سند چشم اندازبیست سالهجمهورى اسلامى ایران (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
سند چشم انداز بیست ساله جمهورى اسلامى ایران، که مجمع تشخیص مصلحت نظام آن را تهیه و تدوین کرده و از سوى رهبر معظم انقلاب حضرت آیت الله خامنه اى تأیید، امضا و ابلاغ شده است تا همه برنامه ها، سیاستها و تصمیم گیرىها براساس آن انجام شود، به وسیله آیت الله هاشمى رفسنجانى، رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام در سیزدهمین اجلاسیه مجلس خبرگان رهبرى و چندین خطبه نماز جمعه تهران تبیین شده است، اکنون به منظورآشنایى شما خوانندگان محترم فصلنامه «حکومت اسلامى» مجموعه توضیحات ایشان را درباره این سند تقدیم مىکنیم:
پیشینه تاریخى سند چشم انداز
سابقه چشمانداز، به برنامه 25 ساله تمدن اسلامى یا ایران 1400 بر مىگردد. در سال 1375، در دولت سازندگى به فکر افتادیم برنامهاى دراز مدت براى کشور تهیه کنیم که بتواند بیست و پنج سال آینده کشور را ترسیم کند و معلوم باشد که به کجا مىخواهیم برسیم. در کارهاى زیربنایى و روبنایى در چه وضعیتى هستیم و چه باید بکنیم - مثلاً - چه قدر راه داریم، چه قدر راه آهن و چقدر بندر. در مورد تلفن، برق و آب در چه موقعیتى هستیم و به همه مدیران ابلاغ کردیم که امکانات خود را در همه استانها و بخشها بررسى کنند و به اهدافى که مىتوانیم برسیم و نیازهایى هم که دارند اعلام نمایند. هدف ما رسیدن به تمدن بزرگ اسلامى است. با این برنامه، ایران اسلامى مىتواند پس از بیست سال به عنوان الگوى جهان اسلام و مقام اول منطقه مطرح شود. چون فکر مىکنیم جمهورى اسلامى براى نخستین بار در دنیا حکومتى بر مبناى مکتب اهل بیت: به وجود آورده و ساختار حقوقىاش را تأمین کرده، پس باید بتواند تمدنى که شایسته دنیاى اسلام است را به عنوان الگو عرضه کند. در این زمینه کارهاى زیادى شد. اتاق اسنادى هم تهیه کردیم و در ملاقاتى که مسؤولان با مقام معظم رهبرى داشتند، ایشان تعبیر به «حیات طیبه» کردند. دوران آن دولت تمام شد و دولت بعدى هم ضرورتى براى پیگیرى آن برنامه احساس نکرد و آن اسناد هم اکنون در انبارى، در سازمان مدیریت و برنامهریزى موجود است.
بعد از مدتى، به تدریج این فکر عمومى شد و همه متوجه شدند که برنامه پنجساله کافى نیست; چون بعضى از امور در چند برنامه طى مىشود و عملى مىگردد. از اینرو، مقام معظم رهبرى، به مجمع تشخیص دستور صریح دادند که چشمانداز بیست ساله آینده کشور را تهیه و تدوین کند. تفاوت برنامه با چشمانداز این است که: برنامه، جزئیات را ارائه مىکند که چه قدر آب، برق، راه، بندر، تلفن، ماشین، اتوبان و... لازم داریم در حالى که چشمانداز این جزئیات را مشخص نمىکند و فقط در یک بند اشاره مىکند و در برنامه است که کمیت و چند و چون نیازها مشخص مىگردد.
این فرمان رهبرى زمانى بود که پنج سال از دوره ما که این بحث شروع شد گذشته و بیست سال باقى مانده بود. از آنجا که قبلاً مقدارى از کارها انجام شده بود، مىتوانستیم سند چشمانداز بیست ساله ر تدوین کنیم. ما کارى جدّى انجام دادیم، ایشان هم دائماً پیگیرى کردند و بالأخره چند ماه پیش، کار به پایان رسید و به خاطر عجله و شتابى که داشتیم الزاماتش را به بعد موکول کردیم و هم ا کنون در حال تهیه آن الزامات هستیم. عجله هم به خاطر این بود که یک بحث سیاسى به میان آمد و ما نگران چالش در جامعه شدیم; چون دولت مىخواست برنامه چهارم را ارائه کند. براى جلوگیرى از بروز اختلاف، تلاش کردیم تا این سند تهیه شود و برنامه چهارم براساس آن تدوین گردد. البته با وضعیتى که براى برنامه، در دولت و مجلس پیش آمد، به نظر من الاّن قدرى با اهداف چشمانداز ناسازگار است که باید در آینده براى آن فکرى کرد.
براى تهیه سند چشمانداز، یک کار مطالعاتى انجام دادیم و چشمانداز بعضى از کشورها را مطالعه کردیم. چون امروزه در دنی تدوین چشمانداز مرسوم است.
چشمانداز کشورهاى ژاپن، هند، فیلیپین از شرق، چشمانداز اردن، الجزایر و بعضى از کشورهاى دیگر در این منطقه و چشمانداز بعضى از ایالتهاى پیشرفته و نسبتاً بهتر در آمریکا; مثل لوئیزیانا را با دقت مطالعه نموده، مجموعه را به منظور آشنایى با شیوه کار آنان، بررسى و از نکات مهم آنها استفاده کردیم.
روشن است که براى رسیدن به اهداف چشمانداز، باید امکانات و مشکلات را بسنجیم.شناخت الزامات و موانع مهم است. بدین جهت باید نقاط مثبت و فرصتى را که در داخل یا خارج داریم بشناسیم.
مشکلات داخلى و خارجى را هم جداگانه آوردهایمتابتوانیم در سالهاى آینده از نقاط مثبت استفاده کرده براى نقاط منفى هم فکرىبکنیم.
در اینجا باید به چند نکته توجه شود: بعضى، بحثهایى را در محافل، به خصوص محافل دانشگاهى مطرح مىکنند که این سند آرزوها و آرمانهاى بلند پروازانه و دست نیافتنى است، ولى ما با اطلاعى که از اوضاع کشور داریم، اینها ر دست یافتنى مىدانیم.
روشن است که یک بخش نمىتواند دستاندرکار این امر مهم باشد، باید جامعه در میدان باشد و لذا اگر حرکتهاى جناحى در کشور حاکم شود و تنها بخشى از جامعه بخواهد آن را اداره کند، بدیهى است به هدف نمىرسیم.
ناگفته نماند که در تهیه و تدوین این سند انصافاً دولت با ما همکارى زیادى کرد. مجمع تشخیص و مجلس هم همکارى خوبى داشتند. کارشناسان دانشگاهى و مراکز علمى دیگر نیز به خوبى همکارى کردند.
فقرزدایى
یکى از مهمترین بخشهاى این سند، عدالت اجتماعى و فقرزدایى است و این از قلّههاى سندچشمانداز است. براى این که باید جامعه از لحاظ معاش و نیازهاى ضرورى مطمئن باشد. معلوم است که جامعه نباید نسبت به امورى مانند; مسکن، خوراک، تحصیل، درمان و مانند آن، نگران باشد. البته سطح بالاى رفاه فقط در مسابقه به دست مىآید، ولى امور ضرورى باید براى همگان تأمینباشد.
در تقسیماتِ برخوردارى، بخشى از مردم زیر خط فقر هستند.
بخشى طبقه متوسطاند و بخش سوم جزو متمکنان و مرفهان جامعه مىباشند. هدفى که در برنامه مصوب دنبال شده، این است که طبقات پایین و زیر خط فقر به سطح طبقات متوسط برسند و طبقات متوسط هم از یک زندگى پایدار و معیشت قابل قبول برخوردار شوند. در کنار اینها طبقاتى هستند که جزو آسیب دیدگاناند و اینها در همه بخشها هستند. این دسته هم باید با حمایتهاى ویژه، معیشت مطلوب داشته باشند.
بخشى دیگر از جامعه، در نقاط محروم و روستاها هستند که از نظر جغرافیایى، آسیبدیده و یا عقبماندهاند. براى آنها هم سیاست توازن جغرافیایى در نظر گرفته شده تا با بودجهها و هزینههاى خاص، در وضعیتى قابل قبول قرار گیرند.
با مراجعه به متون اسلامى، کاملاً روشن مىشود هدف اسلام آن است که سعى شود طبقه متوسط توسعه پیدا کند و سطح درآمدهاى مسرفانه کاهش یابد و از کسانى که درآمد کم دارند حمایت شود.این اهداف اکنون مبناى قانونى دارد; یعنى قانون براى طبقات زیر خط فقر، بیمه کامل اجتماعى در نظر گرفته است. یکى از مهمترین این بیمهها، بیمه بیکارى است که در قانون وزارت رفاه آمده است. در این قانون، مردم تقسیم شدهاند به آنان که جویاى کار هستند و آنان که نیاز دارند ولى قدرت کار ندارند.
کسانى که قدرت کار دارند و جویاى کار هستند، تا زمانى که کار برایشان پیدا نشده، باید به آنها بیمه بیکارى داد و آنان که جویاى کار نیستند و نمىتوانند کار کنند یا زنانى که سرپرست خانواده هستند و انتظار کار براى آنها نیست، تحت حمایتهاى ویژه قرار مىگیرند که حالا هم هستند ولى سطح آنها پایین است و باید دریافتىشان بالا برود.
آنان که بازنشسته هستند و دیگر نباید به کار برگردند، باید سطح معاش آنها متناسب با دریافت گروههاى شاغل، با توجه به سوابق و تخصصهایشان و خدماتى که کردهاند، تأمینشود.
پس انداز آرام بخش
نکته بسیار مهم دیگر که در مصوّبات اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و همچنین برنامه چهارم، براى اصلاح ساختار نظام طراحى شده و مىتواند نوعى اطمینان و آرامش به اقشار جامعه بدهد تا مردم داراى اندوختههاى قابل قبولى باشند، با این هدف که سرمایهگذارى و پسانداز در جامعه تقویت شود خصوصىسازى است; چون امروز با دید علم اقتصاد، روشن است که هر جامعهاى پسانداز داشته باشد، از سلامت و پایدارى اقتصاد سالم برخوردار است. به هر دلیل، امروز دولت ما، بخش زیادى از ثروت جامعه را به نام خودش دارد و اینها مال جامعه بوده و در دست دولت است; چون اگر دولت چیزى را مالک شده به نمایندگى از طرف مردم است. این در همه بخشها است; در امور زیربنایى، صنایع، بازرگانى، خدماتى و بسیارى از شؤون دیگر، که معمولاً در دنیا و در اقتصادهاى آزاد در اختیار مردم است، اکنون در اختیار دولت قرار دارد.
بالأخره پس از سالها مطالعه و پژوهش، متخصصان به این نتیجه رسیدهاند که بهتر است بسیارى از اینها در اختیار مردم و با مدیریت مردم باشد و دولت متصدّى نباشد. در آمار و ارقامى که به ما دادهاند، الاَّن نزدیک به 200 میلیارد دلار سرمایه در اختیار دولت است که مىتواند به مردم برگردد. البته با شکل خاصى که باعث از رونق افتادن بنگاههاى بزرگ نشود، بلکه به بهرهورى بهتر برسد; مثلاً بسیارى از پالایشگاهها، نیروگاهها، پتروشیمىها، خطوط راه آهن، بنادر و... البته معناى این سخن آن نیست که اینها همه در اختیار فرد فرد مردم قرار بگیرد و تجزیه شود بلکه اینها در یک مجموعه بزرگ جمع شده و وارد بورس مىشود و به سهام ریز و کوچک تبدیل مىگردد و تمام مردم ایران مىتوانند - اگر خودشان بخواهند - از این سهام بگیرند.
ما، در یک بررسى عمیق و طولانى که انجام دادهایم، دیدیم سهم هر یک از چهارده میلیون خانواده که در ایران هستند، ده میلیون تومان مىشود و پول این سهام از اقشار زیر خط فقر گرفته نمىشود و افراد بالاى خط فقر، هر یک مایل باشند با شرایط مساعدترى، به طور نقد یا اقساط مىخرند و کسانى که متمکن هستند، باید نقدى بخرند و هر کس هم نخواست نمىگیرد و در ذخیره سهام دولت مىماند.
معناى این حرف آن است که هر خانواده در ایران مىتواند به بورس برود و ده میلیون تومان به نام او صادر شود و در ظرف ده سال، از سود همین سهام، قسط و دینش را مىپردازد و در این مدت، ارزش سهامش چند برابر مىشود و هر مقدارى از حقش را که پرداخته، مىتواند روى آن معامله کند.
با این کار، اقتصاد از دولتى بودن خارج و به مردمى بودن بر مىگردد; یعنى کارى که در کشورهایى مانند ژاپن و کره انجام دادهاند و موفق شدهاند اقتصاد خود را رونق دهند.
نکته بسیار جالبى که در اینجا هست، این است که از این به بعد هر خانواده جدیدى که تشکیل مىشود، یک هدیه ده میلیون تومانى، از طرف دولت به صورت سهام اقساطى به نام آنها صادر مىشود و یک اندوخته مطمئن پیدا مىکنند که این، یکى از ابزارهاى سالم براى تشویق به ازدواج است. البته جزئیات این امر باید در آیین نامهها مشخص شود.
بنابراین، به مقتضاى سند چشمانداز و برنامه چهارم، مىتوانیم هم ساختار اقتصادى کشور را سالم کنیم، هم اقشار زیر خط فقر را به سطح قابل قبول برسانیم و هم طبقات متوسط را داراى اندوخته قابل قبول کنیم تا به زندگى آنها آرامش و اعتمادى بدهیم و بهرهورى را بال ببریم که امروز متأسفانه پایین است و اگر ان شأ الله اهداف سیاستهاى کلى برنامه در مدت معقولى اجرا شود ما شاهد بخشى از عدالت اجتماعى مورد عنایت قانون اساسى خواهیم بود و آن روز است که مىتوانیم به عنوان یک الگو و نمونه در دنیاى اسلام مطرحشویم.
انسجام ملى
از نکات مهم دیگر چشمانداز، که هم از خواستهها و محتواى این سند است و هم از الزامات آن، «انسجام ملّى» است که اگر نباشد، کار بقیه بندهاى چشمانداز هم به مشکل برخورد مىکند. تهیه کنندگان این سند، با دقت بررسى کردهاند که اهداف این سند مهم، اگر بخواهد در مدت بیست سال اجرا شود و جمهورى اسلامى ایران به کشور اول منطقه تبدیل گردد، باید سرعت کار و توسعه بسیار بالا باشد و این امر شرایط و الزاماتى دارد که باید مدّ نظر قرار گیرد. همانگونه که اشاره شد، یکى از مهمترین آن الزامات، انسجام ملى است بدیهى است اگر دچار تفرقه باشیم و تشتت و تعارض بر ما حاکم شود و نیروهاى مردم و کشور را صرف خنثى کردن تهاجم بخشهاى مختلف به همدیگر کنیم، دچار عقبافتادگى مىشویم و درجا مىزنیم. اگر بخواهیم با سرعت جلو برویم و روزمره زندگى نکنیم، باید در بنیان جامعه، انسجامى ایجاد کنیم تا اگر تعارض، اختلاف و نقادى هم وجود دارد، به جاى مخرب بودن، سازنده باشد و این یکى از مسائل مهم اسلامى نیز هست.
اگر به مبادى دینىمان بنگریم و به روش حکومتى پیامبر(ص) و سنت ائمه هدى: به خصوص به رفتار مولى الموحّدین، حضرت امیر(ع) نگاه کنیم، خواهیم دید که آنان چه قدر به وحدت، انسجام و پرهیز از تفرقه و تعارض و هدر دادن نیروها در جامعه نوپاى اسلامى بها مىدادند.
بنابراین، در سند چشمانداز برنامه چهارم که مبنایش حکم قطعى الهى و دستور غیرقابل تخلف است، ما باید با مبنا و اصول حرکت کنیم. تا زمانى که شرایط را فراهم نکردهایم نمىشود بگوییم متحد شوید و پیوسته نصیحت کنیم که متحد باشید، دعوا نکنید و...اگر روحیه تجاوز، تخلف و خودخواهى باشد، دعوا پیش مىآید.
مبانى انسجام
براى به وجود آمدن انسجام، هم مبناى فکرى لازم است و هم مبناى عملى. اگر جامعه از لحاظ فکرى به ارزشهاى مشخصى متکى نباشد و هر گروهى از آن به بخشى از ارزشها تکیه کند، درخواست براى انسجام ثمرى ندارد.خوشبختانه ما، هم مبانى اسلامىِ فکرى و عام داریم که مىتواند مبناى درستى براى تفکر باشد و هم مبانى و ارزشهاى ملّى و شرقى که در جامعه ما به وفور وجود دارد. در افراد، خانوادهها، قبیلهها و در سراسر خاک ما، این ارزشهاى ایرانى و شرقى زندگى مردم را تحت تأثیر قرار داده و این دو مبنا، کاملاً با هم سازگارند، به دلیل این که ایرانىها وقتى با اسلام مواجه شدند، بسیار سریع و زودتر از همه ملل متمدن دیگر، آن را پذیرفتند و هضم کردند. گرچه با متجاوزانى که مىخواستند ایران را ببلعند، درگیر مىشدند اما محتواى اسلامى، به خصوص محتواى مکتب اهل بیت را خیلى خوب و صمیمانه پذیرفتند و در آغوش گرفتند و تا امروز هم به آن عشق مىورزند.
کسانى که در حفظ دو مبناى پیش گفته مؤثر هستند در درجه اول متفکراناند و در درجه دوم مدیران و دستاندرکاران اداره کشور; چه در بخش دولتى و چه غیردولتى.
در پیشاپیش متفکران، باید روحانیت حرکت کند; زیرا که روحانیت کارشناس مبانى اساسى اسلامى است و این گروه، نه در تاریخ ایران، که در تاریخ اسلام ثابت کرده است محور خوبى براى جمع کردن افکار مردم و مبنا قرار دادن افکار درست اسلامى و اجتماعى براى همدلى مردم است. روحانیت در عمل نیز ثابت کردهاند که وفادارترین انسانها و امانتدارترین آنها به آرمانهایى است که از اسلام آموختهاند و وظایفى چون تفسیر دین به عهده آنها گذاشته شده است; چه مراجع و چه وعاظ و چه نویسندگان و حتى طلاب و سربازان این مسیر. به نظر من، روحانیت در اینجا وظیفه مهمى دارد و باید بیدار، هوشیار و آشنا به مسائل روز باشد. تهدیدات و فرصتها را بشناسد تا در مواقع لازم بتواند افکار مردمى را - که علاقهمند هستند افکارشان با اسلام هماهنگ باشد - درست هدایتکند.
در همین جا دانشمندان و دانشگاهیان غیرروحانى و همه فرهیختگان، که مرجع هستند نیز وظیفه دارند توده مردم و شاگردان خود را با مبانى درست آشنا کنند که این انسجام ملى و فکرى در جامعه باشد. چون ما مىخواهیم این تمدن را بر محور اسلام بنا کنیم و این چشمانداز تحقق پیدا کند، تحقیقاً باید اندیشه اسلامى در جان و دل مردم به ویژه جوانان جاى بگیرد که از درون به این سمت حرکت کنند.پس اگر ما از لحاظ مبانى درست عمل کنیم، کمبودى نخواهیم داشت اما مسأله مهم در عملکرد و میدان عمل است. این بخش نیاز به مراقبت زیادى دارد که امروز و آینده دچار تفرقه، که خواست دشمنان است، نشویم.
اکنون از میان بخشهاى فراوان که در سند چشمانداز آمده، روى چند بخش تکیه دارم و آن هم بخشهاى سیاسى، اجتماعى و سرزمینى است:
بُعد سیاسى
ما در بُعد سیاسى باید مواظب چند محور باشیم: 1. استقلال کشور همراه با تعامل جهانى. بدیهى است اگر استقلال ما آسیب ببیند، تعامل جهانى هم ذلّت براى ما مىآورد و اگر مستقل باشیم، خودمان تصمیممىگیریم.
2. اقتدار حاکمیت همراهِ تعامل با اجزاى مدیریت داخلى و برخوردهاى مختلف. اگر مرکزیت حکومت ضعیف باشد و انفعالى حرکت کند، خطرناک است. نان به نرخ روز خوردن و نادیده گرفتن آینده و عدم توجه به نسلهاى آتى است. ولى اگر این اقتدار سیاسى در تعامل با بخشهاى مختلفى که در جامعه حضور دارند نباشد، این هم منجر به استبداد مىشود که خطرش از بقیه چیزهاى عارض برحکومت بیشتر است. اگر بخواهیم از لحاظ سیاسى نیرومند باشیم، نخبگان جامعه نمىتوانند متشتت و متناقض و رودرروى هم باشند.
البته اختلاف نظریه در محیط تحقیق، تدریس و جریان تشخیص بسیار سازنده است، اما اختلاف نظریههایى که مبناى قدرتطلبى داشته باشد خطرناک است.
حاکمیت و مدیران اصلى نظام باید بر یک جامعه نیرومند متّکى باشند. پس اگر جامعهاى ضعیف بخواهد با مدیریتى قوى در جهان امروز کار کند، موفق نمىشود. جامعه باید در همه ابعاد علمى، اخلاقى، هنرى، اقتصادى و فرهنگى قوى و نیرومند باشد.
بُعد اجتماعى
از بُعد اجتماعى، چهار محور را مىتوانیم مشخص کنیم: 1. صیانت ارزشها همراهِ تعامل با جهان دیگر. ما باید در درون خود از ارزشهاى واقعى; چه ملّى و چه اسلامى صیانت کنیم ولى وقتى با فرهنگهاى دیگر مواجه مىشویم نمىتوانیم آنها را نادیده بگیریم. باید با سرمایه این ارزشهاى صیانت شده، تعامل داشته باشیم. فرهنگهاى دیگر هم ارزشهاى والایى دارند. نمىشود گفت ملتهاى متمدّنى که مانند ما از هزاران سال قبل روى تمدن خود ایستادهاند، بىارزشاند! باید از آنها استفاده کنیم و به آنه استفادهبدهیم.
2. عدالت اجتماعى همراه با رشد و توسعه. اگر عدالت در جامعهاى نباشد، محال است آن جامعه از لحاظ اجتماعى منسجم باشد. همیشه کینه و نفرت میان بخشهاى متجاوز و محروم وجود خواهد داشت.
در چنین جامعهاى هیچ گاه انسجام به وجود نمىآید ولى رشد و توسعه مهم است; یعنى اگر خیال کنیم که مىتوانیم عدالت را بدون توسعه و رشد و نقد منابع زمین و مواهب الهى تأمین نماییم تفکر غلط و عقب افتادهاى است، ولى اگر همراه رشد و توسعه، عدالت اجتماعى هم مورد نظر باشد، این جامعه نیرومند و منسجم مىشود و جامعه، هم توسعه پیدا مىکند و هم عدالت محور مىشود.
3. امنیت ملى و اجتماعى، همراه با حفظ هویت گروههاى دیگر. ما باید امنیتى قابل اتکا داشته باشیم، نه فقط امنیت زمینى و مرزى; امنیتى که بتواند زندگى مردم را حفظ کند. ممکن است انسان خانه و امکانات مالى خوب داشته باشد، اما اگر امنیت نداشته باشد زندگىاش مانند کسى است که غذاى خوبى را مىخورد، ولى در غذا، خرده شیشه ریختهاند. همیشه باید مواظب باشد که دهانش آسیب نبیند. بنابراین، یک امنیت واقعى، که مردم احساس آرامش کنند، لازم است. گروههاى فکرى و تفاوت فکرى در جامعه زیاد است، آنه باید احساس امنیت کنند، تفکراتشان را به بحث بگذارند. مبادله فکر کنند و جواب بشنوند. اگر چنین امنیتى با در نظر گرفتن سایر کسانى که در بیرون حاکمیت هستند به وجود بیاید، این جامعه مىتواند امنیت پایدارى به وجود آورد. 4. توجه به جریانهاى خارج از حاکمیت. باید به گروهها و جریانهاى موجود در کشور، که در حاکمیت نیستند اجازه تکامل و تعامل داده شود که آنها هم احساس غربت، تنهایى و انزوا نکنند. در غیر این صورت به انسجام نمىرسیم.
بُعد سرزمینى
در این بُعد نیز مىتوان به چند مطلب پرداخت: 1. ایجاد فرصت برابر. در کشورى مانند کشور ما، که صدها هزار کیلومتر زمین با فاصلههاى دور دارد و داراى تعداد زیادى همسایه است که معمولاً این همسایهها با هموطنان ما که در مرز زندگى مىکنند نوعى نزدیکى قومى، قبیلهاى و نژادى دارند و حتى اقوام در اطراف و مرزهاى کشور تقسیم شدهاند و در اطراف ما کشورهایى هستند که مىتوانند براى قومیتهاى داخل کشور جاذبه داشته باشند تا ارتباط دیگرى با آنان برقرار کنند. آن طرف، کشور اصلى آنان است و بخشى از جمعیت آن قومیت، در این طرف به سر مىبرند و واقع مىتواند تهدید باشد. البته در عین حال مىتواند یک فرصت هم باشد. باید ما رابطه خوبى با آنان داشته باشیم تا عاشق ایران و انقلاب شوند و با ما همکارى کنند و وسیله حضور ما در جاهاى دیگر باشند. در حالى که الاَّن تهدیداند.
آرى، باید فرصت برابر خلق کنیم تا کسانى که در نقاط دور دست زندگى مىکنند احساس محرومیت و تبعیض نکنند و بدانند که نظامشان همان مقدار که به مرکز مىرسد به آنها هممىرسد.یا کسانى که در روستاها هستند و مانند جزیرهاى کوچک در یک اقیانوس زندگى مىکنند، اینها هم احساس کنند که نظامشان به آنها هم توجه دارد. چون آنها هم در موجودى بیتالمال شریک هستند.ممکن است در تولید ثروت به اندازه همه شرکت نداشته باشند ولى به هر حال همه ما به عنوان یک شهروند، در منابع طبیعىِ این کشور حق مساوى داریم. بیشتر درآمدهاى ما هم، از منابع طبیعى است و از نظر منابع کار انسانى و ارزش افزوده وضعیت خوبى نداریم. در تولید ثروت سه عامل وجود دارد: مواد، منابع انسانى و ابزار. ما اکنون، بیشتر از مواد و گاهى هم از ابزار استفاده مىکنیم. در ایران سهمى که باید از آنِ انسان بوده و داراى بهرهورى باشد، بسیار ضعیف است; مثلاً ژاپن در این زمینه خیلى سریع پیش رفت ولى ما واقعاً، به علل مختلف، ضعیف هستیم. 2. توجه به هویتهاى اصیل بومى. در هر شهر، روستا، قبیله و عشیرهاى که سر بزنیم، مىبینیم آنها اصالتهاى فرهنگى و بومى دارند که بسیار برایشان مقدس است و با آنه زندگى مىکنند و در مسائلشان به آنها پایبند هستند. ما نمىتوانیم به آنها بىاعتنا باشیم. لذ باید توجه بیشتر به هویت بومى و اختصاصى آنها داشته باشیم. 3. فرصت مشارکت و حضور در مدیریت مناطق. مردم در منطقه عمومى، با انتخابات و مانند آن، با رأى خودشان سهم دارند، بنابراین، در اداره منطقه خودشان; در استانها و شهره باید احساس کنند که مرکز نمىخواهد همه چیز را از راه دور اداره کند و کنترل از راه دور ر حاکم گرداند.
باید افراد بومىِ صلاحیتدار در آن مناطق حاکمیت کنند. اگر افراد بومى صلاحیتدار نبود، باید تربیت کنیم. دانشگاهها باید براى مناطق دور دست، افراد بومىِ صلاحیتدار تربیت کنند و باید به وسیله مراکز تربیتى انسانهایى تربیت شوند که تکیه گاه مردم باشند.
مبانى ارزشى سند چشم انداز
طراحان سند چشمانداز، پیش از تدوین آن، اندیشیدند که به دنبال چه ارزشهایى هستند و در تحقق آن، به چه ارزشهایى باید تکیه کرد و در دوران اجرا چه ارزشهایى باید تقویت شود یا به وجود آید. انسانهاى زیادى وقت صرف کردند که با استناد به منابع فکرى و به خصوص منابع الهى، انسانى و قرآنى، این ارزشها را مشخص کنند تا سند در این ارزشه شکل بگیرد.
نقطه کانونى و اصلى که ما در نظر گرفتیم، انسان است با ویژگىهایى که وسیله پرواز، تکامل و رشد انسان است و انسان بدون آنها نمىتواند تکامل یابد و به خدا برسد. حتى در مسائل مادى هم نمىتواند جاى درستى براى خودش بدست آورد.
بخش اول: ارزشهاى عمومى درباره انسان
1. خداجویى; که با ایمان و اعتقاد راسخ به دست مىآید2. دانش، خلاقیت و تحوّلپذیرى تفاوت اساسى انسان با دیگر مخلوقات و آفریدگان، ظرفیت بالاى تحول پذیرى، انتخاب و دانش است; یعنى آن چیزى که از صفات خداوند بوده و او به انسان عطا فرموده، این نقطه ارتباط را بسیار قوى مىکند.
3. توسعهپذیرى روحیه پیشرفت در انسانها ارزشى والا است. انسان هایى که گرفتار عقب گرد، جمود، وازدگى و واپسگرایى مىشوند، یکى از ارزشهاى مهم انسانى و اسلامى را از دست مىدهند. توسعه، هم حق است و هم تکلیف; یعنى هر فردى از جامعه به عنوان حق، استحقاق توسعه دارد و هم هر انسانى این حق خود را باید در همکارى با دیگران ببیند که این یک تکلیف است. لذا ما باید هم از توسعه برخوردار باشیم وهم به توسعه انسانى دیگران و جامعه یارى دهیم.
4. جامع نگرى دنیوى و اخروى امت ما، امت مادى نیست و همه هستى را در مادیات و عمر کوتاه دنیا خلاصه نمىکند. امت ما با الهام از ادیان آسمانى، به ویژه اسلام و قرآن، افق بىنهایت را در زندگى بشر مىبیند; یعنى بشرى که خلق شد، مىمیرد اما فانى نمىشود. آخرت پایان ندارد و جاویدان است.این تفکّر بسیار مهم و زیربنایى است و ارزش والایى دارد. ما به دنیا به عنوان قطعهاى از مسیرمان اهمیت مىدهیم. به خصوص قطعاتى که پشت سر داریم. انسان در عوالم سابق; مثل رحم مادر، عوالمى ر گذرانده و به تدریج به اینجا رسیده، یک قطعه از این عالم، دوره حیات دنیوى است. در این قطعه چون ما به کمال و رشد و بلوغ مىرسیم، تکلیف و رشد در اینجا شکل دیگرى پیدا مىکند ولى همه اینها مقدمه براى رسیدن به یک زندگى جاویدان اخروى و بىپایان، است که همان، منظورِ اصلى تکوین سند چشمانداز بود.حیات طیبهاى که ما از آن سخن مىگوییم، از بینش جامع دنیا و آخرت نشأت مىگیرد. اگر کسى اندیشه کند که حیات طیب دنیوى برایش کافى است یا بر این باور است که بدون حیات طیب دنیوى مىشود به آخرت مطلوب رسید، اشتباه مىکند. این یک سیرى است که باید همه حلقههاى این زنجیر، با هم تداوم یابد و با هم دیده شود.
5. عزت و کرامت انسانى عزت و کرامت انسانى، که خداوند با تعبیر (و لقد کرمنا بنى آدم...)1 او را ستایش مىکند و وقتى که او را مىآفریند به خودش تبریک مىگوید: (فتبارک الله أحسن الخالقین)2 این سند براى حیات چنین انسانى است.
6. استفاده از دانش و فن خودى و دیگران تلاش براى جذب دانش و فنون دیگران، یک اصل انسانى، عقلانى و اسلامى است.پیغمبر گرامى(ص) در هر جا فنى را سراغ مىگرفتند، براى به دست آوردن آن، مأمور مىگذاشتند. دفاع جانانهاى که در جنگ خندق کردند، با استفاده از یک فن نظامى - دفاعى ایرانىها بود. از روم فن ساخت منجنیق در جنگ را بهره گرفتند. به مسلمانان گفتند حتى اگر دانشى را در چین پیدا کردید، بیاموزید. چین در آن زمان، آخر دنیا از طرف شرق به حساب مىآمد. معلوم است که چینىها دنبال علوم الهى نبودند، دنبال همین علوم و فنون بشرى بودند. بنابراین، این روحیه یک ارزش است که انسان براى تحصیل دانش و فن، ضمن تکیه بر دستاوردهاى خودى، از دستاوردهاى دیگران هم بهره بگیرد.
7. تخلق به اخلاق اسلامى آراستگى به صفاتى مانند اخلاص، توکل، صداقت، امانت، محبت، خیرخواهى، امید، شکر، خشوع، خضوع، صبر، تواضع، خشیّت، شجاعت، سخاوت، مقاومت و... که از ارزشهاى عمومى است در این سند روى آنها تکیه شده است.
8. روحیه همکارى و مشارکت در امور9. بىپایان بودن توسعه انسانى باید بپذیریم که تکامل ما هیچ وقت تمام نمىشود. چون ما به طرف خدا حرکت مىکنیم و راه کمال به طرف خداست و خداوند بىنهایت است، پس راهمان هم بىنهایت است و هر مقدار بتوانیم فرد یا جامعه را متکامل کنیم، هنوز تاخدا، فاصلهاى بىنهایت باقى مىماند. لذ این روحیه باید در انسان باشد که فکر نکند به مرتبهاى که رسیده همان سقف کار است و دیگر تمام مىشود.
10. عدالتخواهى فرد و جامعهاى که بخواهد گرفتار تبعیض، انحصار، زورگویى، تجاوز و حق کشى باشد، این خواسته ضد ارزش است و کسانى که بپذیرند حق هر کس باید به او برسد، در مسیر ارزش حرکت مىکنند.
11. اعتدالافراط و تفریط دو خطر بزرگ براى جامعه هستند. ما باید در مسیر وسط حرکت کنیم; همان چیزى که حضرت على(ع) از ما خواسته و اهل بهشت از معتقدان به آن هستند.
بخش دوم: ارزشها در حوزه هاى خاص
اول: حوزه اقتصاد در حوزه اقتصاد چند ارزش مد نظر بوده است:
1. مالکیت فردى و جمعى مالکیت فردى و جمعى در همان حدودى مىباشد که اسلام تعیین کرده است.
2. حرمت ربامقصود از حرمت ربا، حرمت سودآورىهاى نادرست و ظالمانه و غلط است که باعث انحراف اقتصاد از مسیر خود مىشود. البته مورد مشخص این انحراف ربا است ولى مجموعهاى از معاملات حرام که در کتب فقهى مشخص شده باید در این بخش لحاظ شود.
3. توزیع عادلانه ثروتمنظور از توزیع عادلانه ثروت این است که هر کس کارى انجام داده یا حقى دارد - و حقوق هم مشخص شده - باید حقش داده شود و هر حقى که به ناحق داده نشود و یا از کسى گرفته شود، ضد ارزش است و در این سند مطرود است.
4. ارزش کار و تولید تولید ثروت براى امت اسلامى ارزش است البته باید از مسیرهاى حقوقى و شرعى باشد.
5. اصل «لاضرر» لاضرر یعنى در فعالیتهاى اقتصادى، حق اضرار به دیگران وجود ندارد.
6. نظارت همگانى; «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته».3
7. مشارکت و تعاون 8. رقابت پذیرىرقابت سالم در فضاى اقتصادى، بدین معناست که این رقابت باید در جامعه خالى از تحکمها، امتیازها و رانتها به وجود آید. چون رانتها و امتیازات نامشروع و استفاده از ابزار نامشروع چیزهایى است که به رقابت سالم آسیب مىرساند.
دوم: حوزه مدیریت1. ولایت و امامت جامعه اسلامى ما بر پایه ولایت و امامت با مکتب اهل بیت: پایهگذارى شده که در همه شؤون زندگى جریان دارد. هر کس مسؤولیت و اختیارى در جامعه اسلامى دارد، شاخهاى از ولایت را در اختیار دارد. از ولى فقیه بالاتر، امام معصوم است پایینتر از او مدیرى که در هر سمتى کار مىکند، شاخه و رشتهاى از ولایت را دارد که مانند بند تسبیح، در دانههاى تسبیح جریان دارد.
2. شایسته سالارىشغلى که انسان انتخاب مىکند و یا به او واگذار مىشود، باید شایستگى آن را داشته باشد.3. شورا;اصل مشورت یک اصل اسلامى و انسانى است که قرآن در ستایش خوبان دنی مىگوید:(و أمرهم شورى بینهم).4
4. کرامت انسانى کرامت انسانها در مدیریت مهم است، چون هر مدیرى باید توجه کند انسانهایى که کارشان به او مربوط مىشود کریماند و مانند او کرامت دارند. مبادا فکر کند در حدى قرار گرفته و حق دارد کرامت دیگران را نا دیده بگیرد!
5. تکلیف و اختیار اگر اختیار، امتیاز و حق اعمال نظر و اعمال مدیریت داریم، در کنارش هم تکلیف داریم.هیچ مدیرى نیست که اختیار داشته باشد اما تکالیف مشخص نداشته باشد و هر مقدارکه به تکلیفش عمل نکند، حق مدیریتش ضایع مىشود و از این حق سأ استفاده کرده و گناه است.
6. توانایى کسى که در مدیریت توانایى ندارد، نباید مسؤولیت بپذیرد و کسى که مىخواهد مسؤولیت بدهد، نمىتواند به کسى که توانایى ندارد مسؤولیت واگذار کند.
7. کارآفرینىمدیر باید کارآفرینى داشته باشد، چون اشتغال براى جامعه از نان شب هم واجبتر است و این از وظایف مدیران کشور است.
8. دلسوزىمعمولاً بخش خصوصى از بخشهاى عمومى و دولتى موفقتر است دلیلش این است که صاحبان بخش خصوصى براى کارخودشان دلسوزى دارند. این دلسوزى باید با مراتب بالاترى در مدیریتهاى بخش عمومى وجود داشته باشد، چون انسان در این زمینه تکلیف بالاترى دارد.
9. خلاقیتمدیر باید صاحب ابتکار باشد. جامد و متحجر نباشد. دائماً فکر کند تا راهکارهاى جدید را در اختیار بگذارد.
10. تواضع و همکارىاین ویژگى در مدیریت نقش بسیار بالایى دارد. اگر انسان بخواهد به عنوان یک جزیره مستقل در جامعه عمل کند، بسیار ضعیف عمل مىکند ولى اگر تواضع وجود داشته باشد، مىتواند کارش را بهتر انجام دهد.
سوم: حوزه فرهنگ
چون انقلاب ما، انقلاب فرهنگى است و چون اسلام، رسالت اصلى خود را اصلاح فرهنگ بشریت قرار داده و بسیارى از کارهاى فنى و عملیاتى را به عهده ابتکار خود انسانه مىگذارد، لذا در بند بند این سند روى مسائل فرهنگى توجه شده است. که چند موردش ر بیان مىکنم:
1. روحیه استقلال سیاسى، اجتماعى و فرهنگى 2. آزادى سیاسى و اجتماعى توأم با مسؤولیت آزادى بدون احساس مسؤولیت خطر است و بىبندوبارى به دنبال مىآورد.
3. آزادى انتخاب شغلآزادى انتخاب شغل در جامعه مسألهاى بسیار جدى است; یعنى انسان باید کارش را با شوق، میل، رغبت و با عشق انجام دهد نه از روى تحمیل.
4. رشد استعدادها و شکوفایى آن انسان معجونى است که تمام وجود آن امکان و استعداد است، لذا تفکر شکوفایى استعداد و رشد استعداد از ارزشهاى مبنایى است.
5. محیط سالمفضاى جامعه اگر آلوده و مسموم باشد، نمىتوانیم افراد یا برنامههاى سالم داشته باشیم، از این رو فضاى سالم جزو ضرورىترین کارهاى ایجاد جامعه تراز اسلامى است.
6. تأمین نیازهاى ضرورى 7. تأمین اجتماعى 8. شرایط مساوى براى تلاشها رقابتپذیرى در اقتصاد و امور عمومى جزو ارزشها است اما رقابت در صحنهاى که تبعیض وجود دارد خیلى مىتواند مضر باشد. در جایى که تحصیل، اشتغال و بسیارى از چیزهاى دیگر با تبعیض باشد و افراد مجبور باشند به راهى بروند که در برنامهها برایشان ترسیم شده است، این رقابت سالم نیست. بلکه نتیجه رقابت در اینجا ظلم است، لذا در جامعه ترازى که سند چشمانداز به عنوان حیات طیبه براى بشریت طراحى شده، شرایط مساوى لازم است.
9. احساس وظیفه در برابر حفظ نظام و میهناگر انسان روحیه وفادارى و حفاظت از وطن، دین و انقلاب نداشته باشد نمىتواند شهروند خوبى در جامعه تراز سند چشمانداز باشد.
10. احترام به قانون و نظمروحیه قانون و نظم گریزى از کارهاى ضد ارزشى و مخلّ تکامل و پیشرفت است.
11. توجه به محیط زیستهم دولت و هم مردم باید فضاى زندگى را سالم نگه دارند. آلوده، مسموم، مضر و نابود کردن عوامل ضرورى حیات انسان در محیط، از ضد ارزشهاى غیرقابل بخشش است.
12. توازن منطقه اى این مورد در عدالت اجتماعى نیز گنجانده شده اما در سند هم روى آن تأکید گردیده است. باید با برنامههاى آمایش سرزمینى توازن منطقهاى را به طورى که حق هیچ منطقهاى در برنامهها ضایع نشود، در نظر بگیریم.
13. نشاط کارى در انجام وظیفهانسانهاى بىنشاط در کارشان ناموفقاند و جامعهاى که متکى به انسانهاى بىنشاط باشد، جامعه افسرده است و جامعه افسرده باید از پیش شکست خورده به حساب بیاید.
14. تعامل عادلانه و منطقى با جهاناسلام و انقلاب نیامده است که با همه دنیا سرجنگ داشته باشد، بلکه آمده است تا با آنها تعامل منطقى برقرار کند، در تبلیغ اسلامى منطق مهمترین نقطه است (فبشر عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه)5 و لذا ما باید در تعامل با دنیا، در همه مسائل، منطقى عمل کنیم اما به صورت جدى، مستدل و قاطع.
15. مولد و نوآور 16. آفرینندگى
اجرایى کردن سند چشم انداز وموانع پیش رو
ما، در گذشته حدس مىزدیم براى اجرایى کردن این سند مهم، با توجه به هدف مهمى که در نظر گرفته و زیر بناهایى که براى آن آماده کردهایم، در وضعیت جدیدى قرار بگیریم; چون در این سند، مشخص شده است که در مدت 20 سال آینده، ایران باید به یکى از کشورهاى پیشرفته دنیا تبدیل شود و در منطقه، نخستین و پیشرفتهترین کشور باشد; لذا آنان که از اول با انقلاب اسلامى مخالف بودند، چه در داخل و چه در خارج، تجهیز مىشوند که نگذارند این اتفاق مهم در منطقه ما و در دنیاى اسلام بیفتد. در سال 1356 یا 57 ، کشور مسلمان و اسلامىِ به معناى مسلماننشین زیاد داشتیم، اما تنه ایران است که تصمیم گرفته با مقررات اسلامى زندگى کند و جمهورى اسلامى باشد و به عنوان الگوى زندگى در عصر حاضر، در دنیا مطرح شود. این مسأله بسیار مهمى است. فکر نکنید که کفر جهانى و امپریالیسم به آسانى از این مسأله مىگذرند. اگر این اتفاق بیفتد و ثابت شود اسلامى که 1400 سال پیش آمده و قرآنى که سند مهم مسلمانان و محکمترین سند میان خدا و انسان است، مىتواند در عصر انفجار علم و دانش الگوى خوبى براى زندگى بشر باشد، مهمترین اتفاق و رخداد تاریخ است. این کار در زمان پیامبر(ص) آغاز گردید و در دوران اوج پیشرفت تمدّن اسلامى عرضه شد، اما نگذاشتند این تمدن به اسلام ناب تبدیل شود.
امروز هم بار دیگر خداوند خواسته است که این قطعه تاریخى، در وضعیت جدید انفجار اطلاعات که دنیا کاملاً به هم پیوسته و مربوط است، مطرح شود. خدا این توفیق را به ایرانىها، به روحانیت ایران، به امام خمینى1 و به نیروهاى پیشتاز جهاد در راه خدا داد که سربازان این مسیر بسیار عظیم باشند.شاید ما که در نازونعمت اسلام زندگى مىکنیم، خیلى توجه نداشته باشیم، اما چشمهاى محافل سیاسى و فکرى و فلسفى دنیا متوجه این پدیده جدید است و روى این به شدت کار مىکنند. آنها این انقلاب را به صورت یک انقلاب معمولى، در یک کشور عادى نمىبینند.
هم به خاطر خاستگاه جغرافیایى این انقلاب، که در جایى مانند ایران است; ایرانى که در نقشه جغرافیا دنیا، جاى قلب کره خاکى را گرفته و از لحاظ منابع طبیعى و امتیازات جغرافیایى بهترین امتیازات را دارد و هم از لحاظ مکتبى که بهترین مکتب تجربه شده دنیاست، یعنى مکتب اهل بیت:، اهل بیتى که وسیعترین و عمیقترین ارتباط را با مبدأ وحى دارند و به ما هدیه کردهاند و همچنین به خاطر داشتن مردمى که داراى چندین هزار سال سابقه تمدّنهستند.
بنابراین، باید متوجه باشیم که دشمنان این راه، به آسانى از این مسیر نمىگذرند و در مقابل ما سنگاندازىهاى بسیار جدى خواهند داشت.
آنان به شدت نگراناند که الگوى اسلامى - ایرانى، الگوى ارزشى براى کشورهاى اسلامى و جهان سوم و نقاط دیگر دنیا شود. لذا هجوم و یورش جدّى آغاز کردهاند و الگوهاى بدى را به جوامع تحمیل مىکنند و به خاطر پارهاى اشکالات، بسیارى از جوانان ما را هم جذب مىکنند.
امروز قدرتهاى مسلّط دنیا، به طور جدّى از صدور فنآورىهاى با ارزش و امروزى به ایران پیشگیرى مىکنند. خیلى از چیزها را دو منظوره و چند منظوره کردهاند. لذا خرید آنه براى ما مشکل شده است. چیزهایى را که خریدهایم و پولش را دادهایم، به این بهانه که در فلان جا، مىتوان از این فنآورى استفاده کرد! از انتقالش به ایران جلوگیرى مىکنند. سمّ کشاورزى که مىخریم از انتقالش به کشور جلوگیرى مىکنند. براى ساختن داروى آنتىبیوتیک دستگاههاى خاص را خریدهایم ولى به خاطر آن که در جاهاى دیگر هم قابل استفاده است، در اختیار ما نمىگذارند و در انبارهاى خود حبس کردهاند. چیزهاى دیگر; مانند پمپهاى قوى، نوعى فلز بسیار محکم براى صنایع حساس و صدها قلم از این نمونهه مىخریم ولى تحویل نمىدهند.
در مسأله نفت هم این فشارها وجود دارد. خریداران عمده نفت و گاز، بیشتر شرکتهاى استعمارى هستند و در فشار آوردن به ایران به دنبال تأمین منافع خود مىباشند. امروزه تفاوت قیمت نفت ما و نفت برنت دریاى شمال بیش از ده دلار است. با این که در گذشته این تفاوت یک یا دو دلار بوده است! این مقدار تفاوت طبیعى نیست. من در ملاقات با یکى از شخصیتهاى عربستان گفتم که این مقدار تفاوت منطقى نیست. بیایید با هم همکارى کنیم و نگذاریم چنین شود. اگر ما نفت را ارزان ندهیم، قیمتها به هم نزدیک مىشود. مگر کرایه حمل نفت تا آنجا چقدر است؟ بشکهاى یک دلار یا نیم دلار! مسأله فرار مغزها از مسائل عجیبى است که روى آن سرمایهگذارى شده است. کامل مواظباند که در مسابقات علمى - مثل المپیادها و کنکورها - افراد با استعداد را شناسایى کنند. با برنامهریزى به سراغ آنها بروند و پیشنهاد بورس و شغل مىدهند و راهشان را براى سفر به آنجا باز مىکنند. زمینه را فراهم مىکنند تا افراد مستعد و نیز سرمایهها و امکانات به کشورهاى خودشان منتقل شود. البته منشأ داخلى هم دارد. من در اینجا بُعد بینالمللىاش ر مىگویم و الا در داخل نیز باید وضعیتى به وجود آوریم که این اتفاق نیفتد.
مجمع و نظارت بر سیاست هاى کلى
بند اول اصل 110 قانون اساسى مىگوید: از وظایف و اختیارات رهبرى تصویب سیاستهاى کلى، بعد از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت است; یعنى ایشان از مجمع مىخواهند و مجمع سیاستها را مىنویسد و به ایشان مىدهد. اگر پسندیدند، تأیید و ابلاغ مىکنند و این قدرت قانونى پیدا مىکند و بقیه باید به اینها عمل کنند. ما تاکنون مقدار زیادى از این سیاستها را نوشتهایم و ایشان ابلاغ کردهاند و مقدار زیادى هم در خدمت ایشان است و ابلاغ نکردهاند. مقدارى هم در دستور مجمع است که در حال نوشتن آن هستیم.
بند دوم همین اصل مىگوید: نظارت بر اجراى این سیاستها هم وظیفه رهبرى است.
این دیگر از حق فراتر است و ایشان وظیفه دارند بر سیاستهایى که اعلام کردهاند، نظارت کنند. در ذیل این اصل هم آمده است: رهبرى مىتواند بخشى از وظایف خود را به جاى دیگر یا شخص دیگرى واگذار کند. ایشان با مطالعه همه جانبه دیدند مناسبترین جایى که مىتواند بر سیاستها نظارت کند همین مجمع است که خودش تصویب کرده و مىداند که چه مىخواهد. ضمناً افرادى هم که آنجا هستند ترکیبى از دولت و مجلس و شخصیتهاى علمى و شوراى نگهبان و مجموعه خبره و تجربهدارهاى نظاماند و همه سلیقههاى سیاسى هم آنجا هست; لذا ایشان از این حق و وظیفهاى که به عهدهشان گذاشته شده استفاده کرده، هفت - هشت سال پیش آن را به مجمع واگذار کردند. البته ما در آن زمان سیاستهاى کلى، زیاد نداشتیم. سیاستهاى کلى در این هفت - هشت سال به تدریج نوشته شد و هنوز هم ناتمام است و بسیارى از آن هنوز هم نوشته نشده، لذا ما در اجرا خیلى کار نداشتیم که انجام دهیم. فقط در برنامههایى که به مجلس مىآمد، برنامه چهارم یا بودجهها، نمایندگان مجمع هم در مجلس شرکت مىکردند و آنجاهایى که فکر مىکردند با سیاستها نمىسازد به نمایندگان تذکر مىدادند و این تذکرات بدون ضمانت اجرایى بود و نمایندگان مىتوانستند بپذیرند یا نپذیرند، در بسیارى از موارد هم نپذیرفتند. شاید ما حدود 50% را نتوانستیم به آنه بقبولانیم. البته رهبرى به شوراى نگهبان دستور داده بودند، مواردى را که مخالف سیاسته است جلویش را بگیرد. شوراى نگهبان هم نمىخواست خیلى در این میدان وارد شود، چون تشخیص موافقت یا مخالفت با سیاستهاى کلى کارآسانى نیست. آیین نامه لازم داشت، در نوشتن آیین نامه هم مشکل داشتیم، به خاطر این که دولت یک نظارت داشت، مجلس یک نظارت و مجمع هم داراى حق نظارت بود. سالها بحث کردیم و کمیسیونها تشکیل شد و بالأخره در اواخر دولت آقاى خاتمى به توافق رسیدیم و یک آیین نامه براى نظارت مجمعنوشتیم.
در آن قلمرو نظارت را محدود کرده است. بعضىها برداشت کردند که الاَّن مجمع حق دارد در همه ابعاد و کارهاى سه قوه دخالت کند و آنجا حضور داشته باشد که اصلاً چنین نیست. ما باید از سیاستهاى کلى حفاظت کنیم. نمایندگان مجمع در دولت و مجلس حضور پیدا مىکنند و نظریاتشان را درباره سیاستهاى کلى مىگویند، اگر آنها پذیرفتند که پذیرفتهاند و اگر نه، به مجمع برمىگردد و مجمع به شوراى نگهبان اطلاع مىدهد که اختلاف نظریه داریم و شوراى نگهبان باید در این باره تصمیم بگیرد.
مجمع تشخیص مصلحت نظام کار اجرایى و دخالت فیزیکى ندارد. نظریهاش را مىدهد و آنها یا جلویش را مىگیرند و یا قبول و اجرا مىکنند. ما اصلاً در دستگاهها وارد نمىشویم.
دستگاهها موظفاند سالیانه، از طریق عالىترین مقام، گزارش تحقق سیاستها را به مجمع بدهند. شاخصهایى نوشته مىشود و در اختیار آنان قرار مىگیرد و آنان طبق این شاخصه مىگویند مثلاً 50%، 30% یا 90% و یا بیشتر عمل کردهایم. آنها گزارش مىدهند و بعد ما هم نظریه خود را ارائه و بررسى مىکنیم و در این تعامل و رفت و برگشت، سیاستها به تدریج اجرا مىشود. البته این یک کار بدیعى است و در هیچ جاى دنیا نیست و الگوى خاصى در دنیاندارد.
در نظام جمهورى اسلامى و ولایت فقیه، این سیاست به وجود آمده است و خودش مىتواند الگو شود که اگر دیگران خواستند به آن عمل کنند.
* به کوشش حجة الاسلام مهدى پورحسین.
1. اسراء : 70 2. مؤمنون: 143. بحارالانوار، ج72، ص38; ارشاد القلوب، ج1، ص184; مجموعه ورام، ج1، ص64. شورى: 385. زمر: 18
پیشینه تاریخى سند چشم انداز
سابقه چشمانداز، به برنامه 25 ساله تمدن اسلامى یا ایران 1400 بر مىگردد. در سال 1375، در دولت سازندگى به فکر افتادیم برنامهاى دراز مدت براى کشور تهیه کنیم که بتواند بیست و پنج سال آینده کشور را ترسیم کند و معلوم باشد که به کجا مىخواهیم برسیم. در کارهاى زیربنایى و روبنایى در چه وضعیتى هستیم و چه باید بکنیم - مثلاً - چه قدر راه داریم، چه قدر راه آهن و چقدر بندر. در مورد تلفن، برق و آب در چه موقعیتى هستیم و به همه مدیران ابلاغ کردیم که امکانات خود را در همه استانها و بخشها بررسى کنند و به اهدافى که مىتوانیم برسیم و نیازهایى هم که دارند اعلام نمایند. هدف ما رسیدن به تمدن بزرگ اسلامى است. با این برنامه، ایران اسلامى مىتواند پس از بیست سال به عنوان الگوى جهان اسلام و مقام اول منطقه مطرح شود. چون فکر مىکنیم جمهورى اسلامى براى نخستین بار در دنیا حکومتى بر مبناى مکتب اهل بیت: به وجود آورده و ساختار حقوقىاش را تأمین کرده، پس باید بتواند تمدنى که شایسته دنیاى اسلام است را به عنوان الگو عرضه کند. در این زمینه کارهاى زیادى شد. اتاق اسنادى هم تهیه کردیم و در ملاقاتى که مسؤولان با مقام معظم رهبرى داشتند، ایشان تعبیر به «حیات طیبه» کردند. دوران آن دولت تمام شد و دولت بعدى هم ضرورتى براى پیگیرى آن برنامه احساس نکرد و آن اسناد هم اکنون در انبارى، در سازمان مدیریت و برنامهریزى موجود است.
بعد از مدتى، به تدریج این فکر عمومى شد و همه متوجه شدند که برنامه پنجساله کافى نیست; چون بعضى از امور در چند برنامه طى مىشود و عملى مىگردد. از اینرو، مقام معظم رهبرى، به مجمع تشخیص دستور صریح دادند که چشمانداز بیست ساله آینده کشور را تهیه و تدوین کند. تفاوت برنامه با چشمانداز این است که: برنامه، جزئیات را ارائه مىکند که چه قدر آب، برق، راه، بندر، تلفن، ماشین، اتوبان و... لازم داریم در حالى که چشمانداز این جزئیات را مشخص نمىکند و فقط در یک بند اشاره مىکند و در برنامه است که کمیت و چند و چون نیازها مشخص مىگردد.
این فرمان رهبرى زمانى بود که پنج سال از دوره ما که این بحث شروع شد گذشته و بیست سال باقى مانده بود. از آنجا که قبلاً مقدارى از کارها انجام شده بود، مىتوانستیم سند چشمانداز بیست ساله ر تدوین کنیم. ما کارى جدّى انجام دادیم، ایشان هم دائماً پیگیرى کردند و بالأخره چند ماه پیش، کار به پایان رسید و به خاطر عجله و شتابى که داشتیم الزاماتش را به بعد موکول کردیم و هم ا کنون در حال تهیه آن الزامات هستیم. عجله هم به خاطر این بود که یک بحث سیاسى به میان آمد و ما نگران چالش در جامعه شدیم; چون دولت مىخواست برنامه چهارم را ارائه کند. براى جلوگیرى از بروز اختلاف، تلاش کردیم تا این سند تهیه شود و برنامه چهارم براساس آن تدوین گردد. البته با وضعیتى که براى برنامه، در دولت و مجلس پیش آمد، به نظر من الاّن قدرى با اهداف چشمانداز ناسازگار است که باید در آینده براى آن فکرى کرد.
براى تهیه سند چشمانداز، یک کار مطالعاتى انجام دادیم و چشمانداز بعضى از کشورها را مطالعه کردیم. چون امروزه در دنی تدوین چشمانداز مرسوم است.
چشمانداز کشورهاى ژاپن، هند، فیلیپین از شرق، چشمانداز اردن، الجزایر و بعضى از کشورهاى دیگر در این منطقه و چشمانداز بعضى از ایالتهاى پیشرفته و نسبتاً بهتر در آمریکا; مثل لوئیزیانا را با دقت مطالعه نموده، مجموعه را به منظور آشنایى با شیوه کار آنان، بررسى و از نکات مهم آنها استفاده کردیم.
روشن است که براى رسیدن به اهداف چشمانداز، باید امکانات و مشکلات را بسنجیم.شناخت الزامات و موانع مهم است. بدین جهت باید نقاط مثبت و فرصتى را که در داخل یا خارج داریم بشناسیم.
مشکلات داخلى و خارجى را هم جداگانه آوردهایمتابتوانیم در سالهاى آینده از نقاط مثبت استفاده کرده براى نقاط منفى هم فکرىبکنیم.
در اینجا باید به چند نکته توجه شود: بعضى، بحثهایى را در محافل، به خصوص محافل دانشگاهى مطرح مىکنند که این سند آرزوها و آرمانهاى بلند پروازانه و دست نیافتنى است، ولى ما با اطلاعى که از اوضاع کشور داریم، اینها ر دست یافتنى مىدانیم.
روشن است که یک بخش نمىتواند دستاندرکار این امر مهم باشد، باید جامعه در میدان باشد و لذا اگر حرکتهاى جناحى در کشور حاکم شود و تنها بخشى از جامعه بخواهد آن را اداره کند، بدیهى است به هدف نمىرسیم.
ناگفته نماند که در تهیه و تدوین این سند انصافاً دولت با ما همکارى زیادى کرد. مجمع تشخیص و مجلس هم همکارى خوبى داشتند. کارشناسان دانشگاهى و مراکز علمى دیگر نیز به خوبى همکارى کردند.
فقرزدایى
یکى از مهمترین بخشهاى این سند، عدالت اجتماعى و فقرزدایى است و این از قلّههاى سندچشمانداز است. براى این که باید جامعه از لحاظ معاش و نیازهاى ضرورى مطمئن باشد. معلوم است که جامعه نباید نسبت به امورى مانند; مسکن، خوراک، تحصیل، درمان و مانند آن، نگران باشد. البته سطح بالاى رفاه فقط در مسابقه به دست مىآید، ولى امور ضرورى باید براى همگان تأمینباشد.
در تقسیماتِ برخوردارى، بخشى از مردم زیر خط فقر هستند.
بخشى طبقه متوسطاند و بخش سوم جزو متمکنان و مرفهان جامعه مىباشند. هدفى که در برنامه مصوب دنبال شده، این است که طبقات پایین و زیر خط فقر به سطح طبقات متوسط برسند و طبقات متوسط هم از یک زندگى پایدار و معیشت قابل قبول برخوردار شوند. در کنار اینها طبقاتى هستند که جزو آسیب دیدگاناند و اینها در همه بخشها هستند. این دسته هم باید با حمایتهاى ویژه، معیشت مطلوب داشته باشند.
بخشى دیگر از جامعه، در نقاط محروم و روستاها هستند که از نظر جغرافیایى، آسیبدیده و یا عقبماندهاند. براى آنها هم سیاست توازن جغرافیایى در نظر گرفته شده تا با بودجهها و هزینههاى خاص، در وضعیتى قابل قبول قرار گیرند.
با مراجعه به متون اسلامى، کاملاً روشن مىشود هدف اسلام آن است که سعى شود طبقه متوسط توسعه پیدا کند و سطح درآمدهاى مسرفانه کاهش یابد و از کسانى که درآمد کم دارند حمایت شود.این اهداف اکنون مبناى قانونى دارد; یعنى قانون براى طبقات زیر خط فقر، بیمه کامل اجتماعى در نظر گرفته است. یکى از مهمترین این بیمهها، بیمه بیکارى است که در قانون وزارت رفاه آمده است. در این قانون، مردم تقسیم شدهاند به آنان که جویاى کار هستند و آنان که نیاز دارند ولى قدرت کار ندارند.
کسانى که قدرت کار دارند و جویاى کار هستند، تا زمانى که کار برایشان پیدا نشده، باید به آنها بیمه بیکارى داد و آنان که جویاى کار نیستند و نمىتوانند کار کنند یا زنانى که سرپرست خانواده هستند و انتظار کار براى آنها نیست، تحت حمایتهاى ویژه قرار مىگیرند که حالا هم هستند ولى سطح آنها پایین است و باید دریافتىشان بالا برود.
آنان که بازنشسته هستند و دیگر نباید به کار برگردند، باید سطح معاش آنها متناسب با دریافت گروههاى شاغل، با توجه به سوابق و تخصصهایشان و خدماتى که کردهاند، تأمینشود.
پس انداز آرام بخش
نکته بسیار مهم دیگر که در مصوّبات اخیر مجمع تشخیص مصلحت نظام و همچنین برنامه چهارم، براى اصلاح ساختار نظام طراحى شده و مىتواند نوعى اطمینان و آرامش به اقشار جامعه بدهد تا مردم داراى اندوختههاى قابل قبولى باشند، با این هدف که سرمایهگذارى و پسانداز در جامعه تقویت شود خصوصىسازى است; چون امروز با دید علم اقتصاد، روشن است که هر جامعهاى پسانداز داشته باشد، از سلامت و پایدارى اقتصاد سالم برخوردار است. به هر دلیل، امروز دولت ما، بخش زیادى از ثروت جامعه را به نام خودش دارد و اینها مال جامعه بوده و در دست دولت است; چون اگر دولت چیزى را مالک شده به نمایندگى از طرف مردم است. این در همه بخشها است; در امور زیربنایى، صنایع، بازرگانى، خدماتى و بسیارى از شؤون دیگر، که معمولاً در دنیا و در اقتصادهاى آزاد در اختیار مردم است، اکنون در اختیار دولت قرار دارد.
بالأخره پس از سالها مطالعه و پژوهش، متخصصان به این نتیجه رسیدهاند که بهتر است بسیارى از اینها در اختیار مردم و با مدیریت مردم باشد و دولت متصدّى نباشد. در آمار و ارقامى که به ما دادهاند، الاَّن نزدیک به 200 میلیارد دلار سرمایه در اختیار دولت است که مىتواند به مردم برگردد. البته با شکل خاصى که باعث از رونق افتادن بنگاههاى بزرگ نشود، بلکه به بهرهورى بهتر برسد; مثلاً بسیارى از پالایشگاهها، نیروگاهها، پتروشیمىها، خطوط راه آهن، بنادر و... البته معناى این سخن آن نیست که اینها همه در اختیار فرد فرد مردم قرار بگیرد و تجزیه شود بلکه اینها در یک مجموعه بزرگ جمع شده و وارد بورس مىشود و به سهام ریز و کوچک تبدیل مىگردد و تمام مردم ایران مىتوانند - اگر خودشان بخواهند - از این سهام بگیرند.
ما، در یک بررسى عمیق و طولانى که انجام دادهایم، دیدیم سهم هر یک از چهارده میلیون خانواده که در ایران هستند، ده میلیون تومان مىشود و پول این سهام از اقشار زیر خط فقر گرفته نمىشود و افراد بالاى خط فقر، هر یک مایل باشند با شرایط مساعدترى، به طور نقد یا اقساط مىخرند و کسانى که متمکن هستند، باید نقدى بخرند و هر کس هم نخواست نمىگیرد و در ذخیره سهام دولت مىماند.
معناى این حرف آن است که هر خانواده در ایران مىتواند به بورس برود و ده میلیون تومان به نام او صادر شود و در ظرف ده سال، از سود همین سهام، قسط و دینش را مىپردازد و در این مدت، ارزش سهامش چند برابر مىشود و هر مقدارى از حقش را که پرداخته، مىتواند روى آن معامله کند.
با این کار، اقتصاد از دولتى بودن خارج و به مردمى بودن بر مىگردد; یعنى کارى که در کشورهایى مانند ژاپن و کره انجام دادهاند و موفق شدهاند اقتصاد خود را رونق دهند.
نکته بسیار جالبى که در اینجا هست، این است که از این به بعد هر خانواده جدیدى که تشکیل مىشود، یک هدیه ده میلیون تومانى، از طرف دولت به صورت سهام اقساطى به نام آنها صادر مىشود و یک اندوخته مطمئن پیدا مىکنند که این، یکى از ابزارهاى سالم براى تشویق به ازدواج است. البته جزئیات این امر باید در آیین نامهها مشخص شود.
بنابراین، به مقتضاى سند چشمانداز و برنامه چهارم، مىتوانیم هم ساختار اقتصادى کشور را سالم کنیم، هم اقشار زیر خط فقر را به سطح قابل قبول برسانیم و هم طبقات متوسط را داراى اندوخته قابل قبول کنیم تا به زندگى آنها آرامش و اعتمادى بدهیم و بهرهورى را بال ببریم که امروز متأسفانه پایین است و اگر ان شأ الله اهداف سیاستهاى کلى برنامه در مدت معقولى اجرا شود ما شاهد بخشى از عدالت اجتماعى مورد عنایت قانون اساسى خواهیم بود و آن روز است که مىتوانیم به عنوان یک الگو و نمونه در دنیاى اسلام مطرحشویم.
انسجام ملى
از نکات مهم دیگر چشمانداز، که هم از خواستهها و محتواى این سند است و هم از الزامات آن، «انسجام ملّى» است که اگر نباشد، کار بقیه بندهاى چشمانداز هم به مشکل برخورد مىکند. تهیه کنندگان این سند، با دقت بررسى کردهاند که اهداف این سند مهم، اگر بخواهد در مدت بیست سال اجرا شود و جمهورى اسلامى ایران به کشور اول منطقه تبدیل گردد، باید سرعت کار و توسعه بسیار بالا باشد و این امر شرایط و الزاماتى دارد که باید مدّ نظر قرار گیرد. همانگونه که اشاره شد، یکى از مهمترین آن الزامات، انسجام ملى است بدیهى است اگر دچار تفرقه باشیم و تشتت و تعارض بر ما حاکم شود و نیروهاى مردم و کشور را صرف خنثى کردن تهاجم بخشهاى مختلف به همدیگر کنیم، دچار عقبافتادگى مىشویم و درجا مىزنیم. اگر بخواهیم با سرعت جلو برویم و روزمره زندگى نکنیم، باید در بنیان جامعه، انسجامى ایجاد کنیم تا اگر تعارض، اختلاف و نقادى هم وجود دارد، به جاى مخرب بودن، سازنده باشد و این یکى از مسائل مهم اسلامى نیز هست.
اگر به مبادى دینىمان بنگریم و به روش حکومتى پیامبر(ص) و سنت ائمه هدى: به خصوص به رفتار مولى الموحّدین، حضرت امیر(ع) نگاه کنیم، خواهیم دید که آنان چه قدر به وحدت، انسجام و پرهیز از تفرقه و تعارض و هدر دادن نیروها در جامعه نوپاى اسلامى بها مىدادند.
بنابراین، در سند چشمانداز برنامه چهارم که مبنایش حکم قطعى الهى و دستور غیرقابل تخلف است، ما باید با مبنا و اصول حرکت کنیم. تا زمانى که شرایط را فراهم نکردهایم نمىشود بگوییم متحد شوید و پیوسته نصیحت کنیم که متحد باشید، دعوا نکنید و...اگر روحیه تجاوز، تخلف و خودخواهى باشد، دعوا پیش مىآید.
مبانى انسجام
براى به وجود آمدن انسجام، هم مبناى فکرى لازم است و هم مبناى عملى. اگر جامعه از لحاظ فکرى به ارزشهاى مشخصى متکى نباشد و هر گروهى از آن به بخشى از ارزشها تکیه کند، درخواست براى انسجام ثمرى ندارد.خوشبختانه ما، هم مبانى اسلامىِ فکرى و عام داریم که مىتواند مبناى درستى براى تفکر باشد و هم مبانى و ارزشهاى ملّى و شرقى که در جامعه ما به وفور وجود دارد. در افراد، خانوادهها، قبیلهها و در سراسر خاک ما، این ارزشهاى ایرانى و شرقى زندگى مردم را تحت تأثیر قرار داده و این دو مبنا، کاملاً با هم سازگارند، به دلیل این که ایرانىها وقتى با اسلام مواجه شدند، بسیار سریع و زودتر از همه ملل متمدن دیگر، آن را پذیرفتند و هضم کردند. گرچه با متجاوزانى که مىخواستند ایران را ببلعند، درگیر مىشدند اما محتواى اسلامى، به خصوص محتواى مکتب اهل بیت را خیلى خوب و صمیمانه پذیرفتند و در آغوش گرفتند و تا امروز هم به آن عشق مىورزند.
کسانى که در حفظ دو مبناى پیش گفته مؤثر هستند در درجه اول متفکراناند و در درجه دوم مدیران و دستاندرکاران اداره کشور; چه در بخش دولتى و چه غیردولتى.
در پیشاپیش متفکران، باید روحانیت حرکت کند; زیرا که روحانیت کارشناس مبانى اساسى اسلامى است و این گروه، نه در تاریخ ایران، که در تاریخ اسلام ثابت کرده است محور خوبى براى جمع کردن افکار مردم و مبنا قرار دادن افکار درست اسلامى و اجتماعى براى همدلى مردم است. روحانیت در عمل نیز ثابت کردهاند که وفادارترین انسانها و امانتدارترین آنها به آرمانهایى است که از اسلام آموختهاند و وظایفى چون تفسیر دین به عهده آنها گذاشته شده است; چه مراجع و چه وعاظ و چه نویسندگان و حتى طلاب و سربازان این مسیر. به نظر من، روحانیت در اینجا وظیفه مهمى دارد و باید بیدار، هوشیار و آشنا به مسائل روز باشد. تهدیدات و فرصتها را بشناسد تا در مواقع لازم بتواند افکار مردمى را - که علاقهمند هستند افکارشان با اسلام هماهنگ باشد - درست هدایتکند.
در همین جا دانشمندان و دانشگاهیان غیرروحانى و همه فرهیختگان، که مرجع هستند نیز وظیفه دارند توده مردم و شاگردان خود را با مبانى درست آشنا کنند که این انسجام ملى و فکرى در جامعه باشد. چون ما مىخواهیم این تمدن را بر محور اسلام بنا کنیم و این چشمانداز تحقق پیدا کند، تحقیقاً باید اندیشه اسلامى در جان و دل مردم به ویژه جوانان جاى بگیرد که از درون به این سمت حرکت کنند.پس اگر ما از لحاظ مبانى درست عمل کنیم، کمبودى نخواهیم داشت اما مسأله مهم در عملکرد و میدان عمل است. این بخش نیاز به مراقبت زیادى دارد که امروز و آینده دچار تفرقه، که خواست دشمنان است، نشویم.
اکنون از میان بخشهاى فراوان که در سند چشمانداز آمده، روى چند بخش تکیه دارم و آن هم بخشهاى سیاسى، اجتماعى و سرزمینى است:
بُعد سیاسى
ما در بُعد سیاسى باید مواظب چند محور باشیم: 1. استقلال کشور همراه با تعامل جهانى. بدیهى است اگر استقلال ما آسیب ببیند، تعامل جهانى هم ذلّت براى ما مىآورد و اگر مستقل باشیم، خودمان تصمیممىگیریم.
2. اقتدار حاکمیت همراهِ تعامل با اجزاى مدیریت داخلى و برخوردهاى مختلف. اگر مرکزیت حکومت ضعیف باشد و انفعالى حرکت کند، خطرناک است. نان به نرخ روز خوردن و نادیده گرفتن آینده و عدم توجه به نسلهاى آتى است. ولى اگر این اقتدار سیاسى در تعامل با بخشهاى مختلفى که در جامعه حضور دارند نباشد، این هم منجر به استبداد مىشود که خطرش از بقیه چیزهاى عارض برحکومت بیشتر است. اگر بخواهیم از لحاظ سیاسى نیرومند باشیم، نخبگان جامعه نمىتوانند متشتت و متناقض و رودرروى هم باشند.
البته اختلاف نظریه در محیط تحقیق، تدریس و جریان تشخیص بسیار سازنده است، اما اختلاف نظریههایى که مبناى قدرتطلبى داشته باشد خطرناک است.
حاکمیت و مدیران اصلى نظام باید بر یک جامعه نیرومند متّکى باشند. پس اگر جامعهاى ضعیف بخواهد با مدیریتى قوى در جهان امروز کار کند، موفق نمىشود. جامعه باید در همه ابعاد علمى، اخلاقى، هنرى، اقتصادى و فرهنگى قوى و نیرومند باشد.
بُعد اجتماعى
از بُعد اجتماعى، چهار محور را مىتوانیم مشخص کنیم: 1. صیانت ارزشها همراهِ تعامل با جهان دیگر. ما باید در درون خود از ارزشهاى واقعى; چه ملّى و چه اسلامى صیانت کنیم ولى وقتى با فرهنگهاى دیگر مواجه مىشویم نمىتوانیم آنها را نادیده بگیریم. باید با سرمایه این ارزشهاى صیانت شده، تعامل داشته باشیم. فرهنگهاى دیگر هم ارزشهاى والایى دارند. نمىشود گفت ملتهاى متمدّنى که مانند ما از هزاران سال قبل روى تمدن خود ایستادهاند، بىارزشاند! باید از آنها استفاده کنیم و به آنه استفادهبدهیم.
2. عدالت اجتماعى همراه با رشد و توسعه. اگر عدالت در جامعهاى نباشد، محال است آن جامعه از لحاظ اجتماعى منسجم باشد. همیشه کینه و نفرت میان بخشهاى متجاوز و محروم وجود خواهد داشت.
در چنین جامعهاى هیچ گاه انسجام به وجود نمىآید ولى رشد و توسعه مهم است; یعنى اگر خیال کنیم که مىتوانیم عدالت را بدون توسعه و رشد و نقد منابع زمین و مواهب الهى تأمین نماییم تفکر غلط و عقب افتادهاى است، ولى اگر همراه رشد و توسعه، عدالت اجتماعى هم مورد نظر باشد، این جامعه نیرومند و منسجم مىشود و جامعه، هم توسعه پیدا مىکند و هم عدالت محور مىشود.
3. امنیت ملى و اجتماعى، همراه با حفظ هویت گروههاى دیگر. ما باید امنیتى قابل اتکا داشته باشیم، نه فقط امنیت زمینى و مرزى; امنیتى که بتواند زندگى مردم را حفظ کند. ممکن است انسان خانه و امکانات مالى خوب داشته باشد، اما اگر امنیت نداشته باشد زندگىاش مانند کسى است که غذاى خوبى را مىخورد، ولى در غذا، خرده شیشه ریختهاند. همیشه باید مواظب باشد که دهانش آسیب نبیند. بنابراین، یک امنیت واقعى، که مردم احساس آرامش کنند، لازم است. گروههاى فکرى و تفاوت فکرى در جامعه زیاد است، آنه باید احساس امنیت کنند، تفکراتشان را به بحث بگذارند. مبادله فکر کنند و جواب بشنوند. اگر چنین امنیتى با در نظر گرفتن سایر کسانى که در بیرون حاکمیت هستند به وجود بیاید، این جامعه مىتواند امنیت پایدارى به وجود آورد. 4. توجه به جریانهاى خارج از حاکمیت. باید به گروهها و جریانهاى موجود در کشور، که در حاکمیت نیستند اجازه تکامل و تعامل داده شود که آنها هم احساس غربت، تنهایى و انزوا نکنند. در غیر این صورت به انسجام نمىرسیم.
بُعد سرزمینى
در این بُعد نیز مىتوان به چند مطلب پرداخت: 1. ایجاد فرصت برابر. در کشورى مانند کشور ما، که صدها هزار کیلومتر زمین با فاصلههاى دور دارد و داراى تعداد زیادى همسایه است که معمولاً این همسایهها با هموطنان ما که در مرز زندگى مىکنند نوعى نزدیکى قومى، قبیلهاى و نژادى دارند و حتى اقوام در اطراف و مرزهاى کشور تقسیم شدهاند و در اطراف ما کشورهایى هستند که مىتوانند براى قومیتهاى داخل کشور جاذبه داشته باشند تا ارتباط دیگرى با آنان برقرار کنند. آن طرف، کشور اصلى آنان است و بخشى از جمعیت آن قومیت، در این طرف به سر مىبرند و واقع مىتواند تهدید باشد. البته در عین حال مىتواند یک فرصت هم باشد. باید ما رابطه خوبى با آنان داشته باشیم تا عاشق ایران و انقلاب شوند و با ما همکارى کنند و وسیله حضور ما در جاهاى دیگر باشند. در حالى که الاَّن تهدیداند.
آرى، باید فرصت برابر خلق کنیم تا کسانى که در نقاط دور دست زندگى مىکنند احساس محرومیت و تبعیض نکنند و بدانند که نظامشان همان مقدار که به مرکز مىرسد به آنها هممىرسد.یا کسانى که در روستاها هستند و مانند جزیرهاى کوچک در یک اقیانوس زندگى مىکنند، اینها هم احساس کنند که نظامشان به آنها هم توجه دارد. چون آنها هم در موجودى بیتالمال شریک هستند.ممکن است در تولید ثروت به اندازه همه شرکت نداشته باشند ولى به هر حال همه ما به عنوان یک شهروند، در منابع طبیعىِ این کشور حق مساوى داریم. بیشتر درآمدهاى ما هم، از منابع طبیعى است و از نظر منابع کار انسانى و ارزش افزوده وضعیت خوبى نداریم. در تولید ثروت سه عامل وجود دارد: مواد، منابع انسانى و ابزار. ما اکنون، بیشتر از مواد و گاهى هم از ابزار استفاده مىکنیم. در ایران سهمى که باید از آنِ انسان بوده و داراى بهرهورى باشد، بسیار ضعیف است; مثلاً ژاپن در این زمینه خیلى سریع پیش رفت ولى ما واقعاً، به علل مختلف، ضعیف هستیم. 2. توجه به هویتهاى اصیل بومى. در هر شهر، روستا، قبیله و عشیرهاى که سر بزنیم، مىبینیم آنها اصالتهاى فرهنگى و بومى دارند که بسیار برایشان مقدس است و با آنه زندگى مىکنند و در مسائلشان به آنها پایبند هستند. ما نمىتوانیم به آنها بىاعتنا باشیم. لذ باید توجه بیشتر به هویت بومى و اختصاصى آنها داشته باشیم. 3. فرصت مشارکت و حضور در مدیریت مناطق. مردم در منطقه عمومى، با انتخابات و مانند آن، با رأى خودشان سهم دارند، بنابراین، در اداره منطقه خودشان; در استانها و شهره باید احساس کنند که مرکز نمىخواهد همه چیز را از راه دور اداره کند و کنترل از راه دور ر حاکم گرداند.
باید افراد بومىِ صلاحیتدار در آن مناطق حاکمیت کنند. اگر افراد بومى صلاحیتدار نبود، باید تربیت کنیم. دانشگاهها باید براى مناطق دور دست، افراد بومىِ صلاحیتدار تربیت کنند و باید به وسیله مراکز تربیتى انسانهایى تربیت شوند که تکیه گاه مردم باشند.
مبانى ارزشى سند چشم انداز
طراحان سند چشمانداز، پیش از تدوین آن، اندیشیدند که به دنبال چه ارزشهایى هستند و در تحقق آن، به چه ارزشهایى باید تکیه کرد و در دوران اجرا چه ارزشهایى باید تقویت شود یا به وجود آید. انسانهاى زیادى وقت صرف کردند که با استناد به منابع فکرى و به خصوص منابع الهى، انسانى و قرآنى، این ارزشها را مشخص کنند تا سند در این ارزشه شکل بگیرد.
نقطه کانونى و اصلى که ما در نظر گرفتیم، انسان است با ویژگىهایى که وسیله پرواز، تکامل و رشد انسان است و انسان بدون آنها نمىتواند تکامل یابد و به خدا برسد. حتى در مسائل مادى هم نمىتواند جاى درستى براى خودش بدست آورد.
بخش اول: ارزشهاى عمومى درباره انسان
1. خداجویى; که با ایمان و اعتقاد راسخ به دست مىآید2. دانش، خلاقیت و تحوّلپذیرى تفاوت اساسى انسان با دیگر مخلوقات و آفریدگان، ظرفیت بالاى تحول پذیرى، انتخاب و دانش است; یعنى آن چیزى که از صفات خداوند بوده و او به انسان عطا فرموده، این نقطه ارتباط را بسیار قوى مىکند.
3. توسعهپذیرى روحیه پیشرفت در انسانها ارزشى والا است. انسان هایى که گرفتار عقب گرد، جمود، وازدگى و واپسگرایى مىشوند، یکى از ارزشهاى مهم انسانى و اسلامى را از دست مىدهند. توسعه، هم حق است و هم تکلیف; یعنى هر فردى از جامعه به عنوان حق، استحقاق توسعه دارد و هم هر انسانى این حق خود را باید در همکارى با دیگران ببیند که این یک تکلیف است. لذا ما باید هم از توسعه برخوردار باشیم وهم به توسعه انسانى دیگران و جامعه یارى دهیم.
4. جامع نگرى دنیوى و اخروى امت ما، امت مادى نیست و همه هستى را در مادیات و عمر کوتاه دنیا خلاصه نمىکند. امت ما با الهام از ادیان آسمانى، به ویژه اسلام و قرآن، افق بىنهایت را در زندگى بشر مىبیند; یعنى بشرى که خلق شد، مىمیرد اما فانى نمىشود. آخرت پایان ندارد و جاویدان است.این تفکّر بسیار مهم و زیربنایى است و ارزش والایى دارد. ما به دنیا به عنوان قطعهاى از مسیرمان اهمیت مىدهیم. به خصوص قطعاتى که پشت سر داریم. انسان در عوالم سابق; مثل رحم مادر، عوالمى ر گذرانده و به تدریج به اینجا رسیده، یک قطعه از این عالم، دوره حیات دنیوى است. در این قطعه چون ما به کمال و رشد و بلوغ مىرسیم، تکلیف و رشد در اینجا شکل دیگرى پیدا مىکند ولى همه اینها مقدمه براى رسیدن به یک زندگى جاویدان اخروى و بىپایان، است که همان، منظورِ اصلى تکوین سند چشمانداز بود.حیات طیبهاى که ما از آن سخن مىگوییم، از بینش جامع دنیا و آخرت نشأت مىگیرد. اگر کسى اندیشه کند که حیات طیب دنیوى برایش کافى است یا بر این باور است که بدون حیات طیب دنیوى مىشود به آخرت مطلوب رسید، اشتباه مىکند. این یک سیرى است که باید همه حلقههاى این زنجیر، با هم تداوم یابد و با هم دیده شود.
5. عزت و کرامت انسانى عزت و کرامت انسانى، که خداوند با تعبیر (و لقد کرمنا بنى آدم...)1 او را ستایش مىکند و وقتى که او را مىآفریند به خودش تبریک مىگوید: (فتبارک الله أحسن الخالقین)2 این سند براى حیات چنین انسانى است.
6. استفاده از دانش و فن خودى و دیگران تلاش براى جذب دانش و فنون دیگران، یک اصل انسانى، عقلانى و اسلامى است.پیغمبر گرامى(ص) در هر جا فنى را سراغ مىگرفتند، براى به دست آوردن آن، مأمور مىگذاشتند. دفاع جانانهاى که در جنگ خندق کردند، با استفاده از یک فن نظامى - دفاعى ایرانىها بود. از روم فن ساخت منجنیق در جنگ را بهره گرفتند. به مسلمانان گفتند حتى اگر دانشى را در چین پیدا کردید، بیاموزید. چین در آن زمان، آخر دنیا از طرف شرق به حساب مىآمد. معلوم است که چینىها دنبال علوم الهى نبودند، دنبال همین علوم و فنون بشرى بودند. بنابراین، این روحیه یک ارزش است که انسان براى تحصیل دانش و فن، ضمن تکیه بر دستاوردهاى خودى، از دستاوردهاى دیگران هم بهره بگیرد.
7. تخلق به اخلاق اسلامى آراستگى به صفاتى مانند اخلاص، توکل، صداقت، امانت، محبت، خیرخواهى، امید، شکر، خشوع، خضوع، صبر، تواضع، خشیّت، شجاعت، سخاوت، مقاومت و... که از ارزشهاى عمومى است در این سند روى آنها تکیه شده است.
8. روحیه همکارى و مشارکت در امور9. بىپایان بودن توسعه انسانى باید بپذیریم که تکامل ما هیچ وقت تمام نمىشود. چون ما به طرف خدا حرکت مىکنیم و راه کمال به طرف خداست و خداوند بىنهایت است، پس راهمان هم بىنهایت است و هر مقدار بتوانیم فرد یا جامعه را متکامل کنیم، هنوز تاخدا، فاصلهاى بىنهایت باقى مىماند. لذ این روحیه باید در انسان باشد که فکر نکند به مرتبهاى که رسیده همان سقف کار است و دیگر تمام مىشود.
10. عدالتخواهى فرد و جامعهاى که بخواهد گرفتار تبعیض، انحصار، زورگویى، تجاوز و حق کشى باشد، این خواسته ضد ارزش است و کسانى که بپذیرند حق هر کس باید به او برسد، در مسیر ارزش حرکت مىکنند.
11. اعتدالافراط و تفریط دو خطر بزرگ براى جامعه هستند. ما باید در مسیر وسط حرکت کنیم; همان چیزى که حضرت على(ع) از ما خواسته و اهل بهشت از معتقدان به آن هستند.
بخش دوم: ارزشها در حوزه هاى خاص
اول: حوزه اقتصاد در حوزه اقتصاد چند ارزش مد نظر بوده است:
1. مالکیت فردى و جمعى مالکیت فردى و جمعى در همان حدودى مىباشد که اسلام تعیین کرده است.
2. حرمت ربامقصود از حرمت ربا، حرمت سودآورىهاى نادرست و ظالمانه و غلط است که باعث انحراف اقتصاد از مسیر خود مىشود. البته مورد مشخص این انحراف ربا است ولى مجموعهاى از معاملات حرام که در کتب فقهى مشخص شده باید در این بخش لحاظ شود.
3. توزیع عادلانه ثروتمنظور از توزیع عادلانه ثروت این است که هر کس کارى انجام داده یا حقى دارد - و حقوق هم مشخص شده - باید حقش داده شود و هر حقى که به ناحق داده نشود و یا از کسى گرفته شود، ضد ارزش است و در این سند مطرود است.
4. ارزش کار و تولید تولید ثروت براى امت اسلامى ارزش است البته باید از مسیرهاى حقوقى و شرعى باشد.
5. اصل «لاضرر» لاضرر یعنى در فعالیتهاى اقتصادى، حق اضرار به دیگران وجود ندارد.
6. نظارت همگانى; «کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته».3
7. مشارکت و تعاون 8. رقابت پذیرىرقابت سالم در فضاى اقتصادى، بدین معناست که این رقابت باید در جامعه خالى از تحکمها، امتیازها و رانتها به وجود آید. چون رانتها و امتیازات نامشروع و استفاده از ابزار نامشروع چیزهایى است که به رقابت سالم آسیب مىرساند.
دوم: حوزه مدیریت1. ولایت و امامت جامعه اسلامى ما بر پایه ولایت و امامت با مکتب اهل بیت: پایهگذارى شده که در همه شؤون زندگى جریان دارد. هر کس مسؤولیت و اختیارى در جامعه اسلامى دارد، شاخهاى از ولایت را در اختیار دارد. از ولى فقیه بالاتر، امام معصوم است پایینتر از او مدیرى که در هر سمتى کار مىکند، شاخه و رشتهاى از ولایت را دارد که مانند بند تسبیح، در دانههاى تسبیح جریان دارد.
2. شایسته سالارىشغلى که انسان انتخاب مىکند و یا به او واگذار مىشود، باید شایستگى آن را داشته باشد.3. شورا;اصل مشورت یک اصل اسلامى و انسانى است که قرآن در ستایش خوبان دنی مىگوید:(و أمرهم شورى بینهم).4
4. کرامت انسانى کرامت انسانها در مدیریت مهم است، چون هر مدیرى باید توجه کند انسانهایى که کارشان به او مربوط مىشود کریماند و مانند او کرامت دارند. مبادا فکر کند در حدى قرار گرفته و حق دارد کرامت دیگران را نا دیده بگیرد!
5. تکلیف و اختیار اگر اختیار، امتیاز و حق اعمال نظر و اعمال مدیریت داریم، در کنارش هم تکلیف داریم.هیچ مدیرى نیست که اختیار داشته باشد اما تکالیف مشخص نداشته باشد و هر مقدارکه به تکلیفش عمل نکند، حق مدیریتش ضایع مىشود و از این حق سأ استفاده کرده و گناه است.
6. توانایى کسى که در مدیریت توانایى ندارد، نباید مسؤولیت بپذیرد و کسى که مىخواهد مسؤولیت بدهد، نمىتواند به کسى که توانایى ندارد مسؤولیت واگذار کند.
7. کارآفرینىمدیر باید کارآفرینى داشته باشد، چون اشتغال براى جامعه از نان شب هم واجبتر است و این از وظایف مدیران کشور است.
8. دلسوزىمعمولاً بخش خصوصى از بخشهاى عمومى و دولتى موفقتر است دلیلش این است که صاحبان بخش خصوصى براى کارخودشان دلسوزى دارند. این دلسوزى باید با مراتب بالاترى در مدیریتهاى بخش عمومى وجود داشته باشد، چون انسان در این زمینه تکلیف بالاترى دارد.
9. خلاقیتمدیر باید صاحب ابتکار باشد. جامد و متحجر نباشد. دائماً فکر کند تا راهکارهاى جدید را در اختیار بگذارد.
10. تواضع و همکارىاین ویژگى در مدیریت نقش بسیار بالایى دارد. اگر انسان بخواهد به عنوان یک جزیره مستقل در جامعه عمل کند، بسیار ضعیف عمل مىکند ولى اگر تواضع وجود داشته باشد، مىتواند کارش را بهتر انجام دهد.
سوم: حوزه فرهنگ
چون انقلاب ما، انقلاب فرهنگى است و چون اسلام، رسالت اصلى خود را اصلاح فرهنگ بشریت قرار داده و بسیارى از کارهاى فنى و عملیاتى را به عهده ابتکار خود انسانه مىگذارد، لذا در بند بند این سند روى مسائل فرهنگى توجه شده است. که چند موردش ر بیان مىکنم:
1. روحیه استقلال سیاسى، اجتماعى و فرهنگى 2. آزادى سیاسى و اجتماعى توأم با مسؤولیت آزادى بدون احساس مسؤولیت خطر است و بىبندوبارى به دنبال مىآورد.
3. آزادى انتخاب شغلآزادى انتخاب شغل در جامعه مسألهاى بسیار جدى است; یعنى انسان باید کارش را با شوق، میل، رغبت و با عشق انجام دهد نه از روى تحمیل.
4. رشد استعدادها و شکوفایى آن انسان معجونى است که تمام وجود آن امکان و استعداد است، لذا تفکر شکوفایى استعداد و رشد استعداد از ارزشهاى مبنایى است.
5. محیط سالمفضاى جامعه اگر آلوده و مسموم باشد، نمىتوانیم افراد یا برنامههاى سالم داشته باشیم، از این رو فضاى سالم جزو ضرورىترین کارهاى ایجاد جامعه تراز اسلامى است.
6. تأمین نیازهاى ضرورى 7. تأمین اجتماعى 8. شرایط مساوى براى تلاشها رقابتپذیرى در اقتصاد و امور عمومى جزو ارزشها است اما رقابت در صحنهاى که تبعیض وجود دارد خیلى مىتواند مضر باشد. در جایى که تحصیل، اشتغال و بسیارى از چیزهاى دیگر با تبعیض باشد و افراد مجبور باشند به راهى بروند که در برنامهها برایشان ترسیم شده است، این رقابت سالم نیست. بلکه نتیجه رقابت در اینجا ظلم است، لذا در جامعه ترازى که سند چشمانداز به عنوان حیات طیبه براى بشریت طراحى شده، شرایط مساوى لازم است.
9. احساس وظیفه در برابر حفظ نظام و میهناگر انسان روحیه وفادارى و حفاظت از وطن، دین و انقلاب نداشته باشد نمىتواند شهروند خوبى در جامعه تراز سند چشمانداز باشد.
10. احترام به قانون و نظمروحیه قانون و نظم گریزى از کارهاى ضد ارزشى و مخلّ تکامل و پیشرفت است.
11. توجه به محیط زیستهم دولت و هم مردم باید فضاى زندگى را سالم نگه دارند. آلوده، مسموم، مضر و نابود کردن عوامل ضرورى حیات انسان در محیط، از ضد ارزشهاى غیرقابل بخشش است.
12. توازن منطقه اى این مورد در عدالت اجتماعى نیز گنجانده شده اما در سند هم روى آن تأکید گردیده است. باید با برنامههاى آمایش سرزمینى توازن منطقهاى را به طورى که حق هیچ منطقهاى در برنامهها ضایع نشود، در نظر بگیریم.
13. نشاط کارى در انجام وظیفهانسانهاى بىنشاط در کارشان ناموفقاند و جامعهاى که متکى به انسانهاى بىنشاط باشد، جامعه افسرده است و جامعه افسرده باید از پیش شکست خورده به حساب بیاید.
14. تعامل عادلانه و منطقى با جهاناسلام و انقلاب نیامده است که با همه دنیا سرجنگ داشته باشد، بلکه آمده است تا با آنها تعامل منطقى برقرار کند، در تبلیغ اسلامى منطق مهمترین نقطه است (فبشر عبادى الذین یستمعون القول فیتبعون أحسنه)5 و لذا ما باید در تعامل با دنیا، در همه مسائل، منطقى عمل کنیم اما به صورت جدى، مستدل و قاطع.
15. مولد و نوآور 16. آفرینندگى
اجرایى کردن سند چشم انداز وموانع پیش رو
ما، در گذشته حدس مىزدیم براى اجرایى کردن این سند مهم، با توجه به هدف مهمى که در نظر گرفته و زیر بناهایى که براى آن آماده کردهایم، در وضعیت جدیدى قرار بگیریم; چون در این سند، مشخص شده است که در مدت 20 سال آینده، ایران باید به یکى از کشورهاى پیشرفته دنیا تبدیل شود و در منطقه، نخستین و پیشرفتهترین کشور باشد; لذا آنان که از اول با انقلاب اسلامى مخالف بودند، چه در داخل و چه در خارج، تجهیز مىشوند که نگذارند این اتفاق مهم در منطقه ما و در دنیاى اسلام بیفتد. در سال 1356 یا 57 ، کشور مسلمان و اسلامىِ به معناى مسلماننشین زیاد داشتیم، اما تنه ایران است که تصمیم گرفته با مقررات اسلامى زندگى کند و جمهورى اسلامى باشد و به عنوان الگوى زندگى در عصر حاضر، در دنیا مطرح شود. این مسأله بسیار مهمى است. فکر نکنید که کفر جهانى و امپریالیسم به آسانى از این مسأله مىگذرند. اگر این اتفاق بیفتد و ثابت شود اسلامى که 1400 سال پیش آمده و قرآنى که سند مهم مسلمانان و محکمترین سند میان خدا و انسان است، مىتواند در عصر انفجار علم و دانش الگوى خوبى براى زندگى بشر باشد، مهمترین اتفاق و رخداد تاریخ است. این کار در زمان پیامبر(ص) آغاز گردید و در دوران اوج پیشرفت تمدّن اسلامى عرضه شد، اما نگذاشتند این تمدن به اسلام ناب تبدیل شود.
امروز هم بار دیگر خداوند خواسته است که این قطعه تاریخى، در وضعیت جدید انفجار اطلاعات که دنیا کاملاً به هم پیوسته و مربوط است، مطرح شود. خدا این توفیق را به ایرانىها، به روحانیت ایران، به امام خمینى1 و به نیروهاى پیشتاز جهاد در راه خدا داد که سربازان این مسیر بسیار عظیم باشند.شاید ما که در نازونعمت اسلام زندگى مىکنیم، خیلى توجه نداشته باشیم، اما چشمهاى محافل سیاسى و فکرى و فلسفى دنیا متوجه این پدیده جدید است و روى این به شدت کار مىکنند. آنها این انقلاب را به صورت یک انقلاب معمولى، در یک کشور عادى نمىبینند.
هم به خاطر خاستگاه جغرافیایى این انقلاب، که در جایى مانند ایران است; ایرانى که در نقشه جغرافیا دنیا، جاى قلب کره خاکى را گرفته و از لحاظ منابع طبیعى و امتیازات جغرافیایى بهترین امتیازات را دارد و هم از لحاظ مکتبى که بهترین مکتب تجربه شده دنیاست، یعنى مکتب اهل بیت:، اهل بیتى که وسیعترین و عمیقترین ارتباط را با مبدأ وحى دارند و به ما هدیه کردهاند و همچنین به خاطر داشتن مردمى که داراى چندین هزار سال سابقه تمدّنهستند.
بنابراین، باید متوجه باشیم که دشمنان این راه، به آسانى از این مسیر نمىگذرند و در مقابل ما سنگاندازىهاى بسیار جدى خواهند داشت.
آنان به شدت نگراناند که الگوى اسلامى - ایرانى، الگوى ارزشى براى کشورهاى اسلامى و جهان سوم و نقاط دیگر دنیا شود. لذا هجوم و یورش جدّى آغاز کردهاند و الگوهاى بدى را به جوامع تحمیل مىکنند و به خاطر پارهاى اشکالات، بسیارى از جوانان ما را هم جذب مىکنند.
امروز قدرتهاى مسلّط دنیا، به طور جدّى از صدور فنآورىهاى با ارزش و امروزى به ایران پیشگیرى مىکنند. خیلى از چیزها را دو منظوره و چند منظوره کردهاند. لذا خرید آنه براى ما مشکل شده است. چیزهایى را که خریدهایم و پولش را دادهایم، به این بهانه که در فلان جا، مىتوان از این فنآورى استفاده کرد! از انتقالش به ایران جلوگیرى مىکنند. سمّ کشاورزى که مىخریم از انتقالش به کشور جلوگیرى مىکنند. براى ساختن داروى آنتىبیوتیک دستگاههاى خاص را خریدهایم ولى به خاطر آن که در جاهاى دیگر هم قابل استفاده است، در اختیار ما نمىگذارند و در انبارهاى خود حبس کردهاند. چیزهاى دیگر; مانند پمپهاى قوى، نوعى فلز بسیار محکم براى صنایع حساس و صدها قلم از این نمونهه مىخریم ولى تحویل نمىدهند.
در مسأله نفت هم این فشارها وجود دارد. خریداران عمده نفت و گاز، بیشتر شرکتهاى استعمارى هستند و در فشار آوردن به ایران به دنبال تأمین منافع خود مىباشند. امروزه تفاوت قیمت نفت ما و نفت برنت دریاى شمال بیش از ده دلار است. با این که در گذشته این تفاوت یک یا دو دلار بوده است! این مقدار تفاوت طبیعى نیست. من در ملاقات با یکى از شخصیتهاى عربستان گفتم که این مقدار تفاوت منطقى نیست. بیایید با هم همکارى کنیم و نگذاریم چنین شود. اگر ما نفت را ارزان ندهیم، قیمتها به هم نزدیک مىشود. مگر کرایه حمل نفت تا آنجا چقدر است؟ بشکهاى یک دلار یا نیم دلار! مسأله فرار مغزها از مسائل عجیبى است که روى آن سرمایهگذارى شده است. کامل مواظباند که در مسابقات علمى - مثل المپیادها و کنکورها - افراد با استعداد را شناسایى کنند. با برنامهریزى به سراغ آنها بروند و پیشنهاد بورس و شغل مىدهند و راهشان را براى سفر به آنجا باز مىکنند. زمینه را فراهم مىکنند تا افراد مستعد و نیز سرمایهها و امکانات به کشورهاى خودشان منتقل شود. البته منشأ داخلى هم دارد. من در اینجا بُعد بینالمللىاش ر مىگویم و الا در داخل نیز باید وضعیتى به وجود آوریم که این اتفاق نیفتد.
مجمع و نظارت بر سیاست هاى کلى
بند اول اصل 110 قانون اساسى مىگوید: از وظایف و اختیارات رهبرى تصویب سیاستهاى کلى، بعد از مشورت با مجمع تشخیص مصلحت است; یعنى ایشان از مجمع مىخواهند و مجمع سیاستها را مىنویسد و به ایشان مىدهد. اگر پسندیدند، تأیید و ابلاغ مىکنند و این قدرت قانونى پیدا مىکند و بقیه باید به اینها عمل کنند. ما تاکنون مقدار زیادى از این سیاستها را نوشتهایم و ایشان ابلاغ کردهاند و مقدار زیادى هم در خدمت ایشان است و ابلاغ نکردهاند. مقدارى هم در دستور مجمع است که در حال نوشتن آن هستیم.
بند دوم همین اصل مىگوید: نظارت بر اجراى این سیاستها هم وظیفه رهبرى است.
این دیگر از حق فراتر است و ایشان وظیفه دارند بر سیاستهایى که اعلام کردهاند، نظارت کنند. در ذیل این اصل هم آمده است: رهبرى مىتواند بخشى از وظایف خود را به جاى دیگر یا شخص دیگرى واگذار کند. ایشان با مطالعه همه جانبه دیدند مناسبترین جایى که مىتواند بر سیاستها نظارت کند همین مجمع است که خودش تصویب کرده و مىداند که چه مىخواهد. ضمناً افرادى هم که آنجا هستند ترکیبى از دولت و مجلس و شخصیتهاى علمى و شوراى نگهبان و مجموعه خبره و تجربهدارهاى نظاماند و همه سلیقههاى سیاسى هم آنجا هست; لذا ایشان از این حق و وظیفهاى که به عهدهشان گذاشته شده استفاده کرده، هفت - هشت سال پیش آن را به مجمع واگذار کردند. البته ما در آن زمان سیاستهاى کلى، زیاد نداشتیم. سیاستهاى کلى در این هفت - هشت سال به تدریج نوشته شد و هنوز هم ناتمام است و بسیارى از آن هنوز هم نوشته نشده، لذا ما در اجرا خیلى کار نداشتیم که انجام دهیم. فقط در برنامههایى که به مجلس مىآمد، برنامه چهارم یا بودجهها، نمایندگان مجمع هم در مجلس شرکت مىکردند و آنجاهایى که فکر مىکردند با سیاستها نمىسازد به نمایندگان تذکر مىدادند و این تذکرات بدون ضمانت اجرایى بود و نمایندگان مىتوانستند بپذیرند یا نپذیرند، در بسیارى از موارد هم نپذیرفتند. شاید ما حدود 50% را نتوانستیم به آنه بقبولانیم. البته رهبرى به شوراى نگهبان دستور داده بودند، مواردى را که مخالف سیاسته است جلویش را بگیرد. شوراى نگهبان هم نمىخواست خیلى در این میدان وارد شود، چون تشخیص موافقت یا مخالفت با سیاستهاى کلى کارآسانى نیست. آیین نامه لازم داشت، در نوشتن آیین نامه هم مشکل داشتیم، به خاطر این که دولت یک نظارت داشت، مجلس یک نظارت و مجمع هم داراى حق نظارت بود. سالها بحث کردیم و کمیسیونها تشکیل شد و بالأخره در اواخر دولت آقاى خاتمى به توافق رسیدیم و یک آیین نامه براى نظارت مجمعنوشتیم.
در آن قلمرو نظارت را محدود کرده است. بعضىها برداشت کردند که الاَّن مجمع حق دارد در همه ابعاد و کارهاى سه قوه دخالت کند و آنجا حضور داشته باشد که اصلاً چنین نیست. ما باید از سیاستهاى کلى حفاظت کنیم. نمایندگان مجمع در دولت و مجلس حضور پیدا مىکنند و نظریاتشان را درباره سیاستهاى کلى مىگویند، اگر آنها پذیرفتند که پذیرفتهاند و اگر نه، به مجمع برمىگردد و مجمع به شوراى نگهبان اطلاع مىدهد که اختلاف نظریه داریم و شوراى نگهبان باید در این باره تصمیم بگیرد.
مجمع تشخیص مصلحت نظام کار اجرایى و دخالت فیزیکى ندارد. نظریهاش را مىدهد و آنها یا جلویش را مىگیرند و یا قبول و اجرا مىکنند. ما اصلاً در دستگاهها وارد نمىشویم.
دستگاهها موظفاند سالیانه، از طریق عالىترین مقام، گزارش تحقق سیاستها را به مجمع بدهند. شاخصهایى نوشته مىشود و در اختیار آنان قرار مىگیرد و آنان طبق این شاخصه مىگویند مثلاً 50%، 30% یا 90% و یا بیشتر عمل کردهایم. آنها گزارش مىدهند و بعد ما هم نظریه خود را ارائه و بررسى مىکنیم و در این تعامل و رفت و برگشت، سیاستها به تدریج اجرا مىشود. البته این یک کار بدیعى است و در هیچ جاى دنیا نیست و الگوى خاصى در دنیاندارد.
در نظام جمهورى اسلامى و ولایت فقیه، این سیاست به وجود آمده است و خودش مىتواند الگو شود که اگر دیگران خواستند به آن عمل کنند.
* به کوشش حجة الاسلام مهدى پورحسین.
1. اسراء : 70 2. مؤمنون: 143. بحارالانوار، ج72، ص38; ارشاد القلوب، ج1، ص184; مجموعه ورام، ج1، ص64. شورى: 385. زمر: 18