خلیفه سلطان (سلطان العلماء) فقیه و وزیر اعظم عصر صفوى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
سلسله صفویه هم چون دیگر خاندان هاى حکومتگر در ایران قبل از صفویه ، کشور را بیش تر از دو طریق نظامى و ادارى اداره مى کردند. این دو بازو پیوسته روش اداره کشور در هر کدام از حکومت هاى عربى ، ترکى و فارسى بود که در ایران به قدرت رسیدند. اما تفاوت محسوسى که سلسله صفویه با حکومتهاى دیگر در بعد دیوانى داشت در انتخاب وزیر اعظمها بود. خاندانهاى پیشین اگر چه خود از خاستگاههاى متعددى نظیر عرب ، ترک ، مغول و فارس بودند خاستگاه وزارى آنها معمولا ثابتیعنى فارسى بود اما در دوره صفویه خاستگاه وزراى آن بعلل متعدد، گوناگون بود. این خاستگاههاکه ترکى ،اقوام قفقازى و فارسى بود بلحاظ صنفى نیز شامل نظامى، دیوانى روحانى ، و ایلى بودند.
این پدیده یکى از عوامل استحکام واستمرار دولت صفوى بود،زیرادرهنگام بروزبحرانها یا مشکلات خاص وزراى اعظم که بعد از شاه عباس اول نقش عمده و اساسى را در حل این معضلات داشتند، به تناوب و تناسب از میان خاستگاههاو اصناف مزبور انتخاب مى شدند انتخاب خلیفه سلطان به وزارت نیز در همین راستا قابل تبین است .
شرح حال
علاء الدین سید حسین بن رفیع الدین یکى از سادات و فقهاى شهیر عصر شاه عباس اول بود.وى از جانب پدر با 29 واسطه نسب خود را به حضرت على بن الحسین(ع)مىرساند. (1)
از جانب مادر از سادات شهرستان بود. (2) اسلاف پدرى خلیفه سلطان پیوسته از سادات مازندران بودند. (3) اما پدرش رفیع الدین جزو سادات معروف اصفهان بود (4) اینکه نسل چندم از اسلاف وى در اصفهان متوطن گشته و به سادات این شهر معروف گشتند.
دقیفا معلوم نیست اما اسکندر بیک مى نویسد:[میرزا رفیع الدین محمد که پدر خلیفه سلطان است ] ابا عن جد در دارالملک صفاهان [صاحب] املاک و رقبات بودهاند . (5)
و در جاى دیگر مى نویسد: امیر نظام الدین نامى از اجداد ایشان از حوادث ایام به صفاهان آمده بود. (6)
سید حسین معروف به خلیفه سلطان در سال 1001 ه.ق (7) و در شهر اصفهان (8) متولد شد بسیارى از اسلاف وى از بزرگان مذهبى و سیاسى ازمنه متفاوت بودند.اسلاف متاخر وى پیوسته به سادات خلیفه مشهور بودند. (9) جد او ازعلماى متبحر زمان خود بود (10) و پدرش رفیع الدین "الحق" به وفور فضل و کمال موصوف و ذات ملک صفاتش به سلامت نفس و حقانیت و خیر اندیشى معروف بود. وى سیدى فاضل ، سلیم النفس ،ملک خصال وازعلوم معقول و منقول بهرهور و آگاه بود (11) او بعد از فوت قاضى سلطان که منصب صدارت داشتبه سال 1026ه.ق از طرف عباس اول به منصب مزبور منصوب شد (12) و مستقلا به تمشیت امر صدارت پرداخت (13) و رتبه مصاهرت و مهردارى توقیعات مبارکه حضرات چهاره معصوم ، که به میرزا رضى تعلق داشتبه وى محول گشت (14) او در ایام تصدى منصب مزبور در کمال دیانت و بى طمعى و حقانبت و پرهیزکارى سلوک مى نمود و الحق مسند صدارت را ازین صفات حسنه زینت افزود (15) او از زمره کسانى بود که پس از وفت عباس اول در مازندارن و حمل جنازه او به کاشان در راس تدفین و تکفین کنندگان وى بود (16) رفیع الدین سرانجام در زمان صفى از صدارت معزول شد و پس از مدتى درگذشت (17)
در مورد کیفیت رشد و نمو و تربیتخلیفه سلطان در ایام صباوت و نوجوانى اطلاعاتى در دست نیست، اما با توجه به اسلاف گرانقدرش و نیز توصیفاتى که از خصوصیات وى به عمل آمده است مى توان به دقت والدین او در تربیت وى پى برد.
اسکندر بیک در مورد خصوصیات اخلاقى او مى نویسد: در حسن اخلاق و اوصاف خمیدهاش از خوض رود اندکى از بسیار در دیباچه اظهار نمى توان نهاد ریاض آمال ارباب قلم و اصحاب فضل و کمال از رشحات کلک گهربارش مخضر و شاداب است و ارباب قابلیت و استعداد در ظل رافت و امتنان آن صاحب دولت مسرور و کامیاب (18)
در مورد این که چرا به وى خلیفه سلطان مى گفتند اقول متفاوت است . نویسندهاى این انتساب را از آن جهت مى داند که جدش امیر علاءالدین [سلفپنجم او]از خلفاى صوفى بر طریقتسلسه متصوفه صفویه بود. این نویسنده مى نویسد.
او هم چنین سلطان اصفهان (یعنى حاکم آن جا)شد..لذاعلاء الدین خلیفه سلطان بود (19) این لفب به نوهاش امیر سید على منتقل شد (20) و هم چنان در این خاندان تداوم یافت تا به علاء الدین حسین رسید . البته منبعى دیگر این لقب را از آن روى مىداند که وى (علاء الدین حسین) وزارت بعضى از سلاطین صفویه را به عهده داشت (21) . استدلال نخستبه نظر معقول و مقبولتر است تا دیگرى، چه وزراى دیگرى نیز وجود داشتند که وزیر چند پادشاه صفوى بودند ولى به این لقب مشهور نگشتند.
سلطان العلماء و علاء الدین از القاب دیگر خلیفه سلطان بودند، (22) ولى از اشتهار نسبتا کمترى برخوردار بودند.
خلیفه سلطان عمر زیادى را در خدمت امور دیوانى و مذهبى گذرانید و به طور ناپیوسته وزارت سه پادشاه، عباس اول، صفى اول و عباس ثانى را به عهده داشت و آثار شایستهاى در طول این مدت طولانى از وى چه در زمینه اداره کشور و چه در زمینههاى علمى و مذهبى. به ظهور رسید که متاسفانه کم و کیف همه آثار مزبور به طور کامل به ما نرسیده است.
وزارت خلیفه سلطان
خلیفه سلطان قبل از آن که از طرف شاه عباس اول به وزارت عظمى تعیین گردد عالم و فقیهى خبیر و مشهور در میان اهل علم بود. شاه عباس قبل از آن که او را به وزارت خود برگزیند به دامادى خود انتخاب نموده بود. (23) چه، شاه عباس دختر خود، خان آغا بیگم را در 15 شعبان سال 1017 ه .ق به همسرى وى در آورد (24) .
در سال 1033 ه. ق که سى و هشتمین سال جلوس عباس اول بود، سلمانخان وزیر شاه مزبور به اجل طبیعى درگذشت. شاه درصدد برآمد تا فرد شایستهاى را به جاى او بدان منصب برگزیند، لذا خلیفه سلطان را که به جوهر ذاتى و اهلیت و استعداد حسبى و نسبى بین الافاخم والاعالى شرف امتیاز داشتسزاوار تکفل این امر عظیم دانسته (25) و لذا او را در این تاریخ بدان منصب برگزید. (26)
در تاریخ وزارتش آمده است: زیبنده افسر وزارت و نیز گفته شده است: وزیر شاه شد سلطان داماد. (27)
وزارت وى در این دوره همزمان استبا صدارت پدرش رفیعالدین صدر که هر دو در یک خانه مىزیسته و به امور رسیدگى مىنمودند. (28)
از عبارتهایى که در یکى از منابع آمده است اگر نتوان استنباط کرد که خلیفه سلطان وزارت را به اجبار پذیرفت نمىتوان استنباط اشتیاق نیز از آن نمود، در آنجا آمده است:
[خلیفه سلطان] طوعا وکرها رضا جوى خاطر اشراف گشته چند گاه بدین شغل نامى پرداخت. (29)
به هر حال وزارت وى در ایام پادشاهى عباس اول تا پایان حیات شاه تداوم یافت.
وى پس از جلوس صفى اول همچنان در منصب خود باقى ماند. (30) تا آن که پس ازدو سال وزارت (31) ، در تاریخ 23 رجب قوى ئیل 1040(32)ق (32) از وزارت معزول و فرزندانش مکحول و او خود نیز به شهر قم تبعید گشت. (33) بررسى علل برکنارى وى از وزارت از اهمیت زیادى برخوردار است، اما چون منابع ایرانى به آنها تصریح نکردهاند، برشمردن آن عوامل، بسیار مشکل است، شاید اگر یک یا چند منبع خارجى (سفرنامهها)
بدان اشاره مىداشتند تصریح و تبیین دقیق آنها کمتر با مشکل مواجه بود، چه نویسندگان منابع داخلى عصر، به واسطه اعتقاد و اعتماد خاص به شاه و فرامین او و یا بیم از بعضى مسائل دیگر از ذکر دقیق آن خوددارى نمودند.
برخى منابع علتبرکنارى خلیفه سلطان را از وزارت دسیسه و توطئه برخى از درباریان و غیره مىدانند. (34) البته این که مقام وى ممکن است مورد طمع و یا حسد برخى افراد قرار گرفته باشد، شکى نیست. در این باره یکى از منابع، علت عزل وى را از وزارت سخنان دروغ چراغ خان مىداند. (35) اسکندر بیک ترکمان، گستاخى خلیفه سلطان را در یکى از جنگها موجب عزل او مىداند. (36) به نظر مىرسد خلیفه سلطان یا فرزندانش قطعا مورد سوءظن قرار گرفته باشند و علت عزل خلیفه سلطان نیز تنها در همین راستا قابل توجیه است. البته این که تهدید مزبور از جانب فرزندان خلیفه سلطان یا خود او متوجه موقعیتشاه بوده است دقیقا نامشخص است، با این حال به نظر مىرسد که خطر احتمالى از جانب فرزندان او جدىتر بوده است. اگر چه قرائن و شواهدى موجود است مبنى بر اینکه خود خلیفه سلطان نیز در زمان پادشاهى صفى نمىتوانسته چندان از حکومت او دلخوش باشد، اما آنچه اساسا و عمدتا موجب بحران مذکور شد از جانب فرزندان خلیفه سلطان بوده است.
نویسنده یکى از منابع مى نویسد: چون شغل وزارت امر خطیرى است و هرچند در مهمات دنیوى جانب حق را منظور دارند ناچار جهت انتظام امور دولت مرتکب بعضى امور خلاف شرع مىگردند، بنابر ملاحظه (خلیفه سلطان) جانب فضل و صلاح خود را معاف داشت و اوقات شریف را به امور دنیوى معطل نداشتن بهتر دانسته، استدعا نمود که او را از آن خدمت معاف دارند. (37)
از آنچه که گفته شد مى توان فهمید که خود خلیفه سلطان نیز در مرخص شدن از خدمتشاهصفى مصر بوده است چنان که در ادامه همان مطالب آمده است در این ماده غلوى بسیار مىکرد. اما این که چرا وى بر این باور بوده است و حال آن که در زمان عباس اول چنین خواستهاى از وى به ظهور نرسید، هنوز براى نگارنده این سطور دقیقا مکشوف نیست، اما شاید بتوان یکى از علل آن را سست اعتقادى، استبداد، افراط، کینهکشى و بىلیاقتى نسبى صفى اول دانست. همچنین ممکن است این موضوع ریشه در باورهاى سیاسى خلیفه سلطان داشته باشد.
با توجه به این که خلیفه سلطان با مادر شاه عباس اول منسوب بود (38) و همسرش نیز دختر شاه عباس اول بود و به ویژه آنکه فرزندان ذکورش نوههاى عباس اول بودند این دعوى یا احتمال، قوت مىگیرد. اما در این که صفى اول به عللى از وى خوشدل نبوده استشکى نیست. حتى چنانچه موضوع انفصال از خدمت وزارت، ابتدا از طرف خود خلیفه سلطان مطرح شده باشد، همین موجب بد دلى صفى گشته است. چنانکه اسکندر بیک در همین راستا نگاشته است:
دامن از مراقبت در چیدن و پهلو از معاونتخالى کردن به خاطر انور خطور مىکرد که نتیجه نااخلاصى استیا در صفحه خاطر طرحى دیگر کشیدهاند. مجملا به انواع وجوه حزم واحتیاط مقتضى آن گردید که خاطر اشرف را از غبار این تفرقه پاک ساخته خود را از این دغدغه فارغ سازند. (39) لذا شاه نه تنها با درخواست او موافقت مىکندبلکه دستور مکحول نمودن فرزندان ذکور وى و رفیع الدین محمد پدراو و معزولیت رفیع الدین محمد از صدارت و تبعید خلیفه سلطان به قم را صادر مى نماید. (40)
البته اسکندر بیک این مجازاتها را مربوط به بدگمانى شاه صفى همچنانکه گفته شد به خلیفه سلطان مىداند.
از تعبیرات نویسنده خلاصه السیر مىتوان فهمید که شاه صفى از جانب فرزندان خلیفه سلطان بیشتر بیمناک بوده است. چنانکه نوشته است: شاه صفى به لفظ درربار گهر نثار فرمودند که اخلاصمندى و نیکوبندگى خلیفه سلطان بر پیشگاه ضمیر آفتاب تاثیر به نوعى پرتو انداخته که اگر قتل فرزندان او را به او مىفرمودیم بىتاخیر و تعویض به دستخود به عمل مىآورد. اما چون در عالم مملکتدارى این قسم حالات بعید نیست چند روزى به مقتضاى ادوار فلکى در دامن اصطبار باید زد تا آنچه در پرده غیبت استبه منصه ظهور جلوهگر شود. (41)
شاردن خاطرهاى را نگاشتهاست که اگرچه، آن اشارهاى دقیق به خلیفه سلطان ندارد ولى از آنجایى که هیچکدام از دامادهاى عباس اول بدان اعتبار نبودند و هیچکدام مقام شیخ الاسلامى نیز نداشتند به نظر مىرسد فرد مورد نظر شاردن، همان خلیفه سلطان باشد. در این خاطره اشاره به تبلیغات و مواعظ یکى از وعاظ اصفهان به نام ملاکاظم دارد که در مواعظ خود علیه حکومتشاهان صفوى سخن رفته و سلطنت را حق پسر شیخ الاسلام دانسته که یکى از منسوبان خاندان سلطنتبود (42) .
از مجموعه مطالب مذکور در دو منبع فوق مىتوان چنین استنباط کرد که صفى اول عمدتا از جانب فرزندان خلیفه سلطان بیمناک بود و یا شاید اخبارى مبنى بر فعالیتهاى سیاسى آنها به گوش صفى اول رسیده بود، لذا جهت پیشگیرى از هرگونه اقدام سیاسى مخالفتآمیز، اقدام به عزل پدر آنها و تبعیدش به قم کرد و سپس فرزندان او را مکحول نمود. بدیهى است اگر چنین احتمال خطر یا تهدیدى از جانب خود خلیفه سلطان مىرفت، صفى اول با توجه به استبداد و خشونتى که از او در تاریخ مىشنایسم به حیات یا لااقل قوه باصره وى هرگز ترحم نمىکرد.
پس از آن که خلیفه سلطان از وزارت معزول شد ناگزیر به اقامت در قم گردید. و در قم پیوسته مشغول تحقیق و مطالعه و تعلیم و تدریس بود. (43) این که وى تا چهزمانى در قم اقامت داشت دقیقا نامشخص است. برخى را عقیده بر آن است که وى در زمان انتصاب مجدد به وزارت همچنان در قم مقیم بود. (44) اما گروهى دیگر بر این باورند که وى پس از مدتى اقامت در قم توسط صفى اول به اصفهان فراخوانده شد و اجازه اقامت در آنجا را یافت و مسافرت حج و سایر سفرهاى خود را نیز در این ایام انجام داد. (45)
خلیفه سلطان مدتى پس از جلوس عباس ثانى و به قتل رسیدن سارو تقى به سال 1055ه.ق.
به پست وزارت عظمى منصوب شد (46) . او در این دوره همچنان پست وزارت را در اختیار داشت تا آن که پس از فتح قندهار به دست عباس ثانى که همراه وى بود در راه بازگشت در ولایت مازنداران دارفانى را بدرود گفت. (47) در مورد تاریخ وفات وى اختلاف نظر وجود دارد. برخى سال وفات وى را 1064 ه، (48) بعضى 1063 ه (49) و عدهاى 1066 ه. ق (50) . نوشتهاند.
به نظر مىرسد قول نویسنده ریاض العلماء و حیاض الفضلاء مبنى بر این که تاریخ فوت خلیفه سلطان سال 1066 ه. ق است صحیحتر باشد. او مىنویسد: در تاریخ فوت او اشتباهى روى داده است، زیرا او بعد از مراجعه از فتح قندهار در شهر اشرف از بلاد مازندران در اوایل دولتشاه عباس دوم درگذشت و این قریب به صحت است که از آن سال تاکنون که سال 1106 ه.ق است پنجاه سال بیش نمىگذرد. (51) پس از فوت خلیفه سلطان نعش او را به روضه مقدسه نجفاشرف حمل و در آنجا به خاک سپردند (52) .
تحصیل و تدریس
خلیفه سلطان یکى از علماى بسیار معروف و دانشمند عصر خویش بود. او از فنون و علوم بهره کلى برده در قواعد اصول دین مبین در نهایت متانت و فطانتبود. (53) او الحق دانشمند نیکواخلاق بود و خلاصه عمر خود را صرف مطالعه و مباحثه نمود. وى در فنون معقول و منقول سرآمد روزگار گردیده بود و در علم حساب مهارت کامل داشت. (54)
او در فنون شاعرى نیز خبره بود (55) نصرآبادى در تذکره خود چند رباعى از او نقل نموده است که به خوبى گویاى تبحر او در شاعرى است. (56) او به گونهاى در شعر و فن آن تبحر داشت که در زمره شاعران عصر خود محسوب مىشد. (57)
خلیفه سلطان به مطالعه کتب سیره و تتبع آثار سلف علاقه خاصى داشت (58) . وى نه تنها فردى بسیار علاقهمند به مطالعه در کلیه زمینههاى علمى بود، بلکه خود، مراحل کلاسیک تحصیل را نیز پیموده بود، او نزد اساتید مطرحى به کسب علوم پرداخته بود. تلمذ عمده او از پدرش بوده است. (59) ولى از اساتید دیگر نیز بهرههاى فراوان برد که از زمره آنها است: حاج محمود الزمانى و حاج حسین الیزدى.
خلیفه سلطان نزد آنها در زمینههاى حکمت، کلام و غیره تلمذ نمود (60) و از آنها اجازت نیز داشت (61) . از اساتید دیگر وى مى توان از شیخ بهائى (62) که از وى نیز اجازت داشت (63) و آقا حسین خوانسارى (64) نام برد.
خلیفه سلطان همانگونه که مراحل تحصیل را طى مى نمود، مقدارى از اوقات خود را به تدریس نیز تخصیص داده بود. او از مدرسان مشهور عصر خود بود نوشتهاند که در درس او دو هزار نفر حاضر مىشدند و هیچ منبر درسى در دوره حیات وى برپا نمىشد مگر آنکه براى او نصب مىگردید. (65)
او تدریس المعالم و شرح اللمعه و مطالب کتبى را که خود، آنها را تصنیف نموده بود به عهده داشت (66) .
او طى تدریس خود شاگردان بسیارى را تربیت نمود که برخى از آنها مشهور گشتند از زمره آنها مىتوان از افراد ذیل نام برد: آقا حسین خوانسارى صاحب مشارق الشموس مولى خلیل قزوینى، میرزا عیسى والد صاحب الریاض، میرعبدالرزاق کاشانى، مولى ابوالخیر محمد تقى انصارى مجلسى (67) صاحب بحارالانوار.
خلیفه سلطان به واسطه عنایتخاصى که به علم و علم آموزى داشت تعدادى مدارس عالى از خود به جاى گذاشت. یکى از آنها مدرسهاى در قزوین بود که خلیفه سلطان نام داشت (68) .
او همچنین داراى کتابخانهاى عالى بود که انواع کتابها در آن وجود داشت و مطالعه کنندگان از هر جانب به سوى او مىآمدند (69) .
او به انگیزه دانش طلبى و یا تمایلات مذهبى دستبه یک سلسله مسافرتهاى طولانى زد: به مصر سفر کرد و با علماى قاهره و غیره هم نشین شد. با پیشواى زیدى آن جا هم ملاقات کرد. دو مرتبه نیز به قسطنطنیه سفر کرد و در آن جا مناظراتى نیز با ابن معود المفتى انجام داد (70) .
اعملکرد خلیفه سلطان
همانگونه که قبلا نیز اشاره شد، پژوهش درباره خلیفه سلطان و به ویژه درباره عملکرد او به علت کمى منابع حتى به قدر لازم مقدور نیست. لذا در این مختصر تلاش شده است هرگونه اطلاعاتى در اینباره که در منابع موجود است آورده شود.
معمولا تعویض یا انتصاب و عزل وزرا، بر آیند مسائل حاد مطروحه در زمینههاى اجتماعى، نظامى و یا مذهبى بوده است. در این دوره نیز انتصاب مجدد خلیفه سلطان به این سمت در همین راستا مىتواند توجیه شود. اما با توجه به کمى منابع و به تبع آن قلت اطلاعات کافى، معضل یا معضلات موجود در جامعه و یا هر یک از ساختارهاى رسمى و عرفى آن که منتهى به انتخاب خاص خلیفه سلطان شد نامعلوم است.
اما با توجه به اطلاعات موجود درباره اعمال او معضل مربوط را تا حدى مىتوان شناخت. با توجه به عملکرد عمده خلیفه سلطان در طى وزارتش که گزارشهاى مربوط به آن در منابع تا اندازهاى موجود است، مىتوان به این نتیجه رسید که عمده معضل اجتماعى عصر مزبور رواج و گسترش مفاسد مختلف اخلاقى و غیره بود که ریشه در ضعف اعتقادهاى مذهبى افراد جامعه داشت. مرگشاه عباس اول که بانى بسیارى از ساختارهاى نسبتا نوین اجتماعى بود و در طول حیات خود به ضوابط و نظم توجه خاصى داشت و شهرت اقتدار او خود یکى از عوامل اجرایى نظم و اخلاق مقبول توسط افراد جامعه بود، استحکام تشکیلات روحانى در دوره مزبور و به علل مختلف همگرایى تشکیلات مزبور با شاه عباس اول در دوره حیات او، همه موجد و مقوم اخلاقیات و نظم لازم در میان افراد جامعه بود. مرگ او و روى کار آمدن صفى اول و عدم پاىبندى استوار او به رعایت جدى شرعیات، آشفتگى و از هم گسیختگى نظم پیشین، همه موجب تقویت و تزاید فساد به معناى اعم آن در میان افراد جامعه گشت.
کنارهگیرى روحانیت در دوره صفى اول از همکارى جدى با دستگاه سیاسى که علل گوناگون داشت، علت و نیز معلول معضل مزبور بود. دوره عباس ثانى را بایستى تا اندازهاى دوره رجعتبه دوره عباس اول دانست.
لذا عباس ثانى مىکوشد نظم را اعاده کند، فساد در زمینه ها و دستگاههاى مختلف را برطرف سازد و خطر احتمالى که از جانب روحانیت متوجه دستگاه بود با نصب یک فقیه و عالم مشهور عصر و مقبول روحانیت و مردم و همچنین منسوب به خاندان صفوى بر طرف سازد.
اقتدار خلیفه سلطان
شناخت میزان اقتدار خلیفه سلطان از اهمیت زیادى برخوردار است چه، با شناخت آن است که مىتوان به میزان دخالت او در انجام بسیارى از امور سیاسى و نظامى دولت پىبرد. چه، هیچگاه در دوره صفویه و قبل یا بعد از آن تا دوره مشروطه هیچ تقسیم قدرت معین و ضابطهمندى بین شاه و وزیر وجود نداشته است و از آن جایى که منابع داخلى، کلیه اعمال صادره از طرف دستگاه سیاسى و رسمى را ناشى از خواست مستقیم شاه دانستهاند لذا تعیین دقیق نقش وزیر در این میان مبهم و نامعلوم استبه ویژه آن که منابع سفرنامهاى کافى در اینباره وجود ندارد.
به اعتقاد اسکندر بیک از آن جایى که وى وزارت را به تنهایى عهده دار بود از شایستگى بالایى نیز برخوردار بود (71) .
و زو رسم وزارت تازه گردید زنام او بلند آوازه گردید (72)
به نظر مىرسد که خلیفه سلطان به واسطه موقعیت روحانى و معنوى که داشت در صورت داشتن ایدههاى مستقل سیاسى و توانایى شخصیتى مىتوانست از وزراى قدرتمند صفوى بوده باشد. ما این را از رویائى که شاه عباس ثانى دیده بود و نگارنده عباسنامه آن را از زبان شاه نقل مىکند مىتوان فهمید. خلاصه آن رویا این است:
شاه عباس روزى در خواب مىبیند که به اتفاق خلیفه سلطان به در اتاقى که حضرت على(ع) درآن قرار داشت مىرود. خلیفه سلطان اجازه دخول مىیابد و شاه منتظر اجازه دخول بر آستانه درب مىایستد (73) . از این رویا که منقول از خود شاه استبه میزان اعتبار معنوى خلیفهسلطان در نزد شاه مىتوان پىبرد. باید در نظر داشت که شاه عباس ثانى خود نیز داراى شخصیت نسبتا مقتدرى بود، لذا امکان جولان سیاسى زیادى را به اغیار نمىداد.
در عباسنامه آمده است: از آن جا که حضرت ایران مدارى خداوندگارى [خلیفه سلطان]از کلیات و جزئیات امور ارتکاب امرى بىعرض اعلىحضرت ظل اللهى نمىنمودند، پیوسته در دادگاه اقبال که مرجع پادشاهان هفت اقلیم و موطن صاحبان ناز و نعیم است مىبودند. (74)
از مطالب خلاصه السیر نیز استنباط مىشود که خلیفه سلطان در زمان شاه صفى از قدرت چندانى در اداره امور برخوردار نبوده بلکه شرط اجراى نظراتش منوط به طرح آن نزد شاه و اخذ موافقتشاه در اجراى آن بوده است. (75)
بنابراین دیده مىشود که خلیفه سلطان علىرغم موقعیتبرجسته معنوى و روحانى که داشتبه علل گوناگون به ویژه در دورههاى عباس اول و صفى اول از قدرت زیادى برخوردار نبود. یک نگاه کلى به کیفیت وزارت وزراى شاهان صفوى از عباس اول به بعد تازمان شاه سلیمان به یک فرایند تقریبا آشکار در قدرت فراینده وزرا مىتوان پىبرد. به نظر مىرسد که مراحل وزارت خلیفه سلطان، به ویژه در دوره عباس ثانى، یکى از حلقههاى گذار از مرحله نه چندان قوى موقعیت وزیر در دوره عباس اول که در راس وزراى قدرتمند آن عصر حاتم بیک اردوبادى (1019 1000 ه .ق) قرار داشت و مرحله بسیار قدرتمند موقعیت وزیر در دوره شاه سلیمان که در راس وزراى قدرتمند آن عصر، شیخ علیخان زنگنه (1100 1080 ق) قرار داشت، بوده باشد.
به نظر مىرسد با توجه به نفوذ معنوى زیاد و قدرت اجرایى نسبتا زیاد، او مىتوانست نه تنها مجرى خوبى در اجراى فرامین شاه باشد، بلکه خود مى توانستبانى بسیارى از سیاستهاى داخلى و یا شاید خارجى بوده باشد که شاه تنها مىتوانست موافقتخود را با آنها اعلام نماید همانگونه که وى نیز در بسیارى موارد حتى چنانچه مخالف میل خود باشد با فرامین شاه موافقت مىکرد و اجراى آن را امضا مىنمود. به اعتقاد نگارنده ادوار وزارت وى به ویژه در دوره عباس ثانى شاهد نوعى توازن قوا در رابطه با خلیفه سلطان و شاه است. البته این معنا تعیین این که هر کدام از سیاستهاى داخلى و یا خارجى از کدامیک از آن دو نفر ناشى شده است را مشکل مىنماید.
آن چه از سیاستهاى اجرایى و داخلى که به یقین مى توان منشا آنها را به خلیفه سلطان منتسب ساخت، سیاستهاى مبارزه آمیز با جریانهاى فساد موجود در اخلاقیات و دستگاه ادارى عصر مىباشد. او مىکوشید که موقعیت علماى عصر را تقویت و با انحرافات مذهبى مبارزه کند و در تقویتشرع راستین بکوشد. (76) خلیفه سلطان کوشید نوشیدن شراب را در کلیه قهوهخانهها و در ملاء عام تحریم نماید. بدین منظور فرمانى را در این جهت از شاه گرفت (77) . او مقرراتى علیه زنان [فاسد] وضع کرد واز عرضه علنى آنان در کوى و برزن و حضور بلا احضار معروفهها جلوگیرى به عمل آورد (78) خلیفه سلطان به قدرى در منع فساد اخلاقى و جنسى اصرار داشت که حتى اخذ مالیات از بیت اللطفها را منع کرد (79) . چه، اخذ رسمى مالیات از آنها مفهوم تایید صنف مزبور را داشت. او در این راستا عوامل فساد را به شدت مجازات مىکرد، چنان که به دستور وى زنى را که دختران خود را به فحشا وادار مىکرد از بالاى برجى به زمین انداختند و گوشتش را به سگان دادند (80) . اما آن چه که براى وى از اهمیتبسیارى برخوردار بود ممانعت از شراب خوارى مردم بود و پیوسته در این زمینه دستوراتى را صادر مى نمود. (81) چرا که او شرب مسکرات را علت العلل دیگر حرکات زشت و شنیع مىدانست. لذا براى مرتکبین این گناهان مجازاتهاى هولناکى قائل مىشد (82) .
بدیهى استبا توجه به رواج گسترده شراب خوارى در دستگاه حاکمه و نیز در سطح جامعه به ویژه در قهوهخانهها، مبارزه با این پدیده قطعا مشکلات فراوانى در پى داشت و مقاومتهاى زیادى را مىتوانستبه دنبال آورد. بنابراین تلاشهاى زیادى مىشد که فرامینى از شاه در مقابل این دستورها اخذ نمایند. اما از آن جایى که عباس ثانى به مقام و موقعیت مذهبى خلیفه سلطان احترام زیادى مىگذاشت، طبعا اخذ چنین دستوراتى از شاه عباس که حتما از اینچنین دستورها خلیفه سلطان نیز حمایت مىکرد به سادگى ممکن نبود. لذا کوشیده مىشد که اینگونه فرامین به هنگامى که شاه در حال مستى و یا عیشى و عشرت است از او بگیرند چنان که در یک مورد چنین کارى را انجام دادند و توانستند فرمانى از شاه عباس بگیرند که به حکم آن قهوهخانهها مى توانند خوب رویان را در قهوهخانه ها به کارگیرند. (83)
اما چندى نگذشت که خلیفه سلطان شاه را از آن فرمان پشیمان نمود و مانع اجراى آن گردید. (84)
یکى دیگر از عملکردهاى خلیفه سلطان در طى وزارت خود نصب افراد عالم و با سواد در مناصب مهم ادارى کشور بود. بدیهى استخلیفهسلطان که فقیهى شایسته و با معلومات بود و در راس امور اجرایى نیز قرار رفتبود تلاش کند تا افرادى همچون خود را مقام و منصب دهد. جالب آن که در میان افراد مزبور که بعضا یا شاید اکثرا افراد صاحب اندیشه بهویژه در زمینههاى سیاسى بودند افرادى دیده مىشوند که لا اقل از عناوین آثارشان نمىتوان به چندان تاییدى نسبتبه نظام حکومتى وقت پى برد. چنان که خلیفه سلطان اقدام به انتصاب عالمى به عنوان شیخ الاسلام اصفهان مىنماید که رسالهاى نیز در حرمت اقامه جمعه در عصر غیبت نوشته بود. (85)
از علماى دیگرى که صاحب اندیشه سیاسى بود و توسط خلیفه سلطان متصدى منصب اجرایى گردید، صاحب آثارى نظیر رساله فى تحریم التتن و جواب مفتى الروم در امامت عظمى و غیره مىباشد که به عنوان قاضى اصفهان منصوب شد. (86)
فرد دیگرى که از افراد برجسته علمى و ادبى بود و توسط خلیفه سلطان در خدمت دستگاه حاکمه قرار گرفت میرزا محمد طاهر وحید قزوینى است که از شاعران و منشیان معروف عصر صفوى بود. وى توسط خلیفه سلطان به منصب واقعه نویسى منصوب گردید. از وى آثار ادبى و تاریخى مهمى به جا مانده است. (87) خلیفه سلطان نه تنها از اینگونه افراد ادیب و شایسته حمایت مىکرد و مناصب مهمى را به آن ها مى داد، بلکه ادبیان و شاعران را از بخششها و صلههاى خود محروم نمىساخت. (88)
از آن جایى که خلیفه سلطان فردى عالم و روحانى بود شاید تصور این که وى در امور نظامى و یا لشکرى نیز نقشى داشته باشد عجیب جلوه کند. اما از مطالب نوشته شده در عباسنامه فهمیده مىشود که خلیفه سلطان نقش موثرى در قضیه فتح قندهار داشته (89) و اینباور در فرد ایجاد مىشود که شاید انتصاب خلیفهسلطان به وزارت با قضیه فتح قندهار ارتباط داشته باشد. این باور وقتى قوت مىگیرد که رویاى منقول از شاه عباس ثانى مطالعه شود. در این رویا شاه عباس از طریق خلیفهسلطان از حضرت على(ع) فرمان مىگیرد جهت نجات شیعیان قندهار آن شهر را فتح نماید. (90)
تالیفات خلیفه سلطان
در تاریخ ایران تعداد وزرایى که آثار تالیفى و یا ترجمهاى از خود به جاى گذاشته باشند اندک هستند. در میان وزراى مزبور خواجه نصیرالدین طوسى وزیرهلاکوخان مغول، برجستهتر مى نماید. اما از وزراى دوره صفویه که آثار مکتوب از خود به جاى گذاشته باشند، خلیفه سلطان بیشتر چهره نموده است. اگر چه دوره صفویه شاهد تعدادى وزارى خوب و کاردان نظیر شیخعلى خان زنگنه بوده است اما هیچکدام همچون خلیفه سلطان عالم ودانشمند نبودهاند. خلیفه سلطان آثار زیادى در زمینههاى فقه، کلام، اصول و غیره از خود به جاى گذاشت. (91) به نظر مىرسد که تالیفات او بیانگر نکات تازه و بدیعى در عصر خود بوده است. چه، یکى از نویسندگان عصر صفوى تالیفات او را مشهور بین اهل علم مىداند. (92) نویسنده عیان الشیعه اسامى تالیفات او را 25 عنوان نگاشته است که البته تعداد اندکى از آنها اکنون موجود مىباشند. عناوین تالیفات او به شرح ذیل مىباشند. (93)
در علم کلام: از حاشیه على الحاشیه القدیمه الحلالیه على الشرح الجدیداللتجرید 2- حاشیه على حاشیه الخفرى الاهیات التجرید 3- حاشیه على معالم الاصول 4- حاشیه زبده الاصول شیخ بهائى.5- حاشیه على شرح المختصر العضدى
در فقه:6- حاشیه على شرح اللمعه على الطهاره 7- حاشیه على مختلف العلامه 8- حاشیه على قواعد العلامه 9- حاشیه على الشرایع 10- رساله در آداب حج.
حدیث :11- حاشیه بر کافى 12- حاشیه بر بعضى ابواب الفقیه 13- حاشیه بر تهذیب شیخ طوسى 14- حاشیه بر استبصار 15- حاشیه على شرح الاربعین.
ادعیه و اعمال:18- حاشیه بر مفتاح الفلاح.
منطق:19- حاشیه بر شرح الشمسیه 20- حاشیه بر شرح المطالع.
حساب:21- حاشیه بر خلاصه الحساب بهائى.
اخلاق:22- توضیح الاخلاق نصیر طوسى به فارسى که آن را به امر شاه صفى اول تالیف کرده.
مناظره و جدل:23- رساله مناظرات با شیخ ابى مسعود در قسطنطنیه.
انواع علوم:24- رساله انموذج العلوم.
شعر:25- دیوان شعر او به فارسى در حدود ده هزار بیت.
در میان آثار مزبور دو اثر مشهورتر از همه است و بسیارى از منابع بدان اشاره کردهاند (94) و اکنون نیز موجودند:
یکى حاشیه على معالم الاصول است که متن آن عربى و در اصول فقه نگاشته شده است دوم کتاب حاشیه على الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه است. از کتاب نخست چاپهاى متعددى انجام گرفته است که اغلب آنها سنگى است (95) . یکى از این چاپها در الذریعه نیز معرفى شده است (96) . از حاشیه مزبور نسخ خطى متعددى در دست است که بیشترین آنها در کتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مىشود (97) نسخههاى خطى دیگراز این کتاب در کتاب خانه هاى آستان مقدس حضرت معصومه(س)، کتابخانه عمومى آیه الله گلپایگانى، کتابخانه مرعشى و کتابخانه الهیات دانشگاه مشهد نگهدارى مىشود (98) .
کتاب دوم (حاشیه على الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه) نیز مشهور است.
این شرح با عناوین قوله قوله بر الروضه البهیه شیهد ثانى نگاشته شده است.
یکى از نسخ خطى این اثر در کتابخانه مرعشى نگهدارى مىشود که 256 صفحه دارد و به تاریخ 1077 ه .ق کتابتشده است.(اثر مزبور را نگارنده خود دیده است).
از نسخ خطى دیگر خلیفه سلطان که اکنون موجود است و در کتابخانه مرعشى نگهدارى مىشود (99) با عنوان حاشیه حاشیه الخضرى على شرح التجرید مىباشد که کتابى عربى و در زمینه کلام است. این اثر 64 صفحه است و تاریخ کتابت آن 1123 ه . ق مى باشد.
از این اثر نسخه دیگرى نیز در کتابخانه عموم آستان مقدس حضرت معصومه نگهدارى مىشود. (100)
یکى دیگر از نسخ خطى خلیفه سلطان را که نگارنده از نزدیک دیده است، کتابى است تحت عنوان انموذج العلوم که در کتابخانه مرعشى نگهدارى مىشود. این اثر در یک مجموعه به چاپ رسیده است. و در آن بیست مسئله و پاسخ آنها که قبلا از طرف صاحبنظران مطرح شده بود توسط خلیفه سلطان مجددا طرح و به آنها پاسخ گفته است.
بسیارى از مسائل طرح شده مربوط به منطق و اصول است که در میان آن چند مسئله نیز وجود دارد که از لحاظ شناخت اندیشههاى سیاسى او جالب است. از زمره آنها:
بحث درباره وجوب عینى یا کفائى امر به معروف و نهى از منکر، بحث در مورد یارى رساندن به ظالمین و بحث در مورد اجماع است.
نسخه خطى دیگرى که نگارنده آن را در کتابخانه مرعشى دیده است، اثرى استبا نام حاشیه شرح العضدى على مختصر ابن الحاجب که در مورد اصول فقه و به عربى است.
این اثر حاشیه استدلالى مفصلى استبا عناوین قوله اقول بر شرح قاضى عضدالدین ایجى بر مختصر ابىالحاجب. نسخه مورد نظر در دو نسخه و در یک مجموعه آورده شده است.
نسخه اول آن در 248 صفحه بر سال 1085 کتابتشده است و نسخه دوم آن در آخر مجموعه مزبور آمده است که ناقص است. از این اثر خطى نسخهاى نیز در کتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مىشود. (101)
یکى از نسخههاى خطى خلیفه سلطان کتابى استبا عنوان توضیح الاخلاق که دستکارى شده کتاب اخلاق ناصرى خواجهنصیر است که خلیفه سلطان آن را به دستور شاه صفى نگاشت (102) . از این اثر نسخههاى خطى متعددى در کتابخانههاى مجلس، حقوق و ملک وجود دارد. (103)
از خلیفه سلطان اثر خطى دیگرى نیز در موضوع قواعد و تجوید (104) و همچنین اثرى ترجمهاى (105) در دست است که بیانگر تنوع آثار وى است.
خلیفه سلطان علاوه بر آن که خود نویسندهاى قادر بود در طول وزارت خود نیز از علما و نویسندگان در فنون مختلف حمایت مىکرد. لذا بسیارى از علماى عصر کتابهاى خود را به نام خلیفه سلطان نگاشتند و از این طریق کمکمالى به دست آوردند. یکى از علماى مزبور، رضىالدین محمد بن محمد شفیع اصفهانى است که اثر ادبى خود را تحت عنوان مطلع که داراى نثرى استوار و منشیانه و در باب عروض وقافیه استبه خلیفه سلطان تقدیم داشته است (106) . نسخهاى از این اثر اکنون در کتابخانهعمومى آستان قدس رضوى نگهدارى مىشود. (107)
اخلاق خلیفه سلطان:
همانگونه که اجداد علاء الدین حسین معروف به خلیفه سلطان بعضا داراى پایگاههاى شامخى در علم و قاهتبودند، برخى اخلاف وى نیز از همان موقعیتبرخوردار شدند.
خلیفه سلطان چهار پسر داشت که هر کدام عالم عصر خود بودند (108) . آنها همه داراى مقام اجتهاد و استنباط بودند (109) . اسامى آنها راخاتون آبادى بدین شرح مى نگارد:
نواب میرزا ابراهیم، نواب میرسید على جد سادات مرعشیه تبریز، تهران، کرمان و اصفهان، نواب میرزا رفیع الدین محمد و نواب میر سید حسن. این چهار پسر همه صبیه زادگان شاه عباس اول بودند و به همین جهت آنها را نواب مى خواندند. (110)
آنها همه در زمان صفى اول و حتى به قولى عباس اول نیز مکحول شدند. (111)
در میان فرزندان ذکور خلیفه سلطان، نواب میرزا ابراهیم از شهرت بیشترى برخوردار بوده است او در سال 1033 ه. ق متولد شد و پس از سى سال عمر، در سال 1098 ه. ق درگذشت. (112)
وى از افاضل عصر خود و عالم به تفسیر و حدیث و فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب و رجال بود و در هر کدام از موارد مزبور داراى تالیفاتى بود (113) .گفته مىشودوى در زمان صفى اول مکحول گشت و در همان حال نابینایى تحصیل علم کرده و تمامى علوم مزبور را فرا گرفت. (114) از تالیفات او مى توان موارد ذیل را نام برد:
حاشیه مدونه على شرح اللمعه و حواشى متفرقه على کتاب المدارک (115)
فرزند دیگر او میرزا حسن پدر عالم معروف عصرش یعنى میرزا باقر معمر بود که حیات وى تا زمان نادر (مرگ 1160ه . ق) دوام داشت. و در زمان شاه سلطان حسین جزو صدور بود. پسر دیگرش میرزا على بود که ذریه او تا حال باقى است و مجتهد معروف مرحوم سید شهاب الدین مرعشى از اخلاف اوست. (116)
خلاصه
در دوره صفویه وزراى برجسته و مهمى ظهور کردند که هر یک از آنها از منظر خاصى جالب توجه بودند. جنبههاى اقتصادى و مالى، دو جنبه تعیین کننده در انتخاب یا عزل وزرا بوده است. اغلب وزراى دوره صفویه به واسطه بحرانهاى مالى تعویض مىشدند، اما خلیفه سلطان وضعیتى متفاوت داشت. از آن جائى که خلیفه سلطان فردى مذهبى و بلکه فقیه و عالم بود متناسب با استعداد و آموزههایش مى توانست کلیدى براى حل معضلات سیاسى و اجتماعى عصرش باشد.
خلیفه سلطان از سادات معروف عصر خود بود که موقعیتى نکسکبىاش اهمیتى خاص به او بخشیده. و تعلیمات معنوى و تالیفات عدیدهاش بر اهمیت مزبور افزوده بود. این اهمیت مزبور به همراه انتساب سببىاش با خاندان سلطنت و دیدگاه سیاسى مساعدش نسبتبه حکومت و نیز معضلات خاص عصرش منجر به انتخاب او به مقام وزارت گشت.
این عوامل به ویژه در انتخاب مجددش یعنى در زمان عباس ثانى از اهمیتبیشترى برخوردار بود. وى در دوره مزبور کوشید تا با گماردن افراد شایسته و معتقد در پستهاى مهم، بر فساد معمول و رایج در جامعه و دستگاههاى رسمى غلبه کند. عدم عزل وى در زمان عباس ثانى شاید گویاى کامیابى او در ماموریتش باشد.
دوره وزارت وى به لحاظ قدرت و اقتدار و اختیار به ویژه در دوره شاه عباس دوم، دوره گذار از مرحله ضعف اقتدار وزیر به مرحله قوت آن مىباشد. بنابراین دوره وزارت وى دوره تعادل و توازن قوا بین شاه و وزیر است. اما وى بر خلاف وزراى دیگر از نفوذ معنوى خاصى برخوردار بود.
بنابراین بایستى گفت پذیرش وزارت از طرف وى نه تنها بیانگر عدم مخالفت وى با دستگاه رسمى حاکمه است، بلکه عاملى در استحکام مقام و موقعیتشاهان صفوى است.
البته این استنباطى است کلى از عملکرد او که مطالعه آثار به جاماندهاش نیز شاید موید این دعوا باشد.
پىنوشتها:
1. نک: اسکندر بیک ترکمان (منشى)، تاریخ عالم آراى عباسى، به کوشش ایرج افشار (موسسه مطبوعاتى امیرکبیر با شرکت کتابفروشى تایید اصفهان) ج2، ص1040 میرزا عبدالله افندى الاصبهانى تعلقیه املالآمل (تدوین و تحقیق) السید احمد الحسینى (طبع باعتناء) محمود مرعشى قم: الخیام، 1410 ه . ق، ص135 میزرا محمد على، ریحانه الادب، (چاپ دوم: کتابفروشى خیام، چاپخانه شفق) ج3، ص56.
2. تذکره نصر آبادى میرزا محمد طاهر نصر آبادى (تصحیح و مقابله) وحید دستگردى (کتابفروشى فروغى) ص15.
3. تعلیقه اکمل الآمل، ص135.
4. تاریخ عالم آراى عباسى، ج2، ص1040.
5. همان.
6. تاریخ عالم آراى عباسى، ج2، ص928 در کتاب تعلیقه امل الامل آمده است: امیر نظام الدین فرزند امیر قوام الدین بود. (ص135)اگر چنین باشد،امیرنظام الدین برادر جد وى خواهد بود.
7. طبقات الاعلام الشیعه علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى، تحقیق على نقى منزوى (موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان) ج5، ص168 سید محسن امین، اعیان الشیعه، (دارالمعارف اللمطبوعات بیروت، 1403 ق 1983م) المجلد السادس، ص164.
8. ریحانه الادب، ج3، ص56.
9. تاریخ عالم آراى عباسى، ص1040.
10. همان، ص928.
11. همان، ص1040.
12. همان، ص928.
13. همان.
14. همان، ص929.
15. تاریخ عالم آراى عباسى، ج2، ص1041.
16. محمد معصوم بن خواجگى اصفهانى خلاصه السیر.
17. تذکره نصر آبادى، ص16.
18. تاریخ عالم آراى عباس، ص1091.
19. تعلیقه امل الامل، ص134.
20. وقایع السنین والاعوام، ص583.
21. ریحانه الادب، ج3، ص56.
22. همان.
23. میرزا محمد معصوم، تاریخ سلاطین صفویه، (سعى و اهتمام) سید امیر حسن عابدى (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1351) ص57 58. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى اسکندر بیک ترکمان (تصحیح) سهیلى خوانسارى (تهران: چاپخانه اسلامیه، 1317) ص89. تاریخ عالم آراى عباسى، ص1013. در وقایع السنین والاعوام تاریخ ازدواج 1018 ق آمده است. نک: ص501.
24. اعیان الشیعه، ج6، ص164 زندگانى شاه عباس اول، نصرالله فلسفى (انتشارات کیهان، 1334) ج2، ص200.
25. تاریخ عالم آراى عباسى، ص1013.
26. نک: همان. تاریخ سلاطین صفویه، ص ص 8 57. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، همان، ص89 طبقات الاعلام الشیعه، شیخ آغا بزرگ تهرانى، (تحقیق)على نقى منزوى (موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان) ج5، ص 9 16.اعیان الشیعه، ج6، ص164 میرزا محمد باقر الموسوى الخوانسارى،ریاض العلما و حیاض الفضلا، (قم مکتبه اسماعیلیان، 1390 ق). جزء الثانى، ص55.
27. ریاض العلما وحیاض الفضلا، الجز الثانى، ص55 تاریخ سلاطین صفویه، ص58.تاریخ عالم آراى عباسى، ص1013.
28. طبقات اعلام الشیعه، مجلد5، ص16 تاریخ سلاطین صفویه، ص ص 8 57.
29. همان.
30. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص89.
31. ریحانه الادب، ج3، ص56 ریاض العلما وحیاض الفضلا جزو الثانى، صص 52 53اعیان الشیعه، مجلد 6، ص164.
32. خلاصه السیر، ص126. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص89.
33. ریاض العلما وحیاض الفضلا، جزء الثانى، ص52 طبقات اعلام الشیعه، مجلد 5، ص169 فواید الصفویه، ابوالحسن قزوینى، (تصحیح) مریم میراحمدى (تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات، 1367) ص52 خلاصه السیر ص126. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى ص90. اعیان الشیعه، مجلد 6، ص16.
34. فواید الصفویه، ص52 ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص260.
35. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص260.
36. تاریخ عالم آراى عباسى به نقل از اعیان الشیعه مجلد6، ص16.
37. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص89.
38. زندگانى شاه عباس اول، ج2، ص200.
39. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص89.
40. همان.
41. خلاصه السیر، همان، ص126.
42. سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسى (امیرکبیر 1336) ج5، ص 17 216.
43. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص260. ریاض العلما وحیاض الفضلا، میرزا عبدالله افندى الاصبهانى، تحقیق سید احمد الحسینى، به اهتمام محمود مرعشى (قم:مطبعه الخیام، 1401 ق) ص52.
44. طبقات اعلام الشیعه، مجلد 5، ص169.
45. اعیان الشیعه، مجلد السادس، ص165 ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، جز الثانى، ص52. ریحانه الادب، ج3، ص56.
46. عباسنامه، محمد طاهر وحید قزوینى، به تصحیح و تحشیه ابراهیم دهگان (کتابفروشى داورى اراک، 1329) ص 7 و 65 فهرس التواریخ، رضا قلى خان هدایت، بهتصحیح و تحشیه عبدالحسین نوائى میر هاشم محدث (پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373) ص233 وقایع السنین والاعوام، ص515 طبقات اعلام الشیعه، مجلد5، ص169 ریاض العلما وحیاض الفضلا، ج2، ص52.
47. وقایع السنین والاعوام، ص 15 519.
48. نک: وقایع السنین والاعوام، ص 15 و 519 ریحانه الادب، ج3، ص57.
49. فواید الصفویه، ابوالحسن قزوینى (تصحیح) مریم میر احمدى (موسسه مطالعات و تحقیقات، 1367).
50. سلافه العصر به نقل از ریاض العلما وحیاض الفضلا، جزء الثانى، ص54.
51. ریاض العلما وحیاض الفضلا، جز الثانى، ص54.
52. فواید الصفویه، ص68 وقایع السنین والاعوام، ص519.
53. تذکره نصر آبادى، ص15.
54. تاریخ عالم آراى عباسى، ج2، ص1091.
55. ریاض العلما و حیاض الفضلا، ج3، ص52.
56. افسوس که عمر گشتبیهوده تلف دنیابه تعب گذشت و دین رفت زکف رنجید خدا و خلق راضى نشد ضایع کریم پاره آب و علف میکوش که کیسه تو بى زر باشد تا در دو جهان عیش تو خوشتر باشد درهم چه کنى کزان تو درهم باشى دنیا چه مى کنى که دین بر باشد نک: تذکره نصر آبادى، ص15.
57. لغتنامه دهخدا، حرف خ.
58. عباسنامه، ص8.
59. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص53 ریحانه الادب، ج3، ص56.
60. روضات الجنات فى احوال العلماء والسادات، المیرزا محمد باقر الموسوى الخوانسارى (مکتبه اسماعیلیان، 1390) ج3، ص269ریاض العلما وحیاض الفضلا، جزء الثانى ص53.
61. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص53.
62. ریحانه الادب، ج3، ص56.
63. اعیان الشیعه، ج6، ص165.
64. طبقات اعلام الشیعه، مجلد5، ص169.
65. اعیان الشیعه، مجلد السادس، ص165.
66. سید حسن صدر، تکمله امل الآمل (تحقیق) السید احمد الحسینى (قم، نشر مکتبه آیه الله مرعشى، 1406 ق) ص144.
67. اعیان الشیعه، ج6، ص165.
68. مسعود نوربخشى، با کاروان تاریخ، (نشر ایرانشهر 1370) ص383.
69. اعیان الشیعه، مجلد السادس، ص165.
70. همان.
71. نک: تاریخ عالم آراى عباسى، ج2، ص10.
72. همان.
73. نک: عباسنامه، ص89.
74. همان، ص8.
75. خلاصه السیر، ص40.
76. نک: عباسنامه، ص70.
77. همان.
78. شاردن، ج2، ص333.
79. خلاصه التواریخ و تاریخ ملاکمال بى نام تصحیح ابراهیم دهگان (اراک، 1334ش)ص102.
80. شاردن، ج2، ص333.
81.تاریخ، صفویان، خلاصه التواریخ تاریخ ملاکمال، ص102.
82. شاردن، ج2، ص333.
83. بحر الفواید و عقد الفراید (نسخه خطى)، به نقل از رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفویه، ص41.
84. همان.
85. ریاض العلما وحیاض الفضلا، ج4، ص272.
86. روضات الجنات فى احوال العلما و السادات، ج4، ص384.
87. تاریخ ادبیات در ایران، ج5، بخش2، ص1347.
88. همان، ص1083.
89. عباسنامه، ص107.
90. همان، ص89.
91. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص53.
92. وقایع السنین والاعوام، ص519.
93. اعیان الشیعه، ج6، ص165.
94. وقایع السنین والاعوام، ص583 ریاض العلما وحیاض الفضلا، ج2، ص53 طرایق الحقایق، ج، ص267 طبقات اعلام الشیعه، ج5، ص169 اعیان الشیعه ج6، ص164.
95. نک: فهرست کتابهاى چاپى عربى، خانبابا مشار، (چاپ رنگین، 1364).
96. الذریعه الى تصانیف الشیعه، الجزء السادس، ص206.
97. فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، محمد آصف فکرت، (کتابخانه مرکز آستان قدس رضوى، 1369) ص201.
98. سید حسن نقیبى، فهرست نسخههاى خطى کتابخانه آستان مقدس حضرت معصومه، (زائر 1375) ج1، ص143 فهرست نسخههاى خطى کتابخانه عمومى گلپایگانى (قم: چاپ خیام،1357) ج1، ص204 فهرست نسخههاى خطى کتابخانه مرعشى با کد 36
فهرست نسخههاى خطىالهیات مشهد، محمود فاضل (دانشگاه مشهد، 2535)1376، ص93.
99. با کد 34 و 5165.
100. فهرست نسخههاى خطى آستانه مقدسه حضرت معصومه (س)، ج1، ص109.
101. فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، ص201.
102. تاریخ ادبیات در ایران، ج5، بخش 3، ص1496.
103. نک: فهرست نسخههاى خطى فارسى، احمد منزوى (تهران، موسسه فرهنگى منطقهاى، 1349) ج2، ص1586.
104. فهرست نسخههاى خطى کتابخانه آیه الله فاضل تهرانى، ج1، ص200.
105. ترجمه تقویم البلدان فهرست ملک، ج2، ص129.
106. نک: تاریخ ادبیات در ایران ج5، بخش 1، ص404.
107. فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، ص528.
108. وقایع السنین والاعوام، ص519.
109. ریحانه الادب، ج3، ص57.
110. وقایع السنین والاعوام، ص584.
111. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص53.
112. محمدبن على الاردبیلى الغروى الحائرى، جامع الرواه، ج1، ص28.
113. همان.
114. الشیخ عبدالنبى القزوینى، تتمیم امل الآمل ص50، وقایع السنین والاعوام، ص584.
115. تتمیم اکمل الآمل، ص79 طبقات اعلام الشیعه، ج5، ص169.
116. نک: پانویس مرحوم مرعشى در وقایع السنین والاعوام، ص519 طبقات اعلام الشیعه، ج5، ص169.
این پدیده یکى از عوامل استحکام واستمرار دولت صفوى بود،زیرادرهنگام بروزبحرانها یا مشکلات خاص وزراى اعظم که بعد از شاه عباس اول نقش عمده و اساسى را در حل این معضلات داشتند، به تناوب و تناسب از میان خاستگاههاو اصناف مزبور انتخاب مى شدند انتخاب خلیفه سلطان به وزارت نیز در همین راستا قابل تبین است .
شرح حال
علاء الدین سید حسین بن رفیع الدین یکى از سادات و فقهاى شهیر عصر شاه عباس اول بود.وى از جانب پدر با 29 واسطه نسب خود را به حضرت على بن الحسین(ع)مىرساند. (1)
از جانب مادر از سادات شهرستان بود. (2) اسلاف پدرى خلیفه سلطان پیوسته از سادات مازندران بودند. (3) اما پدرش رفیع الدین جزو سادات معروف اصفهان بود (4) اینکه نسل چندم از اسلاف وى در اصفهان متوطن گشته و به سادات این شهر معروف گشتند.
دقیفا معلوم نیست اما اسکندر بیک مى نویسد:[میرزا رفیع الدین محمد که پدر خلیفه سلطان است ] ابا عن جد در دارالملک صفاهان [صاحب] املاک و رقبات بودهاند . (5)
و در جاى دیگر مى نویسد: امیر نظام الدین نامى از اجداد ایشان از حوادث ایام به صفاهان آمده بود. (6)
سید حسین معروف به خلیفه سلطان در سال 1001 ه.ق (7) و در شهر اصفهان (8) متولد شد بسیارى از اسلاف وى از بزرگان مذهبى و سیاسى ازمنه متفاوت بودند.اسلاف متاخر وى پیوسته به سادات خلیفه مشهور بودند. (9) جد او ازعلماى متبحر زمان خود بود (10) و پدرش رفیع الدین "الحق" به وفور فضل و کمال موصوف و ذات ملک صفاتش به سلامت نفس و حقانیت و خیر اندیشى معروف بود. وى سیدى فاضل ، سلیم النفس ،ملک خصال وازعلوم معقول و منقول بهرهور و آگاه بود (11) او بعد از فوت قاضى سلطان که منصب صدارت داشتبه سال 1026ه.ق از طرف عباس اول به منصب مزبور منصوب شد (12) و مستقلا به تمشیت امر صدارت پرداخت (13) و رتبه مصاهرت و مهردارى توقیعات مبارکه حضرات چهاره معصوم ، که به میرزا رضى تعلق داشتبه وى محول گشت (14) او در ایام تصدى منصب مزبور در کمال دیانت و بى طمعى و حقانبت و پرهیزکارى سلوک مى نمود و الحق مسند صدارت را ازین صفات حسنه زینت افزود (15) او از زمره کسانى بود که پس از وفت عباس اول در مازندارن و حمل جنازه او به کاشان در راس تدفین و تکفین کنندگان وى بود (16) رفیع الدین سرانجام در زمان صفى از صدارت معزول شد و پس از مدتى درگذشت (17)
در مورد کیفیت رشد و نمو و تربیتخلیفه سلطان در ایام صباوت و نوجوانى اطلاعاتى در دست نیست، اما با توجه به اسلاف گرانقدرش و نیز توصیفاتى که از خصوصیات وى به عمل آمده است مى توان به دقت والدین او در تربیت وى پى برد.
اسکندر بیک در مورد خصوصیات اخلاقى او مى نویسد: در حسن اخلاق و اوصاف خمیدهاش از خوض رود اندکى از بسیار در دیباچه اظهار نمى توان نهاد ریاض آمال ارباب قلم و اصحاب فضل و کمال از رشحات کلک گهربارش مخضر و شاداب است و ارباب قابلیت و استعداد در ظل رافت و امتنان آن صاحب دولت مسرور و کامیاب (18)
در مورد این که چرا به وى خلیفه سلطان مى گفتند اقول متفاوت است . نویسندهاى این انتساب را از آن جهت مى داند که جدش امیر علاءالدین [سلفپنجم او]از خلفاى صوفى بر طریقتسلسه متصوفه صفویه بود. این نویسنده مى نویسد.
او هم چنین سلطان اصفهان (یعنى حاکم آن جا)شد..لذاعلاء الدین خلیفه سلطان بود (19) این لفب به نوهاش امیر سید على منتقل شد (20) و هم چنان در این خاندان تداوم یافت تا به علاء الدین حسین رسید . البته منبعى دیگر این لقب را از آن روى مىداند که وى (علاء الدین حسین) وزارت بعضى از سلاطین صفویه را به عهده داشت (21) . استدلال نخستبه نظر معقول و مقبولتر است تا دیگرى، چه وزراى دیگرى نیز وجود داشتند که وزیر چند پادشاه صفوى بودند ولى به این لقب مشهور نگشتند.
سلطان العلماء و علاء الدین از القاب دیگر خلیفه سلطان بودند، (22) ولى از اشتهار نسبتا کمترى برخوردار بودند.
خلیفه سلطان عمر زیادى را در خدمت امور دیوانى و مذهبى گذرانید و به طور ناپیوسته وزارت سه پادشاه، عباس اول، صفى اول و عباس ثانى را به عهده داشت و آثار شایستهاى در طول این مدت طولانى از وى چه در زمینه اداره کشور و چه در زمینههاى علمى و مذهبى. به ظهور رسید که متاسفانه کم و کیف همه آثار مزبور به طور کامل به ما نرسیده است.
وزارت خلیفه سلطان
خلیفه سلطان قبل از آن که از طرف شاه عباس اول به وزارت عظمى تعیین گردد عالم و فقیهى خبیر و مشهور در میان اهل علم بود. شاه عباس قبل از آن که او را به وزارت خود برگزیند به دامادى خود انتخاب نموده بود. (23) چه، شاه عباس دختر خود، خان آغا بیگم را در 15 شعبان سال 1017 ه .ق به همسرى وى در آورد (24) .
در سال 1033 ه. ق که سى و هشتمین سال جلوس عباس اول بود، سلمانخان وزیر شاه مزبور به اجل طبیعى درگذشت. شاه درصدد برآمد تا فرد شایستهاى را به جاى او بدان منصب برگزیند، لذا خلیفه سلطان را که به جوهر ذاتى و اهلیت و استعداد حسبى و نسبى بین الافاخم والاعالى شرف امتیاز داشتسزاوار تکفل این امر عظیم دانسته (25) و لذا او را در این تاریخ بدان منصب برگزید. (26)
در تاریخ وزارتش آمده است: زیبنده افسر وزارت و نیز گفته شده است: وزیر شاه شد سلطان داماد. (27)
وزارت وى در این دوره همزمان استبا صدارت پدرش رفیعالدین صدر که هر دو در یک خانه مىزیسته و به امور رسیدگى مىنمودند. (28)
از عبارتهایى که در یکى از منابع آمده است اگر نتوان استنباط کرد که خلیفه سلطان وزارت را به اجبار پذیرفت نمىتوان استنباط اشتیاق نیز از آن نمود، در آنجا آمده است:
[خلیفه سلطان] طوعا وکرها رضا جوى خاطر اشراف گشته چند گاه بدین شغل نامى پرداخت. (29)
به هر حال وزارت وى در ایام پادشاهى عباس اول تا پایان حیات شاه تداوم یافت.
وى پس از جلوس صفى اول همچنان در منصب خود باقى ماند. (30) تا آن که پس ازدو سال وزارت (31) ، در تاریخ 23 رجب قوى ئیل 1040(32)ق (32) از وزارت معزول و فرزندانش مکحول و او خود نیز به شهر قم تبعید گشت. (33) بررسى علل برکنارى وى از وزارت از اهمیت زیادى برخوردار است، اما چون منابع ایرانى به آنها تصریح نکردهاند، برشمردن آن عوامل، بسیار مشکل است، شاید اگر یک یا چند منبع خارجى (سفرنامهها)
بدان اشاره مىداشتند تصریح و تبیین دقیق آنها کمتر با مشکل مواجه بود، چه نویسندگان منابع داخلى عصر، به واسطه اعتقاد و اعتماد خاص به شاه و فرامین او و یا بیم از بعضى مسائل دیگر از ذکر دقیق آن خوددارى نمودند.
برخى منابع علتبرکنارى خلیفه سلطان را از وزارت دسیسه و توطئه برخى از درباریان و غیره مىدانند. (34) البته این که مقام وى ممکن است مورد طمع و یا حسد برخى افراد قرار گرفته باشد، شکى نیست. در این باره یکى از منابع، علت عزل وى را از وزارت سخنان دروغ چراغ خان مىداند. (35) اسکندر بیک ترکمان، گستاخى خلیفه سلطان را در یکى از جنگها موجب عزل او مىداند. (36) به نظر مىرسد خلیفه سلطان یا فرزندانش قطعا مورد سوءظن قرار گرفته باشند و علت عزل خلیفه سلطان نیز تنها در همین راستا قابل توجیه است. البته این که تهدید مزبور از جانب فرزندان خلیفه سلطان یا خود او متوجه موقعیتشاه بوده است دقیقا نامشخص است، با این حال به نظر مىرسد که خطر احتمالى از جانب فرزندان او جدىتر بوده است. اگر چه قرائن و شواهدى موجود است مبنى بر اینکه خود خلیفه سلطان نیز در زمان پادشاهى صفى نمىتوانسته چندان از حکومت او دلخوش باشد، اما آنچه اساسا و عمدتا موجب بحران مذکور شد از جانب فرزندان خلیفه سلطان بوده است.
نویسنده یکى از منابع مى نویسد: چون شغل وزارت امر خطیرى است و هرچند در مهمات دنیوى جانب حق را منظور دارند ناچار جهت انتظام امور دولت مرتکب بعضى امور خلاف شرع مىگردند، بنابر ملاحظه (خلیفه سلطان) جانب فضل و صلاح خود را معاف داشت و اوقات شریف را به امور دنیوى معطل نداشتن بهتر دانسته، استدعا نمود که او را از آن خدمت معاف دارند. (37)
از آنچه که گفته شد مى توان فهمید که خود خلیفه سلطان نیز در مرخص شدن از خدمتشاهصفى مصر بوده است چنان که در ادامه همان مطالب آمده است در این ماده غلوى بسیار مىکرد. اما این که چرا وى بر این باور بوده است و حال آن که در زمان عباس اول چنین خواستهاى از وى به ظهور نرسید، هنوز براى نگارنده این سطور دقیقا مکشوف نیست، اما شاید بتوان یکى از علل آن را سست اعتقادى، استبداد، افراط، کینهکشى و بىلیاقتى نسبى صفى اول دانست. همچنین ممکن است این موضوع ریشه در باورهاى سیاسى خلیفه سلطان داشته باشد.
با توجه به این که خلیفه سلطان با مادر شاه عباس اول منسوب بود (38) و همسرش نیز دختر شاه عباس اول بود و به ویژه آنکه فرزندان ذکورش نوههاى عباس اول بودند این دعوى یا احتمال، قوت مىگیرد. اما در این که صفى اول به عللى از وى خوشدل نبوده استشکى نیست. حتى چنانچه موضوع انفصال از خدمت وزارت، ابتدا از طرف خود خلیفه سلطان مطرح شده باشد، همین موجب بد دلى صفى گشته است. چنانکه اسکندر بیک در همین راستا نگاشته است:
دامن از مراقبت در چیدن و پهلو از معاونتخالى کردن به خاطر انور خطور مىکرد که نتیجه نااخلاصى استیا در صفحه خاطر طرحى دیگر کشیدهاند. مجملا به انواع وجوه حزم واحتیاط مقتضى آن گردید که خاطر اشرف را از غبار این تفرقه پاک ساخته خود را از این دغدغه فارغ سازند. (39) لذا شاه نه تنها با درخواست او موافقت مىکندبلکه دستور مکحول نمودن فرزندان ذکور وى و رفیع الدین محمد پدراو و معزولیت رفیع الدین محمد از صدارت و تبعید خلیفه سلطان به قم را صادر مى نماید. (40)
البته اسکندر بیک این مجازاتها را مربوط به بدگمانى شاه صفى همچنانکه گفته شد به خلیفه سلطان مىداند.
از تعبیرات نویسنده خلاصه السیر مىتوان فهمید که شاه صفى از جانب فرزندان خلیفه سلطان بیشتر بیمناک بوده است. چنانکه نوشته است: شاه صفى به لفظ درربار گهر نثار فرمودند که اخلاصمندى و نیکوبندگى خلیفه سلطان بر پیشگاه ضمیر آفتاب تاثیر به نوعى پرتو انداخته که اگر قتل فرزندان او را به او مىفرمودیم بىتاخیر و تعویض به دستخود به عمل مىآورد. اما چون در عالم مملکتدارى این قسم حالات بعید نیست چند روزى به مقتضاى ادوار فلکى در دامن اصطبار باید زد تا آنچه در پرده غیبت استبه منصه ظهور جلوهگر شود. (41)
شاردن خاطرهاى را نگاشتهاست که اگرچه، آن اشارهاى دقیق به خلیفه سلطان ندارد ولى از آنجایى که هیچکدام از دامادهاى عباس اول بدان اعتبار نبودند و هیچکدام مقام شیخ الاسلامى نیز نداشتند به نظر مىرسد فرد مورد نظر شاردن، همان خلیفه سلطان باشد. در این خاطره اشاره به تبلیغات و مواعظ یکى از وعاظ اصفهان به نام ملاکاظم دارد که در مواعظ خود علیه حکومتشاهان صفوى سخن رفته و سلطنت را حق پسر شیخ الاسلام دانسته که یکى از منسوبان خاندان سلطنتبود (42) .
از مجموعه مطالب مذکور در دو منبع فوق مىتوان چنین استنباط کرد که صفى اول عمدتا از جانب فرزندان خلیفه سلطان بیمناک بود و یا شاید اخبارى مبنى بر فعالیتهاى سیاسى آنها به گوش صفى اول رسیده بود، لذا جهت پیشگیرى از هرگونه اقدام سیاسى مخالفتآمیز، اقدام به عزل پدر آنها و تبعیدش به قم کرد و سپس فرزندان او را مکحول نمود. بدیهى است اگر چنین احتمال خطر یا تهدیدى از جانب خود خلیفه سلطان مىرفت، صفى اول با توجه به استبداد و خشونتى که از او در تاریخ مىشنایسم به حیات یا لااقل قوه باصره وى هرگز ترحم نمىکرد.
پس از آن که خلیفه سلطان از وزارت معزول شد ناگزیر به اقامت در قم گردید. و در قم پیوسته مشغول تحقیق و مطالعه و تعلیم و تدریس بود. (43) این که وى تا چهزمانى در قم اقامت داشت دقیقا نامشخص است. برخى را عقیده بر آن است که وى در زمان انتصاب مجدد به وزارت همچنان در قم مقیم بود. (44) اما گروهى دیگر بر این باورند که وى پس از مدتى اقامت در قم توسط صفى اول به اصفهان فراخوانده شد و اجازه اقامت در آنجا را یافت و مسافرت حج و سایر سفرهاى خود را نیز در این ایام انجام داد. (45)
خلیفه سلطان مدتى پس از جلوس عباس ثانى و به قتل رسیدن سارو تقى به سال 1055ه.ق.
به پست وزارت عظمى منصوب شد (46) . او در این دوره همچنان پست وزارت را در اختیار داشت تا آن که پس از فتح قندهار به دست عباس ثانى که همراه وى بود در راه بازگشت در ولایت مازنداران دارفانى را بدرود گفت. (47) در مورد تاریخ وفات وى اختلاف نظر وجود دارد. برخى سال وفات وى را 1064 ه، (48) بعضى 1063 ه (49) و عدهاى 1066 ه. ق (50) . نوشتهاند.
به نظر مىرسد قول نویسنده ریاض العلماء و حیاض الفضلاء مبنى بر این که تاریخ فوت خلیفه سلطان سال 1066 ه. ق است صحیحتر باشد. او مىنویسد: در تاریخ فوت او اشتباهى روى داده است، زیرا او بعد از مراجعه از فتح قندهار در شهر اشرف از بلاد مازندران در اوایل دولتشاه عباس دوم درگذشت و این قریب به صحت است که از آن سال تاکنون که سال 1106 ه.ق است پنجاه سال بیش نمىگذرد. (51) پس از فوت خلیفه سلطان نعش او را به روضه مقدسه نجفاشرف حمل و در آنجا به خاک سپردند (52) .
تحصیل و تدریس
خلیفه سلطان یکى از علماى بسیار معروف و دانشمند عصر خویش بود. او از فنون و علوم بهره کلى برده در قواعد اصول دین مبین در نهایت متانت و فطانتبود. (53) او الحق دانشمند نیکواخلاق بود و خلاصه عمر خود را صرف مطالعه و مباحثه نمود. وى در فنون معقول و منقول سرآمد روزگار گردیده بود و در علم حساب مهارت کامل داشت. (54)
او در فنون شاعرى نیز خبره بود (55) نصرآبادى در تذکره خود چند رباعى از او نقل نموده است که به خوبى گویاى تبحر او در شاعرى است. (56) او به گونهاى در شعر و فن آن تبحر داشت که در زمره شاعران عصر خود محسوب مىشد. (57)
خلیفه سلطان به مطالعه کتب سیره و تتبع آثار سلف علاقه خاصى داشت (58) . وى نه تنها فردى بسیار علاقهمند به مطالعه در کلیه زمینههاى علمى بود، بلکه خود، مراحل کلاسیک تحصیل را نیز پیموده بود، او نزد اساتید مطرحى به کسب علوم پرداخته بود. تلمذ عمده او از پدرش بوده است. (59) ولى از اساتید دیگر نیز بهرههاى فراوان برد که از زمره آنها است: حاج محمود الزمانى و حاج حسین الیزدى.
خلیفه سلطان نزد آنها در زمینههاى حکمت، کلام و غیره تلمذ نمود (60) و از آنها اجازت نیز داشت (61) . از اساتید دیگر وى مى توان از شیخ بهائى (62) که از وى نیز اجازت داشت (63) و آقا حسین خوانسارى (64) نام برد.
خلیفه سلطان همانگونه که مراحل تحصیل را طى مى نمود، مقدارى از اوقات خود را به تدریس نیز تخصیص داده بود. او از مدرسان مشهور عصر خود بود نوشتهاند که در درس او دو هزار نفر حاضر مىشدند و هیچ منبر درسى در دوره حیات وى برپا نمىشد مگر آنکه براى او نصب مىگردید. (65)
او تدریس المعالم و شرح اللمعه و مطالب کتبى را که خود، آنها را تصنیف نموده بود به عهده داشت (66) .
او طى تدریس خود شاگردان بسیارى را تربیت نمود که برخى از آنها مشهور گشتند از زمره آنها مىتوان از افراد ذیل نام برد: آقا حسین خوانسارى صاحب مشارق الشموس مولى خلیل قزوینى، میرزا عیسى والد صاحب الریاض، میرعبدالرزاق کاشانى، مولى ابوالخیر محمد تقى انصارى مجلسى (67) صاحب بحارالانوار.
خلیفه سلطان به واسطه عنایتخاصى که به علم و علم آموزى داشت تعدادى مدارس عالى از خود به جاى گذاشت. یکى از آنها مدرسهاى در قزوین بود که خلیفه سلطان نام داشت (68) .
او همچنین داراى کتابخانهاى عالى بود که انواع کتابها در آن وجود داشت و مطالعه کنندگان از هر جانب به سوى او مىآمدند (69) .
او به انگیزه دانش طلبى و یا تمایلات مذهبى دستبه یک سلسله مسافرتهاى طولانى زد: به مصر سفر کرد و با علماى قاهره و غیره هم نشین شد. با پیشواى زیدى آن جا هم ملاقات کرد. دو مرتبه نیز به قسطنطنیه سفر کرد و در آن جا مناظراتى نیز با ابن معود المفتى انجام داد (70) .
اعملکرد خلیفه سلطان
همانگونه که قبلا نیز اشاره شد، پژوهش درباره خلیفه سلطان و به ویژه درباره عملکرد او به علت کمى منابع حتى به قدر لازم مقدور نیست. لذا در این مختصر تلاش شده است هرگونه اطلاعاتى در اینباره که در منابع موجود است آورده شود.
معمولا تعویض یا انتصاب و عزل وزرا، بر آیند مسائل حاد مطروحه در زمینههاى اجتماعى، نظامى و یا مذهبى بوده است. در این دوره نیز انتصاب مجدد خلیفه سلطان به این سمت در همین راستا مىتواند توجیه شود. اما با توجه به کمى منابع و به تبع آن قلت اطلاعات کافى، معضل یا معضلات موجود در جامعه و یا هر یک از ساختارهاى رسمى و عرفى آن که منتهى به انتخاب خاص خلیفه سلطان شد نامعلوم است.
اما با توجه به اطلاعات موجود درباره اعمال او معضل مربوط را تا حدى مىتوان شناخت. با توجه به عملکرد عمده خلیفه سلطان در طى وزارتش که گزارشهاى مربوط به آن در منابع تا اندازهاى موجود است، مىتوان به این نتیجه رسید که عمده معضل اجتماعى عصر مزبور رواج و گسترش مفاسد مختلف اخلاقى و غیره بود که ریشه در ضعف اعتقادهاى مذهبى افراد جامعه داشت. مرگشاه عباس اول که بانى بسیارى از ساختارهاى نسبتا نوین اجتماعى بود و در طول حیات خود به ضوابط و نظم توجه خاصى داشت و شهرت اقتدار او خود یکى از عوامل اجرایى نظم و اخلاق مقبول توسط افراد جامعه بود، استحکام تشکیلات روحانى در دوره مزبور و به علل مختلف همگرایى تشکیلات مزبور با شاه عباس اول در دوره حیات او، همه موجد و مقوم اخلاقیات و نظم لازم در میان افراد جامعه بود. مرگ او و روى کار آمدن صفى اول و عدم پاىبندى استوار او به رعایت جدى شرعیات، آشفتگى و از هم گسیختگى نظم پیشین، همه موجب تقویت و تزاید فساد به معناى اعم آن در میان افراد جامعه گشت.
کنارهگیرى روحانیت در دوره صفى اول از همکارى جدى با دستگاه سیاسى که علل گوناگون داشت، علت و نیز معلول معضل مزبور بود. دوره عباس ثانى را بایستى تا اندازهاى دوره رجعتبه دوره عباس اول دانست.
لذا عباس ثانى مىکوشد نظم را اعاده کند، فساد در زمینه ها و دستگاههاى مختلف را برطرف سازد و خطر احتمالى که از جانب روحانیت متوجه دستگاه بود با نصب یک فقیه و عالم مشهور عصر و مقبول روحانیت و مردم و همچنین منسوب به خاندان صفوى بر طرف سازد.
اقتدار خلیفه سلطان
شناخت میزان اقتدار خلیفه سلطان از اهمیت زیادى برخوردار است چه، با شناخت آن است که مىتوان به میزان دخالت او در انجام بسیارى از امور سیاسى و نظامى دولت پىبرد. چه، هیچگاه در دوره صفویه و قبل یا بعد از آن تا دوره مشروطه هیچ تقسیم قدرت معین و ضابطهمندى بین شاه و وزیر وجود نداشته است و از آن جایى که منابع داخلى، کلیه اعمال صادره از طرف دستگاه سیاسى و رسمى را ناشى از خواست مستقیم شاه دانستهاند لذا تعیین دقیق نقش وزیر در این میان مبهم و نامعلوم استبه ویژه آن که منابع سفرنامهاى کافى در اینباره وجود ندارد.
به اعتقاد اسکندر بیک از آن جایى که وى وزارت را به تنهایى عهده دار بود از شایستگى بالایى نیز برخوردار بود (71) .
و زو رسم وزارت تازه گردید زنام او بلند آوازه گردید (72)
به نظر مىرسد که خلیفه سلطان به واسطه موقعیت روحانى و معنوى که داشت در صورت داشتن ایدههاى مستقل سیاسى و توانایى شخصیتى مىتوانست از وزراى قدرتمند صفوى بوده باشد. ما این را از رویائى که شاه عباس ثانى دیده بود و نگارنده عباسنامه آن را از زبان شاه نقل مىکند مىتوان فهمید. خلاصه آن رویا این است:
شاه عباس روزى در خواب مىبیند که به اتفاق خلیفه سلطان به در اتاقى که حضرت على(ع) درآن قرار داشت مىرود. خلیفه سلطان اجازه دخول مىیابد و شاه منتظر اجازه دخول بر آستانه درب مىایستد (73) . از این رویا که منقول از خود شاه استبه میزان اعتبار معنوى خلیفهسلطان در نزد شاه مىتوان پىبرد. باید در نظر داشت که شاه عباس ثانى خود نیز داراى شخصیت نسبتا مقتدرى بود، لذا امکان جولان سیاسى زیادى را به اغیار نمىداد.
در عباسنامه آمده است: از آن جا که حضرت ایران مدارى خداوندگارى [خلیفه سلطان]از کلیات و جزئیات امور ارتکاب امرى بىعرض اعلىحضرت ظل اللهى نمىنمودند، پیوسته در دادگاه اقبال که مرجع پادشاهان هفت اقلیم و موطن صاحبان ناز و نعیم است مىبودند. (74)
از مطالب خلاصه السیر نیز استنباط مىشود که خلیفه سلطان در زمان شاه صفى از قدرت چندانى در اداره امور برخوردار نبوده بلکه شرط اجراى نظراتش منوط به طرح آن نزد شاه و اخذ موافقتشاه در اجراى آن بوده است. (75)
بنابراین دیده مىشود که خلیفه سلطان علىرغم موقعیتبرجسته معنوى و روحانى که داشتبه علل گوناگون به ویژه در دورههاى عباس اول و صفى اول از قدرت زیادى برخوردار نبود. یک نگاه کلى به کیفیت وزارت وزراى شاهان صفوى از عباس اول به بعد تازمان شاه سلیمان به یک فرایند تقریبا آشکار در قدرت فراینده وزرا مىتوان پىبرد. به نظر مىرسد که مراحل وزارت خلیفه سلطان، به ویژه در دوره عباس ثانى، یکى از حلقههاى گذار از مرحله نه چندان قوى موقعیت وزیر در دوره عباس اول که در راس وزراى قدرتمند آن عصر حاتم بیک اردوبادى (1019 1000 ه .ق) قرار داشت و مرحله بسیار قدرتمند موقعیت وزیر در دوره شاه سلیمان که در راس وزراى قدرتمند آن عصر، شیخ علیخان زنگنه (1100 1080 ق) قرار داشت، بوده باشد.
به نظر مىرسد با توجه به نفوذ معنوى زیاد و قدرت اجرایى نسبتا زیاد، او مىتوانست نه تنها مجرى خوبى در اجراى فرامین شاه باشد، بلکه خود مى توانستبانى بسیارى از سیاستهاى داخلى و یا شاید خارجى بوده باشد که شاه تنها مىتوانست موافقتخود را با آنها اعلام نماید همانگونه که وى نیز در بسیارى موارد حتى چنانچه مخالف میل خود باشد با فرامین شاه موافقت مىکرد و اجراى آن را امضا مىنمود. به اعتقاد نگارنده ادوار وزارت وى به ویژه در دوره عباس ثانى شاهد نوعى توازن قوا در رابطه با خلیفه سلطان و شاه است. البته این معنا تعیین این که هر کدام از سیاستهاى داخلى و یا خارجى از کدامیک از آن دو نفر ناشى شده است را مشکل مىنماید.
آن چه از سیاستهاى اجرایى و داخلى که به یقین مى توان منشا آنها را به خلیفه سلطان منتسب ساخت، سیاستهاى مبارزه آمیز با جریانهاى فساد موجود در اخلاقیات و دستگاه ادارى عصر مىباشد. او مىکوشید که موقعیت علماى عصر را تقویت و با انحرافات مذهبى مبارزه کند و در تقویتشرع راستین بکوشد. (76) خلیفه سلطان کوشید نوشیدن شراب را در کلیه قهوهخانهها و در ملاء عام تحریم نماید. بدین منظور فرمانى را در این جهت از شاه گرفت (77) . او مقرراتى علیه زنان [فاسد] وضع کرد واز عرضه علنى آنان در کوى و برزن و حضور بلا احضار معروفهها جلوگیرى به عمل آورد (78) خلیفه سلطان به قدرى در منع فساد اخلاقى و جنسى اصرار داشت که حتى اخذ مالیات از بیت اللطفها را منع کرد (79) . چه، اخذ رسمى مالیات از آنها مفهوم تایید صنف مزبور را داشت. او در این راستا عوامل فساد را به شدت مجازات مىکرد، چنان که به دستور وى زنى را که دختران خود را به فحشا وادار مىکرد از بالاى برجى به زمین انداختند و گوشتش را به سگان دادند (80) . اما آن چه که براى وى از اهمیتبسیارى برخوردار بود ممانعت از شراب خوارى مردم بود و پیوسته در این زمینه دستوراتى را صادر مى نمود. (81) چرا که او شرب مسکرات را علت العلل دیگر حرکات زشت و شنیع مىدانست. لذا براى مرتکبین این گناهان مجازاتهاى هولناکى قائل مىشد (82) .
بدیهى استبا توجه به رواج گسترده شراب خوارى در دستگاه حاکمه و نیز در سطح جامعه به ویژه در قهوهخانهها، مبارزه با این پدیده قطعا مشکلات فراوانى در پى داشت و مقاومتهاى زیادى را مىتوانستبه دنبال آورد. بنابراین تلاشهاى زیادى مىشد که فرامینى از شاه در مقابل این دستورها اخذ نمایند. اما از آن جایى که عباس ثانى به مقام و موقعیت مذهبى خلیفه سلطان احترام زیادى مىگذاشت، طبعا اخذ چنین دستوراتى از شاه عباس که حتما از اینچنین دستورها خلیفه سلطان نیز حمایت مىکرد به سادگى ممکن نبود. لذا کوشیده مىشد که اینگونه فرامین به هنگامى که شاه در حال مستى و یا عیشى و عشرت است از او بگیرند چنان که در یک مورد چنین کارى را انجام دادند و توانستند فرمانى از شاه عباس بگیرند که به حکم آن قهوهخانهها مى توانند خوب رویان را در قهوهخانه ها به کارگیرند. (83)
اما چندى نگذشت که خلیفه سلطان شاه را از آن فرمان پشیمان نمود و مانع اجراى آن گردید. (84)
یکى دیگر از عملکردهاى خلیفه سلطان در طى وزارت خود نصب افراد عالم و با سواد در مناصب مهم ادارى کشور بود. بدیهى استخلیفهسلطان که فقیهى شایسته و با معلومات بود و در راس امور اجرایى نیز قرار رفتبود تلاش کند تا افرادى همچون خود را مقام و منصب دهد. جالب آن که در میان افراد مزبور که بعضا یا شاید اکثرا افراد صاحب اندیشه بهویژه در زمینههاى سیاسى بودند افرادى دیده مىشوند که لا اقل از عناوین آثارشان نمىتوان به چندان تاییدى نسبتبه نظام حکومتى وقت پى برد. چنان که خلیفه سلطان اقدام به انتصاب عالمى به عنوان شیخ الاسلام اصفهان مىنماید که رسالهاى نیز در حرمت اقامه جمعه در عصر غیبت نوشته بود. (85)
از علماى دیگرى که صاحب اندیشه سیاسى بود و توسط خلیفه سلطان متصدى منصب اجرایى گردید، صاحب آثارى نظیر رساله فى تحریم التتن و جواب مفتى الروم در امامت عظمى و غیره مىباشد که به عنوان قاضى اصفهان منصوب شد. (86)
فرد دیگرى که از افراد برجسته علمى و ادبى بود و توسط خلیفه سلطان در خدمت دستگاه حاکمه قرار گرفت میرزا محمد طاهر وحید قزوینى است که از شاعران و منشیان معروف عصر صفوى بود. وى توسط خلیفه سلطان به منصب واقعه نویسى منصوب گردید. از وى آثار ادبى و تاریخى مهمى به جا مانده است. (87) خلیفه سلطان نه تنها از اینگونه افراد ادیب و شایسته حمایت مىکرد و مناصب مهمى را به آن ها مى داد، بلکه ادبیان و شاعران را از بخششها و صلههاى خود محروم نمىساخت. (88)
از آن جایى که خلیفه سلطان فردى عالم و روحانى بود شاید تصور این که وى در امور نظامى و یا لشکرى نیز نقشى داشته باشد عجیب جلوه کند. اما از مطالب نوشته شده در عباسنامه فهمیده مىشود که خلیفه سلطان نقش موثرى در قضیه فتح قندهار داشته (89) و اینباور در فرد ایجاد مىشود که شاید انتصاب خلیفهسلطان به وزارت با قضیه فتح قندهار ارتباط داشته باشد. این باور وقتى قوت مىگیرد که رویاى منقول از شاه عباس ثانى مطالعه شود. در این رویا شاه عباس از طریق خلیفهسلطان از حضرت على(ع) فرمان مىگیرد جهت نجات شیعیان قندهار آن شهر را فتح نماید. (90)
تالیفات خلیفه سلطان
در تاریخ ایران تعداد وزرایى که آثار تالیفى و یا ترجمهاى از خود به جاى گذاشته باشند اندک هستند. در میان وزراى مزبور خواجه نصیرالدین طوسى وزیرهلاکوخان مغول، برجستهتر مى نماید. اما از وزراى دوره صفویه که آثار مکتوب از خود به جاى گذاشته باشند، خلیفه سلطان بیشتر چهره نموده است. اگر چه دوره صفویه شاهد تعدادى وزارى خوب و کاردان نظیر شیخعلى خان زنگنه بوده است اما هیچکدام همچون خلیفه سلطان عالم ودانشمند نبودهاند. خلیفه سلطان آثار زیادى در زمینههاى فقه، کلام، اصول و غیره از خود به جاى گذاشت. (91) به نظر مىرسد که تالیفات او بیانگر نکات تازه و بدیعى در عصر خود بوده است. چه، یکى از نویسندگان عصر صفوى تالیفات او را مشهور بین اهل علم مىداند. (92) نویسنده عیان الشیعه اسامى تالیفات او را 25 عنوان نگاشته است که البته تعداد اندکى از آنها اکنون موجود مىباشند. عناوین تالیفات او به شرح ذیل مىباشند. (93)
در علم کلام: از حاشیه على الحاشیه القدیمه الحلالیه على الشرح الجدیداللتجرید 2- حاشیه على حاشیه الخفرى الاهیات التجرید 3- حاشیه على معالم الاصول 4- حاشیه زبده الاصول شیخ بهائى.5- حاشیه على شرح المختصر العضدى
در فقه:6- حاشیه على شرح اللمعه على الطهاره 7- حاشیه على مختلف العلامه 8- حاشیه على قواعد العلامه 9- حاشیه على الشرایع 10- رساله در آداب حج.
حدیث :11- حاشیه بر کافى 12- حاشیه بر بعضى ابواب الفقیه 13- حاشیه بر تهذیب شیخ طوسى 14- حاشیه بر استبصار 15- حاشیه على شرح الاربعین.
ادعیه و اعمال:18- حاشیه بر مفتاح الفلاح.
منطق:19- حاشیه بر شرح الشمسیه 20- حاشیه بر شرح المطالع.
حساب:21- حاشیه بر خلاصه الحساب بهائى.
اخلاق:22- توضیح الاخلاق نصیر طوسى به فارسى که آن را به امر شاه صفى اول تالیف کرده.
مناظره و جدل:23- رساله مناظرات با شیخ ابى مسعود در قسطنطنیه.
انواع علوم:24- رساله انموذج العلوم.
شعر:25- دیوان شعر او به فارسى در حدود ده هزار بیت.
در میان آثار مزبور دو اثر مشهورتر از همه است و بسیارى از منابع بدان اشاره کردهاند (94) و اکنون نیز موجودند:
یکى حاشیه على معالم الاصول است که متن آن عربى و در اصول فقه نگاشته شده است دوم کتاب حاشیه على الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه است. از کتاب نخست چاپهاى متعددى انجام گرفته است که اغلب آنها سنگى است (95) . یکى از این چاپها در الذریعه نیز معرفى شده است (96) . از حاشیه مزبور نسخ خطى متعددى در دست است که بیشترین آنها در کتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مىشود (97) نسخههاى خطى دیگراز این کتاب در کتاب خانه هاى آستان مقدس حضرت معصومه(س)، کتابخانه عمومى آیه الله گلپایگانى، کتابخانه مرعشى و کتابخانه الهیات دانشگاه مشهد نگهدارى مىشود (98) .
کتاب دوم (حاشیه على الروضه البهیه فى شرح اللمعه الدمشقیه) نیز مشهور است.
این شرح با عناوین قوله قوله بر الروضه البهیه شیهد ثانى نگاشته شده است.
یکى از نسخ خطى این اثر در کتابخانه مرعشى نگهدارى مىشود که 256 صفحه دارد و به تاریخ 1077 ه .ق کتابتشده است.(اثر مزبور را نگارنده خود دیده است).
از نسخ خطى دیگر خلیفه سلطان که اکنون موجود است و در کتابخانه مرعشى نگهدارى مىشود (99) با عنوان حاشیه حاشیه الخضرى على شرح التجرید مىباشد که کتابى عربى و در زمینه کلام است. این اثر 64 صفحه است و تاریخ کتابت آن 1123 ه . ق مى باشد.
از این اثر نسخه دیگرى نیز در کتابخانه عموم آستان مقدس حضرت معصومه نگهدارى مىشود. (100)
یکى دیگر از نسخ خطى خلیفه سلطان را که نگارنده از نزدیک دیده است، کتابى است تحت عنوان انموذج العلوم که در کتابخانه مرعشى نگهدارى مىشود. این اثر در یک مجموعه به چاپ رسیده است. و در آن بیست مسئله و پاسخ آنها که قبلا از طرف صاحبنظران مطرح شده بود توسط خلیفه سلطان مجددا طرح و به آنها پاسخ گفته است.
بسیارى از مسائل طرح شده مربوط به منطق و اصول است که در میان آن چند مسئله نیز وجود دارد که از لحاظ شناخت اندیشههاى سیاسى او جالب است. از زمره آنها:
بحث درباره وجوب عینى یا کفائى امر به معروف و نهى از منکر، بحث در مورد یارى رساندن به ظالمین و بحث در مورد اجماع است.
نسخه خطى دیگرى که نگارنده آن را در کتابخانه مرعشى دیده است، اثرى استبا نام حاشیه شرح العضدى على مختصر ابن الحاجب که در مورد اصول فقه و به عربى است.
این اثر حاشیه استدلالى مفصلى استبا عناوین قوله اقول بر شرح قاضى عضدالدین ایجى بر مختصر ابىالحاجب. نسخه مورد نظر در دو نسخه و در یک مجموعه آورده شده است.
نسخه اول آن در 248 صفحه بر سال 1085 کتابتشده است و نسخه دوم آن در آخر مجموعه مزبور آمده است که ناقص است. از این اثر خطى نسخهاى نیز در کتابخانه آستان قدس رضوى نگهدارى مىشود. (101)
یکى از نسخههاى خطى خلیفه سلطان کتابى استبا عنوان توضیح الاخلاق که دستکارى شده کتاب اخلاق ناصرى خواجهنصیر است که خلیفه سلطان آن را به دستور شاه صفى نگاشت (102) . از این اثر نسخههاى خطى متعددى در کتابخانههاى مجلس، حقوق و ملک وجود دارد. (103)
از خلیفه سلطان اثر خطى دیگرى نیز در موضوع قواعد و تجوید (104) و همچنین اثرى ترجمهاى (105) در دست است که بیانگر تنوع آثار وى است.
خلیفه سلطان علاوه بر آن که خود نویسندهاى قادر بود در طول وزارت خود نیز از علما و نویسندگان در فنون مختلف حمایت مىکرد. لذا بسیارى از علماى عصر کتابهاى خود را به نام خلیفه سلطان نگاشتند و از این طریق کمکمالى به دست آوردند. یکى از علماى مزبور، رضىالدین محمد بن محمد شفیع اصفهانى است که اثر ادبى خود را تحت عنوان مطلع که داراى نثرى استوار و منشیانه و در باب عروض وقافیه استبه خلیفه سلطان تقدیم داشته است (106) . نسخهاى از این اثر اکنون در کتابخانهعمومى آستان قدس رضوى نگهدارى مىشود. (107)
اخلاق خلیفه سلطان:
همانگونه که اجداد علاء الدین حسین معروف به خلیفه سلطان بعضا داراى پایگاههاى شامخى در علم و قاهتبودند، برخى اخلاف وى نیز از همان موقعیتبرخوردار شدند.
خلیفه سلطان چهار پسر داشت که هر کدام عالم عصر خود بودند (108) . آنها همه داراى مقام اجتهاد و استنباط بودند (109) . اسامى آنها راخاتون آبادى بدین شرح مى نگارد:
نواب میرزا ابراهیم، نواب میرسید على جد سادات مرعشیه تبریز، تهران، کرمان و اصفهان، نواب میرزا رفیع الدین محمد و نواب میر سید حسن. این چهار پسر همه صبیه زادگان شاه عباس اول بودند و به همین جهت آنها را نواب مى خواندند. (110)
آنها همه در زمان صفى اول و حتى به قولى عباس اول نیز مکحول شدند. (111)
در میان فرزندان ذکور خلیفه سلطان، نواب میرزا ابراهیم از شهرت بیشترى برخوردار بوده است او در سال 1033 ه. ق متولد شد و پس از سى سال عمر، در سال 1098 ه. ق درگذشت. (112)
وى از افاضل عصر خود و عالم به تفسیر و حدیث و فقه و اصول و کلام و ادبیات عرب و رجال بود و در هر کدام از موارد مزبور داراى تالیفاتى بود (113) .گفته مىشودوى در زمان صفى اول مکحول گشت و در همان حال نابینایى تحصیل علم کرده و تمامى علوم مزبور را فرا گرفت. (114) از تالیفات او مى توان موارد ذیل را نام برد:
حاشیه مدونه على شرح اللمعه و حواشى متفرقه على کتاب المدارک (115)
فرزند دیگر او میرزا حسن پدر عالم معروف عصرش یعنى میرزا باقر معمر بود که حیات وى تا زمان نادر (مرگ 1160ه . ق) دوام داشت. و در زمان شاه سلطان حسین جزو صدور بود. پسر دیگرش میرزا على بود که ذریه او تا حال باقى است و مجتهد معروف مرحوم سید شهاب الدین مرعشى از اخلاف اوست. (116)
خلاصه
در دوره صفویه وزراى برجسته و مهمى ظهور کردند که هر یک از آنها از منظر خاصى جالب توجه بودند. جنبههاى اقتصادى و مالى، دو جنبه تعیین کننده در انتخاب یا عزل وزرا بوده است. اغلب وزراى دوره صفویه به واسطه بحرانهاى مالى تعویض مىشدند، اما خلیفه سلطان وضعیتى متفاوت داشت. از آن جائى که خلیفه سلطان فردى مذهبى و بلکه فقیه و عالم بود متناسب با استعداد و آموزههایش مى توانست کلیدى براى حل معضلات سیاسى و اجتماعى عصرش باشد.
خلیفه سلطان از سادات معروف عصر خود بود که موقعیتى نکسکبىاش اهمیتى خاص به او بخشیده. و تعلیمات معنوى و تالیفات عدیدهاش بر اهمیت مزبور افزوده بود. این اهمیت مزبور به همراه انتساب سببىاش با خاندان سلطنت و دیدگاه سیاسى مساعدش نسبتبه حکومت و نیز معضلات خاص عصرش منجر به انتخاب او به مقام وزارت گشت.
این عوامل به ویژه در انتخاب مجددش یعنى در زمان عباس ثانى از اهمیتبیشترى برخوردار بود. وى در دوره مزبور کوشید تا با گماردن افراد شایسته و معتقد در پستهاى مهم، بر فساد معمول و رایج در جامعه و دستگاههاى رسمى غلبه کند. عدم عزل وى در زمان عباس ثانى شاید گویاى کامیابى او در ماموریتش باشد.
دوره وزارت وى به لحاظ قدرت و اقتدار و اختیار به ویژه در دوره شاه عباس دوم، دوره گذار از مرحله ضعف اقتدار وزیر به مرحله قوت آن مىباشد. بنابراین دوره وزارت وى دوره تعادل و توازن قوا بین شاه و وزیر است. اما وى بر خلاف وزراى دیگر از نفوذ معنوى خاصى برخوردار بود.
بنابراین بایستى گفت پذیرش وزارت از طرف وى نه تنها بیانگر عدم مخالفت وى با دستگاه رسمى حاکمه است، بلکه عاملى در استحکام مقام و موقعیتشاهان صفوى است.
البته این استنباطى است کلى از عملکرد او که مطالعه آثار به جاماندهاش نیز شاید موید این دعوا باشد.
پىنوشتها:
1. نک: اسکندر بیک ترکمان (منشى)، تاریخ عالم آراى عباسى، به کوشش ایرج افشار (موسسه مطبوعاتى امیرکبیر با شرکت کتابفروشى تایید اصفهان) ج2، ص1040 میرزا عبدالله افندى الاصبهانى تعلقیه املالآمل (تدوین و تحقیق) السید احمد الحسینى (طبع باعتناء) محمود مرعشى قم: الخیام، 1410 ه . ق، ص135 میزرا محمد على، ریحانه الادب، (چاپ دوم: کتابفروشى خیام، چاپخانه شفق) ج3، ص56.
2. تذکره نصر آبادى میرزا محمد طاهر نصر آبادى (تصحیح و مقابله) وحید دستگردى (کتابفروشى فروغى) ص15.
3. تعلیقه اکمل الآمل، ص135.
4. تاریخ عالم آراى عباسى، ج2، ص1040.
5. همان.
6. تاریخ عالم آراى عباسى، ج2، ص928 در کتاب تعلیقه امل الامل آمده است: امیر نظام الدین فرزند امیر قوام الدین بود. (ص135)اگر چنین باشد،امیرنظام الدین برادر جد وى خواهد بود.
7. طبقات الاعلام الشیعه علامه شیخ آقا بزرگ تهرانى، تحقیق على نقى منزوى (موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان) ج5، ص168 سید محسن امین، اعیان الشیعه، (دارالمعارف اللمطبوعات بیروت، 1403 ق 1983م) المجلد السادس، ص164.
8. ریحانه الادب، ج3، ص56.
9. تاریخ عالم آراى عباسى، ص1040.
10. همان، ص928.
11. همان، ص1040.
12. همان، ص928.
13. همان.
14. همان، ص929.
15. تاریخ عالم آراى عباسى، ج2، ص1041.
16. محمد معصوم بن خواجگى اصفهانى خلاصه السیر.
17. تذکره نصر آبادى، ص16.
18. تاریخ عالم آراى عباس، ص1091.
19. تعلیقه امل الامل، ص134.
20. وقایع السنین والاعوام، ص583.
21. ریحانه الادب، ج3، ص56.
22. همان.
23. میرزا محمد معصوم، تاریخ سلاطین صفویه، (سعى و اهتمام) سید امیر حسن عابدى (انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، 1351) ص57 58. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى اسکندر بیک ترکمان (تصحیح) سهیلى خوانسارى (تهران: چاپخانه اسلامیه، 1317) ص89. تاریخ عالم آراى عباسى، ص1013. در وقایع السنین والاعوام تاریخ ازدواج 1018 ق آمده است. نک: ص501.
24. اعیان الشیعه، ج6، ص164 زندگانى شاه عباس اول، نصرالله فلسفى (انتشارات کیهان، 1334) ج2، ص200.
25. تاریخ عالم آراى عباسى، ص1013.
26. نک: همان. تاریخ سلاطین صفویه، ص ص 8 57. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، همان، ص89 طبقات الاعلام الشیعه، شیخ آغا بزرگ تهرانى، (تحقیق)على نقى منزوى (موسسه مطبوعاتى اسماعیلیان) ج5، ص 9 16.اعیان الشیعه، ج6، ص164 میرزا محمد باقر الموسوى الخوانسارى،ریاض العلما و حیاض الفضلا، (قم مکتبه اسماعیلیان، 1390 ق). جزء الثانى، ص55.
27. ریاض العلما وحیاض الفضلا، الجز الثانى، ص55 تاریخ سلاطین صفویه، ص58.تاریخ عالم آراى عباسى، ص1013.
28. طبقات اعلام الشیعه، مجلد5، ص16 تاریخ سلاطین صفویه، ص ص 8 57.
29. همان.
30. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص89.
31. ریحانه الادب، ج3، ص56 ریاض العلما وحیاض الفضلا جزو الثانى، صص 52 53اعیان الشیعه، مجلد 6، ص164.
32. خلاصه السیر، ص126. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص89.
33. ریاض العلما وحیاض الفضلا، جزء الثانى، ص52 طبقات اعلام الشیعه، مجلد 5، ص169 فواید الصفویه، ابوالحسن قزوینى، (تصحیح) مریم میراحمدى (تهران: موسسه مطالعات و تحقیقات، 1367) ص52 خلاصه السیر ص126. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى ص90. اعیان الشیعه، مجلد 6، ص16.
34. فواید الصفویه، ص52 ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص260.
35. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص260.
36. تاریخ عالم آراى عباسى به نقل از اعیان الشیعه مجلد6، ص16.
37. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص89.
38. زندگانى شاه عباس اول، ج2، ص200.
39. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص89.
40. همان.
41. خلاصه السیر، همان، ص126.
42. سیاحتنامه شاردن، ترجمه محمد عباسى (امیرکبیر 1336) ج5، ص 17 216.
43. ذیل تاریخ عالم آراى عباسى، ص260. ریاض العلما وحیاض الفضلا، میرزا عبدالله افندى الاصبهانى، تحقیق سید احمد الحسینى، به اهتمام محمود مرعشى (قم:مطبعه الخیام، 1401 ق) ص52.
44. طبقات اعلام الشیعه، مجلد 5، ص169.
45. اعیان الشیعه، مجلد السادس، ص165 ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، جز الثانى، ص52. ریحانه الادب، ج3، ص56.
46. عباسنامه، محمد طاهر وحید قزوینى، به تصحیح و تحشیه ابراهیم دهگان (کتابفروشى داورى اراک، 1329) ص 7 و 65 فهرس التواریخ، رضا قلى خان هدایت، بهتصحیح و تحشیه عبدالحسین نوائى میر هاشم محدث (پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1373) ص233 وقایع السنین والاعوام، ص515 طبقات اعلام الشیعه، مجلد5، ص169 ریاض العلما وحیاض الفضلا، ج2، ص52.
47. وقایع السنین والاعوام، ص 15 519.
48. نک: وقایع السنین والاعوام، ص 15 و 519 ریحانه الادب، ج3، ص57.
49. فواید الصفویه، ابوالحسن قزوینى (تصحیح) مریم میر احمدى (موسسه مطالعات و تحقیقات، 1367).
50. سلافه العصر به نقل از ریاض العلما وحیاض الفضلا، جزء الثانى، ص54.
51. ریاض العلما وحیاض الفضلا، جز الثانى، ص54.
52. فواید الصفویه، ص68 وقایع السنین والاعوام، ص519.
53. تذکره نصر آبادى، ص15.
54. تاریخ عالم آراى عباسى، ج2، ص1091.
55. ریاض العلما و حیاض الفضلا، ج3، ص52.
56. افسوس که عمر گشتبیهوده تلف دنیابه تعب گذشت و دین رفت زکف رنجید خدا و خلق راضى نشد ضایع کریم پاره آب و علف میکوش که کیسه تو بى زر باشد تا در دو جهان عیش تو خوشتر باشد درهم چه کنى کزان تو درهم باشى دنیا چه مى کنى که دین بر باشد نک: تذکره نصر آبادى، ص15.
57. لغتنامه دهخدا، حرف خ.
58. عباسنامه، ص8.
59. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص53 ریحانه الادب، ج3، ص56.
60. روضات الجنات فى احوال العلماء والسادات، المیرزا محمد باقر الموسوى الخوانسارى (مکتبه اسماعیلیان، 1390) ج3، ص269ریاض العلما وحیاض الفضلا، جزء الثانى ص53.
61. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص53.
62. ریحانه الادب، ج3، ص56.
63. اعیان الشیعه، ج6، ص165.
64. طبقات اعلام الشیعه، مجلد5، ص169.
65. اعیان الشیعه، مجلد السادس، ص165.
66. سید حسن صدر، تکمله امل الآمل (تحقیق) السید احمد الحسینى (قم، نشر مکتبه آیه الله مرعشى، 1406 ق) ص144.
67. اعیان الشیعه، ج6، ص165.
68. مسعود نوربخشى، با کاروان تاریخ، (نشر ایرانشهر 1370) ص383.
69. اعیان الشیعه، مجلد السادس، ص165.
70. همان.
71. نک: تاریخ عالم آراى عباسى، ج2، ص10.
72. همان.
73. نک: عباسنامه، ص89.
74. همان، ص8.
75. خلاصه السیر، ص40.
76. نک: عباسنامه، ص70.
77. همان.
78. شاردن، ج2، ص333.
79. خلاصه التواریخ و تاریخ ملاکمال بى نام تصحیح ابراهیم دهگان (اراک، 1334ش)ص102.
80. شاردن، ج2، ص333.
81.تاریخ، صفویان، خلاصه التواریخ تاریخ ملاکمال، ص102.
82. شاردن، ج2، ص333.
83. بحر الفواید و عقد الفراید (نسخه خطى)، به نقل از رسول جعفریان، دین و سیاست در دوره صفویه، ص41.
84. همان.
85. ریاض العلما وحیاض الفضلا، ج4، ص272.
86. روضات الجنات فى احوال العلما و السادات، ج4، ص384.
87. تاریخ ادبیات در ایران، ج5، بخش2، ص1347.
88. همان، ص1083.
89. عباسنامه، ص107.
90. همان، ص89.
91. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص53.
92. وقایع السنین والاعوام، ص519.
93. اعیان الشیعه، ج6، ص165.
94. وقایع السنین والاعوام، ص583 ریاض العلما وحیاض الفضلا، ج2، ص53 طرایق الحقایق، ج، ص267 طبقات اعلام الشیعه، ج5، ص169 اعیان الشیعه ج6، ص164.
95. نک: فهرست کتابهاى چاپى عربى، خانبابا مشار، (چاپ رنگین، 1364).
96. الذریعه الى تصانیف الشیعه، الجزء السادس، ص206.
97. فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، محمد آصف فکرت، (کتابخانه مرکز آستان قدس رضوى، 1369) ص201.
98. سید حسن نقیبى، فهرست نسخههاى خطى کتابخانه آستان مقدس حضرت معصومه، (زائر 1375) ج1، ص143 فهرست نسخههاى خطى کتابخانه عمومى گلپایگانى (قم: چاپ خیام،1357) ج1، ص204 فهرست نسخههاى خطى کتابخانه مرعشى با کد 36
فهرست نسخههاى خطىالهیات مشهد، محمود فاضل (دانشگاه مشهد، 2535)1376، ص93.
99. با کد 34 و 5165.
100. فهرست نسخههاى خطى آستانه مقدسه حضرت معصومه (س)، ج1، ص109.
101. فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، ص201.
102. تاریخ ادبیات در ایران، ج5، بخش 3، ص1496.
103. نک: فهرست نسخههاى خطى فارسى، احمد منزوى (تهران، موسسه فرهنگى منطقهاى، 1349) ج2، ص1586.
104. فهرست نسخههاى خطى کتابخانه آیه الله فاضل تهرانى، ج1، ص200.
105. ترجمه تقویم البلدان فهرست ملک، ج2، ص129.
106. نک: تاریخ ادبیات در ایران ج5، بخش 1، ص404.
107. فهرست الفبائى کتب خطى کتابخانه مرکزى آستان قدس رضوى، ص528.
108. وقایع السنین والاعوام، ص519.
109. ریحانه الادب، ج3، ص57.
110. وقایع السنین والاعوام، ص584.
111. ریاض العلما و حیاض الفضلا، جزء الثانى، ص53.
112. محمدبن على الاردبیلى الغروى الحائرى، جامع الرواه، ج1، ص28.
113. همان.
114. الشیخ عبدالنبى القزوینى، تتمیم امل الآمل ص50، وقایع السنین والاعوام، ص584.
115. تتمیم اکمل الآمل، ص79 طبقات اعلام الشیعه، ج5، ص169.
116. نک: پانویس مرحوم مرعشى در وقایع السنین والاعوام، ص519 طبقات اعلام الشیعه، ج5، ص169.