبینى شده است و این مطلب به طورى بدیهى است که نیازى به ذکر نمونهها نیست و باید به عنوان یک اصل مسلم و یک پیش فرض پذیرفت .
جایگاه نظارت در قانون اساسى ما نیز امرى است مسلم و اصول مختلفى گویاى نقش و جایگاه نظارت در سطوح مختلف مدیریت هاى کلان کشور است . در مقاطع مختلف و در روابط میان نهادهاى اساسى کشور، مساله نظارت به روشنى دیده مىشود; مانند نظارت بر رهبرى . نظارت بر قواى سه گانه توسط رهبرى . نظارت قوه قضاییه و مجلس بر قوه مجریه .
همچنین مساله نظارت در سطوح مختلف مدیریت ها، در قانوناساسى جمهورى اسلامى ایران دیده مىشود و امرى بدیهى و روشن و بى نیاز از توضیح است .
چگونگى نظارت و نوع مدیریت و رابطه این دو نیز مسالهاى است که ناگزیریم آن را به عنوان یک اصل بپذیریم و وارد مناقشات نشویم . نوع نظارت، در هر مدیریتى به تناسب ماهیت آن مدیریت است و باید در انتخاب نوع نظارت به ماهیت مدیریت ها توجه شود .
پس از بیان این مطالب، مىرسیم به اصل مساله، که انتخابات و نظارت بر آن است .
انتخابات چه جایگاهى در قانون اساسى و نظام جمهورى اسلامى ایران دارد و نظارت بر آن چگونه مىتواند باشد؟
به خوبى روشن است که انتخابات در کشور، ابزار کار دومین نهاد نظام است اصل اول نظام اسلامیت و اصل دوم جمهوریت است و راهکار اصل ششم قانوناساسى، - که تمامى امور کشور متکى به آراى عمومى است - در انتخابات است . این مساله نیازمند دقت و بررسى است . مساله آراى عمومى در دو موضوع جلوه مىکند:
1 . قانون 2 . مسؤولان; از میان این دو (قانون و مسؤولان)، باز مسؤولان مقدماند; چرا که قانون هم، به وسیله نمایندگان وضع مىشود . مراکز تصمیمگیرى از رهبرى تا مجلس و مراکز تصمیمگیرى با واسطه، در هر سطحى به انتخابات مربوط است; یعنى هیچ امرى از امور مربوط به اصل شش را نمىتوان از حوزه انتخابات تفکیک و جدا کرد .
در عرصه اصل شش قانوناساسى و یا در عرصه جمهوریت نظام، مسالهاى نیست که مستقیم یا غیر مستقیم به مساله انتخابات مربوط نباشد; یعنى در نظام حرف اول را انتخابات مىزند .
از این تحلیل سریع مىگذریم; زیرا فرصتباز کردن و تحلیل جزء به جزء را نداریم . در یک نگاه کلان مىتوانیم بگوییم که اساسىترین مساله کشور; که تمام مسائل مهم دیگر به آن مربوط مىشود، حتى خود شوراى نگهبان هم از این مستثنى نمىشود، انتخابات است، براى اینکه با واسطه باز به انتخابات بر مىگردد . یک بخش از شوراى نگهبان به رهبرى مىرسد و رهبرى به خبرگان و خبرگان به انتخابات و بخش دیگر آن به مجلس و مجلس به انتخابات .
هیچ مساله مهمى را در کشور نمىیابیم که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به انتخابات مربوط نباشد، البته اینکه مىگوییم همه یا هیچ، خواه ناخواه، ذهن از بعضى مسائل غفلت مىکند . امیدواریم که این غفلتها تصحیح و اصلاح شود .
حال ما مىخواهیم در رابطه با چنین مساله مهمى، که در حقیقت از مقدمترین و اساسىترین مسائل کشور است، مساله نظارت را مطرح کنیم; همان چیزى که در اصل نود و نه قانوناساسى آمده است و ما به عنوان پیش فرض آن را پذیرفتیم .
اگر موضوع نظارت، یعنى انتخابات، این همه اهمیت و جایگاه رفیع دارد، پس باید نظارتش هم بسیار حساس، دقیق، محکم، قوى و کاملا حساب شده باشد .
نظارت چیست؟
جا دارد که تعریفى از نظارت داشته باشیم، هر چند تعریف کردن مفاهیم دقیق; همانگونه که منطقىها هم گفتهاند، کار مشکلى است; گاه تعاریف ماهوى به شرح الاسمها بر مىگردد . حالا یک تعریفى ارائه مىکنیم که اعم از تعریف ماهوى و تعریف جنسى - فعلى و تعریف شرح الاسمى است .
پس باید گفت: نظارت، که به لحاظ سابقه فقهى در باب وصیت و وقف آمده و از آن اقتباس شده و معمولا در مورد وصى یا متولى و یا مجرى به کار مىرود، عبارت از کارى است که فرد یا هیئتى، به منظور کنترل و صحت عمل، اظهار نظر مىکنند . ملاک در نظارت، رسیدن به نوعى کنترل و صحت عمل است . نظارت باید به گونهاى باشد که این دو نتیجه را به دنبال داشته باشد، نوعى کنترل و نوعى صحت عمل . البته وقتى مساله در موضوع کلان مطرح مىشود، خواه ناخواه نسبى است; یعنى کنترلنسبى ورسیدن بهنتیجه صحتعمل هم نسبىاست .
با این مقدمات مىرسیم به این پرسش که آیا نظارتها هم مختلف است؟
انواع نظارتها
با توجه به سابقه فقهى در نظارت باب وصیت، وقف و مانند اینها، صور مختلفى از نظارت مطرح شده که جنبه استقرایى دارد و با نفى و اثبات نمىشود تقسیم بندى کرد . متعارف از نظارتها، «نظارت استطلاعى» است که در آن، هدف اطلاع و آگاهى ناظر است; چون اطلاع ناظر مىتواند جلوى خلافهاى بسیارى را بگیرد . بسیارى از تخلفات، از بى توجهى و ندانستن ناشى مىشود . نوع دیگر، «نظارت استرجاعى» است; ارجاع به مرجع رسیدگى صلاحیت دار; مثلا مرجع قضایى و بالاخره «نظارت استصوابى» ، که همراه با راى نهایى است و در نظارت استصوابى، در حقیقت نزدیکترین راه انتخاب مىشود . براى اینکه نتیجه در حقیقتبه صورت نزدیکترى قابل دسترسى باشد و از اتلاف وقت و امکانات جلوگیرى شود و البته فایده انواع دیگر نظارت را هم در درون داشته باشیم .
نظارت استصوابى
نظارت استصوابى، نظارت درون گراست; یعنى در مواردى که نظارت به خود نهاد واگذار شده، آن نهاد، خود در درون خودش عمل نظارت را انجام مىدهد، و این تفاوت دارد با مواردى که نظارت، درون گرا نیست، به عنوان مثال: بازرسى کل کشور حالت نظارت براى قوه قضاییه را دارد اما درون نظارتى نیست; یعنى فقط مىتواند آنچه را که دیده و تشخیص داده و به آن رسیده، به یک مرجع برون از خودش اطلاع دهد، اما نظارت قوه قضائیه نظارت درون گرا است . بعضى به اشتباه تصور مىکنند ماهیت نظارت قوه قضائیه همان نظارت سازمان بازرسى کل کشور است، در حالى که سازمان بازرسى کل کشور وسیله نظارت است، و نظارتش نظارت استرجاعى ; یعنى ارجاع به مراجع ذى صلاح است . اما نظارت در مورد قوه قضائیه نظارت استصوابى است; براى اینکه مربوط به درون قوه است .
نظارت رهبرى بر سه قوه، امکان دارد که ابزارهاى خاصى را بطلبد، لیکن از نهادرهبرى بیرون نیست .
نظارت مجلس بر قوه مجریه احتیاج به یک سلسله مبادى و اطلاعات دارد، لیکن از درون قوه مقننه بیرون نیست . حتى قوه مجریه، نظارت خود را از طریق هیئتهاى مشخص قانونى انجام مىدهد . حال چرا به قوه قضائیه ارجاع داده نشده؟ یک سؤال خیلى مهم حقوقى در مورد هیئتهایى است که به تخلفات رسیدگى مىکنند . آیا اینها کار قضایى مىکنند و این نقض استقلال قوه قضائیه است؟ یا کارشان نظارتى و اجرایى است؟ پس حضور قاضى در میان هیئتها به چه منظور است؟ و ... همانگونه که گفتیم این یک سؤال حقوقى است .
در میان نظام هاى متعارف دنیا بعضى در درون قوه مجریه، دستگاه قضایى راه انداختهاند . یک نظام قضایى در برابر قوه مقننه و قضائیه و دستگاه قضایى دیگر در برابر قوه مجریه و مقننه و یک دستگاه قضایى در درون قوه مجریه . روشن است که چنین چیزى با استقلال قوه قضائیه سازگار نیست . بعضىهم، مساله رسیدگى و نظارت قوه مجریه را صرفا اجرایى تلقى کردهاند، بدون حضور قضات . - پیش فرض این است که قاضى صلاحیت رسیدگى ماهوى را دارد - .
ما، در حقیقت راه میانهاى را برگزیدهایم که هم جنبه اجرایى داشته باشد (و جنبه قضایى نداشته باشد که دچار دو گانگى قضایى شویم) و هم خواستهایم با حضور قاضى صلاحیت رسیدگى ماهوى را فراهم کنیم .
و بالاخره گفتیم که نظارت قوه مجریه هم از خود نهاد بیرون نبوده و در درون آن است . آیا همین مقدار از مواردى که در قانوناساسى پیش بینى شده، نمىرساند که صرف نظر از اصل نود و نه که تفسیر قانون اساسى را بر عهده شوراى نگهبان دانسته ماهیت نظارت در این اصل نباید از درون شوراى نگهبان خارج باشد؟ وقتى ما نظارت را درونى تصور مىکنیم که ا ز خارج بر شوراى نگهبان تحمیل نشود، در نتیجه اسم و عنوانش همان خواهد بود که براى بعضىها خیلى ثقیل است و آن نظارت استصوابى است، چون غیر از نظارت استصوابى هر نوع نظارتى بر مسائل انتخاباتى موجب مىشود که مساله از درون شوراى نگهبان به یک نهاد یا مرجعى خارج از شوراى نگهبان منتقل بشود . مثلا اگر نظارت را ارجاعى بگیریم، باید تخلفات در انتخابات به وسیله شوراى نگهبان شناسایى شود و به مرجع صلاحیت دار قضائى ارجاع داده شود . معناى این حرف این است که نظارت به طور کلى به وسیله شوراى نگهبان انجام نگرفته، چون اگر بخواهیم تمام مراحل - مقدمه و ذى القدمه - نظارت به وسیله شوراى نگهبان انجام گیرد، نتیجه آن است که تشخیص با شوراى نگهبان بوده و تصمیمگیرى هم با شوراى نگهبان خواهد بود .
البته نکتهاى که بر آن تاکید کردیم که در نظام - چه در مورد اصل ششم و چه در مورد رکن دوم نظارت که جمهوریت است - حرف آخر را در نظام انتخابات مىزند، نباید در هیچ یک از مراحل بررسى فراموش کرد و این مساله بسیار بسیار مهمى است .
سه تعبیر الآن جزء تعابیر دارج در فرهنگ سیاسى کشور هست که ممکن است در تمام نظارت ها مطرح شود، اختصاص به شوراى نگهبان ندارد; یکى اعمال سلیقه، دیگرى منافع گروهى، و سومى گرایش سیاسى; این سه در تمام سطوح مدیریتحضور دارد، در تمام سطوح نظارتى هم حضور دارد . اگر این مساله موجب خدشه در نظارت باشد، باید در تمام نظارت ها باشدو لازمهاش آن است که باید نظارت را از مدیریتحذف کرد . چون ممکن است اعمال سلیقه بشود، منافع گروهى در میان باشد، یا با گرایش سیاسى همراه باشد .
با کار عظیمى که شوراى نگهبان در زمینه اجراى اصل 99 قانوناساسى دارد، نیاز است که کانال هاى استطلاعى خود را توسعه دهد و توسعه کانال هاى کسب اطلاع مىتواند دو سویه اثر کند . در این صورت شوراى نگهبان على رغم سلیقه، على رغم منافع حقوقى، على رغم گرایش سیاسى به واقعیتها به اندازه کافى توجه مىکند و اطمینان بیشترى هم به بار مىآورد و نتیجه کار، سطحش بالا مىرود ممکن است انسان با کسب اطلاع از چهار مطلب به یک نتیجهاى برسد، اما اگر اطلاع از چهل مطلب داشته باشد، به نتیجه مطمئنترى مىرسد، یا ممکن است در نتیجه هیچ تاثیرى نداشته باشد اما تبعا اطلاعات بیشتر اتقان بیشترى را در تصمیمگیرى خواهد داشت .
اما راه حل حقوقى
این پیشنهادها به معناى این نیست که شوراى نگهبان عمل نمىکند، تا آنجایى که اطلاع داریم دقیق عمل مىکند . رویهاى را که ما براى خروج از دو گانگى قضایى در سیستم اجرایى اتخاذ کردیم کاملا با سیستم نظارتى - مثلا - کشور فرانسه متفاوت است . آنها در درون قوه مجریه براى نظارت بر تخلفات از یک نظام قضایى درجه دو استفاده کردند لذا از نظر معیارهاى حقوق اساسى نظام سیاسى فرانسه دچار مشکل است و دوگانگى قوه قضاییه در کل ساختار نظام سیاسى فرانسه به چشم مىخورد، خوشبختانه ما به این ورطه دچار نشدیم، در هیات هاى بدوى کار را با حضور قضات اجرایى کردیم . قضات شخصشان را مىآورند اما شخصیتشان را نمىآورند . قضات عضو این هیات ها هستند ولى نه به عنوان عضوى از قوه قضائیه پیشنهاد این است که هیات هایى که شوراى نگهبان بعنوان ابزار کار براى انجام وظایف خودش در اجراى اصل 99 استفاده مىکند از حضور قضات استفاده شود . البته به عنوان اشخاصى که صلاحیت تصمیمگیرى در مسائل قضایى و حقوقى را دارند، نه به عنوان قاضى قوه قضائیه .
حضور چنین افرادى، که از صلاحیت هاى بالاى قضایى برخوردارند در میان هیات هاى نظارت شوراى نگهبان به این هیاتها یک حالت نیمه قضایى مىدهد که سنجش و تصمیمگیرىها و نظرها به دور از معیارهاى قضایى نباشد و با توجه به جامعیت قضایى باشد .
البته هر دو پیشنهاد با حفظ استقلال شوراى نگهبان است . چون اصل 99 نظارت را بر عهده شوراى نگهبان گذارده است، هیچ بخشى از این نظارت نمىتواند بیرون از شوراى نگهبان اعمال بشود .
از اینکه وقتشما را گرفتم عذر خواهى مىکنم اگر ابهاماتى در صحبتباشد در خدمت هستم .
سؤال و جواب
ماهیت انتخابات و نظارت
سؤال: در خصوص اصل نظارت بر انتخابات همه متفق القول هستند . آن چه که حساسیتبرانگیز شده موضوع تایید یا رد صلاحیتهاى نامزدهاى انتخاباتى است . استدلالى که فرمودید ممکن است در مقابلش این استدلال مطرح شود که انتخاب حق مردم است که باید بر اساس آن چه، در قانوناساسى پیش بینى شده اشخاص را انتخاب کنند، این انتخاب وقتى کاملا محقق مىشود که ما به مردم اجازه دهیم که خودشان صلاحیت افراد را در نظر بگیرند و شایستهترین افراد را انتخاب کنند در پاسخ به این شبهه یا ایراد چه مىفرمایید؟
جواب: سؤالى که مطرح شد در حقیقتسؤالى است از درون و معنا و ماهیت انتخابات .
اگر بحث در نوع انتخابات داشتیم یعنى اصل 99 را نداشتیم و فقط اصل شش قانوناساسى را داشتیم که کلیه امور مملکت متکى به آراء عمومى است و انتخابات هم مبناى آراء عمومى است . در این صورت، ماهیت انتخابات این است که همه چیز با خود مردم باشد که به چه کسى راى بدهند و چطور راى بدهند . ا گر انتخابات به این معناست، پس چرا آییننامه انتخاباتى نوشتید و چگونه راى دادن را از مردم گرفتید؟ چرا اجازه ندادید هر طور راى بدهند و گفتید باید حوزه انتخابیه چنین باشد، اوراق و تعرفههاى انتخابات باید اینطور باشد، مهر بخورد و امضاء شود یا انگشتبخورد؟ وقتى ما آئین نامه انتخابات را مطرح مىکنیم، در قیقتبراى مردم محدودیت ایجاد مىکنیم . به چه دلیل انتخابات را از نظر اجرایى مىتوان محدود کرد؟ اصلا هیات اجرایى براى چیست؟ اگر اینطور استدلال کنیم و ماهیت انتخابات را خام در نظر بگیریم، همانطور که نظارت بى جهت است، هیات اجرایى هم بى جهت است، چون همه آنها محدود کننده است . پس ما یک پیش فرض داریم و آن اینکه قانون مىتواند انتخابات را منظم کند .
قانون هم اعم از قانوناساسى و قانون عادى است .
قانون عادى مساله اجرا و کیفیت آن و آییننامه را مطرح کرده است; قانوناساسى هم نظارت بر انتخابات را مطرح کرده است . و بحث ما هم در چارچوب قانوناساسى است و اینکه نظارت چه نوع نظارتى است؟
تدوین آیین نامه انتخاباتى و تشکیل هیات اجرایى و بنابراین، این کارى که انجام گرفته نظارت شوراى نگهبان بر اساس قانون انجام گرفته است .
در واقع با آیین نامه انتخاباتى، تشکیل هیات اجرایى و هیات نظارت، از حق آزادى مطلق در انتخابات گذشتیم و این کارى است که خودمان انجام دادیم .
استدلال من این نبود که ماهیت انتخابات چه مىطلبد، انتخابات بالاخره یا این محدودیت ها را مىطلبد یا نمىطلبد، اگر عرف دنیا را قبول کردیم، در هیچ کجاى دنیا انخابات بدون آیین نامه برگزار نمىشود در هیچ کجاى دنیا انتخابات بدون هیات اجرایى نداریم .
استدلال من این بود که نظارت شوراى نگهبان نظارت درون نهادى است و وقتى نظارت، درون نهادى باشد، نباید از شوراى نگهبان خارج شود، شما هر نوع تفسیرى غیر از نظارت استصوابى داشته باشید، از درون نهاد شوراى نگهبان خارج مىشود و این خلاف اصل 99 قانوناساسى است .
سؤال 2: فلسفه انتخابات استحصال آراء و سلائق غالب مردم است . و آیین نامه انتخابات مکانیزمى جهت تحقق این استحصال به گونه مطلوب است، از طرفى نظارت معطوف به انتخابات است آیا مىتوان نظارت را به گونهاى تعریف کرد که آن فلسفه مخدوش شود و یا به نحوى آراء مردم تخصیص اکثر بخورد؟
جواب: این اشکال همان اشکال اول است و جواب هم همان است . ما استحصالى را که در این سؤال آمده استبا آیین نامه انتخاباتى نقض کردیم و با آیین نامه انتخاباتى نگذاشتیم که هر جورى استحصال حاصل شود . بنابراین اولین ناقض این استحصال به معنایى که در سؤال آمده است، خود آیین نامه انتخاباتى است، قانون این استحصال را منظم و مرتب مىکند و از طرق قانونى استحصال را براى ما میسر مىکند .
تفکیک دلیل و شاهد نظارت استصوابى
سؤال 3: سؤالم بیشتر جنبه طلبگى دارد، گرچه واژه انتخابات در اصل 99 از ابتداى انتخابات تا پایان انتخابات را شامل مىشود و تایید صلاحیت کاندیداها هم در حوزه اختیارات شوراى نگهبان قرار مىگیرد . در این زمینه دو سؤال مطرح است . سؤال اول این است که پایه استدلال جنابعالى بر اینکه نظارت شوراى نگهبان درون گرا و استصوابى است، بر این بود که چون در موارد مشابه در نظارت رهبرى، قوه مجریه و قوه قضائیه نظارت درون نگر و استصوابى است، در مورد مشکوک هم که نظارت شوراى نگهبان باشد، چنین است همان تعبیر طلبگى خودمان «الظن یلحق الشىء بالاعم الاغلب» . سؤال این است که از نظر اصولى «غلبه» جاى تامل دارد، مىتوانیم آنها را قرینه بگیریم بر اینکه ممکن است نظارت شوراى نگهبان مثل موارد مشابه باشد، ولى از نظر اصولى اماره بودن غلبه مورد تردید است، مرحوم شیخ هم در رسائل تردید کرده است .
سؤال دوم هم این است که اگر اشکال شود که نظارت استطلاعى و استصوابى اقل و اکثر استقلالى هستند، به این بیان که قدر متیقن از نظارت، نظارت استطلاعى است، در بیش از آنکه تردید داریم، اصل عدم جارى مىشود .
یک سؤال هم از نظر روال کار شوراى نگهبان است که آیا شوراى نگهبان در تایید صلاحیتها، باید اصل را بر صحت افراد بگذارد یا بر فساد؟
جواب: در مورد سؤال اول، من در قانوناساسى به اعم و اغلب استدلال نکردم، بلکه استشهاد کردم . فرق بین استدلال و استشهاد کاملا روشن است . استشهاد براى تشحیذ ذهن است، استشهاد براى این است که استبعاد را از بین ببرد، اما اینکه چه مطلبى بعید به نظر برسد یا نرسد، احتیاج به دلیل دارد .
مواردى را که ذکر کردم اولا مىخواستم عرض کنم که چنین نظارتى در قانوناساسى پیش بینى شده است و یک چیز ابداعى نیست که یک مرتبه در اصل 99 بکار رفته باشد نکته دوم این بود که چون انتخابات مهمتر از آنهاست، از دلالت فحوى و اولویت استفاده مىشود . ولى هیچ کدام از این دو نکته دلیل نیست . دلیل اصلى من این است نظارتى که در اصل 99 آمده، نظارت درون نهادى است مانند نظارت در موارد مشابه دیگر . مىدانید که ما قیاس را براى استنتاج حکم شرعى حجت نمىدانیم، ولى در استدلال هایمان معمولا از قیاس استفاده مىکنیم و استفاده از قیاس به معناى استشهاد است، مىدانید که در میان فقهاى شیعه مرحوم حلى کتابى به نام الاشباه و النظائر دارد، او مىدانست که اشباه و نظائر به درد قیاس مىخورد اما اشباه و نظائر در فقه مىتواند خیلى فقیه را کمک کند و بسیارى از مواردى را که بعید به نظر مىرسد که ما به آن قائل نیستیم قریب و ممکن بسازد تا به دنبال دلیل برود، تا انسان چیزى را بعید بداند به دنبال دلیل نمىرود .
اما در خصوص اقل و اکثر، اقل و اکثر در موارد علم اجمالى و شک و نبود نصوص و ظواهر است .
تنجز علم اجمالى و انحلال آن در اقل و اکثر ارتباطى یا اقل و اکثر استقلالى در زمینه فقدان نص است، اما ما اینجا نص داریم . منظور از نص آیه و روایت نیست، بلکه ظهور اصل 99 است . با وجود ظهور اصل 99، جاى اقل و اکثر ارتباطى نیست .
همایش «جایگاه شوراى نگهبان در قانون اساسى» از جمله فعالیتهاى علمى است که از سوى دفتر همکارى حوزه و دانشگاه (پژوهشکده فقه و حقوق) در قم برگزار شده است . سخنرانى حاضر توسط آیة الله عمید زنجانى در این همایش ایراد شده، با سپاس از مسئولان محترم پژوهشکده که این سخنرانى را در اختیار ما نهادند، توجه خوانندگان محترم را به متن ویرایش شده این سخنرانى و پاسخ هاى استاد به سؤالات مطرح شده تعدادى از حاضران در همایش جلب مىکنیم .
«حکومت اسلامى»
بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد لله و الصلاة على رسوله و آله الاطهار
جاى بسى خوشبختى است که در محضر و محفل اندیشمندان و صاحبان نظریه توفیق حضور یافتم تا در باره مسائل حقوقى و فقهى، مطالبى را با عنوان «نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات» بیان کنم .
نظارت شوراى نگهبان بر انتخابات، که مفاد اصل نود و نه قانوناساسى است، از چشم اندازها و دیدگاههاى گوناگون قابل بحث و بررسى است . البته پیش از ورود به بحث جا دارد پرسشى را طرح کنیم و آن اینکه آیا ما به نظارت نیاز داریم؟ و به عبارت بهتر اصل «نظارت» به عنوان یک ابزار و وسیله انتظامى در مدیریت ها ضرورت دارد یا نه؟ این مساله به ظاهر چیزى غیر از یک مساله حقوقى و سیاسى است و به ماهیت مدیریت ها بر مىگردد و باید به عنوان یک پیش فرض و اصل مفروض پذیرفت که مدیریت ها، آن هم در سطح کلان کشورى، نمىتواند جدا از نظارت باشد و نظارت از ارکان مدیریت، آن هم مدیریت کلان است . به همان اندازه که مدیریت مهم است، نظارت هم به همان اندازه، از اهمیتبرخوردار است و همانگونه که مدیریتسطوح بالا را مىپیماید، نظارت هم باید دقیقتر و کاملا قدرتمندتر باشد .
در ابتدا به نظر مىرسد که این مساله نیاز به بحث و بررسى ندارد . همانگونه که در جهان امروز جایگاه نظارت در نظام ساختارى مسالهاى پذیرفته شده است و اختصاص به یک مکتب و مرام خاص ندارد . در عرف حقوقى و عرف مدیریتى دنیا جا افتاده است که در نظام هاى ساختارى، جایگاه بس رفیعى براى نظارت پیشبینى شده است و این مطلب به طورى بدیهى است که نیازى به ذکر نمونهها نیست و باید به عنوان یک اصل مسلم و یک پیش فرض پذیرفت .
جایگاه نظارت در قانون اساسى ما نیز امرى است مسلم و اصول مختلفى گویاى نقش و جایگاه نظارت در سطوح مختلف مدیریت هاى کلان کشور است . در مقاطع مختلف و در روابط میان نهادهاى اساسى کشور، مساله نظارت به روشنى دیده مىشود; مانند نظارت بر رهبرى . نظارت بر قواى سه گانه توسط رهبرى . نظارت قوه قضاییه و مجلس بر قوه مجریه .
همچنین مساله نظارت در سطوح مختلف مدیریت ها، در قانوناساسى جمهورى اسلامى ایران دیده مىشود و امرى بدیهى و روشن و بى نیاز از توضیح است .
چگونگى نظارت و نوع مدیریت و رابطه این دو نیز مسالهاى است که ناگزیریم آن را به عنوان یک اصل بپذیریم و وارد مناقشات نشویم . نوع نظارت، در هر مدیریتى به تناسب ماهیت آن مدیریت است و باید در انتخاب نوع نظارت به ماهیت مدیریت ها توجه شود .
پس از بیان این مطالب، مىرسیم به اصل مساله، که انتخابات و نظارت بر آن است .
انتخابات چه جایگاهى در قانون اساسى و نظام جمهورى اسلامى ایران دارد و نظارت بر آن چگونه مىتواند باشد؟
به خوبى روشن است که انتخابات در کشور، ابزار کار دومین نهاد نظام است اصل اول نظام اسلامیت و اصل دوم جمهوریت است و راهکار اصل ششم قانوناساسى، - که تمامى امور کشور متکى به آراى عمومى است - در انتخابات است . این مساله نیازمند دقت و بررسى است . مساله آراى عمومى در دو موضوع جلوه مىکند:
1 . قانون 2 . مسؤولان; از میان این دو (قانون و مسؤولان)، باز مسؤولان مقدماند; چرا که قانون هم، به وسیله نمایندگان وضع مىشود . مراکز تصمیمگیرى از رهبرى تا مجلس و مراکز تصمیمگیرى با واسطه، در هر سطحى به انتخابات مربوط است; یعنى هیچ امرى از امور مربوط به اصل شش را نمىتوان از حوزه انتخابات تفکیک و جدا کرد .
در عرصه اصل شش قانوناساسى و یا در عرصه جمهوریت نظام، مسالهاى نیست که مستقیم یا غیر مستقیم به مساله انتخابات مربوط نباشد; یعنى در نظام حرف اول را انتخابات مىزند .
از این تحلیل سریع مىگذریم; زیرا فرصتباز کردن و تحلیل جزء به جزء را نداریم . در یک نگاه کلان مىتوانیم بگوییم که اساسىترین مساله کشور; که تمام مسائل مهم دیگر به آن مربوط مىشود، حتى خود شوراى نگهبان هم از این مستثنى نمىشود، انتخابات است، براى اینکه با واسطه باز به انتخابات بر مىگردد . یک بخش از شوراى نگهبان به رهبرى مىرسد و رهبرى به خبرگان و خبرگان به انتخابات و بخش دیگر آن به مجلس و مجلس به انتخابات .
هیچ مساله مهمى را در کشور نمىیابیم که به طور مستقیم یا غیر مستقیم به انتخابات مربوط نباشد، البته اینکه مىگوییم همه یا هیچ، خواه ناخواه، ذهن از بعضى مسائل غفلت مىکند . امیدواریم که این غفلتها تصحیح و اصلاح شود .
حال ما مىخواهیم در رابطه با چنین مساله مهمى، که در حقیقت از مقدمترین و اساسىترین مسائل کشور است، مساله نظارت را مطرح کنیم; همان چیزى که در اصل نود و نه قانوناساسى آمده است و ما به عنوان پیش فرض آن را پذیرفتیم .
اگر موضوع نظارت، یعنى انتخابات، این همه اهمیت و جایگاه رفیع دارد، پس باید نظارتش هم بسیار حساس، دقیق، محکم، قوى و کاملا حساب شده باشد .
نظارت چیست؟
جا دارد که تعریفى از نظارت داشته باشیم، هر چند تعریف کردن مفاهیم دقیق; همانگونه که منطقىها هم گفتهاند، کار مشکلى است; گاه تعاریف ماهوى به شرح الاسمها بر مىگردد . حالا یک تعریفى ارائه مىکنیم که اعم از تعریف ماهوى و تعریف جنسى - فعلى و تعریف شرح الاسمى است .
پس باید گفت: نظارت، که به لحاظ سابقه فقهى در باب وصیت و وقف آمده و از آن اقتباس شده و معمولا در مورد وصى یا متولى و یا مجرى به کار مىرود، عبارت از کارى است که فرد یا هیئتى، به منظور کنترل و صحت عمل، اظهار نظر مىکنند . ملاک در نظارت، رسیدن به نوعى کنترل و صحت عمل است . نظارت باید به گونهاى باشد که این دو نتیجه را به دنبال داشته باشد، نوعى کنترل و نوعى صحت عمل . البته وقتى مساله در موضوع کلان مطرح مىشود، خواه ناخواه نسبى است; یعنى کنترلنسبى ورسیدن بهنتیجه صحتعمل هم نسبىاست .
با این مقدمات مىرسیم به این پرسش که آیا نظارتها هم مختلف است؟
انواع نظارتها
با توجه به سابقه فقهى در نظارت باب وصیت، وقف و مانند اینها، صور مختلفى از نظارت مطرح شده که جنبه استقرایى دارد و با نفى و اثبات نمىشود تقسیم بندى کرد . متعارف از نظارتها، «نظارت استطلاعى» است که در آن، هدف اطلاع و آگاهى ناظر است; چون اطلاع ناظر مىتواند جلوى خلافهاى بسیارى را بگیرد . بسیارى از تخلفات، از بى توجهى و ندانستن ناشى مىشود . نوع دیگر، «نظارت استرجاعى» است; ارجاع به مرجع رسیدگى صلاحیت دار; مثلا مرجع قضایى و بالاخره «نظارت استصوابى» ، که همراه با راى نهایى است و در نظارت استصوابى، در حقیقت نزدیکترین راه انتخاب مىشود . براى اینکه نتیجه در حقیقتبه صورت نزدیکترى قابل دسترسى باشد و از اتلاف وقت و امکانات جلوگیرى شود و البته فایده انواع دیگر نظارت را هم در درون داشته باشیم .
نظارت استصوابى
نظارت استصوابى، نظارت درون گراست; یعنى در مواردى که نظارت به خود نهاد واگذار شده، آن نهاد، خود در درون خودش عمل نظارت را انجام مىدهد، و این تفاوت دارد با مواردى که نظارت، درون گرا نیست، به عنوان مثال: بازرسى کل کشور حالت نظارت براى قوه قضاییه را دارد اما درون نظارتى نیست; یعنى فقط مىتواند آنچه را که دیده و تشخیص داده و به آن رسیده، به یک مرجع برون از خودش اطلاع دهد، اما نظارت قوه قضائیه نظارت درون گرا است . بعضى به اشتباه تصور مىکنند ماهیت نظارت قوه قضائیه همان نظارت سازمان بازرسى کل کشور است، در حالى که سازمان بازرسى کل کشور وسیله نظارت است، و نظارتش نظارت استرجاعى ; یعنى ارجاع به مراجع ذى صلاح است . اما نظارت در مورد قوه قضائیه نظارت استصوابى است; براى اینکه مربوط به درون قوه است .
نظارت رهبرى بر سه قوه، امکان دارد که ابزارهاى خاصى را بطلبد، لیکن از نهادرهبرى بیرون نیست .
نظارت مجلس بر قوه مجریه احتیاج به یک سلسله مبادى و اطلاعات دارد، لیکن از درون قوه مقننه بیرون نیست . حتى قوه مجریه، نظارت خود را از طریق هیئتهاى مشخص قانونى انجام مىدهد . حال چرا به قوه قضائیه ارجاع داده نشده؟ یک سؤال خیلى مهم حقوقى در مورد هیئتهایى است که به تخلفات رسیدگى مىکنند . آیا اینها کار قضایى مىکنند و این نقض استقلال قوه قضائیه است؟ یا کارشان نظارتى و اجرایى است؟ پس حضور قاضى در میان هیئتها به چه منظور است؟ و ... همانگونه که گفتیم این یک سؤال حقوقى است .
در میان نظام هاى متعارف دنیا بعضى در درون قوه مجریه، دستگاه قضایى راه انداختهاند . یک نظام قضایى در برابر قوه مقننه و قضائیه و دستگاه قضایى دیگر در برابر قوه مجریه و مقننه و یک دستگاه قضایى در درون قوه مجریه . روشن است که چنین چیزى با استقلال قوه قضائیه سازگار نیست . بعضىهم، مساله رسیدگى و نظارت قوه مجریه را صرفا اجرایى تلقى کردهاند، بدون حضور قضات . - پیش فرض این است که قاضى صلاحیت رسیدگى ماهوى را دارد - .
ما، در حقیقت راه میانهاى را برگزیدهایم که هم جنبه اجرایى داشته باشد (و جنبه قضایى نداشته باشد که دچار دو گانگى قضایى شویم) و هم خواستهایم با حضور قاضى صلاحیت رسیدگى ماهوى را فراهم کنیم .
و بالاخره گفتیم که نظارت قوه مجریه هم از خود نهاد بیرون نبوده و در درون آن است . آیا همین مقدار از مواردى که در قانوناساسى پیش بینى شده، نمىرساند که صرف نظر از اصل نود و نه که تفسیر قانون اساسى را بر عهده شوراى نگهبان دانسته ماهیت نظارت در این اصل نباید از درون شوراى نگهبان خارج باشد؟ وقتى ما نظارت را درونى تصور مىکنیم که ا ز خارج بر شوراى نگهبان تحمیل نشود، در نتیجه اسم و عنوانش همان خواهد بود که براى بعضىها خیلى ثقیل است و آن نظارت استصوابى است، چون غیر از نظارت استصوابى هر نوع نظارتى بر مسائل انتخاباتى موجب مىشود که مساله از درون شوراى نگهبان به یک نهاد یا مرجعى خارج از شوراى نگهبان منتقل بشود . مثلا اگر نظارت را ارجاعى بگیریم، باید تخلفات در انتخابات به وسیله شوراى نگهبان شناسایى شود و به مرجع صلاحیت دار قضائى ارجاع داده شود . معناى این حرف این است که نظارت به طور کلى به وسیله شوراى نگهبان انجام نگرفته، چون اگر بخواهیم تمام مراحل - مقدمه و ذى القدمه - نظارت به وسیله شوراى نگهبان انجام گیرد، نتیجه آن است که تشخیص با شوراى نگهبان بوده و تصمیمگیرى هم با شوراى نگهبان خواهد بود .
البته نکتهاى که بر آن تاکید کردیم که در نظام - چه در مورد اصل ششم و چه در مورد رکن دوم نظارت که جمهوریت است - حرف آخر را در نظام انتخابات مىزند، نباید در هیچ یک از مراحل بررسى فراموش کرد و این مساله بسیار بسیار مهمى است .
سه تعبیر الآن جزء تعابیر دارج در فرهنگ سیاسى کشور هست که ممکن است در تمام نظارت ها مطرح شود، اختصاص به شوراى نگهبان ندارد; یکى اعمال سلیقه، دیگرى منافع گروهى، و سومى گرایش سیاسى; این سه در تمام سطوح مدیریتحضور دارد، در تمام سطوح نظارتى هم حضور دارد . اگر این مساله موجب خدشه در نظارت باشد، باید در تمام نظارت ها باشدو لازمهاش آن است که باید نظارت را از مدیریتحذف کرد . چون ممکن است اعمال سلیقه بشود، منافع گروهى در میان باشد، یا با گرایش سیاسى همراه باشد .
با کار عظیمى که شوراى نگهبان در زمینه اجراى اصل 99 قانوناساسى دارد، نیاز است که کانال هاى استطلاعى خود را توسعه دهد و توسعه کانال هاى کسب اطلاع مىتواند دو سویه اثر کند . در این صورت شوراى نگهبان على رغم سلیقه، على رغم منافع حقوقى، على رغم گرایش سیاسى به واقعیتها به اندازه کافى توجه مىکند و اطمینان بیشترى هم به بار مىآورد و نتیجه کار، سطحش بالا مىرود ممکن است انسان با کسب اطلاع از چهار مطلب به یک نتیجهاى برسد، اما اگر اطلاع از چهل مطلب داشته باشد، به نتیجه مطمئنترى مىرسد، یا ممکن است در نتیجه هیچ تاثیرى نداشته باشد اما تبعا اطلاعات بیشتر اتقان بیشترى را در تصمیمگیرى خواهد داشت .
اما راه حل حقوقى
این پیشنهادها به معناى این نیست که شوراى نگهبان عمل نمىکند، تا آنجایى که اطلاع داریم دقیق عمل مىکند . رویهاى را که ما براى خروج از دو گانگى قضایى در سیستم اجرایى اتخاذ کردیم کاملا با سیستم نظارتى - مثلا - کشور فرانسه متفاوت است . آنها در درون قوه مجریه براى نظارت بر تخلفات از یک نظام قضایى درجه دو استفاده کردند لذا از نظر معیارهاى حقوق اساسى نظام سیاسى فرانسه دچار مشکل است و دوگانگى قوه قضاییه در کل ساختار نظام سیاسى فرانسه به چشم مىخورد، خوشبختانه ما به این ورطه دچار نشدیم، در هیات هاى بدوى کار را با حضور قضات اجرایى کردیم . قضات شخصشان را مىآورند اما شخصیتشان را نمىآورند . قضات عضو این هیات ها هستند ولى نه به عنوان عضوى از قوه قضائیه پیشنهاد این است که هیات هایى که شوراى نگهبان بعنوان ابزار کار براى انجام وظایف خودش در اجراى اصل 99 استفاده مىکند از حضور قضات استفاده شود . البته به عنوان اشخاصى که صلاحیت تصمیمگیرى در مسائل قضایى و حقوقى را دارند، نه به عنوان قاضى قوه قضائیه .
حضور چنین افرادى، که از صلاحیت هاى بالاى قضایى برخوردارند در میان هیات هاى نظارت شوراى نگهبان به این هیاتها یک حالت نیمه قضایى مىدهد که سنجش و تصمیمگیرىها و نظرها به دور از معیارهاى قضایى نباشد و با توجه به جامعیت قضایى باشد .
البته هر دو پیشنهاد با حفظ استقلال شوراى نگهبان است . چون اصل 99 نظارت را بر عهده شوراى نگهبان گذارده است، هیچ بخشى از این نظارت نمىتواند بیرون از شوراى نگهبان اعمال بشود .
از اینکه وقتشما را گرفتم عذر خواهى مىکنم اگر ابهاماتى در صحبتباشد در خدمت هستم .
سؤال و جواب
ماهیت انتخابات و نظارت
سؤال: در خصوص اصل نظارت بر انتخابات همه متفق القول هستند . آن چه که حساسیتبرانگیز شده موضوع تایید یا رد صلاحیتهاى نامزدهاى انتخاباتى است . استدلالى که فرمودید ممکن است در مقابلش این استدلال مطرح شود که انتخاب حق مردم است که باید بر اساس آن چه، در قانوناساسى پیش بینى شده اشخاص را انتخاب کنند، این انتخاب وقتى کاملا محقق مىشود که ما به مردم اجازه دهیم که خودشان صلاحیت افراد را در نظر بگیرند و شایستهترین افراد را انتخاب کنند در پاسخ به این شبهه یا ایراد چه مىفرمایید؟
جواب: سؤالى که مطرح شد در حقیقتسؤالى است از درون و معنا و ماهیت انتخابات .
اگر بحث در نوع انتخابات داشتیم یعنى اصل 99 را نداشتیم و فقط اصل شش قانوناساسى را داشتیم که کلیه امور مملکت متکى به آراء عمومى است و انتخابات هم مبناى آراء عمومى است . در این صورت، ماهیت انتخابات این است که همه چیز با خود مردم باشد که به چه کسى راى بدهند و چطور راى بدهند . ا گر انتخابات به این معناست، پس چرا آییننامه انتخاباتى نوشتید و چگونه راى دادن را از مردم گرفتید؟ چرا اجازه ندادید هر طور راى بدهند و گفتید باید حوزه انتخابیه چنین باشد، اوراق و تعرفههاى انتخابات باید اینطور باشد، مهر بخورد و امضاء شود یا انگشتبخورد؟ وقتى ما آئین نامه انتخابات را مطرح مىکنیم، در قیقتبراى مردم محدودیت ایجاد مىکنیم . به چه دلیل انتخابات را از نظر اجرایى مىتوان محدود کرد؟ اصلا هیات اجرایى براى چیست؟ اگر اینطور استدلال کنیم و ماهیت انتخابات را خام در نظر بگیریم، همانطور که نظارت بى جهت است، هیات اجرایى هم بى جهت است، چون همه آنها محدود کننده است . پس ما یک پیش فرض داریم و آن اینکه قانون مىتواند انتخابات را منظم کند .
قانون هم اعم از قانوناساسى و قانون عادى است .
قانون عادى مساله اجرا و کیفیت آن و آییننامه را مطرح کرده است; قانوناساسى هم نظارت بر انتخابات را مطرح کرده است . و بحث ما هم در چارچوب قانوناساسى است و اینکه نظارت چه نوع نظارتى است؟
تدوین آیین نامه انتخاباتى و تشکیل هیات اجرایى و بنابراین، این کارى که انجام گرفته نظارت شوراى نگهبان بر اساس قانون انجام گرفته است .
در واقع با آیین نامه انتخاباتى، تشکیل هیات اجرایى و هیات نظارت، از حق آزادى مطلق در انتخابات گذشتیم و این کارى است که خودمان انجام دادیم .
استدلال من این نبود که ماهیت انتخابات چه مىطلبد، انتخابات بالاخره یا این محدودیت ها را مىطلبد یا نمىطلبد، اگر عرف دنیا را قبول کردیم، در هیچ کجاى دنیا انخابات بدون آیین نامه برگزار نمىشود در هیچ کجاى دنیا انتخابات بدون هیات اجرایى نداریم .
استدلال من این بود که نظارت شوراى نگهبان نظارت درون نهادى است و وقتى نظارت، درون نهادى باشد، نباید از شوراى نگهبان خارج شود، شما هر نوع تفسیرى غیر از نظارت استصوابى داشته باشید، از درون نهاد شوراى نگهبان خارج مىشود و این خلاف اصل 99 قانوناساسى است .
سؤال 2: فلسفه انتخابات استحصال آراء و سلائق غالب مردم است . و آیین نامه انتخابات مکانیزمى جهت تحقق این استحصال به گونه مطلوب است، از طرفى نظارت معطوف به انتخابات است آیا مىتوان نظارت را به گونهاى تعریف کرد که آن فلسفه مخدوش شود و یا به نحوى آراء مردم تخصیص اکثر بخورد؟
جواب: این اشکال همان اشکال اول است و جواب هم همان است . ما استحصالى را که در این سؤال آمده استبا آیین نامه انتخاباتى نقض کردیم و با آیین نامه انتخاباتى نگذاشتیم که هر جورى استحصال حاصل شود . بنابراین اولین ناقض این استحصال به معنایى که در سؤال آمده است، خود آیین نامه انتخاباتى است، قانون این استحصال را منظم و مرتب مىکند و از طرق قانونى استحصال را براى ما میسر مىکند .
تفکیک دلیل و شاهد نظارت استصوابى
سؤال 3: سؤالم بیشتر جنبه طلبگى دارد، گرچه واژه انتخابات در اصل 99 از ابتداى انتخابات تا پایان انتخابات را شامل مىشود و تایید صلاحیت کاندیداها هم در حوزه اختیارات شوراى نگهبان قرار مىگیرد . در این زمینه دو سؤال مطرح است . سؤال اول این است که پایه استدلال جنابعالى بر اینکه نظارت شوراى نگهبان درون گرا و استصوابى است، بر این بود که چون در موارد مشابه در نظارت رهبرى، قوه مجریه و قوه قضائیه نظارت درون نگر و استصوابى است، در مورد مشکوک هم که نظارت شوراى نگهبان باشد، چنین است همان تعبیر طلبگى خودمان «الظن یلحق الشىء بالاعم الاغلب» . سؤال این است که از نظر اصولى «غلبه» جاى تامل دارد، مىتوانیم آنها را قرینه بگیریم بر اینکه ممکن است نظارت شوراى نگهبان مثل موارد مشابه باشد، ولى از نظر اصولى اماره بودن غلبه مورد تردید است، مرحوم شیخ هم در رسائل تردید کرده است .
سؤال دوم هم این است که اگر اشکال شود که نظارت استطلاعى و استصوابى اقل و اکثر استقلالى هستند، به این بیان که قدر متیقن از نظارت، نظارت استطلاعى است، در بیش از آنکه تردید داریم، اصل عدم جارى مىشود .
یک سؤال هم از نظر روال کار شوراى نگهبان است که آیا شوراى نگهبان در تایید صلاحیتها، باید اصل را بر صحت افراد بگذارد یا بر فساد؟
جواب: در مورد سؤال اول، من در قانوناساسى به اعم و اغلب استدلال نکردم، بلکه استشهاد کردم . فرق بین استدلال و استشهاد کاملا روشن است . استشهاد براى تشحیذ ذهن است، استشهاد براى این است که استبعاد را از بین ببرد، اما اینکه چه مطلبى بعید به نظر برسد یا نرسد، احتیاج به دلیل دارد .
مواردى را که ذکر کردم اولا مىخواستم عرض کنم که چنین نظارتى در قانوناساسى پیش بینى شده است و یک چیز ابداعى نیست که یک مرتبه در اصل 99 بکار رفته باشد نکته دوم این بود که چون انتخابات مهمتر از آنهاست، از دلالت فحوى و اولویت استفاده مىشود . ولى هیچ کدام از این دو نکته دلیل نیست . دلیل اصلى من این است نظارتى که در اصل 99 آمده، نظارت درون نهادى است مانند نظارت در موارد مشابه دیگر . مىدانید که ما قیاس را براى استنتاج حکم شرعى حجت نمىدانیم، ولى در استدلال هایمان معمولا از قیاس استفاده مىکنیم و استفاده از قیاس به معناى استشهاد است، مىدانید که در میان فقهاى شیعه مرحوم حلى کتابى به نام الاشباه و النظائر دارد، او مىدانست که اشباه و نظائر به درد قیاس مىخورد اما اشباه و نظائر در فقه مىتواند خیلى فقیه را کمک کند و بسیارى از مواردى را که بعید به نظر مىرسد که ما به آن قائل نیستیم قریب و ممکن بسازد تا به دنبال دلیل برود، تا انسان چیزى را بعید بداند به دنبال دلیل نمىرود .
اما در خصوص اقل و اکثر، اقل و اکثر در موارد علم اجمالى و شک و نبود نصوص و ظواهر است .
تنجز علم اجمالى و انحلال آن در اقل و اکثر ارتباطى یا اقل و اکثر استقلالى در زمینه فقدان نص است، اما ما اینجا نص داریم . منظور از نص آیه و روایت نیست، بلکه ظهور اصل 99 است . با وجود ظهور اصل 99، جاى اقل و اکثر ارتباطى نیست .