اعتبار راى اکثریت (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
1- بى تردید یکى از دستورهاى اسلام مشورت کردن است . غیر از دو آیه شریفه "و شاورهم فى الامر " (1) ، "و امرهم شورى بینهم " (2) که بر مطلوبیت مشورت دلالت مىکند، صدها روایت هم بر این نکته تحریض نموده و یا مسلمانان را از عواقب ترک مشورت بر حذر داشته است. (3)
اما از دیدگاه غالب دانشوران شیعى این مشورت در امور فردى مسلمین مطلوب است.
یعنى تک تک مسلمانان براى دستیابى به نظر برتر و راه بهتر در کارهاى خویش خوب استبه ریسمان مشورت دستیازند. (4) در دورانهاى متاخر بحث "جواز"،"مطلوبیت"و یا حتى "لزوم" مشورت در عرصه هاى مختلف اجتماعى مورد توجه قرار گرفته استبه طورمشخص طرح "قضاوت شورایى" از سوى فقهایى چون محقق حلى (صاحب شرایعالاحکام) (5) ،محمد حسن نجفى (صاحب جواهر الکلام) (6) ، محمد جواد عاملى(صاحب مفتاح الکرامه) (7)
مطرح گردیده و هر کدام به نوعى درباره آن نظر مثبت دادهاند. بحث مشورت در حکومت نیز گرچه از دیر زمان مورد انکار متکلمان شیعه بود (به جهت اعتقاد بر ولایت ائمه معصومین و بطلان سقیفه) (8) ،اما در عصر حاضر نقش شورا در این زمینه به هنگام غیبت امام غائب(عج) مورد توجه بعضى از فقیهان قرار گرفت و افرادى چون میرزا محمد حسین نائینى(ره) (9) ، آخوند خراسانى، میرزا حسین طهرانى، ملاعبدالله مازندرانى (10) ، علامه طباطبایى (11) ،آیه الله سید محمد باقر صدر (12) ،آیه الله شهید مطهرى (13) و رهبر معظم انقلاب آیه الله خامنهاى (14) هر کدام به نوعى به نقش اساسى شورا در حکومت، نظر مساعد ابراز نمودهاند. از سوى دیگر با توجه به گستردگى و پیچیدگى روز افزون موضوعات و مسائل فقهى مسئله شورا در افتا و مرجعیت نیز از سوى عدهاى از فقیهان و دانشمندان معاصر مطرح گردیده است. (15)
قائلین به نقش شورا در حکومت دیدگاه یکسانى را ابراز ننمودهاند: بعضى شورا را مصدر مشروعیتحاکم اسلامى در عصر غیبت دانستهاند (16) ، و عدهاى به نقش الزامآور شورا در مکانیزم تصمیمگیرىهاى کلان نظام اسلامى راى مساعد داشتهاند (17) . البته جمع بین این دو نیز ممکن است و مرحوم علامه طباطبایى(ره) در نگارشهاى مختصر و نسبتا مجمل خویش به نقش شورا در مشروعیت ومکانیزم تصمیمگیرىاشاره نمودهاست. (18)
در هر صورت در این فرض که همه افراد مجلس مشورتى داراى یک نظر باشند لزوم تبعیت از آن نظر مورد تردید نخواهد بود (19) ، اما در صورتى که مجموعه نظر دهندگان به دو یا چند دسته اکثریت و اقلیت (نسبى یا مطلق) تقسیم شوند تبعیت از نظر اکثریتبا اشکالهاى متعددى مواجه گردیده است که این مقاله عهدهدار ارائه بررسى و گزینش یکى از آنها است. گرچه ملاک بحثحاضر در زمینه شوراى فتوا و قضا نیز تا حدودى قابل انطباق است، اما آن چه محور بحث استبررسى راى اکثریت در ناحیه شورا در حکومت است.
از جهت هدف و غایت نیز داراى اقسامى است: گاهى هدف از مشورت دستیابى بهتر به واقعیت و کمکردن خطا در اندیشه و عمل است، این نوع مشورتطریقى است و در حقیقت از باب رجوع جاهل به عالم است. این نوع مشورت درباره کسى مطلوب است که خود به واقع پى نبرده و متحیر است و در حقیقت مقید به عدم علم مشورت کننده است. مشاور نیز طبعا باید از شرط آگاهى و تخصص نسبتبه موضوع مورد مشورت برخوردار باشد و هر هنگام که مشورت کننده درجمع بندى شخصى خود به واقع رسید بر خود الزامى در پیروى نظریه مشاوران نخواهد دید. غالب مشورتهاى مربوط به امور فردى از اینگونه است و جنبه طریقیت دارد.
گاهى غایت و هدف از مشورت، رعایتحقوق مشورتشوندگان است و دستیابى به واقعیت، مقصود اصلى یا تنها مقصود مشورت نیست. این نوع مشورت، موضوعى استیعنى صرف مشورت کردن، به خاطر رعایتحقوق دیگران و یا احترام گذاردن به آنان و، مطلوب است. اگر شخص خاصى در این نوع مشورت ملزم به مشورت باشد حتى در صورت علم به واقع، باید مشورت کند، چرا که مشورت موضوعى از باب رجوع جاهل به عالم نیست، بلکه از باب رعایتحقوق دیگران است. مشورت شوندگان چهمتخصص وچه غیرمتخصص نیز باید صرفاذى حق باشند و در هر صورت، نظریه مشورت شوندگان مشروع و قابل عمل خواهد بود.
البته جمع بین دو غایت موضوعى و طریقى مانعى ندارد (20) و جمع بین دو هدف دستیابى به واقع و عایتحقوق مردم هم به طریق طولى و هم به طریق عرضى ممکن است که خود نوع سومى از اقسام مشورت به لحاظ هدف را تشکیل مىدهد.
بر مبناى نظریه مشروعیت الهى مردمى، مانند دیدگاه شهید صدر، شیخ محمد مهدى شمسالدین و، مشورت در حکومت، موضوعیت دارد ولذا اگر منتخب مستقیم یا با واسطه مردم از رجحان کامل نسبتبه افراد دیگر صالح برخوردار نباشد گریزى از پذیرفتن آن نیست و اصولا مشروعیتاش نه مبتنى بر افضلیت او که مبتنى بر منتخب بودن او است. (21) اما بر مبناى نصب که دیدگاه بسیارى از فقیهان، از جمله امام خمینى است، و مبناى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز هست، طریق عقلایى کشف فرد اصلح چیزى جز مشورت نیست، بر این نکته رهبر انقلاب اسلامى تصریح کردهاند. (22)
در صورتى که مشورت را به عنوان مکانیزم تصمیمگیرىهاى کلان حکومتى بپذیریم جلوه طریقى مشورت نیز رخ مىنماید و بدین منظور افراد مورد مشورت در این زمینه غالبا افراد متخصص و آگاه هستند نه افرادذىحق، اما با این حال امکان تصویر مشاورانذىحق و متخصص وجود دارد به طورى که مشورت با آنان نه تنها هدف دستیابى بهتر به حقیقت را فراهم آورد، بلکه به تامین حقوق مشاوران یا مجموعه منتخبان آنان نیز بینجامد. اصولا در تصمیمات اجتماعى حاکمان که داراى سود و زیانهاى عمومى کلان است این حق عموم است که مسئولان در مسیرى قدم بردارند که به طور نوعى از خطاى کمترى برخوردار باشد و چون تشکیل شورا و استفاده از آراى دیگران چنین زمینهاى را محقق مىکند تشکیل شورا در مکانیزم تصمیمگیرى به هدف دستیابى بیشتر به حقیقت از حقوق مردم محسوب مىشود. به تعبیر دیگر تشکیل شوراى طریقى، موضوعیت دارد این همان جمع طولى دو وجهه "طریقى" و موضوعى شورا است.
3- در غالب موارد آراى مشاوران به دو دسته اکثریت و اقلیت تقسیم مىشود (خصوصا اگر تعداد مشاوران زیاد باشد) در این صورت چه باید کرد؟ آیا راى اکثریت مطلق داراى اعتبار استیا اعتبار راى آنان مقید به قیودى مانند بقاى شک حاکم است؟ آیا راى اکثریتبراى اقلیت نیز الزامآور است؟ یا در این موارد اقلیت را دلیلى بر همراهى عملى با تصمیم اکثریت نیست؟ اشکالهایى که بر لزوم پیروى از اکثریت وارد شده چیست و چه جوابهایى دارد؟
اعتبار راى اکثریت در مکانیزم تصمیمگیرىهاى کلان حکومتى
از مباحثبسیار مهم شان شورا در حکومت، مسئله لزوم مشورت کارگزاران و ضرورت پیروى از نظر اکثریت مشاوران است، گرچه هم اکنون براساس قانون و نهادهاى پیشبینى شده تصمیمگیرىهاى کلان قوه مجریه و قضائیه مبتنى بر راى مجلس شوراى اسلامى است و عملا تبعیت از اکثریت در این سطح پذیرفته شده است، در سطح رهبرى نیز مجمع تشخیص مصلحت نظام بازوى مستشارى قوى و کارآمدى براى تصمیمگیرىهاى کلان رهبرى محسوب مىگردد، اما از جهت دینى خاستگاه مشورت قابل بررسى و توجه است. پس از صرفنظر کردن از دیدگاهى که اصولا براى مشورت هیچگونه نقش الزامآورى قائل نیست، در میان معتقدان به نقش الزامآور شورا سه نظریه مختلف وجود دارد که به بررسى آنها خواهیم پرداخت. این سه نظریه عبارتند از:
نظریه اول: لزوم مشورت براى حاکم و مسئولان دیگر مقید به عدم علم آنها به موضوع یا حکم است، اما اگر در دیدگاه حاکم موضوع و حکم هر دو روشن است جایى براى مشورت باقى نمىماند.
نظریه دوم: لزوم مشورت در مکانیزم تصمیمگیرىهاى کلان پذیرفته است، اما پس از مشورت دیدگاه مشاوران براى حاکم لازمالاتباع نیست و آن چه در مقام عمل، حجیت دارد جمعبندى شخص حاکم است.
نظریه سوم: نه تنها مشورت در مکانیزم تصمیمگیرىهاى کلان نقش اساسى دارد بلکه بر حاکم لازم است پس از مشورت به نظریه همه یا اکثر مشاوران گردن نهد حتى اگر خود با آن نظر موافق نباشد.
هر یک از قائلان سه نظریه فوق دلایلى را ارائه نمودهاند که به بررسى آنها مىپردازیم.
دلایل نظریه اول: (مقید بودن لزوم مشورت به عدم علم حاکم)
این نظریه دو دلیل اساسى دارد:
دلیل اول: ضمن مراجعه به ادله شورا روشن مىشود که فلسفه لزوم مشورت چیزى جز دستیابى به حقیقت نیست و کسى که به هدایت، رشد و صواب دستیافته است اگر ملزم به مشورت باشد لغو و تحصیل حاصل است مثلا در روایات مربوط آمده است: مشورت کردن همان هدایتشدن است (23) . در روایت دیگر از پیامبر اکرم(ص) آمده است:
هیچانسانى مشورت نکرد مگر آن که به هدایت و رشد رهنمون گشت. (24)
دلیل دوم: سیره پیامبر اکرم(ص) و معصومین دیگر(ع) نشان آن است که آنان در امور اجتماعى خود را همواره ملزم به مشورت نمىدیدهاند، در بعضى از روایات آمده است که اصحاب در مواردى که پیامبر اکرم(ص) تصمیمى مىگرفتند سئوال مىنمودند که:
آیا در این مورد دستور خاص الهى رسیده است و یا به نظر خود عمل نمودهاید؟
آنگاه که پیامبر(ص) مىفرمود که در این مورد دستور خاصى نبوده است، اصحاب نظر مشورتى خود را ابراز مىکردند. (25)
این نکته نشان آن است که اینگونه نبوده است که پیامبر اکرم(ص) همواره در آغاز خود را ملزم به مشورت مىدیدهاند، در ضمن، فهم اصحاب در امکان بهینهسازى تصمیمات غیر الهى پیامبر اکرم(ص) را نیز مىنمایاند.
آن چه دلیل دوم را محکم مىسازد آن است که تعداد موارد مشورت پیامبر اکرم(ص) با همه اصحاب یا عدهاى صاحب نظر بسیار محدود است. حال آن که وقایع مهم دهساله دوران حکومت پیامبر طبعا باید بسیار زیاد باشد.
امیرمومنان(ع) خود در بیان شیوه اداره حکومت مىفرماید:
بدانید اگر من پاسخ مثبتبدهم[و حکومتبر شما را بپذیرم]درباره[حکومتبر]شما به علم خود عمل مىکنم و به سرزنش و توصیه کسى گوش نخواهم داد. (26)
این کلام نیز کاملا به نبود محورهاى دیگر در مکانیزم تصمیمگیرى لااقل در هنگام علم و آگاهى حضرت اشاره دارد و اطلاق آن هر نوع توصیه و خیرخواهى، چه به حق و چه به باطل را مطرود مىداند.
هنگامى که طلحه و زبیر به شیوه حکومتحضرت على(ع) اعتراض کردند که چرا با آنها در تصمیمات مشورت نمىشود حضرت فرمودند:
تاکنون هیچمسئلهاى که به آن جاهل باشم اتفاق نیفتاده است تا با شما و برادران مسلمان خود مشورت کنم و اگر چنین چیزى اتفاق مىافتاد از شما و غیر از شما روى بر نمىگرداندم. (27)
کلام فوق نیز به مقید بودن مشورت به عدم علم حاکم دلالت تام دارد چرا که فاء تفریع که در جمله لو وقع حکم جهلته فاستشیر کما نشان ترتیب لزوم مشورت بر جهل حاکم است.
پاسخ دلایل نظریه اول:
پاسخ دلیل اول این که فلسفه لزوم مشورت، دستیابى به حقیقت است فىالجمله مورد قبول است. اما همچنان که در مقدمه دوم گذشت طریقیت محض مشورت در امور شخصى پذیرفتنى است، ولى در موارد مربوط به جامعه جنبههاى موضوعى دور از نظر نیست و حقوق مردم اقتضا دارد که جز در موارد حکم شرعى و یا دستورهاى مستقیم یا غیر مستقیم خداوند (که داراى حق برتر به همه موجودات است) به نظر و راى آنان توجه شود.
مشورتهاى معصومین(ع) نیز یا اصولا جز غرض موضوعى، غرض دیگر نداشته و یا آن که لااقل از اغراض موضوعى خالى نبوده است. در ذیل آیه شریفه وشاورهم فى الامر که پیامبر(ص) را به مشورت با مردم مامور مىسازد در روایتى آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
آگاه باشید که خدا و رسول او از مشورت بىنیازند ولى خداوند آن چه (مشورت را)
به جهت رحمتبر امت قرار داده است (و آن را بر آنها لازم کرده است.) (28)
خصوصا بر اساس نظریه عصمت معصومین(ع) از هرگونه خطا حتى خطاى در موضوعات غیرمربوط به احکام شرعى که در بین امامیه مشهور است مشورت پیامبر اکرم(ص)
نمىتواند جنبه طریقى داشته باشد. حضرتاش نیز گاهى با علم به نتایج نامطلوب نظر اکثریتبه خاطر احترام به حقوق آنان و بر طبق نظر آنها عمل مىنمود که مشورت قبل از غزوه احد شاهد خوبى بر این مورد است. (29)
مرحوم شیخ مفید به موضوعى بودن مشورت پیامبر اکرم(ص) اینگونه اشاره کردهاست:
پیامبر با اصحاب خویش به جهت نیازوى به آراى آنها و حاجتاش نسبتبه مشورت با آنان آنچنان که گمان کردهاى مشورت ننمود یعنى مشورت براىوى طریقى نبوده بلکه به جهت امر دیگر بوده است. (30)
مفسران مختلف شیعه و سنى ضمن بحث از آیه شریفه فوق به اغراض موضوعى مشورت پیامبر(ص) اشاره نمودهاند، یکى از نویسندگان معاصر ضمن جمع وجوه مختلف به ده وجه اشاره نموده است. (31)
با توجه به امکان طرح موضوعیتبراى مشورت در مواردى که حاکم غیر معصوم خود را عالم به حکم مىداند حداکثر آن است که مانند معصوم (فقط از این جهت) براساس غرضهاى دیگر ملزم به مشورت باشد و دیگر لزوم مشورت در حق او مقید به عدم علم نیست. حتى در صورت تنزل از این جواب مىگوییم حاکم به لزوم مشورت اذعان دارد بر اساس فرضیه بحث اما پس از آن نمىداند که آیا این مشورت به منظور دستیابى به واقع بر او لازم است تا در صورت جهل و شک موظف باشد یا این که از اغراض موضوعى برخوردار است تا مشورت او مقید نباشد، بدون تردید در این موارد جاى احتیاط است نه برائت و لذا در همه موارد حتى در موارد علم شخصى ملزم به مشورت مىگردد.
پاسخ دلیل دوم اولا: لزوم مشورت در تصمیمگیرىهاى کلان و مهمبه شرطى که مشورت مانع بعضى از شرایط خاص اضطرارى و قوت مصلحت مربوط به آن مثل میدان جنگ نباشد پذیرفتنى استبا توجه به این نکته احراز عدم مشورت معصومین در مسائل مهم آن زمان روشن نیستخصوصا که مسائل حکومتى آن زمان غالبا ساده و خالى از پیچیدگى بوده است.
ثانیا: محتمل است که در بعضى از موارد نیز پیامبر اکرم(ص) براساس وحى الهى اقدام مىنمودهاند و با این حال به الهى بودن اقدام اشاره نکردهاند. دلیل شورا نیز به این صورت مىتواند مقید گردد. ولى غیر معصومین(ع) چون مخاطب سروش وحى قرار نمىگیرند در همه موارد ملزم به مشورت هستند.
دو جملهاى که از امیرمومنان(ع) نقل شد با صرفنظر از بررسى سندى آن نیز نمىتواند مصدر خوبى براى نظریه اول به حساب آید، زیرا کلامى که قبل از پذیرفتن حکومت از ایشان صادر شده داراى پیام نفى امیدهاى نامشروع درحکومت است، چرا که حضرت امیر(ع) خصوصا با سابقه حکومت عثمان وجود چنین طمعهایى را در قطبهاى قدرت به جاى مانده مىدیدند و براى این منظور به شیوه حکومت آینده اشاره کردهاند. اما در این کلام نکتهاى در طرد مشورت با مردم و یا مجموعه نمایندگان و متخصصان وجود ندارد و اصولا از این جهت در مقام بیان نیست.
کلام دیگرى که به ظاهر پس از شروع حکومت ایشان و اعتراض طلحه و زبیر صادر شده است جداى از آن که در مقام دفع اشکال است واحتمال جدال در آن مىرود در مفهوم خود در صورتى که مقصود از حکم امور حکومتى باشد معارض با فرمایشهاى منقول دیگر از ایشان است، ولى اگر مقصود از آن حکم شرعى باشد و یا محتمل بین حکم شرعى و حکم حکومتى باشد نمىتواند بر مقصود مستدل دلالت نماید.
امیرمومنان(ع) در کلام دیگرى مىفرمایند.
الا وان لکم عندى الا احتجز دونکم سرا الا فى حرب ولا اطوى دونکم امرا الا فى حکم (32) آگاه باشید که حق شما بر من این است که جز اسرار جنگى را از شما پنهان نسازم و در امورى که پیش مىآید جز در حکم الهى کارى را بدون مشورت شما انجام ندهم.
کلام فوق که از نهجالبلاغه نقل شده استیکى از حقوق مردم بر حاکم را مطلع شدن و مورد مشورت قرار گرفتن مردم مىداند مگر در حکم که ظاهرا مقصود، حکم شرعى است، چون مردم را شانى در آن نیست.
دلایل نظریه دوم (لزوم مشورت و عدم لزوم تبعیت از اکثریت)
در این نظریه حاکم درکارهاى مهم ملزم به مشورت با متخصصان و صاحبنظران است، پس از مشورت یکى از چهار حالت قابل پیشبینى است: در دو حالتى که راى همه مجلس شورا یکسان و یا راى حاکم مطابق نظر اکثریت است تردیدى در لزوم اقدام بر اساس نظر مجمع علیه یا اکثریت نیست، خواه به اعتبار لزوم اقدام بر جمعبندى حاکم معتقد باشیم یا به اعتبار لزوم اقدام براساس نظر اکثریت. درحالتسوم و چهارم حاکم یا مسئولان اجرایى دیگر در نظر مشورتى یا تنها مىماند و یا با اقلیت همراه مىگردد، در این جا نیز براساس نظریه دوم براى نظریه حاکم باید اعتبار قائل بود و اکثریت اعتبارى ندارد. دلایل این نظریه عبارتاند از:
دلیل اول: استفاده از ظهور آیه شریفه سوره آلعمران
و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله و با آنان در کارها مشورت کن پس هنگامى که تصمیم گرفتى برخداى توکل کن. (آلعمران آیه 159).
در این آیه پس از امر به مشورت به پیامبر(ص) خطاب مىشود (به صورت مفرد مذکر):
هنگامى که تو تصمیم گرفتى بر خداى توکل کن. ظاهر مدلول آیه شریفه آن است که دیگران در تصمیمگیرى نقشى ندارند، چرا که در صورت اعتبار نظر آنها از تعبیر اذا عزمتم استفاده مىشد. بعضى از اندیشمندان از این نکته در لزوم واگذارى مسئولیتها به دوش اشخاص و نه به مجموعهها و شوراها استفاده جستهاند.
دلیل دوم: مخالفت معصومین(ع) با نظریه شورا در بعضى از موارد
از بعضى روایات اینگونه استفاده مىشود که معصومین(ع) مشورت مىکردند، اما خود را ملزم به اطاعت اکثریت و یاهمه مشاوران نمىدانستند و گاهى بر خلافنظر آنان اقدام مىکردند. در روایتى از امام رضا(ع) آمده است:
پیامبر اکرم(ص) با اصحاب خویش مشورت مىنمود و سپس بر آن چه اراده مىکرد تصمیم مىگرفت. (33)
در آغاز حکومت امیرالمومنین(ع) ابنعباس پیشنهاد کرد که حضرت در آغاز با استاندارى معاویه در شام موافقت نمایند و سپس (در موقعیت مناسب) او را عزل نمایند. امیرمومنان(ع) این پیشنهاد را رد کردند، ولى فرمود:
بر تو لازم است نظرمشورتى خویش را ارائه دهى و من نیز (درباره آن) مىاندیشم.
پس اگر (در نهایت) با تو مخالفت کردم تو باید از من تبعیت کنى. (34)
در کلام دیگر در وصیتى به فرزندش (محمد بن حنفیه) مىفرمایند:
نظریات اندیشمندان را بر هم بیامیز و نزدیکترین آنها به درستى و دورترین آنها از شک و تردید را انتخاب کن. (35)
در تمام موارد فوق آن که تصمیم را مىگیرد و به گزینش بهترین مىنشیند اقدام کننده است و در هیچیک به لزوم تبعیت مشاور و مشاوران اشارهاى نشده است.
دلیل سوم: مذمت از اکثریت در قرآن کریم
چگونه حاکم را به تبعیت از اکثر ملزم کنیم حال آن که قرآن کریم بارها از اکثریت مذمت نموده است. این اطلاق مذمت از اکثریت مورد بحث را شامل مىشود و لذا نمىتوان به اعتبار اکثریت قائل شد. آیات زیر مذمت از اکثریت را در بر دارد.
اکثر هم لایعقلون (مائده:103)، اکثرهم لایعلمون (انعام:37)، اکثرهم یجهلون (انعام:121)، اکثرهم لایشکرون (یونس:60) اکثرهم فاسقون (توبه:8) مایتبع اکثرهم الا ظنا (یونس:36) و ما یومن اکثرهم بالله الا وهم مشرکون (یوسف:106) واکثرهم للحق کارهون (مومنون:70) ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون (فرقان: 44).
این دلیل نه تنها مشروعیت تبعیت از راى مشاوران را در مکانیزم تصمیمگیرى زیر سئوال مىبرد، بلکه ابتناى مشروعیتحاکم بر راى شورا را نیز خدشهدار مىسازد.
دلیل چهارم: تالى فاسد براى لزوم تبعیت از اکثریت
از منابع اندیشه دینى استفاده مىشود که مسئولیتحکومت اسلامى فردى است نه جمعى، حال آن که اگر حاکم در همه موارد براساس نظرمشاوران اعمال ولایت کند در حقیقت ولایت از شورا است و شخص حاکم در حکومت نقشى بمانند یک مدیر عامل در شرکت را دارا مىشود، اما اگر بگوییم تصمیمنهایى پس از مشورت با شخص حاکم است این اشکال مرتفع خواهد بود.
نظریه دوم داراى طرفداران شاخصى در میان دو گروه شیعه و سنى است. نویسنده کتاب دراسات فى ولایه الفقیه و لزوم مشورت در امور مهم را بر حاکم لازم دانسته و ترک آن را ظلم بر مردم اعلام کرده است، اما درباره تبعیت از آراى مشاوران مىنویسد:
چون حاکم مسئول حکومت و عهدهدار اداره جامعه است در نتیجه ملاک اقدام پس از مشورت و شنیدن نظریات مختلف تشخیص فردى اوست و بر او تبعیت اکثریت، متعین نیست.
البته عدم تبعیت از اکثریتبه معناى بىفایده بودن مشورت نیست، چرا که بر این مشورت فایده جلب نظر دیگران و شخصیتدادن به آنان و اطلاع کافى بر جوانب امر که زمینه تشخیص اصلح است مترتب مىباشد.
دکتر سعید رمضان البوطى نیز در تایید این نظر نوشته است:
مطلب صحیح که همه فقیهان بر آن اتفاقنظر دارند آن است که شورا مشروع است ولى الزامآور نیست. برحاکم اسلام است که از شورا در نظر خویش استعانتبگیرد ولى بر او لازم نیست که به راى اکثریت عمل نماید، قرطبى نیز این نظر رانپذیرفتهاست. (36)
پاسخ دلایل نظریه دوم
پاسخ دلیل اول: (استفاده از افراد ضمیر در جمله فاذا عزمت)
از آیه شریفه فوق برداشتهاى متناقضى شده است. همچنانکه بعضى با استفاده از افراد ضمیر در اذا عزمت تصمیمنهایى را با پیامبر(ص) دانستهاند و از جمله فتوکل على الله نیز قاطعیت در تصمیم گرچه مخالف نظر دیگران باشد را استشمام نمودهاند، عدهاى دیگر از فا فاذا عزمت ترتب تصمیمگیرى بر مشورت و على القاعده بر اساس نظریه اکثریت را برداشت کردهاند و از جمله فتوکل على الله نیز اینگونه برداشت کردهاند که چون تصمیمگیرى براساس نظریه اکثریتى که حاکم با آن همراه نیست موجب تزلزل روحى حاکم مىشود در اقدام براساس آن به توکل نیازمند است.
بعضى از مفسران به نکته دیگرى اشاره کردهاند و آن این که (عکزکمت) نیازمند متعلقى است که محذوف است آیا مقصود آیه شریفه فاذا عزمت على رایک است؟ یا فاذا عزمت على تنفیذ راى الشورى؟ و یا اذا عزمت على المشاوره؟ چون سه احتمال وجود دارد استدلال بر یکى از آنها ناروا است و از این آیه شریفه نمىتوان نکتهاى در جهت نفى راى اکثریت مشاوران به دست آورد. (37)
اگر گفته شود که حذف متعلق در صورتى مانع تمسک به اطلاق است که یقین داشته باشیم یکى از متعلقات مسلما مراد متکلم بوده است، اما اگر این احتمال نیز داده شود که متکلم اصولا به قیود نظرى نداشته است و به تعبیر دیگر احتمال رفض القیود هم بدهیم از اطلاق لفظى مىتوانیم بهره بریم. پاسخ آن است که اولا در این جا عبارت، درعدم رفض قیود ظهور دارد. و بعد از تسلیم و قبول اطلاق حداکثر این آیه شریفه درباره پیامبر اکرم(ص) تصمیمگیرى براساس نظر شخصى ایشان را اثبات مىکند و تسرى حکم به غیر معصومین نیازمند علم به عدم دخالت وصف عصمت و منصب والاى رسالت در حکم است که نه تنها چنین علمى نیستبلکه گمان بر خلاف آن نیز داریم.
از سوى دیگر با توجه به زمان نزول پس از جنگ احد1 و سیره پیامبر اکرم(ص) در مشورتهاى عمومى مىتوان احترام بیش از حد پیامبر اکرم(ص) به اکثریت را نیز به دستآورد.
میرزا محمد حسین نائینى در این باره مىنویسد:
موافقت آن حضرتص با اراده اکثر به جایى منتهى بود که حتى در غزوه احد با این که براى مبارک شخص حضرتش با جماعتى از اصحاب، عدم خروج از مدینه مشرفه را ترجیح فرمود و بعد هم همه دانستند که صلاح و صواب همان بود مع هذا چون اکثریت آراء بر خروج مستقر بود از این روى با آنان موافقت و آن همه مصائب جلیله را تحمل نمود. (38)
در هر صورت با وجود این احتمالها در مفهوم آیه به نظر مىرسد استدلال فوق به استناد آیه شریفه و جمله فاذا عزمت صحیح نباشد.
پاسخ دلیل دوم: (مخالفت معصومین با شورا در بعضى موارد)
روایاتى که در این زمینه نقل شد دلالتى بر مطلوب مستدل ندارد و بر فرض قبول دلالت آنها داراى معارض است، تمام متن روایت اول اینگونه است:
احمد بن محمدبن خالد البرقى فى المحاسن عن ابیه عن معمربن خلاد قال هلک مولى لابى الحسن الرضا(ع) یقال له سعد فقال(ع) على برجل له فضل وامانه فقلت: انا اشیر علیک!
فقال شبه المغضب ان رسول الله(ص) کان یستشیر اصحابه ثم یعزم على مایریدالله. (39)
سند روایت معتبر است و طعنهاى که به مصنف کتاب محاسن وارد شده طعن در شخص نیست و تنها بعضى از روایات او را مورد خدشه قرار مىدهد. (روایات مرسله و مسنده که در سند افراد ضعیف وجود دارند) اما از جهت دلالت اولا: در نسخه منقول وسائل الشیعه یعزم على ما یرید الله است، نه یعزم على ما یرید. و این که اراده الهى همان نظر شخصى پیامبر(ص) باشد دلیلى ندارد. ثانیا: از صدر روایت روشن مىشود که این مشورت مشورت با عموم یا جمع خاصى نبوده استبلکه مشورت با فرد خاصى بوده است و لازمه نظریه سوم (که بررسى خواهد شد) آن نیست که حاکم اگر با یک نفر مشورت کرد ملزم به رعایت نظر اوست.
استشهاد به سیره پیامبر اکرم(ص) براى مورد مشورت امام رضا(ع) که در امرى شخصى و با شخصى واحد صورت گرفته تحقیق یافته است. در نتیجه اگر ذیل روایت فى نفسه مطلق باشد، صدر آن در اطلاق ذیل ایجاد تردید مىکند و در هر صورت نمىتوان از این روایت مخالفت پیامبر اکرم(ص) با اکثریت را هنگام مشورت در امور اجتماعى به دست آورد.
در روایت دوم حضرت امیر(ع) تنها با یک نفر مشورت کرده و با نظر آن مخالفت نمودهاند و این هرگز به معناى مخالفتبا آراى مشاوران به طور مطلق نیست.
در روایتسوم نیز ظهور روایت در امور شخصى است و مقصود آن است که از هر کسى بر اساس شاخص حق و باطل به قسمتى که به حق نزدیکتر است عمل نما و ضمن پرهیز از استبداد و تکروى از ارادت به یک فرد خاص و عمل به تمام آن چه او مىگوید پرهیز نما.
جداى از این نیز وقایعى که معصومین(ع) به راى اکثریت عمل نمودهاند که در حقیقت معارض دلیل مذکور است وجود دارد در واقعه پذیرفتن مشورت و راى اکثریت در جنگ احد و جنگ صفین در این زمینه قابل توجه است.
یکى از اندیشمندان معاصر در این زمینه مىنویسد:
به عنوان نمونه همانطور که مرحوم نائینى متوجه شده است در حساسترین و با اهمیتترین حادثه دوران حکومتاش با این که یقین به خطاى اکثریت داشت عمل به راى اکثریت نموده و به حکمیت تن داد و این راى اکثریتبر گرفتارىهاى حضرت افزود و به سپاهیان خود مىفرمود این کار حکمیت صحیح نیست و در مبارزه با معاویه حق به جانب شما است و شما نپذیرید. این داستان رنجآور قانونى بودن آراى مردم را به خوبى اثبات مىکند. (40)
البته به نظر مىرسد قبول حکمیت توسط حضرت امیر(ع) نمىتواند مستند خوبى براى قانونى بودن راى اکثریتباشد، چرا که حضرت ایشان در آن شرایط چارهاى جز قبول حکمیت نداشته و رضایت فعلى به حکمیت اگر به جهات اجبار و حفظ مصالح نبوده است لااقل در این جهت که دلالتبر قانونى بودن راى اکثریت نماید مبهم است.
پاسخ دلیل سوم: (آیات مربوط به مذمت اکثریت)
اولا: آیات مذکور درباره مذمت اکثریت داراى موردهاى خاصى است که بر مسئله حاضرتطبیق نمىنماید از مراجعه به آیات روشن مىشود که موارد آن امور غیبیهاى است که علم آن از عامه مردم مخفى است، مانند صفات خداوند، افعال خدا، مسائل قضا و قدر، خصوصیات قیامت، و و مورد آیات هرگز شامل عقود و مقررات اجتماعى نیست.
ثانیا: مرجع ضمیر در اکثرهم یا اهلکتاب استیا مشرکین و یا همه مردم (اعم از مشرک و)، اما شورایى که در مکانیزم تصمیمگیرى حکومت تشکیل مىشود طبعا در بردارنده افراد مومن و آگاه است و اگر اکثر اهلکتاب و مشرکین مذموم هستند اکثر افراد مومن و آگاه نمىتوانند مورد مذمتباشد.
ثالثا: در هیچیک از آیات اکثریت ملاک بطلان نیستبلکه در این آیات از وقایعى خبر داده شده است که اکثریت از حق منحرف گردیدهاند و بین این که اکثریت ملاک بطلان باشد که قابل تسرى به هر اکثریتى مىشود و این که در وقایع خاصى اکثریت منحرف بودهاند تفاوت بسیار است.
پاسخ دلیل چهارم: استفاده از تالى فاسد
در مقابل دلیل چهارم مىگوییمتالى مذکور (کم شدن قدرت حاکم در صورت لزوم تبعیت از اکثریت) فى الجمله مورد قبول است اما این تالى فاسد نیست. امروزه در غالب کشورهاى جهان تصمیمات کشورى مهم توسط مجلس اتخاذ مىشود ولى با این حال اعمال ولایتحاکمان در محدوده تصمیمات مجلس معتنابه و معمول است. اثبات این نکته که در حکومت اسلامى در عصر غیبت لزوما اعمال ولایت فردى استحتى بر مبناى ولایت فقیه نیازمند دلیل است، روایاتى چون ان الله فوض الى نبیه امر خلقه (41)
تفویض امر مردم را به پیامبر مورد اشاره قرار داده است و تسرى آن به معصومین دیگر اگرچه قابل قبول است اما نسبتبه حاکمان غیرمعصوم با تردید مواجه است.
جداى از این جواب، ممکن است در جمع بین ولایتحاکم و نظریه شورا انتخاب مشاورین و یا تنفیذ آنها را در آغاز به عهده حاکم بدانیم و در موارد غیر کلان نیز نظریه حاکم را ملاک عمل قرار دهیم. از موارد دیگرى که با وجود نهادهاى شورایى تصمیمات فردى حاکم مشروع است موارد فورى و فوتى است، روشن است که در تصمیمگیرىهاى کوتاه مدت نظامى و دفاعى و یا حتى صحنههاى نبرد سیاسى مصلحت جامعه بعضا به تصمیمگیرىهاى سریع و آنى نیازمند است، در این موارد نیز باید از تصمیمات شورایى که غالبا نیازمند قتبیشتر استبه تصمیمات فردى حاکم عدول کرد، با این همه به نظر مىرسد جمع فى الجمله بین ولایت فردى حاکم و لزوم مشورت در تصمیمات کلان حکومتى ممکن است.
دلایل نظریه سوم (لزوم پیروى از اکثریت)
دلیل اول: حکم عقل
هنگامى که افراد صاحبنظر در مسئلهاى اختلاف داشته باشند با توجه به یکى بودن نظر مطابق واقع در نظر هر کدام از آنها احتمال خطا وجود دارد، بدون توجه به شرایط خاص یک مسئله هر مقدار طرفداران یک نظریه بیشتر باشد عقل احتمال خطاى آن نظریه را کمتر از نظر مقابل که طرفداران کمى دارد مىداند و در نتیجه اخذ به نظر اکثریت از جهت عقلى ارجح و ابعد از خطا است، عقل نیز ما را به ترجیح راجح ملزم مىداند و ترجیح مرجوح از جهت عقلى قبیح است.
البته ممکن است که در یک مورد خاص به دلیلى نظر یک نفر را بر نظر اکثریت ترجیح بدهیم و در مسائل شخصى هم با توجه به این نگاه موردى بر خود الزامى نسبتبه راى دیگران نداشته باشیم، اما در مجموع وقایع به طور مسلم نظر اکثریت جمعى که همه یا اغلب آنان داراى شرایط مشابه فرد خاصى از این جمع باشند از جهت عقلى به واقع نزدیکتر است.
در جواب شاید گفته شود نظر یک فرد پس از اطلاع از مشورت و نظر دیگران و با اشراف بر آنها دلیلى ندارد که از نظر اکثریت آنها به واقع نزدیکتر نباشد چرا که وحدت شخصى سبب مىشود از جهتى به انسجام این دیدگاه و نظرات دیگر عنایتشود و از جهت دیگر از محاسن مشورت نیز بهره مىبرد.
اما به نظر مىرسد با این همه اجتهاد و اظهارنظر یک فرد، بالاخره اظهار نظر یک فرد است گرچه منابع اطلاعاتى قوى هم داشته باشد، و از طرف دیگر شرایط مشاوران نیز ایجاب مىکند که آنان داراى شرایط مشابهى با مسئول در مصدر تصمیمگیرى باشند.
آرى در صورتى که حاکم یا کارگزار مورد نظر از شرایط ویژهاى برخوردار باشد که سطح دانش بینش و آگاهى خاصى را به خود اختصاص داده باشد و دیگران باوى فاصله زیادى داشته باشند حکم عقل مذکور در این جا وجود ندارد. تحقق چنین شرایطى گرچه بعید نیست اما مصادیق فراوانى نمىتواند داشته باشد.
دلیل دوم: سیره عقلا
جداى از حکم عقل سیره عقلا نیز بر این اساس استواراست. نه تنها امروز که از دیرباز در مجالس قانونگذارى و یا در مشورتهاى غیر نهادى حاکمان، لزوم پیروى از اکثریت ثابتبوده است. گرچه در موارد شخصى غیر مهم تحقق اقدام مخالف نظر مشاوران بندرت اتفاق مىافتد، اما درمسائل مهم وضوحا آن چه به مجموعهاى از افراد جامعه مربوط است عقلا بما هم عقلا اجازه تک روى برخلاف نظر اکثریت را نمىدهند مگر آن که شرایط خاصى نیازمندى به تصمیم فورى و وحدت مرکز تصمیمگیرى و سرعت آن را اقتضا نماید، یکى از فقیهان معاصر در اینباره مىنویسد:
اساسا مشورت در کارهاى اجتماعى که ارتباط با عامه مردم دارد و صلاح و فساد آنها روشن نیست از امورى است که بناى عقلا عالم بر آن است و این دوآیه:
وشاورهم فى الامر، وامرهم شورى بینهم امضاى همان بناى عقلا است، بنابراین چون بناى عقلا بر عمل به اکثریت است و شارع مقدس اسلام هم از آن جلوگیرى نفرموده معلوم مىشود نظر بنیانگذار اسلام هم با نظر عقلاى عالم مطابق است. (42)
استیناس از ادله نقلى
گرچه در روایات امرى مبنى بر لزوم اخذ به نظر اکثریت وارد نشده است اما از بعضى از روایات و اخبار علاجیه و همچنین از سیره منقوله نبى اکرم(ص) مىتوان به مطلوبیت و یا لزوم اقدام براساس اکثریت استیناس و تایید یافت. در مقبوله عمربن حنظله در ضمن ترجیحات یک روایت و حکم مبتنى بر آن نسبتبه دیگرى از امام صادق(ع) اینگونه نقل شده است:
به حکمى که براساس روایت مجمع علیه در نزد اصحاب توست عمل کن و روایتشاذ و نادرى را که در نزد اصحاب مشهور نیست واگذار، چرا که آن چه مورد اتفاق اصحاب است و همه نقل کردهاند تردیدى در آن نیست. (43) در آخر روایت فوق، کلام به طور تعلیل وارد شده است که فان المجمع علیه لاریب فیه و چون مقصود مجمععلیه اضافى و نسبتبه روایت دیگر استشامل موارد اکثریت هم مىشود خصوصا که راوى نیز از این کلام امام مجمععلیه را به معناى مشهور فهمیده است و در سئوال بعدى خود فرض شهرت دو روایت متعارض را نموده است (44) . با القاى خصوصیت از مورد تعارض روایتین تعارض بین دو راى و اجتهاد نیز مىتواند مشمول این حکم گردد. میرزاى نائینى در کلامى به این مسئله اشاره نموده است.وى مىنویسد:
گذشته از آن که لازمه اساس شور درستى که دانستى بر نص کتاب ثابت است، اخذ به ترجیحات است عند التعارض و اکثریت عند الدوران اقوى مرجحات نوعیه و اخذ طرف اکثر عقلا، ارجح از اخذ به شاذ است و عموم تعلیل وارد درمقبوله عمربن حنظله هم مشعر به آن است و با اختلاف آراء تساوى درجهات مشروعیتحفظا للنظام متیقن و ملزمش هم همان ادله داله بر لزوم حفظ نظام است. (45)
با توجه به دلایل فوق و ابطال تئورىهاى دیگرى که قبلا مورد بررسى قرار گرفت لزوم اقدام حاکم براساس راى اکثریت ضرورى است گرچه شخص حاکم خود با آن نظر موافق نباشد. تنها مواردى که به دلیل فورى و فوتى بودن و یا جزئى و کم اهمیتبودن، مصلحت تصمیمگیرى سریع و فردى را دارد از حکم فوق مستثنا است و حاکم نه تنها در آنها عهدهدار اجراى نظر اکثریت نیستبلکه اصلا ملزم به مشورت هم نخواهد بود.
اقلیت کیفى
گاهى اوقات مجموعه مورد مشورت به دو دسته تقسیم مىشوند: اقلیت کیفى و اکثریت غیرکیفى. به تعبیر دیگر گاهى عدهاى که از تخصص و آگاهى بیشترى برخوردارند در اقلیت قرار مىگیرند و عموم مردم یا مشاوران که از تخصص بىبهرهاند اکثریت را تشکیل مىدهند، در چنین صورتى با توجه به ملاک لزوم مشورت و تبعیت در هر مرحله باید توجه کنیم که اگر تشکیل شورا براى رعایتحقوق تکتک افراد یک جامعه، یا یک شهر و یا جمع دیگرى است و شورا موضوعى است، با توجه به تساوى حقوق افراد یک جامعه، هر نفر داراى یک راى است و ترجیح با اکثریت است، چرا که اساس مشورت را رعایتحقوق مشاوران تشکیل مىداده است نه دستیابى به حقیقت، همچنان که گفتیم در موارد انتخاب حاکم وجهه موضوعى مشورت و رعایتحقوق مردم جلوهگر است.
اما در صورتى که شورا جنبه طریقیت دارد، براساس مقدار تخصص و آگاهى اقلیت راى آنها مىتواند بر راى اکثریت ترجیح یابد، چه بسا راى یک عالم متخصص از راى هزاران فرد عامى در این مرحله بیشتر ارزش داشته باشد.
اما آن چه مسئله را در سطح حکومت آسان مىسازد آن است که غالبا شوراهاى تخصصى که جنبه طریقى در آنها زیادتر جلوه مىکند از افراد هم طراز تشکیل مىشود و حداکثر آن که در پرتو راى اقلیت کیفى راى اکثریت نیز شکسته مىشود و افراد دون مرتبه با شنیدن دلایل اقلیت آگاه به آنها مىگرایند، در نتیجه مصداقى از این بحث در حکومتباقى نمىماند.
خاتمه
بعضى از مباحث وابسته به نظریه مطرح شده در این مقال مطرح نگردیده است. از جمله: ویژگىهاى مشاوران، کیفیت گزینش آنها، تعداد اعضا و نحوه ارتباط آنان با مردم است. این مباحثباید در مقامى دیگر پى گیرى شود.
نکته دیگر این که در شیوه فعلى تصمیمگیرى در نظام جمهورى اسلامى ایران تقریبا نظریه مختار رعایت مىشود، گرچه از جهت نظرى بعضى از مجریان نظریه ذکر شده را تصدیق نکنند نهادهاى مشورتى نهادینه شده چون مجلس خبرگان، مجلس شوراى اسلامى، جلسه هیئت دولت و شوراهاى شهر و استان و مظهر توجه و عنایت کامل به مشورت و تبعیت از نظر اکثریت مشاورانى که به نحوى از راى مردم نیز بهرهمندند.
مجمع تشخیص مصلحت نظام و شوراى عالى انقلاب فرهنگى که اعضاى آنها تا حدود زیادى از نمایندگان احزاب و گروههاى شناخته شده درون نظام اسلامىاند تصمیمگیرى در سطح کلان سیاسى و اقتصادى و فرهنگى را نیز عملا مبتنى بر مشورت مىسازد، تصمیمگیرىهاى در سطوح پایین نظام نیز همچنان که در اصل مقاله اشاره شد مشمول دلیل لزوم شورا و تبعیت از آنها نخواهد بود. از این روى گرچه حرکتبه سوى بهرهگیرى هر چه بیشتر از عقل جمعى به طور مطلق کارى پسندیده است اما محتواى این نوشته بیشتر در مسیر تبیین نظرى شیوه تصمیمسازى در نظام جمهورى اسلامى ایران است.
پىنوشتها:
1. آلعمران (3) آیه 159.
2. شورى (42) آیه 38.
3. ر.ک: الحر العاملى، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، (بیروت، دار احیاء التراث العربى) ج8 ص424 430 محمد بن علىبن بابویه، من لایحضره الفقیه (قم، منشورات جماعه المدرسین فى الحوزه العلمیه فى قم المقدسه)ج4 ص385 و 388 نهجالبلاغه (صبحى صالح) خطبه 92 و نامه 6 و کلمه 161 و 173رضا استادى، شورى در قرآن و حدیث (قم، موسسه در راه حق) درمجموعهاخیر به بیش از 200 روایات در این زمینه اشاره شده است که جمع نسبتا خوبى از روایات این باب است.
4. به همین جهت در کتابهاى اخلاقى در ضمن اشاره به اخلاقى فردى به مشورت و شرایط آن پرداختهاند و مرحوم حر عاملى نیز در عناوین ابواب مربوط از تعبیر استحباب و کراهت نه لزوم استفاده کرده و این مبحث را در آدابالعشره آوردهاست.
ر.ک: الحر العاملى، همان، ج8، ص424 428 ملامحسن فیض کاشانى، المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء (قم، دفتر انتشارات اسلامى) ج3، ص348.
5. محقق حلى، شرایع الاسلام فى الفقه الاسلامى الجعفرى (بیروت، دار مکتبه الحیاه) ج2، ص206.
6. شیخ محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرایع الاسلام (تهران، دارالکتب الاسلامیه)، ج40، ص60.
7. سید محمد جواد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه فى شرح قواعد الاسلام (قم، موسسه آلالبیت للطباعه والنشر)، ج10، ص12.
8. ر.ک: یوسف بن مطهر حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد (قم، انتشارات مصطفوى) ص298.
9. آیه الله میرزا محمد حسین نائینى، تنبیه الامه وتنزیه المله، حاشیه و تصحیح: سید محمود طالقانى (تهران، شرکتسهامى انتشار) ص53.
10 . در نامهاى که ناظمالاسلام کرمانى نقل کرده است این سه بزرگوار به ابتناى حکومت مسلمین در عهد غیبت صاحب الزمان(عج) بر نظر جمهور تصریح نمودهاند.
ناظمالاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان ج4، ص230.
11. ر.ک: علامه سید محمد حسین طباطبائى، بررسىهاى اسلامى، به کوشش سید هادى خسروشاهى (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى) ج1 ص192 المیزان فى تفسیر القرآن (قم، اسماعیلیان) ج4 ص124.
12. ر.ک: آیه الله سید محمد باقر صدر، الاسلام یقود الحیاه (بیروت، دار التعارف للمطبوعات) 22 24.
13. ر.ک: آیه الله مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى (قم و تهران، انتشارات صدرا) ص154.
استاد در این کتاب ضمن بررسى منشا مشروعیت و اشاره به حق طبیعى، حق الهى و نظریه الیگارشى و دموکراسى به دو نظر دیگر اشاره کرده که آن دو نظر عبارتاند از: الف: قانون کلى جامعه الهى است ولى تعیین حاکم با مردم است (اصل بیعت و شورا)، شرط حاکم نیز حداکثر عدالت و دانش سیاسى است نه فقاهت و فیلسوفى ب:نظریه فوق با این تفاوت که فقط در عصر غیبت پذیرفته شود و حاکم نیز باید از شرط فقاهتبرخوردار باشد و انتخابگرها یا سایر فقها هستند و یا عامه مردم.
14. ر.ک: حکومت در اسلام (مجموعه مقالات سومین و چهارمین کنفرانس اندیشه اسلامى)، قسمت اول، ص33 و قسمت دوم، ص44، متن سخنرانى افتتاحیه سومین و چهارمین کنفرانس اندیشه اسلامى.
گرچه ایشان به منشا الهى حکومت و ولایت فقیه اعتقاد دارند، اما مشروعیت نظام اسلامى را به راى مردم نیز مستند مىنمایند، در نتیجه دیدگاه مختار ایشان دیدگاه تئودموکراسى یا حکومت الهى مردى نام مىگیرد. جملاتى از ایشان دراین زمینه از کتاب پیش گفته نقل مىشود: آن کس که این معیارها را دارد (عدل، آشنایى با اسلام و اسلامشناسى) و از تقوا و صیانت نفس و دیندارى کامل و آگاهى لازم برخوردار است آن وقت نوبت مىرسد به قول ما اگر همین آدم را با همین معیارها مردم قبول نکردند باز مشروعیت ندارد، چیزى به نام حکومت زور در اسلام نداریم.(کنفرانس سوم، ص33).
عنصر سوم عنصر مردم است. آیا ما در نظام اسلامى مردم را مهمل و کنار گذاشتهایم؟ابدا. یک عنصر اصلى مردماند، مردم تعیین کنندهاند، مردم مورد مشورت قرار مىگیرند و تصمیمگیرنده هستند، اصلا مردم انتخاب کننده هستند و انتخاب یک امر واقعى است که وجود دارد.
15. ر.ک: الاسلام واصول الحکم (قم، دارالقرآن الکریم) مرتضى شیرازى، شورى الفقها (قم، موسسه الفکر الاسلامى) مقاله المرجعیه الصالحه والمرجعیه الموضوعیه، آیه الله شهید صدر چاپ شده در مباحث الاصول آیه الله سید کاظم الحسینى الحائرى: (قم، مکتب الاعلام الاسلامى، ص91 به بعد. در این زمینه کتاب فقه الشورى والاستشاره اثر دکتر محمد توفیق الشاوى از مباحث مفصل و سودمندى درباره اجتهاد مبتنى برشورا برخوردار است.
16. ر.ک:آیه الله صدر، همان.
17. ر.ک: آیه الله نائینى، همان.
18. ر.ک: علامه طباطبائى، بررسىهاى اسلامى، ج1، ص192 المیزان فى تفسیر القرآن، ج4، ص124.
19. مفروض مقال آن است که همراه با فقیهان مذکور درمتن به نقش الزامآور شورا در حکومتبه طور فى الجمله ملتزم باشیم وگرنه براساس مبانى دیگر حتى موافقت همه مشاوران و یا همه مردم نمىتواند تاثیرى در مشروعیت و یا مکانیزم تصمیمگیرى داشته باشد و حداکثر آن است که همراهى بامردم و مشاوران از باب کارآمدى و به طور ترجیحى است، البته بعضى چون رهبر انقلاب اسلامى با قبول مبناى نصب انتخاب را طریقه عقلایى کشف مىداشتند.
20. البته بعضى از فقها و اصولیین جمع بین دو لحاظ آلى و استقلالى، طریقى و موضوعى را نپذیرفتهاند، اما به نظر مىرسد که این جمع اشکالى ندارد. به نقل از بحثخارج اصول، آیه الله تبریزى دامظله.
21. در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز گرچه خبرگان منتخب مردم موظف به انتخاب بهترین فرد از جهتشرایط و اوصاف هستند اما منتخب آنان اگر چه در واقع بهترین نباشد ولى مشروعیت دارد، چون منتخب خبرگان مردم است و در دیدگاه آنان افضل بوده است.
22. ر.ک: آیه الله خامنهاى، اجوبه الاستفتاات، بحث اجتهاد و تقلید، سئوال 59و 68 متن دو سئوال و جواب بشرح زیر است:
س59: هل الاعتقاد باصل ولایه الفقیه من الناحیتین المفهومیه والمصداقیه عقلى او شرعى؟
ج: ان ولایه الفقیه التى بمعنى حکومه الفقیه العادل العارف بالدین حکم شرعى تعبدى یویده العقل ایضا و هناک طریق عقلایى لتعیین مصداقه مبین فى دستور الجمهوریه الاسلامیه.
س68: هل یجب على الفقیه الذى یعیش فى الجمهوریه الاسلامیه الایرانیه اذا کان لایرى ولایه الفقیه المطلق ان یطیع اوامر الولى الفقیه؟ واذا خالف الولى الفقیه فهل یعتبر فاسقا؟ ولو ان فقیها کان یعتقد بولایه الفقیه المطلقه لکنه یرى نفسه الاجدر بها فهل اذا خالف اوامر الفقیه المتصدى للولایه یعتبر فاسقا؟
ج: یجب على کل مکلف وان کان فقیها ان یطیع الاوامر الحکومیه لولى امر المسلمین ولایجوز لاحد ان یخالف من یتصدى لامور الولایه بدعوى کونه اجدر، هذا اذا کان المتصدى لامر الولایه فعلا قد اخذ بازمتها من الطریق القانونى القانونى المعهود لذلک واما فى غیر هذه الصوره فالامر یختلف تماما.
23. عبدالواحد امدى، غررالحکم ودرر الکلم، ترجمه و شرح خوانسارى (تهران، انتشارات دانشگاه تهران) ج1، ص256 متن روایت: عن على(ع)الاستشاره عین الهدایه.
24. فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان فى تفسیر القرآن (قم، کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى) ج9، ص33. متن روایت: عن النبى(ص) ما من رجل یشاور احدا الا هدى الى الرشد.
25. مثلا در جنگ طائف حباب بن منذر درباره مکان اسکان سپاه عرض کرد:
اى پیامبر آیا اینگونه است که این منزلى که فرود آمدید به دستور خدا بوده و بر ما روا نیست که از آن جلوتر یا عقبتر فرود آییم یا این که این نظریه جنگى شما است. پیامبر فرمودند بلکه این نظریه جنگى و تاکتیک من است، پس گفت:اى پیامبر، این منزل (مناسبى) نیست پس با مردم کوچ کنید تا به نزدیکترین آب نسبتبه دشمن فرود آییم. ابن هشام، السیره النبویه (مصر، مطبعه الحلبى) ج2،272.
26. نهجالبلاغه، خطبه 92 متن کلام حضرت على(ع) اینگونه است:
واعلموا ان اجبتکم رکبتبکم ما اعلم ولم اضع الى قول القائل وعتب العاتب.
27. همان، خطبه 205، متن کلام حضرت على(ع) اینگونه است.
لاوقع حکم جهلته فاستشیر کما واخوانى المسلمین ولو کان ذلک لم ارغب عنکما و عن غیرکما.
28. جلال الدین سیوطى، الدر المنثور (قم، مکتبه آیه الله العظمى المرعشى النجفى) ج2، ص90. متن روایت:
عن النبى(ص): اما ان الله ورسوله لغنیان عنها ولکن جعلها رحمه لامتى.
29. ر.ک: ابنهشام، همان، ج3، ص66 67.
30. محمدبن محمدبن نعمان (شیخ مفید) مجموعه مصنفات الشیخ المفید، الفصول المختاره، قم، ج2، ص31.
31. ر.ک: رضا استادى، همان، ص31 36، عناوین این ده وجه عبارت است از:
1- مشاوره براى شخصیت دادن به امت2- مشورت براى آزمایش3- مشورت براى رشد فکرى مردم 4- مشاوره براى استفاده از تایید مردم 5- مشورت براى آگاه شدن مشورت شوندگان 6- مشورت براى این که بدانند حکومت او استبدادى نیست 7- مشاوره براى این که در صورت شکست انتقاد بىجا نکنند 8- امر به رسول خدا که با امت مشورت کند براى این است که معلوم شود خلق خدا نزد خدا احترام دارند9- مشورت براى این که مردم بدانند نظرخواهى از دیگران عیب و عار نیست. 10- مشورت رسول خدا(ص)
براى این است که امتبه او تاسى کنند.
32. نهجالبلاغه، نامه پنجاهم.
33. مولى محمد باقرمجلسى، بحارالانوار (تهران، المکتبه الاسلامیه ج75، ص101، متن روایت:
ان رسول الله کان یستشیر اصحابه ثم یعزم على مایرید.
34. نهجالبلاغه، کلمه 321: لک ان تشیر على فان عصیتک فاطعنى.
35. محمد بن حسن عاملى، همان، ج8، ص429 محمد بن على بن بابویه (شیخ صدوق) من لایحضره الفقیه (قم، منشورات جامعه المدرسین)، ج4، ص385. متن روایت: اضمم آراء الرجال بعضها الى بعض ثم اختر اقربها الى الصواب وابعدها عن الارتیاب.
36. دکتر محمد سعید رمضان البوطى، فقه السیره النبویه (دمشق)، ص339.
37. علاء الدین على بن محمد بغدادى، تفسیر خازن (بیروت) ج1، ص290.
38. میرزا محمد حسین نائینى، همان، ص54.
39. محمد باقر مجلسى، همان، ج75، ص101 احمد بن محمدبن خالد برقى، المحاسن (قم، دارالکتب الاسلامیه) ص601.
40. محمد تقى جعفرى، اصول حکمتسیاسى اسلام (تهران، بنیاد نهجالبلاغه) ص305.
41. محمدبن یعقوب کلینى، الاصول من الکافى، ج، ص266، متن روایت: عن الباقر والصادق(ع) ان الله فوض الى نبیه امر خلقه لینظر کیف طاعتهم ثم تلا هذه الایه:
ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا.
42. نظام حکومت در اسلام (قم، انتشارات نذیر) ص57.
43. محمد بن حسن حر عاملى، همان، ج18، ص75 76.
44. ر.ک: همان، ص76.
45. میرزا محمد حسین نائینى، همان، ص52.
اما از دیدگاه غالب دانشوران شیعى این مشورت در امور فردى مسلمین مطلوب است.
یعنى تک تک مسلمانان براى دستیابى به نظر برتر و راه بهتر در کارهاى خویش خوب استبه ریسمان مشورت دستیازند. (4) در دورانهاى متاخر بحث "جواز"،"مطلوبیت"و یا حتى "لزوم" مشورت در عرصه هاى مختلف اجتماعى مورد توجه قرار گرفته استبه طورمشخص طرح "قضاوت شورایى" از سوى فقهایى چون محقق حلى (صاحب شرایعالاحکام) (5) ،محمد حسن نجفى (صاحب جواهر الکلام) (6) ، محمد جواد عاملى(صاحب مفتاح الکرامه) (7)
مطرح گردیده و هر کدام به نوعى درباره آن نظر مثبت دادهاند. بحث مشورت در حکومت نیز گرچه از دیر زمان مورد انکار متکلمان شیعه بود (به جهت اعتقاد بر ولایت ائمه معصومین و بطلان سقیفه) (8) ،اما در عصر حاضر نقش شورا در این زمینه به هنگام غیبت امام غائب(عج) مورد توجه بعضى از فقیهان قرار گرفت و افرادى چون میرزا محمد حسین نائینى(ره) (9) ، آخوند خراسانى، میرزا حسین طهرانى، ملاعبدالله مازندرانى (10) ، علامه طباطبایى (11) ،آیه الله سید محمد باقر صدر (12) ،آیه الله شهید مطهرى (13) و رهبر معظم انقلاب آیه الله خامنهاى (14) هر کدام به نوعى به نقش اساسى شورا در حکومت، نظر مساعد ابراز نمودهاند. از سوى دیگر با توجه به گستردگى و پیچیدگى روز افزون موضوعات و مسائل فقهى مسئله شورا در افتا و مرجعیت نیز از سوى عدهاى از فقیهان و دانشمندان معاصر مطرح گردیده است. (15)
قائلین به نقش شورا در حکومت دیدگاه یکسانى را ابراز ننمودهاند: بعضى شورا را مصدر مشروعیتحاکم اسلامى در عصر غیبت دانستهاند (16) ، و عدهاى به نقش الزامآور شورا در مکانیزم تصمیمگیرىهاى کلان نظام اسلامى راى مساعد داشتهاند (17) . البته جمع بین این دو نیز ممکن است و مرحوم علامه طباطبایى(ره) در نگارشهاى مختصر و نسبتا مجمل خویش به نقش شورا در مشروعیت ومکانیزم تصمیمگیرىاشاره نمودهاست. (18)
در هر صورت در این فرض که همه افراد مجلس مشورتى داراى یک نظر باشند لزوم تبعیت از آن نظر مورد تردید نخواهد بود (19) ، اما در صورتى که مجموعه نظر دهندگان به دو یا چند دسته اکثریت و اقلیت (نسبى یا مطلق) تقسیم شوند تبعیت از نظر اکثریتبا اشکالهاى متعددى مواجه گردیده است که این مقاله عهدهدار ارائه بررسى و گزینش یکى از آنها است. گرچه ملاک بحثحاضر در زمینه شوراى فتوا و قضا نیز تا حدودى قابل انطباق است، اما آن چه محور بحث استبررسى راى اکثریت در ناحیه شورا در حکومت است.
از جهت هدف و غایت نیز داراى اقسامى است: گاهى هدف از مشورت دستیابى بهتر به واقعیت و کمکردن خطا در اندیشه و عمل است، این نوع مشورتطریقى است و در حقیقت از باب رجوع جاهل به عالم است. این نوع مشورت درباره کسى مطلوب است که خود به واقع پى نبرده و متحیر است و در حقیقت مقید به عدم علم مشورت کننده است. مشاور نیز طبعا باید از شرط آگاهى و تخصص نسبتبه موضوع مورد مشورت برخوردار باشد و هر هنگام که مشورت کننده درجمع بندى شخصى خود به واقع رسید بر خود الزامى در پیروى نظریه مشاوران نخواهد دید. غالب مشورتهاى مربوط به امور فردى از اینگونه است و جنبه طریقیت دارد.
گاهى غایت و هدف از مشورت، رعایتحقوق مشورتشوندگان است و دستیابى به واقعیت، مقصود اصلى یا تنها مقصود مشورت نیست. این نوع مشورت، موضوعى استیعنى صرف مشورت کردن، به خاطر رعایتحقوق دیگران و یا احترام گذاردن به آنان و، مطلوب است. اگر شخص خاصى در این نوع مشورت ملزم به مشورت باشد حتى در صورت علم به واقع، باید مشورت کند، چرا که مشورت موضوعى از باب رجوع جاهل به عالم نیست، بلکه از باب رعایتحقوق دیگران است. مشورت شوندگان چهمتخصص وچه غیرمتخصص نیز باید صرفاذى حق باشند و در هر صورت، نظریه مشورت شوندگان مشروع و قابل عمل خواهد بود.
البته جمع بین دو غایت موضوعى و طریقى مانعى ندارد (20) و جمع بین دو هدف دستیابى به واقع و عایتحقوق مردم هم به طریق طولى و هم به طریق عرضى ممکن است که خود نوع سومى از اقسام مشورت به لحاظ هدف را تشکیل مىدهد.
بر مبناى نظریه مشروعیت الهى مردمى، مانند دیدگاه شهید صدر، شیخ محمد مهدى شمسالدین و، مشورت در حکومت، موضوعیت دارد ولذا اگر منتخب مستقیم یا با واسطه مردم از رجحان کامل نسبتبه افراد دیگر صالح برخوردار نباشد گریزى از پذیرفتن آن نیست و اصولا مشروعیتاش نه مبتنى بر افضلیت او که مبتنى بر منتخب بودن او است. (21) اما بر مبناى نصب که دیدگاه بسیارى از فقیهان، از جمله امام خمینى است، و مبناى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز هست، طریق عقلایى کشف فرد اصلح چیزى جز مشورت نیست، بر این نکته رهبر انقلاب اسلامى تصریح کردهاند. (22)
در صورتى که مشورت را به عنوان مکانیزم تصمیمگیرىهاى کلان حکومتى بپذیریم جلوه طریقى مشورت نیز رخ مىنماید و بدین منظور افراد مورد مشورت در این زمینه غالبا افراد متخصص و آگاه هستند نه افرادذىحق، اما با این حال امکان تصویر مشاورانذىحق و متخصص وجود دارد به طورى که مشورت با آنان نه تنها هدف دستیابى بهتر به حقیقت را فراهم آورد، بلکه به تامین حقوق مشاوران یا مجموعه منتخبان آنان نیز بینجامد. اصولا در تصمیمات اجتماعى حاکمان که داراى سود و زیانهاى عمومى کلان است این حق عموم است که مسئولان در مسیرى قدم بردارند که به طور نوعى از خطاى کمترى برخوردار باشد و چون تشکیل شورا و استفاده از آراى دیگران چنین زمینهاى را محقق مىکند تشکیل شورا در مکانیزم تصمیمگیرى به هدف دستیابى بیشتر به حقیقت از حقوق مردم محسوب مىشود. به تعبیر دیگر تشکیل شوراى طریقى، موضوعیت دارد این همان جمع طولى دو وجهه "طریقى" و موضوعى شورا است.
3- در غالب موارد آراى مشاوران به دو دسته اکثریت و اقلیت تقسیم مىشود (خصوصا اگر تعداد مشاوران زیاد باشد) در این صورت چه باید کرد؟ آیا راى اکثریت مطلق داراى اعتبار استیا اعتبار راى آنان مقید به قیودى مانند بقاى شک حاکم است؟ آیا راى اکثریتبراى اقلیت نیز الزامآور است؟ یا در این موارد اقلیت را دلیلى بر همراهى عملى با تصمیم اکثریت نیست؟ اشکالهایى که بر لزوم پیروى از اکثریت وارد شده چیست و چه جوابهایى دارد؟
اعتبار راى اکثریت در مکانیزم تصمیمگیرىهاى کلان حکومتى
از مباحثبسیار مهم شان شورا در حکومت، مسئله لزوم مشورت کارگزاران و ضرورت پیروى از نظر اکثریت مشاوران است، گرچه هم اکنون براساس قانون و نهادهاى پیشبینى شده تصمیمگیرىهاى کلان قوه مجریه و قضائیه مبتنى بر راى مجلس شوراى اسلامى است و عملا تبعیت از اکثریت در این سطح پذیرفته شده است، در سطح رهبرى نیز مجمع تشخیص مصلحت نظام بازوى مستشارى قوى و کارآمدى براى تصمیمگیرىهاى کلان رهبرى محسوب مىگردد، اما از جهت دینى خاستگاه مشورت قابل بررسى و توجه است. پس از صرفنظر کردن از دیدگاهى که اصولا براى مشورت هیچگونه نقش الزامآورى قائل نیست، در میان معتقدان به نقش الزامآور شورا سه نظریه مختلف وجود دارد که به بررسى آنها خواهیم پرداخت. این سه نظریه عبارتند از:
نظریه اول: لزوم مشورت براى حاکم و مسئولان دیگر مقید به عدم علم آنها به موضوع یا حکم است، اما اگر در دیدگاه حاکم موضوع و حکم هر دو روشن است جایى براى مشورت باقى نمىماند.
نظریه دوم: لزوم مشورت در مکانیزم تصمیمگیرىهاى کلان پذیرفته است، اما پس از مشورت دیدگاه مشاوران براى حاکم لازمالاتباع نیست و آن چه در مقام عمل، حجیت دارد جمعبندى شخص حاکم است.
نظریه سوم: نه تنها مشورت در مکانیزم تصمیمگیرىهاى کلان نقش اساسى دارد بلکه بر حاکم لازم است پس از مشورت به نظریه همه یا اکثر مشاوران گردن نهد حتى اگر خود با آن نظر موافق نباشد.
هر یک از قائلان سه نظریه فوق دلایلى را ارائه نمودهاند که به بررسى آنها مىپردازیم.
دلایل نظریه اول: (مقید بودن لزوم مشورت به عدم علم حاکم)
این نظریه دو دلیل اساسى دارد:
دلیل اول: ضمن مراجعه به ادله شورا روشن مىشود که فلسفه لزوم مشورت چیزى جز دستیابى به حقیقت نیست و کسى که به هدایت، رشد و صواب دستیافته است اگر ملزم به مشورت باشد لغو و تحصیل حاصل است مثلا در روایات مربوط آمده است: مشورت کردن همان هدایتشدن است (23) . در روایت دیگر از پیامبر اکرم(ص) آمده است:
هیچانسانى مشورت نکرد مگر آن که به هدایت و رشد رهنمون گشت. (24)
دلیل دوم: سیره پیامبر اکرم(ص) و معصومین دیگر(ع) نشان آن است که آنان در امور اجتماعى خود را همواره ملزم به مشورت نمىدیدهاند، در بعضى از روایات آمده است که اصحاب در مواردى که پیامبر اکرم(ص) تصمیمى مىگرفتند سئوال مىنمودند که:
آیا در این مورد دستور خاص الهى رسیده است و یا به نظر خود عمل نمودهاید؟
آنگاه که پیامبر(ص) مىفرمود که در این مورد دستور خاصى نبوده است، اصحاب نظر مشورتى خود را ابراز مىکردند. (25)
این نکته نشان آن است که اینگونه نبوده است که پیامبر اکرم(ص) همواره در آغاز خود را ملزم به مشورت مىدیدهاند، در ضمن، فهم اصحاب در امکان بهینهسازى تصمیمات غیر الهى پیامبر اکرم(ص) را نیز مىنمایاند.
آن چه دلیل دوم را محکم مىسازد آن است که تعداد موارد مشورت پیامبر اکرم(ص) با همه اصحاب یا عدهاى صاحب نظر بسیار محدود است. حال آن که وقایع مهم دهساله دوران حکومت پیامبر طبعا باید بسیار زیاد باشد.
امیرمومنان(ع) خود در بیان شیوه اداره حکومت مىفرماید:
بدانید اگر من پاسخ مثبتبدهم[و حکومتبر شما را بپذیرم]درباره[حکومتبر]شما به علم خود عمل مىکنم و به سرزنش و توصیه کسى گوش نخواهم داد. (26)
این کلام نیز کاملا به نبود محورهاى دیگر در مکانیزم تصمیمگیرى لااقل در هنگام علم و آگاهى حضرت اشاره دارد و اطلاق آن هر نوع توصیه و خیرخواهى، چه به حق و چه به باطل را مطرود مىداند.
هنگامى که طلحه و زبیر به شیوه حکومتحضرت على(ع) اعتراض کردند که چرا با آنها در تصمیمات مشورت نمىشود حضرت فرمودند:
تاکنون هیچمسئلهاى که به آن جاهل باشم اتفاق نیفتاده است تا با شما و برادران مسلمان خود مشورت کنم و اگر چنین چیزى اتفاق مىافتاد از شما و غیر از شما روى بر نمىگرداندم. (27)
کلام فوق نیز به مقید بودن مشورت به عدم علم حاکم دلالت تام دارد چرا که فاء تفریع که در جمله لو وقع حکم جهلته فاستشیر کما نشان ترتیب لزوم مشورت بر جهل حاکم است.
پاسخ دلایل نظریه اول:
پاسخ دلیل اول این که فلسفه لزوم مشورت، دستیابى به حقیقت است فىالجمله مورد قبول است. اما همچنان که در مقدمه دوم گذشت طریقیت محض مشورت در امور شخصى پذیرفتنى است، ولى در موارد مربوط به جامعه جنبههاى موضوعى دور از نظر نیست و حقوق مردم اقتضا دارد که جز در موارد حکم شرعى و یا دستورهاى مستقیم یا غیر مستقیم خداوند (که داراى حق برتر به همه موجودات است) به نظر و راى آنان توجه شود.
مشورتهاى معصومین(ع) نیز یا اصولا جز غرض موضوعى، غرض دیگر نداشته و یا آن که لااقل از اغراض موضوعى خالى نبوده است. در ذیل آیه شریفه وشاورهم فى الامر که پیامبر(ص) را به مشورت با مردم مامور مىسازد در روایتى آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
آگاه باشید که خدا و رسول او از مشورت بىنیازند ولى خداوند آن چه (مشورت را)
به جهت رحمتبر امت قرار داده است (و آن را بر آنها لازم کرده است.) (28)
خصوصا بر اساس نظریه عصمت معصومین(ع) از هرگونه خطا حتى خطاى در موضوعات غیرمربوط به احکام شرعى که در بین امامیه مشهور است مشورت پیامبر اکرم(ص)
نمىتواند جنبه طریقى داشته باشد. حضرتاش نیز گاهى با علم به نتایج نامطلوب نظر اکثریتبه خاطر احترام به حقوق آنان و بر طبق نظر آنها عمل مىنمود که مشورت قبل از غزوه احد شاهد خوبى بر این مورد است. (29)
مرحوم شیخ مفید به موضوعى بودن مشورت پیامبر اکرم(ص) اینگونه اشاره کردهاست:
پیامبر با اصحاب خویش به جهت نیازوى به آراى آنها و حاجتاش نسبتبه مشورت با آنان آنچنان که گمان کردهاى مشورت ننمود یعنى مشورت براىوى طریقى نبوده بلکه به جهت امر دیگر بوده است. (30)
مفسران مختلف شیعه و سنى ضمن بحث از آیه شریفه فوق به اغراض موضوعى مشورت پیامبر(ص) اشاره نمودهاند، یکى از نویسندگان معاصر ضمن جمع وجوه مختلف به ده وجه اشاره نموده است. (31)
با توجه به امکان طرح موضوعیتبراى مشورت در مواردى که حاکم غیر معصوم خود را عالم به حکم مىداند حداکثر آن است که مانند معصوم (فقط از این جهت) براساس غرضهاى دیگر ملزم به مشورت باشد و دیگر لزوم مشورت در حق او مقید به عدم علم نیست. حتى در صورت تنزل از این جواب مىگوییم حاکم به لزوم مشورت اذعان دارد بر اساس فرضیه بحث اما پس از آن نمىداند که آیا این مشورت به منظور دستیابى به واقع بر او لازم است تا در صورت جهل و شک موظف باشد یا این که از اغراض موضوعى برخوردار است تا مشورت او مقید نباشد، بدون تردید در این موارد جاى احتیاط است نه برائت و لذا در همه موارد حتى در موارد علم شخصى ملزم به مشورت مىگردد.
پاسخ دلیل دوم اولا: لزوم مشورت در تصمیمگیرىهاى کلان و مهمبه شرطى که مشورت مانع بعضى از شرایط خاص اضطرارى و قوت مصلحت مربوط به آن مثل میدان جنگ نباشد پذیرفتنى استبا توجه به این نکته احراز عدم مشورت معصومین در مسائل مهم آن زمان روشن نیستخصوصا که مسائل حکومتى آن زمان غالبا ساده و خالى از پیچیدگى بوده است.
ثانیا: محتمل است که در بعضى از موارد نیز پیامبر اکرم(ص) براساس وحى الهى اقدام مىنمودهاند و با این حال به الهى بودن اقدام اشاره نکردهاند. دلیل شورا نیز به این صورت مىتواند مقید گردد. ولى غیر معصومین(ع) چون مخاطب سروش وحى قرار نمىگیرند در همه موارد ملزم به مشورت هستند.
دو جملهاى که از امیرمومنان(ع) نقل شد با صرفنظر از بررسى سندى آن نیز نمىتواند مصدر خوبى براى نظریه اول به حساب آید، زیرا کلامى که قبل از پذیرفتن حکومت از ایشان صادر شده داراى پیام نفى امیدهاى نامشروع درحکومت است، چرا که حضرت امیر(ع) خصوصا با سابقه حکومت عثمان وجود چنین طمعهایى را در قطبهاى قدرت به جاى مانده مىدیدند و براى این منظور به شیوه حکومت آینده اشاره کردهاند. اما در این کلام نکتهاى در طرد مشورت با مردم و یا مجموعه نمایندگان و متخصصان وجود ندارد و اصولا از این جهت در مقام بیان نیست.
کلام دیگرى که به ظاهر پس از شروع حکومت ایشان و اعتراض طلحه و زبیر صادر شده است جداى از آن که در مقام دفع اشکال است واحتمال جدال در آن مىرود در مفهوم خود در صورتى که مقصود از حکم امور حکومتى باشد معارض با فرمایشهاى منقول دیگر از ایشان است، ولى اگر مقصود از آن حکم شرعى باشد و یا محتمل بین حکم شرعى و حکم حکومتى باشد نمىتواند بر مقصود مستدل دلالت نماید.
امیرمومنان(ع) در کلام دیگرى مىفرمایند.
الا وان لکم عندى الا احتجز دونکم سرا الا فى حرب ولا اطوى دونکم امرا الا فى حکم (32) آگاه باشید که حق شما بر من این است که جز اسرار جنگى را از شما پنهان نسازم و در امورى که پیش مىآید جز در حکم الهى کارى را بدون مشورت شما انجام ندهم.
کلام فوق که از نهجالبلاغه نقل شده استیکى از حقوق مردم بر حاکم را مطلع شدن و مورد مشورت قرار گرفتن مردم مىداند مگر در حکم که ظاهرا مقصود، حکم شرعى است، چون مردم را شانى در آن نیست.
دلایل نظریه دوم (لزوم مشورت و عدم لزوم تبعیت از اکثریت)
در این نظریه حاکم درکارهاى مهم ملزم به مشورت با متخصصان و صاحبنظران است، پس از مشورت یکى از چهار حالت قابل پیشبینى است: در دو حالتى که راى همه مجلس شورا یکسان و یا راى حاکم مطابق نظر اکثریت است تردیدى در لزوم اقدام بر اساس نظر مجمع علیه یا اکثریت نیست، خواه به اعتبار لزوم اقدام بر جمعبندى حاکم معتقد باشیم یا به اعتبار لزوم اقدام براساس نظر اکثریت. درحالتسوم و چهارم حاکم یا مسئولان اجرایى دیگر در نظر مشورتى یا تنها مىماند و یا با اقلیت همراه مىگردد، در این جا نیز براساس نظریه دوم براى نظریه حاکم باید اعتبار قائل بود و اکثریت اعتبارى ندارد. دلایل این نظریه عبارتاند از:
دلیل اول: استفاده از ظهور آیه شریفه سوره آلعمران
و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله و با آنان در کارها مشورت کن پس هنگامى که تصمیم گرفتى برخداى توکل کن. (آلعمران آیه 159).
در این آیه پس از امر به مشورت به پیامبر(ص) خطاب مىشود (به صورت مفرد مذکر):
هنگامى که تو تصمیم گرفتى بر خداى توکل کن. ظاهر مدلول آیه شریفه آن است که دیگران در تصمیمگیرى نقشى ندارند، چرا که در صورت اعتبار نظر آنها از تعبیر اذا عزمتم استفاده مىشد. بعضى از اندیشمندان از این نکته در لزوم واگذارى مسئولیتها به دوش اشخاص و نه به مجموعهها و شوراها استفاده جستهاند.
دلیل دوم: مخالفت معصومین(ع) با نظریه شورا در بعضى از موارد
از بعضى روایات اینگونه استفاده مىشود که معصومین(ع) مشورت مىکردند، اما خود را ملزم به اطاعت اکثریت و یاهمه مشاوران نمىدانستند و گاهى بر خلافنظر آنان اقدام مىکردند. در روایتى از امام رضا(ع) آمده است:
پیامبر اکرم(ص) با اصحاب خویش مشورت مىنمود و سپس بر آن چه اراده مىکرد تصمیم مىگرفت. (33)
در آغاز حکومت امیرالمومنین(ع) ابنعباس پیشنهاد کرد که حضرت در آغاز با استاندارى معاویه در شام موافقت نمایند و سپس (در موقعیت مناسب) او را عزل نمایند. امیرمومنان(ع) این پیشنهاد را رد کردند، ولى فرمود:
بر تو لازم است نظرمشورتى خویش را ارائه دهى و من نیز (درباره آن) مىاندیشم.
پس اگر (در نهایت) با تو مخالفت کردم تو باید از من تبعیت کنى. (34)
در کلام دیگر در وصیتى به فرزندش (محمد بن حنفیه) مىفرمایند:
نظریات اندیشمندان را بر هم بیامیز و نزدیکترین آنها به درستى و دورترین آنها از شک و تردید را انتخاب کن. (35)
در تمام موارد فوق آن که تصمیم را مىگیرد و به گزینش بهترین مىنشیند اقدام کننده است و در هیچیک به لزوم تبعیت مشاور و مشاوران اشارهاى نشده است.
دلیل سوم: مذمت از اکثریت در قرآن کریم
چگونه حاکم را به تبعیت از اکثر ملزم کنیم حال آن که قرآن کریم بارها از اکثریت مذمت نموده است. این اطلاق مذمت از اکثریت مورد بحث را شامل مىشود و لذا نمىتوان به اعتبار اکثریت قائل شد. آیات زیر مذمت از اکثریت را در بر دارد.
اکثر هم لایعقلون (مائده:103)، اکثرهم لایعلمون (انعام:37)، اکثرهم یجهلون (انعام:121)، اکثرهم لایشکرون (یونس:60) اکثرهم فاسقون (توبه:8) مایتبع اکثرهم الا ظنا (یونس:36) و ما یومن اکثرهم بالله الا وهم مشرکون (یوسف:106) واکثرهم للحق کارهون (مومنون:70) ام تحسب ان اکثرهم یسمعون او یعقلون (فرقان: 44).
این دلیل نه تنها مشروعیت تبعیت از راى مشاوران را در مکانیزم تصمیمگیرى زیر سئوال مىبرد، بلکه ابتناى مشروعیتحاکم بر راى شورا را نیز خدشهدار مىسازد.
دلیل چهارم: تالى فاسد براى لزوم تبعیت از اکثریت
از منابع اندیشه دینى استفاده مىشود که مسئولیتحکومت اسلامى فردى است نه جمعى، حال آن که اگر حاکم در همه موارد براساس نظرمشاوران اعمال ولایت کند در حقیقت ولایت از شورا است و شخص حاکم در حکومت نقشى بمانند یک مدیر عامل در شرکت را دارا مىشود، اما اگر بگوییم تصمیمنهایى پس از مشورت با شخص حاکم است این اشکال مرتفع خواهد بود.
نظریه دوم داراى طرفداران شاخصى در میان دو گروه شیعه و سنى است. نویسنده کتاب دراسات فى ولایه الفقیه و لزوم مشورت در امور مهم را بر حاکم لازم دانسته و ترک آن را ظلم بر مردم اعلام کرده است، اما درباره تبعیت از آراى مشاوران مىنویسد:
چون حاکم مسئول حکومت و عهدهدار اداره جامعه است در نتیجه ملاک اقدام پس از مشورت و شنیدن نظریات مختلف تشخیص فردى اوست و بر او تبعیت اکثریت، متعین نیست.
البته عدم تبعیت از اکثریتبه معناى بىفایده بودن مشورت نیست، چرا که بر این مشورت فایده جلب نظر دیگران و شخصیتدادن به آنان و اطلاع کافى بر جوانب امر که زمینه تشخیص اصلح است مترتب مىباشد.
دکتر سعید رمضان البوطى نیز در تایید این نظر نوشته است:
مطلب صحیح که همه فقیهان بر آن اتفاقنظر دارند آن است که شورا مشروع است ولى الزامآور نیست. برحاکم اسلام است که از شورا در نظر خویش استعانتبگیرد ولى بر او لازم نیست که به راى اکثریت عمل نماید، قرطبى نیز این نظر رانپذیرفتهاست. (36)
پاسخ دلایل نظریه دوم
پاسخ دلیل اول: (استفاده از افراد ضمیر در جمله فاذا عزمت)
از آیه شریفه فوق برداشتهاى متناقضى شده است. همچنانکه بعضى با استفاده از افراد ضمیر در اذا عزمت تصمیمنهایى را با پیامبر(ص) دانستهاند و از جمله فتوکل على الله نیز قاطعیت در تصمیم گرچه مخالف نظر دیگران باشد را استشمام نمودهاند، عدهاى دیگر از فا فاذا عزمت ترتب تصمیمگیرى بر مشورت و على القاعده بر اساس نظریه اکثریت را برداشت کردهاند و از جمله فتوکل على الله نیز اینگونه برداشت کردهاند که چون تصمیمگیرى براساس نظریه اکثریتى که حاکم با آن همراه نیست موجب تزلزل روحى حاکم مىشود در اقدام براساس آن به توکل نیازمند است.
بعضى از مفسران به نکته دیگرى اشاره کردهاند و آن این که (عکزکمت) نیازمند متعلقى است که محذوف است آیا مقصود آیه شریفه فاذا عزمت على رایک است؟ یا فاذا عزمت على تنفیذ راى الشورى؟ و یا اذا عزمت على المشاوره؟ چون سه احتمال وجود دارد استدلال بر یکى از آنها ناروا است و از این آیه شریفه نمىتوان نکتهاى در جهت نفى راى اکثریت مشاوران به دست آورد. (37)
اگر گفته شود که حذف متعلق در صورتى مانع تمسک به اطلاق است که یقین داشته باشیم یکى از متعلقات مسلما مراد متکلم بوده است، اما اگر این احتمال نیز داده شود که متکلم اصولا به قیود نظرى نداشته است و به تعبیر دیگر احتمال رفض القیود هم بدهیم از اطلاق لفظى مىتوانیم بهره بریم. پاسخ آن است که اولا در این جا عبارت، درعدم رفض قیود ظهور دارد. و بعد از تسلیم و قبول اطلاق حداکثر این آیه شریفه درباره پیامبر اکرم(ص) تصمیمگیرى براساس نظر شخصى ایشان را اثبات مىکند و تسرى حکم به غیر معصومین نیازمند علم به عدم دخالت وصف عصمت و منصب والاى رسالت در حکم است که نه تنها چنین علمى نیستبلکه گمان بر خلاف آن نیز داریم.
از سوى دیگر با توجه به زمان نزول پس از جنگ احد1 و سیره پیامبر اکرم(ص) در مشورتهاى عمومى مىتوان احترام بیش از حد پیامبر اکرم(ص) به اکثریت را نیز به دستآورد.
میرزا محمد حسین نائینى در این باره مىنویسد:
موافقت آن حضرتص با اراده اکثر به جایى منتهى بود که حتى در غزوه احد با این که براى مبارک شخص حضرتش با جماعتى از اصحاب، عدم خروج از مدینه مشرفه را ترجیح فرمود و بعد هم همه دانستند که صلاح و صواب همان بود مع هذا چون اکثریت آراء بر خروج مستقر بود از این روى با آنان موافقت و آن همه مصائب جلیله را تحمل نمود. (38)
در هر صورت با وجود این احتمالها در مفهوم آیه به نظر مىرسد استدلال فوق به استناد آیه شریفه و جمله فاذا عزمت صحیح نباشد.
پاسخ دلیل دوم: (مخالفت معصومین با شورا در بعضى موارد)
روایاتى که در این زمینه نقل شد دلالتى بر مطلوب مستدل ندارد و بر فرض قبول دلالت آنها داراى معارض است، تمام متن روایت اول اینگونه است:
احمد بن محمدبن خالد البرقى فى المحاسن عن ابیه عن معمربن خلاد قال هلک مولى لابى الحسن الرضا(ع) یقال له سعد فقال(ع) على برجل له فضل وامانه فقلت: انا اشیر علیک!
فقال شبه المغضب ان رسول الله(ص) کان یستشیر اصحابه ثم یعزم على مایریدالله. (39)
سند روایت معتبر است و طعنهاى که به مصنف کتاب محاسن وارد شده طعن در شخص نیست و تنها بعضى از روایات او را مورد خدشه قرار مىدهد. (روایات مرسله و مسنده که در سند افراد ضعیف وجود دارند) اما از جهت دلالت اولا: در نسخه منقول وسائل الشیعه یعزم على ما یرید الله است، نه یعزم على ما یرید. و این که اراده الهى همان نظر شخصى پیامبر(ص) باشد دلیلى ندارد. ثانیا: از صدر روایت روشن مىشود که این مشورت مشورت با عموم یا جمع خاصى نبوده استبلکه مشورت با فرد خاصى بوده است و لازمه نظریه سوم (که بررسى خواهد شد) آن نیست که حاکم اگر با یک نفر مشورت کرد ملزم به رعایت نظر اوست.
استشهاد به سیره پیامبر اکرم(ص) براى مورد مشورت امام رضا(ع) که در امرى شخصى و با شخصى واحد صورت گرفته تحقیق یافته است. در نتیجه اگر ذیل روایت فى نفسه مطلق باشد، صدر آن در اطلاق ذیل ایجاد تردید مىکند و در هر صورت نمىتوان از این روایت مخالفت پیامبر اکرم(ص) با اکثریت را هنگام مشورت در امور اجتماعى به دست آورد.
در روایت دوم حضرت امیر(ع) تنها با یک نفر مشورت کرده و با نظر آن مخالفت نمودهاند و این هرگز به معناى مخالفتبا آراى مشاوران به طور مطلق نیست.
در روایتسوم نیز ظهور روایت در امور شخصى است و مقصود آن است که از هر کسى بر اساس شاخص حق و باطل به قسمتى که به حق نزدیکتر است عمل نما و ضمن پرهیز از استبداد و تکروى از ارادت به یک فرد خاص و عمل به تمام آن چه او مىگوید پرهیز نما.
جداى از این نیز وقایعى که معصومین(ع) به راى اکثریت عمل نمودهاند که در حقیقت معارض دلیل مذکور است وجود دارد در واقعه پذیرفتن مشورت و راى اکثریت در جنگ احد و جنگ صفین در این زمینه قابل توجه است.
یکى از اندیشمندان معاصر در این زمینه مىنویسد:
به عنوان نمونه همانطور که مرحوم نائینى متوجه شده است در حساسترین و با اهمیتترین حادثه دوران حکومتاش با این که یقین به خطاى اکثریت داشت عمل به راى اکثریت نموده و به حکمیت تن داد و این راى اکثریتبر گرفتارىهاى حضرت افزود و به سپاهیان خود مىفرمود این کار حکمیت صحیح نیست و در مبارزه با معاویه حق به جانب شما است و شما نپذیرید. این داستان رنجآور قانونى بودن آراى مردم را به خوبى اثبات مىکند. (40)
البته به نظر مىرسد قبول حکمیت توسط حضرت امیر(ع) نمىتواند مستند خوبى براى قانونى بودن راى اکثریتباشد، چرا که حضرت ایشان در آن شرایط چارهاى جز قبول حکمیت نداشته و رضایت فعلى به حکمیت اگر به جهات اجبار و حفظ مصالح نبوده است لااقل در این جهت که دلالتبر قانونى بودن راى اکثریت نماید مبهم است.
پاسخ دلیل سوم: (آیات مربوط به مذمت اکثریت)
اولا: آیات مذکور درباره مذمت اکثریت داراى موردهاى خاصى است که بر مسئله حاضرتطبیق نمىنماید از مراجعه به آیات روشن مىشود که موارد آن امور غیبیهاى است که علم آن از عامه مردم مخفى است، مانند صفات خداوند، افعال خدا، مسائل قضا و قدر، خصوصیات قیامت، و و مورد آیات هرگز شامل عقود و مقررات اجتماعى نیست.
ثانیا: مرجع ضمیر در اکثرهم یا اهلکتاب استیا مشرکین و یا همه مردم (اعم از مشرک و)، اما شورایى که در مکانیزم تصمیمگیرى حکومت تشکیل مىشود طبعا در بردارنده افراد مومن و آگاه است و اگر اکثر اهلکتاب و مشرکین مذموم هستند اکثر افراد مومن و آگاه نمىتوانند مورد مذمتباشد.
ثالثا: در هیچیک از آیات اکثریت ملاک بطلان نیستبلکه در این آیات از وقایعى خبر داده شده است که اکثریت از حق منحرف گردیدهاند و بین این که اکثریت ملاک بطلان باشد که قابل تسرى به هر اکثریتى مىشود و این که در وقایع خاصى اکثریت منحرف بودهاند تفاوت بسیار است.
پاسخ دلیل چهارم: استفاده از تالى فاسد
در مقابل دلیل چهارم مىگوییمتالى مذکور (کم شدن قدرت حاکم در صورت لزوم تبعیت از اکثریت) فى الجمله مورد قبول است اما این تالى فاسد نیست. امروزه در غالب کشورهاى جهان تصمیمات کشورى مهم توسط مجلس اتخاذ مىشود ولى با این حال اعمال ولایتحاکمان در محدوده تصمیمات مجلس معتنابه و معمول است. اثبات این نکته که در حکومت اسلامى در عصر غیبت لزوما اعمال ولایت فردى استحتى بر مبناى ولایت فقیه نیازمند دلیل است، روایاتى چون ان الله فوض الى نبیه امر خلقه (41)
تفویض امر مردم را به پیامبر مورد اشاره قرار داده است و تسرى آن به معصومین دیگر اگرچه قابل قبول است اما نسبتبه حاکمان غیرمعصوم با تردید مواجه است.
جداى از این جواب، ممکن است در جمع بین ولایتحاکم و نظریه شورا انتخاب مشاورین و یا تنفیذ آنها را در آغاز به عهده حاکم بدانیم و در موارد غیر کلان نیز نظریه حاکم را ملاک عمل قرار دهیم. از موارد دیگرى که با وجود نهادهاى شورایى تصمیمات فردى حاکم مشروع است موارد فورى و فوتى است، روشن است که در تصمیمگیرىهاى کوتاه مدت نظامى و دفاعى و یا حتى صحنههاى نبرد سیاسى مصلحت جامعه بعضا به تصمیمگیرىهاى سریع و آنى نیازمند است، در این موارد نیز باید از تصمیمات شورایى که غالبا نیازمند قتبیشتر استبه تصمیمات فردى حاکم عدول کرد، با این همه به نظر مىرسد جمع فى الجمله بین ولایت فردى حاکم و لزوم مشورت در تصمیمات کلان حکومتى ممکن است.
دلایل نظریه سوم (لزوم پیروى از اکثریت)
دلیل اول: حکم عقل
هنگامى که افراد صاحبنظر در مسئلهاى اختلاف داشته باشند با توجه به یکى بودن نظر مطابق واقع در نظر هر کدام از آنها احتمال خطا وجود دارد، بدون توجه به شرایط خاص یک مسئله هر مقدار طرفداران یک نظریه بیشتر باشد عقل احتمال خطاى آن نظریه را کمتر از نظر مقابل که طرفداران کمى دارد مىداند و در نتیجه اخذ به نظر اکثریت از جهت عقلى ارجح و ابعد از خطا است، عقل نیز ما را به ترجیح راجح ملزم مىداند و ترجیح مرجوح از جهت عقلى قبیح است.
البته ممکن است که در یک مورد خاص به دلیلى نظر یک نفر را بر نظر اکثریت ترجیح بدهیم و در مسائل شخصى هم با توجه به این نگاه موردى بر خود الزامى نسبتبه راى دیگران نداشته باشیم، اما در مجموع وقایع به طور مسلم نظر اکثریت جمعى که همه یا اغلب آنان داراى شرایط مشابه فرد خاصى از این جمع باشند از جهت عقلى به واقع نزدیکتر است.
در جواب شاید گفته شود نظر یک فرد پس از اطلاع از مشورت و نظر دیگران و با اشراف بر آنها دلیلى ندارد که از نظر اکثریت آنها به واقع نزدیکتر نباشد چرا که وحدت شخصى سبب مىشود از جهتى به انسجام این دیدگاه و نظرات دیگر عنایتشود و از جهت دیگر از محاسن مشورت نیز بهره مىبرد.
اما به نظر مىرسد با این همه اجتهاد و اظهارنظر یک فرد، بالاخره اظهار نظر یک فرد است گرچه منابع اطلاعاتى قوى هم داشته باشد، و از طرف دیگر شرایط مشاوران نیز ایجاب مىکند که آنان داراى شرایط مشابهى با مسئول در مصدر تصمیمگیرى باشند.
آرى در صورتى که حاکم یا کارگزار مورد نظر از شرایط ویژهاى برخوردار باشد که سطح دانش بینش و آگاهى خاصى را به خود اختصاص داده باشد و دیگران باوى فاصله زیادى داشته باشند حکم عقل مذکور در این جا وجود ندارد. تحقق چنین شرایطى گرچه بعید نیست اما مصادیق فراوانى نمىتواند داشته باشد.
دلیل دوم: سیره عقلا
جداى از حکم عقل سیره عقلا نیز بر این اساس استواراست. نه تنها امروز که از دیرباز در مجالس قانونگذارى و یا در مشورتهاى غیر نهادى حاکمان، لزوم پیروى از اکثریت ثابتبوده است. گرچه در موارد شخصى غیر مهم تحقق اقدام مخالف نظر مشاوران بندرت اتفاق مىافتد، اما درمسائل مهم وضوحا آن چه به مجموعهاى از افراد جامعه مربوط است عقلا بما هم عقلا اجازه تک روى برخلاف نظر اکثریت را نمىدهند مگر آن که شرایط خاصى نیازمندى به تصمیم فورى و وحدت مرکز تصمیمگیرى و سرعت آن را اقتضا نماید، یکى از فقیهان معاصر در اینباره مىنویسد:
اساسا مشورت در کارهاى اجتماعى که ارتباط با عامه مردم دارد و صلاح و فساد آنها روشن نیست از امورى است که بناى عقلا عالم بر آن است و این دوآیه:
وشاورهم فى الامر، وامرهم شورى بینهم امضاى همان بناى عقلا است، بنابراین چون بناى عقلا بر عمل به اکثریت است و شارع مقدس اسلام هم از آن جلوگیرى نفرموده معلوم مىشود نظر بنیانگذار اسلام هم با نظر عقلاى عالم مطابق است. (42)
استیناس از ادله نقلى
گرچه در روایات امرى مبنى بر لزوم اخذ به نظر اکثریت وارد نشده است اما از بعضى از روایات و اخبار علاجیه و همچنین از سیره منقوله نبى اکرم(ص) مىتوان به مطلوبیت و یا لزوم اقدام براساس اکثریت استیناس و تایید یافت. در مقبوله عمربن حنظله در ضمن ترجیحات یک روایت و حکم مبتنى بر آن نسبتبه دیگرى از امام صادق(ع) اینگونه نقل شده است:
به حکمى که براساس روایت مجمع علیه در نزد اصحاب توست عمل کن و روایتشاذ و نادرى را که در نزد اصحاب مشهور نیست واگذار، چرا که آن چه مورد اتفاق اصحاب است و همه نقل کردهاند تردیدى در آن نیست. (43) در آخر روایت فوق، کلام به طور تعلیل وارد شده است که فان المجمع علیه لاریب فیه و چون مقصود مجمععلیه اضافى و نسبتبه روایت دیگر استشامل موارد اکثریت هم مىشود خصوصا که راوى نیز از این کلام امام مجمععلیه را به معناى مشهور فهمیده است و در سئوال بعدى خود فرض شهرت دو روایت متعارض را نموده است (44) . با القاى خصوصیت از مورد تعارض روایتین تعارض بین دو راى و اجتهاد نیز مىتواند مشمول این حکم گردد. میرزاى نائینى در کلامى به این مسئله اشاره نموده است.وى مىنویسد:
گذشته از آن که لازمه اساس شور درستى که دانستى بر نص کتاب ثابت است، اخذ به ترجیحات است عند التعارض و اکثریت عند الدوران اقوى مرجحات نوعیه و اخذ طرف اکثر عقلا، ارجح از اخذ به شاذ است و عموم تعلیل وارد درمقبوله عمربن حنظله هم مشعر به آن است و با اختلاف آراء تساوى درجهات مشروعیتحفظا للنظام متیقن و ملزمش هم همان ادله داله بر لزوم حفظ نظام است. (45)
با توجه به دلایل فوق و ابطال تئورىهاى دیگرى که قبلا مورد بررسى قرار گرفت لزوم اقدام حاکم براساس راى اکثریت ضرورى است گرچه شخص حاکم خود با آن نظر موافق نباشد. تنها مواردى که به دلیل فورى و فوتى بودن و یا جزئى و کم اهمیتبودن، مصلحت تصمیمگیرى سریع و فردى را دارد از حکم فوق مستثنا است و حاکم نه تنها در آنها عهدهدار اجراى نظر اکثریت نیستبلکه اصلا ملزم به مشورت هم نخواهد بود.
اقلیت کیفى
گاهى اوقات مجموعه مورد مشورت به دو دسته تقسیم مىشوند: اقلیت کیفى و اکثریت غیرکیفى. به تعبیر دیگر گاهى عدهاى که از تخصص و آگاهى بیشترى برخوردارند در اقلیت قرار مىگیرند و عموم مردم یا مشاوران که از تخصص بىبهرهاند اکثریت را تشکیل مىدهند، در چنین صورتى با توجه به ملاک لزوم مشورت و تبعیت در هر مرحله باید توجه کنیم که اگر تشکیل شورا براى رعایتحقوق تکتک افراد یک جامعه، یا یک شهر و یا جمع دیگرى است و شورا موضوعى است، با توجه به تساوى حقوق افراد یک جامعه، هر نفر داراى یک راى است و ترجیح با اکثریت است، چرا که اساس مشورت را رعایتحقوق مشاوران تشکیل مىداده است نه دستیابى به حقیقت، همچنان که گفتیم در موارد انتخاب حاکم وجهه موضوعى مشورت و رعایتحقوق مردم جلوهگر است.
اما در صورتى که شورا جنبه طریقیت دارد، براساس مقدار تخصص و آگاهى اقلیت راى آنها مىتواند بر راى اکثریت ترجیح یابد، چه بسا راى یک عالم متخصص از راى هزاران فرد عامى در این مرحله بیشتر ارزش داشته باشد.
اما آن چه مسئله را در سطح حکومت آسان مىسازد آن است که غالبا شوراهاى تخصصى که جنبه طریقى در آنها زیادتر جلوه مىکند از افراد هم طراز تشکیل مىشود و حداکثر آن که در پرتو راى اقلیت کیفى راى اکثریت نیز شکسته مىشود و افراد دون مرتبه با شنیدن دلایل اقلیت آگاه به آنها مىگرایند، در نتیجه مصداقى از این بحث در حکومتباقى نمىماند.
خاتمه
بعضى از مباحث وابسته به نظریه مطرح شده در این مقال مطرح نگردیده است. از جمله: ویژگىهاى مشاوران، کیفیت گزینش آنها، تعداد اعضا و نحوه ارتباط آنان با مردم است. این مباحثباید در مقامى دیگر پى گیرى شود.
نکته دیگر این که در شیوه فعلى تصمیمگیرى در نظام جمهورى اسلامى ایران تقریبا نظریه مختار رعایت مىشود، گرچه از جهت نظرى بعضى از مجریان نظریه ذکر شده را تصدیق نکنند نهادهاى مشورتى نهادینه شده چون مجلس خبرگان، مجلس شوراى اسلامى، جلسه هیئت دولت و شوراهاى شهر و استان و مظهر توجه و عنایت کامل به مشورت و تبعیت از نظر اکثریت مشاورانى که به نحوى از راى مردم نیز بهرهمندند.
مجمع تشخیص مصلحت نظام و شوراى عالى انقلاب فرهنگى که اعضاى آنها تا حدود زیادى از نمایندگان احزاب و گروههاى شناخته شده درون نظام اسلامىاند تصمیمگیرى در سطح کلان سیاسى و اقتصادى و فرهنگى را نیز عملا مبتنى بر مشورت مىسازد، تصمیمگیرىهاى در سطوح پایین نظام نیز همچنان که در اصل مقاله اشاره شد مشمول دلیل لزوم شورا و تبعیت از آنها نخواهد بود. از این روى گرچه حرکتبه سوى بهرهگیرى هر چه بیشتر از عقل جمعى به طور مطلق کارى پسندیده است اما محتواى این نوشته بیشتر در مسیر تبیین نظرى شیوه تصمیمسازى در نظام جمهورى اسلامى ایران است.
پىنوشتها:
1. آلعمران (3) آیه 159.
2. شورى (42) آیه 38.
3. ر.ک: الحر العاملى، محمدبن الحسن، وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه، (بیروت، دار احیاء التراث العربى) ج8 ص424 430 محمد بن علىبن بابویه، من لایحضره الفقیه (قم، منشورات جماعه المدرسین فى الحوزه العلمیه فى قم المقدسه)ج4 ص385 و 388 نهجالبلاغه (صبحى صالح) خطبه 92 و نامه 6 و کلمه 161 و 173رضا استادى، شورى در قرآن و حدیث (قم، موسسه در راه حق) درمجموعهاخیر به بیش از 200 روایات در این زمینه اشاره شده است که جمع نسبتا خوبى از روایات این باب است.
4. به همین جهت در کتابهاى اخلاقى در ضمن اشاره به اخلاقى فردى به مشورت و شرایط آن پرداختهاند و مرحوم حر عاملى نیز در عناوین ابواب مربوط از تعبیر استحباب و کراهت نه لزوم استفاده کرده و این مبحث را در آدابالعشره آوردهاست.
ر.ک: الحر العاملى، همان، ج8، ص424 428 ملامحسن فیض کاشانى، المحجه البیضاء فى تهذیب الاحیاء (قم، دفتر انتشارات اسلامى) ج3، ص348.
5. محقق حلى، شرایع الاسلام فى الفقه الاسلامى الجعفرى (بیروت، دار مکتبه الحیاه) ج2، ص206.
6. شیخ محمد حسن نجفى، جواهر الکلام فى شرح شرایع الاسلام (تهران، دارالکتب الاسلامیه)، ج40، ص60.
7. سید محمد جواد حسینى عاملى، مفتاح الکرامه فى شرح قواعد الاسلام (قم، موسسه آلالبیت للطباعه والنشر)، ج10، ص12.
8. ر.ک: یوسف بن مطهر حلى، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد (قم، انتشارات مصطفوى) ص298.
9. آیه الله میرزا محمد حسین نائینى، تنبیه الامه وتنزیه المله، حاشیه و تصحیح: سید محمود طالقانى (تهران، شرکتسهامى انتشار) ص53.
10 . در نامهاى که ناظمالاسلام کرمانى نقل کرده است این سه بزرگوار به ابتناى حکومت مسلمین در عهد غیبت صاحب الزمان(عج) بر نظر جمهور تصریح نمودهاند.
ناظمالاسلام کرمانى، تاریخ بیدارى ایرانیان ج4، ص230.
11. ر.ک: علامه سید محمد حسین طباطبائى، بررسىهاى اسلامى، به کوشش سید هادى خسروشاهى (قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى) ج1 ص192 المیزان فى تفسیر القرآن (قم، اسماعیلیان) ج4 ص124.
12. ر.ک: آیه الله سید محمد باقر صدر، الاسلام یقود الحیاه (بیروت، دار التعارف للمطبوعات) 22 24.
13. ر.ک: آیه الله مرتضى مطهرى، پیرامون جمهورى اسلامى (قم و تهران، انتشارات صدرا) ص154.
استاد در این کتاب ضمن بررسى منشا مشروعیت و اشاره به حق طبیعى، حق الهى و نظریه الیگارشى و دموکراسى به دو نظر دیگر اشاره کرده که آن دو نظر عبارتاند از: الف: قانون کلى جامعه الهى است ولى تعیین حاکم با مردم است (اصل بیعت و شورا)، شرط حاکم نیز حداکثر عدالت و دانش سیاسى است نه فقاهت و فیلسوفى ب:نظریه فوق با این تفاوت که فقط در عصر غیبت پذیرفته شود و حاکم نیز باید از شرط فقاهتبرخوردار باشد و انتخابگرها یا سایر فقها هستند و یا عامه مردم.
14. ر.ک: حکومت در اسلام (مجموعه مقالات سومین و چهارمین کنفرانس اندیشه اسلامى)، قسمت اول، ص33 و قسمت دوم، ص44، متن سخنرانى افتتاحیه سومین و چهارمین کنفرانس اندیشه اسلامى.
گرچه ایشان به منشا الهى حکومت و ولایت فقیه اعتقاد دارند، اما مشروعیت نظام اسلامى را به راى مردم نیز مستند مىنمایند، در نتیجه دیدگاه مختار ایشان دیدگاه تئودموکراسى یا حکومت الهى مردى نام مىگیرد. جملاتى از ایشان دراین زمینه از کتاب پیش گفته نقل مىشود: آن کس که این معیارها را دارد (عدل، آشنایى با اسلام و اسلامشناسى) و از تقوا و صیانت نفس و دیندارى کامل و آگاهى لازم برخوردار است آن وقت نوبت مىرسد به قول ما اگر همین آدم را با همین معیارها مردم قبول نکردند باز مشروعیت ندارد، چیزى به نام حکومت زور در اسلام نداریم.(کنفرانس سوم، ص33).
عنصر سوم عنصر مردم است. آیا ما در نظام اسلامى مردم را مهمل و کنار گذاشتهایم؟ابدا. یک عنصر اصلى مردماند، مردم تعیین کنندهاند، مردم مورد مشورت قرار مىگیرند و تصمیمگیرنده هستند، اصلا مردم انتخاب کننده هستند و انتخاب یک امر واقعى است که وجود دارد.
15. ر.ک: الاسلام واصول الحکم (قم، دارالقرآن الکریم) مرتضى شیرازى، شورى الفقها (قم، موسسه الفکر الاسلامى) مقاله المرجعیه الصالحه والمرجعیه الموضوعیه، آیه الله شهید صدر چاپ شده در مباحث الاصول آیه الله سید کاظم الحسینى الحائرى: (قم، مکتب الاعلام الاسلامى، ص91 به بعد. در این زمینه کتاب فقه الشورى والاستشاره اثر دکتر محمد توفیق الشاوى از مباحث مفصل و سودمندى درباره اجتهاد مبتنى برشورا برخوردار است.
16. ر.ک:آیه الله صدر، همان.
17. ر.ک: آیه الله نائینى، همان.
18. ر.ک: علامه طباطبائى، بررسىهاى اسلامى، ج1، ص192 المیزان فى تفسیر القرآن، ج4، ص124.
19. مفروض مقال آن است که همراه با فقیهان مذکور درمتن به نقش الزامآور شورا در حکومتبه طور فى الجمله ملتزم باشیم وگرنه براساس مبانى دیگر حتى موافقت همه مشاوران و یا همه مردم نمىتواند تاثیرى در مشروعیت و یا مکانیزم تصمیمگیرى داشته باشد و حداکثر آن است که همراهى بامردم و مشاوران از باب کارآمدى و به طور ترجیحى است، البته بعضى چون رهبر انقلاب اسلامى با قبول مبناى نصب انتخاب را طریقه عقلایى کشف مىداشتند.
20. البته بعضى از فقها و اصولیین جمع بین دو لحاظ آلى و استقلالى، طریقى و موضوعى را نپذیرفتهاند، اما به نظر مىرسد که این جمع اشکالى ندارد. به نقل از بحثخارج اصول، آیه الله تبریزى دامظله.
21. در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران نیز گرچه خبرگان منتخب مردم موظف به انتخاب بهترین فرد از جهتشرایط و اوصاف هستند اما منتخب آنان اگر چه در واقع بهترین نباشد ولى مشروعیت دارد، چون منتخب خبرگان مردم است و در دیدگاه آنان افضل بوده است.
22. ر.ک: آیه الله خامنهاى، اجوبه الاستفتاات، بحث اجتهاد و تقلید، سئوال 59و 68 متن دو سئوال و جواب بشرح زیر است:
س59: هل الاعتقاد باصل ولایه الفقیه من الناحیتین المفهومیه والمصداقیه عقلى او شرعى؟
ج: ان ولایه الفقیه التى بمعنى حکومه الفقیه العادل العارف بالدین حکم شرعى تعبدى یویده العقل ایضا و هناک طریق عقلایى لتعیین مصداقه مبین فى دستور الجمهوریه الاسلامیه.
س68: هل یجب على الفقیه الذى یعیش فى الجمهوریه الاسلامیه الایرانیه اذا کان لایرى ولایه الفقیه المطلق ان یطیع اوامر الولى الفقیه؟ واذا خالف الولى الفقیه فهل یعتبر فاسقا؟ ولو ان فقیها کان یعتقد بولایه الفقیه المطلقه لکنه یرى نفسه الاجدر بها فهل اذا خالف اوامر الفقیه المتصدى للولایه یعتبر فاسقا؟
ج: یجب على کل مکلف وان کان فقیها ان یطیع الاوامر الحکومیه لولى امر المسلمین ولایجوز لاحد ان یخالف من یتصدى لامور الولایه بدعوى کونه اجدر، هذا اذا کان المتصدى لامر الولایه فعلا قد اخذ بازمتها من الطریق القانونى القانونى المعهود لذلک واما فى غیر هذه الصوره فالامر یختلف تماما.
23. عبدالواحد امدى، غررالحکم ودرر الکلم، ترجمه و شرح خوانسارى (تهران، انتشارات دانشگاه تهران) ج1، ص256 متن روایت: عن على(ع)الاستشاره عین الهدایه.
24. فضلبن حسن طبرسى، مجمعالبیان فى تفسیر القرآن (قم، کتابخانه آیه الله مرعشى نجفى) ج9، ص33. متن روایت: عن النبى(ص) ما من رجل یشاور احدا الا هدى الى الرشد.
25. مثلا در جنگ طائف حباب بن منذر درباره مکان اسکان سپاه عرض کرد:
اى پیامبر آیا اینگونه است که این منزلى که فرود آمدید به دستور خدا بوده و بر ما روا نیست که از آن جلوتر یا عقبتر فرود آییم یا این که این نظریه جنگى شما است. پیامبر فرمودند بلکه این نظریه جنگى و تاکتیک من است، پس گفت:اى پیامبر، این منزل (مناسبى) نیست پس با مردم کوچ کنید تا به نزدیکترین آب نسبتبه دشمن فرود آییم. ابن هشام، السیره النبویه (مصر، مطبعه الحلبى) ج2،272.
26. نهجالبلاغه، خطبه 92 متن کلام حضرت على(ع) اینگونه است:
واعلموا ان اجبتکم رکبتبکم ما اعلم ولم اضع الى قول القائل وعتب العاتب.
27. همان، خطبه 205، متن کلام حضرت على(ع) اینگونه است.
لاوقع حکم جهلته فاستشیر کما واخوانى المسلمین ولو کان ذلک لم ارغب عنکما و عن غیرکما.
28. جلال الدین سیوطى، الدر المنثور (قم، مکتبه آیه الله العظمى المرعشى النجفى) ج2، ص90. متن روایت:
عن النبى(ص): اما ان الله ورسوله لغنیان عنها ولکن جعلها رحمه لامتى.
29. ر.ک: ابنهشام، همان، ج3، ص66 67.
30. محمدبن محمدبن نعمان (شیخ مفید) مجموعه مصنفات الشیخ المفید، الفصول المختاره، قم، ج2، ص31.
31. ر.ک: رضا استادى، همان، ص31 36، عناوین این ده وجه عبارت است از:
1- مشاوره براى شخصیت دادن به امت2- مشورت براى آزمایش3- مشورت براى رشد فکرى مردم 4- مشاوره براى استفاده از تایید مردم 5- مشورت براى آگاه شدن مشورت شوندگان 6- مشورت براى این که بدانند حکومت او استبدادى نیست 7- مشاوره براى این که در صورت شکست انتقاد بىجا نکنند 8- امر به رسول خدا که با امت مشورت کند براى این است که معلوم شود خلق خدا نزد خدا احترام دارند9- مشورت براى این که مردم بدانند نظرخواهى از دیگران عیب و عار نیست. 10- مشورت رسول خدا(ص)
براى این است که امتبه او تاسى کنند.
32. نهجالبلاغه، نامه پنجاهم.
33. مولى محمد باقرمجلسى، بحارالانوار (تهران، المکتبه الاسلامیه ج75، ص101، متن روایت:
ان رسول الله کان یستشیر اصحابه ثم یعزم على مایرید.
34. نهجالبلاغه، کلمه 321: لک ان تشیر على فان عصیتک فاطعنى.
35. محمد بن حسن عاملى، همان، ج8، ص429 محمد بن على بن بابویه (شیخ صدوق) من لایحضره الفقیه (قم، منشورات جامعه المدرسین)، ج4، ص385. متن روایت: اضمم آراء الرجال بعضها الى بعض ثم اختر اقربها الى الصواب وابعدها عن الارتیاب.
36. دکتر محمد سعید رمضان البوطى، فقه السیره النبویه (دمشق)، ص339.
37. علاء الدین على بن محمد بغدادى، تفسیر خازن (بیروت) ج1، ص290.
38. میرزا محمد حسین نائینى، همان، ص54.
39. محمد باقر مجلسى، همان، ج75، ص101 احمد بن محمدبن خالد برقى، المحاسن (قم، دارالکتب الاسلامیه) ص601.
40. محمد تقى جعفرى، اصول حکمتسیاسى اسلام (تهران، بنیاد نهجالبلاغه) ص305.
41. محمدبن یعقوب کلینى، الاصول من الکافى، ج، ص266، متن روایت: عن الباقر والصادق(ع) ان الله فوض الى نبیه امر خلقه لینظر کیف طاعتهم ثم تلا هذه الایه:
ما اتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا.
42. نظام حکومت در اسلام (قم، انتشارات نذیر) ص57.
43. محمد بن حسن حر عاملى، همان، ج18، ص75 76.
44. ر.ک: همان، ص76.
45. میرزا محمد حسین نائینى، همان، ص52.