آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

تاریخچه ایل زنگنه
شیخعلى خان زنگنه وزیر شاه سلیمان از ایل زنگنه بود. این ایل را برخى کرد و بعضى لر دانسته اند. معین الدین نطنزى, زنگنه را جزو قلمرو اتابکان لر محسوب مى کند و زنگنه را جزو طوایفى نام مى برد که به حکم اتابکان لر گردن گذارده بودند1.
تذکره الملوک ایل زنگنه را در مجموعه اى مرکب از ایلات کرد و لر نام مى برد2.
شرفنامه بدلیسى امراى کرد ایران را به چهار شعبه مشتمل دانسته که زنگنه یکى از آن هاست3. بسیارى از نویسندگان معاصر نیز در کرد بودن زنگنه تردید نکرده اند4.
با توجه به قراین و شواهد موجود, کرد بودن ایل زنگنه قطعى است.
دربارهء وجه تسمیهء زنگنه اقوال گوناگون است. برخى منابع این نام را برگرفته از نام مکانى مى دانند که این ایل در آن جا مى زیست5. برخى نام زنگنه را منبعث از زنگه شخصیت افسانه اى در حماسه ملى ایران مى دانند6. زنگنه ها خود را بازمانده زنگه مى دانند7. مردوخ خاستگاه زنگنه را عراق دانسته و زنگنهء عراق را ساکن کرکوک و خانقین, در اطراف کفرى و ابراهیم خانمى و اراضى سوماک مى داند8. همه منابع مربوط متفق القولند که ایل زنگنه به منظور یارى پادشاهان صفوى از منطقه اصلى خود کوچیده و در منطقه جدیدى سکنى گزیده است. آن ها شاه اسماعیل اول را در جنگ هایش یارى داده اند9. زمان مهاجرت زنگنه به داخل قلمرو ایران دقیقا مشخص نیست.
نویسنده اى زمان مهاجرت زنگنه را پس از حمله مغول مى داند و به قول او آن ها در این زمان مجموعا سیصدهزار نفر مى شدند که به صحراى قراباغ در شمال آذربایجان کوچیدند و در آن جا حکومتى تشکیل دادند10. اما عمده منابع گواه آن است که مهاجرت زنگنه همزمان با تشکیل دولت صفوى توسط اسماعیل اول بوده است11. هم چنین گفته شده ایل زنگنه پس از ورود به ایران در کرمانشاه سکنى گزیدند12. به هرحال افراد ایل زنگنه در زمان اسماعیل اول سیادت وى را پذیرفتند و تحت فرمان وى درآمدند و نزد وى به مقامات بالا رسیدند13.
ایل زنگنه در رکاب شاه اسماعیل در جنگ هاى متعدد وى به ویژه با عثمانى ها شرکت کرد. یکى از این جنگ ها چالدران بود14. در زمان تهماسب اول نیز چندتن از سرداران کرد زنگنه سلیم خان زنگنه و حیدرخان زنگنه به فرماندهى اسماعیل میرزا15 با عثمانى ها جنگیدند16. شاه تهماسب براى تقویت مرزهاى شرقى ایران در مقابل تهاجمات ازبک ها برخى کردهاى زنگنه را به خراسان منتقل کرد17. ایل زنگنه هم چنین در زمان سلطان محمدشاه در جنگ هاى ایران و عثمانى در قراباغ با عثمانى ها نبردکرد18.
در سال 5ـ7/984ـ1576 یعنى زمان شاه محمد, افرادى از ایل زنگنه به عنوان حاکم سنقر و کرمانشاهان منصوب شدند که حکومت آن ها بر آن جا تا قرن هفدهم میلادى19 دوامآورد20. در زمان عباس اول افراد ایل زنگنه در حکومت, سپاه و داراى موقعیتى بودند یکى از این افراد على بالى زنگنه بود که شاه عباس او را نزد الله وردى خان فرستاد تا احکام شاه عباس را مبنى بر فتح بغداد به او برساند21.
در زمان عباس اول به هنگام عزیمت وى به منظور سرکوبى ملوخان اردلان و تسخیر کردستان على بالى بیگ زنگنه که سابق جلودار مخصوص شاه عباس بود واسطه ایجاد صلح بین شاه عباس و ملوخان شد. ملوخان تحت تاثیر سخنان على بالى بیک, تسلیم شاه عباس شد و خلعت گرفت. بعدها در زمان خان احمدخان اردلان پسر ملوخان مجددا ماموریت کردستان یافت, چراکه خان احمدخان به دولت عثمانى ملتجى شده بود و از آن ها کمک دریافت مى کرد تا به تصرف کردستان دست یازد22.
على بالى بیک هم چنین مدتى در زمان عباس اول, امیر خراسان بود23. على بالى بیک به تاریخ 1618م1028/ق از مقام جلودارى به منصب امیرآخورباشى ارتقا یافت24. تا سال 1047ق در این مقام باقى ماند و در این سال منصب مزبور به شیخعلى خان پسرش انتقال یافت25. اما پیش تر از وى برادرش شاهرخ سلطان به این مقام منصوب شده بود26. نویسنده اى سال انتصاب شاهرخ سلطان را به مقام امیرآخورباشى 1632م1044/ق دانسته است27. در سال 1047 شیخعلى خان به جاى وى که به امارت ایل زنگنه ارتقایافته و حاکم سنقر, هرسین, کرمانشاه, بیستون و کلهر شده بود28, به مقام امیرآخورباشى رسید. البته, شاهرخ سلطان سال ها پیش از آن, در سال 1039ق به امارات خواف منصوب گردیده بود29.
شاهرخ سلطان در نهم جمادى الاولى 1049ق درگذشت و به جایش شیخعلى خان به امارت زنگنه منصوب گردید. به جاى وى نیز برادرش نجفقلى بیک به مقام امیرآخورباشى جلو رسید30.
در منابع آمده است که على بالى بیک یکى از ملاکین بزرگ کرمانشاهان بود این که ملک کرمانشاهان ملک شخصى و خریدارى شده على بالى بیک بوده و یا این که از طرف شاهان صفوى به سکبیل تیول به وى واگذار شده بود, مشخص نیست31. البته نویسنده عباسنامه, کرمانشاه را تیول زنگنه معرفى مى کند32. در این که على بالى خان داراى روستاهاى متعدد در غرب ایران بود تردیدى نیست, چنان چه نویسنده خلاصه السیر اشاره به یکى از آن ها به نام سرخآباد دارد33.
در زمان شاه عباس دوم افراد خاندان زنگنه هم چنان راه ترقى را پیمودند. در این میان نجفقلى خان به عنوان فرمانده بخشى از سپاه در مرزهاى شرقى ایران خوش درخشید. وى در قضیه محاصره قندهار به جد ایفاى خدمت کرد و مورد لطف شاه قرارگرفت34. نجفقلى بیک در زمان شاه عباس دوم با وجود آن که شروع خوبى داشت و پیوسته مورد لطف شاه بود, اما سرانجام مغضوب شاه واقع شد و از دستگاه حکومت طرد گردید. اما با جلوس شاه سلیمان دوباره مورد لطف دربار قرار گرفت 35.
در سال 1055ق شهر خواف در خراسان به اقطاع دوستعلى خان زنگنه داده شد36. در سال 1057ق دوستعلى خان از زمره امرایى بود که در محاصره قندهار شرکت داشتند37. در سال 1058ق حکومت ولایت گرمسیر با توابع و ملحقات و مضافات به دوستعلى خان حاکم ایل زنگنه که در این وقت تیولدار ولایت خواف و باخرز خراسان بود داده شد 38. از سال 1653م1064/ق به بعد شیخعلى خان, خان قبیله کلهر و تیولدار سنقر و کرمانشاه شد39.
با مطالعه منابع متوجه مى شویم که آبادانى کرمانشاه عمدتا توسط شیخعلى خان صورت گرفت, چراکه در سال 1004ق کرمانشاه به نام مزرعه اى معروف بود, اما در نیمه دوم قرن یازدهم هجرى کرمانشاه عمران و آبادى خود را ازسر گرفت و شیخعلى خان از زمان عباس دوم در عمارت آن بسیار کوشید40. شیخعلى خان به سال 1066ق حکومت سنقر و دینور را نیز در دست داشت41. روى هم رفته باید گفت که ایل زنگنه در دورهء شاه عباس روز به روز بر اهمیت خود افزود و مناصب نسبتا والایى به دست آورد و مسیرى را که از زمان اسماعیل اول در آن گام نهاده بود با سرعت بیش تر طى کرد و به مقصد نهایى, که رسیدن به قدرتمندترین منصب بعد از منصب شاه باشد, نزدیک شد.
در زمان شاه سلیمان و به ویژه پس از رسیدن شیخعلى خان به وزارت عظمى, ایل زنگنه بسیار قدرتمند شد و کارگزاران بسیارى از ولایات (اعم از ممالک و خاصه) از ایل زنگنه تعیین شدند. چنان که در سال 1086ق طایفه زنگنه به معیت حسینعلى خان زنگنه که به حکومت بهبهان و کوه گیلویه منصوب شده بود, به بهبهان رفتند و پشت کوه را قشلاق و پیش کوه را ییلاق خود قرار دادند42.

زندگى نامه شیخعلى خان زنگنه

شرح زندگى شیخعلى خان زنگنه به ویژه دوره قبل از وزارتش کار مشکلى است, چراکه, منابع موجود چندان اشاره اى به این مطالب ندارند, لذا کوشیده ایم هر اطلاعى را اگرچه خیلى ناچیز باشد ارج نهاده و در این مجموعه بیاوریم. شیخعلى خان زنگنه فرزند على بالى بیک زنگنه از ایل کرد زبان زنگنه بود. شیخعلى خان در سال 1020ق متولد شد43. در مورد محل تولد و چگونگى تربیت و سپرى شدن طفولیت او اطلاعى در دست نیست. اولین گزارش در شرح حال وى پس از تولد, مربوط به تاریخ انتصاب وى به مقام امیرآخورباشى جلو است. شیخعلى خان در رمضان 1047ق به جاى برادرش شاهرخ سلطان که به مقام امارت ایل زنگنه ارتقا یافته بود به مقام امیرآخورباشى جلو رسید44. وى در نهم جمادى الاولى 1049ق پس از فوت برادرش شاهرخ سلطان به امارت ایل زنگنه رسید 45. شیخعلى خان در زمان عباس دوم ظاهرا به سال 1653م1064/ق به عنوان حاکم کرمانشاه منصوب شد46.
وى در طى ایامى که حکومت کرمانشاهان را در دست داشت, شایستگى هاى خود را به ظهور رسانید. او در طى ایام مذکور دست به عمران و آبادانى کرمانشاه گشود47. هم چنین در آن ایام واسطه بین مخالفان منوچهرخان حاکم لرستان و شاه شد و عرایض آن ها را به عرض شاه رسانید48. شیخعلى خان هم چنین در سال 1063ق که حاکم کرمانشاه بود سلمان خان حاکم کردستان را که در این سال مصمم به پناه جستن به خاک عثمانى بود گرفتارکرد و او را نزد شاه عباس دوم فرستاد49. که این امر حاکى از وفادارى شیخعلى خان به خاندان صفوى بود. شیخعلى خان به سال 1066ق به حکومت سنقر و دینور تعیین گردید50.
او در سال 1666م1077/ق از زنگنه به اصفهان فراخوانده شد و به عنوان سردار به منظور جلوگیرى از حملات ازبک ها به نواحى شمال خراسان فرستاده شد 51. با مطالعه منابع مى بینیم که شیخعلى خان در امور نظامى فرماندهى برجسته بود و بارها این امر را به ثبوت رسانده بود. شاردن از شیخعلى خان به عنوان فرمانده نظامى برجسته که سابقه سى ساله در این کار داشته یاد مى کند52. حیات سیاسى شیخعلى خان بعد از مرگ عباس دوم و جلوس صفى دوم نه تنها منقطع نشد بلکه خود آغاز شکفتگى جریانى بود که او را به اوج رساند و منجر به ارتقاى وى به مقامات بالاى ادارى شد. تا جلوس صفى دوم شیخعلى خان هنوز حکومت کرمانشاه را در دست داشت و پس از حمله ازبک ها به ایران مجددا به جنگ با آن ها فراخوانده شد و فرماندهى بخشى از سپاهیان به عهده او محول گشت و به جاى وى برادرش به حکومت کرمانشاه رسید53.
پس از آن که او صلاحیت خود را در مسائل نظامى به اثبات رسانید, در سال 1668م / 1079ق بلافاصله پس از استعفاى بوداق سلطان تفنگچى آقاسى به جاى او منصوب شد و حکومت کرمانشاه نیز به یکى از پسرانش به نام سلیمان خان واگذار گردید54.
سرانجام شیخعلى خان به مقام وزارت انتخاب شد. در مورد سال انتخاب شیخعلى خان به وزارت, نظریات مختلف است. شاردن سال مزبور را 1668م1079/ق مى داند 55. هم چنین نویسنده اى دیگر, سال انتصاب وى را به وزارت 1079ق عنوان کرده است56.
اعتمادالسلطنه نیز سال مزبور را سنه 1079ق / 1668م57 و عبدالحسین خاتونآبادى این سال را 1080ق دانسته است58. میرزا محمد سعید مشیزى نیز سال انتصاب شیخعلى خان را به وزارت سال 1080ق مطرح کرده است59. منبع دیگرى سال 1669م1079/ق را معرفى مى کند60.
میرزاحسن فسایى این تاریخ را بسیار بعدتر یعنى 1084ق نوشته است 61. و نویسنده تذکره نصرآبادى که تاریخ نگارش اثر خود را 108ق62 ذکر کرده است در چندین جا63به صراحت وزارت شیخعلى خان را در زمان نگارش کتاب یاد کرده است.
بحث دربارهء این که دقیقا کدام یک از تواریخ فوق صحیح است کارى بس مشکل است, چراکه, برخى از آثار فوق در زمان شاه سلیمان تالیف یافته است. اما شاید بتوان صحت یکى از تواریخ مذکور را محتمل تر دانست. تاریخ منقول در وقایع السنین والاعوام و تذکره صفویه کرمان مى تواند صحت بیش ترى داشته باشد, چراکه منابع مذکور در زمان شاه سلیمان نوشته شده اند و نویسندگان برخى از آن ها در زمان انتخاب مزبور حضور داشته اند. اگرچه سیاحتنامه شاردن و مختصرالتواریخ و تذکره نصرآبادى نیز در زمان شاه سلیمان نگاشته شده اند ولى به واسطه همزمان نبودن حضور شاردن در ایران با زمان انتصاب شیخعلى خان و نیز دوربودن نویسنده مختصرالتواریخ از ایران و عدم تصریح تذکره نصرآبادى به تاریخ انتخاب مزبور, تواریخ مکتوب در منابع مذکور چندان صحیح به نظر نمى رسد.
بعلت انتخاب شیخ على خان به وزارت در اوضاع زمانه ایران نهفته است, چراکه دورهء مورد بحث دورهء آشفتگى اوضاع بود که ناامنى از هر حیث همه جاى مملکت را فرا گرفته بود. این ناامنى و خرابى اوضاع به قدرى شدت داشت که منجمین به هنگام انتصاب شیخعلى خان به وزارت عظمى دوره وزارت وى را یک سال پیش بینى کردند64.
آشفتگى مرزهاى ایران در شرق به واسطه تهاجمات ازبک ها و ناامنى مرزهاى غربى به واسطه شورش ها و غارت هاى کردها بیش ترین تاثیر را در انتخاب شیخعلى خان داشت.
اگرچه وى بارها توانایى خود را در منکوب کردن و دفع حملات ازبکان نشان داده بود و از طرف دیگر کرد بودن و وفادارى و دیندارى و صداقت وى عواملى بسیار موثر در فروکش کردن شورش هاى کردها مى توانست داشته باشد. ظاهرا همان گونه که عزل فتحعلى خان داغستانى لزگى از وزارت عظمى توسط شاه سلطان حسین منتهى به شورش لزگیها شد65, انتصاب شیخعلى خان که کرد بود و نیز داراى ایلى قدرتمند به عنوان پشتوانه بود نیز مى توانست شورش را در مرزهاى غربى فرونشانده و یا از شورش آن ها پیشگیرى نماید.
این شورش کردها از زمان عباس دوم در مرزهاى غربى بحرانى جدى ایجاد کرده بود. شاه عباس مى کوشید این بحران را با گفت و گو و روش صلحآمیز فرونشاند66. اما به نتیجه اى نرسید. اما شیخعلى خان توانست امنیت را نه تنها در غرب بلکه در مرزهاى شرقى نیز برقرار کند. در این که شیخعلى خان به هنگام انتصابش به وزارت داراى مقام امیرآخورباشى جلو و یا تفنگچى آقاسى بود اقوال مختلف است. میرزاحسن فسایى و محمدحسن خان اعتمادالسلطنه شیخعلى را به هنگام انتصابش به وزارت عظمى صاحب مقام امیرآخورباشى جلو مى دانند67. اما نویسندگان خلاصه السیر, از شیخ صفى تا شاه صفى و تذکره صفویه کرمان مطالبى نگاشته اند که از مطالعه آن ها مى توان فهمید که شیخعلى خان به هنگام رسیدنش به مقام وزارت عظمى نمى توانسته امیر آخورباشى بوده باشد, زیرا اولا: میرزا محمدسعید مشیزى خود در کتابش تصریح کرده است که شیخعلى خان به هنگام رسیدن به مقام وزارت عظمى داراى مقام تفنگچى آقاسى بود. ثانیا در منابع پیش تر آمده است: شیخعلى خان که در سال 1047 به مقام امیرآخورباشى جلو رسیده بود68 در سال 1049ق به امارت ایل زنگنه رسید و برادرش نجفقلى بیک به جایش امیرآخورباشى جلو شد69.
بنابراین شیخعلى خان به سال 1080ق که به وزارت رسید نمى توانسته مقام امیرآخورباشى جلو داشته باشد. شیخعلى خان پس از رسیدن به وزارت, تمام کوشش خود را صرف اصلاح و انتظام امور نمود. اما به علل گوناگون, سرانجام تقریبا پس از دوسال وزارت از طرف شاه سلیمان معزول و خانه نشین شد70. سال عزل شیخعلى خان 1082ق ذکر شده است71. علت ظاهرى عزل وى را از وزارت, مخالفت وى با شراب خوارى شاه یا حداقل عدم همراهى با شاه در شراب خوارى دانسته اند72. در میان منابع تنها نویسندهء نامعلوم مختصر التواریخ است که عزل وى را از وزارت, برعکس اقوال متداول, در کثرت افراط و پى تعیش در لهو و لعب شیخعلى خان نوشته است. بدیهى است این قول ابدا نمى تواند صحت داشته باشد. اگرچه, همان گونه که در مبحث ویژگى هاى اخلاقى شیخعلى خان خواهیم گفت بدیهى ترین و مشخص ترین ویژگى اخلاقى شیخعلى خان بر طبق همه منابع موثق, مخالفت وى با میگسارى و شراب خوارى بوده است.
در مورد علت عزل شیخعلى خان روایتى دیگر نیز هست که جاى تامل دارد. این روایت توسط نماینده کمپانى انگلیس در ایران نقل شده است. او خبر داده است که شاه سلیمان در یکى از حالات مستى به کورکردن یکى از برادران خودش فرمان داده بود. ملکه مادر با نظر او مخالفت مى کند اما این عمل مادر, خشم شاه را برمى انگیزد. چنان که شاه شمشیر مى کشد و مادرش را زخمى مى کند و به دستور پسرش شاه سلیمان از درمان او خوددارى مى کنند. او نیز با پرت کردن خود از بالاى بام, اقدام به خودکشى مى کند.
در این هنگام شیخعلى خان به این عمل شاه اعتراض مى کند و شاه خشمگین شده و او را از وزارت عزل کرد74.
در ایام غیبت وى از وزارت, هرگز صدراعظمى به جاى وى منصوب نشد74. شاردن مى نویسد که در ایام فترت مزبور سه نفر از بزرگان دربار متعهد به اداره امور وزارت عظمى بودند75.
به نظر مى رسد در ایام غیبت شیخعلى خان از وزارت قسمت عمده کارهاى مربوط به وزارت را کیخسروخان تفنگچى آقاسى انجام مى داد و میرزاصادق مستوفى الممالک به امور دادوستد دفترى مى پرداخت و کیخسرو بعدها وظیفه وى را نیز ضمیمه خود نمود و به این وسیله به اقتدار خود افزود76.
به نظر مى رسد که مقصود شاه سلیمان از عزل شیخعلى خان هرگز عزل قطعى و همیشگى وى نبوده باشد. چه اولا: به جاى او اعتمادالدوله اى انتخاب نکرد. ثانیا: شیخعلى خان در طول مدت غیبت خود گاه گاهى به حضور شاه مى رسید, چراکه او را از حضور در دربار و حرم محروم نساخته بودند77.
سرانجام ایام فترت به سرآمد و شیخعلى خان (در سنه 1083ق) نواب اشرف را به نوازشات خسروانه اختصاص داد78. و از طرف خود با عزت و اکرام و افتخار به کار خویش منصوب نمود و پس از آن دیگر شاه به نوشیدن شراب وادارش نکرد79.
مرحله دوم وزارت وى که از سال 1083ق آغازشده یکى از طولانى ترین ادوار وزارت در تاریخ صفویه بود. شیخعلى خان در طى این مدت طولانى اختیارات زیادى در اداره کشور کسب کرد و به این وسیله تاسیسات و اصلاحات اساسى در ساختارهاى متعدد حیات ادارى, اقتصادى, نظامى و سیاسى کشور به وجود آورد.

ویژگى هاى شیخعلى خان

توصیفاتى که در برخى منابع مربوط به عصر صفوى در مورد ویژگى هاى اخلاقى شیخعلى خان وجود دارد, به اتفاق مبین نکات غالبا مثبت در وى مى باشند. آن چه در مورد وى بیش تر نقل شده است دلبستگى هاى مذهبى وى مى باشد. او حتى ظاهر خود را برخلاف رسم دربار به شکل یک مسلمان معتقد درآورده بود. شیخعلى خان شخصیت بسیار عاقل, باهوش و فوق العاده متفکر و مدبر و کامل العیار بود80. قد و قامت شیخعلى خان فوق العاده متناسب و رشید و شایان توجه بود صورت و سیمایش نیز جلوهء بسیار خوب و خوشى داشت قیافه او از حیث برازندگى عدیم النظیر به نظر مى رسید. آرامش مدام و ملایمت از چشمان روشن و رخسار ساده اش تجلى مى کرد به طورى که به هیچ وجه آثار و علائم اشتغال خاطر که در قیافه اغلب وزراى اعظم مشاهده مى شد در صورت وى دیده نمى شد. در سیمایش نشانه هاى یک اندیشه آرام و آزاد و قادر به کف نفس کامل و مسلط بر خویشتن نهان بود به طورى که اگر کسى قبلا او را مى شناخت به هیچ وجه نمى توانست وى را مصدر مهمات و معضلات یک امپراتورى عظیم و وسیعى بداند.
کسانى که او را مى شناختند خوارق عاداتى از زندگى ساده و مختصر وى حکایت مى کردند. موثقین اظهارداشتند که باطن و ظاهر این شخصیت کاملا یکى بود و چنان که در گفتار و کردار و صورت و سیماى وى هیچ گونه آثار تکبر و تبخترى مشاهده نمى شد, روح و مغز و قلبش نیز خالى از هرگونه آلایش بود. مشاهده پوشاک و مطالعه اوضاع منزل و بالاخره ملاحظه سفره وى, این حقایق را مثبت و مسلم مى داشت81.
او به عکس دیگر درباریان داراى مکحاسنى خاکسترى رنگ و تقریبا بلند بود و به هیچ وجه طبق رسم روز با خضاب به رنگ سیاه درنمىآورد82. شیخعلى خان مردى دیندار و خداترس و پرهیزکار بود. وى فقط یک زن داشت و از عیش و عشرت بیزار بود. او شمى قوى براى عدالت داشت و رشوه نمى گرفت83 و از تجمل طلبى رایج بیزاربود. هنگامى که بر اسب مى نشست فقط چندتن معدود ملازم همراه خود داشت و در آن هنگام جامه اى ساده ولى زیبا و با سلیقه برتن مى کرد84. او فساد ناپذیر بود, به طورى که زیربار هیچ گونه توصیه, تحفه, هدیه و رشوه اى نمى رفت 85. شیخعلى خان در کتیبه اى که از خود به جاى گذاشته نوشته است که دو قریه از املاک خود را جهت مصارفى نظیر تعمیر کاروانسراى بیستون وقف کرده است86. شیخعلى خان به اعتدال و نظم پاى بند بود. با تنجیم و پیش گویى آینده از روى کواکب مخالف بود87. وى حتى در هشتادسالگى88 نیز فردى ارزنده و سوارى خستگى ناپذیر بود. بر کار بسیار خوب تسلط داشت و به لحاظ جسمى و فکرى از عهده آن بر مىآمد89.
از ویژگى هاى دیگر وى که همه منابع مربوطه آن را تصریح نموده اند, خوددارى شدید او از شراب خوارى است. وى به این جهت عمدتا با شاه اختلاف داشت. او فردى مذهبى و دیندار بود و دستورهاى دین را طابق النعل بالنعل مراعات مى کرد90. شاه سلیمان بارها به این جهت شیخعلى خان را مورد توهین و اذیت قرارداد. اما وى هیچ گاه تسلیم خواسته هاى منافى مذهب او نشد و پیوسته با شجاعت عجیب با این تمایل شاه مخالفت کرد. چنان که یک بار شاه شدیدا به پر و پاى او پیچید توضیح آن که:
شاه که مست و مخمور بود و آرایش صورت صدراعظم خویش را مطابق دربار نمى دید دستورداد ریش او را مثل ریش دیگر درباریان کوتاه کنند91. شیخعلى خان به این جهت بدون کسب اجازه از شاه, دربار را ترک گفت92. شاه وى را به دربار احضارنمود و سپس دست خود را به سوى وى درازکرد و قول داد که به جبران و تلافى توهینات وارد به شخص و مقام وزارت عظمى بکوشد93. با این حال آزار و اذیت شاه سلیمان نسبت به شیخعلى خان تمامى نداشت. چراکه, پادشاه به هنگام مستى از خود بى خود مى شد و آن گاه شروع به سربه سر گذاشتن و دست انداختن شیخعلى خان مى نمود و علت آن هم عدم همراهى شیخعلى خان با شاه در خوردن شراب بود. روزى شاه سلیمان سخت مست و مخمور بود جام شراب را به شیخعلى خان داد و او را دعوت به نوشیدن کرد, وزیر از خوردن شراب امتناع ورزید و اعلى حضرت به ساقى دستورداد که باده را در بینى وزیراعظم بریزد و این کار انجام شد94. وزیر, نه تنها از خوردن شراب خوددارى کرد و در مقابل فرمان شاه در این مورد مقاومت کرد بلکه بعضا شاه را نیز نصیحت مى کرد95.
شاه سلیمان از شراب نخوردن شیخعلى خان به قدرى دلگیر و خشمگین بود که یک بار ضرباتى نیز حواله وزیراعظم کرده بود. به دستور شاه چندین بار سروصورت و لباس و پوشاک وى را با شراب آلوده ساختند و از این قبیل بدرفتارى ها در موقع مستى نسبت به او بسیار اتفاق افتاد96. به هرحال مقاومت شدید وزیراعظم و ایمان قوى وى و نصایح او سرانجام شاه را ملایم تر ساخت و حتى او را آن چنان تحت تاثیر قرارداد که شاه سلیمان به قید سوگند وعده فرمود که دیگر مثل سابق مى خوارگى نکند97.

مذهب شیخعلى خان

شیخعلى خان شیعه اى مومن بود. البته به گفتهء کمپفر: گویا او98 پنهانى از طرفداران اهل سنت باشد.99 که این ادعا قابل پذیرش نیست. در تاریخ مشاهده مى شود که معمولا شاهان و وزیران از یک مذهب برخوردار بودند. به طورى که خواجه نظام الملک به اهمیت هم مذهب بودن شاه و وزیر تاکید بسیار کرده است و هم مذهب نبودن این دو را عیب بزرگ دانسته است که ضرر آن متوجه دستگاه حاکم است100. بنابراین گروهى شیخعلى خان زنگنه را وزیرى سنى مذهب دانسته اند که ظاهرا درست به نظر نمىآید, زیرا گذشته از دلایل دیگر در رد این ادعا, شاه سلیمان زیرک و عاقل بود و به عنوان یک پادشاه شیعه و از سلسلهء سادات نمى توانست وزیرى سنى اختیارکند و در انظار عامه به وزیرى که داراى مذهب سنى باشد اعتماد کند. از آن جا که زنگنهء به جامانده در عراق داراى مذهب سنت بودند, ممکن است برخى چون کمپفر به این توهم افتاده باشند که شیخعلى خان نیز داراى مذهب اهل سنت بوده است. البته چنان که گذشت این قول, نمى تواند صحت داشته باشد. زیرا اولا: کمپفر که چنین مطلبى آورده است خود با تردید ابراز نظر مى نماید. هم چنین به واژه پنهانى متوسل مى شود که نشان دهندهء شایعه یا اتهام و جعل است. و مخالفین وزیر, این سخنان را به کمپفر گفته اند و او نیز باورکرده و در کتاب خود نوشته است. ثانیا: افراد ایل زنگنه که عراق را ترک کردند و به خدمت شاه اسماعیل شیعه مذهب درآمدند نمى توانستند از اهل تسنن باشند و مسلما وقتى تصمیم گرفتند به کمک شاه اسماعیل بروند مذهب دیرین را رهاکرده و به مذهب جدید روى آورده بودند. چنان که نوشته اند:
ایل زنگنه و بنى اسد در کنار شاه اسماعیل داراى سابقه و سند مذهبى مى شوند.101 اگرچه کمپفر انتساب شیخعلى خان را به مذهب اهل سنت با تردید اظهار داشته است و نیز با آوردن لغت پنهانى عدم صحت این ادعا را بیش تر نشان داده است, با این حال علل مطرح شدن چنین ادعایى کنجکاوى فرد را برمى انگیزد. از آن جا که شیخعلى خان به واسطه قدرت فزاینده اش مخالفان زیادى در دربار و حکومت داشت, بعید نیست که این شایعه از طرف آن ها مطرح شده باشد. هم چنین ممکن است کمپفر به این جهت چنین مطلبى نوشته باشد که شیخعلى خان با تقاضاى مکرر سفراى اروپایى مبنى بر اعلان جنگ از سوى ایران به عثمانى سنى مذهب مخالفت کرد و کمپفر نیز مانند دیگران این مخالفت را حمل بر هم مذهبى و هم کیشى کرد. غافل از آن که ایران طبق قرارداد زهاب با دولت عثمانى موارد اختلاف را حل کرده بود و دیگر لزومى به جنگ هاى پرخرج نمى دید. گذشته از همه این ها چنان که گذشت بدیهى است فردى چون شاه اسماعیل اول که مروج شیعه در ایران و دشمن عثمانى هاى سنى بود نمى توانست در رکاب خود تعداد زیادى سنى مذهب داشته باشد و در زمان شاه سلیمان هم که علماى شیعه قدرت عظیم یافته بودند نمى توانستند یک وزیر سنى مذهب را تحمل بنمایند.

قدرت و اختیارات شیخعلى خان زنگنه

براى شناخت میزان اقتدار و اختیار شیخعلى خان زنگنه بایستى به منابع مربوطه مراجعه کرد. کمپفر و شاردن براى تعیین میزان قدرت وزیراعظم وقت102 ابتدا از لغت اعتمادالدوله و وزیراعظم آغازمى کنند. کمپفر مى نویسد: این هردو حاکى از بزرگ ترین منصب دولتى است.103 شاردن مى نویسد: نخستین شغل کشور, شغل صدراعظمى است که وى را اعتمادالدوله مى نامند و کلمه اى مرکب به معناى مایه اطمینان دولت و نیز عمید و عماد به معناى تکیه گاه و ستون دولت است104
قدرت شیخعلى خان بسیار زیاد بود و این را مى توان کرارا در تذکره صفویه کرمان دید. بارها اتفاق افتاد که شیخعلى خان, حتى پس از صدور حکم شاه مبنى بر امرى, آن را به واسطهء نفوذ خود دگرگون مى ساخت و یا قبل از آن که شاه حکمى را صادرکند با دادن نظر مشورتى خود شاه را متقاعد به پذیرفتن نظر خود مى کرد105. هم چنین او بارها با پادرمیانى خود جان افرادى را که مغضوب شاه واقع شده بودند نجات داد106.
این ها گویاى مقام و اعتبار بالاى وزیر مزبور نزد شاه بود.
از محتواى بعضى از مطالب کمپفر مى توان فهمید که در دوره وزارت شیخعلى خان بعضى امور حتما مى بایستى فرمان شخصى شاه بر آن ها صادر شده باشد تا به مرحله اجرا درآید و بعضى هم مى توانستند بدون امر مستقیم شاه صرفا با امر مستقیم وزیراعظم به اجرا درآیند. لذا وزیر ناگزیر بود که پیوسته در نزدیکى کاخ باشد و حتى منزل او هم جنب کاخ قرارداشت تا به این وسیله انجام بعضى امور که منوط به فرمان شاه بود معوق نماند. هم چنین مى فهمیم که حتى آن امر و فرمان مختص شاه نیز اساسا از چهارچوب منظر وزیراعظم توسط شاه صدور مى یافت107. شیخعلى خان تمام حکام ایالات و ولایات را تعیین مى کرد و مقامات عالى رتبه نظامى را هم او انتخاب مى کرد. هم چنین فرماندهان نظامى که به میدان جنگ مامور مى شدند همگى با نظر وى تعیین مى شدند یا لااقل وى وسایلى برمى انگیخت تا شاه, این مناصب را به هرکسى که مى خواهد بدهد108.
کمپفر حتى شیخعلى خان را به عنوان دارنده مقام نیابت سلطنت معرفى مى کند109. و اعمال سایر حقوق خاص پادشاهى را به دست وى مى داند110. تمام بار مملکت بر گردهء شیخعلى خان بود و شاه خود با فراغت و بدون معرفت به اوضاع عمومى و کشورى به زندگى خاص خود ادامه مى داد111. کمپفر مى نویسد که او در باطن قدرت سلطنتى را اعمال مى کند. و شاه فقط در ظاهر صاحب و واجد آن است112.
شیخعلى خان نماینده یا نایب کل شاه در کلیه امور شاه و کشور بود هیچ دستور شاه ولو به هر مهرى جز با تایید و مهر وى معتبرنبود113. سانسون مالیه, تجارت و روابط خارجه را زیر نظر شیخعلى خان مى داند و او را نایب السلطنه کشور معرفى مى کند114. شیخعلى خان همهء امور مملکت را مستقلا و به صلاحدید خود انجام مى داد و در موارد سخت یا کارهایى که پایانى تردیدآمیز داشت وى آن را با ناظر و واقعه نویس و با فرماندهان قشون مورد مشورت قرارمى داد115. وى در مواقع غیرضرورى و کم اهمیت به شاه رجوع نمى کرد هم بدان جهت که خود اختیار انجام آن ها را از شاه گرفته بود و هم این که شاه را از آسایش محروم نسازد. اما در مواردى که اهمیت امر حضور وى را براى طرح مسائل لازم مى دانست مستقیما به نزد شاه مى رفت116.
با توجه به قدرت فراوان شیخعلى خان طبیعى بود که دشمنان متعددى داشته باشد که بکوشند تا او را از مسند وزارت به زیر کشند. خود پادشاه نیز ممکن بود به واسطه قدرت زیاد او از وى بیمناک شود. قدرت و اعمال وزیراعظم به طرق مختلف به اطلاع شاه مى رسید. وزیراعظم و موقعیتش همچنین ممکن بود از طرف خواجه سرایان و زنان حرم مورد تهدید قراربگیرد117. این گروه به علل گوناگون ممکن بود با وزیر مخالف باشند. اما در مورد شیخعلى خان مورد اخیر اصلا مصداق نداشت که در ادامه بدان پرداخته خواهدشد. یک طریق دیگر به غیر از نصب جاسوسان و کارگزاران ظاهرا زیردست, وزیراعظم براى کنترل اعمال او, ایجاد نوعى رقابت و چشم و هم چشمى در بین دیوانیان بود. شیخعلى خان به واسطه زیرکى که داشت از وسایل مختلف براى حفظ و تداوم قدرت خود بهره گرفت. او مراقب بود که کسى شاه را بر ضد او تحریک نکند. چه با توجه به قدرت بسیارى که وزیراعظم در همه امور داشت اغلب اتفاقات نامطلوبى را که در اطراف و اکناف رخ مى داد مى شد با توسل به تهمت و افترا آن را به حساب عدم لیاقت و بى کفایتى وزیراعظم گذاشت. هم چنین بسیارى از بزرگان و اعیان که به دست یا دستور وى مجازات شده بودند به هیچ قیمت حاضر نمى شدند کم ترین فرصتى را براى گرفتن انتقام ازدست بدهند118.
شیخعلى خان از نزدیک شدن هرچیز و هرکس به شاه که ممکن بود به نحوى موجب کدورت خاطر او را فراهمآورد جلوگیرى مى کرد. پیک هایى که حامل اخبار ناخوشى بودند هرگز اذن دخول به داخل قصر را نمى یافتند119. چراکه این گونه اخبار ممکن بود شاه را نسبت به مدیریت او دچار تردید نماید. وى هم چنین مى کوشید به افرادى که دشمن او بودند اجازهء ارتقا به مقام بالاتر داده نشود تا مبادا به این وسیله به شاه دسترسى داشته باشد و بتواند از وزیر بدگویى کند120. شیخعلى خان هم چنین کوشید تا تمام بستگان و دوستان خود را منصب و مقامى دهد و به این وسیله اداره بسیارى جاى ها و کارها را توسط معتمدین خود انجام دهد121.
بدیهى است این خود یکى دیگر از راه هاى تلاش براى حفظ و تداوم حیات سیاسى بود. با مطالعهء تذکره صفویه کرمان کرارا نفوذ ایل زنگنه و خانوادهء شیخعلى خان را در کلیه مهمات حیاتى ایالات کرمان شاهدیم که این البته مى تواند نمونه اى براى تعمیم به سایر ولایات نیز باشد122. شاید یکى دیگر از راه هاى افزایش و تداوم قدرت شیخعلى خان دستورالعمل هاى منجمین به شاه سلیمان بود. همان طورى که شیخعلى خان نسبت به پیشگویى هاى منجمین بى اعتنا بود, در عوض شاه بدان سخت پاى بند بود پس, گه گاه منجمین مصلحت را در آن مى دیدند که شاه براى مدتى طولانى از دخالت در امور و ظاهرشدن در انظار عمومى خوددارى کند. چنان که در یک مورد به دنبال حادثه اى منجمین به شاه گفتند: ناسازگارى کواکب به این زودى ها برطرف نخواهدشد پس باید به شاه توصیه کرد که چند ماهى کاملا از کار کناره بگیرد1 در این فاصله او نباید در ملاعام ظاهرشود و نباید مهمانى بدهد و اصولا به هیچ کار مخصوص جالب توجهى نباید دست بزند.123 بدیهى است در ایام غیبت شاه از امور, شیخعلى خان تنها کسى بود که مى توانست امور را با قدرت مطلق اداره نماید.
یکى از علل عمده تداوم حیات سیاسى شیخعلى خان زنگنه حمایت مادر شاه از او بود. شاردن مى نویسد:
مادر شاه همواره با غالب وزیران و صاحب منصبان حکومت, به نسبت زیرکى و اعتبار خود روابط پنهانى و کمابیش مهمى دارد.124 این حمایت مادر شاه از شیخعلى خان را مى توان از روایتى که نماینده کمپانى انگلیسى در ایران نقل کرده است فهمید125. با نگاهى به جریان وزارت ساروتقى و سرانجام او, به سهولت مى توان نوعى رقابت را بین دستگاه وزارت و حرم از یک طرف و سپاهیان قورچى از طرف دیگر مشاهده کرد.
ظاهرا رقابت شدید بین سپاهیان قورچى و دستگاه وزارت و نیز, حرم شاه که به تدریج در اختیار مطلق زنان گرجى و چرکسى قرار گرفته بود سرانجام دستگاه وزارت و حرم را در مقابل دشمن واحد که همان قورچى ها باشند به هم نزدیک کرد. تقابل شدید این دو جناح را در دورهء وزارت ساروتقى شاهدیم126. تا این که این پیوند در ایام وزارت شیخعلى خان بین حرم و وزیراعظم حالت تثبیت شده به خود گرفت. بنابراین اقتدار و قدرت شیخعلى خان هم چنان تا آخرین روزهاى حیاتش در اوج قرارداشت و هیچ توطئه و دشمنى نتوانست قدرت او را تهدید نماید.

پایان کار شیخعلى خان

شیخعلى خان در طول بیست سال وزارت خود کارهاى بزرگى انجام داد و کشور را از لحاظ ادارى, اقتصادى, نظامى و سیاست خارجى127, حیاتى نو بخشید و سرانجام پس از حدود بیست سال وزارت در سال 1100ق رحلت نمود. البته در مورد تاریخ دقیق فوت وى اقوال مختلفى است. خاتونآبادى دو تاریخ ارائه داده است. در یک جا تاریخ فوت وى را 1099ق128 و در جاى دیگر 110ق آورده است129. مرعشى صفوى نیز سال 1092ق130 و نویسنده تذکره صفویه کرمان سال 1100ق را زمان فوت شیخعلى خان مى نویسد131. و میرزاحسن فسایى سال 1099ق را ذکر مى کند132. نویسندهء تاریخ منتظم ناصرى سال 110ق1689/م را به عنوان سال مزبور معرفى مى کند133.
به نظر مى رسد در میان اقوال مزبور تنها قول نویسنده تذکره صفویه کرمان صحیح تر باشد چراکه نویسنده آن حوادث را دقیقا مطابق آن چه که خود دیده و شنیده است در ذیل حوادث هر سال به طور جداگانه نوشته است.
________________________________________
پى نوشت ها:
1. منتخب التواریخ: به نقل از: محمد على سلطانى, ایلات و طوایف کرمانشاهان, ج2, ( ناشر مولف, 1320) ص649.
2. میرزاسمیعا, تذکره الملوک, محمد دبیر سیاقى (تصحیح) امیرکبیر, 1368, ص25.
3. امیر شرف خان بدلیسى, شرفنامه, (تصحیح) محمد عباسى, موسسه مطبوعاتى علمى, 1364, ص14ـ423.
4ـ نظیرRudi mathee ; Aministrative :
stability and change in late -17th-
century iran:The case of shaykh
zanganah (1669-89); INT.J. middle
east studies. 26(1994);p.80.
ک. توحدى, حرکت تاریخى کرد به خراسان, ج2, چاپخانه دانشکده مشهد, 1364, ص101.
5. معین الدین نطنزى, منتخب التواریخ, به نقل از محمدعلى سلطانى, ج2, ص649.
6. نلدکه به نقل از محمدعلى سلطانى, ج2, ص248.
7. محمدعلى سلطانى, ج2, ص648.
8. مردوخ, تاریخ کرد ج, کتابفروشى غریقى, سنندج, ص94.
9. شرفخان بدلیسى, پیشین, ص43.
10. ک. توحدى, همان, ج2, ص103.
11. شرفخان بدلیسى, همان, ص431.
12. محمدعلى سلطانى, ج2, ص641.
13. همان, ج2, ص650.

14. توحدى, همان, ج2 ص6.
15. شاه اسماعیل دوم آینده.
16. همان, ص6.
17. همان, ص137.
18. همان.
19. قرن یازدهم ق.
20. رهر برن, نظام ایالات در دورهء صفویه, کیکاوس جهاندارى (ترجمه) بنگاه ترجمه و نشر کتاب, 2375, ص11.
21. ملاجلال الدین منجم, تاریخ عباسى یا روزنامه ملاجلال, سیف الله وحیدنیا ( تصحیح) وحید, 1366, ص245.
22. م. سلطانى, ج2, ص653.
23. ک. توحدى, همان, ج2, ص113.
R.Mathee ; Ibied ; p.80 . - 24
25. سیدحسن بن مرتضى حسینى استرآبادى, از شیخ صفى تا شاه صفى, احسان اشراقى ( تصحیح) چاپ اول: علمى, ص257 محمد معصوم بن خواجگى اصفهانى, خلاصه السیر, علمى, 1368, ص246.
26. م. اصفهانى, خلاصه السیر, ص250.
M.Rudi Administrative ...p.95 . - 27
28. کرمانشاهان باستان از آغاز تا آخر سده سیزدهم1, چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر, ص30ـ129. م.سلطانى, ج2, ص657.
29. م. اصفهانى, خلاصه السیر, ص96.
30. همان, ص286 حسینى استرآبادى, از شیخ صفى تا شاه صفى, ص259.
31. کرمانشاهان باستان از آغاز تا آخر سده سیزدهم ق, ص30ـ129.
32. محمدطاهر وحید قزوینى, عباسنامه, ابراهیم دهگان (تصحیح) کتابفروشى داودى اراک, 1329, ص182.
33. م. اصفهانى, ص86.
34. نک: م. قزوینى, همان, ص133 ولى قلى بن داود قلى شاملو, قصص الخاقانى سیدحسن سادات ناصرى (تصحیح) ج, وزارت ارشاد, 137, ص1449 و2ـ 451.
35. م. وحید قزوینى, عباسنامه, ص26 میرزا محمدطاهر نصرآبادى (تصحیح) وحید دستگردى, کتابفروشى فروغى, 136, ص26.
36. و. شاملو, همان, ج, ص292.
37. همان, ص351.
38. همان, ص422.
M.Rody;admimtrative...Ibid.p.80. - 39
40. کرمانشاهان باستان از آغاز تا سده سیزدهم هجرى قمرى, ص12.
41. محمدطاهر وحید قزوینى, عباسنامه, ص227.
42. مجله یادگار, ش9, ص11.
43. عبدالحسین خاتونآبادى, وقایع السنین والاعوام, محمدباقر بهبودى (تصحیح) نشر اسلامى, 1352, ص530 عبدالحسین نوائى, اسناد و مکاتبات ایران (از 1038 تا 1105) تهران, بنیاد فرهنگ ایران, 1360, ص245.
44. ح. حسینى استرآبادى, از شیخ صفى تا شاه صفى, ص257 م.خواجگى اصفهانى, خلاصه السیر, ص264, کرمانشاهان باستان از آغاز تا آخر سده سیزدهم1, ص129ـ130.
45. م.خواجگى اصفهانى, همان, ص286 حسینى استرآبادى, همان, ص259.
46. محمدطاهر وحید قزوینى, عباسنامه صR,Mathee ; Administrative,...Ibid,p.80 .182
47. کرمانشاهان باستان از آغاز تا آخر سده سیزدهم هـ.ق, ص12.
48. م.وحید قزوینى, عباسنامه, ص182.
49. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه, مطلع الشمس, ج, فرهنگسرا, 1362, ص622.
50ـ م.وحید قزوینى, عباسنامه, ص227.
Rudi Mathee ; Administrative...;Ibid;p.80. - 51
52. ژ. شاردن, سیاحتنامه شاردن, ترجمه محمد عباسى, امیرکبیر, ج8, ص158.
53. ژ. شاردن, ج9, ص181.
54. همان, ج9, ص209.
55. همان.
56. گمنام, مختصرالتواریخ, نسخه خطى در کتابخانه مرعشى نجفى, قم, ذیل حوادث سال 1079.
57. م. اعتمادالسلطنه, تاریخ منتظم ناصرى, ج2, دنیاى کتاب, 1364, ص980.
58. وقایع السنین والاعوام, ص531.
59. میرمحمد سعید مشیزى (بردسیرى), تذکره صفویه کرمان باستانى پاریزى (تصحیح) مطالعات و تحقیقات فرهنگى, 1367, ص355.
R.Mathee; Administrative , ...; Ibid, - 60
p.80. cited. ARA, VOC 1996,
Gambron to Heren .
61. فارسنامه ناصرى, کارخانه آقاسید مرتضى, 1313ق, ص153.
62. نصرآبادى, ص450.
63. همان, ص1ـ180.
64. ژ.شاردن, ج5 ص182.
John foran; the long fall da favid - 65
dinasty morning beyond the
standard views; int. J.middle east
study , 24 (1992); p.296 .
66. محمدطاهر نصرآبادى, منشآت, نسخه خطى کتابخانه مرعشى نجفى, قم, صb - 8.
67. میرزاحسن فسایى, فارسنامه ناصرى, در کارخانه آقاسید مرتضى, 1313ق ص153 م.
اعتمادالسلطنه, تاریخ منتظم ناصرى, (تصحیح) رضوانى, ج2, ص98. 68. م.خواجگى اصفهانى, ص264 ح.حسینى استرآبادى, ص254.
69. ح.حسینى استرآبادى, از شیخ صفى تا شاه صفى, ص259. م.خواجگى اصفهانى, خلاصه السیر, ص386.
70. ژ.شاردن, ج5, ص182.
71. مولف نامعلوم, مختصرالتواریخ, نسخه خطى کتابخانه مرعشى نجفى, قم, مشیزى ( بردسیرى), تذکره صفویه کرمان, ص388.
72. ژ.شاردن, ج3, ص19ـ1108. م.مشیزى (بردسیرى) تذکره صفویه کرمان, ص388.
IOR, G'36'106,Gamron to surat,26 - 73
April 1992, Gambron to surat,
27November 1672. Cited : R.mathee ;
Administrative ... ; Ibid . p.84 .
74. ژ.شاردن, ج5, ص182 ج3, ص108.
75. همان, ج3, ص108.
76. م.مشیزى, همان, ص388.

77. ژ.شاردن, ج3, ص108.
78. م. مشیزى, همان, ص406.
79. ژ.شاردن, ج8, ص159.
80. همان, ج3 ص109.
81. همان, ج2, ص109ـ110.
82. انگلبرت کمپفر ترجمه کیکاوس جهاندارى, تهران, خوارزمى, 1363, ص84 شاردن, ج3, ص202.
83. ا.کمپفر, ص83.
84. همان, ص83.
85. ژ. شاردن, ج13, ص104.
86. کرمانشاهان باستان از آغاز سده سیزدهم1, ص43.
87. ا . کمپفر, ص84.
88. 1686م1098/ق.
89. همان, ص83.
90. ژ. شاردن, ج3, ص202.
91. همان.
92. همان, ص203.
93. ژ. شاردن, ج3, ص204.
94. ژ. شاردن, ج3, ص199.
95. م. مشیزى, ص388.
96. ژ. شاردن, ج3, ص109.
97. همان, ص204.
98. شیخعلى خان.
99. ا, کمپفر, ص84.
100. نظام الملک, سیاستنامه, ص114ـ115.
101. سلطانى, ج2, ص650.
102. شیخعلى خان.
103. ا. کمپفر, ص75.
104. ژ. شاردن, ج8, ص235.
105. م. مشیزى, ص1457و454.
106. ا. کمپفر, ص16ـ65, نواى اسناد و مکاتبات ایران (از 1038تا1105) ص229.
سرجان ملکم, تاریخ ایران, ترجمه اسماعیل حیرت فرهنگسرا, 1362, ص289.
107. ا. کمپفر, ص176و32.
108. ژ. سانسون, ص44.
109. مارتین سانسون, سفرنامه سانسون, ترجمه تقى تفضلى, تهران, ابن سینا, 1364, ص75.
110. همان.
111. ا. کمپفر, ص73.
112. همان.
113. ژ. شاردن, ج8, ص236.
114. م. سانسون, ص46.
115. ا. کمپفر, ص108.
116. همان, ص76ـ77.
117. ژ. شاردن, ج8, ص237.
118. ا. کمپفر, ص78.
119. همان, ص79.
120. همان, ص12ـ181.
121. همان, ص183و80.
122. م. مشیزى, ص485.
123. ا. کمپفر, ص72ـ73.
124. ژ. شاردن, ج8, ص381.
IOR, G'36'106,Gamron to surat,26 - 125
April 1992, Gambron to surat,
27November 1672. Cited : R.mathee ;
Administrative ... ; Ibid . p.84 .
126. ژ. شاردن, ج7, ص87190, 811183.
127. که هرکدام از این ها بحث مستقل را مى طلبد.
128. ع. خاتونآبادى, ص530.
129. همان, ص547.
130. میرزامحمد خلیل مرعشى, مجمع التواریخ, ص60.
131. مشیزى, ص562.
132. ح. فسایى, فارسنامه ناصرى, کارخانه آقاسید مرتضى 1313ق, ص154.
133. اعتمادالسلطنه, تاریخ منتظم ناصرى, ج2, 1366ش. ص9931.

کتاب نامه:
1ـ اصفهانى, محمد معصوم بن خواجگى خلاصه السیر, علمى, 1368.
2ـ اعتمادالسلطنه, محمدحسن خان مطلع الشمس ج, فرهنگسرا, 1362.
3ـ اعتمادالسلطنه, محمدحسن خان تاریخ منتظم ناصرى رضوانى (تصحیح), ج2, تهران, دنیاى کتاب.
4ـ بدلیسى, امیر شرفخان, شرفنامه, محمد عباسى (تصحیح) موسسه مطبوعاتى علمى, 1364.
5ـ توحدى, ک, حرکت تاریخى کرد به خراسان, ج2, چاپخانه دانشگاه مشهد, 1364.
6ـ حسینى استرآبادى, سیدحسن بن مرتضى, از شیخ صفى تا شاه صفى, احسان اشراقى (تصحیح), علمى, ج1.
7ـ خاتونآبادى, سید عبدالحسین حسینى, وقایع السنین والاعوام, محمدباقر بهبودى (تصحیح), نشر اسلامى, 1352.
81 رهربرن, نظام ایالات در دورهء صفویه, کیکاوس جهاندارى (ترجمه), بنگاه ترجمه و نشر کتاب, 2537.
9ـ سلطانى, محمدعلى, ایلات و طوایف کرمانشاهان, ج2, ناشر مولف, 1372.
10ـ سانسون, مارتین, سفرنامه سانسون, تقى تفضلى (ترجمه) تهران, ابن سینا, 1346.
1ـ شاملو, ولى قلى بین داود قلى, قصص الخاقانى, سیدحسن سادات ناصرى (تصحیح), ج, وزارت ارشاد, 1371.
12ـ شاردن, ژ, سیاحتنامه شاردن, محمد عباسى (ترجمه), 10جلد.
13ـ فسائى, میرزاحسن, فارسنامه ناصرى, کارخانهء آقاسید مرتضى به اهتمام آقامیرزا حسن مباشر, 1313ق.
14ـ قزوینى, محمدطاهر وحید, عباسنامه, ابراهیم دهگان (تصحیح) کتابفروشى داودى اراک, 1329.
15ـ کرمانشاهان باستان از آغاز تا آخر سدهء سیزدهم ه.ق, چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر.
16ـ کمپفر, انگلبرت, سفرنامه کمپفر, کیکاوس جهاندارى (ترجمه) تهران, خوارزمى, 1363.
17ـ میرزا سمیعا, تذکره الملوک, محمد دبیر سیاقى (تصحیح) امیرکبیر, 1368.
18ـ مردوخ, تاریخ کرد, کتابفروشى غریق, سنندج, بى تا.
19ـ منجم, ملاجلال, تاریخ عباسى یا روزنامه ملاجلال, سیف - وحیدنیا (تصحیح), وحید, 1366.
20ـ مشیزى, میرزا محمدسعید, تذکرهء صفویهء کرمان, باستانى پاریزى (تصحیح) مطالعات و تحقیقات فرهنگى, 1367.
2ـ ملکم, سرجان, تاریخ ایران, میرزااسماعیل حیرت (ترجمه) فرهنگسرا, 1362.
22ـ مرعشى صفوى, میرزا محمد خلیل, مجمع التواریخ, عباس اقبال (تصحیح) طهورى, 1362.
23ـ نصرآبادى, محمدطاهر, تذکرهء نصرآبادى, وحید دستگردى (تصحیح) کتابفروشى فروغى, 1361.
24ـ نصرآبادى, محمدطاهر, منشآت, خطى, کتابخانه مرعشى - قم.
25ـ نوائى, عبدالحسین, اسناد و مکاتبات سیاسى ایران (از 1038 تا 1105) تهران, بنیاد فرهنگ ایران, 1360.
26ـ نظام الملک (خواجه), سیرالملوک, هیوبرت دارک (تصحیح) علمى و فرهنگى, 1372.
27ـ نامعلوم, مختصرالتواریخ, خطى, کتابخانهء مرعشى - قم.
Rudee mathee-Administrative stability - 28
and change in late-17th - century Iran:
INT.J.middle east :(89-:1669...
studies. 26(1994).
Foran. John - The longfall the - 29
safavid dynasty:morning beyond
the standard views. Jr.Int. J,middle
east study. 24(1992) .

تبلیغات