منصب محتسب در ایران (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آیا محتسب گماشته ای مذهبی است?
وجهه محتسبان
دوران سلجوقیان
دوران های ایلخانی و تیموری
دوران صفویان
افشاریان و زندیان
دوران قاجاریان
--------------------------------------------------------------------------------
پیش از توضیح تاریخی وظیفه محتسب دو مسئله مطرح می شود: یکی این که آیا رابطهمستقیمی میان مقام های پیش از اسلام مانند اگوراناموس (Agoranamos) روم خاوری و محتسب مسلمانان وجود دارد? دومین مسئله این است که آیا منصب محتسب از نظر جامعه شناختی منصبی مذهبی و مسئولیت اصلی اش امر به معروف بوده است?
پاسخ مقدماتی اولین مسئله مثبت و دومی منفی است. ما اکنون بر سر مسئله نخستین باز می گردیم که آیا محتسب جانشین مقام روم خاوری با وظیفه ای همانند بود? خوش بختانه به تازگی این مسئله را در مقاله ای به نام "حسبه" در دانش نامه اسلام نوشته اند. و تلبی (Talbi) کاهن (Cahen) نویسندگان مقاله برآنند که اکنون همگی هم داستانند که وظیفه محتسب در کشورهای اسلامی جانشین مستقیم اگوراناموس [2] |152| روم خاوری است. فاستر (Foster) در مقاله ای جذاب این باور را رد می کند, وی می نویسد: واژه یونانی "اگوراناموس" تاریخی دراز دارد و در روزگاران مختلف به یک معنا و در عین حال به معنای چیزهای مختلفی بوده است.
[3] در زمان یونانیان این واژه به معنای ناظر و در زمان رومیان در ناحیه های یونانی زبان همین واژه از برای مفتش بازار و شهردار (Aedile) که مقام عمومی بسیار مهمی در شهر بوده است به کار می رفته است. با وجود این, اگوناراموس به عنوان مفتش بازار هم چنان به زندگی خود دست کم تا دوران "ژوستی نین" در بیزانس ادامه داد. در برخی از بخش های امپراتوری روم خاوری منصب تفتیش بازار هنوز در سده ششم "اگورانومیا" (Agoranomia) نامیده می شد. [4]
فاستر ادامه می دهد: اما به نظر می رسد که در خاورمیانه واژه اگوراناموس به معنایمفتش بازار نبوده است. در مصر به نوعی دفتر اسناد رسمی اطلاق می شده و حال آن کهتفتیش بازار به وسیله مقامی که Logistes نامیده می شد انجام می گرفت. با وجود این, فاستر می پذیرد که بنا به احتمال در برخی از ناحیه های مصر, اگوراناموس به معنای مفتش بازار هم بوده اما در اسناد پاپیری (Papyri) باقی مانده از تنها چند محل, این واژه به این معنا به کار نرفته است. در ناحیه های ساحلی و شمالی سوریه و نیز در فلسطین نظارت بر بازار به عهده مقامی بوده است معروف به "اگوراناموس". اما در خاک اصلی سوریه و در پالمیرا (Palmira) این واژه به معنای شهردار (Aedile) یا (Eparx) بوده است. فاستر اشاره می کند که پس از 400 میلادی در نوشته ها دیگر از واژه اگوراناموس خبری نیست, هر چند در تلمود (Talmud) پس از آن تاریخ آمده است.
تا زمان غلبه تازیان در روم خاوری هنوز مفتش بازار در شهرها وجود دارد, اما معلومنیست که عنوانش چه بوده است. هرچند فاستر چند پیشنهاد عرضه می کند که در میان آن ها واژه (Logistes) هم هست.
فاستر نتیجه می گیرد که:... به نظر می رسد که در سوریه وظیفه هایی که ما از آن
|153|
ماموری به نام "اگوراناموس" دانستیم درست بیش از غلبه تازیان به عهده کسی دیگر بوده است. ما نمی دانیم که در مصر در زمان غلبه تازیان چه کسی مسئول نظارت بر بازار بوده است, اما به دشواری ممکن است که "اگوراناموس" بوده باشد. فاستر به بحث خود با این بیان پایان می دهد که "به نظر می رسد که میان گماشته ای به نام "اگوراناموس" و محتسب مسلمانان هرگونه ارتباطی ناممکن است.">
[5]
مدرک مشروحی که فاستر اقامه می کند موجب می شود نظر پیشین کاهن (Cahen)درباره ارتباط ادعا شده میان اگوارناموس و محتسب تغییر یابد, او در سال 1970 نوشت: "اصل محتسب روشن نیست او از لحاظ وظیفه کار مقام های رسمی یی مانند اگوراناموس را ادامه داد.">
[6] با وجود این گنجینه آگاهی که از سوی فاستر عرضه شده من از استدلال های او قانع نشده ام به دلیل هایی که توضیح خواهم داد:
1ـ فاستر مشاهده می کند که همانندی های مهم بسیار میان گسترش "اگورانامیا" و "حسبه" وجود دارد و فکر می کند که روشن کردن یکی با فهم دیگری نابخردانه نیست به خصوص که به نظر می رسد گستردگی تنوع معنی های "حسبه" به اندازه "اگورانامیا" بوده است, بنابراین نتیجه می گیرد که: "شاید گفتن این که حسبه از "اگورانامیا" مشتق شده درست نباشد.">
[7] بنابراین به نظر می رسد که در به تمامی قانع نشدن از استدلال های فاستر من تنها نیستم.
2ـ فاستر در توصیف وظیفه حسبه بیش تر بر آثاری نظری که محتسب چگونه باید باشد سخن می گویند, اما در واقع بر این امر که چگونه است تکیه می کند. از آن جا که از اینمسئله خاص با ارتباطی که با ماهیت ادعای منصب محتسب دارد در زیر سخن می رود ترجیح می دهم که خواننده را به این بحث ارجاع دهم.
3ـ فاستر بر اهمیت این حقیقت تاکید دارد که در دوران های رومیان و اسلامیان همینوظیفه ها و تمایل به آن ها وجود داشته است. او نه فقط می پذیرد که همانندیی میان"اگورانامیا" و "حسبه" هست بلکه می گوید که این منصب ها "با وظیفه های بسیار همانندی سر و کار دارند.">
[8]
|154|
4ـ اما از برای رفع هر نوع تصور درباره مشتق بودن آن فاستر هم چنین اشاره می کندکه هرچند اگورانامیا و حسبه وظیفه های مشترک بسیاری داشته اند اما "پایه های قدرت و نقش های آن ها در نظام های اداری مختلف, حتی در یک تمدن واحد بسیار متفاوت بودهاست.">
[9] این اشاره خوب و به جا شده است اما در معرض بحث نیست. نخست این که نظریه دولت مسلمانان با نظریه دولت روم خاوری "بیزانس" متفاوت است, زیرا اولی براساس قرآن و سنت و دومی براساس انجیل است. این دو ماخذ متفاوت از برای مشروع دانستن اولیای امور و قدرت الزام در طرح وظیفه های منصب های عمومی نفوذ داشته اند. دوم این که وجود همزمان اگوراناموس "به معنای شهردار" و اگوراناموس "به معنای مفتش بازار" در یک نظام اداری به آن معنا نیست که هرگز پیوندی میان این دو مقام نبوده است. به عکس مسئولیت ها و نفوذهای شهردار (Aedile) و ناظر بازار ممکن است که بسیار متفاوت بوده, اما این دو یک وجه اشتراک, یعنی سرپرستی بازار, را داشته اند, هرچند با سطح های مختلف قدرت و شیوه های گوناگون. سوم این که در دولت های پیش از دوران صنعتی شدن همانند دولت روم خاوری و دولت های اسلامی این منصب نبود که دارنده را "می ساخت" بلکه شخصیت دارنده منصب بود که توجیه کننده اهمیت منصب و شماره وظیفه هایی بود که آن منصب در طی زمان به دست می آورد. همین پدیده را می توان در دولت های صنعتی جدید دید اما در دولت های ماقبل صنعتی تعریف موضوع های صلاحیت و مانند آن از تعریفی مشابه که از این موضوع ها در دولت های مدرن می شد از وضوح و روشنی کم تری برخوردار بود. با وجود این پیش از این که تفاوت مطلق باشد تفاوت درجه است. چهارم این که اگر مقام های رسمی دیگر جز اگوراناموس نیز به وظیفه هایی که به طور طبیعی با اگوراناموس همراه بوده توجه داشته اند بدان معنا نیست که وظیفه های اگوراناموس دیگر وجود نداشته است. چنان که در زیر خواهیم دید وظیفه های متعدد محتسب را در ایران مقام های دیگر غصب کردند اما این به معنای پایان وظیفه محتسب نبود. از جمله به همین دلیل بود که اسپربر (Sperber) هم به
|155|
تمامی از استدلال های فاستر قانع نشد.
[10]
5ـ بازپسین دلیل من درباره مشکوک بودن استدلال های فاستر این عقیده اوست که:"اگورانامیا نامی بود نه وظیفه ای و اهمیت نداشت که او "ناظر بازار" چه نامی داشت.">
[11] این ما را به نکته سوم باز می گرداند, زیرا بنا به نظر فاستر نکته مهم این است که وظیفه های مشابه ای از لحاظ ساختاری وجود داشت که هم در کشورهای پیش و هم پس از اسلام خاورمیانه انجام می شد. از آن جا که در این کشورهای گوناگون در زمان ها و تمدن های مختلف ناظر بازار را با ترجمه عاریه ای از (Agoranomos) مخاطب قرار می دادند به نظر فاستر معنادار نمی نماید. در واقع او حتی شک دارد که اصطلاح کهن مسلمانان "صاحب السوق" ترجمه ای عاریه ای از (Agoranomos) باشد. اما من بر آنم که ضریب استحکام این عنوان مهم است, چنان که در زیر می کوشم تا آن را نشان دهم.
برای ناظر بازار در تمدن ها و کشورهای گوناگون خاورمیانه اصطلاح های بسیار معمول بود.
در مرحله نخست ما واژه یونانی "اگوراناموس" را داریم که معنای لفظی آن ناظربازارست. بعدها ـ هم چنان که دیدیم ـ این واژه معنای شهردار (Aedile) یا (Eparx) همیافته است. اما دیدن این جالب است که در متن های چند زبانه هنگامی که متن یونانی واژه (Agoranomos) "یا برخی از اشتقاق های این اصطلاح" را به کار می برد زبان های دیگر ترجمه لفظی این اصطلاح را می آورند.
این ما را به دومین عنوان راهنمون می شود. در کعبه زرتشت که کتیبه ای سه زبانیدارد از یک مقام دربار ساسانی که در یونانی همانند (Agoranomou) یا ناظر بازار خوانده می شد نام برده می شود.
[12] در متن پارتی واژه وسروپتی (w'srpty) و در متن پارسی میانه واژه وسلپت (w'c'lpt) یا وازاربد (vazarbad) بازاربد (bazarbad) یعنی ناظر بازار به کار می رود یا این که این اصطلاح "وازاربد" در جای دیگری ذکر نشده است, می دانیم که ناظر بازار در ایران پارتی و ساسانی وجود داشته است. می دانیم که این مقام
|156|
رسمی که او را (Agoranomos) می خواندند در بابل, سلوکیه و دورا (Dura) وجود داشت. بر سنگ نبشته یک وزنه برنزی پارتی نام اگوراناموس که مربوط به سلوکیه است آمده این مقام در آن جا به ظاهر مسئول نظارت بر اوزان و مقیاس ها بوده است. در دورا(Dura) این منصب را مقام های دون پایه تری داشتند. در حالی که در قلمرو ساسانیان و بابلیان اگوراناموس اوزان و مقیاس ها را بررسی می کرد.
از آن چه گفته شد روشن می شود که در ایران پیش از اسلام هر دو جنبه وظیفهاگوراناموس یعنی شهردار بودن و ناظر ساده بازار بودن وجود داشته است.
[13]
در سنگ نبشته کعبه زردشت نکته ای ما را به مطلب سوم راهنمون می شود, زیرا که در میان مقام های مهم رومی اسیر شده از یک (Eparx) نام برده می شود. بدبختانه اصطلاح پارسی میانه آن ناخواندنی شده اما اصطلاح متن آرامی آن (Rbysyp) یا راوشوک(Ravshuk) به معنای ناظر بازارست.
[14]نکته جالب درباره این اصطلاح (Rbysyp) این است که دوبار در یک سنگ نبشته دو زبانی پالمیری (Polmyra) در سال 242 میلادی به کار رفته است. در زبان پالمیری اصطلاح (Rbysyp) به (Agoranomosanta) ترجمه شده است.
[15]
در فلسطین رومی اصطلاح های چندی به کار می رفت که بر مفتش بازار دلالت داشت. به جز اصطلاح اگوراناموس اصطلاح هایی مانند (Logistes) و ترجمه عاریه عبری آن (Hashban) به کار می رفت. سرانجام اصطلاح مشابه بعل هشوک (Hashban baal) یا رئیس بازار به کار می رفت.
با توجه به این اصطلاح های گونه گون اسپربر (Sperber) یادداشت های روشن گرانه ای می نویسد, وی می پذیرد که در زمان های گوناگون و در ماخذهای مختلف به این مقام "ناظربازار" عنوان های مختلفی داده شده است. اگورانامس "در املاهای گونه گون آن" کهن ترین و اصلی ترین این اصطلاح هاست. "بعل هشوک" اشتقاقی است و به نظر می رسد که به نسبت متاخر باشد با این که با اصطلاح پالمیری سده سوم راوشوک (Rav Shuk) همانند است.
|157|
اصطلاح (Logistes) به این معنا شاید در سده چهارم در فلسطین به کار می رفته است. اصطلاح هشبان (Hashban) البته متاخر است و ترجمه ای است عاریه ای از واژه
[16].(Lagistes) ما در سطرهای آینده به این موضوع باز می گردیم.
فاستر نیز بر این باورست که ما نمی دانیم ناظر بازار را در شهرهای روم خاوری خاورمیانه پیش از غلبه تازیان با چه عنوانی می نامیده اند. به جز واژه(Logistes) اصطلاح محتمل دیگر "ناظر بازار" (Epano Tes Agores) یا "ناظر دکان داران" (Epano Tes Kapelon) است.این مقام مصری در سال 610 میلادی یا حوالی آن در اسکندریه سرگرم کار بود و همان وظیفه های محتسب اسلامیان یا اگوراناموس رومیان خاوری را انجام می داد. او هم چنین بر بازار, معامله های بازرگانی, مقیاس ها و وزن ها, کیفیت فرآورده ها و خدمات نظارت کرده, مالیات ها را از بازرگانان می گرفت و متخلفان از قانون را پادامراه می داد.
[17] پس نه شگفت اگر در آغاز کار اسلامیان ما کسی را مسئول نظارت بر بازار می بینیم که عنوان های متنوع صاحب السوق یا والی السوق, امیرالسوق یا عنوان کهن تر عامل السوق را دارد.
[18]
فاستر بی گمان می بایست بگوید که شباهت و ضریب استحکام این اصطلاح تنها این نکته را ثابت می کند که تمدن های گوناگون در زمان های مختلف مقامی رسمی داشته اند که بر بازار نظارت و سرپرستی می کرده و لازم نیست که نام او از نام دیگری برگرفته شده باشد. این توضیح بخردانه می نماید, اما فاستر چگونه توضیح می دهد; مثلا آیایهودیان بابل به سرپرست بازارشان اگوناراموس می گفته اند? از برای آن ها هم چنان که ما دیده ایم امکان های دیگری بوده است. آن ها می توانسته اند او را "بعل هشوک" "هشبان" یا "راوشوک" بنامند, اما او را "اگوراناموس" می نامیدند اگر اصطلاح (Agoranomos) تنها عنوانی بوده نه وظیفه ای چرا یهودیان آن را به کار می بردند. به نظر من کاربرد بین المللی اصطلاح اگوراناموس بدین معنا است که مردم می دانسته اند که اگوراناموس
|158|
همان بعل هوشک, راوشوک, وازاربد یا صاحب السوق است. آن چه مرا به امکان این تجزیه و تحلیل متقاعد می سازد کاربرد اصطلاح محتسب در دوران های متاخر اسلامی است. کاهن (Cahen) و تلبی (Talbi) ملاحظه می کنند که متنی که به روشنی دلیل گزینش این اصطلاح را ـ که به مفهوم "محاسبه" است ـ ذکر کند وجودندارد.
[19]
اسپربر پیشنهاد کرده که اصطلاح محتسب درست ترجمه اقتباسی از اصطلاح پیش از اسلام از برای ناظر بازارست. صرف نظر از توالی یی که از اگوراناموس تا صاحب السوق کشانده می شود. اصطلاح مشابهی هم هست هرچند متاخرتر, که با (Lagistes) و بعد هشبان (Hashban) آغاز و به محتسب ختم می شود, چون همه این ها, محاسبه گر و مسئول بازار بوده اند.
[20]
آیا محتسب گماشته ای مذهبی است?
اکنون به مسئله دوم می رسیم: آیا محتسب گماشته ای مذهبی بوده است? برای پاسخ دادن به این مسئله سه نوع ماخذ در اختیار داریم:
1ـ ماخذها و کتاب هایی که به جنبه های مذهبی و قضایی منصب محتسب پرداخته اند.
2ـ ماخذهایی که در طبقه دوم قرار می گیرند و به جنبه های فنی نظارتی که می بایستاجرا شود پرداخته اند.
3ـ کتاب هایی که از لحاظ ماهیت متفاوتند و گاه به وجود محتسب, کارها و حیثیت او می پردازند.
ماخذ طبقه یکم توضیح می دهد که چگونه منصب حسبه می بایست اجرا شود. هم چنین آن را از وظیفه دیگر متمایز ساخته, منصب حسبه را در محتوای مذهبی ـ شرعی آن قرار می دهد.
|159|
ماخذ طبقه دوم در عین حال این که از روی وظیفه شناسی به کتاب های طبقه یکم اشاره می کنند و البته با شرع اسلامی تطابق دارد. بیش تر دستورالعمل های فنی است که ازبرای استفاده محتسب نگاشته شده است. ملاحظه این نکته جالب توجه است که کتاب های طبقه دوم پیش از کتاب های طبقه یکم نگاشته شده است. در ایران تنها کتاب "الاحتساب" به قلم امام "ناصر الحق حسن بن علی اطرشی زیدی" "درگذشت 304 ه. ق / 917 م ." را داریم. این رساله که در ناحیه های کناره دریای خزر نگاشته شده و از کتاب های بعدی از لحاظ سبک نگارش پایه ای فروتر دارد, با وجود این از همان ویژگی های دستورالعمل های بعدی برخوردارست.
[21]
کتاب های طبقه سوم بیش تر تاریخی و جغرافیایی هستند. این کتاب ها به ما می گویندکه محتسب در واقع چه بوده نه این که چه می بایست باشد.
نباید فراموش کرد که چون بیش تر توصیف هایی که از وظیفه محتسب شده براساس کتاب های طبقه یکم و دوم است, و از آن جا که نفوذ در واقعیت های زندگانی روزمره از راه نوشته های مذهبی و شرعی دشوارست. تنها با مراجعه به کتاب های طبقه سوم است که ما می توانیم موقعیت و ماهیت محتسب را تشخیص دهیم.
بنا به نوشته های شرعی ـ مذهبی طبقه یکم, اسلام و شریعت آن نه همین در کارها واندیشه های محتسب که در اندیشه و کار حاکم نیز نفوذ داشت. اما تنها به سبب گسترشبعدی مجموعه ادبی مربوط به محتسب و گنجانده شدن محتسب در قلمرو فقیهان نبود که وضع و کار محتسب به گونه ای اساسی دچار تغییر نشد.
[22] هنگامی که فقیهان بر نهاد موجود محتسب چنگ انداختند تنها چهارچوب پنداری خود را بر آن تحمیل کردند تا آن را در اصطلاح مذهبی موجه سازند. البته موجه ساختن حسبه با اصطلاح های اخلاق اسلامی برای آن کمال مطلوبی اصولی ایجاد نکرد. تنها پیوندی که این کتاب ها با زندگی واقعی دارند این است که اینها از آن چه به مثل از کتاب "موارد" (Mawardi) معلوم می شود در اثر نارضایی از وضع موجود حسبه نوشته شده اند. با وجود این
|160|
نسل های بعد ناچار بوده اند که از روی وظیفه شناسی به این نوع شناسی های کمال مطلوب مراجعه کنند تا با شریعت دمساز باشند, زیرا باب اجتهاد "بررسی آزاد ریشه های مذهب" بسته شده بود.
به اصل واجب عینی, واجب کفایی افزوده شد. محتسب به واجب عینی پرداخت و وظیفه دوم "واجب کفایی" به عهده متولی و یا هر مومن صادقی که حفظ مقررات شرع و حسبه را وظیفه خود می دانست. اما ادبیات شرعی ـ مذهبی معترف شد که کارهای متولی ممکن است به سوء استفاده کشد و بنابراین اجرای واجب کفایی در عمل امکان پذیر نیست.
[23]
وجهه محتسبان
در روزگاران پیشین حقوق دانان یا کاتبان از پذیرش شغل های حکومتی مانند قاضی یا محتسب بودن نفرت داشتند و اگر آن کارها را می پذیرفتند گرفتن مواجب را دوست نمی داشتند.
[24] این نظریه به احتمال قوی بعدها عوض شد, پس از سال 950 میلادی منصب هایی مانند قاضی, صاحب الشرطه [رئیس پلیس] و محتسب به ناچار خریده می شد. این کار را حاکم شیعی بویهی امیر معزالدوله معمول ساخت.
[25] در سال 961 میلادی قاضی الشوارب منصب قاضی القضاتی را به مبلغ سالیانه دویست هزار درهم خرید. خود او برای این که بتواند این مبلغ را به امیر بپردازد منصب های صاحب شرطه و محتسب را به ماهیانه بیست هزار درهم فروخت و سودی سرشار از این معامله به دست آورد. این ترکیب شدن منصب های صاحب شرطه و محتسب اغلب در بغداد رخ می داد.
[26] البته فروش این منصب ها موجب نمی شد که کاتبان, حقوق دانان و منشیان از گرفتن این منصب ها بپرهیزند. اینان در عین روحانی بودن ذهن مادی هم داشتند. بنابراین مثلا ما در "بخارا" در زمان سامانیان حتی دانشمدانی را می یابیم که مقام محتسب داشته اند.
[27] بارتلد (Barthold) در این باره می نویسد:
"شاید سلطه قلمرو قضایی محتسب بر خطاکاران در آن روزگار موثر و زیاد نبوده
|161|
است.">
[28] در بغداد هم دانشمندان به مقام محتسب گماشته شده بودند. چنان که "ابراهیم بن بطحا" در سال 921 محتسب بغداد بود, او در سال 931 نیز محتسب بغداد شد, زیرا به وزیر با مدرک های جعلی کمک کرده بود تا مقام خودش را حفظ کند. ابراهیم بطحا به سبب این خدمت خود به وزیر, مواجب ماهیانه ای به مبلغ دویست دینار دریافت می کرد.
[29]
اما چنین می نماید که به طور طبیعی و عادی کسانی محتسب می شدند که شغلی مذهبی نداشتند. نظام الملک صریحا, می نویسد: "مقام محتسب حسب معمول به یکی از اعیان یا خواجه یا ترکی کهنسال داده می شد."
[30] سخن نظام الملک با آن چه ما در باره محتسبان متعدد می دانیم تایید می شود. در این جا من از مسئله ترکیب شدن منصب های صاحب شرطه و محتسب چشم می پوشم. به مثل, شاعر شیعی مذهب "ابن حجاج" که محتسب بغداد بود سراینده رسواترین شعرها هم بود. "ابن اخوه" در کتاب "معالم القربه" "کتابی است از طبقه دوم بالا" خود به استادان اندرز می دهد که شاگردان خردسال خود را از مراجعه به دیوان ابن حجاج منع کنند.
[31] ابن حجاج نه به سبب پای بند نبودن به اخلاق وندانستن شرع بلکه به علت شیعی بودنش از کار بر کنار شد. با توجه به این حقیقت است که "ابن جوزی" در "مرآت الزمان" می گوید: "او به تمامی از وظیفه های خود غفلت نمود. و "ذهبی" از انتصاب او حیرت می کند.
[32] این که در سال 930 فقیهان به انتصاب "ابن یاقوت" صاحب شرطه به مقام محتسب اعتراض نمودند بدان معنا نیست که آنان با گماشتن یک غیر روحانی به این منصب مخالف بودند; هرچند "المونس" به این به امانه که فقط قاضیان و فقیهان حقی بر این منصب دارند یک روحانی را به این مقام گماشت. این کار در واقع بخشی از طرح "المونس" بود که موقعیت خود را در برابر خلیفه استحکام بخشد. این داستان دست کم ماهیت غیر روحانی و غیر مذهبی بودن منصب محتسب را موکد می سازد.
[33]
درباره هرکسی که صاحب منصب حسبه می شده یک چیز روشن است و آن این که:
|162|
آبروی خوبی نداشته است. شاید به این دلیل که محتسب ناچار بود که مبلغ هنگفتی را که برای رسیدن به آن مقام پرداخته بود از مردم بگیرد, چون او برای این کار ملازمان بسیاری را به خدمت می گرفت تا دستورهایش را اجرا کنند. بنا به نوشته مقدسی مردم نیشابور بهمحتسب شهر خود هیچ احترامی نمی گذاشتند. در شوش هم محتسب همین وضع را داشت.
[34] پس شگفت آور نیست اگر ببینیم که نویسندگان کتاب های طبقه یکم مانند الموردی (Almawrdi) حاکمان را تشویق می کنند که "مردانی را که کمال اخلاقی دارند به این شغل بگمارند, زیرا وقتی که حاکمان مردان بی آبرویی را, که هدفی جز کسب سود و گرفتن رشوه ندارند, به این کار می گمارند مقام محتسب در نظر مردم بی اعتبار می شود.">
[35]
ماهیت غیر مذهبی بودن منصب محتسب از وظیفه هایش که چندان با امر به معروف و نهی از منکر ارتباط نداشت, به دست می آید. از کتاب های طبقه سوم روشن است که وظیفه های محتسب در مراحل نخست با نظارت بر بازار سر و کار داشت. نظام الملک اندرز می دهد که "در هر شهر مفتشی باید به کار گمارده شود که وظیفه اش این باشد که مقیاس ها و قیمت ها را بررسی کرده و ببیند که آیا کسب و کارها به شیوه درست انجام می شود." وی به گونه چاره اندیشی می افزاید: "وظیفه او باید مواظبت از این باشد که کالاها درست نگهداری شوند و اصول اخلاقی و مذهبی مراعات شوند.">
[36]این توصیف وظیفه های محتسب به گونه ای فشرده محتویات دستورالعمل های حسبه را خلاصه می کند, در دستورالعمل ها جنبه های غیر بازاری وظیفه حسبه هم از اهمیت حاشیه ای برخوردارند.
با توجه به برخی از این وظیفه های اخلاقی و مذهبی می بینیم که محتسب در زندگانی واقعی چندان ارتباطی با این وظیفه ها نداشت یا این که خود را برای انجام آن وظایف به زحمت نمی انداخت. اطلاعاتی که ما درباره کارهای زشت در آغاز دوران امپراتوری اسلام داریم مانند گدایی, ولگردی, قماربازی, اخته کردن, استفاده
|163|
از مسجدها برای خوردن, خوابیدن, فتوا دادن و برهم زدن نمازهای روزانه نشان می دهد که قانون شکنان در عمل بسیار آزاد بوده اند.
[37] این نکته حتی هنگامی که مردم مسجدها را برای گدایی, بازرگانی و سر وصدا ایجاد کردن در هنگام نماز به کار می گرفتند یا روی هم رفته رفتار بی شرمانه ای داشتند صدق می کرد.">
[38] در شوش روسپی خانه ها, در کنار مسجد بود. در همان حال امیر عضدالدوله بویهی با وضع مالیات بر روسپی خانه ها روسپی گری را "قانونی" کرد.
[39] شاید قمار بازی بیش تر نوعی وقت گذرانی و سرگرمی خصوصی بوده تا سرو صدا و آزار عمومی و به همین دلیل اقدام های موثری برای جلوگیری از آن انجام نمی شد. همین نکته درباره تبهکاری ها و کارهای غیر اخلاقی دیگر مانند بازی های بیرون خانه "کبوتر بازی" نواختن موسیقی که هر دو بی هیچ مانعی ادامه یافت, صدق می کند.
[40] استفاده از حشیش در میانه جامعه اهل دانش عادتی پذیرفته شده بود و هیچ اقدامی علیه آن انجام نمی شد.
[41]
این نمونه ها و نمونه های دیگر نشان می دهد که محتسب که وظیفه امر به معروف راانجام می داد در بسیاری از شهرهای اسلامی مانند قم که بنا به گفته مقدسی "مردم شهر در اجرای وظیفه های مذهبی خود چنان کاهل بودند که مسجدهای آن شهر ویران بودند.">
[42]بدین سان معلوم می شود که در نخستین دوره امپراتوری اسلام گماشته ای با عنوان محتسب وجود داشته که بر طبق دستورهای مذهبی یی که عالمان مذهبی می دادند عمل نمی کرده است. اگر محتسبی به روش های مذهبی عمل می کرده چنان استثنا و خلاف عادت بوده که هرکس از آن به گونه اتفاق نادر سخن می گفته است.
[43]
دوران سلجوقیان
سندهایی نشان می دهد که در دوران سلجوقیان اعضای طبقه مذهبی به منصب حسبهگماشته می شدند و وظیفه اصلی محتسبان امر به معروف بوده است. این سندها ظاهرا با
|164|
آن چه در بالا گفته شد تناقض دارد, اما انسان باید دریابد که این مدرک ها بخشی از انشای بسیار ادبی و مصنوعی در ادبیات بوده است. این مدرک ها نه به وضع موجود که به اصل نظری و کمال مطلوب اشاره دارند. به علاوه, این سندها ناچار بودند آن چه را کهشریعت درباره وظیفه های مختلف دولت بیان داشته به حساب آورند و این امر بدان معنانیست که دستور شرع با وظیفه های واقعی محتسب دمساز بوده است. خواجه نظام الملک, یکی از حاکمان سلجوقی, از جمله به این نکته اشاره کرده است که وظیفه محتسب پیوسته به یکی از اعیان یا خواجگان و یا یکی از ترکان کهن سال داده می شد.
[44] اما حتی ادبیات انشایی هم آگاهی های متناقضی به دست می دهد. در حالی که مدرک های مربوط به انتصاب محتسبان به چهار نوع وظیفه: نظارت بر بازار, نظارت بر اجرای مراسم و تعهدهای مذهبی, رعایت آداب رفتار در ملا عام و انجام کارهای تبعیض آمیز نسبت به نامسلمانان
[45] اشاره دارد. سند انتصاب یک قاض القضات که در عین حال به مقام محتسب هم بر گماشته شده بود برای ما داستان دیگری را روایت می کند, زیرا در این سند تنها ذکر شده که کسی که به مقام محتسب برگماشته شده ناچار است که علیه خیانت ها دست به کار شود و مقیاس ها, اوزان و قیمت ها را بررسی کند. درباره وظیفه های دیگری که در سندهای دیگر مربوط به محتسب آمده هیچ سخنی گفته نشده است.
[46] وظیفه هایی که بیش تر در حرف با محتسب همراه بوده توسط مقام های دیگری اجرا می شده است. اما حتی در همان زمان هم آدم های مذهبی به مقام محتسب گماشته می شده اند. این به ضرورت, بدان معنا نیست که اجرای وظیفه های محتسب به قصد تحقق امر به معروف بوده است. سرانجام, انسان در این جا ناچار باید میان اهمیت مقام قضایی و کسانی که به راستی آن کار را انجام می داده اند تمایزی قایل شود, هرچند هر دو را محتسب می دانسته اند.
|165|
دوران های ایلخانی و تیموری
دوران ایلخانان و تیموریان چهره محتسب را متفاوت با دوران های پیش ترسیم نمی کند. در حوالی سال 1340 نخجوانی می نویسد: "کیفیت کالاها سخت رو به افول نهاد وقیمت ها به گونه ای مصنوع افزایش یافته است در حالی که محتسبان قیمت ها را کنترلنمی کردند و در واقع از نانوایان, قصابان و دیگر پیشه کاران رشوه می گرفتند." بنابراین نخجوانی اغلب خواستار یک نظام کنترل قیمت و نیز بهبود کیفیت کالاها, اوزان و مقیاس هاست. وی سپس استدلال می کند "که باید محتسبان دارای روحیه مردمی و معتمد به کار گمارده شوند.">
[47] این حقیقت که چهل سال پیش از زمان نگارش کتاب نخجوانی, غازان خان به محتسبان دستور حاضرباش داده بود تا به دستور وی اوزان و مقیاس ها در ایران یک سان شوند, این دستورها ثابت شد که زیاد موثر نبوده اند.
[48]
از ادبیات موجود روشن می شود که محتسبان با وظیفه های امر به معروف ارتباطی نداشته اند, اما به کار سنتی نظارت بر بازارشان سرگرم بوده اند. آنان در اجرای وظیفه هایشان بسیار سهل انگار و مسامحه کار بوده و از مقام هایشان به نفع خود استفاده می کرده اند.
[49] بنابراین در برخی از نسخه های موجود کتاب نخجوانی این نکته افزوده شده است که "محتسبان می بایست تنها به کار امر به معروف بپردازند و تنها فقیهان می بایست به این کار گماشته شوند.">
[50] همین حقیقت یا عرضه این پیشنهاد نشان می دهد که هیچ یک از این دو در زندگی روزمره معمول نبوده است.
گاه محتسبان به منع کارهایی که خلاف شرع اسلام بود می پرداختند. اما این کارهاچنان استثنایی بود که ثبت و نوشته شده است. در شیراز حاکم سخت گیر آن جا "مبارز الدین", نوشیدن شراب و موسیقی را نزدیک سال 1353م. قدغن ساخت. از آن جا که پسر خودش از این سخت گیری به شکایت پرداخت به خودی خود گویای این حقیقت است. این پسر که حامی و ممدوح حافظ بود پس از مرگ پدر وضع را به
|166|
حالت پیشین بازگرداند.
[51]
با این که بر طبق ادبیات انشایی دوران تیموریان محتسب ماموری مذهبی بوده که وظیفه امر به معروف داشته, سندی در دست نیست که وضع با آن چه که در بالا گفته شد متفاوت بوده باشد. همین نتیجه از اختلاف میان ادبیات انشایی و واقعیت موجود در دورانسلجوقیان نیز گرفته می شود.
[52]
دوران صفویان
در دوران صفویان موقعیت محتسب با دوران های قبل, تفاوت اساسی نکرد. انسان ممکناست نوعی سلسله مراتبی شدن را در آن تشخیص دهد, زیرا که مقام "محتسب الممالک" یا "رئیس محتسبان" پدید آمد. با وجود این در زمان شاه تهماسب یکم, میرسید علی خطیب دربار پادشاهی این وظیفه را به عهده داشت. یعنی این وظیفه محتسب یکی از منصب های مذهبی نبود.
[53] منصب محتسب هم چنان که در عمل دیده می شد جنبه دنیوی و ماهیت عملی صرف داشت. محتسبان به ندرت از بزرگان مذهبی بودند. در حالی که ماهیت ادعایی مذهبی بودنش با اجرای وظیفه های سنتی آن لو می رفت. این وظیفه ها هرگز با وظیفه های مربوط به شرع اسلام هیچ ربطی نداشت هرچند در گواهی نامه ای از منصب محتسب به تاریخ 1662 در تبریز از وظیفه هایی مانند نظارت بر اخلاق عمومی از جمله جلوگیری از باده گساری, قمار بازی و دیگر تخلف های شرعی, گردآوری خمس و زکات و توزیع درآمدهای این گونه مالیات ها در میان مستحقان و حفظ مسجدها, مدرسه ها و موقوفه های خیرخواهانه سخن رفته
[54] کمترین مدرکی در این که محتسبی این وظیفه ها را انجام داده در دست نیست.
تا آن جا که ماخذهای ایرانی و اروپایی بیان می دارند محتسب مفتش بازار
[55] بوده یا بنا به گفته "شاردن", محتسبان (Juge De Police) بوده اند.
[56] بدین سان محتسب دراصفهان کارش نظارت بر بازارها, صنف ها وثابت کردن قیمت ها در روزهای شنبه بود.
|167|
محتسب اوزان, مقیاس ها و قیمت ها را هم زیر نظر داشت و کسانی را که برخلاف قانونعمل می کردند فلک یا جریمه می کرد. البته محتسب نایبانی داشت که همه این کارها راانجام می دادند, زیرا که از مقام درباری مهمی مانند "محتسب الممالک" به دشواری انتظار می رفت که این کار را شخصا انجام دهد.
[57]
محتسب در دوران صفوی به همان اندازه اخلاف خود در دوران های پیش تر شخصیتی غیر مردمی بود. از پیشه کاران شیرینی و رشوه می گرفت و اجازه می داد که قیمت ها را به میل خود بالا ببرند, به راستی "هیچ کس چشم خیر و سودی از محتسب نداشت.">
[58]
افشاریان و زندیان
پس از دوران صفویان در زمان حکومت نادرشاه و جانشینانش و پس از آن در زمان زندیان اهمیت وظیفه محتسب کاهش یافت. شاید این امر به سبب بی قانونی و اغلب هرج ومرجی بود که در بخش اعظم این دوران ها بر ایران حکمفرما بود. قانون و نظم رختبربسته بود و به کار گرفتن کسی برای بررسی قیمت ها, اوزان و مقیاس ها در زمانی کهخوراک اغلب کمیاب بود و آدمی زاد در واقع با بازاری مواجه بود که چیزهای ساختمانی را می فروخت, بیهوده بود. با وجود این در "رستم التواریخ" آمده است: "منسوخ شدنمنصب احتساب در اصفهان به دست عبدالله خان ضربت بزرگی به نظم معمول کارها واردساخت.">
[59]
از این رو نویسنده احیای دوباره این منصب را از سوی کریم خان زند که می کوشیدکارها را دوباره به روال معمول باز گرداند می ستاید. از آن پس منصب محتسب همراه باشش منصب دیگر از ارکان دولت شمرده شدند.
[60]
|168|
دوران قاجاریان
در آغاز دوران قاجاریان به نظر می رسد که هنوز منصب محتسب از ضربه ای که در سده هجدهم دیده بود رنج می دید. اهمیت این منصب کاستی گرفته بود و به نظر می رسید که محتسب برای اجرای وظیفه هایش "نظارت بر قیمت ها, اوزان و مقیاس ها" دست کم درشیراز زیر دست داروغه شده بود.
[61] همه نویسندگانی که از محتسب سخن گفته اند یادآورشده اند که محتسبان که در ازای رشوه گرفتن از پیشه کاران به آنان اجازه می دادند تا قیمت ها را به میل خودشان بالا ببرند. معین کردن قیمت خوراک ها که یکی از وظیفه های محتسب بود نیز گویا در حوالی پایان سده نوزدهم متروک شده بود.
[62]
نزدیک سال 1852م. بینین گ (Binning) مشاهده کرد که منصب محتسب در شیراز منسوخ شده است.
[63]
اما "فسایی" از محتسبی در سال 1298 ق / 1880 م
[64] یاد می کند. در اصفهان منصب محتسب تا سال 1294 ق / 1877 م
[65] منسوخ شده بود. در حالی که در دیگر شهرها گویا هنوز به کار خود ادامه می داد. در سال 1266 ق / 1853 م. از یک احتساب آقاسی در تهران
[66] سخن می رود که از جمله وظیفه هایش یکی صدور فهرست قیمت های مواد خوراکی و کالاهای دیگر بوده است. در سال 1306 ق / 1889 م. از یک احتساب باشی در تبریز
[67] سخن می رود, هر چند معلوم نیست که آیا وظیفه هایش اجرا می شده است یا نه. ویلز (Wills) که در سال 1886م. سرگرم نگارش است می نویسد: "در این جا محتسبان یا مفتشان بازار, مقیاس ها و ترازوهای تقلبی را می شکنند و "به نفع خودشان" آذوقه های فاسد یا تقلبی را ضبط می کنند. یا رشوه می گیرند و از این کارها دست بر نمی دارند. بدین سان متخلفان به راستی جریمه می شوند.">
[68] قدسی هم می نویسد: "محتسبان هنوز در پایان سده نوزدهم سرگرم کارند.">
[69]
هرچند تعیین این نکته که آیا منصب محتسب در همه شهرهای ایران منسوخ شده بوده
|169|
بسیار دشوارست شکی نیست که در تهران این منصب به هستی خود ادامه می داد و به ادارهاحتساب معروف بود در حالی که از وظیفه های پلیسی و قضایی خود خلع شده به گونهاداره تنظیف شهر در آمده بود. رئیس این اداره را در سال 1853م. "احتساب آقاسی" وپس از آن "احتساب الملک" می نامیدند. این اداره دو شعبه داشت: یکی شعبه احتساب یااداره انتقال خاکروبه و آشغال و اداره تنظیف یا اداره پاکیزه سازی شهر. هر شعبه, شماری مقام رسمی "نایبان" خدمه و جاروکش در اختیار داشت. شعبه تنظیف نیز سقایانی داشت که می بایست خیابان ها را آب پاشی کنند و حدود صد الاغ برای بردن زباله های کاخ های پادشاهی و اداره های حکومتی به بیرون تهران داشت. اما زباله های خانه های مردم را با هزینه ای که از آن ها می گرفتند به بیرون تهران می بردند. نیمی از اداره تنظیف نیز مسئول روشن کردن فانوس های کوچه های تهران بود.
[70]
بنا به گفته لمبتن (Lambton) اداره احتساب در قلمرو قضایی اداره پلیس نبود.
[71] احتساب هم چنان به گونه اداره ای جداگانه به کار خود ادامه داد و هر ساله به مزایده بیش تری به فروش گذاشته می شد. بنابراین گاه اتفاق می افتاد که رئیس پلیس, مسئول احتساب هم باشد. ولی ما مهندس باشی "مهندس پادشاهی" کلانتر تهران, وزیر اطلاعات و دیگران را هم در مقام مسول احتساب مى بینیم
[72]هنوز در سال 1913م.
[73] هم به وجود اداره احتساب اشاره مى شود. احتساب (اما نه اداره انتقال زباله ها" در سال 1926م. ملغا شد; یعنی همان سال که همراه با بسیاری ازمالیات های سنتی دیگر مالیات احتسابیه هم ملغا گشت.
[74] این ملغا شدن به معنای پایانقطعی در کار محتسب در ایران بود.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
|170|
[1] 1. ترجمه آلمانی مقاله در کتاب (انقلاب در ایران و افغانستان) به کوشش:K. Greussing und J-H. Grevemeyer (Frankturt: Syndikat, 1980)ص139 _ 122 چاپ شده است.
[2] دانشنامه اسلام(دوم) مقاله حسبه.
[3] بنیامین ر . فاستر، (آگوراناموس و محتسب)، مجله تاریخ اقتصادی و اجتماعی خاور زمین، ج13 (1970) ص128.
[4] همان، ص134.
[5] همان، ص139.
[6] تاریخ ایران، کمبریج، ج4، دوران هجوم تازیان تا زمان سلجوقیان (کمبریج 1975) ص325
[7] فاستر، ص143.
[8] همان.
[9] همان.
[10] Daniel sperber(در باره منصب آگوراناموس در فلسطین رومیZeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft)،ٍِِ ج127 (1977) ص238، پانوشت 45.
[11] فاستر، ص144.
[12] Andre Maricq "Classica et orientalia res Gestae Divi saporis" Syria35(1953)pp. 330-31.
[13] Jacab Neusner (تاریخ یهود در بابل: در آغاز دوران ساسانیان (لیدن 1966) ص113 _ 112 برخی از سنگ نبشته های آرامی اسکوکا (Asoka) یکی از وظیفه هایی را که استرابو (strabo) در باره اگورانوموی (agoranomoi) در باره دوران Maurya در ذهن داشته یادآوری می کند. در این جا وضع افغانستان که بخشی از امپراتوری ایرانیان را تشکیل می داد نمونه دیگری از حضور اگورانومیا را در ایران ارائه می دهد.V.A.Livshitz and L.sh. shifman, K tolkovaniyu novikh arameishikh nadpicei AshokI, vestnik Krevnei Istorii vol 2(1977)p.19.
|171|
[14] Maricq ، ص313 _ 312.
[15] M.J.Cantineau. in ventaire des inscriptions de palmyr.سوم، ص29.
[16] اسپربر، ص238، پانوشت49
[17] H.Gelzer. leontios von Neapalis leben des heiligen johannes des Barmherzigen (leipzig 1893) p.34 (Greek text). E. Dawes and N.H.Baynes. three Byzantine saints (oxford, 1948).ص227، 210، 225 (ترجمه انگلیسی).
[18] . Pedro chalmeta, le hisbah en Ifriqiya et al Andalus: etude comparatice, Extrait de cahiers de Tunesie.ج28(1970)، ص105 _ 87 نیز نک : پانوشت3.
[19] اسپربر، ص231، پانوشت 16.
[20] همان، ص238، پانوشت 45.
[21] R.B.Serjeant (دستور عملی زیدی از حسبه در سده سوم).Rivista Dehli studi oriental.ج28(1953)، ص34 _ 5.
[22] Chalmeta، ص105 _ 104 نیز نک :پانوشت 3.
[23] E.Tyan, Histoire de I'organisation judiciare en pays d'islam.2ج، (بیروت) ج2، ص41 _439.
[24] . مفیض الله کبیر (اداره دادگستری دردوران آل بویه فرهنگ اسلامی، ج34 (1960)، ص16.
[25] M.canard, Bagdad au Ive siecle de I'Hegire (Arabica, 1960)P.268.
[26] H. Busse, chalif und Grosskonig (Beirut, 1976) P.266.
[27] سمعانی، کتبا الانساب، سلسله کتاب یادبود گیب، ج20 (لندن 1912) ص511. ذیل (محتسب).
|172|
[28] W.Barthold، ترکستان تا ایلغار مغول چاپ C.E.Bosworth در سلسله کتاب های یادبود گیب، ج5 (1968) ، ص231.
[29] D sourdel. Ie vizirate d'Abbaside 749 a 936.2ج(دمشق 1960)، ج2، ص459 H.F.Amedroz.(قلمرو قضایی حسبه در احکام سلطانیه ماوردی Mawardi روزنامه انجمن سلطنتی آسیایی. (1916) ، ص291.
[30] . نظام الملک ، سیاستنامه ، ترجمه H.Drake(لندن 1960) ص47.
[31] C.E.Bosworth, The Mediaeval islamic underworid.(لندن، 1976) ص65.
[32] . باسه Busse ص432، آمدرزAmedroz ص202.
[33] . A.Mez, Die Renaissance des Islams.چاپ دوباره 19680، ص394.
[34] مقدسی ، کتاب مسالک و ممالک ، چاپ م . ج . دگویه (لیدن 1906)، ص315، 407.
[35] آمدرز، ص101، بی آبرویی محتسب به مثل در داستان های هزار و یک شب که در امپراتوری اسلامی در همان زمان روایت می شد پژواک یافته است.O.Rescher "Studien uber den inhalt von 1001 nacht.دانشنامه اسلام، ج9 (1919)، ص73 _ 72.
[36] Darke، ص47 _ 46.
[37] Bosworth، ص16.
[38] همان، ص86، Mez، ص321.
[39] مقدسی، ص407.
[40] Canard، ص286؛ Bosworth، ص65.
[41] F.Rosenthal, The Herb Hashish Versus Medieval Moslim Society(لیدن 1971)
|173|
[42] مقدسی، ص395.
[43] Chalmeta، ص88 از برای دیدن چنان نمونه ای نک : Darke، ص47.
[44] همان، ص46.
[45] H.Horst, Die staatsverwaltung der Grossel Jugen und Horazmshahs (1231 _ 1038)(wiesbaden1964)صص97، 62 _ 161.
[46] همان، ص150.
[47] محمد بن هندوشاه نخجوانی، دستور الکاتب فی تعیین المراتب ، به کوشش عبدالکریم علی اوغلو علیزاده، 2 ج (مسکو 1972) جIA ، ص311(پانوشت 1)379 (پانوشت19) ، ج2، ص225، دیباچه، ص64.
[48] رشید الدین ، تاریخ غازان خان، به کوشش K.Jahn در سلسله کتاب های یادبود گیب (1940) ، ص228.
[49] نخجوانی، IA ، ص316 (پانوشت11) ، 373(پانوشت 19)، جIB، ص29.
[50] ای . جی . براون، تاریخ ادبیات ایران، ج (کمبریج، 1964) ، ج3، ص164، 277.
[51] همان.
[52] H.R.Roemer, staatsschreiben der Timuridenzeit.(ویسبادن19) ص57 _ 53، 52 _ 150.
[53] اسکندربیک، عالم آرای عباسی، چاپ ایرج افشار، 2ج، (تهران 1350/1971) ج1، ص150.
[54] ا. ک . س . لمبتن، جامعه اسلامی در ایران (لندن، 1954)، ص13.
[55] E.Kaemp fer, Am Hofe des Persischen Grosskonigs, trans. W.Hinz.(برلین 1940) ص86، 124، 125، 131، تذکرة الملوک ، ترجمه و . مینورسکی (لندن، 1943)، ص78، 149 در این کتاب دستور عمل حکومتی ایران محتسب در شمار منصب های مذهبی نیامده با وجود این کتاب های کمتر دنیوی بر اهمیت حسبه به عنوان یک منصب مذهبی تأکید دارند. نک :پانوشت 3(ص490).
[56] ج. شاردن Voyages en Perse به کوشش L.Langles ، 10 ج (پاریس، 1811)، ج6، ص79.
|174|
[57] همان، ص79، 80، 120، 130 نیز نک: پانوشت 56.
[58] شاردن، ج6، ص131.
[59] محمد هاشم آصف، رستم التواریخ ، چاپ محمدی مشیری (تهران، 1348/ 1969) ص210.
[60] همان، ص308 _ 307.
[61] اسکات و ارنیک، سفری از راه شیراز...(لندن، 1807)، ص69 _68 (این سفرنامه به همین قلم به فارسی برگردانده شده نزد انتشارات توس در انتظار چاپ است.)
[62] J.M.Tancoigene داستان سفر به ایران (لندن، 1820) ، ص40 _ 239 و . م . فلور، پلیس بازار در زمان قاجار، در مجموعه جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران (چاپ انتشارات توس، تهران).
[63] R.M.B.Binning ، گزارش دو سال نو در ایران، 2ج (لندن، 1857) ، ج1، ص337.
[64] حاج میرزا حسن حسینی فسایی، تاریخ فارسنامه ناصری (تهران، 1312/1896) ج2، ص97، ج3، ص343.
[65] میرزا حسنخان، جغرافیای اصفهان، به کوشش م . ستوده (تهران، 1342/1963)، ص80.
[66] میرزا محمد حسنخان صنیع الدوله، مرآت البلدان، 4ج (تهران، 1295/ 1878)، ج2، ص250؛ نیز نک:پانوشت3(ص491).
[67] همان، المآثر و الآثار (تهران، 1306/1889)، پیوست ص54.
[68] C.J.Wills، ایران چنان که هست (لندن، 1886)، ص41.
[69] حسن اعظم قدسی، کتاب خاطرات من ، 2ج (تهران، 1342/1963)، ج1، ص29، 35.
[70] نک:فلور، پلیس بازار در دوره قاجار، در مجموعه جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران (چاپ انتشارات توس، تهران) ، به خامه همین مترجم.
[71] همان.
[72] همان.
[73] G.Demorgny, Essai sur I'administration de Ia perse.(پاریس ، 1913)، ص51.
[74] فلور، ص229.
وجهه محتسبان
دوران سلجوقیان
دوران های ایلخانی و تیموری
دوران صفویان
افشاریان و زندیان
دوران قاجاریان
--------------------------------------------------------------------------------
پیش از توضیح تاریخی وظیفه محتسب دو مسئله مطرح می شود: یکی این که آیا رابطهمستقیمی میان مقام های پیش از اسلام مانند اگوراناموس (Agoranamos) روم خاوری و محتسب مسلمانان وجود دارد? دومین مسئله این است که آیا منصب محتسب از نظر جامعه شناختی منصبی مذهبی و مسئولیت اصلی اش امر به معروف بوده است?
پاسخ مقدماتی اولین مسئله مثبت و دومی منفی است. ما اکنون بر سر مسئله نخستین باز می گردیم که آیا محتسب جانشین مقام روم خاوری با وظیفه ای همانند بود? خوش بختانه به تازگی این مسئله را در مقاله ای به نام "حسبه" در دانش نامه اسلام نوشته اند. و تلبی (Talbi) کاهن (Cahen) نویسندگان مقاله برآنند که اکنون همگی هم داستانند که وظیفه محتسب در کشورهای اسلامی جانشین مستقیم اگوراناموس [2] |152| روم خاوری است. فاستر (Foster) در مقاله ای جذاب این باور را رد می کند, وی می نویسد: واژه یونانی "اگوراناموس" تاریخی دراز دارد و در روزگاران مختلف به یک معنا و در عین حال به معنای چیزهای مختلفی بوده است.
[3] در زمان یونانیان این واژه به معنای ناظر و در زمان رومیان در ناحیه های یونانی زبان همین واژه از برای مفتش بازار و شهردار (Aedile) که مقام عمومی بسیار مهمی در شهر بوده است به کار می رفته است. با وجود این, اگوناراموس به عنوان مفتش بازار هم چنان به زندگی خود دست کم تا دوران "ژوستی نین" در بیزانس ادامه داد. در برخی از بخش های امپراتوری روم خاوری منصب تفتیش بازار هنوز در سده ششم "اگورانومیا" (Agoranomia) نامیده می شد. [4]
فاستر ادامه می دهد: اما به نظر می رسد که در خاورمیانه واژه اگوراناموس به معنایمفتش بازار نبوده است. در مصر به نوعی دفتر اسناد رسمی اطلاق می شده و حال آن کهتفتیش بازار به وسیله مقامی که Logistes نامیده می شد انجام می گرفت. با وجود این, فاستر می پذیرد که بنا به احتمال در برخی از ناحیه های مصر, اگوراناموس به معنای مفتش بازار هم بوده اما در اسناد پاپیری (Papyri) باقی مانده از تنها چند محل, این واژه به این معنا به کار نرفته است. در ناحیه های ساحلی و شمالی سوریه و نیز در فلسطین نظارت بر بازار به عهده مقامی بوده است معروف به "اگوراناموس". اما در خاک اصلی سوریه و در پالمیرا (Palmira) این واژه به معنای شهردار (Aedile) یا (Eparx) بوده است. فاستر اشاره می کند که پس از 400 میلادی در نوشته ها دیگر از واژه اگوراناموس خبری نیست, هر چند در تلمود (Talmud) پس از آن تاریخ آمده است.
تا زمان غلبه تازیان در روم خاوری هنوز مفتش بازار در شهرها وجود دارد, اما معلومنیست که عنوانش چه بوده است. هرچند فاستر چند پیشنهاد عرضه می کند که در میان آن ها واژه (Logistes) هم هست.
فاستر نتیجه می گیرد که:... به نظر می رسد که در سوریه وظیفه هایی که ما از آن
|153|
ماموری به نام "اگوراناموس" دانستیم درست بیش از غلبه تازیان به عهده کسی دیگر بوده است. ما نمی دانیم که در مصر در زمان غلبه تازیان چه کسی مسئول نظارت بر بازار بوده است, اما به دشواری ممکن است که "اگوراناموس" بوده باشد. فاستر به بحث خود با این بیان پایان می دهد که "به نظر می رسد که میان گماشته ای به نام "اگوراناموس" و محتسب مسلمانان هرگونه ارتباطی ناممکن است.">
[5]
مدرک مشروحی که فاستر اقامه می کند موجب می شود نظر پیشین کاهن (Cahen)درباره ارتباط ادعا شده میان اگوارناموس و محتسب تغییر یابد, او در سال 1970 نوشت: "اصل محتسب روشن نیست او از لحاظ وظیفه کار مقام های رسمی یی مانند اگوراناموس را ادامه داد.">
[6] با وجود این گنجینه آگاهی که از سوی فاستر عرضه شده من از استدلال های او قانع نشده ام به دلیل هایی که توضیح خواهم داد:
1ـ فاستر مشاهده می کند که همانندی های مهم بسیار میان گسترش "اگورانامیا" و "حسبه" وجود دارد و فکر می کند که روشن کردن یکی با فهم دیگری نابخردانه نیست به خصوص که به نظر می رسد گستردگی تنوع معنی های "حسبه" به اندازه "اگورانامیا" بوده است, بنابراین نتیجه می گیرد که: "شاید گفتن این که حسبه از "اگورانامیا" مشتق شده درست نباشد.">
[7] بنابراین به نظر می رسد که در به تمامی قانع نشدن از استدلال های فاستر من تنها نیستم.
2ـ فاستر در توصیف وظیفه حسبه بیش تر بر آثاری نظری که محتسب چگونه باید باشد سخن می گویند, اما در واقع بر این امر که چگونه است تکیه می کند. از آن جا که از اینمسئله خاص با ارتباطی که با ماهیت ادعای منصب محتسب دارد در زیر سخن می رود ترجیح می دهم که خواننده را به این بحث ارجاع دهم.
3ـ فاستر بر اهمیت این حقیقت تاکید دارد که در دوران های رومیان و اسلامیان همینوظیفه ها و تمایل به آن ها وجود داشته است. او نه فقط می پذیرد که همانندیی میان"اگورانامیا" و "حسبه" هست بلکه می گوید که این منصب ها "با وظیفه های بسیار همانندی سر و کار دارند.">
[8]
|154|
4ـ اما از برای رفع هر نوع تصور درباره مشتق بودن آن فاستر هم چنین اشاره می کندکه هرچند اگورانامیا و حسبه وظیفه های مشترک بسیاری داشته اند اما "پایه های قدرت و نقش های آن ها در نظام های اداری مختلف, حتی در یک تمدن واحد بسیار متفاوت بودهاست.">
[9] این اشاره خوب و به جا شده است اما در معرض بحث نیست. نخست این که نظریه دولت مسلمانان با نظریه دولت روم خاوری "بیزانس" متفاوت است, زیرا اولی براساس قرآن و سنت و دومی براساس انجیل است. این دو ماخذ متفاوت از برای مشروع دانستن اولیای امور و قدرت الزام در طرح وظیفه های منصب های عمومی نفوذ داشته اند. دوم این که وجود همزمان اگوراناموس "به معنای شهردار" و اگوراناموس "به معنای مفتش بازار" در یک نظام اداری به آن معنا نیست که هرگز پیوندی میان این دو مقام نبوده است. به عکس مسئولیت ها و نفوذهای شهردار (Aedile) و ناظر بازار ممکن است که بسیار متفاوت بوده, اما این دو یک وجه اشتراک, یعنی سرپرستی بازار, را داشته اند, هرچند با سطح های مختلف قدرت و شیوه های گوناگون. سوم این که در دولت های پیش از دوران صنعتی شدن همانند دولت روم خاوری و دولت های اسلامی این منصب نبود که دارنده را "می ساخت" بلکه شخصیت دارنده منصب بود که توجیه کننده اهمیت منصب و شماره وظیفه هایی بود که آن منصب در طی زمان به دست می آورد. همین پدیده را می توان در دولت های صنعتی جدید دید اما در دولت های ماقبل صنعتی تعریف موضوع های صلاحیت و مانند آن از تعریفی مشابه که از این موضوع ها در دولت های مدرن می شد از وضوح و روشنی کم تری برخوردار بود. با وجود این پیش از این که تفاوت مطلق باشد تفاوت درجه است. چهارم این که اگر مقام های رسمی دیگر جز اگوراناموس نیز به وظیفه هایی که به طور طبیعی با اگوراناموس همراه بوده توجه داشته اند بدان معنا نیست که وظیفه های اگوراناموس دیگر وجود نداشته است. چنان که در زیر خواهیم دید وظیفه های متعدد محتسب را در ایران مقام های دیگر غصب کردند اما این به معنای پایان وظیفه محتسب نبود. از جمله به همین دلیل بود که اسپربر (Sperber) هم به
|155|
تمامی از استدلال های فاستر قانع نشد.
[10]
5ـ بازپسین دلیل من درباره مشکوک بودن استدلال های فاستر این عقیده اوست که:"اگورانامیا نامی بود نه وظیفه ای و اهمیت نداشت که او "ناظر بازار" چه نامی داشت.">
[11] این ما را به نکته سوم باز می گرداند, زیرا بنا به نظر فاستر نکته مهم این است که وظیفه های مشابه ای از لحاظ ساختاری وجود داشت که هم در کشورهای پیش و هم پس از اسلام خاورمیانه انجام می شد. از آن جا که در این کشورهای گوناگون در زمان ها و تمدن های مختلف ناظر بازار را با ترجمه عاریه ای از (Agoranomos) مخاطب قرار می دادند به نظر فاستر معنادار نمی نماید. در واقع او حتی شک دارد که اصطلاح کهن مسلمانان "صاحب السوق" ترجمه ای عاریه ای از (Agoranomos) باشد. اما من بر آنم که ضریب استحکام این عنوان مهم است, چنان که در زیر می کوشم تا آن را نشان دهم.
برای ناظر بازار در تمدن ها و کشورهای گوناگون خاورمیانه اصطلاح های بسیار معمول بود.
در مرحله نخست ما واژه یونانی "اگوراناموس" را داریم که معنای لفظی آن ناظربازارست. بعدها ـ هم چنان که دیدیم ـ این واژه معنای شهردار (Aedile) یا (Eparx) همیافته است. اما دیدن این جالب است که در متن های چند زبانه هنگامی که متن یونانی واژه (Agoranomos) "یا برخی از اشتقاق های این اصطلاح" را به کار می برد زبان های دیگر ترجمه لفظی این اصطلاح را می آورند.
این ما را به دومین عنوان راهنمون می شود. در کعبه زرتشت که کتیبه ای سه زبانیدارد از یک مقام دربار ساسانی که در یونانی همانند (Agoranomou) یا ناظر بازار خوانده می شد نام برده می شود.
[12] در متن پارتی واژه وسروپتی (w'srpty) و در متن پارسی میانه واژه وسلپت (w'c'lpt) یا وازاربد (vazarbad) بازاربد (bazarbad) یعنی ناظر بازار به کار می رود یا این که این اصطلاح "وازاربد" در جای دیگری ذکر نشده است, می دانیم که ناظر بازار در ایران پارتی و ساسانی وجود داشته است. می دانیم که این مقام
|156|
رسمی که او را (Agoranomos) می خواندند در بابل, سلوکیه و دورا (Dura) وجود داشت. بر سنگ نبشته یک وزنه برنزی پارتی نام اگوراناموس که مربوط به سلوکیه است آمده این مقام در آن جا به ظاهر مسئول نظارت بر اوزان و مقیاس ها بوده است. در دورا(Dura) این منصب را مقام های دون پایه تری داشتند. در حالی که در قلمرو ساسانیان و بابلیان اگوراناموس اوزان و مقیاس ها را بررسی می کرد.
از آن چه گفته شد روشن می شود که در ایران پیش از اسلام هر دو جنبه وظیفهاگوراناموس یعنی شهردار بودن و ناظر ساده بازار بودن وجود داشته است.
[13]
در سنگ نبشته کعبه زردشت نکته ای ما را به مطلب سوم راهنمون می شود, زیرا که در میان مقام های مهم رومی اسیر شده از یک (Eparx) نام برده می شود. بدبختانه اصطلاح پارسی میانه آن ناخواندنی شده اما اصطلاح متن آرامی آن (Rbysyp) یا راوشوک(Ravshuk) به معنای ناظر بازارست.
[14]نکته جالب درباره این اصطلاح (Rbysyp) این است که دوبار در یک سنگ نبشته دو زبانی پالمیری (Polmyra) در سال 242 میلادی به کار رفته است. در زبان پالمیری اصطلاح (Rbysyp) به (Agoranomosanta) ترجمه شده است.
[15]
در فلسطین رومی اصطلاح های چندی به کار می رفت که بر مفتش بازار دلالت داشت. به جز اصطلاح اگوراناموس اصطلاح هایی مانند (Logistes) و ترجمه عاریه عبری آن (Hashban) به کار می رفت. سرانجام اصطلاح مشابه بعل هشوک (Hashban baal) یا رئیس بازار به کار می رفت.
با توجه به این اصطلاح های گونه گون اسپربر (Sperber) یادداشت های روشن گرانه ای می نویسد, وی می پذیرد که در زمان های گوناگون و در ماخذهای مختلف به این مقام "ناظربازار" عنوان های مختلفی داده شده است. اگورانامس "در املاهای گونه گون آن" کهن ترین و اصلی ترین این اصطلاح هاست. "بعل هشوک" اشتقاقی است و به نظر می رسد که به نسبت متاخر باشد با این که با اصطلاح پالمیری سده سوم راوشوک (Rav Shuk) همانند است.
|157|
اصطلاح (Logistes) به این معنا شاید در سده چهارم در فلسطین به کار می رفته است. اصطلاح هشبان (Hashban) البته متاخر است و ترجمه ای است عاریه ای از واژه
[16].(Lagistes) ما در سطرهای آینده به این موضوع باز می گردیم.
فاستر نیز بر این باورست که ما نمی دانیم ناظر بازار را در شهرهای روم خاوری خاورمیانه پیش از غلبه تازیان با چه عنوانی می نامیده اند. به جز واژه(Logistes) اصطلاح محتمل دیگر "ناظر بازار" (Epano Tes Agores) یا "ناظر دکان داران" (Epano Tes Kapelon) است.این مقام مصری در سال 610 میلادی یا حوالی آن در اسکندریه سرگرم کار بود و همان وظیفه های محتسب اسلامیان یا اگوراناموس رومیان خاوری را انجام می داد. او هم چنین بر بازار, معامله های بازرگانی, مقیاس ها و وزن ها, کیفیت فرآورده ها و خدمات نظارت کرده, مالیات ها را از بازرگانان می گرفت و متخلفان از قانون را پادامراه می داد.
[17] پس نه شگفت اگر در آغاز کار اسلامیان ما کسی را مسئول نظارت بر بازار می بینیم که عنوان های متنوع صاحب السوق یا والی السوق, امیرالسوق یا عنوان کهن تر عامل السوق را دارد.
[18]
فاستر بی گمان می بایست بگوید که شباهت و ضریب استحکام این اصطلاح تنها این نکته را ثابت می کند که تمدن های گوناگون در زمان های مختلف مقامی رسمی داشته اند که بر بازار نظارت و سرپرستی می کرده و لازم نیست که نام او از نام دیگری برگرفته شده باشد. این توضیح بخردانه می نماید, اما فاستر چگونه توضیح می دهد; مثلا آیایهودیان بابل به سرپرست بازارشان اگوناراموس می گفته اند? از برای آن ها هم چنان که ما دیده ایم امکان های دیگری بوده است. آن ها می توانسته اند او را "بعل هشوک" "هشبان" یا "راوشوک" بنامند, اما او را "اگوراناموس" می نامیدند اگر اصطلاح (Agoranomos) تنها عنوانی بوده نه وظیفه ای چرا یهودیان آن را به کار می بردند. به نظر من کاربرد بین المللی اصطلاح اگوراناموس بدین معنا است که مردم می دانسته اند که اگوراناموس
|158|
همان بعل هوشک, راوشوک, وازاربد یا صاحب السوق است. آن چه مرا به امکان این تجزیه و تحلیل متقاعد می سازد کاربرد اصطلاح محتسب در دوران های متاخر اسلامی است. کاهن (Cahen) و تلبی (Talbi) ملاحظه می کنند که متنی که به روشنی دلیل گزینش این اصطلاح را ـ که به مفهوم "محاسبه" است ـ ذکر کند وجودندارد.
[19]
اسپربر پیشنهاد کرده که اصطلاح محتسب درست ترجمه اقتباسی از اصطلاح پیش از اسلام از برای ناظر بازارست. صرف نظر از توالی یی که از اگوراناموس تا صاحب السوق کشانده می شود. اصطلاح مشابهی هم هست هرچند متاخرتر, که با (Lagistes) و بعد هشبان (Hashban) آغاز و به محتسب ختم می شود, چون همه این ها, محاسبه گر و مسئول بازار بوده اند.
[20]
آیا محتسب گماشته ای مذهبی است?
اکنون به مسئله دوم می رسیم: آیا محتسب گماشته ای مذهبی بوده است? برای پاسخ دادن به این مسئله سه نوع ماخذ در اختیار داریم:
1ـ ماخذها و کتاب هایی که به جنبه های مذهبی و قضایی منصب محتسب پرداخته اند.
2ـ ماخذهایی که در طبقه دوم قرار می گیرند و به جنبه های فنی نظارتی که می بایستاجرا شود پرداخته اند.
3ـ کتاب هایی که از لحاظ ماهیت متفاوتند و گاه به وجود محتسب, کارها و حیثیت او می پردازند.
ماخذ طبقه یکم توضیح می دهد که چگونه منصب حسبه می بایست اجرا شود. هم چنین آن را از وظیفه دیگر متمایز ساخته, منصب حسبه را در محتوای مذهبی ـ شرعی آن قرار می دهد.
|159|
ماخذ طبقه دوم در عین حال این که از روی وظیفه شناسی به کتاب های طبقه یکم اشاره می کنند و البته با شرع اسلامی تطابق دارد. بیش تر دستورالعمل های فنی است که ازبرای استفاده محتسب نگاشته شده است. ملاحظه این نکته جالب توجه است که کتاب های طبقه دوم پیش از کتاب های طبقه یکم نگاشته شده است. در ایران تنها کتاب "الاحتساب" به قلم امام "ناصر الحق حسن بن علی اطرشی زیدی" "درگذشت 304 ه. ق / 917 م ." را داریم. این رساله که در ناحیه های کناره دریای خزر نگاشته شده و از کتاب های بعدی از لحاظ سبک نگارش پایه ای فروتر دارد, با وجود این از همان ویژگی های دستورالعمل های بعدی برخوردارست.
[21]
کتاب های طبقه سوم بیش تر تاریخی و جغرافیایی هستند. این کتاب ها به ما می گویندکه محتسب در واقع چه بوده نه این که چه می بایست باشد.
نباید فراموش کرد که چون بیش تر توصیف هایی که از وظیفه محتسب شده براساس کتاب های طبقه یکم و دوم است, و از آن جا که نفوذ در واقعیت های زندگانی روزمره از راه نوشته های مذهبی و شرعی دشوارست. تنها با مراجعه به کتاب های طبقه سوم است که ما می توانیم موقعیت و ماهیت محتسب را تشخیص دهیم.
بنا به نوشته های شرعی ـ مذهبی طبقه یکم, اسلام و شریعت آن نه همین در کارها واندیشه های محتسب که در اندیشه و کار حاکم نیز نفوذ داشت. اما تنها به سبب گسترشبعدی مجموعه ادبی مربوط به محتسب و گنجانده شدن محتسب در قلمرو فقیهان نبود که وضع و کار محتسب به گونه ای اساسی دچار تغییر نشد.
[22] هنگامی که فقیهان بر نهاد موجود محتسب چنگ انداختند تنها چهارچوب پنداری خود را بر آن تحمیل کردند تا آن را در اصطلاح مذهبی موجه سازند. البته موجه ساختن حسبه با اصطلاح های اخلاق اسلامی برای آن کمال مطلوبی اصولی ایجاد نکرد. تنها پیوندی که این کتاب ها با زندگی واقعی دارند این است که اینها از آن چه به مثل از کتاب "موارد" (Mawardi) معلوم می شود در اثر نارضایی از وضع موجود حسبه نوشته شده اند. با وجود این
|160|
نسل های بعد ناچار بوده اند که از روی وظیفه شناسی به این نوع شناسی های کمال مطلوب مراجعه کنند تا با شریعت دمساز باشند, زیرا باب اجتهاد "بررسی آزاد ریشه های مذهب" بسته شده بود.
به اصل واجب عینی, واجب کفایی افزوده شد. محتسب به واجب عینی پرداخت و وظیفه دوم "واجب کفایی" به عهده متولی و یا هر مومن صادقی که حفظ مقررات شرع و حسبه را وظیفه خود می دانست. اما ادبیات شرعی ـ مذهبی معترف شد که کارهای متولی ممکن است به سوء استفاده کشد و بنابراین اجرای واجب کفایی در عمل امکان پذیر نیست.
[23]
وجهه محتسبان
در روزگاران پیشین حقوق دانان یا کاتبان از پذیرش شغل های حکومتی مانند قاضی یا محتسب بودن نفرت داشتند و اگر آن کارها را می پذیرفتند گرفتن مواجب را دوست نمی داشتند.
[24] این نظریه به احتمال قوی بعدها عوض شد, پس از سال 950 میلادی منصب هایی مانند قاضی, صاحب الشرطه [رئیس پلیس] و محتسب به ناچار خریده می شد. این کار را حاکم شیعی بویهی امیر معزالدوله معمول ساخت.
[25] در سال 961 میلادی قاضی الشوارب منصب قاضی القضاتی را به مبلغ سالیانه دویست هزار درهم خرید. خود او برای این که بتواند این مبلغ را به امیر بپردازد منصب های صاحب شرطه و محتسب را به ماهیانه بیست هزار درهم فروخت و سودی سرشار از این معامله به دست آورد. این ترکیب شدن منصب های صاحب شرطه و محتسب اغلب در بغداد رخ می داد.
[26] البته فروش این منصب ها موجب نمی شد که کاتبان, حقوق دانان و منشیان از گرفتن این منصب ها بپرهیزند. اینان در عین روحانی بودن ذهن مادی هم داشتند. بنابراین مثلا ما در "بخارا" در زمان سامانیان حتی دانشمدانی را می یابیم که مقام محتسب داشته اند.
[27] بارتلد (Barthold) در این باره می نویسد:
"شاید سلطه قلمرو قضایی محتسب بر خطاکاران در آن روزگار موثر و زیاد نبوده
|161|
است.">
[28] در بغداد هم دانشمندان به مقام محتسب گماشته شده بودند. چنان که "ابراهیم بن بطحا" در سال 921 محتسب بغداد بود, او در سال 931 نیز محتسب بغداد شد, زیرا به وزیر با مدرک های جعلی کمک کرده بود تا مقام خودش را حفظ کند. ابراهیم بطحا به سبب این خدمت خود به وزیر, مواجب ماهیانه ای به مبلغ دویست دینار دریافت می کرد.
[29]
اما چنین می نماید که به طور طبیعی و عادی کسانی محتسب می شدند که شغلی مذهبی نداشتند. نظام الملک صریحا, می نویسد: "مقام محتسب حسب معمول به یکی از اعیان یا خواجه یا ترکی کهنسال داده می شد."
[30] سخن نظام الملک با آن چه ما در باره محتسبان متعدد می دانیم تایید می شود. در این جا من از مسئله ترکیب شدن منصب های صاحب شرطه و محتسب چشم می پوشم. به مثل, شاعر شیعی مذهب "ابن حجاج" که محتسب بغداد بود سراینده رسواترین شعرها هم بود. "ابن اخوه" در کتاب "معالم القربه" "کتابی است از طبقه دوم بالا" خود به استادان اندرز می دهد که شاگردان خردسال خود را از مراجعه به دیوان ابن حجاج منع کنند.
[31] ابن حجاج نه به سبب پای بند نبودن به اخلاق وندانستن شرع بلکه به علت شیعی بودنش از کار بر کنار شد. با توجه به این حقیقت است که "ابن جوزی" در "مرآت الزمان" می گوید: "او به تمامی از وظیفه های خود غفلت نمود. و "ذهبی" از انتصاب او حیرت می کند.
[32] این که در سال 930 فقیهان به انتصاب "ابن یاقوت" صاحب شرطه به مقام محتسب اعتراض نمودند بدان معنا نیست که آنان با گماشتن یک غیر روحانی به این منصب مخالف بودند; هرچند "المونس" به این به امانه که فقط قاضیان و فقیهان حقی بر این منصب دارند یک روحانی را به این مقام گماشت. این کار در واقع بخشی از طرح "المونس" بود که موقعیت خود را در برابر خلیفه استحکام بخشد. این داستان دست کم ماهیت غیر روحانی و غیر مذهبی بودن منصب محتسب را موکد می سازد.
[33]
درباره هرکسی که صاحب منصب حسبه می شده یک چیز روشن است و آن این که:
|162|
آبروی خوبی نداشته است. شاید به این دلیل که محتسب ناچار بود که مبلغ هنگفتی را که برای رسیدن به آن مقام پرداخته بود از مردم بگیرد, چون او برای این کار ملازمان بسیاری را به خدمت می گرفت تا دستورهایش را اجرا کنند. بنا به نوشته مقدسی مردم نیشابور بهمحتسب شهر خود هیچ احترامی نمی گذاشتند. در شوش هم محتسب همین وضع را داشت.
[34] پس شگفت آور نیست اگر ببینیم که نویسندگان کتاب های طبقه یکم مانند الموردی (Almawrdi) حاکمان را تشویق می کنند که "مردانی را که کمال اخلاقی دارند به این شغل بگمارند, زیرا وقتی که حاکمان مردان بی آبرویی را, که هدفی جز کسب سود و گرفتن رشوه ندارند, به این کار می گمارند مقام محتسب در نظر مردم بی اعتبار می شود.">
[35]
ماهیت غیر مذهبی بودن منصب محتسب از وظیفه هایش که چندان با امر به معروف و نهی از منکر ارتباط نداشت, به دست می آید. از کتاب های طبقه سوم روشن است که وظیفه های محتسب در مراحل نخست با نظارت بر بازار سر و کار داشت. نظام الملک اندرز می دهد که "در هر شهر مفتشی باید به کار گمارده شود که وظیفه اش این باشد که مقیاس ها و قیمت ها را بررسی کرده و ببیند که آیا کسب و کارها به شیوه درست انجام می شود." وی به گونه چاره اندیشی می افزاید: "وظیفه او باید مواظبت از این باشد که کالاها درست نگهداری شوند و اصول اخلاقی و مذهبی مراعات شوند.">
[36]این توصیف وظیفه های محتسب به گونه ای فشرده محتویات دستورالعمل های حسبه را خلاصه می کند, در دستورالعمل ها جنبه های غیر بازاری وظیفه حسبه هم از اهمیت حاشیه ای برخوردارند.
با توجه به برخی از این وظیفه های اخلاقی و مذهبی می بینیم که محتسب در زندگانی واقعی چندان ارتباطی با این وظیفه ها نداشت یا این که خود را برای انجام آن وظایف به زحمت نمی انداخت. اطلاعاتی که ما درباره کارهای زشت در آغاز دوران امپراتوری اسلام داریم مانند گدایی, ولگردی, قماربازی, اخته کردن, استفاده
|163|
از مسجدها برای خوردن, خوابیدن, فتوا دادن و برهم زدن نمازهای روزانه نشان می دهد که قانون شکنان در عمل بسیار آزاد بوده اند.
[37] این نکته حتی هنگامی که مردم مسجدها را برای گدایی, بازرگانی و سر وصدا ایجاد کردن در هنگام نماز به کار می گرفتند یا روی هم رفته رفتار بی شرمانه ای داشتند صدق می کرد.">
[38] در شوش روسپی خانه ها, در کنار مسجد بود. در همان حال امیر عضدالدوله بویهی با وضع مالیات بر روسپی خانه ها روسپی گری را "قانونی" کرد.
[39] شاید قمار بازی بیش تر نوعی وقت گذرانی و سرگرمی خصوصی بوده تا سرو صدا و آزار عمومی و به همین دلیل اقدام های موثری برای جلوگیری از آن انجام نمی شد. همین نکته درباره تبهکاری ها و کارهای غیر اخلاقی دیگر مانند بازی های بیرون خانه "کبوتر بازی" نواختن موسیقی که هر دو بی هیچ مانعی ادامه یافت, صدق می کند.
[40] استفاده از حشیش در میانه جامعه اهل دانش عادتی پذیرفته شده بود و هیچ اقدامی علیه آن انجام نمی شد.
[41]
این نمونه ها و نمونه های دیگر نشان می دهد که محتسب که وظیفه امر به معروف راانجام می داد در بسیاری از شهرهای اسلامی مانند قم که بنا به گفته مقدسی "مردم شهر در اجرای وظیفه های مذهبی خود چنان کاهل بودند که مسجدهای آن شهر ویران بودند.">
[42]بدین سان معلوم می شود که در نخستین دوره امپراتوری اسلام گماشته ای با عنوان محتسب وجود داشته که بر طبق دستورهای مذهبی یی که عالمان مذهبی می دادند عمل نمی کرده است. اگر محتسبی به روش های مذهبی عمل می کرده چنان استثنا و خلاف عادت بوده که هرکس از آن به گونه اتفاق نادر سخن می گفته است.
[43]
دوران سلجوقیان
سندهایی نشان می دهد که در دوران سلجوقیان اعضای طبقه مذهبی به منصب حسبهگماشته می شدند و وظیفه اصلی محتسبان امر به معروف بوده است. این سندها ظاهرا با
|164|
آن چه در بالا گفته شد تناقض دارد, اما انسان باید دریابد که این مدرک ها بخشی از انشای بسیار ادبی و مصنوعی در ادبیات بوده است. این مدرک ها نه به وضع موجود که به اصل نظری و کمال مطلوب اشاره دارند. به علاوه, این سندها ناچار بودند آن چه را کهشریعت درباره وظیفه های مختلف دولت بیان داشته به حساب آورند و این امر بدان معنانیست که دستور شرع با وظیفه های واقعی محتسب دمساز بوده است. خواجه نظام الملک, یکی از حاکمان سلجوقی, از جمله به این نکته اشاره کرده است که وظیفه محتسب پیوسته به یکی از اعیان یا خواجگان و یا یکی از ترکان کهن سال داده می شد.
[44] اما حتی ادبیات انشایی هم آگاهی های متناقضی به دست می دهد. در حالی که مدرک های مربوط به انتصاب محتسبان به چهار نوع وظیفه: نظارت بر بازار, نظارت بر اجرای مراسم و تعهدهای مذهبی, رعایت آداب رفتار در ملا عام و انجام کارهای تبعیض آمیز نسبت به نامسلمانان
[45] اشاره دارد. سند انتصاب یک قاض القضات که در عین حال به مقام محتسب هم بر گماشته شده بود برای ما داستان دیگری را روایت می کند, زیرا در این سند تنها ذکر شده که کسی که به مقام محتسب برگماشته شده ناچار است که علیه خیانت ها دست به کار شود و مقیاس ها, اوزان و قیمت ها را بررسی کند. درباره وظیفه های دیگری که در سندهای دیگر مربوط به محتسب آمده هیچ سخنی گفته نشده است.
[46] وظیفه هایی که بیش تر در حرف با محتسب همراه بوده توسط مقام های دیگری اجرا می شده است. اما حتی در همان زمان هم آدم های مذهبی به مقام محتسب گماشته می شده اند. این به ضرورت, بدان معنا نیست که اجرای وظیفه های محتسب به قصد تحقق امر به معروف بوده است. سرانجام, انسان در این جا ناچار باید میان اهمیت مقام قضایی و کسانی که به راستی آن کار را انجام می داده اند تمایزی قایل شود, هرچند هر دو را محتسب می دانسته اند.
|165|
دوران های ایلخانی و تیموری
دوران ایلخانان و تیموریان چهره محتسب را متفاوت با دوران های پیش ترسیم نمی کند. در حوالی سال 1340 نخجوانی می نویسد: "کیفیت کالاها سخت رو به افول نهاد وقیمت ها به گونه ای مصنوع افزایش یافته است در حالی که محتسبان قیمت ها را کنترلنمی کردند و در واقع از نانوایان, قصابان و دیگر پیشه کاران رشوه می گرفتند." بنابراین نخجوانی اغلب خواستار یک نظام کنترل قیمت و نیز بهبود کیفیت کالاها, اوزان و مقیاس هاست. وی سپس استدلال می کند "که باید محتسبان دارای روحیه مردمی و معتمد به کار گمارده شوند.">
[47] این حقیقت که چهل سال پیش از زمان نگارش کتاب نخجوانی, غازان خان به محتسبان دستور حاضرباش داده بود تا به دستور وی اوزان و مقیاس ها در ایران یک سان شوند, این دستورها ثابت شد که زیاد موثر نبوده اند.
[48]
از ادبیات موجود روشن می شود که محتسبان با وظیفه های امر به معروف ارتباطی نداشته اند, اما به کار سنتی نظارت بر بازارشان سرگرم بوده اند. آنان در اجرای وظیفه هایشان بسیار سهل انگار و مسامحه کار بوده و از مقام هایشان به نفع خود استفاده می کرده اند.
[49] بنابراین در برخی از نسخه های موجود کتاب نخجوانی این نکته افزوده شده است که "محتسبان می بایست تنها به کار امر به معروف بپردازند و تنها فقیهان می بایست به این کار گماشته شوند.">
[50] همین حقیقت یا عرضه این پیشنهاد نشان می دهد که هیچ یک از این دو در زندگی روزمره معمول نبوده است.
گاه محتسبان به منع کارهایی که خلاف شرع اسلام بود می پرداختند. اما این کارهاچنان استثنایی بود که ثبت و نوشته شده است. در شیراز حاکم سخت گیر آن جا "مبارز الدین", نوشیدن شراب و موسیقی را نزدیک سال 1353م. قدغن ساخت. از آن جا که پسر خودش از این سخت گیری به شکایت پرداخت به خودی خود گویای این حقیقت است. این پسر که حامی و ممدوح حافظ بود پس از مرگ پدر وضع را به
|166|
حالت پیشین بازگرداند.
[51]
با این که بر طبق ادبیات انشایی دوران تیموریان محتسب ماموری مذهبی بوده که وظیفه امر به معروف داشته, سندی در دست نیست که وضع با آن چه که در بالا گفته شد متفاوت بوده باشد. همین نتیجه از اختلاف میان ادبیات انشایی و واقعیت موجود در دورانسلجوقیان نیز گرفته می شود.
[52]
دوران صفویان
در دوران صفویان موقعیت محتسب با دوران های قبل, تفاوت اساسی نکرد. انسان ممکناست نوعی سلسله مراتبی شدن را در آن تشخیص دهد, زیرا که مقام "محتسب الممالک" یا "رئیس محتسبان" پدید آمد. با وجود این در زمان شاه تهماسب یکم, میرسید علی خطیب دربار پادشاهی این وظیفه را به عهده داشت. یعنی این وظیفه محتسب یکی از منصب های مذهبی نبود.
[53] منصب محتسب هم چنان که در عمل دیده می شد جنبه دنیوی و ماهیت عملی صرف داشت. محتسبان به ندرت از بزرگان مذهبی بودند. در حالی که ماهیت ادعایی مذهبی بودنش با اجرای وظیفه های سنتی آن لو می رفت. این وظیفه ها هرگز با وظیفه های مربوط به شرع اسلام هیچ ربطی نداشت هرچند در گواهی نامه ای از منصب محتسب به تاریخ 1662 در تبریز از وظیفه هایی مانند نظارت بر اخلاق عمومی از جمله جلوگیری از باده گساری, قمار بازی و دیگر تخلف های شرعی, گردآوری خمس و زکات و توزیع درآمدهای این گونه مالیات ها در میان مستحقان و حفظ مسجدها, مدرسه ها و موقوفه های خیرخواهانه سخن رفته
[54] کمترین مدرکی در این که محتسبی این وظیفه ها را انجام داده در دست نیست.
تا آن جا که ماخذهای ایرانی و اروپایی بیان می دارند محتسب مفتش بازار
[55] بوده یا بنا به گفته "شاردن", محتسبان (Juge De Police) بوده اند.
[56] بدین سان محتسب دراصفهان کارش نظارت بر بازارها, صنف ها وثابت کردن قیمت ها در روزهای شنبه بود.
|167|
محتسب اوزان, مقیاس ها و قیمت ها را هم زیر نظر داشت و کسانی را که برخلاف قانونعمل می کردند فلک یا جریمه می کرد. البته محتسب نایبانی داشت که همه این کارها راانجام می دادند, زیرا که از مقام درباری مهمی مانند "محتسب الممالک" به دشواری انتظار می رفت که این کار را شخصا انجام دهد.
[57]
محتسب در دوران صفوی به همان اندازه اخلاف خود در دوران های پیش تر شخصیتی غیر مردمی بود. از پیشه کاران شیرینی و رشوه می گرفت و اجازه می داد که قیمت ها را به میل خود بالا ببرند, به راستی "هیچ کس چشم خیر و سودی از محتسب نداشت.">
[58]
افشاریان و زندیان
پس از دوران صفویان در زمان حکومت نادرشاه و جانشینانش و پس از آن در زمان زندیان اهمیت وظیفه محتسب کاهش یافت. شاید این امر به سبب بی قانونی و اغلب هرج ومرجی بود که در بخش اعظم این دوران ها بر ایران حکمفرما بود. قانون و نظم رختبربسته بود و به کار گرفتن کسی برای بررسی قیمت ها, اوزان و مقیاس ها در زمانی کهخوراک اغلب کمیاب بود و آدمی زاد در واقع با بازاری مواجه بود که چیزهای ساختمانی را می فروخت, بیهوده بود. با وجود این در "رستم التواریخ" آمده است: "منسوخ شدنمنصب احتساب در اصفهان به دست عبدالله خان ضربت بزرگی به نظم معمول کارها واردساخت.">
[59]
از این رو نویسنده احیای دوباره این منصب را از سوی کریم خان زند که می کوشیدکارها را دوباره به روال معمول باز گرداند می ستاید. از آن پس منصب محتسب همراه باشش منصب دیگر از ارکان دولت شمرده شدند.
[60]
|168|
دوران قاجاریان
در آغاز دوران قاجاریان به نظر می رسد که هنوز منصب محتسب از ضربه ای که در سده هجدهم دیده بود رنج می دید. اهمیت این منصب کاستی گرفته بود و به نظر می رسید که محتسب برای اجرای وظیفه هایش "نظارت بر قیمت ها, اوزان و مقیاس ها" دست کم درشیراز زیر دست داروغه شده بود.
[61] همه نویسندگانی که از محتسب سخن گفته اند یادآورشده اند که محتسبان که در ازای رشوه گرفتن از پیشه کاران به آنان اجازه می دادند تا قیمت ها را به میل خودشان بالا ببرند. معین کردن قیمت خوراک ها که یکی از وظیفه های محتسب بود نیز گویا در حوالی پایان سده نوزدهم متروک شده بود.
[62]
نزدیک سال 1852م. بینین گ (Binning) مشاهده کرد که منصب محتسب در شیراز منسوخ شده است.
[63]
اما "فسایی" از محتسبی در سال 1298 ق / 1880 م
[64] یاد می کند. در اصفهان منصب محتسب تا سال 1294 ق / 1877 م
[65] منسوخ شده بود. در حالی که در دیگر شهرها گویا هنوز به کار خود ادامه می داد. در سال 1266 ق / 1853 م. از یک احتساب آقاسی در تهران
[66] سخن می رود که از جمله وظیفه هایش یکی صدور فهرست قیمت های مواد خوراکی و کالاهای دیگر بوده است. در سال 1306 ق / 1889 م. از یک احتساب باشی در تبریز
[67] سخن می رود, هر چند معلوم نیست که آیا وظیفه هایش اجرا می شده است یا نه. ویلز (Wills) که در سال 1886م. سرگرم نگارش است می نویسد: "در این جا محتسبان یا مفتشان بازار, مقیاس ها و ترازوهای تقلبی را می شکنند و "به نفع خودشان" آذوقه های فاسد یا تقلبی را ضبط می کنند. یا رشوه می گیرند و از این کارها دست بر نمی دارند. بدین سان متخلفان به راستی جریمه می شوند.">
[68] قدسی هم می نویسد: "محتسبان هنوز در پایان سده نوزدهم سرگرم کارند.">
[69]
هرچند تعیین این نکته که آیا منصب محتسب در همه شهرهای ایران منسوخ شده بوده
|169|
بسیار دشوارست شکی نیست که در تهران این منصب به هستی خود ادامه می داد و به ادارهاحتساب معروف بود در حالی که از وظیفه های پلیسی و قضایی خود خلع شده به گونهاداره تنظیف شهر در آمده بود. رئیس این اداره را در سال 1853م. "احتساب آقاسی" وپس از آن "احتساب الملک" می نامیدند. این اداره دو شعبه داشت: یکی شعبه احتساب یااداره انتقال خاکروبه و آشغال و اداره تنظیف یا اداره پاکیزه سازی شهر. هر شعبه, شماری مقام رسمی "نایبان" خدمه و جاروکش در اختیار داشت. شعبه تنظیف نیز سقایانی داشت که می بایست خیابان ها را آب پاشی کنند و حدود صد الاغ برای بردن زباله های کاخ های پادشاهی و اداره های حکومتی به بیرون تهران داشت. اما زباله های خانه های مردم را با هزینه ای که از آن ها می گرفتند به بیرون تهران می بردند. نیمی از اداره تنظیف نیز مسئول روشن کردن فانوس های کوچه های تهران بود.
[70]
بنا به گفته لمبتن (Lambton) اداره احتساب در قلمرو قضایی اداره پلیس نبود.
[71] احتساب هم چنان به گونه اداره ای جداگانه به کار خود ادامه داد و هر ساله به مزایده بیش تری به فروش گذاشته می شد. بنابراین گاه اتفاق می افتاد که رئیس پلیس, مسئول احتساب هم باشد. ولی ما مهندس باشی "مهندس پادشاهی" کلانتر تهران, وزیر اطلاعات و دیگران را هم در مقام مسول احتساب مى بینیم
[72]هنوز در سال 1913م.
[73] هم به وجود اداره احتساب اشاره مى شود. احتساب (اما نه اداره انتقال زباله ها" در سال 1926م. ملغا شد; یعنی همان سال که همراه با بسیاری ازمالیات های سنتی دیگر مالیات احتسابیه هم ملغا گشت.
[74] این ملغا شدن به معنای پایانقطعی در کار محتسب در ایران بود.
--------------------------------------------------------------------------------
پی نوشت ها:
|170|
[1] 1. ترجمه آلمانی مقاله در کتاب (انقلاب در ایران و افغانستان) به کوشش:K. Greussing und J-H. Grevemeyer (Frankturt: Syndikat, 1980)ص139 _ 122 چاپ شده است.
[2] دانشنامه اسلام(دوم) مقاله حسبه.
[3] بنیامین ر . فاستر، (آگوراناموس و محتسب)، مجله تاریخ اقتصادی و اجتماعی خاور زمین، ج13 (1970) ص128.
[4] همان، ص134.
[5] همان، ص139.
[6] تاریخ ایران، کمبریج، ج4، دوران هجوم تازیان تا زمان سلجوقیان (کمبریج 1975) ص325
[7] فاستر، ص143.
[8] همان.
[9] همان.
[10] Daniel sperber(در باره منصب آگوراناموس در فلسطین رومیZeitschrift der Deutschen Morgenlandischen Gesellschaft)،ٍِِ ج127 (1977) ص238، پانوشت 45.
[11] فاستر، ص144.
[12] Andre Maricq "Classica et orientalia res Gestae Divi saporis" Syria35(1953)pp. 330-31.
[13] Jacab Neusner (تاریخ یهود در بابل: در آغاز دوران ساسانیان (لیدن 1966) ص113 _ 112 برخی از سنگ نبشته های آرامی اسکوکا (Asoka) یکی از وظیفه هایی را که استرابو (strabo) در باره اگورانوموی (agoranomoi) در باره دوران Maurya در ذهن داشته یادآوری می کند. در این جا وضع افغانستان که بخشی از امپراتوری ایرانیان را تشکیل می داد نمونه دیگری از حضور اگورانومیا را در ایران ارائه می دهد.V.A.Livshitz and L.sh. shifman, K tolkovaniyu novikh arameishikh nadpicei AshokI, vestnik Krevnei Istorii vol 2(1977)p.19.
|171|
[14] Maricq ، ص313 _ 312.
[15] M.J.Cantineau. in ventaire des inscriptions de palmyr.سوم، ص29.
[16] اسپربر، ص238، پانوشت49
[17] H.Gelzer. leontios von Neapalis leben des heiligen johannes des Barmherzigen (leipzig 1893) p.34 (Greek text). E. Dawes and N.H.Baynes. three Byzantine saints (oxford, 1948).ص227، 210، 225 (ترجمه انگلیسی).
[18] . Pedro chalmeta, le hisbah en Ifriqiya et al Andalus: etude comparatice, Extrait de cahiers de Tunesie.ج28(1970)، ص105 _ 87 نیز نک : پانوشت3.
[19] اسپربر، ص231، پانوشت 16.
[20] همان، ص238، پانوشت 45.
[21] R.B.Serjeant (دستور عملی زیدی از حسبه در سده سوم).Rivista Dehli studi oriental.ج28(1953)، ص34 _ 5.
[22] Chalmeta، ص105 _ 104 نیز نک :پانوشت 3.
[23] E.Tyan, Histoire de I'organisation judiciare en pays d'islam.2ج، (بیروت) ج2، ص41 _439.
[24] . مفیض الله کبیر (اداره دادگستری دردوران آل بویه فرهنگ اسلامی، ج34 (1960)، ص16.
[25] M.canard, Bagdad au Ive siecle de I'Hegire (Arabica, 1960)P.268.
[26] H. Busse, chalif und Grosskonig (Beirut, 1976) P.266.
[27] سمعانی، کتبا الانساب، سلسله کتاب یادبود گیب، ج20 (لندن 1912) ص511. ذیل (محتسب).
|172|
[28] W.Barthold، ترکستان تا ایلغار مغول چاپ C.E.Bosworth در سلسله کتاب های یادبود گیب، ج5 (1968) ، ص231.
[29] D sourdel. Ie vizirate d'Abbaside 749 a 936.2ج(دمشق 1960)، ج2، ص459 H.F.Amedroz.(قلمرو قضایی حسبه در احکام سلطانیه ماوردی Mawardi روزنامه انجمن سلطنتی آسیایی. (1916) ، ص291.
[30] . نظام الملک ، سیاستنامه ، ترجمه H.Drake(لندن 1960) ص47.
[31] C.E.Bosworth, The Mediaeval islamic underworid.(لندن، 1976) ص65.
[32] . باسه Busse ص432، آمدرزAmedroz ص202.
[33] . A.Mez, Die Renaissance des Islams.چاپ دوباره 19680، ص394.
[34] مقدسی ، کتاب مسالک و ممالک ، چاپ م . ج . دگویه (لیدن 1906)، ص315، 407.
[35] آمدرز، ص101، بی آبرویی محتسب به مثل در داستان های هزار و یک شب که در امپراتوری اسلامی در همان زمان روایت می شد پژواک یافته است.O.Rescher "Studien uber den inhalt von 1001 nacht.دانشنامه اسلام، ج9 (1919)، ص73 _ 72.
[36] Darke، ص47 _ 46.
[37] Bosworth، ص16.
[38] همان، ص86، Mez، ص321.
[39] مقدسی، ص407.
[40] Canard، ص286؛ Bosworth، ص65.
[41] F.Rosenthal, The Herb Hashish Versus Medieval Moslim Society(لیدن 1971)
|173|
[42] مقدسی، ص395.
[43] Chalmeta، ص88 از برای دیدن چنان نمونه ای نک : Darke، ص47.
[44] همان، ص46.
[45] H.Horst, Die staatsverwaltung der Grossel Jugen und Horazmshahs (1231 _ 1038)(wiesbaden1964)صص97، 62 _ 161.
[46] همان، ص150.
[47] محمد بن هندوشاه نخجوانی، دستور الکاتب فی تعیین المراتب ، به کوشش عبدالکریم علی اوغلو علیزاده، 2 ج (مسکو 1972) جIA ، ص311(پانوشت 1)379 (پانوشت19) ، ج2، ص225، دیباچه، ص64.
[48] رشید الدین ، تاریخ غازان خان، به کوشش K.Jahn در سلسله کتاب های یادبود گیب (1940) ، ص228.
[49] نخجوانی، IA ، ص316 (پانوشت11) ، 373(پانوشت 19)، جIB، ص29.
[50] ای . جی . براون، تاریخ ادبیات ایران، ج (کمبریج، 1964) ، ج3، ص164، 277.
[51] همان.
[52] H.R.Roemer, staatsschreiben der Timuridenzeit.(ویسبادن19) ص57 _ 53، 52 _ 150.
[53] اسکندربیک، عالم آرای عباسی، چاپ ایرج افشار، 2ج، (تهران 1350/1971) ج1، ص150.
[54] ا. ک . س . لمبتن، جامعه اسلامی در ایران (لندن، 1954)، ص13.
[55] E.Kaemp fer, Am Hofe des Persischen Grosskonigs, trans. W.Hinz.(برلین 1940) ص86، 124، 125، 131، تذکرة الملوک ، ترجمه و . مینورسکی (لندن، 1943)، ص78، 149 در این کتاب دستور عمل حکومتی ایران محتسب در شمار منصب های مذهبی نیامده با وجود این کتاب های کمتر دنیوی بر اهمیت حسبه به عنوان یک منصب مذهبی تأکید دارند. نک :پانوشت 3(ص490).
[56] ج. شاردن Voyages en Perse به کوشش L.Langles ، 10 ج (پاریس، 1811)، ج6، ص79.
|174|
[57] همان، ص79، 80، 120، 130 نیز نک: پانوشت 56.
[58] شاردن، ج6، ص131.
[59] محمد هاشم آصف، رستم التواریخ ، چاپ محمدی مشیری (تهران، 1348/ 1969) ص210.
[60] همان، ص308 _ 307.
[61] اسکات و ارنیک، سفری از راه شیراز...(لندن، 1807)، ص69 _68 (این سفرنامه به همین قلم به فارسی برگردانده شده نزد انتشارات توس در انتظار چاپ است.)
[62] J.M.Tancoigene داستان سفر به ایران (لندن، 1820) ، ص40 _ 239 و . م . فلور، پلیس بازار در زمان قاجار، در مجموعه جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران (چاپ انتشارات توس، تهران).
[63] R.M.B.Binning ، گزارش دو سال نو در ایران، 2ج (لندن، 1857) ، ج1، ص337.
[64] حاج میرزا حسن حسینی فسایی، تاریخ فارسنامه ناصری (تهران، 1312/1896) ج2، ص97، ج3، ص343.
[65] میرزا حسنخان، جغرافیای اصفهان، به کوشش م . ستوده (تهران، 1342/1963)، ص80.
[66] میرزا محمد حسنخان صنیع الدوله، مرآت البلدان، 4ج (تهران، 1295/ 1878)، ج2، ص250؛ نیز نک:پانوشت3(ص491).
[67] همان، المآثر و الآثار (تهران، 1306/1889)، پیوست ص54.
[68] C.J.Wills، ایران چنان که هست (لندن، 1886)، ص41.
[69] حسن اعظم قدسی، کتاب خاطرات من ، 2ج (تهران، 1342/1963)، ج1، ص29، 35.
[70] نک:فلور، پلیس بازار در دوره قاجار، در مجموعه جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران (چاپ انتشارات توس، تهران) ، به خامه همین مترجم.
[71] همان.
[72] همان.
[73] G.Demorgny, Essai sur I'administration de Ia perse.(پاریس ، 1913)، ص51.
[74] فلور، ص229.