شرح حدیثى درباره امام عادل از: سید بهاء الدوله حسین حسینى (قرن دهم هج رى) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
عدالت مهمترین فضیلتى است که در جامعه مطلوب اسلامى تحقق مىیابد. صفت عدالت در درجه نخست، مخصوص خداوند متعال است از اینرو اقرار و اعتراف به عدل او از اصول دین و ارکان توحید شمرده شده است.
بعد از خداوند، درعالم مخلوقات هر مخلوقى که به وحدت قریبتر است، صفت عدل و عدالت او بیشتر است، لذا پیامبران الهى و ائمه(ع) بیش از دیگران موصوف به صفت عدالتاند و بعد از آن علما و اهل قضاوت و فتوا و سلاطین و حکام، و بعد هر صاحب نعمتى، حتى شخصى که نسبتبه جوارح و اعضاى خود صاحب رعیت و مملکت استباید که در میان آنها به عدل و عدالتسلوک نماید.
جایگاه عدالت در ادیان آسمانى به حدى است که این مهم، یکى ازاهداف بعثت انبیا(ع)به حساب مىآید. اقامه قسط و عدل در بین مردم، مورد تاکید قرآن کریم قرار گرفته و در آیات متعدد به اجراى عدل و جلوگیرى از ظلم دستور داده شده است. در روایات ماثوره از پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدى(ع) نیز بیانات ارزندهاى درباره اهمیت عدالت و صفات و خصوصیات امام عادل به چشممىخورد.
از جمله آن روایات، حدیث نبوى است که:
احب الناس الى الله یوم القیامه وادناهم مجلسا امام عادل و ابغض الناس الى الله وابعدهم منه امام جائر (1) محبوبترین مردمان و مقربترین آنان در نزد خداوند در روزقیامت، سلطان عادل و مبغوضترین و دورترین ایشان سلطان جائر است.
این حدیثشریف مورد توجه عارف جلیل القدر سید بهاء الدوله حسن بن قاسم بن محمد حسینى نور بخش (زنده در 907 ق) قرار گرفته و شرح مختصر و مهمى بر این حدیث نگاشته است.
از بهاء الدین حسن، دو تالیف سراغ داریم: 1 خلاصه التجارب در طب، شامل 28
باب که در سال 907 ق در رى، آن را به اتمام رسانده است. (2) نسخهاى از این کتاب در کتابخانه ملى تبریز به شماره 3479 نگهدارى مىشود.
2- هدیه الخیر، شرح چهل حدیث نبوى است در نصایح و مواعظ و سیر و سلوک. (3)
نسخهاى از این کتاب به شماره 4781 در کتابخانه مرحوم آیه الله مرعشى(ره)موجوداست. (4)
مولف، حدیث مذکور را در این کتاب آورده، و در ضمن شرح آن با استناد به آیات و روایات و کلمات بزرگان، شرایط حکومت و سلطنت را بر مىشمارد و از جمله صفات امام عادل سخن به مدارا گفتن و بسیار حبتشنیدن و با مسکینان و ضعیفان سخن گفتن و نصیحتبه ارباب دولت و رضاى حق را در امور لحاظ نمودن و دورى از تکبر و ملازمتبا تواضع و مخاطبه با اصناف مردم به قدر مراتبشان داشتن و منصف بودن و فراست داشتن و ...را بیان مىکند.
در خاتمه هم با آوردن دو تنبیه، ضرورت ایجاد حکومت و لزوم عدالت در حکومت را متذکر مىشود.
مقاله حاضر با استفاده از نسخه خطى موجود در کتابخانه آیه الله مرعشى(ره)تقدیم مىشود. (5)
قال رسول الله(ص):
ان احب الناس الى الله یوم القیامه واقربهم منه مجلسا امام عادل ان ابعض الناس الى الله یوم القیامه و اشد هم عذابا امام جائر تنبیه مىفرماید ولایت مسلمین و حکام خطه زمین را از حسن خاتمت عدل و نصفت، که آن وصول استبه سعادت عقبى و حصول قرب خداوند عز اسمه و قوله عز وعلا:
ان الله یحب المقسطین (6) بدین مشعر است و از وخامت عاقبت ظلم و جور که تقیید رقاب استبه سلاسل عقاب و گرفتارى در شداید حرمان و عذاب وما للظالمین من انصار. (7)
تا در میادین اعمال و اطوار، عنان اختیار نفس مکار جز به دستشهسوار عدل باز ندهند و در مناهج افعال از آثار ظلم متحذر باشند. و چون عدالت صفتى است جامع جمیع خصال رضیه و اخلاق مرضیه مظهر آن به یقین شارعات مشارع دیناند چنانچه کلمه شریفه بعثت لاتمم مکارم الاخلاق (8) مظهر این است و قسط به معناى عدل و حق است که طریقه شرع و حق محض است.
اى سعادتمند تحصیل مراتب مقربان بحر توحید و عرفان و تکمیل مناصب سالکان طریق کشف و ایقان موقوف استبر کمال صحت دل و صحت دل در اعتدال و استقامت صفات جمیله است که عدالت عبارت از آن است و مرض دل در میل است که آن موجب ححاب از حضرت رب الارباب است و صراط المستقیم، که در فاتحه الکتاب وارد است، حقیقت این اعتدال است و حقیقت این اعتدال از موى باریکتر و از شمشیر تیزتر است و هر که در دنیا بر این صراط استقامتیافت فردا بر آن صراط چون برق خاطف گذرد و هر که امروز طلب استقامت نکرد فردا در آنجا بر صراط نتوان گذشتن.
اى که در دنیا نرفتى در صراط مستقیم در قیامتبر صراطت جاى تشویش است و بیم قلب روى اندود نستانند در بازار حشر خالصى باید که از آتش برون آید سلیم و به سبب صعوبت و دقت و حدت این صراط است که روزى هفده بار بر جهانیان فرض کردهاند که اهدنا الصراط المستقیم (9) بگویند.
و چون هیچ کس در استقامت این صراط از میل خالى نیست لاجرم هیچکس را از ورود آتش دوزخ چاره نیست وان منکم الا واردها (10) الآیه. و لهذا از اکابر سابقین منقول است که در مدت سالهاى بسیار پهلو بر زمین ننهادند و همیشه بر خود گریه و نوحه کردندى و همه عمر در طاعت و ریاضت گذرانیدى به جهت اخبار ورود در دوزخ و ترس این که مبادا از اینها باشند که نجات یابند یا نه.
و حقیقت استقامت این صراط عدالت مقدور بشر نیست مگر به توفیق ربانى زیرا که وجود وسط حقیقى در میان اطراف نامتناهى خود متعذر است و تمسک بدان بعد از وجود در غایت صعوبت و تعسر که اصابت نقطه الهدف اعسر من العدول عنها و لزوم الصواب بعد ذلک حتى لا یخطیها اعسر و اصعب، وسر کمال حقیقت جز در مظاهر نفوس طیبه و ذوات زکیه انبیاء علیهم السلام ظهور نیافته، پس عدالت را غیر از سلوک صراط شریعت طریقى نبود چه مقیاس رعایت عدل در جمیع اعمال و کل افعال در دین مبین حبیب ملک متعال واضح و هویداست وانک لعلى خلق عظیم (11) اشاره به آن است.
و مضمون شریف ان الله یامر بالعدل والاحسان (12) مبتنى از آن است، لهذا تقلد امر خلایق و تعهد احکام عباد و مباشرت کار حکومت امرى است دشوار و خطرهاى آن بىشمار.
لهذا مهتران عرصه رسالت و سروران صفوف ولایتسلام الله علیهم فى کل وقت و حین با کمال رفعت رتبت، در وقت اشتغال به ضبط امور و احوال عباد، آن همه مشقت و کلفت، که جمیع کتب احادیث و تفاسیر به بیان آن مشحون است، بر نفوس خویش تحمیل فرمودندى و طریقه ایشان در زهد و اکل و لبس و شرب مستغنى از بیان است.
و با وجود آنها از خطر ولایت همیشه ایمن نبودند، لهذا یک لحظه عدالت را از شصتساله عبادت که غایت کمال قوه انسان در این زمان بود اولى و اعلى داشتهاند که:
عدل ساعه خیر من عباده ستین سنه (13)
و شرایط حکومت و سلطنتبسیار [است] و بعضى به بیستشرط تعداد کردهاند، مانند آن که:
در تلذذ مآکل و مشارب و ملبس مبالغه نکند و اقتدا به سلف کند.
و آن که سخن به مدار گوید و بىموجبى درشتى نکند.
و از شنیدن صحبتبسیار ملول نگردد.
و از سخن گفتن با مسکینان و ضعیفان ننگ ندارد.
و همیشه از تجسس خیانت نواب و عمال غافل نباشد و برعایا مسلط نکند آن ها را.
و گرگ سیرتان ظالم را بر مظلومان مسلط نکند.
و ارباب دولت را به نصیحت و سیاست مهذب گرداند.
و امروز که زمام فرصت در دست اوست جهد کند به آلتسلطنتسعادت آخرت کسب نماید و مسارعت منهج صواب و راه معدلت را غنیمتشمرد.
و به جهت رضا و عدم رضاى خلق در حکم حق سستى نکند و بر وى در نماند و مخالف شرع روا ندارد.
و بداند که خاصیتحکومتبر وجه راستى آن است که پیوسته بعضى مردم از او حق شنود، زیرا که خصم را به حق خشنود نتوان کرد و اگر آن چه حق استخلق بر آن راضى گشتندى مخاصمت نبودى و به حاکم احتیاج نیفتادى و حصول رضاى خلق از حاکم عادل ممکن نیست، پس رضاى حق را ملاحظه نماید و از خلق نیندیشد که خداى تعالى خلق را از او راضى کند.
و آن که به سبب تکبر و تجبر خلق را از خود مستوحش نگرداند.
و با همه مسلمانان متواضع باشد.
و از شرایط آن که مخاطبه و معامله با اصناف خلق بر قدر مراتب و درجات هر کس بود.
از اجلاف و اوباش، عبارت لطیف چشم ندارد و از جهال و عامى، فصاحت و بلاغت نجوید و از کوهى و بیابانى، آداب مجلس اشراف نطلبد و تکلیف هرکس به قدر حال او کند و هر قوم را در مرتبه حق معذور دارد.
و از مواجهه هیچ کس استنکاف نکند.
و با خلق به اندازه عقل و مراتب ایشان سلوک کند که این سبب دوستى خلق و قرب جوار حق است.
و دیگر آن که در هیچ حال از انصاف غافل نباشد.
و مبادرت در اصلاح ذات البین برخود لازم داند و تاخیر از فصل حکومت روا ندارد که آن منتج فساد بود.
و از آن جمله فراست است، بر پادشاه و حاکم واجب است که در میان حدوث حوادث و معانى وقوع وقایع نظر کند و در فحص فهم و عقل حقیقت هر کس را مشخص گرداند و به چشم بصیرت در لوازم و لواحق و عوارض آن نظر کند، پس اگر آن از واضحات جلیه بود به مسائل شرعى فصل کند و اگر از معضلات خفیه بود مر آن را به نور فراست درک کند.
و در این معنا اعتماد بر نقل ناقل نکند، زیرا که حدوث حوادث غیر متناهى است و صورت مسائل مذکوره متناهى و بیان غیر متناهى وفا نتواند نمود و حکایت دعوى دو غلام نزد امیرالمومنین(ع) و حکم آن که سر ایشان را از دریچه در آوردند و همچنین دو نیمه کردن بچه به شمشیر در دعوى کردن دو زن معروف است. و سایر شروط در مفصلات مذکوراست.
تنبیه:
چون که کمال حکمت ذات متعالیه مقتضى انتظام عالم حسى است و طبایع نوع انسان در اول خلقت و بدایت فطرت به سبب تنوع خصوصیات و اختلاف استعدادات در قابلیت فیضان انوار تجلیات جمالى و جلالى متفاوت افتاده است و بدین جهت، مقاصد و اغراض خلایق مختلف گشته و تباین در اقوال و افعال و عقاید امم ظاهر شده است و صفات متضاده هر جا ظهور کرده، هر آینه سنت الهى بر آن جارى شده که در هر زمانى در میان خلق، حاکمى عادل و مصلحى کامل پدید آید تا اعمال عمال اولاد آدم و احکام اشتغال اهل عالم را به نهج صواب به قوه فصل خطاب مسلوک و محفوظ دارد و در تنفیذ احکام و اوامر الهى غایه الامکان سعى نماید و به جهتحفظ حدود قواعد نظام میان خواص و عوام به مقتضاى عدالت تسویه نگاهدارد و به زواجر سیاسى و موانع حکمى دست تعدى اقویا از ضعفاى مظلوم کوتاه گرداند تا از آثار طباع سباع و انعام بین الانام صور ظلم وانظلام به ظهور نرسد و انتظام مقرر شود، چنان چه از انبیاء و رسل صلوات الله علیهم فى کل وقت و حین و از خلفاى ایشان رضوان الله علیهم اجمعین آن چه کمال حق این امر بود به ظهور پیوست و شک نیست که احب و اقرب و اکرم بنى آدم ایشانند عند الله، پس حفظ نظام که اعلاى امور است نزد ملک علام و مواصلتبه مرتبه کرام منوط بود به نشر آثار عدالتحکام که رعایت صلاح عام استبه متابعت دین اسلام و ابطال نظال که اقبح امور است نزد ملک قادر و موصل استبه مراتب اهل کبایر که والله لا یحب المفسدین منوط استبه نشر آثار وجود حاکم جابر که آن فساد عام استبه مخالفتشرع سید الانام علیه الصلوه والسلام فلهذا حاکم عادل به مراتب احب و اقرب واصل و جایر را در منازل انغضبیت عذاب کامل متواصلبود.
تنبیه:
آن که چون تافتن عنان نفس سبعى و بهیمى از راه تحصیل لذت با کمال قدرت بر آن اکمل محصلات مراتب ترقیات است پس هرگاه نفوس حکام و متسلطین با غایت اقتدا بر کسب اشرار، متحلى به زیور عدالت که احسن و اتم صفات نفس ملکى استشود، اسرع از طالبان عرفان به مدارج اهل ایقان که مستغرقان بحر وصال و والهان سر اتصالاند برسد و خلعت مطالعه تجلیات انوار جلال و جمال در پوشد و بر سریر مقربان احب و سابقان اقرب متمکن گردد.
و چون نفوس ایشان ملوث به خبائث صفت جور که جامع جمیع اخلاق ذمیمه استشود در مهاوى بعد از مراتب کشف و عیان به خیال کمال انغضبیت که آن حرمان است از مشاهده لقاى حضرت رحمان مقید گردد و به شداید عذاب که ثمره تسلیط وساوس شیطانى و هواجس نفسانى است گرفتار آید و از اینجاست که اهل حق حلاوت یک لحظه عدالت را که نتیجه آن فوز استبه دولت ملاحظه لقاى ربانى و حصول فنا به تجلى ذات حضرت صمدانى و بقاى با اتصاف به جمیع صفات الهى و اطلاع بر احوال مغیبه کما هى از شصتساله عبادت که غایت کمال قوه انسان در این زمان بود اولى و اعلا داشتهاند.
چنانچه کلام نبوى صلى الله علیه وآله که: عدل ساعه خیر من عباده ستین سنه از این معنا خبر مىدهد. پس چون کسى از سر بصیرت در حقایق این امور تعمق نماید و بیند که سابقان مضمار نبوت و ساکنان خطه ولایتبا وجود کمال قدرت در نشر آثار معدلت و شفقتبر خلق و ارتباض نفس خویش که دو روز پى در پى از نان جو سیر نخورند و نهایت مشقت در هر باب برخود قرار مىدادند، چه کوشش نمودهاند در احقاق حقوق، چه سعىها فرمودهاند و با وجود آنها از خطر ولایت و حکومت ایمن نبودهاند و به نور یقین متذکر گردد که اشتغال به امر حکومت و خلافت و استقبال کار سلطنتبه غایت امرى صعب و پر خطر است.
پس به یقین هر حاکمى که کار او بر طبق عدل و شفقت و احسان و مرحمتبود در اقامتحدود شرع کوشد او در روى زمین نایب و برگزیده حق و سایه الهى و خلیفه حضرت رسالت پناهى است.
و چون بر خلاف این بود مغضوب حضرت اله و مطرود آن درگاه است و در یوم تبلى السرائر (14) مفقود شداید و عذاب و زواجر است.
اى که کردى مر خلافت را قبول سر نباید تافت از امر رسول عدل شرع است و مکن از وى گذر زآن که شد کار خلافت پر خطر سعى کن تا کار خود آسان کنى حق کنى گر قهر و گر احسان کنى شه ازآن سو سایه رحمن بود کآفتاب عدل او تابان بود در ثناى عادلان روح الامین خوانده ان الله یحب المقسطین.
پىنوشتها:
1. کنز العمال، ج6، ص9، حدیث 14604 و 14607.
2. شیخ آقا بزرگ تهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج7، ص218 و ج17، ص61.
3. همان، ج25، ص207.
4. استاد سید احمد حسینى، فهرست نسخههاى خطى کتابخانه عمومى آیه الله مرعشى نجفى(ره)، ج12، ص344.
5. در قسمت اول مقدمه از کتاب میزان الملوک و الطوایف مرحوم سید جعفر دارابى کشفى بهره بردیم.
6. مائده (5) آیه 42.
7. بقره (2) آیه 270.
8. کنز العمال، ح5217.
9. حمد، (1) آیه 6.
10. مریم(19) آیه 71.
11. قلم (68) آیه 4.
12. نحل (16) آیه 90.
13. بحار الانوار، ح75، ص352.
14. طارق (86) آیه 9.
بعد از خداوند، درعالم مخلوقات هر مخلوقى که به وحدت قریبتر است، صفت عدل و عدالت او بیشتر است، لذا پیامبران الهى و ائمه(ع) بیش از دیگران موصوف به صفت عدالتاند و بعد از آن علما و اهل قضاوت و فتوا و سلاطین و حکام، و بعد هر صاحب نعمتى، حتى شخصى که نسبتبه جوارح و اعضاى خود صاحب رعیت و مملکت استباید که در میان آنها به عدل و عدالتسلوک نماید.
جایگاه عدالت در ادیان آسمانى به حدى است که این مهم، یکى ازاهداف بعثت انبیا(ع)به حساب مىآید. اقامه قسط و عدل در بین مردم، مورد تاکید قرآن کریم قرار گرفته و در آیات متعدد به اجراى عدل و جلوگیرى از ظلم دستور داده شده است. در روایات ماثوره از پیامبر اکرم(ص) و ائمه هدى(ع) نیز بیانات ارزندهاى درباره اهمیت عدالت و صفات و خصوصیات امام عادل به چشممىخورد.
از جمله آن روایات، حدیث نبوى است که:
احب الناس الى الله یوم القیامه وادناهم مجلسا امام عادل و ابغض الناس الى الله وابعدهم منه امام جائر (1) محبوبترین مردمان و مقربترین آنان در نزد خداوند در روزقیامت، سلطان عادل و مبغوضترین و دورترین ایشان سلطان جائر است.
این حدیثشریف مورد توجه عارف جلیل القدر سید بهاء الدوله حسن بن قاسم بن محمد حسینى نور بخش (زنده در 907 ق) قرار گرفته و شرح مختصر و مهمى بر این حدیث نگاشته است.
از بهاء الدین حسن، دو تالیف سراغ داریم: 1 خلاصه التجارب در طب، شامل 28
باب که در سال 907 ق در رى، آن را به اتمام رسانده است. (2) نسخهاى از این کتاب در کتابخانه ملى تبریز به شماره 3479 نگهدارى مىشود.
2- هدیه الخیر، شرح چهل حدیث نبوى است در نصایح و مواعظ و سیر و سلوک. (3)
نسخهاى از این کتاب به شماره 4781 در کتابخانه مرحوم آیه الله مرعشى(ره)موجوداست. (4)
مولف، حدیث مذکور را در این کتاب آورده، و در ضمن شرح آن با استناد به آیات و روایات و کلمات بزرگان، شرایط حکومت و سلطنت را بر مىشمارد و از جمله صفات امام عادل سخن به مدارا گفتن و بسیار حبتشنیدن و با مسکینان و ضعیفان سخن گفتن و نصیحتبه ارباب دولت و رضاى حق را در امور لحاظ نمودن و دورى از تکبر و ملازمتبا تواضع و مخاطبه با اصناف مردم به قدر مراتبشان داشتن و منصف بودن و فراست داشتن و ...را بیان مىکند.
در خاتمه هم با آوردن دو تنبیه، ضرورت ایجاد حکومت و لزوم عدالت در حکومت را متذکر مىشود.
مقاله حاضر با استفاده از نسخه خطى موجود در کتابخانه آیه الله مرعشى(ره)تقدیم مىشود. (5)
قال رسول الله(ص):
ان احب الناس الى الله یوم القیامه واقربهم منه مجلسا امام عادل ان ابعض الناس الى الله یوم القیامه و اشد هم عذابا امام جائر تنبیه مىفرماید ولایت مسلمین و حکام خطه زمین را از حسن خاتمت عدل و نصفت، که آن وصول استبه سعادت عقبى و حصول قرب خداوند عز اسمه و قوله عز وعلا:
ان الله یحب المقسطین (6) بدین مشعر است و از وخامت عاقبت ظلم و جور که تقیید رقاب استبه سلاسل عقاب و گرفتارى در شداید حرمان و عذاب وما للظالمین من انصار. (7)
تا در میادین اعمال و اطوار، عنان اختیار نفس مکار جز به دستشهسوار عدل باز ندهند و در مناهج افعال از آثار ظلم متحذر باشند. و چون عدالت صفتى است جامع جمیع خصال رضیه و اخلاق مرضیه مظهر آن به یقین شارعات مشارع دیناند چنانچه کلمه شریفه بعثت لاتمم مکارم الاخلاق (8) مظهر این است و قسط به معناى عدل و حق است که طریقه شرع و حق محض است.
اى سعادتمند تحصیل مراتب مقربان بحر توحید و عرفان و تکمیل مناصب سالکان طریق کشف و ایقان موقوف استبر کمال صحت دل و صحت دل در اعتدال و استقامت صفات جمیله است که عدالت عبارت از آن است و مرض دل در میل است که آن موجب ححاب از حضرت رب الارباب است و صراط المستقیم، که در فاتحه الکتاب وارد است، حقیقت این اعتدال است و حقیقت این اعتدال از موى باریکتر و از شمشیر تیزتر است و هر که در دنیا بر این صراط استقامتیافت فردا بر آن صراط چون برق خاطف گذرد و هر که امروز طلب استقامت نکرد فردا در آنجا بر صراط نتوان گذشتن.
اى که در دنیا نرفتى در صراط مستقیم در قیامتبر صراطت جاى تشویش است و بیم قلب روى اندود نستانند در بازار حشر خالصى باید که از آتش برون آید سلیم و به سبب صعوبت و دقت و حدت این صراط است که روزى هفده بار بر جهانیان فرض کردهاند که اهدنا الصراط المستقیم (9) بگویند.
و چون هیچ کس در استقامت این صراط از میل خالى نیست لاجرم هیچکس را از ورود آتش دوزخ چاره نیست وان منکم الا واردها (10) الآیه. و لهذا از اکابر سابقین منقول است که در مدت سالهاى بسیار پهلو بر زمین ننهادند و همیشه بر خود گریه و نوحه کردندى و همه عمر در طاعت و ریاضت گذرانیدى به جهت اخبار ورود در دوزخ و ترس این که مبادا از اینها باشند که نجات یابند یا نه.
و حقیقت استقامت این صراط عدالت مقدور بشر نیست مگر به توفیق ربانى زیرا که وجود وسط حقیقى در میان اطراف نامتناهى خود متعذر است و تمسک بدان بعد از وجود در غایت صعوبت و تعسر که اصابت نقطه الهدف اعسر من العدول عنها و لزوم الصواب بعد ذلک حتى لا یخطیها اعسر و اصعب، وسر کمال حقیقت جز در مظاهر نفوس طیبه و ذوات زکیه انبیاء علیهم السلام ظهور نیافته، پس عدالت را غیر از سلوک صراط شریعت طریقى نبود چه مقیاس رعایت عدل در جمیع اعمال و کل افعال در دین مبین حبیب ملک متعال واضح و هویداست وانک لعلى خلق عظیم (11) اشاره به آن است.
و مضمون شریف ان الله یامر بالعدل والاحسان (12) مبتنى از آن است، لهذا تقلد امر خلایق و تعهد احکام عباد و مباشرت کار حکومت امرى است دشوار و خطرهاى آن بىشمار.
لهذا مهتران عرصه رسالت و سروران صفوف ولایتسلام الله علیهم فى کل وقت و حین با کمال رفعت رتبت، در وقت اشتغال به ضبط امور و احوال عباد، آن همه مشقت و کلفت، که جمیع کتب احادیث و تفاسیر به بیان آن مشحون است، بر نفوس خویش تحمیل فرمودندى و طریقه ایشان در زهد و اکل و لبس و شرب مستغنى از بیان است.
و با وجود آنها از خطر ولایت همیشه ایمن نبودند، لهذا یک لحظه عدالت را از شصتساله عبادت که غایت کمال قوه انسان در این زمان بود اولى و اعلى داشتهاند که:
عدل ساعه خیر من عباده ستین سنه (13)
و شرایط حکومت و سلطنتبسیار [است] و بعضى به بیستشرط تعداد کردهاند، مانند آن که:
در تلذذ مآکل و مشارب و ملبس مبالغه نکند و اقتدا به سلف کند.
و آن که سخن به مدار گوید و بىموجبى درشتى نکند.
و از شنیدن صحبتبسیار ملول نگردد.
و از سخن گفتن با مسکینان و ضعیفان ننگ ندارد.
و همیشه از تجسس خیانت نواب و عمال غافل نباشد و برعایا مسلط نکند آن ها را.
و گرگ سیرتان ظالم را بر مظلومان مسلط نکند.
و ارباب دولت را به نصیحت و سیاست مهذب گرداند.
و امروز که زمام فرصت در دست اوست جهد کند به آلتسلطنتسعادت آخرت کسب نماید و مسارعت منهج صواب و راه معدلت را غنیمتشمرد.
و به جهت رضا و عدم رضاى خلق در حکم حق سستى نکند و بر وى در نماند و مخالف شرع روا ندارد.
و بداند که خاصیتحکومتبر وجه راستى آن است که پیوسته بعضى مردم از او حق شنود، زیرا که خصم را به حق خشنود نتوان کرد و اگر آن چه حق استخلق بر آن راضى گشتندى مخاصمت نبودى و به حاکم احتیاج نیفتادى و حصول رضاى خلق از حاکم عادل ممکن نیست، پس رضاى حق را ملاحظه نماید و از خلق نیندیشد که خداى تعالى خلق را از او راضى کند.
و آن که به سبب تکبر و تجبر خلق را از خود مستوحش نگرداند.
و با همه مسلمانان متواضع باشد.
و از شرایط آن که مخاطبه و معامله با اصناف خلق بر قدر مراتب و درجات هر کس بود.
از اجلاف و اوباش، عبارت لطیف چشم ندارد و از جهال و عامى، فصاحت و بلاغت نجوید و از کوهى و بیابانى، آداب مجلس اشراف نطلبد و تکلیف هرکس به قدر حال او کند و هر قوم را در مرتبه حق معذور دارد.
و از مواجهه هیچ کس استنکاف نکند.
و با خلق به اندازه عقل و مراتب ایشان سلوک کند که این سبب دوستى خلق و قرب جوار حق است.
و دیگر آن که در هیچ حال از انصاف غافل نباشد.
و مبادرت در اصلاح ذات البین برخود لازم داند و تاخیر از فصل حکومت روا ندارد که آن منتج فساد بود.
و از آن جمله فراست است، بر پادشاه و حاکم واجب است که در میان حدوث حوادث و معانى وقوع وقایع نظر کند و در فحص فهم و عقل حقیقت هر کس را مشخص گرداند و به چشم بصیرت در لوازم و لواحق و عوارض آن نظر کند، پس اگر آن از واضحات جلیه بود به مسائل شرعى فصل کند و اگر از معضلات خفیه بود مر آن را به نور فراست درک کند.
و در این معنا اعتماد بر نقل ناقل نکند، زیرا که حدوث حوادث غیر متناهى است و صورت مسائل مذکوره متناهى و بیان غیر متناهى وفا نتواند نمود و حکایت دعوى دو غلام نزد امیرالمومنین(ع) و حکم آن که سر ایشان را از دریچه در آوردند و همچنین دو نیمه کردن بچه به شمشیر در دعوى کردن دو زن معروف است. و سایر شروط در مفصلات مذکوراست.
تنبیه:
چون که کمال حکمت ذات متعالیه مقتضى انتظام عالم حسى است و طبایع نوع انسان در اول خلقت و بدایت فطرت به سبب تنوع خصوصیات و اختلاف استعدادات در قابلیت فیضان انوار تجلیات جمالى و جلالى متفاوت افتاده است و بدین جهت، مقاصد و اغراض خلایق مختلف گشته و تباین در اقوال و افعال و عقاید امم ظاهر شده است و صفات متضاده هر جا ظهور کرده، هر آینه سنت الهى بر آن جارى شده که در هر زمانى در میان خلق، حاکمى عادل و مصلحى کامل پدید آید تا اعمال عمال اولاد آدم و احکام اشتغال اهل عالم را به نهج صواب به قوه فصل خطاب مسلوک و محفوظ دارد و در تنفیذ احکام و اوامر الهى غایه الامکان سعى نماید و به جهتحفظ حدود قواعد نظام میان خواص و عوام به مقتضاى عدالت تسویه نگاهدارد و به زواجر سیاسى و موانع حکمى دست تعدى اقویا از ضعفاى مظلوم کوتاه گرداند تا از آثار طباع سباع و انعام بین الانام صور ظلم وانظلام به ظهور نرسد و انتظام مقرر شود، چنان چه از انبیاء و رسل صلوات الله علیهم فى کل وقت و حین و از خلفاى ایشان رضوان الله علیهم اجمعین آن چه کمال حق این امر بود به ظهور پیوست و شک نیست که احب و اقرب و اکرم بنى آدم ایشانند عند الله، پس حفظ نظام که اعلاى امور است نزد ملک علام و مواصلتبه مرتبه کرام منوط بود به نشر آثار عدالتحکام که رعایت صلاح عام استبه متابعت دین اسلام و ابطال نظال که اقبح امور است نزد ملک قادر و موصل استبه مراتب اهل کبایر که والله لا یحب المفسدین منوط استبه نشر آثار وجود حاکم جابر که آن فساد عام استبه مخالفتشرع سید الانام علیه الصلوه والسلام فلهذا حاکم عادل به مراتب احب و اقرب واصل و جایر را در منازل انغضبیت عذاب کامل متواصلبود.
تنبیه:
آن که چون تافتن عنان نفس سبعى و بهیمى از راه تحصیل لذت با کمال قدرت بر آن اکمل محصلات مراتب ترقیات است پس هرگاه نفوس حکام و متسلطین با غایت اقتدا بر کسب اشرار، متحلى به زیور عدالت که احسن و اتم صفات نفس ملکى استشود، اسرع از طالبان عرفان به مدارج اهل ایقان که مستغرقان بحر وصال و والهان سر اتصالاند برسد و خلعت مطالعه تجلیات انوار جلال و جمال در پوشد و بر سریر مقربان احب و سابقان اقرب متمکن گردد.
و چون نفوس ایشان ملوث به خبائث صفت جور که جامع جمیع اخلاق ذمیمه استشود در مهاوى بعد از مراتب کشف و عیان به خیال کمال انغضبیت که آن حرمان است از مشاهده لقاى حضرت رحمان مقید گردد و به شداید عذاب که ثمره تسلیط وساوس شیطانى و هواجس نفسانى است گرفتار آید و از اینجاست که اهل حق حلاوت یک لحظه عدالت را که نتیجه آن فوز استبه دولت ملاحظه لقاى ربانى و حصول فنا به تجلى ذات حضرت صمدانى و بقاى با اتصاف به جمیع صفات الهى و اطلاع بر احوال مغیبه کما هى از شصتساله عبادت که غایت کمال قوه انسان در این زمان بود اولى و اعلا داشتهاند.
چنانچه کلام نبوى صلى الله علیه وآله که: عدل ساعه خیر من عباده ستین سنه از این معنا خبر مىدهد. پس چون کسى از سر بصیرت در حقایق این امور تعمق نماید و بیند که سابقان مضمار نبوت و ساکنان خطه ولایتبا وجود کمال قدرت در نشر آثار معدلت و شفقتبر خلق و ارتباض نفس خویش که دو روز پى در پى از نان جو سیر نخورند و نهایت مشقت در هر باب برخود قرار مىدادند، چه کوشش نمودهاند در احقاق حقوق، چه سعىها فرمودهاند و با وجود آنها از خطر ولایت و حکومت ایمن نبودهاند و به نور یقین متذکر گردد که اشتغال به امر حکومت و خلافت و استقبال کار سلطنتبه غایت امرى صعب و پر خطر است.
پس به یقین هر حاکمى که کار او بر طبق عدل و شفقت و احسان و مرحمتبود در اقامتحدود شرع کوشد او در روى زمین نایب و برگزیده حق و سایه الهى و خلیفه حضرت رسالت پناهى است.
و چون بر خلاف این بود مغضوب حضرت اله و مطرود آن درگاه است و در یوم تبلى السرائر (14) مفقود شداید و عذاب و زواجر است.
اى که کردى مر خلافت را قبول سر نباید تافت از امر رسول عدل شرع است و مکن از وى گذر زآن که شد کار خلافت پر خطر سعى کن تا کار خود آسان کنى حق کنى گر قهر و گر احسان کنى شه ازآن سو سایه رحمن بود کآفتاب عدل او تابان بود در ثناى عادلان روح الامین خوانده ان الله یحب المقسطین.
پىنوشتها:
1. کنز العمال، ج6، ص9، حدیث 14604 و 14607.
2. شیخ آقا بزرگ تهرانى، الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج7، ص218 و ج17، ص61.
3. همان، ج25، ص207.
4. استاد سید احمد حسینى، فهرست نسخههاى خطى کتابخانه عمومى آیه الله مرعشى نجفى(ره)، ج12، ص344.
5. در قسمت اول مقدمه از کتاب میزان الملوک و الطوایف مرحوم سید جعفر دارابى کشفى بهره بردیم.
6. مائده (5) آیه 42.
7. بقره (2) آیه 270.
8. کنز العمال، ح5217.
9. حمد، (1) آیه 6.
10. مریم(19) آیه 71.
11. قلم (68) آیه 4.
12. نحل (16) آیه 90.
13. بحار الانوار، ح75، ص352.
14. طارق (86) آیه 9.