عوامل پایدارى و جاودانگى نهضت عاشورا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
بقاء و جاودانگى واقعه عاشورا در تاریخ، به جز لطف الهى، محصول مجموعهاى از عوامل اختیارى است که این مقاله درصدد برشمارى آن است .
در یک دید کلى پدیدهاى که مطابق حق و بر اساس طبیعت و فطرت بشرى باشد اصیل و بادوام بوده، همواره قرین تایید معنوى است .
نویسنده با تبیین این مطلب که نهضت عاشورا نیز با داشتن دو شرط فوق، زوالپذیر نخواهد بود، عوامل مؤثر در پایدارى و جاودانگى این نهضت را در پنج دسته عوامل اعتقادى، اخلاقى، تاریخى، عرفانى و سیاسى تقسیم کرده، با برشمردن زیر مجموعه هر یک به توضیح و تبیین آنها پرداخته است .
درآمدى بر طرح موضوع
اصلىترین گرایشهاى روانى انسان حب ذات و حب به کمالات ذات است که به دو شعبه اصلى علم و قدرت منشعب مىشود که یکى حب به بقا و ابدیت است و دیگرى هم حب به ذات . حب بقا لازمه طبیعى حب ذات است، یعنى وقتى انسان وجود خود را دوست مىدارد، نه از آن جهت است که یک وجود لحظهاى استبلکه وجودش را در زمان بعد هم دوست مىدارد و علاقه دارد که این وجود دوام داشته باشد . مىتوان گفت که طبیعىترین اثرى که بر حب ذات مترتب مىشود حب بقاست و هر انسانى بالفطره این غریزه را دارد . همان طور که در سایر گرایشهاى علم و معرفت، نقش اساسى را در تعیین مصداق و تعیین جهت آنها بازى مىکند، در اینجا نیز همین گونه است، یعنى اگر انسان حقیقتخود و حیاتش را به درستى شناخت، آن وقت این گرایش نیز جهت صحیح خود را پیدا مىکند و گرنه دچار اشتباه در مصداق مىشود و منشا انحرافات اخلاقى فراوانى مىگردد .
اگر انسان فهمید که حقیقت او یک حقیقت غیر مادى است و حیات انسان منحصر به این حیات دنیوى نیست، حب بقا و خلود، جهت طبیعى و فطرى خود را مىیابد و علاقه انسان متوجه به زندگى ابدى مىشود . ولى اگر این معرفتبرایش حاصل نشد و خیال کرد که وجود او همین وجود مادى است و حیات او منحصر به همین حیات دنیاست، آن گرایش فطرى، منحرف مىشود و در همین مرحله کوتاه از وجود انسان متوقف مىگردد و به دنبالش آثار بسیار نامطلوبى به بار مىآید .
علت علاقه انسان به زندگى دنیا علاقه به جاودانگى است، منتها خیال مىکند که وجودش همین وجود مادى و زندگىاش نیز همین زندگى دنیوى است، لذا مىخواهد این زندگى ادامه پیدا کند . اگر متوجه شود و یقین پیدا کند که حقیقت زندگى برتر از این حیات مادى است، دیگر با آن چشمى که قبلا به زندگى دنیا مىنگریست نمىنگرد و نظرش تغییر مىکند .
در قرآن شریف آیاتى هست که دلالتبر این میل فطرى دارد و از این میل براى تربیت انسان استفاده شده است . پس معلوم است که در فطرت انسان میل به بقا و جاودانگى هست که قرآن در صدد تعیین مصداق آن برمىآید . راجع به این میل جاودانگى قرآن مىفرماید:
«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق; (1) چیزهایى که در اختیار شماست (از نعمتهاى دنیا) فانىشدنى است اما آنچه که نزد داستبقا دارد .»
این بیان براى کسى مفید است که فطرتا طالب بقا باشد، آن وقت مصداقش را به او نشان مىدهند که آن مطلوب تو در آنجاست نه در اینجا . اینک که هزار و اندى سال از واقعه جاودانه عاشورا مىگذرد، این واقعه هنوز طراوت و تازگى خود را حفظ کرده است . این بقا و جاودانگى در تاریخ به گونهاى که تمام حماسهها را تحتالشعاع خود قرار دهد، معلول اراده حتمى خداوند مىباشد:
«یریدون لیطفؤوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون; (2) عدهاى مىخواهند نور خدا را خاموش کنند ولى اراده حتمى خداوند بر حفظ و حراست از آن مىباشد اگرچه کافران چنین نپسندند .»
چه طوفانهاى سهمگین که از سوى دشمنان اهل بیتبه قصد محو نام حسین (ع) برخاست و در برههاى از زمان گرد و غبارى نیز به پا کرد، ولى دیرى نپایید که در چرخش زمان نه تنها نام حسین (ع) از خاطرها محو نشد، بلکه جلاى بیشترى گرفت و صاحبان آن توطئههاى شیطانى نام و ذکرشان از روى گیتى به کلى محو گردید .
بسیار حکایتها گردیده کهن اما
جانسوز حدیث تو تازه استبه دورانها
معیار جاودانگىها
پدیدههاى اجتماعى در مدتى که باقى هستند حتما باید با خواستههاى بشر تطبیق کنند . بدین معنى که یا خود آن پدیدهها خواسته بشر باشند: و یا تامینکننده خواستههاى بشر بوده باشند یعنى یا باید بشر خود آنها را بخواهد، از عمق غریزه و فطرتش آنها را بخواهد، و یا باید از امورى باشند که هرچند انسان از عمق غریزه آنها را نمىخواهد و خودشان مطلوب طبیعتبشر و هدف تمایلات بشر نیستند اما وسیله مىباشند، یعنى وسیله تامین خواستههاى اولیه بشر مىباشند و حاجتهاى او را برمىآورند .
در میان خواستههاى بشر دو جور خواسته داریم . خواستههاى طبیعى و خواستههاى غیرطبیعى، یعنى اعتیادى . خواستههاى طبیعى آن چیزهایى است که ناشى از ساختمان طبیعى بشر است، یک سلسله امور است که هر بشرى به موجب آنکه بشر ستخواهان آنهاست و رمز آنها را هم هنوز کسى مدعى نشده که کشف کرده است . مثلا بشر علاقهمند به تحقیق و کاوش علمى است، همچنین به مظاهر جمال و زیبایى علاقه دارد، به همدردى و خدمتبه همنوع علاقهمند است . امور طبیعى مانند امور غیرطبیعى قابل ترک دادن نیست . (3) لذا به عقیده حکماى اسلامى امر غیرطبیعى دوام پیدا نمىکنند بلکه تنها جریانى که طبیعى باشد قابل بقا و دوام است . و نهضت امام حسین (ع) چون بر اساس فطرت و خواسته حقیقى انسان شکل گرفته بقا پیدا کرد . و هرگز در طول تاریخ انسانیت گذشت زمان آن را کهنه و بىرنگ نساخته است .
اصالت و دوام حق
در حکمت الهى اصالت در هستى با حق است، با خیر است، با حسن و کمال و زیبایى است و باطلها، شرور و نقصها و زشتیها در نهایت امر و در تحلیل نهایى به نیستىها منتهى مىشوند نه به هستىها . استاد مطهرى در اثبات این مطلب که اهل حق اصالت دارد مىنویسد:
«... باطل وجود تبعى و طفیلى دارد، وجود موقت دارد، آن چیزى که استمرار دارد حق است . هر وقت جامعهاى در مجموع به باطل گرایید محکوم به فنا شده است ... در نظام هستى، خیر غالب است، حق اصیل است و باطل هم اگر پیدا شد محکوم و غیر اصیل و نابودشدنى است، و آنچه پایدار مىماند حق است، کل شى هالک الا وجهه (4) و یبقى وجه ربک ذوالجلال و الاکرام (5) » . (6)
استاد در ادامه مىافزاید:
«در طول تاریخ همیشه حق و باطل با یکدیگر در حال جنگ بودهاند، ولى قرآن وعده پیروزى نهایى حق بر باطل را مىدهد .» (7)
به اعتقاد حکماى اسلامى جریان حق، چون جریانى طبیعى و متناسب فطرت خدادادى بشر است امکان بقا و دوام دارد و هر جریانى که بر خلاف فطرت الهى انسان باشد دوام پیدا نمىکند و از بین مىرود . و حرکت و جریان امام حسین (ع) چون یک حرکت طبیعى کاملا هماهنگ با فطرت بشر بود، اصالت و دوام پیدا کرد .
استاد شهید مطهرى مىنویسد:
«راه حق چیزى است که انبیاء از طرف خدا آن را شناسانده، و از طرف خدا آن را تضمین کردهاند که هر که این راه را برود به نتیجه مىرسد . خداوند این عالم را طورى ساخته است که همواره از کسانى که حق و حقیقت را حمایت کنند، حمایت مىکند . حق همواره یک تایید معنوى با خود دارد .» (8)
بدین جهت امام حسین (ع) و یارانش همواره دریافته بودند که چون حق همواره مورد تایید خداست لذا دوام و ریشهدار است، اگرچه در منتهاى تنهایى و عزلتباشد و باطل از میان رفتنى است اگرچه در کمال اوج و قدرت باشد . باطل هیچ گاه حق نمىشود و وظیفه مردان خدا در زدودن باطل از میان رفتنى نیست . آنان دریافته بودند که اگر همه مردم بکوشند و بر این اتفاق کنند که باطل را بر کرسى حق بنشانند این امر امکانپذیر نیست و اگر همگان تلاش کنند که ریشه حق را بکنند و از میانش بردارند انجامپذیر نخواهد بود . در طول مدت حیات بشر این درگیریها بین حق و باطل به زور وجود داشته، گاهى این و زمانى آن پیروز مىشده است، ولى در همه حال پس از اندک مدتى حق جاى خود را در دل پیروان خود باز کرده و باطل و طرفداران آن را دچار لعن و نفرت ابدى کرده است .
استاد مطهرى (ره) در ادامه مطلب فوق که حق دوام دارد مىافزاید:
«آنکه در طریق حق و حقیقت گام برمىدارد، در هر شرایطى قرار بگیرد، براى او خیر است . مرد حق در هر شرایطى، وظیفه خاص خویش را مىشناسد و با انجام وظیفه و مسؤولیت هیچ پیشآمدى شر نیست . در طریقت پیش سالک هر چه آید خیر او است
در صراط المستقیم اى دل کسى گمراه نیستبر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوى مىفروشان راه نیست هر چه هست از قامت ناساز بىاندام ما است
ور نه تشریف تو بر بالاى کس کوتاه نیست» (9)
عوامل مؤثر در تکوین پایدارى و جاودانگى نهضت امام حسین (ع)
مجموعه عواملى که در تکوین پایدارى و استمرار و جاودانگى نهضت امام حسین (ع) نقش اساسى ایفا کردهاند را به شرحى که مىخوانید مىتوان دستهبندى کرد:
الف . عوامل اعتقادى
1 . توحید در عقیده و عمل
یکى از نکات ماندگار و حساس در شخصیت والاى امام حسین (ع) علاقه و محبتشدید به خداوند تبارک و تعالى بود . ظاهرا تمام کسانى که خداوند را پذیرفته و به وجود لایتناهى وى معتقدند مدعى دوست داشتن خدا هستند . پس همه کس دعوى دوستى خداوند را دارد و از آن دم مىزند و به آن معترف است و معتقد . البته در مرحله عینیت و عمل باید این ادعا به منصه اثبات برسد و گرنه همچون دیگر ادعاهاى تهى از واقعیتبلکه از آنها هم بدتر خواهد بود و در اثبات این دعوى، مهم آن است که خود خداوند که محبوب واقعى است آن را بپذیرد و بر آن صحه گذارد و روشن است که مهمترین نشانه صدق این ادعا آن است که همه گامها در راه رضاى دوستبرداشته شود و انسان عاشق و محب هیچ گونه حرکت و سکون و تکلم و سکوت و قیام و قعودى جز آنچه مورد رضاى پروردگار است نداشته باشد .
پس جاودانگى و پایدارى نهضتحسینى به این است که عقیده به توحید و خداباورى، تنها در ذهن امام حسین (ع) نماند، بلکه در همه شؤون و شرایط و زوایاى زندگى او سایه افکند . وقتى ابنعباس از امام حسین (ع) مىخواست که راه دیگرى جز رفتن به عراق برگزیند و با بنىامیه درنیفتد حضرت ضمن تبیین اهداف و نیات امویان، فرمود:
«انى ماض فى امر رسول الله (ص) حیث امرنى و انا لله و انا الیه راجعون .» (10)
و تصمیم خود را در پاىبندى به فرمان حضرت رسول و بازگشتبه جوار رحمتخداى هستىآفرین باز گفت، چرا که به حقانیت راه و درستى وعدههاى خدا باور داشت . بدین علت امام حسین (ع) تا پایان عمرش، تا روز شهادتش بلکه تا لحظه شهادتش، این ارتباط ناگسستنى یعنى توحید در نظر و عمل و آن عشق سوزان به محبوب واقعى خود را به همراه داشت . آوردهاند که هر چه روز عاشورا زوال ظهر نزدیکتر مىشد و ساعات بحرانى جبهه کربلا فراتر مىرسید آن عاشق دلباخته با سپرى شدن ساعات فراق و نزدیک شدن وعده وصل، مصممتر، رنگ او برافروختهتر و سیمایش گلگونتر مىنمود و چهرهاش شکفتهتر مىگردید و وجد و شور مخصوصى در امام مشاهده مىشد . (11)
برخى از مقتلنگاران آوردهاند که در ساعات آخرین براى یک لحظه، اشراقى بر دل نورانى امام حسین (ع) تابیدن گرفت و در آن حالت احساس نمود که وى از سوى خداوند مجاز است زنده بماند و یا به وصل دوستبار یابد:
«مخیر بین النصر على اعدائه و بین لقاء الله تعالى .» (12)
این ارتباطى است ناگفتنى و پیامى استبرون از شرح و وصف . امام حسین (ع) که در حال و هواى دیگرى بود و جز به معبود و معشوق ازلى خود نمىاندیشید (لقاء الله تعالى) دیدار خداوند را بر بقاى در این دنیاى ناسوتى برگزید و آن خدادوستى وى او را به سوى دوست فرا خواند . توحید در نصرتخواهى و فقط و فقط بر خدا اعتماد کردن از جلوههاى دیگر نقشآفرینى عقیده در عمل است . امام حسین (ع) تنها تکیهگاهش در بینش و در بعد عمل خدا بود، نه نامهها و حمایتها و شعارها . وقتى سپاه حر راه را بر کاروان امام حسین (ع) بست، حضرت ضمن خطابهاى که در باره حرکتخویش و امتناع از بیعت و استناد به نامههاى کوفیان بود، در پایان، ضمن گلایه از عهدشکنى کوفیان فرمود:
«تکیهگاهم خداست و او مرا از شما بىنیاز مىکند; سیغنى الله عنکم .» (13)
به طور کلى باور روشن و عقیده یقینى امام حسین (ع) و خدایى دانستن این راه و انتخاب او سبب شد در مقابل عوامل یاسآفرین و تردیدساز بایستد و قضاى الهى و مشیت او را بر هر چیز مقدم بدارد این امر ناشى از آمیختن توحید در عقیده و عمل مىباشد .
2 . همگامى با فطرت
هر مبارزهاى پشتوانه پایدارى مىخواهد تا آن را علىرغم همه مشکلات پیش ببرد و به ثمر برساند و پشتوانه پایدار هر مبارزهاى در درجه اول این است که خود مبارزه حق و عادلانه باشد، اگر خود مبارزه حق و عادلانه باشد، بىتردید ضمیر مردم را جذب مىکند و بر ضد ستمگران به حرکت مىآورد و دیر یا زود به پیروزى عملى هم نایل مىگردد . مردم، فطرت عدالتخواه و ضد ظلم دارند، بدین علت است که به خاطر مظلوم و ضد ظالم اقدام و قیام مىکنند و در جهت پیشبرد حق و سرکوب باطل متحول مىگردند و متحول مىکنند . و باز بدین جهت است که همه مکتبهاى دینى و ارزشمند عدالت و ظلم را که تکیهگاه فطرت است اساس کار مىگیرند و آن را مبناى دعوتهاى خود، چه توحیدى و چه اصلاحى قرار مىدهند و از سوى دیگر با حرکتهاى انحرافى و ظالمانه مانند حرکتهاى الحادى و شرکآلود، که هر دو مخالف فطرت است مبارزه مىکنند . با توجه به این فطرت الهى است که مردم طرفدار عدالت و حق و ضد ظلم و باطل مىباشند . و رمز موفقیت امام حسین (ع) این بود که مردم را به توحید و عدالت دعوت مىکرد و چون این دعوت با فطرت مردم هماهنگ بود، از اینرو به آسانى توانست انسانهاى هدایتپذیرى را مانند حر جذب کند . نفس دعوت امام حسین (ع) و حرکت او همگام و همزمان با فطرت بود . به هنگامى که او حرف مىزد چنان بود که گویى از زبان مردم سخن مىگوید . و اصولا فطرت خدایى آدمى مخالف ظلم و خیانت است و حسین (ع) مردم را به همان زمینه فطرت که دعوت به پاکى و صداقت است فرا خواند، بدین سبب نهضت او پایدار و جاودانه مانده است .
استاد مطهرى در اثبات این مدعا، با عنوان: «دین حق در نهایت امر پیروز است» مىگوید:
«نوع انسان به حکم فطرتى که در او به ودیعه نهاده شده است طالب کمال و سعادت حقیقى خود یعنى استیلا بر عالىترین مراتب زندگى مادى و معنوى به صورت اجتماعى مىباشد و روزى به آن خواهد رسید . اسلام که دین توحید استبرنامه چنین سعادتى است . انحرافاتى که در طى پیمودن این راه طولانى نصیب انسان مىگردد نباید به حساب بطلان فطرت انسانى و مرگ آن گذاشته شود . همواره حاکم اصلى بر انسان همان حکم فطرت است و بس، انحرافات و اشتباهات از نوع خطاى در تطبیق است، آن غایت و کمالى که انسان به حکم فطرت بىقرار کمال جوى خود آن را جستجو مىکند، روزى - دیر یا زود - به آن خواهد رسید . آیات سوره روم از آیه 30 که با جمله: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها» آغاز مىشود و با جمله: «لعلهم یرجعون» پایان مىیابد، همین معنى را مىرساند که حکم فطرت در نهایت امر تخلفناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ و راست رفتنها و تجربهها راه خویش را مىیابد و آن را رها نمىکند . به سخن آن عده نباید گوش فرا داد که اسلام را همانند یک مرحله از فرهنگ بشرى که رسالتخود را انجام داده و به تاریخ تعلق دارد، مىنگرند . اسلام، به آن معنى که ما مىشناسیم و بحث مىکنیم، عبارت است از انسان در کمال نهایى خودش که به ضرورت ناموس خلقت روزى به آن خواهد رسید .» (14)
ب . عوامل اخلاقى
اخلاق یکى از ابعاد اصلى دین اسلام است که تکمیل ارزشهاى اخلاقى و جهتخدایى بخشیدن به صفات و رفتار انسانها از اهداف عمده بعثت انبیا است . تصحیح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقى و خصال متعالى انسانى در نهاد جان انسانها، بخشى مهم از رسالت پیامبر و امامان را تشکیل مىدهد . یکى از شایستهترین مظهر صفات انسانى در نهضتحسینى تجلى یافت . و حادثه کربلا و سخنان گهربار امام حسین (ع) و ظهور روحیات و خلق و خویى خدایى در حماسه عاشورا منبع ارزشمند و ماندگارى براى آموزش اخلاق و الگوگیرى در زمینه خودسازى، سلوک اجتماعى، تربیت دینى و کرامت انسانى است . گوشهاى از این جلوههاى اخلاقى جاویدان در تاریخ بشریت عبارتند از:
1 . آزادگى
آزادى در مقابل بردگى، اصطلاحى حقوقى و اجتماعى است، اما آزادگى برتر از آزادى است و نوعى حریت انسانى و رهایى انسان از قید و بندهاى ذلتآور و حقارتبار است . تعلقات و پاىبندىهاى انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و ... در مسیر آزادى روح، مانع ایجاد مىکند . اسارت در برابر تمنیات نفسانى و علقههاى مادى، نشانه ضعف اراده بشرى است . وقتى کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالى و خصال نیکو است، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعى پذیرش ذلت و حقارت است .
على (ع) در این زمینه مىفرماید:
«الا حر یدع هذه اللماظة لاهلها؟ انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنة فلاتبیعوها الا بها; (15) آیا هیچ آزادهاى نیست که این نیمخورده (دنیا) را براى اهلش واگذارد؟ یقینا بهاى وجودى شما چیزى جز بهشت نیست، پس خود را جز به بهشت نفروشید!»
آزادگى در آن است که انسان کرامت و شرافتخویش را بشناسد و تن به پستى و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا ندهد . در پیچ و خمها و فراز و نشیبهاى زندگى، گاهى صحنههایى پیش مىآید که انسانها به خاطر رسیدن به دنیا یا حفظ آنچه دارند یا تامین تمنیات و خواستهها یا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را مىپذیرند . اما آزادگان با ایثار جان هم بهاى آزادگى را مىپردازند و هرگز تن به ذلت نمىدهند . امام حسین (ع) فرمود:
«موت فى عز خیر من حیاة فى ذل; (16) مرگ باعزت بهتر از زندگى ذلیلانه است .»
این نگرش به زندگى جلوه بارزى از آزادگى را در مورد امام حسین (ع) و خاندان و یارانش به جاى گذاشتبه طورى که یکى از آثار و برکات سیاسى - اجتماعى قیام سیدالشهداء (ع) این بود که نه فقط با حرف بلکه در عرصه عمل هم روح استقامت و پایدارى و آزادىخواهى و حفظ کرامت و عزت نفس را در کالبد بىروح مسلمین در همه اعصار دمید . سالار شهیدان در برابر نیروى مهیب ستم و قوه قاهره بنىامیه بالاترین استقامت و مهمترین پایدارى و شهامت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت کرده و به انسانها درس حریت و آزادگى آموخت . آن حضرت در آخرین لحظات حماسه کربلا با بدنى مجروح و خونین دشمنان را به آزادگى دعوت کرد و فرمود:
«اى پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید، پس در دنیا آزادمرد باشید .» (17)
حماسه عاشورا سراسر شعارهاى آزادىطلبى و استقامت و عزت نفس است، چنانکه در روز عاشورا ضمن گفتارهاى گرم و آتشین خود فریاد مىزد:
«این ناپاک و فرزند ناپاک، مرا بین دو کار مخیر ساخت، یا ذلت را بپذیرم و در برابر یزید تسلیم شوم و یا اینکه کشته شده و به حکم شمشیر تن دهم! اما از خاندان پیغمبر ذلتبه دور است، نه خدا براى ما ذلت مىخواهد و نه پیامبر او و نه مردان پاکدل و مؤمن و نه آن دامنهاى منزهى که ما را در میان خود پرورانده است .» (18)
مرد خدا تن به ذلت نمىدهد و انسان به کسب عزت و ذلت مخیر است . و نیز در اوج عزت چنین فرمود:
«نه، به خدا سوگند من دست ذلتبه این ناپاکان نخواهم داد و مانند بندگان در برابر آنها تسلیم نمىگردم .» (19)
رمز موفقیت و راز جاودانگى انسان در همیشه تاریخ بستگى به استقامت و پایدارى در مقابل سختىهاى راه دارد و امام حسین (ع) با استقامت و آزادگى خود در برابر بناى شرک و اساس کفر و الحاد و بذل جان و تمام هستى خود در این راه مقدس، باعث دمیدن روح پایدارى و آزادى در میان مردم شد، به طورى که در قیامهاى بعد از آن حضرت، این امر به خوبى مشهود است . اگر آزادىخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهایى از ستم و طاغوتها مىجنگند و الگویشان قهرمانىهاى شهداى کربلاست، در سایه همین درس «آزادگى» است که ارمغان عاشورا براى همیشه تاریخ است .
2 . عزت
عزت چه به عنوان خصلت فردى یا روحیه جمعى، به معناى مقهور عوامل بیرونى نشدن، شکستناپذیرى، صلابت نفس، کرامت و والایى روح انسانى و حفظ شخصیت است . ستمپذیرى و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدى و زیر بار منت دونان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران همه و همه از ذلت نفس و زبونى و حقارت روح سرچشمه مىگیرد . قرآن در این باره مىفرماید:
«و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین; (20) خداوند عزیز است و عزت را براى خود و پیامبر و صاحبان ایمان قرار داده است» .
از امام صادق (ع) در مورد یک مسلمان که نباید تن به پستى و فرومایگى و ذلت دهد روایت است:
«ان الله فوض الى المؤمن امره کله و لم یفوض الیه ان یکون ذلیلا; (21) خداوند همه کارهاى مؤمن را به خودش وا گذاشته، ولى اینکه ذلیل باشد، به او واگذار نکرده است .»
چرا که خدا فرموده است عزت از آن خدا و رسول و مؤمنان است . مؤمن عزیز است نه ذلیل . استاد مطهرى معتقد است که بیش از همه امامان از امام حسین مطالبى در باره مساله کرامت و عزت نفس نقل شده است:
«که امام حسین (ع) مرگ باعزت را بهتر از زندگى باذلت مىداند یا جمله معروف امام حسین (ع) «هیهات منا الذلة» عجیب است و از آن جملههایى است که تا دامنه قیامت از آن حرارت و نور مىتابد، حماسه و کرامت و عزت و شرافت نفس مىبارد .» (22)
3 . غیرت
یکى از صفات پسندیده انسانهاى بزرگ «غیرت» است . غیرت به معناى آن است که سرشت و طبیعت انسان از مشارکت غیر در امر مورد علاقهاش نفرت داشته باشد . غیرت دینى نیز سبب مىشود که انسان از هر نوع سوء قصد و هجوم مخالفان به دین و ارزشهاى مقدس و معتقدات دینى برآشوبد و عکسالعمل نشان دهد و در دفع تعرض بکوشد . پیامبر اکرم (ص) مىفرماید:
«الغیرة من الایمان; (23) غیرت از ایمان است .»
غیرتورزیدن خلقى ارزشمند و پسندیده و نشانه والاى شخصیتیک انسان محسوب مىشود . و خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست مىدارد:
«ان الله یحب من عباده الغیور .» (24)
آن حضرت در روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از شهادتش گریبان ندرند و چهره نخراشند و آه و زارى و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان صدایشان را به گریه بلند نکنند . از غیرت او بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند . غیرت دینى او و یارانش نیز زمینهساز آن حماسه بزرگ شد .
استاد شهید مطهرى مىگوید:
«حسین بنعلى درس غیرت به مردم داد، درس تحمل و بردبارى به مردم داد . درس تحمل شداید و سختىها به مردم داد، اینها براى ملت مسلمان درسهاى بسیار بزرگى بود . پس اینکه مىگویند حسین بنعلى چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بنعلى روح تازه دمید، خونها را به جوش آورد، غیرتها را تحریک کرد، عشق ایدهآل به مردم داد ...» (25)
4 . عمل به تکلیف
آنچه از سوى خدا و دین به عنوان «تکلیف» بر عهده مسلمانان گذاشته شده همواره براى رسیدن به «مصالح» و جلوگیرى از «مفاسد» است . اگر افراد به تکلیف خویش عمل کنند، در ابعاد مختلف، جامعه رو به پاکى و تکامل معنوى خواهد رفت . فرهنگ «عمل به تکلیف» وقتى در جامعه و میان افرادى حاکم با شد، همواره احساس پیروزى مىکنند . به تعبیر قرآن کریم به «احدى الحسنیین» (26) دست مىیابند و در مبارزات هم چه کشته شوند چه به پیروزى نظامى و سیاسى برسند، هر دو صورت براى آنان پسندیده است . امامان شیعه، در شرایط مختلف اجتماعى طبق تکلیف الهى عمل کردند . حادثه عاشورا نیز یکى از جلوههاى عمل به وظیفه بود . امام حسین (ع) بر اساس فرهنگ عمل به تکلیف مىفرماید:
«اگر قضاى الهى بر همان چه که دوستمىداریم نازل شود، خدا را بر نعمتهایش سپاس مىگوییم و از او براى اداى شکر، کمک مىخواهیم و اگر تقدیر الهى میان ما و آنچه امیدواریم مانع شد، پس کسى که نیتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است .» (27)
اینها همه نشاندهنده آن است که امام حسین (ع) خود را بر انجام تکلیف الهى مهیا کرده بود، نتیجه هر چه که باشد راضى بود:
«ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا; (28) امیدواریم آنچه خدا براى ما اراده فرموده است، خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گردیم .»
تحلیل امام خمینى (ره) از نهضتحسینى، حرکتبر مبناى «عمل به تکلیف» بود، حرکت مبارزاتى ایشان بر پایه چنین فرهنگى استوار بود . حضرت امام (ره) در این زمینه مىفرماید:
«اینکه حضرت ابىعبدالله (ع) نهضت کرد و قیام کرد، با عدد کم و در مقابل این براى اینکه گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم، نهى از منکر کنم .» (29) «حضرت سیدالشهدا تکلیف براى خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را .» (30) «لکن تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد، تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این علم یزید را بخواباند .» (31)
پیام عاشورا براى همه مردم، بویژه آنان که موقعیت ویژه (خواص) دارند و براى دیگران خطدهنده و الگو هستند، «شناخت تکلیف» و «عمل به تکلیف» است . اگر همه پیروان حق در زمان امام حسین (ع) وظیفه خویش را مىدانستند و مثل یاران خاص حسین با جانبازى و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل مىکردند، مسیر تاریخ به گونهاى دیگر ترسیم مىشد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو دیگرى بود . اما متاسفانه عدهاى با بىاعتنایى به تکلیف و ترک وظیفه پیامدهاى ناگوار و عواقب وخیمى براى تاریخ اسلام به وجود آوردند . مقام معظم رهبرى در تحلیل این مساله، ضمن تقسیمبندى افراد جامعه به خواص و عوام و اینکه عوام، پیوسته دنبالهرو خواصند و نقش خواص در جامعه بسیار مهم است و اگر خواص به خاطر دنیاگرایى و حفظ موقعیت و جایگاه خود، به وظیفه حساس خویش عمل نکنند، گاهى جریان تاریخ به گونهاى دیگر پیش مىآید، مىفرماید:
«... وقتى که خواص طرفدار حق در یک جامعه - یا اکثریت قاطعشان - آنچنان مىشوند، که براى دنیاى خودشان اهمیت پیدا مىکند، از ترس جان و از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن حاضر مىشوند حاکمیتباطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمىایستند و از حق طرفدارى نمىکنند و جانشان را به خطر نمىاندازند . وقتى که این طور شد، اولش با شهادت حسین بنعلى (ع) با آن وضع آغاز مىشود، آخرش هم به بنىامیه و بعد بنىعباس و بعد از بنىعباس هم سلسله سلاطین در دنیاى اسلام تا امروز مىرسد ... وضع آن زمان این بوده است، خواص تسلیم بودند و حاضر نبودند حرکتى بکنند ... وقتى امام حسین (ع) قیام کرد، با آن عظمتى که امام حسین (ع) در جامعه اسلامى داشت، خیلى از همین خواص، پیش امام حسین (ع) نیامدند تا به او کمک کنند . ببینید به وسیله همین خواص چقدر وضعیت در یک جامعه خراب مىشود، خواصى که حاضرند دنیاى خودشان را به راحتى بر سرنوشت دنیاى اسلام در قرنهاى آینده ترجیح دهند ... تصمیمگیرى خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشتخواص از دنیا در لحظه لازم، اقدام خواص براى خدا در لحظه لازم، اینهاست، که تاریخ را نجات مىدهد، ارزشها را نجات مىدهد، ارزشها را حفظ مىکند . باید در لحظه لازم حرکت لازم را انجام داد . اگر وقت گذشت، دیگر فایده ندارد ...» (32)
ج . عوامل عرفانى
1 . یاد خدا
ذکر و یاد خدا، در همه مراتب و مراحلش، امرى پسندیده و مورد تاکید اسلام است . در آیات قرآن توصیه به یاد فراوان خدا شده است . «اذکروا الله ذکرا کثیرا .» (33) یاد، که یک مرتبه بلند عرفانى است، آن است که انسان پیوسته خدا را در خاطر داشته باشد و او را حاضر و ناظر بر خویش ببیند و در تنهاترین حالات هم او را از یاد نبرد و در شداید و مصیبتها و برخوردارىها و نعمتها، ربوبیت و ولایت الهى را فراموش نکند . زنده بودن چراغ «یاد خدا» در دل، هم سبب پیشگیرى از گناه مىشود، هم مقاومت انسان را در سختىها و گرفتارىها مىافزاید و هم انسان به سرمستى و غرور نمىافتد و هم زمینهساز ارتقاء روحى و تصفیه اخلاق از رذایل و خالى شدن خانه دل از اغیار است . عاشورا، مظهرى روشن از یاد خدا است که در گفتار و رفتار و حالات امام حسین (ع) و یاران او دیده مىشود . این خصلت دستپروردگان مکتب قرآن است که هرگز خدا را در هیچ حالى از یاد نمىبرند . امام حسین (ع) در بحرانىترین حالات و پیشآمدها با یاد خدا آرامش مىیابد و این اطمینان قلبى را به یاران و خانوادهاش نیز منتقل مىکند . خطبههایش با نام و یاد خداست . وقتى براى اصحابش خطبه مىخواند، آغاز خطبه با ثنا و حمد خداست:
«اثنى على الله احسن الثناء و احمده على السراء و الضراء; (34) خدا را به نیکوترین ستایش، مىستایم و او را در حالتسرور و غم و راحتى سپاس مىگویم .»
در صبح عاشورا، وقتى سپاه دشمن به سوى او مىآید، مىفرماید:
«اللهم انت ثقتى فى کل کرب; (35) خدایا در هر گرفتارى، تو تکیهگاه منى .»
امام و یاران پاکباز او، شب عاشورا را که مهلت گرفتند، تا صبح به نماز و قرآن و ذکر خدا پرداختند . امام حسین (ع) در روز عاشورا، در اوج سختىهاى توانسوز و مدهوشساز، یک لحظه از یاد خدا غافل نبود و گویا خویش را در معرض نگاه پرمهر خداى خود مىدید و پیوسته نام آن محبوب را بر زبان مىراند و قطره وجودش را به دریاى الهى متصل مىساخت . اینکه گفتهاند روز عاشورا امام حسین (ع) پیوسته و مداوم، خدا را یاد مىکرد و زیاد مىگفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم .» (36) شاهد این ارتباط قلبى دوستدار با دوست است . به صراحت تاریخ و احادیث، امام حسین (ع) بیشترین محبت و شیفتگى را نسبتبه خداوند داشت و وجودش سرشار از محبتخدا بود .
2 . فدا شدن در راه خدا
براى انسانهاى موحد، چیزى بالاتر از آن نیست که نعمت وجود را در راه رضاى معبود، به کار گیرند و در راه خدا خرج شوند و فدا گردند . آمادگى براى فدا شدن، نشانه صدق انسان در راه محبتخداست . خدا مشترى جانها و مالهاست و در برابر آن بهشت مىدهد . (37) اولیاى خدا در برابر پروردگار، براى خود، هیچ شانى قایل نیستند و اگر دین الهى نیازمند مال و جان و حتى آبروى آنان باشد، از نثار آن مضایقهاى ندارند . عزت و عظمت و ارزش دین، تا حدى است که براى بقاى آن، عزیزترین انسانهاى پاک و حجتهاى الهى فدا مىشوند و این فدا شدن را اداى حق الهى مىشمارند .
در دورهاى که دین خدا در معرض زوال بود و جهالت و غفلت مردم زمینه این اضمحلال مکتب شده بود، امام حسین (ع) حاضر شد براى بیدارى و آگاهى مردم قربانى شود . در زیارت اربعین مىخوانیم:
«و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة; (38) او خون خویش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از نادانى و سرگشتگى گمراهى نجات دهد .»
حفظ دین خدا قربانى مىخواهد . حسین بنعلى (ع) و یاران و فرزندانش قربانیان اهل بیت در این راه بودند . براى ملتها هم قربانى شدن و قربانى دادن، رمز عزت و پیروزى است . پیام عاشورا این است:
«ملتى که در راه «آزادى» گام برداشته و برمىدارد، باید قربانیان بسیارى تقدیم آستان حریت کند و اگر جامعهاى حاضر به فدا کردن عزیزانش در راه عزیزانش (آرمان و مکتب و آزادى و استقلال) نباشد، هرگز از ذلتبه عزت نمىرسد .» (39)
امام خمینى (ره) در باره نقش فداکارى امام حسین (ع) براى احیاى دین اسلام مىفرماید:
«سیدالشهدا (ع) نهضت عاشورا را برپا نمود و با فداکارى و خون خود و عزیزان خود اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنىامیه را محکوم و پایههاى آن را فرو ریخت .» (40) «اسلام، همچو عزیز است که فرزندان پیغمبر، جان خودشان را فداى اسلام کردند ...» (41)
استاد شهید مطهرى (ره) در این زمینه مىگوید:
«ما بچههایمان را دوست داریم . آیا حسین بنعلى (ع) بچههاى خود را دوست نداشت؟ مسلما او بیشتر دوست داشت . به این دلیل که از ما انسانتر بود و این عواطف، عواطف انسانى است . او انسانتر از ما بود و قهرا عواطف انسانى او هم بیشتر بود . حسین بنعلى (ع) نیز بیشتر از ما فرزندان خود را دوست مىداشت اما در عین حال او خدا را از همه کس و همه چیز بیشتر دوست مىداشت، در مقابل خداوند و در راه خدا هیچ کس را به حساب نمىآورد .» (42)
3 . عشق به خدا
از والاترین و زلالترین حالات جان آدمى، عشق به کمال مطلق و معبود حقیقى، خداى متعال است . پیشوایان الهى این عشق را در بالاترین درجهاش داشتند . نحوه حیات و شهادتشان نیز گویاى آن است . صاحبان چنین عشقهایى، براى خود، تعینى نمىبینند و پیوسته در انتظار لحظه رهایى از قفس تن و زندان خاک و پیوستن به خداوندند . چنین عشقى «فناى فى الله» را هم در پى دارد و این فنا و جذبه، سبب مىشود که جز ذات احدى و جز رضاى خالق، چیزى را به حساب نیاورد و از هر چه که مانع این وصال گردد، بگذرد . گذشتن از همه چیز براى خدا، یکى از جلوههاى همین عشق عرفانى به خدا است . فدا کردن جسم براى تعالى جان، جلوه دیگر آن است .
«عقل مىگوید بمان و عشق مىگوید برو ... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود ... راهى که آن قافله عشق پاى در آن نهاد، راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا برمىخیزد . و اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفتهاند؟ ... اکنون بنگر حیرت عقل را و جرات عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ... راحلان طریق عشق مىدانند که ماندن نیز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلى، و این اوست که ما را کشکشانه به خویش مىخواند ...» (43)
مقام سلم و رضا نیز ثمره همین عشق و مجذوبیت نسبتبه آن یگانه محبوب است . برافروختهتر شدن چهره امام حسین (ع) هر چه که به لحظه شهادت نزدیک مىشد، نشانه دیگرى از این عشق برین است .
4 . قیام براى خدا
اخلاص و خدایى بودن نیت و انگیزه، در هر کارى مطلوب و ارزشمند است، به خصوص در مسایل مبارزاتى که زمینه هواى نفس و انگیزههاى مادى و جاهطلبانه و قدرتجویى یا انتقامگیرى بیشتر است و به عنصر اخلاص، نیاز بیشترى است . آنکه براى خدا قیام کند، همه همتش عمل به تکلیف و کسب رضاى الهى است . بنابراین نه کمى نفرات، در ارادهاش خللى ایجاد مىکند و نه شکست ظاهرى او را مایوس و بدبین مىسازد . قیام براى خدا، توصیه و موعظه الهى است .
قرآن در این باره مىفرماید:
«قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى; (44) بگو شما را به یک چیز موعظه مىکنم: اینکه دو تا دو تا و به تنهایى براى خدا قیام کنید .»
از نظر اسلام ملاک زیبایى و انگیزه، رنگ خدایى داشتن آن است، هر چه نزدیکى و پیوند انگیزه با آفریدگار هستى بیشتر باشد و نیت پررنگتر شود، انگیزه زیباتر است و بر این مبنا، زیباترین انگیزه، الهىترین آنها و بهترین نیتها، خالصترین آنها است . زیرا تا انگیزه انسان در تلاشها رنگ خدایى پیدا نکند، کوششهاى او در جهت منافع واقعى و کامیابى کامل و همیشگى خود و جامعه انسانى نخواهد بود .
بنابراین آنچه براى خدا باشد ماندگار و پایدار مىشود . بدین علتبود که امام حسین (ع) انگیزه الهى را تضمین بیشترى براى ادامه مبارزه تا نهایت توان و تا پایان عمر مىدانست و مىفرمود:
«یا اخى و الله لو لم یکن فى الدنیا ملجا و لا ماوى لما بایعتیزید بن معاویة; (45) برادرم! اگر در دنیا هیچ پناهگاهى هم نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد .»
امام حسین (ع) به خوبى دریافته بود وقتى قیام براى خدا باشد، هرگز احساس باختن و خسارت در کار نیست . رمز جاودانگى قیام امام حسین (ع) که مرزهاى زمانى و مکانى را درنوردید و مبدل به نمادى جاودانه گشت صداقت و اخلاص بود .
ر . عوامل تاریخى 1 . فرا زمانى و فرا مکانى بودن کربلا و عاشورا
حماسه حسینى، کربلا و عاشورا دو چهره دارد . یکى چهرهاى که در ظرف زمان و مکانى خاص قرار مىگیرد، چهرهاى تاریخى و جغرافیایى، چهرهاى ملکى . دوم چهرهاى که در ظرف زمان و مکانى خاص قرار نمىگیرد، چهرهاى فراتاریخى و فراجغرافیایى، چهرهاى ملکوتى، منسلخ از زمان و مکان . (46) در وجه نخست، حماسهاى شکوهمند در زمانى کوتاه و در محدوده جغرافیایى یک منطقه روى مىدهد . از اواخر رجب سال 60 هجرى تا صفر سال 61 (بنا بر روایت مشهور) ظرف زمانى این حادثه حدود هفت ماه است . از آن زمان که «ولید بنعتبة بنابىسفیان» والى مدینه از طرف یزید کسى نزد حسین (ع) فرستاد و از امام براى یزید یعتخواست و امام امتناع کرد تا سخنرانى نیمهتمام امام زینالعابدین (ع) در شام، و سخنرانى حضرت زینب (س) در آنجا . (47)
ظرف مکانى این حادثه شامل سه حوزه اسلامى آن روز است: حجاز، عراق و شام . از مدینه به مکه و از مکه تا عراق، به سوى کوفه و تغییر مسیر به کربلا، سرزمین «کرب» و «بلا» (48) و سیر کاروان اسیران حامل: «مصیبتحماسه و پیام» (49) تا شام .
در وجه دوم، حقیقت جاوید «کربلا» و «عاشورا» براى همه زمانها و همه مکانها رخ مىنماید . این شان، به تمام انسانها مربوط مىشود، باید خویش را بیابند و تکلیف خود را روشن کنند . اینکه «قبله» شان کدام است، در کدام «صف» مىایستند به «اسفل سافلین» خود میل مىکنند و یا به «حقیقت» خویش روى مىنمایند . در این وجه است این سخن بلند:
«مثلى لایبایع لمثله; (50) همچون منى با چون او (یزید) بیعت نمىکند .»
حسین بنعلى (ع) وقتى سخن مىگوید، نمىفرماید من با یزید بیعت نمىکنم، بلکه در نوع مواقع حساس چنین مىگوید که مثل من، با مثل یزید بیعت نمىکند . یعنى این قضایا، قضایاى شخصى نیست، بلکه تا تاریخ هست، این مبارزات هم هست . هر کسى که مثل من فکر کند، با کسى که مثل یزید فکر مىکند بیعت نمىکند . (51) این سخن که چون منى با چون یزیدى بیعت نمىکند، دعوت همه مردمان است در همه زمانها و مکانها به رویارویى با ستم و ستمگران و عدم مداهنه و سازش با ایشان . این سخن فراتر از تاریخ و جغرافیا است . در این وجه «کربلا» و «عاشورا» مکتبى سیار است و حقیقتى فراتر از «زمین» و «زمان» «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا .» (52) هر روز عاشوراست، مگر هر روز قیام است؟ همه جا کربلاست: مگر همه جا از خون گلگون است؟ آرى! «کربلا» و «عاشورا» یعنى ظهور جلوههاى زیباى حقیقت آدمى در عالم خاکى . «کربلا» و «عاشورا» دعوت به این امر است . پیام ملکوتى «عاشورا» این است . همگان نیازمند «کربلا» و «عاشورا» هستند .
اصولا از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست قیامى که فى حد نفسه با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخى انجام گرفته و پرونده آن همان جا بسته مىشود، چه موفق باشد چه ناموفق . البته ممکن است در عبرتهاى تاریخى از آن یاد شود و مورد بازبینى قرار گیرد و تحلیل شود . دوم، نوعى دیگر از قیامها که تعدادشان واقعا انگشتشمار است، قیامهایى است که حالت اسوه براى دورههاى بعد پیدا مىکند . براى نمونه در تاریخ ایران، قیام کاوه آهنگر چنین حالتى پیدا کرده است . این تصویرى است که فردوسى از آن براى ما ارائه کرده و قاعدتا مىبایست تا روزگار وى همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد . در ادبیات اسلامى بویژه ادبیات شیعى، قیام امام حسین (ع) حالت نوعى الگو و اسوه را یافته است . یعنى از حالتیک واقعه در یک زمان در آمده، تعمیم یافته و نوعى بىزمانى یا فرازمانى در آن لحاظ شده است . از این مهمتر، به صورت عاطفى با هویتیک فرد شیعه ممزوج شده و به نوعى جزو معتقدات او در آمده است . نهضت امام حسین (ع) به عنوان یک قیام اسوه و به صورت قیامى در آمد که حالت فرازمانى پیدا کرد . دلیلش هم این بود که ارزشهایى که در آن مطرح شد واقعا ارزشهاى زمانى نبود . یعنى درست است که علیه یزید بود اما به قدرى این ارزشها کلى و فراگیر بوده و هست که مربوط به هیچ زمانى نبوده و نیست . لذاست که در زیارت وارث، امام حسین (ع) از زاویه تاریخى و ارزش فراگیر و فرازمانى، در ادامه مسیر انبیا مطرح مىشود و وارث آنان تلقى مىگردد . (53)
بنابراین نهضت عاشورا، الهام گرفته از راه انبیا و مبارزات حقجویان تاریخ مهمترین الگوى مبارزات حقطلبانه بوده است .
2 . اتمام حجت (حجت کامل)
در جریانات تاریخى، استناد مردم یا تاریخسازان دلایلى است که مورد تمسک قرار مىگیرد . مردم در پى حجت و سند براى عمل خویش یا ارزیابى عملکرد دیگرانند . تاریخسازان نیز براى پاسخگویى به «محکمه تاریخ» براى قاضى وجدانها حجتبر جاى مىگذارند . بنابراین انسان، نیازمند حجت، برهان و بهانهشکنى است . توجیهگرى، بهانهآورى و یافتن گریزگاه از حق، کوشش هماره انسان است، آنگاه که در اسارت نفس و کششها و کشمکشهاى پست و فرومایه دنیوى فرو مىغلتد . همه پیامبران آمدهاند تا فرصت «بهانه» را از انسان بگیرند تا هیچ کس نگوید: نمىدانستم . کسى نگوید: چراغى نداشتم . خداوند در هدف بعثت انبیا مىفرماید:
«لئلا یکون للناس على الله حجة بعد الرسل; (54) تا براى مردم، پس از [فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه] و حجتى نباشد .»
کربلا، حجتبالغه است، براى همه آنانى که نتوانستن یا نمىشود را فریاد مىزنند، اتمام حجت است . کربلا از نظرگاه سنى «حجت» است و تقریبا هر کس در کربلا مىتواند الگوى سنى خود را بیابد . نوجوانان، قاسم، عبدالله بنالحسن; جوانان و میانسالان علىاکبر، عباس، عبدالله و جعفر; پیران، حبیب، عابس و مسلم بنعوسجه; زنان، زینب، رباب، و اموهب; کودکان، اصغر و رقیه . کربلا از این جهت نیز در جنگهاى تاریخ اسلام یک استثنا است . همه رنگها نیز در کربلا یافت مىشوند، سیاه مانند جون غلام ابوذر و سفید مانند اسلم ترکى . همه گروههاى اجتماعى نیز گویى در کربلا نماینده دارند، ... کربلا، هر کس را که بخواهد با تکیه بر بهانهها صحنه حق را رها کند، خلع سلاح مىکند . حتى کودک با گریه خویشتن مىتواند نقشآفرین باشد . همه حالات انسانى نیز در کربلا چهره و جلوه نموده است ... کربلا، سرزمین بىبهانگى است، تشنگى، بهانه جنگیدن و تنهایى، دلیل گریز، تسلیم و ذلتپذیرى نیست . (55)
در نهضت عاشورا، امام حسین (ع) و یارانش، پیش از شروع جنگ با دشمن اتمام حجت کردند . هم خود و هدف از آمدنشان به سوى کوفه را تشریح کردند که به استناد دعوت آنها بوده است، هم خود را به روشنى معرفى کردند و هم هر گونه بهانهاى را از آنان گرفتند که دلیلى بر این مخاصمه با امام نداشته باشند . امام حسین (ع) قبل از عاشورا با عمر سعد به طور خصوصى صحبت کرد، بلکه او را از این جنایتبازدارد . به او فرمود:
«واى بر تو اى پسر سعد! از خدا نمىهراسى؟ با اینکه مىدانى من کیستم، با من مىجنگى؟ این گروه را رها کن و بیا با من باش که به قرب خدا نزدیکتر است ...»
هر عذر و بهانهاى را که عمر سعد آورد، امام جوابش را گفت و او ساکت ماند، ولى نتوانست از مطامع دنیوى دستبکشد . امام مایوس، از هدایتش بازگشت، ولى با او اتمام حجت کرد . (56)
امام حسین (ع) نه تنها با دشمنان اتمام حجت کرد بلکه حجت را، حتى بر یاران و همراهان خویش نیز تمام کرد، تا آنان که مىمانند، از روى بصیرت و انتخاب آگاهانه بمانند . در طول راه، از اوضاع داخلى کوفه به آنان خبر داد، تا هر که مىخواهد، برگردد . شب عاشورا نیز به همراهان خود فرمودند:
«هر که بماند، فردا کشته خواهد شد . بیم دارم که بعضى از شما از وضع فردا بىخبر باشند، یا بدانند و خجالتبکشند که بروند . نیرنگ نزد ما خاندان حرام است . هر که دوست ندارد، برود، که شب همچون پردهاى آویخته است ... و هر که مىخواهد جان خویش را در راه ما فدا کند و مواسات کند، بداند که فردا در بهشتبا ما است .» (57)
در همه صحنههاى حق و باطل که در پهنه زمین و زمان پیش مىآید، آگاهان و پیشوایان باید براى درج و ثبت در تاریخ از یک سو براى بستن راه عذر و بهانه از سوى دیگر، به اظهار بینات و هشدارها بپردازند تا در آینده تاریخ، متهم به سکوت و سازش نشوند .
3 . جامعیت اسلام در نهضتحسینى
کربلا، جلوهگاه همه زیبایىها، عظمتها و ارزشهاى مکتب اسلام است . مدرسهاى کامل که در آن، اخلاق، عرفان، فقه، سیاست، معرفت و ... در کاملترین و عالىترین شکل ظهور و بروز یافته است . چهره «تمام» و «کمال» قرآن در هیچ صحنهاى همچون کربلا عرضه نشده است . کدام بعد قرآن و کدام زیبایى و دلارایى قرآن در بهترین و درخشانترین وجه در کربلا نمود ندارد؟ کربلا جلوهگاه انسان کامل است . پس کربلا هیچ چیز «کم» ندارد، کلاسى کامل استبراى انسان با همه درسها و آموزههاى بزرگ، و شگفتا این کلاس در محدودترین زمین و در کوتاهترین زمان شکل گرفته است . در کربلا به جست و جوى هر مصداقى از «دین» بپردازیم، خواهیم یافت، آن هم در بهترین و زیباترین جلوه . کربلا امتزاج مسایل به ظاهر متضاد، یعنى راندن و خواندن - دعوت به همراهى و پس زدن سستعنصران - خشم و رحمت، اشک و لبخند، صلابت و انعطاف و حتى شوخى و جدى است! بىمناسبت نیست نکتهاى از کربلا باز گفته شود تا جلوههاى گوناگون «زندگى» را در کربلا خوبتر دریابیم . (58)
حقیقت جاوید کربلا و عاشورا از این جهت که به شان تمام انسانهایى مربوط مىشود که مظهر جلوههاى زیباى حقیقت آدمى در عالم خاکى هستند و از این جهت که این واقعه از همه فضایل و شایستگىها و برترىهاى چنین انسانى برخوردار است، یک نهضت چندمقصدى و چندجانبه و چندبعدى است و علت اینکه تفاسیر و تعابیر مختلفى در مورد این نهضتشده است محاذى بودن عناصر دخیل در آن است . ما وقتى که از جنبه بعضى عوامل و عناصر به این نهضت نگاه مىکنیم، مىبینیم صرفا جنبه تمرد و عدم تسلیم در مقابل قدرتهاى جابر و تقاضاهاى ناصحیح قدرت حاکم وقت دارد . از این نظر این نهضتیکى نفى «نه» و عدم تسلیم است .
استاد مطهرى در باره جامعیت اسلام در نهضتحسینى مىگوید:
«وقتى که بخواهیم به جامعیت اسلام نظر کنیم، باید نگاهى هم به نهضتحسینى بکنیم . مىبینیم امام حسین (ع) کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل در آورده، مجسم کرده است، ولى تجسم زنده و جاندار حقیقى واقعى نه در تجسم بىروح . انسان وقتى در حادثه کربلا تامل مىکند، امورى را مىبیند که دچار حیرت مىشود و مىگوید اینها نمىتواند تصادفى باشد و سر اینکه ائمه اطهار (ع) این همه به زنده نگه داشتن و احیاى این واقعه توصیه و تاکید کرده و نگذاشتهاند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است، نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود .» (59)
به طور کلى حادثه عاشورا از این جهت که از تمامى جنبههاى اسلامى، اخلاقى، اجتماعى، اندرزى، پرخاشگرى، توحیدى و عرفانى، اعتقادى برخوردار مىباشد، عصاره کلیه فضیلتهاى بشرى است .
ه . عوامل سیاسى
1 . بصیرت
شناخت روشن و یقینى از دین، تکلیف، پیشوا، حجتخدا، راه دوست و دشمن، حق و باطل «بصیرت» نام دارد . بصیرت و روشنبینى از صفات شایستهاى است که یک مسلمان در زندگى فردى و اجتماعى خود باید از آن برخوردار باشد . در مبارزات و فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى و موضعگیرىها، جایگاه بصیرت روشنتر مىشود . حماسهآفرینان عاشورا، بىهدف و کورکورانه به کربلا نیامده بودند، آنان اهل بصیرت بودند، هم نسبتبه درستى و حقانیت راه و رهبرشان و هم به اینکه وظیفهشان جهاد و یارى امام است و هم شناخت دشمن و حق و باطل . امام حسین (ع) از فرجام شهادت و آگاهانیدن یاران و همراهان خود کاملا آگاه بود و از روى بصیرت و آگاهى در شب عاشورا در جمع یارانش فرمود:
«اینان مرا خواهند کشت و همه کسانى را که پیش روى من جهاد مىکنند . پس از غارت، خانواده مرا به اسارت خواهند برد ...» (60)
استاد مطهرى معتقد است از جمله ارزشهاى مهمى که به قیام حسین (ع) قوام، پایدارى و جاودانگى همیشگى بخشیده است، روشنبینى است . ایشان مىگوید:
«یکى از چیزهایى که به نهضتحسین بنعلى (ع) ارزش زیاد مىدهد، روشنبینى است . روشنبینى یعنى چه؟ یعنى حسین (ع) در آن روز چیزهایى در خشتخام مىدید که دیگران در آیینه هم نمىدیدند . ما امروز نشستهایم و اوضاع آن زمان را تشریح مىکنیم، ولى مردمى که در آن زمان بودند آن چنانکه حسین بنعلى (ع) مىفهمید مىفرماید، نمىفهمیدند .» (61)
به اعتقاد شهید مطهرى وجود یک درک قوى در نهضتحسینى باعث تقدس این نهضتشده است و این درک قوى، آن جریان پشت پرده ضد اسلامى امویان را که مردم ظاهربین نمىدیدند، مىدید ولى مردم ظاهربین و گول ظاهرخور و حمل به ظاهرکن، هیچ گونه توجهى به این امور نداشتهاند ... حقیقتى بود که حسین (ع) درک مىکرد و دیگران درک نمىکردند . استاد مطهرى عدم روشنبینى و درک ضعیف عامه و فراموشکارى آنان را یکى از علتهاى مهم شهادت امام حسین (ع) مىداند . (62)
2 . امر به معروف و نهى از منکر
حیات و پایدارى و قوام جامعه اسلامى منوط به حساسیت مردم نسبتبه احکام خدا و نظارت عمومى در امور والیان و مسؤولان و مردم عادى است . به این مساله مهم اجتماعى از بعد مکتب، «امر به معروف و نهى از منکر» گفته مىشود که از واجبات دینى بر عهده هر مسلمان است . امام حسین (ع) ضمن بیان انگیزههاى قیام خودش، به این عنصر مهم اشاره دارد و مىفرماید:
«ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر .» (63)
یکى از درسهاى نهفته در این سخن، آن است که فریضه امر به معروف و نهى از منکر، تنها در تذکراتى نسبتبه بعضى از گناهان جزیى از سوى افراد عادى خلاصه نمىشود، بلکه قیام بر ضد حکومتستم و تلاش براى اصلاح ساختار سیاسى جامعه و تشکیل حکومتى بر اساس حق و قرآن نیز از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر است، آن گونه که امام حسین (ع) حماسه عاشوراى خود را عبارت از همان دانست . استاد مطهرى در باره ارزش و اهمیت والاى اصل امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى مىگوید:
«امر به معروف و نهى از منکر ارزش زیادى به نهضتحسینى مىدهد . به موجب همین عامل است که این نهضتشایستگى پیدا کرده که براى همیشه زنده بماند . براى همیشه یادآورى شود و آموزنده باشد . البته همه عوامل، آموزنده هستند، ولى این عامل، آموزندگى بیشترى دارد .» (64)
استاد مطهرى در ادامه مىافزاید:
«امر به معروف و نهى از منکر، یگانه اصلى است که ضامن بقاى اسلام است . به اصطلاح علت مبقیه است . اصلا اگر این اصل نباشد، اسلامى نیست ... حسین بنعلى (ع) در راه امر به معروف و نهى از منکر یعنى در راه اساسىترین اصلى که ضامن بقاى اجتماع اسلامى است کشته شد، در راه آن اصلى که اگر نباشد، دنبالش متلاشى شدن، تفرق، تفکک و از میان رفتن و گندیدن پیکر اجتماع است» . (65) عنصر امر به معروف و نهى از منکر به نهضتحسینى ارزش داد، امام حسین هم به امر به معروف و نهى از منکر ارزش داد . امر به معروف و نهى از منکر، نهضتحسینى را بالا برد، ولى حسین (ع) این اصل را به نحوى اجرا کرد که شان این اصل بالا رفت .» (66)
3 . اصلاح طلبى
جامعهاى که از معیارهاى اصیل دین و ملاکهاى ارزشى اسلام فاصله بگیرد، فساد در پیکره آن ریشه مىدواند و روابط انسانى و ارتباطات اجتماعى و آنچه میان حاکم و ملت پیش مىآید، دچار انحراف از صراط مستقیم مىشود . گسترش بىبند و بارى و رواج ظلم و حاکمیت پول و حیف و میل بیتالمال مسلمین و تعرض بىمورد نسبتبه زندگى و مال و جان مسلمانان و نبودن امنیت و عدالت، گوشهاى از این فساد اجتماعى است . راه فسادزدایى نیز اقدامهاى اصلاحى براى متقاعد کردن مسؤولان به رفتار عادلانه و اجراى دقیق قانون و عمل به کتاب و سنت است . این نوعى حرکت اصلاحگرانه است که امام حسین (ع) نیز در نهضتخویش آن را دنبال مىکرد و بر اوضاع نابسامان اجتماع، صحه نمىگذاشت و مهر سکوت بر لب نمىزد . امام حسین (ع) در سخن معروف خویش با اشاره به این هدف اصلاحى، خروج خویش را با انگیزه اصلاحطلبى در امت پیامبر معرفى کرده است . امام حسین (ع) هدف از اصلاحطلبى خود را در طى نامهاى به عنوان وصیتنامه به برادرش محمد حنفیه، به بیان شهید مطهرى این گونه بازگو مىکند:
«من مثل خیلى افراد نیستم که قیام و انقلابم به خاطر این باشد که خودم به نوایى رسیده باشم، براى اینکه مال و ثروتى تصاحب کنم، براى اینکه به ملکى رسیده باشم . این را مردم دنیا از امروز بدانند (این نامه را در مدینه نوشت) قیام من قیام مصلحانه است . من مصلح در امت جدم هستم . قصدم امر به معروف و نهى از منکر است، قصدم این است که سیره رسول خدا را زنده کنم، روش على مرتضى را زنده کنم . سیره پیغمبر مرد، روش على مرتضى مرد، مىخواهم این سیره را و این روش را زنده کنم .» (67)
ایشان همچنین مىافزاید:
«هر مصلحى که موفق شود این چهار اصل را عملى سازد، افکار و اندیشهها را متوجه اسلام راستین سازد و بدعتها و خرافهها را از مغزها بیرون براند، به زندگى عمومى از نظر تغذیه و مسکن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان ببخشد، روابط انسانى انسانها را بر اساس برابرى و برادرى و احساس اخوت و همسانى برقرار سازد و ساخت جامعه را از نظر نظامات و مقررات حاکم طبق الگوى خدایى اسلام قرار دهد به حداکثر موفقیت نایل آمده است .» (68)
پىنوشت:
1) سوره نحل، آیه 96 .
2) سوره صف، آیه 8 .
3) مطهرى، مرتضى، امدادهاى غیبى در زندگى بشر، ص26 - 22 .
4) سوره قصص، آیه 88 .
5) سوره الرحمن، آیه 27 .
6) مطهرى، مرتضى، حق و باطل، ص38 - 37 .
7) مطهرى، مرتضى، حق و باطل، ص46 .
8) مطهرى، مرتضى، بیست گفتار، ص159 .
9) مطهرى، مرتضى، قیام و انقلاب مهدى، ص126 - 125 .
10) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص321 .
11) ر . ک: بحارالانوار، ج44، ص297 حدیث دوم از حضرت امام زینالعابدین (ع) .
12) اسرار الشهادة، علامه دربندى، متوفاى 1286ه . ق، ص403 به نقل از لهوف .
13) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص377 .
14) مطهرى، مرتضى، جامعه و تاریخ، ص60 - 59 .
15) نهجالبلاغه، صبحى صالحى، حکمت 456 .
16) مناقب ابنشهر آشوب، ج4، ص68 .
17) بحارالانوار، ج44، ص51 .
18) تحف العقول، ص275 .
19) انساب الاشراف، بلاذرى، ج3، ص188 .
20) سوره منافقون، آیه 8 .
21) میزان الحکمة، ج6، ص288 .
22) مطهرى، مرتضى، انسان کامل، ص239 و نیز فلسفه اخلاق، ص152 .
23) من لا یحضره الفقیه، ج3، ص444 .
24) میزان الحکمة، ج7، ص357 .
25) مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، ج1، ص151 .
26) سوره توبه، آیه 52 .
27) تاریخ طبرى، ج4، ص290 .
28) اعیان الشیعه، ج1، ص597 .
29) صحیفه نور، ج4، ص16 .
30) همان، ج8، ص12 .
31) همان، ج2، ص208 .
32) روزنامه جمهورى اسلامى 25/2/76 . شامل سخنرانى تاریخى مقام معظم رهبرى در جمع فرماندهان و بسیجیان لشکر 27 رسولالله (ص) و نیز ر . ک: به رسالتخواص و عبرتهاى عاشورا چاپ پنجم، نوشته سیداحمد خاتمى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1377، در تایخ 20/3/75 .
33) سوره احزاب، آیه 41; سوره جمعه، آیه 10 .
34) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص395 .
35) همان، ص414 .
36) همان، ص 485 .
37) سوره توبه، آیه 111 .
38) مفاتیح الجنان، ص468 .
39) محدثى، جواد، پیامهاى عاشورا، ص160 .
40) صحیفه نور، ج4، ص100 .
41) همان، ج10، ص30 .
42) مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج17، ص225 .
43) شهید سیدمرتضى آوینى، (روایت محرم) فتح خون، نشر کانون فرهنگى - هنرى ایثارگران، چاپ سوم، 1375، ص39 - 36 .
44) سوره سبا، آیه 46 .
45) بحارالانوار، ج44، ص329 .
46) چشمه خورشید 1، مجموعه مقالات کنگره بینالمللى امام خمینى (ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، ص31 .
47) ر . ک: ابوجعفر محمد بنجریر الطبرى، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ الطبرى) تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعة الرابعة، دائرةالمعارف القاهره، ج5، صص 364 - 338 .
48) چشمه خورشید 1، ص31 .
49) ر . ک: محسن رشید، شمع وجود، چاپ اول، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، 1367، ص10 .
50) فتوح ابناعثم، ج5، ص18; اللهلوف، ص23 (به مثله آمده است) ; بحارالانوار، ج44، ص325 . (مثله آمده است) .
51) جوادى آملى، عرفان و حماسه، چاپ اول، مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1372، ص71 .
52) چشمه خورشید 1، دفتر اول، ص32 .
53) بهار حماسه، ویژهنامه عاشوراى حسینى، ضمیمه ماهنامه بصائر، فروردین 1381، ص17 .
54) سوره نساء، آیه 165 .
55) سنگرى، محمدرضا - عبداللهى، عوامل معنوى و فرهنگى دفاع مقدس، ج3، نشر مرکز تحقیقات اسلامى نمایندگى ولى فقیه در سپاه، 1380، ص38 - 36 .
56) اعیان الشیعه، ج1، ص599 .
57) موسوعة کلمات الامام الحسین (ع) ص399 .
58) سنگرى، محمدرضا - عبداللهى، مهدى، عوامل معنوى فرهنگى دفاع مقدس، ج3، ص35 - 32 .
59) مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج17، ص382 .
60) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص399 .
61) مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى 2، ص84 .
62) مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج17، ص450 - 449 .
63) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص291 .
64) مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج17، ص214 .
65) همان، ص235 .
66) همان، ص155 .
67) همان، ص188 .
68) مطهرى، مرتضى، نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص70 .
در یک دید کلى پدیدهاى که مطابق حق و بر اساس طبیعت و فطرت بشرى باشد اصیل و بادوام بوده، همواره قرین تایید معنوى است .
نویسنده با تبیین این مطلب که نهضت عاشورا نیز با داشتن دو شرط فوق، زوالپذیر نخواهد بود، عوامل مؤثر در پایدارى و جاودانگى این نهضت را در پنج دسته عوامل اعتقادى، اخلاقى، تاریخى، عرفانى و سیاسى تقسیم کرده، با برشمردن زیر مجموعه هر یک به توضیح و تبیین آنها پرداخته است .
درآمدى بر طرح موضوع
اصلىترین گرایشهاى روانى انسان حب ذات و حب به کمالات ذات است که به دو شعبه اصلى علم و قدرت منشعب مىشود که یکى حب به بقا و ابدیت است و دیگرى هم حب به ذات . حب بقا لازمه طبیعى حب ذات است، یعنى وقتى انسان وجود خود را دوست مىدارد، نه از آن جهت است که یک وجود لحظهاى استبلکه وجودش را در زمان بعد هم دوست مىدارد و علاقه دارد که این وجود دوام داشته باشد . مىتوان گفت که طبیعىترین اثرى که بر حب ذات مترتب مىشود حب بقاست و هر انسانى بالفطره این غریزه را دارد . همان طور که در سایر گرایشهاى علم و معرفت، نقش اساسى را در تعیین مصداق و تعیین جهت آنها بازى مىکند، در اینجا نیز همین گونه است، یعنى اگر انسان حقیقتخود و حیاتش را به درستى شناخت، آن وقت این گرایش نیز جهت صحیح خود را پیدا مىکند و گرنه دچار اشتباه در مصداق مىشود و منشا انحرافات اخلاقى فراوانى مىگردد .
اگر انسان فهمید که حقیقت او یک حقیقت غیر مادى است و حیات انسان منحصر به این حیات دنیوى نیست، حب بقا و خلود، جهت طبیعى و فطرى خود را مىیابد و علاقه انسان متوجه به زندگى ابدى مىشود . ولى اگر این معرفتبرایش حاصل نشد و خیال کرد که وجود او همین وجود مادى است و حیات او منحصر به همین حیات دنیاست، آن گرایش فطرى، منحرف مىشود و در همین مرحله کوتاه از وجود انسان متوقف مىگردد و به دنبالش آثار بسیار نامطلوبى به بار مىآید .
علت علاقه انسان به زندگى دنیا علاقه به جاودانگى است، منتها خیال مىکند که وجودش همین وجود مادى و زندگىاش نیز همین زندگى دنیوى است، لذا مىخواهد این زندگى ادامه پیدا کند . اگر متوجه شود و یقین پیدا کند که حقیقت زندگى برتر از این حیات مادى است، دیگر با آن چشمى که قبلا به زندگى دنیا مىنگریست نمىنگرد و نظرش تغییر مىکند .
در قرآن شریف آیاتى هست که دلالتبر این میل فطرى دارد و از این میل براى تربیت انسان استفاده شده است . پس معلوم است که در فطرت انسان میل به بقا و جاودانگى هست که قرآن در صدد تعیین مصداق آن برمىآید . راجع به این میل جاودانگى قرآن مىفرماید:
«ما عندکم ینفد و ما عند الله باق; (1) چیزهایى که در اختیار شماست (از نعمتهاى دنیا) فانىشدنى است اما آنچه که نزد داستبقا دارد .»
این بیان براى کسى مفید است که فطرتا طالب بقا باشد، آن وقت مصداقش را به او نشان مىدهند که آن مطلوب تو در آنجاست نه در اینجا . اینک که هزار و اندى سال از واقعه جاودانه عاشورا مىگذرد، این واقعه هنوز طراوت و تازگى خود را حفظ کرده است . این بقا و جاودانگى در تاریخ به گونهاى که تمام حماسهها را تحتالشعاع خود قرار دهد، معلول اراده حتمى خداوند مىباشد:
«یریدون لیطفؤوا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون; (2) عدهاى مىخواهند نور خدا را خاموش کنند ولى اراده حتمى خداوند بر حفظ و حراست از آن مىباشد اگرچه کافران چنین نپسندند .»
چه طوفانهاى سهمگین که از سوى دشمنان اهل بیتبه قصد محو نام حسین (ع) برخاست و در برههاى از زمان گرد و غبارى نیز به پا کرد، ولى دیرى نپایید که در چرخش زمان نه تنها نام حسین (ع) از خاطرها محو نشد، بلکه جلاى بیشترى گرفت و صاحبان آن توطئههاى شیطانى نام و ذکرشان از روى گیتى به کلى محو گردید .
بسیار حکایتها گردیده کهن اما
جانسوز حدیث تو تازه استبه دورانها
معیار جاودانگىها
پدیدههاى اجتماعى در مدتى که باقى هستند حتما باید با خواستههاى بشر تطبیق کنند . بدین معنى که یا خود آن پدیدهها خواسته بشر باشند: و یا تامینکننده خواستههاى بشر بوده باشند یعنى یا باید بشر خود آنها را بخواهد، از عمق غریزه و فطرتش آنها را بخواهد، و یا باید از امورى باشند که هرچند انسان از عمق غریزه آنها را نمىخواهد و خودشان مطلوب طبیعتبشر و هدف تمایلات بشر نیستند اما وسیله مىباشند، یعنى وسیله تامین خواستههاى اولیه بشر مىباشند و حاجتهاى او را برمىآورند .
در میان خواستههاى بشر دو جور خواسته داریم . خواستههاى طبیعى و خواستههاى غیرطبیعى، یعنى اعتیادى . خواستههاى طبیعى آن چیزهایى است که ناشى از ساختمان طبیعى بشر است، یک سلسله امور است که هر بشرى به موجب آنکه بشر ستخواهان آنهاست و رمز آنها را هم هنوز کسى مدعى نشده که کشف کرده است . مثلا بشر علاقهمند به تحقیق و کاوش علمى است، همچنین به مظاهر جمال و زیبایى علاقه دارد، به همدردى و خدمتبه همنوع علاقهمند است . امور طبیعى مانند امور غیرطبیعى قابل ترک دادن نیست . (3) لذا به عقیده حکماى اسلامى امر غیرطبیعى دوام پیدا نمىکنند بلکه تنها جریانى که طبیعى باشد قابل بقا و دوام است . و نهضت امام حسین (ع) چون بر اساس فطرت و خواسته حقیقى انسان شکل گرفته بقا پیدا کرد . و هرگز در طول تاریخ انسانیت گذشت زمان آن را کهنه و بىرنگ نساخته است .
اصالت و دوام حق
در حکمت الهى اصالت در هستى با حق است، با خیر است، با حسن و کمال و زیبایى است و باطلها، شرور و نقصها و زشتیها در نهایت امر و در تحلیل نهایى به نیستىها منتهى مىشوند نه به هستىها . استاد مطهرى در اثبات این مطلب که اهل حق اصالت دارد مىنویسد:
«... باطل وجود تبعى و طفیلى دارد، وجود موقت دارد، آن چیزى که استمرار دارد حق است . هر وقت جامعهاى در مجموع به باطل گرایید محکوم به فنا شده است ... در نظام هستى، خیر غالب است، حق اصیل است و باطل هم اگر پیدا شد محکوم و غیر اصیل و نابودشدنى است، و آنچه پایدار مىماند حق است، کل شى هالک الا وجهه (4) و یبقى وجه ربک ذوالجلال و الاکرام (5) » . (6)
استاد در ادامه مىافزاید:
«در طول تاریخ همیشه حق و باطل با یکدیگر در حال جنگ بودهاند، ولى قرآن وعده پیروزى نهایى حق بر باطل را مىدهد .» (7)
به اعتقاد حکماى اسلامى جریان حق، چون جریانى طبیعى و متناسب فطرت خدادادى بشر است امکان بقا و دوام دارد و هر جریانى که بر خلاف فطرت الهى انسان باشد دوام پیدا نمىکند و از بین مىرود . و حرکت و جریان امام حسین (ع) چون یک حرکت طبیعى کاملا هماهنگ با فطرت بشر بود، اصالت و دوام پیدا کرد .
استاد شهید مطهرى مىنویسد:
«راه حق چیزى است که انبیاء از طرف خدا آن را شناسانده، و از طرف خدا آن را تضمین کردهاند که هر که این راه را برود به نتیجه مىرسد . خداوند این عالم را طورى ساخته است که همواره از کسانى که حق و حقیقت را حمایت کنند، حمایت مىکند . حق همواره یک تایید معنوى با خود دارد .» (8)
بدین جهت امام حسین (ع) و یارانش همواره دریافته بودند که چون حق همواره مورد تایید خداست لذا دوام و ریشهدار است، اگرچه در منتهاى تنهایى و عزلتباشد و باطل از میان رفتنى است اگرچه در کمال اوج و قدرت باشد . باطل هیچ گاه حق نمىشود و وظیفه مردان خدا در زدودن باطل از میان رفتنى نیست . آنان دریافته بودند که اگر همه مردم بکوشند و بر این اتفاق کنند که باطل را بر کرسى حق بنشانند این امر امکانپذیر نیست و اگر همگان تلاش کنند که ریشه حق را بکنند و از میانش بردارند انجامپذیر نخواهد بود . در طول مدت حیات بشر این درگیریها بین حق و باطل به زور وجود داشته، گاهى این و زمانى آن پیروز مىشده است، ولى در همه حال پس از اندک مدتى حق جاى خود را در دل پیروان خود باز کرده و باطل و طرفداران آن را دچار لعن و نفرت ابدى کرده است .
استاد مطهرى (ره) در ادامه مطلب فوق که حق دوام دارد مىافزاید:
«آنکه در طریق حق و حقیقت گام برمىدارد، در هر شرایطى قرار بگیرد، براى او خیر است . مرد حق در هر شرایطى، وظیفه خاص خویش را مىشناسد و با انجام وظیفه و مسؤولیت هیچ پیشآمدى شر نیست . در طریقت پیش سالک هر چه آید خیر او است
در صراط المستقیم اى دل کسى گمراه نیستبر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود
خودفروشان را به کوى مىفروشان راه نیست هر چه هست از قامت ناساز بىاندام ما است
ور نه تشریف تو بر بالاى کس کوتاه نیست» (9)
عوامل مؤثر در تکوین پایدارى و جاودانگى نهضت امام حسین (ع)
مجموعه عواملى که در تکوین پایدارى و استمرار و جاودانگى نهضت امام حسین (ع) نقش اساسى ایفا کردهاند را به شرحى که مىخوانید مىتوان دستهبندى کرد:
الف . عوامل اعتقادى
1 . توحید در عقیده و عمل
یکى از نکات ماندگار و حساس در شخصیت والاى امام حسین (ع) علاقه و محبتشدید به خداوند تبارک و تعالى بود . ظاهرا تمام کسانى که خداوند را پذیرفته و به وجود لایتناهى وى معتقدند مدعى دوست داشتن خدا هستند . پس همه کس دعوى دوستى خداوند را دارد و از آن دم مىزند و به آن معترف است و معتقد . البته در مرحله عینیت و عمل باید این ادعا به منصه اثبات برسد و گرنه همچون دیگر ادعاهاى تهى از واقعیتبلکه از آنها هم بدتر خواهد بود و در اثبات این دعوى، مهم آن است که خود خداوند که محبوب واقعى است آن را بپذیرد و بر آن صحه گذارد و روشن است که مهمترین نشانه صدق این ادعا آن است که همه گامها در راه رضاى دوستبرداشته شود و انسان عاشق و محب هیچ گونه حرکت و سکون و تکلم و سکوت و قیام و قعودى جز آنچه مورد رضاى پروردگار است نداشته باشد .
پس جاودانگى و پایدارى نهضتحسینى به این است که عقیده به توحید و خداباورى، تنها در ذهن امام حسین (ع) نماند، بلکه در همه شؤون و شرایط و زوایاى زندگى او سایه افکند . وقتى ابنعباس از امام حسین (ع) مىخواست که راه دیگرى جز رفتن به عراق برگزیند و با بنىامیه درنیفتد حضرت ضمن تبیین اهداف و نیات امویان، فرمود:
«انى ماض فى امر رسول الله (ص) حیث امرنى و انا لله و انا الیه راجعون .» (10)
و تصمیم خود را در پاىبندى به فرمان حضرت رسول و بازگشتبه جوار رحمتخداى هستىآفرین باز گفت، چرا که به حقانیت راه و درستى وعدههاى خدا باور داشت . بدین علت امام حسین (ع) تا پایان عمرش، تا روز شهادتش بلکه تا لحظه شهادتش، این ارتباط ناگسستنى یعنى توحید در نظر و عمل و آن عشق سوزان به محبوب واقعى خود را به همراه داشت . آوردهاند که هر چه روز عاشورا زوال ظهر نزدیکتر مىشد و ساعات بحرانى جبهه کربلا فراتر مىرسید آن عاشق دلباخته با سپرى شدن ساعات فراق و نزدیک شدن وعده وصل، مصممتر، رنگ او برافروختهتر و سیمایش گلگونتر مىنمود و چهرهاش شکفتهتر مىگردید و وجد و شور مخصوصى در امام مشاهده مىشد . (11)
برخى از مقتلنگاران آوردهاند که در ساعات آخرین براى یک لحظه، اشراقى بر دل نورانى امام حسین (ع) تابیدن گرفت و در آن حالت احساس نمود که وى از سوى خداوند مجاز است زنده بماند و یا به وصل دوستبار یابد:
«مخیر بین النصر على اعدائه و بین لقاء الله تعالى .» (12)
این ارتباطى است ناگفتنى و پیامى استبرون از شرح و وصف . امام حسین (ع) که در حال و هواى دیگرى بود و جز به معبود و معشوق ازلى خود نمىاندیشید (لقاء الله تعالى) دیدار خداوند را بر بقاى در این دنیاى ناسوتى برگزید و آن خدادوستى وى او را به سوى دوست فرا خواند . توحید در نصرتخواهى و فقط و فقط بر خدا اعتماد کردن از جلوههاى دیگر نقشآفرینى عقیده در عمل است . امام حسین (ع) تنها تکیهگاهش در بینش و در بعد عمل خدا بود، نه نامهها و حمایتها و شعارها . وقتى سپاه حر راه را بر کاروان امام حسین (ع) بست، حضرت ضمن خطابهاى که در باره حرکتخویش و امتناع از بیعت و استناد به نامههاى کوفیان بود، در پایان، ضمن گلایه از عهدشکنى کوفیان فرمود:
«تکیهگاهم خداست و او مرا از شما بىنیاز مىکند; سیغنى الله عنکم .» (13)
به طور کلى باور روشن و عقیده یقینى امام حسین (ع) و خدایى دانستن این راه و انتخاب او سبب شد در مقابل عوامل یاسآفرین و تردیدساز بایستد و قضاى الهى و مشیت او را بر هر چیز مقدم بدارد این امر ناشى از آمیختن توحید در عقیده و عمل مىباشد .
2 . همگامى با فطرت
هر مبارزهاى پشتوانه پایدارى مىخواهد تا آن را علىرغم همه مشکلات پیش ببرد و به ثمر برساند و پشتوانه پایدار هر مبارزهاى در درجه اول این است که خود مبارزه حق و عادلانه باشد، اگر خود مبارزه حق و عادلانه باشد، بىتردید ضمیر مردم را جذب مىکند و بر ضد ستمگران به حرکت مىآورد و دیر یا زود به پیروزى عملى هم نایل مىگردد . مردم، فطرت عدالتخواه و ضد ظلم دارند، بدین علت است که به خاطر مظلوم و ضد ظالم اقدام و قیام مىکنند و در جهت پیشبرد حق و سرکوب باطل متحول مىگردند و متحول مىکنند . و باز بدین جهت است که همه مکتبهاى دینى و ارزشمند عدالت و ظلم را که تکیهگاه فطرت است اساس کار مىگیرند و آن را مبناى دعوتهاى خود، چه توحیدى و چه اصلاحى قرار مىدهند و از سوى دیگر با حرکتهاى انحرافى و ظالمانه مانند حرکتهاى الحادى و شرکآلود، که هر دو مخالف فطرت است مبارزه مىکنند . با توجه به این فطرت الهى است که مردم طرفدار عدالت و حق و ضد ظلم و باطل مىباشند . و رمز موفقیت امام حسین (ع) این بود که مردم را به توحید و عدالت دعوت مىکرد و چون این دعوت با فطرت مردم هماهنگ بود، از اینرو به آسانى توانست انسانهاى هدایتپذیرى را مانند حر جذب کند . نفس دعوت امام حسین (ع) و حرکت او همگام و همزمان با فطرت بود . به هنگامى که او حرف مىزد چنان بود که گویى از زبان مردم سخن مىگوید . و اصولا فطرت خدایى آدمى مخالف ظلم و خیانت است و حسین (ع) مردم را به همان زمینه فطرت که دعوت به پاکى و صداقت است فرا خواند، بدین سبب نهضت او پایدار و جاودانه مانده است .
استاد مطهرى در اثبات این مدعا، با عنوان: «دین حق در نهایت امر پیروز است» مىگوید:
«نوع انسان به حکم فطرتى که در او به ودیعه نهاده شده است طالب کمال و سعادت حقیقى خود یعنى استیلا بر عالىترین مراتب زندگى مادى و معنوى به صورت اجتماعى مىباشد و روزى به آن خواهد رسید . اسلام که دین توحید استبرنامه چنین سعادتى است . انحرافاتى که در طى پیمودن این راه طولانى نصیب انسان مىگردد نباید به حساب بطلان فطرت انسانى و مرگ آن گذاشته شود . همواره حاکم اصلى بر انسان همان حکم فطرت است و بس، انحرافات و اشتباهات از نوع خطاى در تطبیق است، آن غایت و کمالى که انسان به حکم فطرت بىقرار کمال جوى خود آن را جستجو مىکند، روزى - دیر یا زود - به آن خواهد رسید . آیات سوره روم از آیه 30 که با جمله: «فاقم وجهک للدین حنیفا فطرة الله التى فطر الناس علیها» آغاز مىشود و با جمله: «لعلهم یرجعون» پایان مىیابد، همین معنى را مىرساند که حکم فطرت در نهایت امر تخلفناپذیر است و انسان پس از یک سلسله چپ و راست رفتنها و تجربهها راه خویش را مىیابد و آن را رها نمىکند . به سخن آن عده نباید گوش فرا داد که اسلام را همانند یک مرحله از فرهنگ بشرى که رسالتخود را انجام داده و به تاریخ تعلق دارد، مىنگرند . اسلام، به آن معنى که ما مىشناسیم و بحث مىکنیم، عبارت است از انسان در کمال نهایى خودش که به ضرورت ناموس خلقت روزى به آن خواهد رسید .» (14)
ب . عوامل اخلاقى
اخلاق یکى از ابعاد اصلى دین اسلام است که تکمیل ارزشهاى اخلاقى و جهتخدایى بخشیدن به صفات و رفتار انسانها از اهداف عمده بعثت انبیا است . تصحیح منش و رفتار انسان و کاشتن بذر کمالات اخلاقى و خصال متعالى انسانى در نهاد جان انسانها، بخشى مهم از رسالت پیامبر و امامان را تشکیل مىدهد . یکى از شایستهترین مظهر صفات انسانى در نهضتحسینى تجلى یافت . و حادثه کربلا و سخنان گهربار امام حسین (ع) و ظهور روحیات و خلق و خویى خدایى در حماسه عاشورا منبع ارزشمند و ماندگارى براى آموزش اخلاق و الگوگیرى در زمینه خودسازى، سلوک اجتماعى، تربیت دینى و کرامت انسانى است . گوشهاى از این جلوههاى اخلاقى جاویدان در تاریخ بشریت عبارتند از:
1 . آزادگى
آزادى در مقابل بردگى، اصطلاحى حقوقى و اجتماعى است، اما آزادگى برتر از آزادى است و نوعى حریت انسانى و رهایى انسان از قید و بندهاى ذلتآور و حقارتبار است . تعلقات و پاىبندىهاى انسان به دنیا، ثروت، اقوام، مقام، فرزند و ... در مسیر آزادى روح، مانع ایجاد مىکند . اسارت در برابر تمنیات نفسانى و علقههاى مادى، نشانه ضعف اراده بشرى است . وقتى کمال و ارزش انسان به روح بلند و همت عالى و خصال نیکو است، خود را به دنیا و شهوات فروختن، نوعى پذیرش ذلت و حقارت است .
على (ع) در این زمینه مىفرماید:
«الا حر یدع هذه اللماظة لاهلها؟ انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنة فلاتبیعوها الا بها; (15) آیا هیچ آزادهاى نیست که این نیمخورده (دنیا) را براى اهلش واگذارد؟ یقینا بهاى وجودى شما چیزى جز بهشت نیست، پس خود را جز به بهشت نفروشید!»
آزادگى در آن است که انسان کرامت و شرافتخویش را بشناسد و تن به پستى و ذلت و حقارت نفس و اسارت دنیا ندهد . در پیچ و خمها و فراز و نشیبهاى زندگى، گاهى صحنههایى پیش مىآید که انسانها به خاطر رسیدن به دنیا یا حفظ آنچه دارند یا تامین تمنیات و خواستهها یا چند روز زنده ماندن، هر گونه حقارت و اسارت را مىپذیرند . اما آزادگان با ایثار جان هم بهاى آزادگى را مىپردازند و هرگز تن به ذلت نمىدهند . امام حسین (ع) فرمود:
«موت فى عز خیر من حیاة فى ذل; (16) مرگ باعزت بهتر از زندگى ذلیلانه است .»
این نگرش به زندگى جلوه بارزى از آزادگى را در مورد امام حسین (ع) و خاندان و یارانش به جاى گذاشتبه طورى که یکى از آثار و برکات سیاسى - اجتماعى قیام سیدالشهداء (ع) این بود که نه فقط با حرف بلکه در عرصه عمل هم روح استقامت و پایدارى و آزادىخواهى و حفظ کرامت و عزت نفس را در کالبد بىروح مسلمین در همه اعصار دمید . سالار شهیدان در برابر نیروى مهیب ستم و قوه قاهره بنىامیه بالاترین استقامت و مهمترین پایدارى و شهامت را به خرج داده و در مقابل آنان مقاومت کرده و به انسانها درس حریت و آزادگى آموخت . آن حضرت در آخرین لحظات حماسه کربلا با بدنى مجروح و خونین دشمنان را به آزادگى دعوت کرد و فرمود:
«اى پیروان ابوسفیان! اگر دین ندارید، پس در دنیا آزادمرد باشید .» (17)
حماسه عاشورا سراسر شعارهاى آزادىطلبى و استقامت و عزت نفس است، چنانکه در روز عاشورا ضمن گفتارهاى گرم و آتشین خود فریاد مىزد:
«این ناپاک و فرزند ناپاک، مرا بین دو کار مخیر ساخت، یا ذلت را بپذیرم و در برابر یزید تسلیم شوم و یا اینکه کشته شده و به حکم شمشیر تن دهم! اما از خاندان پیغمبر ذلتبه دور است، نه خدا براى ما ذلت مىخواهد و نه پیامبر او و نه مردان پاکدل و مؤمن و نه آن دامنهاى منزهى که ما را در میان خود پرورانده است .» (18)
مرد خدا تن به ذلت نمىدهد و انسان به کسب عزت و ذلت مخیر است . و نیز در اوج عزت چنین فرمود:
«نه، به خدا سوگند من دست ذلتبه این ناپاکان نخواهم داد و مانند بندگان در برابر آنها تسلیم نمىگردم .» (19)
رمز موفقیت و راز جاودانگى انسان در همیشه تاریخ بستگى به استقامت و پایدارى در مقابل سختىهاى راه دارد و امام حسین (ع) با استقامت و آزادگى خود در برابر بناى شرک و اساس کفر و الحاد و بذل جان و تمام هستى خود در این راه مقدس، باعث دمیدن روح پایدارى و آزادى در میان مردم شد، به طورى که در قیامهاى بعد از آن حضرت، این امر به خوبى مشهود است . اگر آزادىخواهان و آزادگان جهان، در راه استقلال و رهایى از ستم و طاغوتها مىجنگند و الگویشان قهرمانىهاى شهداى کربلاست، در سایه همین درس «آزادگى» است که ارمغان عاشورا براى همیشه تاریخ است .
2 . عزت
عزت چه به عنوان خصلت فردى یا روحیه جمعى، به معناى مقهور عوامل بیرونى نشدن، شکستناپذیرى، صلابت نفس، کرامت و والایى روح انسانى و حفظ شخصیت است . ستمپذیرى و تحمل سلطه باطل و سکوت در برابر تعدى و زیر بار منت دونان رفتن و تسلیم فرومایگان شدن و اطاعت از کافران و فاجران همه و همه از ذلت نفس و زبونى و حقارت روح سرچشمه مىگیرد . قرآن در این باره مىفرماید:
«و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین; (20) خداوند عزیز است و عزت را براى خود و پیامبر و صاحبان ایمان قرار داده است» .
از امام صادق (ع) در مورد یک مسلمان که نباید تن به پستى و فرومایگى و ذلت دهد روایت است:
«ان الله فوض الى المؤمن امره کله و لم یفوض الیه ان یکون ذلیلا; (21) خداوند همه کارهاى مؤمن را به خودش وا گذاشته، ولى اینکه ذلیل باشد، به او واگذار نکرده است .»
چرا که خدا فرموده است عزت از آن خدا و رسول و مؤمنان است . مؤمن عزیز است نه ذلیل . استاد مطهرى معتقد است که بیش از همه امامان از امام حسین مطالبى در باره مساله کرامت و عزت نفس نقل شده است:
«که امام حسین (ع) مرگ باعزت را بهتر از زندگى باذلت مىداند یا جمله معروف امام حسین (ع) «هیهات منا الذلة» عجیب است و از آن جملههایى است که تا دامنه قیامت از آن حرارت و نور مىتابد، حماسه و کرامت و عزت و شرافت نفس مىبارد .» (22)
3 . غیرت
یکى از صفات پسندیده انسانهاى بزرگ «غیرت» است . غیرت به معناى آن است که سرشت و طبیعت انسان از مشارکت غیر در امر مورد علاقهاش نفرت داشته باشد . غیرت دینى نیز سبب مىشود که انسان از هر نوع سوء قصد و هجوم مخالفان به دین و ارزشهاى مقدس و معتقدات دینى برآشوبد و عکسالعمل نشان دهد و در دفع تعرض بکوشد . پیامبر اکرم (ص) مىفرماید:
«الغیرة من الایمان; (23) غیرت از ایمان است .»
غیرتورزیدن خلقى ارزشمند و پسندیده و نشانه والاى شخصیتیک انسان محسوب مىشود . و خداوند نیز بندگان غیرتمند خویش را دوست مىدارد:
«ان الله یحب من عباده الغیور .» (24)
آن حضرت در روز عاشورا خانواده و دختران و خواهر خود را توصیه کرد که پس از شهادتش گریبان ندرند و چهره نخراشند و آه و زارى و واویلا سر ندهند و پیش دشمنان صدایشان را به گریه بلند نکنند . از غیرت او بود که در همان حال هم از کار ناجوانمردانه سپاه دشمن برآشفت و اعتراض کرد و تا زنده بود نتوانست تحمل کند که نامردان به حریم ناموس او نزدیک شوند . غیرت دینى او و یارانش نیز زمینهساز آن حماسه بزرگ شد .
استاد شهید مطهرى مىگوید:
«حسین بنعلى درس غیرت به مردم داد، درس تحمل و بردبارى به مردم داد . درس تحمل شداید و سختىها به مردم داد، اینها براى ملت مسلمان درسهاى بسیار بزرگى بود . پس اینکه مىگویند حسین بنعلى چه کرد و چطور شد که دین اسلام زنده شد، جوابش همین است که حسین بنعلى روح تازه دمید، خونها را به جوش آورد، غیرتها را تحریک کرد، عشق ایدهآل به مردم داد ...» (25)
4 . عمل به تکلیف
آنچه از سوى خدا و دین به عنوان «تکلیف» بر عهده مسلمانان گذاشته شده همواره براى رسیدن به «مصالح» و جلوگیرى از «مفاسد» است . اگر افراد به تکلیف خویش عمل کنند، در ابعاد مختلف، جامعه رو به پاکى و تکامل معنوى خواهد رفت . فرهنگ «عمل به تکلیف» وقتى در جامعه و میان افرادى حاکم با شد، همواره احساس پیروزى مىکنند . به تعبیر قرآن کریم به «احدى الحسنیین» (26) دست مىیابند و در مبارزات هم چه کشته شوند چه به پیروزى نظامى و سیاسى برسند، هر دو صورت براى آنان پسندیده است . امامان شیعه، در شرایط مختلف اجتماعى طبق تکلیف الهى عمل کردند . حادثه عاشورا نیز یکى از جلوههاى عمل به وظیفه بود . امام حسین (ع) بر اساس فرهنگ عمل به تکلیف مىفرماید:
«اگر قضاى الهى بر همان چه که دوستمىداریم نازل شود، خدا را بر نعمتهایش سپاس مىگوییم و از او براى اداى شکر، کمک مىخواهیم و اگر تقدیر الهى میان ما و آنچه امیدواریم مانع شد، پس کسى که نیتش حق و درونش تقوا باشد، از حق تجاوز نکرده است .» (27)
اینها همه نشاندهنده آن است که امام حسین (ع) خود را بر انجام تکلیف الهى مهیا کرده بود، نتیجه هر چه که باشد راضى بود:
«ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا; (28) امیدواریم آنچه خدا براى ما اراده فرموده است، خیر باشد، چه کشته شویم، چه پیروز گردیم .»
تحلیل امام خمینى (ره) از نهضتحسینى، حرکتبر مبناى «عمل به تکلیف» بود، حرکت مبارزاتى ایشان بر پایه چنین فرهنگى استوار بود . حضرت امام (ره) در این زمینه مىفرماید:
«اینکه حضرت ابىعبدالله (ع) نهضت کرد و قیام کرد، با عدد کم و در مقابل این براى اینکه گفتند تکلیف من این است که استنکار کنم، نهى از منکر کنم .» (29) «حضرت سیدالشهدا تکلیف براى خودشان دانستند که بروند و کشته هم بشوند و محو کنند آثار معاویه و پسرش را .» (30) «لکن تکلیف بود آنجا که باید قیام بکند و خونش را بدهد، تا اینکه این ملت را اصلاح کند، تا اینکه این علم یزید را بخواباند .» (31)
پیام عاشورا براى همه مردم، بویژه آنان که موقعیت ویژه (خواص) دارند و براى دیگران خطدهنده و الگو هستند، «شناخت تکلیف» و «عمل به تکلیف» است . اگر همه پیروان حق در زمان امام حسین (ع) وظیفه خویش را مىدانستند و مثل یاران خاص حسین با جانبازى و حمایت از امام خویش به وظیفه عمل مىکردند، مسیر تاریخ به گونهاى دیگر ترسیم مىشد و سرنوشت اسلام و مسلمانان به نحو دیگرى بود . اما متاسفانه عدهاى با بىاعتنایى به تکلیف و ترک وظیفه پیامدهاى ناگوار و عواقب وخیمى براى تاریخ اسلام به وجود آوردند . مقام معظم رهبرى در تحلیل این مساله، ضمن تقسیمبندى افراد جامعه به خواص و عوام و اینکه عوام، پیوسته دنبالهرو خواصند و نقش خواص در جامعه بسیار مهم است و اگر خواص به خاطر دنیاگرایى و حفظ موقعیت و جایگاه خود، به وظیفه حساس خویش عمل نکنند، گاهى جریان تاریخ به گونهاى دیگر پیش مىآید، مىفرماید:
«... وقتى که خواص طرفدار حق در یک جامعه - یا اکثریت قاطعشان - آنچنان مىشوند، که براى دنیاى خودشان اهمیت پیدا مىکند، از ترس جان و از ترس از دست دادن مال و از دست دادن مقام و پست، از ترس منفور شدن و تنها ماندن حاضر مىشوند حاکمیتباطل را قبول کنند و در مقابل باطل نمىایستند و از حق طرفدارى نمىکنند و جانشان را به خطر نمىاندازند . وقتى که این طور شد، اولش با شهادت حسین بنعلى (ع) با آن وضع آغاز مىشود، آخرش هم به بنىامیه و بعد بنىعباس و بعد از بنىعباس هم سلسله سلاطین در دنیاى اسلام تا امروز مىرسد ... وضع آن زمان این بوده است، خواص تسلیم بودند و حاضر نبودند حرکتى بکنند ... وقتى امام حسین (ع) قیام کرد، با آن عظمتى که امام حسین (ع) در جامعه اسلامى داشت، خیلى از همین خواص، پیش امام حسین (ع) نیامدند تا به او کمک کنند . ببینید به وسیله همین خواص چقدر وضعیت در یک جامعه خراب مىشود، خواصى که حاضرند دنیاى خودشان را به راحتى بر سرنوشت دنیاى اسلام در قرنهاى آینده ترجیح دهند ... تصمیمگیرى خواص در وقت لازم، تشخیص خواص در وقت لازم، گذشتخواص از دنیا در لحظه لازم، اقدام خواص براى خدا در لحظه لازم، اینهاست، که تاریخ را نجات مىدهد، ارزشها را نجات مىدهد، ارزشها را حفظ مىکند . باید در لحظه لازم حرکت لازم را انجام داد . اگر وقت گذشت، دیگر فایده ندارد ...» (32)
ج . عوامل عرفانى
1 . یاد خدا
ذکر و یاد خدا، در همه مراتب و مراحلش، امرى پسندیده و مورد تاکید اسلام است . در آیات قرآن توصیه به یاد فراوان خدا شده است . «اذکروا الله ذکرا کثیرا .» (33) یاد، که یک مرتبه بلند عرفانى است، آن است که انسان پیوسته خدا را در خاطر داشته باشد و او را حاضر و ناظر بر خویش ببیند و در تنهاترین حالات هم او را از یاد نبرد و در شداید و مصیبتها و برخوردارىها و نعمتها، ربوبیت و ولایت الهى را فراموش نکند . زنده بودن چراغ «یاد خدا» در دل، هم سبب پیشگیرى از گناه مىشود، هم مقاومت انسان را در سختىها و گرفتارىها مىافزاید و هم انسان به سرمستى و غرور نمىافتد و هم زمینهساز ارتقاء روحى و تصفیه اخلاق از رذایل و خالى شدن خانه دل از اغیار است . عاشورا، مظهرى روشن از یاد خدا است که در گفتار و رفتار و حالات امام حسین (ع) و یاران او دیده مىشود . این خصلت دستپروردگان مکتب قرآن است که هرگز خدا را در هیچ حالى از یاد نمىبرند . امام حسین (ع) در بحرانىترین حالات و پیشآمدها با یاد خدا آرامش مىیابد و این اطمینان قلبى را به یاران و خانوادهاش نیز منتقل مىکند . خطبههایش با نام و یاد خداست . وقتى براى اصحابش خطبه مىخواند، آغاز خطبه با ثنا و حمد خداست:
«اثنى على الله احسن الثناء و احمده على السراء و الضراء; (34) خدا را به نیکوترین ستایش، مىستایم و او را در حالتسرور و غم و راحتى سپاس مىگویم .»
در صبح عاشورا، وقتى سپاه دشمن به سوى او مىآید، مىفرماید:
«اللهم انت ثقتى فى کل کرب; (35) خدایا در هر گرفتارى، تو تکیهگاه منى .»
امام و یاران پاکباز او، شب عاشورا را که مهلت گرفتند، تا صبح به نماز و قرآن و ذکر خدا پرداختند . امام حسین (ع) در روز عاشورا، در اوج سختىهاى توانسوز و مدهوشساز، یک لحظه از یاد خدا غافل نبود و گویا خویش را در معرض نگاه پرمهر خداى خود مىدید و پیوسته نام آن محبوب را بر زبان مىراند و قطره وجودش را به دریاى الهى متصل مىساخت . اینکه گفتهاند روز عاشورا امام حسین (ع) پیوسته و مداوم، خدا را یاد مىکرد و زیاد مىگفت: «لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظیم .» (36) شاهد این ارتباط قلبى دوستدار با دوست است . به صراحت تاریخ و احادیث، امام حسین (ع) بیشترین محبت و شیفتگى را نسبتبه خداوند داشت و وجودش سرشار از محبتخدا بود .
2 . فدا شدن در راه خدا
براى انسانهاى موحد، چیزى بالاتر از آن نیست که نعمت وجود را در راه رضاى معبود، به کار گیرند و در راه خدا خرج شوند و فدا گردند . آمادگى براى فدا شدن، نشانه صدق انسان در راه محبتخداست . خدا مشترى جانها و مالهاست و در برابر آن بهشت مىدهد . (37) اولیاى خدا در برابر پروردگار، براى خود، هیچ شانى قایل نیستند و اگر دین الهى نیازمند مال و جان و حتى آبروى آنان باشد، از نثار آن مضایقهاى ندارند . عزت و عظمت و ارزش دین، تا حدى است که براى بقاى آن، عزیزترین انسانهاى پاک و حجتهاى الهى فدا مىشوند و این فدا شدن را اداى حق الهى مىشمارند .
در دورهاى که دین خدا در معرض زوال بود و جهالت و غفلت مردم زمینه این اضمحلال مکتب شده بود، امام حسین (ع) حاضر شد براى بیدارى و آگاهى مردم قربانى شود . در زیارت اربعین مىخوانیم:
«و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة; (38) او خون خویش را در راه تو نثار کرد، تا بندگانت را از نادانى و سرگشتگى گمراهى نجات دهد .»
حفظ دین خدا قربانى مىخواهد . حسین بنعلى (ع) و یاران و فرزندانش قربانیان اهل بیت در این راه بودند . براى ملتها هم قربانى شدن و قربانى دادن، رمز عزت و پیروزى است . پیام عاشورا این است:
«ملتى که در راه «آزادى» گام برداشته و برمىدارد، باید قربانیان بسیارى تقدیم آستان حریت کند و اگر جامعهاى حاضر به فدا کردن عزیزانش در راه عزیزانش (آرمان و مکتب و آزادى و استقلال) نباشد، هرگز از ذلتبه عزت نمىرسد .» (39)
امام خمینى (ره) در باره نقش فداکارى امام حسین (ع) براى احیاى دین اسلام مىفرماید:
«سیدالشهدا (ع) نهضت عاشورا را برپا نمود و با فداکارى و خون خود و عزیزان خود اسلام و عدالت را نجات داد و دستگاه بنىامیه را محکوم و پایههاى آن را فرو ریخت .» (40) «اسلام، همچو عزیز است که فرزندان پیغمبر، جان خودشان را فداى اسلام کردند ...» (41)
استاد شهید مطهرى (ره) در این زمینه مىگوید:
«ما بچههایمان را دوست داریم . آیا حسین بنعلى (ع) بچههاى خود را دوست نداشت؟ مسلما او بیشتر دوست داشت . به این دلیل که از ما انسانتر بود و این عواطف، عواطف انسانى است . او انسانتر از ما بود و قهرا عواطف انسانى او هم بیشتر بود . حسین بنعلى (ع) نیز بیشتر از ما فرزندان خود را دوست مىداشت اما در عین حال او خدا را از همه کس و همه چیز بیشتر دوست مىداشت، در مقابل خداوند و در راه خدا هیچ کس را به حساب نمىآورد .» (42)
3 . عشق به خدا
از والاترین و زلالترین حالات جان آدمى، عشق به کمال مطلق و معبود حقیقى، خداى متعال است . پیشوایان الهى این عشق را در بالاترین درجهاش داشتند . نحوه حیات و شهادتشان نیز گویاى آن است . صاحبان چنین عشقهایى، براى خود، تعینى نمىبینند و پیوسته در انتظار لحظه رهایى از قفس تن و زندان خاک و پیوستن به خداوندند . چنین عشقى «فناى فى الله» را هم در پى دارد و این فنا و جذبه، سبب مىشود که جز ذات احدى و جز رضاى خالق، چیزى را به حساب نیاورد و از هر چه که مانع این وصال گردد، بگذرد . گذشتن از همه چیز براى خدا، یکى از جلوههاى همین عشق عرفانى به خدا است . فدا کردن جسم براى تعالى جان، جلوه دیگر آن است .
«عقل مىگوید بمان و عشق مىگوید برو ... و این هر دو، عقل و عشق را، خداوند آفریده است تا وجود انسان در حیرت میان عقل و عشق معنا شود ... راهى که آن قافله عشق پاى در آن نهاد، راه تاریخ است و آن بانگ الرحیل هر صبح در همه جا برمىخیزد . و اگر نه، این راحلان قافله عشق، بعد از هزار و سیصد و چهل و چند سال به کدام دعوت است که لبیک گفتهاند؟ ... اکنون بنگر حیرت عقل را و جرات عشق را! بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند ... راحلان طریق عشق مىدانند که ماندن نیز در رفتن است، جاودانه ماندن در جوار رفیق اعلى، و این اوست که ما را کشکشانه به خویش مىخواند ...» (43)
مقام سلم و رضا نیز ثمره همین عشق و مجذوبیت نسبتبه آن یگانه محبوب است . برافروختهتر شدن چهره امام حسین (ع) هر چه که به لحظه شهادت نزدیک مىشد، نشانه دیگرى از این عشق برین است .
4 . قیام براى خدا
اخلاص و خدایى بودن نیت و انگیزه، در هر کارى مطلوب و ارزشمند است، به خصوص در مسایل مبارزاتى که زمینه هواى نفس و انگیزههاى مادى و جاهطلبانه و قدرتجویى یا انتقامگیرى بیشتر است و به عنصر اخلاص، نیاز بیشترى است . آنکه براى خدا قیام کند، همه همتش عمل به تکلیف و کسب رضاى الهى است . بنابراین نه کمى نفرات، در ارادهاش خللى ایجاد مىکند و نه شکست ظاهرى او را مایوس و بدبین مىسازد . قیام براى خدا، توصیه و موعظه الهى است .
قرآن در این باره مىفرماید:
«قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنى و فرادى; (44) بگو شما را به یک چیز موعظه مىکنم: اینکه دو تا دو تا و به تنهایى براى خدا قیام کنید .»
از نظر اسلام ملاک زیبایى و انگیزه، رنگ خدایى داشتن آن است، هر چه نزدیکى و پیوند انگیزه با آفریدگار هستى بیشتر باشد و نیت پررنگتر شود، انگیزه زیباتر است و بر این مبنا، زیباترین انگیزه، الهىترین آنها و بهترین نیتها، خالصترین آنها است . زیرا تا انگیزه انسان در تلاشها رنگ خدایى پیدا نکند، کوششهاى او در جهت منافع واقعى و کامیابى کامل و همیشگى خود و جامعه انسانى نخواهد بود .
بنابراین آنچه براى خدا باشد ماندگار و پایدار مىشود . بدین علتبود که امام حسین (ع) انگیزه الهى را تضمین بیشترى براى ادامه مبارزه تا نهایت توان و تا پایان عمر مىدانست و مىفرمود:
«یا اخى و الله لو لم یکن فى الدنیا ملجا و لا ماوى لما بایعتیزید بن معاویة; (45) برادرم! اگر در دنیا هیچ پناهگاهى هم نداشته باشم، هرگز با یزید بیعت نخواهم کرد .»
امام حسین (ع) به خوبى دریافته بود وقتى قیام براى خدا باشد، هرگز احساس باختن و خسارت در کار نیست . رمز جاودانگى قیام امام حسین (ع) که مرزهاى زمانى و مکانى را درنوردید و مبدل به نمادى جاودانه گشت صداقت و اخلاص بود .
ر . عوامل تاریخى 1 . فرا زمانى و فرا مکانى بودن کربلا و عاشورا
حماسه حسینى، کربلا و عاشورا دو چهره دارد . یکى چهرهاى که در ظرف زمان و مکانى خاص قرار مىگیرد، چهرهاى تاریخى و جغرافیایى، چهرهاى ملکى . دوم چهرهاى که در ظرف زمان و مکانى خاص قرار نمىگیرد، چهرهاى فراتاریخى و فراجغرافیایى، چهرهاى ملکوتى، منسلخ از زمان و مکان . (46) در وجه نخست، حماسهاى شکوهمند در زمانى کوتاه و در محدوده جغرافیایى یک منطقه روى مىدهد . از اواخر رجب سال 60 هجرى تا صفر سال 61 (بنا بر روایت مشهور) ظرف زمانى این حادثه حدود هفت ماه است . از آن زمان که «ولید بنعتبة بنابىسفیان» والى مدینه از طرف یزید کسى نزد حسین (ع) فرستاد و از امام براى یزید یعتخواست و امام امتناع کرد تا سخنرانى نیمهتمام امام زینالعابدین (ع) در شام، و سخنرانى حضرت زینب (س) در آنجا . (47)
ظرف مکانى این حادثه شامل سه حوزه اسلامى آن روز است: حجاز، عراق و شام . از مدینه به مکه و از مکه تا عراق، به سوى کوفه و تغییر مسیر به کربلا، سرزمین «کرب» و «بلا» (48) و سیر کاروان اسیران حامل: «مصیبتحماسه و پیام» (49) تا شام .
در وجه دوم، حقیقت جاوید «کربلا» و «عاشورا» براى همه زمانها و همه مکانها رخ مىنماید . این شان، به تمام انسانها مربوط مىشود، باید خویش را بیابند و تکلیف خود را روشن کنند . اینکه «قبله» شان کدام است، در کدام «صف» مىایستند به «اسفل سافلین» خود میل مىکنند و یا به «حقیقت» خویش روى مىنمایند . در این وجه است این سخن بلند:
«مثلى لایبایع لمثله; (50) همچون منى با چون او (یزید) بیعت نمىکند .»
حسین بنعلى (ع) وقتى سخن مىگوید، نمىفرماید من با یزید بیعت نمىکنم، بلکه در نوع مواقع حساس چنین مىگوید که مثل من، با مثل یزید بیعت نمىکند . یعنى این قضایا، قضایاى شخصى نیست، بلکه تا تاریخ هست، این مبارزات هم هست . هر کسى که مثل من فکر کند، با کسى که مثل یزید فکر مىکند بیعت نمىکند . (51) این سخن که چون منى با چون یزیدى بیعت نمىکند، دعوت همه مردمان است در همه زمانها و مکانها به رویارویى با ستم و ستمگران و عدم مداهنه و سازش با ایشان . این سخن فراتر از تاریخ و جغرافیا است . در این وجه «کربلا» و «عاشورا» مکتبى سیار است و حقیقتى فراتر از «زمین» و «زمان» «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا .» (52) هر روز عاشوراست، مگر هر روز قیام است؟ همه جا کربلاست: مگر همه جا از خون گلگون است؟ آرى! «کربلا» و «عاشورا» یعنى ظهور جلوههاى زیباى حقیقت آدمى در عالم خاکى . «کربلا» و «عاشورا» دعوت به این امر است . پیام ملکوتى «عاشورا» این است . همگان نیازمند «کربلا» و «عاشورا» هستند .
اصولا از یک نگاه، دو نوع قیام قابل تصور است: نخست قیامى که فى حد نفسه با توجه به اهداف خود در یک مقطع تاریخى انجام گرفته و پرونده آن همان جا بسته مىشود، چه موفق باشد چه ناموفق . البته ممکن است در عبرتهاى تاریخى از آن یاد شود و مورد بازبینى قرار گیرد و تحلیل شود . دوم، نوعى دیگر از قیامها که تعدادشان واقعا انگشتشمار است، قیامهایى است که حالت اسوه براى دورههاى بعد پیدا مىکند . براى نمونه در تاریخ ایران، قیام کاوه آهنگر چنین حالتى پیدا کرده است . این تصویرى است که فردوسى از آن براى ما ارائه کرده و قاعدتا مىبایست تا روزگار وى همچنان در اذهان پابرجا بوده باشد . در ادبیات اسلامى بویژه ادبیات شیعى، قیام امام حسین (ع) حالت نوعى الگو و اسوه را یافته است . یعنى از حالتیک واقعه در یک زمان در آمده، تعمیم یافته و نوعى بىزمانى یا فرازمانى در آن لحاظ شده است . از این مهمتر، به صورت عاطفى با هویتیک فرد شیعه ممزوج شده و به نوعى جزو معتقدات او در آمده است . نهضت امام حسین (ع) به عنوان یک قیام اسوه و به صورت قیامى در آمد که حالت فرازمانى پیدا کرد . دلیلش هم این بود که ارزشهایى که در آن مطرح شد واقعا ارزشهاى زمانى نبود . یعنى درست است که علیه یزید بود اما به قدرى این ارزشها کلى و فراگیر بوده و هست که مربوط به هیچ زمانى نبوده و نیست . لذاست که در زیارت وارث، امام حسین (ع) از زاویه تاریخى و ارزش فراگیر و فرازمانى، در ادامه مسیر انبیا مطرح مىشود و وارث آنان تلقى مىگردد . (53)
بنابراین نهضت عاشورا، الهام گرفته از راه انبیا و مبارزات حقجویان تاریخ مهمترین الگوى مبارزات حقطلبانه بوده است .
2 . اتمام حجت (حجت کامل)
در جریانات تاریخى، استناد مردم یا تاریخسازان دلایلى است که مورد تمسک قرار مىگیرد . مردم در پى حجت و سند براى عمل خویش یا ارزیابى عملکرد دیگرانند . تاریخسازان نیز براى پاسخگویى به «محکمه تاریخ» براى قاضى وجدانها حجتبر جاى مىگذارند . بنابراین انسان، نیازمند حجت، برهان و بهانهشکنى است . توجیهگرى، بهانهآورى و یافتن گریزگاه از حق، کوشش هماره انسان است، آنگاه که در اسارت نفس و کششها و کشمکشهاى پست و فرومایه دنیوى فرو مىغلتد . همه پیامبران آمدهاند تا فرصت «بهانه» را از انسان بگیرند تا هیچ کس نگوید: نمىدانستم . کسى نگوید: چراغى نداشتم . خداوند در هدف بعثت انبیا مىفرماید:
«لئلا یکون للناس على الله حجة بعد الرسل; (54) تا براى مردم، پس از [فرستادن] پیامبران، در مقابل خدا [بهانه] و حجتى نباشد .»
کربلا، حجتبالغه است، براى همه آنانى که نتوانستن یا نمىشود را فریاد مىزنند، اتمام حجت است . کربلا از نظرگاه سنى «حجت» است و تقریبا هر کس در کربلا مىتواند الگوى سنى خود را بیابد . نوجوانان، قاسم، عبدالله بنالحسن; جوانان و میانسالان علىاکبر، عباس، عبدالله و جعفر; پیران، حبیب، عابس و مسلم بنعوسجه; زنان، زینب، رباب، و اموهب; کودکان، اصغر و رقیه . کربلا از این جهت نیز در جنگهاى تاریخ اسلام یک استثنا است . همه رنگها نیز در کربلا یافت مىشوند، سیاه مانند جون غلام ابوذر و سفید مانند اسلم ترکى . همه گروههاى اجتماعى نیز گویى در کربلا نماینده دارند، ... کربلا، هر کس را که بخواهد با تکیه بر بهانهها صحنه حق را رها کند، خلع سلاح مىکند . حتى کودک با گریه خویشتن مىتواند نقشآفرین باشد . همه حالات انسانى نیز در کربلا چهره و جلوه نموده است ... کربلا، سرزمین بىبهانگى است، تشنگى، بهانه جنگیدن و تنهایى، دلیل گریز، تسلیم و ذلتپذیرى نیست . (55)
در نهضت عاشورا، امام حسین (ع) و یارانش، پیش از شروع جنگ با دشمن اتمام حجت کردند . هم خود و هدف از آمدنشان به سوى کوفه را تشریح کردند که به استناد دعوت آنها بوده است، هم خود را به روشنى معرفى کردند و هم هر گونه بهانهاى را از آنان گرفتند که دلیلى بر این مخاصمه با امام نداشته باشند . امام حسین (ع) قبل از عاشورا با عمر سعد به طور خصوصى صحبت کرد، بلکه او را از این جنایتبازدارد . به او فرمود:
«واى بر تو اى پسر سعد! از خدا نمىهراسى؟ با اینکه مىدانى من کیستم، با من مىجنگى؟ این گروه را رها کن و بیا با من باش که به قرب خدا نزدیکتر است ...»
هر عذر و بهانهاى را که عمر سعد آورد، امام جوابش را گفت و او ساکت ماند، ولى نتوانست از مطامع دنیوى دستبکشد . امام مایوس، از هدایتش بازگشت، ولى با او اتمام حجت کرد . (56)
امام حسین (ع) نه تنها با دشمنان اتمام حجت کرد بلکه حجت را، حتى بر یاران و همراهان خویش نیز تمام کرد، تا آنان که مىمانند، از روى بصیرت و انتخاب آگاهانه بمانند . در طول راه، از اوضاع داخلى کوفه به آنان خبر داد، تا هر که مىخواهد، برگردد . شب عاشورا نیز به همراهان خود فرمودند:
«هر که بماند، فردا کشته خواهد شد . بیم دارم که بعضى از شما از وضع فردا بىخبر باشند، یا بدانند و خجالتبکشند که بروند . نیرنگ نزد ما خاندان حرام است . هر که دوست ندارد، برود، که شب همچون پردهاى آویخته است ... و هر که مىخواهد جان خویش را در راه ما فدا کند و مواسات کند، بداند که فردا در بهشتبا ما است .» (57)
در همه صحنههاى حق و باطل که در پهنه زمین و زمان پیش مىآید، آگاهان و پیشوایان باید براى درج و ثبت در تاریخ از یک سو براى بستن راه عذر و بهانه از سوى دیگر، به اظهار بینات و هشدارها بپردازند تا در آینده تاریخ، متهم به سکوت و سازش نشوند .
3 . جامعیت اسلام در نهضتحسینى
کربلا، جلوهگاه همه زیبایىها، عظمتها و ارزشهاى مکتب اسلام است . مدرسهاى کامل که در آن، اخلاق، عرفان، فقه، سیاست، معرفت و ... در کاملترین و عالىترین شکل ظهور و بروز یافته است . چهره «تمام» و «کمال» قرآن در هیچ صحنهاى همچون کربلا عرضه نشده است . کدام بعد قرآن و کدام زیبایى و دلارایى قرآن در بهترین و درخشانترین وجه در کربلا نمود ندارد؟ کربلا جلوهگاه انسان کامل است . پس کربلا هیچ چیز «کم» ندارد، کلاسى کامل استبراى انسان با همه درسها و آموزههاى بزرگ، و شگفتا این کلاس در محدودترین زمین و در کوتاهترین زمان شکل گرفته است . در کربلا به جست و جوى هر مصداقى از «دین» بپردازیم، خواهیم یافت، آن هم در بهترین و زیباترین جلوه . کربلا امتزاج مسایل به ظاهر متضاد، یعنى راندن و خواندن - دعوت به همراهى و پس زدن سستعنصران - خشم و رحمت، اشک و لبخند، صلابت و انعطاف و حتى شوخى و جدى است! بىمناسبت نیست نکتهاى از کربلا باز گفته شود تا جلوههاى گوناگون «زندگى» را در کربلا خوبتر دریابیم . (58)
حقیقت جاوید کربلا و عاشورا از این جهت که به شان تمام انسانهایى مربوط مىشود که مظهر جلوههاى زیباى حقیقت آدمى در عالم خاکى هستند و از این جهت که این واقعه از همه فضایل و شایستگىها و برترىهاى چنین انسانى برخوردار است، یک نهضت چندمقصدى و چندجانبه و چندبعدى است و علت اینکه تفاسیر و تعابیر مختلفى در مورد این نهضتشده است محاذى بودن عناصر دخیل در آن است . ما وقتى که از جنبه بعضى عوامل و عناصر به این نهضت نگاه مىکنیم، مىبینیم صرفا جنبه تمرد و عدم تسلیم در مقابل قدرتهاى جابر و تقاضاهاى ناصحیح قدرت حاکم وقت دارد . از این نظر این نهضتیکى نفى «نه» و عدم تسلیم است .
استاد مطهرى در باره جامعیت اسلام در نهضتحسینى مىگوید:
«وقتى که بخواهیم به جامعیت اسلام نظر کنیم، باید نگاهى هم به نهضتحسینى بکنیم . مىبینیم امام حسین (ع) کلیات اسلام را در کربلا به مرحله عمل در آورده، مجسم کرده است، ولى تجسم زنده و جاندار حقیقى واقعى نه در تجسم بىروح . انسان وقتى در حادثه کربلا تامل مىکند، امورى را مىبیند که دچار حیرت مىشود و مىگوید اینها نمىتواند تصادفى باشد و سر اینکه ائمه اطهار (ع) این همه به زنده نگه داشتن و احیاى این واقعه توصیه و تاکید کرده و نگذاشتهاند حادثه کربلا فراموش شود، این است که این حادثه یک اسلام مجسم است، نگذارید این اسلام مجسم فراموش شود .» (59)
به طور کلى حادثه عاشورا از این جهت که از تمامى جنبههاى اسلامى، اخلاقى، اجتماعى، اندرزى، پرخاشگرى، توحیدى و عرفانى، اعتقادى برخوردار مىباشد، عصاره کلیه فضیلتهاى بشرى است .
ه . عوامل سیاسى
1 . بصیرت
شناخت روشن و یقینى از دین، تکلیف، پیشوا، حجتخدا، راه دوست و دشمن، حق و باطل «بصیرت» نام دارد . بصیرت و روشنبینى از صفات شایستهاى است که یک مسلمان در زندگى فردى و اجتماعى خود باید از آن برخوردار باشد . در مبارزات و فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى و موضعگیرىها، جایگاه بصیرت روشنتر مىشود . حماسهآفرینان عاشورا، بىهدف و کورکورانه به کربلا نیامده بودند، آنان اهل بصیرت بودند، هم نسبتبه درستى و حقانیت راه و رهبرشان و هم به اینکه وظیفهشان جهاد و یارى امام است و هم شناخت دشمن و حق و باطل . امام حسین (ع) از فرجام شهادت و آگاهانیدن یاران و همراهان خود کاملا آگاه بود و از روى بصیرت و آگاهى در شب عاشورا در جمع یارانش فرمود:
«اینان مرا خواهند کشت و همه کسانى را که پیش روى من جهاد مىکنند . پس از غارت، خانواده مرا به اسارت خواهند برد ...» (60)
استاد مطهرى معتقد است از جمله ارزشهاى مهمى که به قیام حسین (ع) قوام، پایدارى و جاودانگى همیشگى بخشیده است، روشنبینى است . ایشان مىگوید:
«یکى از چیزهایى که به نهضتحسین بنعلى (ع) ارزش زیاد مىدهد، روشنبینى است . روشنبینى یعنى چه؟ یعنى حسین (ع) در آن روز چیزهایى در خشتخام مىدید که دیگران در آیینه هم نمىدیدند . ما امروز نشستهایم و اوضاع آن زمان را تشریح مىکنیم، ولى مردمى که در آن زمان بودند آن چنانکه حسین بنعلى (ع) مىفهمید مىفرماید، نمىفهمیدند .» (61)
به اعتقاد شهید مطهرى وجود یک درک قوى در نهضتحسینى باعث تقدس این نهضتشده است و این درک قوى، آن جریان پشت پرده ضد اسلامى امویان را که مردم ظاهربین نمىدیدند، مىدید ولى مردم ظاهربین و گول ظاهرخور و حمل به ظاهرکن، هیچ گونه توجهى به این امور نداشتهاند ... حقیقتى بود که حسین (ع) درک مىکرد و دیگران درک نمىکردند . استاد مطهرى عدم روشنبینى و درک ضعیف عامه و فراموشکارى آنان را یکى از علتهاى مهم شهادت امام حسین (ع) مىداند . (62)
2 . امر به معروف و نهى از منکر
حیات و پایدارى و قوام جامعه اسلامى منوط به حساسیت مردم نسبتبه احکام خدا و نظارت عمومى در امور والیان و مسؤولان و مردم عادى است . به این مساله مهم اجتماعى از بعد مکتب، «امر به معروف و نهى از منکر» گفته مىشود که از واجبات دینى بر عهده هر مسلمان است . امام حسین (ع) ضمن بیان انگیزههاى قیام خودش، به این عنصر مهم اشاره دارد و مىفرماید:
«ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر .» (63)
یکى از درسهاى نهفته در این سخن، آن است که فریضه امر به معروف و نهى از منکر، تنها در تذکراتى نسبتبه بعضى از گناهان جزیى از سوى افراد عادى خلاصه نمىشود، بلکه قیام بر ضد حکومتستم و تلاش براى اصلاح ساختار سیاسى جامعه و تشکیل حکومتى بر اساس حق و قرآن نیز از مصادیق امر به معروف و نهى از منکر است، آن گونه که امام حسین (ع) حماسه عاشوراى خود را عبارت از همان دانست . استاد مطهرى در باره ارزش و اهمیت والاى اصل امر به معروف و نهى از منکر در جامعه اسلامى مىگوید:
«امر به معروف و نهى از منکر ارزش زیادى به نهضتحسینى مىدهد . به موجب همین عامل است که این نهضتشایستگى پیدا کرده که براى همیشه زنده بماند . براى همیشه یادآورى شود و آموزنده باشد . البته همه عوامل، آموزنده هستند، ولى این عامل، آموزندگى بیشترى دارد .» (64)
استاد مطهرى در ادامه مىافزاید:
«امر به معروف و نهى از منکر، یگانه اصلى است که ضامن بقاى اسلام است . به اصطلاح علت مبقیه است . اصلا اگر این اصل نباشد، اسلامى نیست ... حسین بنعلى (ع) در راه امر به معروف و نهى از منکر یعنى در راه اساسىترین اصلى که ضامن بقاى اجتماع اسلامى است کشته شد، در راه آن اصلى که اگر نباشد، دنبالش متلاشى شدن، تفرق، تفکک و از میان رفتن و گندیدن پیکر اجتماع است» . (65) عنصر امر به معروف و نهى از منکر به نهضتحسینى ارزش داد، امام حسین هم به امر به معروف و نهى از منکر ارزش داد . امر به معروف و نهى از منکر، نهضتحسینى را بالا برد، ولى حسین (ع) این اصل را به نحوى اجرا کرد که شان این اصل بالا رفت .» (66)
3 . اصلاح طلبى
جامعهاى که از معیارهاى اصیل دین و ملاکهاى ارزشى اسلام فاصله بگیرد، فساد در پیکره آن ریشه مىدواند و روابط انسانى و ارتباطات اجتماعى و آنچه میان حاکم و ملت پیش مىآید، دچار انحراف از صراط مستقیم مىشود . گسترش بىبند و بارى و رواج ظلم و حاکمیت پول و حیف و میل بیتالمال مسلمین و تعرض بىمورد نسبتبه زندگى و مال و جان مسلمانان و نبودن امنیت و عدالت، گوشهاى از این فساد اجتماعى است . راه فسادزدایى نیز اقدامهاى اصلاحى براى متقاعد کردن مسؤولان به رفتار عادلانه و اجراى دقیق قانون و عمل به کتاب و سنت است . این نوعى حرکت اصلاحگرانه است که امام حسین (ع) نیز در نهضتخویش آن را دنبال مىکرد و بر اوضاع نابسامان اجتماع، صحه نمىگذاشت و مهر سکوت بر لب نمىزد . امام حسین (ع) در سخن معروف خویش با اشاره به این هدف اصلاحى، خروج خویش را با انگیزه اصلاحطلبى در امت پیامبر معرفى کرده است . امام حسین (ع) هدف از اصلاحطلبى خود را در طى نامهاى به عنوان وصیتنامه به برادرش محمد حنفیه، به بیان شهید مطهرى این گونه بازگو مىکند:
«من مثل خیلى افراد نیستم که قیام و انقلابم به خاطر این باشد که خودم به نوایى رسیده باشم، براى اینکه مال و ثروتى تصاحب کنم، براى اینکه به ملکى رسیده باشم . این را مردم دنیا از امروز بدانند (این نامه را در مدینه نوشت) قیام من قیام مصلحانه است . من مصلح در امت جدم هستم . قصدم امر به معروف و نهى از منکر است، قصدم این است که سیره رسول خدا را زنده کنم، روش على مرتضى را زنده کنم . سیره پیغمبر مرد، روش على مرتضى مرد، مىخواهم این سیره را و این روش را زنده کنم .» (67)
ایشان همچنین مىافزاید:
«هر مصلحى که موفق شود این چهار اصل را عملى سازد، افکار و اندیشهها را متوجه اسلام راستین سازد و بدعتها و خرافهها را از مغزها بیرون براند، به زندگى عمومى از نظر تغذیه و مسکن و بهداشت و آموزش و پرورش سامان ببخشد، روابط انسانى انسانها را بر اساس برابرى و برادرى و احساس اخوت و همسانى برقرار سازد و ساخت جامعه را از نظر نظامات و مقررات حاکم طبق الگوى خدایى اسلام قرار دهد به حداکثر موفقیت نایل آمده است .» (68)
پىنوشت:
1) سوره نحل، آیه 96 .
2) سوره صف، آیه 8 .
3) مطهرى، مرتضى، امدادهاى غیبى در زندگى بشر، ص26 - 22 .
4) سوره قصص، آیه 88 .
5) سوره الرحمن، آیه 27 .
6) مطهرى، مرتضى، حق و باطل، ص38 - 37 .
7) مطهرى، مرتضى، حق و باطل، ص46 .
8) مطهرى، مرتضى، بیست گفتار، ص159 .
9) مطهرى، مرتضى، قیام و انقلاب مهدى، ص126 - 125 .
10) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص321 .
11) ر . ک: بحارالانوار، ج44، ص297 حدیث دوم از حضرت امام زینالعابدین (ع) .
12) اسرار الشهادة، علامه دربندى، متوفاى 1286ه . ق، ص403 به نقل از لهوف .
13) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص377 .
14) مطهرى، مرتضى، جامعه و تاریخ، ص60 - 59 .
15) نهجالبلاغه، صبحى صالحى، حکمت 456 .
16) مناقب ابنشهر آشوب، ج4، ص68 .
17) بحارالانوار، ج44، ص51 .
18) تحف العقول، ص275 .
19) انساب الاشراف، بلاذرى، ج3، ص188 .
20) سوره منافقون، آیه 8 .
21) میزان الحکمة، ج6، ص288 .
22) مطهرى، مرتضى، انسان کامل، ص239 و نیز فلسفه اخلاق، ص152 .
23) من لا یحضره الفقیه، ج3، ص444 .
24) میزان الحکمة، ج7، ص357 .
25) مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى، ج1، ص151 .
26) سوره توبه، آیه 52 .
27) تاریخ طبرى، ج4، ص290 .
28) اعیان الشیعه، ج1، ص597 .
29) صحیفه نور، ج4، ص16 .
30) همان، ج8، ص12 .
31) همان، ج2، ص208 .
32) روزنامه جمهورى اسلامى 25/2/76 . شامل سخنرانى تاریخى مقام معظم رهبرى در جمع فرماندهان و بسیجیان لشکر 27 رسولالله (ص) و نیز ر . ک: به رسالتخواص و عبرتهاى عاشورا چاپ پنجم، نوشته سیداحمد خاتمى، قم، دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، 1377، در تایخ 20/3/75 .
33) سوره احزاب، آیه 41; سوره جمعه، آیه 10 .
34) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص395 .
35) همان، ص414 .
36) همان، ص 485 .
37) سوره توبه، آیه 111 .
38) مفاتیح الجنان، ص468 .
39) محدثى، جواد، پیامهاى عاشورا، ص160 .
40) صحیفه نور، ج4، ص100 .
41) همان، ج10، ص30 .
42) مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج17، ص225 .
43) شهید سیدمرتضى آوینى، (روایت محرم) فتح خون، نشر کانون فرهنگى - هنرى ایثارگران، چاپ سوم، 1375، ص39 - 36 .
44) سوره سبا، آیه 46 .
45) بحارالانوار، ج44، ص329 .
46) چشمه خورشید 1، مجموعه مقالات کنگره بینالمللى امام خمینى (ره) و فرهنگ عاشورا، دفتر اول، ص31 .
47) ر . ک: ابوجعفر محمد بنجریر الطبرى، تاریخ الرسل و الملوک (تاریخ الطبرى) تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، الطبعة الرابعة، دائرةالمعارف القاهره، ج5، صص 364 - 338 .
48) چشمه خورشید 1، ص31 .
49) ر . ک: محسن رشید، شمع وجود، چاپ اول، مؤسسه نشر و تحقیقات ذکر، 1367، ص10 .
50) فتوح ابناعثم، ج5، ص18; اللهلوف، ص23 (به مثله آمده است) ; بحارالانوار، ج44، ص325 . (مثله آمده است) .
51) جوادى آملى، عرفان و حماسه، چاپ اول، مرکز نشر فرهنگى رجاء، 1372، ص71 .
52) چشمه خورشید 1، دفتر اول، ص32 .
53) بهار حماسه، ویژهنامه عاشوراى حسینى، ضمیمه ماهنامه بصائر، فروردین 1381، ص17 .
54) سوره نساء، آیه 165 .
55) سنگرى، محمدرضا - عبداللهى، عوامل معنوى و فرهنگى دفاع مقدس، ج3، نشر مرکز تحقیقات اسلامى نمایندگى ولى فقیه در سپاه، 1380، ص38 - 36 .
56) اعیان الشیعه، ج1، ص599 .
57) موسوعة کلمات الامام الحسین (ع) ص399 .
58) سنگرى، محمدرضا - عبداللهى، مهدى، عوامل معنوى فرهنگى دفاع مقدس، ج3، ص35 - 32 .
59) مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج17، ص382 .
60) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص399 .
61) مطهرى، مرتضى، حماسه حسینى 2، ص84 .
62) مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج17، ص450 - 449 .
63) موسوعة کلمات الامام الحسین، ص291 .
64) مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، ج17، ص214 .
65) همان، ص235 .
66) همان، ص155 .
67) همان، ص188 .
68) مطهرى، مرتضى، نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص70 .