آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن


افراد گوناگون، به انگیزه‏هاى مختلف، عهده‏دار مسؤولیت‏هاى اجتماعى و سیاسى مى‏شوند. بسیارى‏ از آنها به منظور ارضاى غریزه جاه‏طلبى و مقام پرستى پذیراى مسؤولیت مى‏گردند. مقام و ریاست براى‏ این دسته، از چنان لذّتى برخوردار است که حاضرند براى رسیدن به آن، از همه لذّت‏هاى مادى چشم‏ پوشى کنند. گروهى دیگر براى رسیدن به رفاه، امکاناتِ بیشترِ مادى و بهره‏مندى از لذّت‏هاى دیگر مادّى مسؤولیت مى‏پذیرند; ولى اکثریت مردم، هم براى ارضاى غریزه جاه‏طلبى و هم استفاده از لذّت‏هاى دیگر مادّى عهده‏دار مسؤولیت مى‏شوند.
اسلام در باب حکومت و مسؤولیت‏هاى اجتماعى، شیوه کاملاً جدیدى را ابداع کرده است. در اسلام‏ پذیرش مسؤولیت تنها و تنها به انگیزه خدمت به مردم و اجراى حق و عدالت انجام مى‏پذیرد. از این‏رو، مسؤولان و رهبران جامعه در حکومتِ مطلوبِ اسلام، امکاناتى در حد امکانات مردم متوسط و حتى‏ پایین‏تر از آن دارند و اجازه ندارند مانند مسؤولان سایر حکومت‏ها در زندگى شخصى و خصوصى خود از امکانات ویژه و منحصر به فرد استفاده کنند و براى خود زندگى اشرافى و تجملاتى فراهم سازند.
درباره ترغیب اسلام به زهد و بى‏رغبتى به دنیا، به طور عموم احادیث بسیارى در اسلام وارد شده‏ است که قصد پرداختن به آنها را نداریم. همچنین درباره سیره و روش زندگى پیشوایان معصوم: در زمان حکومت نیز احادیث بسیار آموزنده و شگفت انگیزى نقل شده که آن نیز از بحث ما خارج است. هدف ما در این نوشتار، بحثى فقهى درباره سطح زندگى مسؤولان در حکومت اسلامى و استنباط حکم این مسأله از متون اصلى است. براى این منظور نخست به احادیث قابل استدلال اشاره مى‏کنیم و در پایان به نکاتى که از آنها مى‏توان استفاده کرد، مى‏پردازیم.
حضرت على‏(ع): «اًِّنَّ اللّه عَزّوجَلَّ - فَرَضَ عَلى‏ أَئِمَ‏ْ الْعَدْلِ أنْ یُقَدِّرُوا أنْفُسَهُم بِضَعَفْ‏ِ الناسِ کَیْلا یَتَبَیَّغَ بِالْفقیرِ فَقْرُهُ».[1]«خداوند بر پیشوایان عدالت واجب کرده است، زندگى خود را مانند ضعیف‏ترین مردم‏ سازند، تا فقر و تنگدستى به فقیران فشار نیاورد و سبب هلاکت آنان نگردد.»
شیوه زندگانى پیشوایان‏1. حمید و جابر عبدى از امیرمؤمنان‏(ع) روایت مى‏کنند که فرمود: «اًّنّ اللّه جَعَلنى اًّماماً لخلقه فَفَرَضَ عَلىَّ التقدیر فى نَفْسى و مَطْعَمى وَ مَشْرَبى‏ وَمَلْبَسى کَضُعَفأِ الناسِ، کَىْ یَقْتَدى الْفَقیرُ بِفَقْرى وَ لا یُطْغِى الْغنى غِناهُ».[2]
«خداوند مرا پیشواى خلق خویش قرار داد. از این‏رو، سخت‏گیرى بر من را، در خودم، غذایم و نوشیدنى‏ام لازم کرد - تا مانند ضعیفان مردم باشم - که فقیر به فقر من اقتدا کند و بى‏نیازىِ ثروتمند، وى را به سرکشى وادار نکند.»
علاّمه مجلسى‏(قدس سره)
[3] این حدیث را مجهول شمرده و آیت الله خویى‏علاّمه مجلسى‏(قدس سره)
[4] و محقق‏ اردبیلىعلاّمه مجلسى‏(قدس سره)
[5] آن را مرسل مى‏دانند. اردبیلى دلیل آن را فاصله زمانى «حماد» از «جابر عبدى» بر شمرده است. البته برخى آن را صحیح‏
[6] دانسته‏اند، که وجه آن براى نگارنده روشن نشد.
مجلسى در توضیح این حدیث مى‏فرماید:«تقدیر یعنى در تنگنا قرار دادن و سخت گرفتن و عطف در جمله «فى نفسى و مطعمى» عطف تفسیرى است. ذکر نفس براى اشاره به این است که این حالت مخصوص حضرت‏ على‏(ع) است.
و حاصل معنا، در خوردن یا چگونگى‏]میمى‏[«مطعم» یا اسم مکان است و یا مصدر خوردن و یا در طعام و خوراک است. مشرب و ملبس نیز همین گونه است. گفته شده «فى‏ نفسى»; یعنى در کارهاى مربوط به کسب معاش و کشوردارى و مانند آن، مانند متکبران و مترفانى نباشم که در همه کارها یا بیشتر آنها، خدمتگزاران به آنان کمک مى‏کنند. «کضعف الناس»; یعنى مانند کسانى که مال ندارند. «کى یقتدى الفقیر» یعنى به پیروى از من راه فقرا ر بپیماید و یا کنایه از رضایت به فقر است. خلاصه اینکه وقتى فقیر پیشواى خود را مى‏بیند که‏ به پایین‏ترین سطح زندگى راضى شده است، او نیز به فقر خود راضى مى‏شود. همچنین وقتى‏ ثروتمند پیشواى خود را فقیر مى‏بیند، بى‏نیازى‏اش وى را به سرکشى وا نمى‏دارد و مى‏فهمد که اگر بى‏نیازى خیرى داشت، پیشواى مسلمانان به آن سزاوارتر بود.»
[7]
درباره سخن علامه مجلسى که کلمه «نفس» را دلیل بر اختصاص این حکم به حضرت‏ على‏(ع) دانسته است مى‏توان گفت: حضرت على این حکم را با «فأ» بر حکومت و خلافت‏ خویش متفرّع کرده است. بنابراین، زمامدارى و رهبرىِ جامعه، علت و دلیل این حکم است‏ و این دلیل سبب تعمیم این حکم به همه رهبران مى‏گردد. به بیان دیگر، حضرت على چون‏ خود را رهبر و پیشواى جامعه مى‏داند، وظایف رهبران جامعه - بسان فقیرترین مردم زندگى‏ کردن - را شامل حال خود مى‏داند; به بیان سوم، امام در این حدیث به صورت قیاس شکل اول‏ که کبراى آن در کلام محذوف است، استدلال مى‏کند. حاصل این قیاس چنین است: «خداوند مرا پیشواى خلق خود قرار داد و هر کس را که خداوند پیشواى خلقش‏ قرار دهد، بر وى سخت‏گیرى در نفس و خوراک و نوشیدنى و پوشاک را لازم‏ مى‏کند، پس بر من هم سخت‏گیرى در نفس و خوراک و نوشیدنى و پوشاک ر واجب کرده است.»
علاوه بر آنکه دلالت «نفس» بر اختصاص، با سخن خودِ علامه که عطف را عطف‏ تفسیرى دانسته، سازگار نیست.
نکته دیگر اینکه: ظاهر ذکرِ نفس، مطعم، مشرب و ملبس تأسیس است نه تفسیر، بنابراین، مقصود از نفس باید غیر از خوراک و نوشیدنى و پوشاک باشد و شاید آنچه مجلسى به «قیل» نسبت داده، صحیح‏تر باشد.
این حدیث به رهبر و حاکم جامعه اختصاص دارد و شامل دیگر مقامات‏ حکومتى‏نمى‏شود.
درباره حدیثى که گذشت، این پرسش مطرح است که آیا این حکم به رهبران و پیشوایان‏ منصوب از طرف خدا - پیشوایان شرعى جامعه در هر زمان - اختصاص دارد، یا شامل هر حاکم و زمامدارى، هر چند غیرشرعى و ناحق، مى‏گردد؟ ممکن است گفته شود: مقصود از جمله: «ان اللّه جَعَلنى اماماً لخَلقه» منصوب از طرف خداست و بنابراین اختصاص به‏ پیشوایان شرعى دارد و احتمال مى‏رود مقصود از آن، این باشد که چون اکنون تقدیر خداوند چنین قرار گرفته که من رهبر و پیشواى جامعه باشم، بر من لازم است که به وظایف رهبرى - از جمله هماهنگى با فقیرترین اقشار جامعه در سطح زندگى - عمل نمایم.
از ظاهر حدیث دانسته مى‏شود که معناى دوم مراد است; زیرا امام‏(ع) در مقام بیان‏ شرعیت حکومت خویش نیست تا به نصب الهى استدلال کرده باشد، بلکه امام در مقام بیان‏ وظایف حاکم جامعه است.
شمول این حکم نسبت به حاکمان و زمامداران غیرمشروع جامعه با اینکه وظیفه آنان‏ کناره‏گیرى از حکومت است و وظیفه دیگرى نسبت به اداره جامعه ندارند از این باب است‏ که اکنون که مسؤولیت اداره جامعه را - هر چند به ناحق - پذیرفته‏اند و از این منصب کنار نمى‏روند، حداقل باید به وظایفى که عقل و شرع براى رهبر جامعه تعیین مى‏کند، عمل‏ نمایند. چنانکه حضرت على در موارد بسیارى شیوه صحیح اداره جامعه و وظایف رهبر و حاکم مسلمانان را به خلفاى پیش از خود تذکر و آموزش مى‏داد.
بنابر این معنا، این حکم شامل امامان معصوم: در زمان عدم تصدى حکومت‏ نمى‏گردد، با اینکه آنان همیشه رهبر و پیشواى شرعى جامعه هستند.
2. در زمان حضرت على عاصم بن زیاد لباس پشمینه و زبر و خشن مى‏پوشید و لباس نرم‏ و لطیف را ترک کرده بود. برادرش ربیع بن زیاد شکایت وى را به حضرت على برد.
امیرمؤمنان دستور داد عاصم را حاضر کردند و با حالت خشم به وى فرمود:«آیا از خانواده‏ات حیا نکردى؟ چرا به فرزندانت ترحم ننمودى؟ آیا مى‏پندارى خداوند خوبى‏ها را بر تو حلال کرده است و استفاده از آن را برایت خوش ندارد؟ تو نزد خداوند کمتر از این هستى...»
عاصم به امام عرض کرد: «اى امیرمؤمنان، پس چرا خود به غذاى خشک و نامرغوب و لباس زبر و خشن بسنده کرده‏اى؟» امام فرمود:«اى بیچاره، خداوند بر پیشوایان عدالت واجب کرده است، خود را مانند ضعیف‏ترین‏ مردم سازند، تا فقر و تنگدستى به فقیران فشار نیاورد و سبب هلاکت آنان نگردد!»
عاصم با سخن امام، لباس پشمینه را به کنارى افکند و لباس نرم و لطیف به تن کرد.
[8]
این ماجرا در نهج البلاغه اینگونه آغاز مى‏شود: على‏(ع) در بصره به عیادت علأ بن زیاد حارثى - یکى از شیعیان خود - رفت در این دیدار خانه‏اش را وسیع یافت. به این جهت به او اعتراض کرد و فرمود: «با این خانه به این وسعت و بزرگى در این دنیا چه مى‏کنى، در حالى که‏ در آخرت به آن نیازمندترى؟ آرى، اگر بخواهى با همین خانه مى‏توانى به آخرت دست‏یابى، در آن از میهمانان پذیرایى کنى، با خویشان خود ارتباط برقرار سازى و حقوق آنان را اد نمایى، در این صورت به وسیله آن به آخرت رسیده‏اى!»
علأ در این ملاقات از برادرش عاصم نزد امام‏(ع) شکایت کرد که لباس خشن مى‏پوشد و تارک دنیا است. ادامه گزارش این ماجرا، در نهج البلاغه شبیه با آن چیزى است که گذشت.
[9]
ابن جوزى نیز این ماجرا را با اختلاف گزارش کرده است. در نقل وى سخن امام این گونه‏ آمده است:
«ویحک انّ الله فرض على ائمْ الحق أن یتّصفوا بأوصاف رعیّتهم أو بأفقر رعیتهم‏ لئلا یزدرى الفقیر و لیحمد اللّه الغنى على غناه».[10]
«واى برتو، خداوند بر پیشوایان حق واجب کرد، خود را مانند رعیت خویش ی فقیرترین رعیتشان گردانند، تا فقیر به خاطر فقر خویش احساس حقارت نکند و ثروتمند به خاطر غنایش خدا را سپاس گوید.»
علامه مجلسى درباره سند این حدیث مى‏فرماید: «این حدیث، مرسل و معتبر است بلکه‏ مانند متواتر است، که با سندهاى گوناگون و اختلاف در متن و وحدت مضمون روایت شده‏ است» آنگاه در توضیح آن به نقل از ابن ابى الحدید مى‏نویسد: «أن یقدروا أنفسهم بضعفْ الناس» «ضعفْ» جمع ضعیف است; یعنى خود را شبیه آنان‏ نماید. «تبیّغ الدم...» به معناى هیجان و فشار خون است. در حدیث آمده است: «بر شما باد به‏ حجامت، تا خونتان به هیجان در نیاید و شما را بکشد.» «یتبیّغ»، در اصل یبتغى بوده که قلب‏ شده است; مانند جذب و جبذ.
معناى حدیث: «واجب است بر پیشواى عدالت که خود را در لباس و خوراک مانند ضعیفان مردم نماید، تا فقرا هلاک نشوند; زیرا وقتى آنان پیشواى خود را با آن وضعیت و آن‏ غذا دیدند، به راحتى مى‏توانند از لذّت‏هاى دنیا چشم بپوشند.»
[11]
درباره دلالت این حدیث، نکاتى شایان ذکر است:
الف: جمله: «اِنّ اللّه فرض على ائمْ العدل» ظهور در این مطلب دارد که هر کس خود ر ملتزم و پایبند به عدالت مى‏داند، باید به این وظیفه عمل کند، در غیر این صورت نمى‏توان‏ وى را عادل دانست.
ب: این حدیث نیز به رهبر و حاکم جامعه اختصاص دارد و شامل مقامات‏ پایین‏ترنمى‏شود.
3. عن الأخنف بن قیس قال: «دخلت على معاوىْ فقدم الىّ من الحلْو و الحامض ماکثر تعجبى منه ثم قال: قدموا ذاک اللّون فقدموا لوناً ما أدرى ما هو؟ فقلت ما هذا؟ فقال: مصارین‏ البط محشوْ بالمخ و دهن الفستق قد ذر علیه السکر. قال: فبکیت، فقال: ما یبکیک؟ فقلت: للّه‏ درّ ابن أبى طالب لقد جاد نفسه بما لم تمسح به أنت و لا غیرک، فقال: و کیف؟ قلت: دخلت علیه‏ لیلْ عند افطاره، فقال لى: قم فتعش مع الحسن و الحسین ثمّ قام الى الصلاْ فلمّا فرغ دعى‏ بجراب مختوم بخاتمه فأخرج منه شعیراً مطحوناً ثم ختمه، فقلت; یا أمیرالمؤمنین; لم أعهدک‏ بخیلاً فکیف ختمت على هذا الشعیر؟ فقال: لم اختمه بخلا و لکن خفت أن یبسه الحسن و الحسین بسمن أو اهالْ فقلت: أ حرامٌ هو؟ قال: لا و لکن على ائمّ‏ْ الحق أن تیأسوا بأضعف‏ رعیّتهم حالاً فى الأکل و اللباس و لا یتمیّزون علیهم بشى لا یقدرون علیه لیراهم الفقیر فیرضى عن اللّه تعالى بما هو فیه و یراهم الغنى فیزداد شکراً و تواضعاً».[12]
اخنف بن قیس گوید:«وارد بر معاویه شدم. وى چند گونه غذاى ترش و شیرین حاضر کرد; به طورى که سبب‏ شگفتى بسیار من شد. آنگاه گفت: غذاى مخصوص را بیاورید! غذاى ناشناخته‏اى را آوردند.
پرسیدم: این چیست؟ معاویه پاسخ داد: سنگدان مرغابى که از مغز سر و روغن پسته پر گردیده و شکر نیز به آن افزوده شده است! اخنف مى‏گوید: با مشاهده این منظره گریستم!
معاویه علّت را پرسید. گفتم: آفرین بر على بن ابى طالب! آنچنان به نفس خویش خدمت کرد، که هیچ کس - نه تو و نه غیر تو - به خود خدمت نمى‏کند! وقتى معاویه از چگونگى آن پرسید، گفتم: شبى هنگام افطار به خدمتش شرفیاب شدم. به من فرمود: برخیز با حسن و حسین شام‏ بخور و خود به نماز ایستاد. آنگاه دستور داد کیسه سر به مهرى را آوردند. از میان آن مقدارى‏ جوِ آرد شده بیرون آورد. عرض کردم: اى امیرمؤمنان، من تو را بخیل نمى‏دانستم! چرا کیسه‏ را مهر مى‏زنى؟ امام‏(ع) فرمود: این کار من از روى بخل نیست، بلکه از آن بیم دارم که حسن و حسین آن را به روغن آغشته کنند! گفتم: آیا حرام است؟ فرمود: «نه; ولى بر پیشوایان حق‏ لازم است، در خوراک و پوشاک از ضعیف‏ترین مردم الگو بگیرند و هیچ گونه امتیازى، که‏ مردم قدرت بر آن ندارند، بر آنان نداشته باشند، تا فقیران وى را بنگرند و از وضعیتى که در آن‏ هستند، خشنود گردند و بى‏نیازان به وى نگاه کنند و بر مراتب سپاسگزارى و فروتنى‏ خویش‏بیفزایند.»
4. المعلّى بن خنیس قال: «قلت لأبى عبداللّه‏7 یوماً: جُعِلت فداک ذَکَرتَ آلَ فُلانً‏ وَما هُمْ فیه من النعیم. فقلت: لَوْ کانَ هذا الیکم لَعِشْنا مَعَکُم. فقال: هَیْهات ی مُعَلى،أما وَالله أنْ لوکان ذاک ما کان الاّض سیاسْ اللّیل و سیاحْ النهار و لُبْسُ‏ الْخشن‏و أکل الجَشِبِ فَزُوىِ ذلک عَنّا، فهل رأیت ظُلامَ‏ًْ قَطّ صَیّرهَا اللّهُ تَعالى‏ نِعمْ‏ًالاّض هذِهِ؟»[13]
معلى بن خنیس مى‏گوید: «روزى به امام‏ صادق‏(ع) عرض کردم: فدایت شوم! به‏ یاد بنى‏عباس و نعمت‏هایى که از آن بهره‏مندند افتادم و با خود گفتم: اى کاش‏ حکومت در اختیار شما بود تا ما نیز همراه شما زندگى مرفهى داشتیم! امام فرمود:بعید است اى معلى، به خدا سوگند اگر اینگونه بود جز بیدارى و تدبیر امور در شب، گردش و سرکشى امور در روز، پوشیدن لباس خشن و خوردن غذاى‏ نامرغوب، براى ما بهره‏اى نداشت. چنین چیزى از ما گرفته شده است. آی مشاهده کرده‏اى چیزى که ظالمانه از انسان گرفته شود، خداوند آن را نعمت‏ گردانیده باشد، جز حکومت؟»
علامه مجلسى مى‏نویسد: در اعتبار سندِ این حدیث اختلاف است،
[14] دلیل اختلاف در معلّى است، ولى برخى از بزرگان وى را معتبر مى‏دانند.
معلى مانند اکثریت مردم، این گونه مى‏پنداشت که در حکومت اسلامى نیز مثل دیگر حکومت‏ها، رهبران جامعه و نزدیکان آنان از زندگى اشرافى و تجملاتى برخوردارند; ولى‏ امام‏(ع) فکر وى را تخطئه کرد و به او یادآور شد: در حکومت اسلامى نه تنها رهبران جامعه‏ از نظر مادى کمترین امتیازى بر مردم عادى ندارند، بلکه از این جهت زندگى سخت‏ترى ر مى‏گذرانند. این حدیث به حاکم و رهبر جامعه اختصاص ندارد، بلکه همه مقامات بلند پایه‏ جامعه را شامل مى‏شود، زیرا اگر حکومت در اختیار امام قرار مى‏گرفت، یاران وى نیز به‏ زندگى مرفهى دست مى‏یافتند و امام پندار او را ردّ مى‏کند.
5. المفضل قال: «کنت عند أبى عبداللّه بالطواف فنظر الىّ و قال لى: یا مفضل ما لى‏ أراک مهموماً متغیّر اللون؟ قال: فقلت له: جعلت فداک نظرى الى بنى العباس و م فى أیدیهم من هذا الملک و السلطان و الجبروت، فلوکان ذلک لکم، لکنّا فیه معکم! فقال: یا مفضل أما لو کان ذلک لم یکن الاّض سیاسْ اللیل و سباحْ النهار و أکل‏ الجشب و لُبس الخشن شبه امیرالمؤمنین‏(ع) و اًّلاّض فالنار فَزُوى ذلک عَنّا فصرن نأکل و نشرب و هل رأیت ظلامْ جعلها اللّه نعمْ مثل هذا؟»[15]
مفضل بن عمر مى‏گوید: در طواف، نزد امام صادق بودم. امام نظرى به من افکند و فرمود: «اى مفضل، چه شده است؟ تو را غمگین و رنگ پریده مى‏بینم؟ گفتم:فدایت گردم! چشمم به بنى عباس و حکومت و سلطنت و جبروتى است، که در دست آن‏ها است. اگر حکومت در اختیار شما بود، ما نیز با شما در آن شریک‏ بودیم.» امام‏(ع) فرمود: «اى مفضل، اگر چنین بود، جز تدبیر در شب و گردش در روز و خوردن غذاى نامرغوب و پوشیدن لباس خشن بهره‏اى نداشتیم، مانند امیرمؤمنان، در غیر این صورت سرنوشت ما با آتش بود. پس چنین چیزى از م گرفته شده و ما مى‏خوریم و مى‏آشامیم. آیا دیده‏اى چیزى که ظالمانه از انسان‏ گرفته شود، خداوند آن را نعمت قرار داده باشد مثل این حکومت.»
علامه مجلسى به جاى «سباحْ النهار»، «سیاحْ النهار» آورده است. این حدیث از نظر سند ضعیف است.
6. علامه مجلسى حدیث دیگرى از امام‏ صادق‏(ع) نقل کرده که امام به مفضل فرمود: «لوکان هذا الأمراًّلینا لما کان اًّلاّض عیش رسول اللّه و سیرْ أمیرالمؤمنین.»[16]
«اگر حکومت در اختیار ما بود، جز شیوه زندگانى پیامبر(ص) و روش امیرمؤمنان‏ خبرى‏نبود.»
7. عمروبن شمر قال: «کنت عند أبى عبداللّه فى بیته و البیت غاصّ بأهله فاقبل الناس‏ یسألونه فلا یسأل عن شى اًّلاّض أجاب فیه فبکیت من ناحىْ البیت فقال: «ما یبکیک یا عمرو؟ قلت: جعلت فداک و کیف لا أبکى و هل فى هذه الأمْ مثلک و الباب مغلق علیک الستر مرخى علیک‏ فقال: «لاتبک یا عمرو، نأکل أکثر الطیب و نلبس اللین و لو کان الَّذى تقول لم یکن اًّلاّض أکل الجشب‏ و لبس الخشن مثل أمیر المؤمنین علىّ‏بن ابى‏طالب‏(ع) و اًّلاّض فمعالجْ الأغلال فى النار».[17]
 عمروبن شمر مى‏گوید: «در خانه امام صادق و در محضرش بودم. خانه پر از جمعیت بود.
هر کس پرسشى مى‏کرد و پاسخى مناسب مى‏گرفت. بادیدن این وضعیت، در گوشه مجلس‏ گریستم. امام پرسید: چرا گریه مى‏کنى اى عمرو، عرض کردم: فدایت شوم چگونه نگریم؟ در حالى که میان امت، شخصیتى مثل شما وجود دارد و در به رویتان بسته است. امام فرمود: اى‏ عمرو، گریه نکن! بیشتر غذاهاى پاکیزه را مى‏خوریم و لباس لطیف مى‏پوشیم در صورتى که‏ اگر آنچه تو مى‏گویى تحقق داشت، جز غذاى نامناسب و لباس خشن نبود، مانند امیرمؤمنان، در غیر این صورت سروکارمان با غل و زنجیر در آتش بود.»
8. عن ابى بصیر عن أبى عبداللّه أَنّه قال: «ما تَتَعَجلون بخروج القائم‏(ع)، فواللّه ما لباسه‏ اًّلاّض الغلیظ و لا طعامه اًّلاّض الجشب...»[18]
«چرا در ظهور حضرت مهدى شتاب مى‏کنید؟ به خداسوگند، لباسش نیست مگر خشن و خوراکى ندارد مگر نامرغوب...»
9. عن أبى بصیر عن أبى عبداللّه‏7 أنَّه قال: «... وَ ما یَسْتَعْجِلون بخروج القائم‏(ع)؟ واللّه‏ ما لباسه الاّض الغلیظ و ما طعامه الاّض الشعیر الجشب...»[19]
«چرا در ظهور قائم‏(ع) شتاب مى‏کنند؟ به خدا سوگند لباسش‏ نیست مگر خشن و غذایى جز نان جوین خشک ندارد...»
ظاهراً این دو حدیث در اصل یک حدیث بوده که با اندک‏ اختلافى نقل شده است. درباره احادیث گذشته، نکاتى قابل دقت و تأمل است:
اعتبار سند احادیثبرخى از احادیث گذشته، از نظر سند معتبر است; علاوه بر آنکه مضمون آنها به طور مکرر با اختلاف در مضمون روایت‏ شده است، که فى الجمله سبب اطمینان به صدور آنها مى‏گردد; به‏ ویژه با توجه به اینکه علاّض‏مه مجلسى مرسل کافى را مانند متواتر به‏ شمار آورده است. بنابراین، با ادعاى ضعف سند نمى‏توان از کنار این احادیث گذشت.
حکم مستفاد از احادیثاز این احادیث استفاده مى‏شود که بر رهبر، حاکم و پیشواى‏مسلمانان واجب است سطح زندگى خود را در خوراک‏ وپوشاک با زندگى پایین‏ترین و فقیرترین مردم زمان‏ خویش‏هماهنگ و هم سطح نمایند و این یک حکم اخلاقى‏ واستحبابى نیست; چرا که دلالت برخى تعبیرها بروجوب‏ غیرقابل انکار است; مانند «ففَرَضَ عَلَىَّ»; «بر من واجب کرد»، «فَرَضَ عَلى أئِمّ‏ْ الْعَدْل»; «بر پیشوایان عدالت واجب کرد»، «عَلَى‏أئِمّ‏ْ الْحَقّ»; «بر پیشوایان حق لازم است»، «لَوْ کان ذاک م کان‏اِلاّض...»; «اگر وضعیت آن گونه بود، چیزى نبود جز...»، «وَ اِلاّ‏ فمعالجْ الأغْلال فى النّار»; «در غیر این صورت سروکارمان ب غل‏و زنجیر در آتش است» و «وَ اِلاّض فَالنار»; «در غیر این صورت‏ آتش است.»
شمول حکم نسبت به حاکمان غیر معصوماین حکم، اختصاص به پیشوایان معصوم: ندارد و شامل‏ همه زمامداران و حاکمان مى‏گردد و تعبیراتى از قبیل «أئمّ‏ْ العدل» یا «أئمّ‏ْ الحق» دلالت بر اختصاص نمى‏کند; زیرا ظاهر این‏ تعبیرها این است که این حکم بر زمامداران و حاکمان لازم است‏ که در صدد اجراى عدالت و حق هستند، ولى حاکمان که پایبند به‏ عدالت و حق نیستند، چون بیان وظیفه بر آنان تأثیرى ندارد، از این رو به حساب نیامده‏اند، نه به خاطر آنکه وظیفه‏اى ندارند.
نظیر خطابات احکام به مؤمنان که دلیل بر اختصاص به آنان‏ نمى‏گردد. علاوه بر آنکه این تعبیرها براى تشویق و ترغیب‏ حاکمان و رهبران در عمل به این وظیفه است; زیرا هر کس خود را عدالت گستر و حق طلب مى‏داند و براى اینکه عدالت خواهى و حق‏طلبى خویش را به اثبات رساند، به انجام این حکم همّت‏ مى‏گمارد; مثل این که به کسى گفته شود: «هر کس انسانیت دارد» ی «هر کس وجدان دارد» چنان مى‏کند.
بنابراین، این حکم شامل مسؤولان حکومت اسلامى در زمان‏ غیبت نیز مى‏شود و در فرض اختصاص آن به پیشوایان معصوم، مقتضاى ادله ولایت فقیه و واگذارى همه مناصب و اختیارات‏ امام معصوم به فقهاى شیعه در زمان غیبت شمول این حکم نسبت‏ به ولىّ فقیه است; چرا که اختیارات همواره مستلزم مسؤولیت‏ است و به هر کس اختیارات واگذار گردد، وظایف بیشترى نیز از وى مطالبه خواهد شد. نمى‏توان پذیرفت که ولىّ فقیه در زمان‏ غیبت از همه اختیارات پیشوایان معصوم برخوردار باشد، ولى‏ مسؤولیت‏هاى آنان را نداشته باشد. حضرت على‏(ع) مى‏فرماید: «فالحق أوسع الأشیأ فى‏التواصف و أضیقها فى التناصف، لایجرى لأحد اًّلاّض جرى علیه و لا یجرى علیه اًّلاّض جرى له».[20]
«حق در مقام توصیف، وسیع‏ترین چیزهاست و در مقام عمل‏ و انصاف تنگ‏ترین آن‏ها، حق به سود کسى جارى نمى‏شود مگر آنکه به زیان وى نیز جارى شود و به زیان کسى جارى نمى‏گردد، جز آنکه به سودش نیز جارى باشد.»
علاوه بر آن، هدف از تشریع این حکم، تسکین آلام روحىِ‏ تهیدستان و قابل تحمّل کردن وضعیت سخت زندگى بر آنها و جلوگیرى از غرور و خودبینى و سرکشى ثروتمندان است و این‏ هدف تنها به زمان حکومت پیشوایان معصوم اختصاص ندارد و شامل حکومت اسلامى در زمان غیبت و با رهبرى فقیه عادل‏ نیزمى‏شود.
البته آنگونه سخت‏گیرى‏ها که در زندگى حضرت على وجود داشت، به شخص آن حضرت و پیشوایان معصوم اختصاص‏ دارد; چرا که اشخاص غیر معصوم توان و قدرتِ آن را ندارند و به‏ همین دلیل سطح زندگى کارگزاران حضرت على در زمان‏ حکومت ایشان، به طور صد در صد مانند امام نبود. حضرت در نامه خود به عثمان بن حُنیف براین مطلب تصریح کرده است.
بنابراین، مى‏توان نتیجه گرفت که هر کس از مقام و موقعیت‏ اجتماعى برترى برخوردار است، وظیفه سنگین‏ترى به‏ عهده‏دارد.
شمول حکم نسبت به کارگزارانآیا این حکم، به شخصیت اول جامعه اسلامى اختصاص دارد یا شامل دیگر کارگزاران نیز مى‏شود؟ احادیث گذشته در این باره، دو گونه است; برخى این وظیفه را تنها براى رهبر و شخص اوّل‏ جامعه اثبات مى‏کند و نسبت به شمول آن به دیگر کارگزاران‏ ساکت است، زیرا تعبیرهایى مانند: «أئمّ‏ْ الحقّ»، «أئمّ‏ْ العدل»، «امام الخلق» و «فرض عَلَىَّ» شامل غیر رهبر و پیشواى‏ جامعه‏نمى‏شود.
ولى دسته‏اى دیگر، شامل همه کارگزاران و همه کسانى است که به نوعى سمت رهبرىِ‏ جامعه را دارند; مثل حدیث مفضل بن عمر و عمرو بن شمر و معلى بن خنیس; زیرا آنان‏ تصوّر مى‏کردند در صورت تصدّى حکومت از سوى امامان: یاران و نزدیکان آنها به‏ زندگى راحت، مرفّه و تشریفاتى خواهند رسید و امام این پندار را باطل دانست و براى آنان‏ بیان کرد که تصدّى‏جز رنج و زحمت براى آنان پیامدى نخواهد داشت. افزون بر آنچه گفته‏ شد، نکات دیگرى نیز وجود دارد که بر شمول این حکم نسبت به همه کارگزاران دلالت‏ مى‏کند، که از آن جمله است:
1 هدف از این حکم - تسکین آلام روحىِ فقرا و مهار غرور و خود بینى توانگران - در صورتى به طور کامل قابل تحقّق است که مجموعه حکومت از زندگى متوسطى برخوردار باشند و الاّض اگر همه کارگزاران از تجملات و تشریفات برخوردار شوند و تنها رهبر در میان‏ آنان به طور ساده زندگى کند، زندگى رهبر نیز در میان سایر کارگزاران تحت‏الشعاع قرار خواهد گرفت و نتیجه مطلوب از آن گرفته نخواهد شد.
2. در فرض اختصاص این حکم به رهبر، لازم است میان‏سطح زندگانى رهبر و پیشواى‏ مسلمانان با سایر کارگزاران‏سنخیت و همخوانى وجود داشته باشد، به طورى که‏بتوان آنان‏ را کارگزار آن حاکم و آن شیوه حکومت به‏شمارآورد. آیا هرگز مى‏توان پذیرفت حضرت‏ على با آن طرز تفکر و شیوه زندگى به کارگزاران خویش اجازه دهد مانند معاویه‏ زندگى‏کنند؟
3. امیرمؤمنان‏(ع) در نامه خویش، عثمان بن حنیف انصارى - صحابى بزرگوار پیامبر(ص) و یار دیرین خویش - را تنها به دلیل حضور در یک میهمانى مجلل که تهیدستان‏ در آن حضور ندارند، نکوهش و سرزنش مى‏کند و در ا دامه مى‏فرماید:
«ألا وَ اًّنّ لِکلِّ مأمومً اًّماماً یَقْتَدى بِهِ وَ یَسْتَضِىُ‏ض بِنُورِ عِلْمِهِ، ألا وَ اًِّنَّ اًّمامکم قد اکتفى‏ من دنیاه بِطِمْرَیْهِ و مِن طعمِهِ بِقُرْصَیْهِ، ألا و اًّنَّکم لا تَقْدِرونَ على ذلک و لکن‏ أعینونى بِوَرَع و اجتهاد وَ عِفّ‏ًْ وَ سِدادً».[21]
«بدانکه هر پیروى، پیشوایى دارد، که به وى اقتدا مى‏کند و از نور علمش راه‏ خویش را روشن مى‏کند. آگاه باش که پیشواى شما از دنیاى خود به دو جامه‏ مندرس و از غذاى آن به دو قرص نان بسنده کرد.
بدانید که شما قدرت بر آن ندارید، ولى با ورع و تلاش‏ وعفت و پاکى مرا یارى رسانید.»
این سخن به خوبى گویاى آن است که امیرمؤمنان در همه‏ زمانها از کارگزاران حکومت اسلامى و تمام کسانى که پیروى از شیوه و روش آن حضرت را در حکومت شعار خود قرار داده‏اند، انتظار دارد، تا حدّ ممکن از شیوه زندگانى وى پیروى کنند.
امام‏(ع) در بخش دیگرى از همان نامه مى‏فرماید: «أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسى بأن یقال: هذا أمیرالمؤمنین و ل ُاشارِکُهُم فى مَکارِهِ الدَّهْر أو أَکُون أسوًْ لَهُم فى‏ جُشُوبَ‏ْ الْعَیْشِ».[22]
«آیا به این قانع باشم و دل خوش کنم که به من گفته‏ مى‏شود «این أمیرمؤمنان است» و در سختى‏هاى‏ روزگار با آنان شریک نباشم و الگوى آنان در فشارهاى زندگانى‏نباشم.»
این جمله به خوبى دلالت مى‏کند که هر رهبر و مسؤولى در حوزه مسؤولیت خویش، باید همراه دیگران در سختى‏ها شرکت‏ داشته و الگوى زیردستان خود در فشارهاى زندگانى‏باشد.
3. مردى از قبیله خثعم امام حسن و امام حسین‏(ع) را دید که‏ نان و سبزى و سرکه تناول مى‏کنند. خطاب به آن دو فرزند پیامبر عرض کرد: «چرا چنین غذایى مى‏خورید، در حالى که در رحبه‏ چه چیزهایى موجود است؟!» آنان فرمودند: «تو چقدر از امیرمؤمنان غافلى!»
[23]
این ماجرا بیانگر آن است که حضرت على‏(ع) به نزدیکان‏ خویش اجازه نمى‏داد، هر گونه که بخواهند زندگى کنند.
4. از حدیث ابوبصیر درباره شیوه زندگانى حضرت مهدى‏(ع) در زمان ظهور استفاده‏ مى‏شود که امام‏ صادق‏(ع) در مقام پاسخ به کسانى است که به خاطر رفاه و آسایش، منتظرِ ظهور امام زمان هستند و در مقابل این طرز تفکر فرمود: «چرا در ظهور حضرت مهدى‏ شتاب مى‏کنند، حال آنکه حضرت مهدى به سخت‏ترین شیوه، زندگانى مى‏کند.»
از مجموع آنچه گذشت به خوبى استفاده مى‏شود، رهبران و مسؤولان حکومت اسلامى‏ باید حداکثر مانند مردم متوسط و معمول مردم زمان خویش زندگى کنند و حق ندارند خود ر با مسؤولان دیگر حکومت‏ها مقایسه نمایند. مطالب گذشته، با آنچه درباره چگونگى رفتن‏ ابن عباس به سوى خوارج در زمان حضرت على‏(ع) نقل شده، منافات ندارد. حضرت على‏ در دوران حکومت خویش براى هدایت مخالفانش و جلوگیرى از نبرد، از همه راه‏هاى‏ ممکن استفاده مى‏کرد. یکى از آن راهها اعزام شخصیت‏هاى با نفوذ به سوى مخالفان خویش‏ براى بحث و مذاکره و گفتگو بود. از کسانى که حضرت على وى را براى بحث و مذاکره به‏ سوى مخالفان خویش فرستاد، عبدالله بن عباس بود. در برخى احادیث آمده است: وقتى‏ على‏(ع) عبدالله بن عباس را براى مذاکره و بحث با خوارج به سوى آنان فرستاد. ابن عباس‏ بهترین لباس‏هایش را پوشید، خود را معطر و خوشبو نمود، بر بهترین مرکب‏هاى خود سوار شد و به سوى آنان رفت.
[24]
در گزارش دیگرى آمده است: «وى پیراهن نازک و لطیفى پوشید و حلّه‏اى بر دوش‏ افکند.»
[25] و وقتى از سوى خوارج مورد اعتراض قرار گرفت، این آیه قرآن را تلاوت کرد:
(قُلْ مَنْ حَرّم زینْ‏َ اللّه الّتى أخرج لعباده و الطّیّبات مِنَ الرِّزْقِ).[26]
«بگو چه کسى زینت‏هایى را که خدا براى بندگانش آفریده و روزى‏هاى پاکیزه ر حرام کرده است؟»
از این احادیث ممکن است استفاده شود، که زندگى تشریفاتى و تجمّلاتى براى‏ کارگزاران و مسؤولان در حکومت اسلامى اشکال ندارد و دستاویز اشخاص دنیا طلب‏ وتجمّل پرست قرار گیرد.
در پاسخ باید گفت: اولاً: در این احادیث هیچ قرینه و شاهدى وجود ندارد که ابن‏ عباس به صورت اشراف و حاکمان جور زمان خویش زندگى‏ مى‏کرده است; بلکه لباس و مرکب وى در حدّ معمول و متوسط مردم زمانش بوده است و اعتراض خوارج به دلیل شیوه تفکّر خشک و افراطى آنان بوده است. چگونه ممکن است حضرت‏ على‏(ع) که عثمان بن حنیف را به دلیل شرکت در یک میهمانىِ‏ اشرافى، ربیع بن زیاد و شریح قاضى‏
[27] را به دلیل خانه بزرگ‏ ووسیع داشتن، مورد نکوهش تند و شدید قرار مى‏دهد، به‏ ابن‏عباس اجازه دهد، مانند معاویه، قیصر و کسرا زندگى کند!
ثانیاً: ابن عباس به خاطر مبارزه با افکار نادرست خوارج در برخورد با آنان از این شیوه استفاده کرد تا از گسترش تفکّر رهبانیت و ترک دنیا جلوگیرى کند. شاهد آن پاسخى است که از سوى وى در اعتراض خوارج نقل شده است. ابن عباس وقتى‏ مورد اعتراض خوارج قرار گرفت، گفت: «این نخستین چیزى‏ است که درباره آن با شما مجادله و مخاصمه مى‏کنم.»
[28] از این‏ جمله دانسته مى‏شود که یکى از مأموریت‏هاى ابن عباس از سوى‏ على‏(ع) مبارزه با این فکر غلط و نادرست خوارج بوده است.
همانگونه که خود با تفکّر عاصم بن زیاد مبارزه کرد.
ثالثاً: این ماجرا واقعه خاص است و پوشیدن چنان لباسى از سوى‏ ابن عباس دلیل خاص داشته است. شاید ابن عباس به عمد آن‏ گونه رفتار کرده تا از سوى خوارج، مورد اعتراض قرار گیرد و ب پاسخ دادن به آنان از قرآن، به خوارج بفهماند که تا چه اندازه از فهم قرآن و برداشت از آن عاجز و ناتوان هستند! به هر حال این‏ ماجرا واقعه خاصى است که حکم آن قابل سرایت به موارد دیگرنیست.
تأثیر تصدّى حکومت و عدم تصدّى آن، در زندگىِ رهبران دینىاز برخى احادیث که گذشت، چنین استفاده مى‏شود که میان‏ زمان تصدّى و عدم تصدّى مسؤولیت و حکومت در شیوه‏ زندگانى رهبران مردم و سطح آن، تفاوت وجود دارد و این‏ حکم‏مربوط به زمان تصدّى مسؤولیت است. در زمان عدم‏ تصدّى مسؤولیت، پیشوایان مردم مى‏توانند با رفاه و آسایش‏ بیشترى امور بگذرانند و سخت‏گیرى‏هاى آنچنانى براى آنان‏ ضرورتى ندارد.
در حدیث مفضل بن عمر، امام مى‏فرماید: «فَنُوِى ذلک عنّ فصرنا نأکل و نشرب»، «آن از ما گرفته شد و ما مى‏خوریم‏ ومى‏آشامیم.»
در حدیث عمرو بن شمر آمده است: «نأکل أکثر الطیب و نلبس اللین» «بیشترِ غذاهاى پاکیزه را مى‏خوریم و لباس لطیف به‏ تن‏مى‏کنیم.»
همچنین از صحیح حمّاد بن عثمان استفاده مى‏شود که وظیفه‏ رهبران دینى، در نوع لباس و شیوه زندگانى، بستگى کامل به‏ وضعیت زمان و مکان و موقعیت اجتماعى آنان دارد. گاهى ممکن‏ است نوعى لباس براى کسى که داراى موقعیت اجتماعى مناسبى‏ نیست، به دلیل آنکه سبب تحقیر و توهین به وى مى‏شود، حرام‏ باشد; ولى براى یک مرجع تقلید و یا مسؤول بلند پایه کشورى، نه‏ تنها سبب تحقیر و توهین نگردد; بلکه سبب تکریم و احترام‏ بیشتر وى باشد و از این جهت براى تسکین آلام روحى تهیدستان‏ و مبارزه با روحیه دنیاطلبى و تجمّل پرستى و فرهنگ مادّى، این نحوه سلوک بر وى‏ واجب‏باشد.
سیره امام خمینى‏ (ره) در زمان رهبرىپیش از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، شخصى در قم مجلس افطارى تشکیل مى‏داد و از حضرت امام نیز دعوت مى‏کرد. پس از انقلاب، زمانى که امام در قم بودند از ایشان دعوت‏ کرد. بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، پس از نماز مغرب و عشا وارد مجلس شد; زمانى که‏ سفره چیده شده بود و بسیارى بر سر آن نشسته بودند، امام سلام کرد; ولى پس از اندکى‏ توقف بازگشت. وقتى میزبان دلیل آن را پرسید، وى پاسخ داد: «نمى‏توانم شرکت کنم!» میزبان گفت: «آقا این همان سفره و همان افطارى است که هر سال شرکت مى‏کردید; آقایان‏ نیز همان‏ها هستند. امسال چه شده که نظرتان تغییر کرده است؟ امام فرمود: «هر سال‏ حکومت اسلامى نبود و ما مسؤولیتى آنچنان نداشتیم. الاَّن وضع فقرا نامرتب است واین‏ سفره رنگین است و من معذورم.» هر چه میزبان اصرار کرد امام‏نپذیرفت.
[29]
با این حال، از تعلیل وجوب همخوانى و هماهنگىِ زندگىِ حاکمان و رهبران، ب فقیرترین مردم جامعه براى تسکین آلام روحىِ فقرا و جلوگیرى از غرور و خود بزرگ‏بینى‏ توانگران، مى‏توان نتیجه گرفت که مراجع تقلید - دامت برکاتهم - و رهبران دینى و معنوى‏ مردم نیز باید سطح زندگى خود را با افراد متوسط جامعه; مقلّدان خویش و کسانى که آنان ر اسوه، الگو و مقتداى خویش قرار داده‏اند، هماهنگ نمایند و شیوه زندگانى آنان بگونه‏اى‏ باشد که سبب تسکین روحى مقلدان بى‏بضاعتشان را فراهم سازد و آنان را از وضعیتى که در آن قرار دارند، راضى و خشنود گردانند و از طرف دیگر مانع غرور و خود بزرگ‏بینى پیروان‏ توانگر خود شوند و آنان را هر چه بیشتر به یاد خدا و قیامت اندازند. در صورتى که اگر خداى‏ ناکرده رهبران معنوى مردم به تجملات و تشریفات غیرضرورى روى آورند و از امکانات‏ ویژه و منحصر به فرد، که عموم مردم امکان تهیه آن را ندارند، استفاده کنند، علاوه بر آنکه‏ مشاهده وضع زندگانى آنان بر حسرت و اندوه فقرا مى‏افزاید، حرص و طمع را در مردم زنده‏ مى‏کند و آنان را هر چه بیشتر به سوى دنیاطلبى و تجمل پرستى سوق مى‏دهد. از امام‏ صادق‏(ع) درباره این حدیثِ پیامبر اکرم‏(ص) که فرمودند: «نگاه کردن به چهره علما عبادت‏ است» پرسیدند. امام فرمود: «هو العالم الَّذى اًّذا نظرت اًّلیه ذکرک الاَّخرْ وَ مَنْ کانَ خلاف ذلک فالنظر اًّلیه‏فتنْ».[30]
«آن عالمى است که هرگاه به وى نگاه کنى، تو را به یاد آخرت اندازد ولى کسى که‏ بر خلاف این است، نگاه به آن فتنه است.»
«فتنه» معانى گوناگونى دارد که شاید مناسب این حدیث گمراهى و ضلالت باشد. روشن‏ است که نگاه کردن به وضعیت عالمى که به تجملات و زندگى اشرافیگرى و امکانات منحصر به فرد و ویژه روى آورده است، انسان را به یاد خدا و قیامت نمى‏اندازد.
در حدیث دیگرى که از امام‏ صادق‏(ع) آمده است آن حضرت فرمود:
«خداوند متعال به حضرت داود وحى کرد: لاض تجعل بَینى و بینک عالِماً مَفْتُونَاً بالدنیا فیصدَّکَ عن طریق مَحَبَّتى فَاًّنَّ أُولئِک‏ قُطّاعُ طَریق عِبادى المُریدین اًّنَّ أدْنى‏ ما أَنَاَ صانِعٌ بهم أنْ أنزِعَ حَلاوََْ مُناجاتى‏ مِنْ‏قُلوبهم».[31]
«میان من و خود، عالِم فریفته به دنیا را واسطه قرار نده که تو را از راه محبت و دوستى من باز مى‏دارد. به یقین آنان راهزنان بندگانى هستند که مرا اراده کرده‏اند. کمترین کارى که با آ نان مى‏کنم این است که شیرینى مناجات خود را از دلهایشان‏مى‏کَنَم.»
سخنى از وحید بهبهانىدر شرح احوال استاد الفقهأ وحید بهبهانى‏‏(قدس سره) مى‏نویسند:«روزى یکى از عروس‏هاى خود را مشاهده کرد که پیراهنى الوان از نوع پارچه‏هایى که‏ معمولاً زنان اعیان و اشرافِ آن عصر مى‏پوشیدند، به تن کرده است. فرزندشان (مرحوم آق محمد اسماعیل، شوهر آن خانم) را مورد ملامت قرار دادند. او در جوابِ پدر، این آیه‏ قرآن‏را خواند: (قُلْ مَنْ حَرّمَ زِینَ‏ْ اللّه الّتى أخرج لعباده و الطّیّبات مِنَ الرّزق).[32]
«بگو چه کسى زینت‏هایى که خدا براى بندگانش آفریده و همچنین روزى‏هاى‏ پاکیزه را تحریم کرده است؟»
ایشان جواب دادند: من نمى‏گویم خوب پوشیدن، خوب نوشیدن و از نعمت‏هاى الهى‏ استفاده کردن حرام است; خیر، در اسلام چنین ممنوعیت‏هایى وجود ندارد، ولى مطلب‏ دیگرى هست و آن اینکه ما و خانواده ما، به اعتبار اینکه پیشواى دینى مردم هستیم، وظیفه‏ خاصى داریم. خانواده‏هاى فقیر وقتى اغنیا را مى‏بینند که از همه چیز برخوردارند; طبع ناراحت مى‏شوند; یگانه مایه تسکین آلامشان این است که خانواده «آقا» در تیپ خودشان‏ هستند. اگر ما هم در زندگى به شکل تیپ اغنیا درآییم، این مایه تسکینِ آلام هم از میان‏ مى‏رود. ما که قادر نیستیم عملاً وضع موجود را تغییر دهیم، لااقل از این مقدار همدردى‏ مضایقه نکنیم.»
[33]
لزوم آشکار بودن زهد پیشوایانچنانکه گذشت، هدف از همخوانى و هماهنگى سطح زندگى رهبر و پیشواى جامعه‏ اسلامى با سطح زندگى فقیرترین و مستضعف‏ترین مردم از نظر مادى، تسکینِ آلامِ روحى‏ آنها و جلوگیرى از سرکشى، غرور و خودپسندى ثروتمندان است. روشن است که این‏ هدف تنها در صورتى تحقّق مى‏یابد که شیوه زندگانى و خوراک و پوشاک رهبر جامعه‏ اسلامى براى همگان ظاهر و آشکار باشد، که در حدّ فقیرترین مردم است و الا اگر پیشواى‏ مسلمانان با تشریفات و لباس‏هاى فاخر در میان مردم ظاهر گردد، چنین هدفى قابل دسترسى‏ نخواهد بود، هر چند در پنهان و به دور از چشم دیگران به تکّه نان جوینى قناعت ورزد. دقّت‏ در سیره و روش زندگى پیامبر(ص) و امیرمؤمنان‏(ع) نیز بیانگر این است که آنان در پیش‏ چشم مردم و منظر عمومى، از لباس‏هاى وصله‏دار و نان جوین استفاده مى‏کردند.
تأثیر شرایط زمان و مکان در زندگانى پیشوایانوجوب همخوانى و هماهنگى سطح زندگى رهبر و پیشواى جامعه اسلامى با سطح‏ زندگى فقیرترین مردم، تابع وضع زندگى مردم هر زمان، نوع خوراک و پوشاک و وضعیت‏ زمان و مکان است. بر رهبران و پیشوایان جامعه اسلامى واجب نیست در همه زمان‏ها و مکان‏ها مانند رسول گرامى و امیرمؤمنان لباس وصله‏دار بپوشند; بلکه برآنان واجب است‏ سطح زندگى خود را با زندگى مستضعف‏ترین مردم زمان خویش تنظیم کنند.
حماد بن عثمان در حدیث صحیحى مى‏گوید: خدمت امام صادق بودم که مردى به آن حضرت گفت: «خداوند کارهایت را سامان دهد!
به من گفته شده، حضرت على لباس خشن و پیراهن چهار درهمى و مانند آن مى‏پوشید و حال آنکه شما لباس گرانقیمت (نو) به تن کرده‏اید.» امام به وى فرمود:
«انَّ عَلِىّ بن ابى‏طالب‏(ع) کانَ یَلْبَسُ ذلک فى زمان لاینکر[علیه] و لو لَبَس مثل ذلک‏ الْیَوم شُهِرَ بِهِ فَخَیر لباس کُلِّ زمانً لباس أهْلِهِ، غَیْر أَنَّ قائِمَنا أهْلَ الْبَیْتِ: اًّذا قامَ‏ لَبسَ ثِیابَ عَلِىّ وَ سارِ بِسیرْ على‏(ع)».[34]
«على‏(ع) در زمانى آنگونه لباس مى‏پوشید که بر وى زشت و ناپسند نبود; ولى اگر پس‏]و انگشت‏نما مى‏شود[مثل آن لباس امروز به تن شود، به آن مشهور مى‏گردد بهترین لباس هر زمانى، لباس اهل آن زمان است. مگر قائم ما، وقتى که قیام‏ مى‏کند، مانند على‏(ع) لباس مى‏پوشد و به روش او عمل مى‏کند.»
علاّمه مجلسى این حدیث را صحیح دانسته و در توضیح آن مى‏فرماید:«لباس جدید، کنایه از لباس گرانقیمت و عالى است. «لایُنْکَرُ» به صیغه مجهول; یعنى آن کار، در آن زمان زشت شمرده نمى‏شود. پیش از خلافت آن حضرت، به‏ دلیل نزدیکى زمان مردم به زمان پیامبر(ص) و تغییر نکردن عادات و رسوم بیش‏ از حدّ و در زمان خلافت وى به دلیل آنکه امام‏(ع) در عمل و سخن پیشواى مردم‏ بود و این کار بر وى زشت گرفته نمى‏شد. گفته شده ضمیر لاینکر به زمان بر مى‏گردد; یعنى در زمان نیک، چون امام در آن زمان خلیفه بود.»
[35]
شایان گفتن است که امام صادق لباسى در حدّ متعارف و معمول آن زمان به تن کرده بود، نه لباسى فراتر و گرانقیمت‏تر از مردم متوسطِ زمان خویش و تعجبِ آن شخص، از مقایسه‏ لباس آن حضرت با لباس مندرس و وصله‏دار حضرت على بود، نه به دلیل آن که امام صادق‏ در زندگى خویش از حدّ متعارف و متوسط زمان خویش پا فراتر نهاده بود. شاهد بر این‏ مطلب سخن امام‏(ع) است که فرمود: «بهترین لباس هر زمان، لباس اهل آن زمان است!» زیر ظاهر آن، لباس اکثریت مردم است که سبب جلب توجه نگردد والاّ شیوه زندگىِ اقلیت مترف‏ واهل تجمل در هر زمان را نمى‏توان شیوه زندگى اهل آن زمان دانست. امام صادق به این دلیل‏ مانند حضرت على لباس نمى‏پوشید که آنگونه لباس پوشیدن منسوخ گردیده بود.
نکته دیگرى که در این حدیث قابل دقت است، اینکه آیا مراد امام از جمله:«الاّ این که قائم‏ ما اهل بیت، هنگامى که ظهور کند لباس على را مى‏پوشد و به روش وى عمل مى‏کند» این‏ است که حضرت مهدى‏(ع) پس از ظهور، لباس‏هایى همانند لباس‏هاى على با همان جنس‏ ونوعِ دوخت بر تن مى‏کند و یا اینکه مقصود از پوشیدن لباس على‏(ع) پوشیدن‏ لباس‏فقیرترین مردم زمان خویش است؟ ممکن است معناى نخست را اینگونه تقویت‏ نمودکه امام صادق در پاسخ به اعتراض آن شخص که چرا مانند على لباس نمى‏پوشد، فرمود:«آن لباس در زمان على ناپسند نبود ولى در زمان ما ناپسند است. لذا من از پوشیدن‏ آن‏خوددارى مى‏کنم.» با این حال وقتى امام زمان ظهور کند، به دلیل شخصیت و موقعیت‏ اجتماعى آن حضرت، پوشیدن چنان لباسى بر امام زمان عیب گرفته نمى‏شود. گرچه‏ حدیث‏نوعى ظهور بدوى در این معنا دارد; چرا که ظاهر «ثیاب على‏(ع)» این معناست; ولى‏با توجه به عدم مخالفت اسلام با پیشرفتِ شیوه زندگى و اینکه به یقین نوع لباس‏ وسطح‏زندگى مردم در زمان ظهور امام زمان متفاوت با زمان حضرت على است و با توجه‏ به‏احادیث دیگر که تنها بر وجوب همخوانى و هماهنگى سطح زندگى پیشوایان جامعه‏ بافقیرترین مردم زمان خود دلالت دارد; اطمینان حاصل مى‏شود که مقصود از جمله‏ «لبس‏ثیاب على»; «لباس على را مى‏پوشد.» پوشیدن لباسى همانند لباس حضرت على‏ درجنس و نوع دوخت نیست، بلکه مقصود این است که حضرت مهدى‏(ع) بسان جدّ بزرگوارش حضرت على در زىّ فقیرترین مردم جهان ظاهر مى‏شود، در غیر این‏ صورت‏مقتضاى جمود بر لفظ روایت، پوشیدن همان لباس‏هاى حضرت على از سوى‏ حضرت مهدى است.
به بیان دیگر: اعتراض آن شخص به امام صادق این بود که چرا آن حضرت لباس‏هایى‏ همانند لباس‏هاى حضرت على‏(ع) نمى‏پوشد و امام به طور ضمنى براى وى بیان فرمود: آن‏ گونه لباس پوشیدن از سوى امیرمؤمنان معلول دو علت بود; یکى در اختیار داشتن حکومت‏ و رهبرى جامعه اسلامى از سوى آن حضرت و دیگرى وضعیت ویژه آن زمان که هر دوى‏ آنها در مورد امام صادق منتفى است. از این‏رو، آن حضرت بسان مردم متوسط زمان خویش‏ لباس مى‏پوشید تا تحقیر و انگشت نما نگردد. ولى حضرت مهدى به دلیل در اختیار داشتن‏ حکومت، به سیره و روش حضرت على عمل نموده، بسان وى در حدّ فقیرترین مردم زمان‏ خویش زندگى مى‏کند، هر چند تفاوت وضعیت زمان وى با وضعیّت زمان حضرت على‏ ایجاب مى‏کند نوع لباس حضرت مهدى با نوع لباس امیرمؤمنان متفاوت باشد.
بنابراین، حاصل معناى حدیث این مى‏شود که حضرت امیر مانند فقیرترین مردم زمان‏ خویش لباس مى‏پوشید و این کار به دلیل شخصیت و موقعیت اجتماعى آن حضرت در میان‏ مسلمانان، نه تنها عیبى براى آن حضرت به شمار نمى‏آمد; بلکه بر محبوبیت و شخصیت وى‏ مى‏افزود; ولى از آنجا که امام صادق اولاً به جهت عدم تصدّى حکومت، چنان موقعیت‏ اجتماعى نداشت و ثانیاً وضعیت زمان و سطح زندگى مردم در زمان امام صادق با زمان‏ حضرت على تفاوت کرده بود. پوشیدن لباس همانند لباس حضرت على براى وى نقص به‏ شمار مى‏آمد; از این رو، امام ششم مانند متوسط و معمول مردم زمان خویش لباس مى‏پوشید و در زمان حضرت مهدى‏(ع) به دلیل تشکیل حکومت، آن حضرت نیز به روش امیر مؤمنان‏ عمل مى‏کند. در حدیث دیگرى، امام صادق پس از توضیح چگونگى لباس پوشیدن حضرت‏ على‏مى‏فرماید:
«و لکن لا تقدرون أن تَلْبِسُوها هذَا الیوم وَلَوْ فَعَلْنا لَقَالُوا: مَجْنُونٌ وَ لَقالُوا: مرائى، واللّه - عزّوجلّ - یقول: (و ثیابک فطهِّر)[36] قال: وثیابک أرْفَعْها لا تَجُرَّها فَاًّذا قامَ‏ قائمُناکانَ هَذا اللّباسُ».[37]
«ولى شما در این زمان قدرت بر پوشیدن چنین لباسى ندارید. اگر ما چنین لباسى‏ بپوشیم مردم مى‏گویند: دیوانه‏اند و مى‏گویند: ریاکارند! خداوند عزّوجلّ‏ مى‏فرماید: لباست را پاک گردان. و فرمود: لباست را بالا ببر و بر زمین نکش، وقتى‏ [شیوه‏] لباس پوشیدن، آن (گونه) خواهد بود.»
قائم ما قیام کند این حدیث در اینکه حضرت ولى عصر بلکه مردم زمان وى این گونه لباس خواهند پوشید، ظهور قوى‏ترى دارد. ولى پذیرش این مطلب با اصول مسلّم و ثابت در اسلام مشکل‏ است. با توجه به این، شاید مقصود امام از جمله «فاذا قام قائمنا، کان هذا اللباس» این باشد که‏ در زمان ظهور امام زمان از لباس به عنوان وسیله‏اى براى فخرفروشى استفاده نخواهد شد و انتخاب نوع و جنس لباس تنها بر اساس رفع نیاز، خواهد بود، و تفسیر آیه (و ثیابک فَطَهِّر) از سوى امام خالى از نوعى اشعار به این مطلب نیست.
دخالت شرایط زمان و مکان و موقعیت اشخاص در شیوه زندگانى مسؤولان و رهبران‏ جامعه گرچه مطلب صحیح و حقى است; ولى باید توجه داشت که این مطلب نباید حکومت‏ اسلامى را بسان دیگر حکومت‏ها نماید و این ویژگى مهم و اساسى را - که از شاخص‏ترین‏ ویژگى‏هاى اسلامى بودنِ حکومت است - از آن سلب کند و وضعیت به گونه‏اى گردد که نه‏ تنها زندگى رهبران و مسؤولان وعلماى دین سبب تسکین دردهاى روحى محرومان و مستضعفان نشود بلکه سبب ترویج روحیه دنیاطلبى، تجمل پرستى و فرهنگ مادى در جامعه گردد.
زندگى تشریفاتى در همه زمان‏ها و دوره‏هاى تاریخ به شکل‏هاى گوناگون وجود داشته و چیزى نیست که مخصوص این زمان باشد. در زمان پیامبر و حضرت على نیز قیصر و کسرا، با آن همه تشریفات حکومت مى‏کردند و با این حال آن بزرگواران در پایین‏ترین حدّ ممکن‏ بودند. چنین شیوه‏اى نه تنها سبب تحقیر آنان نمى‏شد بلکه با قدرت روحى، قدرت‏هاى‏ بزرگ زمان خویش را تحقیر کردند.
احادیث معارضدر مقابل احادیث گذشته، دو دسته حدیث وجود دارد که ممکن است میان آنها و احادیثى‏ که گذشت نوعى تعارض و ناسازگارى برداشت شود.
دسته نخست احادیثى است که دلالت مى‏کند پیشوایان معصوم: لباسهاى گران قیمت‏ و مرغوب به تن مى‏کردند. پاسخ این احادیث بسیار روشن است; زیرا، اولاً: این احادیث‏ همگى مربوط به زمان عدم بسط ید و تشکیل حکومت اسلامى است و احادیث گذشته‏ وظیفه پیشواى مسلمانان در زمان تشکیل حکومت را بیان مى‏کند.
ثانیاً: هیچ شاهد و قرینه‏اى وجود ندارد که زندگى امامان معصوم بالاتر و بهتر از مردم‏ متوسط و معمولى زمان خویش بوده است، بلکه شواهدى وجود دارد که آن بزرگواران بسان‏ مردم معمولىِ زمان خویش زندگى مى‏کردند و اگر مورد اعتراض برخى از متصوّفه قرار مى‏گرفتند، به دلیل آن بود که آنان انتظار داشتند پیشوایان معصوم مانند حضرت على و پیامبر اکرم زندگى کنند و وضعیت زمان و مکان را لحاظ نمى‏کردند. امام صادق در پاسخ به اعتراض‏ عباد بن کثیر مى‏فرماید: «... فُرْقُبِّى اشْتَرَیتُهُ بِدینار و کان على‏(ع) فى زمان یستقیم له ما لَبس فیه و لو لبست مثل ذلک اللباس فى زماننا لقالَ الناس: هذا مُرأً مَثْل عِبادً».[38]
«این لباس کتانى سفید مصرى را یک دینار خریده‏ام و على‏(ع) در زمانى بود که‏ پوشیدن آن لباسها برایش ممکن بود و اگر من مانند آن لباس را در این زمان‏ بپوشم، مردم مى‏گویند: او ریاکار است; مانند عباد که درباره‏اش مى‏گویند: عباد ریاکار است.»
امام صادق لباس سفیدى پوشیده بود که مورد اعتراض سفیان ثورى قرار گرفت. آن‏ حضرت در پاسخ وى فرمود:
«أنّ رَسُولَ اللّهِ‏(ص) کانَ فى مُقْفرً جَدْبً، فَأَمّا اًّذا أقبلتِ الدُّنیا فَأَحقُّ أهْلِها بها ابراره لافُجّارُها، وَ مُؤْمِنُوها لا مُنافِقُوها، وَ مُسْلِمُوها لا کُفّارُها...».[39]
«پیامبر خدا‏(ص) در زمان سختى و تنگنا مى‏زیست ولى وقتى دنیا روى آورد، پس‏ شایسته‏ترین اهل دنیا به آن، نیکان هستند نه فجار، مؤمنان هستند نه منافقان و مسلمانان‏ هستند نه کافران.»
و به سفیان بن عیینه فرمود: «وَیْحَکَ اًّنَّ عَلیّاً(ع) کان فى زمانً ضَیِّقً فَاًّذَا اتَّسَعَ الزَّمانُ فَأبْرار الزّمان أَوْلى بِهِ».[40]
«واى بر تو! همانا على در زمان تنگنا و فشار بود پس وقتى زمان در توسعه و گشایش باشد، نیکان زمان به آن سزاوارترند.»
و در حدیث دیگرى به سفیان ثورى فرمود: «اًّنَّ آبائى کانُوا یَلْبِسُونَ ذلِکَ فِى زَمانً مُقْفِرً مُقْصِرً وَ هذا زَمان قَدْ أرْخَتِ الدُّنیا عَز الِیَها فَأَحقُّ أهلِها بِها أبرارُها».[41]
«پدران من در زمان سختى و فشار این گونه لباس مى‏پوشیدند و این زمان دنیا باب‏ نعمت را گشوده است. پس سزاوارترین اهل دنیا به نعمت، نیکانِ آن هستند.»
امام صادق در ملاقاتى که با منصور دوانیقى داشت، لباسى سفید به تن کرده بود که منصور به وى گفت: «شبیه پیامبر شده‏اى.»
[42]این جمله دلالت مى‏کند که امام حتى در ملاقات با منصور لباس‏هاى فاخر نپوشیده بود و الا منصور باید به امام مى‏گفت: «شبیه پادشاهان شده‏اى!»
ثالثاً: پیشوایان معصوم هرگز براى رفاه و آسایش خویش و دنیاطلبى آنگونه زندگى‏ نمى‏کردند; بلکه انتخاب آن شیوه زندگى براساس وظیفه و شرایط زمان و مکان بود. در زمان‏ امام باقر و امام صادق، اشخاص ریاکارى مى‏زیستند که زهد و ترک دنیا را ابزار و وسیله‏ رسیدن به دنیاى خویش قرار داده بودند. امام‏(ع) در مبارزه با آنان بر روى لباس‏هایش لباس‏ نرم و لطیف مى‏پوشید، ولى در زیر آن‏ها لباس‏هاى زبر و خشن به تن مى‏کرد. در حدیثى امام‏ صادق اعتراض سفیان ثورى را براساس تفاوت وضعیت زمان خویش و زمان پیامبر اکرم‏ پاسخ داد، آنگاه دست سفیان را گرفت و لباس رویین خود را کنار زد و لباس خشنى را که در زیر آن به تن کرده بود به سفیان نشان داد و فرمود: «من این لباس خشن رابراى خود مى‏پوشم‏ و به مردم نشان نمى‏دهم» سپس لباس رویین سفیان را کنار زد، زیر آن، لباس نرم و لطیف‏ را براى خود]لطیف‏[نمایان شد و فرمود: «تو این لباس رو را براى مردم مى‏پوشى و این لباس مى‏پوشى و آن را مخفى مى‏کنى.»
[43]
شخصى به نام کامل بن ابراهیم با دیدن لباس سفید و لطیف امام حسن عسکرى‏(ع)، به آن‏ حضرت گمان بد برد، امام آستین‏هاى خود را بالا زد و لباس زبرى را که در زیر آن پوشیده بود به کامل نشان داد.
[44]
رابعاً: در آن زمان شیعه به عنوان یک مذهب مستقل و یک مکتب در حال شکل‏گیرى و گسترش بود و در چنین وضعیتى لازم بود بزرگان شیعه در میان مسلمانان شخصیت خود ر حفظ کنند و از اعمالى که سبب تحقیر آنان و بیزارى مردم از آنان مى‏گردید، بپرهیزند. در برخى احادیث آمده است که امام صادق و امام کاظم‏‏(ع) یاران خود را از حمل اشیاى‏ بى‏ارزش نهى کرده‏اند. معاوىْ بن وهب مقدارى سبزى به خانه مى‏برد. امام صادق با مشاهده‏ وى فرمود: «یَکْرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِىِّ أَنْ یَحْمِلَ الشَىْ‏َ الدَّنِىَّ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْهِ».[45]«براى شخص شریف، زشت است که چیز کم ارزشى را حمل کند تا سبب جرأت‏ دیگران بر وى شود.»
عبدالله بن جبله مى‏گوید: «یک ماهى به دستم گرفته بودم و به خا نه مى‏رفتم. در این حال‏ امام موسى بن جعفر مرا دید و فرمود: «اقْذِفْها، اًّنىِّ لاَکْرَهُ لِلرَّجل السَّرِىّ أنْ یَحْمِلَ الشَّىَ الدَّنِىّ بِنَفْسِهِ، ثُمَّ قالَ: اًّنَّکمْ قَومٌ‏ أعْداؤُکُمْ کَثیرٌ، عاداکُمْ الْخَلقُ یا مَعْشر الشّیعْ، اًّنَّکُم قَدْ عاداکُمُ الْخَلْقُ فَتَزَیَّنُوا لَهُمْ‏ بِما قَدَرْتُم عَلَیْهِ».[46]امام‏(ع) فرمود: «آن را بینداز، من خوش ندارم شخص شریف، شئ بى‏ارزشى ر خود حمل کند آنگاه افزود: شما گروهى هستید که دشمنانتان بسیارند، اى‏ شیعیان، مردم(عامه) با شما دشمنى مى‏ورزند پس تا مى‏توانید خود را براى‏ آنان‏بیارایید.»
این در حالى است که در احادیث بسیارى آمده است که پیامبر(ص) و على‏(ع) کارهاى‏ شخصى خود را به دست خود انجام مى‏دادند و پیشوایان معصوم از یاران خود خواسته‏اند که‏ براى دورى از غرور و خود بزرگ‏بینى کارهاى شخصى خود را شخصاً انجام دهند.
امام باقر(ع) به محمد بن مسلم که انسان شریف و ثروتمندى بود، فرمان به تواضع داد و وى نزدیک درِ مسجد جامع کوفه طبقى خرما براى فروش گذاشت و شروع کرد به‏فریادزدن.
[47]
بنابراین، روش زندگى رهبران دینى مردم باید براساس‏ وضعیت خاص زمان و مکان انتخاب گردد و در زمانى که از یک‏ سو هر روز تجمّلات و تشریفات و دنیاگرایى در میان مردم روبه‏ گسترش و توسعه است و از سوى دیگر قدرت و حکومت در اختیار شیعه است، نمى‏توان شیوه زندگانى امام باقر و امام صادق‏ را الگو و سرمشق قرار داد بلکه شیوه زندگانى پیامبر و حضرت‏ على با چنین زمانى مناسب‏تر است.
دسته دوم احادیثى است که دلالت مى‏کند سطح زندگى رهبر و پیشواى مسلمانان در اسلام حد و مرز مشخصى ندارد، بلکه‏ پیشواى مسلمانان مى‏تواند مانند فرعون و فرعونیان زندگى کند!
عن العباس بن هلال الشامى، مولى أبى الحسن‏(ع) عنه قال:قلت له: جعلت فداک ما أعجب اًّلى الناس من یأکل الجشب و یلبس‏ الخشن و یتخشع فقال: «أما علمت أنّ یوسف‏(ع) نبىّ ابن نبىّ کان‏ یلبس اقبىْ الدیباج مزرورْ بالذهب و یجلس فى مجالس آل‏ فرعون یحکم فلم یحتج الناس اًّلى لباسه و انّما احتاجوا اًّلى قسطه‏ و اًّنما یحتاج من الاًّمام فى ان اًّذا قال صدق و اًّذا وعد انجز واذا حکم‏ عدل اًّنّ الله لا یحرم طعاماً و لاشراباً من حلال و اًّنما حرّم الحرام قلّ‏ أوکثر و قد قال الله عزوجل: قل من حرّم زینْ الله التى اخرج لعباده‏ و الطیبات من الرزق».[48]
عباس بن هلال شامى مى‏گوید: به امام موسى بن جعفر
[49]عرض کردم: فدایت شوم، چه شگفت‏انگیز است براى مردم که‏ کسى غذاى نا مرغوب بخورد و لباس زبر و خشن بپوشد و خشوع و فروتنى نماید. امام‏ فرمود: «آیا نمى‏دانى حضرت یوسف پیامبر و پیامبرزاده بود و قباهاى دیباى تزیین شده ب طلا مى‏پوشید، در مجالس فرعونیان مى‏نشست و حکم مى‏کرد. مردم به لباس او نیاز نداشتند، بلکه به عدالت او محتاج بودند. همانا آنچه به امام نیاز است، این که وقتى سخن‏ گوید، راست بگوید. وقتى وعده مى‏کند، وفا نماید. وقتى حکم مى‏کند عدالت را رعایت‏ نماید. خداوند هیچ غذا و نوشیدنى حلالى را حرام نکرده و فقط حرام را تحریم کرده است، کم باشد یا زیاد. خداوند متعال مى‏فرماید: بگو چه کسى زینت‏هاى خداوند را که براى‏ بندگانش آفریده و روزى‏هاى پاکیزه را حرام کرده است.»
سند حدیثاین حدیث را کلینى از حمید بن زیاد، از محمد بن عیسى، از عباس بن هلال شامى نقل‏ مى‏کند. حمید بن زیاد از بزرگان است، ولى در برخى از نسخه‏هاى کافى و همچنین نقل‏ وسائل، به جاى حمید بن زیاد، سهل بن زیاد آمده است که درباره وى در علم رجال‏ اختلاف‏است.
عباس بن هلال شامى نیز مجهول است و علاّمه مجلسى این حدیث را بنابر نظر مشهور ضعیف شمرده است.
[50] ولى مجلسى خود احادیث عباس بن هلال را حَسَن مى‏داند.
[51] نقل‏هاى‏ دیگر این حدیث همگى مرسل هستند.
تحلیل و بررسى و جمع روایاتابن ابى الحدید در جمع میان سخن حضرت امیر به عاصم بن زیاد و سیره آن حضرت در زمان حکومت و سخن امام رضا درباره سیره حضرت یوسف در زمان حکومت، عبارتى از شیخ الرئیس نقل مى‏کند و آن را وجه جمع میان این دو حدیث قرار مى‏دهد. خلاصه کلام‏ شیخ الرئیس به این بر مى‏گردد که اختلاف عارفان در روى آوردن به نعمت‏هاى دنیا و ترک‏ آن، به حالات آنان و خطورات ذهنیشان بستگى دارد.
[52]
این سخن درباره امور مباح - که اختیار آنها در دست انسان است - صحیح مى‏باشد، ولى‏ درباره همخوانى و هماهنگى سطح زندگى حاکمان و رهبران جامعه - که احادیث گذشته بر وجوب آن دلالت مى‏کرد - قابل پذیرش نیست و بنابراین، نمى‏توان آن را وجه جمع میان این‏ دو دسته حدیث دانست. در حلّ تعارض این دو دسته حدیث باید گفت:
اولاً: مورد سخن امام در این احادیث، مقام اول جامعه نیست تا با احادیث گذشته در تعارض باشد; زیرا حضرت یوسف شخص اول کشور مصر نبود.
ثانیاً: آن گونه که از سؤال راوى استفاده مى‏شود، وى بیش از حدّ فریفته حفظ ظواهر شده‏ بود به طورى که توجه او به این مسأله، او را از توجه به ویژگى‏هاى دیگر حاکم باز داشته بود.
به بیان دیگر، از نظر راوى، تنها ملاک داورى درباره خوبى و بدى زمامداران، شیوه زندگانى‏ آنان بود، از این رو، به امام عرض مى‏کند: چه زیبا و جالب است اگر زمامدارى غذاى‏ نامرغوب بخورد و لباس خشن بپوشد!
امام نیز در مقام دفع پندار راوى، مهمترین ملاک داورى درباره زمامدار را عدالت، راستگویى و عمل به سخنانش دانست و به وى فهماند که ویژگى‏هاى دیگر در درجه بعدى از اهمیت قرار دارند. بنابراین، امام در مقام بیان وظیفه حاکم درباره شیوه زندگانى نیست تا ب احادیث دیگر در تعارض باشد.
ثالثاً: به فرض تعارضِ این احادیث با احادیث گذشته، ناچار باید این احادیث را بر تقیه‏ حمل کرد; زیرا خلفاى عباسى، از هر گونه تجملات و تشریفات در دستگاه حکومت خویش‏ استفاده مى‏کردند. از این‏رو، امامان شیعه در مواقع احساس خطر، مجبور بودند براى حفظ جان خویش، سخنى بر خلاف روش آنان نگویند; به ویژه آنکه در این احادیث نشانه‏هایى از تقیه به چشم مى‏خورد، که از آن جمله، تجویز استفاده از طلا و حریر براى مردان است. این‏ مطلب نشان مى‏دهد که امام‏(ع) در عین اینکه سخنى علیه شیوه حکومت بنى عباس به زبان‏ نیاورد، با تجوّز طلا و لباس حریر به یاران دقیق و نکته‏سنج خویش فهماند که این حکم‏ واقعى اسلام نیست و براساس تقیه صادر شده است.
*. محقق و مدرس حوزه.
پى نوشت ها:
[1] شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج‏5، ص‏112، ب‏72
[2] محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج‏1، ص‏410; محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج‏40، ص‏336،ح‏17
[3] محمدباقر مجلسى، مرآْ العقول، ج‏41، ص‏361
[4] سیدابوالقاسم خویى، معجم الرجال، ج‏6، ص‏285، ح‏4075
[5] محمد بن على اردبیلى، جامع الرواْ، ج‏1، ص‏144
[6] حسینعلى منتظرى، دراسات فى ولاىْ الفقیه، ج‏2، ص‏822، ح‏11
[7] مرآْ العقول، ج‏4، ص‏361-362
[8] اصول کافى، ج‏1، ص‏410-411; وسائل الشیعه، ج‏5، ص‏112، ب‏72
[9] نهج البلاغه، صبحى صالح، ص‏324، خطبه 209
[10] سبط ابن جوزى، تذکرْ الخواص، ص‏106; همچنین در مستدرک الوسائل، ج‏3، ص‏237، ح‏3471 به نقل از اختصاص شیخ مفید.
[11] مرآْ العقول، ج‏4، ص‏363-376; ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج‏11، ص‏34
[12] تذکرْ الخواص، ص‏106; محمودى، نهج السعادْ; ج‏2، صص‏48-49; محمد محمدى رى‏شهرى، میزان الحکمه، ج‏1، ص‏276، ح‏869
[13] اصول کافى، ج‏1، ص‏410; بحارالانوار، ج‏52، ص‏340، ح‏88 به نقل از دعوات راوندى.
[14] مرآْ العقول، ج‏4، ص‏362
[15] نعمانى، کتاب الغیبْ، ص‏287، ح‏7; بحارالانوار، ج‏52، ص‏359، ح‏127
[16] بحارالانوار، ج‏52، ص‏340، ح‏88
[17] کتاب الغیبْ، ص‏287، ح‏8; بحارالانوار، ج‏52، ص‏360، ح‏128
[18] همان، ص‏233، ح‏20; همان، ج‏52، ص‏354، ح‏115
[19] همان، ص‏234، ح‏21; همان، ج‏52، ص‏355، ح‏116
[20] نهج البلاغه، صبحى صالح، ص‏333، خطبه 216
[21] همان، ص‏417، نامه‏45
[22] همان، ص‏418
[23] بحارالانوار، ج‏41، ص‏113
[24] وسائل الشیعه، ج‏5، ص‏16، ب‏7، احکام ملابس، ح‏5; میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج‏3، صص‏241و239، ب‏4، ح‏1و7
[25] همان، ص‏17، ب‏7، احکام ملابس، ح‏6
[26] اعراف:32
[27] نهج البلاغه، صبحى صالح، ص‏364، نامه 3
[28] وسائل الشیعه، ج‏5، ص‏17، ب‏5، ح‏6
[39] پرتوى از خورشید، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ص‏13
[30] محمد محمدىِ رى‏شهرى، میزان الحکمْ، ج‏6، ص‏462، ح‏13438
[31] بحارالانوار، ج‏2، ص‏107; میزان الحکمْ، ج‏6، ص‏55، ح‏13759
[32] اعراف: 32
[33] شهیدمرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج‏16، صص‏523-524
[34] اصول الکافى، ج‏1، دارالکتب الاسلامى، ص‏411
[35] مرآْ العقول، ج‏4، ص‏368
[36] مدثر: 4
[37] وسائل الشیعه، ج‏5، ص‏40، ب‏22، احکام الملابس، ح‏7; محمد بن یعقوب کلینى، فروع الکافى، ج‏6، ص‏456
[38] همان، ج‏5، ص‏16، ب‏7، احکام الملابس، ح‏3
[39] همان، ص‏10، ب‏7، احکام الملابس، ح‏10
[40] همان، ص‏19، ب‏7، احکام الملابس، ح‏11
[41] وسائل الشیعه، ج‏5، ص‏19، ب‏7، احکام الملابس، ح‏12; فروع کافى، ج‏6، ص‏445، ح‏3
[42] همان، ج‏5، ص‏26، ب‏14، احکام الملابس، ح‏2
[43] وسائل الشیعه، ج‏5، ص‏20، ب‏8، احکام الملابس، ح‏1
[44] همان، ج‏5، ص‏21، ب‏8، احکام الملابس، ح‏1; مستدرک الوسائل، ج‏3، ص‏243، ب‏5، احکام الملابس، ح‏1
[45] وسائل الشیعه، ج‏5، ص‏12، ب‏5، احکام الملابس، ح‏1
[46] همان، ح‏2
[47] بحارالانوار، ج‏72، ص‏121، ح‏13; محمدتقى شوشترى، قاموس الرجال، ج‏9، ص‏572، ح‏7275
[48] فروع کافى، ج‏6، ص‏454-5; وسائل الشیعه، ج‏5، ص‏18، ب‏7، احکام الملابس، ح‏8; شرح نهج البلاغه، ج‏11، ص‏34; مستدرک الوسائل، ج‏3، صص‏239و240،242، ب‏4، احکام الملابس، ح‏2و3و8، حدیث 2و3 از امام‏ صادق‏(ع) است که در مضمون، نظیر حدیث متن است.
[49] در نقل کافى «ابى الحسن» به صورت مطلق آمده است که ظاهر آن امام موسى کاظم(ع) است ولى در گزارش ابن ابى الحدید و محدّث نورى، «أبى الحسن الرضا» آمده است.
[50] مرآْ العقول، ج‏22، ص‏333
[51] مامقانى، تنقیح المقال.
[52] شرح نهج البلاغه، ج‏11، ص‏35

تبلیغات