مبانى فقهى ساده زیستى دولتمردان (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
افراد گوناگون، به انگیزههاى مختلف، عهدهدار مسؤولیتهاى اجتماعى و سیاسى مىشوند. بسیارى از آنها به منظور ارضاى غریزه جاهطلبى و مقام پرستى پذیراى مسؤولیت مىگردند. مقام و ریاست براى این دسته، از چنان لذّتى برخوردار است که حاضرند براى رسیدن به آن، از همه لذّتهاى مادى چشم پوشى کنند. گروهى دیگر براى رسیدن به رفاه، امکاناتِ بیشترِ مادى و بهرهمندى از لذّتهاى دیگر مادّى مسؤولیت مىپذیرند; ولى اکثریت مردم، هم براى ارضاى غریزه جاهطلبى و هم استفاده از لذّتهاى دیگر مادّى عهدهدار مسؤولیت مىشوند.
اسلام در باب حکومت و مسؤولیتهاى اجتماعى، شیوه کاملاً جدیدى را ابداع کرده است. در اسلام پذیرش مسؤولیت تنها و تنها به انگیزه خدمت به مردم و اجراى حق و عدالت انجام مىپذیرد. از اینرو، مسؤولان و رهبران جامعه در حکومتِ مطلوبِ اسلام، امکاناتى در حد امکانات مردم متوسط و حتى پایینتر از آن دارند و اجازه ندارند مانند مسؤولان سایر حکومتها در زندگى شخصى و خصوصى خود از امکانات ویژه و منحصر به فرد استفاده کنند و براى خود زندگى اشرافى و تجملاتى فراهم سازند.
درباره ترغیب اسلام به زهد و بىرغبتى به دنیا، به طور عموم احادیث بسیارى در اسلام وارد شده است که قصد پرداختن به آنها را نداریم. همچنین درباره سیره و روش زندگى پیشوایان معصوم: در زمان حکومت نیز احادیث بسیار آموزنده و شگفت انگیزى نقل شده که آن نیز از بحث ما خارج است. هدف ما در این نوشتار، بحثى فقهى درباره سطح زندگى مسؤولان در حکومت اسلامى و استنباط حکم این مسأله از متون اصلى است. براى این منظور نخست به احادیث قابل استدلال اشاره مىکنیم و در پایان به نکاتى که از آنها مىتوان استفاده کرد، مىپردازیم.
حضرت على(ع): «اًِّنَّ اللّه عَزّوجَلَّ - فَرَضَ عَلى أَئِمَْ الْعَدْلِ أنْ یُقَدِّرُوا أنْفُسَهُم بِضَعَفِْ الناسِ کَیْلا یَتَبَیَّغَ بِالْفقیرِ فَقْرُهُ».[1]«خداوند بر پیشوایان عدالت واجب کرده است، زندگى خود را مانند ضعیفترین مردم سازند، تا فقر و تنگدستى به فقیران فشار نیاورد و سبب هلاکت آنان نگردد.»
شیوه زندگانى پیشوایان1. حمید و جابر عبدى از امیرمؤمنان(ع) روایت مىکنند که فرمود: «اًّنّ اللّه جَعَلنى اًّماماً لخلقه فَفَرَضَ عَلىَّ التقدیر فى نَفْسى و مَطْعَمى وَ مَشْرَبى وَمَلْبَسى کَضُعَفأِ الناسِ، کَىْ یَقْتَدى الْفَقیرُ بِفَقْرى وَ لا یُطْغِى الْغنى غِناهُ».[2]
«خداوند مرا پیشواى خلق خویش قرار داد. از اینرو، سختگیرى بر من را، در خودم، غذایم و نوشیدنىام لازم کرد - تا مانند ضعیفان مردم باشم - که فقیر به فقر من اقتدا کند و بىنیازىِ ثروتمند، وى را به سرکشى وادار نکند.»
علاّمه مجلسى(قدس سره)
[3] این حدیث را مجهول شمرده و آیت الله خویىعلاّمه مجلسى(قدس سره)
[4] و محقق اردبیلىعلاّمه مجلسى(قدس سره)
[5] آن را مرسل مىدانند. اردبیلى دلیل آن را فاصله زمانى «حماد» از «جابر عبدى» بر شمرده است. البته برخى آن را صحیح
[6] دانستهاند، که وجه آن براى نگارنده روشن نشد.
مجلسى در توضیح این حدیث مىفرماید:«تقدیر یعنى در تنگنا قرار دادن و سخت گرفتن و عطف در جمله «فى نفسى و مطعمى» عطف تفسیرى است. ذکر نفس براى اشاره به این است که این حالت مخصوص حضرت على(ع) است.
و حاصل معنا، در خوردن یا چگونگى]میمى[«مطعم» یا اسم مکان است و یا مصدر خوردن و یا در طعام و خوراک است. مشرب و ملبس نیز همین گونه است. گفته شده «فى نفسى»; یعنى در کارهاى مربوط به کسب معاش و کشوردارى و مانند آن، مانند متکبران و مترفانى نباشم که در همه کارها یا بیشتر آنها، خدمتگزاران به آنان کمک مىکنند. «کضعف الناس»; یعنى مانند کسانى که مال ندارند. «کى یقتدى الفقیر» یعنى به پیروى از من راه فقرا ر بپیماید و یا کنایه از رضایت به فقر است. خلاصه اینکه وقتى فقیر پیشواى خود را مىبیند که به پایینترین سطح زندگى راضى شده است، او نیز به فقر خود راضى مىشود. همچنین وقتى ثروتمند پیشواى خود را فقیر مىبیند، بىنیازىاش وى را به سرکشى وا نمىدارد و مىفهمد که اگر بىنیازى خیرى داشت، پیشواى مسلمانان به آن سزاوارتر بود.»
[7]
درباره سخن علامه مجلسى که کلمه «نفس» را دلیل بر اختصاص این حکم به حضرت على(ع) دانسته است مىتوان گفت: حضرت على این حکم را با «فأ» بر حکومت و خلافت خویش متفرّع کرده است. بنابراین، زمامدارى و رهبرىِ جامعه، علت و دلیل این حکم است و این دلیل سبب تعمیم این حکم به همه رهبران مىگردد. به بیان دیگر، حضرت على چون خود را رهبر و پیشواى جامعه مىداند، وظایف رهبران جامعه - بسان فقیرترین مردم زندگى کردن - را شامل حال خود مىداند; به بیان سوم، امام در این حدیث به صورت قیاس شکل اول که کبراى آن در کلام محذوف است، استدلال مىکند. حاصل این قیاس چنین است: «خداوند مرا پیشواى خلق خود قرار داد و هر کس را که خداوند پیشواى خلقش قرار دهد، بر وى سختگیرى در نفس و خوراک و نوشیدنى و پوشاک را لازم مىکند، پس بر من هم سختگیرى در نفس و خوراک و نوشیدنى و پوشاک ر واجب کرده است.»
علاوه بر آنکه دلالت «نفس» بر اختصاص، با سخن خودِ علامه که عطف را عطف تفسیرى دانسته، سازگار نیست.
نکته دیگر اینکه: ظاهر ذکرِ نفس، مطعم، مشرب و ملبس تأسیس است نه تفسیر، بنابراین، مقصود از نفس باید غیر از خوراک و نوشیدنى و پوشاک باشد و شاید آنچه مجلسى به «قیل» نسبت داده، صحیحتر باشد.
این حدیث به رهبر و حاکم جامعه اختصاص دارد و شامل دیگر مقامات حکومتىنمىشود.
درباره حدیثى که گذشت، این پرسش مطرح است که آیا این حکم به رهبران و پیشوایان منصوب از طرف خدا - پیشوایان شرعى جامعه در هر زمان - اختصاص دارد، یا شامل هر حاکم و زمامدارى، هر چند غیرشرعى و ناحق، مىگردد؟ ممکن است گفته شود: مقصود از جمله: «ان اللّه جَعَلنى اماماً لخَلقه» منصوب از طرف خداست و بنابراین اختصاص به پیشوایان شرعى دارد و احتمال مىرود مقصود از آن، این باشد که چون اکنون تقدیر خداوند چنین قرار گرفته که من رهبر و پیشواى جامعه باشم، بر من لازم است که به وظایف رهبرى - از جمله هماهنگى با فقیرترین اقشار جامعه در سطح زندگى - عمل نمایم.
از ظاهر حدیث دانسته مىشود که معناى دوم مراد است; زیرا امام(ع) در مقام بیان شرعیت حکومت خویش نیست تا به نصب الهى استدلال کرده باشد، بلکه امام در مقام بیان وظایف حاکم جامعه است.
شمول این حکم نسبت به حاکمان و زمامداران غیرمشروع جامعه با اینکه وظیفه آنان کنارهگیرى از حکومت است و وظیفه دیگرى نسبت به اداره جامعه ندارند از این باب است که اکنون که مسؤولیت اداره جامعه را - هر چند به ناحق - پذیرفتهاند و از این منصب کنار نمىروند، حداقل باید به وظایفى که عقل و شرع براى رهبر جامعه تعیین مىکند، عمل نمایند. چنانکه حضرت على در موارد بسیارى شیوه صحیح اداره جامعه و وظایف رهبر و حاکم مسلمانان را به خلفاى پیش از خود تذکر و آموزش مىداد.
بنابر این معنا، این حکم شامل امامان معصوم: در زمان عدم تصدى حکومت نمىگردد، با اینکه آنان همیشه رهبر و پیشواى شرعى جامعه هستند.
2. در زمان حضرت على عاصم بن زیاد لباس پشمینه و زبر و خشن مىپوشید و لباس نرم و لطیف را ترک کرده بود. برادرش ربیع بن زیاد شکایت وى را به حضرت على برد.
امیرمؤمنان دستور داد عاصم را حاضر کردند و با حالت خشم به وى فرمود:«آیا از خانوادهات حیا نکردى؟ چرا به فرزندانت ترحم ننمودى؟ آیا مىپندارى خداوند خوبىها را بر تو حلال کرده است و استفاده از آن را برایت خوش ندارد؟ تو نزد خداوند کمتر از این هستى...»
عاصم به امام عرض کرد: «اى امیرمؤمنان، پس چرا خود به غذاى خشک و نامرغوب و لباس زبر و خشن بسنده کردهاى؟» امام فرمود:«اى بیچاره، خداوند بر پیشوایان عدالت واجب کرده است، خود را مانند ضعیفترین مردم سازند، تا فقر و تنگدستى به فقیران فشار نیاورد و سبب هلاکت آنان نگردد!»
عاصم با سخن امام، لباس پشمینه را به کنارى افکند و لباس نرم و لطیف به تن کرد.
[8]
این ماجرا در نهج البلاغه اینگونه آغاز مىشود: على(ع) در بصره به عیادت علأ بن زیاد حارثى - یکى از شیعیان خود - رفت در این دیدار خانهاش را وسیع یافت. به این جهت به او اعتراض کرد و فرمود: «با این خانه به این وسعت و بزرگى در این دنیا چه مىکنى، در حالى که در آخرت به آن نیازمندترى؟ آرى، اگر بخواهى با همین خانه مىتوانى به آخرت دستیابى، در آن از میهمانان پذیرایى کنى، با خویشان خود ارتباط برقرار سازى و حقوق آنان را اد نمایى، در این صورت به وسیله آن به آخرت رسیدهاى!»
علأ در این ملاقات از برادرش عاصم نزد امام(ع) شکایت کرد که لباس خشن مىپوشد و تارک دنیا است. ادامه گزارش این ماجرا، در نهج البلاغه شبیه با آن چیزى است که گذشت.
[9]
ابن جوزى نیز این ماجرا را با اختلاف گزارش کرده است. در نقل وى سخن امام این گونه آمده است:
«ویحک انّ الله فرض على ائمْ الحق أن یتّصفوا بأوصاف رعیّتهم أو بأفقر رعیتهم لئلا یزدرى الفقیر و لیحمد اللّه الغنى على غناه».[10]
«واى برتو، خداوند بر پیشوایان حق واجب کرد، خود را مانند رعیت خویش ی فقیرترین رعیتشان گردانند، تا فقیر به خاطر فقر خویش احساس حقارت نکند و ثروتمند به خاطر غنایش خدا را سپاس گوید.»
علامه مجلسى درباره سند این حدیث مىفرماید: «این حدیث، مرسل و معتبر است بلکه مانند متواتر است، که با سندهاى گوناگون و اختلاف در متن و وحدت مضمون روایت شده است» آنگاه در توضیح آن به نقل از ابن ابى الحدید مىنویسد: «أن یقدروا أنفسهم بضعفْ الناس» «ضعفْ» جمع ضعیف است; یعنى خود را شبیه آنان نماید. «تبیّغ الدم...» به معناى هیجان و فشار خون است. در حدیث آمده است: «بر شما باد به حجامت، تا خونتان به هیجان در نیاید و شما را بکشد.» «یتبیّغ»، در اصل یبتغى بوده که قلب شده است; مانند جذب و جبذ.
معناى حدیث: «واجب است بر پیشواى عدالت که خود را در لباس و خوراک مانند ضعیفان مردم نماید، تا فقرا هلاک نشوند; زیرا وقتى آنان پیشواى خود را با آن وضعیت و آن غذا دیدند، به راحتى مىتوانند از لذّتهاى دنیا چشم بپوشند.»
[11]
درباره دلالت این حدیث، نکاتى شایان ذکر است:
الف: جمله: «اِنّ اللّه فرض على ائمْ العدل» ظهور در این مطلب دارد که هر کس خود ر ملتزم و پایبند به عدالت مىداند، باید به این وظیفه عمل کند، در غیر این صورت نمىتوان وى را عادل دانست.
ب: این حدیث نیز به رهبر و حاکم جامعه اختصاص دارد و شامل مقامات پایینترنمىشود.
3. عن الأخنف بن قیس قال: «دخلت على معاوىْ فقدم الىّ من الحلْو و الحامض ماکثر تعجبى منه ثم قال: قدموا ذاک اللّون فقدموا لوناً ما أدرى ما هو؟ فقلت ما هذا؟ فقال: مصارین البط محشوْ بالمخ و دهن الفستق قد ذر علیه السکر. قال: فبکیت، فقال: ما یبکیک؟ فقلت: للّه درّ ابن أبى طالب لقد جاد نفسه بما لم تمسح به أنت و لا غیرک، فقال: و کیف؟ قلت: دخلت علیه لیلْ عند افطاره، فقال لى: قم فتعش مع الحسن و الحسین ثمّ قام الى الصلاْ فلمّا فرغ دعى بجراب مختوم بخاتمه فأخرج منه شعیراً مطحوناً ثم ختمه، فقلت; یا أمیرالمؤمنین; لم أعهدک بخیلاً فکیف ختمت على هذا الشعیر؟ فقال: لم اختمه بخلا و لکن خفت أن یبسه الحسن و الحسین بسمن أو اهالْ فقلت: أ حرامٌ هو؟ قال: لا و لکن على ائمّْ الحق أن تیأسوا بأضعف رعیّتهم حالاً فى الأکل و اللباس و لا یتمیّزون علیهم بشى لا یقدرون علیه لیراهم الفقیر فیرضى عن اللّه تعالى بما هو فیه و یراهم الغنى فیزداد شکراً و تواضعاً».[12]
اخنف بن قیس گوید:«وارد بر معاویه شدم. وى چند گونه غذاى ترش و شیرین حاضر کرد; به طورى که سبب شگفتى بسیار من شد. آنگاه گفت: غذاى مخصوص را بیاورید! غذاى ناشناختهاى را آوردند.
پرسیدم: این چیست؟ معاویه پاسخ داد: سنگدان مرغابى که از مغز سر و روغن پسته پر گردیده و شکر نیز به آن افزوده شده است! اخنف مىگوید: با مشاهده این منظره گریستم!
معاویه علّت را پرسید. گفتم: آفرین بر على بن ابى طالب! آنچنان به نفس خویش خدمت کرد، که هیچ کس - نه تو و نه غیر تو - به خود خدمت نمىکند! وقتى معاویه از چگونگى آن پرسید، گفتم: شبى هنگام افطار به خدمتش شرفیاب شدم. به من فرمود: برخیز با حسن و حسین شام بخور و خود به نماز ایستاد. آنگاه دستور داد کیسه سر به مهرى را آوردند. از میان آن مقدارى جوِ آرد شده بیرون آورد. عرض کردم: اى امیرمؤمنان، من تو را بخیل نمىدانستم! چرا کیسه را مهر مىزنى؟ امام(ع) فرمود: این کار من از روى بخل نیست، بلکه از آن بیم دارم که حسن و حسین آن را به روغن آغشته کنند! گفتم: آیا حرام است؟ فرمود: «نه; ولى بر پیشوایان حق لازم است، در خوراک و پوشاک از ضعیفترین مردم الگو بگیرند و هیچ گونه امتیازى، که مردم قدرت بر آن ندارند، بر آنان نداشته باشند، تا فقیران وى را بنگرند و از وضعیتى که در آن هستند، خشنود گردند و بىنیازان به وى نگاه کنند و بر مراتب سپاسگزارى و فروتنى خویشبیفزایند.»
4. المعلّى بن خنیس قال: «قلت لأبى عبداللّه7 یوماً: جُعِلت فداک ذَکَرتَ آلَ فُلانً وَما هُمْ فیه من النعیم. فقلت: لَوْ کانَ هذا الیکم لَعِشْنا مَعَکُم. فقال: هَیْهات ی مُعَلى،أما وَالله أنْ لوکان ذاک ما کان الاّض سیاسْ اللّیل و سیاحْ النهار و لُبْسُ الْخشنو أکل الجَشِبِ فَزُوىِ ذلک عَنّا، فهل رأیت ظُلامًَْ قَطّ صَیّرهَا اللّهُ تَعالى نِعمًْالاّض هذِهِ؟»[13]
معلى بن خنیس مىگوید: «روزى به امام صادق(ع) عرض کردم: فدایت شوم! به یاد بنىعباس و نعمتهایى که از آن بهرهمندند افتادم و با خود گفتم: اى کاش حکومت در اختیار شما بود تا ما نیز همراه شما زندگى مرفهى داشتیم! امام فرمود:بعید است اى معلى، به خدا سوگند اگر اینگونه بود جز بیدارى و تدبیر امور در شب، گردش و سرکشى امور در روز، پوشیدن لباس خشن و خوردن غذاى نامرغوب، براى ما بهرهاى نداشت. چنین چیزى از ما گرفته شده است. آی مشاهده کردهاى چیزى که ظالمانه از انسان گرفته شود، خداوند آن را نعمت گردانیده باشد، جز حکومت؟»
علامه مجلسى مىنویسد: در اعتبار سندِ این حدیث اختلاف است،
[14] دلیل اختلاف در معلّى است، ولى برخى از بزرگان وى را معتبر مىدانند.
معلى مانند اکثریت مردم، این گونه مىپنداشت که در حکومت اسلامى نیز مثل دیگر حکومتها، رهبران جامعه و نزدیکان آنان از زندگى اشرافى و تجملاتى برخوردارند; ولى امام(ع) فکر وى را تخطئه کرد و به او یادآور شد: در حکومت اسلامى نه تنها رهبران جامعه از نظر مادى کمترین امتیازى بر مردم عادى ندارند، بلکه از این جهت زندگى سختترى ر مىگذرانند. این حدیث به حاکم و رهبر جامعه اختصاص ندارد، بلکه همه مقامات بلند پایه جامعه را شامل مىشود، زیرا اگر حکومت در اختیار امام قرار مىگرفت، یاران وى نیز به زندگى مرفهى دست مىیافتند و امام پندار او را ردّ مىکند.
5. المفضل قال: «کنت عند أبى عبداللّه بالطواف فنظر الىّ و قال لى: یا مفضل ما لى أراک مهموماً متغیّر اللون؟ قال: فقلت له: جعلت فداک نظرى الى بنى العباس و م فى أیدیهم من هذا الملک و السلطان و الجبروت، فلوکان ذلک لکم، لکنّا فیه معکم! فقال: یا مفضل أما لو کان ذلک لم یکن الاّض سیاسْ اللیل و سباحْ النهار و أکل الجشب و لُبس الخشن شبه امیرالمؤمنین(ع) و اًّلاّض فالنار فَزُوى ذلک عَنّا فصرن نأکل و نشرب و هل رأیت ظلامْ جعلها اللّه نعمْ مثل هذا؟»[15]
مفضل بن عمر مىگوید: در طواف، نزد امام صادق بودم. امام نظرى به من افکند و فرمود: «اى مفضل، چه شده است؟ تو را غمگین و رنگ پریده مىبینم؟ گفتم:فدایت گردم! چشمم به بنى عباس و حکومت و سلطنت و جبروتى است، که در دست آنها است. اگر حکومت در اختیار شما بود، ما نیز با شما در آن شریک بودیم.» امام(ع) فرمود: «اى مفضل، اگر چنین بود، جز تدبیر در شب و گردش در روز و خوردن غذاى نامرغوب و پوشیدن لباس خشن بهرهاى نداشتیم، مانند امیرمؤمنان، در غیر این صورت سرنوشت ما با آتش بود. پس چنین چیزى از م گرفته شده و ما مىخوریم و مىآشامیم. آیا دیدهاى چیزى که ظالمانه از انسان گرفته شود، خداوند آن را نعمت قرار داده باشد مثل این حکومت.»
علامه مجلسى به جاى «سباحْ النهار»، «سیاحْ النهار» آورده است. این حدیث از نظر سند ضعیف است.
6. علامه مجلسى حدیث دیگرى از امام صادق(ع) نقل کرده که امام به مفضل فرمود: «لوکان هذا الأمراًّلینا لما کان اًّلاّض عیش رسول اللّه و سیرْ أمیرالمؤمنین.»[16]
«اگر حکومت در اختیار ما بود، جز شیوه زندگانى پیامبر(ص) و روش امیرمؤمنان خبرىنبود.»
7. عمروبن شمر قال: «کنت عند أبى عبداللّه فى بیته و البیت غاصّ بأهله فاقبل الناس یسألونه فلا یسأل عن شى اًّلاّض أجاب فیه فبکیت من ناحىْ البیت فقال: «ما یبکیک یا عمرو؟ قلت: جعلت فداک و کیف لا أبکى و هل فى هذه الأمْ مثلک و الباب مغلق علیک الستر مرخى علیک فقال: «لاتبک یا عمرو، نأکل أکثر الطیب و نلبس اللین و لو کان الَّذى تقول لم یکن اًّلاّض أکل الجشب و لبس الخشن مثل أمیر المؤمنین علىّبن ابىطالب(ع) و اًّلاّض فمعالجْ الأغلال فى النار».[17]
عمروبن شمر مىگوید: «در خانه امام صادق و در محضرش بودم. خانه پر از جمعیت بود.
هر کس پرسشى مىکرد و پاسخى مناسب مىگرفت. بادیدن این وضعیت، در گوشه مجلس گریستم. امام پرسید: چرا گریه مىکنى اى عمرو، عرض کردم: فدایت شوم چگونه نگریم؟ در حالى که میان امت، شخصیتى مثل شما وجود دارد و در به رویتان بسته است. امام فرمود: اى عمرو، گریه نکن! بیشتر غذاهاى پاکیزه را مىخوریم و لباس لطیف مىپوشیم در صورتى که اگر آنچه تو مىگویى تحقق داشت، جز غذاى نامناسب و لباس خشن نبود، مانند امیرمؤمنان، در غیر این صورت سروکارمان با غل و زنجیر در آتش بود.»
8. عن ابى بصیر عن أبى عبداللّه أَنّه قال: «ما تَتَعَجلون بخروج القائم(ع)، فواللّه ما لباسه اًّلاّض الغلیظ و لا طعامه اًّلاّض الجشب...»[18]
«چرا در ظهور حضرت مهدى شتاب مىکنید؟ به خداسوگند، لباسش نیست مگر خشن و خوراکى ندارد مگر نامرغوب...»
9. عن أبى بصیر عن أبى عبداللّه7 أنَّه قال: «... وَ ما یَسْتَعْجِلون بخروج القائم(ع)؟ واللّه ما لباسه الاّض الغلیظ و ما طعامه الاّض الشعیر الجشب...»[19]
«چرا در ظهور قائم(ع) شتاب مىکنند؟ به خدا سوگند لباسش نیست مگر خشن و غذایى جز نان جوین خشک ندارد...»
ظاهراً این دو حدیث در اصل یک حدیث بوده که با اندک اختلافى نقل شده است. درباره احادیث گذشته، نکاتى قابل دقت و تأمل است:
اعتبار سند احادیثبرخى از احادیث گذشته، از نظر سند معتبر است; علاوه بر آنکه مضمون آنها به طور مکرر با اختلاف در مضمون روایت شده است، که فى الجمله سبب اطمینان به صدور آنها مىگردد; به ویژه با توجه به اینکه علاّضمه مجلسى مرسل کافى را مانند متواتر به شمار آورده است. بنابراین، با ادعاى ضعف سند نمىتوان از کنار این احادیث گذشت.
حکم مستفاد از احادیثاز این احادیث استفاده مىشود که بر رهبر، حاکم و پیشواىمسلمانان واجب است سطح زندگى خود را در خوراک وپوشاک با زندگى پایینترین و فقیرترین مردم زمان خویشهماهنگ و هم سطح نمایند و این یک حکم اخلاقى واستحبابى نیست; چرا که دلالت برخى تعبیرها بروجوب غیرقابل انکار است; مانند «ففَرَضَ عَلَىَّ»; «بر من واجب کرد»، «فَرَضَ عَلى أئِمّْ الْعَدْل»; «بر پیشوایان عدالت واجب کرد»، «عَلَىأئِمّْ الْحَقّ»; «بر پیشوایان حق لازم است»، «لَوْ کان ذاک م کاناِلاّض...»; «اگر وضعیت آن گونه بود، چیزى نبود جز...»، «وَ اِلاّ فمعالجْ الأغْلال فى النّار»; «در غیر این صورت سروکارمان ب غلو زنجیر در آتش است» و «وَ اِلاّض فَالنار»; «در غیر این صورت آتش است.»
شمول حکم نسبت به حاکمان غیر معصوماین حکم، اختصاص به پیشوایان معصوم: ندارد و شامل همه زمامداران و حاکمان مىگردد و تعبیراتى از قبیل «أئمّْ العدل» یا «أئمّْ الحق» دلالت بر اختصاص نمىکند; زیرا ظاهر این تعبیرها این است که این حکم بر زمامداران و حاکمان لازم است که در صدد اجراى عدالت و حق هستند، ولى حاکمان که پایبند به عدالت و حق نیستند، چون بیان وظیفه بر آنان تأثیرى ندارد، از این رو به حساب نیامدهاند، نه به خاطر آنکه وظیفهاى ندارند.
نظیر خطابات احکام به مؤمنان که دلیل بر اختصاص به آنان نمىگردد. علاوه بر آنکه این تعبیرها براى تشویق و ترغیب حاکمان و رهبران در عمل به این وظیفه است; زیرا هر کس خود را عدالت گستر و حق طلب مىداند و براى اینکه عدالت خواهى و حقطلبى خویش را به اثبات رساند، به انجام این حکم همّت مىگمارد; مثل این که به کسى گفته شود: «هر کس انسانیت دارد» ی «هر کس وجدان دارد» چنان مىکند.
بنابراین، این حکم شامل مسؤولان حکومت اسلامى در زمان غیبت نیز مىشود و در فرض اختصاص آن به پیشوایان معصوم، مقتضاى ادله ولایت فقیه و واگذارى همه مناصب و اختیارات امام معصوم به فقهاى شیعه در زمان غیبت شمول این حکم نسبت به ولىّ فقیه است; چرا که اختیارات همواره مستلزم مسؤولیت است و به هر کس اختیارات واگذار گردد، وظایف بیشترى نیز از وى مطالبه خواهد شد. نمىتوان پذیرفت که ولىّ فقیه در زمان غیبت از همه اختیارات پیشوایان معصوم برخوردار باشد، ولى مسؤولیتهاى آنان را نداشته باشد. حضرت على(ع) مىفرماید: «فالحق أوسع الأشیأ فىالتواصف و أضیقها فى التناصف، لایجرى لأحد اًّلاّض جرى علیه و لا یجرى علیه اًّلاّض جرى له».[20]
«حق در مقام توصیف، وسیعترین چیزهاست و در مقام عمل و انصاف تنگترین آنها، حق به سود کسى جارى نمىشود مگر آنکه به زیان وى نیز جارى شود و به زیان کسى جارى نمىگردد، جز آنکه به سودش نیز جارى باشد.»
علاوه بر آن، هدف از تشریع این حکم، تسکین آلام روحىِ تهیدستان و قابل تحمّل کردن وضعیت سخت زندگى بر آنها و جلوگیرى از غرور و خودبینى و سرکشى ثروتمندان است و این هدف تنها به زمان حکومت پیشوایان معصوم اختصاص ندارد و شامل حکومت اسلامى در زمان غیبت و با رهبرى فقیه عادل نیزمىشود.
البته آنگونه سختگیرىها که در زندگى حضرت على وجود داشت، به شخص آن حضرت و پیشوایان معصوم اختصاص دارد; چرا که اشخاص غیر معصوم توان و قدرتِ آن را ندارند و به همین دلیل سطح زندگى کارگزاران حضرت على در زمان حکومت ایشان، به طور صد در صد مانند امام نبود. حضرت در نامه خود به عثمان بن حُنیف براین مطلب تصریح کرده است.
بنابراین، مىتوان نتیجه گرفت که هر کس از مقام و موقعیت اجتماعى برترى برخوردار است، وظیفه سنگینترى به عهدهدارد.
شمول حکم نسبت به کارگزارانآیا این حکم، به شخصیت اول جامعه اسلامى اختصاص دارد یا شامل دیگر کارگزاران نیز مىشود؟ احادیث گذشته در این باره، دو گونه است; برخى این وظیفه را تنها براى رهبر و شخص اوّل جامعه اثبات مىکند و نسبت به شمول آن به دیگر کارگزاران ساکت است، زیرا تعبیرهایى مانند: «أئمّْ الحقّ»، «أئمّْ العدل»، «امام الخلق» و «فرض عَلَىَّ» شامل غیر رهبر و پیشواى جامعهنمىشود.
ولى دستهاى دیگر، شامل همه کارگزاران و همه کسانى است که به نوعى سمت رهبرىِ جامعه را دارند; مثل حدیث مفضل بن عمر و عمرو بن شمر و معلى بن خنیس; زیرا آنان تصوّر مىکردند در صورت تصدّى حکومت از سوى امامان: یاران و نزدیکان آنها به زندگى راحت، مرفّه و تشریفاتى خواهند رسید و امام این پندار را باطل دانست و براى آنان بیان کرد که تصدّىجز رنج و زحمت براى آنان پیامدى نخواهد داشت. افزون بر آنچه گفته شد، نکات دیگرى نیز وجود دارد که بر شمول این حکم نسبت به همه کارگزاران دلالت مىکند، که از آن جمله است:
1 هدف از این حکم - تسکین آلام روحىِ فقرا و مهار غرور و خود بینى توانگران - در صورتى به طور کامل قابل تحقّق است که مجموعه حکومت از زندگى متوسطى برخوردار باشند و الاّض اگر همه کارگزاران از تجملات و تشریفات برخوردار شوند و تنها رهبر در میان آنان به طور ساده زندگى کند، زندگى رهبر نیز در میان سایر کارگزاران تحتالشعاع قرار خواهد گرفت و نتیجه مطلوب از آن گرفته نخواهد شد.
2. در فرض اختصاص این حکم به رهبر، لازم است میانسطح زندگانى رهبر و پیشواى مسلمانان با سایر کارگزارانسنخیت و همخوانى وجود داشته باشد، به طورى کهبتوان آنان را کارگزار آن حاکم و آن شیوه حکومت بهشمارآورد. آیا هرگز مىتوان پذیرفت حضرت على با آن طرز تفکر و شیوه زندگى به کارگزاران خویش اجازه دهد مانند معاویه زندگىکنند؟
3. امیرمؤمنان(ع) در نامه خویش، عثمان بن حنیف انصارى - صحابى بزرگوار پیامبر(ص) و یار دیرین خویش - را تنها به دلیل حضور در یک میهمانى مجلل که تهیدستان در آن حضور ندارند، نکوهش و سرزنش مىکند و در ا دامه مىفرماید:
«ألا وَ اًّنّ لِکلِّ مأمومً اًّماماً یَقْتَدى بِهِ وَ یَسْتَضِىُض بِنُورِ عِلْمِهِ، ألا وَ اًِّنَّ اًّمامکم قد اکتفى من دنیاه بِطِمْرَیْهِ و مِن طعمِهِ بِقُرْصَیْهِ، ألا و اًّنَّکم لا تَقْدِرونَ على ذلک و لکن أعینونى بِوَرَع و اجتهاد وَ عِفًّْ وَ سِدادً».[21]
«بدانکه هر پیروى، پیشوایى دارد، که به وى اقتدا مىکند و از نور علمش راه خویش را روشن مىکند. آگاه باش که پیشواى شما از دنیاى خود به دو جامه مندرس و از غذاى آن به دو قرص نان بسنده کرد.
بدانید که شما قدرت بر آن ندارید، ولى با ورع و تلاش وعفت و پاکى مرا یارى رسانید.»
این سخن به خوبى گویاى آن است که امیرمؤمنان در همه زمانها از کارگزاران حکومت اسلامى و تمام کسانى که پیروى از شیوه و روش آن حضرت را در حکومت شعار خود قرار دادهاند، انتظار دارد، تا حدّ ممکن از شیوه زندگانى وى پیروى کنند.
امام(ع) در بخش دیگرى از همان نامه مىفرماید: «أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسى بأن یقال: هذا أمیرالمؤمنین و ل ُاشارِکُهُم فى مَکارِهِ الدَّهْر أو أَکُون أسوًْ لَهُم فى جُشُوبَْ الْعَیْشِ».[22]
«آیا به این قانع باشم و دل خوش کنم که به من گفته مىشود «این أمیرمؤمنان است» و در سختىهاى روزگار با آنان شریک نباشم و الگوى آنان در فشارهاى زندگانىنباشم.»
این جمله به خوبى دلالت مىکند که هر رهبر و مسؤولى در حوزه مسؤولیت خویش، باید همراه دیگران در سختىها شرکت داشته و الگوى زیردستان خود در فشارهاى زندگانىباشد.
3. مردى از قبیله خثعم امام حسن و امام حسین(ع) را دید که نان و سبزى و سرکه تناول مىکنند. خطاب به آن دو فرزند پیامبر عرض کرد: «چرا چنین غذایى مىخورید، در حالى که در رحبه چه چیزهایى موجود است؟!» آنان فرمودند: «تو چقدر از امیرمؤمنان غافلى!»
[23]
این ماجرا بیانگر آن است که حضرت على(ع) به نزدیکان خویش اجازه نمىداد، هر گونه که بخواهند زندگى کنند.
4. از حدیث ابوبصیر درباره شیوه زندگانى حضرت مهدى(ع) در زمان ظهور استفاده مىشود که امام صادق(ع) در مقام پاسخ به کسانى است که به خاطر رفاه و آسایش، منتظرِ ظهور امام زمان هستند و در مقابل این طرز تفکر فرمود: «چرا در ظهور حضرت مهدى شتاب مىکنند، حال آنکه حضرت مهدى به سختترین شیوه، زندگانى مىکند.»
از مجموع آنچه گذشت به خوبى استفاده مىشود، رهبران و مسؤولان حکومت اسلامى باید حداکثر مانند مردم متوسط و معمول مردم زمان خویش زندگى کنند و حق ندارند خود ر با مسؤولان دیگر حکومتها مقایسه نمایند. مطالب گذشته، با آنچه درباره چگونگى رفتن ابن عباس به سوى خوارج در زمان حضرت على(ع) نقل شده، منافات ندارد. حضرت على در دوران حکومت خویش براى هدایت مخالفانش و جلوگیرى از نبرد، از همه راههاى ممکن استفاده مىکرد. یکى از آن راهها اعزام شخصیتهاى با نفوذ به سوى مخالفان خویش براى بحث و مذاکره و گفتگو بود. از کسانى که حضرت على وى را براى بحث و مذاکره به سوى مخالفان خویش فرستاد، عبدالله بن عباس بود. در برخى احادیث آمده است: وقتى على(ع) عبدالله بن عباس را براى مذاکره و بحث با خوارج به سوى آنان فرستاد. ابن عباس بهترین لباسهایش را پوشید، خود را معطر و خوشبو نمود، بر بهترین مرکبهاى خود سوار شد و به سوى آنان رفت.
[24]
در گزارش دیگرى آمده است: «وى پیراهن نازک و لطیفى پوشید و حلّهاى بر دوش افکند.»
[25] و وقتى از سوى خوارج مورد اعتراض قرار گرفت، این آیه قرآن را تلاوت کرد:
(قُلْ مَنْ حَرّم زینَْ اللّه الّتى أخرج لعباده و الطّیّبات مِنَ الرِّزْقِ).[26]
«بگو چه کسى زینتهایى را که خدا براى بندگانش آفریده و روزىهاى پاکیزه ر حرام کرده است؟»
از این احادیث ممکن است استفاده شود، که زندگى تشریفاتى و تجمّلاتى براى کارگزاران و مسؤولان در حکومت اسلامى اشکال ندارد و دستاویز اشخاص دنیا طلب وتجمّل پرست قرار گیرد.
در پاسخ باید گفت: اولاً: در این احادیث هیچ قرینه و شاهدى وجود ندارد که ابن عباس به صورت اشراف و حاکمان جور زمان خویش زندگى مىکرده است; بلکه لباس و مرکب وى در حدّ معمول و متوسط مردم زمانش بوده است و اعتراض خوارج به دلیل شیوه تفکّر خشک و افراطى آنان بوده است. چگونه ممکن است حضرت على(ع) که عثمان بن حنیف را به دلیل شرکت در یک میهمانىِ اشرافى، ربیع بن زیاد و شریح قاضى
[27] را به دلیل خانه بزرگ ووسیع داشتن، مورد نکوهش تند و شدید قرار مىدهد، به ابنعباس اجازه دهد، مانند معاویه، قیصر و کسرا زندگى کند!
ثانیاً: ابن عباس به خاطر مبارزه با افکار نادرست خوارج در برخورد با آنان از این شیوه استفاده کرد تا از گسترش تفکّر رهبانیت و ترک دنیا جلوگیرى کند. شاهد آن پاسخى است که از سوى وى در اعتراض خوارج نقل شده است. ابن عباس وقتى مورد اعتراض خوارج قرار گرفت، گفت: «این نخستین چیزى است که درباره آن با شما مجادله و مخاصمه مىکنم.»
[28] از این جمله دانسته مىشود که یکى از مأموریتهاى ابن عباس از سوى على(ع) مبارزه با این فکر غلط و نادرست خوارج بوده است.
همانگونه که خود با تفکّر عاصم بن زیاد مبارزه کرد.
ثالثاً: این ماجرا واقعه خاص است و پوشیدن چنان لباسى از سوى ابن عباس دلیل خاص داشته است. شاید ابن عباس به عمد آن گونه رفتار کرده تا از سوى خوارج، مورد اعتراض قرار گیرد و ب پاسخ دادن به آنان از قرآن، به خوارج بفهماند که تا چه اندازه از فهم قرآن و برداشت از آن عاجز و ناتوان هستند! به هر حال این ماجرا واقعه خاصى است که حکم آن قابل سرایت به موارد دیگرنیست.
تأثیر تصدّى حکومت و عدم تصدّى آن، در زندگىِ رهبران دینىاز برخى احادیث که گذشت، چنین استفاده مىشود که میان زمان تصدّى و عدم تصدّى مسؤولیت و حکومت در شیوه زندگانى رهبران مردم و سطح آن، تفاوت وجود دارد و این حکممربوط به زمان تصدّى مسؤولیت است. در زمان عدم تصدّى مسؤولیت، پیشوایان مردم مىتوانند با رفاه و آسایش بیشترى امور بگذرانند و سختگیرىهاى آنچنانى براى آنان ضرورتى ندارد.
در حدیث مفضل بن عمر، امام مىفرماید: «فَنُوِى ذلک عنّ فصرنا نأکل و نشرب»، «آن از ما گرفته شد و ما مىخوریم ومىآشامیم.»
در حدیث عمرو بن شمر آمده است: «نأکل أکثر الطیب و نلبس اللین» «بیشترِ غذاهاى پاکیزه را مىخوریم و لباس لطیف به تنمىکنیم.»
همچنین از صحیح حمّاد بن عثمان استفاده مىشود که وظیفه رهبران دینى، در نوع لباس و شیوه زندگانى، بستگى کامل به وضعیت زمان و مکان و موقعیت اجتماعى آنان دارد. گاهى ممکن است نوعى لباس براى کسى که داراى موقعیت اجتماعى مناسبى نیست، به دلیل آنکه سبب تحقیر و توهین به وى مىشود، حرام باشد; ولى براى یک مرجع تقلید و یا مسؤول بلند پایه کشورى، نه تنها سبب تحقیر و توهین نگردد; بلکه سبب تکریم و احترام بیشتر وى باشد و از این جهت براى تسکین آلام روحى تهیدستان و مبارزه با روحیه دنیاطلبى و تجمّل پرستى و فرهنگ مادّى، این نحوه سلوک بر وى واجبباشد.
سیره امام خمینى (ره) در زمان رهبرىپیش از پیروزى انقلاب اسلامى ایران، شخصى در قم مجلس افطارى تشکیل مىداد و از حضرت امام نیز دعوت مىکرد. پس از انقلاب، زمانى که امام در قم بودند از ایشان دعوت کرد. بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، پس از نماز مغرب و عشا وارد مجلس شد; زمانى که سفره چیده شده بود و بسیارى بر سر آن نشسته بودند، امام سلام کرد; ولى پس از اندکى توقف بازگشت. وقتى میزبان دلیل آن را پرسید، وى پاسخ داد: «نمىتوانم شرکت کنم!» میزبان گفت: «آقا این همان سفره و همان افطارى است که هر سال شرکت مىکردید; آقایان نیز همانها هستند. امسال چه شده که نظرتان تغییر کرده است؟ امام فرمود: «هر سال حکومت اسلامى نبود و ما مسؤولیتى آنچنان نداشتیم. الاَّن وضع فقرا نامرتب است واین سفره رنگین است و من معذورم.» هر چه میزبان اصرار کرد امامنپذیرفت.
[29]
با این حال، از تعلیل وجوب همخوانى و هماهنگىِ زندگىِ حاکمان و رهبران، ب فقیرترین مردم جامعه براى تسکین آلام روحىِ فقرا و جلوگیرى از غرور و خود بزرگبینى توانگران، مىتوان نتیجه گرفت که مراجع تقلید - دامت برکاتهم - و رهبران دینى و معنوى مردم نیز باید سطح زندگى خود را با افراد متوسط جامعه; مقلّدان خویش و کسانى که آنان ر اسوه، الگو و مقتداى خویش قرار دادهاند، هماهنگ نمایند و شیوه زندگانى آنان بگونهاى باشد که سبب تسکین روحى مقلدان بىبضاعتشان را فراهم سازد و آنان را از وضعیتى که در آن قرار دارند، راضى و خشنود گردانند و از طرف دیگر مانع غرور و خود بزرگبینى پیروان توانگر خود شوند و آنان را هر چه بیشتر به یاد خدا و قیامت اندازند. در صورتى که اگر خداى ناکرده رهبران معنوى مردم به تجملات و تشریفات غیرضرورى روى آورند و از امکانات ویژه و منحصر به فرد، که عموم مردم امکان تهیه آن را ندارند، استفاده کنند، علاوه بر آنکه مشاهده وضع زندگانى آنان بر حسرت و اندوه فقرا مىافزاید، حرص و طمع را در مردم زنده مىکند و آنان را هر چه بیشتر به سوى دنیاطلبى و تجمل پرستى سوق مىدهد. از امام صادق(ع) درباره این حدیثِ پیامبر اکرم(ص) که فرمودند: «نگاه کردن به چهره علما عبادت است» پرسیدند. امام فرمود: «هو العالم الَّذى اًّذا نظرت اًّلیه ذکرک الاَّخرْ وَ مَنْ کانَ خلاف ذلک فالنظر اًّلیهفتنْ».[30]
«آن عالمى است که هرگاه به وى نگاه کنى، تو را به یاد آخرت اندازد ولى کسى که بر خلاف این است، نگاه به آن فتنه است.»
«فتنه» معانى گوناگونى دارد که شاید مناسب این حدیث گمراهى و ضلالت باشد. روشن است که نگاه کردن به وضعیت عالمى که به تجملات و زندگى اشرافیگرى و امکانات منحصر به فرد و ویژه روى آورده است، انسان را به یاد خدا و قیامت نمىاندازد.
در حدیث دیگرى که از امام صادق(ع) آمده است آن حضرت فرمود:
«خداوند متعال به حضرت داود وحى کرد: لاض تجعل بَینى و بینک عالِماً مَفْتُونَاً بالدنیا فیصدَّکَ عن طریق مَحَبَّتى فَاًّنَّ أُولئِک قُطّاعُ طَریق عِبادى المُریدین اًّنَّ أدْنى ما أَنَاَ صانِعٌ بهم أنْ أنزِعَ حَلاوََْ مُناجاتى مِنْقُلوبهم».[31]
«میان من و خود، عالِم فریفته به دنیا را واسطه قرار نده که تو را از راه محبت و دوستى من باز مىدارد. به یقین آنان راهزنان بندگانى هستند که مرا اراده کردهاند. کمترین کارى که با آ نان مىکنم این است که شیرینى مناجات خود را از دلهایشانمىکَنَم.»
سخنى از وحید بهبهانىدر شرح احوال استاد الفقهأ وحید بهبهانى(قدس سره) مىنویسند:«روزى یکى از عروسهاى خود را مشاهده کرد که پیراهنى الوان از نوع پارچههایى که معمولاً زنان اعیان و اشرافِ آن عصر مىپوشیدند، به تن کرده است. فرزندشان (مرحوم آق محمد اسماعیل، شوهر آن خانم) را مورد ملامت قرار دادند. او در جوابِ پدر، این آیه قرآنرا خواند: (قُلْ مَنْ حَرّمَ زِینَْ اللّه الّتى أخرج لعباده و الطّیّبات مِنَ الرّزق).[32]
«بگو چه کسى زینتهایى که خدا براى بندگانش آفریده و همچنین روزىهاى پاکیزه را تحریم کرده است؟»
ایشان جواب دادند: من نمىگویم خوب پوشیدن، خوب نوشیدن و از نعمتهاى الهى استفاده کردن حرام است; خیر، در اسلام چنین ممنوعیتهایى وجود ندارد، ولى مطلب دیگرى هست و آن اینکه ما و خانواده ما، به اعتبار اینکه پیشواى دینى مردم هستیم، وظیفه خاصى داریم. خانوادههاى فقیر وقتى اغنیا را مىبینند که از همه چیز برخوردارند; طبع ناراحت مىشوند; یگانه مایه تسکین آلامشان این است که خانواده «آقا» در تیپ خودشان هستند. اگر ما هم در زندگى به شکل تیپ اغنیا درآییم، این مایه تسکینِ آلام هم از میان مىرود. ما که قادر نیستیم عملاً وضع موجود را تغییر دهیم، لااقل از این مقدار همدردى مضایقه نکنیم.»
[33]
لزوم آشکار بودن زهد پیشوایانچنانکه گذشت، هدف از همخوانى و هماهنگى سطح زندگى رهبر و پیشواى جامعه اسلامى با سطح زندگى فقیرترین و مستضعفترین مردم از نظر مادى، تسکینِ آلامِ روحى آنها و جلوگیرى از سرکشى، غرور و خودپسندى ثروتمندان است. روشن است که این هدف تنها در صورتى تحقّق مىیابد که شیوه زندگانى و خوراک و پوشاک رهبر جامعه اسلامى براى همگان ظاهر و آشکار باشد، که در حدّ فقیرترین مردم است و الا اگر پیشواى مسلمانان با تشریفات و لباسهاى فاخر در میان مردم ظاهر گردد، چنین هدفى قابل دسترسى نخواهد بود، هر چند در پنهان و به دور از چشم دیگران به تکّه نان جوینى قناعت ورزد. دقّت در سیره و روش زندگى پیامبر(ص) و امیرمؤمنان(ع) نیز بیانگر این است که آنان در پیش چشم مردم و منظر عمومى، از لباسهاى وصلهدار و نان جوین استفاده مىکردند.
تأثیر شرایط زمان و مکان در زندگانى پیشوایانوجوب همخوانى و هماهنگى سطح زندگى رهبر و پیشواى جامعه اسلامى با سطح زندگى فقیرترین مردم، تابع وضع زندگى مردم هر زمان، نوع خوراک و پوشاک و وضعیت زمان و مکان است. بر رهبران و پیشوایان جامعه اسلامى واجب نیست در همه زمانها و مکانها مانند رسول گرامى و امیرمؤمنان لباس وصلهدار بپوشند; بلکه برآنان واجب است سطح زندگى خود را با زندگى مستضعفترین مردم زمان خویش تنظیم کنند.
حماد بن عثمان در حدیث صحیحى مىگوید: خدمت امام صادق بودم که مردى به آن حضرت گفت: «خداوند کارهایت را سامان دهد!
به من گفته شده، حضرت على لباس خشن و پیراهن چهار درهمى و مانند آن مىپوشید و حال آنکه شما لباس گرانقیمت (نو) به تن کردهاید.» امام به وى فرمود:
«انَّ عَلِىّ بن ابىطالب(ع) کانَ یَلْبَسُ ذلک فى زمان لاینکر[علیه] و لو لَبَس مثل ذلک الْیَوم شُهِرَ بِهِ فَخَیر لباس کُلِّ زمانً لباس أهْلِهِ، غَیْر أَنَّ قائِمَنا أهْلَ الْبَیْتِ: اًّذا قامَ لَبسَ ثِیابَ عَلِىّ وَ سارِ بِسیرْ على(ع)».[34]
«على(ع) در زمانى آنگونه لباس مىپوشید که بر وى زشت و ناپسند نبود; ولى اگر پس]و انگشتنما مىشود[مثل آن لباس امروز به تن شود، به آن مشهور مىگردد بهترین لباس هر زمانى، لباس اهل آن زمان است. مگر قائم ما، وقتى که قیام مىکند، مانند على(ع) لباس مىپوشد و به روش او عمل مىکند.»
علاّمه مجلسى این حدیث را صحیح دانسته و در توضیح آن مىفرماید:«لباس جدید، کنایه از لباس گرانقیمت و عالى است. «لایُنْکَرُ» به صیغه مجهول; یعنى آن کار، در آن زمان زشت شمرده نمىشود. پیش از خلافت آن حضرت، به دلیل نزدیکى زمان مردم به زمان پیامبر(ص) و تغییر نکردن عادات و رسوم بیش از حدّ و در زمان خلافت وى به دلیل آنکه امام(ع) در عمل و سخن پیشواى مردم بود و این کار بر وى زشت گرفته نمىشد. گفته شده ضمیر لاینکر به زمان بر مىگردد; یعنى در زمان نیک، چون امام در آن زمان خلیفه بود.»
[35]
شایان گفتن است که امام صادق لباسى در حدّ متعارف و معمول آن زمان به تن کرده بود، نه لباسى فراتر و گرانقیمتتر از مردم متوسطِ زمان خویش و تعجبِ آن شخص، از مقایسه لباس آن حضرت با لباس مندرس و وصلهدار حضرت على بود، نه به دلیل آن که امام صادق در زندگى خویش از حدّ متعارف و متوسط زمان خویش پا فراتر نهاده بود. شاهد بر این مطلب سخن امام(ع) است که فرمود: «بهترین لباس هر زمان، لباس اهل آن زمان است!» زیر ظاهر آن، لباس اکثریت مردم است که سبب جلب توجه نگردد والاّ شیوه زندگىِ اقلیت مترف واهل تجمل در هر زمان را نمىتوان شیوه زندگى اهل آن زمان دانست. امام صادق به این دلیل مانند حضرت على لباس نمىپوشید که آنگونه لباس پوشیدن منسوخ گردیده بود.
نکته دیگرى که در این حدیث قابل دقت است، اینکه آیا مراد امام از جمله:«الاّ این که قائم ما اهل بیت، هنگامى که ظهور کند لباس على را مىپوشد و به روش وى عمل مىکند» این است که حضرت مهدى(ع) پس از ظهور، لباسهایى همانند لباسهاى على با همان جنس ونوعِ دوخت بر تن مىکند و یا اینکه مقصود از پوشیدن لباس على(ع) پوشیدن لباسفقیرترین مردم زمان خویش است؟ ممکن است معناى نخست را اینگونه تقویت نمودکه امام صادق در پاسخ به اعتراض آن شخص که چرا مانند على لباس نمىپوشد، فرمود:«آن لباس در زمان على ناپسند نبود ولى در زمان ما ناپسند است. لذا من از پوشیدن آنخوددارى مىکنم.» با این حال وقتى امام زمان ظهور کند، به دلیل شخصیت و موقعیت اجتماعى آن حضرت، پوشیدن چنان لباسى بر امام زمان عیب گرفته نمىشود. گرچه حدیثنوعى ظهور بدوى در این معنا دارد; چرا که ظاهر «ثیاب على(ع)» این معناست; ولىبا توجه به عدم مخالفت اسلام با پیشرفتِ شیوه زندگى و اینکه به یقین نوع لباس وسطحزندگى مردم در زمان ظهور امام زمان متفاوت با زمان حضرت على است و با توجه بهاحادیث دیگر که تنها بر وجوب همخوانى و هماهنگى سطح زندگى پیشوایان جامعه بافقیرترین مردم زمان خود دلالت دارد; اطمینان حاصل مىشود که مقصود از جمله «لبسثیاب على»; «لباس على را مىپوشد.» پوشیدن لباسى همانند لباس حضرت على درجنس و نوع دوخت نیست، بلکه مقصود این است که حضرت مهدى(ع) بسان جدّ بزرگوارش حضرت على در زىّ فقیرترین مردم جهان ظاهر مىشود، در غیر این صورتمقتضاى جمود بر لفظ روایت، پوشیدن همان لباسهاى حضرت على از سوى حضرت مهدى است.
به بیان دیگر: اعتراض آن شخص به امام صادق این بود که چرا آن حضرت لباسهایى همانند لباسهاى حضرت على(ع) نمىپوشد و امام به طور ضمنى براى وى بیان فرمود: آن گونه لباس پوشیدن از سوى امیرمؤمنان معلول دو علت بود; یکى در اختیار داشتن حکومت و رهبرى جامعه اسلامى از سوى آن حضرت و دیگرى وضعیت ویژه آن زمان که هر دوى آنها در مورد امام صادق منتفى است. از اینرو، آن حضرت بسان مردم متوسط زمان خویش لباس مىپوشید تا تحقیر و انگشت نما نگردد. ولى حضرت مهدى به دلیل در اختیار داشتن حکومت، به سیره و روش حضرت على عمل نموده، بسان وى در حدّ فقیرترین مردم زمان خویش زندگى مىکند، هر چند تفاوت وضعیت زمان وى با وضعیّت زمان حضرت على ایجاب مىکند نوع لباس حضرت مهدى با نوع لباس امیرمؤمنان متفاوت باشد.
بنابراین، حاصل معناى حدیث این مىشود که حضرت امیر مانند فقیرترین مردم زمان خویش لباس مىپوشید و این کار به دلیل شخصیت و موقعیت اجتماعى آن حضرت در میان مسلمانان، نه تنها عیبى براى آن حضرت به شمار نمىآمد; بلکه بر محبوبیت و شخصیت وى مىافزود; ولى از آنجا که امام صادق اولاً به جهت عدم تصدّى حکومت، چنان موقعیت اجتماعى نداشت و ثانیاً وضعیت زمان و سطح زندگى مردم در زمان امام صادق با زمان حضرت على تفاوت کرده بود. پوشیدن لباس همانند لباس حضرت على براى وى نقص به شمار مىآمد; از این رو، امام ششم مانند متوسط و معمول مردم زمان خویش لباس مىپوشید و در زمان حضرت مهدى(ع) به دلیل تشکیل حکومت، آن حضرت نیز به روش امیر مؤمنان عمل مىکند. در حدیث دیگرى، امام صادق پس از توضیح چگونگى لباس پوشیدن حضرت علىمىفرماید:
«و لکن لا تقدرون أن تَلْبِسُوها هذَا الیوم وَلَوْ فَعَلْنا لَقَالُوا: مَجْنُونٌ وَ لَقالُوا: مرائى، واللّه - عزّوجلّ - یقول: (و ثیابک فطهِّر)[36] قال: وثیابک أرْفَعْها لا تَجُرَّها فَاًّذا قامَ قائمُناکانَ هَذا اللّباسُ».[37]
«ولى شما در این زمان قدرت بر پوشیدن چنین لباسى ندارید. اگر ما چنین لباسى بپوشیم مردم مىگویند: دیوانهاند و مىگویند: ریاکارند! خداوند عزّوجلّ مىفرماید: لباست را پاک گردان. و فرمود: لباست را بالا ببر و بر زمین نکش، وقتى [شیوه] لباس پوشیدن، آن (گونه) خواهد بود.»
قائم ما قیام کند این حدیث در اینکه حضرت ولى عصر بلکه مردم زمان وى این گونه لباس خواهند پوشید، ظهور قوىترى دارد. ولى پذیرش این مطلب با اصول مسلّم و ثابت در اسلام مشکل است. با توجه به این، شاید مقصود امام از جمله «فاذا قام قائمنا، کان هذا اللباس» این باشد که در زمان ظهور امام زمان از لباس به عنوان وسیلهاى براى فخرفروشى استفاده نخواهد شد و انتخاب نوع و جنس لباس تنها بر اساس رفع نیاز، خواهد بود، و تفسیر آیه (و ثیابک فَطَهِّر) از سوى امام خالى از نوعى اشعار به این مطلب نیست.
دخالت شرایط زمان و مکان و موقعیت اشخاص در شیوه زندگانى مسؤولان و رهبران جامعه گرچه مطلب صحیح و حقى است; ولى باید توجه داشت که این مطلب نباید حکومت اسلامى را بسان دیگر حکومتها نماید و این ویژگى مهم و اساسى را - که از شاخصترین ویژگىهاى اسلامى بودنِ حکومت است - از آن سلب کند و وضعیت به گونهاى گردد که نه تنها زندگى رهبران و مسؤولان وعلماى دین سبب تسکین دردهاى روحى محرومان و مستضعفان نشود بلکه سبب ترویج روحیه دنیاطلبى، تجمل پرستى و فرهنگ مادى در جامعه گردد.
زندگى تشریفاتى در همه زمانها و دورههاى تاریخ به شکلهاى گوناگون وجود داشته و چیزى نیست که مخصوص این زمان باشد. در زمان پیامبر و حضرت على نیز قیصر و کسرا، با آن همه تشریفات حکومت مىکردند و با این حال آن بزرگواران در پایینترین حدّ ممکن بودند. چنین شیوهاى نه تنها سبب تحقیر آنان نمىشد بلکه با قدرت روحى، قدرتهاى بزرگ زمان خویش را تحقیر کردند.
احادیث معارضدر مقابل احادیث گذشته، دو دسته حدیث وجود دارد که ممکن است میان آنها و احادیثى که گذشت نوعى تعارض و ناسازگارى برداشت شود.
دسته نخست احادیثى است که دلالت مىکند پیشوایان معصوم: لباسهاى گران قیمت و مرغوب به تن مىکردند. پاسخ این احادیث بسیار روشن است; زیرا، اولاً: این احادیث همگى مربوط به زمان عدم بسط ید و تشکیل حکومت اسلامى است و احادیث گذشته وظیفه پیشواى مسلمانان در زمان تشکیل حکومت را بیان مىکند.
ثانیاً: هیچ شاهد و قرینهاى وجود ندارد که زندگى امامان معصوم بالاتر و بهتر از مردم متوسط و معمولى زمان خویش بوده است، بلکه شواهدى وجود دارد که آن بزرگواران بسان مردم معمولىِ زمان خویش زندگى مىکردند و اگر مورد اعتراض برخى از متصوّفه قرار مىگرفتند، به دلیل آن بود که آنان انتظار داشتند پیشوایان معصوم مانند حضرت على و پیامبر اکرم زندگى کنند و وضعیت زمان و مکان را لحاظ نمىکردند. امام صادق در پاسخ به اعتراض عباد بن کثیر مىفرماید: «... فُرْقُبِّى اشْتَرَیتُهُ بِدینار و کان على(ع) فى زمان یستقیم له ما لَبس فیه و لو لبست مثل ذلک اللباس فى زماننا لقالَ الناس: هذا مُرأً مَثْل عِبادً».[38]
«این لباس کتانى سفید مصرى را یک دینار خریدهام و على(ع) در زمانى بود که پوشیدن آن لباسها برایش ممکن بود و اگر من مانند آن لباس را در این زمان بپوشم، مردم مىگویند: او ریاکار است; مانند عباد که دربارهاش مىگویند: عباد ریاکار است.»
امام صادق لباس سفیدى پوشیده بود که مورد اعتراض سفیان ثورى قرار گرفت. آن حضرت در پاسخ وى فرمود:
«أنّ رَسُولَ اللّهِ(ص) کانَ فى مُقْفرً جَدْبً، فَأَمّا اًّذا أقبلتِ الدُّنیا فَأَحقُّ أهْلِها بها ابراره لافُجّارُها، وَ مُؤْمِنُوها لا مُنافِقُوها، وَ مُسْلِمُوها لا کُفّارُها...».[39]
«پیامبر خدا(ص) در زمان سختى و تنگنا مىزیست ولى وقتى دنیا روى آورد، پس شایستهترین اهل دنیا به آن، نیکان هستند نه فجار، مؤمنان هستند نه منافقان و مسلمانان هستند نه کافران.»
و به سفیان بن عیینه فرمود: «وَیْحَکَ اًّنَّ عَلیّاً(ع) کان فى زمانً ضَیِّقً فَاًّذَا اتَّسَعَ الزَّمانُ فَأبْرار الزّمان أَوْلى بِهِ».[40]
«واى بر تو! همانا على در زمان تنگنا و فشار بود پس وقتى زمان در توسعه و گشایش باشد، نیکان زمان به آن سزاوارترند.»
و در حدیث دیگرى به سفیان ثورى فرمود: «اًّنَّ آبائى کانُوا یَلْبِسُونَ ذلِکَ فِى زَمانً مُقْفِرً مُقْصِرً وَ هذا زَمان قَدْ أرْخَتِ الدُّنیا عَز الِیَها فَأَحقُّ أهلِها بِها أبرارُها».[41]
«پدران من در زمان سختى و فشار این گونه لباس مىپوشیدند و این زمان دنیا باب نعمت را گشوده است. پس سزاوارترین اهل دنیا به نعمت، نیکانِ آن هستند.»
امام صادق در ملاقاتى که با منصور دوانیقى داشت، لباسى سفید به تن کرده بود که منصور به وى گفت: «شبیه پیامبر شدهاى.»
[42]این جمله دلالت مىکند که امام حتى در ملاقات با منصور لباسهاى فاخر نپوشیده بود و الا منصور باید به امام مىگفت: «شبیه پادشاهان شدهاى!»
ثالثاً: پیشوایان معصوم هرگز براى رفاه و آسایش خویش و دنیاطلبى آنگونه زندگى نمىکردند; بلکه انتخاب آن شیوه زندگى براساس وظیفه و شرایط زمان و مکان بود. در زمان امام باقر و امام صادق، اشخاص ریاکارى مىزیستند که زهد و ترک دنیا را ابزار و وسیله رسیدن به دنیاى خویش قرار داده بودند. امام(ع) در مبارزه با آنان بر روى لباسهایش لباس نرم و لطیف مىپوشید، ولى در زیر آنها لباسهاى زبر و خشن به تن مىکرد. در حدیثى امام صادق اعتراض سفیان ثورى را براساس تفاوت وضعیت زمان خویش و زمان پیامبر اکرم پاسخ داد، آنگاه دست سفیان را گرفت و لباس رویین خود را کنار زد و لباس خشنى را که در زیر آن به تن کرده بود به سفیان نشان داد و فرمود: «من این لباس خشن رابراى خود مىپوشم و به مردم نشان نمىدهم» سپس لباس رویین سفیان را کنار زد، زیر آن، لباس نرم و لطیف را براى خود]لطیف[نمایان شد و فرمود: «تو این لباس رو را براى مردم مىپوشى و این لباس مىپوشى و آن را مخفى مىکنى.»
[43]
شخصى به نام کامل بن ابراهیم با دیدن لباس سفید و لطیف امام حسن عسکرى(ع)، به آن حضرت گمان بد برد، امام آستینهاى خود را بالا زد و لباس زبرى را که در زیر آن پوشیده بود به کامل نشان داد.
[44]
رابعاً: در آن زمان شیعه به عنوان یک مذهب مستقل و یک مکتب در حال شکلگیرى و گسترش بود و در چنین وضعیتى لازم بود بزرگان شیعه در میان مسلمانان شخصیت خود ر حفظ کنند و از اعمالى که سبب تحقیر آنان و بیزارى مردم از آنان مىگردید، بپرهیزند. در برخى احادیث آمده است که امام صادق و امام کاظم(ع) یاران خود را از حمل اشیاى بىارزش نهى کردهاند. معاوىْ بن وهب مقدارى سبزى به خانه مىبرد. امام صادق با مشاهده وى فرمود: «یَکْرَهُ لِلرَّجُلِ السَّرِىِّ أَنْ یَحْمِلَ الشَىَْ الدَّنِىَّ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْهِ».[45]«براى شخص شریف، زشت است که چیز کم ارزشى را حمل کند تا سبب جرأت دیگران بر وى شود.»
عبدالله بن جبله مىگوید: «یک ماهى به دستم گرفته بودم و به خا نه مىرفتم. در این حال امام موسى بن جعفر مرا دید و فرمود: «اقْذِفْها، اًّنىِّ لاَکْرَهُ لِلرَّجل السَّرِىّ أنْ یَحْمِلَ الشَّىَ الدَّنِىّ بِنَفْسِهِ، ثُمَّ قالَ: اًّنَّکمْ قَومٌ أعْداؤُکُمْ کَثیرٌ، عاداکُمْ الْخَلقُ یا مَعْشر الشّیعْ، اًّنَّکُم قَدْ عاداکُمُ الْخَلْقُ فَتَزَیَّنُوا لَهُمْ بِما قَدَرْتُم عَلَیْهِ».[46]امام(ع) فرمود: «آن را بینداز، من خوش ندارم شخص شریف، شئ بىارزشى ر خود حمل کند آنگاه افزود: شما گروهى هستید که دشمنانتان بسیارند، اى شیعیان، مردم(عامه) با شما دشمنى مىورزند پس تا مىتوانید خود را براى آنانبیارایید.»
این در حالى است که در احادیث بسیارى آمده است که پیامبر(ص) و على(ع) کارهاى شخصى خود را به دست خود انجام مىدادند و پیشوایان معصوم از یاران خود خواستهاند که براى دورى از غرور و خود بزرگبینى کارهاى شخصى خود را شخصاً انجام دهند.
امام باقر(ع) به محمد بن مسلم که انسان شریف و ثروتمندى بود، فرمان به تواضع داد و وى نزدیک درِ مسجد جامع کوفه طبقى خرما براى فروش گذاشت و شروع کرد بهفریادزدن.
[47]
بنابراین، روش زندگى رهبران دینى مردم باید براساس وضعیت خاص زمان و مکان انتخاب گردد و در زمانى که از یک سو هر روز تجمّلات و تشریفات و دنیاگرایى در میان مردم روبه گسترش و توسعه است و از سوى دیگر قدرت و حکومت در اختیار شیعه است، نمىتوان شیوه زندگانى امام باقر و امام صادق را الگو و سرمشق قرار داد بلکه شیوه زندگانى پیامبر و حضرت على با چنین زمانى مناسبتر است.
دسته دوم احادیثى است که دلالت مىکند سطح زندگى رهبر و پیشواى مسلمانان در اسلام حد و مرز مشخصى ندارد، بلکه پیشواى مسلمانان مىتواند مانند فرعون و فرعونیان زندگى کند!
عن العباس بن هلال الشامى، مولى أبى الحسن(ع) عنه قال:قلت له: جعلت فداک ما أعجب اًّلى الناس من یأکل الجشب و یلبس الخشن و یتخشع فقال: «أما علمت أنّ یوسف(ع) نبىّ ابن نبىّ کان یلبس اقبىْ الدیباج مزرورْ بالذهب و یجلس فى مجالس آل فرعون یحکم فلم یحتج الناس اًّلى لباسه و انّما احتاجوا اًّلى قسطه و اًّنما یحتاج من الاًّمام فى ان اًّذا قال صدق و اًّذا وعد انجز واذا حکم عدل اًّنّ الله لا یحرم طعاماً و لاشراباً من حلال و اًّنما حرّم الحرام قلّ أوکثر و قد قال الله عزوجل: قل من حرّم زینْ الله التى اخرج لعباده و الطیبات من الرزق».[48]
عباس بن هلال شامى مىگوید: به امام موسى بن جعفر
[49]عرض کردم: فدایت شوم، چه شگفتانگیز است براى مردم که کسى غذاى نا مرغوب بخورد و لباس زبر و خشن بپوشد و خشوع و فروتنى نماید. امام فرمود: «آیا نمىدانى حضرت یوسف پیامبر و پیامبرزاده بود و قباهاى دیباى تزیین شده ب طلا مىپوشید، در مجالس فرعونیان مىنشست و حکم مىکرد. مردم به لباس او نیاز نداشتند، بلکه به عدالت او محتاج بودند. همانا آنچه به امام نیاز است، این که وقتى سخن گوید، راست بگوید. وقتى وعده مىکند، وفا نماید. وقتى حکم مىکند عدالت را رعایت نماید. خداوند هیچ غذا و نوشیدنى حلالى را حرام نکرده و فقط حرام را تحریم کرده است، کم باشد یا زیاد. خداوند متعال مىفرماید: بگو چه کسى زینتهاى خداوند را که براى بندگانش آفریده و روزىهاى پاکیزه را حرام کرده است.»
سند حدیثاین حدیث را کلینى از حمید بن زیاد، از محمد بن عیسى، از عباس بن هلال شامى نقل مىکند. حمید بن زیاد از بزرگان است، ولى در برخى از نسخههاى کافى و همچنین نقل وسائل، به جاى حمید بن زیاد، سهل بن زیاد آمده است که درباره وى در علم رجال اختلافاست.
عباس بن هلال شامى نیز مجهول است و علاّمه مجلسى این حدیث را بنابر نظر مشهور ضعیف شمرده است.
[50] ولى مجلسى خود احادیث عباس بن هلال را حَسَن مىداند.
[51] نقلهاى دیگر این حدیث همگى مرسل هستند.
تحلیل و بررسى و جمع روایاتابن ابى الحدید در جمع میان سخن حضرت امیر به عاصم بن زیاد و سیره آن حضرت در زمان حکومت و سخن امام رضا درباره سیره حضرت یوسف در زمان حکومت، عبارتى از شیخ الرئیس نقل مىکند و آن را وجه جمع میان این دو حدیث قرار مىدهد. خلاصه کلام شیخ الرئیس به این بر مىگردد که اختلاف عارفان در روى آوردن به نعمتهاى دنیا و ترک آن، به حالات آنان و خطورات ذهنیشان بستگى دارد.
[52]
این سخن درباره امور مباح - که اختیار آنها در دست انسان است - صحیح مىباشد، ولى درباره همخوانى و هماهنگى سطح زندگى حاکمان و رهبران جامعه - که احادیث گذشته بر وجوب آن دلالت مىکرد - قابل پذیرش نیست و بنابراین، نمىتوان آن را وجه جمع میان این دو دسته حدیث دانست. در حلّ تعارض این دو دسته حدیث باید گفت:
اولاً: مورد سخن امام در این احادیث، مقام اول جامعه نیست تا با احادیث گذشته در تعارض باشد; زیرا حضرت یوسف شخص اول کشور مصر نبود.
ثانیاً: آن گونه که از سؤال راوى استفاده مىشود، وى بیش از حدّ فریفته حفظ ظواهر شده بود به طورى که توجه او به این مسأله، او را از توجه به ویژگىهاى دیگر حاکم باز داشته بود.
به بیان دیگر، از نظر راوى، تنها ملاک داورى درباره خوبى و بدى زمامداران، شیوه زندگانى آنان بود، از این رو، به امام عرض مىکند: چه زیبا و جالب است اگر زمامدارى غذاى نامرغوب بخورد و لباس خشن بپوشد!
امام نیز در مقام دفع پندار راوى، مهمترین ملاک داورى درباره زمامدار را عدالت، راستگویى و عمل به سخنانش دانست و به وى فهماند که ویژگىهاى دیگر در درجه بعدى از اهمیت قرار دارند. بنابراین، امام در مقام بیان وظیفه حاکم درباره شیوه زندگانى نیست تا ب احادیث دیگر در تعارض باشد.
ثالثاً: به فرض تعارضِ این احادیث با احادیث گذشته، ناچار باید این احادیث را بر تقیه حمل کرد; زیرا خلفاى عباسى، از هر گونه تجملات و تشریفات در دستگاه حکومت خویش استفاده مىکردند. از اینرو، امامان شیعه در مواقع احساس خطر، مجبور بودند براى حفظ جان خویش، سخنى بر خلاف روش آنان نگویند; به ویژه آنکه در این احادیث نشانههایى از تقیه به چشم مىخورد، که از آن جمله، تجویز استفاده از طلا و حریر براى مردان است. این مطلب نشان مىدهد که امام(ع) در عین اینکه سخنى علیه شیوه حکومت بنى عباس به زبان نیاورد، با تجوّز طلا و لباس حریر به یاران دقیق و نکتهسنج خویش فهماند که این حکم واقعى اسلام نیست و براساس تقیه صادر شده است.
*. محقق و مدرس حوزه.
پى نوشت ها:
[1] شیخ حرّ عاملى، وسائل الشیعه، ج5، ص112، ب72
[2] محمدبن یعقوب کلینى، اصول کافى، ج1، ص410; محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج40، ص336،ح17
[3] محمدباقر مجلسى، مرآْ العقول، ج41، ص361
[4] سیدابوالقاسم خویى، معجم الرجال، ج6، ص285، ح4075
[5] محمد بن على اردبیلى، جامع الرواْ، ج1، ص144
[6] حسینعلى منتظرى، دراسات فى ولاىْ الفقیه، ج2، ص822، ح11
[7] مرآْ العقول، ج4، ص361-362
[8] اصول کافى، ج1، ص410-411; وسائل الشیعه، ج5، ص112، ب72
[9] نهج البلاغه، صبحى صالح، ص324، خطبه 209
[10] سبط ابن جوزى، تذکرْ الخواص، ص106; همچنین در مستدرک الوسائل، ج3، ص237، ح3471 به نقل از اختصاص شیخ مفید.
[11] مرآْ العقول، ج4، ص363-376; ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج11، ص34
[12] تذکرْ الخواص، ص106; محمودى، نهج السعادْ; ج2، صص48-49; محمد محمدى رىشهرى، میزان الحکمه، ج1، ص276، ح869
[13] اصول کافى، ج1، ص410; بحارالانوار، ج52، ص340، ح88 به نقل از دعوات راوندى.
[14] مرآْ العقول، ج4، ص362
[15] نعمانى، کتاب الغیبْ، ص287، ح7; بحارالانوار، ج52، ص359، ح127
[16] بحارالانوار، ج52، ص340، ح88
[17] کتاب الغیبْ، ص287، ح8; بحارالانوار، ج52، ص360، ح128
[18] همان، ص233، ح20; همان، ج52، ص354، ح115
[19] همان، ص234، ح21; همان، ج52، ص355، ح116
[20] نهج البلاغه، صبحى صالح، ص333، خطبه 216
[21] همان، ص417، نامه45
[22] همان، ص418
[23] بحارالانوار، ج41، ص113
[24] وسائل الشیعه، ج5، ص16، ب7، احکام ملابس، ح5; میرزا حسین نورى، مستدرک الوسائل، ج3، صص241و239، ب4، ح1و7
[25] همان، ص17، ب7، احکام ملابس، ح6
[26] اعراف:32
[27] نهج البلاغه، صبحى صالح، ص364، نامه 3
[28] وسائل الشیعه، ج5، ص17، ب5، ح6
[39] پرتوى از خورشید، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ص13
[30] محمد محمدىِ رىشهرى، میزان الحکمْ، ج6، ص462، ح13438
[31] بحارالانوار، ج2، ص107; میزان الحکمْ، ج6، ص55، ح13759
[32] اعراف: 32
[33] شهیدمرتضى مطهرى، مجموعه آثار، ج16، صص523-524
[34] اصول الکافى، ج1، دارالکتب الاسلامى، ص411
[35] مرآْ العقول، ج4، ص368
[36] مدثر: 4
[37] وسائل الشیعه، ج5، ص40، ب22، احکام الملابس، ح7; محمد بن یعقوب کلینى، فروع الکافى، ج6، ص456
[38] همان، ج5، ص16، ب7، احکام الملابس، ح3
[39] همان، ص10، ب7، احکام الملابس، ح10
[40] همان، ص19، ب7، احکام الملابس، ح11
[41] وسائل الشیعه، ج5، ص19، ب7، احکام الملابس، ح12; فروع کافى، ج6، ص445، ح3
[42] همان، ج5، ص26، ب14، احکام الملابس، ح2
[43] وسائل الشیعه، ج5، ص20، ب8، احکام الملابس، ح1
[44] همان، ج5، ص21، ب8، احکام الملابس، ح1; مستدرک الوسائل، ج3، ص243، ب5، احکام الملابس، ح1
[45] وسائل الشیعه، ج5، ص12، ب5، احکام الملابس، ح1
[46] همان، ح2
[47] بحارالانوار، ج72، ص121، ح13; محمدتقى شوشترى، قاموس الرجال، ج9، ص572، ح7275
[48] فروع کافى، ج6، ص454-5; وسائل الشیعه، ج5، ص18، ب7، احکام الملابس، ح8; شرح نهج البلاغه، ج11، ص34; مستدرک الوسائل، ج3، صص239و240،242، ب4، احکام الملابس، ح2و3و8، حدیث 2و3 از امام صادق(ع) است که در مضمون، نظیر حدیث متن است.
[49] در نقل کافى «ابى الحسن» به صورت مطلق آمده است که ظاهر آن امام موسى کاظم(ع) است ولى در گزارش ابن ابى الحدید و محدّث نورى، «أبى الحسن الرضا» آمده است.
[50] مرآْ العقول، ج22، ص333
[51] مامقانى، تنقیح المقال.
[52] شرح نهج البلاغه، ج11، ص35