درسها و عبرتهاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
یکى از اساسىترین ابعاد حادثه عاشورا، درسها و عبرتهاى این نهضت است .
درسهاى عاشورا همواره بحثى زنده، حیاتبخش و حرکتآفرین است . هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودى به وقوع پیوست اما درسهاى آن ویژه زمان و مکان خاصى نیست . عدالتخواهى و ستمستیزى، عزت، پاسدارى از اسلام و ارزشهاى اسلامى، شهادت در راه خدا، جمع میان سیاست و معنویت، امر به معروف و نهى از منکر از جمله درسهاى مهم در عرصه رفتارسیاسى رویداد عاشورا است .
نویسنده پس از تبیین مسائل یاد شده و بیان نمونههایى از آن در کلام و رفتار امام حسین (ع)، به بررسى عبرتهاى عاشورا مىپردازد . وى تحلیل عوامل زمینهساز حادثه عاشورا را مایه عبرت جامعه اسلامى و نظام دینى دانسته، مهمترین آنها را تحت عنوان دگرگونى ارزشها و آرمانهاى حاکم بر جامعه نبوى و کوتاهى خواص از انجام رسالتخود، بازگو مىنماید . جدایى مردم از اهلبیت (ع) و دنیاگرایى خواص از جمله موضوعاتى است که در این بخش مورد توجه قرار گرفته است .
مقدمه
در باره رویداد عاشورا بسیار گفته و نوشتهاند . باز هم جاى گفتن و نوشتن باقى است، چرا که این رویداد از چنان ابعاد بزرگ و گستردهاى برخوردار است که هر چه بیشتر به تحلیل و بررسى آن پرداخته شود زوایاى نوتر و تازهترى از آن آشکار خواهد شد .
قیام عاشورا از سال 61 هجرى تا امروز همچون چشمهاى جوشان و خروشان از آب زلال و گواراى خود تشنگان معرفت و حقیقت را سیراب کرده، و الهامبخش بسیارى از نهضتهاى حق علیه باطل بوده است . انقلاب اسلامى، به رهبرى امام خمینى (ره) از عاشورا الهام گرفت . ماندگارى و پایایى آن نیز در گرو بهرهگیرى از درسها و عبرتهاى آن است . درسهاى عاشورا در گستره زمان و زمین همچنان ادامه دارد، چرا که در ادبیات عاشورا آمده است:
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم .» (1)
یعنى درگیرى حقجویان و عدالتخواهان با باطل و ستمگران همیشگى است . رویداد عاشورا در تاریخ همواره قابل تکرار است . از این روى، عاشورا رسالتبزرگى را بر دوش همه دینداران به ویژه آگاهان جامعه نهاده است . همگان پس از شناخت ابعاد آن موظفاند خود و جامعه خود را با آن مقایسه و از آن درس و عبرت بیاموزند، چرا که زنده بودن تاریخ به ترسیم و تصویب آن و سنجش خودمان با آن است .
سخن ما در این گفتار با عنوان: «درسها و عبرتهاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى» در باره یکى از اساسىترین ابعاد این حادثه بزرگ است که در دو بخش آن را پى خواهیم گرفت:
الف . درسهاى عاشورا;
ب . عبرتهاى عاشورا .
پیش از آن یادآورى چند نکته مفید و مناسب مىنماید:
1 . تفاوت درس و عبرت
درس گرفتن از قیام عاشورا یعنى گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگى فردى و اجتماعى، الگو و اسوه قراردادن . در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایى روبه رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثهاى بس بزرگ آفریدند، حادثهاى که مىتوان براى شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوى مناسب و کارآمدى باشد .
عبرت: واژه «عبرت» از ریشه «عبور» و گذشتن از چیزى به چیز دیگر است .
به اشگ چشم «عبره» گفته مىشود، (2) چون اشگ از چشم عبور مىکند . در تعبیر خواب نیز، این واژه به کار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل مىکند . به همین مناسبتبه حوادثى که به انسان پند دهد «عبرت» گویند، چون انسان را به یک سلسله تعالیم کلى راهنمایى مىکند . (3)
بنابراین، عبرتآموزى یعنى از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسى و از آن پند گرفتن است . عبرتآموزى از حادثه عاشورا به این معناست که انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقایسه کند تا بفهمد در چه حال و وضعى قرار دارد، چه چیزى او را تهدید مىکند و چه چیزى براى او لازم است .
با این بیان، تفاوت اساسى بین درس و عبرت وجود ندارد; چرا که عبرتآموزى نوع دیگرى از درس است، اما درس از راه عبرتگیرى . با این توضیح که ما در درسآموزى نقطههاى اوج و خوبىها را مىبینیم و آنها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفى مىکنیم . اما در عبرتآموزى، تنها به خوبىها و الگوهاى مثبت نگاه نمىکنیم بلکه بدىها و زشتىها و نامردمىها را نیز مىبینیم و از آن به گونهاى دیگر درس مىآموزیم . به گفته استاد شهید مطهرى: حادثه عاشورا دو صفحه دارد: سفید و نورانى، تاریک و سیاه . صفحه سفید قهرمانانى چون امام حسین (ع) و قمر بنىهاشم و صفحه سیاه قهرمانانى چون یزید، ابن زیاد و عمر سعد دارد . در بحث عبرتها به صفحه سیاه و تاریک و جنایتهاى آنان نیز توجه مىشود .
2 . اهمیتبحث در اندیشه اسلامى
هر چند برخى درسآموزى و عبرتگیرى از تاریخ را نفى کردهاند، (4) ولى بر اساس بینش اسلامى، این موضوع مورد تایید و تاکید منابع دینى ماست . قرآن و روایات در بسیارى از موارد ما را به درسآموزى و عبرتگیرى از تاریخ فرا خواندهاند . از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت یوسف و برادرانش و همچنین انحراف زلیخا و عفاف و پاکدامنى یوسف و دیگر مسائل مىفرماید:
«لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب; (5) در قصههاى آنان براى صاحبان خرد عبرت است .»
امامان بزرگوار شیعه نیز بر این مساله تاکید کردهاند . به عنوان نمونه: على (ع) به یکى از کارگزارانش مىنویسد:
«و اعتبر بما مضى من الدنیا لما بقى منها، فان بعضها یشبه بعضا و آخرها لاحق باولها; (6) از گذشته دنیا، براى مانده و آینده آن پند و عبرت گیر . چرا که پارههاى تاریخ با یکدیگر همانندند و پایانش به اولش مىپیوندد .»
آیات و روایات در این باره فراوان است . در اینجا به همین دو نمونه بسنده مىکنیم .
3 . ابعاد بحث
عبرتهاى عاشورا، از دو زاویه درخور بحث و بررسى است:
الف . از بعد تاریخى; از این بعد محقق با مطالعه و تحلیل چند مقطع از تاریخ اسلام به علتیا علل این فاجعه بزرگ دست مىیابد . چرا که این قیام بزرگ بدون مقدمه و زمینه قبلى نبود بلکه مقدمات بسیار از دیر زمان زمینههاى آن را فراهم کرده بود . بنابراین، اگر از این بعد بخواهیم به این رویداد نگاه کنیم باید به حدود پنجاه سال پیش از آن برگردیم و پس از بررسى حوادث گذشته به تحلیل روى کارآمدن یزید و فاجعه عاشورا بپردازیم .
ب . از بعد نظرى; در اینجا به اصول و عواملى که در این رویداد نقش داشتهاند باید پرداخته شود . به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامى، تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ به دست انسان است:
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم . (7) ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم .» (8)
جامعه و تاریخ همانند دیگر پدیدهها داراى ضابطه و قانون است، و قوانین حاکم بر آنها همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیدهها ثابت و غیر قابل تغییر است:
«و لن تجد لسنة الله تبدیلا .» (9)
خداوند حتى به جامعه مؤمنان خطاب مىکند که اگر آنان از ایمان خویش روى برگردانند طولى نخواهد کشید که گروهى را جایگزین آنان خواهد کرد . (10)
بر این اساس پیدایش، بقا، رشد و حرکت و نابودى جوامع در گذشته و حال و آینده پیرو اصول و قانونهایى است که با دقت در منابع و متون دینى مىتوان به پارهاى از آنها و یا همه آنها دستیافت . در این گفتار، در صدد بیان و تشریح این اصول نیستیم، بلکه مىخواهیم با مطالعه تاریخ، اصولى و عواملى را که سبب رویداد عاشورا شدهاند شناسایى کنیم . در این نگاه هر چند مطالعه و تحلیل مقاطع گذشته تاریخ در پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) براى پژوهشگر لازم است ولى طرح همه آن ضرورتى ندارد، پژوهشگر از آن تحقیقات در این نگاه بهره مىگیرد .
هر چند هر دو نگاه مفید درسآموز است، ولى در این پژوهش حادثه کربلا را از نگاه دوم مورد بحث قرار مىدهیم، یعنى به پارهاى از اصول و عواملى که زمینهساز حادثه عاشورا شدهاند اشاره خواهیم کرد .
4 . از قیام عاشورا تحلیلهاى گوناگونى ارائه شده است . یکى آن است که عاشورا از اسرار الهى و تکلیفى ویژه براى امامحسین (ع) بوده است و هیچ فرد و یا معصوم دیگرى چنین وظیفهاى نداشت است . (11) اگر این تحلیل را بپذیریم، سخن گفتن از عاشوراهاى دیگر و همچنین درس و عبرتگیرى از رویداد عاشورا در ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سیاسى بىمعنى خواهد بود، چرا که وظیفه اختصاص مجالى براى الگوبردارى باقى نمىگذارد . ولى این تحلیل از سوى متفکران اسلامى، از جمله شهید مطهرى به عنوان یکى از تحریفهاى معنوى عاشورا نقد و رد شده است . (12) اما در تحلیلهاى دیگر حرکت و قیام امام (ع) مىتواند الگو و سرمشق هر مسلمانى به ویژه رهبران جامعه باشد . همانگونه که خود آن حضرت خواستار آن بودهاند: «و لکم فى اسوة» . (13) بنابراین، قیام امامحسین (ع) از ابعاد گوناگون مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، اخلاقى، سیاسى، نظامى، فرهنگى مىتواند الگو و سرمشق باشد . و در نتیجه استنتاج سنتها و قواعدى از این حادثه در وضعیتى همانند وضعیت روزگار امامحسین (ع) امکانپذیر خواهد بود .
درسهاى عاشورا
درسهاى عاشورا همواره بحثى زنده، حیاتبخش و حرکتآفرین است . هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودى به وقوع پیوست، اما درسهاى آن ویژه زمان و مکان مشخصى نیست . اگر تا دیروز عدهاى مىپنداشتند که عاشورا حادثهاى مقطعى است، امروز با توجه به تعالیم عاشورایى امام خمینى و در نتیجه استقرار حکومت اسلامى، باید به عنوان رویدادى تلقى شود که در طول تاریخ مىتواند درسآموز بوده و پایههاى ستم و استبداد را از بیخ و بن براندازد:
«واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجرى تا خرداد 42 و از آن زمان تا قیام حضرت بقیةالله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعى انقلابساز است .» (14)
پس از سال 61 هجرى، این رویداد در عرصه رفتار سیاسى الگوى بسیارى از حرکتها شده است: حرکت توابین، مردم مدینه، قیام مختار، نهضت زیدبن على، قیام محمد نفس زکیه و ابراهیم فرزندان عبدالله ... تا قیام و نهضت مقدس ملت ایران به رهبرى امام خمینى همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهى شدهاند . اقبال لاهورى، استقلال و نجات پاکستان را مرهون قیام عاشورا دانسته گاندى، نیز، نهضت عاشورا را الهامبخش خود در رهایى هندوستان مىداند . (16) ما در این مقال، در صدد تجزیه و تحلیل قیام و انقلابهایى که در پى رویداد عاشورا صورت گرفتهاند نیستیم و همچنین در پى صداقت و یا درستى و نادرستى این نهضتها نیز نیستیم; ما بر آنیم که اشاره کنیم که رویداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سیاسى منشا حرکتهایى علیه حاکمان ستم در دورههاى گوناگون بوده و هست . و در یک کلمه اگر نهضتبزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حرکتهاى حقطلبانه و عدالتخواهانه بنامیم و بدانیم سخنى به گزاف نگفتهایم . مصعب ابن زبیر با اینکه خود را رقیب امامحسین (ع) براى حکومت مىدانست مىگوید:
«و ان الاولى بالطف من آل هاشم
تاسوا فسنوا الکرام التاسیا (17)
مردان بزرگوارى از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند که براى بزرگان تاریخ نمونه و الگو است .»
بسیارى از نویسندگان، شاعران و تاریخ نگاران مسلمان و غیر مسلمان از درسآموزى این رویداد براى همه جهانیان سخن گفتهاند . از باب نمونه یکى از نویسندگان مصرى به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانایش در کتاب: «ابوالشهداء حسین بن على (ع)» چنین مىنویسد:
«نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانان از این حادثه درس جوانمردى، ایثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند . از سفیر مسیحى که در همان مجلس یزید به او اعتراض کرد بگیریم تا برسیم به قرون میانه، تا روزگار خودمان .» (18)
آرى عاشورا از چنان عمق و غنایى برخوردار است که تا پایان تاریخ، پیام آور ارزشهاى والاى انسانى و الهامبخش انسانهاى آزاده و خداجو خواهد بود . عاشورا دانشگاهى است که همه طبقات از زن و مرد، کوچک و بزرگ، باسواد و بىسواد، سیاه و سفید، مسلمان و غیر مسلمان از آن درس مىآموزند و در این دانشگاه همواره استادان بنامى چون: حسین بن على (ع)، قمر بنىهاشم، زینب کبرى و دیگر عاشورائیان تدریس مىکنند . ولى متاسفانه ما تاکنون نتوانستهایم ارزشهاى عاشورا را آن چنان که شاید و باید به جوامع جهانى بشناسانیم . در یکى از فیلمهایى که بر ضد اسلام به وسیله B . B . C با نام شمشیر اسلام، تهیه شده، بخش مهمى از آن را عزادارى و سوگوارىهاى دوستداران امامحسین (ع) تشکیل مىدهد . مفسر این فیلم مىگوید:
«باید مراقب بود که اگر این عزادارىها و این همه عشق هدفدار شود و به سوى قلب غرب نشانه رود، دیگر هیچ سلاحى نمىتواند در برابر آن مقابله کند .» (19)
با توجه به سخنان فوق، مهم جهتدار شدن مراسم عاشورا و شناخت درسهاى آن در ابعاد گوناگون است .
فداکارى و ایثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤولیت، صداقت و وفادارى، قاطعیت در راه هدف، دفاع از امامت و ولایت، دفاع و پاسدارى از دین و ارزشها، تولى و تبرى، ستیز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نیکیها، پرهیز از بدیها و زشتیها، انس با قرآن، ترویج فرهنگ نماز، نهراسیدن از نیروى دشمن، پرهیز از سستى و تنبلى در برابر تجاوز به ارزشها، افشاى چهره دشمنان اسلام، توجه به معنویات حتى در جبهه جنگ، نفى نژادپرستى، توبه، دعا، استغفار، تسلیم در برابر خدا، قیام براى خدا و ... بخشى از درسهاى عاشورا است . البته همین درسها کافى است که یک ملت را از ذلتبه عزت برساند و همین درسها مىتواند جبهه کفر و استکبار را شکستبدهد . همانگونه ملت ایران با الهام از همین درسهاى عزتبخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همین درسها بود که نقش خود را در جنگ تحمیلى به نمایش گذاشت .
آن چه آوردیم فهرستبخشى از درسها و آموزههاى عاشورا بود . صدها بلکه هزارها هزار درس از رویداد عاشورا مىتوان آموخت . شرح و تفصیل درسهاى یاد شده در این مقال نمىگنجد . از این روى، به شرح نمونههایى از درسها در عرصه رفتار سیاسى بسنده مىکنیم:
1 . عدالتخواهى و ستمستیزى
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان ستم و بر پایى عدل یکى از درسهاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است . عاشورا به ما مىآموزد که انسان مسلمان نمىتواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بىتفاوت بماند; اگر سکوت کرد در حکم همان ستمکار است . امامحسین (ع) در یک سخنرانى که در منزل «بیضه» در برابر سپاهیان حر فرمودند:
«اى مردم . رسول خدا (ص) فرمود: اگر کسى حاکم ستمگرى را ببیند که حلال خدا را حرام مىکند، عهد و پیمان الهى را مىشکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگرى رفتار مىکند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که این فرد را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند .» (20)
آن بزرگوار سپس از بنىامیه و پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقى از سخنان پیامبر گرامى اسلام یاد کرده و مىفرماید:
«مردم آگاه باشید که بنىامیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروى و بندگى خداى بخشنده سرپیچى کردهاند، فساد و تباهى را آشکار ساختهاند و حدود الهى را تعطیل کردهاند و اموال مردم را به خود اختصاص دادهاند . حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند . من از هر کس شایستهترم که وضع موجود را تغییر دهم ... پس لازم است از روش من پیروى کنید زیرا عمل من براى شما حجت و سرمشق است ...» (21)
از سخنان یاد شده چند نکته اساسى زیر استفاده مىشود:
1 . مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانین دین واجب است . این برنامه باید سر لوحه زندگى امت اسلامى در گستره تاریخ در هر سرزمینى باشد .
2 . سکوت در برابر حاکم ستم، گناهى بس بزرگ و در حد گناه همان حاکم ستم است .
3 . حکومتیزیدى از مصادیق حاکمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانین الهى است . از این روى مبارزه با او نیز تکلیف الهى است .
امام در نامهاى به مردم کوفه مىنویسد:
«فلعمرى ما الامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه على ذات الله; (22) به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنهاکسى است که برابر کتاب خدا داورى کند . دادگر و متدین به دین حق باشد . وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا کند .»
امامحسین (ع) در همین نامه سخنان مردم کوفه را که نوشته بودند: «لیس لنا امام; ما امام نداریم، تایید کرده است، چرا که آن بزرگوار یزید را داراى شرایط امامت و حکومت نمىداند . زیرا که اجراى حق و عدالت، عمل به کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را ندارد .
2 . یکى دیگر از درسهاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى، درس عزت است . امامحسین (ع) و دیگر عاشورائیان با گفتار و عمل خود به ما آموختند که برخورد مسلمانان با یکدیگر چه در داخل کشور و چه با خارج کشور باید از موضع عزت باشد . چرا که در فرهنگ اسلامى، مسلمان عزیز است و هرگز نباید تن به ذلت و خوارى بدهد . ذلت و خوارى با مسلمانى قابل جمع نیست . بنابراین، مسلمانى که ذلت را پذیرفته مسلمانىاش کامل نیست . بر این اساس دو نوع زندگى خواهیم داشت: زندگى ذلیلانه و زندگى عزتمندانه . زندگى عزتمندانه در پرتو پذیرش ولایتخدا و اولیاء خدا، و زندگى ذلیلانه در پرتو پذیرش ولایت کفر و شرک و دشمنان خداست . همراهى و دوستى با دشمنان خدا نیز ذلت و خوارى است . بر همین اساس قرآن کریم مىفرماید:
«یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء; (23)
اى مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولایتبر نگیرید .»
عزت در سخن و عمل همه عاشورائیان تجلى دارد، ولى در سخن و عمل امامحسین (ع) از همه بیشتر . همه این بزرگواران مرگ با عزت را زندگى و زندگى با ذلت را عین مرگ مىدانستند . یکى از شعارهاى امامحسین (ع) در روز عاشورا این بود:
الموت خیر من رکوب العار
و العار خیر من دخول النار . (24) مرگ از پذیرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است .»
و نیز آن بزرگوار در روز عاشورا مىفرمود:
«این ناکس پسر ناکس مرا به پذیرش یکى از دوکار ناچار کرده است . یا شمشیر کشیدن و کشته شدن و یا پذیرش ذلت . ذلت از خاندان ما به دور است . هیهات که ذلت و زبونى را اختیار کنم . نه خدا به ذلت من راضى است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامنهاى پاکى که مرا تربیت کردهاند . همچنین مردان غیرتمند و آزاده، کشته شدن را بر پیروى از انسانهاى پست ترجیح مىدهند .» (25)
آرى، امامحسین (ع) در دامن پدر و مادرى تربیتشده است که مرگ با عزت را زندگى، و زندگى با ذلت را عین مرگ مىدانست:
«فالموت فى حیاتکم مقهورین و الحیاة فى موتکم قاهرین .» (26)
آن بزرگوار در جاى دیگرى مىفرماید:
«و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید; (27) به خدا سوگند همانند افراد فرومایه تسلیم شما نمىشوم و مانند بردگان نیز فرار نمىکنم .»
عزت حسینى به او اجازه نمىدهد که براى اینکه چند روز بیشتر زنده بماند با فردى همانند یزید بیعت کند . چرا که بیعتبا یزید به معناى تایید حکومت و کارهاى ناپسند او است . چنین کارى نه تنها شایسته آن امام همام که حتى یاران او نیز نیست .
در سخنان یاد شده، امام (ع) به ما مىآموزد که در برابر غیر خدا عزیز و سربلند باشید و تنها در پیشگاه خدا متواضع باشید .
آن بزرگوار در جاى دیگر مىفرماید:
«فانى لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما; (28) من در چنین محیط ذلتبارى مرگ را جز سعادت و زندگى با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمىدانم .»
سخنان و رفتار امامحسین (ع) و دیگر عاشورائیان درس استبه همه شیعیان به ویژه کارگزاران نظام اسلامى و هشدارى استبه کسانى که خود را شیعه مىدانند ولى در این حال خود را در اختیار غیر خدا قرار داده و مرعوب و تسلیم قدرتهاى بزرگ شدهاند و دیگران را نیز به این ذلت فرا مىخوانند .
3 . پاسدارى از اسلام و ارزشهاى اسلامى
پاسدارى از اسلام و ارزشهاى اسلامى یکى دیگر از درسهاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است . پیش از یادآورى این درس از سوى امامحسین (ع) و دیگر عاشورائیان یادآورى این نکته مفید مىنماید که: در فلسفه سیاسى، امروزه در باره نقش حکومت در تامین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار است . برخى (حکومتهاى لیبرال) بر این باورند که اینگونه امور در قلمرو مسائل خصوصى افراد جاى دارد . از این روى، حکومت در این باره هیچ مسؤولیتى ندارد . اما در اندیشه سیاسى اسلام، با دلیلهاى بسیار اینگونه امور جزو قلمرو حکومت است . نه تنها حاکم و همه کارگزاران حکومتى باید به اسلام و ارزشهاى اسلامى باور داشته باشند که همگان موظف به تبلیغ و پاسدارى از آن مىباشند . بر همین اساس هنگامى که اسلام و ارزشهاى آن از سوى امویان مورد تهاجم قرار گرفته بود و یزید و کارگزارانش به روشنى بر خلاف احکام اسلام و دستورهاى آن عمل مىکردند ولى در عین حال رفتار خودرا در برابر اسلام مىنمایاندند، امامحسین (ع) براى پاسدارى از اسلام قیام کرد چرا که اگر امامحسین (ع) قیام نمىکرد دیرى نمىپایید که از اسلام جز نامى باقى نمىماند . حکومتیزید درصدد نابودى اصل اسلام بود . از این روى وقتى که امامحسین (ع) دعوت به سازش و بیعتبا یزید شد فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون، و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید; (29) در این صورت باید از اسلام براى همیشه چشم پوشید، هنگامى که امتبه زمامدارى فردى چون یزید گرفتار آید .»
امام (ع) در بسیارى از موارد از جمله در نامهاى که از مکه به مردم بصره مىنویسد همچنین به هنگام رویارویى سپاه امام (ع) با سپاه حر نیز پاسدارى از اسلام را وظیفه همه مسلمانان دانسته و از آنان مىخواهد که او را در این راه یارى دهند . در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است:
«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) فرا مىخوانم . زیرا در شرایط و وضعیتى قرار گرفتهایم که سنت پیامبر (ص) از میان رفته و جاى آن را بدعت گرفته است . اگر دعوت مرا بپذیرید شما را به راه سعادت راهنمایى مىکنم .» (30)
آن بزرگوار در جاى دیگر مىفرماید:
«لو لم یستقم دین جدى الا بقتلى فیا سیوف خذینى، (31) اگر دین جدم جز به کشته شدن من استوار نمىماند پس اى شمشیرها مرا فرا گیرید .»
با سخنان یاد شده امام (ع) به ما مىآموزد که اگر براى پاسدارى از اسلام راهى به جز فداکارى و ایثار و کشته شدن نباشد باید جان خود را فداى اسلام کرد . نه تنها امامحسین (ع) که همه یاران او هدفى جز پاسدارى از اسلام نداشتند . از باب نمونه، در آن هنگام که دست راست قمر بنىهاشم قطع مىشود مىفرماید:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولى من تا زنده هستم از دین خودم حمایتخواهم کرد .»
4 . شهادت در راه خدا
سیاستمداران حرفهاى در مبارزه دو گروه با یکدیگر بر توازن قوا تاکید مىکنند و از درگیرى مبارزان با دشمنى که از جهت عده و عده برتر است، بر حذر مىدارند و آنان را به سکوت و گوشهگیرى فرا مىخوانند . روشنفکران آن زمان نیز امامحسین (ع) را از درگیرى با یزید که تا بن دندان مسلح بود بر حذر مىداشتند، اما منطق آن بزرگوار چیز دیگرى بود . او و دیگر عاشورائیان از ایستادگى در برابر یزید و حکومت اموى هرگز تردیدى به خود راه ندادند و با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیارى کردند . کشته شدن در راه خدا هر چند از سوى انسانهاى ظاهر بین جدا شدن از دنیا و لذایذ آن است، ولى از نگاه انسانهاى وارسته، شهادت پایان رنجها و سختىها و رسیدن به لقاء الله است . آخرین آرزوى اینگونه انسانها شهادت است .
اسلام با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایى را تربیت کرد که براى دفاع از مکتب، از جان و مال خویش مىگذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر یکدیگر پیشى مىگرفتند . (32) و گاه براى حضور یکى از آنها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن یکى از آنها در خانه، کار به قرعه مىکشید . (33) وقتى که امامحسین (ع) مىخواست از مکه حرکت کند در خطبهاى، از زیبایى مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر کس آمادگى کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید:
«من کان باذلا فینا مهجته موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا، (34) هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار کند آماده حرکتبا ما باشد .»
در جاى دیگر آن بزرگوار مىفرماید:
«اگر این بدنها براى مرگ آفریده شدهاند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد .» (35)
استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملتهاى دیگر هم ارزشمند است . مردم آزاده دیگر نیز چنین مرگى را تقدیس و ستایش مىکنند و آن را برتر از زندگى ذلتبار و زیر ستم و همراه با ننگ و پستى مىدانند . بنابراین، چه قدر سست و بىپایه ستسخنان کسانى که امروزه، شهادتطلبى را «خشونت» خوانده و آن را محکوم مىکنند . سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است . کوتاه سخن اینکه تلاش و فداکاى و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدفهاى الهى تا کشته شدن و شهادت در راه خدا یکى از درسهاى رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است، یعنى انسان در عرصه سیاسى گاه به جایى مىرسد که باید در راه هدف و آرمانهاى الهى فداکارى کند و از جان و مال خود بگذرد . این یکى از درسهاى امامحسین (ع) و دیگر عاشورائیان در قضیه کربلاست .
5 . جمع بین سیاست و معنویت
جمع بین حضور در عرصههاى سیاسى و توجه به معنویات یکى دیگر از درسهاى عاشورا است . غفلت از نیازهاى روحى و معنوى به ویژه براى کسانى که درگیر کارهاى مهم و سنگیناند و مسؤولیتهاى بالایى دارند خطرساز و خطرآفرین است که باید در برابر آن هشیار بود . امامحسین (ع) در آن هنگام که رویاروى دشمن ایستاده و حتى در آن هنگامى که در محاصره دشمنان است، هرگز از این مساله غفلت ندارد . از این روى، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا در میان خیمه امامحسین (ع) جنب و جوش عجیب و نشاط فوقالعادهاى به چشم مىخورد; یکى مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگرى مشغول تلاوت قرآن:
«لهم دوى کدوى النحل بین قائم و راکع و ساجد .» (36) و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امامحسین (ع) به قمر بنىهاشم مىفرماید: «به سوى آنان برو و اگر توانستى امشب را مهلتبگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم . خدا مىداند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم .» (37)
از این درخواست در آن موقعیتبه خوبى مىتوان به اهمیت معنویت و خودسازى پى برد . این کار امام (ع) بیانگر آن است که هرگز نباید به دلیل کار و گرفتارى زیاد از خودسازى و توجه به معنویات غفلت کرد . چرا که موفقیتهاى انسان در همه عرصهها در گرو همین توفیق است . ممکن است گفته شود کسى که به خاطر خدا کار و یا مسؤولیتى را پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول کار است، کار او بلکه همه حرکتهاى او عبادت است، ولى باید توجه داشت که براى عباداتى که بین انسان و خداست اثر و نقشى است که هیچ چیز دیگر نمىتواند جایگزین آن شود .
6 . امر به معروف و نهى از منکر
از درسهاى مهمى که در عرصه رفتار سیاسى مىتوان از رویداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهى از منکر است . همان گونه که رفتار امت اسلامى با یکدیگر بر اساس امر به معروف و نهى از منکر استبا حاکمان نیز بر همین مبنا استوار است . ولتحاکم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس مراحل امر به معروف و نهى از منکر با او برخورد کرد . امامحسین (ع) در وصیتنامه سیاسى الهى خود یکى از انگیزههاى قیام خود را امر به معروف و نهى از منکر مىداند:
«من از روى خودخواهى، غرور و خیرهسرى و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگرى به پا نخاستهام، بلکه قیام من براى اصلاح امور مسلمانان و ... اجراى برنامه امر به معروف و نهى از منکر در میان امت اسلامى است .» (38)
از این وصیتنامه استفاده مىشود که حرکتهاى سیاسى انواع گوناگون دارد: حرکت از روى خودخواهى، غرور، ستم و فساد که درست نیست و تنها حرکتى که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهى از منکر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد . درسهاى این رویداد در عرصه رفتار سیاسى بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روى، به همین اندازه بسنده مىکنیم .
عبرتهاى عاشورا
در تفاوت درسها و عبرتها اشاره کردیم که در عبرتها تنها به الگوهاى شایسته و خوبیها نگاه نمىکنیم، بلکه بدیها و زشتیها و رذالتها را نیز مىبینیم . در این بحث از عوامل زمینهساز این رویداد، علتسکوت و بىتفاوتى مردم در برابر قیام امامحسین (ع) و یا بالاتر، ضدیتبا آن، و چگونگى بهرهگیرى از این حادثه بحث مىشود . عبرتگیرى از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبرى چنین ترسیم مىکند:
«اولین عبرتى که در قضیه عاشورا ما را متوجه خود مىکند این است که ببینیم چه شده که پنجاه سال بعد از درگذشت پیامبر (ص) جامعه اسلامى به آن حد رسید که کسى مثل امامحسین (ع) ناچار شد براى نجات جامعه این چنین فداکارى بکند ... . مگر چه وضعى بود که حسین بن على (ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده مىماند و الا از دست مىرود؟ عبرت اینجاست، ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد که فردى مثل یزید بر جامعه اسلامى حاکم شد؟ ... چرا باید وضعى پیش بیاید که کسى مثل حسین بن على (ع) ببیند چارهاى ندارد جز این فداکارى عظیم، که در تاریخ بىنظیر است . چه شد که آنها به اینجا رسیدند؟ این همان عبرت است ... . چه شد که بیستسال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در همان شهرى که ایشان حکومت مىکرد سرهاى پسران امیرالمؤمنین را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند ... و دخترها و حرم امیرالمؤمنین را در بازار کوفه گرداندند ...» (39)
پاسخ به پرسشهاى یاد شده و بررسى و تحلیل عوامل و زمینههاى این حادثه مىتواند مایه عبرتى براى جامعه اسلامى و نظام و حکومت دینى ما باشد، چرا که وقتى انقلاب پیامبر اسلام (ص) را آن عوامل به فاجعهاى بزرگ چون شهادت حسین بن على (ع) و یارانش و اسارت اهل بیت آن بزرگوار کشانید، بىتردید اگر به جان انقلاب و نظام ما بیفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد که بر انقلاب بزرگ پیامبر (ص) آمد; عبرت عاشورا، این جاست . اگر عوامل زمینهساز این حادثه را به درستى شناختیم و از آن عبرت گرفتیم، یعنى تلاش کردیم که انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورایى دیگر نخواهیم بود و اگر خداى نخواسته عبرت نگرفته و به وظیفه خود عمل نکردیم همان سرنوشت نیز در انتظار ما خواهد بود .
عوامل زمینهساز حادثه عاشورا
در باره عوامل زمینهساز حادثه عاشورا نظریههاى گوناگونى اظهار شده است; در مرحله نخست مىتوان به عوامل مختلفى چون: عامل نژادى و قومى، اعتقادى، سیاسى و اجتماعى، اخلاقى و ارزش و ... اشاره کرد . هر یک از این عوامل مورد توجه و تاکید برخى از نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است . شمارى یک و یا دو عامل و شمارى بیش از آن را زمینهساز حادثه عاشورا شمردهاند . شمارى از نویسندگان دشمنى بنىامیه با بنىهاشم، برخى دیگر تغییر ارزشها و برخى از متعصبان اهل سنت نیز عملکرد خود امامحسین (ع) را سبب حادثه عاشورا دانستهاند . گروهى دیگر از بىتوجهى به معنویت و دنیاگرایى و کوتاهى خواص از انجام رسالتخود (40) و ... به عنوان عوامل زمینهساز حادثه عاشورا سخن گفتهاند . از باب نمونه مقام معظم رهبرى با استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات» بر آن است که دو عامل، از عوامل اصلى این گمراهى و انحراف است:
«یکى دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوة و نماز است . یعنى فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگى و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خداى متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایى از زندگى . و عامل دوم «اتبعوا الشهوات» استیعنى دنبال شهوترانىها و هوسها و در یک جمله «دنیاطلبى» رفتن و به فکر جمعآورى ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمانها . این درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممکن استبه این درد دچار بشویم .» (41)
استاد شهید مرتضى مطهرى نیز در موارد بسیار به این موضوع اشاره کردهاند از جمله:
«باید گفت: امامحسین (ع) را طمع ملک رى و طمع پول: «خولى مىگفت: جئتک بغنا الدهر» ورشوه رؤسا (و اما رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم» و جبن و مرعوبیت عامه و میل به جبران محبتیزید که ابن زیاد مىخواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایت عهدى یزید تعلل کرد جبران کند . و خبث ذاتى امثال شمر و غرور و بد مستى شخص یزید و از همه بالاتر فراموش کارى مردم که مسلمان بودند و سیرى به تاریخ شصتساله خود نمىکردند و سابقهها را فراموش کرده بودند و گول ظاهر را مىخوردند و ... (شهید کردند) .» (42)
از دو نمونه یاد شده که با توجه به واقعیات گفته و نوشته شدهاند مىتوان چنین نتیجه گرفت که مجموعهاى از عوامل زمینساز حادثه عاشورا شدهاند، بنابراین، نظریههاى تکعاملى با صرف نظر از نادرستى برخى از آنها، (43) نمىتوانند رویداد عاشورا را تحلیل و تفسیر کنند . در تفسیر این حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میان این عوامل نیز، مىتوان به دنبال یک و یا دو عامل مسلط و مهم بود . پرداختن به همه عوامل اصلى و فرعى، مجالى فراخ و فراخور مىطلبد . از این روى، در اینجا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهیم پرداخت:
الف . دگرگونى ارزشها و آرمانها،
ب . کوتاهى خواص از انجام رسالتخود .
الف . دگرگونى ارزشها و آرمانها
پیش از آنکه به اصل بحثبپردازیم اشارهاى به مفهوم ارزشها و همچنین ارزشهاى حاکم بر جامعه نبوى مفید و مناسب مىنماید:
مفهوم ارزشها
جامعه شناسان، ارزشها را اینگونه تعریف کردهاند:
«ارزشها عقاید عمیقا ریشهدارى هستند که گروه اجتماعى هنگام سؤال در باره خوبىها، برترىها و کمال مطلوب به آن رجوع مىکند .» (44)
با توجه به تعریف یاد شده ارزشها هدایت کننده رفتار انسان در جامعهاند . هرگونه تغییر و دگرگونى در آنها، دگرگونى در رفتار و هنجار اجتماعى را در پى خواهد داشت . از این روى، شناخت ارزشها و پاسدارى از آن، از وظایف اصلى هر جامعه است . (45)
ارزشهاى حاکم بر جامعه نبوى
پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتى بتپرستبودند . شناختى نسبتبه معارف الهى چون خدا و پیامبر (ص) و معاد نداشتند . مردم در حیرت و ضلالت و گمراهى زندگى مىکردند . نژادپرستى و تکاثرطلبى از ارزشهاى آنان بود . عربها در جاهلیت غیرت و شجاعت را بسیار مىستودند اما حقیقت این است که غیرت و شجاعت مورد ستایش آنان همان درندهخویى و بىباکى در جهت تامین منافع مادى و حمایت از همقبیلگى خود به حق و یا ناحق بود . عواطف انسانى در میان آنان بسیار کمرنگ بود . دخترکشى اعراب نمونهاى از آن است .
پیامبر اسلام (ص) ستیز و مبارزهاى پىگیر را علیه نژادپرستى و تکاثرطلبى و دیگر ارزشهاى جاهلى آغاز کرد و به صراحت اعلام کرد که در اسلام اینها ملاک ارزش و برترى افراد بر یکدیگر نیست . آن بزرگوار، علم و معرفت نسبتبه خدا و قیامت و دیگر دانشهاى مفید را یکى از ملاکهاى برترى افراد بر یکدیگر بر شمردند .
ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤولیتسازندگى بود، جاىگزین افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند . و با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایى را تربیت کردند که اسوه پاکى و فداکارى، ایثار و همه خوبىها شدند . نمونه بارز این ویژگىها را مىتوان در رویدادهاى تاریخى صدر اسلام به ویژه در جنگها مشاهده کرد . از باب نمونه: جابربن عبدالله انصارى مىگوید: «در جنگ احد به بالین پدرم عبدالله رفتم . در حال احتضار بود . درخواست آب کرد . من رفتم و ظرف آبى آوردم، وقتى خواستم به او بدهم اشاره کرد: آب را به این مسلمان که در کنار من و تشنهتر از من استبرسان . سراغ او رفتم . او به سومى اشاره کرد، سراغ سومى رفتم او به چهارمى، و همچنین تا دهمى . وقتى به سراغ دهمین رفتم دیدم که او به شهادت رسیده است . برگشتم به سراغ نهمى و ... تا اولى دیدم همه به شهادت رسیدهاند .» (46)
از این نمونهها در جنگهاى صدر اسلام فراوان است . لازم به یادآورى است که این نمونهها در میان کسانى نمودار شد که تا چند سال پیش از آن، اگر یکى از این افراد به دیگرى بر مىخورد که مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایى بود و باقىمانده سوسمار را از او مطالبه مىکرد، امتناع مىکرد و گاهى به خاطر نصف سوسمار انسانى را از میان دو نیم مىکرد . (47)
بر این اساس پیامبر اسلام (ص) با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایى را تربیت کرد که دیگران را حتى به هنگام مرگ بر خود پیش مىداشتند . و پیش از آن نیز، براى دفاع از مکتب از جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد و شهادت بر یکدیگر پیش مىگرفتند .
بازگشتبه ارزشهاى جاهلى
بزرگترین و مهمترین خطرى که هر نهضت انقلابى را تهدید مىکند «ارتجاع» است . این خطر آفتى است که متاسفانه نهضت انقلابى پیامبر اسلام (ص) نیز، گرفتار آن شد . پس از پیامبر (ص) باورها و ارزشهاى الهى رنگ باختند و به تدریجباورها و ارزشها و اعمال جاهلى احیا شدند . مردمى که در روزگار پیامبر (ص) ارزشهاى الهى: چون ایثار و فداکارى در روح آنان تا آنجا نفوذ داشت که در رفتن به سوى جهاد و میدان جنگ بر یکدیگر پیشى مىگرفتند، در زمانى که بدن پیامبر (ص) هنوز روى زمین بود در سقیفه بنىساعده گرد آمدند و شعار «منا امیر و منکم امیر» (48) سردادند و حکومت اسلامى را غنیمتى پنداشتند که باید در میان آنان تقسیم شود . متاسفانه کار بازگشت ارزشهاى جاهلى به جایى رسید که چهرههاى برجستهاى چون: ابىذر، عمار و حجربن عدى آزار و شکنجه و تبعید شدند . در برابر، کسانى که به وسیله پیامبر (ص) تبعید شده بودند جزو مشاوران و کارگزاران خلیفه شدند . تبعیض و غارت بیتالمال، گناه و معصیت در جامعه اسلامى رواج یافت . احساس مسؤولیت، امر به معروف و نهى از منکر جاى خود را به بىمسؤولیتى و سهل انگارى و بىتفاوتى داد . ارتجاع و بازگشت از ارزشها به جایى رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومى و بیتالمال، درآمد خلیفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد .
امام على (ع) پس از آنکه با اصرار مردم حکومت را پذیرفتند از دگرگونى ارزشها چنین یاد مىکنند:
«اى بندگان خدا ... شما در زمانى واقع شدهاید که خیر و نیکى به آن پشت کرده و شر و بدى روى آورده است . شیطان جز طمع در هلاکت مردم کارى ندارد پس اکنون زمانى است که وسائل پیشرفتشیطان قوى شده، نیرنگ و فریبش همگانى کشته و بهدست آوردن شکار برایش آسان شده است . به هر سو که مىخواهى نگاه کن آیا جز فقیرى که با فقر دست و پنجه نرم مىکند، یا ثروتمندى که نعمتخدا را به کفران تبدیل کرده، یا بخیلى که با بخل و رزیدن در اداء حقوق الهى ثروت فراوانى گردآورده و یا متمردى که گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها کر است . آیا شخص دیگرى جز اینها مىبینى؟ کجایند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند همانها که در کسب وکارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدىها دورى مىجستند، مگر همه آنها از این دنیاى پست و از این زندگى پر مشکل کوچ نکردند . مگر نه این است که شما وارث انسانهاى بىارزشى شدهاید که لبها جز به نکوهش آنها حرکت نمىکند تا مقام آنها کوچک شمرده شود و براى همیشه فراموش گردند، فانا لله و انا الیه راجعون، مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغییر دهندهاى پیدا مىشود، و نه بازدارندهاى به چشم مىخورد، آیا با این وضع مىخواهید در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیاى او باشید ...» (49)
دگرگونى باورها و ارزشها تا آنجا پیش رفت که مدعیان خلافت و جانشینى پیامبر (ص) نابودى دین همان پیامبر را در سر مىپروراندند .
در گفت و گوى مغیرة بن شعبه با معاویه، وقتى که مغیره از معاویه مىخواهد که با مردم به عدالت رفتار کرده و با بنىهاشم بد رفتارى نکند معاویه در پاسخ مىگوید: هیهات، هیهات، مغیره گوش کن، ابوبکر به خلافت رسید و پس از آنکه مرد، نامش نیز از بین رفت . همچنین عمر و عثمان حکومت کردند و مردند و نامى از آنها باقى نماند . اما برادر هاشم (مقصود او رسول خدا (ص) است) هر روز پنج نوبتبه نام او در جهان اسلام ندا مىکنند و «اشهد ان محمدا رسول الله» مىگویند . اى مغیره بىمادر، پس از آنکه سه خلیفه بمیرند و نام محمد اینگونه زنده باشد دیگر چه عملى باقى خواهد ماند جز آنکه نام محمد هم دفن شود و از بین برود . (50)
از این قضیه و امثال آنکه در زندگى معاویه و به ویژه پسرش یزید فراوان است مىفهمیم که آنان با اسلام و ارزشهاى آن از ریشه مخالف بودهاند و چنانچه قیام عاشورا نبود خدا مىداند سرنوشت اسلام به کجا مىانجامید . معاویه در گفت و گوى یاد شده از حکومت پیامبر به عنوان ملک و پادشاهى یاد کرده و خواهان دفن نام آن حضرت است .
زمینههاى دگرگونى ارزشها
چرا پس از پیامبر (ص) به تدریج ارزشها و آرمانهاى اسلامى رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ این پرسش نیاز به شناختیک نکته تربیتى و دقت در اوضاع آن روزگار دارد . همانگونه که روانشناسان گفتهاند: تربیت کارى تدریجى است . پیامبر اسلام (ص) براى تربیت انسانها و تثبیت ارزشهاى اسلامى تلاش بسیار کردند . اما ده سال براى تربیت مردمى که درستبر ضد این خصوصیات بار آمده بودن زمان خیلى کمى بود . درست است که مردم اسلام را پذیرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزشهاى جاهلى را به کلى فراموش کنند و ارزشهاى الهى را با جان و دل بپذیرند به ویژه که بسیارى از مسلمانان پس از فتح مکه و در سال هشتم هجرى به اسلام گرویده بودند و پیامبر نیز دو سال پس از آن از این جهان رحلت کرده بودند .
نخستین نشانههاى احیاى ضدارزشها در جریان سقیفه بنىساعده سر بر آورد . کسانى که از اصحاب و یاران نزدیک رسول خدا (ص) به شمار مىآمدند سخنانى را به پیامبر نسبت دادند که بسیار شگفتانگیز بود . با اینکه آن بزرگوار در بسیارى از جاها از جمله در آخرین سفر خود که از مکه برمىگشت، به صراحت فرموده بودند که: تفاوتى بین عرب و عجم، بین غلام حبشى و سید قرشى نیست . اما به ناگاه در سقیفه اعلام شد که آن حضرت فرمودهاند: «الائمة من قریش» ; (51) این نسبتبا صراحت قرآن (52) و سخنان آن بزرگوار (53) ناسازگار است . بنابراین سقیفه بنىساعده نخستین گامها در جهت احیاى ارزشهاى جاهلى بود . اما چون دیندارى بسیارى از مردم قوى بود و هنوز مردم آلوده به دنیا و جلوههاى آن نشده بودند این جریان خیلى نمود پیدا نکرد . ولى این وضعیت چندان دوام پیدا نکرد . امت اسلامى هر روز از مسیرى که پیامبر معین کرده بودند دورتر و دورتر مىشدند . عوامل زیادى زمینهساز این وضعیتبودند; از باب نمونه به پارهاى از آنها اشاره مىکنیم:
1 . جدایى مردم از اهل بیت (ع)
انحراف رهبرى از مسیرى که پیامبر (ص) معین کرده بود و انزواى على (ع) به مدت 25 سال یکى از مسائلى است که زمینه را براى دگرگونى ارزشها فراهم ساخت . چون در جامعهاى که پیامبر (ص) خطوط کلى آن را ترسیم کرده بود، آشناسازى مردم با دین و ارزشهاى آن یکى از مناصب اهل بیت (ع) بود . که این نقش با انزواى على (ع) و منع از ترویج احادیث نبوى از آنها گرفته شد . با این وضعیت مردم براى اینکه رفتار خود را با اسلام راستین و ارزشهاى آن هماهنگ کنند دچار مشکل شدند . متاسفانه در جهتحل این مشکل نه تنها اقدامى نشد که اقداماتى در جهت عکس آن صورت گرفت . مسلمانان براى شناخت احکام دین به ابوهریرهها و کعب الاحبارها ارجاع شدند .
نقل حدیث و فضائل اهل بیت (ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحدید، معاویه به کارگزارانش نوشت:
«هر کس چیزى در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند خونش هدر است . مالش حرمت ندارد .» (54)
معاویه به این کار نیز قانع نشد، دستور داد تا احادیثى در نکوهش على (ع) جعل کنند و نیز دستور داد که همه در منبرها باید به على (ع) لعن کنند . (55) افزون براین در بخشنامهاى نوشت:
«انظروا الى من قامت علیه البینة انه یحب علیا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا اعطائه و رزقه; (56) هر که را که ثابتشد از دوستان و شیعیان على و اولاد او است اسم او را از دیوان قلم بکشید و حقوق و مزایاى او را قطع کنید .»
و در بخشنامه دیگرى، یادآور شد هر کس را احتمال دادید از دوستان اهل بیت است زیر شکنجه قرار دهید و خانهاش را خراب کنید . (57) معاویه حکومتبصره و کوفه را به زیاد ابن ابیه که پیش از آن از شیعیان على (ع) به شمار مىآمد داد و او چون به خوبى شیعیان را مىشناخت دست و پاى بسیارى از آنان را قطع کرد و به چشمهاى آنان میل کشید و بسیارى از آنان را تبعید کرد و یا کشت تا جایى که شخص مشهورى از آنان باقى نماند .
در اثر تبلیغات معاویه، لعن و نفرین به على (ع) از بزرگترین عبادتها به شمار مىآمد به گونهاى که اگر شخصى آن را در نماز فراموش مىکرد قضاى آن را به جا مىآورد . معاویه با شیوه یاد شده تلاش مىکرد که مردم را از اهل بیت (ع) جدا کند تا در نتیجه اسلام و ارزشهاى آن فراموش شود و اسلام اموى و ارزشهاى جاهلى جاىگزین آن گردند . از این روى هر کس در برابر این دستورات مىایستاد مورد آزار و اذیتباند اموى قرار مىگرفت .
2 . تبدیل امامتبه پادشاهى
تبدیل امامتبه پادشاهى یکى دیگر از زمینههاى دگرگونى ارزشها و فاجعه عاشورا بود . بدون تردید هر جامعهاى به حکومت نیاز دارد تا امور آن جامعه سامان گیرد . از سوى دیگر جامعه اسلامى، زمانى شاهد حاکمیت اسلامى و ارزشهاى آن است که حکومت اسلامى بر پا باشد . بر این اساس اگر پس از رحلت پیامبر (ص) امامت عدل علوى استقرار مىیافت همان جو ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مىیافت . ولى متاسفانه با جریان سقیفه حکومت اسلامى ادامه نیافت و حکومتبه صاحبان اصلى آن نرسید و با فراز و نشیبهاى بسیار به حکومت و پادشاهى معاویه و یزید انجامید . خاندانى که امام على (ع) در باره آنها مىفرماید:
«اى معاویه، کى شما رهبر رعیت و رئیس ملتبودهاید؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟ (یعنى شما شایستگى این کار را نداشته و ندارید .» (58)
با مرگ معاویه زمانى که امامحسین (ع) براى بیعتبا یزید دعوت مىشود امام (ع) در پاسخ مىفرماید:
«باید فاتحه اسلام را خواند اگر شخصى همانند یزید حاکم مسلمانان باشد .» (59)
و نیز آن بزرگوار به هنگام رویارویى دو سپاه مىفرماید:
«آگاه باشید که بنىامیه پیروى از شیطان را بر خود لازم دانسته و پیروى از خداوند را ترک گفتهاند و فساد را آشکار و حدود الهى را تعطیل کردهاند ...» (60)
بدون شک، حکومت نقش مهمى در تثبیت ارزشها و یا ضد ارزشها دارد چرا که امام على (ع) مىفرماید:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم; (61) مردم به حاکمانشان شبیهترند تا به پدرانشان .»
وقتى که حاکمان و کارگزاران جامعه افرادى چون معاویه و یزید باشند که همه توان خود را در جهت تحریف دین و نابودى ارزشها و همچنین مروجان آن به کار گرفتهاند، طبیعى است که افراد جامعه نیز همانگونه تربیتخواهند شد . در چنین جامعهاى مردم در برابر دگرگونى ارزشها و کشته شدن مدافعان آن حساسیتى نشان نخواهند داد . همانگونه که در رویداد عاشورا چنین وضعى پیش آمد .
3 . افزون بر دو عامل یاد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتمبخشىهاى عثمان نیز یکى دیگر از زمینههاى فاصله گرفتن مردم از ارزشها و آرمانهاى اسلامى بود . این فتوحات هر چند بر جغرافیاى کشور اسلامى افزود، ولى چون همراه آن کارى فرهنگى براى هدایت مردم صورت نمىگرفت، به سرعت مردم را به سوى دنیاگرایى برد . زیرا غنائم این جنگها از آن فاتحان بود و شرکت در یکى از فتوحات بزرگ همراه با غنایم فراوانى بود که کافى بود یک رزمنده با حضور در یکى از نبردها به اوج رفاه برسد . (62)
افزون بر این، حاتمبخشىهاى عثمان از بیتالمال و جمع ثروت به وسیله شمارى از خواص در این زمینه نقش مؤثرى داشت . (63) در بخش دوم (کوتاهى خواص از انجام رسالتخود) توضیح بیشترى خواهیم داد .
4 . یکى دیگر از عواملى که زمینه دگرگون شدن ارزشها را فراهم کرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است . چهرههایى چون عمار و ابىذر به جرم حقگویى تبعید و شکنجه شدند . عبدالله مسعود که از تبعید ابىذر ناراحتبود مورد آزار و اذیت قرار گرفت . گروهى از بزرگان کوفه همانند مالک اشتر زید، صعصعه، جندب، کمیل و ... به شام تبعید شدند . (64)
در برابر عثمان به توصیه ابىسفیان که گفته بود:
«مراقبت کن که حکومت پیوسته در میان ما دستبه دستبگردد . و کارگزاران خود را از بنىامیه انتخاب کن . این فقط ملکدارى است، بهشت و جهنم یعنى چه؟!» (65)
همکاران و کارگزاران خود را از خویشان و نزدیکان و بنىامیه برگزید . (66) کسانى انتخاب شدند که در حال مستى به مسجد مىآمدند و نماز صبح را چهار رکعت مىخواندند و وقتى که با اعتراض مردم روبهرو مىشدند مىگفتند: مىخواهید بیشتر بخوانم؟! (67)
مجموعه عوامل یاد شده دستبه دست هم داد تا ارزشهاى عصر نبوى دگرگون شدند . اوج این دگرگونى در روزگار یزید بود، چرا که در راس حکومت فردى قرار گرفته بود که به هیچ چیز اعتقاد نداشت، فردى عیاش و خوشگذران بود و هیچ ابایى از آشکار شدن بىدینى خود نداشت . وقتى که حاکمان جامعه چنین افرادى باشند، به حکم «الناس على دین ملوکهم» مردم نیز روش و منش آنها را در زندگى به کار مىگیرند . در چنین جامعهاى مردم در برابر تحریف و یا حذف ارزشها و مدافعان جدى آن بىتفاوت مىگردند و حتى ممکن استخود آنها براى حذف آن ارزشها و مدافعان آن بسیجشوند . همانگونه که در رویداد عاشورا این قضیه پیش آمد . عبرتآموزى ما از رویداد عاشورا به این است که مواظب ارزشهاى انقلاب اسلامىمان باشیم تا خداى ناکرده به وسیله عوامل یاد شده و همانند آن، دچار تغییر و دگرگونى نگردند .
ب . کوتاهى خواص در عمل به تکلیف
کوتاهى و سستى خواص از اداى تکلیف و انجام وظیفه یکى از عوامل زمینهساز رویداد عاشورا است . نقش خواص در تحولات و دگرگونیهاى اجتماعى و سیاسى از مسائلى است که تردیدى در آن نیست . بر همین اساس رهبر معظم انقلاب خواص را یکى از عوامل بسیار تاثیرگذار در تحولات تاریخ مىدانستند و در رویداد عاشورا این تحلیل را ارائه کردند که اگر خواص جبهه حق، تسلیم جلوههاى دنیا نگردند و دین را فداى دنیا نکنند و به موقع از حق حمایت کنند، هیچ گاه جامعه اسلامى دچار وضعیت زمان امامحسین (ع) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخى چون عاشورا نخواهد بود .
براى دریافت ابعاد این تحلیل تاریخى و جامعه شناسانه که نسخه شفابخش جامعه امروز ما نیز هست، نخستبه مفهوم خواص و عوام اشاره کرده و سپس به علل و عواملى که ممکن استبرخى از خواص را از انجام وظیفه و مسؤولیتباز دارد و یا آنان را در برابر آن قرار دهد خواهیم پرداخت .
مفهوم خواص و عوام
مردم در جامعههاى گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تاثیر گذارى بر اندیشهها و رفتار دیگران و همچنین میزان تاثیر پذیرى متفاوتند . در هر جامعه تعدادى اندک به دلیل موقعیت ویژهاى که دارند بر رفتار و ارزشهاى دیگران تاثیر مىگذارند . این گروه، با نامهاى: خواص، نخبگان، برگزیدگان ... شناخته مىشوند . گروه دیگر که اکثریت جامعه را تشکیل مىدهند از آنان به عنوان: توده یا عوام یاد مىشود .
خواص کسانىاند که بر اساس آگاهى و بصیرت تصمیمگیرى کرده و حرکت مىکنند . در برابر خواص عوام هستند . این گروه دنبال این نیستند که ببینند چه راهى درست است، چه حرکتى صحیح است و سپس بر اساس آن حرکت کنند بلکه پیرو جو زمان خود هستند; اکثریتبه هر راهى رفتند اینها نیز به همان راه خواهند رفت . (68)
در این تقسیم و تفسیر هیچگونه معیار اقتصادى، سیاسى و فرهنگى لحاظ نشده است . بلکه کسى که از روى بصیرت و آگاهى تصمیم بگیرد و عمل کند هر چند بىسواد باشد جزو خواص به شمار مىآید و آنکه بدون بصیرت و تشخیص عمل کند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام» است .
تقسیم بندى خواص
مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهى است . خواص بر دو گونهاند: خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل . عوام نیز به همین دو قسم تقسیم مىشوند .
عدهاى حق را شناختهاند و تلاش آنها نیز در همین راستاست . و عدهاى نیز در برابر حق بىتفاوت و یا ضد آنند . در میان طرفداران باطل نیز آدمهاى نخبه و زرنگ و اهل فکر و تشخیص وجود دارد . سخن ما در اینجا در باره خواص طرفدار حق است .
خواص طرفدار حق نیز به دو دسته تقسیم مىشوند:
1 . گروهى که آرمانها و ارزشهاى اسلامى براى آنها اصل است و در آن هنگام که دین و دنیا در برابر هم قرار گرفتند، دین را بر دنیا و جلوههاى آن ترجیح مىدهند .
2 . گروهى که جذب دنیا و جلوههاى آن (مقام، ثروت، شهرت و . .). شده و با وجود تشخیص حق و اهل حق از عمل به آن باز مىمانند . وقتى که پاى اداى تکلیف و انجام مسؤولیتبه میان آید نمىتوانند از دنیا بگذرند و دنیا را بر اداى تکلیف پیش مىدارند . اگر در جامعه اسلامى گروه نخستبیشتر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثهاى همانند روزگار امامحسین (ع) بهوجود نخواهد آمد . ولى اگر تعداد آنها اندک و تعداد دسته دوم بیشتر باشند آن وقت است که جامعه در سراشیبى سقوط قرار خواهد گرفت و حسینبن علىها به مسلخ خواهند رفت . یزیدها و ابنزیادها برسر کار خواهند آمد و امامت تبدیل به سلطنت و پادشاهى خواهد شد .
نقش خواص در رویداد عاشورا
بحث اساسى و مهم در باب «خواص» نقش آنان به عنوان یکى از عوامل زمینهساز عاشورا است . خواص طرفدار حق به ویژه کسانى که به حقانیت امامحسین (ع) باور داشتند، در عرصه سیاسى باید با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان مىجنگیدند . چه عامل و یا عواملى سبب شد که اینان از امام حسین (ع) حمایت نکردند، بىتفاوت ماندند و یا در برابر آن حضرت ایستادند . تعداد آنان که امامحسین (ع) را به خوبى مىشناختند ولى بر اساس شناختخود عمل نکردند کم نبودند . بسیارى از کسانى که در مدینه یا مکه به آن حضرت نصیحت مىکردند که به سوى کوفه نرود از همین قبیل بودند . (69) بسیارى از کسانى که نماینده امامحسین (ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همینها بودند . تجزیه و تحلیل بىتفاوتى اینان و دستیابى به عواملى که آنان را از انجام وظیفه بازداشت در عرصه رفتار سیاسى براى ما درسآموز و عبرتانگیز است .
این عوامل بسیارند . از این روى، پس از اشاره به عناوین پارهاى از آنها به «دنیاگرایى خواص» که از اهمیتبیشترى برخوردار و جنبه محورى دارد خواهیم پرداخت .
بازگشتبه باورها و ارزشهاى جاهلى از جمله قومیتگرایى، عافیتطلبى و تجملپرستى، افزونطلبى و مقامخواهى، فرصتطلبى و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنیاپرستى خواص از عواملى بودند که خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظیفه و سؤولیتخود عمل نکردند .
وقتى که بیشتر خواص طرفدار حق چنان باشند که دنیاى خودشان برایشان از همه چیز مهمتر باشد، بىشک، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و یا نام و شهرت خود حاکمیتباطل را مىپذیرند و در برابر آن نمىایستند و از حق نیز طرفدارى نمىکنند و جانشان را به خطر نمىاندازند . وقتى اینگونه شد اولش با شهادت حسین بن على (ع) آغاز مىشود، آخرش هم به بنىامیه و شاخه مروانى و بنىعباس وپس از بنىعباس، هم به سلسله سلاطین در دنیاى اسلام، تا امروز مىرسد . (70)
دنیاگرایى خواص
هر چند عواملى چون: قومیت گرایى، نفاق و دورویى و غفلتسبب لغزش و انحراف برخى از خواص شد، ولى دنیا و جلوههاى آن چون مقامخواهى، رفاهطلبى، ثروت، شهرت از مهمترین و خطرناکترین عواملى بود که در لغزش خواص و رویداد عاشورا نقش اساسى داشت . با نگاهى به تاریخ اسلام مىیابیم که اساس همه انحرافها، فتنهها، جنگهایى که از سوى خواص صورت گرفته، دنیاپرستى آنان بوده است . بر همین اساس پیامبر اسلام فرموده است:
«حب الدنیا راس کل خطیئة; (71) دوستى دنیا سر و اساس همه گناهان است .»
على (ع) نیز دنیا دوستى را اساس همه فتنهها و مشکلات دانسته است:
«حب الدنیا راس الفتن و اصل المحن» . (72)
امامحسین (ع) نیز راز و رمز دگرگونى بسیارى از مردم و کنارهگیرى آنان را از حق، دنیاگرایى آنان دانسته است:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم، یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون; (73) مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان . حمایت آنها از دین تا زمانى است که زندگى آنها در رفاه باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گرفتند دینداران کم مىشوند .»
این سخنان را امام در چه زمانى ایراد کرده است؟ برخى چون طبرى بر این باورند که امام (ع) این سخنان را در بین راه و در منزل «ذىحسم» ایراد کرده است . برخى دیگر بر آنند که این خطبه در دوم محرم و در سرزمین کربلا ایراد شده است . این سخنان در هر کجا ایراد شده باشد بیانگر ناخرسندى امام (ع) از وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است . امام (ع) پس از آنکه از دگرگونى اوضاع و سستى و بىتفاوتى مردم در برابر خوبىها و بدىها شکوه کرده با جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستى آنان دانسته است . وقتى که دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر چنین چیزهایى بود . سخنان امامحسین (ع) هر چند بیانگر آن است که دنیاگرایى آفتى عمومى و همگانى است لذا با واژه «الناس» از آن یاد کرده است ولى روشن است که بخشى از مردم که همان خواص باشند بیشتر در معرض این آسیب هستند . چرا که جلوههاى دنیا بسیار است . بخشى از آن براى همه کس قابل دسترسى نیست . مقام، پولهاى کلان ... را به همه کس نمىدهند . «خواص» با ویژگیهایى که دارند دسترسى بیشترى به دنیا و جلوههاى آن دارند . به همه کس ملک رى و کیسه زر نمىدهند . اینها براى عمر سعدها و شریح قاضىها ... آماده است .
مواردى که خواص طرفدار حق به خاطر دنیاگرایى از پذیرش حق سر باز زده و یا با آن به مخالفتبر خواستهاند فراوان است، در اینجا تنها به نمونههایى از چند مقطع تاریخى بسنده مىکنیم:
نخستین گامها
دنیاگرایى خواص هر چند در روزگار خلیفه سوم اوج و شدت گرفت ولى پیش از آن نیز جلوههایى داشته است . در روزگار پیامبر (ص) در جنگ بدر، احد و پارهاى از حوادث دیگر هر چند دنیا گرایى برخى از خواص ظهور پیدا کرد ولى با حضور آن حضرت خیلى زود جبران و شعلههاى آن فرو کش کرد . ولى از آن روز که آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حق نیز آشکا رشد . تخلف از لشگر اسامه، با اینکه این کار موجب ناراحتى آن حضرت شد . (74) افزون بر این، آن حضرت بر کسانى که مىخواستند از سپاه او جدا شده و در مدینه بمانند لعنت فرستادند . در عین حال برخى از خواص چون خلیفه اول و دوم از این دستور سرباز زدند . (75)
توجه نکردن به دستور پیامبر (ص) براى نوشتن وصیت و همچنین ماجراى سقیفه به عنوان نخستین گامها از دنیا گرایى خواص و عدول آنان از موضع حق به شمار مىآید .
بسیارى از نویسندگان و شاعران این گامها و به ویژه ماجراى سقیفه را سبب و ریشه اصلى رویداد عاشورا به شمار آوردهاند . از باب نمونه مرحوم آیةالله غروى اصفهانى چنین سروده است:
رماه اذ رماه حرملة
و انما رماه من مهد له
سهم اتى من جانب السقیفة
و قوسه على یدالخلیفه
و ما اصاب سهمه نحر الصبى
بل کبد الدین و مهجة النبى (76)
وقتى حرمله تیر افکند این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعى کسى بود که زمینه را براى او زمینهسازى کرده بود . تیرى از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دستخلیفه بود . آن تیر گلوى آن کودک را ندرید بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر (ص) نشست .»
مهیاردیلمى نیز اشعارى به عربى دارد که مضمون آن این است:
«اى فرزند پیامبر (ص) روز سقیفه راه کربلایت را هموار کرد و آن گاه که حق پدرت على (ع) و مادرت فاطمه (ع) را غصب کردند; کشته شدنتخوب جلوه کرد .» (77)
مرحوم نیر تبریزى و بسیارى از دیگر شاعران شیعى همین مضمون را آوردهاند . برخى از نویسندگان اهل سنت نیز بر همین مساله تاکید کردهاند .» (78)
دنیاگرایى خواص در روزگار خلفاى ثلاثه
پس از رحلت پیامبر (ص) در دوره ابىبکر دگرگونى محسوسى در زندگى اقتصادى مردم دیده نمىشود، اما در روزگار خلیفه دوم و به ویژه خلیفه سوم در وضعیت زندگانى مردم دگرگونى ایجاد شد و کم کم طبقهاى بسیار ثروتمند با امتیازهایى که از بیتالمال به آنان داده شد بهوجود آمدند . خلیفه دوم با اینکه سخت مراقب کارگزارانش بود ولى روشى براى پخش بیتالمال ایجاد کرد که عدهاى از خواص به ثروتهاى زیادى دستیافتند . در استفاده از بیتالمال نه تنها عربها بر غیر عربها که در بین خود عربها نیز، برخى از تیرهها بر برخى دیگر، امتیازهاى چشمگیرى داشتند . در سال به برخى دوازده هزار درهم و به برخى دیگر سیصد درهم و یا دویست درهم داده مىشد . (79) عملکرد خلیفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت . تا جایى که تصمیم گرفت این تبعیضها را از میان بردارد . خود او مىگفت:
«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعایتخواهم کرد و هیچ سرخى را بر سیاه و هیچ عربى را بر عجم برترى نخواهم داد و به گونهاى عمل مىکنم که پیامبر اسلام (ص) و ابىبکر عمل کردند .» (80)
جذب شدن خواص به دنیا و جلوههاى آن آثار خود را بر جاى گذاشت تا جایى که شخصى مىگوید:
«اگر خلیفه قبله مردم را از مکه به بیتالمقدس تغییر دهد و یا یکى از نمازهاى پنج گانه را حذف کند کسى به او اعتراض نمىکند . چرا که همت مردم در بهدست آوردن مال و منال بود و زمانى که بهدست مىآوردند ساکت مىشدند .» (81)
در روزگار عثمان، بسیارى از خواص و یاران پیامبر (ص) و نزدیکان خلیفه جزو بزرگترین سرمایهداران آن روزگار شدند . امامعلى (ع) از این واقعیت تاریخى چنین پرده بر مىدارد:
«قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الربیع; (82) بستگان پدرىاش به همکاریش برخاستند . آنها همه چون شتران گرسنهاى که بهاران به علف زار بیفتند با ولع عجیبى گیاهان را ببلعند براى خوردن اموال خدا دست از آستین در آوردند .»
در این برهه خلیفه و همکارانش به جاى هزینه کردن بیتالمال در مصالح امت اسلامى، آن را ویژه خود دانستند، و به ثروتهاى هنگفتى دستیافتند . مرض مالاندوزى با دستاندازى به بیتالمال در میان بسیارى از خواص رایجشد . بنابه پارهاى از گزارشهاى تاریخى، عثمان براى نخستین بار خانهاى از سنگ و آهک و ... ساخت و اموال منقول و غیر منقول فراوانى اندوخت . عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت از حاتمبخشىهاى عثمان برخوردار شدند . زید بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود که با تبر آن را تقسیم کردند . چارپایان و شتران بارى و سوارى و اسبهاى عبدالرحمن بن عوف از هزاران راس مىگذشت . گزارشگران تاریخ از خانههاى متعدد و کنیزکان، اسبها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارشهاى شگفتانگیزى ارائه کردهاند . (83)
بخششهاى عثمان به اقوام و خویشان خود به گونهاى بود که موجب اعتراض زیدبن ارقم، کلیددار بیتالمال شد . او که از جایزه دویست هزار درهمى به ابوسفیان و صدهزار درهمى به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذاشت و گریست . عثمان گفت: چون صلهرحم کردهام مىگریى؟ گفت: نه، اما گمان دارم که این مالها را به عوض انفاقهایى که در راه خدا، زمان حیات پیامبر (ص) کردى بر مىدارى . اگر صد درهم به مروان مىدادى باز هم زیاد بود . عثمان گفت: اى پسر ارقم کلیدها را بگذار و برو . فرد دیگرى را مسؤول بیتالمال خواهم کرد . (84)
متاسفانه این آفتبه عوام مردم نیز سرایت کرده به گونهاى که آن اندک خواصى که از حق و جبهه حق مىگفتند سخنان آنان خریدارى نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله مىگوید: پس از بیعتباعثمان به عراق رفتم و در آنجا از فضایل على (ع) مىگفتم، بهترین پاسخى که مىشنیدم این بود که این حرفها را کنار گذار، سخنى بگو که براى خودت و ما سودى داشته باشد . (85)
دنیا گرایى خواص در روزگار على (ع)
با سپرى شدن روزگار خلفاى ثلاثه و به خلافت رسیدن على (ع) انتظار مىرفت که جامعه اسلامى کژىها و انحرافها را راست و ارزشهاى دگرگون شده را احیا نماید . ولى با نگاهى گذرا به تاریخ آن مقطع، مىیابیم که امام على (ع) در گامهاى نخستین با مشکلات زیادى از سوى خواص روبه رو شد . مهمترین و اساسىترین مشکل على (ع) در مدت حکومتخود همین روحیه دنیا گرایى خواص بود . خواصى که انتظار داشتند همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شود و امتیازهاى نامشروع آنان از بیتالمال همچنان ادامه داشته باشد . ولى على (ع) در برابر خواستههاى نامشروع آنان ایستاد و آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل کنند، شمارى از آنان به معاویه پناهنده شدند، و گروهى در برابر او ایستادند و جنگ جمل و صفین را راه انداختند .
در سخنان على (ع) و برخى از کارگزاران او و همچنین برخى از تاریخنگاران آمده که بسیارى از مخالفتهایى که با على (ع) مىشد انگیزهاى جز دنیاخواهى نداشته است . (86)
دنیاگرایى خواص پس از امام على (ع)
پس از شهادت امام على (ع) دنیاگرایى خواص آشکارتر شد به گونهاى که حتى بسیارى از یاران نزدیک امام حسن (ع) یکى پس از دیگرى به معاویه پیوستند و امام (ع) به ناچار با شرایطى با معاویه صلح کرد . تصویر و ترسیم دنیاگرایى خواص پس از شهادت امام على (ع) و امام حسن (ع) در این مقال نمىگنجد، از این روى به چند نمونه بسنده مىکنیم:
1 . معاویه به عمرو عاص گفتبا من بیعت کن، او گفت: نه به خدا سوگند از دین خود به تو نمىدهم مگر هنگامى که از دنیاى تو نائل کردم . معاویه گفت: بخواه از من آن چه مىخواهى . او گفت: حکومت مصر آرزوى من است . معاویه هم پذیرفت و در این زمینه نوشتهاى به او داد . (87)
گفت و گوى فوق نمونهاى بسیار روشن از دنیاگرایى خواص است . در این گفت و گو عمرو عاص به روشنى بیعتبا معاویه را با تباهى دین خود مساوى دانسته است اما حاضر است آن را تباه کند در صورتى که از دنیا و حکومت معاویه بهرهاى داشته باشد .
2 . معاویه مىخواست مغیرة بن شعبه را از حکومت کوفه عزل کند . مغیره براى ادامه حکومتخود ولایتعهدى یزید را مطرح کرد . و سپس از سوى معاویه مامور شد که پنهانى از مردم براى یزید بیعتبگیرد . او پس از آنکه از دوست داران بنىامیه بیعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاویه را براى اعلان عمومى این تصمیم تشویق کنند و به هر یک از آنان در برابر این کار سى هزار درهم داد . آنها وقتى بر معاویه وارد شدند معاویه به فرزند مغیره گفت:
«پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریدارى کرد . گفت: به سى هزار درهم .» معاویه گفت: دین آنها چه قدر در نزدشان سبک و کم قیمتبود .» (88)
3 . بیشتر کسانى که از کوفه به امامحسین (ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان کوفه بودند . اما وقتى که تهدیدها و تطمیعها از سوى ابن زیاد شروع شد، اکثریت قاطع آنها دینشان را قربانى دنیایشان کردند و اطراف مسلم بن عقیل، نماینده امامحسین (ع) را خالى کردند تا او به شهادت رسید . نقش خواص دنیاگرا در این جا بسیار روشن است . ابن زیاد گروهى از همین خواص را براى تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد . برخى از آنان همانند: شبثبن ربعى، این مرد هزار چهره از کسانى است که به امام حسین (ع) نامه نوشته است . اما وقتى که وضعیت را به گونهاى دیگر مىبیند به همکارى با ابن زیاد مىپردازد . براى روشنتر شدن دنیاگرایى خواص به گزارش زیر که از سوى طرماح بن عدى و همراهانش ارائه شده توجه کنید:
طرماح با همراهان از کوفه مىآمد، در منزل «غریب هجانات» با امامحسین (ع) برخورد کردند . در ضمن گفت و گو امام (ع) از اوضاع کوفه و طرز تفکر آنان سؤال کرد . مجمع بن عبدالله عائذى که یکى از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حکومت رشوهاى زیاد گرفته و خود را فروختهاند و بر ضد شما متفق شدهاند، اما مردم دیگر دلشان با شماست ولى همینها به جنگ با شما اعزام خواهند شد . با شما خواهند جنگید .» (89)
از سخنان یاد شده به خوبى استفاده مىشود که راه و روش و حرکتخواص، حرکت عوام را در پى دارد لذا از همین کوفه که هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند، بیست هزار نفر یا بیشتر به جنگ امامحسین (ع) آمدند . اگر در آن هنگام که ابن زیاد به تهدید و تطمیع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا مىترسیدند و نمىپذیرفتند تاریخ به گونهاى دیگر رقم مىخورد . گذشتخواص از دنیا و جلوههاى آن در وقت لازم اقدام خواص براى خدا به هنگام لازم ... تاریخ را نجات مىدهد . اما اگر خواص به وظیفه خود عمل نکردند روشن است که در تاریخ کربلاها تکرار خواهد شد .
در پایان این گفتار این نکته بىسود نمىنماید که آن چه آوردیم تنها بخشى اندک از درسها و عبرتها بود . در عین حال، از همین اندک دریافتیم که تحلیل درستحادثه عاشورا و شناخت درسها و عبرتها و عوامل و زمینههایى که سبب پیدایى عاشورا شدند مىتواند چراغى فراروى نسل امروز در ابعاد گوناگون به ویژه در عرصه رفتار سیاسى، و نگهبانى از نظام اسلامى ما در برابر آفتها و خطرهاى داخلى و خارجى باشد .
پىنوشت:
1) صحیفه نور، مجموعه رهنمودهاى امام خمینى، ج9، ص57، ، 202، ارشاد اسلامى .
2) امالى صدوق، ص118، مؤسسه اعلمى; ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى، ص123، مکتبة الصدوق، تهران .
3) مجمع البحرین، ج2، ص1156; تفسیر نمونه، ج23، ص491 .
4) نک: فلسفه تاریخ، شهید مطهرى، ج1، ص13، صدرا .
5) یوسف، 12، 111 .
6) نهج البلاغه، نامه 69 .
7) رعد (13)، 11 .
8) انفال، 54 .
9) احزاب (33) آیه 62; فاطر (35) 43; فتح (48) آیه23 .
10) مائده آیه 54 .
11) ناسخ التواریخ، سپهر، ج1، ص266، جواهر الکلام، ج21، ص25 .
12) حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج1، ص78 - 77، صدرا .
13) تاریخ طبرى، ج4، ص304 .
14) صحیفه نور، ج16، ص179 .
15) این شاعر مسلمان و انقلابى در این باره چنین مىسراید:
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعلهها افروختیم
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملتخوابیده را بیدار کرد
16) درسى که حسین (ع) به انسانها آموخت، شهید هاشمى نژاد، ص447، انتشارات فراهانى .
17) شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج3، ص249، دار احیاء التراث العربى .
18) مجموعه مقالات کنگره بین المللى امام خمینى و فرهنگ عاشورا، ج2، ص610، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، درسى که حسین (ع) به انسانها آموخت، ص450 - 447 .
19) همان .
20) تاریخ الامم و الملوک، طبرى، ج4، ص304 .
21) همان .
22) الارشاد، شیخ مفید، ص204 .
23) ممتحنه، آیه1 .
24) مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص68; بحارالانوار، ج44، ص192، ج45، ص50 .
25) تحف العقول، 249 .
26) نهج البلاغه، ص51 .
27) بحارالانوار، ج44، ص191 .
28) تحف العقول، ص249، تاریخ طبرى، ج4، ص305 .
29) اللهوف، سید بن طاووس، ص20 .
30) تاریخ طبرى، ج4، ص404 .
31) اللهوف، ص20 .
32) المغازى، واقدى، ج1، ص265 .
33) همان، ص212 .
34) اللهوف، ص53 .
35) بحارالانوار، ج44، ص374 .
36) سخنان حسین بن على (ع)، نجمى، ص209 .
37) الارشاد، ص240 .
38) بحارالانوار، ج44، ص329 .
39) سخنان مقام معظم رهبرى در جمع بسیجیان، 23/4/71 .
40) همان; حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص48، 49، 47، عبرتهاى عاشورا، سید احمد خاتمى، ص10 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، مجله معرفت، ش56، ص16 و ...
41) سخنان مقام معظم رهبرى در جمع بسیجیان، 23/4/71 .
42) حماسه حسینى، ج3، ص49، صدرا .
43) شهید جاوید، نعمت الله صالحى نجف آبادى، ص182 - 177 . سخنان برخى از متعصبان اهل سنت چون قاضى ابن عربى، ابن خلدون و ... را نقل و نقد کرده است .
44) معرفت، ش56، ص20 به نقل از مبانى جامعهشناسى، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعى، تهران، سمت .
45) همان به نقل از همان، ص157 .
46) اسد الغابه فى معرفه الصحابه، عزالدین ابىالحسن على بن محمد الجزرى، ج1، ص257، اسلامیه .
47) امام خمینى و فرهنگ عاشورا، ج1، 279 .
48) ملل و نحل، شهرستانى، ص24 .
49) نهج البلاغه، خ129 .
50) مروج الذهب، مسعودى، ج4، ص41 دارالمعرفه بیروت .
51) ملل و نحل، ص24 .
52) حجرات (49) آیه 13 .
53) بحارالانوار، ج73، ص293 .
54) شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج11، ص44 .
55) همان، ج13، ص222 - 220 .
56) همان، ص45 .
57) همان .
58) نهج البلاغه، نامه 10 .
59) اللهوف، ص20 .
60) تاریخ الامم و الملوک، طبرى، ج4، ص304 .
61) بحارالانوار، ج75، ص46 .
62) عبرتهاى عاشورا، ص89; تاریخ سیاسى اسلام، تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ج2، ص194 - 188 .
63) الغدیر، علامه امینى، ج8، ص286 دارالکتب العربى .
64) همان، ج9، ص3، 31، 38 .
65) همان، ج8، ص278، الاستیعاب، ج2، ص80، طبرى، ج11، ص357، مروج الذهب، ج1، ص440 .
66) ملل و نحل، شهرستان، ص26 .
67) الغدیر، ج122 از منابع گوناگون اهل سنت این موضوع را نقل کرده است .
68) سخنان مقام معظم رهبرى، لشگر 27 حضرت رسول، در 20/3/75 .
69) لهوف، ص26، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از اینگونه افراد بودند .
70) سخنان مقام معظم رهبرى در جمع فرماندهان لشگر 27 حضرت رسول (ص)، 20/3/75 .
71) غرر الحکم و درر الحکم، آمدى با شرح محقق خوانسارى، ج3، ص395، دانشگاه تهران، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج2، ص122، چنین آمده است: حب الدنیا اصل کل معصیة ... حب الدنیا و حب الله لا یجتمعان فى قلب واحد .
72) همان، ج3، ص395 .
73) تحف العقول; 250، ص249; بحارالانوار، ج44، ص383، ج78، ص117 .
74) فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، ج2، ص488 براى مشروح این جریان ص489 - 485 مطالعه شود، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى .
75) ملل و نحل، ص23 .
76) الانوار القدسیه، ص99 .
77) معرفت، ج56، ص17، به نقل از جامعهشناسى تاریخى اسلام، ابوالحسن تنهایى، ص262، نشر روزگار .
78) دیوان آتشکده نیر، ص59; سمو المضى سموالذات، علائلى، 5 .
79) الطبقات الکبرى، ج3، ص295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج8، ص111، تاریخ یعقوبى، ج2، ص154 - 153، تاریخ جرجى زیدان، ج2، ص168 .
80) همان مدرک، تاریخ یعقوبى، ج2، ص154 - 153 .
81) تاریخ خلفا، جعفریان، ج2، ص194، نشر الهادى .
82) نهج البلاغه، خطبه، 3 .
83) الغدیر، ج8، ص286 - 282، شرح نهج البلاغه، ج1، ص199 - 198 .
84) شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج1، ص199 .
85) تاریخ خلفا، ج2، ص205، شرح نهج البلاغه، ج9، ص58 .
86) شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج2، ص198 - 197 .
87) همان، ج2، ص66 . على (ع) نیز این مطلب را یادآورى کرده است . نهج البلاغه، خطبه 26 .
88) الکامل، ابن اثیر، ج3، ص505 - 504 .
89) تاریخ طبرى، ج4، ص306 .
درسهاى عاشورا همواره بحثى زنده، حیاتبخش و حرکتآفرین است . هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودى به وقوع پیوست اما درسهاى آن ویژه زمان و مکان خاصى نیست . عدالتخواهى و ستمستیزى، عزت، پاسدارى از اسلام و ارزشهاى اسلامى، شهادت در راه خدا، جمع میان سیاست و معنویت، امر به معروف و نهى از منکر از جمله درسهاى مهم در عرصه رفتارسیاسى رویداد عاشورا است .
نویسنده پس از تبیین مسائل یاد شده و بیان نمونههایى از آن در کلام و رفتار امام حسین (ع)، به بررسى عبرتهاى عاشورا مىپردازد . وى تحلیل عوامل زمینهساز حادثه عاشورا را مایه عبرت جامعه اسلامى و نظام دینى دانسته، مهمترین آنها را تحت عنوان دگرگونى ارزشها و آرمانهاى حاکم بر جامعه نبوى و کوتاهى خواص از انجام رسالتخود، بازگو مىنماید . جدایى مردم از اهلبیت (ع) و دنیاگرایى خواص از جمله موضوعاتى است که در این بخش مورد توجه قرار گرفته است .
مقدمه
در باره رویداد عاشورا بسیار گفته و نوشتهاند . باز هم جاى گفتن و نوشتن باقى است، چرا که این رویداد از چنان ابعاد بزرگ و گستردهاى برخوردار است که هر چه بیشتر به تحلیل و بررسى آن پرداخته شود زوایاى نوتر و تازهترى از آن آشکار خواهد شد .
قیام عاشورا از سال 61 هجرى تا امروز همچون چشمهاى جوشان و خروشان از آب زلال و گواراى خود تشنگان معرفت و حقیقت را سیراب کرده، و الهامبخش بسیارى از نهضتهاى حق علیه باطل بوده است . انقلاب اسلامى، به رهبرى امام خمینى (ره) از عاشورا الهام گرفت . ماندگارى و پایایى آن نیز در گرو بهرهگیرى از درسها و عبرتهاى آن است . درسهاى عاشورا در گستره زمان و زمین همچنان ادامه دارد، چرا که در ادبیات عاشورا آمده است:
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم .» (1)
یعنى درگیرى حقجویان و عدالتخواهان با باطل و ستمگران همیشگى است . رویداد عاشورا در تاریخ همواره قابل تکرار است . از این روى، عاشورا رسالتبزرگى را بر دوش همه دینداران به ویژه آگاهان جامعه نهاده است . همگان پس از شناخت ابعاد آن موظفاند خود و جامعه خود را با آن مقایسه و از آن درس و عبرت بیاموزند، چرا که زنده بودن تاریخ به ترسیم و تصویب آن و سنجش خودمان با آن است .
سخن ما در این گفتار با عنوان: «درسها و عبرتهاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى» در باره یکى از اساسىترین ابعاد این حادثه بزرگ است که در دو بخش آن را پى خواهیم گرفت:
الف . درسهاى عاشورا;
ب . عبرتهاى عاشورا .
پیش از آن یادآورى چند نکته مفید و مناسب مىنماید:
1 . تفاوت درس و عبرت
درس گرفتن از قیام عاشورا یعنى گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگى فردى و اجتماعى، الگو و اسوه قراردادن . در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایى روبه رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثهاى بس بزرگ آفریدند، حادثهاى که مىتوان براى شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوى مناسب و کارآمدى باشد .
عبرت: واژه «عبرت» از ریشه «عبور» و گذشتن از چیزى به چیز دیگر است .
به اشگ چشم «عبره» گفته مىشود، (2) چون اشگ از چشم عبور مىکند . در تعبیر خواب نیز، این واژه به کار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل مىکند . به همین مناسبتبه حوادثى که به انسان پند دهد «عبرت» گویند، چون انسان را به یک سلسله تعالیم کلى راهنمایى مىکند . (3)
بنابراین، عبرتآموزى یعنى از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسى و از آن پند گرفتن است . عبرتآموزى از حادثه عاشورا به این معناست که انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقایسه کند تا بفهمد در چه حال و وضعى قرار دارد، چه چیزى او را تهدید مىکند و چه چیزى براى او لازم است .
با این بیان، تفاوت اساسى بین درس و عبرت وجود ندارد; چرا که عبرتآموزى نوع دیگرى از درس است، اما درس از راه عبرتگیرى . با این توضیح که ما در درسآموزى نقطههاى اوج و خوبىها را مىبینیم و آنها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفى مىکنیم . اما در عبرتآموزى، تنها به خوبىها و الگوهاى مثبت نگاه نمىکنیم بلکه بدىها و زشتىها و نامردمىها را نیز مىبینیم و از آن به گونهاى دیگر درس مىآموزیم . به گفته استاد شهید مطهرى: حادثه عاشورا دو صفحه دارد: سفید و نورانى، تاریک و سیاه . صفحه سفید قهرمانانى چون امام حسین (ع) و قمر بنىهاشم و صفحه سیاه قهرمانانى چون یزید، ابن زیاد و عمر سعد دارد . در بحث عبرتها به صفحه سیاه و تاریک و جنایتهاى آنان نیز توجه مىشود .
2 . اهمیتبحث در اندیشه اسلامى
هر چند برخى درسآموزى و عبرتگیرى از تاریخ را نفى کردهاند، (4) ولى بر اساس بینش اسلامى، این موضوع مورد تایید و تاکید منابع دینى ماست . قرآن و روایات در بسیارى از موارد ما را به درسآموزى و عبرتگیرى از تاریخ فرا خواندهاند . از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت یوسف و برادرانش و همچنین انحراف زلیخا و عفاف و پاکدامنى یوسف و دیگر مسائل مىفرماید:
«لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب; (5) در قصههاى آنان براى صاحبان خرد عبرت است .»
امامان بزرگوار شیعه نیز بر این مساله تاکید کردهاند . به عنوان نمونه: على (ع) به یکى از کارگزارانش مىنویسد:
«و اعتبر بما مضى من الدنیا لما بقى منها، فان بعضها یشبه بعضا و آخرها لاحق باولها; (6) از گذشته دنیا، براى مانده و آینده آن پند و عبرت گیر . چرا که پارههاى تاریخ با یکدیگر همانندند و پایانش به اولش مىپیوندد .»
آیات و روایات در این باره فراوان است . در اینجا به همین دو نمونه بسنده مىکنیم .
3 . ابعاد بحث
عبرتهاى عاشورا، از دو زاویه درخور بحث و بررسى است:
الف . از بعد تاریخى; از این بعد محقق با مطالعه و تحلیل چند مقطع از تاریخ اسلام به علتیا علل این فاجعه بزرگ دست مىیابد . چرا که این قیام بزرگ بدون مقدمه و زمینه قبلى نبود بلکه مقدمات بسیار از دیر زمان زمینههاى آن را فراهم کرده بود . بنابراین، اگر از این بعد بخواهیم به این رویداد نگاه کنیم باید به حدود پنجاه سال پیش از آن برگردیم و پس از بررسى حوادث گذشته به تحلیل روى کارآمدن یزید و فاجعه عاشورا بپردازیم .
ب . از بعد نظرى; در اینجا به اصول و عواملى که در این رویداد نقش داشتهاند باید پرداخته شود . به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامى، تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ به دست انسان است:
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم . (7) ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم .» (8)
جامعه و تاریخ همانند دیگر پدیدهها داراى ضابطه و قانون است، و قوانین حاکم بر آنها همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیدهها ثابت و غیر قابل تغییر است:
«و لن تجد لسنة الله تبدیلا .» (9)
خداوند حتى به جامعه مؤمنان خطاب مىکند که اگر آنان از ایمان خویش روى برگردانند طولى نخواهد کشید که گروهى را جایگزین آنان خواهد کرد . (10)
بر این اساس پیدایش، بقا، رشد و حرکت و نابودى جوامع در گذشته و حال و آینده پیرو اصول و قانونهایى است که با دقت در منابع و متون دینى مىتوان به پارهاى از آنها و یا همه آنها دستیافت . در این گفتار، در صدد بیان و تشریح این اصول نیستیم، بلکه مىخواهیم با مطالعه تاریخ، اصولى و عواملى را که سبب رویداد عاشورا شدهاند شناسایى کنیم . در این نگاه هر چند مطالعه و تحلیل مقاطع گذشته تاریخ در پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) براى پژوهشگر لازم است ولى طرح همه آن ضرورتى ندارد، پژوهشگر از آن تحقیقات در این نگاه بهره مىگیرد .
هر چند هر دو نگاه مفید درسآموز است، ولى در این پژوهش حادثه کربلا را از نگاه دوم مورد بحث قرار مىدهیم، یعنى به پارهاى از اصول و عواملى که زمینهساز حادثه عاشورا شدهاند اشاره خواهیم کرد .
4 . از قیام عاشورا تحلیلهاى گوناگونى ارائه شده است . یکى آن است که عاشورا از اسرار الهى و تکلیفى ویژه براى امامحسین (ع) بوده است و هیچ فرد و یا معصوم دیگرى چنین وظیفهاى نداشت است . (11) اگر این تحلیل را بپذیریم، سخن گفتن از عاشوراهاى دیگر و همچنین درس و عبرتگیرى از رویداد عاشورا در ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سیاسى بىمعنى خواهد بود، چرا که وظیفه اختصاص مجالى براى الگوبردارى باقى نمىگذارد . ولى این تحلیل از سوى متفکران اسلامى، از جمله شهید مطهرى به عنوان یکى از تحریفهاى معنوى عاشورا نقد و رد شده است . (12) اما در تحلیلهاى دیگر حرکت و قیام امام (ع) مىتواند الگو و سرمشق هر مسلمانى به ویژه رهبران جامعه باشد . همانگونه که خود آن حضرت خواستار آن بودهاند: «و لکم فى اسوة» . (13) بنابراین، قیام امامحسین (ع) از ابعاد گوناگون مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، اخلاقى، سیاسى، نظامى، فرهنگى مىتواند الگو و سرمشق باشد . و در نتیجه استنتاج سنتها و قواعدى از این حادثه در وضعیتى همانند وضعیت روزگار امامحسین (ع) امکانپذیر خواهد بود .
درسهاى عاشورا
درسهاى عاشورا همواره بحثى زنده، حیاتبخش و حرکتآفرین است . هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودى به وقوع پیوست، اما درسهاى آن ویژه زمان و مکان مشخصى نیست . اگر تا دیروز عدهاى مىپنداشتند که عاشورا حادثهاى مقطعى است، امروز با توجه به تعالیم عاشورایى امام خمینى و در نتیجه استقرار حکومت اسلامى، باید به عنوان رویدادى تلقى شود که در طول تاریخ مىتواند درسآموز بوده و پایههاى ستم و استبداد را از بیخ و بن براندازد:
«واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجرى تا خرداد 42 و از آن زمان تا قیام حضرت بقیةالله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعى انقلابساز است .» (14)
پس از سال 61 هجرى، این رویداد در عرصه رفتار سیاسى الگوى بسیارى از حرکتها شده است: حرکت توابین، مردم مدینه، قیام مختار، نهضت زیدبن على، قیام محمد نفس زکیه و ابراهیم فرزندان عبدالله ... تا قیام و نهضت مقدس ملت ایران به رهبرى امام خمینى همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهى شدهاند . اقبال لاهورى، استقلال و نجات پاکستان را مرهون قیام عاشورا دانسته گاندى، نیز، نهضت عاشورا را الهامبخش خود در رهایى هندوستان مىداند . (16) ما در این مقال، در صدد تجزیه و تحلیل قیام و انقلابهایى که در پى رویداد عاشورا صورت گرفتهاند نیستیم و همچنین در پى صداقت و یا درستى و نادرستى این نهضتها نیز نیستیم; ما بر آنیم که اشاره کنیم که رویداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سیاسى منشا حرکتهایى علیه حاکمان ستم در دورههاى گوناگون بوده و هست . و در یک کلمه اگر نهضتبزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حرکتهاى حقطلبانه و عدالتخواهانه بنامیم و بدانیم سخنى به گزاف نگفتهایم . مصعب ابن زبیر با اینکه خود را رقیب امامحسین (ع) براى حکومت مىدانست مىگوید:
«و ان الاولى بالطف من آل هاشم
تاسوا فسنوا الکرام التاسیا (17)
مردان بزرگوارى از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند که براى بزرگان تاریخ نمونه و الگو است .»
بسیارى از نویسندگان، شاعران و تاریخ نگاران مسلمان و غیر مسلمان از درسآموزى این رویداد براى همه جهانیان سخن گفتهاند . از باب نمونه یکى از نویسندگان مصرى به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانایش در کتاب: «ابوالشهداء حسین بن على (ع)» چنین مىنویسد:
«نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانان از این حادثه درس جوانمردى، ایثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند . از سفیر مسیحى که در همان مجلس یزید به او اعتراض کرد بگیریم تا برسیم به قرون میانه، تا روزگار خودمان .» (18)
آرى عاشورا از چنان عمق و غنایى برخوردار است که تا پایان تاریخ، پیام آور ارزشهاى والاى انسانى و الهامبخش انسانهاى آزاده و خداجو خواهد بود . عاشورا دانشگاهى است که همه طبقات از زن و مرد، کوچک و بزرگ، باسواد و بىسواد، سیاه و سفید، مسلمان و غیر مسلمان از آن درس مىآموزند و در این دانشگاه همواره استادان بنامى چون: حسین بن على (ع)، قمر بنىهاشم، زینب کبرى و دیگر عاشورائیان تدریس مىکنند . ولى متاسفانه ما تاکنون نتوانستهایم ارزشهاى عاشورا را آن چنان که شاید و باید به جوامع جهانى بشناسانیم . در یکى از فیلمهایى که بر ضد اسلام به وسیله B . B . C با نام شمشیر اسلام، تهیه شده، بخش مهمى از آن را عزادارى و سوگوارىهاى دوستداران امامحسین (ع) تشکیل مىدهد . مفسر این فیلم مىگوید:
«باید مراقب بود که اگر این عزادارىها و این همه عشق هدفدار شود و به سوى قلب غرب نشانه رود، دیگر هیچ سلاحى نمىتواند در برابر آن مقابله کند .» (19)
با توجه به سخنان فوق، مهم جهتدار شدن مراسم عاشورا و شناخت درسهاى آن در ابعاد گوناگون است .
فداکارى و ایثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤولیت، صداقت و وفادارى، قاطعیت در راه هدف، دفاع از امامت و ولایت، دفاع و پاسدارى از دین و ارزشها، تولى و تبرى، ستیز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نیکیها، پرهیز از بدیها و زشتیها، انس با قرآن، ترویج فرهنگ نماز، نهراسیدن از نیروى دشمن، پرهیز از سستى و تنبلى در برابر تجاوز به ارزشها، افشاى چهره دشمنان اسلام، توجه به معنویات حتى در جبهه جنگ، نفى نژادپرستى، توبه، دعا، استغفار، تسلیم در برابر خدا، قیام براى خدا و ... بخشى از درسهاى عاشورا است . البته همین درسها کافى است که یک ملت را از ذلتبه عزت برساند و همین درسها مىتواند جبهه کفر و استکبار را شکستبدهد . همانگونه ملت ایران با الهام از همین درسهاى عزتبخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همین درسها بود که نقش خود را در جنگ تحمیلى به نمایش گذاشت .
آن چه آوردیم فهرستبخشى از درسها و آموزههاى عاشورا بود . صدها بلکه هزارها هزار درس از رویداد عاشورا مىتوان آموخت . شرح و تفصیل درسهاى یاد شده در این مقال نمىگنجد . از این روى، به شرح نمونههایى از درسها در عرصه رفتار سیاسى بسنده مىکنیم:
1 . عدالتخواهى و ستمستیزى
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان ستم و بر پایى عدل یکى از درسهاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است . عاشورا به ما مىآموزد که انسان مسلمان نمىتواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بىتفاوت بماند; اگر سکوت کرد در حکم همان ستمکار است . امامحسین (ع) در یک سخنرانى که در منزل «بیضه» در برابر سپاهیان حر فرمودند:
«اى مردم . رسول خدا (ص) فرمود: اگر کسى حاکم ستمگرى را ببیند که حلال خدا را حرام مىکند، عهد و پیمان الهى را مىشکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگرى رفتار مىکند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که این فرد را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند .» (20)
آن بزرگوار سپس از بنىامیه و پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقى از سخنان پیامبر گرامى اسلام یاد کرده و مىفرماید:
«مردم آگاه باشید که بنىامیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروى و بندگى خداى بخشنده سرپیچى کردهاند، فساد و تباهى را آشکار ساختهاند و حدود الهى را تعطیل کردهاند و اموال مردم را به خود اختصاص دادهاند . حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کردهاند . من از هر کس شایستهترم که وضع موجود را تغییر دهم ... پس لازم است از روش من پیروى کنید زیرا عمل من براى شما حجت و سرمشق است ...» (21)
از سخنان یاد شده چند نکته اساسى زیر استفاده مىشود:
1 . مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانین دین واجب است . این برنامه باید سر لوحه زندگى امت اسلامى در گستره تاریخ در هر سرزمینى باشد .
2 . سکوت در برابر حاکم ستم، گناهى بس بزرگ و در حد گناه همان حاکم ستم است .
3 . حکومتیزیدى از مصادیق حاکمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانین الهى است . از این روى مبارزه با او نیز تکلیف الهى است .
امام در نامهاى به مردم کوفه مىنویسد:
«فلعمرى ما الامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه على ذات الله; (22) به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنهاکسى است که برابر کتاب خدا داورى کند . دادگر و متدین به دین حق باشد . وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا کند .»
امامحسین (ع) در همین نامه سخنان مردم کوفه را که نوشته بودند: «لیس لنا امام; ما امام نداریم، تایید کرده است، چرا که آن بزرگوار یزید را داراى شرایط امامت و حکومت نمىداند . زیرا که اجراى حق و عدالت، عمل به کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را ندارد .
2 . یکى دیگر از درسهاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى، درس عزت است . امامحسین (ع) و دیگر عاشورائیان با گفتار و عمل خود به ما آموختند که برخورد مسلمانان با یکدیگر چه در داخل کشور و چه با خارج کشور باید از موضع عزت باشد . چرا که در فرهنگ اسلامى، مسلمان عزیز است و هرگز نباید تن به ذلت و خوارى بدهد . ذلت و خوارى با مسلمانى قابل جمع نیست . بنابراین، مسلمانى که ذلت را پذیرفته مسلمانىاش کامل نیست . بر این اساس دو نوع زندگى خواهیم داشت: زندگى ذلیلانه و زندگى عزتمندانه . زندگى عزتمندانه در پرتو پذیرش ولایتخدا و اولیاء خدا، و زندگى ذلیلانه در پرتو پذیرش ولایت کفر و شرک و دشمنان خداست . همراهى و دوستى با دشمنان خدا نیز ذلت و خوارى است . بر همین اساس قرآن کریم مىفرماید:
«یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء; (23)
اى مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولایتبر نگیرید .»
عزت در سخن و عمل همه عاشورائیان تجلى دارد، ولى در سخن و عمل امامحسین (ع) از همه بیشتر . همه این بزرگواران مرگ با عزت را زندگى و زندگى با ذلت را عین مرگ مىدانستند . یکى از شعارهاى امامحسین (ع) در روز عاشورا این بود:
الموت خیر من رکوب العار
و العار خیر من دخول النار . (24) مرگ از پذیرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است .»
و نیز آن بزرگوار در روز عاشورا مىفرمود:
«این ناکس پسر ناکس مرا به پذیرش یکى از دوکار ناچار کرده است . یا شمشیر کشیدن و کشته شدن و یا پذیرش ذلت . ذلت از خاندان ما به دور است . هیهات که ذلت و زبونى را اختیار کنم . نه خدا به ذلت من راضى است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامنهاى پاکى که مرا تربیت کردهاند . همچنین مردان غیرتمند و آزاده، کشته شدن را بر پیروى از انسانهاى پست ترجیح مىدهند .» (25)
آرى، امامحسین (ع) در دامن پدر و مادرى تربیتشده است که مرگ با عزت را زندگى، و زندگى با ذلت را عین مرگ مىدانست:
«فالموت فى حیاتکم مقهورین و الحیاة فى موتکم قاهرین .» (26)
آن بزرگوار در جاى دیگرى مىفرماید:
«و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید; (27) به خدا سوگند همانند افراد فرومایه تسلیم شما نمىشوم و مانند بردگان نیز فرار نمىکنم .»
عزت حسینى به او اجازه نمىدهد که براى اینکه چند روز بیشتر زنده بماند با فردى همانند یزید بیعت کند . چرا که بیعتبا یزید به معناى تایید حکومت و کارهاى ناپسند او است . چنین کارى نه تنها شایسته آن امام همام که حتى یاران او نیز نیست .
در سخنان یاد شده، امام (ع) به ما مىآموزد که در برابر غیر خدا عزیز و سربلند باشید و تنها در پیشگاه خدا متواضع باشید .
آن بزرگوار در جاى دیگر مىفرماید:
«فانى لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما; (28) من در چنین محیط ذلتبارى مرگ را جز سعادت و زندگى با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمىدانم .»
سخنان و رفتار امامحسین (ع) و دیگر عاشورائیان درس استبه همه شیعیان به ویژه کارگزاران نظام اسلامى و هشدارى استبه کسانى که خود را شیعه مىدانند ولى در این حال خود را در اختیار غیر خدا قرار داده و مرعوب و تسلیم قدرتهاى بزرگ شدهاند و دیگران را نیز به این ذلت فرا مىخوانند .
3 . پاسدارى از اسلام و ارزشهاى اسلامى
پاسدارى از اسلام و ارزشهاى اسلامى یکى دیگر از درسهاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است . پیش از یادآورى این درس از سوى امامحسین (ع) و دیگر عاشورائیان یادآورى این نکته مفید مىنماید که: در فلسفه سیاسى، امروزه در باره نقش حکومت در تامین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار است . برخى (حکومتهاى لیبرال) بر این باورند که اینگونه امور در قلمرو مسائل خصوصى افراد جاى دارد . از این روى، حکومت در این باره هیچ مسؤولیتى ندارد . اما در اندیشه سیاسى اسلام، با دلیلهاى بسیار اینگونه امور جزو قلمرو حکومت است . نه تنها حاکم و همه کارگزاران حکومتى باید به اسلام و ارزشهاى اسلامى باور داشته باشند که همگان موظف به تبلیغ و پاسدارى از آن مىباشند . بر همین اساس هنگامى که اسلام و ارزشهاى آن از سوى امویان مورد تهاجم قرار گرفته بود و یزید و کارگزارانش به روشنى بر خلاف احکام اسلام و دستورهاى آن عمل مىکردند ولى در عین حال رفتار خودرا در برابر اسلام مىنمایاندند، امامحسین (ع) براى پاسدارى از اسلام قیام کرد چرا که اگر امامحسین (ع) قیام نمىکرد دیرى نمىپایید که از اسلام جز نامى باقى نمىماند . حکومتیزید درصدد نابودى اصل اسلام بود . از این روى وقتى که امامحسین (ع) دعوت به سازش و بیعتبا یزید شد فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون، و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید; (29) در این صورت باید از اسلام براى همیشه چشم پوشید، هنگامى که امتبه زمامدارى فردى چون یزید گرفتار آید .»
امام (ع) در بسیارى از موارد از جمله در نامهاى که از مکه به مردم بصره مىنویسد همچنین به هنگام رویارویى سپاه امام (ع) با سپاه حر نیز پاسدارى از اسلام را وظیفه همه مسلمانان دانسته و از آنان مىخواهد که او را در این راه یارى دهند . در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است:
«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) فرا مىخوانم . زیرا در شرایط و وضعیتى قرار گرفتهایم که سنت پیامبر (ص) از میان رفته و جاى آن را بدعت گرفته است . اگر دعوت مرا بپذیرید شما را به راه سعادت راهنمایى مىکنم .» (30)
آن بزرگوار در جاى دیگر مىفرماید:
«لو لم یستقم دین جدى الا بقتلى فیا سیوف خذینى، (31) اگر دین جدم جز به کشته شدن من استوار نمىماند پس اى شمشیرها مرا فرا گیرید .»
با سخنان یاد شده امام (ع) به ما مىآموزد که اگر براى پاسدارى از اسلام راهى به جز فداکارى و ایثار و کشته شدن نباشد باید جان خود را فداى اسلام کرد . نه تنها امامحسین (ع) که همه یاران او هدفى جز پاسدارى از اسلام نداشتند . از باب نمونه، در آن هنگام که دست راست قمر بنىهاشم قطع مىشود مىفرماید:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولى من تا زنده هستم از دین خودم حمایتخواهم کرد .»
4 . شهادت در راه خدا
سیاستمداران حرفهاى در مبارزه دو گروه با یکدیگر بر توازن قوا تاکید مىکنند و از درگیرى مبارزان با دشمنى که از جهت عده و عده برتر است، بر حذر مىدارند و آنان را به سکوت و گوشهگیرى فرا مىخوانند . روشنفکران آن زمان نیز امامحسین (ع) را از درگیرى با یزید که تا بن دندان مسلح بود بر حذر مىداشتند، اما منطق آن بزرگوار چیز دیگرى بود . او و دیگر عاشورائیان از ایستادگى در برابر یزید و حکومت اموى هرگز تردیدى به خود راه ندادند و با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیارى کردند . کشته شدن در راه خدا هر چند از سوى انسانهاى ظاهر بین جدا شدن از دنیا و لذایذ آن است، ولى از نگاه انسانهاى وارسته، شهادت پایان رنجها و سختىها و رسیدن به لقاء الله است . آخرین آرزوى اینگونه انسانها شهادت است .
اسلام با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایى را تربیت کرد که براى دفاع از مکتب، از جان و مال خویش مىگذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر یکدیگر پیشى مىگرفتند . (32) و گاه براى حضور یکى از آنها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن یکى از آنها در خانه، کار به قرعه مىکشید . (33) وقتى که امامحسین (ع) مىخواست از مکه حرکت کند در خطبهاى، از زیبایى مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر کس آمادگى کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید:
«من کان باذلا فینا مهجته موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا، (34) هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار کند آماده حرکتبا ما باشد .»
در جاى دیگر آن بزرگوار مىفرماید:
«اگر این بدنها براى مرگ آفریده شدهاند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد .» (35)
استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملتهاى دیگر هم ارزشمند است . مردم آزاده دیگر نیز چنین مرگى را تقدیس و ستایش مىکنند و آن را برتر از زندگى ذلتبار و زیر ستم و همراه با ننگ و پستى مىدانند . بنابراین، چه قدر سست و بىپایه ستسخنان کسانى که امروزه، شهادتطلبى را «خشونت» خوانده و آن را محکوم مىکنند . سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است . کوتاه سخن اینکه تلاش و فداکاى و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدفهاى الهى تا کشته شدن و شهادت در راه خدا یکى از درسهاى رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است، یعنى انسان در عرصه سیاسى گاه به جایى مىرسد که باید در راه هدف و آرمانهاى الهى فداکارى کند و از جان و مال خود بگذرد . این یکى از درسهاى امامحسین (ع) و دیگر عاشورائیان در قضیه کربلاست .
5 . جمع بین سیاست و معنویت
جمع بین حضور در عرصههاى سیاسى و توجه به معنویات یکى دیگر از درسهاى عاشورا است . غفلت از نیازهاى روحى و معنوى به ویژه براى کسانى که درگیر کارهاى مهم و سنگیناند و مسؤولیتهاى بالایى دارند خطرساز و خطرآفرین است که باید در برابر آن هشیار بود . امامحسین (ع) در آن هنگام که رویاروى دشمن ایستاده و حتى در آن هنگامى که در محاصره دشمنان است، هرگز از این مساله غفلت ندارد . از این روى، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا در میان خیمه امامحسین (ع) جنب و جوش عجیب و نشاط فوقالعادهاى به چشم مىخورد; یکى مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگرى مشغول تلاوت قرآن:
«لهم دوى کدوى النحل بین قائم و راکع و ساجد .» (36) و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امامحسین (ع) به قمر بنىهاشم مىفرماید: «به سوى آنان برو و اگر توانستى امشب را مهلتبگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم . خدا مىداند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم .» (37)
از این درخواست در آن موقعیتبه خوبى مىتوان به اهمیت معنویت و خودسازى پى برد . این کار امام (ع) بیانگر آن است که هرگز نباید به دلیل کار و گرفتارى زیاد از خودسازى و توجه به معنویات غفلت کرد . چرا که موفقیتهاى انسان در همه عرصهها در گرو همین توفیق است . ممکن است گفته شود کسى که به خاطر خدا کار و یا مسؤولیتى را پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول کار است، کار او بلکه همه حرکتهاى او عبادت است، ولى باید توجه داشت که براى عباداتى که بین انسان و خداست اثر و نقشى است که هیچ چیز دیگر نمىتواند جایگزین آن شود .
6 . امر به معروف و نهى از منکر
از درسهاى مهمى که در عرصه رفتار سیاسى مىتوان از رویداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهى از منکر است . همان گونه که رفتار امت اسلامى با یکدیگر بر اساس امر به معروف و نهى از منکر استبا حاکمان نیز بر همین مبنا استوار است . ولتحاکم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس مراحل امر به معروف و نهى از منکر با او برخورد کرد . امامحسین (ع) در وصیتنامه سیاسى الهى خود یکى از انگیزههاى قیام خود را امر به معروف و نهى از منکر مىداند:
«من از روى خودخواهى، غرور و خیرهسرى و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگرى به پا نخاستهام، بلکه قیام من براى اصلاح امور مسلمانان و ... اجراى برنامه امر به معروف و نهى از منکر در میان امت اسلامى است .» (38)
از این وصیتنامه استفاده مىشود که حرکتهاى سیاسى انواع گوناگون دارد: حرکت از روى خودخواهى، غرور، ستم و فساد که درست نیست و تنها حرکتى که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهى از منکر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد . درسهاى این رویداد در عرصه رفتار سیاسى بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روى، به همین اندازه بسنده مىکنیم .
عبرتهاى عاشورا
در تفاوت درسها و عبرتها اشاره کردیم که در عبرتها تنها به الگوهاى شایسته و خوبیها نگاه نمىکنیم، بلکه بدیها و زشتیها و رذالتها را نیز مىبینیم . در این بحث از عوامل زمینهساز این رویداد، علتسکوت و بىتفاوتى مردم در برابر قیام امامحسین (ع) و یا بالاتر، ضدیتبا آن، و چگونگى بهرهگیرى از این حادثه بحث مىشود . عبرتگیرى از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبرى چنین ترسیم مىکند:
«اولین عبرتى که در قضیه عاشورا ما را متوجه خود مىکند این است که ببینیم چه شده که پنجاه سال بعد از درگذشت پیامبر (ص) جامعه اسلامى به آن حد رسید که کسى مثل امامحسین (ع) ناچار شد براى نجات جامعه این چنین فداکارى بکند ... . مگر چه وضعى بود که حسین بن على (ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده مىماند و الا از دست مىرود؟ عبرت اینجاست، ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد که فردى مثل یزید بر جامعه اسلامى حاکم شد؟ ... چرا باید وضعى پیش بیاید که کسى مثل حسین بن على (ع) ببیند چارهاى ندارد جز این فداکارى عظیم، که در تاریخ بىنظیر است . چه شد که آنها به اینجا رسیدند؟ این همان عبرت است ... . چه شد که بیستسال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در همان شهرى که ایشان حکومت مىکرد سرهاى پسران امیرالمؤمنین را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند ... و دخترها و حرم امیرالمؤمنین را در بازار کوفه گرداندند ...» (39)
پاسخ به پرسشهاى یاد شده و بررسى و تحلیل عوامل و زمینههاى این حادثه مىتواند مایه عبرتى براى جامعه اسلامى و نظام و حکومت دینى ما باشد، چرا که وقتى انقلاب پیامبر اسلام (ص) را آن عوامل به فاجعهاى بزرگ چون شهادت حسین بن على (ع) و یارانش و اسارت اهل بیت آن بزرگوار کشانید، بىتردید اگر به جان انقلاب و نظام ما بیفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد که بر انقلاب بزرگ پیامبر (ص) آمد; عبرت عاشورا، این جاست . اگر عوامل زمینهساز این حادثه را به درستى شناختیم و از آن عبرت گرفتیم، یعنى تلاش کردیم که انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورایى دیگر نخواهیم بود و اگر خداى نخواسته عبرت نگرفته و به وظیفه خود عمل نکردیم همان سرنوشت نیز در انتظار ما خواهد بود .
عوامل زمینهساز حادثه عاشورا
در باره عوامل زمینهساز حادثه عاشورا نظریههاى گوناگونى اظهار شده است; در مرحله نخست مىتوان به عوامل مختلفى چون: عامل نژادى و قومى، اعتقادى، سیاسى و اجتماعى، اخلاقى و ارزش و ... اشاره کرد . هر یک از این عوامل مورد توجه و تاکید برخى از نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است . شمارى یک و یا دو عامل و شمارى بیش از آن را زمینهساز حادثه عاشورا شمردهاند . شمارى از نویسندگان دشمنى بنىامیه با بنىهاشم، برخى دیگر تغییر ارزشها و برخى از متعصبان اهل سنت نیز عملکرد خود امامحسین (ع) را سبب حادثه عاشورا دانستهاند . گروهى دیگر از بىتوجهى به معنویت و دنیاگرایى و کوتاهى خواص از انجام رسالتخود (40) و ... به عنوان عوامل زمینهساز حادثه عاشورا سخن گفتهاند . از باب نمونه مقام معظم رهبرى با استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات» بر آن است که دو عامل، از عوامل اصلى این گمراهى و انحراف است:
«یکى دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوة و نماز است . یعنى فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگى و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خداى متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایى از زندگى . و عامل دوم «اتبعوا الشهوات» استیعنى دنبال شهوترانىها و هوسها و در یک جمله «دنیاطلبى» رفتن و به فکر جمعآورى ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش کردن آرمانها . این درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممکن استبه این درد دچار بشویم .» (41)
استاد شهید مرتضى مطهرى نیز در موارد بسیار به این موضوع اشاره کردهاند از جمله:
«باید گفت: امامحسین (ع) را طمع ملک رى و طمع پول: «خولى مىگفت: جئتک بغنا الدهر» ورشوه رؤسا (و اما رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم» و جبن و مرعوبیت عامه و میل به جبران محبتیزید که ابن زیاد مىخواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایت عهدى یزید تعلل کرد جبران کند . و خبث ذاتى امثال شمر و غرور و بد مستى شخص یزید و از همه بالاتر فراموش کارى مردم که مسلمان بودند و سیرى به تاریخ شصتساله خود نمىکردند و سابقهها را فراموش کرده بودند و گول ظاهر را مىخوردند و ... (شهید کردند) .» (42)
از دو نمونه یاد شده که با توجه به واقعیات گفته و نوشته شدهاند مىتوان چنین نتیجه گرفت که مجموعهاى از عوامل زمینساز حادثه عاشورا شدهاند، بنابراین، نظریههاى تکعاملى با صرف نظر از نادرستى برخى از آنها، (43) نمىتوانند رویداد عاشورا را تحلیل و تفسیر کنند . در تفسیر این حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میان این عوامل نیز، مىتوان به دنبال یک و یا دو عامل مسلط و مهم بود . پرداختن به همه عوامل اصلى و فرعى، مجالى فراخ و فراخور مىطلبد . از این روى، در اینجا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهیم پرداخت:
الف . دگرگونى ارزشها و آرمانها،
ب . کوتاهى خواص از انجام رسالتخود .
الف . دگرگونى ارزشها و آرمانها
پیش از آنکه به اصل بحثبپردازیم اشارهاى به مفهوم ارزشها و همچنین ارزشهاى حاکم بر جامعه نبوى مفید و مناسب مىنماید:
مفهوم ارزشها
جامعه شناسان، ارزشها را اینگونه تعریف کردهاند:
«ارزشها عقاید عمیقا ریشهدارى هستند که گروه اجتماعى هنگام سؤال در باره خوبىها، برترىها و کمال مطلوب به آن رجوع مىکند .» (44)
با توجه به تعریف یاد شده ارزشها هدایت کننده رفتار انسان در جامعهاند . هرگونه تغییر و دگرگونى در آنها، دگرگونى در رفتار و هنجار اجتماعى را در پى خواهد داشت . از این روى، شناخت ارزشها و پاسدارى از آن، از وظایف اصلى هر جامعه است . (45)
ارزشهاى حاکم بر جامعه نبوى
پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتى بتپرستبودند . شناختى نسبتبه معارف الهى چون خدا و پیامبر (ص) و معاد نداشتند . مردم در حیرت و ضلالت و گمراهى زندگى مىکردند . نژادپرستى و تکاثرطلبى از ارزشهاى آنان بود . عربها در جاهلیت غیرت و شجاعت را بسیار مىستودند اما حقیقت این است که غیرت و شجاعت مورد ستایش آنان همان درندهخویى و بىباکى در جهت تامین منافع مادى و حمایت از همقبیلگى خود به حق و یا ناحق بود . عواطف انسانى در میان آنان بسیار کمرنگ بود . دخترکشى اعراب نمونهاى از آن است .
پیامبر اسلام (ص) ستیز و مبارزهاى پىگیر را علیه نژادپرستى و تکاثرطلبى و دیگر ارزشهاى جاهلى آغاز کرد و به صراحت اعلام کرد که در اسلام اینها ملاک ارزش و برترى افراد بر یکدیگر نیست . آن بزرگوار، علم و معرفت نسبتبه خدا و قیامت و دیگر دانشهاى مفید را یکى از ملاکهاى برترى افراد بر یکدیگر بر شمردند .
ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤولیتسازندگى بود، جاىگزین افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند . و با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایى را تربیت کردند که اسوه پاکى و فداکارى، ایثار و همه خوبىها شدند . نمونه بارز این ویژگىها را مىتوان در رویدادهاى تاریخى صدر اسلام به ویژه در جنگها مشاهده کرد . از باب نمونه: جابربن عبدالله انصارى مىگوید: «در جنگ احد به بالین پدرم عبدالله رفتم . در حال احتضار بود . درخواست آب کرد . من رفتم و ظرف آبى آوردم، وقتى خواستم به او بدهم اشاره کرد: آب را به این مسلمان که در کنار من و تشنهتر از من استبرسان . سراغ او رفتم . او به سومى اشاره کرد، سراغ سومى رفتم او به چهارمى، و همچنین تا دهمى . وقتى به سراغ دهمین رفتم دیدم که او به شهادت رسیده است . برگشتم به سراغ نهمى و ... تا اولى دیدم همه به شهادت رسیدهاند .» (46)
از این نمونهها در جنگهاى صدر اسلام فراوان است . لازم به یادآورى است که این نمونهها در میان کسانى نمودار شد که تا چند سال پیش از آن، اگر یکى از این افراد به دیگرى بر مىخورد که مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایى بود و باقىمانده سوسمار را از او مطالبه مىکرد، امتناع مىکرد و گاهى به خاطر نصف سوسمار انسانى را از میان دو نیم مىکرد . (47)
بر این اساس پیامبر اسلام (ص) با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایى را تربیت کرد که دیگران را حتى به هنگام مرگ بر خود پیش مىداشتند . و پیش از آن نیز، براى دفاع از مکتب از جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد و شهادت بر یکدیگر پیش مىگرفتند .
بازگشتبه ارزشهاى جاهلى
بزرگترین و مهمترین خطرى که هر نهضت انقلابى را تهدید مىکند «ارتجاع» است . این خطر آفتى است که متاسفانه نهضت انقلابى پیامبر اسلام (ص) نیز، گرفتار آن شد . پس از پیامبر (ص) باورها و ارزشهاى الهى رنگ باختند و به تدریجباورها و ارزشها و اعمال جاهلى احیا شدند . مردمى که در روزگار پیامبر (ص) ارزشهاى الهى: چون ایثار و فداکارى در روح آنان تا آنجا نفوذ داشت که در رفتن به سوى جهاد و میدان جنگ بر یکدیگر پیشى مىگرفتند، در زمانى که بدن پیامبر (ص) هنوز روى زمین بود در سقیفه بنىساعده گرد آمدند و شعار «منا امیر و منکم امیر» (48) سردادند و حکومت اسلامى را غنیمتى پنداشتند که باید در میان آنان تقسیم شود . متاسفانه کار بازگشت ارزشهاى جاهلى به جایى رسید که چهرههاى برجستهاى چون: ابىذر، عمار و حجربن عدى آزار و شکنجه و تبعید شدند . در برابر، کسانى که به وسیله پیامبر (ص) تبعید شده بودند جزو مشاوران و کارگزاران خلیفه شدند . تبعیض و غارت بیتالمال، گناه و معصیت در جامعه اسلامى رواج یافت . احساس مسؤولیت، امر به معروف و نهى از منکر جاى خود را به بىمسؤولیتى و سهل انگارى و بىتفاوتى داد . ارتجاع و بازگشت از ارزشها به جایى رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومى و بیتالمال، درآمد خلیفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد .
امام على (ع) پس از آنکه با اصرار مردم حکومت را پذیرفتند از دگرگونى ارزشها چنین یاد مىکنند:
«اى بندگان خدا ... شما در زمانى واقع شدهاید که خیر و نیکى به آن پشت کرده و شر و بدى روى آورده است . شیطان جز طمع در هلاکت مردم کارى ندارد پس اکنون زمانى است که وسائل پیشرفتشیطان قوى شده، نیرنگ و فریبش همگانى کشته و بهدست آوردن شکار برایش آسان شده است . به هر سو که مىخواهى نگاه کن آیا جز فقیرى که با فقر دست و پنجه نرم مىکند، یا ثروتمندى که نعمتخدا را به کفران تبدیل کرده، یا بخیلى که با بخل و رزیدن در اداء حقوق الهى ثروت فراوانى گردآورده و یا متمردى که گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها کر است . آیا شخص دیگرى جز اینها مىبینى؟ کجایند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند همانها که در کسب وکارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدىها دورى مىجستند، مگر همه آنها از این دنیاى پست و از این زندگى پر مشکل کوچ نکردند . مگر نه این است که شما وارث انسانهاى بىارزشى شدهاید که لبها جز به نکوهش آنها حرکت نمىکند تا مقام آنها کوچک شمرده شود و براى همیشه فراموش گردند، فانا لله و انا الیه راجعون، مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغییر دهندهاى پیدا مىشود، و نه بازدارندهاى به چشم مىخورد، آیا با این وضع مىخواهید در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیاى او باشید ...» (49)
دگرگونى باورها و ارزشها تا آنجا پیش رفت که مدعیان خلافت و جانشینى پیامبر (ص) نابودى دین همان پیامبر را در سر مىپروراندند .
در گفت و گوى مغیرة بن شعبه با معاویه، وقتى که مغیره از معاویه مىخواهد که با مردم به عدالت رفتار کرده و با بنىهاشم بد رفتارى نکند معاویه در پاسخ مىگوید: هیهات، هیهات، مغیره گوش کن، ابوبکر به خلافت رسید و پس از آنکه مرد، نامش نیز از بین رفت . همچنین عمر و عثمان حکومت کردند و مردند و نامى از آنها باقى نماند . اما برادر هاشم (مقصود او رسول خدا (ص) است) هر روز پنج نوبتبه نام او در جهان اسلام ندا مىکنند و «اشهد ان محمدا رسول الله» مىگویند . اى مغیره بىمادر، پس از آنکه سه خلیفه بمیرند و نام محمد اینگونه زنده باشد دیگر چه عملى باقى خواهد ماند جز آنکه نام محمد هم دفن شود و از بین برود . (50)
از این قضیه و امثال آنکه در زندگى معاویه و به ویژه پسرش یزید فراوان است مىفهمیم که آنان با اسلام و ارزشهاى آن از ریشه مخالف بودهاند و چنانچه قیام عاشورا نبود خدا مىداند سرنوشت اسلام به کجا مىانجامید . معاویه در گفت و گوى یاد شده از حکومت پیامبر به عنوان ملک و پادشاهى یاد کرده و خواهان دفن نام آن حضرت است .
زمینههاى دگرگونى ارزشها
چرا پس از پیامبر (ص) به تدریج ارزشها و آرمانهاى اسلامى رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ این پرسش نیاز به شناختیک نکته تربیتى و دقت در اوضاع آن روزگار دارد . همانگونه که روانشناسان گفتهاند: تربیت کارى تدریجى است . پیامبر اسلام (ص) براى تربیت انسانها و تثبیت ارزشهاى اسلامى تلاش بسیار کردند . اما ده سال براى تربیت مردمى که درستبر ضد این خصوصیات بار آمده بودن زمان خیلى کمى بود . درست است که مردم اسلام را پذیرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزشهاى جاهلى را به کلى فراموش کنند و ارزشهاى الهى را با جان و دل بپذیرند به ویژه که بسیارى از مسلمانان پس از فتح مکه و در سال هشتم هجرى به اسلام گرویده بودند و پیامبر نیز دو سال پس از آن از این جهان رحلت کرده بودند .
نخستین نشانههاى احیاى ضدارزشها در جریان سقیفه بنىساعده سر بر آورد . کسانى که از اصحاب و یاران نزدیک رسول خدا (ص) به شمار مىآمدند سخنانى را به پیامبر نسبت دادند که بسیار شگفتانگیز بود . با اینکه آن بزرگوار در بسیارى از جاها از جمله در آخرین سفر خود که از مکه برمىگشت، به صراحت فرموده بودند که: تفاوتى بین عرب و عجم، بین غلام حبشى و سید قرشى نیست . اما به ناگاه در سقیفه اعلام شد که آن حضرت فرمودهاند: «الائمة من قریش» ; (51) این نسبتبا صراحت قرآن (52) و سخنان آن بزرگوار (53) ناسازگار است . بنابراین سقیفه بنىساعده نخستین گامها در جهت احیاى ارزشهاى جاهلى بود . اما چون دیندارى بسیارى از مردم قوى بود و هنوز مردم آلوده به دنیا و جلوههاى آن نشده بودند این جریان خیلى نمود پیدا نکرد . ولى این وضعیت چندان دوام پیدا نکرد . امت اسلامى هر روز از مسیرى که پیامبر معین کرده بودند دورتر و دورتر مىشدند . عوامل زیادى زمینهساز این وضعیتبودند; از باب نمونه به پارهاى از آنها اشاره مىکنیم:
1 . جدایى مردم از اهل بیت (ع)
انحراف رهبرى از مسیرى که پیامبر (ص) معین کرده بود و انزواى على (ع) به مدت 25 سال یکى از مسائلى است که زمینه را براى دگرگونى ارزشها فراهم ساخت . چون در جامعهاى که پیامبر (ص) خطوط کلى آن را ترسیم کرده بود، آشناسازى مردم با دین و ارزشهاى آن یکى از مناصب اهل بیت (ع) بود . که این نقش با انزواى على (ع) و منع از ترویج احادیث نبوى از آنها گرفته شد . با این وضعیت مردم براى اینکه رفتار خود را با اسلام راستین و ارزشهاى آن هماهنگ کنند دچار مشکل شدند . متاسفانه در جهتحل این مشکل نه تنها اقدامى نشد که اقداماتى در جهت عکس آن صورت گرفت . مسلمانان براى شناخت احکام دین به ابوهریرهها و کعب الاحبارها ارجاع شدند .
نقل حدیث و فضائل اهل بیت (ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحدید، معاویه به کارگزارانش نوشت:
«هر کس چیزى در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند خونش هدر است . مالش حرمت ندارد .» (54)
معاویه به این کار نیز قانع نشد، دستور داد تا احادیثى در نکوهش على (ع) جعل کنند و نیز دستور داد که همه در منبرها باید به على (ع) لعن کنند . (55) افزون براین در بخشنامهاى نوشت:
«انظروا الى من قامت علیه البینة انه یحب علیا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا اعطائه و رزقه; (56) هر که را که ثابتشد از دوستان و شیعیان على و اولاد او است اسم او را از دیوان قلم بکشید و حقوق و مزایاى او را قطع کنید .»
و در بخشنامه دیگرى، یادآور شد هر کس را احتمال دادید از دوستان اهل بیت است زیر شکنجه قرار دهید و خانهاش را خراب کنید . (57) معاویه حکومتبصره و کوفه را به زیاد ابن ابیه که پیش از آن از شیعیان على (ع) به شمار مىآمد داد و او چون به خوبى شیعیان را مىشناخت دست و پاى بسیارى از آنان را قطع کرد و به چشمهاى آنان میل کشید و بسیارى از آنان را تبعید کرد و یا کشت تا جایى که شخص مشهورى از آنان باقى نماند .
در اثر تبلیغات معاویه، لعن و نفرین به على (ع) از بزرگترین عبادتها به شمار مىآمد به گونهاى که اگر شخصى آن را در نماز فراموش مىکرد قضاى آن را به جا مىآورد . معاویه با شیوه یاد شده تلاش مىکرد که مردم را از اهل بیت (ع) جدا کند تا در نتیجه اسلام و ارزشهاى آن فراموش شود و اسلام اموى و ارزشهاى جاهلى جاىگزین آن گردند . از این روى هر کس در برابر این دستورات مىایستاد مورد آزار و اذیتباند اموى قرار مىگرفت .
2 . تبدیل امامتبه پادشاهى
تبدیل امامتبه پادشاهى یکى دیگر از زمینههاى دگرگونى ارزشها و فاجعه عاشورا بود . بدون تردید هر جامعهاى به حکومت نیاز دارد تا امور آن جامعه سامان گیرد . از سوى دیگر جامعه اسلامى، زمانى شاهد حاکمیت اسلامى و ارزشهاى آن است که حکومت اسلامى بر پا باشد . بر این اساس اگر پس از رحلت پیامبر (ص) امامت عدل علوى استقرار مىیافت همان جو ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مىیافت . ولى متاسفانه با جریان سقیفه حکومت اسلامى ادامه نیافت و حکومتبه صاحبان اصلى آن نرسید و با فراز و نشیبهاى بسیار به حکومت و پادشاهى معاویه و یزید انجامید . خاندانى که امام على (ع) در باره آنها مىفرماید:
«اى معاویه، کى شما رهبر رعیت و رئیس ملتبودهاید؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟ (یعنى شما شایستگى این کار را نداشته و ندارید .» (58)
با مرگ معاویه زمانى که امامحسین (ع) براى بیعتبا یزید دعوت مىشود امام (ع) در پاسخ مىفرماید:
«باید فاتحه اسلام را خواند اگر شخصى همانند یزید حاکم مسلمانان باشد .» (59)
و نیز آن بزرگوار به هنگام رویارویى دو سپاه مىفرماید:
«آگاه باشید که بنىامیه پیروى از شیطان را بر خود لازم دانسته و پیروى از خداوند را ترک گفتهاند و فساد را آشکار و حدود الهى را تعطیل کردهاند ...» (60)
بدون شک، حکومت نقش مهمى در تثبیت ارزشها و یا ضد ارزشها دارد چرا که امام على (ع) مىفرماید:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم; (61) مردم به حاکمانشان شبیهترند تا به پدرانشان .»
وقتى که حاکمان و کارگزاران جامعه افرادى چون معاویه و یزید باشند که همه توان خود را در جهت تحریف دین و نابودى ارزشها و همچنین مروجان آن به کار گرفتهاند، طبیعى است که افراد جامعه نیز همانگونه تربیتخواهند شد . در چنین جامعهاى مردم در برابر دگرگونى ارزشها و کشته شدن مدافعان آن حساسیتى نشان نخواهند داد . همانگونه که در رویداد عاشورا چنین وضعى پیش آمد .
3 . افزون بر دو عامل یاد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتمبخشىهاى عثمان نیز یکى دیگر از زمینههاى فاصله گرفتن مردم از ارزشها و آرمانهاى اسلامى بود . این فتوحات هر چند بر جغرافیاى کشور اسلامى افزود، ولى چون همراه آن کارى فرهنگى براى هدایت مردم صورت نمىگرفت، به سرعت مردم را به سوى دنیاگرایى برد . زیرا غنائم این جنگها از آن فاتحان بود و شرکت در یکى از فتوحات بزرگ همراه با غنایم فراوانى بود که کافى بود یک رزمنده با حضور در یکى از نبردها به اوج رفاه برسد . (62)
افزون بر این، حاتمبخشىهاى عثمان از بیتالمال و جمع ثروت به وسیله شمارى از خواص در این زمینه نقش مؤثرى داشت . (63) در بخش دوم (کوتاهى خواص از انجام رسالتخود) توضیح بیشترى خواهیم داد .
4 . یکى دیگر از عواملى که زمینه دگرگون شدن ارزشها را فراهم کرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است . چهرههایى چون عمار و ابىذر به جرم حقگویى تبعید و شکنجه شدند . عبدالله مسعود که از تبعید ابىذر ناراحتبود مورد آزار و اذیت قرار گرفت . گروهى از بزرگان کوفه همانند مالک اشتر زید، صعصعه، جندب، کمیل و ... به شام تبعید شدند . (64)
در برابر عثمان به توصیه ابىسفیان که گفته بود:
«مراقبت کن که حکومت پیوسته در میان ما دستبه دستبگردد . و کارگزاران خود را از بنىامیه انتخاب کن . این فقط ملکدارى است، بهشت و جهنم یعنى چه؟!» (65)
همکاران و کارگزاران خود را از خویشان و نزدیکان و بنىامیه برگزید . (66) کسانى انتخاب شدند که در حال مستى به مسجد مىآمدند و نماز صبح را چهار رکعت مىخواندند و وقتى که با اعتراض مردم روبهرو مىشدند مىگفتند: مىخواهید بیشتر بخوانم؟! (67)
مجموعه عوامل یاد شده دستبه دست هم داد تا ارزشهاى عصر نبوى دگرگون شدند . اوج این دگرگونى در روزگار یزید بود، چرا که در راس حکومت فردى قرار گرفته بود که به هیچ چیز اعتقاد نداشت، فردى عیاش و خوشگذران بود و هیچ ابایى از آشکار شدن بىدینى خود نداشت . وقتى که حاکمان جامعه چنین افرادى باشند، به حکم «الناس على دین ملوکهم» مردم نیز روش و منش آنها را در زندگى به کار مىگیرند . در چنین جامعهاى مردم در برابر تحریف و یا حذف ارزشها و مدافعان جدى آن بىتفاوت مىگردند و حتى ممکن استخود آنها براى حذف آن ارزشها و مدافعان آن بسیجشوند . همانگونه که در رویداد عاشورا این قضیه پیش آمد . عبرتآموزى ما از رویداد عاشورا به این است که مواظب ارزشهاى انقلاب اسلامىمان باشیم تا خداى ناکرده به وسیله عوامل یاد شده و همانند آن، دچار تغییر و دگرگونى نگردند .
ب . کوتاهى خواص در عمل به تکلیف
کوتاهى و سستى خواص از اداى تکلیف و انجام وظیفه یکى از عوامل زمینهساز رویداد عاشورا است . نقش خواص در تحولات و دگرگونیهاى اجتماعى و سیاسى از مسائلى است که تردیدى در آن نیست . بر همین اساس رهبر معظم انقلاب خواص را یکى از عوامل بسیار تاثیرگذار در تحولات تاریخ مىدانستند و در رویداد عاشورا این تحلیل را ارائه کردند که اگر خواص جبهه حق، تسلیم جلوههاى دنیا نگردند و دین را فداى دنیا نکنند و به موقع از حق حمایت کنند، هیچ گاه جامعه اسلامى دچار وضعیت زمان امامحسین (ع) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخى چون عاشورا نخواهد بود .
براى دریافت ابعاد این تحلیل تاریخى و جامعه شناسانه که نسخه شفابخش جامعه امروز ما نیز هست، نخستبه مفهوم خواص و عوام اشاره کرده و سپس به علل و عواملى که ممکن استبرخى از خواص را از انجام وظیفه و مسؤولیتباز دارد و یا آنان را در برابر آن قرار دهد خواهیم پرداخت .
مفهوم خواص و عوام
مردم در جامعههاى گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تاثیر گذارى بر اندیشهها و رفتار دیگران و همچنین میزان تاثیر پذیرى متفاوتند . در هر جامعه تعدادى اندک به دلیل موقعیت ویژهاى که دارند بر رفتار و ارزشهاى دیگران تاثیر مىگذارند . این گروه، با نامهاى: خواص، نخبگان، برگزیدگان ... شناخته مىشوند . گروه دیگر که اکثریت جامعه را تشکیل مىدهند از آنان به عنوان: توده یا عوام یاد مىشود .
خواص کسانىاند که بر اساس آگاهى و بصیرت تصمیمگیرى کرده و حرکت مىکنند . در برابر خواص عوام هستند . این گروه دنبال این نیستند که ببینند چه راهى درست است، چه حرکتى صحیح است و سپس بر اساس آن حرکت کنند بلکه پیرو جو زمان خود هستند; اکثریتبه هر راهى رفتند اینها نیز به همان راه خواهند رفت . (68)
در این تقسیم و تفسیر هیچگونه معیار اقتصادى، سیاسى و فرهنگى لحاظ نشده است . بلکه کسى که از روى بصیرت و آگاهى تصمیم بگیرد و عمل کند هر چند بىسواد باشد جزو خواص به شمار مىآید و آنکه بدون بصیرت و تشخیص عمل کند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام» است .
تقسیم بندى خواص
مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهى است . خواص بر دو گونهاند: خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل . عوام نیز به همین دو قسم تقسیم مىشوند .
عدهاى حق را شناختهاند و تلاش آنها نیز در همین راستاست . و عدهاى نیز در برابر حق بىتفاوت و یا ضد آنند . در میان طرفداران باطل نیز آدمهاى نخبه و زرنگ و اهل فکر و تشخیص وجود دارد . سخن ما در اینجا در باره خواص طرفدار حق است .
خواص طرفدار حق نیز به دو دسته تقسیم مىشوند:
1 . گروهى که آرمانها و ارزشهاى اسلامى براى آنها اصل است و در آن هنگام که دین و دنیا در برابر هم قرار گرفتند، دین را بر دنیا و جلوههاى آن ترجیح مىدهند .
2 . گروهى که جذب دنیا و جلوههاى آن (مقام، ثروت، شهرت و . .). شده و با وجود تشخیص حق و اهل حق از عمل به آن باز مىمانند . وقتى که پاى اداى تکلیف و انجام مسؤولیتبه میان آید نمىتوانند از دنیا بگذرند و دنیا را بر اداى تکلیف پیش مىدارند . اگر در جامعه اسلامى گروه نخستبیشتر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثهاى همانند روزگار امامحسین (ع) بهوجود نخواهد آمد . ولى اگر تعداد آنها اندک و تعداد دسته دوم بیشتر باشند آن وقت است که جامعه در سراشیبى سقوط قرار خواهد گرفت و حسینبن علىها به مسلخ خواهند رفت . یزیدها و ابنزیادها برسر کار خواهند آمد و امامت تبدیل به سلطنت و پادشاهى خواهد شد .
نقش خواص در رویداد عاشورا
بحث اساسى و مهم در باب «خواص» نقش آنان به عنوان یکى از عوامل زمینهساز عاشورا است . خواص طرفدار حق به ویژه کسانى که به حقانیت امامحسین (ع) باور داشتند، در عرصه سیاسى باید با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان مىجنگیدند . چه عامل و یا عواملى سبب شد که اینان از امام حسین (ع) حمایت نکردند، بىتفاوت ماندند و یا در برابر آن حضرت ایستادند . تعداد آنان که امامحسین (ع) را به خوبى مىشناختند ولى بر اساس شناختخود عمل نکردند کم نبودند . بسیارى از کسانى که در مدینه یا مکه به آن حضرت نصیحت مىکردند که به سوى کوفه نرود از همین قبیل بودند . (69) بسیارى از کسانى که نماینده امامحسین (ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همینها بودند . تجزیه و تحلیل بىتفاوتى اینان و دستیابى به عواملى که آنان را از انجام وظیفه بازداشت در عرصه رفتار سیاسى براى ما درسآموز و عبرتانگیز است .
این عوامل بسیارند . از این روى، پس از اشاره به عناوین پارهاى از آنها به «دنیاگرایى خواص» که از اهمیتبیشترى برخوردار و جنبه محورى دارد خواهیم پرداخت .
بازگشتبه باورها و ارزشهاى جاهلى از جمله قومیتگرایى، عافیتطلبى و تجملپرستى، افزونطلبى و مقامخواهى، فرصتطلبى و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنیاپرستى خواص از عواملى بودند که خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظیفه و سؤولیتخود عمل نکردند .
وقتى که بیشتر خواص طرفدار حق چنان باشند که دنیاى خودشان برایشان از همه چیز مهمتر باشد، بىشک، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و یا نام و شهرت خود حاکمیتباطل را مىپذیرند و در برابر آن نمىایستند و از حق نیز طرفدارى نمىکنند و جانشان را به خطر نمىاندازند . وقتى اینگونه شد اولش با شهادت حسین بن على (ع) آغاز مىشود، آخرش هم به بنىامیه و شاخه مروانى و بنىعباس وپس از بنىعباس، هم به سلسله سلاطین در دنیاى اسلام، تا امروز مىرسد . (70)
دنیاگرایى خواص
هر چند عواملى چون: قومیت گرایى، نفاق و دورویى و غفلتسبب لغزش و انحراف برخى از خواص شد، ولى دنیا و جلوههاى آن چون مقامخواهى، رفاهطلبى، ثروت، شهرت از مهمترین و خطرناکترین عواملى بود که در لغزش خواص و رویداد عاشورا نقش اساسى داشت . با نگاهى به تاریخ اسلام مىیابیم که اساس همه انحرافها، فتنهها، جنگهایى که از سوى خواص صورت گرفته، دنیاپرستى آنان بوده است . بر همین اساس پیامبر اسلام فرموده است:
«حب الدنیا راس کل خطیئة; (71) دوستى دنیا سر و اساس همه گناهان است .»
على (ع) نیز دنیا دوستى را اساس همه فتنهها و مشکلات دانسته است:
«حب الدنیا راس الفتن و اصل المحن» . (72)
امامحسین (ع) نیز راز و رمز دگرگونى بسیارى از مردم و کنارهگیرى آنان را از حق، دنیاگرایى آنان دانسته است:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم، یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون; (73) مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان . حمایت آنها از دین تا زمانى است که زندگى آنها در رفاه باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گرفتند دینداران کم مىشوند .»
این سخنان را امام در چه زمانى ایراد کرده است؟ برخى چون طبرى بر این باورند که امام (ع) این سخنان را در بین راه و در منزل «ذىحسم» ایراد کرده است . برخى دیگر بر آنند که این خطبه در دوم محرم و در سرزمین کربلا ایراد شده است . این سخنان در هر کجا ایراد شده باشد بیانگر ناخرسندى امام (ع) از وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است . امام (ع) پس از آنکه از دگرگونى اوضاع و سستى و بىتفاوتى مردم در برابر خوبىها و بدىها شکوه کرده با جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستى آنان دانسته است . وقتى که دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر چنین چیزهایى بود . سخنان امامحسین (ع) هر چند بیانگر آن است که دنیاگرایى آفتى عمومى و همگانى است لذا با واژه «الناس» از آن یاد کرده است ولى روشن است که بخشى از مردم که همان خواص باشند بیشتر در معرض این آسیب هستند . چرا که جلوههاى دنیا بسیار است . بخشى از آن براى همه کس قابل دسترسى نیست . مقام، پولهاى کلان ... را به همه کس نمىدهند . «خواص» با ویژگیهایى که دارند دسترسى بیشترى به دنیا و جلوههاى آن دارند . به همه کس ملک رى و کیسه زر نمىدهند . اینها براى عمر سعدها و شریح قاضىها ... آماده است .
مواردى که خواص طرفدار حق به خاطر دنیاگرایى از پذیرش حق سر باز زده و یا با آن به مخالفتبر خواستهاند فراوان است، در اینجا تنها به نمونههایى از چند مقطع تاریخى بسنده مىکنیم:
نخستین گامها
دنیاگرایى خواص هر چند در روزگار خلیفه سوم اوج و شدت گرفت ولى پیش از آن نیز جلوههایى داشته است . در روزگار پیامبر (ص) در جنگ بدر، احد و پارهاى از حوادث دیگر هر چند دنیا گرایى برخى از خواص ظهور پیدا کرد ولى با حضور آن حضرت خیلى زود جبران و شعلههاى آن فرو کش کرد . ولى از آن روز که آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حق نیز آشکا رشد . تخلف از لشگر اسامه، با اینکه این کار موجب ناراحتى آن حضرت شد . (74) افزون بر این، آن حضرت بر کسانى که مىخواستند از سپاه او جدا شده و در مدینه بمانند لعنت فرستادند . در عین حال برخى از خواص چون خلیفه اول و دوم از این دستور سرباز زدند . (75)
توجه نکردن به دستور پیامبر (ص) براى نوشتن وصیت و همچنین ماجراى سقیفه به عنوان نخستین گامها از دنیا گرایى خواص و عدول آنان از موضع حق به شمار مىآید .
بسیارى از نویسندگان و شاعران این گامها و به ویژه ماجراى سقیفه را سبب و ریشه اصلى رویداد عاشورا به شمار آوردهاند . از باب نمونه مرحوم آیةالله غروى اصفهانى چنین سروده است:
رماه اذ رماه حرملة
و انما رماه من مهد له
سهم اتى من جانب السقیفة
و قوسه على یدالخلیفه
و ما اصاب سهمه نحر الصبى
بل کبد الدین و مهجة النبى (76)
وقتى حرمله تیر افکند این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعى کسى بود که زمینه را براى او زمینهسازى کرده بود . تیرى از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دستخلیفه بود . آن تیر گلوى آن کودک را ندرید بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر (ص) نشست .»
مهیاردیلمى نیز اشعارى به عربى دارد که مضمون آن این است:
«اى فرزند پیامبر (ص) روز سقیفه راه کربلایت را هموار کرد و آن گاه که حق پدرت على (ع) و مادرت فاطمه (ع) را غصب کردند; کشته شدنتخوب جلوه کرد .» (77)
مرحوم نیر تبریزى و بسیارى از دیگر شاعران شیعى همین مضمون را آوردهاند . برخى از نویسندگان اهل سنت نیز بر همین مساله تاکید کردهاند .» (78)
دنیاگرایى خواص در روزگار خلفاى ثلاثه
پس از رحلت پیامبر (ص) در دوره ابىبکر دگرگونى محسوسى در زندگى اقتصادى مردم دیده نمىشود، اما در روزگار خلیفه دوم و به ویژه خلیفه سوم در وضعیت زندگانى مردم دگرگونى ایجاد شد و کم کم طبقهاى بسیار ثروتمند با امتیازهایى که از بیتالمال به آنان داده شد بهوجود آمدند . خلیفه دوم با اینکه سخت مراقب کارگزارانش بود ولى روشى براى پخش بیتالمال ایجاد کرد که عدهاى از خواص به ثروتهاى زیادى دستیافتند . در استفاده از بیتالمال نه تنها عربها بر غیر عربها که در بین خود عربها نیز، برخى از تیرهها بر برخى دیگر، امتیازهاى چشمگیرى داشتند . در سال به برخى دوازده هزار درهم و به برخى دیگر سیصد درهم و یا دویست درهم داده مىشد . (79) عملکرد خلیفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت . تا جایى که تصمیم گرفت این تبعیضها را از میان بردارد . خود او مىگفت:
«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعایتخواهم کرد و هیچ سرخى را بر سیاه و هیچ عربى را بر عجم برترى نخواهم داد و به گونهاى عمل مىکنم که پیامبر اسلام (ص) و ابىبکر عمل کردند .» (80)
جذب شدن خواص به دنیا و جلوههاى آن آثار خود را بر جاى گذاشت تا جایى که شخصى مىگوید:
«اگر خلیفه قبله مردم را از مکه به بیتالمقدس تغییر دهد و یا یکى از نمازهاى پنج گانه را حذف کند کسى به او اعتراض نمىکند . چرا که همت مردم در بهدست آوردن مال و منال بود و زمانى که بهدست مىآوردند ساکت مىشدند .» (81)
در روزگار عثمان، بسیارى از خواص و یاران پیامبر (ص) و نزدیکان خلیفه جزو بزرگترین سرمایهداران آن روزگار شدند . امامعلى (ع) از این واقعیت تاریخى چنین پرده بر مىدارد:
«قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الربیع; (82) بستگان پدرىاش به همکاریش برخاستند . آنها همه چون شتران گرسنهاى که بهاران به علف زار بیفتند با ولع عجیبى گیاهان را ببلعند براى خوردن اموال خدا دست از آستین در آوردند .»
در این برهه خلیفه و همکارانش به جاى هزینه کردن بیتالمال در مصالح امت اسلامى، آن را ویژه خود دانستند، و به ثروتهاى هنگفتى دستیافتند . مرض مالاندوزى با دستاندازى به بیتالمال در میان بسیارى از خواص رایجشد . بنابه پارهاى از گزارشهاى تاریخى، عثمان براى نخستین بار خانهاى از سنگ و آهک و ... ساخت و اموال منقول و غیر منقول فراوانى اندوخت . عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت از حاتمبخشىهاى عثمان برخوردار شدند . زید بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود که با تبر آن را تقسیم کردند . چارپایان و شتران بارى و سوارى و اسبهاى عبدالرحمن بن عوف از هزاران راس مىگذشت . گزارشگران تاریخ از خانههاى متعدد و کنیزکان، اسبها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارشهاى شگفتانگیزى ارائه کردهاند . (83)
بخششهاى عثمان به اقوام و خویشان خود به گونهاى بود که موجب اعتراض زیدبن ارقم، کلیددار بیتالمال شد . او که از جایزه دویست هزار درهمى به ابوسفیان و صدهزار درهمى به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذاشت و گریست . عثمان گفت: چون صلهرحم کردهام مىگریى؟ گفت: نه، اما گمان دارم که این مالها را به عوض انفاقهایى که در راه خدا، زمان حیات پیامبر (ص) کردى بر مىدارى . اگر صد درهم به مروان مىدادى باز هم زیاد بود . عثمان گفت: اى پسر ارقم کلیدها را بگذار و برو . فرد دیگرى را مسؤول بیتالمال خواهم کرد . (84)
متاسفانه این آفتبه عوام مردم نیز سرایت کرده به گونهاى که آن اندک خواصى که از حق و جبهه حق مىگفتند سخنان آنان خریدارى نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله مىگوید: پس از بیعتباعثمان به عراق رفتم و در آنجا از فضایل على (ع) مىگفتم، بهترین پاسخى که مىشنیدم این بود که این حرفها را کنار گذار، سخنى بگو که براى خودت و ما سودى داشته باشد . (85)
دنیا گرایى خواص در روزگار على (ع)
با سپرى شدن روزگار خلفاى ثلاثه و به خلافت رسیدن على (ع) انتظار مىرفت که جامعه اسلامى کژىها و انحرافها را راست و ارزشهاى دگرگون شده را احیا نماید . ولى با نگاهى گذرا به تاریخ آن مقطع، مىیابیم که امام على (ع) در گامهاى نخستین با مشکلات زیادى از سوى خواص روبه رو شد . مهمترین و اساسىترین مشکل على (ع) در مدت حکومتخود همین روحیه دنیا گرایى خواص بود . خواصى که انتظار داشتند همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شود و امتیازهاى نامشروع آنان از بیتالمال همچنان ادامه داشته باشد . ولى على (ع) در برابر خواستههاى نامشروع آنان ایستاد و آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل کنند، شمارى از آنان به معاویه پناهنده شدند، و گروهى در برابر او ایستادند و جنگ جمل و صفین را راه انداختند .
در سخنان على (ع) و برخى از کارگزاران او و همچنین برخى از تاریخنگاران آمده که بسیارى از مخالفتهایى که با على (ع) مىشد انگیزهاى جز دنیاخواهى نداشته است . (86)
دنیاگرایى خواص پس از امام على (ع)
پس از شهادت امام على (ع) دنیاگرایى خواص آشکارتر شد به گونهاى که حتى بسیارى از یاران نزدیک امام حسن (ع) یکى پس از دیگرى به معاویه پیوستند و امام (ع) به ناچار با شرایطى با معاویه صلح کرد . تصویر و ترسیم دنیاگرایى خواص پس از شهادت امام على (ع) و امام حسن (ع) در این مقال نمىگنجد، از این روى به چند نمونه بسنده مىکنیم:
1 . معاویه به عمرو عاص گفتبا من بیعت کن، او گفت: نه به خدا سوگند از دین خود به تو نمىدهم مگر هنگامى که از دنیاى تو نائل کردم . معاویه گفت: بخواه از من آن چه مىخواهى . او گفت: حکومت مصر آرزوى من است . معاویه هم پذیرفت و در این زمینه نوشتهاى به او داد . (87)
گفت و گوى فوق نمونهاى بسیار روشن از دنیاگرایى خواص است . در این گفت و گو عمرو عاص به روشنى بیعتبا معاویه را با تباهى دین خود مساوى دانسته است اما حاضر است آن را تباه کند در صورتى که از دنیا و حکومت معاویه بهرهاى داشته باشد .
2 . معاویه مىخواست مغیرة بن شعبه را از حکومت کوفه عزل کند . مغیره براى ادامه حکومتخود ولایتعهدى یزید را مطرح کرد . و سپس از سوى معاویه مامور شد که پنهانى از مردم براى یزید بیعتبگیرد . او پس از آنکه از دوست داران بنىامیه بیعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاویه را براى اعلان عمومى این تصمیم تشویق کنند و به هر یک از آنان در برابر این کار سى هزار درهم داد . آنها وقتى بر معاویه وارد شدند معاویه به فرزند مغیره گفت:
«پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریدارى کرد . گفت: به سى هزار درهم .» معاویه گفت: دین آنها چه قدر در نزدشان سبک و کم قیمتبود .» (88)
3 . بیشتر کسانى که از کوفه به امامحسین (ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان کوفه بودند . اما وقتى که تهدیدها و تطمیعها از سوى ابن زیاد شروع شد، اکثریت قاطع آنها دینشان را قربانى دنیایشان کردند و اطراف مسلم بن عقیل، نماینده امامحسین (ع) را خالى کردند تا او به شهادت رسید . نقش خواص دنیاگرا در این جا بسیار روشن است . ابن زیاد گروهى از همین خواص را براى تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد . برخى از آنان همانند: شبثبن ربعى، این مرد هزار چهره از کسانى است که به امام حسین (ع) نامه نوشته است . اما وقتى که وضعیت را به گونهاى دیگر مىبیند به همکارى با ابن زیاد مىپردازد . براى روشنتر شدن دنیاگرایى خواص به گزارش زیر که از سوى طرماح بن عدى و همراهانش ارائه شده توجه کنید:
طرماح با همراهان از کوفه مىآمد، در منزل «غریب هجانات» با امامحسین (ع) برخورد کردند . در ضمن گفت و گو امام (ع) از اوضاع کوفه و طرز تفکر آنان سؤال کرد . مجمع بن عبدالله عائذى که یکى از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حکومت رشوهاى زیاد گرفته و خود را فروختهاند و بر ضد شما متفق شدهاند، اما مردم دیگر دلشان با شماست ولى همینها به جنگ با شما اعزام خواهند شد . با شما خواهند جنگید .» (89)
از سخنان یاد شده به خوبى استفاده مىشود که راه و روش و حرکتخواص، حرکت عوام را در پى دارد لذا از همین کوفه که هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند، بیست هزار نفر یا بیشتر به جنگ امامحسین (ع) آمدند . اگر در آن هنگام که ابن زیاد به تهدید و تطمیع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا مىترسیدند و نمىپذیرفتند تاریخ به گونهاى دیگر رقم مىخورد . گذشتخواص از دنیا و جلوههاى آن در وقت لازم اقدام خواص براى خدا به هنگام لازم ... تاریخ را نجات مىدهد . اما اگر خواص به وظیفه خود عمل نکردند روشن است که در تاریخ کربلاها تکرار خواهد شد .
در پایان این گفتار این نکته بىسود نمىنماید که آن چه آوردیم تنها بخشى اندک از درسها و عبرتها بود . در عین حال، از همین اندک دریافتیم که تحلیل درستحادثه عاشورا و شناخت درسها و عبرتها و عوامل و زمینههایى که سبب پیدایى عاشورا شدند مىتواند چراغى فراروى نسل امروز در ابعاد گوناگون به ویژه در عرصه رفتار سیاسى، و نگهبانى از نظام اسلامى ما در برابر آفتها و خطرهاى داخلى و خارجى باشد .
پىنوشت:
1) صحیفه نور، مجموعه رهنمودهاى امام خمینى، ج9، ص57، ، 202، ارشاد اسلامى .
2) امالى صدوق، ص118، مؤسسه اعلمى; ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى، ص123، مکتبة الصدوق، تهران .
3) مجمع البحرین، ج2، ص1156; تفسیر نمونه، ج23، ص491 .
4) نک: فلسفه تاریخ، شهید مطهرى، ج1، ص13، صدرا .
5) یوسف، 12، 111 .
6) نهج البلاغه، نامه 69 .
7) رعد (13)، 11 .
8) انفال، 54 .
9) احزاب (33) آیه 62; فاطر (35) 43; فتح (48) آیه23 .
10) مائده آیه 54 .
11) ناسخ التواریخ، سپهر، ج1، ص266، جواهر الکلام، ج21، ص25 .
12) حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج1، ص78 - 77، صدرا .
13) تاریخ طبرى، ج4، ص304 .
14) صحیفه نور، ج16، ص179 .
15) این شاعر مسلمان و انقلابى در این باره چنین مىسراید:
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعلهها افروختیم
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملتخوابیده را بیدار کرد
16) درسى که حسین (ع) به انسانها آموخت، شهید هاشمى نژاد، ص447، انتشارات فراهانى .
17) شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج3، ص249، دار احیاء التراث العربى .
18) مجموعه مقالات کنگره بین المللى امام خمینى و فرهنگ عاشورا، ج2، ص610، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، درسى که حسین (ع) به انسانها آموخت، ص450 - 447 .
19) همان .
20) تاریخ الامم و الملوک، طبرى، ج4، ص304 .
21) همان .
22) الارشاد، شیخ مفید، ص204 .
23) ممتحنه، آیه1 .
24) مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص68; بحارالانوار، ج44، ص192، ج45، ص50 .
25) تحف العقول، 249 .
26) نهج البلاغه، ص51 .
27) بحارالانوار، ج44، ص191 .
28) تحف العقول، ص249، تاریخ طبرى، ج4، ص305 .
29) اللهوف، سید بن طاووس، ص20 .
30) تاریخ طبرى، ج4، ص404 .
31) اللهوف، ص20 .
32) المغازى، واقدى، ج1، ص265 .
33) همان، ص212 .
34) اللهوف، ص53 .
35) بحارالانوار، ج44، ص374 .
36) سخنان حسین بن على (ع)، نجمى، ص209 .
37) الارشاد، ص240 .
38) بحارالانوار، ج44، ص329 .
39) سخنان مقام معظم رهبرى در جمع بسیجیان، 23/4/71 .
40) همان; حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج3، ص48، 49، 47، عبرتهاى عاشورا، سید احمد خاتمى، ص10 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، مجله معرفت، ش56، ص16 و ...
41) سخنان مقام معظم رهبرى در جمع بسیجیان، 23/4/71 .
42) حماسه حسینى، ج3، ص49، صدرا .
43) شهید جاوید، نعمت الله صالحى نجف آبادى، ص182 - 177 . سخنان برخى از متعصبان اهل سنت چون قاضى ابن عربى، ابن خلدون و ... را نقل و نقد کرده است .
44) معرفت، ش56، ص20 به نقل از مبانى جامعهشناسى، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعى، تهران، سمت .
45) همان به نقل از همان، ص157 .
46) اسد الغابه فى معرفه الصحابه، عزالدین ابىالحسن على بن محمد الجزرى، ج1، ص257، اسلامیه .
47) امام خمینى و فرهنگ عاشورا، ج1، 279 .
48) ملل و نحل، شهرستانى، ص24 .
49) نهج البلاغه، خ129 .
50) مروج الذهب، مسعودى، ج4، ص41 دارالمعرفه بیروت .
51) ملل و نحل، ص24 .
52) حجرات (49) آیه 13 .
53) بحارالانوار، ج73، ص293 .
54) شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج11، ص44 .
55) همان، ج13، ص222 - 220 .
56) همان، ص45 .
57) همان .
58) نهج البلاغه، نامه 10 .
59) اللهوف، ص20 .
60) تاریخ الامم و الملوک، طبرى، ج4، ص304 .
61) بحارالانوار، ج75، ص46 .
62) عبرتهاى عاشورا، ص89; تاریخ سیاسى اسلام، تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ج2، ص194 - 188 .
63) الغدیر، علامه امینى، ج8، ص286 دارالکتب العربى .
64) همان، ج9، ص3، 31، 38 .
65) همان، ج8، ص278، الاستیعاب، ج2، ص80، طبرى، ج11، ص357، مروج الذهب، ج1، ص440 .
66) ملل و نحل، شهرستان، ص26 .
67) الغدیر، ج122 از منابع گوناگون اهل سنت این موضوع را نقل کرده است .
68) سخنان مقام معظم رهبرى، لشگر 27 حضرت رسول، در 20/3/75 .
69) لهوف، ص26، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از اینگونه افراد بودند .
70) سخنان مقام معظم رهبرى در جمع فرماندهان لشگر 27 حضرت رسول (ص)، 20/3/75 .
71) غرر الحکم و درر الحکم، آمدى با شرح محقق خوانسارى، ج3، ص395، دانشگاه تهران، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج2، ص122، چنین آمده است: حب الدنیا اصل کل معصیة ... حب الدنیا و حب الله لا یجتمعان فى قلب واحد .
72) همان، ج3، ص395 .
73) تحف العقول; 250، ص249; بحارالانوار، ج44، ص383، ج78، ص117 .
74) فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، ج2، ص488 براى مشروح این جریان ص489 - 485 مطالعه شود، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى .
75) ملل و نحل، ص23 .
76) الانوار القدسیه، ص99 .
77) معرفت، ج56، ص17، به نقل از جامعهشناسى تاریخى اسلام، ابوالحسن تنهایى، ص262، نشر روزگار .
78) دیوان آتشکده نیر، ص59; سمو المضى سموالذات، علائلى، 5 .
79) الطبقات الکبرى، ج3، ص295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج8، ص111، تاریخ یعقوبى، ج2، ص154 - 153، تاریخ جرجى زیدان، ج2، ص168 .
80) همان مدرک، تاریخ یعقوبى، ج2، ص154 - 153 .
81) تاریخ خلفا، جعفریان، ج2، ص194، نشر الهادى .
82) نهج البلاغه، خطبه، 3 .
83) الغدیر، ج8، ص286 - 282، شرح نهج البلاغه، ج1، ص199 - 198 .
84) شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج1، ص199 .
85) تاریخ خلفا، ج2، ص205، شرح نهج البلاغه، ج9، ص58 .
86) شرح نهج البلاغه، ابن ابىالحدید، ج2، ص198 - 197 .
87) همان، ج2، ص66 . على (ع) نیز این مطلب را یادآورى کرده است . نهج البلاغه، خطبه 26 .
88) الکامل، ابن اثیر، ج3، ص505 - 504 .
89) تاریخ طبرى، ج4، ص306 .