آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

از 28رجب 1307ق. (5مارس 1890م.) که ناصرالدین شاه امتیاز انحصار تجارت توتون و تنباکو را به تالبوت انگلیسى داد تا 7رمضان 1309ق. (5آوریل 1892م.) که با پایمردى علما و توده هاى مردم قرارداد رژى لغو شد, جامعه ایران یک قیام تمام عیار مردمى را تجربه کرد. جنبش تنباکو یا (شورش بر امتیازنامه رژى) در اواخر قرن نوزدهم میلادى (اوایل قرن چهاردهم هجرى قمرى) یکى از بزرگ ترین جنبش هاى سیاسى ـ اجتماعى تاریخ ما در دوره قاجاریه به شمار مى رود. این جنبش به خاطر گستردگى و شمول خود, بعد از جنگ هاى ایران و روس قوى ترین نهضت سیاسى ـ اجتماعى ضدخارجى و نخستین جنبش فراگیر ملى بود که تا آن زمان در ایران سابقه نداشت و قدرتى که علما در بسیج نیروها و هدایت خیزش هاى مردمى در این ماجرا از خود نشان داد مورد توجه جدى قرارگرفت. عظمت جنبش به حدى بود که اعتمادالسلطنه در یادداشت هاى مورخ 4جمادى الاول 1309ق. خود یعنى در اوج قیام مى نویسد:
(تمام این خبط و خطا به واسطه غرور کارگزاران دولت است. زحمتى که در ظرف سلطنت خودشان کشیده بودند که اقتدار ملاها را کم کنند, جهل و جهالت کارگزارانِ حالیه دولت, اسبابى فراهم آورد که این اقتدار طورى بروز کرده است که از صدر اسلام تاکنون در مملکت شیعه این طور ایستادگى از علما دیده نشده بود.)1
به نظر مدرس, سیاست مدار دوره مشروطه:
(این واقعه تاریخى نظام سلطنت را سست و از اقتدار انداخت …[زیرا] استبداد سلطنتى در ایران بدون توجه به واقعه دخانیه به مشروطیت نمى رسد … واقعه دخانیه توپى بود که سحرگاه, مردم تیزهوش خفته را بیدارکرد و به طور طبیعى از زلزله شدیدى که متعاقب آن بایستى به وقوع بپیوندد; خبرشان نمود.)2

میرزاى شیرازى

این نهضت بر محور مرجع و فقیه بزرگ عصر, حجةالاسلام آقاسید محمدحسن مجتهد, معروف به میرزاى شیرازى, قرار داشت که پس از تلمذ در محضر اساتید فن در اصفهان به عتبات رفته و در آن موقع مقیم سامرا بود. وى با فتواى معروف خود در باب تحریم تنباکو این جنبش مردمى را حتى به داخل حرم سراى شاه نیز کشانید و به علت نفوذ و محبوبیت خود, در مرکزِ توجه دولت و مخالفین قرار داشت. نامه هاى متعددى چه از سوى شاه, صدراعظم و درباریان و چه از سوى مخالفین و پیشوایان نهضت به سوى او روان بود. مخالفین او را به ایستادگى و اقدام تشویق مى کردند و ناصرالدین شاه و صدراعظم او از وى براى کنترل بحران و جلوگیرى از اغتشاش استمداد مى نمودند. میرزاى شیرازى که از سال 1292ق. در سامرا مقیم شده بود از نفوذى عظیم در جهان تشیع برخوردار بود. وى که پس از شیخ مرتضى انصارى بر مسند مرجعیت اعلم شیعیان تکیه زده بود (از هر جهت شخص اول علم و اخلاق و سلوک در زهد و تقوا و تدین و صاحب اخلاق حمیده و صفات پسندیده و بى منیت و خودبینى و درویش منش و فروتن و در جمیع ملت و مذهب تشیع در ایران و هند و روم در زهد و تقوا و ورع و دیانت مسلّم کل بود … و جمیع علما و فقهاى عصر ایشان کلاً معتقد و مطیع آن جناب بودند.)3
ارزیابى نقش میرزاى شیرازى در جنبش تنباکو و تشریح بازتاب دخالت علماى شیعه در امر سیاست بى شک محتاج بررسى هاى عمیق ترى است, اما آن چه که مسلّم است این است که جنبش تنباکو و تأثیر فتواى میرزا در خط سیر جنبش نقش مؤثرى در احیاى نظریه هاى سیاسى شیعه بازى کرد تا بدان جا که بعضى از صاحب نظران, او را (معمار تجدید بناى نظریه پردازى سیاسى شیعه در قرن اخیر) به حساب آورده اند.4 یحیى دولت آبادى در این زمینه مى نویسد:
(دخالت اضطرارى میرزاى شیرازى در امر سیاست گرچه براى حفظ استقلال مملکت و نگاهدارى از تجاوزات بیگانگان بسى سودمند بود ولیکن بذرى در مزرعه روحانیت پاشیده شد که معلوم نیست چه حاصلى برویاند و چه نتیجه اى در آینده براى سیاست و روحانیت این مملکت داشته باشد … بعد از واقعه دخانیه و اعتبارات فوق العاده اى که از این راه در مرکز ریاست روحانى هویدا شد و روحانیون پیرو سیاست مرکز هم از آن استفاده اعتبارى کردند, عموم روحانیون به استثناى وجودهاى مقدس منزه روحانى مى کوشند تا در سیاست مملکت دخالت نموده و از این راه بر اعتبارات خود بیفزایند ….)5

تأسیس روزنامه قانون

در همان سالى که قراردادهاى میان دربار قاجاریه و تالبوت انگلیسى منعقد شد, روزنامه اى به نام (قانون) در لندن شروع به انتشار نمود که ناشر آن (میرزا ملکم خان ناظم الدوله) رجل معروف عصر ناصرى بود که یک سال قبل از آن از سمت خود به عنوان سفیر دربار ایران در لندن معزول و در همان شهر اقامت نموده و با انتشار این روزنامه مخالفت ده ساله اى را با دربار قاجار آغاز نمود. نکته مهم در انتشار این روزنامه و از نظر موضوع بحث ما در این مقاله آن است که ملکم با مشاهده جنبش تنباکو و خط سیر آن به تدوین الگوى حکومت اسلامى در دوره غیبت حضرت ولى عصر ـ عج ـ و ارائه طرحى جهت آن بسیار نزدیک مى شود و میرزاى شیرازى را صالح ترین شخص جهت تصدى این امر معرفى مى کند. در حالى که این بخش از نظریات ملکم تاکنون در هیچ یک از تحقیقات انجام شده در مورد افکار و نظریات وى مورد بررسى قرار نگرفته است و حتى اشاره اى نیز به آن نشده است.

زندگى میرزاملکم

میرزاملکم که بعدها به (ناظم الدوله) ملقب شد در سال 1249ق. در منطقه ارمنى نشین جلفاى اصفهان در خانواده اى که از مسیحیت به اسلام مشرف شده بود به دنیا آمد. در کودکى به فرانسه رفت و پس از طى دوره هاى ابتدایى و متوسطه به مدرسه عالى پلى تکنیک پاریس راه یافت. سپس به تشویق امیرکبیر ـ که با پدر ملکم آشنایى داشت ـ در رشته علوم سیاسى به تحصیل پرداخت. و پس از بازگشت از اروپا ضمن کار در مدرسه دارالفنون اولین خط تلگراف را در ایران دایر نمود. ملکم به علت تسلط کامل به زبان فرانسه در هیئت سفارت میرزا فرخ خان امین الدوله در مراسم انعقاد قرارداد 1857 پاریس که موجب جدایى هرات و افغانستان از ایران گردید حضور داشت و به علت خدمات خود مورد تقدیر قرار گرفت و گفته مى شود که در همین سفر وارد تشکیلات فراماسونى فرانسه شده است.
ییکى از مهم ترین فعالیت هاى ملکم که نام وى را بسیار بر سر زبان ها انداخت و به خصوص باعث معروفیت وى در تاریخ ایران گردیده است تشکیل (فراموش خانه) است که حدود سال هاى 6ـ1275ق. در تهران با تلاش وى به ریاست جلال الدین میرزاى قاجار تشکیل گردید و تا سال 1278ق. که ناصرالدین شاه فرمان انحلال آن را صادرنمود فعال بود. اگرچه بعضى از روحانیون وقت از جمله (ملاعلى کنى) با فعالیت هاى فراموش خانه به مخالفت برخاستند ولى اهمیت این مجمع و فعالیت هاى آن در تاریخ ایران از این نظر است که آن را باید اولین حزب و مجمع تشکیلاتى سیاسى در ایران به شمار آورد که با گرد آوردن گروه هاى نخبه جامعه, اعم از روحانى و غیرروحانى, در صدد پیداکردن راهى براى ایجاد تحول در جامعه ایرانى بود که این کوشش البته به شکست انجامید. باید در نظر داشت که (فراموش خانه) هیچ گونه پیوند و بستگى با لژهاى فراماسونرى اروپا نداشت و انجمنى مستقل بود.
ملکم دو سال پس از انحلال فراموش خانه یعنى در سال 1280ق. به اسلامبول تبعید و در آن جا با میرزا حسین خان سپهسالار, سفیر ایران در بابعالى, آشناشد و با حمایت وى در نمایندگى هاى ایران در اسلامبول و قاهره به کار پرداخت و پس از انتصاب سپهسالار به مقام صدارت (1288ق.) به تهران احضار و مشاورت صدراعظم را به عهده گرفت و بالاخره در سال 1289 با سمت وزیرمختار ایران به لندن اعزام گردید.
در این مأموریت وى نقش به سزایى در تهیه مقدمات قرارداد رویتر که ازمعروف ترین قراردادهاى تاریخ قاجاریه است (هرچند به اجرا درنیامد) ایفا نمود و چون با شرکت در کنفرانس برلین (1878م.) به عنوان نماینده ایران موفق به تخلیه ناحیه (قطور) از تصرف عثمانى گردید از مقام وزیرمختارى به سفارت کبرا ترفیع یافته و به او اجازه استفاده از لقب (پرنس) داده شد. وى در مدت فعالیت سیاسى ـ اجتماعى خود که پنجاه سال طول کشید به غیر از روزنامه قانون نزدیک به سى رساله در شرح آرا و افکار خود و ترغیب نخبگان و درباریان به ایجاد تحول اساسى در دستگاه هاى مملکتى به رشته تحریر درآورده است که بسیارى از آن ها به چاپ رسیده است.
ملکم روزنامه (قانون) را پس از آن منتشرساخت که ناصرالدین شاه در سومین سفر خود به اروپا امتیاز تأسیس لاتارى در ایران را در برابر دریافت هزار لیره پیش کشى به وى واگذارکرد و او آن را به یک انگلیسى فروخت ولى این امتیاز به علت مخالفت علما و مغایرت آن با اصول شرع لغو شد و میرزا على اصغرخان امین السلطان, صدراعظم وقت که ملکم را رقیب سیاسى نیرومندى براى خود مى پنداشت از فرصت استفاده کرده موفق شد که حکم عزل ملکم را از کلیه مقامات و مناصب خود از ناصرالدین شاه بگیرد. همان گونه که گفتیم ملکم در این موقع (1306ق.) سفیر وقت ایران در لندن بود و پانزدهمین سال مأموریت خود را در این سمت سپرى مى کرد.
بدین ترتیب ملکم که از سمت هاى دولتى خود برکنار شده بود در اول رجب 1307ق. (20فوریه 1890م.) اولین شماره روزنامه (قانون) را منتشرکرد و انتشار این روزنامه تا دوسال پس از ترور ناصرالدین شاه یعنى تا ابتداى سال 1316ق. (برابر سال 1898م. حدود یک صد سال پیش) که مظفرالدین شاه ملکم را به سمت سفیر ایران در رم منصوب نمود ادامه داشت.
دوره کامل روزنامه قانون پس از چاپ اولیه خود دوبار در ایران به صورت افست به چاپ رسید. نخستین کوشش در سال 1355شمسى به همت خانم (هما ناطق) و با مقدمه مفصل ایشان به عمل آمد (تهران, امیرکبیر, 1355). چاپ دوم نیز در سال 1369 با مقدمه ناشر (بدون نام نویسنده) منتشر گردیده است (تهران, انتشارات کویر, 1369).

مطالب (قانون)

همان طور که گفتیم روزنامه قانون هنگامى منتشر مى شد که در ایران جنبش تنباکو بالا گرفته بود. ملکم در این روزنامه برخلاف رسایل قبلى خود روش دیگرى را در پیش گرفت. به خصوص که نضج جنبش تنباکو در ایران و تداوم آن توجه وى را به شدت جلب کرد. آن چه که بیش از پیش براى وى عجیب مى نمود شرکت فعال علماى شیعه در این جنبش بود و به خصوص نفوذِ حکم و شخصیت میرزاى شیرازى او را سخت شیفته ساخته بود.
از سوى دیگر باید درنظر داشت که سال هاى انتشار (قانون) دوره اوج فعالیت هاى موسوم به (اتحاد اسلام) است که با کوشش سیدجمال الدین اسدآبادى به پیش مى رفت. اسدآبادى بر آن بود که حمایت سلاطین مسلمان را براى تشکیل جامعه اى متحد و متشکل از امت اسلامى و به مرکزیت واحد به دست آورد و بالاخره توانست براى مدتى پشتیبانى سلطان عثمانى را در این زمینه جلب و تحت حمایت وى به فعالیت هاى خود ادامه دهد. وى دوبار به ایران آمد اما کوشش هاى او در ایران نتیجه اى نداد و در سفر دوم خود در سال 1308ق. به دستور ناصرالدین شاه دستگیر و به وضع وخیمى از ایران اخراج شد و سپس از عراق راهى لندن شده و به ملکم پیوست. سیدجمال الدین اسدآبادى که مدتى با ملکم در تهیه روزنامه (قانون) همکارى داشته است در لندن ماند و (با میرزاملکم خان که آن وقت از سفارت عزل شده بود اغلب ملاقات مى کرد و چندى در منزل او بود).6 ملکم ورود سیدجمال الدین اسدآبادى به لندن را چنین گزارش مى دهد:
(جناب سیدجمال الدین را وزراى تهران چرا به آن فضاحتى که اراذل اشقیا هم نمى توانند تصور نمایند از ایران نفى کردند … موافق اخبار صحیح این روزها (وى) خود را سالماً به لندن رسانده در آن جا به واسطه تجدید روابط خود با بزرگان عصر در نهایت دل گرمى مشغول خدمات اسلام و محرک اشتعال آدمیت ایران است.)7
هم چنین باید به خاطر داشت که روزنامه (قانون) محصول دوره بى کاریِ ملکم در اروپا است و هدف وى از انتشار این روزنامه که در ایران دست به دست مى گشت و هاتف آزادى شمرده مى شد ایجاد فشار بر ضد دربار و به خصوص امین السلطان بود تا به قول خودش (اگر روزنامه نویسى بکنم, به اصطلاح قدیمى ها, هرکس را بخواهم به زانو مى اندازم …)8. به همین علت شماره هاى اولیه قانون مملو از حملات وى به میرزا على اصغرخان امین السلطان صدراعظم ناصرالدین شاه است که همان گونه که گفتیم از رقباى ملکم به شمار مى رفت و باعث عزل وى از سمت سفارت ایران در دربار انگلستان شده بود.

توجه ملکم به نفوذ علما

به هرحال ملکم به تدریج و به خصوص از شماره نهم به بعد توجه خود را به عنصر اسلام و روحانیت به عنوان یکى از عوامل بالقوه تغییر و تحول در جامعه ایرانى متمرکز مى نماید تا آن جا که بعضى از محققین, روزنامه قانون را توبه نامه اى مى دانند که لکه هایى را از دفتر زندگى سیاسى ملکم شسته و آن را خدمتى نیکو به جامعه ایرانى به شمار آورده اند.9 وى در شماره نهم قانون که کمى پس از ذیحجه سال 1307ق. منتشرشده مى نویسد:
(همه این معایب ایران از عدم اجراى قوانین شریعت خداست و استخلاص این مملکت ممکن نخواهد بود مگر به اجراى احکام الهى … اکمل تدابیر و منبع جمیع فیوض هستى در خزانه شریعت اسلام است. ترقى بنى آدم در هر نقطه عالم که ظهور بکند لامحاله از پرتو معرفت اسلام است … لهذا امروز فلاح ایران عبارت است از اجتماع آن انوار هدایت و آن فیوض حکمت که در وجود فضلاى اسلام متفرق و مخفى مانده اند.)10
ملکم در شماره13 (قانون) به جامعیت اسلام اشاره مى کند:
(همیشه در نظر خود حاضر و مجسم داشته باشید که اسلام جمیع حقایق دنیاست. در هر نقطه روى زمین هر علم و هر ترقى که بروز بکند بدانید که از پرتو آفتاب اسلام است. لذا بر عقل و آدمیت شما واجب است که اصول مقدسه اسلام را در هرحال به نهایت احترام بپرستید.)11
در شماره17 روزنامه (قانون) از قول یک تاجر خیالى تبریزى مقیم تفلیس مى نویسد:
(از براى این مطلب مهم هیچ لازم نیست که قوانین تفلیس یا رسوم پاریس را به ایران بیاوریم. چیزى که الآن بر عهده ما واجب است این است که بلاتأمل به جان و دل بچسبیم به مجتهدین ما و نجات ما را از ارشاد و از همت ایشان بخواهیم. در همیت و قدرت ایشان هیچ حرفى نیست … مبادا به وعده هاى لغو دیوانیان فریب بخورید و از دور مجتهدین متفرق بشوید … امان اى برادران دامن مجتهدین را از دست ندهیم.)12
به مرور زمان توجه ملکم به علما و اسلام مبارز بیش تر جلب مى شود. به نظر مى رسد که از شماره17 (که بدون تاریخ است) از یک طرف سروصداى قرارداد تنباکو به تدریج بالا مى گیرد (و در این شماره است که از امتیاز تنباکو سخن مى گوید) و از طرف دیگر فعالیت هاى سیدجمال الدین اسدآبادى در تهران که موضوع اتحاد اسلام را بر سر زبان ها انداخته است تغییراتى را در خط مشى ملکم در این شماره پدید مى آورد. وى در شماره17 به موضوع (اتحاد ملل اسلام) اشاره دارد و در شماره 18 از میان نظریات گوناگون که از مکه, بخارا, قاهره, نجف, بغداد و اسلامبول به عنوان مرکز جهان اسلام نام مى برند, به قول (یک شاهزاده ایرانى از خراسان) اشاره مى کند که مى گوید:
(استیلاى کلى اسلام در قطعه آسیا واقع شده و ایران در وسط ممالک اسلام است لهذا مرکز طبیعى دول اسلام باید در ارض اقدس و در مشهد مقدس باشد.)13
به نظر ملکم:
(اتحاد اسلام به چندین ملاحظه باید از اتحاد طوایف ایران شروع نماید. اهل کردستان, افغانستان همه از یک جنس و اولاد خالص ایران هستند.)14
ملکم درباره علماى اسلام مى نویسد:
(علماى ما عموماً از عقلاى ممتاز و وجودهاى روشن دل و صاحب افکار بلند و پولتیک دان بسیار دقیق هستند. وانگهى روح و اصول و مأموریت اسلام تماماً مبنى بر ترویج آدمیت است … و بحران ظلم آخرالامر این ملت را بیدار و علماى ما را بر منابر نجات (خواهد)ساخت و عنقریب بر کل ملل ثابت خواهد شد که خداوندان آدمیت و پهلوانان ترقى دنیا در سلک علماى ما بوده اند.)15
این عبارت ها نشان مى دهد که جنبش تنباکو به عنوان نخستین نهضت فراگیر ملى علیه نفوذ خارجى به شدت مورد توجه ملکم قرار گرفته است و نقش روحانیت در بسیج نیروهاى مردمى ضد کمپانى رژى از عواملى بود که او را نسبت به امکان یک دگرگونى بنیادى با توسل به نفوذ روحانیت مجاب مى ساخت. به همین علت است که شماره بیستم قانون با (عریضه, حضور باهرالنور جناب مستطاب حجةالاسلام ملاذ المسلمین نایب الائمه المعصومین آقاى میرزا محمدحسن شیرازى ـ سلمه الله تعالى) آغاز مى شود و پیداست که این شماره باید در اواسط سال 1309ق. پس از جنبش تنباکو و لغو امتیازنامه رژى منتشر شده باشد.
ظاهراً گروهى از تجار ایرانى در اسلامبول متفق گشتند که عریضه اى به حاجى میرزا محمدحسن مجتهد بنویسند که پس از ابطال امتیازنامه رژى به اصلاح حال ایران توجه کامل بفرمایند و امور را (تا نقطه آخر) اصلاح کند. بدین جهت به سراغ میرزا آقاخان کرمانى رفتند که آن نامه را بنویسد و او هم از ملکم خواست که مسوده این عریضه را نوشته و ارسال دارد و این نامه همان است که در شماره بیستم قانون منتشر گردیده است.16
ملکم در این نامه میرزاى شیرازى را با عناوینى هم چون (محیى شریعت, حجت کبرا, درگاه سعادت, ستاره هدایت, ذات مقدس, قبله امم, ملاذ مسلمین, محیى ملت, آفتاب آسمان شریعت و عرش انوار هدایت) خطاب مى کند و از او مى خواهد که (بدون هیچ خون ریزى فقط به قوت کلام حق, این دولت اسلام را از چنگ این جانوران ملت خور خلاصى و آیین عدل الهى را مجدداً اسباب سعادت امم روى زمین بسازد.)17 به نظر او:
(فقره فروش تجارت تنباکو به اجانب یکى از فروعات آن مظالمى است که بر این ملت اسلام حمل کرده اند … و امراى ظلم و معلمین تملق به این خلق ساده دل چنان حالى کرده اند که خدمت این دستگاه جور, عمل مشروع و اطاعت آن بر عامه ملت واجب است. به استظهار این عقیده فاسد, جمعى از اراذل دور این دستگاه را گرفته [و] مباشرت هرنوع تعدیات آن را از جمله تکالیف مسلمانى خود قرار داده اند.)18
ملکم در بخش دیگرى از این نامه خطاب به میرزاى شیرازى اضافه مى کند:
(حقیقت مسلّم این است که از براى نجات ایران, امروز حواس و روح و امید کل ما بندگان متوجه آن عتبات عالیات است … هر راهى بنمایند عین فلاح و هر امرى که بفرمایند فریضه مطلق خواهدبود … و انهدام بنیان ظلم و شکست جمیع زنجیرهاى اسارت و احیاى دین و دولت اسلام موقوف به این یک فتواى ربانى است … ما عموم آدمیان ایران به ایمان پاک و به قوت باطن اسلام مهیاى اجراى هر امر آن عرش انوار هدایت هستیم.)19
ملکم در شماره26 قانون که احتمالاً حدود سال هاى 12ـ1311 منتشر شده است براى اولین بار با طرح فلسفه سیاسى تشیع به تدریج مشروعیت نظام سلطنت را مورد سؤال قرارمى دهد:
(موافق مذهب شیعه سلطنت حالیه ایران خلاف اصول اسلام و شاه, غاصب است. بنا به این عقیده مذهبى, امروز در ایران دو حکومت است یکى مشروع که متعلق به علماى دین است. یکى دیگر غصبى که دستگاه ظلم مى گویند. خدام دولت مشروع یعنى مجتهدین, بالضروره دشمن این دستگاه هستند و از شاه ابداً نشان و مواجب قبول نمى کنند … این مباینت دو حکومت به طورى در قلب این ملت رسوخ دارد که عموم شیعیان با همه فقر خود علاوه بر آن مالیات که دستگاه ظلم جبراً مى گیرد چند فقره مالیات دیگر به اسم زکات و خمس و ثلث بدون هیچ اجبار و محض اداى فریضه دین به مجتهدین مى دهند.)20
در این جا باید توجه داشت که توجه ملکم به (علماى اسلام) و طرح اسلام به عنوان عنصر لازم جهت ایجاد تحول سیاسى در کشور ناشى از (دین دارى) و یا اعتقادهاى مذهبى او نبوده است. او بنا به پایگاه هاى طبقاتى و اجتماعى خود مسلّماً (درد دین) نداشت و رفتار وى در زندگى شخصى و سیاسى نشانِ وجود معتقدات یا تعصب مذهبى در او نیست. هم پالگى هاى او از جمله میرزا فتحعلى آخوندزاده, میرزا آقاخان کرمانى و شیخ احمد روحى اساساً یا منکر دین و مذهب بودند و یا این که فاقد تعصب مذهبى و اعتقادهاى خالص شیعى به شمار مى رفتند. با این همه او نیک مى دانست که:
(در این مملکت بدون قدرت اسلام یعنى بدون ریاست علماى اسلام هیچ کار با معنى از پیش نخواهد رفت و… نجات عالم در اجراى اصول اسلام است.)21

طرح نظریه دولت حقه

نکته حائزاهمیت آن است که ملکم, که در بیش تر شماره هاى قانون تنها خواسته اش این بود که (علما و فضلا, در یک شوراى ملى جمع بشوند و امور ملت را موافق اصول شریعت اسلام نظم بدهند)22 و حتى در شماره هاى اولیه از مردمان (معقول) یعنى روشن فکران براى این کار کمک مى خواست, اینک تحت تاثیر نفوذ معنوى میرزاى شیرازى در شماره 29 (قانون) یکى از سرنوشت سازترین نظریات سیاسى تاریخ ایران را که بعدها تحقق یافت مطرح مى کند و در مقدمه به این نکته اشاره دارد که:
(این شاه نه امام است نه خلیفه. یک دستگاهى است که به زور محض آمده و جمیع حقوق ما را ضبط و جمیع قوانین شریعت خدا را منسوخ … ساخته است … هرکس که به قدر یک ذره شعور دارد باید از یک طرف به هر تدبیر در دفع این دستگاه ظلم بکوشد و از طرف دیگر در این سلسله اتحاد مسلمین به هدایت علماى اسلام با تمام مردانگى خود ممّد (استقرار دولت حقه) بشود. سعید دنیا و آخرت است آن که وجود خود را در راه خدا وقف حصول چنان مقصود مقدسى بسازد.)23
براى حصول به این (مقصود مقدس) و (استقرار دولت حقه) ملکم به میرزاى شیرازى نظر دارد که صالح ترین فرد جهت رهبرى قیام علیه ظلم معرفى مى شود و مى گوید:
(رئیس جماعت ما آن حضرت است که انوار هدایتش قلب ملت را مملو از امید ساخته و اسم مبارکش (آقامیرزا حسن شیرازى) است … عنقریب خواهید دید که آن وجود مقدس که در باطن قبله و پناه اتفاق ما بوده عالم را به آفتاب ریاست خود منور خواهد ساخت … الآن کل این جوامع با هم مربوط و مثل وجود واحد تابع حضرت حجةالاسلام آقامیرزا حسن هستند. اگر امروز از آن مسند مقدس حکم صادرشود که به این دستگاه ظلم نباید اطاعت کرد و نباید مالیات داد یقین بدانید که در کل ایران هیچ مسلمانى نخواهد بود که از چنان حکم تمرد نماید.)24
ملکم اضافه مى کند:
(ما پیرو هر مذهبى که باشیم بر ما واجب است که پیر و جوان, رعیت و نوکر, زن ومرد بر در آن حضرت که امروز حجت اسلام و مرجع مسلمین است جمع بشویم و این ملت مظلوم را به قدرت این اتفاق از این جهنم اسارت خلاص نماییم.)25
ملکم در برابر این سئوال که (آیا مى خواهید مجتهدى را شاه ایران بکنید؟), سلطنت جبرى را نقطه مقابل اسلام معرفى مى کند و پاسخ مى دهد:
(رئیس روحانى ملت باید خیلى بالاتر از هر شاه باشد … چرا باید رئیس روحانى صدوبیست کرور شیعه در یک گوشه یک ده خارجى متزلزل و پنهان بماند؟ چرا باید امام شرعى امت خدا فایق بر جمیع امراى عرفى نباشد؟)26
(فایق بودن امام شرعى امت خدا بر جمیع امراى عرفى) همان مفهومى است که امروزه از آن به (ولایت مطلقه فقیه) تعبیر مى شود. فقیهى که (رئیس روحانى 120کرور شیعه و امام شرعى امت خداست و باید فایق بر جمیع امراى عرفى باشد). اما ملکم مى داند که انسان به هرحال فانى است و به همین جهت طرحى شبیه به تشکیل (مجلس خبرگان) نیز ارائه مى دهد:
(اگر پاى این حجتِ [خدا] از میان برود … فضلاى ملت جمع مى شوند و موافق یک قانون شرعى از میان اولیاى اسلام, اعلم و افضل و اعدل را رئیس قرار مى دهند [درواقع] صورت تغییر مى یابد [ولى] روح مطلب مقرر مى ماند.)27
بدین ترتیب مى بینیم که ملکم در نوشته هاى خود به طرح تشکیل یک حکومت اسلامى در دوره غیبت نزدیک مى شود و امید بسته است که آقامیرزا حسن شیرازى از سامرا (استقرار این دولت حقه) را بر عهده گیرد و دستگاه سلطنت ناصرالدین شاه را برچیند. اما ببینیم که حکومت مورد نظر ملکم چه هدف هایى را باید تعقیب کند و به قول معروف رسالت آن در چیست؟ به نظر وى:
(به واسطه تشکیل مجلس علما حدود حکومت و حقوق رعیت موافق شریعت خدا معین خواهد شد. مال و جان و مناصب و اعتبار ناموس مسلمانان محفوظ خواهد ماند و عوض این که مثل امروز ذلیل هر ناکس و طعمه هر جانور باشیم, صاحب یک دولت مشروعه خواهیم شد و آن وقت در تحت عدالت شرع مقدس, ملت زنده, ملک آباد, خدا راضى و روح اسلام شاد خواهد بود.)28
این که استدلال ملکم براى تمرکز قدرت سیاسى در مراجع اعلم و افضل و اعدل مستند به چه اصولى بوده به درستى معلوم نیست و بعید است که او به مباحث مطروحه در متون فقهى تا بدین حد آشنا بوده باشد. آن چه که او در صد سال پیش مطرح مى کند بسیار بالاتر از مسئله (مشروطه مشروعه) است که بعدها مطرح و به اشتقاق در میان علماى آزادى خواه دوره مشروطه و شهادت شیخ فضل الله نورى انجامید. چه مشروعه خواهان تنها خواستار اجراى مقررات شرع در یک حکومت مشروطه سلطنتى بودند و از حرکت مشروطه طلبان به سوى استقرار مبانى لیبرالیزم غرب ابراز نگرانى مى کردند; به عبارت دیگر, در مباحث سیاسى آن دوره بحث ولایت فقیه با مفهوم تمرکز قدرت سیاسى در مراجع دینى هنوز از متون فقهى به متون تاریخى کشانیده نشده بود و ظاهراً نوشته ملکم اولین کوششى است که براى طرح و تجلى این نظریه در قالب هاى تاریخى صورت گرفته است.
توجه داشته باشیم که این فکر مربوط به دوره اى است که حتى (ملاعلى کنى) مجتهد معروف دوره ناصرى در نامه مورخ 22رجب 1290ق. خود به ناصرالدین شاه مى نویسد:
(از آن جایى که عقیده جمیع اهل اسلام این است که حضرت ختمى مرتبت … بعد از خود همه مقامات را تفویض وصى و نایب خود فرمود الاّ حضرت حجت ـ عجل الله فرجه ـ که داراى جمیع مقامات هستند در ازمنه غیاب آن حضرت خداوند متعال براى هر منصب و مقامى از مقامات آن جناب, نایب و مظهرى مقرر فرمودند. علماى اعلام را نایب و مظهر علم و تکمیل نفوس و تطهیر اموال و انصاب مقرر فرمودند که بیان طریق آن ها را از معاملات و مناکحات و غیرذلک بفرمایند و سلاطین اسلام را در هر عصرى از اعصار مصدر و مظهر تنظیم امور عباد و رفع تقلب متقلبین و امنیت طرق و بلاد مقرر داشتند تا ایادى اقویا از سر ضعفا کوتاه فرمایند و ساکن بلاد اسلام را از … خدعه و تزویر مخفى از انظار محفوظ دارند ….)29
شماره 29 (قانون) حدود دوسال قبل از ترور ناصرالدین شاه به چاپ رسیده است. اما هنگامى که آخرین شماره این روزنامه در اوایل سال 1316ق. (1898) یعنى صد سال پیش منتشرشد اوضاع زمانه به کلى عوض شده و همه کسانى که در این سال ها نقش هاى مهمى بازى کردند در فاصله اى کوتاه و یکى پس از دیگرى از صحنه خارج شده بودند: ابتدا میرزاى شیرازى در 8شعبان 1312ق. در 82سالگى در سامرا درگذشت و تشییع جنازه با شکوهى از وى به عمل آمد. سپس ناصرالدین شاه در 17ذیقعده سال 1313ق. در حرم حضرت عبدالعظیم ترور شد. امین السلطان نیز در جمادى الثانى 1314ق. از صدارت برکنار شد و سیدجمال الدین اسدآبادى در 5شوال 1314ق. یعنى کمى پس از برکنارى امین السلطان از صدارت در اسلامبول در شصت سالگى درگذشت. اما ملکم با شفاعت میرزا على خان امین الدوله صدراعظم شاه جدید (مظفرالدین شاه) آماده مى شد تا رخت سفارت بپوشد و به مأموریت ده ساله در رم عازم گردد.
جالب آن که شماره هاى بعدى روزنامه قانون از شماره 31 تا 33 مفقود است و ظاهراً تحولات مذکور در این دوره رخ داده است. چرا که در شماره34 خبر پادشاهى مظفرالدین شاه را مى دهد و تا شماره41 که آخرین شماره موجود قانون است, هرچند که هم چنان به پیروى از اصول و تعلیمات اسلام و لزوم اجراى آن ها پاى مى فشارد اما پیداست که ملکم پس از درگذشت میرزاى شیرازى و ترور ناصرالدین شاه از افکار رادیکال قبلى خود دست شسته و احتمالاً امید به صدارت بسته بود که عملى نشد.
ملکم که در آخرین سال هاى زندگى خود شاهد ظهور انقلاب مشروطه و برپایى (دارالشوراى کبراى ملى) آن هم با رهبرى و زعامت علماى اسلام و تحقق نسبى افکار خود بود, اندکى پس از آن که محمدعلى شاه مجلس را به توپ بست, به سال 1326ق. یعنى یک سال پس از ترور امین السلطان (در 21رجب 1325ق. در مقابل مجلس شوراى ملى) در سوئیس درگذشت و بنا به وصیت وى جسدش سوزانیده شد.
________________________________________
پى نوشت ها:
1. روزنامه خاطرات اعتمادالسلطنه, به کوشش ایرج افشار (تهران: امیرکبیر, 1350).
2. موسى نجفى و رسول جعفریان, سده تحریم تنباکو(تهران, امیرکبیر, 1373) ص134و139.
3. حافظ فرمانفرمائیان, سفرنامه حاجى پیرزاده(تهران, بابک, 1360) ص373و374.
4. موسى نجفى و رسول جعفریان, همان, ص16.
5. یحیى دولت آبادى, حیات یحیى(تهران, ابن سینا, 28ـ1326) ص137ـ136.
6. مرتضى مدرسى چهاردهى, سیدجمال الدین و اندیشه هاى او(تهران, امیرکبیر ـ کتاب هاى پرستو ـ 1347) ص47.
7. قانون, شماره هجدهم, ص4.
8. اسماعیل رائین, فراموش خانه و فراماسونرى در ایران(تهران, مؤسسه تحقیق رائین, 1347) ج1, ص501.
9. روزنامه قانون, به کوشش و با مقدمه هما ناطق (تهران, امیرکبیر, 1355) ص17 مقدمه.
10. قانون, شماره نهم, ص1و2.
11. همان, شماره سیزدهم, ص3.
12. همان, شماره هفدهم, ص4.
13. همان, شماره هجدهم, ص1.
14. همان, شماره بیست وهفتم, ص3.
15. همان, شماره هفدهم, ص3.
16. فرشته نورائى, تحقیق در افکار میرزا ملکم خان ناظم الدوله(تهران, انتشارات فرانکلین, 1352) ص209.
17. قانون, شماره بیستم.
18. همان.
19. همان.
20. همان, شماره بیست و ششم, ص2.
21. همان, ص2و3.
22. همان, شماره نهم, ص3.
23. همان, شماره بیست و نهم.
24. همان.
25. همان.
26. همان.
27. همان.
28. همان.
29. ابراهیم تیمورى, عصر بى خبرى, تاریخ امتیازات در ایران(تهران, نشر اقبال, 1332) ص124.

تبلیغات