آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

یکى از اساسى‏ترین ابعاد حادثه عاشورا، درس‏ها و عبرت‏هاى این نهضت است .
درس‏هاى عاشورا همواره بحثى زنده، حیات‏بخش و حرکت‏آفرین است . هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودى به وقوع پیوست اما درس‏هاى آن ویژه زمان و مکان خاصى نیست . عدالت‏خواهى و ستم‏ستیزى، عزت، پاسدارى از اسلام و ارزشهاى اسلامى، شهادت در راه خدا، جمع میان سیاست و معنویت، امر به معروف و نهى از منکر از جمله درس‏هاى مهم در عرصه رفتارسیاسى رویداد عاشورا است .
نویسنده پس از تبیین مسائل یاد شده و بیان نمونه‏هایى از آن در کلام و رفتار امام حسین (ع)، به بررسى عبرت‏هاى عاشورا مى‏پردازد . وى تحلیل عوامل زمینه‏ساز حادثه عاشورا را مایه عبرت جامعه اسلامى و نظام دینى دانسته، مهم‏ترین آن‏ها را تحت عنوان دگرگونى ارزش‏ها و آرمان‏هاى حاکم بر جامعه نبوى و کوتاهى خواص از انجام رسالت‏خود، بازگو مى‏نماید . جدایى مردم از اهل‏بیت (ع) و دنیاگرایى خواص از جمله موضوعاتى است که در این بخش مورد توجه قرار گرفته است .
مقدمه
در باره رویداد عاشورا بسیار گفته و نوشته‏اند . باز هم جاى گفتن و نوشتن باقى است، چرا که این رویداد از چنان ابعاد بزرگ و گسترده‏اى برخوردار است که هر چه بیش‏تر به تحلیل و بررسى آن پرداخته شود زوایاى نوتر و تازه‏ترى از آن آشکار خواهد شد .
قیام عاشورا از سال 61 هجرى تا امروز همچون چشمه‏اى جوشان و خروشان از آب زلال و گواراى خود تشنگان معرفت و حقیقت را سیراب کرده، و الهام‏بخش بسیارى از نهضت‏هاى حق علیه باطل بوده است . انقلاب اسلامى، به رهبرى امام خمینى (ره) از عاشورا الهام گرفت . ماندگارى و پایایى آن نیز در گرو بهره‏گیرى از درس‏ها و عبرت‏هاى آن است . درس‏هاى عاشورا در گستره زمان و زمین همچنان ادامه دارد، چرا که در ادبیات عاشورا آمده است:
«کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا و کل شهر محرم .» (1)
یعنى درگیرى حق‏جویان و عدالت‏خواهان با باطل و ستمگران همیشگى است . رویداد عاشورا در تاریخ همواره قابل تکرار است . از این روى، عاشورا رسالت‏بزرگى را بر دوش همه دینداران به ویژه آگاهان جامعه نهاده است . همگان پس از شناخت ابعاد آن موظف‏اند خود و جامعه خود را با آن مقایسه و از آن درس و عبرت بیاموزند، چرا که زنده بودن تاریخ به ترسیم و تصویب آن و سنجش خودمان با آن است .
سخن ما در این گفتار با عنوان: «درس‏ها و عبرت‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى‏» در باره یکى از اساسى‏ترین ابعاد این حادثه بزرگ است که در دو بخش آن را پى خواهیم گرفت:
الف . درس‏هاى عاشورا;
ب . عبرت‏هاى عاشورا .
پیش از آن یادآورى چند نکته مفید و مناسب مى‏نماید:
1 . تفاوت درس و عبرت
درس گرفتن از قیام عاشورا یعنى گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگى فردى و اجتماعى، الگو و اسوه قراردادن . در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایى روبه رو هستیم که با گفتار و رفتار خود حادثه‏اى بس بزرگ آفریدند، حادثه‏اى که مى‏توان براى شیعه و مسلمانان بلکه همه جهانیان الگوى مناسب و کارآمدى باشد .
عبرت: واژه «عبرت‏» از ریشه «عبور» و گذشتن از چیزى به چیز دیگر است .
به اشگ چشم «عبره‏» گفته مى‏شود، (2) چون اشگ از چشم عبور مى‏کند . در تعبیر خواب نیز، این واژه به کار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل مى‏کند . به همین مناسبت‏به حوادثى که به انسان پند دهد «عبرت‏» گویند، چون انسان را به یک سلسله تعالیم کلى راهنمایى مى‏کند . (3)
بنابراین، عبرت‏آموزى یعنى از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسى و از آن پند گرفتن است . عبرت‏آموزى از حادثه عاشورا به این معناست که انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقایسه کند تا بفهمد در چه حال و وضعى قرار دارد، چه چیزى او را تهدید مى‏کند و چه چیزى براى او لازم است .
با این بیان، تفاوت اساسى بین درس و عبرت وجود ندارد; چرا که عبرت‏آموزى نوع دیگرى از درس است، اما درس از راه عبرت‏گیرى . با این توضیح که ما در درس‏آموزى نقطه‏هاى اوج و خوبى‏ها را مى‏بینیم و آن‏ها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفى مى‏کنیم . اما در عبرت‏آموزى، تنها به خوبى‏ها و الگوهاى مثبت نگاه نمى‏کنیم بلکه بدى‏ها و زشتى‏ها و نامردمى‏ها را نیز مى‏بینیم و از آن به گونه‏اى دیگر درس مى‏آموزیم . به گفته استاد شهید مطهرى: حادثه عاشورا دو صفحه دارد: سفید و نورانى، تاریک و سیاه . صفحه سفید قهرمانانى چون امام حسین (ع) و قمر بنى‏هاشم و صفحه سیاه قهرمانانى چون یزید، ابن زیاد و عمر سعد دارد . در بحث عبرت‏ها به صفحه سیاه و تاریک و جنایت‏هاى آنان نیز توجه مى‏شود .
2 . اهمیت‏بحث در اندیشه اسلامى
هر چند برخى درس‏آموزى و عبرت‏گیرى از تاریخ را نفى کرده‏اند، (4) ولى بر اساس بینش اسلامى، این موضوع مورد تایید و تاکید منابع دینى ماست . قرآن و روایات در بسیارى از موارد ما را به درس‏آموزى و عبرت‏گیرى از تاریخ فرا خوانده‏اند . از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت یوسف و برادرانش و همچنین انحراف زلیخا و عفاف و پاکدامنى یوسف و دیگر مسائل مى‏فرماید:
«لقد کان فى قصصهم عبرة لاولى الالباب; (5) در قصه‏هاى آنان براى صاحبان خرد عبرت است .»
امامان بزرگوار شیعه نیز بر این مساله تاکید کرده‏اند . به عنوان نمونه: على (ع) به یکى از کارگزارانش مى‏نویسد:
«و اعتبر بما مضى من الدنیا لما بقى منها، فان بعضها یشبه بعضا و آخرها لاحق باولها; (6) از گذشته دنیا، براى مانده و آینده آن پند و عبرت گیر . چرا که پاره‏هاى تاریخ با یکدیگر همانندند و پایانش به اولش مى‏پیوندد .»
آیات و روایات در این باره فراوان است . در این‏جا به همین دو نمونه بسنده مى‏کنیم .
3 . ابعاد بحث
عبرت‏هاى عاشورا، از دو زاویه درخور بحث و بررسى است:
الف . از بعد تاریخى; از این بعد محقق با مطالعه و تحلیل چند مقطع از تاریخ اسلام به علت‏یا علل این فاجعه بزرگ دست مى‏یابد . چرا که این قیام بزرگ بدون مقدمه و زمینه قبلى نبود بلکه مقدمات بسیار از دیر زمان زمینه‏هاى آن را فراهم کرده بود . بنابراین، اگر از این بعد بخواهیم به این رویداد نگاه کنیم باید به حدود پنجاه سال پیش از آن برگردیم و پس از بررسى حوادث گذشته به تحلیل روى کارآمدن یزید و فاجعه عاشورا بپردازیم .
ب . از بعد نظرى; در این‏جا به اصول و عواملى که در این رویداد نقش داشته‏اند باید پرداخته شود . به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامى، تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ به دست انسان است:
«ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم . (7) ذلک بان الله لم یک مغیرا نعمة انعمها على قوم حتى یغیروا ما بانفسهم .» (8)
جامعه و تاریخ همانند دیگر پدیده‏ها داراى ضابطه و قانون است، و قوانین حاکم بر آنها همانند قوانین حاکم بر دیگر پدیده‏ها ثابت و غیر قابل تغییر است:
«و لن تجد لسنة الله تبدیلا .» (9)
خداوند حتى به جامعه مؤمنان خطاب مى‏کند که اگر آنان از ایمان خویش روى برگردانند طولى نخواهد کشید که گروهى را جایگزین آنان خواهد کرد . (10)
بر این اساس پیدایش، بقا، رشد و حرکت و نابودى جوامع در گذشته و حال و آینده پیرو اصول و قانونهایى است که با دقت در منابع و متون دینى مى‏توان به پاره‏اى از آن‏ها و یا همه آن‏ها دست‏یافت . در این گفتار، در صدد بیان و تشریح این اصول نیستیم، بلکه مى‏خواهیم با مطالعه تاریخ، اصولى و عواملى را که سبب رویداد عاشورا شده‏اند شناسایى کنیم . در این نگاه هر چند مطالعه و تحلیل مقاطع گذشته تاریخ در پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) براى پژوهش‏گر لازم است ولى طرح همه آن ضرورتى ندارد، پژوهش‏گر از آن تحقیقات در این نگاه بهره مى‏گیرد .
هر چند هر دو نگاه مفید درس‏آموز است، ولى در این پژوهش حادثه کربلا را از نگاه دوم مورد بحث قرار مى‏دهیم، یعنى به پاره‏اى از اصول و عواملى که زمینه‏ساز حادثه عاشورا شده‏اند اشاره خواهیم کرد .
4 . از قیام عاشورا تحلیل‏هاى گوناگونى ارائه شده است . یکى آن است که عاشورا از اسرار الهى و تکلیفى ویژه براى امام‏حسین (ع) بوده است و هیچ فرد و یا معصوم دیگرى چنین وظیفه‏اى نداشت است . (11) اگر این تحلیل را بپذیریم، سخن گفتن از عاشوراهاى دیگر و همچنین درس و عبرت‏گیرى از رویداد عاشورا در ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سیاسى بى‏معنى خواهد بود، چرا که وظیفه اختصاص مجالى براى الگوبردارى باقى نمى‏گذارد . ولى این تحلیل از سوى متفکران اسلامى، از جمله شهید مطهرى به عنوان یکى از تحریف‏هاى معنوى عاشورا نقد و رد شده است . (12) اما در تحلیل‏هاى دیگر حرکت و قیام امام (ع) مى‏تواند الگو و سرمشق هر مسلمانى به ویژه رهبران جامعه باشد . همان‏گونه که خود آن حضرت خواستار آن بوده‏اند: «و لکم فى اسوة‏» . (13) بنابراین، قیام امام‏حسین (ع) از ابعاد گوناگون مادى و معنوى، فردى و اجتماعى، اخلاقى، سیاسى، نظامى، فرهنگى مى‏تواند الگو و سرمشق باشد . و در نتیجه استنتاج سنت‏ها و قواعدى از این حادثه در وضعیتى همانند وضعیت روزگار امام‏حسین (ع) امکان‏پذیر خواهد بود .
درس‏هاى عاشورا
درس‏هاى عاشورا همواره بحثى زنده، حیات‏بخش و حرکت‏آفرین است . هر چند این رویداد در مکان و زمان محدودى به وقوع پیوست، اما درس‏هاى آن ویژه زمان و مکان مشخصى نیست . اگر تا دیروز عده‏اى مى‏پنداشتند که عاشورا حادثه‏اى مقطعى است، امروز با توجه به تعالیم عاشورایى امام خمینى و در نتیجه استقرار حکومت اسلامى، باید به عنوان رویدادى تلقى شود که در طول تاریخ مى‏تواند درس‏آموز بوده و پایه‏هاى ستم و استبداد را از بیخ و بن براندازد:
«واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجرى تا خرداد 42 و از آن زمان تا قیام حضرت بقیة‏الله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعى انقلاب‏ساز است .» (14)
پس از سال 61 هجرى، این رویداد در عرصه رفتار سیاسى الگوى بسیارى از حرکت‏ها شده است: حرکت توابین، مردم مدینه، قیام مختار، نهضت زیدبن على، قیام محمد نفس زکیه و ابراهیم فرزندان عبدالله ... تا قیام و نهضت مقدس ملت ایران به رهبرى امام خمینى همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهى شده‏اند . اقبال لاهورى، استقلال و نجات پاکستان را مرهون قیام عاشورا دانسته گاندى، نیز، نهضت عاشورا را الهام‏بخش خود در رهایى هندوستان مى‏داند . (16) ما در این مقال، در صدد تجزیه و تحلیل قیام و انقلاب‏هایى که در پى رویداد عاشورا صورت گرفته‏اند نیستیم و همچنین در پى صداقت و یا درستى و نادرستى این نهضت‏ها نیز نیستیم; ما بر آنیم که اشاره کنیم که رویداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سیاسى منشا حرکت‏هایى علیه حاکمان ستم در دوره‏هاى گوناگون بوده و هست . و در یک کلمه اگر نهضت‏بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حرکت‏هاى حق‏طلبانه و عدالت‏خواهانه بنامیم و بدانیم سخنى به گزاف نگفته‏ایم . مصعب ابن زبیر با این‏که خود را رقیب امام‏حسین (ع) براى حکومت مى‏دانست مى‏گوید:
«و ان الاولى بالطف من آل هاشم
تاسوا فسنوا الکرام التاسیا (17)
مردان بزرگوارى از آل هاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند که براى بزرگان تاریخ نمونه و الگو است .»
بسیارى از نویسندگان، شاعران و تاریخ نگاران مسلمان و غیر مسلمان از درس‏آموزى این رویداد براى همه جهانیان سخن گفته‏اند . از باب نمونه یکى از نویسندگان مصرى به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانایش در کتاب: «ابوالشهداء حسین بن على (ع)» چنین مى‏نویسد:
«نه تنها مسلمانان بلکه غیر مسلمانان از این حادثه درس جوانمردى، ایثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند . از سفیر مسیحى که در همان مجلس یزید به او اعتراض کرد بگیریم تا برسیم به قرون میانه، تا روزگار خودمان .» (18)
آرى عاشورا از چنان عمق و غنایى برخوردار است که تا پایان تاریخ، پیام آور ارزش‏هاى والاى انسانى و الهام‏بخش انسان‏هاى آزاده و خداجو خواهد بود . عاشورا دانشگاهى است که همه طبقات از زن و مرد، کوچک و بزرگ، باسواد و بى‏سواد، سیاه و سفید، مسلمان و غیر مسلمان از آن درس مى‏آموزند و در این دانشگاه همواره استادان بنامى چون: حسین بن على (ع)، قمر بنى‏هاشم، زینب کبرى و دیگر عاشورائیان تدریس مى‏کنند . ولى متاسفانه ما تاکنون نتوانسته‏ایم ارزش‏هاى عاشورا را آن چنان که شاید و باید به جوامع جهانى بشناسانیم . در یکى از فیلم‏هایى که بر ضد اسلام به وسیله B . B . C با نام شمشیر اسلام، تهیه شده، بخش مهمى از آن را عزادارى و سوگوارى‏هاى دوستداران امام‏حسین (ع) تشکیل مى‏دهد . مفسر این فیلم مى‏گوید:
«باید مراقب بود که اگر این عزادارى‏ها و این همه عشق هدف‏دار شود و به سوى قلب غرب نشانه رود، دیگر هیچ سلاحى نمى‏تواند در برابر آن مقابله کند .» (19)
با توجه به سخنان فوق، مهم جهت‏دار شدن مراسم عاشورا و شناخت درس‏هاى آن در ابعاد گوناگون است .
فداکارى و ایثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤولیت، صداقت و وفادارى، قاطعیت در راه هدف، دفاع از امامت و ولایت، دفاع و پاسدارى از دین و ارزش‏ها، تولى و تبرى، ستیز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نیکیها، پرهیز از بدیها و زشتیها، انس با قرآن، ترویج فرهنگ نماز، نهراسیدن از نیروى دشمن، پرهیز از سستى و تنبلى در برابر تجاوز به ارزش‏ها، افشاى چهره دشمنان اسلام، توجه به معنویات حتى در جبهه جنگ، نفى نژادپرستى، توبه، دعا، استغفار، تسلیم در برابر خدا، قیام براى خدا و ... بخشى از درس‏هاى عاشورا است . البته همین درس‏ها کافى است که یک ملت را از ذلت‏به عزت برساند و همین درسها مى‏تواند جبهه کفر و استکبار را شکست‏بدهد . همان‏گونه ملت ایران با الهام از همین درس‏هاى عزت‏بخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همین درس‏ها بود که نقش خود را در جنگ تحمیلى به نمایش گذاشت .
آن چه آوردیم فهرست‏بخشى از درس‏ها و آموزه‏هاى عاشورا بود . صدها بلکه هزارها هزار درس از رویداد عاشورا مى‏توان آموخت . شرح و تفصیل درس‏هاى یاد شده در این مقال نمى‏گنجد . از این روى، به شرح نمونه‏هایى از درس‏ها در عرصه رفتار سیاسى بسنده مى‏کنیم:
1 . عدالت‏خواهى و ستم‏ستیزى
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاکمان ستم و بر پایى عدل یکى از درس‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است . عاشورا به ما مى‏آموزد که انسان مسلمان نمى‏تواند در برابر ستم و ستمگران سکوت کند و بى‏تفاوت بماند; اگر سکوت کرد در حکم همان ستمکار است . امام‏حسین (ع) در یک سخنرانى که در منزل «بیضه‏» در برابر سپاهیان حر فرمودند:
«اى مردم . رسول خدا (ص) فرمود: اگر کسى حاکم ستمگرى را ببیند که حلال خدا را حرام مى‏کند، عهد و پیمان الهى را مى‏شکند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگرى رفتار مى‏کند، پس با گفتار و کردار در برابرش نایستد بر خداست که این فرد را نیز با همان حاکم ستمکار محشور کند .» (20)
آن بزرگوار سپس از بنى‏امیه و پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقى از سخنان پیامبر گرامى اسلام یاد کرده و مى‏فرماید:
«مردم آگاه باشید که بنى‏امیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروى و بندگى خداى بخشنده سرپیچى کرده‏اند، فساد و تباهى را آشکار ساخته‏اند و حدود الهى را تعطیل کرده‏اند و اموال مردم را به خود اختصاص داده‏اند . حرام خدا را حلال و حلالش را حرام کرده‏اند . من از هر کس شایسته‏ترم که وضع موجود را تغییر دهم ... پس لازم است از روش من پیروى کنید زیرا عمل من براى شما حجت و سرمشق است ...» (21)
از سخنان یاد شده چند نکته اساسى زیر استفاده مى‏شود:
1 . مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانین دین واجب است . این برنامه باید سر لوحه زندگى امت اسلامى در گستره تاریخ در هر سرزمینى باشد .
2 . سکوت در برابر حاکم ستم، گناهى بس بزرگ و در حد گناه همان حاکم ستم است .
3 . حکومت‏یزیدى از مصادیق حاکمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانین الهى است . از این روى مبارزه با او نیز تکلیف الهى است .
امام در نامه‏اى به مردم کوفه مى‏نویسد:
«فلعمرى ما الامام الا الحاکم بالکتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه على ذات الله; (22) به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنهاکسى است که برابر کتاب خدا داورى کند . دادگر و متدین به دین حق باشد . وجود خویش را وقف و فداى فرمان خدا کند .»
امام‏حسین (ع) در همین نامه سخنان مردم کوفه را که نوشته بودند: «لیس لنا امام; ما امام نداریم، تایید کرده است، چرا که آن بزرگوار یزید را داراى شرایط امامت و حکومت نمى‏داند . زیرا که اجراى حق و عدالت، عمل به کتاب خدا از شرایط امام و حاکم است و یزید هیچ یک از این شرایط را ندارد .
2 . یکى دیگر از درس‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى، درس عزت است . امام‏حسین (ع) و دیگر عاشورائیان با گفتار و عمل خود به ما آموختند که برخورد مسلمانان با یکدیگر چه در داخل کشور و چه با خارج کشور باید از موضع عزت باشد . چرا که در فرهنگ اسلامى، مسلمان عزیز است و هرگز نباید تن به ذلت و خوارى بدهد . ذلت و خوارى با مسلمانى قابل جمع نیست . بنابراین، مسلمانى که ذلت را پذیرفته مسلمانى‏اش کامل نیست . بر این اساس دو نوع زندگى خواهیم داشت: زندگى ذلیلانه و زندگى عزتمندانه . زندگى عزتمندانه در پرتو پذیرش ولایت‏خدا و اولیاء خدا، و زندگى ذلیلانه در پرتو پذیرش ولایت کفر و شرک و دشمنان خداست . همراهى و دوستى با دشمنان خدا نیز ذلت و خوارى است . بر همین اساس قرآن کریم مى‏فرماید:
«یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوى و عدوکم اولیاء; (23)
اى مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولایت‏بر نگیرید .»
عزت در سخن و عمل همه عاشورائیان تجلى دارد، ولى در سخن و عمل امام‏حسین (ع) از همه بیش‏تر . همه این بزرگواران مرگ با عزت را زندگى و زندگى با ذلت را عین مرگ مى‏دانستند . یکى از شعارهاى امام‏حسین (ع) در روز عاشورا این بود:
الموت خیر من رکوب العار
و العار خیر من دخول النار . (24) مرگ از پذیرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است .»
و نیز آن بزرگوار در روز عاشورا مى‏فرمود:
«این ناکس پسر ناکس مرا به پذیرش یکى از دوکار ناچار کرده است . یا شمشیر کشیدن و کشته شدن و یا پذیرش ذلت . ذلت از خاندان ما به دور است . هیهات که ذلت و زبونى را اختیار کنم . نه خدا به ذلت من راضى است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامن‏هاى پاکى که مرا تربیت کرده‏اند . همچنین مردان غیرتمند و آزاده، کشته شدن را بر پیروى از انسان‏هاى پست ترجیح مى‏دهند .» (25)
آرى، امام‏حسین (ع) در دامن پدر و مادرى تربیت‏شده است که مرگ با عزت را زندگى، و زندگى با ذلت را عین مرگ مى‏دانست:
«فالموت فى حیاتکم مقهورین و الحیاة فى موتکم قاهرین .» (26)
آن بزرگوار در جاى دیگرى مى‏فرماید:
«و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید; (27) به خدا سوگند همانند افراد فرومایه تسلیم شما نمى‏شوم و مانند بردگان نیز فرار نمى‏کنم .»
عزت حسینى به او اجازه نمى‏دهد که براى این‏که چند روز بیش‏تر زنده بماند با فردى همانند یزید بیعت کند . چرا که بیعت‏با یزید به معناى تایید حکومت و کارهاى ناپسند او است . چنین کارى نه تنها شایسته آن امام همام که حتى یاران او نیز نیست .
در سخنان یاد شده، امام (ع) به ما مى‏آموزد که در برابر غیر خدا عزیز و سربلند باشید و تنها در پیشگاه خدا متواضع باشید .
آن بزرگوار در جاى دیگر مى‏فرماید:
«فانى لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما; (28) من در چنین محیط ذلت‏بارى مرگ را جز سعادت و زندگى با این ستمگران را جز رنج و نکبت نمى‏دانم .»
سخنان و رفتار امام‏حسین (ع) و دیگر عاشورائیان درس است‏به همه شیعیان به ویژه کارگزاران نظام اسلامى و هشدارى است‏به کسانى که خود را شیعه مى‏دانند ولى در این حال خود را در اختیار غیر خدا قرار داده و مرعوب و تسلیم قدرت‏هاى بزرگ شده‏اند و دیگران را نیز به این ذلت فرا مى‏خوانند .
3 . پاسدارى از اسلام و ارزش‏هاى اسلامى
پاسدارى از اسلام و ارزش‏هاى اسلامى یکى دیگر از درس‏هاى عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است . پیش از یادآورى این درس از سوى امام‏حسین (ع) و دیگر عاشورائیان یادآورى این نکته مفید مى‏نماید که: در فلسفه سیاسى، امروزه در باره نقش حکومت در تامین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار است . برخى (حکومت‏هاى لیبرال) بر این باورند که این‏گونه امور در قلمرو مسائل خصوصى افراد جاى دارد . از این روى، حکومت در این باره هیچ مسؤولیتى ندارد . اما در اندیشه سیاسى اسلام، با دلیل‏هاى بسیار این‏گونه امور جزو قلمرو حکومت است . نه تنها حاکم و همه کارگزاران حکومتى باید به اسلام و ارزش‏هاى اسلامى باور داشته باشند که همگان موظف به تبلیغ و پاسدارى از آن مى‏باشند . بر همین اساس هنگامى که اسلام و ارزش‏هاى آن از سوى امویان مورد تهاجم قرار گرفته بود و یزید و کارگزارانش به روشنى بر خلاف احکام اسلام و دستورهاى آن عمل مى‏کردند ولى در عین حال رفتار خودرا در برابر اسلام مى‏نمایاندند، امام‏حسین (ع) براى پاسدارى از اسلام قیام کرد چرا که اگر امام‏حسین (ع) قیام نمى‏کرد دیرى نمى‏پایید که از اسلام جز نامى باقى نمى‏ماند . حکومت‏یزید درصدد نابودى اصل اسلام بود . از این روى وقتى که امام‏حسین (ع) دعوت به سازش و بیعت‏با یزید شد فرمود:
«انا لله و انا الیه راجعون، و على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید; (29) در این صورت باید از اسلام براى همیشه چشم پوشید، هنگامى که امت‏به زمامدارى فردى چون یزید گرفتار آید .»
امام (ع) در بسیارى از موارد از جمله در نامه‏اى که از مکه به مردم بصره مى‏نویسد همچنین به هنگام رویارویى سپاه امام (ع) با سپاه حر نیز پاسدارى از اسلام را وظیفه همه مسلمانان دانسته و از آنان مى‏خواهد که او را در این راه یارى دهند . در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است:
«شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر (ص) فرا مى‏خوانم . زیرا در شرایط و وضعیتى قرار گرفته‏ایم که سنت پیامبر (ص) از میان رفته و جاى آن را بدعت گرفته است . اگر دعوت مرا بپذیرید شما را به راه سعادت راهنمایى مى‏کنم .» (30)
آن بزرگوار در جاى دیگر مى‏فرماید:
«لو لم یستقم دین جدى الا بقتلى فیا سیوف خذینى، (31) اگر دین جدم جز به کشته شدن من استوار نمى‏ماند پس اى شمشیرها مرا فرا گیرید .»
با سخنان یاد شده امام (ع) به ما مى‏آموزد که اگر براى پاسدارى از اسلام راهى به جز فداکارى و ایثار و کشته شدن نباشد باید جان خود را فداى اسلام کرد . نه تنها امام‏حسین (ع) که همه یاران او هدفى جز پاسدارى از اسلام نداشتند . از باب نمونه، در آن هنگام که دست راست قمر بنى‏هاشم قطع مى‏شود مى‏فرماید:
«به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع کردید ولى من تا زنده هستم از دین خودم حمایت‏خواهم کرد .»
4 . شهادت در راه خدا
سیاست‏مداران حرفه‏اى در مبارزه دو گروه با یکدیگر بر توازن قوا تاکید مى‏کنند و از درگیرى مبارزان با دشمنى که از جهت عده و عده برتر است، بر حذر مى‏دارند و آنان را به سکوت و گوشه‏گیرى فرا مى‏خوانند . روشن‏فکران آن زمان نیز امام‏حسین (ع) را از درگیرى با یزید که تا بن دندان مسلح بود بر حذر مى‏داشتند، اما منطق آن بزرگوار چیز دیگرى بود . او و دیگر عاشورائیان از ایستادگى در برابر یزید و حکومت اموى هرگز تردیدى به خود راه ندادند و با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیارى کردند . کشته شدن در راه خدا هر چند از سوى انسان‏هاى ظاهر بین جدا شدن از دنیا و لذایذ آن است، ولى از نگاه انسان‏هاى وارسته، شهادت پایان رنج‏ها و سختى‏ها و رسیدن به لقاء الله است . آخرین آرزوى این‏گونه انسان‏ها شهادت است .
اسلام با تحول در بینش‏ها و ارزش‏ها انسان‏هایى را تربیت کرد که براى دفاع از مکتب، از جان و مال خویش مى‏گذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر یکدیگر پیشى مى‏گرفتند . (32) و گاه براى حضور یکى از آن‏ها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن یکى از آن‏ها در خانه، کار به قرعه مى‏کشید . (33) وقتى که امام‏حسین (ع) مى‏خواست از مکه حرکت کند در خطبه‏اى، از زیبایى مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هر کس آمادگى کشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید:
«من کان باذلا فینا مهجته موطنا على لقاء الله نفسه فلیرحل معنا، (34) هر یک از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار کند آماده حرکت‏با ما باشد .»
در جاى دیگر آن بزرگوار مى‏فرماید:
«اگر این بدن‏ها براى مرگ آفریده شده‏اند پس چه بهتر که به صورت شهادت باشد .» (35)
استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملت‏هاى دیگر هم ارزشمند است . مردم آزاده دیگر نیز چنین مرگى را تقدیس و ستایش مى‏کنند و آن را برتر از زندگى ذلت‏بار و زیر ستم و همراه با ننگ و پستى مى‏دانند . بنابراین، چه قدر سست و بى‏پایه ست‏سخنان کسانى که امروزه، شهادت‏طلبى را «خشونت‏» خوانده و آن را محکوم مى‏کنند . سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است . کوتاه سخن این‏که تلاش و فداکاى و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدف‏هاى الهى تا کشته شدن و شهادت در راه خدا یکى از درس‏هاى رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسى است، یعنى انسان در عرصه سیاسى گاه به جایى مى‏رسد که باید در راه هدف و آرمان‏هاى الهى فداکارى کند و از جان و مال خود بگذرد . این یکى از درس‏هاى امام‏حسین (ع) و دیگر عاشورائیان در قضیه کربلاست .
5 . جمع بین سیاست و معنویت
جمع بین حضور در عرصه‏هاى سیاسى و توجه به معنویات یکى دیگر از درس‏هاى عاشورا است . غفلت از نیازهاى روحى و معنوى به ویژه براى کسانى که درگیر کارهاى مهم و سنگین‏اند و مسؤولیت‏هاى بالایى دارند خطرساز و خطرآفرین است که باید در برابر آن هشیار بود . امام‏حسین (ع) در آن هنگام که رویاروى دشمن ایستاده و حتى در آن هنگامى که در محاصره دشمنان است، هرگز از این مساله غفلت ندارد . از این روى، در تاریخ آمده است که در شب عاشورا در میان خیمه امام‏حسین (ع) جنب و جوش عجیب و نشاط فوق‏العاده‏اى به چشم مى‏خورد; یکى مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگرى مشغول تلاوت قرآن:
«لهم دوى کدوى النحل بین قائم و راکع و ساجد .» (36) و به هنگام حمله دشمن درعصر تاسوعا امام‏حسین (ع) به قمر بنى‏هاشم مى‏فرماید: «به سوى آنان برو و اگر توانستى امشب را مهلت‏بگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم . خدا مى‏داند که من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم .» (37)
از این درخواست در آن موقعیت‏به خوبى مى‏توان به اهمیت معنویت و خودسازى پى برد . این کار امام (ع) بیانگر آن است که هرگز نباید به دلیل کار و گرفتارى زیاد از خودسازى و توجه به معنویات غفلت کرد . چرا که موفقیت‏هاى انسان در همه عرصه‏ها در گرو همین توفیق است . ممکن است گفته شود کسى که به خاطر خدا کار و یا مسؤولیتى را پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول کار است، کار او بلکه همه حرکت‏هاى او عبادت است، ولى باید توجه داشت که براى عباداتى که بین انسان و خداست اثر و نقشى است که هیچ چیز دیگر نمى‏تواند جایگزین آن شود .
6 . امر به معروف و نهى از منکر
از درس‏هاى مهمى که در عرصه رفتار سیاسى مى‏توان از رویداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهى از منکر است . همان گونه که رفتار امت اسلامى با یکدیگر بر اساس امر به معروف و نهى از منکر است‏با حاکمان نیز بر همین مبنا استوار است . ولت‏حاکم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس مراحل امر به معروف و نهى از منکر با او برخورد کرد . امام‏حسین (ع) در وصیت‏نامه سیاسى الهى خود یکى از انگیزه‏هاى قیام خود را امر به معروف و نهى از منکر مى‏داند:
«من از روى خودخواهى، غرور و خیره‏سرى و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگرى به پا نخاسته‏ام، بلکه قیام من براى اصلاح امور مسلمانان و ... اجراى برنامه امر به معروف و نهى از منکر در میان امت اسلامى است .» (38)
از این وصیت‏نامه استفاده مى‏شود که حرکت‏هاى سیاسى انواع گوناگون دارد: حرکت از روى خودخواهى، غرور، ستم و فساد که درست نیست و تنها حرکتى که بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهى از منکر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد . درس‏هاى این رویداد در عرصه رفتار سیاسى بیش از آن است که در این مقال بگنجد از این روى، به همین اندازه بسنده مى‏کنیم .
عبرت‏هاى عاشورا
در تفاوت درس‏ها و عبرت‏ها اشاره کردیم که در عبرت‏ها تنها به الگوهاى شایسته و خوبیها نگاه نمى‏کنیم، بلکه بدیها و زشتیها و رذالت‏ها را نیز مى‏بینیم . در این بحث از عوامل زمینه‏ساز این رویداد، علت‏سکوت و بى‏تفاوتى مردم در برابر قیام امام‏حسین (ع) و یا بالاتر، ضدیت‏با آن، و چگونگى بهره‏گیرى از این حادثه بحث مى‏شود . عبرت‏گیرى از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبرى چنین ترسیم مى‏کند:
«اولین عبرتى که در قضیه عاشورا ما را متوجه خود مى‏کند این است که ببینیم چه شده که پنجاه سال بعد از درگذشت پیامبر (ص) جامعه اسلامى به آن حد رسید که کسى مثل امام‏حسین (ع) ناچار شد براى نجات جامعه این چنین فداکارى بکند ... . مگر چه وضعى بود که حسین بن على (ع) احساس کرد که اسلام فقط با فداکارى او زنده مى‏ماند و الا از دست مى‏رود؟ عبرت این‏جاست، ما باید نگاه کنیم و ببینیم که چه شد که فردى مثل یزید بر جامعه اسلامى حاکم شد؟ ... چرا باید وضعى پیش بیاید که کسى مثل حسین بن على (ع) ببیند چاره‏اى ندارد جز این فداکارى عظیم، که در تاریخ بى‏نظیر است . چه شد که آنها به این‏جا رسیدند؟ این همان عبرت است ... . چه شد که بیست‏سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین (ع) در همان شهرى که ایشان حکومت مى‏کرد سرهاى پسران امیرالمؤمنین را بر نیزه کردند و در آن شهر گرداندند ... و دخترها و حرم امیرالمؤمنین را در بازار کوفه گرداندند ...» (39)
پاسخ به پرسش‏هاى یاد شده و بررسى و تحلیل عوامل و زمینه‏هاى این حادثه مى‏تواند مایه عبرتى براى جامعه اسلامى و نظام و حکومت دینى ما باشد، چرا که وقتى انقلاب پیامبر اسلام (ص) را آن عوامل به فاجعه‏اى بزرگ چون شهادت حسین بن على (ع) و یارانش و اسارت اهل بیت آن بزرگوار کشانید، بى‏تردید اگر به جان انقلاب و نظام ما بیفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد که بر انقلاب بزرگ پیامبر (ص) آمد; عبرت عاشورا، این جاست . اگر عوامل زمینه‏ساز این حادثه را به درستى شناختیم و از آن عبرت گرفتیم، یعنى تلاش کردیم که انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورایى دیگر نخواهیم بود و اگر خداى نخواسته عبرت نگرفته و به وظیفه خود عمل نکردیم همان سرنوشت نیز در انتظار ما خواهد بود .
عوامل زمینه‏ساز حادثه عاشورا
در باره عوامل زمینه‏ساز حادثه عاشورا نظریه‏هاى گوناگونى اظهار شده است; در مرحله نخست مى‏توان به عوامل مختلفى چون: عامل نژادى و قومى، اعتقادى، سیاسى و اجتماعى، اخلاقى و ارزش و ... اشاره کرد . هر یک از این عوامل مورد توجه و تاکید برخى از نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است . شمارى یک و یا دو عامل و شمارى بیش از آن را زمینه‏ساز حادثه عاشورا شمرده‏اند . شمارى از نویسندگان دشمنى بنى‏امیه با بنى‏هاشم، برخى دیگر تغییر ارزش‏ها و برخى از متعصبان اهل سنت نیز عملکرد خود امام‏حسین (ع) را سبب حادثه عاشورا دانسته‏اند . گروهى دیگر از بى‏توجهى به معنویت و دنیاگرایى و کوتاهى خواص از انجام رسالت‏خود (40) و ... به عنوان عوامل زمینه‏ساز حادثه عاشورا سخن گفته‏اند . از باب نمونه مقام معظم رهبرى با استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات‏» بر آن است که دو عامل، از عوامل اصلى این گمراهى و انحراف است:
«یکى دور شدن از ذکر خدا که مظهر آن صلوة و نماز است . یعنى فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگى و فراموش کردن توجه و ذکر و دعا و توسل و توفیق از خداى متعال و توکل بر خدا و کنار گذاشتن محاسبات خدایى از زندگى . و عامل دوم «اتبعوا الشهوات‏» است‏یعنى دنبال شهوترانى‏ها و هوس‏ها و در یک جمله «دنیاطلبى‏» رفتن و به فکر جمع‏آورى ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن این‏ها و فراموش کردن آرمان‏ها . این درد اساسى و بزرگ است و ما هم ممکن است‏به این درد دچار بشویم .» (41)
استاد شهید مرتضى مطهرى نیز در موارد بسیار به این موضوع اشاره کرده‏اند از جمله:
«باید گفت: امام‏حسین (ع) را طمع ملک رى و طمع پول: «خولى مى‏گفت: جئتک بغنا الدهر» ورشوه رؤسا (و اما رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم‏» و جبن و مرعوبیت عامه و میل به جبران محبت‏یزید که ابن زیاد مى‏خواست کدورت یزید را از پدرش که در ولایت عهدى یزید تعلل کرد جبران کند . و خبث ذاتى امثال شمر و غرور و بد مستى شخص یزید و از همه بالاتر فراموش کارى مردم که مسلمان بودند و سیرى به تاریخ شصت‏ساله خود نمى‏کردند و سابقه‏ها را فراموش کرده بودند و گول ظاهر را مى‏خوردند و ... (شهید کردند) .» (42)
از دو نمونه یاد شده که با توجه به واقعیات گفته و نوشته شده‏اند مى‏توان چنین نتیجه گرفت که مجموعه‏اى از عوامل زمین‏ساز حادثه عاشورا شده‏اند، بنابراین، نظریه‏هاى تک‏عاملى با صرف نظر از نادرستى برخى از آن‏ها، (43) نمى‏توانند رویداد عاشورا را تحلیل و تفسیر کنند . در تفسیر این حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میان این عوامل نیز، مى‏توان به دنبال یک و یا دو عامل مسلط و مهم بود . پرداختن به همه عوامل اصلى و فرعى، مجالى فراخ و فراخور مى‏طلبد . از این روى، در این‏جا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهیم پرداخت:
الف . دگرگونى ارزش‏ها و آرمان‏ها،
ب . کوتاهى خواص از انجام رسالت‏خود .
الف . دگرگونى ارزش‏ها و آرمان‏ها
پیش از آن‏که به اصل بحث‏بپردازیم اشاره‏اى به مفهوم ارزش‏ها و همچنین ارزش‏هاى حاکم بر جامعه نبوى مفید و مناسب مى‏نماید:
مفهوم ارزش‏ها
جامعه شناسان، ارزش‏ها را این‏گونه تعریف کرده‏اند:
«ارزش‏ها عقاید عمیقا ریشه‏دارى هستند که گروه اجتماعى هنگام سؤال در باره خوبى‏ها، برترى‏ها و کمال مطلوب به آن رجوع مى‏کند .» (44)
با توجه به تعریف یاد شده ارزش‏ها هدایت کننده رفتار انسان در جامعه‏اند . هرگونه تغییر و دگرگونى در آن‏ها، دگرگونى در رفتار و هنجار اجتماعى را در پى خواهد داشت . از این روى، شناخت ارزش‏ها و پاسدارى از آن، از وظایف اصلى هر جامعه است . (45)
ارزش‏هاى حاکم بر جامعه نبوى
پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتى بت‏پرست‏بودند . شناختى نسبت‏به معارف الهى چون خدا و پیامبر (ص) و معاد نداشتند . مردم در حیرت و ضلالت و گمراهى زندگى مى‏کردند . نژادپرستى و تکاثرطلبى از ارزش‏هاى آنان بود . عرب‏ها در جاهلیت غیرت و شجاعت را بسیار مى‏ستودند اما حقیقت این است که غیرت و شجاعت مورد ستایش آنان همان درنده‏خویى و بى‏باکى در جهت تامین منافع مادى و حمایت از هم‏قبیلگى خود به حق و یا ناحق بود . عواطف انسانى در میان آنان بسیار کمرنگ بود . دخترکشى اعراب نمونه‏اى از آن است .
پیامبر اسلام (ص) ستیز و مبارزه‏اى پى‏گیر را علیه نژادپرستى و تکاثرطلبى و دیگر ارزش‏هاى جاهلى آغاز کرد و به صراحت اعلام کرد که در اسلام این‏ها ملاک ارزش و برترى افراد بر یکدیگر نیست . آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت‏به خدا و قیامت و دیگر دانش‏هاى مفید را یکى از ملاک‏هاى برترى افراد بر یکدیگر بر شمردند .
ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را که مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤولیت‏سازندگى بود، جاى‏گزین افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند . و با تحول در بینش‏ها و ارزش‏ها انسان‏هایى را تربیت کردند که اسوه پاکى و فداکارى، ایثار و همه خوبى‏ها شدند . نمونه بارز این ویژگى‏ها را مى‏توان در رویدادهاى تاریخى صدر اسلام به ویژه در جنگ‏ها مشاهده کرد . از باب نمونه: جابربن عبدالله انصارى مى‏گوید: «در جنگ احد به بالین پدرم عبدالله رفتم . در حال احتضار بود . درخواست آب کرد . من رفتم و ظرف آبى آوردم، وقتى خواستم به او بدهم اشاره کرد: آب را به این مسلمان که در کنار من و تشنه‏تر از من است‏برسان . سراغ او رفتم . او به سومى اشاره کرد، سراغ سومى رفتم او به چهارمى، و همچنین تا دهمى . وقتى به سراغ دهمین رفتم دیدم که او به شهادت رسیده است . برگشتم به سراغ نهمى و ... تا اولى دیدم همه به شهادت رسیده‏اند .» (46)
از این نمونه‏ها در جنگ‏هاى صدر اسلام فراوان است . لازم به یادآورى است که این نمونه‏ها در میان کسانى نمودار شد که تا چند سال پیش از آن، اگر یکى از این افراد به دیگرى بر مى‏خورد که مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایى بود و باقى‏مانده سوسمار را از او مطالبه مى‏کرد، امتناع مى‏کرد و گاهى به خاطر نصف سوسمار انسانى را از میان دو نیم مى‏کرد . (47)
بر این اساس پیامبر اسلام (ص) با تحول در بینش‏ها و ارزش‏ها انسان‏هایى را تربیت کرد که دیگران را حتى به هنگام مرگ بر خود پیش مى‏داشتند . و پیش از آن نیز، براى دفاع از مکتب از جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد و شهادت بر یکدیگر پیش مى‏گرفتند .
بازگشت‏به ارزش‏هاى جاهلى
بزرگترین و مهم‏ترین خطرى که هر نهضت انقلابى را تهدید مى‏کند «ارتجاع‏» است . این خطر آفتى است که متاسفانه نهضت انقلابى پیامبر اسلام (ص) نیز، گرفتار آن شد . پس از پیامبر (ص) باورها و ارزش‏هاى الهى رنگ باختند و به تدریج‏باورها و ارزش‏ها و اعمال جاهلى احیا شدند . مردمى که در روزگار پیامبر (ص) ارزش‏هاى الهى: چون ایثار و فداکارى در روح آنان تا آن‏جا نفوذ داشت که در رفتن به سوى جهاد و میدان جنگ بر یکدیگر پیشى مى‏گرفتند، در زمانى که بدن پیامبر (ص) هنوز روى زمین بود در سقیفه بنى‏ساعده گرد آمدند و شعار «منا امیر و منکم امیر» (48) سردادند و حکومت اسلامى را غنیمتى پنداشتند که باید در میان آنان تقسیم شود . متاسفانه کار بازگشت ارزش‏هاى جاهلى به جایى رسید که چهره‏هاى برجسته‏اى چون: ابى‏ذر، عمار و حجربن عدى آزار و شکنجه و تبعید شدند . در برابر، کسانى که به وسیله پیامبر (ص) تبعید شده بودند جزو مشاوران و کارگزاران خلیفه شدند . تبعیض و غارت بیت‏المال، گناه و معصیت در جامعه اسلامى رواج یافت . احساس مسؤولیت، امر به معروف و نهى از منکر جاى خود را به بى‏مسؤولیتى و سهل انگارى و بى‏تفاوتى داد . ارتجاع و بازگشت از ارزش‏ها به جایى رسید که در حکومت عثمان درآمد عمومى و بیت‏المال، درآمد خلیفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد .
امام على (ع) پس از آن‏که با اصرار مردم حکومت را پذیرفتند از دگرگونى ارزش‏ها چنین یاد مى‏کنند:
«اى بندگان خدا ... شما در زمانى واقع شده‏اید که خیر و نیکى به آن پشت کرده و شر و بدى روى آورده است . شیطان جز طمع در هلاکت مردم کارى ندارد پس اکنون زمانى است که وسائل پیشرفت‏شیطان قوى شده، نیرنگ و فریبش همگانى کشته و به‏دست آوردن شکار برایش آسان شده است . به هر سو که مى‏خواهى نگاه کن آیا جز فقیرى که با فقر دست و پنجه نرم مى‏کند، یا ثروتمندى که نعمت‏خدا را به کفران تبدیل کرده، یا بخیلى که با بخل و رزیدن در اداء حقوق الهى ثروت فراوانى گردآورده و یا متمردى که گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها کر است . آیا شخص دیگرى جز این‏ها مى‏بینى؟ کجایند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ کجایند همان‏ها که در کسب وکارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدى‏ها دورى مى‏جستند، مگر همه آنها از این دنیاى پست و از این زندگى پر مشکل کوچ نکردند . مگر نه این است که شما وارث انسان‏هاى بى‏ارزشى شده‏اید که لب‏ها جز به نکوهش آن‏ها حرکت نمى‏کند تا مقام آن‏ها کوچک شمرده شود و براى همیشه فراموش گردند، فانا لله و انا الیه راجعون، مفاسد آشکار شده، نه انکار کننده و تغییر دهنده‏اى پیدا مى‏شود، و نه بازدارنده‏اى به چشم مى‏خورد، آیا با این وضع مى‏خواهید در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیاى او باشید ...» (49)
دگرگونى باورها و ارزش‏ها تا آن‏جا پیش رفت که مدعیان خلافت و جانشینى پیامبر (ص) نابودى دین همان پیامبر را در سر مى‏پروراندند .
در گفت و گوى مغیرة بن شعبه با معاویه، وقتى که مغیره از معاویه مى‏خواهد که با مردم به عدالت رفتار کرده و با بنى‏هاشم بد رفتارى نکند معاویه در پاسخ مى‏گوید: هیهات، هیهات، مغیره گوش کن، ابوبکر به خلافت رسید و پس از آن‏که مرد، نامش نیز از بین رفت . همچنین عمر و عثمان حکومت کردند و مردند و نامى از آنها باقى نماند . اما برادر هاشم (مقصود او رسول خدا (ص) است) هر روز پنج نوبت‏به نام او در جهان اسلام ندا مى‏کنند و «اشهد ان محمدا رسول الله‏» مى‏گویند . اى مغیره بى‏مادر، پس از آن‏که سه خلیفه بمیرند و نام محمد این‏گونه زنده باشد دیگر چه عملى باقى خواهد ماند جز آن‏که نام محمد هم دفن شود و از بین برود . (50)
از این قضیه و امثال آن‏که در زندگى معاویه و به ویژه پسرش یزید فراوان است مى‏فهمیم که آنان با اسلام و ارزش‏هاى آن از ریشه مخالف بوده‏اند و چنان‏چه قیام عاشورا نبود خدا مى‏داند سرنوشت اسلام به کجا مى‏انجامید . معاویه در گفت و گوى یاد شده از حکومت پیامبر به عنوان ملک و پادشاهى یاد کرده و خواهان دفن نام آن حضرت است .
زمینه‏هاى دگرگونى ارزش‏ها
چرا پس از پیامبر (ص) به تدریج ارزش‏ها و آرمان‏هاى اسلامى رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ این پرسش نیاز به شناخت‏یک نکته تربیتى و دقت در اوضاع آن روزگار دارد . همان‏گونه که روان‏شناسان گفته‏اند: تربیت کارى تدریجى است . پیامبر اسلام (ص) براى تربیت انسان‏ها و تثبیت ارزش‏هاى اسلامى تلاش بسیار کردند . اما ده سال براى تربیت مردمى که درست‏بر ضد این خصوصیات بار آمده بودن زمان خیلى کمى بود . درست است که مردم اسلام را پذیرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزش‏هاى جاهلى را به کلى فراموش کنند و ارزش‏هاى الهى را با جان و دل بپذیرند به ویژه که بسیارى از مسلمانان پس از فتح مکه و در سال هشتم هجرى به اسلام گرویده بودند و پیامبر نیز دو سال پس از آن از این جهان رحلت کرده بودند .
نخستین نشانه‏هاى احیاى ضدارزش‏ها در جریان سقیفه بنى‏ساعده سر بر آورد . کسانى که از اصحاب و یاران نزدیک رسول خدا (ص) به شمار مى‏آمدند سخنانى را به پیامبر نسبت دادند که بسیار شگفت‏انگیز بود . با این‏که آن بزرگوار در بسیارى از جاها از جمله در آخرین سفر خود که از مکه برمى‏گشت، به صراحت فرموده بودند که: تفاوتى بین عرب و عجم، بین غلام حبشى و سید قرشى نیست . اما به ناگاه در سقیفه اعلام شد که آن حضرت فرموده‏اند: «الائمة من قریش‏» ; (51) این نسبت‏با صراحت قرآن (52) و سخنان آن بزرگوار (53) ناسازگار است . بنابراین سقیفه بنى‏ساعده نخستین گامها در جهت احیاى ارزش‏هاى جاهلى بود . اما چون دین‏دارى بسیارى از مردم قوى بود و هنوز مردم آلوده به دنیا و جلوه‏هاى آن نشده بودند این جریان خیلى نمود پیدا نکرد . ولى این وضعیت چندان دوام پیدا نکرد . امت اسلامى هر روز از مسیرى که پیامبر معین کرده بودند دورتر و دورتر مى‏شدند . عوامل زیادى زمینه‏ساز این وضعیت‏بودند; از باب نمونه به پاره‏اى از آنها اشاره مى‏کنیم:
1 . جدایى مردم از اهل بیت (ع)
انحراف رهبرى از مسیرى که پیامبر (ص) معین کرده بود و انزواى على (ع) به مدت 25 سال یکى از مسائلى است که زمینه را براى دگرگونى ارزش‏ها فراهم ساخت . چون در جامعه‏اى که پیامبر (ص) خطوط کلى آن را ترسیم کرده بود، آشناسازى مردم با دین و ارزش‏هاى آن یکى از مناصب اهل بیت (ع) بود . که این نقش با انزواى على (ع) و منع از ترویج احادیث نبوى از آن‏ها گرفته شد . با این وضعیت مردم براى این‏که رفتار خود را با اسلام راستین و ارزش‏هاى آن هماهنگ کنند دچار مشکل شدند . متاسفانه در جهت‏حل این مشکل نه تنها اقدامى نشد که اقداماتى در جهت عکس آن صورت گرفت . مسلمانان براى شناخت احکام دین به ابوهریره‏ها و کعب الاحبارها ارجاع شدند .
نقل حدیث و فضائل اهل بیت (ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحدید، معاویه به کارگزارانش نوشت:
«هر کس چیزى در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت کند خونش هدر است . مالش حرمت ندارد .» (54)
معاویه به این کار نیز قانع نشد، دستور داد تا احادیثى در نکوهش على (ع) جعل کنند و نیز دستور داد که همه در منبرها باید به على (ع) لعن کنند . (55) افزون براین در بخشنامه‏اى نوشت:
«انظروا الى من قامت علیه البینة انه یحب علیا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا اعطائه و رزقه; (56) هر که را که ثابت‏شد از دوستان و شیعیان على و اولاد او است اسم او را از دیوان قلم بکشید و حقوق و مزایاى او را قطع کنید .»
و در بخشنامه دیگرى، یادآور شد هر کس را احتمال دادید از دوستان اهل بیت است زیر شکنجه قرار دهید و خانه‏اش را خراب کنید . (57) معاویه حکومت‏بصره و کوفه را به زیاد ابن ابیه که پیش از آن از شیعیان على (ع) به شمار مى‏آمد داد و او چون به خوبى شیعیان را مى‏شناخت دست و پاى بسیارى از آنان را قطع کرد و به چشم‏هاى آنان میل کشید و بسیارى از آنان را تبعید کرد و یا کشت تا جایى که شخص مشهورى از آنان باقى نماند .
در اثر تبلیغات معاویه، لعن و نفرین به على (ع) از بزرگترین عبادت‏ها به شمار مى‏آمد به گونه‏اى که اگر شخصى آن را در نماز فراموش مى‏کرد قضاى آن را به جا مى‏آورد . معاویه با شیوه یاد شده تلاش مى‏کرد که مردم را از اهل بیت (ع) جدا کند تا در نتیجه اسلام و ارزش‏هاى آن فراموش شود و اسلام اموى و ارزش‏هاى جاهلى جاى‏گزین آن گردند . از این روى هر کس در برابر این دستورات مى‏ایستاد مورد آزار و اذیت‏باند اموى قرار مى‏گرفت .
2 . تبدیل امامت‏به پادشاهى
تبدیل امامت‏به پادشاهى یکى دیگر از زمینه‏هاى دگرگونى ارزش‏ها و فاجعه عاشورا بود . بدون تردید هر جامعه‏اى به حکومت نیاز دارد تا امور آن جامعه سامان گیرد . از سوى دیگر جامعه اسلامى، زمانى شاهد حاکمیت اسلامى و ارزش‏هاى آن است که حکومت اسلامى بر پا باشد . بر این اساس اگر پس از رحلت پیامبر (ص) امامت عدل علوى استقرار مى‏یافت همان جو ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مى‏یافت . ولى متاسفانه با جریان سقیفه حکومت اسلامى ادامه نیافت و حکومت‏به صاحبان اصلى آن نرسید و با فراز و نشیب‏هاى بسیار به حکومت و پادشاهى معاویه و یزید انجامید . خاندانى که امام على (ع) در باره آنها مى‏فرماید:
«اى معاویه، کى شما رهبر رعیت و رئیس ملت‏بوده‏اید؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟ (یعنى شما شایستگى این کار را نداشته و ندارید .» (58)
با مرگ معاویه زمانى که امام‏حسین (ع) براى بیعت‏با یزید دعوت مى‏شود امام (ع) در پاسخ مى‏فرماید:
«باید فاتحه اسلام را خواند اگر شخصى همانند یزید حاکم مسلمانان باشد .» (59)
و نیز آن بزرگوار به هنگام رویارویى دو سپاه مى‏فرماید:
«آگاه باشید که بنى‏امیه پیروى از شیطان را بر خود لازم دانسته و پیروى از خداوند را ترک گفته‏اند و فساد را آشکار و حدود الهى را تعطیل کرده‏اند ...» (60)
بدون شک، حکومت نقش مهمى در تثبیت ارزش‏ها و یا ضد ارزش‏ها دارد چرا که امام على (ع) مى‏فرماید:
«الناس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم; (61) مردم به حاکمانشان شبیه‏ترند تا به پدرانشان .»
وقتى که حاکمان و کارگزاران جامعه افرادى چون معاویه و یزید باشند که همه توان خود را در جهت تحریف دین و نابودى ارزش‏ها و همچنین مروجان آن به کار گرفته‏اند، طبیعى است که افراد جامعه نیز همان‏گونه تربیت‏خواهند شد . در چنین جامعه‏اى مردم در برابر دگرگونى ارزش‏ها و کشته شدن مدافعان آن حساسیتى نشان نخواهند داد . همان‏گونه که در رویداد عاشورا چنین وضعى پیش آمد .
3 . افزون بر دو عامل یاد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتم‏بخشى‏هاى عثمان نیز یکى دیگر از زمینه‏هاى فاصله گرفتن مردم از ارزش‏ها و آرمان‏هاى اسلامى بود . این فتوحات هر چند بر جغرافیاى کشور اسلامى افزود، ولى چون همراه آن کارى فرهنگى براى هدایت مردم صورت نمى‏گرفت، به سرعت مردم را به سوى دنیاگرایى برد . زیرا غنائم این جنگ‏ها از آن فاتحان بود و شرکت در یکى از فتوحات بزرگ همراه با غنایم فراوانى بود که کافى بود یک رزمنده با حضور در یکى از نبردها به اوج رفاه برسد . (62)
افزون بر این، حاتم‏بخشى‏هاى عثمان از بیت‏المال و جمع ثروت به وسیله شمارى از خواص در این زمینه نقش مؤثرى داشت . (63) در بخش دوم (کوتاهى خواص از انجام رسالت‏خود) توضیح بیش‏ترى خواهیم داد .
4 . یکى دیگر از عواملى که زمینه دگرگون شدن ارزش‏ها را فراهم کرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است . چهره‏هایى چون عمار و ابى‏ذر به جرم حق‏گویى تبعید و شکنجه شدند . عبدالله مسعود که از تبعید ابى‏ذر ناراحت‏بود مورد آزار و اذیت قرار گرفت . گروهى از بزرگان کوفه همانند مالک اشتر زید، صعصعه، جندب، کمیل و ... به شام تبعید شدند . (64)
در برابر عثمان به توصیه ابى‏سفیان که گفته بود:
«مراقبت کن که حکومت پیوسته در میان ما دست‏به دست‏بگردد . و کارگزاران خود را از بنى‏امیه انتخاب کن . این فقط ملک‏دارى است، بهشت و جهنم یعنى چه؟!» (65)
همکاران و کارگزاران خود را از خویشان و نزدیکان و بنى‏امیه برگزید . (66) کسانى انتخاب شدند که در حال مستى به مسجد مى‏آمدند و نماز صبح را چهار رکعت مى‏خواندند و وقتى که با اعتراض مردم روبه‏رو مى‏شدند مى‏گفتند: مى‏خواهید بیش‏تر بخوانم؟! (67)
مجموعه عوامل یاد شده دست‏به دست هم داد تا ارزش‏هاى عصر نبوى دگرگون شدند . اوج این دگرگونى در روزگار یزید بود، چرا که در راس حکومت فردى قرار گرفته بود که به هیچ چیز اعتقاد نداشت، فردى عیاش و خوش‏گذران بود و هیچ ابایى از آشکار شدن بى‏دینى خود نداشت . وقتى که حاکمان جامعه چنین افرادى باشند، به حکم «الناس على دین ملوکهم‏» مردم نیز روش و منش آنها را در زندگى به کار مى‏گیرند . در چنین جامعه‏اى مردم در برابر تحریف و یا حذف ارزش‏ها و مدافعان جدى آن بى‏تفاوت مى‏گردند و حتى ممکن است‏خود آنها براى حذف آن ارزش‏ها و مدافعان آن بسیج‏شوند . همان‏گونه که در رویداد عاشورا این قضیه پیش آمد . عبرت‏آموزى ما از رویداد عاشورا به این است که مواظب ارزش‏هاى انقلاب اسلامى‏مان باشیم تا خداى ناکرده به وسیله عوامل یاد شده و همانند آن، دچار تغییر و دگرگونى نگردند .
ب . کوتاهى خواص در عمل به تکلیف
کوتاهى و سستى خواص از اداى تکلیف و انجام وظیفه یکى از عوامل زمینه‏ساز رویداد عاشورا است . نقش خواص در تحولات و دگرگونیهاى اجتماعى و سیاسى از مسائلى است که تردیدى در آن نیست . بر همین اساس رهبر معظم انقلاب خواص را یکى از عوامل بسیار تاثیرگذار در تحولات تاریخ مى‏دانستند و در رویداد عاشورا این تحلیل را ارائه کردند که اگر خواص جبهه حق، تسلیم جلوه‏هاى دنیا نگردند و دین را فداى دنیا نکنند و به موقع از حق حمایت کنند، هیچ گاه جامعه اسلامى دچار وضعیت زمان امام‏حسین (ع) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخى چون عاشورا نخواهد بود .
براى دریافت ابعاد این تحلیل تاریخى و جامعه شناسانه که نسخه شفابخش جامعه امروز ما نیز هست، نخست‏به مفهوم خواص و عوام اشاره کرده و سپس به علل و عواملى که ممکن است‏برخى از خواص را از انجام وظیفه و مسؤولیت‏باز دارد و یا آنان را در برابر آن قرار دهد خواهیم پرداخت .
مفهوم خواص و عوام
مردم در جامعه‏هاى گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تاثیر گذارى بر اندیشه‏ها و رفتار دیگران و همچنین میزان تاثیر پذیرى متفاوتند . در هر جامعه تعدادى اندک به دلیل موقعیت ویژه‏اى که دارند بر رفتار و ارزش‏هاى دیگران تاثیر مى‏گذارند . این گروه، با نام‏هاى: خواص، نخبگان، برگزیدگان ... شناخته مى‏شوند . گروه دیگر که اکثریت جامعه را تشکیل مى‏دهند از آنان به عنوان: توده یا عوام یاد مى‏شود .
خواص کسانى‏اند که بر اساس آگاهى و بصیرت تصمیم‏گیرى کرده و حرکت مى‏کنند . در برابر خواص عوام هستند . این گروه دنبال این نیستند که ببینند چه راهى درست است، چه حرکتى صحیح است و سپس بر اساس آن حرکت کنند بلکه پیرو جو زمان خود هستند; اکثریت‏به هر راهى رفتند این‏ها نیز به همان راه خواهند رفت . (68)
در این تقسیم و تفسیر هیچ‏گونه معیار اقتصادى، سیاسى و فرهنگى لحاظ نشده است . بلکه کسى که از روى بصیرت و آگاهى تصمیم بگیرد و عمل کند هر چند بى‏سواد باشد جزو خواص به شمار مى‏آید و آن‏که بدون بصیرت و تشخیص عمل کند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام‏» است .
تقسیم بندى خواص
مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهى است . خواص بر دو گونه‏اند: خواص جبهه حق و خواص جبهه باطل . عوام نیز به همین دو قسم تقسیم مى‏شوند .
عده‏اى حق را شناخته‏اند و تلاش آن‏ها نیز در همین راستاست . و عده‏اى نیز در برابر حق بى‏تفاوت و یا ضد آنند . در میان طرفداران باطل نیز آدم‏هاى نخبه و زرنگ و اهل فکر و تشخیص وجود دارد . سخن ما در این‏جا در باره خواص طرفدار حق است .
خواص طرفدار حق نیز به دو دسته تقسیم مى‏شوند:
1 . گروهى که آرمان‏ها و ارزش‏هاى اسلامى براى آن‏ها اصل است و در آن هنگام که دین و دنیا در برابر هم قرار گرفتند، دین را بر دنیا و جلوه‏هاى آن ترجیح مى‏دهند .
2 . گروهى که جذب دنیا و جلوه‏هاى آن (مقام، ثروت، شهرت و . .). شده و با وجود تشخیص حق و اهل حق از عمل به آن باز مى‏مانند . وقتى که پاى اداى تکلیف و انجام مسؤولیت‏به میان آید نمى‏توانند از دنیا بگذرند و دنیا را بر اداى تکلیف پیش مى‏دارند . اگر در جامعه اسلامى گروه نخست‏بیش‏تر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثه‏اى همانند روزگار امام‏حسین (ع) به‏وجود نخواهد آمد . ولى اگر تعداد آن‏ها اندک و تعداد دسته دوم بیش‏تر باشند آن وقت است که جامعه در سراشیبى سقوط قرار خواهد گرفت و حسین‏بن على‏ها به مسلخ خواهند رفت . یزیدها و ابن‏زیادها برسر کار خواهند آمد و امامت تبدیل به سلطنت و پادشاهى خواهد شد .
نقش خواص در رویداد عاشورا
بحث اساسى و مهم در باب «خواص‏» نقش آنان به عنوان یکى از عوامل زمینه‏ساز عاشورا است . خواص طرفدار حق به ویژه کسانى که به حقانیت امام‏حسین (ع) باور داشتند، در عرصه سیاسى باید با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان مى‏جنگیدند . چه عامل و یا عواملى سبب شد که اینان از امام حسین (ع) حمایت نکردند، بى‏تفاوت ماندند و یا در برابر آن حضرت ایستادند . تعداد آنان که امام‏حسین (ع) را به خوبى مى‏شناختند ولى بر اساس شناخت‏خود عمل نکردند کم نبودند . بسیارى از کسانى که در مدینه یا مکه به آن حضرت نصیحت مى‏کردند که به سوى کوفه نرود از همین قبیل بودند . (69) بسیارى از کسانى که نماینده امام‏حسین (ع) مسلم بن عقیل را در کوفه تنها گذاشتند از همین‏ها بودند . تجزیه و تحلیل بى‏تفاوتى اینان و دستیابى به عواملى که آنان را از انجام وظیفه بازداشت در عرصه رفتار سیاسى براى ما درس‏آموز و عبرت‏انگیز است .
این عوامل بسیارند . از این روى، پس از اشاره به عناوین پاره‏اى از آن‏ها به «دنیاگرایى خواص‏» که از اهمیت‏بیش‏ترى برخوردار و جنبه محورى دارد خواهیم پرداخت .
بازگشت‏به باورها و ارزش‏هاى جاهلى از جمله قومیت‏گرایى، عافیت‏طلبى و تجمل‏پرستى، افزون‏طلبى و مقام‏خواهى، فرصت‏طلبى و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنیاپرستى خواص از عواملى بودند که خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظیفه و سؤولیت‏خود عمل نکردند .
وقتى که بیش‏تر خواص طرفدار حق چنان باشند که دنیاى خودشان برایشان از همه چیز مهمتر باشد، بى‏شک، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و یا نام و شهرت خود حاکمیت‏باطل را مى‏پذیرند و در برابر آن نمى‏ایستند و از حق نیز طرفدارى نمى‏کنند و جانشان را به خطر نمى‏اندازند . وقتى این‏گونه شد اولش با شهادت حسین بن على (ع) آغاز مى‏شود، آخرش هم به بنى‏امیه و شاخه مروانى و بنى‏عباس وپس از بنى‏عباس، هم به سلسله سلاطین در دنیاى اسلام، تا امروز مى‏رسد . (70)
دنیاگرایى خواص
هر چند عواملى چون: قومیت گرایى، نفاق و دورویى و غفلت‏سبب لغزش و انحراف برخى از خواص شد، ولى دنیا و جلوه‏هاى آن چون مقام‏خواهى، رفاه‏طلبى، ثروت، شهرت از مهم‏ترین و خطرناک‏ترین عواملى بود که در لغزش خواص و رویداد عاشورا نقش اساسى داشت . با نگاهى به تاریخ اسلام مى‏یابیم که اساس همه انحراف‏ها، فتنه‏ها، جنگ‏هایى که از سوى خواص صورت گرفته، دنیاپرستى آنان بوده است . بر همین اساس پیامبر اسلام فرموده است:
«حب الدنیا راس کل خطیئة; (71) دوستى دنیا سر و اساس همه گناهان است .»
على (ع) نیز دنیا دوستى را اساس همه فتنه‏ها و مشکلات دانسته است:
«حب الدنیا راس الفتن و اصل المحن‏» . (72)
امام‏حسین (ع) نیز راز و رمز دگرگونى بسیارى از مردم و کناره‏گیرى آنان را از حق، دنیاگرایى آنان دانسته است:
«الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم، یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون; (73) مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان . حمایت آن‏ها از دین تا زمانى است که زندگى آن‏ها در رفاه باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گرفتند دینداران کم مى‏شوند .»
این سخنان را امام در چه زمانى ایراد کرده است؟ برخى چون طبرى بر این باورند که امام (ع) این سخنان را در بین راه و در منزل «ذى‏حسم‏» ایراد کرده است . برخى دیگر بر آنند که این خطبه در دوم محرم و در سرزمین کربلا ایراد شده است . این سخنان در هر کجا ایراد شده باشد بیانگر ناخرسندى امام (ع) از وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است . امام (ع) پس از آن‏که از دگرگونى اوضاع و سستى و بى‏تفاوتى مردم در برابر خوبى‏ها و بدى‏ها شکوه کرده با جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستى آنان دانسته است . وقتى که دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر چنین چیزهایى بود . سخنان امام‏حسین (ع) هر چند بیانگر آن است که دنیاگرایى آفتى عمومى و همگانى است لذا با واژه «الناس‏» از آن یاد کرده است ولى روشن است که بخشى از مردم که همان خواص باشند بیش‏تر در معرض این آسیب هستند . چرا که جلوه‏هاى دنیا بسیار است . بخشى از آن براى همه کس قابل دسترسى نیست . مقام، پول‏هاى کلان ... را به همه کس نمى‏دهند . «خواص‏» با ویژگیهایى که دارند دسترسى بیش‏ترى به دنیا و جلوه‏هاى آن دارند . به همه کس ملک رى و کیسه زر نمى‏دهند . این‏ها براى عمر سعدها و شریح قاضى‏ها ... آماده است .
مواردى که خواص طرفدار حق به خاطر دنیاگرایى از پذیرش حق سر باز زده و یا با آن به مخالفت‏بر خواسته‏اند فراوان است، در این‏جا تنها به نمونه‏هایى از چند مقطع تاریخى بسنده مى‏کنیم:
نخستین گامها
دنیاگرایى خواص هر چند در روزگار خلیفه سوم اوج و شدت گرفت ولى پیش از آن نیز جلوه‏هایى داشته است . در روزگار پیامبر (ص) در جنگ بدر، احد و پاره‏اى از حوادث دیگر هر چند دنیا گرایى برخى از خواص ظهور پیدا کرد ولى با حضور آن حضرت خیلى زود جبران و شعله‏هاى آن فرو کش کرد . ولى از آن روز که آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حق نیز آشکا رشد . تخلف از لشگر اسامه، با این‏که این کار موجب ناراحتى آن حضرت شد . (74) افزون بر این، آن حضرت بر کسانى که مى‏خواستند از سپاه او جدا شده و در مدینه بمانند لعنت فرستادند . در عین حال برخى از خواص چون خلیفه اول و دوم از این دستور سرباز زدند . (75)
توجه نکردن به دستور پیامبر (ص) براى نوشتن وصیت و همچنین ماجراى سقیفه به عنوان نخستین گامها از دنیا گرایى خواص و عدول آنان از موضع حق به شمار مى‏آید .
بسیارى از نویسندگان و شاعران این گامها و به ویژه ماجراى سقیفه را سبب و ریشه اصلى رویداد عاشورا به شمار آورده‏اند . از باب نمونه مرحوم آیة‏الله غروى اصفهانى چنین سروده است:
رماه اذ رماه حرملة
و انما رماه من مهد له
سهم اتى من جانب السقیفة
و قوسه على یدالخلیفه
و ما اصاب سهمه نحر الصبى
بل کبد الدین و مهجة النبى (76)
وقتى حرمله تیر افکند این حرمله نبود که تیر افکند، بلکه تیرانداز واقعى کسى بود که زمینه را براى او زمینه‏سازى کرده بود . تیرى از جانب سقیفه آمد که کمان آن در دست‏خلیفه بود . آن تیر گلوى آن کودک را ندرید بلکه بر جگر دین و قلب پیامبر (ص) نشست .»
مهیاردیلمى نیز اشعارى به عربى دارد که مضمون آن این است:
«اى فرزند پیامبر (ص) روز سقیفه راه کربلایت را هموار کرد و آن گاه که حق پدرت على (ع) و مادرت فاطمه (ع) را غصب کردند; کشته شدنت‏خوب جلوه کرد .» (77)
مرحوم نیر تبریزى و بسیارى از دیگر شاعران شیعى همین مضمون را آورده‏اند . برخى از نویسندگان اهل سنت نیز بر همین مساله تاکید کرده‏اند .» (78)
دنیاگرایى خواص در روزگار خلفاى ثلاثه
پس از رحلت پیامبر (ص) در دوره ابى‏بکر دگرگونى محسوسى در زندگى اقتصادى مردم دیده نمى‏شود، اما در روزگار خلیفه دوم و به ویژه خلیفه سوم در وضعیت زندگانى مردم دگرگونى ایجاد شد و کم کم طبقه‏اى بسیار ثروتمند با امتیازهایى که از بیت‏المال به آنان داده شد به‏وجود آمدند . خلیفه دوم با این‏که سخت مراقب کارگزارانش بود ولى روشى براى پخش بیت‏المال ایجاد کرد که عده‏اى از خواص به ثروت‏هاى زیادى دست‏یافتند . در استفاده از بیت‏المال نه تنها عرب‏ها بر غیر عرب‏ها که در بین خود عرب‏ها نیز، برخى از تیره‏ها بر برخى دیگر، امتیازهاى چشم‏گیرى داشتند . در سال به برخى دوازده هزار درهم و به برخى دیگر سیصد درهم و یا دویست درهم داده مى‏شد . (79) عملکرد خلیفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت . تا جایى که تصمیم گرفت این تبعیض‏ها را از میان بردارد . خود او مى‏گفت:
«اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعایت‏خواهم کرد و هیچ سرخى را بر سیاه و هیچ عربى را بر عجم برترى نخواهم داد و به گونه‏اى عمل مى‏کنم که پیامبر اسلام (ص) و ابى‏بکر عمل کردند .» (80)
جذب شدن خواص به دنیا و جلوه‏هاى آن آثار خود را بر جاى گذاشت تا جایى که شخصى مى‏گوید:
«اگر خلیفه قبله مردم را از مکه به بیت‏المقدس تغییر دهد و یا یکى از نمازهاى پنج گانه را حذف کند کسى به او اعتراض نمى‏کند . چرا که همت مردم در به‏دست آوردن مال و منال بود و زمانى که به‏دست مى‏آوردند ساکت مى‏شدند .» (81)
در روزگار عثمان، بسیارى از خواص و یاران پیامبر (ص) و نزدیکان خلیفه جزو بزرگ‏ترین سرمایه‏داران آن روزگار شدند . امام‏على (ع) از این واقعیت تاریخى چنین پرده بر مى‏دارد:
«قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الربیع; (82) بستگان پدرى‏اش به همکاریش برخاستند . آن‏ها همه چون شتران گرسنه‏اى که بهاران به علف زار بیفتند با ولع عجیبى گیاهان را ببلعند براى خوردن اموال خدا دست از آستین در آوردند .»
در این برهه خلیفه و همکارانش به جاى هزینه کردن بیت‏المال در مصالح امت اسلامى، آن را ویژه خود دانستند، و به ثروت‏هاى هنگفتى دست‏یافتند . مرض مال‏اندوزى با دست‏اندازى به بیت‏المال در میان بسیارى از خواص رایج‏شد . بنابه پاره‏اى از گزارش‏هاى تاریخى، عثمان براى نخستین بار خانه‏اى از سنگ و آهک و ... ساخت و اموال منقول و غیر منقول فراوانى اندوخت . عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت از حاتم‏بخشى‏هاى عثمان برخوردار شدند . زید بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود که با تبر آن را تقسیم کردند . چارپایان و شتران بارى و سوارى و اسبهاى عبدالرحمن بن عوف از هزاران راس مى‏گذشت . گزارش‏گران تاریخ از خانه‏هاى متعدد و کنیزکان، اسب‏ها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارش‏هاى شگفت‏انگیزى ارائه کرده‏اند . (83)
بخشش‏هاى عثمان به اقوام و خویشان خود به گونه‏اى بود که موجب اعتراض زیدبن ارقم، کلیددار بیت‏المال شد . او که از جایزه دویست هزار درهمى به ابوسفیان و صدهزار درهمى به مروان به خشم آمده بود کلیدها را پیش عثمان گذاشت و گریست . عثمان گفت: چون صله‏رحم کرده‏ام مى‏گریى؟ گفت: نه، اما گمان دارم که این مال‏ها را به عوض انفاق‏هایى که در راه خدا، زمان حیات پیامبر (ص) کردى بر مى‏دارى . اگر صد درهم به مروان مى‏دادى باز هم زیاد بود . عثمان گفت: اى پسر ارقم کلیدها را بگذار و برو . فرد دیگرى را مسؤول بیت‏المال خواهم کرد . (84)
متاسفانه این آفت‏به عوام مردم نیز سرایت کرده به گونه‏اى که آن اندک خواصى که از حق و جبهه حق مى‏گفتند سخنان آنان خریدارى نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله مى‏گوید: پس از بیعت‏باعثمان به عراق رفتم و در آن‏جا از فضایل على (ع) مى‏گفتم، بهترین پاسخى که مى‏شنیدم این بود که این حرف‏ها را کنار گذار، سخنى بگو که براى خودت و ما سودى داشته باشد . (85)
دنیا گرایى خواص در روزگار على (ع)
با سپرى شدن روزگار خلفاى ثلاثه و به خلافت رسیدن على (ع) انتظار مى‏رفت که جامعه اسلامى کژى‏ها و انحراف‏ها را راست و ارزش‏هاى دگرگون شده را احیا نماید . ولى با نگاهى گذرا به تاریخ آن مقطع، مى‏یابیم که امام على (ع) در گامهاى نخستین با مشکلات زیادى از سوى خواص روبه رو شد . مهم‏ترین و اساسى‏ترین مشکل على (ع) در مدت حکومت‏خود همین روحیه دنیا گرایى خواص بود . خواصى که انتظار داشتند همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شود و امتیازهاى نامشروع آنان از بیت‏المال همچنان ادامه داشته باشد . ولى على (ع) در برابر خواسته‏هاى نامشروع آنان ایستاد و آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل کنند، شمارى از آنان به معاویه پناهنده شدند، و گروهى در برابر او ایستادند و جنگ جمل و صفین را راه انداختند .
در سخنان على (ع) و برخى از کارگزاران او و همچنین برخى از تاریخ‏نگاران آمده که بسیارى از مخالفت‏هایى که با على (ع) مى‏شد انگیزه‏اى جز دنیاخواهى نداشته است . (86)
دنیاگرایى خواص پس از امام على (ع)
پس از شهادت امام على (ع) دنیاگرایى خواص آشکارتر شد به گونه‏اى که حتى بسیارى از یاران نزدیک امام حسن (ع) یکى پس از دیگرى به معاویه پیوستند و امام (ع) به ناچار با شرایطى با معاویه صلح کرد . تصویر و ترسیم دنیاگرایى خواص پس از شهادت امام على (ع) و امام حسن (ع) در این مقال نمى‏گنجد، از این روى به چند نمونه بسنده مى‏کنیم:
1 . معاویه به عمرو عاص گفت‏با من بیعت کن، او گفت: نه به خدا سوگند از دین خود به تو نمى‏دهم مگر هنگامى که از دنیاى تو نائل کردم . معاویه گفت: بخواه از من آن چه مى‏خواهى . او گفت: حکومت مصر آرزوى من است . معاویه هم پذیرفت و در این زمینه نوشته‏اى به او داد . (87)
گفت و گوى فوق نمونه‏اى بسیار روشن از دنیاگرایى خواص است . در این گفت و گو عمرو عاص به روشنى بیعت‏با معاویه را با تباهى دین خود مساوى دانسته است اما حاضر است آن را تباه کند در صورتى که از دنیا و حکومت معاویه بهره‏اى داشته باشد .
2 . معاویه مى‏خواست مغیرة بن شعبه را از حکومت کوفه عزل کند . مغیره براى ادامه حکومت‏خود ولایت‏عهدى یزید را مطرح کرد . و سپس از سوى معاویه مامور شد که پنهانى از مردم براى یزید بیعت‏بگیرد . او پس از آن‏که از دوست داران بنى‏امیه بیعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاویه را براى اعلان عمومى این تصمیم تشویق کنند و به هر یک از آنان در برابر این کار سى هزار درهم داد . آن‏ها وقتى بر معاویه وارد شدند معاویه به فرزند مغیره گفت:
«پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریدارى کرد . گفت: به سى هزار درهم .» معاویه گفت: دین آنها چه قدر در نزدشان سبک و کم قیمت‏بود .» (88)
3 . بیش‏تر کسانى که از کوفه به امام‏حسین (ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان کوفه بودند . اما وقتى که تهدیدها و تطمیع‏ها از سوى ابن زیاد شروع شد، اکثریت قاطع آنها دینشان را قربانى دنیایشان کردند و اطراف مسلم بن عقیل، نماینده امام‏حسین (ع) را خالى کردند تا او به شهادت رسید . نقش خواص دنیاگرا در این جا بسیار روشن است . ابن زیاد گروهى از همین خواص را براى تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد . برخى از آنان همانند: شبث‏بن ربعى، این مرد هزار چهره از کسانى است که به امام حسین (ع) نامه نوشته است . اما وقتى که وضعیت را به گونه‏اى دیگر مى‏بیند به همکارى با ابن زیاد مى‏پردازد . براى روشن‏تر شدن دنیاگرایى خواص به گزارش زیر که از سوى طرماح بن عدى و همراهانش ارائه شده توجه کنید:
طرماح با همراهان از کوفه مى‏آمد، در منزل «غریب هجانات‏» با امام‏حسین (ع) برخورد کردند . در ضمن گفت و گو امام (ع) از اوضاع کوفه و طرز تفکر آنان سؤال کرد . مجمع بن عبدالله عائذى که یکى از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حکومت رشوهاى زیاد گرفته و خود را فروخته‏اند و بر ضد شما متفق شده‏اند، اما مردم دیگر دلشان با شماست ولى همین‏ها به جنگ با شما اعزام خواهند شد . با شما خواهند جنگید .» (89)
از سخنان یاد شده به خوبى استفاده مى‏شود که راه و روش و حرکت‏خواص، حرکت عوام را در پى دارد لذا از همین کوفه که هیجده هزار نفر با مسلم بیعت کردند، بیست هزار نفر یا بیش‏تر به جنگ امام‏حسین (ع) آمدند . اگر در آن هنگام که ابن زیاد به تهدید و تطمیع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا مى‏ترسیدند و نمى‏پذیرفتند تاریخ به گونه‏اى دیگر رقم مى‏خورد . گذشت‏خواص از دنیا و جلوه‏هاى آن در وقت لازم اقدام خواص براى خدا به هنگام لازم ... تاریخ را نجات مى‏دهد . اما اگر خواص به وظیفه خود عمل نکردند روشن است که در تاریخ کربلاها تکرار خواهد شد .
در پایان این گفتار این نکته بى‏سود نمى‏نماید که آن چه آوردیم تنها بخشى اندک از درس‏ها و عبرت‏ها بود . در عین حال، از همین اندک دریافتیم که تحلیل درست‏حادثه عاشورا و شناخت درس‏ها و عبرت‏ها و عوامل و زمینه‏هایى که سبب پیدایى عاشورا شدند مى‏تواند چراغى فراروى نسل امروز در ابعاد گوناگون به ویژه در عرصه رفتار سیاسى، و نگهبانى از نظام اسلامى ما در برابر آفت‏ها و خطرهاى داخلى و خارجى باشد .
پى‏نوشت:
1) صحیفه نور، مجموعه رهنمودهاى امام خمینى، ج‏9، ص‏57، ، 202، ارشاد اسلامى .
2) امالى صدوق، ص‏118، مؤسسه اعلمى; ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى، ص‏123، مکتبة الصدوق، تهران .
3) مجمع البحرین، ج‏2، ص‏1156; تفسیر نمونه، ج‏23، ص‏491 .
4) نک: فلسفه تاریخ، شهید مطهرى، ج‏1، ص‏13، صدرا .
5) یوسف، 12، 111 .
6) نهج البلاغه، نامه 69 .
7) رعد (13)، 11 .
8) انفال، 54 .
9) احزاب (33) آیه 62; فاطر (35) 43; فتح (48) آیه‏23 .
10) مائده آیه 54 .
11) ناسخ التواریخ، سپهر، ج‏1، ص‏266، جواهر الکلام، ج‏21، ص‏25 .
12) حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج‏1، ص‏78 - 77، صدرا .
13) تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏304 .
14) صحیفه نور، ج‏16، ص‏179 .
15) این شاعر مسلمان و انقلابى در این باره چنین مى‏سراید:
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعله‏ها افروختیم
تا قیامت قطع استبداد کرد
موج خون او چمن ایجاد کرد
خون او تفسیر این اسرار کرد
ملت‏خوابیده را بیدار کرد
16) درسى که حسین (ع) به انسانها آموخت، شهید هاشمى نژاد، ص‏447، انتشارات فراهانى .
17) شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج‏3، ص‏249، دار احیاء التراث العربى .
18) مجموعه مقالات کنگره بین المللى امام خمینى و فرهنگ عاشورا، ج‏2، ص‏610، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى، درسى که حسین (ع) به انسان‏ها آموخت، ص‏450 - 447 .
19) همان .
20) تاریخ الامم و الملوک، طبرى، ج‏4، ص‏304 .
21) همان .
22) الارشاد، شیخ مفید، ص‏204 .
23) ممتحنه، آیه‏1 .
24) مناقب ابن شهرآشوب، ج‏4، ص‏68; بحارالانوار، ج‏44، ص‏192، ج‏45، ص‏50 .
25) تحف العقول، 249 .
26) نهج البلاغه، ص‏51 .
27) بحارالانوار، ج‏44، ص‏191 .
28) تحف العقول، ص‏249، تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏305 .
29) اللهوف، سید بن طاووس، ص‏20 .
30) تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏404 .
31) اللهوف، ص‏20 .
32) المغازى، واقدى، ج‏1، ص‏265 .
33) همان، ص‏212 .
34) اللهوف، ص‏53 .
35) بحارالانوار، ج‏44، ص‏374 .
36) سخنان حسین بن على (ع)، نجمى، ص‏209 .
37) الارشاد، ص‏240 .
38) بحارالانوار، ج‏44، ص‏329 .
39) سخنان مقام معظم رهبرى در جمع بسیجیان، 23/4/71 .
40) همان; حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج‏3، ص‏48، 49، 47، عبرتهاى عاشورا، سید احمد خاتمى، ص‏10 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى، مجله معرفت، ش‏56، ص‏16 و ...
41) سخنان مقام معظم رهبرى در جمع بسیجیان، 23/4/71 .
42) حماسه حسینى، ج‏3، ص‏49، صدرا .
43) شهید جاوید، نعمت الله صالحى نجف آبادى، ص‏182 - 177 . سخنان برخى از متعصبان اهل سنت چون قاضى ابن عربى، ابن خلدون و ... را نقل و نقد کرده است .
44) معرفت، ش‏56، ص‏20 به نقل از مبانى جامعه‏شناسى، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعى، تهران، سمت .
45) همان به نقل از همان، ص‏157 .
46) اسد الغابه فى معرفه الصحابه، عزالدین ابى‏الحسن على بن محمد الجزرى، ج‏1، ص‏257، اسلامیه .
47) امام خمینى و فرهنگ عاشورا، ج‏1، 279 .
48) ملل و نحل، شهرستانى، ص‏24 .
49) نهج البلاغه، خ‏129 .
50) مروج الذهب، مسعودى، ج‏4، ص‏41 دارالمعرفه بیروت .
51) ملل و نحل، ص‏24 .
52) حجرات (49) آیه 13 .
53) بحارالانوار، ج‏73، ص‏293 .
54) شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج‏11، ص‏44 .
55) همان، ج‏13، ص‏222 - 220 .
56) همان، ص‏45 .
57) همان .
58) نهج البلاغه، نامه 10 .
59) اللهوف، ص‏20 .
60) تاریخ الامم و الملوک، طبرى، ج‏4، ص‏304 .
61) بحارالانوار، ج‏75، ص‏46 .
62) عبرت‏هاى عاشورا، ص‏89; تاریخ سیاسى اسلام، تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ج‏2، ص‏194 - 188 .
63) الغدیر، علامه امینى، ج‏8، ص‏286 دارالکتب العربى .
64) همان، ج‏9، ص‏3، 31، 38 .
65) همان، ج‏8، ص‏278، الاستیعاب، ج‏2، ص‏80، طبرى، ج‏11، ص‏357، مروج الذهب، ج‏1، ص‏440 .
66) ملل و نحل، شهرستان، ص‏26 .
67) الغدیر، ج‏122 از منابع گوناگون اهل سنت این موضوع را نقل کرده است .
68) سخنان مقام معظم رهبرى، لشگر 27 حضرت رسول، در 20/3/75 .
69) لهوف، ص‏26، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از این‏گونه افراد بودند .
70) سخنان مقام معظم رهبرى در جمع فرماندهان لشگر 27 حضرت رسول (ص)، 20/3/75 .
71) غرر الحکم و درر الحکم، آمدى با شرح محقق خوانسارى، ج‏3، ص‏395، دانشگاه تهران، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج‏2، ص‏122، چنین آمده است: حب الدنیا اصل کل معصیة ... حب الدنیا و حب الله لا یجتمعان فى قلب واحد .
72) همان، ج‏3، ص‏395 .
73) تحف العقول; 250، ص‏249; بحارالانوار، ج‏44، ص‏383، ج‏78، ص‏117 .
74) فروغ ابدیت، جعفر سبحانى، ج‏2، ص‏488 براى مشروح این جریان ص‏489 - 485 مطالعه شود، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى .
75) ملل و نحل، ص‏23 .
76) الانوار القدسیه، ص‏99 .
77) معرفت، ج‏56، ص‏17، به نقل از جامعه‏شناسى تاریخى اسلام، ابوالحسن تنهایى، ص‏262، نشر روزگار .
78) دیوان آتشکده نیر، ص‏59; سمو المضى سموالذات، علائلى، 5 .
79) الطبقات الکبرى، ج‏3، ص‏295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج‏8، ص‏111، تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏154 - 153، تاریخ جرجى زیدان، ج‏2، ص‏168 .
80) همان مدرک، تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏154 - 153 .
81) تاریخ خلفا، جعفریان، ج‏2، ص‏194، نشر الهادى .
82) نهج البلاغه، خطبه، 3 .
83) الغدیر، ج‏8، ص‏286 - 282، شرح نهج البلاغه، ج‏1، ص‏199 - 198 .
84) شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج‏1، ص‏199 .
85) تاریخ خلفا، ج‏2، ص‏205، شرح نهج البلاغه، ج‏9، ص‏58 .
86) شرح نهج البلاغه، ابن ابى‏الحدید، ج‏2، ص‏198 - 197 .
87) همان، ج‏2، ص‏66 . على (ع) نیز این مطلب را یادآورى کرده است . نهج البلاغه، خطبه 26 .
88) الکامل، ابن اثیر، ج‏3، ص‏505 - 504 .
89) تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏306 .

تبلیغات