سنت الهى، تعمیم در قرآن و نمود آن در نهضت عاشورا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
سنت تعمیم بدین معنا است که اگر آدمى خشنود از کردار گروهى باشد، در عملشان شریک خواهد بود و به کسانى ملحق مىشود که دوستدارشان است چنان که خشم و نارضایتى، انسان را از کسانى که دوست ندارد و از عملشان ناراضى است، جدا مىکند . قرآن کریم و روایات معصومین (ع) نیز برآن دلالت مىکنند لذا علت تعمیم، خشنودى یا ناخشنودى به خاطر حب و بغض مىباشد . در این راستا، با توجه به مفهومى که قرآن از کلمه امت ارائه مىدهد و آن را مقولهاى کیفى مىداند، دستاوردها و عملکرد نیک و بد امت نیز تمامى افراد امت را در بر مىگیرد حتى آنان که در این کار نقشى نداشتهاند اما به جهت رضایت، شریک آثار عمل امتاند به خلاف نتایج عملکرد افراد که ویژه خودشان مىباشد . نویسنده ضمن تبیین مطالب فوق سنت تعمیم را فراگیر بر دنیا و آخرت و خیر و شر دانسته، در ادامه به برخى روشها و موارد این سنت الهى در زندگى مردم همچون تعمیم در مسؤولیت و کیفر، تعمیم حجت، تعمیم در ثواب و پاداش پرداخته و تعمیم نفرین و بیزارى و یکى از این مصادیق بر شمرده که در نصوص به جا مانده از اهل بیت (ع) در زیارت امام حسین (ع) نیز به روشنى شاهد این تعمیم هستیم . نویسنده در پایان نتیجه مىگیرد عاشورا خط معیار دو جبهه حق و باطل در طول تاریخ و در هر جامعهاى است، موضعگیرى در این دو جبهه به دوستى یابیزارى است و حسین (ع) جدا کننده این دو جبهه خواهد بود .متن
«لقد سمع الله قول الذین قالوا ان الله فقیر و نحن اغنیاء سنکتب ما قالوا و قتلهم الانبیاء بغیر حق و نقول ذوقوا عذاب الحریق ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید الذین قالوا ان الله عهد الینا الا نؤمن لرسول حتى یاتینا بقربان تاکله النار قل قد جاءکم رسل من قبلى بالبینات و بالذى قلتم فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین; (1)
خداوند سخن آنان را که گفتند: «خدا فقیر است و ما بى نیازیم» ، شنید . به زودى آنچه را گفتند خواهیم نوشت، همچنین کشتن بناحق پیامبران را مىنویسیم و به آنان مىگوییم: «بچشید عذاب سوزان را!» این به سبب و نتیجه کارى است که دستهاى شما از پیش فرستاده و خدا به بندگان ستم نمىکند . آنان کسانى هستند که گفتند: خدا از ما پیمان گرفته که به پیامبرى ایمان نیاوریم مگر اینکه یک قربانى بیاورد که آتش [صاعقه آسمانى] آن را بسوزاند! بگو: پیامبرانى پیش از من برایتان آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند، پس چرا آنان را کشتید اگر راست مىگویید؟!»
شان نزول آیات
سعید بن جبیر در شان نزول این آیات گفته است: وقتى این آیه نازل شد:
«من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیرة ... ; (2) کیست که به خدا قرضالحسنه بدهد تا آن را براى او چند برابر کند ...»
یهودیان گفتند: اى محمد! پروردگارت فقیر و نیازمند شد و از بندگانش قرض خواست! پس خدا آیات فوق را فرو فرستاد!
دلالت آیات بر سنت تعمیم
آیات مزبور یهودیان معاصر رسول الله (ص) را به دو سبب محکوم و سرزنش مىکند;
1 . اینکه گفتند: خدا فقیر و نیازمند است و ما ثروتمند و بىنیازیم .
2 . بناحق پیامبران را کشتند .
خداوند گفته یهودیان را شنید و به آنان هشدار داد سخن نادرست و یاوهاى را که گفتهاند، در نامه عملشان بنویسد و بدین سبب، نیز به خاطر کشتن بناحق پیامبران آنان را محکوم و عذاب کند:
«به زودى آنچه را گفتند خواهیم نوشت، همچنین کشتن بنا حق پیامبران را مىنویسیم .»
خداوند عذاب سوزناک را به یهودیان خواهد چشاند، زیرا سخن نادرستى گفتند و بناحق پیامبران را کشتند:
«و به آنان مىگوییم: بچشید عذاب سوزان را .»
آیه کریمه تاکید دارد یهودیان معاصر رسول خدا (ص) سزاوار عقوبتبا عذاب سوزانند، زیرا مرتکب گناه و معصیتشدند و خداوند به بندگان ستم نمىکند و تصریح مىنماید که این (عذاب) نتیجه کارى است که دستهاى شما از پیش فرستاده است . آیه کریمه در ادامه نقل مىکند که از رسول خدا خواستند یک قربانى بیاورد که صاعقه آسمانى آن را بخورد، تا به رسالتش ایمان بیاورند . زیرا خداوند از آنان پیمان گرفته است که تا چنین آیتى نبینند، ایمان نیاورند . بعد در رد ادعا و وعده دروغین آنان بر ایمان آوردن، مىگوید که پیامبران پیش از رسول خدا با دلایل روشن آمدند، حتى با این آیتى که آنان تقاضا دارند، اما بهرغم تمامى اینها، ایمان نیاورند و بر لجاجت و عناد خود اصرار ورزیدند و پیامبران را بناحق کشتند .
شکى نیست که مخاطبان این آیات، یهودیان معاصر رسول خدایند و تمامى ضمایر به آنان بر مىگردد . آنان بودند که گفتند: خدا نیازمند است و ما بى نیاز; آنان گفتند: خدا از ما پیمان گرفته است . نگاهى گذرا به آیات، بر این حقیقت تاکید دارد . خداى متعال آنان را محکوم کرده و به عذاب سوزان نویدشان مىدهد، آن هم به خاطر اینکه پدرانشان با کشتن بناحق پیامبران بنىاسرائیل، مرتکب جرم شدند . گرچه با نظر سطحى و گذرا به تاریخ و جامعه مىفهمیم، یهودیان معاصر پیامبر نقشى در این کار نداشتند، اما آیات کریمه به صراحت آنان را محکوم کرده و سزاوار عقوبت دانسته است .
خداى متعال یهودیان را محکوم نموده و به سبب آنچه کردند و آنچه نکردند، عذابشان مىکند . یهودیان معاصر فقط از پیامبر خواستند یک قربانى بیاورد که صاعقه آسمانى آن را بسوزاند . آنان نه انبیا را کشتند و نه معاصر قاتلان و مقتولان بودند، پس چرا آیه کریمه به کارى که نکردند - کشتن پیامبران - و نقشى که نداشتند، دلیل مىآورد؟!
پاسخ این پرسش، سنت «تعمیم» و فراشمولى است . خداى متعال مسئولیت و نقش پدران در کشتن انبیا را به فرزندان تعمیم و گسترش داده، چنان که عقوبت پدران به سبب جرمى که مرتکب شدند را شامل فرزندان دانسته است و دلیلى را که بر ضد پدران آورده، براى فرزندان هم بازگو کرده است . «تعمیم» سنتى فراگیر و شامل است و همین سنت الهى، دلیل محکومیتیهود و عقوبتشان است . معناى تعمیم در آیه آن است که خداى متعال فرزندان را شریک مسئولیت و جرم و کیفر پدران دانسته، دلیل تعمیم را شامل هر دو مىداند .
علت تعمیم خشنودى و ناخشنودى
خشنودى یا ناخشنودى به خاطر حب و بغض است . اگر آدمى راضى و خشنود از کردار گروهى باشد، در عملشان شریک است، چه خیر باشد و چه شر; اگرکردار شر باشد، کیفر و مجازات خواهد شد و اگر عمل خیر باشد، به او ثواب و پاداش مىدهند . اگر انسان بر گروهى (به سبب عملکردشان) خشم گیرد، از آنان بیزارى و تبرى جسته است .
خشنودى و رضایت، آدمى را به کسانى ملحق مىکند که دوستدارشان است و از کارکردشان راضى است، چنان که خشم و نارضایتى، انسان را از کسانى که دوست ندارد و از عملشان ناراضى است، جدا مىکند . پس رضایتیا عدم رضایت، عامل وصل و فصل (پیوند و جدایى) است، و از آن رو که یهودیان معاصر پیامبر، از کرده پدران و کشتن پیامبران راضى بودند، خداى متعال، آنان را در برابر جرم پدران مسئول دانست و بدین سبب محکوم کرد و وعید کیفرشان داد و «تعمیم» را دلیلى بر ضدشان دانست، به رغم آن که همعصر پیامبران نبوده، آنان را ندیدند و نقشى در کشتنشان نداشتند . از ابىعبدالله امام صادق (ع) در باره همین آیات روایت است:
«میان آن قاتلان و این درخواست کنندگان از پیامبر، پانصد سال فاصله بود، اما خداوند از آن رو که راضى به کرده پدرانشان بودند، آنان را نیز قاتل دانست .» (3)
محمد بن ارقط مىگوید: خدمت ابوعبدالله امام صادق (ع) رسیدم . فرمود: به کوفه مىروى؟ عرض کردم: بلى . فرمود: قاتلان حسین را میان مردم کوفه دیدهاى؟ پاسخ دادم: فدایتشوم! [از آن زمان خیلى گذشته و من] کسى را بدین عنوان نمىشناسم! فرمود:
«فاذن انت لا ترى القاتل الا من قتل او من ولى القتل؟ الم تسمع الى قول الله: «قد جاءکم رسل من قبلى بالبینات و بالذى قلتم، فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین .» فاى رسول قتل الذین کان محمد (ص) بین اظهرهم؟ و لم یکن بینه و بین عیسى (ع) رسول . انما رضوا قتل اولئک، فسموا قاتلین; پنداشتهاى قاتل فقط کسى است که کشته است و بدان مبادرت کرده است؟ آیا نشنیدهاى خداوند مىفرماید: «پیامبرانى پیش از من برایتان آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند، پس چرا آنان را کشتید اگر راست مىگویید؟!» کدامین پیامبر را در زمان محمد (ص) کشتند، در حالى که میان وى و عیسى (ع) پیامبرى نبود؟ مقصود آن است که از کشتن پیامبران راضى بودند، از این رو جزء قاتلان بهشمار آمدند .» (4)
شراکتبه رضایت
گفتیم اگر کسى از کرده خیر یا شر شخصى راضى و خشنود باشد، شریک عمل او به شمار مىآید، چه خود نیز این کار را انجام دهد یا انجام ندهد، چنان که شریک و مسئول پیامدها و نتایج آن عمل، یعنى ثواب یا کیفر هم است . سیدرضى در نهجالبلاغه از امیرمؤمنان روایت مىکند:
«ایها الناس، انما یجمع الناس الرضا و السخط، و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد، فعمهم الله بالعذاب، لما عموه بالرضا; قال سبحانه: «فعقروها، فاصبحوا نادمین» . فما کان الا ان خارت ارضهم بالخسفة خوار السکة المحماة فى الارض الخوارة; اى مردم! خشنودى و خشم از چیزى، همگان را در پیامد آن شریک مىسازد، چنان که ماده شتر ثمود را یک نفر پى کرد، اما خدا همه را عذاب کرد، زیرا همگى آن کار را پسندیدند و خداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى کردند و سرانجام پشیمان شدند .» دیرى نپایید که زمینشان صدا کرد و فرو رفت چنان که آهن تفتیده در زمین سست فرو مىرود .» (5)
نیز فرمود:
«الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم . و على کل داخل فى باطل اثمان: اثم العمل به، و الرضا به» . (6)
امام در این فرمایش، جرم را به دو سبب مىداند: عمل و رضایتبه گناه و سنت تعمیم فقط باطل و گناه را در بر نمىگیرد، بلکه حق و ثواب را نیز شامل مىشود .
مشارکت تاریخى
در برخى زیارتهاى ماثور جامعه آمده که ما شریک دوستداران و یاران و رزمندگانى هستیم که همراه شما امامان به جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین پرداختند . این سخن، غریب است و جز کسانى که سنت الهى «تعمیم» را مىفهمند، آن را درک نمىکنند . در زیارت جامعه ائمه اهل بیت (ع) آمده است: شهادت مىدهیم که شریک دوستان و یاران پیشگامتان بودیم در ریختن خون ناکثین و قاسطین و مارقین و نیز قاتلان ابىعبدالله، سرور جوانان بهشتى . این عمل را با نیت و همدلى و حسرت بر فرصتى که از کف رفت، انجام دادیم .
رضایت و نارضایتى باب گستردهاى در بینش اسلام دارد و از همین باب ما شریک حضرت ابراهیم (ع) - پیشگام دعوت به یگانه پرستى - در شکستن بتها و پایدارى در برابر طاغوت زمان - نمرود - هستیم . همچنین شریک موسى (ع) و عیسى (ع) در تبلیغ یکتاپرستى و سرنگون کردن طاغوتهاى آن عصر مىباشیم، چنان که در جنگ و غزوات رسول خدا (ص) شریک بودهایم و شریک صالحان و اولیا و رهبران توحید و مبلغان هدایتیم . نیز شریک ذاکران و تسبیحگویان خداى متعال در طول تاریخ براى دعوت به سوى خدا و نصیحت و ارشاد بندگان خداییم . ما شریک در ذکر و تسبیح و دردها و غمهاى آنان هستیم . نیز اگر خون ستمگران را ریختند یا در این راه خونشان ریخته شد پایههاى ظلم و شرک را نابود کردند و رکن توحید و عدل را پى ریختند .
رضایت و نارضایتى باب وسیعى در بینش و معرفت است که بیان آن از حوصله این بحثبیرون است . به طریقهاى بسیار وایتشده است:
«المرء مع من احب; (7) آدمى با محبوبش قرین است .»
کردار امت و فرد
شاید براى نخستینبار در تاریخ فرهنگ، قرآن فهم جدیدى از «امت» ارائه داده باشد . بنا بر این فهم نو، امتبه معناى تجمع کمى و عددى نیستبلکه مقولهاى کیفى است . از این رو امتبرابر با مجموعه افراد نیست، چنان که کردار امت و تاثیر آن مساوى با مجموع کردار، آثار و توان افراد نیست . امت، مقولهاى کیفى است . خواندهایم «یدالله» بر سر جماعت و با آن است، در اینجا هم «یدالله» امرى غیر از مجموعه کمى توان افراد است .
در معناى امت، تفاوتى بین امت مؤمن و غیر مؤمن نیست . در قرآن، امت، احکام و آثارى غیر از احکام و آثار مجموع افراد دارد .
امت واحده، در زمان و مکان نمىگنجد یا تعدد مکان و زمان، امت واحد را جدا نمىکند . قرآن از امتخجسته و مبارکى به عنوان «ملت ابراهیم» یاد مىکند:
«و من احسن دینا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن واتبع ملة ابراهیم حنیفا» . (8)
قرآن ابراهیم را نخستین پدر امت مىداند:
«ملة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین» . (9)
در باره امت واحد که فراتر از زمان و مکان است، مىفرماید:
«ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم» . (10)
نیز مىفرماید:
«ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون .» (11)
بنابر آنچه گفتیم، قرآن فعل و کردار امت را غیر از فعل و عمل فرد مىداند . دستاوردها و عملکرد نیک و بد امت، تمامى افراد امت را در بر مىگیرد، حتى آنان که در این کار کرد نقشى نداشتهاند، اما چون رضایت داشتهاند، شریک آثار عمل امتند، ولى نتایج عملکرد افراد، ویژه خودشان بوده، دیگران را در بر نمىگیرد .
موارد ذیل از اعمال امت هستند: شعائر (مراسم)، عرف (سنت)، کارهاى گروهى و نیز آنچه مردم بپذیرند و از آن پشتیبانى کنند . آثار و پیامد این کارها تمامى افراد را در بر مىگیرد، چه کسانى که در خیر و شر نقش و شرکت داشته یا نداشته باشند .
اعمال افراد، رفتارهایى است که از اشخاص سر مىزند و به شکل محسوس، نقش و تاثیرى بر ساختار اجتماعى، چه در دنیا و چه آخرت ندارد . آیه ذیل در مورد این گونه اعمال است:
«و ان لیس للانسان الا ما سعى، و ان سعیه سوف یرى، ثم یجزاه الجزاء الاوفى» . (12)
خداوند در مورد عملکرد امت که تمامى افراد را در بر مىگیرد فرمود:
«تلک امة قد خلت لها ما کسبت، و لکم ماکسبتم و لا تسالون عما کانوا یفعلون» . (13)
هر امتى مسئول خیر و شر خویش است و از امتى دیگر باز خواست نمىکنند، چنان که فعل امتبه همه افراد نسبت داده مىشود نه فقط به انجامدهندگان، پیامد کردار امت نیز خاص انجام دهندگان نیست، بلکه همگان را فرا مىگیرد، البته اگر بدین کار راضى باشند . (14)
خیر و شرى که حاصل کردار امت و گروه است، تمامى - چه عمل کننده و چه غیر او - را در بر مىگیرد (البته اگر بدان راضى باشند) و این سنتى فراگیر در دنیا و آخرت است . این سنت است که مردمان را از نقاط مختلف کره خاکى و در فاصله زمانهاى بسیار طولانى از تاریخ گرد مىآورد یا مىپراکند; پیوند مىزند یا جدا مىکند; و اگر به کردهاى رضایتیا عدم رضایت، دوستى یا دشمنى داشته باشند، از آنان امت واحدى به وجود مىآورد . حتى گاه خانه و خانوادهاى را به دو امت و جبهه ناهمخوان مىبرد; از آن رو که معیار دوستى و دشمنى، و خشنودى و ناخشنودى آنان گوناگون است، با هم یکجا جمع نخواهند شد . این سنت افراد را به هم پیوند مىدهد، نه زبان، اقلیم، زمان یا نسبها را; چنان که برادر را از برادر همخانه و همخانواده جدا مىکند .
در اعمال امت، آدمى از آن که نمىشناسد و با او در یک خانه یا یک مکان زندگى نمىکند یا همزمان و همزبان وى نیست و از یک رگ و ریشه نمىباشند، پیامد نیک یا بد کردار را کسب مىکند، چون بدان کردار خشنود یا از آن ناخشنود است . اما در اعمال فردى، گاه از یک خانه و خانواده، فردى خوشبخت و دیگرى بدبخت است; به یکى وعده بهشت داده مىشود و دیگرى به سبب ورود و خلود در جهنم، شقاوتمند مىگردد، زیرا محک رضا و خشمشان متفاوت است .
موارد تعمیم
سنت تعمیم، سنتى عام و فراگیر است و دنیا و آخرت و خیر و شر را در بر مىگیرد، چنان که موارد و مصداقها و راه و روشهاى سنت تعمیم در زندگانى مردم بسیار است . در ادامه برخى روشها و موارد این سنت الهى در زندگانى مردم را با بهرهگیرى از نصوص اسلامى (کتاب و سنت) بر مىشمریم:
1 . تعمیم در مسئولیت و کیفر
اگر گروهى مرتکب جرمى شدند و دیگران بدان رضایت داشتند، مسئولیت و مجازات شامل آنان نیز خواهد شد . بدین مطلب در آغاز بحث، در تفسیر آیات آلعمران اشاره کردیم و دریافتیم خداوند فرزندان را به جرم پدران محکوم کرده، عقوبت مىکند و مىفرماید: عذاب سوزان را بچشید!
نیز فرمایش امیرمؤمنان در نهج البلاغه را خواندیم که: ناقه ثمود را یک نفر کشت، اما خدا همه را عذاب کرد، زیرا بدین کار راضى بودند . خداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى کردند و همگى پشیمان شدند .»
کثرت شمار راضىشوندگان، تغییرى در سنت الهى و تعمیم مسئولیت و کیفر نمىدهد . هر قدر هم نفرات زیاد باشند، مجازات خواهند شد و مسئول خواهند بود، چون بدین کار ناروا راضى بودهاند . ابو سعید خدرى روایت مىکند:
«و جد قتیل على عهد محمد رسول الله (ص) فخرج مغضبا، فحمدالله و اثنى علیه، ثم قال یقتل رجل من المسلمین، لا یدرى من قتله، و الذى نفسى بیده لو ان اهل السماوات و الارض اجتمعوا على قتل مؤمن او رضوا به لادخلهم الله فى النار; (15) در زمان رسول خدا (ص) کشتهاى را یافتند . پیامبر در حالى که خشمگین بود، خطبه خواند و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: از مسلمانان مردى کشته شده، قاتل وى معلوم نیست . سوگند به آن که جانم در دست اوست! اگر اهل آسمان و زمین براى کشتن مؤمنى گرد آیند یا بدین کار راضى باشند، خداوند آنان را داخل آتش خواهد کرد .» !
سلیمان بن خالد از امام صادق (ع) روایت کرده:
«لو ان اهل السماوات و الارض لم یحبوا ان یکونوا شهدوا مع رسول الله (ص) لکانوا من اهل النار; (16) اگر همه اهل آسمان و زمین همراهى با رسولالله (ص) را دوست نداشته باشند نیز، داخل در آتش خواهند شد .»
دورى مکان، این سنت الهى را تغییر نخواهد داد . اگر کسى بناحق دیگرى را در شرق بکشد و کسى که درغرب است، بدین کار راضى باشد، سزاوار آتش است . از رسول خدا (ص) روایت است:
«لو ان رجلا قتل بالمشرق و آخر رضی به فى المغرب کان کمن قتله و شرک فى دمه; (17) اگر کسى در مشرق کشته شود و شخصى در مغرب بدان راضى باشد، مانند قاتل بوده، شریک در جرم است .»
گستره خشنودى و رضایت گسترده بوده، فراتر از زمان و مکان است و بیش از آن که انسان تصور کند، مردم را در بر مىگیرد . روایتشده:
«ان الراضین بقتل الحسین شرکاء قتله . الا و ان قتلته و اعوانهم و اشیاعهم و المقتدین بهم براء من دین الله; (18) کسانى که راضى به کشتن حسین بودند، شریک جرماند . بدانید قاتلان و یاران و پیروان و دنبالهروان آنان از دین خدا دورند .»
نیز روایت است:
«ان القائم (عج) یقتل ذراری قتلة الحسین (ع) لرضاهم بذلک; (19) امام زمان (عج) فرزندان و نسل قاتلان امامحسین را مىکشد زیرا آنان به عمل پدرانشان راضى هستند .»
2 . تعمیم حجت
در آغاز بحثخواندیم خداوند یهودیان معاصر رسول الله را با عمل پدرانشان مرتبط دانست و چون از رسول خدا خواستند یک قربانى بیاورد که صاعقه آسمانى آن را بسوزاند تا ایمان آورند، کار پدران را حجتى علیه آنان آورد و از پیامبرانى نام برد که پیش از رسول خدا با دلایل روشن و اینگونه قربانى آمدند، اما یهودیان آنان را کشتند و ایمان نیاوردند [یعنى به همان دلیل که پدران ایمان نیاوردند و عذاب شدند، شما نیز ایمان نمىآوردید و عذاب خواهید شد، و این تعمیم دلیل است ]. .
در آیه 91 بقره، قرآن براى یهودیان معاصر رسول خدا چنین دلیل مىآورد: وقتى به آنان گفته مىشود که به آنچه خدا بر پیامبرش فرستاده، ایمان آورند، مىگویند: به آیاتى ایمان مىآوریم که بر ما نازل شده است و به آنچه خدا بر رسولش فرو فرستاده، کفر مىورزند . پس از این خداوند به پیامبر مىفرماید علیه آنان این گونه احتجاج کن:
«قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین»
چگونه مىتوان ادعاى آنان را پذیرفت که به آنچه برایشان نازل شده، ایمان دارند، اما پیامبرانى را که برایشان فرستاده شدهاند، مىکشند؟!
قرآن علیه فرزندان همان حجتى را مىآورد که بدان باپدران به بحث و جدل مىپرداخت . آیات یاد شده چنین است:
«و اذا قیل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نؤمن بما انزل علینا و یکفرون بما وراءه و هو الحق مصدقا لما معهم قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین; (20) هنگامى که به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل کرده، ایمان بیاورید مىگویند: به آیاتى که بر ما نازل شده، ایمان مىآوریم! و به غیر آن کافر مىشوند، در حالى که حق است و آیاتى را که بر آنها نازل شده، تصدیق مىکند . بگو: اگر راست مىگویید و به آیاتى که بر شما نازل شده ایمان دارید، چرا پیامبران خدا را پیش از این، به قتل، مىرساندید؟!»
3 . تعمیم در ثواب و پاداش
چنان که سنت تعمیم، مسئولیتآفرین و عذابآور بود، پاداش و ثواب را نیز براى کنندگان کار و راضى شوندگان فراگیر مىکند . این سنت، درى از رحمتخدا بر بندگان است تا آنان را شریک ثواب اعمال و جهاد صالحان کند; نیز ثواب دعوت به یکتاپرستى و قیام و رکوع در پیشگاه خدا و ذکر و تسبیح و عمل شایسته، شامل حالشان شود . سنت تعمیم در فرهنگ اسلامى یقینى است .
محدث قمى در کتاب ارزشمند «نفس المهموم» به سند صحیح از ریان بن شبیب روایت مىکند:
«دخلت على ابیالحسن الرضا (ع) فى اول یوم من محرم . فقال: یابن شبیب، اصائم انت؟ فقلت: لا . فقال: ان هذا الیوم هو الیوم الذى دعا فیه زکریا ربه عز و جل; فقال: رب هب لى من لدنک ذریة طیبة انک سمیع الدعاء . فاستجاب الله له . و امر الملائکة فنادت زکریا و هو قائم یصلی فى المحراب: «ان الله یبشرک بیحیى» . فمن صام هذا الیوم، ثم دعا الله عزو جل، استجاب الله له کما استجاب لزکریا . ثم قال: یابن شبیب، ان المحرم هو الشهر الذى کان اهل الجاهلیة فیما مضى یحرمون فیه الظلم و القتال لحرمته . فما عرفت هذه الامة حرمة شهرها، و لا حرمة نبیها (ص) . فقد قتلوا فى هذا الشهر ذریته و سبوا نساءه، و انتهبوا ثقله، فلا غفر الله لهم ذلک ابدا . یابن شبیب، ان کنتباکیا لشىء فابک للحسین بن على ابن ابىطالب (ع)، فانه ذبح کما یذبح الکبش، و قتل معه من اهل بیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم شبیهون فى الارض ... . یابن شبیب، ان سرک ان تلقى الله عز و جل و لا ذنب علیک فزر الحسین (ع) . یابن شبیب، ان سرک ان تسکن الغرف المبنیة فى الجنة مع النبى (ص) فالعن قتلة الحسین (ع) . یابن شبیب، ان سرک ان یکون لک من الثواب مثل لمن استشهد مع الحسین (ع) فقل متى ما ذکرته: «یا لیتنى کنت معهم فافوز فوزا عظیما» . یابن شبیب، ان سرک ان تکون معنا فى الدرجات العلى فى الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و علیک بولایتنا، فلو ان رجلا تولى حجرا لحشره الله تعالى معه یوم القیامه; (21) در نخستین روز ماه محرم خدمت ابوالحسن الرضا (ع) رسیدم . فرمود: روزهاى؟ عرض کردم: نه! فرمود: مثل امروز زکریا از پروردگار درخواست کرد: خدایا! به من فرزند پاکى عطا فرما، که تو شنونده دعایى! و خداوند خواستهاش را برآورد و به فرشتگان فرمان داد به زکریا که در محراب نماز مىگذارد، بگویند: خداوند به یحیى تو را بشارت مىدهد . هر که روز نخست محرم را روزه بدارد و خدا را بخواند، دعایش برآورده خواهد شد، چنان که دعاى زکریا برآورده شد . مردمان زمان جاهلیت، ظلم و جنگ را در محرم حرام مىدانستند، چون براى این ماه حرمت و عظمت قائل بودند اما این امتحرمت این ماه وعظمت پیامبر را نشناختند و در این ماه فرزندان رسول خدا را کشتند و زنانشان را به اسارت بردند و اموالشان را تاراج کردند . خدا از این کارشان در نگذرد! اى فرزند شبیب! اگر مىخواهى بگریى، براى حسین بن على بن ابىطالب (ع) گریه کن که چون گوسفند سر بریده شد و هیجده تن از اهل بیتش را به همراه وى کشتند که مثل و مانندى روى زمین نداشتند . اى فرزند شبیب! اگر خوشحال مىشوى ثواب کسانى را داشته باشى که همراه حسین کشته شدند، هر وقتیاد او افتادى بگو: «یا لیتنى کنت معهم فافوز فوزا عظیما .» اى شبیب! اگر مسرور مىشوى که با ما، در درجات عالى بهشتباشى، در غم ما غمناک باش و به هنگام شادیمان شاد باش و ولایت و محبت ما را داشته باش، زیرا اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد، خداى متعال روز قیامت، او را با آن سنگ محشور مىکند .»
چنان که در کتاب «بشارة المصطفى» از عطیه کوفى چنین نقل مىکند:
همراه جابر بن عبدالله انصارى - رحمة الله علیه - براى زیارت قبر حسین بن على بن ابىطالب رفتم . وقتى به کربلا رسیدیم، جابر نزدیک رود فرات غسل کرد، بعد جامهاى را لنگ خود کرده و جامه دیگر را بر دوش افکند، آن گاه کیسهاى را که در آن دانه خوشبوى سعد بود، باز کرد و بر سرو روى خود پاشید . سپس به سوى قبر رفت و گامى بر مىداشت ذکر خدا مىگفت تا نزدیک قبر رسید و به من گفت: دستم را بر قبر بگذار! دستش را بر قبر گذاشتم که ناگهان بىهوش روى قبر افتاد . مقدارى آب بر سر و رویش پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین! و افزود:
«آیا دوست، پاسخ دوستخود را نمىدهد؟ اما چگونه مىتوانى جواب دهى و حال آن که رگهاى گردنتبر شانهات آویخته شده، سرت از بدن جدا شده است . شهادت مىدهم که فرزند بهترین پیامبر و زاده امیرمؤمنان هستى . تو فرزند کسى هستى که با تقوا، همقسم بود و سرچشمه هدایت و خامس اصحاب کسا و پسر سید نقیبان و اشرافى، چنان که زاده فاطمه سیده زنهایى، و چرا چنین نباشى و حال آن که دست [با کفایت] سیدالمرسلین تو را پرورش داده، در دامن پارسایان پرورش یافته، از پستان ایمان شیر خوردهاى و نافت را با اسلام بریدهاند . تو در حیات و ممات پاک بودى . دلهاى مؤمنان به سبب فراق تو خوش نیست و در نیکویىات شکى ندارد . سلام و رضوان خدا بر تو باد! شهادت مىدهم بر ایمان و بر آنچه برادرت یحیى بن زکریا بود، هستى .»
سپس جابر چشم خود را دور قبر گرداند و گفت:
«درود بر شما اى کسانى که با حسین بودید و کنار او ایستادید! گواهى مىدهم که نماز را به پا داشتید و زکات دادید و امر به معروف و نهى از منکر کردید و با ملحدان جهاد کردید و خدا را پرستیدید تا آن که به یقین رسیدید . سوگند به خدایى که محمد را بحق بر انگیخت که ما در جهاد و آنچه انجام دادید شریکیم .» !
به جابر گفتم: «چگونه چنین است و حال آن که در وادى کربلا نبودیم و بر فراز کوهى نرفتیم و شمشیر نزدیم اما میان بدن و سر این شهدا جدایى افتاده و فرزندانشان یتیم شده و زنانشان بیوه شدهاند؟!»
جابر پاسخ داد: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا شنیدم که فرمود:
«هر که مردمانى را دوستبدارد با آنها محشور مىشود و هر که به کرده گروهى راضى باشد، در عملشان شریک است .»
سوگند به خدایى که بحق محمد را به پیامبرى بر انگیخت، نیت من و دوستم انجام همان کارى است که حسین و اصحابش کردند .
سپس جابر گفت: مرا به طرف خانههاى کوفه ببرید! چون مقدارى راه رفتیم، به من گفت:
«اى عطیه! آیا به تو سفارشى بکنم؟ گمان ندارم پس از این سفر باشم و تو را باز ببینم . وصیت من این است: با دشمن آلمحمد تا وقتى که بغض ایشان را دارد، دشمن باش، گرچه روزهدار و نمازگزار باشد، و با دوستدار آلمحمد (ص) رفق و مدارا داشته باش زیرا گرچه یک قدمشان به سبب گناهان بسیار بلرزد اما قدم دیگرشان به محبت آلمحمد استوار و ثابتخواهد ماند . همانا جایگاه دوستدار آنان بهشت است و دشمنشان در آتش جاى دارد .» (22)
4 . تعمیم در نسبت دادن عمل
خداوند جرم پدران (کشتن پیامبران) را به فرزندان یهودى معاصر پیامبر نسبت مىدهد . بنابراین فرزندان در برابر جرم پدران مسئولند و بدان مجازات مىشوند . خداوند کار پدران را مستقیما به فرزندان نسبت مىدهد:
«قل: فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین . (23) »
و در خطابى دیگر به یهودیان همعصر پیامبر تاکید دارد:
«قل: فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین .» (24)
آیهاى که خطاب به یهودیان زمان پیامبر است، تصریح دارد:
«ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید .»
بىشک مخاطب این آیه یهودیان همعصر رسول خدا مىباشد .
5 . تعمیم در شهود و حضور
سنت الهى تعمیم، از مسئولیت و کیفر، ثواب و نسبت فراتر رفته، شهود و حضور را نیز در بر مىگیرد و به غائبان مىگوید شما شاهد و حاضر بودید . گرچه به ظاهر آنان به هنگام عمل، حضور نداشته، صدها سال فاصله داشتند و یا مسافت طولانى، میانشان بود . شاهد و حاضر بودن بالاترین مراتب تعمیم است . سید رضى در نهج البلاغه مىگوید:
«لما اظفر الله تعالى امیرالمؤمنین (ع) باصحاب الجمل قال له بعض اصحابه: وددت ان اخى فلانا کان شاهدا لیرى ما نصرک الله به على اعداک . فقال (ع) اهوى اخیک معنا؟ قال: نعم . قال: فقد شهدنا . و لقد شهدنا فى عسکرنا هذا اقوام فى اصلاب الرجال و ارحام النساء، سیرعف الزمان بهم، و یقوى بهم الایمان; (25) هنگامى که خداوند امیرمؤمنان (ع) را در جنگ جمل پیروز کرد، یکى از یارانش عرض کرد: دوست داشتم برادرم فلانى شاهد و حاضر بود و مىدید چگونه خدا شما را بر دشمنان پیروز کرد! فرمود: برادرت دوست داشتبا ما باشد؟ عرض کرد: آرى . فرمود: در این صورت شاهد و حاضر بود . در این جنگ مردمانى شاهد و حاضرند که در صلب مردان و زهدان زنانند و زمانه بواسطه آنان جلو مىافتد و ایمان از آنها توان و قوت مىگیرد .»
در جنگ نهروان، پس از آن که فتنه خوارج پایان گرفت و جنگ فروکش کرد، یکى از یاران حضرت آرزو کرد کاش برادرش در جنگ حاضر مىبود . امام فرمود:
«لقد شهدنا فى هذا الموقف اناس لم یخلق الله آباءهم; (26) در این نبرد کسانى حاضر بودند که هنوز خداوند پدرانشان را هم نیافریده است!» .
سید حمیرى - رحمة الله علیه - بینش عمیق تاریخى سنت تعمیم را نمایانده، پسینیان را با پیشینیان (خلف را به سلف) مرتبط ساخته، کار تاریخى پدران را به فرزندان تعمیم داده است . وى در اشعارى که همگى آگاهى و معرفت است مىگوید:
انى ادین بمادان الوصی به
یوم الربیضة من قتل المحلینا
و بالذى دان یوم النهر دنتبه
و صافحت کفه کفى ب (صفینا)
تلک الدماء جمیعا رب فى عنقى
و مثلها معها آمین آمینا; (27)
قتل آنان که خونشان توسط امیرمؤمنان ریخته شد در جنگ جمل مورد تایید من است، نیز خونهایى که در جنگ صفین و نهروان ریخته شد . پروردگارا! ثواب آن خونهاى ریخته و دیگر موارد براى من هم باشد . آمین ثم آمین .»
از ابوجعفر ثانى، امام جواد (ع) روایت است:
«من شهد امرا فکرهه کان کمن غاب عنه و من غاب عن امر فرضیه کان کمن شهده; (28) آن که در کارى باشد و آن را خوش نداشته باشد، مانند کسى است که آن را انجام نداده، و آن که از امرى غایب باشد (اما آرزو کند کاش حاضر مىبود) مانند حاضران است .»
رضایتبه عملى، شخص غایبى را که قرنها دور است، حاضر مىداند و نارضایتى از آن، حاضر و شاهد را غایب مىشمرد . امام رضا (ع) فرمود:
«من غاب عن امر فرضی به کان کمن شهده و انساه; (29) آن که در کارى غایب باشد، اما بدان راضى باشد، مانند شاهد حاضرى است که کار را فراموش کرده است .»
6 . تعمیم در دستاوردها و سنن الهى، در جامعه و تاریخ
طاعت و عصیان الهى، آثار و نتایجى در زندگى اجتماعى مردمان دارد . خداوند مىفرماید:
«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون» . (30)
نیز مىفرماید:
«کداب آل فرعون و الذین من قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوى شدید العقاب، ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم» . (31)
همچنین مىفرماید:
«قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین» . (32)
این نتایج و آثار به موجب سنن خداوند (که حتمى است و به فرمان خدا واقع مىشود) در زندگى مردم نقش دارد و فقط کنندگان کار و حاضران را در بر نمىگیرد، بلکه شامل غایبان نیز مىشود، اگر بدان خشنود یا ناخشنود باشند . به آیات مبارکه 61 بقره و 112 آل عمران بنگرید . خداوند کیفرهایى را که دامنگیر یهود شد، از آن رو که جرم بسیار کردند و پیامبران را کشتند، بیان نموده است . کیفر آنان ذلت و خوارى و خشم خدا بود که در حیات سیاسى و اقتصادى بدان گرفتار شدند، زیرا سنت الهى بر خوار و خفیف کردن عصیانگران و متمردان است . خدا بدین سنت فرزندان یهود را به سبب جرم پدران کیفر داد و عقوبت الهى در دنیا همگان را فرا گرفت . به آیات مورد اشاره توجه کنید:
«و ضربت علیهم الذلة و المسکنة و باءوا بغضب من الله ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون النبیین بغیر الحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون; (33) بر یهود خوارى و مذلت مقدر گردید و به خشم خدا دوباره گرفتار شدند، چون به آیات خدا کافر گشتند و پیامبران را بناحق کشتند و راه نافرمانى و ستمگرى پیش گرفتند .» «ضربت علیهم الذلة اینما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس و باءوا بغضب من الله و ضربت علیهم المسکنة ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون الانبیاء بغیر حق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون; (34) آنان محکوم به ذلت و خوارىاند به هر کجا که متوسل شوند مگر به دین خدا و عهد مسلمانان در آیند . آنان پیوسته اسیر بدبختى و ذلتشدند، از آن رو که به آیات خدا کافر شده و پیامبران را به ناحق کشتند، نافرمانى و ستمگرى، کار همیشه آنها بود!»
بدون تردید کیفر (که سنت الهى است) ویژه یهودیانى نیست که دستبه قتل پیامبران زدند بلکه نسل آنان (هر کجا که باشند) به دلیل تعمیم جزء مصادیق عذاب شوندگانند .
7 . تعمیم در نتایج و سنن الهى در وجود انسان
سنتهاى الهى در دو زمینه محقق مىشود: جامعه و تاریخ، فرد . پیشتر سنت تعمیم در زمینه جامعه و تاریخ را بر شمردیم، اینک سنت تعمیم که در بردارنده سنتهاى الهى در مورد فرد و بشر است، بازگو مىشود .
سوره بقره از عناد بنىاسرائیل، کفران نعمتهاى الهى، لجاجت، تشکیک در آیات خداوند، کشتن پیامبران، عصیان و تمرد سخن گفته است . پس از این، سنت الهى را بازگو مىکند که به سبب انکار و کفران و عصیان دچار عقوبت و کیفر شدند:
«ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهى کالحجارة او اشد قسوة; (35) پس با این همه سختدل گشتید و دلهایتان چون سنگ یا سختتر از آن شد!» .
بىتردید این سنگدلى که خداوند از آن توصیف به «چون سنگ یا سختتر از آن» کرده، نتیجه جرمها، انکارها و معاصى است و قرآن چنین تعبیر مىکند: «پس از این ...» یعنى نتیجه گناهان سنگدلى بود!
شکى نیست مخاطبان این آیه، به دلیل ضمیر خطاب در آیه کریمه (قست قلوبکم) و سیاق آیات سوره بقره، یهودیانىاند که در زمان پیامبر مىزیستند .
8 . تعمیم نفرین و بیزارى
از شمار مصادیق تعمیم، لعن و برائت از قاتلان، مجرمان و کسانى است که به کرده آنان راضى باشند . در نصوص به جا مانده از اهل بیت در زیارت امام حسین (ع) به روشنى و صراحت این تعمیم را شاهدیم . در نص زیارت وارث مىخوانیم:
«لعن الله امة قتلک و لعن الله امة ظلمتک و لعن الله امة سمعتبذلک فرضیتبه; خدا لعن کند آنان را که تو را کشتند و نفرین باد بر امتى که به تو ستم کرد و آنان که شنیدند و بدین کرده راضى بودند!»
این، نص عجیبى است و آدمى را به تامل و اندیشه وا مىدارد . لعن و برائتشامل سه گروه است: قاتلان، آنان که با پشتیبانى و کمک، کار قاتلان را تایید کردند، سوم: آنان که بدین کار راضى بودند .
نفرین و بیزارى جستن، اعلام جدایى و بریدن کامل است . نمىتوان لعن و نفرین کرد مگر آن که آخرین رشته دوستى و محبت میان امتببرد . اگر این رشتهها، یکى پس از دیگرى برید، آن گاه هر گروهى از امت، از دیگرى جدا و منفصل مىشود . اگر گروهى مورد رحمتخدا و «مرحوم» باشد، ناگزیر دیگرى مورد خشم خدا و «ملعون» است، و این، خط فاصل و جدا کننده گروهها است .
خداى متعال مسلمانان را با رشته دوستى و محبت، به هم پیوند زده، فرموده است:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض; (36) مؤمنان یار و یاور همدیگرند .»
محبت قوىترین پیوند متمدنانه در تاریخ بشر است و هر که در گستره دوستى مؤمنان درآید، سزاوار استخانواده بزرگ و گسترده مؤمنان، بدو یارى و سلامت رسانند و او مصون باشد; یعنى جان و عرض (کرامت و بزرگوارى) و مالش محفوظ بماند .
در فرمایش رسول خدا (ص) در مسجد خیف (در منا) و در آخرین حجى که گزارد، حرمت جان و مال و آبروى مؤمنان چنین تبیین شد:
«یا ایها الناس، اسمعوا ما اقول لکم و اعقلوه فانى لا ادرى لعلى لا القاکم فى هذا الموقف بعد عامنا هذا . ثم قال: اى یوم اعظم حرمة؟ قالوا: هذا الیوم . قال: فاى شهر اعظم حرمة؟ قالوا: هذا الشهر . قال: فاى بلد اعظم حرمة؟ قالوا: هذا البلد . قال: فان دماءکم و اموالکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا، فى شهرکم هذا، فى بلدکم هذا، الى یوم تلقونه . فیسالکم عن اعمالکم . الا هل بلغت؟ قالوا: نعم . قال: اللهم اشهد! الا من کانت عنده امانة فلیؤدها الى من ائتمنه علیها فانه لا یحل دم امرىء مسلم و لا ماله الا بطیبة نفسه و لا تظلموا انفسکم و لا ترجعوا بعدی کفار; (37) اى مردم! آنچه را به شما مىگویم بشنوید و در آن بیندیشید، زیرا مطمئن نیستم سال بعد شما را اینجا ببینم . کدام روز حرمتش بیشتر است؟ گفتند: امروز [دهم ذى حجه] . پرسید: حرمت کدام ماه بیشتر است؟ گفتند: همین ماه [ذى حجه] . پرسید: کدام شهر حرمت افزونترى دارد؟ گفتند: همین شهر [مکه] . فرمود: خون و مال شما بر همدیگر حرام است و مانند امروز و این ماه و این شهر حرمت دارد تا روزى که پروردگارتان را ملاقات کنید و از شما بپرسد چه کردید! آیا پیام الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى . گفت: خدایا! شاهد باش! هر که نزد او امانتى است، به صاحبش برگرداند . به کسى که به او امانت داده است . ریختن خون مسلمان روا نیست و نمىتوان مال او را گرفت مگر رضایت داشته باشد . و به خودتان ستم نکنید و پس از من کافر نگردید!» .
از رسول خدا روایت است:
«المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده; (38) مسلمان کسى است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند .»
میان روابط متمدنانه موجود، رابطهاى قوىتر و محکمتر و در عین حال، لطیفتر از دوستى و محبت نمىشناسیم . هر که به خدا و پیامبر شهادت و گواهى دهد، در گستره دوستى مؤمنان است و جان و مال و عرض او توسط مسلمانان حفظ شده، مصونیت دارد، اما اگر میان مؤمنان، این رشته بگسلد، هر کدام امتى جداگانه به شمار خواهند آمد . خدا بیامرزد «زهیربن قین» را که بدین حقیقت آگاه بود و به سپاهیان بنىامیه، روز عاشورا گفت:
«اى کوفیان! از عذاب خدا بترسید! مسلمان حق دارد برادر مسلمانش را نصیحت کند و ما اکنون برادر و بر یک دینیم، مگر آن که شمشیر [و جنگ] بینمان افتد . در این صورت مصونیتى [در جان و مال] نبوده، هر یک امتى جداگانه خواهیم بود .» (39)
این مطلب آگاهى دقیقى از حقایق بزرگ دینى است . اگر مصونیت میان گروههاى مسلمان از بین رفته، میانشان جنگ و قتل اتفاق افتد و یکى بر دیگر ستم کند، هر یک امتى به شمار آمده، یکى مرحوم و دیگرى ملعون است .
نفرینشدگان در زیارت وارث
سه گروه در زیارت وارث نفرین شده بودند: قاتلان، تایید کنندگان و خشنود شوندگان .
متن زیارت چنین است:
«لعن الله امة قتلتکم، و لعن الله امة ظلمتکم، و لعن الله امة سمعتبذلک فرضیتبه; خدا لعنت کند امتى که شما را کشت و امتى که بر شما ستم کرد و امتى که این مطلب را دانست و بدان راضى شد .»
گروه نخست محدود به حاضران در کربلا، در محرم 61هجرى است . گروه دوم گستردهتر از دسته اول، و شامل کسانى است که پشتیبانى کردند و کار قاتلان را تایید نمودند و به امام ستم کردند; چه در عاشوراى 61 هجرى، در کربلا حاضر باشند، چه در این تاریخ، در کربلا نباشند .
دسته سوم، از این دو گروه فراتر رفته، طول تاریخ را شامل مىشود و حلقات و رشتههاى آن تا به امروز که هستیم و زندگى مىکنیم، به هم مرتبط است . شگفت است که گروه سوم مانند نخستین و دومین دسته، سزاوار لعن و عذاب و برائت است . اگر امام حسین (ع) از کسى یارى مىخواست و وى اجابت نمىکرد، امام به او توصیه مىکرد دور شود تا یارىخواهىاش را نشنود . وى فرمود:
«من سمع و اعیتنا فلم یعنا، کان حقا على الله ان یکبه على منخره فى النار; هر که نداى ما را بشنود و ما را یارى نکند، خداوند حق دارد او را با صورت در آتش اندازد .»
بینش تاریخى تعمیم و فراشمولى و ربط حاضران با گذشتگان و نسلها با همدیگر، به صورت روشن و با گفتههایى تاثیرگذار، در زیارت عاشورا بازتاب دارد . در ادامه برخى از این نصوص را نقل مىکنیم:
«لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت . و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التى رتبکم الله فیها و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم . برئت الى الله و الیکم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم . انى سلم لمن سالمکم، و حرب لمن حاربکم الى یوم القیامه; خداى لعن کند امتى که اساس ظلم و جور بر شما اهل بیت را پى ریخت . نفرین خدا بر امتى باد که شما را از جایگاه و مقامتان (خلافت) را ند و مرتبهاى را که خدا برایتان مقرر داشته بود، گرفت . خدا لعنت کند مردمى را که از امراى ظلم و جور براى جنگ با شما اطاعت کردند . براى رضایتخدا و شما، از آن ظالمان و پیروان و دوستانشان بیزارى مىجویم و من تا روز قیامت، در صلحم با هر که با شما در صلح است و در جنگ و نبردم با هر که با شما در جنگ است .»
عاشورا محک ولایت و برائت
زندگى میدان مبارزه است و کشمکش ستون فقرات تاریخ است . بهتر از این نمىتوان تاریخ را تعریف کرد . تاریخ جز مبارزه و نبرد نیست و هر چه جز این مىباشد، در حاشیه تاریخ است، نه در صلب و متن آن . مقصود از مبارزه، تضاد طبقاتى نیست (چنان که مارکس مىگوید) یا هماوردى نظامى و یا رقابت اقتصادى و سیاسى، بلکه منظور، نبرد میان توحید و شرک و جنگ میان حق و باطل است . این نبرد جوهر و ستون فقرات تاریخ است و هر مبارزه دیگر، در حاشیه و کنار تاریخ بوده، از دل تاریخ نیست .
ابراهیم (ع) با امامت و رهبرى خویش، در تاریخ این نبرد را آغاز کرد و پیامبران، رسولان و بندگان شایسته و صالح آن را ادامه دادند . این نبرد است که ساحتحیات را تقسیم مىکند و همگان، با درجات و مراتب مختلف، میان دو جبهه نبرد [حق و باطل] هستند . گاه جنبهها و طرفهاى درگیر، در هم شده، خط و خطوط آمیخته مىشود، آن چنان که شناختحق و باطل در جبهه نبرد سخت و مشکل مىگردد و آن که مىخواهد جانب حق را بگیرد، مىبایستشناخت دقیق داشته باشد و براى تشخیص حق از باطل، آگاهى و بصیرت یابد . در این فضاى مهآلود و مشوش، انسان نمىتواند موضع درستى بگیرد مگر آن که آگاهى و معرفت داشته باشد . عامل مهم آگاهى، تقوا و پارسایى است:
«اتقوا الله و یعلمکم الله; (40) از خدا بترسید تا شما را تعلیم و آگاهى دهد .» «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا تمشون به; (41) اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید و به پیامبرش ایمان بیاورید تا شما را از رحمتخود دو نصیب دهد و شما را نورى عطا کند که در روشنایى آن، راه بجویید .»
عاشورا عامل دقیقى براى تشخیص حق و باطل است هر چند حق و باطل به هم آمیخته شود . کاش مىدانستیم چه سر و حکمتى خداى متعال در این روز شگفت قرار داده است! عاشوراى 61 هجرى عاملى اساسى براى تقسیم مردم در دوجبهه مشخص بود; جبهه حسینى و جبهه ضد حسینى . جبهه نخست در طول تاریخ با پیامبران و رسولان و مردمان صالح بوده، جبهه دوم در برابر دعوت پیامبران ایستاده و با مجرمان و مفسدان بوده است .
از آن رو که حسین (ع) وارث پیامبران و رسولان است، دعوت او در امتداد و دنباله دعوت انبیاست و یزید چون وارث طاغیان تاریخ و وارث طغیانگرى و سرشت آنان است، از سردمداران طاغوت و از خیل سپاه آنان به شمار مىآید .
جبهه حق و باطل در طول تاریخ امتداد داشته، هر یک تاریخ را با رنگ و بوى خود آراستهاند . هر جبهه که یگانهپرستى و ارزشها را به ارث برده، با حق بوده، از موضعگیرى امام خشنود است و کرده بنىامیه در عاشورا را نمىپسندد، با حسین و در خط پیامبران و رسولان است . اما آن که در پى میراث بنىامیه و استکبار بوده، از مرز الهى و احکام خدا بیرون رفته، در برابر سبیل الله ایستاده و در عاشورا بر حسین خشم گرفته، برضد وى بوده، در خط طاغیان و مستکبران تاریخ است .
عاشورا خط معیار این دو جبهه در طول تاریخ و در هر جامعهاى است . عاشورا تاریخ و جامعه را به قطب متضاد حق و باطل تقسیم مىکند . گرچه تمامى درگیرىهاى میان حق و باطل مىتواند این دو را در طول تاریخ و در هر جامعهاى، از هم جدا و مشخص سازد، اما خداوند از بین رخدادهاى بسیار به عاشورا چنین ویژگى عظیم و روشنى بخشیده است . موضعگیرى در این دو جبهه، به دوستى یا بیزارى است . دوستى نشانه جبهه نخست و دشمنى نشانه دسته دوم است و حسین حد فاصل و جداکننده میان جبهه حق و باطل است:
«انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولى لمن والاکم و عدو لمن عاداکم .»
گستره این دو جبهه در طول تاریخ و جوامع گسترش یافته، پهناورترین گستره در حیات آدمى است و خشنودى یا ناخشنودى آن را رنگ دوستى یا دشمنى، ولایتیا عداوت زده است .
دوستى یا دشمنى، به عمل است
دوستى و دشمنى بدان معنا نیست که آدمى فقط در دل دوستبدارد یا دشمن باشد و اقبال و ادبار قلبى داشته باشد بلکه به معناى تمام کلمه، موضعگیرى عملى است . شاید درستترین سخن براى تعبیر از موضعگیرى عملى، جمله تاثیرگذار و رسایى است که در زیارت عاشورا به چشم مىخورد:
«با دوستانتان، در صلح و سلامتم و با دشمنانتان، در جنگ و نبرد . دوستدار علاقهمندان شمایم و از خصمتان بیزارم .»
گستره صلح یا جنگ با دوستان یا دشمنان حسین (ع) فقط عاشورا نیستبلکه در هر تاریخ و جامعهاى است [کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا] و عامل گسترش، رضا یا سخط است . از زیارت عاشورا پى به این بینش ژرف در مورد تاریخ و جامعه مىبریم:
«لعن الله امة قتلتکم و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین .»
این دو گروه در گستره پهناورى از جامعه وجود داشته، زیارت وارث گروه سوم را نیز مشمول لعن و برائت مىداند:
«لعنتخدا بر امتى باد که این ستم را شنیدند و بدان راضى بودند!» .
پس از این گستردگى و شمول، در هر تاریخ و جامعهاى، صلح و جنگ، دوستى و دشمنى جریان دارد و عاشورا نقطه برخورد دو جبهه حق و باطل، توحید و شرک است که در طول تاریخ با هم نبرد داشتهاند و انتساب و انگ هر جبهه را داشتن، به عمل و رضایت است .
رضایتمندى سطحى و عمقى
آنچه از تاثیر رضایتمندى گفتیم، در صورتى است که راستى باشد، اما آرزوها و خواستههاى دروغین و دوستى سطحى، آدمى را به دایره ولایت وارد نکرده، او را از برائتبیرون نمىبرد . رضایتیا نارضایتى جز با عمل و عزم، درست نخواهد بود . اگر خشنودى یا ناخشنودى، تهى از عزم و عمل باشد، ارزشى ندارد . فرزدق شاعر - رحمة الله علیه - بدین حقیقت آگاه بود و وقتى امام از وى از حال اهالى عراق پرسید، پاسخ درست داد و عرض کرد: دلهایشان با توست و شمشیرهایشان بر توست! این واقعه پس از آن بود که امام در ذىحجه سال شصت هجرى، حجاز را به سوى عراق ترک کرد . اگر دلها جداى از شمشیرها و همراه حسین (ع) بود، اما شمشیرها در خدمتبنىامیه و اراده و حکومتشان بود، آنان که فقط به دل، حسین را دوست دارند، بیرون از گروه دشمنان خدا و جزء اولیاء الله نیستند . دوستى سطحى و ضعیفى که مردمان عراق از امام در دل داشتند، آنان را از جبهه بنىامیه بیرون نیاورد و داخل در جبهه حسینى نکرد . نمىتوانیم دوستى را این گونه، ضعیف و سطحى پىریزى کرده، اثر رضا و سخط، حب و بغض در تاریخ و جوامع را به حرف و دل [نه به عمل] بدانیم، بلکه مىبایست کسانى را دوستبداریم که به راستى رضایت و ولایت اولیاء الله را داشتند و صادقانه بر اعداءالله خشم و بغض ورزیدند .
از خداى متعال درخواست داریم روزیمان کند که به عمل و کردار اولیائش راضى بوده، آنان را دوستبداریم و بر دشمنانش خشم گرفته، آنان را دشمن بداریم و در رضا و سخط، حب وبغض خود صادق باشیم .
پىنوشت:
1) آل عمران، 181 - 183 .
2) بقره، 245 .
3) تفسیر البرهان، ج1، ص328، چ اسماعیلیان .
4) همان .
5) نهج البلاغه، خ201 .
6) همان، حکمت154 .
7) میزان الحکمة، ج2، ص214 - 215 . [چنان که شنیدهایم: «من احب شیئا حشره الله معه .»]
8) النساء، 125 .
9) الحج، 78 .
10) مؤمنون، 52 .
11) الانبیاء، 92 .
12) النجم، 41 - 39 .
13) بقره، 141 .
14) این سنت، با سنت تاریخى و اجتماعى دیگرى که آیه 25 انفال بیان مىکند، متفاوت است آن آیه مىفرماید:
از فتنهاى بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمىرسد، بلکه همه را فرا خواهد گرفت .»
این سنت ویژه دنیاست، نه آخرت گرچه راضىها و ناراضىها را در بر مىگیرد و شامل خیر و شر است، مثلا اگر مردمى مؤمن باران طلب کنند و خدا بر ایشان باران فرستد، خیر دنیوى همه را در بر خواهد گرفت، حتى آنان که مؤمن نباشند و دین و آیین دیگرى داشته باشند و در رضایت و نارضایتى با اینان همراه نباشند . نیز اگر گروهى آتش فتنه در جامعه بر افروزند، شر آن همه را فرا خواهد گرفت، حتى کسانى که با فتنهگران در رضایت و نارضایتى همراه نباشند . اما آثار این سنت، فقط در دنیاست نه در آخرت، در حالى که سنت تعمیم - که از آن سخن مىگوییم - در دنیا و آخرت، همگان را اگر در رضا و نارضایى شریک باشند در بر مىگیرد و کسانى را که در رضا و نارضایى با آنان همراه نیستند، شامل نمىشود .
15) بحارالانوار، ج104، ص384 .
16) همان، ج71، ص262، ح6 .
17) همان، ج104، ص384; روضة الواعظین، ص461 .
18) بحارالانوار، ج8، ص311، ح79 .
19) همان، ج52، ص313 .
20) بقره، 91 .
21) نفس المهموم، ص36، تحقیق رضا استادى; امالى صدوق، ص79 .
22) بحارالانوار، ج68، ص130، ح62 و ج101، ص195، ح31; بشارة المصطفى، ص74، چ1383ه .
23) آل عمران، 184 .
24) البقره، 91 .
25) نهجالبلاغه، خطبه 12 .
26) بحارالانوار، ج71، ص262، ح5 و 6 .
27) اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج3، ص416 .
28) تحف العقول، ص100; بحارالانوار، ج100، ص81، ح38 .
29) بحارالانوار، ج11، ص320; ج5، ص283 .
30) اعراف، 96 .
31) انفال، 52 - 53 .
32) آل عمران، 137 .
33) بقره، 61 .
34) آل عمران، 112 .
35) بقره، 74 .
36) بقره، 71 .
37) کافى، ج7، ص273 .
38) همان، ج2، ص235 .
39) تاریخ طبرى، ج6، ص243 .
40) بقره، 282 .
41) الحدید، 28 .
خداوند سخن آنان را که گفتند: «خدا فقیر است و ما بى نیازیم» ، شنید . به زودى آنچه را گفتند خواهیم نوشت، همچنین کشتن بناحق پیامبران را مىنویسیم و به آنان مىگوییم: «بچشید عذاب سوزان را!» این به سبب و نتیجه کارى است که دستهاى شما از پیش فرستاده و خدا به بندگان ستم نمىکند . آنان کسانى هستند که گفتند: خدا از ما پیمان گرفته که به پیامبرى ایمان نیاوریم مگر اینکه یک قربانى بیاورد که آتش [صاعقه آسمانى] آن را بسوزاند! بگو: پیامبرانى پیش از من برایتان آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند، پس چرا آنان را کشتید اگر راست مىگویید؟!»
شان نزول آیات
سعید بن جبیر در شان نزول این آیات گفته است: وقتى این آیه نازل شد:
«من ذا الذى یقرض الله قرضا حسنا فیضاعفه له اضعافا کثیرة ... ; (2) کیست که به خدا قرضالحسنه بدهد تا آن را براى او چند برابر کند ...»
یهودیان گفتند: اى محمد! پروردگارت فقیر و نیازمند شد و از بندگانش قرض خواست! پس خدا آیات فوق را فرو فرستاد!
دلالت آیات بر سنت تعمیم
آیات مزبور یهودیان معاصر رسول الله (ص) را به دو سبب محکوم و سرزنش مىکند;
1 . اینکه گفتند: خدا فقیر و نیازمند است و ما ثروتمند و بىنیازیم .
2 . بناحق پیامبران را کشتند .
خداوند گفته یهودیان را شنید و به آنان هشدار داد سخن نادرست و یاوهاى را که گفتهاند، در نامه عملشان بنویسد و بدین سبب، نیز به خاطر کشتن بناحق پیامبران آنان را محکوم و عذاب کند:
«به زودى آنچه را گفتند خواهیم نوشت، همچنین کشتن بنا حق پیامبران را مىنویسیم .»
خداوند عذاب سوزناک را به یهودیان خواهد چشاند، زیرا سخن نادرستى گفتند و بناحق پیامبران را کشتند:
«و به آنان مىگوییم: بچشید عذاب سوزان را .»
آیه کریمه تاکید دارد یهودیان معاصر رسول خدا (ص) سزاوار عقوبتبا عذاب سوزانند، زیرا مرتکب گناه و معصیتشدند و خداوند به بندگان ستم نمىکند و تصریح مىنماید که این (عذاب) نتیجه کارى است که دستهاى شما از پیش فرستاده است . آیه کریمه در ادامه نقل مىکند که از رسول خدا خواستند یک قربانى بیاورد که صاعقه آسمانى آن را بخورد، تا به رسالتش ایمان بیاورند . زیرا خداوند از آنان پیمان گرفته است که تا چنین آیتى نبینند، ایمان نیاورند . بعد در رد ادعا و وعده دروغین آنان بر ایمان آوردن، مىگوید که پیامبران پیش از رسول خدا با دلایل روشن آمدند، حتى با این آیتى که آنان تقاضا دارند، اما بهرغم تمامى اینها، ایمان نیاورند و بر لجاجت و عناد خود اصرار ورزیدند و پیامبران را بناحق کشتند .
شکى نیست که مخاطبان این آیات، یهودیان معاصر رسول خدایند و تمامى ضمایر به آنان بر مىگردد . آنان بودند که گفتند: خدا نیازمند است و ما بى نیاز; آنان گفتند: خدا از ما پیمان گرفته است . نگاهى گذرا به آیات، بر این حقیقت تاکید دارد . خداى متعال آنان را محکوم کرده و به عذاب سوزان نویدشان مىدهد، آن هم به خاطر اینکه پدرانشان با کشتن بناحق پیامبران بنىاسرائیل، مرتکب جرم شدند . گرچه با نظر سطحى و گذرا به تاریخ و جامعه مىفهمیم، یهودیان معاصر پیامبر نقشى در این کار نداشتند، اما آیات کریمه به صراحت آنان را محکوم کرده و سزاوار عقوبت دانسته است .
خداى متعال یهودیان را محکوم نموده و به سبب آنچه کردند و آنچه نکردند، عذابشان مىکند . یهودیان معاصر فقط از پیامبر خواستند یک قربانى بیاورد که صاعقه آسمانى آن را بسوزاند . آنان نه انبیا را کشتند و نه معاصر قاتلان و مقتولان بودند، پس چرا آیه کریمه به کارى که نکردند - کشتن پیامبران - و نقشى که نداشتند، دلیل مىآورد؟!
پاسخ این پرسش، سنت «تعمیم» و فراشمولى است . خداى متعال مسئولیت و نقش پدران در کشتن انبیا را به فرزندان تعمیم و گسترش داده، چنان که عقوبت پدران به سبب جرمى که مرتکب شدند را شامل فرزندان دانسته است و دلیلى را که بر ضد پدران آورده، براى فرزندان هم بازگو کرده است . «تعمیم» سنتى فراگیر و شامل است و همین سنت الهى، دلیل محکومیتیهود و عقوبتشان است . معناى تعمیم در آیه آن است که خداى متعال فرزندان را شریک مسئولیت و جرم و کیفر پدران دانسته، دلیل تعمیم را شامل هر دو مىداند .
علت تعمیم خشنودى و ناخشنودى
خشنودى یا ناخشنودى به خاطر حب و بغض است . اگر آدمى راضى و خشنود از کردار گروهى باشد، در عملشان شریک است، چه خیر باشد و چه شر; اگرکردار شر باشد، کیفر و مجازات خواهد شد و اگر عمل خیر باشد، به او ثواب و پاداش مىدهند . اگر انسان بر گروهى (به سبب عملکردشان) خشم گیرد، از آنان بیزارى و تبرى جسته است .
خشنودى و رضایت، آدمى را به کسانى ملحق مىکند که دوستدارشان است و از کارکردشان راضى است، چنان که خشم و نارضایتى، انسان را از کسانى که دوست ندارد و از عملشان ناراضى است، جدا مىکند . پس رضایتیا عدم رضایت، عامل وصل و فصل (پیوند و جدایى) است، و از آن رو که یهودیان معاصر پیامبر، از کرده پدران و کشتن پیامبران راضى بودند، خداى متعال، آنان را در برابر جرم پدران مسئول دانست و بدین سبب محکوم کرد و وعید کیفرشان داد و «تعمیم» را دلیلى بر ضدشان دانست، به رغم آن که همعصر پیامبران نبوده، آنان را ندیدند و نقشى در کشتنشان نداشتند . از ابىعبدالله امام صادق (ع) در باره همین آیات روایت است:
«میان آن قاتلان و این درخواست کنندگان از پیامبر، پانصد سال فاصله بود، اما خداوند از آن رو که راضى به کرده پدرانشان بودند، آنان را نیز قاتل دانست .» (3)
محمد بن ارقط مىگوید: خدمت ابوعبدالله امام صادق (ع) رسیدم . فرمود: به کوفه مىروى؟ عرض کردم: بلى . فرمود: قاتلان حسین را میان مردم کوفه دیدهاى؟ پاسخ دادم: فدایتشوم! [از آن زمان خیلى گذشته و من] کسى را بدین عنوان نمىشناسم! فرمود:
«فاذن انت لا ترى القاتل الا من قتل او من ولى القتل؟ الم تسمع الى قول الله: «قد جاءکم رسل من قبلى بالبینات و بالذى قلتم، فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین .» فاى رسول قتل الذین کان محمد (ص) بین اظهرهم؟ و لم یکن بینه و بین عیسى (ع) رسول . انما رضوا قتل اولئک، فسموا قاتلین; پنداشتهاى قاتل فقط کسى است که کشته است و بدان مبادرت کرده است؟ آیا نشنیدهاى خداوند مىفرماید: «پیامبرانى پیش از من برایتان آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند، پس چرا آنان را کشتید اگر راست مىگویید؟!» کدامین پیامبر را در زمان محمد (ص) کشتند، در حالى که میان وى و عیسى (ع) پیامبرى نبود؟ مقصود آن است که از کشتن پیامبران راضى بودند، از این رو جزء قاتلان بهشمار آمدند .» (4)
شراکتبه رضایت
گفتیم اگر کسى از کرده خیر یا شر شخصى راضى و خشنود باشد، شریک عمل او به شمار مىآید، چه خود نیز این کار را انجام دهد یا انجام ندهد، چنان که شریک و مسئول پیامدها و نتایج آن عمل، یعنى ثواب یا کیفر هم است . سیدرضى در نهجالبلاغه از امیرمؤمنان روایت مىکند:
«ایها الناس، انما یجمع الناس الرضا و السخط، و انما عقر ناقة ثمود رجل واحد، فعمهم الله بالعذاب، لما عموه بالرضا; قال سبحانه: «فعقروها، فاصبحوا نادمین» . فما کان الا ان خارت ارضهم بالخسفة خوار السکة المحماة فى الارض الخوارة; اى مردم! خشنودى و خشم از چیزى، همگان را در پیامد آن شریک مىسازد، چنان که ماده شتر ثمود را یک نفر پى کرد، اما خدا همه را عذاب کرد، زیرا همگى آن کار را پسندیدند و خداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى کردند و سرانجام پشیمان شدند .» دیرى نپایید که زمینشان صدا کرد و فرو رفت چنان که آهن تفتیده در زمین سست فرو مىرود .» (5)
نیز فرمود:
«الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم . و على کل داخل فى باطل اثمان: اثم العمل به، و الرضا به» . (6)
امام در این فرمایش، جرم را به دو سبب مىداند: عمل و رضایتبه گناه و سنت تعمیم فقط باطل و گناه را در بر نمىگیرد، بلکه حق و ثواب را نیز شامل مىشود .
مشارکت تاریخى
در برخى زیارتهاى ماثور جامعه آمده که ما شریک دوستداران و یاران و رزمندگانى هستیم که همراه شما امامان به جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین پرداختند . این سخن، غریب است و جز کسانى که سنت الهى «تعمیم» را مىفهمند، آن را درک نمىکنند . در زیارت جامعه ائمه اهل بیت (ع) آمده است: شهادت مىدهیم که شریک دوستان و یاران پیشگامتان بودیم در ریختن خون ناکثین و قاسطین و مارقین و نیز قاتلان ابىعبدالله، سرور جوانان بهشتى . این عمل را با نیت و همدلى و حسرت بر فرصتى که از کف رفت، انجام دادیم .
رضایت و نارضایتى باب گستردهاى در بینش اسلام دارد و از همین باب ما شریک حضرت ابراهیم (ع) - پیشگام دعوت به یگانه پرستى - در شکستن بتها و پایدارى در برابر طاغوت زمان - نمرود - هستیم . همچنین شریک موسى (ع) و عیسى (ع) در تبلیغ یکتاپرستى و سرنگون کردن طاغوتهاى آن عصر مىباشیم، چنان که در جنگ و غزوات رسول خدا (ص) شریک بودهایم و شریک صالحان و اولیا و رهبران توحید و مبلغان هدایتیم . نیز شریک ذاکران و تسبیحگویان خداى متعال در طول تاریخ براى دعوت به سوى خدا و نصیحت و ارشاد بندگان خداییم . ما شریک در ذکر و تسبیح و دردها و غمهاى آنان هستیم . نیز اگر خون ستمگران را ریختند یا در این راه خونشان ریخته شد پایههاى ظلم و شرک را نابود کردند و رکن توحید و عدل را پى ریختند .
رضایت و نارضایتى باب وسیعى در بینش و معرفت است که بیان آن از حوصله این بحثبیرون است . به طریقهاى بسیار وایتشده است:
«المرء مع من احب; (7) آدمى با محبوبش قرین است .»
کردار امت و فرد
شاید براى نخستینبار در تاریخ فرهنگ، قرآن فهم جدیدى از «امت» ارائه داده باشد . بنا بر این فهم نو، امتبه معناى تجمع کمى و عددى نیستبلکه مقولهاى کیفى است . از این رو امتبرابر با مجموعه افراد نیست، چنان که کردار امت و تاثیر آن مساوى با مجموع کردار، آثار و توان افراد نیست . امت، مقولهاى کیفى است . خواندهایم «یدالله» بر سر جماعت و با آن است، در اینجا هم «یدالله» امرى غیر از مجموعه کمى توان افراد است .
در معناى امت، تفاوتى بین امت مؤمن و غیر مؤمن نیست . در قرآن، امت، احکام و آثارى غیر از احکام و آثار مجموع افراد دارد .
امت واحده، در زمان و مکان نمىگنجد یا تعدد مکان و زمان، امت واحد را جدا نمىکند . قرآن از امتخجسته و مبارکى به عنوان «ملت ابراهیم» یاد مىکند:
«و من احسن دینا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن واتبع ملة ابراهیم حنیفا» . (8)
قرآن ابراهیم را نخستین پدر امت مىداند:
«ملة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین» . (9)
در باره امت واحد که فراتر از زمان و مکان است، مىفرماید:
«ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم» . (10)
نیز مىفرماید:
«ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون .» (11)
بنابر آنچه گفتیم، قرآن فعل و کردار امت را غیر از فعل و عمل فرد مىداند . دستاوردها و عملکرد نیک و بد امت، تمامى افراد امت را در بر مىگیرد، حتى آنان که در این کار کرد نقشى نداشتهاند، اما چون رضایت داشتهاند، شریک آثار عمل امتند، ولى نتایج عملکرد افراد، ویژه خودشان بوده، دیگران را در بر نمىگیرد .
موارد ذیل از اعمال امت هستند: شعائر (مراسم)، عرف (سنت)، کارهاى گروهى و نیز آنچه مردم بپذیرند و از آن پشتیبانى کنند . آثار و پیامد این کارها تمامى افراد را در بر مىگیرد، چه کسانى که در خیر و شر نقش و شرکت داشته یا نداشته باشند .
اعمال افراد، رفتارهایى است که از اشخاص سر مىزند و به شکل محسوس، نقش و تاثیرى بر ساختار اجتماعى، چه در دنیا و چه آخرت ندارد . آیه ذیل در مورد این گونه اعمال است:
«و ان لیس للانسان الا ما سعى، و ان سعیه سوف یرى، ثم یجزاه الجزاء الاوفى» . (12)
خداوند در مورد عملکرد امت که تمامى افراد را در بر مىگیرد فرمود:
«تلک امة قد خلت لها ما کسبت، و لکم ماکسبتم و لا تسالون عما کانوا یفعلون» . (13)
هر امتى مسئول خیر و شر خویش است و از امتى دیگر باز خواست نمىکنند، چنان که فعل امتبه همه افراد نسبت داده مىشود نه فقط به انجامدهندگان، پیامد کردار امت نیز خاص انجام دهندگان نیست، بلکه همگان را فرا مىگیرد، البته اگر بدین کار راضى باشند . (14)
خیر و شرى که حاصل کردار امت و گروه است، تمامى - چه عمل کننده و چه غیر او - را در بر مىگیرد (البته اگر بدان راضى باشند) و این سنتى فراگیر در دنیا و آخرت است . این سنت است که مردمان را از نقاط مختلف کره خاکى و در فاصله زمانهاى بسیار طولانى از تاریخ گرد مىآورد یا مىپراکند; پیوند مىزند یا جدا مىکند; و اگر به کردهاى رضایتیا عدم رضایت، دوستى یا دشمنى داشته باشند، از آنان امت واحدى به وجود مىآورد . حتى گاه خانه و خانوادهاى را به دو امت و جبهه ناهمخوان مىبرد; از آن رو که معیار دوستى و دشمنى، و خشنودى و ناخشنودى آنان گوناگون است، با هم یکجا جمع نخواهند شد . این سنت افراد را به هم پیوند مىدهد، نه زبان، اقلیم، زمان یا نسبها را; چنان که برادر را از برادر همخانه و همخانواده جدا مىکند .
در اعمال امت، آدمى از آن که نمىشناسد و با او در یک خانه یا یک مکان زندگى نمىکند یا همزمان و همزبان وى نیست و از یک رگ و ریشه نمىباشند، پیامد نیک یا بد کردار را کسب مىکند، چون بدان کردار خشنود یا از آن ناخشنود است . اما در اعمال فردى، گاه از یک خانه و خانواده، فردى خوشبخت و دیگرى بدبخت است; به یکى وعده بهشت داده مىشود و دیگرى به سبب ورود و خلود در جهنم، شقاوتمند مىگردد، زیرا محک رضا و خشمشان متفاوت است .
موارد تعمیم
سنت تعمیم، سنتى عام و فراگیر است و دنیا و آخرت و خیر و شر را در بر مىگیرد، چنان که موارد و مصداقها و راه و روشهاى سنت تعمیم در زندگانى مردم بسیار است . در ادامه برخى روشها و موارد این سنت الهى در زندگانى مردم را با بهرهگیرى از نصوص اسلامى (کتاب و سنت) بر مىشمریم:
1 . تعمیم در مسئولیت و کیفر
اگر گروهى مرتکب جرمى شدند و دیگران بدان رضایت داشتند، مسئولیت و مجازات شامل آنان نیز خواهد شد . بدین مطلب در آغاز بحث، در تفسیر آیات آلعمران اشاره کردیم و دریافتیم خداوند فرزندان را به جرم پدران محکوم کرده، عقوبت مىکند و مىفرماید: عذاب سوزان را بچشید!
نیز فرمایش امیرمؤمنان در نهج البلاغه را خواندیم که: ناقه ثمود را یک نفر کشت، اما خدا همه را عذاب کرد، زیرا بدین کار راضى بودند . خداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى کردند و همگى پشیمان شدند .»
کثرت شمار راضىشوندگان، تغییرى در سنت الهى و تعمیم مسئولیت و کیفر نمىدهد . هر قدر هم نفرات زیاد باشند، مجازات خواهند شد و مسئول خواهند بود، چون بدین کار ناروا راضى بودهاند . ابو سعید خدرى روایت مىکند:
«و جد قتیل على عهد محمد رسول الله (ص) فخرج مغضبا، فحمدالله و اثنى علیه، ثم قال یقتل رجل من المسلمین، لا یدرى من قتله، و الذى نفسى بیده لو ان اهل السماوات و الارض اجتمعوا على قتل مؤمن او رضوا به لادخلهم الله فى النار; (15) در زمان رسول خدا (ص) کشتهاى را یافتند . پیامبر در حالى که خشمگین بود، خطبه خواند و پس از حمد و ثناى الهى فرمود: از مسلمانان مردى کشته شده، قاتل وى معلوم نیست . سوگند به آن که جانم در دست اوست! اگر اهل آسمان و زمین براى کشتن مؤمنى گرد آیند یا بدین کار راضى باشند، خداوند آنان را داخل آتش خواهد کرد .» !
سلیمان بن خالد از امام صادق (ع) روایت کرده:
«لو ان اهل السماوات و الارض لم یحبوا ان یکونوا شهدوا مع رسول الله (ص) لکانوا من اهل النار; (16) اگر همه اهل آسمان و زمین همراهى با رسولالله (ص) را دوست نداشته باشند نیز، داخل در آتش خواهند شد .»
دورى مکان، این سنت الهى را تغییر نخواهد داد . اگر کسى بناحق دیگرى را در شرق بکشد و کسى که درغرب است، بدین کار راضى باشد، سزاوار آتش است . از رسول خدا (ص) روایت است:
«لو ان رجلا قتل بالمشرق و آخر رضی به فى المغرب کان کمن قتله و شرک فى دمه; (17) اگر کسى در مشرق کشته شود و شخصى در مغرب بدان راضى باشد، مانند قاتل بوده، شریک در جرم است .»
گستره خشنودى و رضایت گسترده بوده، فراتر از زمان و مکان است و بیش از آن که انسان تصور کند، مردم را در بر مىگیرد . روایتشده:
«ان الراضین بقتل الحسین شرکاء قتله . الا و ان قتلته و اعوانهم و اشیاعهم و المقتدین بهم براء من دین الله; (18) کسانى که راضى به کشتن حسین بودند، شریک جرماند . بدانید قاتلان و یاران و پیروان و دنبالهروان آنان از دین خدا دورند .»
نیز روایت است:
«ان القائم (عج) یقتل ذراری قتلة الحسین (ع) لرضاهم بذلک; (19) امام زمان (عج) فرزندان و نسل قاتلان امامحسین را مىکشد زیرا آنان به عمل پدرانشان راضى هستند .»
2 . تعمیم حجت
در آغاز بحثخواندیم خداوند یهودیان معاصر رسول الله را با عمل پدرانشان مرتبط دانست و چون از رسول خدا خواستند یک قربانى بیاورد که صاعقه آسمانى آن را بسوزاند تا ایمان آورند، کار پدران را حجتى علیه آنان آورد و از پیامبرانى نام برد که پیش از رسول خدا با دلایل روشن و اینگونه قربانى آمدند، اما یهودیان آنان را کشتند و ایمان نیاوردند [یعنى به همان دلیل که پدران ایمان نیاوردند و عذاب شدند، شما نیز ایمان نمىآوردید و عذاب خواهید شد، و این تعمیم دلیل است ]. .
در آیه 91 بقره، قرآن براى یهودیان معاصر رسول خدا چنین دلیل مىآورد: وقتى به آنان گفته مىشود که به آنچه خدا بر پیامبرش فرستاده، ایمان آورند، مىگویند: به آیاتى ایمان مىآوریم که بر ما نازل شده است و به آنچه خدا بر رسولش فرو فرستاده، کفر مىورزند . پس از این خداوند به پیامبر مىفرماید علیه آنان این گونه احتجاج کن:
«قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین»
چگونه مىتوان ادعاى آنان را پذیرفت که به آنچه برایشان نازل شده، ایمان دارند، اما پیامبرانى را که برایشان فرستاده شدهاند، مىکشند؟!
قرآن علیه فرزندان همان حجتى را مىآورد که بدان باپدران به بحث و جدل مىپرداخت . آیات یاد شده چنین است:
«و اذا قیل لهم آمنوا بما انزل الله قالوا نؤمن بما انزل علینا و یکفرون بما وراءه و هو الحق مصدقا لما معهم قل فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین; (20) هنگامى که به آنان گفته شود به آنچه خدا نازل کرده، ایمان بیاورید مىگویند: به آیاتى که بر ما نازل شده، ایمان مىآوریم! و به غیر آن کافر مىشوند، در حالى که حق است و آیاتى را که بر آنها نازل شده، تصدیق مىکند . بگو: اگر راست مىگویید و به آیاتى که بر شما نازل شده ایمان دارید، چرا پیامبران خدا را پیش از این، به قتل، مىرساندید؟!»
3 . تعمیم در ثواب و پاداش
چنان که سنت تعمیم، مسئولیتآفرین و عذابآور بود، پاداش و ثواب را نیز براى کنندگان کار و راضى شوندگان فراگیر مىکند . این سنت، درى از رحمتخدا بر بندگان است تا آنان را شریک ثواب اعمال و جهاد صالحان کند; نیز ثواب دعوت به یکتاپرستى و قیام و رکوع در پیشگاه خدا و ذکر و تسبیح و عمل شایسته، شامل حالشان شود . سنت تعمیم در فرهنگ اسلامى یقینى است .
محدث قمى در کتاب ارزشمند «نفس المهموم» به سند صحیح از ریان بن شبیب روایت مىکند:
«دخلت على ابیالحسن الرضا (ع) فى اول یوم من محرم . فقال: یابن شبیب، اصائم انت؟ فقلت: لا . فقال: ان هذا الیوم هو الیوم الذى دعا فیه زکریا ربه عز و جل; فقال: رب هب لى من لدنک ذریة طیبة انک سمیع الدعاء . فاستجاب الله له . و امر الملائکة فنادت زکریا و هو قائم یصلی فى المحراب: «ان الله یبشرک بیحیى» . فمن صام هذا الیوم، ثم دعا الله عزو جل، استجاب الله له کما استجاب لزکریا . ثم قال: یابن شبیب، ان المحرم هو الشهر الذى کان اهل الجاهلیة فیما مضى یحرمون فیه الظلم و القتال لحرمته . فما عرفت هذه الامة حرمة شهرها، و لا حرمة نبیها (ص) . فقد قتلوا فى هذا الشهر ذریته و سبوا نساءه، و انتهبوا ثقله، فلا غفر الله لهم ذلک ابدا . یابن شبیب، ان کنتباکیا لشىء فابک للحسین بن على ابن ابىطالب (ع)، فانه ذبح کما یذبح الکبش، و قتل معه من اهل بیته ثمانیة عشر رجلا ما لهم شبیهون فى الارض ... . یابن شبیب، ان سرک ان تلقى الله عز و جل و لا ذنب علیک فزر الحسین (ع) . یابن شبیب، ان سرک ان تسکن الغرف المبنیة فى الجنة مع النبى (ص) فالعن قتلة الحسین (ع) . یابن شبیب، ان سرک ان یکون لک من الثواب مثل لمن استشهد مع الحسین (ع) فقل متى ما ذکرته: «یا لیتنى کنت معهم فافوز فوزا عظیما» . یابن شبیب، ان سرک ان تکون معنا فى الدرجات العلى فى الجنان فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا و علیک بولایتنا، فلو ان رجلا تولى حجرا لحشره الله تعالى معه یوم القیامه; (21) در نخستین روز ماه محرم خدمت ابوالحسن الرضا (ع) رسیدم . فرمود: روزهاى؟ عرض کردم: نه! فرمود: مثل امروز زکریا از پروردگار درخواست کرد: خدایا! به من فرزند پاکى عطا فرما، که تو شنونده دعایى! و خداوند خواستهاش را برآورد و به فرشتگان فرمان داد به زکریا که در محراب نماز مىگذارد، بگویند: خداوند به یحیى تو را بشارت مىدهد . هر که روز نخست محرم را روزه بدارد و خدا را بخواند، دعایش برآورده خواهد شد، چنان که دعاى زکریا برآورده شد . مردمان زمان جاهلیت، ظلم و جنگ را در محرم حرام مىدانستند، چون براى این ماه حرمت و عظمت قائل بودند اما این امتحرمت این ماه وعظمت پیامبر را نشناختند و در این ماه فرزندان رسول خدا را کشتند و زنانشان را به اسارت بردند و اموالشان را تاراج کردند . خدا از این کارشان در نگذرد! اى فرزند شبیب! اگر مىخواهى بگریى، براى حسین بن على بن ابىطالب (ع) گریه کن که چون گوسفند سر بریده شد و هیجده تن از اهل بیتش را به همراه وى کشتند که مثل و مانندى روى زمین نداشتند . اى فرزند شبیب! اگر خوشحال مىشوى ثواب کسانى را داشته باشى که همراه حسین کشته شدند، هر وقتیاد او افتادى بگو: «یا لیتنى کنت معهم فافوز فوزا عظیما .» اى شبیب! اگر مسرور مىشوى که با ما، در درجات عالى بهشتباشى، در غم ما غمناک باش و به هنگام شادیمان شاد باش و ولایت و محبت ما را داشته باش، زیرا اگر کسى سنگى را دوست داشته باشد، خداى متعال روز قیامت، او را با آن سنگ محشور مىکند .»
چنان که در کتاب «بشارة المصطفى» از عطیه کوفى چنین نقل مىکند:
همراه جابر بن عبدالله انصارى - رحمة الله علیه - براى زیارت قبر حسین بن على بن ابىطالب رفتم . وقتى به کربلا رسیدیم، جابر نزدیک رود فرات غسل کرد، بعد جامهاى را لنگ خود کرده و جامه دیگر را بر دوش افکند، آن گاه کیسهاى را که در آن دانه خوشبوى سعد بود، باز کرد و بر سرو روى خود پاشید . سپس به سوى قبر رفت و گامى بر مىداشت ذکر خدا مىگفت تا نزدیک قبر رسید و به من گفت: دستم را بر قبر بگذار! دستش را بر قبر گذاشتم که ناگهان بىهوش روى قبر افتاد . مقدارى آب بر سر و رویش پاشیدم تا به هوش آمد و سه بار گفت: یا حسین! و افزود:
«آیا دوست، پاسخ دوستخود را نمىدهد؟ اما چگونه مىتوانى جواب دهى و حال آن که رگهاى گردنتبر شانهات آویخته شده، سرت از بدن جدا شده است . شهادت مىدهم که فرزند بهترین پیامبر و زاده امیرمؤمنان هستى . تو فرزند کسى هستى که با تقوا، همقسم بود و سرچشمه هدایت و خامس اصحاب کسا و پسر سید نقیبان و اشرافى، چنان که زاده فاطمه سیده زنهایى، و چرا چنین نباشى و حال آن که دست [با کفایت] سیدالمرسلین تو را پرورش داده، در دامن پارسایان پرورش یافته، از پستان ایمان شیر خوردهاى و نافت را با اسلام بریدهاند . تو در حیات و ممات پاک بودى . دلهاى مؤمنان به سبب فراق تو خوش نیست و در نیکویىات شکى ندارد . سلام و رضوان خدا بر تو باد! شهادت مىدهم بر ایمان و بر آنچه برادرت یحیى بن زکریا بود، هستى .»
سپس جابر چشم خود را دور قبر گرداند و گفت:
«درود بر شما اى کسانى که با حسین بودید و کنار او ایستادید! گواهى مىدهم که نماز را به پا داشتید و زکات دادید و امر به معروف و نهى از منکر کردید و با ملحدان جهاد کردید و خدا را پرستیدید تا آن که به یقین رسیدید . سوگند به خدایى که محمد را بحق بر انگیخت که ما در جهاد و آنچه انجام دادید شریکیم .» !
به جابر گفتم: «چگونه چنین است و حال آن که در وادى کربلا نبودیم و بر فراز کوهى نرفتیم و شمشیر نزدیم اما میان بدن و سر این شهدا جدایى افتاده و فرزندانشان یتیم شده و زنانشان بیوه شدهاند؟!»
جابر پاسخ داد: اى عطیه! از حبیبم رسول خدا شنیدم که فرمود:
«هر که مردمانى را دوستبدارد با آنها محشور مىشود و هر که به کرده گروهى راضى باشد، در عملشان شریک است .»
سوگند به خدایى که بحق محمد را به پیامبرى بر انگیخت، نیت من و دوستم انجام همان کارى است که حسین و اصحابش کردند .
سپس جابر گفت: مرا به طرف خانههاى کوفه ببرید! چون مقدارى راه رفتیم، به من گفت:
«اى عطیه! آیا به تو سفارشى بکنم؟ گمان ندارم پس از این سفر باشم و تو را باز ببینم . وصیت من این است: با دشمن آلمحمد تا وقتى که بغض ایشان را دارد، دشمن باش، گرچه روزهدار و نمازگزار باشد، و با دوستدار آلمحمد (ص) رفق و مدارا داشته باش زیرا گرچه یک قدمشان به سبب گناهان بسیار بلرزد اما قدم دیگرشان به محبت آلمحمد استوار و ثابتخواهد ماند . همانا جایگاه دوستدار آنان بهشت است و دشمنشان در آتش جاى دارد .» (22)
4 . تعمیم در نسبت دادن عمل
خداوند جرم پدران (کشتن پیامبران) را به فرزندان یهودى معاصر پیامبر نسبت مىدهد . بنابراین فرزندان در برابر جرم پدران مسئولند و بدان مجازات مىشوند . خداوند کار پدران را مستقیما به فرزندان نسبت مىدهد:
«قل: فلم قتلتموهم ان کنتم صادقین . (23) »
و در خطابى دیگر به یهودیان همعصر پیامبر تاکید دارد:
«قل: فلم تقتلون انبیاء الله من قبل ان کنتم مؤمنین .» (24)
آیهاى که خطاب به یهودیان زمان پیامبر است، تصریح دارد:
«ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید .»
بىشک مخاطب این آیه یهودیان همعصر رسول خدا مىباشد .
5 . تعمیم در شهود و حضور
سنت الهى تعمیم، از مسئولیت و کیفر، ثواب و نسبت فراتر رفته، شهود و حضور را نیز در بر مىگیرد و به غائبان مىگوید شما شاهد و حاضر بودید . گرچه به ظاهر آنان به هنگام عمل، حضور نداشته، صدها سال فاصله داشتند و یا مسافت طولانى، میانشان بود . شاهد و حاضر بودن بالاترین مراتب تعمیم است . سید رضى در نهج البلاغه مىگوید:
«لما اظفر الله تعالى امیرالمؤمنین (ع) باصحاب الجمل قال له بعض اصحابه: وددت ان اخى فلانا کان شاهدا لیرى ما نصرک الله به على اعداک . فقال (ع) اهوى اخیک معنا؟ قال: نعم . قال: فقد شهدنا . و لقد شهدنا فى عسکرنا هذا اقوام فى اصلاب الرجال و ارحام النساء، سیرعف الزمان بهم، و یقوى بهم الایمان; (25) هنگامى که خداوند امیرمؤمنان (ع) را در جنگ جمل پیروز کرد، یکى از یارانش عرض کرد: دوست داشتم برادرم فلانى شاهد و حاضر بود و مىدید چگونه خدا شما را بر دشمنان پیروز کرد! فرمود: برادرت دوست داشتبا ما باشد؟ عرض کرد: آرى . فرمود: در این صورت شاهد و حاضر بود . در این جنگ مردمانى شاهد و حاضرند که در صلب مردان و زهدان زنانند و زمانه بواسطه آنان جلو مىافتد و ایمان از آنها توان و قوت مىگیرد .»
در جنگ نهروان، پس از آن که فتنه خوارج پایان گرفت و جنگ فروکش کرد، یکى از یاران حضرت آرزو کرد کاش برادرش در جنگ حاضر مىبود . امام فرمود:
«لقد شهدنا فى هذا الموقف اناس لم یخلق الله آباءهم; (26) در این نبرد کسانى حاضر بودند که هنوز خداوند پدرانشان را هم نیافریده است!» .
سید حمیرى - رحمة الله علیه - بینش عمیق تاریخى سنت تعمیم را نمایانده، پسینیان را با پیشینیان (خلف را به سلف) مرتبط ساخته، کار تاریخى پدران را به فرزندان تعمیم داده است . وى در اشعارى که همگى آگاهى و معرفت است مىگوید:
انى ادین بمادان الوصی به
یوم الربیضة من قتل المحلینا
و بالذى دان یوم النهر دنتبه
و صافحت کفه کفى ب (صفینا)
تلک الدماء جمیعا رب فى عنقى
و مثلها معها آمین آمینا; (27)
قتل آنان که خونشان توسط امیرمؤمنان ریخته شد در جنگ جمل مورد تایید من است، نیز خونهایى که در جنگ صفین و نهروان ریخته شد . پروردگارا! ثواب آن خونهاى ریخته و دیگر موارد براى من هم باشد . آمین ثم آمین .»
از ابوجعفر ثانى، امام جواد (ع) روایت است:
«من شهد امرا فکرهه کان کمن غاب عنه و من غاب عن امر فرضیه کان کمن شهده; (28) آن که در کارى باشد و آن را خوش نداشته باشد، مانند کسى است که آن را انجام نداده، و آن که از امرى غایب باشد (اما آرزو کند کاش حاضر مىبود) مانند حاضران است .»
رضایتبه عملى، شخص غایبى را که قرنها دور است، حاضر مىداند و نارضایتى از آن، حاضر و شاهد را غایب مىشمرد . امام رضا (ع) فرمود:
«من غاب عن امر فرضی به کان کمن شهده و انساه; (29) آن که در کارى غایب باشد، اما بدان راضى باشد، مانند شاهد حاضرى است که کار را فراموش کرده است .»
6 . تعمیم در دستاوردها و سنن الهى، در جامعه و تاریخ
طاعت و عصیان الهى، آثار و نتایجى در زندگى اجتماعى مردمان دارد . خداوند مىفرماید:
«و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا علیهم برکات من السماء و الارض و لکن کذبوا فاخذناهم بما کانوا یکسبون» . (30)
نیز مىفرماید:
«کداب آل فرعون و الذین من قبلهم کفروا بآیات الله فاخذهم الله بذنوبهم ان الله قوى شدید العقاب، ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم و ان الله سمیع علیم» . (31)
همچنین مىفرماید:
«قد خلت من قبلکم سنن فسیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین» . (32)
این نتایج و آثار به موجب سنن خداوند (که حتمى است و به فرمان خدا واقع مىشود) در زندگى مردم نقش دارد و فقط کنندگان کار و حاضران را در بر نمىگیرد، بلکه شامل غایبان نیز مىشود، اگر بدان خشنود یا ناخشنود باشند . به آیات مبارکه 61 بقره و 112 آل عمران بنگرید . خداوند کیفرهایى را که دامنگیر یهود شد، از آن رو که جرم بسیار کردند و پیامبران را کشتند، بیان نموده است . کیفر آنان ذلت و خوارى و خشم خدا بود که در حیات سیاسى و اقتصادى بدان گرفتار شدند، زیرا سنت الهى بر خوار و خفیف کردن عصیانگران و متمردان است . خدا بدین سنت فرزندان یهود را به سبب جرم پدران کیفر داد و عقوبت الهى در دنیا همگان را فرا گرفت . به آیات مورد اشاره توجه کنید:
«و ضربت علیهم الذلة و المسکنة و باءوا بغضب من الله ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون النبیین بغیر الحق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون; (33) بر یهود خوارى و مذلت مقدر گردید و به خشم خدا دوباره گرفتار شدند، چون به آیات خدا کافر گشتند و پیامبران را بناحق کشتند و راه نافرمانى و ستمگرى پیش گرفتند .» «ضربت علیهم الذلة اینما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس و باءوا بغضب من الله و ضربت علیهم المسکنة ذلک بانهم کانوا یکفرون بآیات الله و یقتلون الانبیاء بغیر حق ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون; (34) آنان محکوم به ذلت و خوارىاند به هر کجا که متوسل شوند مگر به دین خدا و عهد مسلمانان در آیند . آنان پیوسته اسیر بدبختى و ذلتشدند، از آن رو که به آیات خدا کافر شده و پیامبران را به ناحق کشتند، نافرمانى و ستمگرى، کار همیشه آنها بود!»
بدون تردید کیفر (که سنت الهى است) ویژه یهودیانى نیست که دستبه قتل پیامبران زدند بلکه نسل آنان (هر کجا که باشند) به دلیل تعمیم جزء مصادیق عذاب شوندگانند .
7 . تعمیم در نتایج و سنن الهى در وجود انسان
سنتهاى الهى در دو زمینه محقق مىشود: جامعه و تاریخ، فرد . پیشتر سنت تعمیم در زمینه جامعه و تاریخ را بر شمردیم، اینک سنت تعمیم که در بردارنده سنتهاى الهى در مورد فرد و بشر است، بازگو مىشود .
سوره بقره از عناد بنىاسرائیل، کفران نعمتهاى الهى، لجاجت، تشکیک در آیات خداوند، کشتن پیامبران، عصیان و تمرد سخن گفته است . پس از این، سنت الهى را بازگو مىکند که به سبب انکار و کفران و عصیان دچار عقوبت و کیفر شدند:
«ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهى کالحجارة او اشد قسوة; (35) پس با این همه سختدل گشتید و دلهایتان چون سنگ یا سختتر از آن شد!» .
بىتردید این سنگدلى که خداوند از آن توصیف به «چون سنگ یا سختتر از آن» کرده، نتیجه جرمها، انکارها و معاصى است و قرآن چنین تعبیر مىکند: «پس از این ...» یعنى نتیجه گناهان سنگدلى بود!
شکى نیست مخاطبان این آیه، به دلیل ضمیر خطاب در آیه کریمه (قست قلوبکم) و سیاق آیات سوره بقره، یهودیانىاند که در زمان پیامبر مىزیستند .
8 . تعمیم نفرین و بیزارى
از شمار مصادیق تعمیم، لعن و برائت از قاتلان، مجرمان و کسانى است که به کرده آنان راضى باشند . در نصوص به جا مانده از اهل بیت در زیارت امام حسین (ع) به روشنى و صراحت این تعمیم را شاهدیم . در نص زیارت وارث مىخوانیم:
«لعن الله امة قتلک و لعن الله امة ظلمتک و لعن الله امة سمعتبذلک فرضیتبه; خدا لعن کند آنان را که تو را کشتند و نفرین باد بر امتى که به تو ستم کرد و آنان که شنیدند و بدین کرده راضى بودند!»
این، نص عجیبى است و آدمى را به تامل و اندیشه وا مىدارد . لعن و برائتشامل سه گروه است: قاتلان، آنان که با پشتیبانى و کمک، کار قاتلان را تایید کردند، سوم: آنان که بدین کار راضى بودند .
نفرین و بیزارى جستن، اعلام جدایى و بریدن کامل است . نمىتوان لعن و نفرین کرد مگر آن که آخرین رشته دوستى و محبت میان امتببرد . اگر این رشتهها، یکى پس از دیگرى برید، آن گاه هر گروهى از امت، از دیگرى جدا و منفصل مىشود . اگر گروهى مورد رحمتخدا و «مرحوم» باشد، ناگزیر دیگرى مورد خشم خدا و «ملعون» است، و این، خط فاصل و جدا کننده گروهها است .
خداى متعال مسلمانان را با رشته دوستى و محبت، به هم پیوند زده، فرموده است:
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض; (36) مؤمنان یار و یاور همدیگرند .»
محبت قوىترین پیوند متمدنانه در تاریخ بشر است و هر که در گستره دوستى مؤمنان درآید، سزاوار استخانواده بزرگ و گسترده مؤمنان، بدو یارى و سلامت رسانند و او مصون باشد; یعنى جان و عرض (کرامت و بزرگوارى) و مالش محفوظ بماند .
در فرمایش رسول خدا (ص) در مسجد خیف (در منا) و در آخرین حجى که گزارد، حرمت جان و مال و آبروى مؤمنان چنین تبیین شد:
«یا ایها الناس، اسمعوا ما اقول لکم و اعقلوه فانى لا ادرى لعلى لا القاکم فى هذا الموقف بعد عامنا هذا . ثم قال: اى یوم اعظم حرمة؟ قالوا: هذا الیوم . قال: فاى شهر اعظم حرمة؟ قالوا: هذا الشهر . قال: فاى بلد اعظم حرمة؟ قالوا: هذا البلد . قال: فان دماءکم و اموالکم علیکم حرام کحرمة یومکم هذا، فى شهرکم هذا، فى بلدکم هذا، الى یوم تلقونه . فیسالکم عن اعمالکم . الا هل بلغت؟ قالوا: نعم . قال: اللهم اشهد! الا من کانت عنده امانة فلیؤدها الى من ائتمنه علیها فانه لا یحل دم امرىء مسلم و لا ماله الا بطیبة نفسه و لا تظلموا انفسکم و لا ترجعوا بعدی کفار; (37) اى مردم! آنچه را به شما مىگویم بشنوید و در آن بیندیشید، زیرا مطمئن نیستم سال بعد شما را اینجا ببینم . کدام روز حرمتش بیشتر است؟ گفتند: امروز [دهم ذى حجه] . پرسید: حرمت کدام ماه بیشتر است؟ گفتند: همین ماه [ذى حجه] . پرسید: کدام شهر حرمت افزونترى دارد؟ گفتند: همین شهر [مکه] . فرمود: خون و مال شما بر همدیگر حرام است و مانند امروز و این ماه و این شهر حرمت دارد تا روزى که پروردگارتان را ملاقات کنید و از شما بپرسد چه کردید! آیا پیام الهى را به شما رساندم؟ گفتند: آرى . گفت: خدایا! شاهد باش! هر که نزد او امانتى است، به صاحبش برگرداند . به کسى که به او امانت داده است . ریختن خون مسلمان روا نیست و نمىتوان مال او را گرفت مگر رضایت داشته باشد . و به خودتان ستم نکنید و پس از من کافر نگردید!» .
از رسول خدا روایت است:
«المسلم من سلم المسلمون من لسانه و یده; (38) مسلمان کسى است که مسلمانان از دست و زبانش در امان باشند .»
میان روابط متمدنانه موجود، رابطهاى قوىتر و محکمتر و در عین حال، لطیفتر از دوستى و محبت نمىشناسیم . هر که به خدا و پیامبر شهادت و گواهى دهد، در گستره دوستى مؤمنان است و جان و مال و عرض او توسط مسلمانان حفظ شده، مصونیت دارد، اما اگر میان مؤمنان، این رشته بگسلد، هر کدام امتى جداگانه به شمار خواهند آمد . خدا بیامرزد «زهیربن قین» را که بدین حقیقت آگاه بود و به سپاهیان بنىامیه، روز عاشورا گفت:
«اى کوفیان! از عذاب خدا بترسید! مسلمان حق دارد برادر مسلمانش را نصیحت کند و ما اکنون برادر و بر یک دینیم، مگر آن که شمشیر [و جنگ] بینمان افتد . در این صورت مصونیتى [در جان و مال] نبوده، هر یک امتى جداگانه خواهیم بود .» (39)
این مطلب آگاهى دقیقى از حقایق بزرگ دینى است . اگر مصونیت میان گروههاى مسلمان از بین رفته، میانشان جنگ و قتل اتفاق افتد و یکى بر دیگر ستم کند، هر یک امتى به شمار آمده، یکى مرحوم و دیگرى ملعون است .
نفرینشدگان در زیارت وارث
سه گروه در زیارت وارث نفرین شده بودند: قاتلان، تایید کنندگان و خشنود شوندگان .
متن زیارت چنین است:
«لعن الله امة قتلتکم، و لعن الله امة ظلمتکم، و لعن الله امة سمعتبذلک فرضیتبه; خدا لعنت کند امتى که شما را کشت و امتى که بر شما ستم کرد و امتى که این مطلب را دانست و بدان راضى شد .»
گروه نخست محدود به حاضران در کربلا، در محرم 61هجرى است . گروه دوم گستردهتر از دسته اول، و شامل کسانى است که پشتیبانى کردند و کار قاتلان را تایید نمودند و به امام ستم کردند; چه در عاشوراى 61 هجرى، در کربلا حاضر باشند، چه در این تاریخ، در کربلا نباشند .
دسته سوم، از این دو گروه فراتر رفته، طول تاریخ را شامل مىشود و حلقات و رشتههاى آن تا به امروز که هستیم و زندگى مىکنیم، به هم مرتبط است . شگفت است که گروه سوم مانند نخستین و دومین دسته، سزاوار لعن و عذاب و برائت است . اگر امام حسین (ع) از کسى یارى مىخواست و وى اجابت نمىکرد، امام به او توصیه مىکرد دور شود تا یارىخواهىاش را نشنود . وى فرمود:
«من سمع و اعیتنا فلم یعنا، کان حقا على الله ان یکبه على منخره فى النار; هر که نداى ما را بشنود و ما را یارى نکند، خداوند حق دارد او را با صورت در آتش اندازد .»
بینش تاریخى تعمیم و فراشمولى و ربط حاضران با گذشتگان و نسلها با همدیگر، به صورت روشن و با گفتههایى تاثیرگذار، در زیارت عاشورا بازتاب دارد . در ادامه برخى از این نصوص را نقل مىکنیم:
«لعن الله امة اسست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت . و لعن الله امة دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التى رتبکم الله فیها و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین من قتالکم . برئت الى الله و الیکم منهم و من اشیاعهم و اتباعهم و اولیائهم . انى سلم لمن سالمکم، و حرب لمن حاربکم الى یوم القیامه; خداى لعن کند امتى که اساس ظلم و جور بر شما اهل بیت را پى ریخت . نفرین خدا بر امتى باد که شما را از جایگاه و مقامتان (خلافت) را ند و مرتبهاى را که خدا برایتان مقرر داشته بود، گرفت . خدا لعنت کند مردمى را که از امراى ظلم و جور براى جنگ با شما اطاعت کردند . براى رضایتخدا و شما، از آن ظالمان و پیروان و دوستانشان بیزارى مىجویم و من تا روز قیامت، در صلحم با هر که با شما در صلح است و در جنگ و نبردم با هر که با شما در جنگ است .»
عاشورا محک ولایت و برائت
زندگى میدان مبارزه است و کشمکش ستون فقرات تاریخ است . بهتر از این نمىتوان تاریخ را تعریف کرد . تاریخ جز مبارزه و نبرد نیست و هر چه جز این مىباشد، در حاشیه تاریخ است، نه در صلب و متن آن . مقصود از مبارزه، تضاد طبقاتى نیست (چنان که مارکس مىگوید) یا هماوردى نظامى و یا رقابت اقتصادى و سیاسى، بلکه منظور، نبرد میان توحید و شرک و جنگ میان حق و باطل است . این نبرد جوهر و ستون فقرات تاریخ است و هر مبارزه دیگر، در حاشیه و کنار تاریخ بوده، از دل تاریخ نیست .
ابراهیم (ع) با امامت و رهبرى خویش، در تاریخ این نبرد را آغاز کرد و پیامبران، رسولان و بندگان شایسته و صالح آن را ادامه دادند . این نبرد است که ساحتحیات را تقسیم مىکند و همگان، با درجات و مراتب مختلف، میان دو جبهه نبرد [حق و باطل] هستند . گاه جنبهها و طرفهاى درگیر، در هم شده، خط و خطوط آمیخته مىشود، آن چنان که شناختحق و باطل در جبهه نبرد سخت و مشکل مىگردد و آن که مىخواهد جانب حق را بگیرد، مىبایستشناخت دقیق داشته باشد و براى تشخیص حق از باطل، آگاهى و بصیرت یابد . در این فضاى مهآلود و مشوش، انسان نمىتواند موضع درستى بگیرد مگر آن که آگاهى و معرفت داشته باشد . عامل مهم آگاهى، تقوا و پارسایى است:
«اتقوا الله و یعلمکم الله; (40) از خدا بترسید تا شما را تعلیم و آگاهى دهد .» «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و آمنوا برسوله یؤتکم کفلین من رحمته و یجعل لکم نورا تمشون به; (41) اى کسانى که ایمان آوردهاید! از خدا بترسید و به پیامبرش ایمان بیاورید تا شما را از رحمتخود دو نصیب دهد و شما را نورى عطا کند که در روشنایى آن، راه بجویید .»
عاشورا عامل دقیقى براى تشخیص حق و باطل است هر چند حق و باطل به هم آمیخته شود . کاش مىدانستیم چه سر و حکمتى خداى متعال در این روز شگفت قرار داده است! عاشوراى 61 هجرى عاملى اساسى براى تقسیم مردم در دوجبهه مشخص بود; جبهه حسینى و جبهه ضد حسینى . جبهه نخست در طول تاریخ با پیامبران و رسولان و مردمان صالح بوده، جبهه دوم در برابر دعوت پیامبران ایستاده و با مجرمان و مفسدان بوده است .
از آن رو که حسین (ع) وارث پیامبران و رسولان است، دعوت او در امتداد و دنباله دعوت انبیاست و یزید چون وارث طاغیان تاریخ و وارث طغیانگرى و سرشت آنان است، از سردمداران طاغوت و از خیل سپاه آنان به شمار مىآید .
جبهه حق و باطل در طول تاریخ امتداد داشته، هر یک تاریخ را با رنگ و بوى خود آراستهاند . هر جبهه که یگانهپرستى و ارزشها را به ارث برده، با حق بوده، از موضعگیرى امام خشنود است و کرده بنىامیه در عاشورا را نمىپسندد، با حسین و در خط پیامبران و رسولان است . اما آن که در پى میراث بنىامیه و استکبار بوده، از مرز الهى و احکام خدا بیرون رفته، در برابر سبیل الله ایستاده و در عاشورا بر حسین خشم گرفته، برضد وى بوده، در خط طاغیان و مستکبران تاریخ است .
عاشورا خط معیار این دو جبهه در طول تاریخ و در هر جامعهاى است . عاشورا تاریخ و جامعه را به قطب متضاد حق و باطل تقسیم مىکند . گرچه تمامى درگیرىهاى میان حق و باطل مىتواند این دو را در طول تاریخ و در هر جامعهاى، از هم جدا و مشخص سازد، اما خداوند از بین رخدادهاى بسیار به عاشورا چنین ویژگى عظیم و روشنى بخشیده است . موضعگیرى در این دو جبهه، به دوستى یا بیزارى است . دوستى نشانه جبهه نخست و دشمنى نشانه دسته دوم است و حسین حد فاصل و جداکننده میان جبهه حق و باطل است:
«انى سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم و ولى لمن والاکم و عدو لمن عاداکم .»
گستره این دو جبهه در طول تاریخ و جوامع گسترش یافته، پهناورترین گستره در حیات آدمى است و خشنودى یا ناخشنودى آن را رنگ دوستى یا دشمنى، ولایتیا عداوت زده است .
دوستى یا دشمنى، به عمل است
دوستى و دشمنى بدان معنا نیست که آدمى فقط در دل دوستبدارد یا دشمن باشد و اقبال و ادبار قلبى داشته باشد بلکه به معناى تمام کلمه، موضعگیرى عملى است . شاید درستترین سخن براى تعبیر از موضعگیرى عملى، جمله تاثیرگذار و رسایى است که در زیارت عاشورا به چشم مىخورد:
«با دوستانتان، در صلح و سلامتم و با دشمنانتان، در جنگ و نبرد . دوستدار علاقهمندان شمایم و از خصمتان بیزارم .»
گستره صلح یا جنگ با دوستان یا دشمنان حسین (ع) فقط عاشورا نیستبلکه در هر تاریخ و جامعهاى است [کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا] و عامل گسترش، رضا یا سخط است . از زیارت عاشورا پى به این بینش ژرف در مورد تاریخ و جامعه مىبریم:
«لعن الله امة قتلتکم و لعن الله الممهدین لهم بالتمکین .»
این دو گروه در گستره پهناورى از جامعه وجود داشته، زیارت وارث گروه سوم را نیز مشمول لعن و برائت مىداند:
«لعنتخدا بر امتى باد که این ستم را شنیدند و بدان راضى بودند!» .
پس از این گستردگى و شمول، در هر تاریخ و جامعهاى، صلح و جنگ، دوستى و دشمنى جریان دارد و عاشورا نقطه برخورد دو جبهه حق و باطل، توحید و شرک است که در طول تاریخ با هم نبرد داشتهاند و انتساب و انگ هر جبهه را داشتن، به عمل و رضایت است .
رضایتمندى سطحى و عمقى
آنچه از تاثیر رضایتمندى گفتیم، در صورتى است که راستى باشد، اما آرزوها و خواستههاى دروغین و دوستى سطحى، آدمى را به دایره ولایت وارد نکرده، او را از برائتبیرون نمىبرد . رضایتیا نارضایتى جز با عمل و عزم، درست نخواهد بود . اگر خشنودى یا ناخشنودى، تهى از عزم و عمل باشد، ارزشى ندارد . فرزدق شاعر - رحمة الله علیه - بدین حقیقت آگاه بود و وقتى امام از وى از حال اهالى عراق پرسید، پاسخ درست داد و عرض کرد: دلهایشان با توست و شمشیرهایشان بر توست! این واقعه پس از آن بود که امام در ذىحجه سال شصت هجرى، حجاز را به سوى عراق ترک کرد . اگر دلها جداى از شمشیرها و همراه حسین (ع) بود، اما شمشیرها در خدمتبنىامیه و اراده و حکومتشان بود، آنان که فقط به دل، حسین را دوست دارند، بیرون از گروه دشمنان خدا و جزء اولیاء الله نیستند . دوستى سطحى و ضعیفى که مردمان عراق از امام در دل داشتند، آنان را از جبهه بنىامیه بیرون نیاورد و داخل در جبهه حسینى نکرد . نمىتوانیم دوستى را این گونه، ضعیف و سطحى پىریزى کرده، اثر رضا و سخط، حب و بغض در تاریخ و جوامع را به حرف و دل [نه به عمل] بدانیم، بلکه مىبایست کسانى را دوستبداریم که به راستى رضایت و ولایت اولیاء الله را داشتند و صادقانه بر اعداءالله خشم و بغض ورزیدند .
از خداى متعال درخواست داریم روزیمان کند که به عمل و کردار اولیائش راضى بوده، آنان را دوستبداریم و بر دشمنانش خشم گرفته، آنان را دشمن بداریم و در رضا و سخط، حب وبغض خود صادق باشیم .
پىنوشت:
1) آل عمران، 181 - 183 .
2) بقره، 245 .
3) تفسیر البرهان، ج1، ص328، چ اسماعیلیان .
4) همان .
5) نهج البلاغه، خ201 .
6) همان، حکمت154 .
7) میزان الحکمة، ج2، ص214 - 215 . [چنان که شنیدهایم: «من احب شیئا حشره الله معه .»]
8) النساء، 125 .
9) الحج، 78 .
10) مؤمنون، 52 .
11) الانبیاء، 92 .
12) النجم، 41 - 39 .
13) بقره، 141 .
14) این سنت، با سنت تاریخى و اجتماعى دیگرى که آیه 25 انفال بیان مىکند، متفاوت است آن آیه مىفرماید:
از فتنهاى بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمىرسد، بلکه همه را فرا خواهد گرفت .»
این سنت ویژه دنیاست، نه آخرت گرچه راضىها و ناراضىها را در بر مىگیرد و شامل خیر و شر است، مثلا اگر مردمى مؤمن باران طلب کنند و خدا بر ایشان باران فرستد، خیر دنیوى همه را در بر خواهد گرفت، حتى آنان که مؤمن نباشند و دین و آیین دیگرى داشته باشند و در رضایت و نارضایتى با اینان همراه نباشند . نیز اگر گروهى آتش فتنه در جامعه بر افروزند، شر آن همه را فرا خواهد گرفت، حتى کسانى که با فتنهگران در رضایت و نارضایتى همراه نباشند . اما آثار این سنت، فقط در دنیاست نه در آخرت، در حالى که سنت تعمیم - که از آن سخن مىگوییم - در دنیا و آخرت، همگان را اگر در رضا و نارضایى شریک باشند در بر مىگیرد و کسانى را که در رضا و نارضایى با آنان همراه نیستند، شامل نمىشود .
15) بحارالانوار، ج104، ص384 .
16) همان، ج71، ص262، ح6 .
17) همان، ج104، ص384; روضة الواعظین، ص461 .
18) بحارالانوار، ج8، ص311، ح79 .
19) همان، ج52، ص313 .
20) بقره، 91 .
21) نفس المهموم، ص36، تحقیق رضا استادى; امالى صدوق، ص79 .
22) بحارالانوار، ج68، ص130، ح62 و ج101، ص195، ح31; بشارة المصطفى، ص74، چ1383ه .
23) آل عمران، 184 .
24) البقره، 91 .
25) نهجالبلاغه، خطبه 12 .
26) بحارالانوار، ج71، ص262، ح5 و 6 .
27) اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج3، ص416 .
28) تحف العقول، ص100; بحارالانوار، ج100، ص81، ح38 .
29) بحارالانوار، ج11، ص320; ج5، ص283 .
30) اعراف، 96 .
31) انفال، 52 - 53 .
32) آل عمران، 137 .
33) بقره، 61 .
34) آل عمران، 112 .
35) بقره، 74 .
36) بقره، 71 .
37) کافى، ج7، ص273 .
38) همان، ج2، ص235 .
39) تاریخ طبرى، ج6، ص243 .
40) بقره، 282 .
41) الحدید، 28 .