آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

 

طرح حکومت اسلامى و بازتاب‏ها
پیشینه بحث
1. گفتمان تقیه
2. گفتمان اصلاح
3. گفتمان انقلاب
امام خمینى(قد) قبل از سال 48
امام خمینى(قد) در سال 48
طرح حکومت اسلامى
لزوم تشکیل حکومت
اندیشه ورزى در عرصه حکومت
1. منبع مشروعیت سیاسى چیست؟
2. شرایط حاکم اسلامى کدام است؟
3. محدوده اختیارات دولت اسلامى کجا است؟
4. اهداف عالى حکومت اسلامى چیست؟
ولایت فقیه
راهکارهاى تشکیل حکومت اسلامى
1. تبلیغ و تعلیم
2. بسیج نهاد و اجتماعات در جهت مبارزه
3. ایستادگى و مقاومت براى مبارزه‏اى طولانى:
4. اصلاح حوزه‏هاى علمیه و روحانیت
5. قطع همکارى با دولت جائر
باز تاب‏هاى طرح حکومتى اسلامى
یاران حضرت امام(قد)
حوزه نجف
1. شایعه
2. اقدامات عملى
رژیم شاه
روشنفکران و گروه‏هاى سیاسى
طرح حکومت اسلامى و بازتاب‏ها
حضرت امام خمینى - قدس‏سرّه - در سال 1348 خورشیدى، براى نخستین بار طرححکومتى خود براى اداره جامعه اسلامى را در نجف اشرف بیان کردند. مباحث حکومتىِاسلام، در قالب «ولایت فقیه» اگر چه در آثار بیشتر فقهاى شیعه، به تناسبِ وضعیت زمان، کم و بیش مطرح بوده، لیکن به صورت طرح حکومتى براى اداره جامعه، در فقه شیعه سابقهنداشته‏است.
اکنون در این مختصر برآنیم با اشاره به پیشینه مباحث حکومت در دیدگاه اندیشمندانشیعى، طرح حکومتىِ حضرت امام را بازخوانى نموده، بازتاب‏هاى آن در میان طیف‏هاى مختلفِ دخیل در این امر را مورد بررسى قرار دهیم.
پیشینه بحث
با نگاه به سیر تکوینِ اندیشه حکومت در میان متفکّران وعالمان شیعى، جایگاه دولت دراندیشه آنان حداقل در سه حوزه مجزّا قابل پى‏گیرى است: الف) فلسفه سیاسى ب) کلامسیاسى ج) فقه سیاسى.
فیلسوفانِ سیاسى، معمولاً دولت را به «فاضله» و «غیر فاضله» تقسیم کرده، بر اساس آن،دولتِ غیر فاضله را غیر مشروع شمرده‏اند.
براى نمونه، در نگاه فارابى دولت فاضله در شکل دولت «رئیس اول»، «رئیس مماثل» و
|188|
«رئیس سنّت» تحقق یافته یا قابل تحقق است. رئیس اول همان پیامبر خدا(ص)، رئیسمماثل ائمه اطهار - علیهم السلام - و رئیس سنت کسى است که سیره رئیس اول و مماثل رامى‏شناسد، بر قرآن و اصول دینى تسلط دارد و بر اساس اصول داده شده از سوى رئیس اول و مماثل، احکام لازم را استنباط مى‏کند و این شخص کسى جز فقیه نیست.
دولت غیر فاضله نیز به فاسقه، ضالّه و جاهله تقسیم مى‏شود.
[1] اینگونه تقسیمات، در آراءسیاسى خواجه نصیر نیز وجود دارد.
[2] در این دیدگاه نظام‏هاى غیر شیعى کج راه و فاسق‏اند. نظامهایى که از سوى حاکمان شیعى اما غیر مشروع تأسیس مى‏شوند؛ ضاله و حاکمان کافر، دولت جاهله را تشکیل مى‏دهند.
[3]
فیلسوفان اسلامى پس از شناساندن حکومت مشروع با رئیس سنت (فقیه) در زمانغیبت به تبیین بهترین حکومت در میان حکومت‏هاى بد و غیر مشروع رو آورده‏اند و در این راستا هر یک از اقسام سه گانه دولتِ غیر فاضله را، بر حسب وضعیت حاکم بر چنیندولتهایى، به شش مدینه تقسیم کرده‏اند و در میان آنها مدینه «جماعیه» یا «احرار»(دموکراسى) را - که افراد خوب هم مى‏توانند در آن آزادانه به زندگى دل خواه خود بپردازند - بر دیگر جوامع ترجیح داده‏اند.
[4] بنابراین، در اندیشه فیلسوفان سیاسى، جاى تئورى حکومت اسلامى و مشروع در دوره غیبت خالى مانده است.
[5]
در دیدگاه متکلمان شیعى، امامت عهده دار منصب زعامت و رهبرى است
[6] و پس از دورهنبوت، رهبرى مردم بر عهده امامان است و در دوره غیبت نیز الگوى امامت، در قالب «نیابت خاص» و «نیابت عام» تداوم یافته است؛ حکومتى که از این طریق شکل نگیرد نا مشروع است و قابل تبعیت نیست و طاغوت محسوب مى‏شود. در این نگاه نیز با این‏که شالوده حکومت اسلامى، پى‏ریزى شده و تلاش‏هاى خوبى صورت گرفته است، اما ابعاد حکومتِ مشروع در دوره غیبت و یا شکل مطلوب آن تبیین نشده است.
بیشترین تلاش در این عرصه، از آنِ فقهاى شیعه است. براى فقها همواره این بحثمطرح بوده است که حکومت مشروع، کدام است. از نگاه آنان حکومتى مشروع است که از حاکمیت الهى ناشى شده و به اذن خداوند متعال باشد. از این رو، پیامبر گرامى اسلام بر اساس دستورات الهى، حکومت تشکیل داده و موقعیت بعد از خود را نیز مهمل نگذاشته است. آن حضرت، امیرالمؤمنان، على(ع) را به امر خدا به جانشینى خود و رهبرى امت برگزید و تا امام دوازدهم، حق حکومت با آن پیشوایان معصوم است و در عصر غیبت، بر اساس نیابت عامه،
|189|
حق حکومت از آنِ فقیه جامع الشرایط است. از این رو، حکومت را به عادله و غیر عادلهتقسیم کرده، حکومت عادله را از آنِ امام معصوم یا نایبان خاص یا عام آنان دانسته‏اند.
این خط سیر، در آثار بیشتر فقهاى شیعه - با اختلاف نظریه در محدوده ولایت - به چشممى‏خورد؛ در آثار شیخ مفید که نخستین فقیه سال‏هاى آغازین غیبت کبرا است
[7] و ابى الصلاح حلبى(374 - 447) که براى نخستین بار فصلى مجزّا و مستقل را به بررسى زوایاى مختلف ولایت فقیه اختصاص داده است.
[8] و در فرجام حضرت امام خمینى است که دراین زمینهنظریه پردازى کرده و تشکیل حکومت داده است و این تنها حکومت مشروع در دوره غیبت، حکومت فقیه مى‏باشد.
اکنون پرسش اساسى این است که با این حال، چرا تاکنون زوایاى گوناگون و قابل عملحکومت اسلامى در لسان فقها تبیین نگردیده است و یا حداقل در سیره سیاسى آنان نمود پیدا نکرده است؟
عمل سیاسى فقها را مى‏توان در سه گفتمان مورد بررسى قرار داد:
1. گفتمان تقیه
وضعیت تاریخى دشوارى که براى شیعیان پدید آمد، زندگى دائمى در حکومت‏هاى غیرشیعى و سخت گیر را براى آنان رقم زد. در چنین وضعى پنهان کردن مبارزه و یا انجام مبارزه سرّى، به ویژه کار فکرى سیاسى و نظریه پردازى در زمینه حکومت و نظام سیاسى کهمى‏توانست آثار مخرّبى براى نظام حاکم ببار آورد، امرى طبیعى و عقلانى محسوب مى‏شود؛ از این رو بیشتر فقهاى شیعه به جهت تقیه و طبعاً عدم رویارویى با مسائل و مشکلات نظام سیاسى و حکومت، فرصت تبیین این امر را نیافته‏اند.
2. گفتمان اصلاح
در مقاطعى از تاریخ تشیع، شکل‏گیرى دولت‏هاى شیعى؛ مانند دولت‏هاى صفوى وقاجارى، امکان نسبى فعالیت سیاسى براى فقهاى شیعه را فراهم آورد. این زمینه بعضى از آنان را در عمل به پذیرش حاکمیت دو گانه و موازى سوق داده و بر آن داشت تا با عدم تعرّض نسبت به حکومت‏هاى غیر مشروع؛ در حد مقدور به اصلاح حکومت و بهره بردارى ازموقعیت به دست آمده، بپردازند. اصل این رویکرد نیز به اعتقادِ عدم امکان تشکیل حکومتِ مشروع در آن وضعیت بر مى‏گردد. بنابراین، تبیین ابعاد حکومت مطلوب جایگاه واقعى خود
|190|
را پیدا نکرده است.
3. گفتمان انقلاب
همان اقدام براى براندازى حکومت غیر مشروع وجایگزینىحکومت مطلوب دینى بر اساس نیابت عامه است که در تاریخشیعه به دست با کفایت امام خمینى - قدس‏سرّه -، صورتتحقق‏یافت.
با عنایت به وضعیت پیشگفته، بیشتر مقاطع تاریخ عملسیاسى فقها را، گفتمان تقیه و در مرتبه بعد، گفتمان اصلاحپوشش مى‏دهد. بنابراین، مى‏توان گفت پیش از حضرت امامراحل، گفتمان انقلاب یا جایى براى طرح نداشت و یا مورد غفلت واقع شد. از این رو، ابعاد گوناگون حکومت اسلامى مبهمباقى‏ماند.
محقّق نراقى با اینکه نخستین فقیهى است که مفصل در بابولایت فقیه بحث کرده و زوایاى ناشکافته‏اى از آن را تبیینمى‏کند، با این حال هیچ طرح حکومتى براى اداره جامعه ارائهنمى‏دهد و خود عملاً در گفتمان اصلاح جاى مى‏گیرد.
نخستین فقیه شیعى که از حکومت اسلامى سخن گفته،میرزاى نائینى است. ایشان نیز همچون سایر فقها، حکومت را به اعتبار مشروعیت، به عادله و جائره تقسیم مى‏کند اما مسیرى که براى تشکیل حکومت مى‏پیماید با طریق مورد اتفاق فقها؛ یعنى ولایت فقیه و نیابت عامه، متفاوت است.
او معتقد است اگر هیچ دلیلى بر تشکیل حکومت اسلامى درزمان غیبت وجود نداشته باشد، از باب مقدمه واجب، واجباست. و همچنین وجوب دفاع از دارالاسلام، حفظ مرزهاىاسلامى، حرمت سلطه کفار بر مسلمانان، احکام اجتماعى وقضایى اسلام و لزوم تأمین معیشت مسلمانان ؛ اقتضا مى‏کند که
|191|
حکومت اسلامى شکل بگیرد.
[9] بنابراین، اسلام در دوره غیبت،داراى حکومت بوده و نظریه «تعطیل حکومتِ مشروع» باطلاست، اما با این حال، حکومت اسلامىِ مشروع در زمان خود را دست یافتنى نمى‏داند؛ لذا براى دفع افسد به فاسد، حکومتسلطنتى مشروطه را پیشنهاد مى‏کند.
[10] از اینجا است که تلاشمحقق نائینى براى تحقق حکومت در گفتمان اصلاح جاىمى‏گیرد؛ چرا که وى با حفظ سلطنت غیر مشروع - که به اعتقادایشان ظلم به امام زمان(ع) است - در صدد اصلاح حاکمان وکنترل قوانین جارى، بر اساس شریعت و کاهش ظلم است وطرحى اصیل، منطبق بر دیدگاه‏هاى فقهىِ خود بیان نمى‏کند.
امام خمینى(قد) قبل از سال 48
عمده‏ترین منبع اندیشه سیاسى امام خمینى - قدس‏سرّه - دراین مقطع، کتاب «کشف الاسرار» است که در سال 1322، در ردّ کتاب موهن «اسرار هزار ساله» حکمى زاده نگاشت.
امام خمینى رحمه اللّه در این کتاب براى نخستین بار ازحکومت اسلامى سخن به میان آورده‏اند. ایشان با اشاره به آیه 62، سوره نساء مى‏فرماید:
«خداى تعالى به تمام مؤمنین واجب نموده اطاعتخود و اطاعت پیغمبر خود و اطاعت صاحبان امر را.خداى تعالى در این آیه تشکیل حکومت اسلام را دادهاست تا روز قیامت. و پر روشن است که فرمانبردارى کسى دیگر جز این سه(خدا، رسول واولوالامر) را واجب نکرده بر تمام امت. و چون برتمام امت واجب کرده اطاعت از اولوالامر را، ناچارباید حکومت اسلامى یک حکومت بیشتر نباشد وبیش از یک تشکیلات در کار نباشد و گرنه هرج ومرج لازم مى‏آید.»
[11]
و براى تسرّى آن به دوران بعد از رسول اللّه و طبعاً دورهغیبت مى‏فرمایند:
|192|
«از احکام روشن عقل است که هر قانون‏گذارى در عالم، قانون را براى جریان و عملىکردن مى‏گذارد، نه براى نوشتن و گفتن و ناچار جریان قانون‏ها و احکام خدایى فقط منحصر به زمان خود پیغمبر نبوده، پس از او هم بایستى آن قانون‏ها جریان داشته باشد؛ چنان کهواضح است و ما پس از این ثابت مى‏کنیم. ناچار دراین صورت باید کسى را خداى عالم تعیین کند که گفته او و پیغمبرِ او را یگان یگان، بى کم و کاست، بداند و در جریان انداختن قانون‏هاى خدایى، نه خطا کار و غلط انداز باشد و نه خیانتکار و دروغ پرداز و ستمکار ونفع طلب وطماع و نه ریاست خواه و جاه پرست، و نه خود از قانون تخلف کند و مردم را به تخلف وادارد و نه در راه دین و خدا از خود و منافع خود دریغ کند.»
[12]
در همان دوره، امام معتقد بودند:
«قانون اسلام در طرز تشکیل حکومت و وضع قانون مالیات و وضع قوانین حقوقى وجزایى و آنچه مربوط به نظام مملکت است، از تشکیل قشون گرفته تا تشکیل ادارات، هیچ چیز را فرو گذار نکرده است.»
[13]
بنابراین، این کلماتِ روشن نشان مى‏دهد که اصل وجود حکومت در اسلام و لزومتشکیل آن در دوره غیبت، آن هم توسط فقیه جامع الشرایط، دو دهه قبل از آغاز نهضت،براى حضرت امام قدس سرّه مسلّم بوده است اما او نیز همچون مرحوم نائینى شرایط آنزمان را براى تحقق چنین آرمانى مناسب نمى‏بیند و اعتقاد دارد چنین حکومتى را از فقهانمى‏پذیرند. بنابراین باید به حد مقدور اکتفا کرد:
«هیچ فقیهى تاکنون نگفته و در کتابى هم ننوشته که ما شاه هستیم یا سلطنت حق ما است.آرى، آن طور که ما بیان کردیم اگر سلطنتى و حکومتى تشکیل شود، هر خردمندى تصدیق مى‏کند که آن خوب است و مطابق مصالح کشور و مردم است. البته تشکیلاتى که بر اساساحکام خدا و عدل الهى تأسیس شود بهترین تشکیلات است، لیکن اکنون که آن را از آنهانمى‏پذیرند، اینها هم با این نیمه تشکیلات هیچ گاه مخالفت نکرده و اساس حکومت رانخواستند بهم بزنند.»
[14]
تا اینجا باید حضرت امام را چون نائینى در گفتمان اصلاح جاى داد؛ چنان که خود ایشانتصریح کردند که:
«نمى‏گوییم حکومت باید با فقیه باشد بلکه مى‏گوییم حکومت باید با قانون خدایى، کهصلاح کشور و مردم است، اداره شود و این بى نظارت روحانى صورت نمى‏گیرد.»
[15]
یعنى حضرت امام با پذیرش وجود حکومت سلطنتى که قطعاً نزد ایشان جائر است؛ بهنظارت فقیه، براى تأمین حداقل، رضایت داده‏اند. اما فرق اساسى میان امام و امثال نائینى این
|193|
است که اولاً: امام خمینى قدس سرّه براى رسیدن به وضعیت آرمانى طرح مشخص دارد. ثانیاً: هرگز از امکان تغییر وضع موجود مأیوس نشده و سعى بلیغ داشته‏اند در اولین فرصتِ ممکن، حکومت مطلوب خود را به اجرا گذارند.
امام خمینى - قدس‏سرّه - در آثار بعدى خود نیز به جد مسأله حکومت اسلامى را تعقیبمى‏کند؛ مثلاً در رساله «اجتهاد و تقلید» (چاپ شده در 1332) مجددا ًبه طرح این موضوعمى‏پردازد. ایشان در فصل اول این کتاب در مقام ذکر شؤون فقیه مى‏گوید:
«... و مَن تکون له الولایة و الزعامة فی الأمور السیاسیة الشرعیة؛ فقیه کسى است که درامور سیاست شرعى داراى ولایت و زعامت سیاسى باشد.
سپس در امر ثالثِ این فصل، با نقل آیات و روایات عدیده و بررسى اجتهادى آنها،منصب قضاوت و حکومت را براى فقیه درعصر غیبت اثبات مى‏کنند اما حدود و متفرعات آن را به محلى دیگر موکول مى‏نمایند».
[16]
هم‏چنین در هنگام تبعید به ترکیه و نگارش تحریر الوسیله، مسأله را به صراحتمطرح‏مى‏کند.
حضرت امام در اینجا براى نخستین بار در یک رساله عملیه فقهى، در باب امر بهمعروف‏و نهى از منکر، به مسائل سیاسى روز پرداخته، فقیه جامع‏الشرایط را جانشین امام عصر(عج) مى‏شناساند:
«فی عصر غیبة ولیّ‏الأمر و سلطان العصر - عج اللّه فرجه الشریف - یقوم نوابه العامة، و همالفقهاء الجامعون لشرائط الفتوى‏ و القضاء، مقامه فی اجراء السیاسات و سائر ما للإمام(ع) الّا البدأة بالجهاد»
[17].
«در عصر غیبت ولى‏امر و سلطان عصر(عج) نایبان عام آن حضرت که فقهاى جامعشرائط فتوى‏ و قضاوت باشند، جانشین او خواهند شد در اجراى امور سیاسى و سایر امورى که از شؤون امام(ع) است مگر در جهادابتدایى».
ایشان در این بخش با بیان وظایف علما، مردم و حکام اسلامى؛ روابط بین‏الملل اسلامى،روابط تجارى، استعمار سیاسى و اقتصادى، نفوذ اجانب بر کارگزاران حکومتهاى اسلامى را مورد توجه قرار داده، دفاع در مقابل هرگونه نفوذ خارجى که موجب استیلاى آنان بر ممالک اسلامى یا وهن اسلام و مسلمین باشد را بر همگان واجب مى‏شمارند.
«هنر حضرت امامدر طرح حکومت اسلامى این بود که با موازین شناخته شده فقهى و با استفاده از متون دینى، که به گمان بعضى با پیشرفت فوق العاده زمانه، کارآیى خود را از دست داده است، نظریه حکومتى اسلام را مطرح کرد و راههاى عملى تحقّق آن را به خوبى نشان‏داد.
   
|194|
امام خمینى(قد) در سال 48
یکى از اهداف رژیم شاه براى تبعید حضرت امام در سال 44به عراق، این بود که ایشان را در جوّ نجف هضم نماید و صداى حق طلبانه او را از سوى هم کیشان او تحت‏الشعاع قرار دهد. امام نیز با آگاهى از این توطئه، با درایت تمام سعى کرد طى چهار سال با مراعات موقعیت نجف، شرایط را براى برداشتن گامى اساسى در نهضت، مهیّا نماید.
بالأخره اول بهمن 1348، بحث بیع مکاسب حضرت امامجاى خود را به مبحث «ولایت حاکم شرع» داد و امام بر خلاف رویه معمول خود، به برخى نزدیکان پیغام دادند که از اول بهمن درسها را ضبط کنند. ایشان طى 13 جلسه ولایت فقیه را به بحث گذاشت و در یک حرکت بى سابقه در فقه شیعه، حکومت اسلامى را تدریس کرد.
[18]
طرح حکومت اسلامى
هنر حضرت امام در این طرح این بود که با موازین شناختهشده فقهى و با استفاده از متون دینى، که به گمان بعضى با پیشرفت فوق العاده زمانه، کارآیى خود را از دست داده است، نظریهحکومتى اسلام را مطرح کرد و راههاى عملى تحقّق آن را بهخوبى نشان‏داد.
حضرت امام معتقدند ولایت فقیه از موضوعاتى است کهتصور آن موجب تصدیق مى‏شود و چندان به برهان نیاز ندارد اما نقش استعمار خارجى در معرفى ناقص و نادرست اسلام و خود باختگى نیروهاى داخلى در مقابل پیشرفتهاى مادىِ دنیاى غرب، باعث شده است که وجود طرح حکومتى در اسلام نیاز به اثبات داشته باشد.
از چند صد سال پیش تاکنون، استعمار چنین تبلیغ کرده است
|195|
که اسلام سیاست و حکومت ندارد. استعمار با این توطئه مى‏خواهد مسلمانان و روشنفکرانمسلمان و نسل جوان را از اسلام منحرف کرده، با آوردن قوانین غربى، احکام اسلام را ازمیدان عمل و اجرا خارج کند و از این طریق به مطامع خود دست یابد. دامنه این نقشه، علاوه بر این‏که تمامى مسلمانان عادى را تحت تأثیر قرار داده است، به حوزه‏هاى دینى و علمى که باید منادیان آموزه‏هاى دینى باشند نیز سرایت کرده است؛ «به طورى که اگر کسى بخواهدراجع به حکومت اسلامى صحبتى بکند، باید با تقیه صحبت کند و با مخالفت استعمار زدگان روبه‏رومى‏شود».
[19]
امام در این طرح براى شبهه زدایى از ساحت دین، ابتدا جامعیت آن را مورد توجه قرارداده است. ایشان با اشاره به تبلیغ دشمنان به این‏که: «اسلام دین جامعى نیست، دین زندگى نیست؛ براى جامعه نظامات و قوانین ندارد؛ طرز حکومت و قوانین حکومتى نیاورده است» خاطر نشان مى‏کنند:
«آن روزى که در غرب هیچ خبرى نبوده و ساکنانش در توحش به سر مى‏بردند و آمریکاسرزمین سرخ پوستان نیمه وحشى بود، دو مملکت پهناور ایران و روم محکوم استبداد واشرافیت و تبعیض و تسلّط قدرتمندان بودند و اثرى از حکومت مردم و قانون در آنها نبود؛ خداى تبارک و تعالى به وسیله پیامبر گرامى(ص) قوانینى فرستاد که انسان از عظمت آنها به شگفت مى‏آید. براى همه امور، قانون و آداب آورده است. براى انسان پیش از آن‏که نطفه‏اش منعقد شود تا لحظه‏اى که به گور مى‏رود، قانون وضع کرده است. همان طور که براى وظایف عبادى قانون دارد، براى امور اجتماعى و حکومتى نیز قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام یک حقوق مترقى و متکامل و جامع است.»
[20]
سپس با عنایت به رابطه دین و سیاست در راستاى جامعیت دین مى‏گویند:
«مگر زمان پیغمبر اکرم(ص) سیاست از دیانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده‏اى روحانىبودند، وعده دیگر سیاست مدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاى حق، یا ناحق، زمان خلافت حضرت امیر(ع) سیاست از دیانت جدا بود؟ دو دستگاه بود! این حرفها را استعمارگران وعمال سیاسى آنها درست کرده‏اند تا دین را از تصرف امور دنیا و از تنظیم جامعه مسلمانان بر کنار سازند و ضمناً علماى اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جدا کنند. دراین صورت مى‏توانند بر مردم مسلط شده و ثروتهاى ما را غارت کنند. منظور آنها همین است.»
لزوم تشکیل حکومت
حضرت امام پس از اثبات جامعیت دین و تبیین رابطه تنگاتنگ دین و سیاست، با سه
به اعتقاد حضرت امام هرکس ادعا کند تشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، در واقع منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است.
   
|196|
دلیل لزوم تشکیل حکومت اسلامى را ثابت مى‏کند:
1. سنت و رویه رسول اللّه(ص) و امیرمؤمنان(ع): اولاً پیامبر خدا(ص) خود تشکیل حکومت داد و به اجراى قوانین اسلام و اداره جامعه بر خاست، بدون اینکه هیچ مسلمانى دررابطه با لزوم حکومت تردید کرده باشد.ثانیاً: براى پس از خود، به فرمان خداوند حاکم تعیین کرد. لذا پس از رسول اللّه متصدیان خلافت و حضرت امیر(ع) حکومت تشکیل دادند و کسى هم در اصل تشکیل حکومت پس از رسول اللّه تردید نداشت.
2. ضرورت استمرار اجراى احکام: بدیهى استضرورت اجراى احکام، که تشکیل حکومت رسول اللّه (ص) را لازم آورده است، منحصر و محدود به زمان آن حضرت نیست؛ چون اجراى احکام پس از رسول اللّه(ص) و تا ابد ضرورت دارد. لذا تشکیل حکومت و برقرارى دستگاه اجراى قوانین نیزضرورت مى‏یابد. بدون تشکیل حکومت که همه جریانات وفعالیت‏هاى افراد را از طریق اجراى احکام تحت نظام عادلانه در آورد، هرج و مرج به وجود مى‏آید. بنابراین، هرکس ادعا کندتشکیل حکومت اسلامى ضرورت ندارد، در واقع منکر ضرورت اجراى احکام اسلام شده و جامعیت احکام و جاودانگى دین مبین اسلام را انکار کرده است.
3. ماهیت و کیفیت قوانین اسلام: ماهیت و کیفیت قوانیناسلام مى‏رساند که این دین براى تکوین یک دولت و براى اداره سیاسى و اقتصادى و فرهنگى جامعه تشریع گشته است؛ چرا که اولاً: احکام شرع حاوى قوانین و مقررات متنوعى است که یک نظام کلى اجتماعى را مى‏سازد و دراین نظام حقوقى هر چه بشر نیاز داشته، فراهم آمده است. ثانیاً: ماهیت و کیفیت آنها بگونه‏اى است که بدون تأسیس یک دستگاه عظیم و پهناور اجرایى،نمى‏توان به وظیفه اجراى احکام الهى عمل کرد؛ به عنوان مثال
|197|
احکام مالى و مالیاتهاى مقرر در اسلام، احکام دفاع ملى و احکامراجع به حفظ نظام اسلام و دفاع از تمامیت ارضى و استقلال امت و احکام احقاق حقوق و احکام جزایى از قبیل دیات، حدود وقصاص، به گونه‏اى تنظیم شده است که بدون حکومت قابلیت اجرا ندارد.
اندیشه ورزى در عرصه حکومت
پس از اثبات ضرورت تشکیل حکومت و وجوب رفع موانعاز طریق انقلاب سیاسى، امام خمینى قدس سرّه به چند پرسش اساسى در اندیشه سیاسى پاسخ مى‏دهد:
1. منبع مشروعیت سیاسى چیست؟
از آنجا که در دیدگاه امام اصل لزوم حکومت، براى اجراىقوانین اسلام است، وى مشروعیت الهى حکومت را نیز از این طریق تبیین مى‏کند؛ به این بیان که حکومت اسلام، حکومتقانون است. در چنین طرز حکومتى، حاکمیت منحصر به خدااست و قانون، فرمان و حکم خداست. تبعیت از رسول خدا واولوالامر و متصدیان حکومت، به حکم خداست. لذا رأىاشخاص حتى رأى رسول اللّه(ص) در حکومت و قانون الهىهیچ گونه دخالتى ندارد و همه تابع اراده الهى هستند. بنابراین،حکومت اسلامى با دو شیوه عمده و رایج حکومت، در دنیاىمعاصر تفاوت اساسى دارد:
* حکومت اسلامى حکومت دموکراسى به معناى متعارف آننیست؛ چرا که در این نوع حکومت‏ها، مردم یا نمایندگان آنان،خود به قانون گذارى مى‏پردازند، در حالى که در حکومتاسلامى قانون‏گذارى از آنِ خداوند است و نمایندگان مردم درپرتو احکام اسلام، براى امور اجرایى برنامه ریزى مى‏کنند. درعین حال وجهه مردمى آن نیز محفوظ است؛ زیرا مجموعه
|198|
قوانین اسلام که در قرآن و سنت گرد آمده است، از پیش توسط مسلمانان پذیرفته و مطاعشناخته شده است. این توافق و پذیرش‏مبناى حکومت، کار نظام را آسان نموده، آن را متعلّق مردم مى‏کند.
** همچنین حکومت اسلامى، حکومت سلطنتى و استبدادى هم نیست؛ زیرا در ایننوع از حکومت‏ها، رییس دولت مستبد و خود رأى است، مال و جان مردم را به بازى گرفته، به دل خواه در آن تصرف مى‏کند. اما در حکومت اسلامى همه افراد از پیغمبر گرفته تاجانشینان آن حضرت و سایر افراد اجتماع، تابع قانون الهى هستند و فقط در این چارچوب مى‏توانند حکمرانى کنند. بنابراین، در حکومت اسلامى خود رأیى و استبداد معناپیدانمى‏کند.
2. شرایط حاکم اسلامى کدام است؟
از نگاه امام‏قدس سرّه شرایط زمامدار در اسلام مستقیماً ناشى از طبیعت حکومتاسلامى است؛ یعنى پس از شرایط عام؛ مانند عقل و تدبیر، دو شرط اساسى براى او لازم است که عبارتند از:
الف: علم به قانون ب: عدالت
چون حکومت اسلامى، حکومت قانون است. براى حاکم، علم به آن قوانین لازممى‏باشد. بنابراین، حکام حقیقى در زمان غیبت، فقها خواهند بود؛ چرا که فقط اینان هستند که بدون تقلید، به قوانین الهى دست‏رسى دارند، اما دیگران اگربخواهند قانون اسلام را اجرانمایند، باید از آنان تبعیت کنند. از طرف دیگر حاکم باید داراى کمال اعتقادى و اخلاقى بوده و عادل‏باشد تا در اجراى قوانین اسلام و تسلط بر جان، مال و عرض مردم به‏آنها خیانت‏نکند.
3. محدوده اختیارات دولت اسلامى کجا است؟
به اعتقاد امام قدس سرّه فردى که داراى شرایط پیشگفته باشد و تشکیل حکومت دهد،همان ولایتى را دارد که حضرت رسول(ص) در امر اداره جامعه داشت که در تمام عرصه‏ها سارى بود و این توهم که اختیارات حکومتى رسول اللّه(ص) بیش از حضرت امیر(ع) یااختیارات حکومتى على(ع) بیشتر از فقیه باشد؛ باطل است. در منطق اسلام حاکم موظفاست احکام و حدود الهى را اجرا کند و در این جهت هیچ فرقى میان رسول اللّه و غیر اونیست. آرى، معصومان - علیهم السلام - در اعتقاد شیعه داراى مقامات تکوینى هستند که
|199|
براى فقیه وجود ندارد اما این مقام با شأن ریاست و رهبرى اجتماع، متفاوت است.
4. اهداف عالى حکومت اسلامى چیست؟
در نگاه حضرت امام، عهده دار شدن حکومت به خودى خود شأن و مقام نیست بلکهوسیله‏اى است براى انجام وظایف الهى. عالى‏ترین هدف حکومت آن است که احکام اسلام اجرا شود و از طریق آن، نظام عادلانه اسلام برقرار گردد. هدف حکومت همان است کهامیرمؤمنان(ع) فرمود:
«خدایا! تو خوب مى‏دانى که آنچه از ما سرزد و انجام شد، رقابت براى به دست گرفتنقدرت سیاسى یا جستجوى چیزى از اموال ناچیز دنیا نبود بلکه براى این بود که اصولروشن دینت را باز گردانیم و به تحقّق رسانیم و اصلاح را در کشورت پدید آوریم تا در نتیجه آن، بندگان ستمدیده‏ات ایمنى یابند و قوانین تعطیل شده و بى اجرا مانده‏ات به اجرا در آید و برقرارگردد.»
[21]
ولایت فقیه
با این‏که در نگاه امام خمینى - قدس سرّه - ولایت فقیه به ادله عقلى ثابت است، با این حالدر فصل بعد با استناد به اخبار و روایات متعدد، جانشینى فقهاى عادل براى رسول اکرم(ص) و ائمه اطهار را اثبات مى‏کند.
ایشان با نقل روایاتى چون: «اَللّهمّ ارحم خلفائى»، «الفقهاء حصون الاسلام»، «الفقها اُمناءالرسل»، «توقیع شریف از ناحیه مقدس امام زمان(عج)»، «مقبوله عمر بن حنظله»، «روایت ابو خدیجه»، «صحیحه قداح»، «روایت ابو البخترى»، «انّ العلماء ورثة الأنبیاء» و مؤیدات دیگر از آیات و روایات، آنها را به شیوه فقهى متقن، بررسى نموده، مى‏فرمایند: «ما اصولموضوع ولایت فقیه و حکومت اسلامى را در اینجا مورد بحث قرار دادیم و جزئیات اینمسأله باید بعداً پى‏گیرى شود... لازم است نسل حاضر و نسل آینده در اطراف آن بحث و فکر نمایند و راه به دست آوردن آن را پیدا کنند، سستى، سردى و یأس را از خود دور نمایند.»
[22]
راهکارهاى تشکیل حکومت اسلامى
حضرت امام را باید از دو جهت فقیه یگانه محسوب داشت:
الف: در عرصه نظریه و اندیشه دینى جسارت به خرج داد. اندیشه سیاسى شیعه را بهمعناى واقعى تجدید بنا کرد و نظریه «حکومت اسلامى» را در عصرى که نظریه‏هاى
|200|
رنگارنگ و ایسم‏هاى مختلف قدرت نمایى مى‏کردند، در دنیاى اسلام زنده و پویا نمود.
ب: این عرصه را با عمل سیاسى و دنیاى خارج پیوند زد. در حالى که شرایط سیاسى حاکمبر جوامع اسلامى، هر دوعرصه را از علماى اسلام ربوده بود، امام، با هنر و شاهکار، این دو عرصه را به هم پیوند داد و پس از قرن‏ها، آرزوى پیروان راستین اسلام و مکتب سرخ تشیع را جامه عمل پوشاند و مجاهدان راه خدا را سر بلند نمود.به تصور کسى نمى‏آمد در چنینوضعیتى که دامن گیر دنیاى معاصر شده است و دین و دین دارى عقب ماندگى محسوبمى‏شود، کسى بتواند حکومت اسلامى بر پا کند، اما امام خمینى - قدس‏سرّه - استوار وامیدوار به آینده‏اى روشن، پس از اتمام مباحث نظرىِ حکومت، در مسجد شیخ انصارىنجف، برنامه مبارزه را نیز ترسیم مى‏کند. حضرت امام در این مرحله چند اصل مهم مبارزاتى را براى تحقق حکومت اسلامى در ایران پیشنهاد مى‏کند:
1. تبلیغ و تعلیم
ایشان معتقد است براى پایه ریزى یک دولت حق اسلامى، ابتدا باید تبلیغ، تعلیم وهمفکر سازى صورت بگیرد و باید موجى تبلیغاتى و فکرى به وجود آید تا یک جریاناجتماعى پدیدار شود و کم‏کم توده‏هاى آگاه، وظیفه شناس و دیندار، در نهضت اسلامى،متشکّل شوند وبا قیام خود حکومت اسلامى را تشکیل دهند و این «وظیفه فقها است کهعقاید و احکام و نظامات اسلام را تبلیغ کنند و به مردم تعلیم دهند تا زمینه براى اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام در جامعه فراهم شود.»
[23]
2. بسیج نهاد و اجتماعات در جهت مبارزه
اسلام و مسلمانان اجتماعاتى دارند که کشورها و ملت‏هاى دیگر اگر بخواهند چناناجتماعاتى فراهم آورند، باید میلیون‏ها تومان از ثروت و بودجه مملکت را صرف کنند،نمازهاى جماعت و جمعه، حج، مجالس روضه و هیئت‏هاى عزادارى براى امام حسین(ع) از این دست اجتماعات هستند که اسلام آنها را فراهم آورد تا از آن‏ها استفاده دینى و سیاسى شود. عواطف برادرى و همکارى افراد تقویت شده، رشد فکرى بیشترى پیدا کنند تا براى مشکلات سیاسى و اجتماعى خود راه حل‏هایى بیابند. بنابراین، باید این اجتماعات را درجهت مبارزه قرار داد و به منظور تبلیغات و تعلیمات دینى و توسعه نهضت اعتقادى وسیاسى از آنها استفاده کرد.
|201|
3. ایستادگى و مقاومت براى مبارزه‏اى طولانى:
مبارزان نباید انتظار داشته باشند که فعالیت آنان براى تشکیل حکومت اسلامى به زودىمحقّق شود. باید در راه رسیدن به اهداف، پایمردى کرد؛ «عقلاى عالم یک سنگ در جایىمى‏گذارند تا بعد از دویست سال، دیگرى پایه‏اى بر آن بنا کند و نتیجه‏اى از آن به دست آید»
[24] بنابراین، فعالیتهاى سیاسى اگر هم براى نسل آینده نتیجه دهد، باید دنبال شود. همان گونه که امامان ما در شرایط دشوار، تمام جهات مادى خود را در معرض خطر قرار مى‏دادند، ما نیز باید از آنان تأسى کنیم.
4. اصلاح حوزه‏هاى علمیه و روحانیت
از دیدگاه امام - قدس سرّه - حوزه‏هاى روحانیت محل تدریس و تعلیم و تبلیغ و رهبرىمسلمانان است. جاى فقهاى عادل و مدرسان فاضل و طلاب است؛ جاى آنهایى است کهامانت دار و جانشین پیغمبران هستند. حوزه‏ها، محل امانت دارى است. بدیهى است امانت الهى را نمى‏توان به دست هر کس داد، بنابراین اولاً: باید ترتیبى اتخاذ گردد که حوزه‏هاىعلمیه اصلاح شوند. برنامه درسى و روش تبلیغات و تعلیمات در حوزه، متناسب با اهداف مورد نظر تکمیل گردد. ثانیاً: افکار روحانیت نیز دراین جهت اصلاح شود. بر اساس تلقینات بیگانگان و سیاست دولت‏هاى خائن و فاسد، این باور براى بعضى از روحانیان ایجاد شد که کارهاى سیاسى از ما ساخته نیست، در نتیجه یأس و سستى و تنبلى بر آنان عارض شد. براى برپایى حکومت دینى ابتدا باید این آثارفکرى و اخلاقى از روحانیت، زدوده شود. مقدس نماها اصلاح و آخوندهاى در بارى طرد شوند.
5. قطع همکارى با دولت جائر
یکى از مقدمات برقرارى حکومت اسلامى این است که مردم مسلمان، روابط خود را بامؤسساتِ دولت جائر قطع کنند و از هرگونه کارى که کمک به آنان محسوب مى‏شود پرهیز نمایند. - ائمه اطهار - علیهم السلام - و پیروانشان؛ یعنى شیعه، همیشه با حکومت‏هاى جائر و قدرت‏هاى سیاسى باطل مبارزه داشته‏اند و از هرگونه همکارى با آنان خوددارى مى‏کرده‏اند. ما هم براى براندازى حکومت طاغوت وجایگزینى حکومت اسلامى باید این شیوه را درپیش گیریم.
بالأخره حضرت امام خمینى بعد از 13 جلسه معرفى نظام سیاسى اسلام و نشان دادن
|202|
راهکارهاى تحقق آن، نتیجه مى‏گیرند: مسلمانان هنگامىمى‏توانند در امنیت و آسایش به سر برده، ایمان و اخلاق فاضله خود را حفظ کنند که در پناه حکومت عدل و قانون قرارگیرند-حکومتى که اسلام نظام و طرز اداره و قوانینش را طراحى کرده است - اکنون وظیفه ماست که طرح حکومتى اسلامى را به اجرا درآوریم و پیاده کنیم. امیدواریم که معرفى طرز حکومت و اصول سیاسى و اجتماعى اسلام به گروه‏هاى عظیم بشر، موجى در افکار به وجود آورد و قدرتى که از نهضت مردم پدید مى‏آید، عاملاستقرار نظام اسلام شود.
باز تاب‏هاى طرح حکومتى اسلامى
طرح اندیشه حکومت از یک سو، به خاطر تلقى رایجى که ازآموزه‏هاى اسلام در اذهان جایگزین شده بود و از سوى دیگر به جهت وضعیتى که بر امور سیاسى - اجتماعى جهان اسلام عموماً و ایران و گروه‏هاى فعال سیاسى خصوصاً، حاکم بود واکنش‏هاى گسترده‏اى را در میان موافقان ومخالفان ایجاد کرد. این عکسالعمل‏ها را در میان چند طیف مى‏توان مورد بررسى قرار داد:
یاران حضرت امام(قد)
تبعید حضرت امام به ترکیه و سپس به عراق، جوّ جدیدى رادر اردوگاه مبارزان، در داخل و خارج کشور ایجاد کرده بود.دورى حضرت امام از ایران از یک طرف و جوّ خفقان و خشونت بار ایجاد شده از سوى رژیم حاکم از طرف دیگر، نوعى یأس و سرخوردگى را بر مبارزان حاکم نمود. عده‏اى از مبارزان،سرخورده شدند و دست از مبارزه کشیدند. گروهى براى ساختن آینده‏اى بهتر و تجهیز علمى خود، به مباحث علمى و فکرى روى آوردند و جمع اندکى که در صحنه مبارزه باقى مانده بودند، یاگرفتار زندان، شکنجه و تبعید شدند و یا چاره‏اى جز مبارزه پنهان
|203|
و زندگى در خفا نیافتند. اختلافات درونى نیز مزید بر علت شدهبود. وضع مبارزان در خارج از کشور نیز بهتر از این نبود.تنهایى‏حضرت امام در ترکیه و جوّ نامناسب نجف، خودِ حضرت امام را نیز در یک حرکت مصلحت اندیشانه، به سکوتى درازمدت واداشت.
درچنین وضعیتى به یک باره فریاد بلند «احیاى حکومتاسلامى»؛ نشان از وجود امید پیروزى در رهبرى مبارزه مى‏دهد و سکوت آزار دهنده در میان یاران امام را شکست. آنان که آینده را مبهم مى‏پنداشتند، امیدوارشدند و جنب و جوش فوق العاده‏اى به وجود آمد. پس از دو روز، از شروع درس حکومت اسلامى،عده‏اى مأمور پیاده کردن نوار درس، گروهى مأمور تنظیم وجمعى مسؤول امور چاپ آن شدند و در کمتر از یک هفته، چند درس از ولایت فقیه از چاپ خارج و در سطح وسیعى منتشر شد. بلافاصله چند درس از آن به همراه اصل نوار سخنرانى امام بهموسم حج ارسال و از آن طریق به ایران فرستاده شد.
«کتاب ولایت فقیه امام در ایران چاپ و توزیع گردید (به طورعمده کار نشر رساله امام و کتاب حکومت اسلامى در قم، توسط صاحب انتشارات دارالفکر مرحوم مولانا و دارالعلم از مرحوم آذرى قمى بود، گرچه کسان دیگرى نیز به آنان کمک مى‏کردند) به دست گروه‏هاى مبارز معتقد به مرجعیت رسید و آنان به کار نشر و تکثیر آن مى‏پرداختند. براى مثال، نخستین دستگیرى مرتضى الویرى در سال 1350 خورشیدى، به دلیل شرکت او در تکثیرکتاب ولایت فقیه صورت گرفت»
[25] همزمان با چاپ و نشرجزوه‏هاى فارسى، متن درس‏ها به عربى ترجمه شد و درکشورهاى عربى؛ از جمله سوریه، لبنان و میان فلسطینیانتوزیع‏گردید.
[26]
مباحث امام در نجف، حوزه علمیه قم را بیدار کرد حتى
|204|
عده‏اى از علماى قم که به این نوع مباحث بى اعتنا بودند، بحث ولایت فقیه را شروع کردند.
[27]محافلى براى تحقیق و بررسى در باره این اندیشه با محوریت شاگردان مبرز امام شکل گرفته بودکه راه‏هاى عملى و اجرایى طرح حکومت اسلامى را بررسى و فهرست بندى مى‏کردند و برخى از مطالعات خود را در جزوه‏اى براى نجف مى‏فرستادند.
[28]
مرحوم ربانى شیرازى در گزارشى که در همان ایام به نجف ارسال کرد، و ضعیت قم رااینچنین تشریح مى‏کند:
«در مورد ولایت فقیه شش درس به خوبى منتشر و در شرف انتشار است و نوارها زیاد وجزوات به صورت پلى کپى به حدّ وافر بوده و افرادى که نمى‏شناسم به خوبى به پخشمشغولند، از این حیث نگرانى نیست. عمده ایجاد موج است که باید سخنگویان تعقیب کنند که متأسفانه جز یکى دونفر، کسى متعرض نشده چون که فشار شدید است. ولى مأیوسنیستم. ان‏شاءاللّه در ماه صفر تا حدودى عمل مى‏شود اما جمع آورى مباحث به صورتکتاب، کتب مختلفى براى مراجعه ارسال گردید، رفقا در آنجا باید جلسه تحقیقى درستکنند و با فراهم کردن کتب دیگرى که در عراق موجود است...تحقیقاتى در این باره نموده و به نظر حاج آقا برسانید و چاپ کنید. البته قم هم به نوبه خود، در این امر جدیت کامل مبذول مى‏دارد.» سپس خود ایشان، نتیجه تحقیقات خود در این زمینه را در هشت بند بیان مى‏کند که جالب توجه است و قابل تأمل.
[29]
و بالأخره بر اساس گزارش نویسنده نهضت امام خمینى: «آگاهان امت و جوانان روشنضمیر ایران هر یک به نحوى آنچه را که در توان داشتند، براى تشکیل حکومت اسلامى به کار گرفتند. گویندگان متعهد در منابر به تشریح و تفسیر حکومت اسلامى پرداختند. جمعى به توزیع و تکثیر نوارها وجزوه‏هاى حکومت اسلامى، همت گماردند و با وجود کنترلشدید و همه جانبه ساواک، توانستند آن را در سطح گسترده‏اى پخش کنند و در دسترسعموم قرار دهند، جوانان دلیر و فداکار پیرو فرمان امام در طرح حکومت اسلامى، مبنى بر برداشتن عمامه از سر روحانى نماهایى که در خدمت رژیم شاه بودند، عمامه شمارى از آنان را برداشتند. محققان و پژوهشگران ژرف اندیش حوزه‏هاى علمیه با وجود آن‏که از طرف ساواک شدیداً زیر نظر قرار گرفته بودند و بارها نوشتجات آنان در مورد مسائل و موضوعات اسلامى، از طرف ساواک به یغما رفته بود، با پشتکار و کوشش فراوان به تحقیق و بررسىپیرامون حکومت اسلامى نشستند و تلاش گسترده و همه جانبه‏اى را براى روشن ساختن
|205|
سیستم حکومتى و کشوردارى اسلام آغاز کردند. لیکن دستگیرى‏هاى پى در پى و زندان وتبعید درازمدت، هیچگاه به آنان فرصت نداد تا بتوانند تحقیقات و بررسى‏هاى خود را در این باره به انجام برسانند و سیتسم حکومتى اسلام را همراه باتبیین خطوط آن ارائه دهند.»
[30]
حوزه نجف
بر خلاف حوزه علمیه قم، در حوزه نجف تب و تاب دیگرى بود. بعضى از آقایان نجف،بیوت و گروه‏هاى سیاسى نسبت به مباحث حکومت اسلامى نگران بودند و از خودحساسیت نشان مى‏دادند. این حساسیت‏ها عمدتاً به دو دلیل صورت مى‏گرفت:
الف: جمعى بدون اینکه سوء نیتى داشته باشند یا انگیزه‏هاى سیاسى در کار باشد، فقط بهخاطر برداشت نادرست خود از مباحث حضرت امام، واکنش نشان دادند، مرحوم آیت اللّه خاتم یزدى در این باره مى‏گوید:
«این مسأله با تمام دلایل قوى و مستحکمش به خاطر برداشت‏هاى ناصواب جمعى ازعلماى نجف، با واکنش شدید آنها روبه رو گشت. این عده مى‏پنداشتند که حضرت امام براى ولى فقیه نیز همانند امام معصوم قائل به ولایت تکوینى وامورى از قبیل معجزه و کرامتویژه است؛ به همین جهت با جار و جنجال فراوان به تخطئه ایشان پرداختند و امام نیز متقابلاً به آنها جواب داد و با رد این برداشت غلط، مانع گسترش تبلیغات منفى آنها شد، ولى اینهادست بردار نبودند و دو باره با تشکیک در اطلاق ولایت فقیه گفتند: ولى فقیه نمى‏تواند مثل امام معصوم(ع) در اموال مردم تصرف کند و به فرض، خانه کسى را از او بگیرد و یا همسرکسى را بدون اذن شوهرش طلاق بدهد، این اشکال که نسبتاً قوى به نظر مى‏رسید سر وصداى زیادى را بر انگیخت، منتهى حضرت امام جواب این اشکال را هم داد. ایشان فرمود: اگر شما چنین ولایتى را براى معصومین قائلید، قطعاً مى‏پذیرید که امام معصوم(ع) بر طبق مصالح و حقایقى که خود تشخیص مى‏دهد اعمال ولایت مى‏کند نه بر طبق میل و - العیاذ بالله
- هوى وهوس. بنابراین، چه مانعى دارد که یک فقیه جامع الشرایط نیز مطابق مصالح وشرایط، چنین تصرفاتى بنماید».
[31]
ب: گروه دیگر که دچار تحجّر شدید دینى بوده و یا فریب تبلیغات دشمنان را خوردهبودند و یا احیاناً وابستگى به عوامل رژیم شاه داشتند؛ به انگیزه‏هاى سیاسى، شدیدترینواکنش‏ها را در مقابل طرح امام به خرج دادند، حضرت امام نیز در مقابل آنان واکنش نشان
|206|
داده، فرمودند:
«من نمى‏دانم این حرف‏هاى من بر بعضى نفوس چقدر گران آمد که اعتراض کردند...خدامى‏داند که این‏صحبت‏ها از مسائل واجب‏تر است. این صحبت‏ها شما را زنده مى‏کند. اینوضع نکبت‏بار شما را تغییر مى‏دهد. این تبلیغات سوء اجانب است که شما را این طورىکرده و این وضع را براى شما پیش آورده است و شما را در بین ملل دنیا، گروهى کهنه پرست معرفى کرده‏اند.»
[32]
این گروه که موقعیت خودرا در خطر مى‏دیدند و خواب آرام خود را آشفته مى‏پنداشتند،با شیوه‏هاى مختلف سعى کردند این مباحث را تعطیل ویا از نفوذ کلام امام بکاهند:
1. شایعه
آنان کوشیدند با شایعه سازى‏هایى بحث حکومت اسلامى امام را مرموز، نادرست وغیراصولى جلوه دهند؛ مثلاً شایعه کردند که:
«بحث حکومت اسلامى طبق نقشه تیمور بختیار است که مى‏خواهد ایران راجمهورى‏کند!»
[33]
و یا «این مطالب حرفهاى کمونیست‏ها است و محمود پناهیان آنها رااز سفات شوروىدر بغداد مى‏گیرد و هر شب در نجف به آقاى خمینى - قدس‏سرّه - مى‏رساند و ایشان روز بعد به عنوان درس تحویل شاگردانش مى‏دهد!»
[34]
و پس از این‏که ترجمه عربى این مباحث منتشر شد، شایعه کردند که این جزوه را حزببعث حاکم بر عراق ترجمه کرده و بر آن مقدمه زده است. چنانکه به اسم دل‏سوزى سر و صدا راه انداختند که این ترجمه غلطهاى ادبى دارد واصلاً به عربى نمى‏ماند.!
[35]
از این بى شرمانه‏تر آن‏که چند عنصر مرموز را وا داشتند که جارو جنجال راه بیندازندوشایع کنند که از «طرف هواداران [امام‏] خمینى حزب حکومت اسلامى تشکیل شده است!» و دیگران در صدد رد و تکذیب آن برآمدند و جریان تا آنجا دنبال شد که نشستى تشکیلدادند تا به اصطلاح تحقیق و بررسى کنند که آیا چنین حزبى تشکیل گردیده است یا نه! و این نقشه‏اى بود حساب شده جهت بد نام کردن حکومت اسلامى تا کسى را جرئت دم زدن از آن نباشد و جانبدارى از حکومت اسلامى بسان طرفدارى از یک مکتب الحادى و انحرافىوانمود شود!
[36]
حضرت امام با شنیدن این شایعات فرمودند:
|207|
«از آنجاکه ما از حوزه‏هاى علمیه خواستیم که روى حکومت اسلامى بحث و بررسىکنند و براى پیاده کردن آن فکرها را به کار اندازند، دشمن به وحشت افتاده است و با این گونه شایعه پراکنى‏ها مى‏خواهد جوى بسازد تا کسى جرأت نکند اسم حکومت اسلامى را بر زبان آورد.»
[37]
2. اقدامات عملى
این عده، از سویى تلاش گسترده و همه جانبه‏اى را براى بازداشتن افراد از شرکت دردرس امام آغاز کردند و از سوى دیگر جمع قابل توجهى از مخالفان براى ابراز مخالفت وایراد و اشکال در جلسات درس حاضر مى‏شدند و با طرح مسائلى در کلاسسمپاشى‏مى‏کردند.
از جمله اقدامات عملى آنان این بود که افراد را از هرگونه همکارى براى پخش و نشر اینبحث باز دارند و حتى از برگرداندن بحث به عربى جلوگیرى کنند. بر اساس گزارش آقاىسید حمید روحانى، یکى از عناصر رده بالاى یک حزب سیاسى گفته بود: «چون در این بحث موضع‏گیرى‏ها به گونه‏اى است که در حقیقت به نفع شوروى است، از ترجمه آن معذورم!»
فراتر از آن، بعضى از گروه‏ها، به عنوان طرفدارى از امام و اندیشه حکومت اسلامى،جزوه‏هاى عربى را به اسم پخش و نشر در میان جوانان تحصیل کرده، مى‏گرفتند و آنها راروانه دجله، فرات و چاه‏هاى خانه‏ها مى‏ریختند.
[38]
رژیم شاه
رژیم شاه با طرح حکومت اسلامى از سوى حضرت امام قدس سرّه به شدت مخالفتورزید؛ چرا که مى‏دانست امام اولین پایگاهى که براى تحقق آن در نظر دارد، ایران است. از این رو در مرحله اول سعى کرد از توزیع جزوات این درس در داخل کشور جلوگیرى نماید، به همین خاطر از مرکز به کلیه ساواک‏هاى کشور ابلاغ کرد:
«اخیراً خمینى در نجف سخنرانى نموده و گفتار وى به صورت جزوه و نوار به ایرانآورده شده، از توزیع آن جلوگیرى و عاملین شناسایى و نتیجه را اعلام نمایند. ضمناً برخى از حجاج حامل جزوه مزبور مى‏باشند.»
مقدم‏48/12/7
[39]
و در مرحله دوم، براى جلوگیرى از تکثیر و نشر آن در داخل، تمامى چاپخانه‏ها،کتاب‏فروشى‏ها و مراکز نشر را تحت مراقبت شدید مأموران ساواک قرار داد، سپس بایورش‏هاى شبانه به منازل علما و روحانیون و یاران امام، تلاش کردند، نوارها و جزوات
با توجه به سیطرهفرهنگ غرب بر تعدادى از شخصیت‏ها و گروههاى سیاسى و دورى آنان از اسلام اصیل، طرح حکومت اسلامى براى آنان ثقیل آمد و موجب حیرت و وحشت شد. گروههاى غرب زده، سخت تلاش کردند این طرح را در انزوا قرار دهند و با سکوت خود حداقل از رونق آن بکاهند.
   
|208|
حکومت اسلامى را جمع آورى نمایند. ضمن این‏که با تحتفشار قرار دادن گویندگان و سخنرانان سعى کردند در آستانهمحرم و صفرِ آن سال، از پخش این مسائل از طریق منابر و مساجد جلوگیرى نمایند. بدین منظور تعداد 19 تن از مبارزان روحانى را براى ماههاى محرم و صفر ممنوع المنبر کردند.
[40]
روشنفکران و گروه‏هاى سیاسى
با توجه به سیطره فرهنگ غرب بر تعدادى از شخصیت‏ها وگروههاى سیاسى و دورى آنان از اسلام اصیل، طرح حکومت اسلامى براى آنان ثقیل آمد و موجب حیرت و وحشت شد.گروههاى غرب زده، سخت تلاش کردند این طرح را در انزواقرار دهند و با سکوت خود حداقل از رونق آن بکاهند. جبهه ملى، نهضت آزادى، اتحادیه انجمنهاى اسلامى دانشجویان در اروپا و طیف بنى صدر، قطب زاده از این دسته بودند. حتى بعضى از آنان، آنچه را که از روحانیان مجاهد نجف از کتاب، نشریه و ماهنامه به دستشان در اروپا مى‏رسید، کنترل مى‏کردند تا اگر در آنهاموضوعى بود که با اندیشه لیبرالیستى و فرنگ مآبى نمى‏خواند سانسور نمایند و از پخش آن در میان جوانان دانشجو در اروپا، جلوگیرى به عمل آورند.
براى بعضى از مدعیان مبارزه، طرح حکومت اسلامى، مایهشرم سارى! بود. صادق قطب زاده در یک اظهار نظر مى‏گوید:
«بعضى نظریات امام در بحث حکومت اسلامى از نظر جهانامروز درخور پذیرش نیست و نمى‏توان آن را عرضه داشت وباید روى آن بیشتر تأمل و بررسى کرد!»
[41]
براى بعضى دیگر از این نوع شخصیت‏ها نیز، تا سالها بعد،حکومت اسلامى قابل درک‏نبود.
شهید محلاتى در این باره مى‏گوید:
|209|
«یک شب یادم هست که جبهه ملى درخواست کرد که چند نفر از طرف جامعه روحانیتبیایند و جلسه مشترکى داشته باشیم تا بتوانیم مبارزه را هماهنگ کنیم...من در آنجا یکمقدارى تند شدم، به آنها گفتم که این کیفیت مبارزه شما با ما هماهنگ نیست. با امام همنمى‏خواند. شما اگر راست مى‏گویید باید بیایید دنبال امام، این امت امروز دنبال شما نیستند. دنبال امام هستند. دکتر سنجابى گفت: آخر امام مى‏گوید حکومت اسلامى، من دو دفعه کتاب ولایت فقیه ایشان را خواندم و هیچ نفهمیدم من اصلاً معناى حکومت اسلامى را درکنمى‏کنم! شما براى من توجیه کنید. یک مقدارى هم که توضیح مى‏دادیم، مى‏دیدیم که اصلاً خیلى دور است از مسائل.»
[42]
گروههاى دیگرى که دراین زمینه موضع داشتند، گروههاى مارکسیستى بودند. آنان بامغفول گذاشتن روح طرح امام، فقط آن بخش از سخنان امام که علیه رژیم شاه و استعمار بود را بر جسته مى‏کردند. احزاب و گروههاى اسلامى در کشورهاى عربى نیز با این طرح بهمخالفت برخاسته، در مقابل آن کارشکنى مى‏کردند. براى اینکه حضرت امام در این طرح لبه تیز حمله‏اش را روى غرب و آمریکا قرار داده بود و این احزاب فقط جهت‏گیرى ضدکمونیستى داشتند.
به هر حال امام با همه این کارشکنى‏ها، ثابت و استوار در مسیرى که انتخاب کرده بود،پایدارى کرد و با الطاف الهى به نتیجه مطلوب خود رسید و در زمانى که اسلام به دستفراموشى بود، حکومت اسلامى تشکیل داد و اسلام را احیا کرد. در منطق مردان الهىشکست معنا ندارد تا در مقابل دشوارى‏ها زانو خم کنند؛ چرا که خود در شروع نهضت اعلام کرده بود:
«شکست براى کسى است که آمال و آرمانش دنیا باشد و ذخایر دنیوى قلب او را فرا گرفتهاست. شکست براى کسانى است که معتمد به شیطانند و به عالم دیگر ارتباط ندارند ولىکسى که رابطه با خدا دارد، کسى که به ماوراء الطبیعه مرتبط است، شکست ندارد. انسانموحد، انسان مسلم، انسان متصل به خدا شکست ندارد.»
[43]
پى نوشت ها
[1]. متن عربى کتاب الملّه، تحقیق محسن مهدى، چاپ شده در مجله علوم اسلامى، ش‏12، ص‏300
[2]. اخلاق ناصرى، ص‏280
|210|
[3]. اندیشه سیاسى خواجه نصیرالدین طوسى، بوستان کتاب، ص‏188 به بعد.
[4]. همان، ص‏208، نقل از اساس الاقتباس، ص‏549
[5]. براى تفصیل بیشتر در این زمینه، نک: تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، به اهتمام موسى نجفى،ج‏اول، بخش دوم، اندیشه سیاسى متفکّران بزرگ اسلام.
[6]. آیت اللّه جوادى آملى، پیرامون وحى و رهبرى، ص‏141
[7]. المقنعه، صص‏675 و 810
[8]. الکافى فى الفقه، صص‏174 - 172.
[9]. در این زمینه، نک: به تنبیه الامه و تنزیه الملّه، تصحیح و تحقیق سید جواد ورعى، انتشارات دفترتبلیغات اسلامى قم، چاپ اول 1382، صص‏39، 63 و 75
[10]. همان، صص‏46، 47، 113 و 114
[11]. کشف الاسرار، ص‏109
[12]. همان، ص‏134
[13]. همان، ص‏184
[14]. همان، ص‏186
[15]. همان، ص‏222
[16]. الاجتهاد و التقلید، صص‏5 و 18
[17]. تحریر الوسیله، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، ج‏1، ص‏459
[18]. این مباحث بعداً بنام «ولایت فقیه» یا «حکومت اسلامى» چاپ شد و در اینجا از این کتاب استفاده شدهاست، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، چاپ دهم، 1379
[19]. ولایت فقیه، ص‏18
[20]. همان، ص‏12
[21]. نهج البلاغه، خطبه 3(شقشقیه)
[22]. ولایت فقیه، ص‏125
[23]. همان، ص‏128
[24]. همان، ص‏134
[25]. رسول جعفریان، جریانها و جنبشهاى مذهبى - سیاسى ایران، سالهاى 1320 - 1357، پژوهشگاهفرهنگ و اندیشه اسلامى، 1380، ص‏145
[26]. آقاى على جنتى در خاطرات خود مى‏گوید: مرحوم محمد منتظرى هر وقت از نجف مى‏آمد(به لبنان)یک گونى از کتابهاى حکومت اسلامى امام را با خود مى‏آورد و در سوریه و لبنان و جاهاى دیگر توزیعمى‏کرد. گاهى نیز آن‏ها را به دست افراد مؤمن و انقلابى مى‏داد. «سخنرانى‏هاى امام در باره ولایت فقیه وحکومت اسلامى و مانند آن را، که به عربى ترجمه شده بود، در اختیار آن‏ها (فلسطینى‏ها) قرار مى‏دادیم»؛ خاطرات على جنتى - مرکز اسناد انقلاب اسلامى، زمستان 81، ص‏134
[27]. مرحوم آیت اللّه احمدى میانجى دراین رابطه مى‏فرمایند: مباحث امام در نجف راجع به ولایت فقیه، درایران نیز مؤثر واقع شد. آقاى شریعتمدارى و آقاى گلپایگانى هم ولایت فقیه تدریس مى‏کردند؛ خاطرات فقیه اخلاقى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپ اول 1380، ص‏240
[28]. خاطرات سیاسى محتشمى، خانه اندیشه جوان، ج‏2، چاپ اول زمستان 78، ص‏54
[29]. سید حمید روحانى، نهضت امام خمینى، ج‏2، ص‏522
[30]. همان، ص‏521
|211|
[31]. خاطرات آیت اللّه خاتم یزدى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، بهار 81، صص‏96 - 95
[32]. مبانى نهضت امام خمینى، ج‏2، ص‏496
[33]. همان، ص‏509
[34]. خاطرات سیاسى محتشمى، همان، ص‏56
[35]. نهضت امام خمینى، همان
[36]. همان مدرک
[37]. همان مدرک
[38]. همان مدرک، ص‏510، خاطرات سیاسى محتمشى، ص‏56
[39]. مبانى نهضت امام خمینى، همان، ص‏518؛ پرونده امام، ج‏24 سند شماره 59
[40]. همان مدرک، ص‏518 و 519
[41]. همان مدرک، ص‏514
[42]. شهید فضل اللّه محلاتى، خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، چاپاول‏1376، ص‏100 و 101
[43].

تبلیغات