تجاوز و دفاع در حقوق بینالملل (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
توسل به زور و استثنائات آن از دیدگاه حقوق بینالملل
مبحث اول - تهدید یا استفاده از زور در حقوق بینالملل
مبحث دوم - تجاوز و تعریف آن در حقوق بینالملل
مبحث سوم - حمله پیشگیرانه و حالت ضرورت در حقوق بینالملل
مبحث چهارم - دفاع مشروع و شرایط آن در حقوق بینالملل
مبحث پنجم - خود یارى در حقوق بینالملل
مبحث ششم - امنیت دسته جمعى در حقوق بینالملل
مبحث هفتم - مداخلات بشر دوستانه در حقوق بینالملل
ملحقات
بخش اول - دکترینتجاوزنظامى بوش و تثبیت نظام تک قطبى آمریکا
مبحث اول: حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى و تثبیت نظام تک قطبى جهانى آمریکا
مبحث دوم: افغانستان، قربانى اول تثبیت نظام تکقطبى جهانى آمریکا
مبحث سوم: عراق، قربانى دوم تثبیت نظام تک قطبى جهانى آمریکا
مبحث چهارم: نفت عاملى براى کسب قدرت و تثبیت نظام تک قطبى جهانى
مبحث پنجم - پیامدهاى مثبت و منفى تجاوز نظامى به عراق
الف: پیامدهاى منفى
ب: پیامدهاى مثبت
توسل به زور و استثنائات آن از دیدگاه حقوق بینالملل
مبحث اول - تهدید یا استفاده از زور در حقوق بینالملل
حقوق بینالملل معاصر، بدون هرگونه تردیدى، نقص جدّى حقوق بشر را از دل نگرانىهاى جامعه بینالمللى قلمداد مىکند. در نتیجه این دل نگرانىهاى بینالمللى، مجموعه قابل توجهى از قواعد و سازمانها، هم در سطح جهانى وهم درسطح منطقهاى، ایجاد گردیدهاند. این تحوّلات، در حقوق بینالملل به کشورها اجازه مىدهد در مقام پاسخگویى به طور انفرادى یا دستهجمعى یا از طریق سازمانهاى بینالمللى، به اقدامات مسالمت آمیز گوناگونى توسل جویند.
طبق دکترین غالب در باب مسؤولیت دولتها، تکلیف کشورها به احترام و حمایت از حقوق همه افراد بشر به همه کشورها مربوط مىشود؛ به عبارت دیگر، این امر اثر جهانى دارد و جهان شمول است. بنابراین، در صورت بروز نقض اساسى|91|حقوقى متضرر قلمداد کند و به تبع آن، حقّ دارد به اقدامات متقابل علیه کشور مرتکب توسل جوید. بر طبق حقوق بینالملل لازم الاجرا است و از سال 1945 میلادى به طورى که در اعلامیه سال 1970 میلادى مجمع عمومى در مورد روابط دوستانه مورد تأکید قرار گرفته، اقدامات متقابل نباید در بر گیرنده تهدید یا استفاده از نیروى نظامىباشد.[1]
بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد مقرر مىدارد: «کلیه اعضا در روابط بینالمللى خود، از تهدید به زور یا استفاده از آن علیه تمامیت ارضى و استقلال سیاسى هر کشورى یا از هر روش دیگرى که با مقاصد سازمان ملل متّحد مباینت داشته باشد، خوددارى خواهند نمود.»
طبق تفسیر تاریخى یا تفسیر مبتنى بر هدف غایى بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد، بدیهى است که ممنوعیت مندرج در بند مزبور ماهیتى جامع و جهان شمول دارد. بنابراین، بر خلاف برخى دیدگاهها که در دوره جنگ سرد ابراز گردیده بود، عبارت: «یا از هر روش دیگرى که با مقاصد» قصد تجویز پذیرش هیچ استثنایى را ندارد، بلکه سعى دارد ممنوعیت مذکور را خدشه ناپذیر نماید.
در حقوق بینالملل معاصر، به نحوى که در کنوانسیون 1969 وین راجع به حقوق معاهدات (مواد 53 و 64) تدوین شده است، ممنوعیت مندرج در بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد قاعده آمره به شمار مىرود. به عبارت دیگر، جامعه بینالمللى و دولتها به طور کلى تشخیص داده و پذیرفتهاند که این قاعده، تخلف ناپذیر است و فقط توسط یک قاعده بعدى حقوق بینالملل با همان ویژگى قاعده آمره قابل اصلاح مىباشد. از این رو قواعد آمره جهانى همانند ممنوعیت مندرج در بند4 ماده 2
بند 4 ماده منشور سازمان 2ملل متّحد مقرر مىدارد: «کلیه اعضا در روابط بینالمللى خود، از تهدید به زور یا استفاده از آن علیه تمامیت ارضى و استقلال سیاسى هر کشورى یا از هر روش دیگرى که با مقاصد سازمان ملل متّحد مباینت داشتهباشد، خوددارى خواهند نمود.»
تجاوز عبارت است از به کارگیرى زور به صورت مسلّحانه توسط یک دولت علیه حاکمیت یا تمامیت ارضى یا استقلال سیاسى دولت دیگر یا به هر نحو دیگر که با اهداف سازمان ملل متّحد ناسازگار باشد.
|92|
منشور سازمان ملل متّحد را نمىتوان از طریق پیمانى منطقهاى نقض کرد. به علاوه، ممنوعیت تهدید یا استفاده از نیروى نظامى براى دولتها - منفرداً - و هم به عنوان اعضاى سازمانهاى بینالمللى؛ نظیر ناتو، و همچنین براى خودِ سازمانهاى مزبور لازم الإجرااست.
مبحث دوم - تجاوز و تعریف آن در حقوق بینالملل
طبق ماده 52 کنوانسیون وین، «معاهدهاى که با تهدید یا استفاده از زور در نقض اصول حقوق بینالملل مندرج در منشور سازمان ملل متّحد انعقاد یافته است، باطل مىباشد». در میان این اصول مقرره مندرج در بند 4 ماده 2 نمونه بارزى محسوب مىشود. از آنجا که مفهوم زور در بند 4 ماده 2 چندان روشن نبود، مجمع عمومى سازمان ملل متّحد در سال 1974 قطعنامه شماره 3314 را، تحت عنوان «قطعنامه تعریف تجاوز» به اتفاق آراء (اجماع)
[2] تصویب کرد.
در این قطعنامه، تجاوز عبارت است از به کارگیرى زور به صورت مسلّحانه توسط یک دولت علیه حاکمیت یا تمامیت ارضى یا استقلال سیاسى دولت دیگر یا به هر نحو دیگر که با اهداف سازمان ملل متّحد ناسازگار باشد. البته این تعریف کلمه تهدید را ذکر نکرده ولى از آنجایى که این قطعنامه براى شوراى امنیت به عنوان تنها مرجع صالح براى تشخیص تجاوز الزام آور نمىباشد و تنها جنبه راهنمایى دارد شورا مىتواند بند 4 ماده br>2> منشور سازمان ملل متّحد را مستند قرارداده و تهدید را نیز جزو تجاوز به حساب آورد. باید توجه داشت که بر اساس این تعریف به کارگیرى زور که مورد تجاوز است فقط به کارگیرى نیروى مسلّحانه است و مسایلى نظیر تهاجم فرهنگى، ایدیولوژیک و یا اقتصادى را شامل نمىشود.
|93|
همان طور که گفته شد این قطعنامه وظیفهاى را بر عهده شوراى امنیت نمىگذارد و شوراى امنیت در رعایت و یا عدم رعایت آن مختار است. از سوى دیگر اگرچه موارد تجاوز در این قطعنامه به تفصیل و به شرح ذیل احصا شده است ولیکن شورا در تعیین و تشخیص موارد تجاوز کاملاً مختار است و حتّى مىتواند مواردى نظیر تروریسم ، هواپیما ربایى و حتّى کودتا را نیز از مصادیق تجاوز محسوب نماید. مشکلى که در عمل وجود داشته این است که شوراى امنیت گاهى از توصیف قضیه به عنوان تجاوز خوددارى کرده و به صورت درستى آن را توصیف نکرده است، به خصوص در مورد تجاوز، به جهت مسؤولیتهاى مدنى و بینالمللى که ممکن است براى دولت متجاوز وجود داشته باشد.
مواد یک تا هشت قطعنامه تجاوز، بسیار مهم و حائز اهمیت است، لذا در ذیل، به شرح آنها مىپردازیم :
بر اساس ماده 1 قطعنامه، تجاوز عبارت است از کاربرد نیروى مسلّح توسط یک دولت علیه حاکمیت، تمامیت ارضى یا استقلال سیاسى دولتى دیگر یا کاربرد آن از دیگر راههاى مغایر با منشور سازمان ملل متّحد آنچنانکه در این تعریف آمده است. توضیح اینکه در این ماده واژه دولت بى توجه به مسأله شناسایى یا اینکه دولتى عضو سازمان ملل متّحد است یا نه، به کار رفته است و به طور انتزاع مفهوم گروه دولتها را در بر دارد.
طبق ماده 2 قطعنامه، پیش دستى یک دولت در کاربرد نیروى مسلّح به بهانه حمله قریب الوقوع یا به عنوان حمله پیشگیرانه مغایر با منشور سازمان ملل متّحد بوده و نشانه اولیه اقدامى تجاوزکارانه محسوب مىشود.
توضیح اینکه: شوراى امنیت مىتواند با لحاظ کردن شدّت اقدامات نظامىِ به کار برده شده، تجاوز را تشخیص دهد و این فقط در اختیار شورا است؛ یعنى پیش دستى در حمله به این معنى نیست که آغازگر حمله نظامى متجاوز است بلکه فقط نشانهاى است که بر اساس آن مىتوان متجاوز بودن را ثابت کرد. ممکن است عملیات نظامى بسیار محدود بوده و یک درگیرى ساده مرزى باشد که این نیز نشانه متجاوز بودن نیست.
طبق ماده 3 قطعنامه، هر یک از اقدامات زیر بدون توجه به اعلام جنگ، تجاوز محسوب مىشود. توضیح اینکه: اعلام جنگ، وصف غیر قانونى بودن را زایل نمىکند، چون جنگ به خودى خود یک عمل غیرقانونى است:
اول- تهاجم یا حمله نیروهاى مسلّحِ یک دولت به سرزمینِ دولت دیگر، یا هرگونه اشغال
|94|
نظامى، هرچند موقت، ناشى از چنان تهاجم یا حملهاى یا هرگونه ضمیمه سازى سرزمین یک دولت یا قسمتى از آن به زور. پر واضح است که ضمیمه سازى یا اشغال سرزمینى که ناشى از دفاع مشروع یا اقدامات دفاع جمعى باشد خارج از شمول این بند است.
دوم- بمباران سرزمین یک دولت توسط نیروى مسلّح دولت دیگر یا کاربرد هر نوع سلاح توسط یک دولت علیه سرزمین دولت دیگر.
سوم- محاصره بنادر یا سواحل یک دولت توسط نیروهاى مسلّح دولت دیگر.
توضیح اینکه: محاصره نیز عملیات نظامى محسوب شده و با تحریم متفاوت است. کیفیت این محاصره باید به گونهاى باشد که یک کشور در مضیقه قرار گرفته و دچار تبعات ناشى از تهاجم گردد. حتّى محاصره یک بندر هم اگر آثار و تبعات شدیدى داشته باشد، مشمول این تعریف خواهد شد.
چهارم- حمله نیروهاى مسلّح یک دولت به نیروهاى زمینى، دریایى و هوایى دولت دیگر.
پنجم- استفاده یک دولت از نیروهاى مسلّح، مغایر با شرایط مورد توافق با دولت دیگر که در سرزمین آن مستقر شدهاند یا ادامه حضور آن نیروها در آن سرزمین پس از پایان مدت توافق.
ششم- اجازه یک دولت براى استفاده از نیروهاى نظامى یا سرزمینش که در اختیار دولت دیگر قرار داده، به منظور انجام اقدامى تجاوزکارانه علیه دولت ثالث. توضیح اینکه: معاونت در جنگ تجاوزکارانه هم مىتواند تجاوز محسوب شود، بى آنکه مستقیماً در منافع جنگ مشارکت داشته باشد.
هفتم- اعزام دستهها یا گروههاى منظم و مسلّح، توسط دولتى، یا از جانب آن دولت به منظور انجام عملیات مسلّحانه علیه دولتى دیگر، با چنان شدّتى که در زمره اقدامات فهرست شده بالا قرار گیرد یا درگیر شدن قابل ملاحظه دولت مزبور در آن عملیات. بر اساس ماده br>4> قطعنامه، اقدامات بر شمرده بالا، شامل همه موارد نیستند و شوراى امنیت مىتواند اقدامات دیگرى را احراز کند که طبق مفاد منشور سازمان ملل متّحد تجاوز محسوب مىشوند.
بندهاى 1 تا سه ماده 5 قطعنامه، مقرر مىدارد که هیچ ملاحظهاى با ماهیت سیاسى، اقتصادى نمىتواند توجیه کننده تجاوز باشد. جنگ تجاوزکارانه جنایتى علیه صلح بینالمللى است و مسؤولیت بینالمللى را براى دولت متجاوز در پىدارد، مضافاً آنکه
|95|
هیچگونه تصرف ارضى یا امتیاز ویژه ناشى از تجاوز قانونى شناخته نخواهد شد.
بر اساس ماده7 قطعنامه، به حقّ ملتها به ویژه ملتهاى تحت سلطه رژیمهاى استعمارى و نژاد پرست یا دیگر اشکال تسلّط بیگانه که به زور از حقّ تعیین سرنوشت، آزادى و استقلال ناشى از منشور سازمان ملل متّحد محروم شدهاند و نیز به حقّ این ملتها در راه مبارزه براى رسیدن به آن اهداف و درخواست و دریافت پشتیبانى طبق اصول منشور سازمان ملل متّحد، لطمهاى وارد نمىشود. با این توضیح این ماده کمک به ملتهاى در حال مبارزه با استعمار یا نژاد پرستى یا تسلّط بیگانه را تجاوز محسوب نمىکند و لو اینکه در ابتدا همراه با اعمال نظامىباشد.
بر اساس آنچه گفته شد و به حسب بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد، نکات زیر قابل توجه است:
1. همان گونه که از عبارات مندرج در این ماده پیدا است، تجاوز تنها میان دولتها و در سطح بینالمللى مطرح است، پس شامل غیر دولتها و نیز شورشهاى داخلى نمىشود. البته باید توجه داشت که اگر دولت متجاوز اظهار بدارد که دولت قربانىِ تجاوز، به عنوان یک دولت از سوى او مورد شناسایى واقع نشده و بنابراین، این تهاجم نظامى، تجاوز محسوب نمىشود، این امر مسموع و پذیرفته نخواهد بود، چون شناسایى دولتها امرى سیاسى و داراى ماهیتى اعلامى است، نه تأسیسى؛ یعنى به محض اینکه شرایط دولت بودن به وجود آمد، دولت مزبور به خودى خود دولت محسوب مىشود هرچند مورد شناسایى برخى دولتهاى دیگر واقع نشود؛ زیرا شناسایى، فقط جنبه اعلامى دارد و ماهیتاً امرى سیاسى تلقّى مىشود.
[3]
2. از آنجا که بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد بیان کننده یک قاعده آمره است، از این رو شامل همه دولتها؛ چه دولتهاى عضو سازمان ملل متّحد و چه دولتهاى غیر عضو سازمان مىباشد. لذا دولت متجاوز نمىتواند با توسل به عدم عضویت دولت قربانى در سازمان ملل متّحد، از شمول این ماده خارج شود.
3. شورشهاى داخلى مشمول بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد نمىشوند؛ زیرا این امر در رابطه میان دولتها نیست بلکه در داخل قلمرو یک دولت است. در این موارد دولت مىتواند با توسل به نیروهاى نظامى و انتظامى به سرکوب شورشیان بپردازد. البته در اینجا چند حالت متصور است:
|96|
الف: این شورشها مربوط به جنبشها و نهضتهاى آزادى بخش باشند، که در این حالت دولتهاى دیگر مىتوانند به آنها کمک کنند و این امر معاونت در تجاوز محسوب نمىشود؛ زیرا در راستاى اهداف منشور سازمان ملل متّحد بوده و هیچگونه مغایرتى با آنها ندارد، لذا از شمول تعریف تجاوز خارج مىشود. ناپسند بودن استعمار، نژادپرستى و تسلّط بیگانه، که موجب نقض اصل حاکمیت ملتها بر سرنوشت خویشتن مىشود، بارها در قطعنامههاى مختلف سازمان ملل متّحد مورد تأکید قرار گرفته است.
ب: این حالت که در شورشهاى داخلى به وجود مىآید در جایى است که شورشیان قسمتى از سرزمین یک کشور را اشغال کرده و دولت مستقلى در آن بخش تشکیل دهند، که در این حالت سایر دولتها مختارند که آن را شناسایى کرده و با آنها همکارى نمایند، یا اساساً از این کار امتناع ورزند؛ مانند وضعیتى که پیشتر در افغانستان وجود داشت. البته باید توجه کرد که در صورت صدور قطعنامهاى از سوى شوراى امنیت، همه کشورها باید به آن عمل کرده و از آن تبعیت نمایند. حال اگر شورش به گونهاى باشد که تفکیک دو دولت در یک سرزمین ممکن نباشد در این صورت کمک به شورشیان عملى غیر قانونى محسوب شده و ممکن است از سوى شوراى امنیت تجاوز قلمداد شود.
[4]
مبحث سوم - حمله پیشگیرانه و حالت ضرورت در حقوق بینالملل
الف: حمله پیشگیرانه - بر اساس بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد و نیز قطعنامه شماره 3314، هر گونه توسل به زور ممنوع است و تنها استثنائات موجود هم دفاع مشروع و امنیت جمعى بینالمللى مىباشند. پس هر گونه حمله تحت عناوین مختلفى نظیر حمله پیشگیرانه و یا دفاع پیشگیرانه در برابر حمله قریب الوقوع، اساسا فاقد وجاهت قانونى هستند و بارها و بارها غیرقانونى و نامشروع بودن آنها توسط سازمان ملل متّحد بیان شده است؛ نظیر حمله اسراییل به رآکتورهاى هستهاى عراق در سال 1981 میلادى تحت عنوان حمله پیشگیرانه.
امروزه در این خصوص این اتفاق نظریه وجود دارد که حمله پیشگیرانه، خود نوعى تجاوز محسوب مىشود و در حقوق بینالملل، هیچ جایگاهى ندارد. این یک اصل پذیرفته شده حقوق بینالملل است که دفاع پیشگیرانه یا حمله پیشگیرانه عملى غیرقانونى است.
[5]
ب: حالت ضرورت: در ماده 33 منشور سازمان ملل متّحد، طرح مسؤولیت بینالمللى
|97|
حالت ضرورت فقط در شرایط زیر قابل پذیرش است:
1. رفتارِ ناشى از ضرورت، تنها وسیله ممکن براى حفظ حقوق اساسى دولت در برابر خطر جدّى و قریب الوقوع باشد؛
2. این رفتار نباید بهطور جدّى به حقوق اساسى دولت دیگر آسیب رساند.
اما به موجب بند سوم ماده 33 مذکور، در صورتى که تعهّد بینالمللى نقض شده، ناشى از قاعده آمره حقوق بینالملل باشد، نمىتوان به حالت ضرورت براى نقض این تعهّد استناد نمود. با توجه به این مراتب، چنین به نظر مىرسد که استناد به حالت ضرورت براى تجاوز به خاک کشورى دیگر، به منظور حمایت از اتباع، مبناى قانونى ندارد؛ زیرا این تجاوز به تمامیت ارضى واستقلال سیاسى و حاکمیت کشور دیگر آسیب مىرساند و به علاوه تعهّد دولتها براى منع کاربرد زور علیه کشورهاى دیگر یک قاعده آمره حقوق بینالمللى است و استناد به حالت ضرورت براى نقض این چنین تعهّدى جایز نیست.
مبحث چهارم - دفاع مشروع و شرایط آن در حقوق بینالملل
الف- دفاع مشروع: ماده 51 منشور سازمان ملل متّحد مقرر مىدارد: «در صورت حمله مسلّحانه علیه یک عضو سازمان ملل متّحد، تا زمانى که شوراى امنیت اقدامات لازم را براى حفظ صلح و امنیت بینالمللى به عمل آورد، هیچیک از مقررات این منشور به حقّ دفاع مشروع انفرادى یا دستجمعى اعضا لطمهاى وارد نخواهد کرد. اعضا باید اقداماتى را که در اعمال این حقّ دفاع از خود، به عمل مىآورند، فورى به شوراى امنیت گزارش دهند. این اقدامات به هیچ وجه در اختیار و مسؤولیتى که شوراى امنیت
|98|
طبق این منشور دارد و به موجب آن براى حفظ و اعاده صلح و امنیت بینالمللى در هر موقع که ضرورى تشخیص دهد اقدام لازم را به عمل خواهد آورد،تأثیرى نخواهد داشت.»
بنابراین، مطابق منشور سازمان ملل متّحد، دفاع مشروع انفرادى و جمعى، از طریق توسل به نیروى نظامى فقط در صورت وقوع حمله نظامى مجاز مىباشد. لازم به ذکر است که ماده 51 هرگونه حقّ دفاع مشروع قبلى را که پیش از منشور سازمان ملل متّحد در حقوق بینالملل عرفى وجود داشته است، بدون هیچگونه تردیدى به وضعیت وقوع حمله نظامى محدود ساخته است. به ویژه هر گونه خودیارى تجاوزکارانه از طریق تهدید یا استفاده از نیروى نظامى خارج از چارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل متّحد به موجب قواعد آمره منشور غیر قانونى اعلام شده است.
[6]
ب- شرایط کلّى دفاع مشروع: شرایط کلى دفاع مشروع در حقوق بینالملل به قرار زیر است:
1. همان گونه که در ماده 51 تصریح شده است، وقوع حمله نظامى شرط اصلى براى دفاع مشروع است و هرگونه حمله پیشگیرانه در این خصوص فاقد ارزش حقوقى بوده و دفاع محسوب نمىشود. دفاع مشروع حتماً باید مسبوق به تهاجم نظامىباشد و تهاجمات ایدیولوژیک فرهنگى یا اقتصادى اساساً تجاوز محسوب نمىشوند.
2. دفاع مشروط ضرورت داشته باشد، یعنى آن که دفاع مشروع زمانى مىتواند انجام شود که راههاى دیپلماتیک و غیر نظامى جهت رفع تجاوز وجود نداشته باشد. البته این شرط در اصل، عینیت ندارد و معمولاً رعایت نمىشود.
3. میان حمله و دفاع، تناسب وجود داشته باشد. اساساً تعیین اینکه تجاوزى صورت گرفته یا خیر، در اختیار شوراى امنیت است و در صورت بروز تجاوز، بایستى دفاع مشروع متناسب با آن صورت پذیرد. بنابراین، اگر تجاوز فقط در حد یک درگیرى کوچک مرزى باشد، نباید دفاع در برابر آن به گونهاى باشد که به تخریب عمده در کشورِ متجاوز منتهىگردد.
4. دفاع براى آن که مشروع باشد، بایستى فورى بوده و با سرعت، متعاقب تجاوز صورت گیرد. بنابراین، چنانچه تجاوز انجام و پایان گرفته باشد، و دفاع مدتى پس از آن صورت گیرد، دفاع مزبور مشروع تلقّى نخواهد شد، بلکه اقدام تلافى جویانه محسوب مىگردد، مگر اینکه تجاوز و اشغال استمرار داشته باشد. در هر حال باید توجه داشت که هرگونه اقدام تلافى
|99|
جویانه از نظر حقوق بینالملل ممنوع و مطرود است.
5. اطلاع رسانى به شوراى امنیت، شرط پنجم دفاع مشروع است.
ج- دفاع مشروع جمعى: علاوه بر شروط قبلى، دو شرط دیگر بایستى در تحقّق موضوع دفاع مشروعِ جمعى، رعایت شود:
1. دولتِ قربانى باید اعلام کند که مورد تجاوز قرار گرفته است 2. دولت قربانى رسما از دیگر کشورها درخواست کمک نماید. در صورت عدم رعایت این دو شرط، وصف دفاع مشروع جمعى زایل خواهد شد. دیوان بینالمللى دادگسترى در قضیه مداخله نظامى نیکاراگویه در السالوادور و دخالت دولت آمریکا در این قضیه، رعایت این دو شرط را براى
دفاع مشروع جمعى الزامى و اجتناب ناپذیر ساخته است.
[7]
دفاع مشروع؛ چه بهطور فردى و چه بهطور جمعى مقدمه دخالت شوراى امنیت و امنیت جمعى محسوب مىشود. به نظر مىرسد غرض از تدوین ماده 51 منشور سازمان ملل متّحد این بوده است که تا زمانى که شوراى امنیت اقدامات لازم و ضرورى را براى حفظ صلح و امنیت بینالمللى انجام نداده، دولتها بتوانند در صورتى که مورد حمله مسلّحانه قرار گرفته باشند، به طور مقدماتى و موقّتى از خود دفاع کنند.
در حفظ صلح وامنیت بینالمللى، شوراى امنیت به عنوان یک نیروى دولتى و عمومى عمل مىکند و دفاع مشروع در حقوق بینالملل اقدامى موقت و مقدمه دخالت شوراى امنیت است. بنابراین، نبایستى دامنه دفاع مشروع را با تفسیر موسّع، آنچنان افزایش داد که به ابزارى براى توجیه جنگ نا عادلانه تبدیل شود. پر واضح است که چنین تفسیرى بر خلاف اهداف منشور سازمان ملل متّحد خواهد بود، هر چند که ممکن است شوراى امنیت آنچنانکه باید و شاید به وظایف خود عمل نکند.
پروفسور باوت
[8] در تفسیر موسّع از دفاع مشروع، چنین اظهار نظر کرده است که: دفاع مشروع مندرج در منشور سازمان ملل متّحد همان دفاع موجود در حقوق عرفى گذشته است؛ یعنى دفاع مشروع پیشگیرانه، حفظ مصالح و منافع کشور و غیره، اما به نظر مىرسد امروزه چنین تفسیرى اصلاً مورد قبول نیست و تنها تفسیر مورد قبول همان تفسیر مضیق است. اساساً تعیین شرایط و حدود دفاع مشروع، همگى بیانگر نیّت واقعى دولتها براى محدود نمودن دامنه اِعمال این حقّ طبیعى است و هر گونه تفسیر گستردهاى از این تعریف و شرایط و حدودش، مغایر با نیت واقعى این ماده است.
|100|
یکى از فروض احتمالى در کاربرد مسلّحانه زور حمله به سفارت خانه یک کشورمىباشد.
[9]
ولى اگر به قطعنامه «تعریف تجاوز» رجوع کنیم، در مىیابیم که حمله به اتباع یا سفارتخانه یک کشور تجاوز قلمداد نمىشود.
مبحث پنجم - خود یارى در حقوق بینالملل
در پى گفتوگو درباره توجیه تجاوز نظامى به سرزمین کشورى دیگر به منظور حمایت از اتباع کشور متجاوز، با اصل خودیارى
[10] در حقوق بینالملل مناسبت دارد. حقّ خودیارى کاربرد زور براى احقاق حقّ خویش است که نباید با دفاع مشروع اشتباه شود. معنا و کاربرد این دو اصل با یکدیگر از این جهت متفاوت است که:
اصل دفاع مشروع براى حمایت از حقوقى مهم و اساسى، زمانى قابل اعمال است که وسیله مناسب دیگرى براى حفاظت از حقوق اساسى مزبور وجود نداشته باشد. مضافاً آن که نقش دفاع مشروع صرفاً دفاعى بوده و در واقع براى دفاع از وضعیت حقوقى موجود در برابر حمله و خطر بسیار جدّى مورد استناد قرار مىگیرد. در مقابل، اصل خودیارى براى اجراى حقى، مثلاً به دست آوردن طلب و یا اجراى حکمى اعمال مىشود و برخى اوقات نیز داراى وصف انتقامى است. در نظامهاى حقوقى داخلى، نیز افراد خصوصى در روابط حقوقى خود با دیگران حقّ کاربرد زور براى اجراى عدالت را نداشته و حقّ انتقام گرفتن از دیگران را بدون توسل به مقامات قضایى و مراجع ذىصلاح مشروع ندارند.
[11]
در جامعه بینالملل، قبل از تصویب منشور سازمان ملل متّحد، اصل خود یارى در روابط میان دولتها معمول بوده، و دولتها، به ویژه دولتهاى زورمند، درموارد مختلف، مانند دفاع از طلب و حقوق مالى وقراردادى اتباع خویش از دولت خارجى، ملزم نمودن دولت متخلف به قبول داورى براى حل آن اختلاف ویا پس از قبول داورى الزام آن دولت به قبول اجراى رأى داورى، اصل خودیارى را عنوان نموده و به جنگ ویا کاربرد زور علیه دولت دیگرى مىپرداختند.
اما اکنون این پرسش مطرح است که آیا اصل خودیارى، پس از تصویب منشور سازمان ملل متّحد، هنوز به عنوان اصلى حقوقى در حقوق بینالملل وجود دارد یا خیر ؟ نظر به این که منشور سازمان ملل متّحد در فصل هفتم خود مأموریت حفظ و پاسدارى از صلح وامنیت
|101|
بینالمللى، استقلال سیاسى و تمامیت ارضى کشورها را با اختیارات لازم براى کاربرد زور به شوراى امنیت واگذار نموده است، و از طرفى هم، در بند سوم از ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد، دولتها متعهد شدهاند که تمام اختلافاتشان را از طریق مسالمتآمیز؛ مانند ارجاع اختلاف به داورى و یا به دیوان بینالملل دادگسترى حلّ و فصل نمایند، اصل خود یارى نمىتواند مشروعیتى به دولتها جهت توسل به زور و یا تجاوز نظامى اعطا نماید.
ممکن است ادعا شودکه حقّ خودیارى، که در حقوق بینالملل عرفى بسیار پا برجا و استوار بوده است، هنوز هم در حقوق بینالملل وجود داشته و در وضعیت بسیار استثنایى قابل اعمال است، چنانکه تهدید نظامى انگلستان علیه ایران براى حمایت از اتباع انگلیسى مقیم در جنوب ایران در سال 1951 میلادى تحت همین عنوان انجام شد. بر این اساس، در موارد هرج و مرج و آشوب، هنگامى که دولت محلى آمادگى لازم براى حفظ نظم و امنیت نداشته باشد، دولت خارجى مىتواند براى احقاق حقّ خویش و حفظ جان اتباعش، اقدام به تهدید و مداخله نظامى نماید و این اقدام با توجه به این شرایط بر اساس اصل خودیارى قابل توجیه است.
اما رویه دیوان بینالمللى دادگسترى، مجمع عمومى سازمان ملل متّحد و نظر بسیارى از نویسندگان حقوق بینالملل، این ادعا را تأیید نمىکنند. براى مثال، دولت انگلستان در قضیه تنگه کورفو براى «مین روبى» و امنیت کشتى هاى خویش و همچنین به منظور تحصیل دلیل درباره وجود مین و مین گذارى، بر اساس اصل خودیارى به آبهاى ساحلى دولت آلبانى تجاوز کرده بود. دولت انگلستان در مقام توجیه اقدام خود در دیوان بینالملل دادگسترى، چنین استدلال مىکرد که با توجه به نارسایى شوراى امنیت و ناتوانى این شورا به انجام وظایف خویش براى حفظ صلح و امنیت بینالمللى و نارسایى سازمانهاى قضایى بینالمللى، هر دولتى بایستى بهطور بسیار محدود و در وضعیّتى معین، داراى حقّ خودیارى براى احقاق حقّ خویش باشد. اما دیوان، دفاع دولت انگلستان را بدین گونه رد نموده است:
«دیوان نمىتواند این دفاع را بپذیرد. این حقّ مداخله از نظر دیوان فقط نمودى از سیاست زور است. سیاستى که در زمانهاى گذشته موجب سوء استفادههاى بسیارى شده است و این گونه - صرفنظر از هر گونه نارسایى در سازمانهاى بینالمللى - نمىتواند جایگاهى در حقوق بینالملل داشته باشد. این مداخله به خصوص به شکلى که در این دادرسى عنوان شده است، ممکن است قابلیت پذیرش کمترى داشته باشد؛ زیرا به مقتضاى طبیعت اشیاء، این
|102|
حقّ فقط امتیاز انحصارى دولتهاى بسیار پر زور است و ممکن است بسادگى موجب فساد خود دادگسترى بینالملل شود».
مجمع عمومى سازمان ملل متّحد نیز دخالت نظامى دولت انگلستان و فرانسه، در سال 1956 میلادى در مصر و دخالت نظامى اتّحاد جماهیر شوروى (سابق)، در نوامبر 1956 میلادى در مصر و مجارستان را محکوم نمود. با توجه به اینکه مداخلههاى مذکور تا حدودى بر اساس حقّ خودیارى استوار بودند. بنابر این اقدام مجمع عمومى سازمان ملل متّحد دلیل استوارى بر نفى این حقّ در حقوق بینالملل جدید است.
نویسندگان حقوق بینالمللى نیز بهطور کلى وجود این حقّ در حقوق بینالمللى را منکر شدهاند. در حقوق بینالملل جدید جز در مورد دفاع مشروع وسایر موارد مذکور در منشور سازمان ملل متّحد، به هیچ عنوان حقى براى کاربرد زور وجود ندارد. حتّى بر اساس ماده 94 منشور سازمان ملل متّحد در موردى که رأیى از سوى دیوان بینالمللى دادگسترى مبنى بر تأیید و وجود حقى براى دولتى صادر شده باشد، دولت مزبور حقّ ندارد براى اجراى رأى دیوان، زور و نیروى نظامى علیه کشور محکوم به کار گیرد. تنها وسیله ممکن، طبق ماده94، مراجعه به شوراى امنیت است. مسلماً شوراى امنیت مىتواند خوددارى دولت محکوم از اجراى حکم دیوان را به موجب اختیاراتش، طبق ماده 39 منشور سازمان ملل متّحد «خطر و تهدیدى براى صلح بینالمللى» تلقّى کند و اقدامهاى لازم؛ از جمله کاربرد زور و نیروى نظامى را طبق مواد فصل هفتم منشور سازمان ملل متّحد، براى اجراى رأى دیوان انجام دهد.
اکنون که دولتها در روابط خود، حقّ کاربرد زور، حتّى به منظور اجراى احکام بینالمللى را ندارند، پس به دشوارى مىتوان وجود اصل خودیارى را براى کاربرد زور بهطور کامل خودسرانه تلقّى کرد.
مبحث ششم - امنیت دسته جمعى در حقوق بینالملل
استثناى دیگر نسبت به ممنوعیت منشور سازمان ملل متّحد در توسل به نیروى نظامى، مندرج در بند 4 ماده 2، مربوط به امنیت دسته جمعى موضوع ماده 42 مىباشد. فصل هفتم جوهر اصلى امنیت دسته جمعى در سیستم جهانى را تشکیل مىدهد. مطابق مقررات فصل مزبور، شوراى امنیت بعد از احراز وجود تهدید علیه صلح، نقض صلح یا تجاوز، چنانچه ضرورى بداند مىتواند با استفاده از نیروى نظامى کشورهاى عضو، به اقدامات قهرى
|103|
متوسل شود.
در عملکرد واقعى سازمان ملل متّحد، امروزه چنین معمول است که اقدامات قهرى از طریق مأموریت دادن و یا غالباً مجوز دادن به کشورهایى که مایلند منفرداً و یا از طریق اتّحادهاى ویژه؛ مثل تجمع کشورهاى مختلف در حمله به عراق در جنگ اول خلیج فارس و یا از طریق سازمانهاى منطقهاى یا سایر سازمانهاى بینالمللى؛ نظیر ناتو در عملیات نظامى علیه دولت صربستان انجام مىپذیرد.
[12]
مجوزى که شوراى امنیت مطابق فصل هفتم منشور سازمان ملل متّحد صادر مىکند، مبناى مناسبى است براى مشروعیت استفاده از نیروى نظامى، مطابق قطعنامههاى شوراى امنیت. در مقابل، هرگونه تهدید و یا استفاده از زور که به عنوان دفاع مشروع در برابر حمله نظامى قابل توجیه نباشد یا اینکه شوراى امنیت تجویز نکرده باشد، باید به عنوان ناقض منشور سازمان ملل متّحد قلمداد گردد.
دفاع مشروع؛ اعم از فردى و جمعى، در واقع مقدمه امنیت دسته جمعى است. امنیت دسته جمعى داراى ماهیت تدافعى است نه داراى یک ماهیت سرکوب گرانه و در تحوّل هم اگر ماهیت تنبیهى پیدا کرده باشد در فصل هفتم منشور سازمان ملل متّحد ماهیت دفاعى دارد. باید توجه داشت که امنیت دسته جمعى، طبق بند شش ماده منشور، بر کشورهاى غیر عضو سازمان ملل متّحد نیز تحمیل مىشود و در واقع وضعیت آمره و همه گیر دارد.
تفاوت «امنیت دسته جمعى» با «دفاع مشروع جمعى» در این است که امنیت دسته جمعى پس از صدور قطعنامه شوراى امنیت و با فاصله اتفاق مىافتد و البته به موجب همین پیمان جمعى، حقّ جنگ وجود ندارد و فقط حقّ دفاع وجود دارد و براى این منظور شوراى امنیت تشکیل شده، تشخیص جنگ و تجاوز را انحصاراً در اختیار دارد و ارسال نیروى نظامى فقط بر عهده شوراى امنیت است. البته شورا نمىتواند در مورد اعضاى خود تصمیم بگیرد، چون فرض بر این است که آنها حافظ صلح و امنیت بینالمللى هستند و اقداماتى که انجام مىدهند تجاوز محسوب نمىشود.
به موجب ماده 25 منشور سازمان ملل متّحد، اعضاى سازمان موافقت مىکنند که تصمیمات شوراى امنیت را بر طبق این منشور پذیرفته و اجرا نمایند. همانطور که ملاحظه مىشود، اعضا فقط آن دسته از تصمیمات شورا را که مطابق با منشور و اهداف آن باشد لازم الإجرا مىدانند.
|104|
مطابق ماده 39 منشور سازمان ملل متّحد، شوراى امنیت وجود هرگونه تهدید علیه صلح، نقض صلح و یا تجاوز را احراز کرده و توصیههایى خواهد نمود یا تصمیم خواهد گرفت که براى حفظ یا اعاده صلح و امنیت بینالمللى به چه اقداماتى بر طبق مواد 41 و42 باید مبادرت شود. بر این اساس، نخستین کار شوراى امنیت، احراز وجود یکى از سه وضعیت تهدید صلح، نقض صلح و یا تجاوز است و سپس شورا آن را توصیف مىکند و پس از آن توصیه کرده و یا در صورت حادّ و بحرانى بودن وضعیت، طبق مواد 41 و 42 اقدام عملى مىنماید. البته شوراى امنیت گاهى از الفاظ و یا اسامى دیگرى، غیر از آنچه در ماده 39 آمده، بنا به دلایل سیاسى، استفاده نموده است. شوراى امنیت متعاقب عمل توصیف شده، اقدام به توصیه و یا اخذ تصمیم مىکند.
به موجب ماده 40 منشور سازمان ملل متّحد، شوراى امنیت مىتواند قبل از عمل کردن بر طبق ماده 39 به منظور جلوگیرى از وخامت اوضاع، درباره اقداماتى که باید معمول گردد تصمیم بگیرد و از طرفهاى ذى نفع بخواهد اقدامات موقتى را که شوراى امنیت ضرورى یا مطلوب تشخیص مىدهد، انجام دهد. این اقدامات موقت به حقوق یا ادعاها و یا موقعیت طرفهاى ذى نفع لطمهاى وارد نخواهد کرد. شوراى امنیت تخلّف در اجراى اقدامات موقت را آنچنان که باید و شاید در نظر خواهد گرفت.
از نظر اقداماتى که ممکن است صورت گیرد، ماده 40 قبل از ماده 39 مىباشد؛ یعنى شورا قبل از توصیف، از طرفین مىخواهد که اقدامات موقت انجام دهند و این ماده براى مرحله به مرحله انجام دادن احراز و توصیف و اتخاذ تصمیمات لازم است. اقدامات موقت مىتواند شامل موارد ذیل باشد؛ مانند آتش بس، تعلیق، دعوت به صلح موقت، غیر نظامى کردن یک منطقه، منع عزیمت کشتىها به کشورهاى متخاصم، آزاد کردن گروگانها، عدم وضع قانون در یک منطقه به منظور اقدامات مختلف مثل یهودى کردن یک منطقه، آزادى اسرا و...
مطابق ماده 41 منشور سازمان ملل متّحد، شوراى امنیت مىتواند تصمیم بگیرد که براى اجراى تصمیمات آن شورا به چه اقداماتى مبادرت کند که متضمّن به کارگیرى نیروى مسلّح نباشد و مىتواند از اعضاى سازمان ملل متّحد بخواهد که به این اقدامات مبادرت ورزند. این اقدامات ممکن است شامل متوقف کردن تمام یا قسمتى از روابط اقتصادى و ارتباطات راه آهن و دریایى، هوایى، پستى، تلگرافى، رادیویى و سایر وسایل ارتباطى و قطع روابط سیاسى باشد.
|105|
در هر صورت تصمیمات شورا براى همه دولتها الزام آور خواهد بود، مگر آنکه خود شوراى امنیت تصریح کند که اینها تنها به منزله توصیه است نه تصمیم، که در این صورت دولتها در اجرا یا عدم اجراى آن مختار خواهند بود.
همانطور که ملاحظه مىشود، ماده 41 در باره دولتهاى درگیر در مخاصمه نیست، بلکه در مورد دولتهاى ثالث است. البته باید توجه داشت ماده 41 از موادى است که ضمانت اجراى آن بسیار ضعیف است، چون امکان نظارت دریایى و هوایى و غیره، به علت پرهزینه بودن، چندان ممکن نیست و این بستگى به همت دولتها دارد که همگى اتفاق نظر داشته باشند و به آن عملکنند.
براى مثال، در مورد عراق، قطعنامه شماره 661 سال 1990 میلادى، شوراى امنیت ابتدا اقدام به تحریم نمود و از دولتهاى عضو و غیر عضو سازمان ملل متّحد دعوت کرد که یک تحریم عمومى علیه عراق تحمیل کنند، ولى چون این قطعنامه مؤثر واقع نشد قطعنامههاى شماره 665 و 669 و 670 در همان سال صادر و منجر به تحریم و محاصره دریایى عراق شد، که اینگونه اقدامات پس از خاتمه عملیات مسلّحانه نیز با قطعنامههاى شماره 677 سال 1991 میلادى و 778 سال 1992 میلادى براى اعاده صلح و امنیت بینالمللى دنبال گردید. در مورد یوگسلاوى نیز به همین صورت شوراى امنیت تحریم کامل و عمومى نسبت به ارسال سلاح به آن کشور اعلام کرد که به موجب قطعنامههاى شماره 713، 724، 727 و 752 انجامپذیرفت.
به موجب ماده 42 منشور سازمان ملل متّحد، در صورتى که شوراى امنیت تشخیص دهد که اقدامات پیش بینى شده در ماده 41 کافى نیست، مىتواند به وسیله نیروهاى هوایى، دریایى و یا زمینى، به اقداماتى که براى حفظ یا اعاده صلح و امنیت بینالمللى
|106|
ضرورى است مبادرت کند. این اقدامات ممکن است شامل محاصره و یا سایر عملیات نظامى اعضاى سازمان ملل متّحد باشد.
همان طور که ملاحظه مىشود، این ماده در مورد اقدامات نظامى است و مفهوم امنیت دسته جمعى به معنا خاص کلمه در این ماده جارى است. البته شوراى امنیت مىتواند در صورت تشخیص، ماده 42 را قبل از ماده 41 به کار گیرد. نیروهایى که قرار است تشکیل شوند، طبق ماده 47 منشور سازمان ملل متّحد، زیر نظر کمیته مشترکى از رؤساى ستاد مشترک ارتشهاى پنج عضو دایمى شورا انجام وظیفه مىکنند. البته طبق ماده 48 شوراى امنیت؛ مىتواند عملیات نظامى را به بعضى از اعضاى سازمان ملل متّحد و یا برخى از پیمانهاى منطقهاى نیز محوّل نماید.
فصل هشتم منشور سازمان ملل متّحد، راجع به ترتیبات منطقهاى رژیم حقوقى فوق را کامل مىکند. مطابق بند 1 ماده 53، «شوراى امنیت در موارد مقتضى از ترتیبات و یا نمایندگىهاى منطقهاى براى عملیات اجرایى تحت اختیار خود استفاده خواهد کرد، اما هیچگونه عملیات اجرایى بدون اجازه شوراى امنیت صورت نخواهد گرفت».
در اینجا لازم است که به ماده 103 منشور سازمان ملل متّحد نیز اشاره کنیم. طبق این ماده، «در صورت تعارض بین تعهّدات اعضاى سازمان ملل متّحد، به موجب این منشور و تعهّدات آنها مطابق هر موافقت نامه بینالمللى دیگر، تعهّدات ایشان به موجب منشور مقدم خواهد بود*. با توجه به سیاق مقررات دیگر منشور که در بالا به آنها اشاره شد، در میان تعهّدات منشور که از این رو مقدم مىباشند، ممنوعیت توسل به زور که در بند 4 ماده 2 منشور اعلام گردیده است، نمونهاى بارز محسوب مىگردد. نظر به اینکه بند 4 ماده 2 بیانگر قاعدهاى آمره است، هرگونه موافقت نامه، تصمیم و تعهّد مغایر با آن، معتبر نمىباشد. بنابر ماده 103، کلّ منشور و تعهّدات ناشى از آن، به عنوان مثال تصمیمات لازم الاجراى شوراى امنیت، در مقابل سایر تعهّدات کشورهاى عضو مقدم و اولى محسوب شده است.
مبحث هفتم - مداخلات بشر دوستانه در حقوق بینالملل
مداخلات بشردوستانه، معمولاً براى نجات جان اتباع یک کشور در کشور دیگر یا براى کمک به افرادى که تحت نقض فاحش حقوق بشر هستند صورت مىپذیرد. در این خصوص هیچ معیار مشخصى در حقوق بینالمللى وجود ندارد، و در حقیقت، در منشور
|107|
سازمان ملل متّحد و در عرف حقوق بینالمللى نمىتوان قاعده مشخصى را یافت که به طور کامل مورد قبول همه دولتها باشد و اساساً در این خصوص اتفاق نظر وجود ندارد.
[13]
کشورهاى جهان سوم این امر را ناقض حاکمیت خود دانسته و با آن مخالف هستند ولى برخى کشورهاى قدرتمند و مداخله گر نظیر آمریکا و انگلیس نجات جان اتباع یا حقوق بشر را مقدم و اولى بر حاکمیت کشورهاى دیگر مىدانند. در هر صورت، این گونه مداخلات به اصطلاح «بشردوستانه!» بیشتر جنبه سیاسى دارد و اغلب اغراض سیاسى خاص دولتهاى مداخلهگر را تأمین مىکند.
[14]
شاید تنها راه مشروعیت بخشیدن به این گونه مداخلات، کسب مجوز سازمان ملل متّحد باشد؛ چرا که در این صورت ناشى از اراده بینالمللى و نوعى توافق جهانى خواهد بود. پس مىتوان چنین نتیجه گیرى کرد که دخالت نظامى آمریکا به بهانه حمایت از حقوق بشر و دموکراسى در عراق، آن هم بدون مجوّز شوراى امنیت، فاقد مشروعیت مىباشد.
مشروعیت و یا عدم مشروعیت مداخلات بشر دوستانه را باید در پرتو آنچه که تا کنون مطرح گردیده بررسى نمود. از این رو، چنانچه شوراى امنیت احراز کند که نقض فاحش حقوق بشر در داخل کشورى، تهدید به صلح به شمار مىرود و در نتیجه به منظور توقف چنین نقضى در خواست اقدامات اجرایى نماید و یا مجوز انجام چنین اقداماتى را صادر کند، مداخله بشر دوستانه از طریق نظامى مجاز مىباشد.
از سویى دیگر، بدیهى است حمایت از حقوق بشر با جنگ و خونریزى، خود نوعى نقض غرض است، چرا که جنگ با حقوق بشر منافات دارد و مضارّ آن بیشتر از منافع آن است. اصولاً نمىشود مقولاتى نظیر استقرار دموکراسى، آزادى و حفظ و
اصولاً نمىشودمقولاتى نظیر استقرار دموکراسى، آزادى و حفظ و حمایت از حقوق بشر را با بمباران کردن شهرها، اصابت موشک ها و راکتهاى بسیار پیشرفته و کنترل از راه دور و بمبهاى خوشهاى و هیدروژنى و نیتروژنى تحکیم بخشید.
|108|
حمایت از حقوق بشر را با بمباران کردن شهرها، اصابت موشک ها و راکتهاى بسیار پیشرفته و کنترل از راه دور و بمبهاى خوشهاى و هیدروژنى و نیتروژنى تحکیم بخشید. طبیعى است که مداخلات نظامى کشنده، که منجر به قتل عام مردم بى پناه و تخریب ساختمانها و تأسیسات مسکونى و تجارى و فرهنگى گردد، نمىتواند نام «مداخلات بشردوستانه» به خود بگیرد.
بنابراین، در صورت فقدان مجوز شوراى امنیت، استفاده از نیروى نظامى، جهت اجبار کشورى به رعایت حقوق بشر، ناقض بند چهار ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد خواهد بود. همانطور که دیوان بینالمللى دادگسترى در رأى سال 1986 میلادى نیکاراگوئه بر ضدّ آمریکا بیان کرده است، توسل به زور نمىتواند روش مناسبى براى نظارت، تضمین و احترام به حقوق بشر به شمار رود. مضافا آنکه، تا زمانى که بحران مربوط به نقض حقوق بشر از مرزهاى بینالمللى بیرون نرفته و منجر به حمله نظامى علیه سایر کشورها نشده باشد، توسل به ماده 51 منشور سازمان ملل متّحد ممکن نخواهد بود.
وزارت خارجه انگلستان در سال 1986 میلادى، معضلات مداخله بشر دوستانه یک جانبه؛ یعنى بدون مجوز را بدین نحو خلاصه نموده است که اکثریت وسیعى از دیدگاههاى حقوقى معاصر.
ملحقات
بخش اول - دکترینتجاوزنظامى بوش و تثبیت نظام تک قطبى آمریکا
مبحث اول: حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى و تثبیت نظام تک قطبى جهانى آمریکا
حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى را باید نقطه عطفى در شکل دادن به نظام بینالمللى در اوایل هزاره سوم دانست. ضربهاى که از این رو به آمریکا وارد شد، از دو جهت قابل ملاحظهاست:
1. این حادثه بیانگر اوج ضربه پذیرى قدرت اول جهانى بود که درصدد است نظام بینالمللى را به سمت یک نظام تک قطبى پیش ببرد.
2. پاسخ سریع آمریکا به این حادثه.
در حقیقت، حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى که تاکنون انگیزههاى وقوع، طراحان اصلى
|109|
و مجریان آن، مقاصد پشت پرده و زوایاى مختلف دیگر آن از دیدگان مردم آمریکا و جامعه بینالملل مخفى مانده است، بهانهاى در دست دولتمردان آمریکا تا از رخداد تصنعى ایجاد شده، براى تحقق اهداف سیاسى؛ اقتصادى و نظامى خود در سطح بینالمللى و داخلى بهره بردارى نمایند. سیاست زورمدارانه و یکجانبه گرایانه آمریکا، اقامت طولانى در منطقه خلیج فارس، جلوگیرى و مبارزه با تمایلات ضدّ صهیونیستى و رشد تمایلات اسلامى، و تغییر جغرافیاى سیاسى در آسیا را مىتوان جزو عواملى به شمار آورد که آمریکا را به خلق حوادث تلخ سالهاى اخیر سوق داده است.
مبحث دوم: افغانستان، قربانى اول تثبیت نظام تکقطبى جهانى آمریکا
حمله سریع آمریکا به افغانستان، پیش از آنکه پاسخى به افکار عمومى داخل آمریکا و عکس العملى طبیعى به شوک وارده از حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى باشد، حاکى از نگرانى آمریکا نسبت به از دست دادن جایگاه خود در نظام بینالمللى بود، جایگاهى که در دوره جنگ سرد و پس از آن، در تلاش براى تثبیت آن بود. به هر حال آمریکا با حمله به افغانستان توانست انسجام افکار عمومى در داخل آمریکا را به دست آورد، و همچنین ازاین فرصت براى آنچه که حدود نیم قرن در پى آن بود؛ یعنى «تثبیت نظام تک قطبى»، استفاده کند.
تهاجم نظامى به افغانستان، به عنوان ضعیفترین واحد سیا سى و کشورى، که ملت آن در چندین دهه گذشته مواجه با بحرانهاى جنگى و آشوبهاى داخلى بودند، از طرف قدرتمندترین کشور جهان که با چنگ و دندان به سلاحهاى مرگبار مسلّح بود، نشان داد که سیاست جدید آمریکا براى تثبیت نظام تک قطبى، بر محور برخورد با واحدهاى قدرتمندى چون روسیه و چین، و برخى از کشورهاى قوى اروپایى نظیر فرانسه و آلمان نمىباشد. مطرح کردن کشورهاى دیگرى همچون ایران، عراق، و کره شمالى به عنوان «محورهاى شرارت!» نیز در قدم بعدى، از همین زاویه قابل ارزیابى است.
مبحث سوم: عراق، قربانى دوم تثبیت نظام تک قطبى جهانى آمریکا
همچنانکه گفته شد، تثبیت نظام تک قطبى جهانى و تغییرات جغرافیاى سیاسى در منطقه حساس و سوقالجیشى خلیج فارس در نتیجه حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى در دستور کار دولتمردان آمریکا قرار گرفت. بسیارى از تحلیلگران سیاسى معتقدند که آمریکا در دوره بوش پدر و در پى تجاوز عراق به کویت، که با تهاجم آمریکا و متّحدانش به عراق همراه بود،
|110|
بهترین فرصت را در حذف صدام داشت؛ اما بنا به دلایلى چند ترجیح داد که صدام را براى حفظ منافع خود، بر سر قدرت نگه دارد. مهمترین دلیل آمریکا براى عدم حذف صدام، توجیه استمرار حضور نظامى خود در منطقه مهم خلیج فارس که نه تنها منجر به استمرارحضور نظامى آمریکا در این منطقه شد، بلکه سود سرشارى از کشورهاى حاشیه خلیج فارس به جیب آمریکایىها سرازیر گردید و این کشورها را کاملاً به حمایت نظامى آمریکا متکى نمود.
اما حادثه 11 سپتامبر به آمریکا فهماند که عراقِ تضعیف شده در دهه 90 نیز ممکن است بیکار ننشسته و به تقویت قواى تحلیل رفته خود بپردازد. ضربه پذیرى آمریکا در قبال یک گروه تروریستى، تحت عنوان «طالبان» یا «القاعده» (آن گونه که آمریکایىها ادعا مىکنند) نشان داد که دولت خطر ناکى به نام عراق با رهبرى کاملاً غیر منطقى و مستبدى همچون صدام به ویژه با آن همه توانایىهاى مالى و نظامى، تا چه اندازه مىتواند براى امنیت منافع آمریکا خطر ساز باشد. از این رو آمریکایىها جدا از این که صدام احتمالاً با بن لادن و القاعده در ارتباط باشد، یا خیر، دریافتند که چه خطر بالقوّهاى آنان را تهدید مىکند.
نکتهاى که آمریکایىها را در حذف صدام، که دیگر تاریخ مصرف آن، خواه به صورت مستقیم، یا غیر مستقیم گذشته بود مصمم تر مىساخت، این بود که آنها بهره لازم را از نگه داشتن صدام برده بودند. در حال حاضر بهانه «مبارزه با تروریسم» این امکان را به آمریکایىها مىدهد تا در هر زمان و مکان که بخواهند حضور یابند و اقدام کنند. لذا آمریکا دیگر تهدید صدام براى منطقه خلیج فارس را ضرورتى براى استمرار حضور خود در منطقه نمىدید و بهانه محکم ترى براى حضور خود داشت؛ ضمن این که پس از 11 سپتامبر 2001 میلادى با طرح اتهامات علیه کشورهاى عرب به بهانه حمایت از گروههاى تروریستى طالبان یا القاعده، آنها را به شدّت تحت فشار قرار داد و قدرت هر گونه ابتکارى را از آنان گرفت و همه را به لاک دفاعى محض فرو برد.
نقش عراق در مسأله فلسطین و تظاهر به دشمنى رژیم بعث با اسرائیل، در شرایطى که آمریکایىها تحت فشار لابىهاى صهیونیست مصمم شده بودند مسأله فلسطین را با زور سرنیزه و از طریق سرکوب کامل انتفاضه حل کنند، مىتوانست بهانه دیگرى براى یک جنگ تمام عیار علیه مردم عراق باشد. از طرفى دیگر، آمریکا در ترتیبات امنیتى خود در خاورمیانه که همان جریان مستمر و آزاد نفت به غرب، تأمین امنیت رژیم اشغالگر قدس، کنترل
|111|
کشورهاى تولید کننده سلاحهاى کشتار جمعى و هستهاى، مبارزه با حامیان تروریسم، حفظ منافع آمریکا و در نهایت حضور در منطقه مىباشد، به ظاهر صدام و رژیم بعث عراق را مانع خود مىدانست، به خصوص اینکه عراق از موقعیت راهبردى و جغرافیایى سوقالجیشى بسیار مهمى برخوردار بوده است.
بنابراین، آمریکا در ادامه تحکیم سیاست تثبیت نظام تک قطبى جهانى و مشابه آنچه که در کشورهاى دیگر مثل نیکاراگوئه، پاناما، کوزوو، لیبى، ایران و افغانستان در گذشته انجام داد، بدون اخذ مجوز از شوراى امنیت و اخذ موافقت اجماع بینالمللى، با تجاوز نظامى خود بر ضدّ عراق، نقش پلیس بازدارندهاى را ایفا کرد که در قلمرو مسؤولیت انحصارى سازمان ملل متّحد به خصوص شوراى امنیت قرار داشت، بدون آنکه بتواند توسل به زور خود بر ضدّ عراق را در قالب یکى از قالبهاى حقوقى و اصول پیشگفته فوق توجیه نماید. توضیح آنکه، تجاوز نظامى بر ضدّ عراق، نه تنها در قالب دفاع مشروع، خواه انفرادى یا جمعى، امنیت دسته جمعى و مداخله بشردوستانه قابل توجیه نبود، بلکه نمىتوانست به نحوى از انحاء حمله پیشگیرانه و یا حتّى خودیارى تلقى گردد.
مبحث چهارم: نفت عاملى براى کسب قدرت و تثبیت نظام تک قطبى جهانى
آمریکا در راستاى تثبیت نظام تک قطبى جهانى، سیطره بر جهان، غلبه بر رقباى قدیم و بالقوه و گسترش همه جانبه حضور خود در جهان و... بایستى از ابزارهاى مشروع و نامشروع استفاده کند تا بتواند بر منابع قدرت و امنیت سیطره پیدا کند.
نفت براى آمریکا موجب پر شدن خزانه ملى مىشود، نیروهاى نظامى را به تحرک وا مىدارد، تعیین کننده توسعه و رفاه و امنیت ملى و تثبیت کننده قدرت بینالمللى است.
دسترسى فورى و بدون قید و شرط به منابع انرژى در خلیج فارس در حالى موضوع اهداف راهبردى سیاست خارجى آمریکا قرار مىگیرد که از یک سو، تولید نفت آمریکا و دریاى شمال به شدّت در حال کاهش است و از سوى دیگر 2 بشکه از 3 بشکه ذخایر نفت جهان در خلیج فارس تولید مىشود و پیش بینى مىگردد که 60% نفت دنیا در سال 2020 میلادى از خلیج فارس تولید شود. با افزایش روز افزون واردات نفتى آمریکا که پیش بینى مىشود حجم واردات آن در سال 2020 میلادى روزانه به 26 میلیون و 700 هزار بشکه در روز برسد، دولتمردان آمریکا را به فکر کنترل بر منابع نفتى و گازى منطقه خلیج فارس تحت
|112|
شعارهاى مختلفى؛ از قبیل مبارزه با تروریسم، دفاع از حقوق بشر، ایجاد دموکراسى، و جلوگیرى از تولید سلاحهاى اتمى، کشتار دسته جمعى و میکروبى انداخته است. در واقع دولتمردان آمریکا واقف هستند که تا عملاً کنترل خود را بر نفت منطقه خلیج فارس به خصوص عراق، کویت، عربستان و ایران تثبیت نکنند؛ ثبات اقتصادى کشورشان به مخاطره افتاده و عملا پیشقراولى خود نسبت به سایر رقباى بالفعل و بالقوه را از دست خواهند داد. ضمن آن که کشورهاى منطقه خلیج فارس با ظرفیت بالاى مصرف، حجم بزرگى از بازار مصرف کالاهاى آمریکایى را تشکیل مىدهد که این خود نقش بهسزایى در رونق و ثبات اقتصادى کشور آمریکا خواهد داشت.
آمریکا از مدتها پیش اقدام به تأسیس پایگاههاى متعدّد نظامى در کشورهاى منطقه؛ از جمله ترکیه، عربستان، کویت، بحرین، قطر کرده است؛ تکمیل و گسترش حلقه اتصالات پایگاههاى نظامى آمریکا درمنطقه خلیج فارس با اضافه کردن افغانستان و عراق به حلقه مزبور، عملاً جلوى هر گونه عرض اندام را از رقباى بالقوه آمریکا از قبیل کشورهاى قدرتمند اروپایى، روسیه و چین را گرفته است. افزایش بودجه نظامى آمریکا از 300 میلیارد دلار در سال 2000 میلادى به 400 میلیارد دلار در سال 2003 میلادى، به نحوى که 60 میلیارد دلار آن تنها براى حفاظت از آمریکا در خلیج فارس و تکمیل آرایش جدید نظامى در منطقه تخصیص یافته است شاهدى بر این مدعا است.
با توجه به اینکه مخازن نفتى و گازى عراق به تنهایى از مجموع مخازن زیرزمینى روسیه، آمریکا، چین و مکزیک بیشتر است، تجاوز آمریکا به عراق به منظور کنترل بر منابع غنى این سرزمین، معنا پیدا مىکند. در حقیقت عراق شکار راهبردى آمریکا در سیاست جهان گشایى خود به شمار مىرود. تجاوز آمریکا به عراق که در ادبیات جهانى به عنوان «جنگ نفت» شهرت یافت، نفت عراق را که به پیش بینى آمریکایىها 432 میلیارد بشکه نفت در جا
[15] دارد و هزینه تولید آن در هر بشکه بسیار اندک (5.1 دلار) و به راحتى تولید آن در سال 2020 میلادى به عدد دو رقمى بیش از 23 میلیون بشکه در روز خواهد رسید، نه تنها به عنوان منبعى براى تأمین سوخت و مصارف داخلى آمریکا و وسیلهاى براى حفظ امنیت، ثبات و گسترش قدرت این کشور است، بلکه اهرمى است براى تثبیت نظام تک قطبى جهانى.
نظامیان آمریکا از بدو تجاوز نظامى به عراق، تمام تلاش خود را جهت حفظ میادین نفتى و گازى عراق و تأسیات آن و حتّى مراکز و سازمانهاى ادارى و اقتصادى آن از آسیب جنگ
|113|
تولید و صدور بیش از 700 هزار بشکه در روز در ماه جولاى 2003، و 5/2 میلیون بشکه ظرف یکسال، 5/3 میلیون بشکه ظرف 2 سال، و 5 میلیون بشکه ظرف 5 سال دست پیدا کند.
مبحث پنجم - پیامدهاى مثبت و منفى تجاوز نظامى به عراق
تحلیل گران سیاسى دنیا پیش از تجاوز آمریکا و انگلستان به عراق، پیش بینى مىکردند که تجاوز مزبور پیامدهاى مثبت و منفى متعدّدى را به دنبال داشته باشد که مىتوان به اهم موارد آن در زیر اشاره کرد:
الف: پیامدهاى منفى
1. به طور طبیعى تجاوز نظامى آمریکا موجب کشتار و بى خانمانى تعداد بیشمارى از مردم عراق و درنتیجه مهاجرت آنها به کشورهاى همسایه شد وهزینههاى بیشمارى را بر این کشورها تحمیل کرد وهرچه بیشتر بى ثباتى در عراق به طول انجامد، بیشتر موجب نارضایتى این کشورها خواهد شد.
2. تغییر رژیم عراق از راه زور، سلطه و استقرار نظامى آمریکا از طریق دایر نمودن پایگاههاى نظامى در منطقه، براى یک دوره حداقل ده ساله موجب خواهد شد. بدین ترتیب اهمیت ژئوپولیتکى ترکیه و عربستان به منزله پایگاههاى اصلى آمریکا در منطقه خاورمیانه کاهش خواهد یافت و احتمالاً سیاست آتى واشنگتن در خلیج فارس، راه انداختن جنگى براى استفاده از تسلیحات انباشته شده در عربستان و اتخاذ سیاست مهار دو گانه جدیدى براى ایران و عربستان خواهد بود.
3. چنانچه حکومت آینده عراق بخواهد اقتصاد ویران شده خود را سامان دهد، بیش از هر چیز به درآمدهاى نفتى نیاز خواهد
|114|
داشت. بنابراین، طبیعى است که با جارى کردن سیل نفت به بازارهاى جهانى، موجبات افت شدید قیمت نفت را فراهم آورد، سیاستى که به طور قطع از حمایت کشورهاى غربى و آمریکا برخوردار خواهد بود و بدین ترتیب عراق در اوپک نیز به متعهد اصلى آمریکا براى کاهش قیمت نفت تبدیل خواهد شد و واشنگتن از این کشور براى اعمال فشار بر ایران و عربستان استفاده خواهد کرد.
4. افزایش توسل به زور در حلّ مناقشات بینالمللى، که خود نقض قوانین بینالمللى متعدّدى را به دنبال خواهد داشت، باعث سست نمودن پایهها و مبانى حقوق بینالملل گشته، از اهمیت سازمانهاى بینالمللى، بویژه سازمان ملل متّحد کاسته و در عمل، قانون زورمدارى را در روابط بینالمللى حاکم خواهد کرد.
5. امنیت منطقه خلیج فارس به امنیت آمریکا گره خورده و اقتدار و آزادى دولتهاى منطقه و نیز سازمانهاى بینالمللى منطقهاى؛ مانند اوپک و سازمان کنفرانس اسلامى کاهش یافته و در مقابل، سیاستهاى رژیم صهیونیستى در منطقه تقویت و تثبیت مىگردد.
[16]
ب: پیامدهاى مثبت
1. سرنگونى دیکتاتور خطرناکى چون صدام و در نتیجه رها شدن منطقه خاورمیانه از یک کانون بحران بیست ساله، مىتواند به ایجاد امنیت بیشتر در سطح منطقه کمک کند.
2. حمله به عراق موجب از میان رفتن سلاحهاى مخرّب میکروبى و کشتار جمعى این کشور مىشود. با توجه به تجربه جنگ ایران و عراق و استفاده بغداد از سلاحهاى کشتار جمعى بر ضدّ افراد نظامى و غیر نظامى، طبیعى بود که تمامى کشورهاى منطقه نسبت به برنامه سلاحهاى کشتار جمعى این کشور احساس تهدید کنند، بنابراین، از نظر آنها، هر گونه حمله به بغدادکه به از میان رفتن تسلیحات کشتار جمعى این کشور منتهى شود، مثبت بود.
3. تغییر رژیم در عراق موجب توسعه اقتصادى و گسترش تجارت در سطح منطقه مىگردد؛ زیرا وقوع جنگهاى متعدّد در این منطقه بر ضدّ ایران، کویت و عربستان، که همواره صدام از عوامل اصلى آنها بوده، ریسک سرمایه گذارىهاى داخلى و خارجى در منطقه خلیج فارس را به شدّت افزایش داده و به منزله یک مانع مهم بر سر راه توسعه تجارت منطقهاى و سر مایه گذارى خارجى عمل کرده است. حذف رژیم عراق مىتواند به معناى حذف تحریمهاى این کشور و عاملى براى گسترش تجارت در سطح منطقه نیز باشد.
4. طى دو دهه گذشته، سیاستهاى تجاوزگرانه رژیم عراق، موجبات رشد پناهندگى
|115|
اتباع بسیارى از عراق به کشورهاى همسایه، بویژه ایران شده است و حذف رژیم بعث عراق مىتواند زمینه لازم را براى بازگشت آنها به کشور شان فراهم آورد.
5. بازگشت عراق به جامعه بینالمللى و ایجاد یک عراق با ثبات و در نتیجه رهایى کشورهاى منطقه از خطر تجزیه آن، مىتواند موجبات ثبات ژئوپلیتیکى در منطقه خلیج فارس را فراهم آورد. طبیعى است روى کار آمدن یک حکومت مردمى و با ثبات در عراق که نماینده تمامى گروههاى سیاسى، اقوام، و فرقههاى مختلف باشد مىتواند به کاهش این نگرانى نیز کمک کند.
6. عراق طى سالهاى گذشته به پایگاه اصلى گروههاى مخالف کشورهاى همسایه خود به خصوص ایران و ترکیه تبدیل شده بود و با حذف صدام و تغییر رژیم بعث، گروههاى مزبور از میان رفته و یا فعالیت آنها محدود مىگردد.
بخش دوم - قطعنامههاى سازمان ملل متّحد و تعهّدات دولتهاى اشغالگر
مبحث اول: قطعنامه شماره 1441 شوراى امنیت
آنچه در نظام بینالمللى، مشکل اساسى آمریکا را شکل مىداد، ناتوانى آن درکسب مشروعیت بینالمللى در تجاوز نظامى به عراق بود؛ زیرا هیچ یک از قدرتهاى برتر؛ همچون چین، روسیه یا اتّحادیه اروپا، خواستار آرایش نظامى بر ضدّ عراق نبودند.
اگر چه قطعنامه شماره 1441 شوراى امنیت،
[17] که پس از چندین هفته رایزنىهاى دیپلماتیک میان اعضاى خود و همچنین دیگر کشورهاى تأثیر گذار، راجع به چگونگى برخورد با عراق، به اتفاق آراء صادر شد، اما آمریکا و بریتانیا همچنان تأکید داشتند که پیش از بازگشت بازرسان به عراق، لازم است قطعنامه محکم و جدیدى علیه این کشور صادر شود. این پافشارى در حالى انجام مىشد که پیش از این مقامات عراق و سازمان ملل متّحد درباره بازگشت بازرسان به این کشور، پس از چهار سال وقفه، به سرعت و بدون هیچ مانعى به توافق رسیده بودند. به اعتقاد آمریکا، تجربه گذشته نشان مىداد که نمىتوان به عراق اعتماد کرد؛ بنا براین، لازم بود قطعنامه، جدیدى صادر شود که در آن تهدید به زور علیه عراق در صورت نقض مفاد قطعنامه گنجانده شود.
این دیدگاه با مخالفت جدّى فرانسه، آلمان، روسیه و چین روبرو شد. روسیه و چین
|116|
معتقد بودند که باید پیش از صدور هر گونه قطعنامه جدید،به عراق فرصت داده شود تا پاى بندى خود نسبت به قطعنامههاى پیشین را نشان دهد. فرانسه و آلمان با صدور قطعنامهاى که مستلزم به کارگیرى زور علیه عراق باشد، به شدّت مخالف بودند.
اما در خصوص قطعنامه شماره 1441 شوراى امنیت، باید گفته شود که در مقدمه این قطعنامه، به تهدید ناشى از عدم پیروى عراق از قطعنامههاى پیشین شوراى امنیت و اقدام این کشور به گسترش سلاحهاى کشتار جمعى و موشکهاى دور برد علیه صلح و امنیت بینالمللى اشاره، و سپس، با یادآورى قطعنامه شماره 678 شوراى امنیت، امکان به کارگیرى زور براى اجراى قطعنامه شماره 660 و قطعنامههاى بعدى براى بازگرداندن صلح و امنیت بینالمللى از سوى دولتهاى عضو گوشزد شد و از این که عراق براى دسترسى فورى، بى قید و شرط و بدون محدودیت کمیسیون بازرسى سازمان ملل متّحد به اماکن و تأسیسات مورد نظر مانع تراشى کرده، اطلاعات کامل و دقیقى درباره برنامههاى سلاحهاى کشتار جمعى خود ارائه ننمود و على رغم تقاضاى مکرر شوراى امنیت، از سال1998 میلادى به بعد اجازه بازگشت بازرسان سازمان ملل متّحد را به کشور عراق نداد، و على رغم قطعنامه شماره 687 شوراى امنیت تعهّدات خود درباره تروریسم را به انجام نرساند و همچنین، اتباع دستگیر شده کویت و کشورهاى ثالث در جنگ اول خلیج فارس را آزاد نکرد و اموال کویت را باز نگرداند، ابراز تأسف شده است.
قطعنامه شماره 1441 شوراى امنیت 14 بند دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
1. عراق تعهّدات خود را بر اساس قطعنامهها ى پیشین نقض کرده است.
2. آخرین فرصت به عراق براى انجام تعهّدات، بر اساس قطعنامههاى پیشین داده و رژیمِ بازرسىِ مستحکمترى براى تکمیل فرآیند بازرسى بر قرار مىشود.
3. عراق باید ظرف سى روز، آخرین اطلاعات درباره برنامه توسعه سلاحهاى شیمیایى، بیولوژیکى، هستهاى و موشکهاى بالستیک خود و تمامى تأسیسات و اماکن مربوط به کمیسیون نظارت، بازرسى و تایید خلع سلاح عراق را به آژانسِ بینالمللىِ انرژىِ اتمى و شوراى امنیت گزارش کند.
4. این کشور باید اجازه دسترسى فورى و بدون قید و شرط و نامحدود بازرسان را به تمامى اماکن دولتى، از جمله کاخهاى ریاست جمهورى، تجهیزات و اسناد و همچنین تمامى مقامات و دیگر اشخاص ضمن امکان مصاحبه خصوصى با آنها و امکان خارج کردن
|117|
آنها و خانوادههایشان را از عراق بدهد.
5. بازرسان حقّ دسترسى به اسامى تمام افراد، که پیشتر یا در حال حاضر با برنامههاى شیمیایى، بیولوژیکى، هستهاى و موشکى عراق مرتبط بودهاند، داشته باشند.
6. بازرسان حقّ وارد کردن هر گونه تجهیزات لازم براى بازرسى به عراق و همچنین خارج کردن هر گونه تجهیزات یا مواد یا سندى را که در جریان بازرسى به دست مىآورند، بدون آن که مورد بازرسى واقع شوند، داشته باشند.
7. از دولتهاى عضو درخواست مىشود تا هرگونه اطلاعاتى را که به موفقیت بازرسى کمک مىکند، در اختیار کمیسیون بازرسى و آژانس بینالمللى انرژى اتمى قرار دهند.
8. بالأخره قطعنامه شوراى امنیت به عراق هشدار مىدهد که تداوم نقض تعهّدات وى، پیامدهایى جدّى را به دنبال خواهد داشت.
مبحث دوم: قطعنامه شماره 1483 شوراى امنیت
در 22 ماه مه سال 2003 میلادى، شوراى امنیت سازمان ملل متّحد، قطعنامه شماره 1483، پیشنهادى اسپانیا و انگلستان و آمریکا را با اصلاحات زیادى در 27 پاراگراف و یک مقدمه طولانى با اتفاق آراء حاضران (عدم حضور سوریه) تصویب کرد. بر اساس این قطعنامه، تحریم اقتصادى 13 ساله بر ضدّ عراق از میان رفت و با تخصیص 1 میلیارد دلار از محل فروش نفت و فرآوردههاى نفتى عراق، برنامه «نفت در برابر غذا»ى سازمان ملل متّحد به مدت 6 ماه دیگر تمدید شد.
شوراى امنیت در پاراگراف 20 قطعنامه مزبور، تصمیم گرفت که فروش نفت و فرآوردههاى نفتى و همچنین گاز طبیعى از عراق، باید منطبق با رقابتى بودن بازار بینالمللى و بر اساس استانداردهاى رایج صنعت نفت و گاز بوده و همواره توسط حسابرسان بیطرف بینالمللى عمومى مورد نظارت و حسابرسى دقیق قرار گیرد. این شورا در پاراگراف 22، مقرر داشت که صادرات نفت و گاز عراق تا 31 دسامبر 2007 میلادى از هر گونه تعقیب و پیگردهاى قانونى مصون و مبرا باشد، مگر آن دسته از اقدامات قضایى که ممکن است براى جلوگیرى از خسارات وارده ناشى از آلودگىهاى نفتى یا دیگر حوادث غیرمترقبه اتخاذشود.
در پارگراف 7 قطعنامه 1483، شوراى امنیت اعلام داشت که تمامى کشورهاى عضو
|118|
سازمان ملل متّحد باید گامهاى مناسبى بردارند تا اموال فرهنگى به غارت رفته عراق عودت داده شود، و ممنوعیت معامله تجارى نسبت به آنها رعایت گردد.
اگر چه آمریکا و انگلستان مدعى بودند که تجاوز به عراق بر اساس قطعنامه شماره 678 شوراى امنیت قانونى است؛ چرا که مجوز اقدام به توسل به زور بر ضدّ عراق را در سال 1991 میلادى صادر کرد، اما چنین ادعایى مورد پذیرش جامعه جهانى قرار نگرفت.
[18] بنابراین، قطعنامه 1483 به هیچ وجه، خواه به طور صریح یا ضمنى تجاوز نظامى آمریکا و انگلستان به عراق و اشغال آن کشور را تأیید نمىکند، بلکه در قطعنامه مزبور به این دو کشور به عنوان قدرتهاى اشغالگر
[19] اشاره مىکند و از آنها مىخواهد که به تعهّدات و تکالیف دولت اشغالگر بر اساس کنوانسیونهاى ژنو سال 1949 میلادى و مقررات لاهه سال 1907 میلادى عمل نمایند. براى مثال، این قطعنامه از قدرتهاى اشغالگر خواسته است تا بهداشت، رفاه عمومى و امنیت را تا زمانى که حکومتى مستقل در عراق تشکیل مىشود به مردم عراق برگردانند.
[20]
قطعنامه 1483 شوراى امنیت، از سازمان ملل مىخواهد که نماینده خاص براى عراق تعیین کند تا بتواند مسؤولیتهاى مربوط به کمک رسانى و امداد، فعالیتهاى زیرسازى و بازسازى اقتصاد عراق، تشویق براى عودت پناهندگان و حمایت از حقوق بشر در عراق را ایفا نماید. این قطعنامه در جایگاههاى متعدّدى اعلام مىدارد که نماینده سازمان ملل متّحد
[21] در عراق باید تلاش کند تا مقدمات شکل گیرى یک حکومت مردمى را در عراق تأمین کرده و تحت نظارت سازمان ملل متّحد به تأسیس حکومت مشروع در عراق، که قابل شناسایى جامعه بینالملل باشد از طریق رفراندم سراسرى و انتخابات عمومى مبادرت کند، نظیر آنچه سازمان ملل متّحد در کشور هاییتى
[22] انجام داد که در نتیجه مردم آن سرزمین از دیکتاتورى نظامى رهایى یافتند، و رییس جمهور دلخواه خود را برگزیدند.
[23]
اگر ادعا شود که شوراى امنیت با وارد کردن سازمان ملل متّحد در عراق، تلویحاً به استفاده از توسل به زور بر ضدّ دولت دیکتاتور صدام حسین صحّه گذاشته است، چنانکه شوراى امنیت با تصویب قطعنامه شماره 1244 اقدام به ارسال نیروهاى حافظ صلح بینالمللى به کوزوو در سال 1999 میلادى بعد از خاتمه یافتن بمباران هوایى ناتو در صربستان کرد، پاسخ داده خواهد شد که اولا: قطعنامه مزبور به جایگزینى رسمى نیروهاى حافظ صلح بینالمللى سازمان ملل متّحد در کوزوو تصریح کرد، در حالى که به چنین
|119|
جایگزینى در قطعنامه 1483 اشارهاى نشده است و در عمل نیز چنین امرى در عراق اتفاق نیفتاد. ثانیا: حتّى اگر در قطعنامه شوراى امنیت بدان امر تصریح مىشد، تصریح مزبور نمىتواند عدم مشروعیت تجاوز انجام یافته را مشروع کند.
[24]
مبحث سوم: عدم مشروعیت تصرف مالکانه در منابع کشور اشغال شده
طبق قطعنامه شماره 3314 تعریف تجاوز و بر اساس اصول و قواعد پذیرفته شده حقوق بینالملل، هر گونه تصرف و اِعمال حاکمیت بر منابع سطح الأرضى و تحت الأرضى کشورى که بر اثر تجاوز نظامى به اشغال دولت اشغالگر در آمده است، قانونى نبوده و نامشروع محسوب مىشود. نظر به اینکه دولت بوش با دور زدن سازمان ملل متّحد و بدون اخذ موافقت شوراى امنیت و به بهانه مبارزه با تروریسم و دفاع از حقوق بشر، کشور عراق را مورد تجاوز قرارداد و پر واضح است که این تجاوز از اساس نامشروع بوده است و هر گونه تصرف مالکانه در منابع این کشور نیز نامشروع مىباشد.
اصل حاکمیت ملتها بر منابع طبیعى، به دفعات متعدّد در قطعنامههاى مجمع عمومى سازمان ملل متّحد مورد تأکید قرار گرفته است. حال آن که اکنون منابع طبیعى عراق، به ویژه ذخایر نفت و گاز آن کشور که سرمایه ملّى این کشور بوده، هدف اصلى آمریکا محسوب مىشود. بنابراین، فروش نفت عراق توسط دولت اشغالگر؛ یعنى آمریکا آن هم در شرایطى که هیچ دولت محلى که ناشى از اراده ملت آن کشور باشد وجود ندارد نامشروع و غیر قابل توجیه است. چرا که دولت اشغالگر مالک آن منابع نیست تا بتواند به تبع آن، حقّ استفاده یا فروش آنها را داشته باشد. این واقعیت حتّى صحت قراردادهاى نفتى منعقده میان آمریکا و
طبق قطعنامهشماره 3314 تعریف تجاوز و بر اساس اصول و قواعد پذیرفته شده حقوق بینالملل، هر گونه تصرف و اِعمال حاکمیت بر منابع سطح الأرضى و تحت الأرضى کشورى که بر اثر تجاوز نظامى به اشغال دولت اشغالگر در آمده است، قانونى نبوده و نامشروع محسوب مىشود.
|120|
سایر کشورها و شرکتهاى نفتى بینالملل را نیز در این خصوص زیر سوال مىبرد، مگر آن که حسب قطعنامه شماره 1483 انجام پذیرد.
لازم به توجه است که قطعنامه اخیر سازمان ملل متّحد در خصوص رفع محاصره اقتصادى عراق نیز رافع مسؤولیت بینالمللى آمریکا در خصوص اصل تجاوز به عراق نمىباشد، گرچه قطعنامه اخیر تلویحاً اجازه بازسازى از عراق و بهره بردارى از منابع آن را به آمریکا و متّحدانش تحت شرایط خاص و ظرف مدت معینى داده است. در هر حال، به نظر مىرسد بهره بردارى بى حساب از منابع کشور عراق به بهانه هزینه کردن آن براى دموکراسى چیزى جز تجلّى سیاست زور نیست.
مبحث چهارم: عدم ایفاى تکالیف و وظایف دولت اشغالگر
طبق قواعد بینالملل، تسلّط دولت اشغالگر باید موقت [De facto] نه دایم [De Jure] باشد. از سوى دیگر، مردم تحت سلطه اشغالگر، از نظر حقوق بینالملل ملزم به رعایت قوانین دولت اشغالگر نیستند و الزام آنها به رعایت قوانین کشور اشغالگر نمىتواند موجد قانون باشد. دولت اشغالگر فقط مىتواند مردم سرزمینهاى اشغالى را به تبعیت از مقررات معاهده لاهه و کنوانسیونهاى ژنو ملزم نماید. با این وجود عدم رعایت این مقررات نیز از جانب مردم سرزمینهاى اشغالى به معناى خطاى بینالمللى و نهایتاً موجد مسؤولیت بینالمللى براى آنها نخواهد بود.
از سوى دیگر، دولت اشغالگر موظف است شرایط زندگى طبیعى از حیث معیشت، بهداشت، آموزش و امنیت اجتماعى را براى مردم سرزمینهاى اشغالى فراهم کند. حفظ حقوق خانواده و عفت عمومىِ افراد، الزامى بوده و حقّ مالکیت آنها نیز نباید مخدوش گردد. اموال خصوصى مردم نباید توقیف شود و در غیر این صورت باید غرامت آن پرداخت گردد. حفظ آثار باستانى و فرهنگى سرزمینهاى اشغالى و نیز حفظ محیط زیست از دیگر وظایف دولت اشغالگر محسوب مىشود.
[25]
با توجه به موارد بالا، آشکارا مشخص است که دولت آمریکا حتّى ابتدایىترین اصول و وظایف یک دولت اشغالگر را نیز رعایت نکرده است. به عنوان مثال غارت سازمان یافته و از قبل برنامه ریزى شده آثار باستانى و اشیاى تاریخى و فرهنگى از موزه ملى عراق که با سکوت و عدم واکنش آمریکا که تلویحاً به معناى اجازه و رضایت این دولت محسوب
|121|
مىگردد، خود گواهى بر این ادعاست. این فقط غارت اشیاى باستانى نیست بلکه غارت فرهنگ و تمدن است؛ به گونهاى که اعتراضات جهانى بسیار شدیدى را به دنبال داشته است. ایجاد هرج و مرج در میان مردم و اقوام مختلف در عراق و ایجاد ناامنى گسترده در این کشور، قصور و کوتاهى دولت اشغالگر را در انجام وظایف قانونى خویش نشان مىدهد.
از سوى دیگر تخریبهاى گسترده و غیر ضرورى و کشته و زخمى کردن غیر نظامیان در حد وسیع و سوء رفتار با اسراى جنگى که از نظر آمریکا نه اسیر جنگى بلکه تروریست خوانده مىشدند، همگى از موارد نقض کنوانسیونهاى ژنو و قواعد بینالمللى موجود محسوب مىگردد. آمریکایىها در تخریب اماکن عمومى و دولتى غیر نظامى، از هیچ تلاشى دریغ نکردند و با سلاحهاى غیرمتعارف اقدام به این تخریبهاى غیرضرورى و نقض مقررات جنگ نمودند؛ به گونه اى که بیشتر تأسیسات زیربنایى، نظیر آب و برق نیز تحت تأثیر این حملات نابود شدند، به جز وزارت نفت که در واقع مرکز ثقل منافع آمریکایىها محسوب مىشد. یکى از مواردى که موجبات مسؤولیت بینالمللى دولت آمریکا را در تجاوز نظامى به عراق ایجاد کرده است نقض موارد حقوق بینالملل و کنوانسیونهاى بینالمللى در تعامل با اسراى جنگى مىباشد نظیر آنچه که درباره اسراى جنگى ناشى از حمله به افغانستان نقض شده است.
[26]
پىنوشتها
[1].برنوسیما، «ناتو، سازمان ملل و جنبههاى حقوقى استفاده از زور»، ترجمه محمد جعفر قنبرى جهرمى، مجله حقوقى شماره 24، سال 1378
[2]. Consensu
[3]. Advisory Board, "Encyclopedia of public InternationalLaw" , vol. 4, "Use of Force, War and Neutrality, peace Treaties", North Holland publishing Co. 1982.
[4].برنوسیما، «ناتو، سازمان ملل و جنبههاى حقوقى استفاده از زور»، ترجمه محمد جعفر قنبرى جهرمى، مجله حقوقى شماره 24، سال 1378.
[5].ممکن است گفته شود که در قطعنامه شماره 3314 چنین آمده است که شوراى امنیت مىتواند تروریسم را نیز عنوان تجاوز محسوب نماید، پس در این صورت مىتوان براى کشور قربانى حقّ دفاع مشروع را لحاظ نمود؛ یعنى به عبارت دیگر آمریکا مىتوانست با توسل به این دستاویز در برابر عراق از خود دفاع کند. ولى باید توجه داشت که شوراى امنیت، عراق را به عنوان تروریست معرفى نکرده بود، لذا چنین حقى براى آمریکا قابل تصور نیست. پرواضح است که تشخیص تجاوز فقط در اختیار شوراى امنیت است و نه هیچ نهاد دیگر و حال آنکه در خصوص تجاوز آمریکا به عراق، در شوراى امنیت چنین تشخیص داده نشده
|122|
بود. لذا هیچ حقى مبنى بر دفاع مشروع براى آمریکا قابل تصوّر نیست.
[6]. Advisory Board, "Encyclopedia of public InternationalLaw" , vol. 4, "Use of Force, War and Neutrality, peace Treaties", North Holland publishing Co. 1982.
[7]. Advisory Board, "Encyclopedia of public InternationalLaw" , vol. 3, "Use of Force, War and Neutrality, peace Treaties", North Holland publishing Co. 1982.
[8]. BOWET
[9].برخى معتقدند که چنین کارى در واقع همان توسل به زور در روابط بینالمللى است و لذا براى کشور متضرّر حقّ دفاع مشروع را ایجاد مىکند. چنین تصوّرى درست نیست؛ چرا که در دعواى مربوط به تسخیرسفارت آمریکا در ایران که در دیوان بینالمللى دادگسترى مطرح بود، دولت آمریکا ادعا مىکرد که دولت ایران مقررات بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد را نقض کرده است ولى دیوان این ادعا را نپذیرفت و مسؤولیت بینالمللى دولت ایران را فقط به علّت نقض قراردادهاى وین سالهاى1961 و 1963 میلادى در روابط سیاسى و کنسولى و همچنین معاهده مودت ایران و آمریکا سال 1955 میلادى اعلام نمود.
[10]. Self_help
[11].شفیعى، محمد، «بررسى مشروعیت دخالتهاى نظامى بشردوستانه از دیدگاه حقوق بینالملل»، مجله حقوقى شماره 20. سال 1375
[12]. collectivesecurity, "Encyclopedia of public InternationalLaw" , vol. 3, "Use of Foyce, War and Neutrality, peace Treaties", North Holland publishing Co. 1982
[13].شفیعى، محمد، «بررسى مشروعیت دخالتهاى نظامى بشر دوستانه از دیدگاه حقوق بینالملل»، مجله حقوقى شماره 20. سال 1375
[14]. Advisory Board, "Encyclopedia of public InternationalLaw" , vol. 3, "Use of Force, War and Neutrality, peace Treaties", North Holland publishing Co. 1982.
[15].Oil in plac
[16].هرمیداس باوند، داود، «فرصت مغتنم»، مصاحبه، روزنامه همشهرى، یکشنبه 21 اردیبهشت 1382
[17]. Sanctions & Weapons Inspection in Irag, 15th March2002;
http://10w.cdi.org/terrorism/iraq-sanctions.cfm
[18]. See ASIL Insight, Armed Force in Iraq (March 2003),and Addendum (April 2003), for thearguments pro and con.
[19].Occupying Powers.
[20]. For a summary of the content of these obligations, seeASIL Insight, The U.S. as occupying power Over Portions of Iraq and Relevant Responsibilities Under the Laws of War (April 2003).
[21].نماینده خاص سازمان ملل، شخصى به نام سرجیو ویرا دو ملو (Sergio Vieira de Mello)، کمیسر عالى حقوق بشر سازمان ملل متّحد، تعیین شده است.
[22].Haiti.
[23]. See Thomas M. Franck, The Emerging Right to Democratic Governance, 86 AJIL 46 (1992). Security Council Res. 940 (1994). See generally David Malone, Decision- Making in the UNSecurity Council: The Case of Haiti, 1990-1997 (1998). General Assembly Res. 46/137, para . 2(1991).
[24]. Security Council Res. 1244, Annex2, para. 4 (1999).
|123|
[25].Documents on the Laws of War, 215-363 AdamRoberts and Richard Guelff, Clarendon press, Oxford, 1989.
[26].موارد نقض حقوق مندرج در کنوانسیون ژنو، مربوط به اسراى جنگى توسط آمریکا در حمله نظامى به افغانستان، در یکى از مقالههاى چاپ شده در یکى از جراید کثیر الانتشار انگلستان به قرار زیر ردیف شدهاست:
اول - آمریکا کسانى را که دستگیر کرده بود به نام مبارزان غیر قانونى معرفى نمود. این در حالى است که صرف عوض کردن طبقه بندى اسراى جنگى به تروریستهاى بینالمللى و یا مبارزان غیر قانونى، خود نقض کنوانسیون ژنو محسوب مىشود؛ زیرا لازم است با افراد گروه القاعده و یا طالبان که در کمپ اشعه ایکس زندانى هستند به عنوان اسراى جنگى رفتار کرد، و تقسیم بندى آنها در یک طبقه بندى جدید، خلاف ماده 4 کنوانسیون ژنو است؛
دوم - ماده 5 کنوانسیون ژنو مقرر مىدارد «اسراى جنگى (زندانیان جنگى) از حمایت از این کنوانسیون برخوردارند تا زمانى که وضعیت آنان توسط یک محکمه صالح مشخص گردد». اما بر خلاف مقررات این کنوانسیون، دادگاه استیناف آمریکا حکم داد که آنها هیچ گونه حقوقى تحت قانون اساسى آمریکا ندارند.سوم - غیر از موارد پیشگفته، آمریکا حداقل 14 ماده دیگر از کنوانسیون ژنو را حسب موارد زیر نقض کرده است:
- بر خلاف ماده 3 کنوانسیون ژنو، اسراى جنگى را تحت عنوان مبارزان غیر قانونى در تلویزیون نشان داد.- بر خلاف ماده 18 کنوانسیون ژنو، اموال و وسایل شخصى اسراى جنگى مصادره و لباس آنها از تن درآورده شد.
- بر خلاف ماده 22 کنوانسیون ژنو، اسراى جنگى در پشت میلهها و درهاى بسته زندان انفرادى زندانى شدند.
- بر خلاف مواد 26، 28، 34، 38، 41، 70 تا 73 کنوانسیون ژنو، اسراى جنگى از برخوردارى از امکانات آشپزى، بوفه و کافه تریا در محوطه زندان، جایگاههاى مذهبى، تمرین ورزش بدنى، دسترسى به متن کنوانسیون، آزادى براى نوشتن نامه به خانوادههاى خود، دریافت بستههاى غذا و کتاب محروم شدهاند.
- بر خلاف ماده 118 کنوانسیون ژنو، اسراى جنگى پس از خاتمه منازعات و جنگ در افغانستان، محاکمه و یا آزاد نشدند.
- بر خلاف ماده 17 کنوانسیون ژنو، اسراى جنگى مورد شکنجههاى سبک قرار گرفتند.
مبحث اول - تهدید یا استفاده از زور در حقوق بینالملل
مبحث دوم - تجاوز و تعریف آن در حقوق بینالملل
مبحث سوم - حمله پیشگیرانه و حالت ضرورت در حقوق بینالملل
مبحث چهارم - دفاع مشروع و شرایط آن در حقوق بینالملل
مبحث پنجم - خود یارى در حقوق بینالملل
مبحث ششم - امنیت دسته جمعى در حقوق بینالملل
مبحث هفتم - مداخلات بشر دوستانه در حقوق بینالملل
ملحقات
بخش اول - دکترینتجاوزنظامى بوش و تثبیت نظام تک قطبى آمریکا
مبحث اول: حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى و تثبیت نظام تک قطبى جهانى آمریکا
مبحث دوم: افغانستان، قربانى اول تثبیت نظام تکقطبى جهانى آمریکا
مبحث سوم: عراق، قربانى دوم تثبیت نظام تک قطبى جهانى آمریکا
مبحث چهارم: نفت عاملى براى کسب قدرت و تثبیت نظام تک قطبى جهانى
مبحث پنجم - پیامدهاى مثبت و منفى تجاوز نظامى به عراق
الف: پیامدهاى منفى
ب: پیامدهاى مثبت
توسل به زور و استثنائات آن از دیدگاه حقوق بینالملل
مبحث اول - تهدید یا استفاده از زور در حقوق بینالملل
حقوق بینالملل معاصر، بدون هرگونه تردیدى، نقص جدّى حقوق بشر را از دل نگرانىهاى جامعه بینالمللى قلمداد مىکند. در نتیجه این دل نگرانىهاى بینالمللى، مجموعه قابل توجهى از قواعد و سازمانها، هم در سطح جهانى وهم درسطح منطقهاى، ایجاد گردیدهاند. این تحوّلات، در حقوق بینالملل به کشورها اجازه مىدهد در مقام پاسخگویى به طور انفرادى یا دستهجمعى یا از طریق سازمانهاى بینالمللى، به اقدامات مسالمت آمیز گوناگونى توسل جویند.
طبق دکترین غالب در باب مسؤولیت دولتها، تکلیف کشورها به احترام و حمایت از حقوق همه افراد بشر به همه کشورها مربوط مىشود؛ به عبارت دیگر، این امر اثر جهانى دارد و جهان شمول است. بنابراین، در صورت بروز نقض اساسى|91|حقوقى متضرر قلمداد کند و به تبع آن، حقّ دارد به اقدامات متقابل علیه کشور مرتکب توسل جوید. بر طبق حقوق بینالملل لازم الاجرا است و از سال 1945 میلادى به طورى که در اعلامیه سال 1970 میلادى مجمع عمومى در مورد روابط دوستانه مورد تأکید قرار گرفته، اقدامات متقابل نباید در بر گیرنده تهدید یا استفاده از نیروى نظامىباشد.[1]
بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد مقرر مىدارد: «کلیه اعضا در روابط بینالمللى خود، از تهدید به زور یا استفاده از آن علیه تمامیت ارضى و استقلال سیاسى هر کشورى یا از هر روش دیگرى که با مقاصد سازمان ملل متّحد مباینت داشته باشد، خوددارى خواهند نمود.»
طبق تفسیر تاریخى یا تفسیر مبتنى بر هدف غایى بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد، بدیهى است که ممنوعیت مندرج در بند مزبور ماهیتى جامع و جهان شمول دارد. بنابراین، بر خلاف برخى دیدگاهها که در دوره جنگ سرد ابراز گردیده بود، عبارت: «یا از هر روش دیگرى که با مقاصد» قصد تجویز پذیرش هیچ استثنایى را ندارد، بلکه سعى دارد ممنوعیت مذکور را خدشه ناپذیر نماید.
در حقوق بینالملل معاصر، به نحوى که در کنوانسیون 1969 وین راجع به حقوق معاهدات (مواد 53 و 64) تدوین شده است، ممنوعیت مندرج در بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد قاعده آمره به شمار مىرود. به عبارت دیگر، جامعه بینالمللى و دولتها به طور کلى تشخیص داده و پذیرفتهاند که این قاعده، تخلف ناپذیر است و فقط توسط یک قاعده بعدى حقوق بینالملل با همان ویژگى قاعده آمره قابل اصلاح مىباشد. از این رو قواعد آمره جهانى همانند ممنوعیت مندرج در بند4 ماده 2
بند 4 ماده منشور سازمان 2ملل متّحد مقرر مىدارد: «کلیه اعضا در روابط بینالمللى خود، از تهدید به زور یا استفاده از آن علیه تمامیت ارضى و استقلال سیاسى هر کشورى یا از هر روش دیگرى که با مقاصد سازمان ملل متّحد مباینت داشتهباشد، خوددارى خواهند نمود.»
تجاوز عبارت است از به کارگیرى زور به صورت مسلّحانه توسط یک دولت علیه حاکمیت یا تمامیت ارضى یا استقلال سیاسى دولت دیگر یا به هر نحو دیگر که با اهداف سازمان ملل متّحد ناسازگار باشد.
|92|
منشور سازمان ملل متّحد را نمىتوان از طریق پیمانى منطقهاى نقض کرد. به علاوه، ممنوعیت تهدید یا استفاده از نیروى نظامى براى دولتها - منفرداً - و هم به عنوان اعضاى سازمانهاى بینالمللى؛ نظیر ناتو، و همچنین براى خودِ سازمانهاى مزبور لازم الإجرااست.
مبحث دوم - تجاوز و تعریف آن در حقوق بینالملل
طبق ماده 52 کنوانسیون وین، «معاهدهاى که با تهدید یا استفاده از زور در نقض اصول حقوق بینالملل مندرج در منشور سازمان ملل متّحد انعقاد یافته است، باطل مىباشد». در میان این اصول مقرره مندرج در بند 4 ماده 2 نمونه بارزى محسوب مىشود. از آنجا که مفهوم زور در بند 4 ماده 2 چندان روشن نبود، مجمع عمومى سازمان ملل متّحد در سال 1974 قطعنامه شماره 3314 را، تحت عنوان «قطعنامه تعریف تجاوز» به اتفاق آراء (اجماع)
[2] تصویب کرد.
در این قطعنامه، تجاوز عبارت است از به کارگیرى زور به صورت مسلّحانه توسط یک دولت علیه حاکمیت یا تمامیت ارضى یا استقلال سیاسى دولت دیگر یا به هر نحو دیگر که با اهداف سازمان ملل متّحد ناسازگار باشد. البته این تعریف کلمه تهدید را ذکر نکرده ولى از آنجایى که این قطعنامه براى شوراى امنیت به عنوان تنها مرجع صالح براى تشخیص تجاوز الزام آور نمىباشد و تنها جنبه راهنمایى دارد شورا مىتواند بند 4 ماده br>2> منشور سازمان ملل متّحد را مستند قرارداده و تهدید را نیز جزو تجاوز به حساب آورد. باید توجه داشت که بر اساس این تعریف به کارگیرى زور که مورد تجاوز است فقط به کارگیرى نیروى مسلّحانه است و مسایلى نظیر تهاجم فرهنگى، ایدیولوژیک و یا اقتصادى را شامل نمىشود.
|93|
همان طور که گفته شد این قطعنامه وظیفهاى را بر عهده شوراى امنیت نمىگذارد و شوراى امنیت در رعایت و یا عدم رعایت آن مختار است. از سوى دیگر اگرچه موارد تجاوز در این قطعنامه به تفصیل و به شرح ذیل احصا شده است ولیکن شورا در تعیین و تشخیص موارد تجاوز کاملاً مختار است و حتّى مىتواند مواردى نظیر تروریسم ، هواپیما ربایى و حتّى کودتا را نیز از مصادیق تجاوز محسوب نماید. مشکلى که در عمل وجود داشته این است که شوراى امنیت گاهى از توصیف قضیه به عنوان تجاوز خوددارى کرده و به صورت درستى آن را توصیف نکرده است، به خصوص در مورد تجاوز، به جهت مسؤولیتهاى مدنى و بینالمللى که ممکن است براى دولت متجاوز وجود داشته باشد.
مواد یک تا هشت قطعنامه تجاوز، بسیار مهم و حائز اهمیت است، لذا در ذیل، به شرح آنها مىپردازیم :
بر اساس ماده 1 قطعنامه، تجاوز عبارت است از کاربرد نیروى مسلّح توسط یک دولت علیه حاکمیت، تمامیت ارضى یا استقلال سیاسى دولتى دیگر یا کاربرد آن از دیگر راههاى مغایر با منشور سازمان ملل متّحد آنچنانکه در این تعریف آمده است. توضیح اینکه در این ماده واژه دولت بى توجه به مسأله شناسایى یا اینکه دولتى عضو سازمان ملل متّحد است یا نه، به کار رفته است و به طور انتزاع مفهوم گروه دولتها را در بر دارد.
طبق ماده 2 قطعنامه، پیش دستى یک دولت در کاربرد نیروى مسلّح به بهانه حمله قریب الوقوع یا به عنوان حمله پیشگیرانه مغایر با منشور سازمان ملل متّحد بوده و نشانه اولیه اقدامى تجاوزکارانه محسوب مىشود.
توضیح اینکه: شوراى امنیت مىتواند با لحاظ کردن شدّت اقدامات نظامىِ به کار برده شده، تجاوز را تشخیص دهد و این فقط در اختیار شورا است؛ یعنى پیش دستى در حمله به این معنى نیست که آغازگر حمله نظامى متجاوز است بلکه فقط نشانهاى است که بر اساس آن مىتوان متجاوز بودن را ثابت کرد. ممکن است عملیات نظامى بسیار محدود بوده و یک درگیرى ساده مرزى باشد که این نیز نشانه متجاوز بودن نیست.
طبق ماده 3 قطعنامه، هر یک از اقدامات زیر بدون توجه به اعلام جنگ، تجاوز محسوب مىشود. توضیح اینکه: اعلام جنگ، وصف غیر قانونى بودن را زایل نمىکند، چون جنگ به خودى خود یک عمل غیرقانونى است:
اول- تهاجم یا حمله نیروهاى مسلّحِ یک دولت به سرزمینِ دولت دیگر، یا هرگونه اشغال
|94|
نظامى، هرچند موقت، ناشى از چنان تهاجم یا حملهاى یا هرگونه ضمیمه سازى سرزمین یک دولت یا قسمتى از آن به زور. پر واضح است که ضمیمه سازى یا اشغال سرزمینى که ناشى از دفاع مشروع یا اقدامات دفاع جمعى باشد خارج از شمول این بند است.
دوم- بمباران سرزمین یک دولت توسط نیروى مسلّح دولت دیگر یا کاربرد هر نوع سلاح توسط یک دولت علیه سرزمین دولت دیگر.
سوم- محاصره بنادر یا سواحل یک دولت توسط نیروهاى مسلّح دولت دیگر.
توضیح اینکه: محاصره نیز عملیات نظامى محسوب شده و با تحریم متفاوت است. کیفیت این محاصره باید به گونهاى باشد که یک کشور در مضیقه قرار گرفته و دچار تبعات ناشى از تهاجم گردد. حتّى محاصره یک بندر هم اگر آثار و تبعات شدیدى داشته باشد، مشمول این تعریف خواهد شد.
چهارم- حمله نیروهاى مسلّح یک دولت به نیروهاى زمینى، دریایى و هوایى دولت دیگر.
پنجم- استفاده یک دولت از نیروهاى مسلّح، مغایر با شرایط مورد توافق با دولت دیگر که در سرزمین آن مستقر شدهاند یا ادامه حضور آن نیروها در آن سرزمین پس از پایان مدت توافق.
ششم- اجازه یک دولت براى استفاده از نیروهاى نظامى یا سرزمینش که در اختیار دولت دیگر قرار داده، به منظور انجام اقدامى تجاوزکارانه علیه دولت ثالث. توضیح اینکه: معاونت در جنگ تجاوزکارانه هم مىتواند تجاوز محسوب شود، بى آنکه مستقیماً در منافع جنگ مشارکت داشته باشد.
هفتم- اعزام دستهها یا گروههاى منظم و مسلّح، توسط دولتى، یا از جانب آن دولت به منظور انجام عملیات مسلّحانه علیه دولتى دیگر، با چنان شدّتى که در زمره اقدامات فهرست شده بالا قرار گیرد یا درگیر شدن قابل ملاحظه دولت مزبور در آن عملیات. بر اساس ماده br>4> قطعنامه، اقدامات بر شمرده بالا، شامل همه موارد نیستند و شوراى امنیت مىتواند اقدامات دیگرى را احراز کند که طبق مفاد منشور سازمان ملل متّحد تجاوز محسوب مىشوند.
بندهاى 1 تا سه ماده 5 قطعنامه، مقرر مىدارد که هیچ ملاحظهاى با ماهیت سیاسى، اقتصادى نمىتواند توجیه کننده تجاوز باشد. جنگ تجاوزکارانه جنایتى علیه صلح بینالمللى است و مسؤولیت بینالمللى را براى دولت متجاوز در پىدارد، مضافاً آنکه
|95|
هیچگونه تصرف ارضى یا امتیاز ویژه ناشى از تجاوز قانونى شناخته نخواهد شد.
بر اساس ماده7 قطعنامه، به حقّ ملتها به ویژه ملتهاى تحت سلطه رژیمهاى استعمارى و نژاد پرست یا دیگر اشکال تسلّط بیگانه که به زور از حقّ تعیین سرنوشت، آزادى و استقلال ناشى از منشور سازمان ملل متّحد محروم شدهاند و نیز به حقّ این ملتها در راه مبارزه براى رسیدن به آن اهداف و درخواست و دریافت پشتیبانى طبق اصول منشور سازمان ملل متّحد، لطمهاى وارد نمىشود. با این توضیح این ماده کمک به ملتهاى در حال مبارزه با استعمار یا نژاد پرستى یا تسلّط بیگانه را تجاوز محسوب نمىکند و لو اینکه در ابتدا همراه با اعمال نظامىباشد.
بر اساس آنچه گفته شد و به حسب بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد، نکات زیر قابل توجه است:
1. همان گونه که از عبارات مندرج در این ماده پیدا است، تجاوز تنها میان دولتها و در سطح بینالمللى مطرح است، پس شامل غیر دولتها و نیز شورشهاى داخلى نمىشود. البته باید توجه داشت که اگر دولت متجاوز اظهار بدارد که دولت قربانىِ تجاوز، به عنوان یک دولت از سوى او مورد شناسایى واقع نشده و بنابراین، این تهاجم نظامى، تجاوز محسوب نمىشود، این امر مسموع و پذیرفته نخواهد بود، چون شناسایى دولتها امرى سیاسى و داراى ماهیتى اعلامى است، نه تأسیسى؛ یعنى به محض اینکه شرایط دولت بودن به وجود آمد، دولت مزبور به خودى خود دولت محسوب مىشود هرچند مورد شناسایى برخى دولتهاى دیگر واقع نشود؛ زیرا شناسایى، فقط جنبه اعلامى دارد و ماهیتاً امرى سیاسى تلقّى مىشود.
[3]
2. از آنجا که بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد بیان کننده یک قاعده آمره است، از این رو شامل همه دولتها؛ چه دولتهاى عضو سازمان ملل متّحد و چه دولتهاى غیر عضو سازمان مىباشد. لذا دولت متجاوز نمىتواند با توسل به عدم عضویت دولت قربانى در سازمان ملل متّحد، از شمول این ماده خارج شود.
3. شورشهاى داخلى مشمول بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد نمىشوند؛ زیرا این امر در رابطه میان دولتها نیست بلکه در داخل قلمرو یک دولت است. در این موارد دولت مىتواند با توسل به نیروهاى نظامى و انتظامى به سرکوب شورشیان بپردازد. البته در اینجا چند حالت متصور است:
|96|
الف: این شورشها مربوط به جنبشها و نهضتهاى آزادى بخش باشند، که در این حالت دولتهاى دیگر مىتوانند به آنها کمک کنند و این امر معاونت در تجاوز محسوب نمىشود؛ زیرا در راستاى اهداف منشور سازمان ملل متّحد بوده و هیچگونه مغایرتى با آنها ندارد، لذا از شمول تعریف تجاوز خارج مىشود. ناپسند بودن استعمار، نژادپرستى و تسلّط بیگانه، که موجب نقض اصل حاکمیت ملتها بر سرنوشت خویشتن مىشود، بارها در قطعنامههاى مختلف سازمان ملل متّحد مورد تأکید قرار گرفته است.
ب: این حالت که در شورشهاى داخلى به وجود مىآید در جایى است که شورشیان قسمتى از سرزمین یک کشور را اشغال کرده و دولت مستقلى در آن بخش تشکیل دهند، که در این حالت سایر دولتها مختارند که آن را شناسایى کرده و با آنها همکارى نمایند، یا اساساً از این کار امتناع ورزند؛ مانند وضعیتى که پیشتر در افغانستان وجود داشت. البته باید توجه کرد که در صورت صدور قطعنامهاى از سوى شوراى امنیت، همه کشورها باید به آن عمل کرده و از آن تبعیت نمایند. حال اگر شورش به گونهاى باشد که تفکیک دو دولت در یک سرزمین ممکن نباشد در این صورت کمک به شورشیان عملى غیر قانونى محسوب شده و ممکن است از سوى شوراى امنیت تجاوز قلمداد شود.
[4]
مبحث سوم - حمله پیشگیرانه و حالت ضرورت در حقوق بینالملل
الف: حمله پیشگیرانه - بر اساس بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد و نیز قطعنامه شماره 3314، هر گونه توسل به زور ممنوع است و تنها استثنائات موجود هم دفاع مشروع و امنیت جمعى بینالمللى مىباشند. پس هر گونه حمله تحت عناوین مختلفى نظیر حمله پیشگیرانه و یا دفاع پیشگیرانه در برابر حمله قریب الوقوع، اساسا فاقد وجاهت قانونى هستند و بارها و بارها غیرقانونى و نامشروع بودن آنها توسط سازمان ملل متّحد بیان شده است؛ نظیر حمله اسراییل به رآکتورهاى هستهاى عراق در سال 1981 میلادى تحت عنوان حمله پیشگیرانه.
امروزه در این خصوص این اتفاق نظریه وجود دارد که حمله پیشگیرانه، خود نوعى تجاوز محسوب مىشود و در حقوق بینالملل، هیچ جایگاهى ندارد. این یک اصل پذیرفته شده حقوق بینالملل است که دفاع پیشگیرانه یا حمله پیشگیرانه عملى غیرقانونى است.
[5]
ب: حالت ضرورت: در ماده 33 منشور سازمان ملل متّحد، طرح مسؤولیت بینالمللى
|97|
حالت ضرورت فقط در شرایط زیر قابل پذیرش است:
1. رفتارِ ناشى از ضرورت، تنها وسیله ممکن براى حفظ حقوق اساسى دولت در برابر خطر جدّى و قریب الوقوع باشد؛
2. این رفتار نباید بهطور جدّى به حقوق اساسى دولت دیگر آسیب رساند.
اما به موجب بند سوم ماده 33 مذکور، در صورتى که تعهّد بینالمللى نقض شده، ناشى از قاعده آمره حقوق بینالملل باشد، نمىتوان به حالت ضرورت براى نقض این تعهّد استناد نمود. با توجه به این مراتب، چنین به نظر مىرسد که استناد به حالت ضرورت براى تجاوز به خاک کشورى دیگر، به منظور حمایت از اتباع، مبناى قانونى ندارد؛ زیرا این تجاوز به تمامیت ارضى واستقلال سیاسى و حاکمیت کشور دیگر آسیب مىرساند و به علاوه تعهّد دولتها براى منع کاربرد زور علیه کشورهاى دیگر یک قاعده آمره حقوق بینالمللى است و استناد به حالت ضرورت براى نقض این چنین تعهّدى جایز نیست.
مبحث چهارم - دفاع مشروع و شرایط آن در حقوق بینالملل
الف- دفاع مشروع: ماده 51 منشور سازمان ملل متّحد مقرر مىدارد: «در صورت حمله مسلّحانه علیه یک عضو سازمان ملل متّحد، تا زمانى که شوراى امنیت اقدامات لازم را براى حفظ صلح و امنیت بینالمللى به عمل آورد، هیچیک از مقررات این منشور به حقّ دفاع مشروع انفرادى یا دستجمعى اعضا لطمهاى وارد نخواهد کرد. اعضا باید اقداماتى را که در اعمال این حقّ دفاع از خود، به عمل مىآورند، فورى به شوراى امنیت گزارش دهند. این اقدامات به هیچ وجه در اختیار و مسؤولیتى که شوراى امنیت
|98|
طبق این منشور دارد و به موجب آن براى حفظ و اعاده صلح و امنیت بینالمللى در هر موقع که ضرورى تشخیص دهد اقدام لازم را به عمل خواهد آورد،تأثیرى نخواهد داشت.»
بنابراین، مطابق منشور سازمان ملل متّحد، دفاع مشروع انفرادى و جمعى، از طریق توسل به نیروى نظامى فقط در صورت وقوع حمله نظامى مجاز مىباشد. لازم به ذکر است که ماده 51 هرگونه حقّ دفاع مشروع قبلى را که پیش از منشور سازمان ملل متّحد در حقوق بینالملل عرفى وجود داشته است، بدون هیچگونه تردیدى به وضعیت وقوع حمله نظامى محدود ساخته است. به ویژه هر گونه خودیارى تجاوزکارانه از طریق تهدید یا استفاده از نیروى نظامى خارج از چارچوب فصل هفتم منشور سازمان ملل متّحد به موجب قواعد آمره منشور غیر قانونى اعلام شده است.
[6]
ب- شرایط کلّى دفاع مشروع: شرایط کلى دفاع مشروع در حقوق بینالملل به قرار زیر است:
1. همان گونه که در ماده 51 تصریح شده است، وقوع حمله نظامى شرط اصلى براى دفاع مشروع است و هرگونه حمله پیشگیرانه در این خصوص فاقد ارزش حقوقى بوده و دفاع محسوب نمىشود. دفاع مشروع حتماً باید مسبوق به تهاجم نظامىباشد و تهاجمات ایدیولوژیک فرهنگى یا اقتصادى اساساً تجاوز محسوب نمىشوند.
2. دفاع مشروط ضرورت داشته باشد، یعنى آن که دفاع مشروع زمانى مىتواند انجام شود که راههاى دیپلماتیک و غیر نظامى جهت رفع تجاوز وجود نداشته باشد. البته این شرط در اصل، عینیت ندارد و معمولاً رعایت نمىشود.
3. میان حمله و دفاع، تناسب وجود داشته باشد. اساساً تعیین اینکه تجاوزى صورت گرفته یا خیر، در اختیار شوراى امنیت است و در صورت بروز تجاوز، بایستى دفاع مشروع متناسب با آن صورت پذیرد. بنابراین، اگر تجاوز فقط در حد یک درگیرى کوچک مرزى باشد، نباید دفاع در برابر آن به گونهاى باشد که به تخریب عمده در کشورِ متجاوز منتهىگردد.
4. دفاع براى آن که مشروع باشد، بایستى فورى بوده و با سرعت، متعاقب تجاوز صورت گیرد. بنابراین، چنانچه تجاوز انجام و پایان گرفته باشد، و دفاع مدتى پس از آن صورت گیرد، دفاع مزبور مشروع تلقّى نخواهد شد، بلکه اقدام تلافى جویانه محسوب مىگردد، مگر اینکه تجاوز و اشغال استمرار داشته باشد. در هر حال باید توجه داشت که هرگونه اقدام تلافى
|99|
جویانه از نظر حقوق بینالملل ممنوع و مطرود است.
5. اطلاع رسانى به شوراى امنیت، شرط پنجم دفاع مشروع است.
ج- دفاع مشروع جمعى: علاوه بر شروط قبلى، دو شرط دیگر بایستى در تحقّق موضوع دفاع مشروعِ جمعى، رعایت شود:
1. دولتِ قربانى باید اعلام کند که مورد تجاوز قرار گرفته است 2. دولت قربانى رسما از دیگر کشورها درخواست کمک نماید. در صورت عدم رعایت این دو شرط، وصف دفاع مشروع جمعى زایل خواهد شد. دیوان بینالمللى دادگسترى در قضیه مداخله نظامى نیکاراگویه در السالوادور و دخالت دولت آمریکا در این قضیه، رعایت این دو شرط را براى
دفاع مشروع جمعى الزامى و اجتناب ناپذیر ساخته است.
[7]
دفاع مشروع؛ چه بهطور فردى و چه بهطور جمعى مقدمه دخالت شوراى امنیت و امنیت جمعى محسوب مىشود. به نظر مىرسد غرض از تدوین ماده 51 منشور سازمان ملل متّحد این بوده است که تا زمانى که شوراى امنیت اقدامات لازم و ضرورى را براى حفظ صلح و امنیت بینالمللى انجام نداده، دولتها بتوانند در صورتى که مورد حمله مسلّحانه قرار گرفته باشند، به طور مقدماتى و موقّتى از خود دفاع کنند.
در حفظ صلح وامنیت بینالمللى، شوراى امنیت به عنوان یک نیروى دولتى و عمومى عمل مىکند و دفاع مشروع در حقوق بینالملل اقدامى موقت و مقدمه دخالت شوراى امنیت است. بنابراین، نبایستى دامنه دفاع مشروع را با تفسیر موسّع، آنچنان افزایش داد که به ابزارى براى توجیه جنگ نا عادلانه تبدیل شود. پر واضح است که چنین تفسیرى بر خلاف اهداف منشور سازمان ملل متّحد خواهد بود، هر چند که ممکن است شوراى امنیت آنچنانکه باید و شاید به وظایف خود عمل نکند.
پروفسور باوت
[8] در تفسیر موسّع از دفاع مشروع، چنین اظهار نظر کرده است که: دفاع مشروع مندرج در منشور سازمان ملل متّحد همان دفاع موجود در حقوق عرفى گذشته است؛ یعنى دفاع مشروع پیشگیرانه، حفظ مصالح و منافع کشور و غیره، اما به نظر مىرسد امروزه چنین تفسیرى اصلاً مورد قبول نیست و تنها تفسیر مورد قبول همان تفسیر مضیق است. اساساً تعیین شرایط و حدود دفاع مشروع، همگى بیانگر نیّت واقعى دولتها براى محدود نمودن دامنه اِعمال این حقّ طبیعى است و هر گونه تفسیر گستردهاى از این تعریف و شرایط و حدودش، مغایر با نیت واقعى این ماده است.
|100|
یکى از فروض احتمالى در کاربرد مسلّحانه زور حمله به سفارت خانه یک کشورمىباشد.
[9]
ولى اگر به قطعنامه «تعریف تجاوز» رجوع کنیم، در مىیابیم که حمله به اتباع یا سفارتخانه یک کشور تجاوز قلمداد نمىشود.
مبحث پنجم - خود یارى در حقوق بینالملل
در پى گفتوگو درباره توجیه تجاوز نظامى به سرزمین کشورى دیگر به منظور حمایت از اتباع کشور متجاوز، با اصل خودیارى
[10] در حقوق بینالملل مناسبت دارد. حقّ خودیارى کاربرد زور براى احقاق حقّ خویش است که نباید با دفاع مشروع اشتباه شود. معنا و کاربرد این دو اصل با یکدیگر از این جهت متفاوت است که:
اصل دفاع مشروع براى حمایت از حقوقى مهم و اساسى، زمانى قابل اعمال است که وسیله مناسب دیگرى براى حفاظت از حقوق اساسى مزبور وجود نداشته باشد. مضافاً آن که نقش دفاع مشروع صرفاً دفاعى بوده و در واقع براى دفاع از وضعیت حقوقى موجود در برابر حمله و خطر بسیار جدّى مورد استناد قرار مىگیرد. در مقابل، اصل خودیارى براى اجراى حقى، مثلاً به دست آوردن طلب و یا اجراى حکمى اعمال مىشود و برخى اوقات نیز داراى وصف انتقامى است. در نظامهاى حقوقى داخلى، نیز افراد خصوصى در روابط حقوقى خود با دیگران حقّ کاربرد زور براى اجراى عدالت را نداشته و حقّ انتقام گرفتن از دیگران را بدون توسل به مقامات قضایى و مراجع ذىصلاح مشروع ندارند.
[11]
در جامعه بینالملل، قبل از تصویب منشور سازمان ملل متّحد، اصل خود یارى در روابط میان دولتها معمول بوده، و دولتها، به ویژه دولتهاى زورمند، درموارد مختلف، مانند دفاع از طلب و حقوق مالى وقراردادى اتباع خویش از دولت خارجى، ملزم نمودن دولت متخلف به قبول داورى براى حل آن اختلاف ویا پس از قبول داورى الزام آن دولت به قبول اجراى رأى داورى، اصل خودیارى را عنوان نموده و به جنگ ویا کاربرد زور علیه دولت دیگرى مىپرداختند.
اما اکنون این پرسش مطرح است که آیا اصل خودیارى، پس از تصویب منشور سازمان ملل متّحد، هنوز به عنوان اصلى حقوقى در حقوق بینالملل وجود دارد یا خیر ؟ نظر به این که منشور سازمان ملل متّحد در فصل هفتم خود مأموریت حفظ و پاسدارى از صلح وامنیت
|101|
بینالمللى، استقلال سیاسى و تمامیت ارضى کشورها را با اختیارات لازم براى کاربرد زور به شوراى امنیت واگذار نموده است، و از طرفى هم، در بند سوم از ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد، دولتها متعهد شدهاند که تمام اختلافاتشان را از طریق مسالمتآمیز؛ مانند ارجاع اختلاف به داورى و یا به دیوان بینالملل دادگسترى حلّ و فصل نمایند، اصل خود یارى نمىتواند مشروعیتى به دولتها جهت توسل به زور و یا تجاوز نظامى اعطا نماید.
ممکن است ادعا شودکه حقّ خودیارى، که در حقوق بینالملل عرفى بسیار پا برجا و استوار بوده است، هنوز هم در حقوق بینالملل وجود داشته و در وضعیت بسیار استثنایى قابل اعمال است، چنانکه تهدید نظامى انگلستان علیه ایران براى حمایت از اتباع انگلیسى مقیم در جنوب ایران در سال 1951 میلادى تحت همین عنوان انجام شد. بر این اساس، در موارد هرج و مرج و آشوب، هنگامى که دولت محلى آمادگى لازم براى حفظ نظم و امنیت نداشته باشد، دولت خارجى مىتواند براى احقاق حقّ خویش و حفظ جان اتباعش، اقدام به تهدید و مداخله نظامى نماید و این اقدام با توجه به این شرایط بر اساس اصل خودیارى قابل توجیه است.
اما رویه دیوان بینالمللى دادگسترى، مجمع عمومى سازمان ملل متّحد و نظر بسیارى از نویسندگان حقوق بینالملل، این ادعا را تأیید نمىکنند. براى مثال، دولت انگلستان در قضیه تنگه کورفو براى «مین روبى» و امنیت کشتى هاى خویش و همچنین به منظور تحصیل دلیل درباره وجود مین و مین گذارى، بر اساس اصل خودیارى به آبهاى ساحلى دولت آلبانى تجاوز کرده بود. دولت انگلستان در مقام توجیه اقدام خود در دیوان بینالملل دادگسترى، چنین استدلال مىکرد که با توجه به نارسایى شوراى امنیت و ناتوانى این شورا به انجام وظایف خویش براى حفظ صلح و امنیت بینالمللى و نارسایى سازمانهاى قضایى بینالمللى، هر دولتى بایستى بهطور بسیار محدود و در وضعیّتى معین، داراى حقّ خودیارى براى احقاق حقّ خویش باشد. اما دیوان، دفاع دولت انگلستان را بدین گونه رد نموده است:
«دیوان نمىتواند این دفاع را بپذیرد. این حقّ مداخله از نظر دیوان فقط نمودى از سیاست زور است. سیاستى که در زمانهاى گذشته موجب سوء استفادههاى بسیارى شده است و این گونه - صرفنظر از هر گونه نارسایى در سازمانهاى بینالمللى - نمىتواند جایگاهى در حقوق بینالملل داشته باشد. این مداخله به خصوص به شکلى که در این دادرسى عنوان شده است، ممکن است قابلیت پذیرش کمترى داشته باشد؛ زیرا به مقتضاى طبیعت اشیاء، این
|102|
حقّ فقط امتیاز انحصارى دولتهاى بسیار پر زور است و ممکن است بسادگى موجب فساد خود دادگسترى بینالملل شود».
مجمع عمومى سازمان ملل متّحد نیز دخالت نظامى دولت انگلستان و فرانسه، در سال 1956 میلادى در مصر و دخالت نظامى اتّحاد جماهیر شوروى (سابق)، در نوامبر 1956 میلادى در مصر و مجارستان را محکوم نمود. با توجه به اینکه مداخلههاى مذکور تا حدودى بر اساس حقّ خودیارى استوار بودند. بنابر این اقدام مجمع عمومى سازمان ملل متّحد دلیل استوارى بر نفى این حقّ در حقوق بینالملل جدید است.
نویسندگان حقوق بینالمللى نیز بهطور کلى وجود این حقّ در حقوق بینالمللى را منکر شدهاند. در حقوق بینالملل جدید جز در مورد دفاع مشروع وسایر موارد مذکور در منشور سازمان ملل متّحد، به هیچ عنوان حقى براى کاربرد زور وجود ندارد. حتّى بر اساس ماده 94 منشور سازمان ملل متّحد در موردى که رأیى از سوى دیوان بینالمللى دادگسترى مبنى بر تأیید و وجود حقى براى دولتى صادر شده باشد، دولت مزبور حقّ ندارد براى اجراى رأى دیوان، زور و نیروى نظامى علیه کشور محکوم به کار گیرد. تنها وسیله ممکن، طبق ماده94، مراجعه به شوراى امنیت است. مسلماً شوراى امنیت مىتواند خوددارى دولت محکوم از اجراى حکم دیوان را به موجب اختیاراتش، طبق ماده 39 منشور سازمان ملل متّحد «خطر و تهدیدى براى صلح بینالمللى» تلقّى کند و اقدامهاى لازم؛ از جمله کاربرد زور و نیروى نظامى را طبق مواد فصل هفتم منشور سازمان ملل متّحد، براى اجراى رأى دیوان انجام دهد.
اکنون که دولتها در روابط خود، حقّ کاربرد زور، حتّى به منظور اجراى احکام بینالمللى را ندارند، پس به دشوارى مىتوان وجود اصل خودیارى را براى کاربرد زور بهطور کامل خودسرانه تلقّى کرد.
مبحث ششم - امنیت دسته جمعى در حقوق بینالملل
استثناى دیگر نسبت به ممنوعیت منشور سازمان ملل متّحد در توسل به نیروى نظامى، مندرج در بند 4 ماده 2، مربوط به امنیت دسته جمعى موضوع ماده 42 مىباشد. فصل هفتم جوهر اصلى امنیت دسته جمعى در سیستم جهانى را تشکیل مىدهد. مطابق مقررات فصل مزبور، شوراى امنیت بعد از احراز وجود تهدید علیه صلح، نقض صلح یا تجاوز، چنانچه ضرورى بداند مىتواند با استفاده از نیروى نظامى کشورهاى عضو، به اقدامات قهرى
|103|
متوسل شود.
در عملکرد واقعى سازمان ملل متّحد، امروزه چنین معمول است که اقدامات قهرى از طریق مأموریت دادن و یا غالباً مجوز دادن به کشورهایى که مایلند منفرداً و یا از طریق اتّحادهاى ویژه؛ مثل تجمع کشورهاى مختلف در حمله به عراق در جنگ اول خلیج فارس و یا از طریق سازمانهاى منطقهاى یا سایر سازمانهاى بینالمللى؛ نظیر ناتو در عملیات نظامى علیه دولت صربستان انجام مىپذیرد.
[12]
مجوزى که شوراى امنیت مطابق فصل هفتم منشور سازمان ملل متّحد صادر مىکند، مبناى مناسبى است براى مشروعیت استفاده از نیروى نظامى، مطابق قطعنامههاى شوراى امنیت. در مقابل، هرگونه تهدید و یا استفاده از زور که به عنوان دفاع مشروع در برابر حمله نظامى قابل توجیه نباشد یا اینکه شوراى امنیت تجویز نکرده باشد، باید به عنوان ناقض منشور سازمان ملل متّحد قلمداد گردد.
دفاع مشروع؛ اعم از فردى و جمعى، در واقع مقدمه امنیت دسته جمعى است. امنیت دسته جمعى داراى ماهیت تدافعى است نه داراى یک ماهیت سرکوب گرانه و در تحوّل هم اگر ماهیت تنبیهى پیدا کرده باشد در فصل هفتم منشور سازمان ملل متّحد ماهیت دفاعى دارد. باید توجه داشت که امنیت دسته جمعى، طبق بند شش ماده منشور، بر کشورهاى غیر عضو سازمان ملل متّحد نیز تحمیل مىشود و در واقع وضعیت آمره و همه گیر دارد.
تفاوت «امنیت دسته جمعى» با «دفاع مشروع جمعى» در این است که امنیت دسته جمعى پس از صدور قطعنامه شوراى امنیت و با فاصله اتفاق مىافتد و البته به موجب همین پیمان جمعى، حقّ جنگ وجود ندارد و فقط حقّ دفاع وجود دارد و براى این منظور شوراى امنیت تشکیل شده، تشخیص جنگ و تجاوز را انحصاراً در اختیار دارد و ارسال نیروى نظامى فقط بر عهده شوراى امنیت است. البته شورا نمىتواند در مورد اعضاى خود تصمیم بگیرد، چون فرض بر این است که آنها حافظ صلح و امنیت بینالمللى هستند و اقداماتى که انجام مىدهند تجاوز محسوب نمىشود.
به موجب ماده 25 منشور سازمان ملل متّحد، اعضاى سازمان موافقت مىکنند که تصمیمات شوراى امنیت را بر طبق این منشور پذیرفته و اجرا نمایند. همانطور که ملاحظه مىشود، اعضا فقط آن دسته از تصمیمات شورا را که مطابق با منشور و اهداف آن باشد لازم الإجرا مىدانند.
|104|
مطابق ماده 39 منشور سازمان ملل متّحد، شوراى امنیت وجود هرگونه تهدید علیه صلح، نقض صلح و یا تجاوز را احراز کرده و توصیههایى خواهد نمود یا تصمیم خواهد گرفت که براى حفظ یا اعاده صلح و امنیت بینالمللى به چه اقداماتى بر طبق مواد 41 و42 باید مبادرت شود. بر این اساس، نخستین کار شوراى امنیت، احراز وجود یکى از سه وضعیت تهدید صلح، نقض صلح و یا تجاوز است و سپس شورا آن را توصیف مىکند و پس از آن توصیه کرده و یا در صورت حادّ و بحرانى بودن وضعیت، طبق مواد 41 و 42 اقدام عملى مىنماید. البته شوراى امنیت گاهى از الفاظ و یا اسامى دیگرى، غیر از آنچه در ماده 39 آمده، بنا به دلایل سیاسى، استفاده نموده است. شوراى امنیت متعاقب عمل توصیف شده، اقدام به توصیه و یا اخذ تصمیم مىکند.
به موجب ماده 40 منشور سازمان ملل متّحد، شوراى امنیت مىتواند قبل از عمل کردن بر طبق ماده 39 به منظور جلوگیرى از وخامت اوضاع، درباره اقداماتى که باید معمول گردد تصمیم بگیرد و از طرفهاى ذى نفع بخواهد اقدامات موقتى را که شوراى امنیت ضرورى یا مطلوب تشخیص مىدهد، انجام دهد. این اقدامات موقت به حقوق یا ادعاها و یا موقعیت طرفهاى ذى نفع لطمهاى وارد نخواهد کرد. شوراى امنیت تخلّف در اجراى اقدامات موقت را آنچنان که باید و شاید در نظر خواهد گرفت.
از نظر اقداماتى که ممکن است صورت گیرد، ماده 40 قبل از ماده 39 مىباشد؛ یعنى شورا قبل از توصیف، از طرفین مىخواهد که اقدامات موقت انجام دهند و این ماده براى مرحله به مرحله انجام دادن احراز و توصیف و اتخاذ تصمیمات لازم است. اقدامات موقت مىتواند شامل موارد ذیل باشد؛ مانند آتش بس، تعلیق، دعوت به صلح موقت، غیر نظامى کردن یک منطقه، منع عزیمت کشتىها به کشورهاى متخاصم، آزاد کردن گروگانها، عدم وضع قانون در یک منطقه به منظور اقدامات مختلف مثل یهودى کردن یک منطقه، آزادى اسرا و...
مطابق ماده 41 منشور سازمان ملل متّحد، شوراى امنیت مىتواند تصمیم بگیرد که براى اجراى تصمیمات آن شورا به چه اقداماتى مبادرت کند که متضمّن به کارگیرى نیروى مسلّح نباشد و مىتواند از اعضاى سازمان ملل متّحد بخواهد که به این اقدامات مبادرت ورزند. این اقدامات ممکن است شامل متوقف کردن تمام یا قسمتى از روابط اقتصادى و ارتباطات راه آهن و دریایى، هوایى، پستى، تلگرافى، رادیویى و سایر وسایل ارتباطى و قطع روابط سیاسى باشد.
|105|
در هر صورت تصمیمات شورا براى همه دولتها الزام آور خواهد بود، مگر آنکه خود شوراى امنیت تصریح کند که اینها تنها به منزله توصیه است نه تصمیم، که در این صورت دولتها در اجرا یا عدم اجراى آن مختار خواهند بود.
همانطور که ملاحظه مىشود، ماده 41 در باره دولتهاى درگیر در مخاصمه نیست، بلکه در مورد دولتهاى ثالث است. البته باید توجه داشت ماده 41 از موادى است که ضمانت اجراى آن بسیار ضعیف است، چون امکان نظارت دریایى و هوایى و غیره، به علت پرهزینه بودن، چندان ممکن نیست و این بستگى به همت دولتها دارد که همگى اتفاق نظر داشته باشند و به آن عملکنند.
براى مثال، در مورد عراق، قطعنامه شماره 661 سال 1990 میلادى، شوراى امنیت ابتدا اقدام به تحریم نمود و از دولتهاى عضو و غیر عضو سازمان ملل متّحد دعوت کرد که یک تحریم عمومى علیه عراق تحمیل کنند، ولى چون این قطعنامه مؤثر واقع نشد قطعنامههاى شماره 665 و 669 و 670 در همان سال صادر و منجر به تحریم و محاصره دریایى عراق شد، که اینگونه اقدامات پس از خاتمه عملیات مسلّحانه نیز با قطعنامههاى شماره 677 سال 1991 میلادى و 778 سال 1992 میلادى براى اعاده صلح و امنیت بینالمللى دنبال گردید. در مورد یوگسلاوى نیز به همین صورت شوراى امنیت تحریم کامل و عمومى نسبت به ارسال سلاح به آن کشور اعلام کرد که به موجب قطعنامههاى شماره 713، 724، 727 و 752 انجامپذیرفت.
به موجب ماده 42 منشور سازمان ملل متّحد، در صورتى که شوراى امنیت تشخیص دهد که اقدامات پیش بینى شده در ماده 41 کافى نیست، مىتواند به وسیله نیروهاى هوایى، دریایى و یا زمینى، به اقداماتى که براى حفظ یا اعاده صلح و امنیت بینالمللى
|106|
ضرورى است مبادرت کند. این اقدامات ممکن است شامل محاصره و یا سایر عملیات نظامى اعضاى سازمان ملل متّحد باشد.
همان طور که ملاحظه مىشود، این ماده در مورد اقدامات نظامى است و مفهوم امنیت دسته جمعى به معنا خاص کلمه در این ماده جارى است. البته شوراى امنیت مىتواند در صورت تشخیص، ماده 42 را قبل از ماده 41 به کار گیرد. نیروهایى که قرار است تشکیل شوند، طبق ماده 47 منشور سازمان ملل متّحد، زیر نظر کمیته مشترکى از رؤساى ستاد مشترک ارتشهاى پنج عضو دایمى شورا انجام وظیفه مىکنند. البته طبق ماده 48 شوراى امنیت؛ مىتواند عملیات نظامى را به بعضى از اعضاى سازمان ملل متّحد و یا برخى از پیمانهاى منطقهاى نیز محوّل نماید.
فصل هشتم منشور سازمان ملل متّحد، راجع به ترتیبات منطقهاى رژیم حقوقى فوق را کامل مىکند. مطابق بند 1 ماده 53، «شوراى امنیت در موارد مقتضى از ترتیبات و یا نمایندگىهاى منطقهاى براى عملیات اجرایى تحت اختیار خود استفاده خواهد کرد، اما هیچگونه عملیات اجرایى بدون اجازه شوراى امنیت صورت نخواهد گرفت».
در اینجا لازم است که به ماده 103 منشور سازمان ملل متّحد نیز اشاره کنیم. طبق این ماده، «در صورت تعارض بین تعهّدات اعضاى سازمان ملل متّحد، به موجب این منشور و تعهّدات آنها مطابق هر موافقت نامه بینالمللى دیگر، تعهّدات ایشان به موجب منشور مقدم خواهد بود*. با توجه به سیاق مقررات دیگر منشور که در بالا به آنها اشاره شد، در میان تعهّدات منشور که از این رو مقدم مىباشند، ممنوعیت توسل به زور که در بند 4 ماده 2 منشور اعلام گردیده است، نمونهاى بارز محسوب مىگردد. نظر به اینکه بند 4 ماده 2 بیانگر قاعدهاى آمره است، هرگونه موافقت نامه، تصمیم و تعهّد مغایر با آن، معتبر نمىباشد. بنابر ماده 103، کلّ منشور و تعهّدات ناشى از آن، به عنوان مثال تصمیمات لازم الاجراى شوراى امنیت، در مقابل سایر تعهّدات کشورهاى عضو مقدم و اولى محسوب شده است.
مبحث هفتم - مداخلات بشر دوستانه در حقوق بینالملل
مداخلات بشردوستانه، معمولاً براى نجات جان اتباع یک کشور در کشور دیگر یا براى کمک به افرادى که تحت نقض فاحش حقوق بشر هستند صورت مىپذیرد. در این خصوص هیچ معیار مشخصى در حقوق بینالمللى وجود ندارد، و در حقیقت، در منشور
|107|
سازمان ملل متّحد و در عرف حقوق بینالمللى نمىتوان قاعده مشخصى را یافت که به طور کامل مورد قبول همه دولتها باشد و اساساً در این خصوص اتفاق نظر وجود ندارد.
[13]
کشورهاى جهان سوم این امر را ناقض حاکمیت خود دانسته و با آن مخالف هستند ولى برخى کشورهاى قدرتمند و مداخله گر نظیر آمریکا و انگلیس نجات جان اتباع یا حقوق بشر را مقدم و اولى بر حاکمیت کشورهاى دیگر مىدانند. در هر صورت، این گونه مداخلات به اصطلاح «بشردوستانه!» بیشتر جنبه سیاسى دارد و اغلب اغراض سیاسى خاص دولتهاى مداخلهگر را تأمین مىکند.
[14]
شاید تنها راه مشروعیت بخشیدن به این گونه مداخلات، کسب مجوز سازمان ملل متّحد باشد؛ چرا که در این صورت ناشى از اراده بینالمللى و نوعى توافق جهانى خواهد بود. پس مىتوان چنین نتیجه گیرى کرد که دخالت نظامى آمریکا به بهانه حمایت از حقوق بشر و دموکراسى در عراق، آن هم بدون مجوّز شوراى امنیت، فاقد مشروعیت مىباشد.
مشروعیت و یا عدم مشروعیت مداخلات بشر دوستانه را باید در پرتو آنچه که تا کنون مطرح گردیده بررسى نمود. از این رو، چنانچه شوراى امنیت احراز کند که نقض فاحش حقوق بشر در داخل کشورى، تهدید به صلح به شمار مىرود و در نتیجه به منظور توقف چنین نقضى در خواست اقدامات اجرایى نماید و یا مجوز انجام چنین اقداماتى را صادر کند، مداخله بشر دوستانه از طریق نظامى مجاز مىباشد.
از سویى دیگر، بدیهى است حمایت از حقوق بشر با جنگ و خونریزى، خود نوعى نقض غرض است، چرا که جنگ با حقوق بشر منافات دارد و مضارّ آن بیشتر از منافع آن است. اصولاً نمىشود مقولاتى نظیر استقرار دموکراسى، آزادى و حفظ و
اصولاً نمىشودمقولاتى نظیر استقرار دموکراسى، آزادى و حفظ و حمایت از حقوق بشر را با بمباران کردن شهرها، اصابت موشک ها و راکتهاى بسیار پیشرفته و کنترل از راه دور و بمبهاى خوشهاى و هیدروژنى و نیتروژنى تحکیم بخشید.
|108|
حمایت از حقوق بشر را با بمباران کردن شهرها، اصابت موشک ها و راکتهاى بسیار پیشرفته و کنترل از راه دور و بمبهاى خوشهاى و هیدروژنى و نیتروژنى تحکیم بخشید. طبیعى است که مداخلات نظامى کشنده، که منجر به قتل عام مردم بى پناه و تخریب ساختمانها و تأسیسات مسکونى و تجارى و فرهنگى گردد، نمىتواند نام «مداخلات بشردوستانه» به خود بگیرد.
بنابراین، در صورت فقدان مجوز شوراى امنیت، استفاده از نیروى نظامى، جهت اجبار کشورى به رعایت حقوق بشر، ناقض بند چهار ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد خواهد بود. همانطور که دیوان بینالمللى دادگسترى در رأى سال 1986 میلادى نیکاراگوئه بر ضدّ آمریکا بیان کرده است، توسل به زور نمىتواند روش مناسبى براى نظارت، تضمین و احترام به حقوق بشر به شمار رود. مضافا آنکه، تا زمانى که بحران مربوط به نقض حقوق بشر از مرزهاى بینالمللى بیرون نرفته و منجر به حمله نظامى علیه سایر کشورها نشده باشد، توسل به ماده 51 منشور سازمان ملل متّحد ممکن نخواهد بود.
وزارت خارجه انگلستان در سال 1986 میلادى، معضلات مداخله بشر دوستانه یک جانبه؛ یعنى بدون مجوز را بدین نحو خلاصه نموده است که اکثریت وسیعى از دیدگاههاى حقوقى معاصر.
ملحقات
بخش اول - دکترینتجاوزنظامى بوش و تثبیت نظام تک قطبى آمریکا
مبحث اول: حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى و تثبیت نظام تک قطبى جهانى آمریکا
حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى را باید نقطه عطفى در شکل دادن به نظام بینالمللى در اوایل هزاره سوم دانست. ضربهاى که از این رو به آمریکا وارد شد، از دو جهت قابل ملاحظهاست:
1. این حادثه بیانگر اوج ضربه پذیرى قدرت اول جهانى بود که درصدد است نظام بینالمللى را به سمت یک نظام تک قطبى پیش ببرد.
2. پاسخ سریع آمریکا به این حادثه.
در حقیقت، حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى که تاکنون انگیزههاى وقوع، طراحان اصلى
|109|
و مجریان آن، مقاصد پشت پرده و زوایاى مختلف دیگر آن از دیدگان مردم آمریکا و جامعه بینالملل مخفى مانده است، بهانهاى در دست دولتمردان آمریکا تا از رخداد تصنعى ایجاد شده، براى تحقق اهداف سیاسى؛ اقتصادى و نظامى خود در سطح بینالمللى و داخلى بهره بردارى نمایند. سیاست زورمدارانه و یکجانبه گرایانه آمریکا، اقامت طولانى در منطقه خلیج فارس، جلوگیرى و مبارزه با تمایلات ضدّ صهیونیستى و رشد تمایلات اسلامى، و تغییر جغرافیاى سیاسى در آسیا را مىتوان جزو عواملى به شمار آورد که آمریکا را به خلق حوادث تلخ سالهاى اخیر سوق داده است.
مبحث دوم: افغانستان، قربانى اول تثبیت نظام تکقطبى جهانى آمریکا
حمله سریع آمریکا به افغانستان، پیش از آنکه پاسخى به افکار عمومى داخل آمریکا و عکس العملى طبیعى به شوک وارده از حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى باشد، حاکى از نگرانى آمریکا نسبت به از دست دادن جایگاه خود در نظام بینالمللى بود، جایگاهى که در دوره جنگ سرد و پس از آن، در تلاش براى تثبیت آن بود. به هر حال آمریکا با حمله به افغانستان توانست انسجام افکار عمومى در داخل آمریکا را به دست آورد، و همچنین ازاین فرصت براى آنچه که حدود نیم قرن در پى آن بود؛ یعنى «تثبیت نظام تک قطبى»، استفاده کند.
تهاجم نظامى به افغانستان، به عنوان ضعیفترین واحد سیا سى و کشورى، که ملت آن در چندین دهه گذشته مواجه با بحرانهاى جنگى و آشوبهاى داخلى بودند، از طرف قدرتمندترین کشور جهان که با چنگ و دندان به سلاحهاى مرگبار مسلّح بود، نشان داد که سیاست جدید آمریکا براى تثبیت نظام تک قطبى، بر محور برخورد با واحدهاى قدرتمندى چون روسیه و چین، و برخى از کشورهاى قوى اروپایى نظیر فرانسه و آلمان نمىباشد. مطرح کردن کشورهاى دیگرى همچون ایران، عراق، و کره شمالى به عنوان «محورهاى شرارت!» نیز در قدم بعدى، از همین زاویه قابل ارزیابى است.
مبحث سوم: عراق، قربانى دوم تثبیت نظام تک قطبى جهانى آمریکا
همچنانکه گفته شد، تثبیت نظام تک قطبى جهانى و تغییرات جغرافیاى سیاسى در منطقه حساس و سوقالجیشى خلیج فارس در نتیجه حادثه 11 سپتامبر 2001 میلادى در دستور کار دولتمردان آمریکا قرار گرفت. بسیارى از تحلیلگران سیاسى معتقدند که آمریکا در دوره بوش پدر و در پى تجاوز عراق به کویت، که با تهاجم آمریکا و متّحدانش به عراق همراه بود،
|110|
بهترین فرصت را در حذف صدام داشت؛ اما بنا به دلایلى چند ترجیح داد که صدام را براى حفظ منافع خود، بر سر قدرت نگه دارد. مهمترین دلیل آمریکا براى عدم حذف صدام، توجیه استمرار حضور نظامى خود در منطقه مهم خلیج فارس که نه تنها منجر به استمرارحضور نظامى آمریکا در این منطقه شد، بلکه سود سرشارى از کشورهاى حاشیه خلیج فارس به جیب آمریکایىها سرازیر گردید و این کشورها را کاملاً به حمایت نظامى آمریکا متکى نمود.
اما حادثه 11 سپتامبر به آمریکا فهماند که عراقِ تضعیف شده در دهه 90 نیز ممکن است بیکار ننشسته و به تقویت قواى تحلیل رفته خود بپردازد. ضربه پذیرى آمریکا در قبال یک گروه تروریستى، تحت عنوان «طالبان» یا «القاعده» (آن گونه که آمریکایىها ادعا مىکنند) نشان داد که دولت خطر ناکى به نام عراق با رهبرى کاملاً غیر منطقى و مستبدى همچون صدام به ویژه با آن همه توانایىهاى مالى و نظامى، تا چه اندازه مىتواند براى امنیت منافع آمریکا خطر ساز باشد. از این رو آمریکایىها جدا از این که صدام احتمالاً با بن لادن و القاعده در ارتباط باشد، یا خیر، دریافتند که چه خطر بالقوّهاى آنان را تهدید مىکند.
نکتهاى که آمریکایىها را در حذف صدام، که دیگر تاریخ مصرف آن، خواه به صورت مستقیم، یا غیر مستقیم گذشته بود مصمم تر مىساخت، این بود که آنها بهره لازم را از نگه داشتن صدام برده بودند. در حال حاضر بهانه «مبارزه با تروریسم» این امکان را به آمریکایىها مىدهد تا در هر زمان و مکان که بخواهند حضور یابند و اقدام کنند. لذا آمریکا دیگر تهدید صدام براى منطقه خلیج فارس را ضرورتى براى استمرار حضور خود در منطقه نمىدید و بهانه محکم ترى براى حضور خود داشت؛ ضمن این که پس از 11 سپتامبر 2001 میلادى با طرح اتهامات علیه کشورهاى عرب به بهانه حمایت از گروههاى تروریستى طالبان یا القاعده، آنها را به شدّت تحت فشار قرار داد و قدرت هر گونه ابتکارى را از آنان گرفت و همه را به لاک دفاعى محض فرو برد.
نقش عراق در مسأله فلسطین و تظاهر به دشمنى رژیم بعث با اسرائیل، در شرایطى که آمریکایىها تحت فشار لابىهاى صهیونیست مصمم شده بودند مسأله فلسطین را با زور سرنیزه و از طریق سرکوب کامل انتفاضه حل کنند، مىتوانست بهانه دیگرى براى یک جنگ تمام عیار علیه مردم عراق باشد. از طرفى دیگر، آمریکا در ترتیبات امنیتى خود در خاورمیانه که همان جریان مستمر و آزاد نفت به غرب، تأمین امنیت رژیم اشغالگر قدس، کنترل
|111|
کشورهاى تولید کننده سلاحهاى کشتار جمعى و هستهاى، مبارزه با حامیان تروریسم، حفظ منافع آمریکا و در نهایت حضور در منطقه مىباشد، به ظاهر صدام و رژیم بعث عراق را مانع خود مىدانست، به خصوص اینکه عراق از موقعیت راهبردى و جغرافیایى سوقالجیشى بسیار مهمى برخوردار بوده است.
بنابراین، آمریکا در ادامه تحکیم سیاست تثبیت نظام تک قطبى جهانى و مشابه آنچه که در کشورهاى دیگر مثل نیکاراگوئه، پاناما، کوزوو، لیبى، ایران و افغانستان در گذشته انجام داد، بدون اخذ مجوز از شوراى امنیت و اخذ موافقت اجماع بینالمللى، با تجاوز نظامى خود بر ضدّ عراق، نقش پلیس بازدارندهاى را ایفا کرد که در قلمرو مسؤولیت انحصارى سازمان ملل متّحد به خصوص شوراى امنیت قرار داشت، بدون آنکه بتواند توسل به زور خود بر ضدّ عراق را در قالب یکى از قالبهاى حقوقى و اصول پیشگفته فوق توجیه نماید. توضیح آنکه، تجاوز نظامى بر ضدّ عراق، نه تنها در قالب دفاع مشروع، خواه انفرادى یا جمعى، امنیت دسته جمعى و مداخله بشردوستانه قابل توجیه نبود، بلکه نمىتوانست به نحوى از انحاء حمله پیشگیرانه و یا حتّى خودیارى تلقى گردد.
مبحث چهارم: نفت عاملى براى کسب قدرت و تثبیت نظام تک قطبى جهانى
آمریکا در راستاى تثبیت نظام تک قطبى جهانى، سیطره بر جهان، غلبه بر رقباى قدیم و بالقوه و گسترش همه جانبه حضور خود در جهان و... بایستى از ابزارهاى مشروع و نامشروع استفاده کند تا بتواند بر منابع قدرت و امنیت سیطره پیدا کند.
نفت براى آمریکا موجب پر شدن خزانه ملى مىشود، نیروهاى نظامى را به تحرک وا مىدارد، تعیین کننده توسعه و رفاه و امنیت ملى و تثبیت کننده قدرت بینالمللى است.
دسترسى فورى و بدون قید و شرط به منابع انرژى در خلیج فارس در حالى موضوع اهداف راهبردى سیاست خارجى آمریکا قرار مىگیرد که از یک سو، تولید نفت آمریکا و دریاى شمال به شدّت در حال کاهش است و از سوى دیگر 2 بشکه از 3 بشکه ذخایر نفت جهان در خلیج فارس تولید مىشود و پیش بینى مىگردد که 60% نفت دنیا در سال 2020 میلادى از خلیج فارس تولید شود. با افزایش روز افزون واردات نفتى آمریکا که پیش بینى مىشود حجم واردات آن در سال 2020 میلادى روزانه به 26 میلیون و 700 هزار بشکه در روز برسد، دولتمردان آمریکا را به فکر کنترل بر منابع نفتى و گازى منطقه خلیج فارس تحت
|112|
شعارهاى مختلفى؛ از قبیل مبارزه با تروریسم، دفاع از حقوق بشر، ایجاد دموکراسى، و جلوگیرى از تولید سلاحهاى اتمى، کشتار دسته جمعى و میکروبى انداخته است. در واقع دولتمردان آمریکا واقف هستند که تا عملاً کنترل خود را بر نفت منطقه خلیج فارس به خصوص عراق، کویت، عربستان و ایران تثبیت نکنند؛ ثبات اقتصادى کشورشان به مخاطره افتاده و عملا پیشقراولى خود نسبت به سایر رقباى بالفعل و بالقوه را از دست خواهند داد. ضمن آن که کشورهاى منطقه خلیج فارس با ظرفیت بالاى مصرف، حجم بزرگى از بازار مصرف کالاهاى آمریکایى را تشکیل مىدهد که این خود نقش بهسزایى در رونق و ثبات اقتصادى کشور آمریکا خواهد داشت.
آمریکا از مدتها پیش اقدام به تأسیس پایگاههاى متعدّد نظامى در کشورهاى منطقه؛ از جمله ترکیه، عربستان، کویت، بحرین، قطر کرده است؛ تکمیل و گسترش حلقه اتصالات پایگاههاى نظامى آمریکا درمنطقه خلیج فارس با اضافه کردن افغانستان و عراق به حلقه مزبور، عملاً جلوى هر گونه عرض اندام را از رقباى بالقوه آمریکا از قبیل کشورهاى قدرتمند اروپایى، روسیه و چین را گرفته است. افزایش بودجه نظامى آمریکا از 300 میلیارد دلار در سال 2000 میلادى به 400 میلیارد دلار در سال 2003 میلادى، به نحوى که 60 میلیارد دلار آن تنها براى حفاظت از آمریکا در خلیج فارس و تکمیل آرایش جدید نظامى در منطقه تخصیص یافته است شاهدى بر این مدعا است.
با توجه به اینکه مخازن نفتى و گازى عراق به تنهایى از مجموع مخازن زیرزمینى روسیه، آمریکا، چین و مکزیک بیشتر است، تجاوز آمریکا به عراق به منظور کنترل بر منابع غنى این سرزمین، معنا پیدا مىکند. در حقیقت عراق شکار راهبردى آمریکا در سیاست جهان گشایى خود به شمار مىرود. تجاوز آمریکا به عراق که در ادبیات جهانى به عنوان «جنگ نفت» شهرت یافت، نفت عراق را که به پیش بینى آمریکایىها 432 میلیارد بشکه نفت در جا
[15] دارد و هزینه تولید آن در هر بشکه بسیار اندک (5.1 دلار) و به راحتى تولید آن در سال 2020 میلادى به عدد دو رقمى بیش از 23 میلیون بشکه در روز خواهد رسید، نه تنها به عنوان منبعى براى تأمین سوخت و مصارف داخلى آمریکا و وسیلهاى براى حفظ امنیت، ثبات و گسترش قدرت این کشور است، بلکه اهرمى است براى تثبیت نظام تک قطبى جهانى.
نظامیان آمریکا از بدو تجاوز نظامى به عراق، تمام تلاش خود را جهت حفظ میادین نفتى و گازى عراق و تأسیات آن و حتّى مراکز و سازمانهاى ادارى و اقتصادى آن از آسیب جنگ
|113|
تولید و صدور بیش از 700 هزار بشکه در روز در ماه جولاى 2003، و 5/2 میلیون بشکه ظرف یکسال، 5/3 میلیون بشکه ظرف 2 سال، و 5 میلیون بشکه ظرف 5 سال دست پیدا کند.
مبحث پنجم - پیامدهاى مثبت و منفى تجاوز نظامى به عراق
تحلیل گران سیاسى دنیا پیش از تجاوز آمریکا و انگلستان به عراق، پیش بینى مىکردند که تجاوز مزبور پیامدهاى مثبت و منفى متعدّدى را به دنبال داشته باشد که مىتوان به اهم موارد آن در زیر اشاره کرد:
الف: پیامدهاى منفى
1. به طور طبیعى تجاوز نظامى آمریکا موجب کشتار و بى خانمانى تعداد بیشمارى از مردم عراق و درنتیجه مهاجرت آنها به کشورهاى همسایه شد وهزینههاى بیشمارى را بر این کشورها تحمیل کرد وهرچه بیشتر بى ثباتى در عراق به طول انجامد، بیشتر موجب نارضایتى این کشورها خواهد شد.
2. تغییر رژیم عراق از راه زور، سلطه و استقرار نظامى آمریکا از طریق دایر نمودن پایگاههاى نظامى در منطقه، براى یک دوره حداقل ده ساله موجب خواهد شد. بدین ترتیب اهمیت ژئوپولیتکى ترکیه و عربستان به منزله پایگاههاى اصلى آمریکا در منطقه خاورمیانه کاهش خواهد یافت و احتمالاً سیاست آتى واشنگتن در خلیج فارس، راه انداختن جنگى براى استفاده از تسلیحات انباشته شده در عربستان و اتخاذ سیاست مهار دو گانه جدیدى براى ایران و عربستان خواهد بود.
3. چنانچه حکومت آینده عراق بخواهد اقتصاد ویران شده خود را سامان دهد، بیش از هر چیز به درآمدهاى نفتى نیاز خواهد
|114|
داشت. بنابراین، طبیعى است که با جارى کردن سیل نفت به بازارهاى جهانى، موجبات افت شدید قیمت نفت را فراهم آورد، سیاستى که به طور قطع از حمایت کشورهاى غربى و آمریکا برخوردار خواهد بود و بدین ترتیب عراق در اوپک نیز به متعهد اصلى آمریکا براى کاهش قیمت نفت تبدیل خواهد شد و واشنگتن از این کشور براى اعمال فشار بر ایران و عربستان استفاده خواهد کرد.
4. افزایش توسل به زور در حلّ مناقشات بینالمللى، که خود نقض قوانین بینالمللى متعدّدى را به دنبال خواهد داشت، باعث سست نمودن پایهها و مبانى حقوق بینالملل گشته، از اهمیت سازمانهاى بینالمللى، بویژه سازمان ملل متّحد کاسته و در عمل، قانون زورمدارى را در روابط بینالمللى حاکم خواهد کرد.
5. امنیت منطقه خلیج فارس به امنیت آمریکا گره خورده و اقتدار و آزادى دولتهاى منطقه و نیز سازمانهاى بینالمللى منطقهاى؛ مانند اوپک و سازمان کنفرانس اسلامى کاهش یافته و در مقابل، سیاستهاى رژیم صهیونیستى در منطقه تقویت و تثبیت مىگردد.
[16]
ب: پیامدهاى مثبت
1. سرنگونى دیکتاتور خطرناکى چون صدام و در نتیجه رها شدن منطقه خاورمیانه از یک کانون بحران بیست ساله، مىتواند به ایجاد امنیت بیشتر در سطح منطقه کمک کند.
2. حمله به عراق موجب از میان رفتن سلاحهاى مخرّب میکروبى و کشتار جمعى این کشور مىشود. با توجه به تجربه جنگ ایران و عراق و استفاده بغداد از سلاحهاى کشتار جمعى بر ضدّ افراد نظامى و غیر نظامى، طبیعى بود که تمامى کشورهاى منطقه نسبت به برنامه سلاحهاى کشتار جمعى این کشور احساس تهدید کنند، بنابراین، از نظر آنها، هر گونه حمله به بغدادکه به از میان رفتن تسلیحات کشتار جمعى این کشور منتهى شود، مثبت بود.
3. تغییر رژیم در عراق موجب توسعه اقتصادى و گسترش تجارت در سطح منطقه مىگردد؛ زیرا وقوع جنگهاى متعدّد در این منطقه بر ضدّ ایران، کویت و عربستان، که همواره صدام از عوامل اصلى آنها بوده، ریسک سرمایه گذارىهاى داخلى و خارجى در منطقه خلیج فارس را به شدّت افزایش داده و به منزله یک مانع مهم بر سر راه توسعه تجارت منطقهاى و سر مایه گذارى خارجى عمل کرده است. حذف رژیم عراق مىتواند به معناى حذف تحریمهاى این کشور و عاملى براى گسترش تجارت در سطح منطقه نیز باشد.
4. طى دو دهه گذشته، سیاستهاى تجاوزگرانه رژیم عراق، موجبات رشد پناهندگى
|115|
اتباع بسیارى از عراق به کشورهاى همسایه، بویژه ایران شده است و حذف رژیم بعث عراق مىتواند زمینه لازم را براى بازگشت آنها به کشور شان فراهم آورد.
5. بازگشت عراق به جامعه بینالمللى و ایجاد یک عراق با ثبات و در نتیجه رهایى کشورهاى منطقه از خطر تجزیه آن، مىتواند موجبات ثبات ژئوپلیتیکى در منطقه خلیج فارس را فراهم آورد. طبیعى است روى کار آمدن یک حکومت مردمى و با ثبات در عراق که نماینده تمامى گروههاى سیاسى، اقوام، و فرقههاى مختلف باشد مىتواند به کاهش این نگرانى نیز کمک کند.
6. عراق طى سالهاى گذشته به پایگاه اصلى گروههاى مخالف کشورهاى همسایه خود به خصوص ایران و ترکیه تبدیل شده بود و با حذف صدام و تغییر رژیم بعث، گروههاى مزبور از میان رفته و یا فعالیت آنها محدود مىگردد.
بخش دوم - قطعنامههاى سازمان ملل متّحد و تعهّدات دولتهاى اشغالگر
مبحث اول: قطعنامه شماره 1441 شوراى امنیت
آنچه در نظام بینالمللى، مشکل اساسى آمریکا را شکل مىداد، ناتوانى آن درکسب مشروعیت بینالمللى در تجاوز نظامى به عراق بود؛ زیرا هیچ یک از قدرتهاى برتر؛ همچون چین، روسیه یا اتّحادیه اروپا، خواستار آرایش نظامى بر ضدّ عراق نبودند.
اگر چه قطعنامه شماره 1441 شوراى امنیت،
[17] که پس از چندین هفته رایزنىهاى دیپلماتیک میان اعضاى خود و همچنین دیگر کشورهاى تأثیر گذار، راجع به چگونگى برخورد با عراق، به اتفاق آراء صادر شد، اما آمریکا و بریتانیا همچنان تأکید داشتند که پیش از بازگشت بازرسان به عراق، لازم است قطعنامه محکم و جدیدى علیه این کشور صادر شود. این پافشارى در حالى انجام مىشد که پیش از این مقامات عراق و سازمان ملل متّحد درباره بازگشت بازرسان به این کشور، پس از چهار سال وقفه، به سرعت و بدون هیچ مانعى به توافق رسیده بودند. به اعتقاد آمریکا، تجربه گذشته نشان مىداد که نمىتوان به عراق اعتماد کرد؛ بنا براین، لازم بود قطعنامه، جدیدى صادر شود که در آن تهدید به زور علیه عراق در صورت نقض مفاد قطعنامه گنجانده شود.
این دیدگاه با مخالفت جدّى فرانسه، آلمان، روسیه و چین روبرو شد. روسیه و چین
|116|
معتقد بودند که باید پیش از صدور هر گونه قطعنامه جدید،به عراق فرصت داده شود تا پاى بندى خود نسبت به قطعنامههاى پیشین را نشان دهد. فرانسه و آلمان با صدور قطعنامهاى که مستلزم به کارگیرى زور علیه عراق باشد، به شدّت مخالف بودند.
اما در خصوص قطعنامه شماره 1441 شوراى امنیت، باید گفته شود که در مقدمه این قطعنامه، به تهدید ناشى از عدم پیروى عراق از قطعنامههاى پیشین شوراى امنیت و اقدام این کشور به گسترش سلاحهاى کشتار جمعى و موشکهاى دور برد علیه صلح و امنیت بینالمللى اشاره، و سپس، با یادآورى قطعنامه شماره 678 شوراى امنیت، امکان به کارگیرى زور براى اجراى قطعنامه شماره 660 و قطعنامههاى بعدى براى بازگرداندن صلح و امنیت بینالمللى از سوى دولتهاى عضو گوشزد شد و از این که عراق براى دسترسى فورى، بى قید و شرط و بدون محدودیت کمیسیون بازرسى سازمان ملل متّحد به اماکن و تأسیسات مورد نظر مانع تراشى کرده، اطلاعات کامل و دقیقى درباره برنامههاى سلاحهاى کشتار جمعى خود ارائه ننمود و على رغم تقاضاى مکرر شوراى امنیت، از سال1998 میلادى به بعد اجازه بازگشت بازرسان سازمان ملل متّحد را به کشور عراق نداد، و على رغم قطعنامه شماره 687 شوراى امنیت تعهّدات خود درباره تروریسم را به انجام نرساند و همچنین، اتباع دستگیر شده کویت و کشورهاى ثالث در جنگ اول خلیج فارس را آزاد نکرد و اموال کویت را باز نگرداند، ابراز تأسف شده است.
قطعنامه شماره 1441 شوراى امنیت 14 بند دارد که مهمترین آنها عبارتند از:
1. عراق تعهّدات خود را بر اساس قطعنامهها ى پیشین نقض کرده است.
2. آخرین فرصت به عراق براى انجام تعهّدات، بر اساس قطعنامههاى پیشین داده و رژیمِ بازرسىِ مستحکمترى براى تکمیل فرآیند بازرسى بر قرار مىشود.
3. عراق باید ظرف سى روز، آخرین اطلاعات درباره برنامه توسعه سلاحهاى شیمیایى، بیولوژیکى، هستهاى و موشکهاى بالستیک خود و تمامى تأسیسات و اماکن مربوط به کمیسیون نظارت، بازرسى و تایید خلع سلاح عراق را به آژانسِ بینالمللىِ انرژىِ اتمى و شوراى امنیت گزارش کند.
4. این کشور باید اجازه دسترسى فورى و بدون قید و شرط و نامحدود بازرسان را به تمامى اماکن دولتى، از جمله کاخهاى ریاست جمهورى، تجهیزات و اسناد و همچنین تمامى مقامات و دیگر اشخاص ضمن امکان مصاحبه خصوصى با آنها و امکان خارج کردن
|117|
آنها و خانوادههایشان را از عراق بدهد.
5. بازرسان حقّ دسترسى به اسامى تمام افراد، که پیشتر یا در حال حاضر با برنامههاى شیمیایى، بیولوژیکى، هستهاى و موشکى عراق مرتبط بودهاند، داشته باشند.
6. بازرسان حقّ وارد کردن هر گونه تجهیزات لازم براى بازرسى به عراق و همچنین خارج کردن هر گونه تجهیزات یا مواد یا سندى را که در جریان بازرسى به دست مىآورند، بدون آن که مورد بازرسى واقع شوند، داشته باشند.
7. از دولتهاى عضو درخواست مىشود تا هرگونه اطلاعاتى را که به موفقیت بازرسى کمک مىکند، در اختیار کمیسیون بازرسى و آژانس بینالمللى انرژى اتمى قرار دهند.
8. بالأخره قطعنامه شوراى امنیت به عراق هشدار مىدهد که تداوم نقض تعهّدات وى، پیامدهایى جدّى را به دنبال خواهد داشت.
مبحث دوم: قطعنامه شماره 1483 شوراى امنیت
در 22 ماه مه سال 2003 میلادى، شوراى امنیت سازمان ملل متّحد، قطعنامه شماره 1483، پیشنهادى اسپانیا و انگلستان و آمریکا را با اصلاحات زیادى در 27 پاراگراف و یک مقدمه طولانى با اتفاق آراء حاضران (عدم حضور سوریه) تصویب کرد. بر اساس این قطعنامه، تحریم اقتصادى 13 ساله بر ضدّ عراق از میان رفت و با تخصیص 1 میلیارد دلار از محل فروش نفت و فرآوردههاى نفتى عراق، برنامه «نفت در برابر غذا»ى سازمان ملل متّحد به مدت 6 ماه دیگر تمدید شد.
شوراى امنیت در پاراگراف 20 قطعنامه مزبور، تصمیم گرفت که فروش نفت و فرآوردههاى نفتى و همچنین گاز طبیعى از عراق، باید منطبق با رقابتى بودن بازار بینالمللى و بر اساس استانداردهاى رایج صنعت نفت و گاز بوده و همواره توسط حسابرسان بیطرف بینالمللى عمومى مورد نظارت و حسابرسى دقیق قرار گیرد. این شورا در پاراگراف 22، مقرر داشت که صادرات نفت و گاز عراق تا 31 دسامبر 2007 میلادى از هر گونه تعقیب و پیگردهاى قانونى مصون و مبرا باشد، مگر آن دسته از اقدامات قضایى که ممکن است براى جلوگیرى از خسارات وارده ناشى از آلودگىهاى نفتى یا دیگر حوادث غیرمترقبه اتخاذشود.
در پارگراف 7 قطعنامه 1483، شوراى امنیت اعلام داشت که تمامى کشورهاى عضو
|118|
سازمان ملل متّحد باید گامهاى مناسبى بردارند تا اموال فرهنگى به غارت رفته عراق عودت داده شود، و ممنوعیت معامله تجارى نسبت به آنها رعایت گردد.
اگر چه آمریکا و انگلستان مدعى بودند که تجاوز به عراق بر اساس قطعنامه شماره 678 شوراى امنیت قانونى است؛ چرا که مجوز اقدام به توسل به زور بر ضدّ عراق را در سال 1991 میلادى صادر کرد، اما چنین ادعایى مورد پذیرش جامعه جهانى قرار نگرفت.
[18] بنابراین، قطعنامه 1483 به هیچ وجه، خواه به طور صریح یا ضمنى تجاوز نظامى آمریکا و انگلستان به عراق و اشغال آن کشور را تأیید نمىکند، بلکه در قطعنامه مزبور به این دو کشور به عنوان قدرتهاى اشغالگر
[19] اشاره مىکند و از آنها مىخواهد که به تعهّدات و تکالیف دولت اشغالگر بر اساس کنوانسیونهاى ژنو سال 1949 میلادى و مقررات لاهه سال 1907 میلادى عمل نمایند. براى مثال، این قطعنامه از قدرتهاى اشغالگر خواسته است تا بهداشت، رفاه عمومى و امنیت را تا زمانى که حکومتى مستقل در عراق تشکیل مىشود به مردم عراق برگردانند.
[20]
قطعنامه 1483 شوراى امنیت، از سازمان ملل مىخواهد که نماینده خاص براى عراق تعیین کند تا بتواند مسؤولیتهاى مربوط به کمک رسانى و امداد، فعالیتهاى زیرسازى و بازسازى اقتصاد عراق، تشویق براى عودت پناهندگان و حمایت از حقوق بشر در عراق را ایفا نماید. این قطعنامه در جایگاههاى متعدّدى اعلام مىدارد که نماینده سازمان ملل متّحد
[21] در عراق باید تلاش کند تا مقدمات شکل گیرى یک حکومت مردمى را در عراق تأمین کرده و تحت نظارت سازمان ملل متّحد به تأسیس حکومت مشروع در عراق، که قابل شناسایى جامعه بینالملل باشد از طریق رفراندم سراسرى و انتخابات عمومى مبادرت کند، نظیر آنچه سازمان ملل متّحد در کشور هاییتى
[22] انجام داد که در نتیجه مردم آن سرزمین از دیکتاتورى نظامى رهایى یافتند، و رییس جمهور دلخواه خود را برگزیدند.
[23]
اگر ادعا شود که شوراى امنیت با وارد کردن سازمان ملل متّحد در عراق، تلویحاً به استفاده از توسل به زور بر ضدّ دولت دیکتاتور صدام حسین صحّه گذاشته است، چنانکه شوراى امنیت با تصویب قطعنامه شماره 1244 اقدام به ارسال نیروهاى حافظ صلح بینالمللى به کوزوو در سال 1999 میلادى بعد از خاتمه یافتن بمباران هوایى ناتو در صربستان کرد، پاسخ داده خواهد شد که اولا: قطعنامه مزبور به جایگزینى رسمى نیروهاى حافظ صلح بینالمللى سازمان ملل متّحد در کوزوو تصریح کرد، در حالى که به چنین
|119|
جایگزینى در قطعنامه 1483 اشارهاى نشده است و در عمل نیز چنین امرى در عراق اتفاق نیفتاد. ثانیا: حتّى اگر در قطعنامه شوراى امنیت بدان امر تصریح مىشد، تصریح مزبور نمىتواند عدم مشروعیت تجاوز انجام یافته را مشروع کند.
[24]
مبحث سوم: عدم مشروعیت تصرف مالکانه در منابع کشور اشغال شده
طبق قطعنامه شماره 3314 تعریف تجاوز و بر اساس اصول و قواعد پذیرفته شده حقوق بینالملل، هر گونه تصرف و اِعمال حاکمیت بر منابع سطح الأرضى و تحت الأرضى کشورى که بر اثر تجاوز نظامى به اشغال دولت اشغالگر در آمده است، قانونى نبوده و نامشروع محسوب مىشود. نظر به اینکه دولت بوش با دور زدن سازمان ملل متّحد و بدون اخذ موافقت شوراى امنیت و به بهانه مبارزه با تروریسم و دفاع از حقوق بشر، کشور عراق را مورد تجاوز قرارداد و پر واضح است که این تجاوز از اساس نامشروع بوده است و هر گونه تصرف مالکانه در منابع این کشور نیز نامشروع مىباشد.
اصل حاکمیت ملتها بر منابع طبیعى، به دفعات متعدّد در قطعنامههاى مجمع عمومى سازمان ملل متّحد مورد تأکید قرار گرفته است. حال آن که اکنون منابع طبیعى عراق، به ویژه ذخایر نفت و گاز آن کشور که سرمایه ملّى این کشور بوده، هدف اصلى آمریکا محسوب مىشود. بنابراین، فروش نفت عراق توسط دولت اشغالگر؛ یعنى آمریکا آن هم در شرایطى که هیچ دولت محلى که ناشى از اراده ملت آن کشور باشد وجود ندارد نامشروع و غیر قابل توجیه است. چرا که دولت اشغالگر مالک آن منابع نیست تا بتواند به تبع آن، حقّ استفاده یا فروش آنها را داشته باشد. این واقعیت حتّى صحت قراردادهاى نفتى منعقده میان آمریکا و
طبق قطعنامهشماره 3314 تعریف تجاوز و بر اساس اصول و قواعد پذیرفته شده حقوق بینالملل، هر گونه تصرف و اِعمال حاکمیت بر منابع سطح الأرضى و تحت الأرضى کشورى که بر اثر تجاوز نظامى به اشغال دولت اشغالگر در آمده است، قانونى نبوده و نامشروع محسوب مىشود.
|120|
سایر کشورها و شرکتهاى نفتى بینالملل را نیز در این خصوص زیر سوال مىبرد، مگر آن که حسب قطعنامه شماره 1483 انجام پذیرد.
لازم به توجه است که قطعنامه اخیر سازمان ملل متّحد در خصوص رفع محاصره اقتصادى عراق نیز رافع مسؤولیت بینالمللى آمریکا در خصوص اصل تجاوز به عراق نمىباشد، گرچه قطعنامه اخیر تلویحاً اجازه بازسازى از عراق و بهره بردارى از منابع آن را به آمریکا و متّحدانش تحت شرایط خاص و ظرف مدت معینى داده است. در هر حال، به نظر مىرسد بهره بردارى بى حساب از منابع کشور عراق به بهانه هزینه کردن آن براى دموکراسى چیزى جز تجلّى سیاست زور نیست.
مبحث چهارم: عدم ایفاى تکالیف و وظایف دولت اشغالگر
طبق قواعد بینالملل، تسلّط دولت اشغالگر باید موقت [De facto] نه دایم [De Jure] باشد. از سوى دیگر، مردم تحت سلطه اشغالگر، از نظر حقوق بینالملل ملزم به رعایت قوانین دولت اشغالگر نیستند و الزام آنها به رعایت قوانین کشور اشغالگر نمىتواند موجد قانون باشد. دولت اشغالگر فقط مىتواند مردم سرزمینهاى اشغالى را به تبعیت از مقررات معاهده لاهه و کنوانسیونهاى ژنو ملزم نماید. با این وجود عدم رعایت این مقررات نیز از جانب مردم سرزمینهاى اشغالى به معناى خطاى بینالمللى و نهایتاً موجد مسؤولیت بینالمللى براى آنها نخواهد بود.
از سوى دیگر، دولت اشغالگر موظف است شرایط زندگى طبیعى از حیث معیشت، بهداشت، آموزش و امنیت اجتماعى را براى مردم سرزمینهاى اشغالى فراهم کند. حفظ حقوق خانواده و عفت عمومىِ افراد، الزامى بوده و حقّ مالکیت آنها نیز نباید مخدوش گردد. اموال خصوصى مردم نباید توقیف شود و در غیر این صورت باید غرامت آن پرداخت گردد. حفظ آثار باستانى و فرهنگى سرزمینهاى اشغالى و نیز حفظ محیط زیست از دیگر وظایف دولت اشغالگر محسوب مىشود.
[25]
با توجه به موارد بالا، آشکارا مشخص است که دولت آمریکا حتّى ابتدایىترین اصول و وظایف یک دولت اشغالگر را نیز رعایت نکرده است. به عنوان مثال غارت سازمان یافته و از قبل برنامه ریزى شده آثار باستانى و اشیاى تاریخى و فرهنگى از موزه ملى عراق که با سکوت و عدم واکنش آمریکا که تلویحاً به معناى اجازه و رضایت این دولت محسوب
|121|
مىگردد، خود گواهى بر این ادعاست. این فقط غارت اشیاى باستانى نیست بلکه غارت فرهنگ و تمدن است؛ به گونهاى که اعتراضات جهانى بسیار شدیدى را به دنبال داشته است. ایجاد هرج و مرج در میان مردم و اقوام مختلف در عراق و ایجاد ناامنى گسترده در این کشور، قصور و کوتاهى دولت اشغالگر را در انجام وظایف قانونى خویش نشان مىدهد.
از سوى دیگر تخریبهاى گسترده و غیر ضرورى و کشته و زخمى کردن غیر نظامیان در حد وسیع و سوء رفتار با اسراى جنگى که از نظر آمریکا نه اسیر جنگى بلکه تروریست خوانده مىشدند، همگى از موارد نقض کنوانسیونهاى ژنو و قواعد بینالمللى موجود محسوب مىگردد. آمریکایىها در تخریب اماکن عمومى و دولتى غیر نظامى، از هیچ تلاشى دریغ نکردند و با سلاحهاى غیرمتعارف اقدام به این تخریبهاى غیرضرورى و نقض مقررات جنگ نمودند؛ به گونه اى که بیشتر تأسیسات زیربنایى، نظیر آب و برق نیز تحت تأثیر این حملات نابود شدند، به جز وزارت نفت که در واقع مرکز ثقل منافع آمریکایىها محسوب مىشد. یکى از مواردى که موجبات مسؤولیت بینالمللى دولت آمریکا را در تجاوز نظامى به عراق ایجاد کرده است نقض موارد حقوق بینالملل و کنوانسیونهاى بینالمللى در تعامل با اسراى جنگى مىباشد نظیر آنچه که درباره اسراى جنگى ناشى از حمله به افغانستان نقض شده است.
[26]
پىنوشتها
[1].برنوسیما، «ناتو، سازمان ملل و جنبههاى حقوقى استفاده از زور»، ترجمه محمد جعفر قنبرى جهرمى، مجله حقوقى شماره 24، سال 1378
[2]. Consensu
[3]. Advisory Board, "Encyclopedia of public InternationalLaw" , vol. 4, "Use of Force, War and Neutrality, peace Treaties", North Holland publishing Co. 1982.
[4].برنوسیما، «ناتو، سازمان ملل و جنبههاى حقوقى استفاده از زور»، ترجمه محمد جعفر قنبرى جهرمى، مجله حقوقى شماره 24، سال 1378.
[5].ممکن است گفته شود که در قطعنامه شماره 3314 چنین آمده است که شوراى امنیت مىتواند تروریسم را نیز عنوان تجاوز محسوب نماید، پس در این صورت مىتوان براى کشور قربانى حقّ دفاع مشروع را لحاظ نمود؛ یعنى به عبارت دیگر آمریکا مىتوانست با توسل به این دستاویز در برابر عراق از خود دفاع کند. ولى باید توجه داشت که شوراى امنیت، عراق را به عنوان تروریست معرفى نکرده بود، لذا چنین حقى براى آمریکا قابل تصور نیست. پرواضح است که تشخیص تجاوز فقط در اختیار شوراى امنیت است و نه هیچ نهاد دیگر و حال آنکه در خصوص تجاوز آمریکا به عراق، در شوراى امنیت چنین تشخیص داده نشده
|122|
بود. لذا هیچ حقى مبنى بر دفاع مشروع براى آمریکا قابل تصوّر نیست.
[6]. Advisory Board, "Encyclopedia of public InternationalLaw" , vol. 4, "Use of Force, War and Neutrality, peace Treaties", North Holland publishing Co. 1982.
[7]. Advisory Board, "Encyclopedia of public InternationalLaw" , vol. 3, "Use of Force, War and Neutrality, peace Treaties", North Holland publishing Co. 1982.
[8]. BOWET
[9].برخى معتقدند که چنین کارى در واقع همان توسل به زور در روابط بینالمللى است و لذا براى کشور متضرّر حقّ دفاع مشروع را ایجاد مىکند. چنین تصوّرى درست نیست؛ چرا که در دعواى مربوط به تسخیرسفارت آمریکا در ایران که در دیوان بینالمللى دادگسترى مطرح بود، دولت آمریکا ادعا مىکرد که دولت ایران مقررات بند 4 ماده 2 منشور سازمان ملل متّحد را نقض کرده است ولى دیوان این ادعا را نپذیرفت و مسؤولیت بینالمللى دولت ایران را فقط به علّت نقض قراردادهاى وین سالهاى1961 و 1963 میلادى در روابط سیاسى و کنسولى و همچنین معاهده مودت ایران و آمریکا سال 1955 میلادى اعلام نمود.
[10]. Self_help
[11].شفیعى، محمد، «بررسى مشروعیت دخالتهاى نظامى بشردوستانه از دیدگاه حقوق بینالملل»، مجله حقوقى شماره 20. سال 1375
[12]. collectivesecurity, "Encyclopedia of public InternationalLaw" , vol. 3, "Use of Foyce, War and Neutrality, peace Treaties", North Holland publishing Co. 1982
[13].شفیعى، محمد، «بررسى مشروعیت دخالتهاى نظامى بشر دوستانه از دیدگاه حقوق بینالملل»، مجله حقوقى شماره 20. سال 1375
[14]. Advisory Board, "Encyclopedia of public InternationalLaw" , vol. 3, "Use of Force, War and Neutrality, peace Treaties", North Holland publishing Co. 1982.
[15].Oil in plac
[16].هرمیداس باوند، داود، «فرصت مغتنم»، مصاحبه، روزنامه همشهرى، یکشنبه 21 اردیبهشت 1382
[17]. Sanctions & Weapons Inspection in Irag, 15th March2002;
http://10w.cdi.org/terrorism/iraq-sanctions.cfm
[18]. See ASIL Insight, Armed Force in Iraq (March 2003),and Addendum (April 2003), for thearguments pro and con.
[19].Occupying Powers.
[20]. For a summary of the content of these obligations, seeASIL Insight, The U.S. as occupying power Over Portions of Iraq and Relevant Responsibilities Under the Laws of War (April 2003).
[21].نماینده خاص سازمان ملل، شخصى به نام سرجیو ویرا دو ملو (Sergio Vieira de Mello)، کمیسر عالى حقوق بشر سازمان ملل متّحد، تعیین شده است.
[22].Haiti.
[23]. See Thomas M. Franck, The Emerging Right to Democratic Governance, 86 AJIL 46 (1992). Security Council Res. 940 (1994). See generally David Malone, Decision- Making in the UNSecurity Council: The Case of Haiti, 1990-1997 (1998). General Assembly Res. 46/137, para . 2(1991).
[24]. Security Council Res. 1244, Annex2, para. 4 (1999).
|123|
[25].Documents on the Laws of War, 215-363 AdamRoberts and Richard Guelff, Clarendon press, Oxford, 1989.
[26].موارد نقض حقوق مندرج در کنوانسیون ژنو، مربوط به اسراى جنگى توسط آمریکا در حمله نظامى به افغانستان، در یکى از مقالههاى چاپ شده در یکى از جراید کثیر الانتشار انگلستان به قرار زیر ردیف شدهاست:
اول - آمریکا کسانى را که دستگیر کرده بود به نام مبارزان غیر قانونى معرفى نمود. این در حالى است که صرف عوض کردن طبقه بندى اسراى جنگى به تروریستهاى بینالمللى و یا مبارزان غیر قانونى، خود نقض کنوانسیون ژنو محسوب مىشود؛ زیرا لازم است با افراد گروه القاعده و یا طالبان که در کمپ اشعه ایکس زندانى هستند به عنوان اسراى جنگى رفتار کرد، و تقسیم بندى آنها در یک طبقه بندى جدید، خلاف ماده 4 کنوانسیون ژنو است؛
دوم - ماده 5 کنوانسیون ژنو مقرر مىدارد «اسراى جنگى (زندانیان جنگى) از حمایت از این کنوانسیون برخوردارند تا زمانى که وضعیت آنان توسط یک محکمه صالح مشخص گردد». اما بر خلاف مقررات این کنوانسیون، دادگاه استیناف آمریکا حکم داد که آنها هیچ گونه حقوقى تحت قانون اساسى آمریکا ندارند.سوم - غیر از موارد پیشگفته، آمریکا حداقل 14 ماده دیگر از کنوانسیون ژنو را حسب موارد زیر نقض کرده است:
- بر خلاف ماده 3 کنوانسیون ژنو، اسراى جنگى را تحت عنوان مبارزان غیر قانونى در تلویزیون نشان داد.- بر خلاف ماده 18 کنوانسیون ژنو، اموال و وسایل شخصى اسراى جنگى مصادره و لباس آنها از تن درآورده شد.
- بر خلاف ماده 22 کنوانسیون ژنو، اسراى جنگى در پشت میلهها و درهاى بسته زندان انفرادى زندانى شدند.
- بر خلاف مواد 26، 28، 34، 38، 41، 70 تا 73 کنوانسیون ژنو، اسراى جنگى از برخوردارى از امکانات آشپزى، بوفه و کافه تریا در محوطه زندان، جایگاههاى مذهبى، تمرین ورزش بدنى، دسترسى به متن کنوانسیون، آزادى براى نوشتن نامه به خانوادههاى خود، دریافت بستههاى غذا و کتاب محروم شدهاند.
- بر خلاف ماده 118 کنوانسیون ژنو، اسراى جنگى پس از خاتمه منازعات و جنگ در افغانستان، محاکمه و یا آزاد نشدند.
- بر خلاف ماده 17 کنوانسیون ژنو، اسراى جنگى مورد شکنجههاى سبک قرار گرفتند.