آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

«عملیات شهادت‏طلبانه‏» در این مقاله به اقدامى اطلاق مى‏شود که شخصى با قصد قربت و با علم به شهادت و با هدف ضربه زدن به دشمن، به انجام آن مبادرت مى‏ورزد و در این بین کشته شود . در تاریخ اسلام و سیره اولیاى الهى بالاخص سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) و یارانش نمونه این اقدام به چشم مى‏خورد و امروزه نیز با شیوه جدید در ممالک اسلامى وجود دارد . در این مقاله تلاش شده است زوایاى مختلف این مساله با استناد به مبانى دینى و روش فقهى تبیین شود . نویسنده با تفکیک عملیات استشهادى از عملیات انتحارى، مشروعیت‏شهادت‏طبى در آیات، روایات، سیره معصومان و لسان فقهاى شیعه و سنى را مورد بررسى قرار داده، بیان مى‏دارد با توجه به مجموع ادله موجود مى‏توان با اطمینان از جواز شروعیت‏بلکه از فضیلت و ارزش عملیات استشهادى سخن گفت .

متن

یکم .
«فرهنگ ایثار و شهادت‏» از ویژگیهاى ادیان الهى بویژه دین مقدس اسلام است . اساسا «ایثار و فداکارى‏» و از خودگذشتگى فقط در منطق ادیان الهى مفاد و مفهوم پیدا مى‏کند . مکتبى که جهان را منحصر به عالم طبیعت مى‏داند و عالم غیب و حساب و کتاب و قیامت را انکار مى‏کند، دلیلى ندارد پیروان خود را به ایثار و از خود گذشتگى فرا بخواند . هیچ مکتب مادى نمى‏تواند پیروان خود را بى‏آنکه انتظار متقابلى از دیگرى داشته باشد، به فداکارى دعوت کند . زیرا تنها معیار و میزان «نفع خویش‏» است و بس . اگر گذشتن از مال و بخشیدن آن به دیگران هم در این بینش با تکلفاتى قابل توجیه باشد، از جان گذشتگى به خاطر دیگرى هیچ توجیه معقولى ندارد . ایثار و از جان گذشتگى تنها در مکاتبى قابل توجیه است که فراتر از زندگى در این دنیا، اعتقاد به زندگى جاویدان در آخرت نیز در آن مطرح باشد . کسى مى‏تواند اهل ایثار و فداکارى باشد که به سعادتى براى خود پس از مرگ معتقد باشد و به خاطر رسیدن به مقام قرب الهى از خود بگذرد . استقبال از شهادت که اوج ایثار و فداکارى و از جان گذشتن است تنها از انسانى سر مى‏زند که به عالم غیب و آخرت معتقد باشد; از همین رو حضرت امام خمینى، رهبر فقید انقلاب اسلامى در سالهاى آغازین پس از پیروزى انقلاب جوانان و نوجوانان پاک‏سرشت را پند مى‏داد که مبادا فریب شعارهاى دروغین مکاتب مادى را بخورند . ایشان شعارهاى «ایثار و از جان گذشتگى‏» رهبران کمونیسم را فریبکارى و بازى‏گرى مى‏دانست که به منظور فریب دادن و بهره‏کشى از ساده‏لوحان سر داده مى‏شود . (1)
دوم .
اسلام به عنوان آخرین دین الهى که هم جهانى است و هم ابدى، براى حفظ موجودیت‏خود و رسیدن به مقاصد عالى به اهرمها و عواملى نیاز دارد . از آنجا که جریان تقابل حق و باطل جریانى ازلى و ابدى است و جهان هیچ‏گاه از این دو جنبه خالى نبوده و نخواهد بود، هر چند در نهایت جبهه حق پیروز خواهد شد، طبعا بقاى جبهه حق، بخصوص دینى که بخواهد در عالم فرا گیر شود و ابدى و همیشگى نیز باشد و عرصه را بر زورمندان و قدرتمندان تنگ نماید، حق مظلومان و مستضعفان را از ستمگران و مستکبران بستاند، بدون بهره گیرى از راههاى مختلف و متناسب با زمان و مکان امکان‏پذیر نیست . «فرهنگ جهاد و شهادت‏» یکى از مهمترین راهها و عوامل پیروزى در این رویارویى است . مسلمانان بیش از ده سال در مکه تحت‏شدیدترین فشارها و آزار و اذیتها مقاومت کردند، نه نیرو و امکانات کافى براى جهاد داشتند و نه از نفوذ لازم برخوردار بودند، پس از هجرت به مدینه و تاسیس حکومت و به دست گرفتن قدرت و دستیابى به امکاناتى محدود، مامور به جهاد گشتند . مسلمانان به قدرى تحت فشار بودند که براى دست‏بردن به شمشیر و دفاع از ایمان و اعتقاد خویش لحظه‏شمارى مى‏کردند . ایمان به اسلام چنان تحول روحى در مسلمانان ایجاد کرده بود که از مرگ و شهادت استقبال مى‏کردند . آیات قرآن - که در مناسبتهاى مختلف نازل مى‏شد - و سیره رسول اکرم (ص) نقش بسیار مهمى در تحول روحى مردم داشت . تجلیل از کسانى که با جان و مال خود جهاد کنند و بیان این نکته که چنین اشخاصى با خدا معامله کرده و «اجر عظیم‏» ، (2) «بهشت ابدى‏» (3) ، «رضایت الهى‏» (4) و «فوز عظیم‏» (5) در انتظار آنهاست، مسلمانان را به حضور در میدانهاى جهاد و جانبازى در راه خدا تشویق مى‏کرد . همین نویدها که خداوند متعال به وسیله پیامبرش به مردم مى‏داد و سیره شخص پیامبر (ص) از مهمترین عوامل تشویق آنان به جهاد و مبارزه و پیشروى به سمت اهداف اسلامى بود . آنان براى حضور در میدان جنگ و نیل به شهادت از یکدیگر سبقت مى‏جستند .
سوم .
تاریخ صدر اسلام و جنگهاى مسلمین با کفار و مشرکین مملو از رشادتها و مجاهدتهاى مجاهدان راه خداست . پیامبر آنان را به گونه‏اى تربیت کرد که براى رسیدن به منزلت‏خاص شهیدان سر از پا نمى‏شناختند . سخن پیامبر که «فوق کل ذى بر برحتى یقتل فى سبیل الله و اذا قتل فى سبیل الله فلیس فوقه بر» (6) در عمق جان مسلمانان رسوخ کرده بود . هنگامى که رسول خدا در آستانه اولین جنگ مسلمانان با مشرکان مکه - جنگ بدر - از آنان نظر خواهى کرد، سعد بن معاذ از بزرگان انصار اظهار داشت:
«اى رسول خدا! ما به تو ایمان آورده و تصدیقت کردیم، اکنون نیز دنبال تو و آماده فرمان توییم . به خدا سوگند اگر به دریا بزنى ما هم پشت‏سر تو در دریا فرو خواهیم رفت ...» (7)
عمیر بن حمام به دنبال تلاوت آیات جهاد در آغاز همین جنگ در حالى که مشغول خوردن خرما بود، خرماها را به زمین ریخت و گفت:
«به به! فاصله من با بهشت فقط همین مقدار است که اینان مرا بکشند .» (8)
بلافاصله شمشیرش را برداشت و به صفوف دشمن زد و پس از کشتن و مجروح ساختن عده‏اى به شهادت رسید . عده‏اى نیز از او پیروى کردند .
در جنگ احد پیر مردى به نام عمرو بن جموح که لنگ بود و به سختى راه مى‏رفت و از جنگ معاف بود، در حالى که چهار پسرش در رکاب پیامبر (ص) عازم میدان جنگ بودند خود نیز عازم نبرد شد و هر چه تلاش کردند او را از جهاد باز دارند، نپذیرفت و گفت: مگر ممکن است آنان به بهشت‏بروند و من در شهر نزد زنها و بچه‏ها بمانم؟! لباس رزم پوشید و سر به آسمان بلند کرد و گفت: خداوندا! مرا به خانواده‏ام بر مگردان . پیامبر (ص) نیز وقتى با اصرار او روبه‏رو شد از اقوام او خواست که مانع حضورش در جبهه جنگ نشوند، شاید خداوند او را به آرزویش برساند و شهید شود . با اجازه پیامبر در جنگ حضور یافت و به شهادت رسید و پیکرش در سرزمین احد به خاک سپرده شد و بدین وسیله دعایش مستجاب گردید . (9)
در کوران جنگ احد شایع شد که پیامبر کشته شد . بسیارى از مسلمانان روحیه خود را باختند و از معرکه گریختند . این جنگ که به خاطر تخلف گروهى از مسلمانان به شکست‏سپاه منتهى شد، از حوادث تلخ تاریخ اسلام به شمار مى‏آید . تعدادى از مسلمانان جان بر کف مانند پروانه بر گرد وجود پیغمبر مى‏چرخیدند . على رغم آنکه امیدى به زنده ماندن نداشتند، اما حاضر به ترک میدان جنگ نشدند . على بن ابى‏طالب (ع) در راس این گروه قرار داشت که بیش از نود زخم بر تن مبارکش نشست . در همین جنگ بود که جمله معروف «لا فتى الا على، لا سیف الا ذوالفقار» در وصف آن حضرت ندا داده شد . انس بن نضر از جمله این گروه بود که وقتى با دو تن از فراریان روبه‏رو شد که نشسته و منتظر نتیجه نبرد بودند، با ناراحتى پرسید: چرا اینجا نشسته‏اید؟ گفتند: رسول خدا کشته شد . پاسخ داد: زندگى پس از مرگ رسول خدا چه ارزشى دارد؟! برخیزید و به میدان بروید و مانند رسول خدا به شهادت برسید . خود به میدان بازگشت و با رشادت جنگید و به شهادت رسید . هفتاد ضربه به صورت او وارد شده و پیکرش را از لباسهایش شناسایى کردند . (10)
در کوران همین جنگ بود که پیامبر بیعتش را از سماک بن خرشه (ابودجانه) برداشت تا معرکه را ترک کند، اما او حاضر نشد پیامبر را تنها بگذارد و در برابر دشمن ایستاد . موارد فراوان دیگرى از این قبیل در کتب تاریخ ثبت است که مجال نقل آنها نیست .
چهارم .
بدون شک یکى از رمزهاى موفقیت‏برق‏آساى اسلام در رسیدن به اهداف خود و گشودن قلبهاى انسانهاى شیفته حقیقت و دژهاى مستحکم سرزمینهاى مختلف در کمتر از نیم قرن، «فرهنگ ایثار و شهادت‏طلبى‏» در این مکتب است . در مکتبى که جهاد در راه خدا پلى براى رسیدن به «احدى الحسنیین‏» است، شکست معنا و مفهومى ندارد . مکتبى که بتواند پیروانش را به گونه‏اى تربیت کند که نبرد با دشمن و کشته شدن را رسیدن به سعادت ابدى بدانند، از هیچ قدرتى هراس نخواهد داشت و هیچ مانعى قادر نخواهد بود او را از رسیدن به اهدافش باز دارد و در میانه راه متوقف سازد . تعالیم اسلام منطبق بر فطرت پاک انسانى است; از این رو هر قدرتى که مانع رسیدن این تعالیم به مخاطبانش شود، با چنین روحیه‏اى از میان برداشته مى‏شود . ملتى که از شهادت استقبال کند، آمادگى لازم را براى ایثار و فداکارى و از خود گذشتگى در راه اهداف خویش داشته باشد، همیشه عزیز و سربلند بوده و مورد تحسین همه انسانهاى منصف و آزاده است . هیچ کس ملت ترسو و زبون و سست‏عنصر را که به خاطر دلبستگى به دنیا و زندگى چند روزه تن به هر پستى و ذلتى مى‏دهد، تحسین نمى‏کند . چنین قوم و ملتى همیشه مورد سرزنش مردم است . اسلام هیچ‏گاه به ضرب شمشیر در جهان پیش نرفته، این مکتب آن قدر تعالیم و ارزشهاى انسانى دارد که دلهاى پاک را به خود جلب و جذب کند و نیازى ندارد که به زور سرنیزه بر مردم حکم براند، به علاوه که اسلام بر دلها حکومت داشته و دارد و هیچ‏گاه به زور شمشیر و نیزه نمى‏توان بر دلها حکومت کرد . وجود روح ایثار و شهادت‏طلبى در مسلمانان صدر اسلام حکایت از آن دارد که آنان با رضایت کامل و عشق و علاقه پیرو این مکتب بودند، هیچ‏گاه کسى با اجبار دل درگرو مکتب و آیینى نمى‏سپارد و براى آن جانفشانى نمى‏کند .
پنجم .
دشمنان به خوبى این رمز پیروزى را شناسایى کرده و در طول تاریخ تلاش کردند، مردم را از این فرهنگ رهایى‏بخش جدا سازند . هیچ استبعادى ندارد اتهامى که پاره‏اى از مستشرقین به اسلام وارد ساختند و گفتند: اسلام با شمشیر گسترش یافت، با همین قصد و انگیزه صورت گرفته باشد . اگر از زورمداران و ستم‏پیشگان بگذریم، آشنایان با تاریخ نیک مى‏دانند که بسیارى از مردم دنیا با طیب خاطر به اسلام گرویدند و این آیین پاک را پذیرفتند . اما بسا که براى جدا کردن مسلمین از فرهنگ جهاد و شهادت - که آنان را در برابر آسیبها بیمه مى‏کند و آمادگى مستمرى را در آنها ایجاد مى‏نماید - چنین اتهامى را مطرح کرده باشند تا مسلمین براى دفع این اتهام سخن از جهاد و مبارزه به میان نیاورند . براى آنکه از تیغ زبان دشمن در امان بمانند، عجالتا جهاد را تعطیل کنند و حتى در فرهنگنامه اسلام نیز از جهاد سخن نگویند . چنان که بعضى از ساده‏لوحان و به اصطلاح روشنفکران در این دام گرفتار آمدند . براى آنکه در برابر تبلیغات مسیحیت که خود را طرفدار صلح و آشتى معرفى مى‏کنند، به خیال خود از اسلام دفاع نمایند، با «جهاد» قهر کردند و سخن گفتن از جهاد و مبارزه را کوبیدن بر طبل جنگ خواندند . چنان که حاکمان ستمگر اموى و عباسى که به چیزى جز ریاست و قدرت نمى‏اندیشیدند، تفکر «حرمت مبارزه با حکومت‏» را حتى اگر حاکم جائر و ستمگر باشد، ساختند و پرداختند و روحانیان بى‏هویت را براى ترویج آن به کار گرفتند .
مبارزه حاکمان جائر با مکتب سالار شهیدان حسین بن على (ع) و همه مظاهر آن به خوبى نشانگر آن است که دشمن به خوبى از رمز موفقیت مسلمین آگاه شده و تمام تلاش خود را براى مقابله با آن به کار بسته است . روزى امویان نهضت عاشورا را «خروج علیه امیرالمؤمنین یزید» خواندند تا مردم را فریب دهند و بتوانند کاروان حسینى را سرکوب کنند (11) ، روز دیگر عباسیان به منظور از بین بردن کانون جهاد و مبارزه علیه ظلم و بى‏عدالتى قبر مطهر آن حضرت را منهدم کرده و حریم حرم مطهر را شخم زدند . (12) ، روزى دیگر با ایجاد اختلاف و نزاع میان مسلمانان به قتل شیعیان و عزاداران حسینى پرداختند و خود پشت صحنه به رقص و پایکوبى پرداختند . (13) روزى دیگر استعمارگران و چپاولگران عالم به ریشه‏کن کردن مظاهر نهضت‏حسینى پرداخته و از برگزارى هر مجلس و محفل عزادارى ممانعت‏به عمل آوردند و توسط ایادى خود همچون رضاخان میرپنج در ایران، آتاترک در ترکیه و امین‏الله خان در افغانستان با شعایر مذهبى به مبارزه برخاستند . (14) روز دیگر در سرزمینهاى اشغالى فلسطین صهیونیستها کنگره شیعه‏شناسى تشکیل داده و خواستار مبارزه با مظاهر نهضت‏حسینى و فرهنگ شهادت از یک سو و جلوگیرى از گسترش فرهنگ انتظار ظهور مهدى موعود (عج) از سوى دیگر شدند . (15)
امروز نیز نهضت «شهادت‏طلبى‏» مسلمانان را که از ظلم و بى‏عدالتى مستکبران عالم کاسه صبرشان لبریز شده، تروریزم مى‏خوانند تا با فریب افکار عمومى بتوانند آنان را قتل عام کنند . منطق امروز استکبار جهانى کاملا بر منطق امویان در کشتار کاروان حسینى در سال 61 هجرى منطبق است . آن روز شهادت‏طلبى حسینیان را خروج علیه حکومت مشروع خوانده و آنان را متهم به خروج از اسلام مى‏کردند، امروز نیز شهادت‏طلبان پیرو امام حسین (ع) را تروریست مى‏خوانند که با ترور بى‏گناهان، حقوق بشر و آزادى و عدالت - که به ادعاى آنان اصول اخلاق آمریکایى است - (16) ، را زیر سؤال مى‏برند!
زینب کبرا (س) قافله سالار کربلا هنگامى که اندوه فراوان امام سجاد (ع) را در کنار پیکرهاى شهداى کربلا دید، او را تسلیت داده و این چنین نوید داد و از پیروانى سخن گفت که مایه روشنى چشم ماست . فرمود:
«در سرزمین کربلا پرچمى بر مى‏افرازند که اثر پدرت سیدالشهداء کهنه نشود و راه و رسمش در طول زمان محو نگردد، و رهبران کفر و پیروان ضلالت هر چه تلاش کنند تا آن را نابود سازند، جز اینکه بر علو و عظمت آن حضرت بیفزایند، کارى از پیش نمى‏برند . » (17)
ششم .
این مقاله در صدد است‏به بررسى «عملیات استشهادى‏» با استناد به مبانى دینى بپردازد و به پاره‏اى از شبهاتى که در این زمینه مطرح مى‏شود، پاسخ گوید و با تبیین زوایاى مختلف این مساله نشان دهد که «عملیات شهادت‏طلبانه‏» شیوه نوى از قیام شهادت‏طلبانه امام حسین (ع) و یارانش در کربلاست . در کربلا امام حسین (ع) و یاران باوفایش با علم و آگاهى از اینکه در برابر دشمن تا دندان مسلح به شهادت خواهند رسید، با هدف دفاع از دین و راه و روش رسول خدا (ص) و مبارزه با ظلم و بى‏عدالتى و تسلط افراد نالایقى که صلاحیت رهبرى جامعه اسلامى را نداشتند، ایستادند و جان خود را فدا کردند . نه تنها هیچ کس با هر عقیده و مسلکى آنان را به خاطر اقدام شهادت‏طلبانه‏شان سرزنش نکرد، بلکه آنان الگویى براى بشریت در طول تاریخ گشتند . تا ملت‏هاى تحت‏ستم و مستضعف براى دفاع از موجودیت‏خود در برابر متجاوزان جنایت‏پیشه، با عشق به لقاى الهى از مرگ و شهادت استقبال کنند، زیرا راهى مؤثر براى دفاع جز فداکردن جان ندارند . جایى که تعداد اندکى مؤمن در برابر خیل عظیم دشمن قرار گرفته و راهى براى ضربه زدن به دشمن جز اینکه تن به شهادت دهد و با خون پاک خویش دشمن را رسوا سازد، چنین اقدامى تاسى به قیام اباعبدالله است .
ماهیت عملیات استشهادى
عملیات شهادت‏طلبانه به معناى عام آن به اقدامى اطلاق مى‏شود که شخصى با قصد قربت و با علم به شهادت و با هدف ضربه زدن به دشمن به انجام آن مبادرت مى‏ورزد و در این راه کشته شود . در تاریخ اسلام و سیره اولیاى الهى بالاخص سالار شهیدان حضرت امام حسین (ع) و یارانش نمونه این اقدام به چشم مى‏خورد .
از آنجا که عملیات استشهادى از نظر شکلى به انتحار و خودکشى شباهت دارد، عده‏اى آن را جایز نمى‏دانند . دلایلى که در این مقاله مورد استناد قرار مى‏گیرد، مشروعیت و فضیلت عملیات استشهادى به معناى عام را اثبات مى‏کند و طبعا شامل عملیات استشهادى به معناى خاص آن هم مى‏شود، اما چون شبهات به نوع جدید از عملیات استشهادى متوجه است، قلم به سمت و سوى اثبات این نوع عملیات خاص معطوف مى‏شود . حقیقت این است که مشروعیت چنین عملیاتى در مکتب تشیع که پیروان آن افتخار انس با مکتب سیدالشهدا (ع) را دارند، آشکار است، اما به لحاظ پاره اى از سؤالات و ابهامات، در میان اهل سنت، نیازمند تبیین و پاسخگویى است . گروهى از علماى اهل سنت‏به خاطر ابتلا به این سؤالات، با تکیه بر مبانى فقه اهل سنت‏به دفاع از آن برخاسته‏اند . براى آنکه با تکیه بر مبانى فقه اهل بیت نیز مشروعیت و فضیلت این نوع عملیات روشن شود و ابهامات و سؤالات بر طرف گردد، به بررسى این موضوع مى‏پردازیم، هر چند در خلال بحث‏به قراین و شواهدى هم اشاره خواهیم کرد که بنا بر مبانى اهل سنت و پیروان آن مذاهب قابل توجیه است . بدیهى است هر بحث فقهى که براى نخستین بار در موضوعى جدید مطرح مى‏شود، نتواند همه زوایاى آن موضوع را بشکافد و به همه سؤالات و ابهامات پاسخ گوید و هیچ پرسش جدیدى را موجب نشود . امید آنکه با بذل عنایت صاحب نظران این بحث منقح‏تر و دقیق‏تر پیگیرى شود و قدمى در راه دفاع از آرمان مسلمانان مظلوم در برابر استکبار جهانى برداشته شود .
عملیات استشهادى یا انتحارى؟
دقت در عملیات شهادت‏طلبانه نشان مى‏دهد که این رفتار هم از جهت «قصد و انگیزه‏» ، هم از جهت «هدف و غایت‏» و هم از نظر «آثار و پیامدها» با انتحار تفاوت اساسى دارد . غفلت از شکاف عمیقى که میان این دو گونه رفتار و عاملان آن وجود دارد، سبب شده که عده‏اى آن را با «انتحار» اشتباه کنند .
کسى که به مبارزه با دشمن قیام مى‏کند، گاهى در این مبارزه به دست دشمن کشته مى‏شود و گاهى نیز در اقدامى که براى ضربه زدن به دشمن انجام مى‏دهد، خود نیز کشته مى‏شود بدون اینکه کشته شدن او مستقیما به دست دشمن باشد . در این نوع دوم ابهام بیشتر است و از نظر افرادى جایز نمى‏باشد . به نظر مى‏رسد که این تفاوت نباید موجب شود که نوع دوم را انتحار و خودکشى بنامیم زیرا:
اولا: قصد و انگیزه اقدام کننده اعلاء کلمة الله و دفاع از ایمان و اعتقاد و مقدسات دین و سرزمین اسلامى است، به همین دلیل به شرف شهادت نایل مى‏شود .
ثانیا: هدفش از جنبه شخصى نیل به فوز عظیم شهادت و سعادت ابدى است و از جنبه اجتماعى کشتن یا مجروح ساختن دشمن و ضربه زدن به او، ایجاد رعب و وحشت در جبهه دشمن و روحیه بخشیدن به مسلمانان است .
ثالثا: چنین شخصى از جنبه فردى داراى قدرت و قوت روحى، شجاعت و شهامت و ایمان و اعتقادى راسخ است که با آگاهى کامل قدم در این میدان مى‏گذارد .
در حالى که شخصى که خودکشى مى‏کند، در هیچ یک از ابعاد سه گانه یاد شده کمترین شباهتى به مجاهد فى سبیل الله ندارد; نه قصد و انگیزه‏اش الهى است، نه در مقام دفاع از ایمان و اعتقاد دینى است‏بلکه عمل او نشانه بى‏ایمانى یا ضعف ایمان است که با ارتکاب عمل خودکشى و گناه کبیره گرفتار عذاب الهى مى‏شود، هدفى نیز جز نفله کردن خود و راحت‏شدن از گرفتاریهاى روحى خود ندارد . از جنبه اجتماعى نیز کمترین تاثیرى در رشد اجتماع یا مقابله با دشمن ندارد . اساسا چنین فردى با خود مشکل دارد . شخص ضعیف النفسى است که براى گریز از مشکلات و گرفتاریها و واقعیات زندگى به حیات خود خاتمه مى‏دهد .
پس عملیات استشهادى نوع دوم را نمى‏توان خودکشى به معناى مصطلح آن شمرد بلکه مصداقى از عملیات استشهادى به معناى عام آن است، البته با تفاوتى که این تفاوت حکم‏مساله را دگرگون نمى‏سازد، بلکه از جهاتى بر نوع اول برترى دارد .
ادله مشروعیت عملیات استشهادى
الف . آیات قرآن
جهاد در راه خدا
«جهاد در راه خدا» عنوانى است که بر تلاش و مبارزه با دشمن اطلاق مى‏شود; اینکه گروهى از مؤمنان با جان و مال خویش با خدا معامله مى‏کنند و در مقابل بذل جان و مال بهشت جاویدان الهى را دریافت مى‏کنند . بر چنین افرادى هم صدق مى‏کند . قبل از بررسى این دلیل چند نمونه از آیات قرآن را که درباره جهاد با تعابیر مختلفى وجود دارد، ملاحظه کنید:
«ان الله اشترى من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فى سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فى التوریة و الانجیل و القرآن و من اوفى بعهده من الله فاستبشروا ببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم‏» (18)
در این آیه از معامله گروهى از مؤمنان با خدا سخن گفته شده که «جان و مال خود را به خدا تقدیم مى‏کنند و در مقابل بهشت جاویدان الهى را دریافت مى‏کنند» ، «در راه خدا مى‏جنگند، مى‏کشند و کشته مى‏شوند .» این دو تعبیر و عنوان، شامل هر دو گروهى که در سطرهاى پیشین معرفى کردیم، مى‏شود; هم کسى که به قصد قربت‏به میدان جهاد و شهادت قدم مى‏گذارد و به دست دشمن شهید مى‏شود و هم کسى که با همین انگیزه به مصاف با دشمن مى‏رود و براى نابودى جمعى از دشمنان اقدامى مى‏کند که خودش هم در ضمن کشته مى‏شود . هر دو با خداوند عقدى منعقد مى‏کنند تا بر اساس آن جان و مال خود را با بهشت ابدى معامله کنند . بلکه مى‏توان صدق مفهوم «اشتراء» به معناى خرید جان و مال مؤمن توسط خداوند در برابر بهشت (19) را در عملیات استشهادى روشن‏تر یافت چون حقیقتا جانش را به خدا مى‏فروشد .
«و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد .» (20)
این آیه نیز شبیه آیه قبلى است که بعضى از انسانها براى رضایت الهى جان خود را فدا مى‏کنند و به او واگذار مى‏نمایند .
«... جاهدوا باموالکم و انفسکم فى سبیل الله ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون .» (21)
در این آیه به همه مردم دستور مى‏دهد که با اموال و جانهاى خودتان در راه خدا جهاد کنید که خیر شما در آن است . «جهاد با مال و جان‏» نیز عنوانى است که بر هر دو گروه یاد شده، منطبق است . کسى که به عملیات شهادت‏طلبانه اقدام مى‏کند، حقیقتا در راه خدا مجاهده مى‏کند; هم انگیزه‏اش الهى است و هم هدفش ضربه زدن به دشمنان خدا و یارى دین اوست . اطلاق لفظ «جهاد فى سبیل الله‏» شامل چنین فردى هم مى‏شود .
جانبازى در راه خدا
«ما کان لاهل المدینة و من حولهم من الاعراب ان یتخلفوا عن رسول الله و لا یرغبوا بانفسهم عن نفسه ذلک بانهم لا یصیبهم ظما و لا نصب و لا مخمصة فى سبیل الله و لا یطئون موطئا یغیظ الکفار و لا ینالون من عدو نیلا الا کتب لهم به عمل صالح ان الله لا یضیع اجر المحسنین .» (22)
در این آیه مبارکه از اینکه مسلمانان از دستور رسول خدا سرپیچى نموده و براى حفظ جان خود پیامبر را حمایت نکنند و بدین وسیله از جان آن حضرت چشم بپوشند، اظهار ناخشنودى شده و آن را زیبنده مسلمانان ندانسته است . سپس از پاداشى که از رهگذر تحمل تشنگى، خستگى و گرسنگى در راه خدا و مقاومت در برابر ضربات دشمن نصیب مسلمانان خواهد شد سخن مى‏گوید .
بدیهى است وقتى که مسلمانان مجاز نباشند براى حفظ جان خود، از جان پیامبر که در معرض خطر قرار مى‏گیرد، بگذرند و موظف باشند براى حمایت از پیامبر فداکارى نموده و از جان خود بگذرند و مشکلات را تحمل نمایند، به طریق اولى چنین وظیفه‏اى را در راه حفظ دین و حمایت از راه و رسم پیامبر و هدف آن حضرت بر عهده دارند . دین و آیینى که پیامبران و اولیاى الهى جان خود را در راه حمایت از آن فدا نمودند . پس جانبازى در راه دین خدا نه تنها مانعى ندارد، بلکه وظیفه مسلمانان بوده و از بهترین اعمال به شمار مى‏رود و یکى از مصادیق بارز جانبازى در راه دین خدا انجام «عملیات استشهادى‏» براى ضربه زدن به دشمنان است .
ضرورت آمادگى نظامى
«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخیل ترهبون به عدوالله و عدوکم ...» (23)
این آیه به مسلمانان امر مى‏کند که هر قدر توان دارید، از نیروى انسانى و ادوات جنگى تدارک ببینید که در برابر مشرکان همواره مهیا باشید . (24)
در بعضى از روایات «قوه‏» را توان تیراندازى و در بعضى دیگر دژهاى مستحکم معنا کرده‏اند . (25) در بعضى دیگر با رنگ سیاه خضاب کردن محاسن معنا کرده‏اند، (26) روشن است که روایات بیانگر بعضى از مصادیق «قوة‏» است که متناسب با عصر نزول آیه و صدور روایات مى‏باشد .
«ترهبون به عدو الله و عدوکم‏» به منزله علت این دستور است، یعنى به منظور ترساندن دشمنان خدا و دشمنان خود همیشه آماده باشید . برخى از فقها نتیجه گرفته‏اند که «هر چه به آن ترساندن حاصل شود، خوب است‏» (27)
عملیات شهادت‏طلبانه مهمترین هدفش سلب امنیت از دشمن است .
شیخ الشریعه اصفهانى در پاسخ استفتایى در خصوص حمله روس، انگلیس، فرانسه، ژاپن بلژیک، صرب و مونته‏نگرو به دولت عثمانى ضمن واجب شمردن دفاع از بلاد مسلمین بر همه فرق اسلامى از آنان مى‏خواهد که به قدر توان و میسور بذل جهد نمایند:
«یکى به مال، دیگرى به جان، ثالثى به بذل سلاح، رابعى به آبرو و جاه، خامسى به اعمال حیله و تدبیر، سادسى به زدن تفنگ و تیر و هکذا» .
سپس براى این منظور به آیه مبارکه «ترهبون به ...» استناد مى‏جوید . (28) این فتوا شامل چنین عملیاتى در مقام دفاع از بلاد مسلمین مى‏شود .
نتیجه آنکه عناوینى که در آیات یاد شده مطرح است و درباره مجاهدان راه خدا به کار رفته مانند «جهاد با جان‏» ، «معامله با خدا و خریدن بهشت و رضاى الهى در برابر بذل جان‏» ، «آمادگى نظامى به منظور ایجاد رعب در دل دشمن‏» ، «ضرورت فداکارى و جانبازى در راه حمایت از پیامبر و دین خدا» همگى درباره کسانى که با قصد قربت و مقابله با دشمنان دین خدا به عملیات استشهادى اقدام مى‏کنند، صادق است .
ب . روایات
علاوه بر آیات قرآن، روایات فراوانى وجود دارد که به روشنى بر مشروعیت و فضیلت عملیات استشهادى دلالت مى‏کند . هم در منابع شیعى و هم در منابع اهل سنت نمونه‏هاى فراوانى را مى‏توان یافت .
روایتى که از رسول خدا (ص) پیرامون ارزش برتر شهادت در مقدمه نقل کردیم، از معروفترین روایات در موضوع مورد بحث است . مسلمانان براى رسیدن به برترین نیکیها که شهادت در راه خداست، سر از پا نمى‏شناختند . امام صادق (ع) برترین جهاد را جهادى مى‏شمارد که مرکب شخص پى شود و خونش در راه خدا به زمین ریخته شود . (29) پیامبر اکرم (ص) نیز محبوب‏ترین قطره نزد خداى سبحان را قطره خونى مى‏شمارد که در راه خدا بر زمین مى‏ریزد:
«ما من قطرة احب الى الله عز و جل من قطرة دم فى سبیل الله .» (30)
اولیاى دین نه تنها مردم را به دفاع از ایمان و اعتقاد و ارزشهاى دینى دعوت مى‏کردند، بلکه دفاع از جان و مال و ناموس را نیز لازم شمرده و حتى استقبال از خطر جانى را در راه دفاع از جان و ناموس و جان نزدیکان نیکو شمرده و کسى را که در این عرصه کشته شود، شهید خوانده‏اند:
«من قتل دون عیاله فهو شهید، من قتل دون ماله فهو بمنزلة الشهید .» (31)
از امام هشتم على بن موسى الرضا (ع) سؤال کردند کسى که در سفر اهل و عیالش را به همراه دارد و عده‏اى به آنان طمع مى‏کنند، آیا باید در دفاع از آنان بایستد هر چند بترسد که به قیمت جانش تمام شود؟ حضرت فرمود: بله باید بایستد و دفاع کند . (32)
دسته دیگر احادیثى است که از عشق و علاقه اولیاى الهى به شهادت سخن مى‏گوید . از رسول خدا (ص) نقل شده که فرمودند:
«و الذى نفسى بیده لوددت انى اقتل فى سبیل الله ثم احیا فاقتل ثم احیا فاقتل; (33) قسم به کسى که جانم در دست اوست، دوست داشتم که در راه خدا کشته شوم، سپس زنده گردم، دو باره کشته شوم، بار دیگر زنده شوم و مجددا کشته شوم .»
چه اینکه از امام على بن ابى‏طالب (ع) نیز نقل شده که حضرت عشق و علاقه خود را به مرگ و شهادت بیش از علاقه کودک شیرخوار به پستان مادر توصیف نموده است:
«و الله لابن ابى‏طالب آنس بالموت من الطفل بثدى امه .» (34)
شبیه این جملات از ائمه و اولیاى دیگر نیز نقل شده است . امام حسین (ع) علاقه خود به شهادت را در قالب این بیت ابراز فرمودند:
«و ان یکن الابدان للموت انشئت فقتل امرى‏ء بالسیف فى الله اجمل; (35) اگر بدنها براى مرگ آفریده شده، پس کشته شدن انسان با شمشیر در راه خدا، بهتر و زیباتر است .»
شبیه این جملات توسط اهل بیت و یاران امام حسین (ع) در شب عاشورا نیز ابراز شد . هنگامى که امام بیعت‏خود را از اصحاب خود برداشت، یکى پس از دیگرى با بیان جملاتى که از عشق به شهادت ناشى مى‏شد، به حضرتش ابراز وفادارى کردند . فرزندان عقیل از اینکه امام را در برابر دشمن تنها بگذارند، تبرى جسته و اظهار داشتند:
«به خدا سوگند چنین نمى‏کنیم، جان و مال و خانواده خود را فداى تو مى‏کنیم و به همراه تو با دشمن مى‏جنگیم تا کشته شویم .»
مسلم بن عوسجه نیز گفت:
«هرگز از تو جدا نمى‏شوم، حتى اگر سلاح جنگى در اختیار نداشته باشم، دشمن را با سنگ مورد حمله قرار مى‏دهم تا با تو کشته شوم .»
سعید بن عبدالله حنفى نیز گفت:
«به خدا سوگند اگر بدانم که کشته مى‏شوم، سپس زنده مى‏گردم، آن گاه زنده زنده مرا مى‏سوزانند و خاکسترم را بر باد مى‏دهند، و هفتاد مرتبه این حادثه تکرار مى‏شود، هرگز از تو جدا نمى‏شوم تا در راه تو کشته شوم، چرا چنین نکنم، در حالى که یک مرتبه کشته خواهم شد و به کرامت ابدى خواهم رسید .»
دیگر اصحاب و اهل بیت آن حضرت نیز سخنانى شبیه به آن را ابراز کردند . (36) در روز عاشورا نیز با عمل خویش گفتار خود را مبنى بر عشق به شهادت به اثبات رساندند .
ج . سیره پیامبر و اولیاى خدا
روشنتر و گویاتر از کلمات پیامبر اکرم (ص) و اولیاى الهى، سیره آن بزرگواران است که دلیل قاطعى بر مشروعیت و ضیلت‏شهادت‏طلبى است . بسیارى از پیامبران الهى در راه احیاى دین خدا در برابر مستکبران ایستادند و با علم به اینکه در این راه جان خود را فدا خواهند کرد، عقب نشینى نکرده و شهادت در راه خدا را با افتخار در آغوش گرفتند، زکریا و یحیى دو پیامبر الهى در راه حراست از ارزشهاى الهى و حق و عدالت و دفاع از بانوى صالح عصر خویش حضرت مریم (س) به دست‏یهودیان سرکش به طرز فجیعى به شهادت رسیدند . پیامبر اسلام در جنگها چنان به قلب دشمن حمله مى‏کرد که اصحاب آن حضرت بر جان او بیمناک مى‏شدند و به شهادت على (ع) در کوران جنگ که به پناهگاهى نیاز داشتند، به آن حضرت متوسل شده و در پناه ایشان قرار مى‏گرفتند . (37) چه اینکه امام على (ع) نیز از آغاز تا لحظه شهادت با مرگ زندگى مى‏کرد و در انتظار شهادت لحظه شمارى مى‏نمود . در شب هجرت رسول خدا (ص) (لیلة المبیت) به امر آن حضرت در بستر وى قرار گرفت تا پیامبر بتواند از آسیب دشمن در امان باشد بدون آنکه بداند به سلامت‏خواهد بود . (38)
على (ع) به نقل یکى از مورخان اهل سنت مى‏فرماید: در جنگ احد وقتى شایعه قتل رسول خدا (ص) پیچید من که مطمئن بودم پیامبر از جنگ نمى‏گریزد، هنگامى که او را در جمع کشتگان نیافتم، فکر کردم شاید خداوند به خاطر رفتار ما او را به آسمان برده باشد، لذا تصمیم گرفتم به جنگ ادامه دهم تا به شهادت برسم . غلاف شمشیرم را شکستم و شروع به جنگ کردم . دشمن که مرا این گونه مصمم دید، راه مقابلم را گشود، ناگاه چشمم به رسول خدا افتاد که روبه‏رویم ایستاده، فرمود: یا على! تو چرا فرار نمى‏کنى؟ عرض کردم: کجا روم و شما را تنها بگذارم، به خدا قسم از شما جدا نخواهم شد تا کشته شوم یا خدا تو را پیروز گرداند . (39)
در همین جنگ بود که شمشیر آن حضرت شکست و پیامبر شمشیر خود «ذوالفقار» را به على داد و جمله معروف «لا فتى الا على و لا سیف الا ذوالفقار» میان زمین و آسمان ندا داده شد . (40)
وقتى آیه مبارکه «احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا امنا و هم لا یفتنون‏» (41) نازل شد، از آن حضرت نقل شده که مى‏دانستم در زمان رسول خدا فتنه‏اى رخ نخواهد داد و این فتنه مربوط به بعد از وفات پیامبر است . درباره فتنه از آن حضرت سؤال کردم و توضیحاتى به من داد . عرض کردم: آیا شما در جنگ احد به من نوید شهادت ندادید؟ آیا من باید زنده باشم و منتظر آن فتنه باشم؟ فرمود: تو آن زمان را درک خواهى کرد ولى پس از آن به فیض عظیم شهادت نایل خواهى شد . (42)
ماجراى نهضت امام حسین (ع) در کربلا و وضعیت اهل بیت و اصحاب ایشان و عشق به شهادت در راه خدا و استقبال از آن با علم به شهادت و خوشحالى آنان در شب عاشورا همگى گواه صادقى است‏بر مشروعیت و فضیلت‏شهادت‏طلبى و استقبال از مرگ .
در بسیارى از موارد یاد شده با اطمینان مى‏توان گفت که آن بزرگواران خود در سلسله علل و اسباب شهادت خویش قرار دارند، و شاید مهمترین علت و سبب مرگ و شهادت آنان، رفتارشان و شیفتگى شان از شهادت باشد . حتى یکى از تحلیلهاى قوى و معتبر از قیام اباعبدالله (ع) این است که آن حضرت چون مى‏دانست‏با حیات خود نمى‏تواند اسلام را از خطر حکومت‏بنى‏امیه نجات دهد، با مرگ و شهادت خویش این مهم را تحقق بخشید و مشعل هدایت‏بشر و اسوه مبارزه با ظلم و بى‏عدالتى شد .
در ماجراى داستان اصحاب اخدود روایتى در منابع اهل سنت نقل شده که امین‏الاسلام طبرسى نیز در تفسیر شریف مجمع‏البیان آن را نقل نموده و ماجرا از این قرار بود:
«صهیب از رسول خدا نقل مى‏کند که، در قصه اصحاب اخدود پادشاهى ستمگر بود که روزى سخت‏بیمار شد . جوانى داراى کرامات که بیماران لاعلاج را شفا مى‏داد در آن شهر زندگى مى‏کرد . ولى ایمان و اعتقادى به پادشاه که خود را رب مردم مى‏دانست، نداشت و به پروردگار عالم ایمان داشت . او را براى معالجه نزد شاه مى‏برند . شاه مى‏پرسد: آیا مى‏توانى مرا شفا دهى؟ پاسخ مى‏دهد: من کسى را شفا نمى‏دهم، من فقط دعا مى‏کنم و پروردگار عالم شفا مى‏دهد . پادشاه بر مى‏آشوبد که مگر رب تو من نیستم؟! پاسخ مى‏دهد: نه، کسى رب من است که رب تو نیز هست . هر چه از او مى‏خواهد که دست از این اعتقاد بردارد، نمى‏پذیرد . دستور مى‏دهد جوان را به بالاى کوهى برده و از آنجا به زمین پرتاب کنند . وقتى او را به بالاى کوه مى‏برند، از درگاه خدا مى‏خواهد که ماموران را به سزاى اعمالشان برساند . همه ماموران به پایین سقوط مى‏کنند و او سالم نزد پادشاه باز مى‏گردد . وقتى از ماجرا جویا مى‏شود، جوان پاسخ مى‏دهد که پروردگار عالم آنها را مجازات کرد .
بار دیگر دستور مى‏دهد که او را با کشتى به دریا برده و به قعر دریا بیفکنند . این بار نیز با دعاى جوان ماموران هلاک مى‏شوند و به نزد پادشاه باز مى‏گردد . وقتى ماجرا را جویا مى‏شود جوان مى‏گوید: پروردگار عالم آنان را مجازات نمود . آنگاه به پادشاه مى‏گوید: اگر مى‏خواهى مرا به قتل برسانى باید دست و پایم را با طناب به درختى ببندى، مردم را هم به تماشا فرا بخوانى، تیر و کمان به دست‏بگیرى و بگویى: به نام پروردگار این جوان، آن‏گاه تیر را از کمان خارج کنى تا من کشته شوم . پادشاه به توصیه او عمل مى‏کند و با اصابت تیر به قلب جوان کشته مى‏شود . مردم با مشاهده این صحنه و شنیدن جمله‏اى که از دهان پادشاه خارج مى‏شود، همگى با صداى بلند مى‏گویند: ما هم به پروردگار این جوان ایمان آوردیم . و بدین وسیله جوان با قربانى کردن خود مردم را هدایت مى‏کند . پادشاه هر چه مردم را تهدید مى‏کند، سودى نمى‏بخشد .» (43)
از اینکه این جوان - که احتمالا به قرینه بعضى از روایات از پیامبران سرزمین حبشه بوده (44) - خود را براى هدایت مردم فدا مى‏کند و در واقع خود اسباب قتلش را فراهم مى‏سازد، پیامبر نیز این داستان را نقل کرده و نسبت‏به بخش آخر آن مخالفتى نمى‏کند، مى‏توان فهمید که فدا کردن جان خود براى اهداف والا مجاز است .
د . اصول و قواعدى چند
فقها در بحثهاى متنوع فقهى با استناد به دلایل معتبر فتاوایى داده‏اند که مشروعیت عملیات استشهادى از آنها استفاده مى‏شود . به نمونه‏هایى از این فتاوا در منابع شیعى و سنى و کیفیت استفاده مشروعیت عملیات استشهادى از آن موارد، توجه نمایید، هر چند به نظر ما بعضى از موارد ذیل مى‏تواند دلیل و بعضى صرفا مؤیدى بر مطلب باشد .
1 . جواز قتل بى‏گناهانى که دشمن در جنگ سپر قرار مى‏دهد .
فقها در کتاب الجهاد بحثى دارند که اگر دشمن در مصاف با مسلمانان گروهى از اسراى مسلمین یا عده‏اى از زنان و کودکان یا افراد سالخورده را که خونشان محترم است (محقون‏الدم هستند) سپر قرار دهد به طورى که غلبه بر آنان بدون از میان برداشتن این گروه امکان‏پذیر نباشد، آیا مسلمانان مجازند که ابتدا بى‏گناهان را به قتل برسانند تا بتوانند دشمن را از پاى در آورند؟ همه فقها به این سؤال پاسخ مثبت مى‏دهند و برخى جواز قتل آنان را مورد اتفاق بین مسلمانان مى‏شمارند، گرچه در برخى از زوایاى آن اختلافاتى وجود دارد، اما اصل فتواى جواز مورد اتفاق است .
برخى تنها در صورت ضرورت آن را تجویز مى‏کنند (45) ، برخى در صورتى که پیروزى بر دشمن متوقف بر کشتن آنان باشد، (46) اجازه مى‏دهند، بعضى دیگر در صورت شعله‏ور شدن جنگ این عمل را جایز مى‏شمارند (47) ، بعضى دیگر در صورتى جایز مى‏دانند که مجاهد مسلمان قصدش از هجوم به افرادى که سپر قرار داده شده‏اند، کشتن آنان نباشد . (48) صاحب‏جواهر فقیه نامور شیعى در این باره مى‏گوید:
«اگر کفار زنان و کودکان را سپر خویش قرار دهند، باید دست نگاه داشت مگر آنکه در حال شعله‏ور شدن جنگ به چنین عملى دست‏بزنند که در این صورت ادامه جنگ جایز خواهد بود، هر چند به قتل زنان و کودکان بیانجامد بخصوص وقتى که دست نگاه داشتن مسلمانان خوف پیروزى دشمن را در پى داشته باشد . همچنین اگر دشمن گروهى از اسراى مسلمین را سپر قرار دهد، در صورتى که جهاد با دشمن جز با حمله به اسیران ممکن نباشد، حمله جایز است هر چند به قتل آنان بیانجامد .»
سپس مى‏افزاید:
«حتى اگر جهاد با دشمن بر تعرض به آنان هم متوقف نباشد، به مقتضاى اطلاق روایت تعرض به اسیران جایز است ...» (49)
کیفیت استدلال براى مورد بحث
سؤال اساسى این است که از «جواز قتل افرادى که به وسیله دشمن سپر قرار داده شده‏اند» چگونه مى‏توان به «جواز عملیات استشهادى‏» رسید؟
فقها در مباحث فقهى سؤالى مطرح کرده‏اند و آن اینکه اگر فردى را تهدید کنند که به شخص بى‏گناهى صدمه مالى یا جانى بزند، آیا شخص مکره مجاز است‏به چنین کارى مبادرت ورزد؟ پاسخ داده‏اند: اگر او را به قتل تهدید کنند که به دیگرى صدمه مالى بزند یا او را مجروح سازد، مانعى ندارد که با اکراه بدان تن دهد، اما اگر از او بخواهند دیگرى را بکشد، حق ندارد براى حفظ جان خود دیگرى را به قتل برساند . (50)
آیا از این مطلب نمى‏توان استفاده کرد که «حرمت جان دیگرى‏» به مراتب بیش از «حرمت جان آدمى‏» است؟ اگر بتوان چنین نتیجه‏اى گرفت، آیا نمى‏توان از جواز قتل افراد سپر شده در فرض ضرورت یا شعله‏ور شدن جنگ یا ... (بنابر اختلاف اقوال) جواز قتل را در عملیات استشهادى براى رسیدن به هدفى والاتر استفاده کرد؟ اگر انسان مجاز است در شرایطى خاص براى ضربه زدن به دشمن و غلبه بر او افراد بى‏گناهى را به قتل برساند، چرا مجاز نباشد براى رسیدن به همین هدف خود را فدا کند؟
ابن زهره از فقهاى قرن ششم «جواز قتل دشمن‏» را به هر وسیله‏اى که امید پیروزى در آن باشد، مجاز مى‏شمارد مانند آتش زدن، به منجنیق بستن و روشهاى دیگر، حتى اگر در میان دشمن مسلمانانى هم حضور داشته باشند که در شرایط عادى نمى‏توان آنها را به قتل رساند . فقط کشتن دشمن را با سم جایز نمى‏داند . (51) بعضى از فقها آن را هم جایز مى‏دانند منتهى مکروه مى‏شمارند . (52)
فقهاى اهل سنت نیز با تجویز قتل کسانى که از سوى دشمن سپر قرار داده شده‏اند، آن را منحصر به باب جهاد دانسته‏اند که قتل بى‏گناهان از باب حرج و ضرورت جایز شمرده شده و چون قتل نفس را مانند یا خفیف‏تر از کشتن دیگران دانسته‏اند، از این رو حکم به جواز عملیات استشهادى را با هدف ضربه زدن به دشمن صادر کرده‏اند . (53)
اگر از این استدلال هم بگذریم، صاحب‏جواهر بیانى دارد که مطلب را به روشنى تبیین مى‏کند و جاى ابهامى باقى نمى‏گذارد . وى پس از بیان دیدگاه خود در یک جمع‏بندى ضابطه‏اى را تعیین مى‏کند که بسیار حایز اهمیت است . مى‏گوید:
«خلاصه سخن آنکه کشتن کافر حربى واجب است . هرگاه رسیدن به این مقصود بدون ارتکاب مقدمه حرامى ممکن باشد، بى‏درنگ انجام مى‏گیرد، ولى اگر بر انجام مقدمه حرامى متوقف باشد، خطاب وجوب با خطاب حرمت تعارض پیدا مى‏کنند . اگر هیچ کدام بر دیگرى برترى نداشت، شخص مخیر است که یکى را انتخاب کند . شاید مراد اصحاب از جواز ارتکاب مقدمه حرام نیز همین مطلب باشد .» (54)
بنابراین بیان عملیات شهادت‏طلبانه حتى اگر خودکشى هم باشد که عملى حرام است، اما چون عمل واجب اهمى چون ضربه زدن به دشمنان و سرکوب آنان و دفاع از کیان اسلام بر آن متوقف است، ارتکاب آن مجاز و لازم خواهد بود و چنانچه از نظر اهمیت‏بر ترک حرام (خودکشى) برتر نباشد، باز هم شخص مخیر است که یکى از آنها را انتخاب کند . یا فعل حرامى را مرتکب شود تا فعل واجب ترک نشود یا از ارتکاب حرام صرف نظر کند هر چند فعل واجب را ترک گردد .
چنان که یادآور شدیم، عملیات استشهادى اساسا خودکشى و فعل حرام نیست تا چنین تعارضاتى پیش بیاید . چنان که در کلمات بعضى از فقها این نکته مورد توجه قرار گرفته و پس از این خواهد آمد .
2 . جواز قتل کسانى که در جنگ نقشى ندارند .
یکى دیگر از مباحث کتاب الجهاد حرمت قتل کسانى است که در جنگ نقشى ندارند، زنان، کودکان و سالخوردگان، اعم از اینکه به عنوان سپر انسانى استفاده شوند یا نه، پیامبر اکرم (ص) از حمله به افراد یاد شده نهى فرموده‏اند . (55) در عین حال در صورتى که پیروزى بر دشمن بر حمله به آنان و کشتن ایشان متوقف باشد، جایز خواهد بود . (56)
علامه حلى در این مساله ادعاى اجماع کرده است . (57)
همچنین شبیخون زدن به دشمن که در شرایط عادى مجاز نیست، در شرایط خاص و استثنایى مجاز شمرده شده است . برخى آن را در صورت ضعف مسلمانان از مقابله با دشمن تجویز کرده‏اند . (58)
استدلال به ادله جواز قتل چنین افرادى در عملیات استشهادى به همان کیفیتى است که در مبحث قبلى - جواز قتل سپرهاى انسانى - گذشت .
3 . وجوب دفاع به هر قیمت و کیفیت
بحث دیگرى که در کتاب الجهاد وجود دارد، وجوب جهاد دفاعى در برابر دشمن است که به جان و مال و ناموس و سرزمین اسلامى حمله کرده است . فقها هیچ شرطى را براى وجوب چنین جهادى لازم ندانسته‏اند . بر خلاف جهاد ابتدایى که وجوبش مشروط به شرایطى است، جهاد دفاعى حتى قصد قربت هم لازم ندارد . (59) بر آزاد و بنده، کوچک و بزرگ، پیر و جوان، زن و مرد، سالم و بیمار، نابینا و ناشنوا در صورت نیاز، واجب است که هر طور که مى‏توانند از جان و مال و ناموس و سرزمین اسلامى خود دفاع کنند و اگر در این راه کشته شوند، شهیدند . وجود امام یا اذن او هم در جهاد دفاعى معتبر نیست . (60)
صاحب‏جواهر در خصوص دفاع از جان مى‏نویسد:
«دفاع از جان به هر کیفیتى که ممکن باشد، واجب است‏حتى اگر بداند که یکى، دو ساعت‏یا کمتر از آن نمى‏تواند از خود دفاع کند، باز هم کافى است و دفاع واجب است .» (61)
این بیان که حاکى از اهمیت‏حفظ جان در برابر دشمن است، در مقایسه با حفظ مال است . در روایات ما نقل شده که پیامبر (ص) و على (ع) سفارش فرمودند: مالتان را فداى حفظ جانتان کنید و جانتان را فداى حفظ دینتان . (62) معلوم مى‏شود که از نظر همیت‏حفظ دین و حفظ سرزمین اسلامى بر حفظ جان برترى دارد چنان که حفظ جان بر حفظ مال برتر است . براى افراد غیرتمند حتى حفظ ناموس بر حفظ جان نیز تقدم دارد (63) و اگر کسى جانش را فداى دفاع از ناموسش کند نه تنها مورد سرزنش قرار نمى‏گیرد، بلکه عقلاى عالم او را تحسین مى‏کنند .
اصولا عملیات استشهادى ماهیت دفاعى دارد و براى اخراج دشمن از سرزمین اسلامى و جلوگیرى از تجاوز و پیشروى او انجام مى‏شود . قطعا هر ملتى مایل است‏با کمترین خسارت دشمن را از سرزمین خود اخراج کند . تا کسى مجبور نشود دست‏به چنین عملیاتى نمى‏زند . گرچه شخص مجاهد با این عمل به سعادت ابدى مى‏رسد، اما اجتماع از فقدان آنها خسارت مى‏بیند و لذا تا ضرورت پیش نیاید، سرمایه‏هاى انسانى خود را به سهولت از کف نمى‏دهد.
مساله دفاع از خانه و کاشانه و سرزمین اسلامى در برابر اشغالگران و متجاوزان به قدرى روشن است که نیاز به توضیح دفاعى بودن آن نیست; از این رو به هیچ شرطى مشروط نیست و بر همگان دفاع به هر کیفیتى که بتوانندلازم بوده و یک تکلیف عقلى و شرعى است. یکى از علماى اهل سنت در این باره مى‏نویسد:
«آیا ما مجاز هستیم فلسطینى را که تنها راهش منفجر کردن خود در جمع یهودیان است، محروم کنیم؟ او با هواپیماها، تانکها، و ناوهاى صهیونیستى چه کند؟ این وسیله که خداوند در اختیارش نهاده، مى‏توانیم از او بگیریم؟» (64)
حتى اگر از مشروعیت ابتدایى عملیات استشهادى نیز صرف نظر کنیم، این اقدام از سوى مؤمنان عکس‏العملى در برابر جنایات متجاوزان است. وقتى متجاوزان به کشتن مسلمانان و ویران کردن خانه و کاشانه آنان اقدام مى‏کنند و از هیچ جنایتى ابا ندارند، اقدام به چنین عملیاتى جنبه بازدارندگى دارد. قرآن کریم نیز به مقدار ضرورت اجازه مقابله به مثل را صادر کرده است:
«فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم‏» ; (65) «و لکم فى القصاص حیاة یا اولى الالباب لعلکم تتقون‏» . (66)
آیا هیچ ملتى افراد جان بر کف خود را که براى بیرون راندن متجاوزان فداکارى مى‏کنند، سرزنش مى‏کند؟
مقوله دفاع «به هر قیمتى‏» و «به هر کیفیتى‏» حق غیر قابل انکار هر ملتى است. همان طور که هر فردى در محیط خانه خود در برابر سارقان مى‏ایستد و اگر جانش را در راه حمایت از خانواده‏اش فدا کرد، مورد تحسین قرار مى‏گیرد و همچنین اگر پدر و مادرى براى نجات جان فرزند خویش خود را به قلب خطر بیفکنند و بدانند که جانشان را در این راه فدا خواهند کرد، در عین حال اقدام به چنین عملى کنند، نه تنها مورد سرزنش قرار نمى‏گیرند، بلکه همه مردم از هر کیش و آیینى آنان را تحسین مى‏کنند; هر ملتى نیز حق دارد در برابر متجاوزان بایستد و فداکارى کند. اگر انسان مجاز است جانش را فدا کند تا فرزندش را از خطر مرگ نجات دهد، چرا نتواند و مجاز نباشد جانش را براى نجات دینش، امت و سرزمین اسلامى قربانى کند؟ آیا در جنگ جهانى دوم که خلبانان ژاپنى در مصاف با آمریکایى‏هاى متجاوز با هواپیماى خود به ناوهاى جنگى آمریکا زده و با انجام این عملیات خود را فدا مى‏کردند تا ضربه‏اى بر دشمن وارد سازند، از سوى ملتها تحسین نشدند؟ هر ملتى چنین خلبانان شجاعى را تحسین مى‏کند. حال اگر ابرقدرتها و بوقهاى تبلیغاتى آنان براى فریب افکار عمومى نام آن را تروریسم بنامد، چه باک! با نامگذارى فریبکارانه دشمن که حقیقت دگرگون نمى‏شود. در منطق همه ملتها چنین انسانهایى قهرمان و ایثارگرند. در منطق اسلام نیز کسى که در دفاع از اهل و عیالش به دست‏سارقان کشته شود، شهید است; (67) چه رسد به کسى که در دفاع از آرمانهاى مقدسش به دست دشمن متجاوز کشته شود. در این منطق علاوه بر آنکه جامعه از آثار این فداکارى بهره‏مند مى‏شود، شخص ایثارگر نیز به سعادت ابدى مى‏رسد. از این رو «فداکارى و جانبازى‏» با سهولت‏بیشتر و اطمینان خاطر انجام مى‏گیرد. در منطق اسلامى کسى تن به شهادت مى‏دهد که احساس کند با مرگ سرخ خویش بیش از حیاتش به امت اسلامى خدمت مى‏کند و زمانى به استقبال مرگ مى‏رود که آن را بهترین گزینه براى ضربه زدن به دشمن و بهترین راه سعادت بیابد.
4. لزوم استقامت تا شهادت
در کتاب «جهاد» بحثى وجود دارد که آیا فرار از میدان جنگ جایز است‏یا نه؟ فقها با استناد به آیه مبارکه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا» (68) فرار را حرام شمرده‏اند مگر در شرایطى خاص که مثلا سپاه دشمن بیش از دو برابر تعداد مسلمانان باشد که امید به پیروزى نباشد. محقق حلى در اثر ارزشمند خود «شرایع‏الاسلام‏» مى‏نویسد:
«لا یجوز الفرار اذا کان العدو على الضعف او اقل الا لمتحرف کطالب السعة او موارد الحیاة او استدبار الشمس او تسویة لامته او لمتحیز الى فئة قلیلة کانت او کثیرة.» (69)
روشن است آنچه که محقق با الهام از آیه مبارکه «یا ایها الذین امنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفا فلا تولوهم الادبار و من یولهم یومئذ دبره الا متحرفا لقتال او متحیزا الى فئة فقد باء بغضب من الله و ماواه جهنم و بئس المصیر» (70) استثناء کرده، در حقیقت فرار از جنگ محسوب نمى‏شود.
برخى از فقها این ضابطه را این گونه تکمیل کرده‏اند که ملاک دو برابر بودن تعداد مشرکین نیست‏به طورى که اگر تعداد آنها بیش از آن بود استقامت لازم نباشد، بلکه این معیار در صورتى است که طرفین از نظر اوصاف و خصوصیات نزدیک به هم باشند. (71)
به هر تقدیر بر اساس ضابطه یاد شده فرار حرام است، حتى اگر احتمال قوى دهد که در این جنگ کشته خواهد شد، باز هم مجاز به فرار از جنگ نیست‏به دلیل لزوم استقامت در آیه یاد شده، علامه حلى در فرضى که احتمال کشته شدن در دو صورت ماندن و گریختن یکسان باشد، باز هم ماندن و استقامت کردن را ترجیح داده است. (72)
حتى در صورتى که شخص احتمال قوى بدهد که در جنگ کشته خواهد شد، محقق حلى و محقق اردبیلى باز هم فرار را جایز ندانسته و در این فتوا که استقامت را مطلقا لازم شمرده‏اند به آیه مبارکه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا» استدلال کرده‏اند. (73)
شهید ثانى در توجیه این فتوا معتقد شده است که «استقامت تا سر حد مرگ‏» نه تنها هلاکت نیست‏بلکه رسیدن به حیات جاویدان اخروى است، بنابراین اساسا تعارضى بین اطلاق دو آیه مبارکه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا» و «ولا تلقوا بایدیکم الى التهلکة‏» که عده‏اى توهم کرده‏اند، نیست. (74)
صاحب‏جواهر «وجوب استقامت‏» را در فرض دو برابر بودن یا کمتر بودن تعداد دشمنان از تعداد مسلمانان حتى در صورتى که احتمال قوى دهد که کشته مى‏شود، به علامه در ارشاد، تحریر و تذکرة، فاضل مقداد در تنقیح، و شهید ثانى در مسالک و دیگران نسبت داده، صاحب ریاض نیز آن را به اکثر اصحاب نسبت داده است. صاحب‏جواهر على رغم قول به جواز فرار از میدان جنگ در فرض یاد شده، خود وجوب استقامت را با استناد به این دلایل ترجیح داده است:
1. آیه شریفه «اذا لقیتم فئة فاثبتوا» .
2. نصوص مستفیض یا متواتر، که بر حرمت فرار از جنگ دلالت دارند و آن را از گناهان کبیره مى‏شمارند.
3. بناى جهاد بر جانبازى است که نزد خداوند متعال حیات ابدى است «و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله...» (75)
4. واجب کردن استقامت مسلمانان در برابر مشرکان که از نظر تعداد دو برابر آنها هستند، خود احتمال کشته شدن را افزایش مى‏دهد خصوصا در مواردى که دشمن شجاع‏تر و از نظر قوت قلب قویتر باشد.
وى سپس به قائلین جواز فرار با استدلال به قاعده حرج، چنین پاسخ مى‏دهد:
«در جهاد که مجاهد فى سبیل الله با شهادت به حیات ابدى و سعادت جاوید مى‏رسد، چه حرجى متصور است؟! در حالى که سیدالشهداء - جانم فداى او باد - در کربلا با هفتاد و دو تن در برابر سى هزار تن از سربازان دشمن (که این تعداد کمترین رقم در روایات ماست) ایستادگى کرد.» (76)
بنابراین با توجه به این فتاواى روش باید در مقابل متجاوزان مقاومت کرد و با اقدام به عملیات استشهادى پیشروى آنان را سد کرد.
5. جواز حمله به قلب لشکر دشمن
یکى از مباحثى که علماى اهل سنت در بحثهاى تفسیرى و فقهى مربوط به جهاد مطرح کرده‏اند، پاسخ به این سؤال است که آیا یک نفر مى‏تواند با علم یا ظن به اینکه با حمله کردن به قلب لشکر دشمن به شهادت مى‏رسد، به این عمل شهادت‏طلبانه اقدام کند یا نه؟
ابتدا به این سؤال پاسخ مى‏دهیم، سپس کیفیت استدلال به ادله جواز این اقدام را در بحث عملیات شهادت‏طلبانه بررسى مى‏کنیم.
علماى اهل سنت‏با استناد به مواردى از سیره مسلمانان در جنگهاى مختلف، این عمل را با شرایط جایز شمرده‏اند، حتى امام محمد غزالى آن را مورد اتفاق علما شمرده که اختلافى در آن وجود ندارد. (77)
جصاص یکى از مفسران بنام اهل سنت، از محمد بن الحسن شیبانى دوست ابوحنیفه نقل کرده که مى‏گوید:
«اگر مردى به تنهایى به سپاه هزار نفرى دشمن حمله کند چنان که هدفش از این حمله نجات مسلمانان یا کشتن و مجروح ساختن دشمن باشد، مانعى ندارد. ولى اگر با چنین هدف و انگیزه‏اى همراه نباشد، چون نفعى به حال مسلمین ندارد، مکروه است. از این رو شایسته است که اگر مسلمانى به این امر مبادرت مى‏ورزد اگر نتیجه یاد شده را هم نداشته باشد، لااقل با هدف جرات بخشیدن به مسلمانان انجام گیرد که آنها جسارت حمله به دشمن را پیدا کنند.»
قرطبى نیز که از مفسران شهیر اهل سنت است در تفسیر آیه «و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة‏» مى‏نویسد:
«مانعى ندارد که مرد مسلمانى به تنهایى به لشکر عظیمى حمله کند مشروط بر اینکه توان چنین حمله‏اى را داشته باشد و قصدش الهى بوده و در صدد اعلاء کلمة‏الله باشد و مصالح چنین اقدامى بر مفاسدش ترجیح داشته باشد، در این صورت کار او از بهترین اعمال بوده و جانش را براى کسب رضایت الهى فداکرده است که معناى سخن خداوند است. «و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله و الله رؤوف بالعباد» .
وى در ادامه، ماجراى حمله یکى از مسلمانان را به لشکر رومیان در قسطنطنیه نقل مى‏کند که با رفتن او گروهى از مسلمانان اقدام او را به هلاکت افکندن خود تلقى کردند که در قرآن نهى شده است. ابو ایوب انصارى در مقام دفاع از او بر آمده و در تفسیر آیه مورد نظر آنان چنین گفت:
«این آیه درباره ما انصار مدینه نازل شد و شان نزول آن این بود، وقتى که اسلام رشد و گسترش یافت، ما مردم مدینه گمان کردیم که دیگر اسلام نیازى به اموال ما ندارد، از این رو قصد داشتیم از انفاق در راه خدا بپرهیزیم. این آیه مبارکه نازل شد: و انفقوا فى سبیل الله و لا تلقوا بایدیکم الى التهلکة‏» ، بدین معنا که با ترک انفاق در راه خدا خود را به هلاکت نیفکنید.» (78)
مقصود ما این نیست که آیه مبارکه را از معناى عام خود به مورد شان نزول منحصر سازیم، بلکه مقصود این است که هلاکت در منطق قرآن با هلاکت در منطق افراد عادى تفاوت دارد.
در کتب تاریخ روایاتى هم در این زمینه به چشم مى‏خورد. از آن جمله اینکه یکى از اصحاب در جنگ بدر به رسول خدا عرض کرد:
«اى رسول خدا! چه عملى از بنده، پروردگار عالم را خشنود مى‏کند؟ فرمود: فرو رفتن او در میان لشکر دشمن، در حالى که برهنه است.» (79)
آن مسلمان با شنیدن این جمله سپرش را به زمین انداخت و آن قدر جنگید که به شهادت رسید.
با بررسى اقوال فقهاى اهل سنت در این بحث مى‏توان به این نتیجه دست‏یافت که کسى که با ظن یا یقین به شهادت به تنهایى به قلب سپاه دشمن حمله کند، در صورتى که این اقدام را به اخلاص و انگیزه الهى انجام دهد و با این عمل عده‏اى از لشکریان دشمن را به هلاکت‏برساند یا مجروح سازد، در دل آنان رعب و وحشت اندازد، و باعث تقویت جبهه مسلمین شود، جایز است. قرطبى و ابن قدامه تنها با شرط نخست این اقدام را تجویز کرده‏اند و نیازى به شرایط دیگر احساس نکرده‏اند. چون طلب شهادت امر مشروعى بوده و نیازى به ترتب آثار دیگر ندارد بخصوص آثارى که خارج از اختیار انسان است. از ادله نیز نمى‏توان شرایط دیگر را اثبات کرد. البته پذیرفته‏اند که فقها نیز این شرایط را از قواعد عامه جهاد استخراج کرده‏اند، ولى احکام خاص جهاد منحصر به حمله‏اى که داراى چنین شرایطى باشد، نیست. از این رو غلط شمردن حمله فاقد شرایط یاد شده را «ظلم در حق مجاهدان راه خدا» شمرده‏اند. البته دست زدن به حمله‏اى را که به حال مسلمانان مفید نباشد و صرفا حس شهادت‏طلبى شخص را بر آورده سازد، ترک اولى دانسته‏اند. (80)
فقهاى شیعه در بحث جهاد بسیارى از فروع را مورد بحث قرار نداده‏اند، به نظر مى‏رسد علت آن انزواى شیعه در طول تاریخ و عدم حضور آنان در عرصه حکومت و اجتماع و مورد ابتلا نبودن مباحث مربوط به جهاد بوده است. معمولا حکومتها نیز در این زمینه‏ها به فتاواى علماى اهل سنت نیاز داشتند و به ایشان مراجعه مى‏کردند. اما مى‏توان از اصول و قواعد و ادله حکم چنین مواردى را به دست آورد.
تنها در این موضوع روایاتى در تفسیر آیه شریفه «لا تقتلوا انفسکم ان الله بکم رحیما و من یفعل ذلک عدوانا و ظلما فسوف نصلیه نارا و کان ذلک على الله یسیرا» (81) نقل شده و شان نزول آیه را کسانى شمرده‏اند که به تنهایى به سپاه دشمن حمله مى‏کردند و بدین وسیله دشمن بر آنان سلطه پیدا کرده و به هر کیفیتى که مایل بود ایشان را به قتل مى‏رساند. بدیهى است‏با وجود موارد فراوانى از این نمونه‏ها در صدر اسلام و مهمتر از آن سیره رسول گرامى اسلام (ص) در جنگها و امیرالمؤمنین على (ع) و اصحاب باوفاى آن حضرت و سیره امام حسین (ع) و اهل بیت و یاران آن بزرگوار در کربلا نمى‏توان این عمل را نامشروع تلقى کرد، و در جواز آن تردیدى نمى‏توان کرد. تنهانکته‏اى که وجود دارد آن است که چنین حملاتى باید حساب شده و با هدف الهى و ضربه زدن به دشمن باشد. از این رو روایاتى از قبیل آنچه مورد اشاره قرار گرفت‏باید بر حملات متهورانه‏اى حمل شود که افراد با تشخیص خود و حساب نشده و بدون هماهنگى با فرماندهان جنگ و خودسرانه انجام مى‏دادند و به جاى ضربه زدن به دشمن، به سهولت کشته شده و باعث تضعیف روحیه مسلمین مى‏شدند. شاید مقید ساختن این عمل به «عدوان و ظلم‏» نیز گویاى همین نکته باشد که نباید استقبال از مرگ مصداق «عدوان‏» و «ظلم‏» باشد. به هر تقدیر اگر فرض را بر جواز حمله به قلب دشمن گرفتیم، چگونه مى‏تواند در مورد بحث ما مورد استفاده قرار گیرد؟
کیفیت استدلال در مورد بحث
سؤالى که در اینجا مطرح است آن است که در حمله یک نفر به تنهایى به قلب لشکر دشمن - هر چند با علم یا ظن به کشته شدن انجام مى‏گیرد شخص مجاهد فى سبیل الله به دست دشمن کشته مى‏شود هر چند خود با حمله این زمینه را براى دشمن فراهم مى‏کند. اما در عملیات استشهادى شخص اقدامى مى‏کند که هم خود به شهادت مى‏رسد و هم گروهى از دشمنان را هلاک مى‏سازد، در حقیقت‏با دست‏خود خویشتن را به شهادت مى‏رساند. چگونه مى‏توان از جواز آن گونه حمله‏ها به جواز این گونه اقدامات رسید؟
پاسخى که از این سؤال داده‏اند آن است که گرچه در نوع اول شخص مجاهد راه خدا «سبب قتل خویش‏» است و دشمن «مباشر قتل او» و در این اقدام شهادت‏طلبانه شخص مجاهد راه خدا هم سبب است و هم مباشر قتل خودش، ولى در این مورد هم دشمن مسبب اصلى چنین اقداماتى از سوى مسلمانان مظلوم است. و از نظر ادله هم تفاوتى میان این دو وجود ندارد. شهید آن کسى است که در مصاف با دشمن به شهادت برسد، چه به دست دشمن، چه به دست‏خود، شخص در هر دو شیوه جهاد مى‏کند، مى‏کشد و کشته مى‏شود. سببیت و مباشریت دخالتى در صدق عناوینى چون «جهاد» ، «شهادت‏» و امثال آن ندارد. همه عناصرى که در صدق جهاد و شهادت معتبر است، درعملیات شهادت‏طلبانه نیز وجود دارد. شخص با انگیزه الهى و با هدف ضربه زدن به دشمن و جلوگیرى از تعدى و تجاوز او به جان، مال، ناموس و سرزمین اسلامى به مصاف دشمن مى‏رود و با این اقدام ضربه‏اى سنگین بر پیکر دشمن وارد مى‏سازد. رعب و وحشت در دل او مى‏افکند و باعث تقویت روحیه مسلمین مى‏شود. آیا اگر کسى در میدان جنگ اشتباها به جاى آنکه به دست دشمن کشته شود، با تیر یکى از نیروهاى خودى کشته شود، شهید نیست؟ هیچ کس در شهادت چنین فردى تردید ندارد.
مرورى بر جملات حضرت امام خمینى، فقیه وارسته عصر در ماجراى شهادت شهید حسین فهمیده، نوجوان سیزده ساله که در عملیاتى شهادت‏طلبانه به شهادت رسید، نشان مى‏دهد که از دیدگاه ایشان نه تنها او شهید است، بلکه الگوى امت اسلامى است، با آنکه شهادت او ظاهرا تاثیرى در جلوگیرى از سقوط خرمشهر به دست دشمن بعثى عراق نداشت اما انهدام تانک دشمن، ضربه‏اى به دشمن بود. ایشان فرمود:
«رهبر ما آن طفل دوازده ساله‏اى است که با قلب کوچک خود که ارزشش از صدها زبان و قلم ما بزرگتر است، با نارنجک خود را زیر تانک دشمن انداخت و آن را منهدم نمود و خود نیز شربت‏شهادت نوشید.» (82)
6. جواز انتخاب مرگى که گریزى از آن نیست
فقهاى اهل سنت‏بحثى دارند مبنى بر اینکه اگر کسى که - مثلا - در کشتى مسافرت مى‏کند و کشتى بر اثر حادثه‏اى آتش گرفته و شخص یقین مى‏کند که در آتش خواهد سوخت، آیا مى‏تواند براى گریز از مرگ در آتش خود را به دریا بیفکند در حالى که یقین دارد در آب هم غرق خواهد شد و راه نجاتى براى او نیست؟
بعضى از فقهاى اهل سنت‏به خاطر آنکه با به دریا افکندن خود مرگش مستند به او خواهد بود، آن را ممنوع شمرده‏اند، اما اکثر آنان به وى اجازه مى‏دهند که خود را به دریا افکند. از نظر ایشان نمى‏توان به چنین کسى گفت‏خودکشى کرده و او را سرزنش نمود. زیرا فرض بر این است که اگر در کشتى هم بماند، کشته مى‏شود. (83) در مورد بحث ما نیز کسانى که به عملیات استشهادى اقدام مى‏کنند، در حقیقت دفاع مى‏کنند، دفاعى که تنها راه باقیمانده براى آنهاست‏به طورى که اگر از این اقدام دست‏بر دارند و بنشینند و منتظر آینده باشند، باید مثل گذشتگان خود مرگ ذلت‏بارى را به دست دشمن ملاقات کنند. یا باید تسلیم خواست دشمن متجاوز شوند تا آنان را از سرزمینشان بیرون کند یا به قتل برساند یا به بردگى و اسارت بگیرد.
یک طرف عزت و افتخار است و طرف دیگرى ذلت و نکبت و بدبختى به ارمغان مى‏آورد. در صورتى که زنده هم بمانند، زندگى ذلیلانه‏اى به مراتب بدتر از مرگ خواهد بود. بنابراین او از بین مرگ و زندگى ذلیلانه و مرگ عزتمندانه، دومى را برگزیده است; همان که اباعبدالله انتخاب کرد. آیا مى‏توان با این بهانه که دشمن خشونتش بیشتر مى‏شود، مسلمانان را از دست زدن به اقدامات شهادت‏طلبانه بازداشت؟ آیا تجاوز کشتار ابتدایى دشمن مسبوق به عملیات شهادت‏طلبانه بود؟!
7. حفظ اسرار نظامى تا سر حد مرگ
اگر کسى اسرار مهمى در دل داشته باشد و در جنگ اسیر شود و بداند که در برابر شکنجه‏هاى دشمن تاب و مقاومت ندارد و بالاخره مجبور خواهد شد که اسرار را فاش کند و بدین وسیله ضربه سنگینى بر پیکر جبهه اسلامى وارد شود - مثلا - بر اثر افشاى اسرار جان صدها تن از مسلمانان به خطر بیفتد و عملیاتى نظامى با شکست مواجه شود، آیا چنین فردى مى‏تواند وقتى تحملش به پایان رسید، به حیات خود هم خاتمه دهد؟
پاسخ دادن به این سؤال بسیار دشوار مى‏نماید. از یک سو مجوز خودکشى صادر کردن با توجه به حرمت قطعى این عمل کار دشوارى است، از سوى دیگر اجازه چنین عملى را ندادن که به کشته شدن صدها تن از مسلمانان منتهى مى‏شود و شکستى بر پیکر اسلام و مسلمین وارد مى‏گردد، کار آسانى نیست. فقهاى اهل سنت این بحث را مطرح کرده و بعضى از علماى معاصر آنان حکم به جواز صادر کرده‏اند اما مشروط به شرایطى از آن جمله اینکه،
- اسرار بسیار مهمى باشد که با فاش شدن آنها شکست‏سنگینى بر پیکر مسلمین وارد شود.
- در دست دشمن به گونه‏اى اسیر باشد که هیچ راه گریزى براى او نباشد و اگر قبل از اسیر شدن باشد، مى‏تواند آن قدر مقاومت کند که به شهادت برسد و اسیر دشمن نگردد.
- قصدش راحت کردن خود از شکنجه دشمن نباشد بلکه دفع ضرر عظیم از مسلمین باشد. (84)
ظاهرا در فقه شیعه صریحا بحثى با این عنوان وجود ندارد اما به نظر مى‏رسد که ا ز باب «الضرورات تبیح المحظورات‏» مى‏توان جواز کشتن خویش را در شرایطى خاص و بسیار استثنایى صادر کرد. زیرا اقدام به ضررى است از روى ضرورت براى جلوگیرى از ضرر بزرگترى که اسلام و مسلمین را تهدید مى‏کند و فرض هم بر این است که راه گریز دیگرى وجود ندارد.
شبیه این فرع را علامه حلى در «تذکرة‏» مطرح کرده و آن اینکه اگر احتمال قوى دهد بر اینکه در جنگ اسیر خواهد شد، بهتر این است که تن به اسارت ندهد و آن قدر بجنگد که شهید شود و خود را براى اسارت تسلیم نکند تا در اسارت گرفتار کفار نشود و مجبور نگردد به استخدام آنان در آید. (85)
حال چرا مجاهد راه خدا نتواند از باب ضرورت و ناچارى تن به عملیات استشهادى بدهد؟
8. جواز مراجعه مستحق حد و قصاص به حاکم
یکى از مباحثى که در کتاب الحدود و القصاص مطرح است آن است که اگر کسى به خاطر ارتکاب عملى مجرمانه مستحق اجراى حد یا قصاص باشد و به چنگ عدالت گرفتار نشود، آیا مجاز است‏خود را به حاکم شرع معرفى کرده و خواستار اجراى حد یا قصاص براى خود شود تا از عذاب الهى در قیامت ایمن باشد؟
هر چند بنابر این بوده که اگر کسى در خفا مرتکب عملى مجرمانه شده باشد که مستحق جریان حد است، بهتر است که به درگاه خدا توبه کند و اگر حقى از کسى تضییع شده، جبران نماید، اما اگر نزد حاکم آمد، کسى او را سرزنش نمى‏کند بلکه به خاطر ایمان به روز قیامت و ترس از عذاب خدا و شجاعت در جهت استقبال از مجازات او را تحسین مى‏کنند که قدمى در راه جبران گناهش برداشته است، اگر مجرم براى آنکه به مجازات برسد مجاز است، خود را به پاى چوبه‏دار برساند، چرا مجاهد راه خدا براى رضاى حق و با هدف ضربه زدن به دشمن نتواند اقدام به عملیات شهادت‏طلبانه نماید؟
برخى از علماى اهل سنت از قاعده‏اى سخن گفته‏اند که انسان مى‏تواند براى مصلحتى بالاتر خود را به قتل برساند، چنان که در جنگ احد بعضى از اصحاب پیامبر براى محافظت از جان آن حضرت خود را به کانون خطر افکنده و جانبازى کردند. این سخن نظیر همان قاعده‏اى است که پیشتر از صاحب‏جواهر نقل کردیم، بعید نیست که این نکته نیز مؤیدى بر بحث ما باشد.
جمع‏بندى
غرض ما از بر شمردن موارد هشتگانه فوق از فقه اهل سنت و شیعه این نبود که یکایک آن‏ها را دلیل مستقلى براى جواز و مشروعیت عملیات استشهادى قلمداد کنیم، هر چند بعضى از آنها دلیل قاطعى بر مورد بحث ما و برخى مؤید خوبى است، اما غرض این است که نشان داده شود عملیات استشهادى در تاریخ مسلمین و حتى سایر ملل دارد. ممکن است‏برخى از موارد یاد شده بنابر مبناى قیاس - که از منابع استنباط در مذهب اهل‏سنت است - راست‏بیاید و بنابر مذهب امامیه قابل توجیه نباشد، اما به نظر ما از مجموع این موارد مى‏توان با اطمینان از جواز مشروعیت، بلکه از فضیلت و ارزش عملیات استشهادى سخن گفت.
پاسخ به یک شبهه
ما در خلال بحث‏به پاره‏اى از شبهات در خصوص عملیات استشهادى به طور غیرمستقیم پاسخ دادیم، اما یکى از شبهاتى که لازم است در پایان این مقاله مورد توجه قرار گیرد آن است که با این عملیات فقط سربازان دشمن کشته نمى‏شوند، بلکه شهروندان عادى و بى‏گناه نیز کشته مى‏شوند. این سخن گرچه در قالب یک شبهه مطرح شده و ممکن است در ذهن برخى مسلمانان نیز باشد، اما بیشتر ناشى از مغالطه‏اى است‏براى فریب افکار عمومى تا بتوانند جوانان غیور مسلمان را به تروریست‏بودن متهم کنند و مردم را از اینکه به دفاع از ایشان برخیزند، بر حذر دارند.
پاسخ این شبهه بسیار واضح است.
اولا: گاهى همه افراد دشمن اعم از زن و مرد و کوچک و بزرگ در تجاوز شرکت دارند مثل اینکه دشمن با اهل و زن و فرزندش به مملکت اسلامى هجوم آورده و آنجا را اشغال کرده و در آن ساکن شده باشد و راهى براى بیرون راندن آنان از این سرزمین جز سلب امنیت ایشان وجود ندارد، بنابراین چون تنها راه باقیمانده براى سلب امنیت آنان عملیات شهادت‏طلبانه است. این عملیات جایز گردد.
ثانیا: ممکن است زنان دشمن نیز در کنار مردان آموزشهایى ببینند و دوشادوش مردان بجنگند، بنابراین آنان جزء سربازان دشمن هستند و کشتن آنان، کشتن نیروهاى دشمن است نه شهروندان بى‏گناه.
این مطلب را فقها با صراحت ابراز داشته‏اند که اگر زنان، کودکان و سالخوردگان به نحوى از انحاء دشمن را یارى کنند، در حکم دشمن‏اند و کشتن آنان مجاز و بلکه لازم است. علامه حلى مى‏نویسد:
«پیر مردان کفار حربى اگر صاحب نظر بوده و در جنگ مؤثر باشند، قتلشان بالاجماع جایز است. همچنین راهبان و صومعه داران چنان که داراى راى و نظرى باشند که در جنگ مؤثر باشد و بدین وسیله در جنگ نقش آفرینى کنند، کشته مى‏شوند.» (86)
ثالثا: ممکن است وقتى رزمندگان مسلمان اقدام به چنین عملیاتى مى‏کنند، کشته شدن دیگران از باب ناچارى باشد بدون اینکه مورد نظر باشد.
رابعا: حتى اگر با علم به کشته شدن شهروندان عادى اقدام به عملیات کنند، از باب «مقابله به مثل در حد ضرورت‏» مجاز و مشروع است. آیا مقابله به مثل با دشمنى که جوانان و نوجوانان، زنان و کودکان، سالخوردگان، و بیماران را به قتل مى‏رساند و کشتن زنان و کودکان مسلمان را جزیى از اعتقادات خود مى‏داند، خلاف است؟
به راستى چگونه باید مانع از تجاوز چنین دشمنى شد؟ آیا مى‏توان فقط اعلام مظلومیت کرد و به انتظار یارى جهانیانى نشست که اگر پشتیبان ظالم نباشند، دلشان براى مظلوم هم نمى‏تپد؟
پى‏نوشت:
1) صحیفه نور، ج‏2، ص‏5; ج‏4، ص‏252; ج‏2، ص‏18.
2) نساء، آیه‏74.
3) توبه، آیه 111.
4) همان، آیه‏21.
5) همان، آیه‏89.
6) کلینى، اصول کافى، ج‏2، ص‏348.
7) واقدى، المغازى، ج‏1، ص‏48.
8) طبرى، تاریخ طبرى، ج‏2، ص‏448.
9) المغازى، ج‏1، ص‏264.
10) همان، ج‏1، ص‏280.
11) تاریخ طبرى، ج‏3، ص‏296.
12) همان، ج‏9، ص‏185.
13) ر.ک: الحضارة الاسلامیه فى القرن الرابع، ص‏110; ابن اثیر، الکامل، ج‏9، ص‏208.
14) حسین مکى، تاریخ بیست‏ساله ایران، ج‏6، ص‏279.
15) این کنگره به سال 1988م در دانشکده تاریخ تل‏آویو با عنوان «شیعه‏شناسى‏» برگزار شد در حالى که هیچ شخصیت‏شیعى در آن حضور نداشت.
16) نامه شصت تن از روشنفکران آمریکایى در دفاع از سیاستهاى جنگ طلبانه دولتمردان آمریکا در سال 1380 خورشیدى.
17) عبدالرزاق المقرم، مقتل المقرم، ص‏308 - 309.
18) توبه، آیه‏111.
19) قرطبى، تفسیر قرطبى، ج‏8، ص‏267 - 268.
20) بقره، آیه 207.
21) توبه، آیه 41.
22) همان، آیه 120.
23) انفال، آیه‏60.
24) طبرسى، مجمع‏البیان، ج‏2، ص‏555.
25) همان.
26) شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏1، ص‏123، ح‏282.
27) میرزاى قمى، جامع الشتات، ج‏1، ص‏393.
28) فتاوا جهادیه، به کوشش محمدحسن کاووسى و نصر الله صالحى، ص‏71.
29) وسائل الشیعه، ج‏15، ص‏12.
30) همان، ص‏14.
31) همان، ص‏120 - 121.
32) وسائل الشیعه، ج‏15، ص‏122.
33) صحیح بخارى، ج‏6، ص‏93.
34) نهج البلاغه، خ‏5.
35) موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، ص‏499.
36) همان، ص‏400 - 401.
37) تاریخ طبرى، ج‏2، ص‏135.
38) تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏39.
39) تاریخ طبرى، ج‏2، ص‏514.
40) مجلسى، بحارالانوار، ج‏20، ص‏87.
41) عنکبوت، آیه‏1.
42) نهج البلاغه، خ‏156.
43) طبرسى، مجمع‏البیان، ج‏5، ص‏464 - 465.
44) ر.ک: محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج‏14، ص‏438 - 445.
45) ر.ک: محمد الزحیلى، احمد معاذ الخطیب، العملیات الاستشهادیه فى المیزان الفقهى، ص‏89.
46) علامه حلى، تبصرة المتعلمین، ص‏51.
47) ابن براج، المهذب، ج‏1، ص‏302; علامه حلى، قواعد الاحکام، ج‏1، ص‏486.
48) شیخ محمد حسن، جواهر الکلام، ج‏21، ص‏70.
49) همان، ص‏68 - 70.
50) محقق حلى، شرایع الاسلام، ج‏4، ص‏199 - 200.
51) ابن زهره، غنیة النزوع; کیدرى، اصباح الشیعه، (به نقل از الینابیع الفقهیه، ج‏9، ص‏152 و 170) .
52) ر.ک: جواهر الکلام، ج‏21، ص‏67، علامه در قواعد و تحریر و تذکره، شهیدین در لمعه و شرح لمعه، شیخ طوسى در مبسوط و ابن‏جنید قایل به کراهت اند.
53) مجموعة اسئلة متعلقه باحکام الجهاد و الجواب من علماء القسام، ص‏11.
54) جواهر الکلام، ج‏21، ص‏69 - 70.
55) وسائل الشیعه، ج‏15، ص‏64 - 65.
56) قواعدالاحکام، ج‏1، ص‏486.
57) ر.ک: جواهر الکلام، ج‏21، ص‏73.
58) ابن براج، المهذب، ج‏1، ص‏302; ابن ادریس، سرائر، ج‏3، ص‏7.
59) کاشف الغطاء، کشف الغطاء، ج‏4، ص‏337.
60) جواهر الکلام، ج‏21، ص‏14 - 17.
61) همان، ج‏41، ص‏655.
62) بحارالانوار، ج‏65، ص‏212.
63) جواهر الکلام، ج‏21، ص‏655. «کان فى وصیة امیرالمؤمنین لاصحابه...فاذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم و اذا انزلت نازلة فاجعلوا انفسکم دون دینکم فاعلموا ان الهالک من هلک دینه‏» ، نیز ج‏66، ص‏392 از جمله وصایاى پیامبر (ص) به على (ع): «ابذل مالک و دمک دون دینک‏» .
64) یوسف القرضاوى، الانتفاضة الفلسطینیة و العملیات الفدائیه، ص‏7.
65) بقره، آیه 194.
66) همان، آیه 179.
67) وسائل الشیعه، ج‏15، ص‏120 - 121.
68) انفال، آیه 47.
69) شرایع الاسلام، ج‏1، ص‏311.
70) انفال، آیات 15 و 16.
71) ر.ک: جواهر الکلام، ج‏21، ص‏63، به علامه نسبت داده است.
72) تذکرة الفقهاء، ج‏9، ص‏60.
73) شرایع الاسلام، ج‏1، ص‏311; مجمع الفائدة و البرهان، ج‏7، ص‏452.
74) شهید ثانى، مسالک الافهام، ج‏3، ص‏23.
75) آل عمران، آیه 169.
76) جواهر الکلام، ج‏21، ص‏61 - 62.
77) محمد غزالى‏احیاء العلوم، ج‏7، ص‏26.
78) قرطبى، تفسیر قرطبى، ج‏3، ص‏21.
79) محمد باقر مجلسى، بحارالانوار، ج‏19، ص‏339، به نقل از تاریخ ابن اسحاق.
80) مجموعه اسئلة متعلقة باحکام الجهاد و الجواب من علماء القسام، ص‏37. نک: سایت اینترنتى «کتائب الشهید عزالدین القسام‏»
81) نساء، آیات 29 و 30.
82) صحیفه امام، ج‏14، ص‏73.
83) الموسوعة الفقهیه، وزارة الاوقات و الشئون الاسلامیه، ج‏6، ص‏283.
84) دکتر محمد الزحیلى، احمد معاذ الخطیب، العملیات الاستشهادیه فى المیزان الفقهى، ص‏145 - 150.
85) تذکرة الفقهاء، ج‏9، ص‏59.
86) علامه حلى، تذکرة الفقهاء ج‏9، ص‏65 - 66.

تبلیغات