عاشورا عرصه حضور سیاسى زنان در مبارزه و جهاد (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ کربلا
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه فقه زن و خانواده فقه زنان حضور زن در اجتماع و سیاست و مساله حجاب
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی اندیشه سیاسی اسلام تاریخ سیاسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی اندیشه سیاسی اسلام مسائل عام اندیشه سیاسی اسلام
آرشیو
چکیده
متن
عاشورا عرصه حضور سیاسى زنان در مبارزه و جهاد
نقش زنان در ساختن جامعه
قیام عاشورا تجدیدکننده حیات اسلام و مسلمانان
نقش بانوان در قیام عاشورا
1. نقش ناپیدا و غیرمستقیم
2. ترغیب و تشویق شوهران و فرزندان خود به حضور در صحنه
3. حضور در نبرد
4. مسؤولیت زنان پس از عاشورا
شرایط روحى و جسمى اهل بیت هنگام انجام مسؤولیت
آماده شدن اهل بیت توسط امام حسین(ع)
آثار و پىآمدهاى حضور زنان در نهضت حسینى
عاشورا عرصه حضور سیاسى زنان در مبارزه و جهاد
علاوه بر حضور مستمر و سازنده زنان درجامعه، در مقاطع خاصى از تاریخ، شرایط ویژه واستثنایى رخ مىدهد که حضور آنان در صحنههاىسیاسى - اجتماعى، ضرورى مىگردد و نقشىحیاتى مىیابد.
یکى از حوادث مهم و منحصر به فرد تاریخاسلام، قیام امام حسین(ع) است که محصولمشترک ایثار و فداکارى زنان و مردان مىباشد ودر این قیام زنان حضورى فعال داشته و نقشمؤثر ایفا نمودند. به اعتقاد نویسنده این نقش قبلاز شهادت امام حسین(ع) به صورت غیرمستقیم وبا تشویق و ترغیب همسران و فرزندان خود بهحضور در صحنه آغاز و پس از حادثه عاشورا باابلاغ پیام امام(ع) به سراسر قلمرو اسلامى بابهترین شیوه، به اوج خود مىرسد.
اهل بیت(ع) در سخترین شرایط روحى وجسمى پس از روز عاشورا، سه شهر عمده و مهمکشور اسلامى - کوفه، شام و مدینه - را بهگونهاى تحت پوشش تبلیغاتى خود قرار دادهاندکه در اندک مدتى پس از شهادت امام(ع) ثمرات ونتایج قیام بخوبى ظاهر گردید.
نویسنده همچنین در پایان، آثار و پیامدهاىحضور زنان در نهضت حسینى را براساس سیرتاریخى به اختصار تشریح کرده است.|410|
نقش زنان در ساختن جامعه
ادامه زندگى و بقاى نسل انسان ایجاب مىکند که از دو جنس مخالف زن و مرد - که هرکدام در ساختمان وجودى و مسؤولیت متفاوت با دیگرى است - آفریده شود و هر یک اززن و مرد در ساختن اجتماع، پیشرفت و تکامل و یا انحطاط و سقوط آن نقش مهم و اساسىایفا مىکنند که در جایگاه خود براى ادامه حیات جامعه لازم و ضرورى است. مسؤولیتمردان در غالب موارد در بیرون محیط خانه انجام مىپذیرد ولى زنان به دو شکل و دو گونه درساختن جامعه نقش دارند؛ یکى نقش ناپیدا و غیرمستقیم از طریق تربیت فرزند و تأثیرى کهبر شوهران خود دارند، و دیگرى حضور مستقیم در صحنههاى حساس سیاسى جامعه.
از آنجا که مسؤولیت اصلى زنان تربیت فرزند و ساختن نسل جدید جامعه است، به طورطبیعى حضور زنان در صحنههاى گوناگون اجتماع کمتر از مردان است و این امر سبب شدهکه بسیارى از مردم آن گونه که باید نتوانند به میزان تأثیر و ارزش و اهمیت نقش زنان درساختن جامعه آگاه گردند؛ ولى حقیقت این است که اگر نقش زنان در ساختن جوامع بشرى وپیشرفت و انحطاط آنها بیشتر از نقش مردان نباشد به یقین کمتر از آن نخواهد بود. در صحنهاجتماع، مردان همانند بازیگرانى هستند که بر روى صحنه نمایش ظاهر مىشوند و درمعرض دید تماشاچیان به ایفاى نقش مىپردازند، و زنان بسان کارگردان، تهیهکننده،نویسنده هستند که در معرض دید تماشاچیان قرار ندارند، به همین لحاظ ممکن است ارزشو اهمیت کار آنها آن گونه که باید براى همگان روشن نباشد. ولى این مطلب به این معنا نیستکه در واقع نیز ارزش کار زنان از کار مردان کمتر است.
اندکى دقت و تأمل در تاریخ زندگانى مردان بزرگ تاریخ و کسانى که در ساختن جامعه وتاریخ نقشهاى بزرگى ایفا کردهاند ما را به این حقیقت رهنمون مىگرداند که آنان موفقیتخود را مرهون فداکارى، ایثار و از خودگذشتگى دو گروه از زنان جامعه هستند. گروهنخست مادران باایمان، فداکار و بزرگى که موفق به پرورش و تربیت این چنین فرزندانىگردیدهاند، و گروه دیگر همسران پاک و عفیفى که پا به پاى شوهران خود و در کنار آنان درمقابل حوادث سخت و دشوار ایستادگى و مقاومت کردهاند. در طول تاریخ اگر جامعهاىتوانسته است مدارج کمال، ترقى و پیشرفت را به سرعت بپیماید، ریشه اصلى و اساسى آن راباید در زنان عفیف، پاکدامن و ایثارگر آن جامعه جستجو کرد و اگر جامعهاى به انحطاط،فساد، فحشا، پستى و هرزگى گراییده باز هم ریشه اصلى آن را باید در انحراف زنان آن جامعه
|411|
بررسى کرد. نقش زنان در ساختن جامعه به نقش ناپیدا و غیرمستقیم آنان خلاصه نمىشود.حضور زنان در صحنههاى اجتماع با حفظ حدود و موازین شرعى از نظر اسلام جایز ومشروع است، ولى باید به گونهاى باشد که آنها را از وظیفه اصلى و اساسى خود باز ندارد، درغیر این صورت نه تنها حضور زنان در عرصه جامعه به پیشرفت آن کمک نمىکند بلکه لطمهجبرانناپذیرى به پیشرفت و ترقى جامعه وارد خواهد ساخت.
با این همه در مقاطع خاصى از تاریخ شرایط ویژه و استثنایى رخ مىنماید، که در آنشرایط حضور زنان در صحنههاى سیاسى و اجتماعى لازم و ضرورى مىگردد. بانوانمسلمان در چنین شرایطى علاوه بر حفظ نقش ناپیدا و مستقیم خود در جامعه با تربیتفرزندانى برومند و فداکار و علاوه بر تشویق و ترغیب شوهران خود براى حضور در صحنه،خود نیز دوشادوش مردان به نقشآفرینى پرداختهاند، و در این راه اگر از مردان جلوتر نباشندقطعاً از آنان عقبتر نیستند.
یکى از حوادث مهم و منحصر به فرد تاریخ اسلام که تحولى اساسى و بنیادین در جامعهاسلامى ایجاد کرد، و در تاریخ اسلام رنگ جاودانگى به خود گرفت، قیام سالار شهیداناست. این قیام محصول مشترک ایثار و فداکارى زنان و مردانى است که براى همه مسلمانان وآزادمردان و آزادزنان جهان الگو و اسوه هستند. در این نوشته کوتاه مىکوشیم در حدقدرتو توان خود، نه در حد واقعیت، به بررسى و تحلیل حضور سیاسى زنان در مبارزه وجهاد در قیام عاشورا بپردازیم. امید است بتوانیم ذرهاى از دین خود را به این زنان تاریخسازادا کرده باشیم.
قیام عاشورا تجدیدکننده حیات اسلام و مسلمانان
جوامع بشرى همانند انسانها از مرگ و زندگى، نشاط و افسردگى، بیمارى و سلامتىبرخوردار هستند. پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بر اثر جریاناتى جامعه اسلامى از نظرمعنوى به بیمارى مزمنى مبتلا گردید، و روز به روز حال آن رو به وخامت گرایید، به طورىکه در اواخر حکومت حضرت على(ع) تاب تحمل عدالت آن حضرت را از دست داده بود.پس از شهادت آن حضرت بیست سال حکومت معاویه به تدریج مسلمانان را با ظلم،حقکشى، بىعدالتى، قتل و غارت و فساد عادت داد. معاویه در طول بیست سال حکومتخود مسلمانان را که در پرتو تعالیم نورانى و حیاتبخش اسلام بیشترین حساسیت را در
|412|
برابر ظلم و فساد داشتند، آنچنان تسلیم، رام، زبون و ضعیف کرد که پس از مرگش به راحتىیزید بر اوضاع مسلط گردید. روى کار آمدن یزید به آن شکل نشانه آن بود که جامعه اسلامىبه کلى درک و احساس خود را از دست داده است، و از چنان پیشآمد تأثرانگیزى ابداًاحساس ناراحتى و درد نمىکند. به بیان دیگر جامعه آن روز از نظر حیات معنوى آن چنان دراغما و بیهوشى بسر مىبرد که با روى کار آمدن یزید حتى صداى ناله ضعیفى هم از آن شنیدهنشد. و ادامه چنین وضعى قطعاً به مرگ اسلام و معنویت در جامعه منجر مىگردید: امامحسین(ع) در این باره مىفرماید:
«انا للَّه و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید؛
[1]
باید با اسلام خداحافظى کرد هنگامى که امت به فرمانروایى مثل یزید مبتلا گردد.»
اصلاح آن جامعه در آن زمان نیازمند به وارد کردن شوک قوى و همهجانبهاى به پیکرجامعه بود، آن گونه که سراسر قلمرو کشور اسلامى را پوشش دهد و غیرت از دست رفتهمسلمانى را در آنان زنده گرداند. ولى حکومت امویان از چنان دستگاه تبلیغاتى قوى ونیرومندى برخوردار بود که ممکن نبود هیچ نداى حقى به گوش جامعه برسد، بنابراین هرحرکت اصلاحى در جامعه نیازمند آن بود که خود را به دستگاه تبلیغاتى مجهز نماید، کهدستگاه تبلیغاتى امویان را تحت الشعاع قرار دهد و آن چنان ابتکار عمل را به دست گیرد کهفرصت اندیشیدن را از یزیدیان سلب نماید.
روشن است که تصمیمگیرى در چنین شرایطى بسیار سخت و دشوار است، چرا کهکوچکترین اشتباه، خطا و غفلتى ممکن است به نابودى همیشگى اسلام منتهى گردد. اینگونه موارد از مواردى نیست که با احتمال شکست نیز بتوان اقدام کرد بلکه هر گونه اقدامىباید به اطمینان متکى باشد و با گمان و حدس نمىتوان دست به اقدامى زد. از اینرو در چنینشرایطى رهبرى قیام باید به دانشى فراتر متصل باشد تا به خوبى بتواند تمام آثار و عواقبتک تک حرکات و اعمال خود را تا صدها بلکه هزاران سال آینده در نظر بگیرد و با توجه بههمه آنها تصمیم مناسب و شایسته بگیرد.
امام حسین(ع) با تکیه بر همین دانش، براى اینکه نداى مظلومیت و حقخواهىاش درجنجال تبلیغاتى امویان گم نگردد و براى همیشه به اقصى نقاط جهان برسد، بخش اعظمپیامرسانى نهضت خویش را به عهده زنان و اهل بیت خویش نهاد، آن حضرت به برادرشمحمد حنفیه - هنگام حرکت به سوى کربلا - فرمود:
|413|
«... اتانى رسولاللَّه(ص) و قال یا حسین اخرج فان اللَّه تعالى شاء ان یراک قتیلاً؛
رسول خدا(ص) دیشب در عالم رؤیا به من فرمود: اى حسین! خارج شو! زیرا خداوندمىخواهد ترا کشته ببیند.»
و هنگامى که محمد حنفیه از انگیزه همراه بردن زنان و اطفال پرسید، امام فرمود:
«و قد شاء اللَّه ان یراهنّ سبایا؛
خداوند مىخواهد آنان را اسیر ببیند.»
[2]
معناى این سخن این است که براى حفظ اسلام خداوند بر من واجب کرده است که تسلیمیزید نگردم تا در این راه به شهادت برسم، و پس از من اهل بیتم به اسارت در آیند تا به اینوسیله نداى حقخواهى من به گوش جهانیان برسد. این جمله به خوبى مىرساند که بدوننقشآفرینى زنان در قیام عاشورا، قیام امام حسین(ع) ناتمام بود و اثر مطلوب بر آن مترتبنمىگردید. با توجه به آنچه گذشت اکنون به تحلیل و بررسى حضور زنان در قیام عاشورامىپردازیم.
نقش بانوان در قیام عاشورا
بانوان از جهات گوناگون در قیام عاشورا نقش داشتند که به طور فشرده به آنهااشارهمىکنیم:
1. نقش ناپیدا و غیرمستقیم
مردانى که در قیام عاشورا حماسه آفریدند، هر کدام دستپرورده و تربیتشده دامانزنان شجاع، باایمان، فداکار و مؤمنى بودند که این چنین فرزندانى به اسلام و جامعه اسلامىتحویل دادند. بررسى شخصیت مادران شهداى کربلا و میزان تأثیر تربیت آنان در حماسهحسینى خود نیازمند بحث مستقلى است، که از هدف این نوشتار خارج است. در اینجا براىاینکه تا حدى موضوع روشن شود، تنها به ذکر یک نمونه بسنده مىکنیم.
حضرت على(ع) براى اینکه بتواند شخصیتى همچون عباس(ع) را به نهضت حسینىتحویل دهد از برادرش عقیل خواست تا همسرى از خانواده شجاع انتخاب کند.
[3]
و این «امالبنین» آن بانوى فداکار و باایمان بود که فرزندى همچون «عباس» به اسلامتحویل داد. این ماجرا به خوبى نشان مىدهد که بهرهمندى جامعه از انسانهاى بزرگ،تاریخساز و فداکار نیازمند آن است که در درجه نخست باید از وجود زنانى شجاع، باایمان،
|414|
عفیف، فداکار و ... بهرهمند باشد.
2. ترغیب و تشویق شوهران و فرزندان خود به حضور در صحنه
زنان علاوه بر آنکه از جهت تربیت حماسهسازان کربلا، در قیام عاشورا نقش مهمى راایفا کردند، از جهت تشویق و ترغیب شوهران و فرزندان خویش چه پیش از عاشورا و چهدر روز عاشورا و در گیراگیر نبرد نیز سهم بسزایى داشتند. قیام عاشورا از همه جهات و ابعاددر تاریخ قیامى منحصر به فرد است. در صحنه کربلا حدود هفتاد و چند نفر در مقابل دههاهزار نفر صفآرایى کردند. روشن است که در چنین صحنهاى تنها کسانى مىتوانند حضوریابند که در درجه اعلاى فداکارى، ایثار و از خود گذشتگى قرار داشته باشند، هیچ گونهوابستگى و دلبستگى به غیر خدا نداشته باشند و جز کسب رضاى او و اطاعت فرمان او هدفدیگرى را دنبال نکنند. در میان یاران امام حسین(ع) اشخاصى وجود داشتند که در یارىامام(ع) و فداکارى در راه او کمترین شک و تردیدى به خود راه نمىدادند و هیچ چیزنمىتوانست در این راه مانع و جلودار آنان گردد. گروه دیگرى نیز وجود داشتند که در آغازگام نهادن در چنین راه دشوارى یا ادامه حرکت در آن نیاز به دلگرمى و پشتوانه قوى ونیرومندى داشتند که در مواقع مناسب به آنها نیرو دهد و آنان را در پیمودن این مسیر یارىبخشد. اینجاست که حضور تعدادى از مادران و همسران حماسهسازان کربلا در نهضتحسینى بار دیگر جلوهگر مىگردد.
یکى از یاران فداکار و باوفاى امام حسین(ع) زهیر بنقین است. زهیر از چنان شایستگىو لیاقتى در صحنه کربلا برخوردار بود، که از سوى امام(ع) به فرماندهى جناح راست سپاهمنصوب گردید.
[4] در شب عاشورا وقتى امام حسین(ع) بیعت خود را از یارانش برداشت وآنان را میان ماندن و رفتن آزاد گذاشت، هر یک از یاران امام(ع) به نحوى اظهار وفادارىکردند. زهیر بنقین در این میان به امام(ع) عرض کرد:
«به خدا سوگند! دوست داشتم هزار مرتبه کشته مىشدم و خداوند به وسیله آن تو و اهلبیتت را از کشته شدن حفظ مىکرد.»
[5]
چنین شخصیتى با این همه عظمت و بزرگوارى در آغاز در یارى کردن امام(ع) مردد بودو بر اثر تشویق و هشدار همسرش - دیلم دختر عمرو - در راه حسین(ع) گام نهاد.
یکى از یاران زهیر گوید: در سال 60ه$.ق ما با گروهى همراه زهیر در مراسم حج شرکت
|415|
کردیم. در راه بازگشت سعى مىکردیم تا حتىالمقدور از امام حسین(ع) فاصله بگیریم، تااینکه ناچار در منزلى فرود آمدیم که امام(ع) نیز با یارانش در آنجا فرود آمده بودند. پس ازآنکه مشغول صرف غذا شدیم ناگاه فرستاده امام(ع) وارد شد و پس از سلام به زهیر گفت:«امام(ع) از تو خواسته که نزد او بروى».
با شنیدن این جمله بهت و حیرت آن چنان اهل مجلس را فرا گرفت که هر کس، هرچه دردستش بود از دستش افتاد. در آن فضاى بهت و حیرت و سکوت ناگاه صداى همسر زهیربلند شد که بانگ برآورد:
«سبحان اللَّه! فرزند رسول خدا(ص) از تو مىخواهد که به نزدش بروى و تو از این کار خوددارىمىکنى؟ چه مىشود که اگر به نزد او بروى و سخنش را بشنوى؟»
همین یک جمله به منزله جرقهاى بود که زهیر را به حرکت وا داشت. او پس از ملاقات باامام(ع) حال و هواى دیگرى پیدا کرد، چهرهاش نورانى و درخشان گردید.
[6]
شاید اگر زهیر از همراهى چنین همسرى برخوردار نبود، به آن همه افتخار و ایثار دستنمىیافت. بدون شک اگر جامعه آن روز تعداد بیشترى از این گونه همسران فداکار و زنانباایمان در اختیار داشت اشخاص بیشترى همانند زهیر به تاریخ تحویل مىداد.
پس از آنکه حضرت مسلم(ع) به خاطر دستگیرى هانى مجبور به قیام و فراخواننیروهایش گردید، چهل هزار نیروى مسلح اطراف او اجتماع کردند. حضرت مسلم پس ازآنکه آنان را آرایش نظامى داد و براى هر گروه فرماندهاى مشخص کرد، به سوى قصر ابنزیادحرکت کرد. ابنزیاد که بیش از 50 نفر با او نبودند از ترس به داخل قصر پناه بردند، درهاىقصر را بستند و از بالاى قصر اهل کوفه را به آمدن سپاه شام تهدید کردند. در اینجا بود کهزنان دست شوهر و فرزندان خود را مىگرفتند و از سپاه مسلم جدا مىکردند به طورى کهمسلم هنگام شب تنها و بىکس در کوچههاى کوفه سرگردان ماند.
[7]
آیا اگر در آن روز زنان کوفه همانند همسر زهیر به جاى اینکه شوهران و فرزندان خود رااز صحنه خارج کنند آنان را تا مرز شهادت تشویق به ماندن و فداکارى مىکردند، حضرتمسلم بر عبیداللَّه بنزیاد پیروز نمىگردید؟ و آیا اگر حضرت مسلم بر کوفه پیروز گردیدهبود، امام حسین(ع) موفق نمىگردید بار دیگر حکومت پدر بزرگوارش را در آن شهر تجدیدبنا کند؟ آیا اگر زنان مدینه، بصره و دیگر شهرهاى اسلامى دیلمگونه شوهران و فرزندان خودرا به جانفشانى در راه فرزند پیامبر(ص) تشویق مىکردند، امام حسین(ع) بر یزید و یزیدیان
|416|
پیروز نمىگردید؟ و آیا و آیا ... ولى افسوس، افسوس که جامعهآن روز از وجود چنین زنان قهرمان و فداکارى کمتر بهرهمند بود.
در تاریخ کربلا موارد دیگرى نیز به چشم مىخورد که مادرانو همسران در مواقع حساس که ممکن بود نوعى سستى در کارمردان پدید آید، به آنان نیرو مىدادند و آنان را از خطر لغزش وانحراف باز مىداشتند. یکى از این زنان فداکار و نمونه تاریخ مادروهب بنعبداللَّه کلبى است. او همراه فرزند و عروس خود درصحنه کربلا حضور یافتند. در روز عاشورا، مادر وهب بهفرزندش گفت:
«فرزندم برخیز و فرزند رسول خدا(ص) را یارى کن!»
وهب به میدان رفت و پس از آنکه تعدادى از سپاه عمر سعد رابه هلاکت رساند، نزد مادر بازگشت و به او گفت: «اى مادر! آیا ازمن راضى شدى؟»
مادر وهب پاسخ داد:
«از تو راضى نمىشوم تا اینکه در حمایت و دفاع از فرزندپیامبر اکرم(ص) به شهادت برسى!»
در اینجا همسر وهب به او گفت: «ترا به خدا سوگند مىدهمکه مرا به مصیبت خود گرفتارنسازى!»
بار دیگر مادر وهب به او گفت:
«فرزندم به سخن او گوش فرا نده، به میدان باز گرد و از فرزندپیامبر(ص) حمایت کن تا در قیامت به شفاعت او نایل گردى!»
[8]
در تاریخ کربلا سرگذشت یکى دیگر از زنان باایمان و فداکاربه چشم مىخورد که با تشویق و ترغیب شوهر و فرزندش سببگردید که آنان در دفاع از سالار شهیدان به فوز شهادت نایلگردند. گرچه نام این بانوى باایمان در تاریخ ذکر نشده است،ولىیاد و خاطره او براى همیشه در تاریخ زنده است. درتاریخآمده است که زنى همراه شوهر و فرزند خود در
|417|
صحنهکربلا حضور یافتند. در روز عاشورا شوهر این زن دردفاعاز امام(ع) به شهادترسید؛ ولى این زن آن چنان قوى ونیرومند بود که شهادت شوهر ذرهاى در عزم و اراده پولادین اوخللى وارد نکرد. پس از شهادت شوهر این شیرزن تاریخ رو بهفرزندش کرد و گفت:
«فرزندم برخیز و از فرزند رسول خدا(ص) دفاع کن تا بهشهادت برسى!»
فرزند براى کسباجازه خدمت امام حسین(ع) رسید. امام(ع)با مشاهده آن جوان فرمود:
«این جوانى است که پدرش به شهادت رسیده، از اینرو شایدمادرش از میدان رفتن او ناراحتباشد!»
آن جوان با شنیدن این جمله به امام(ع) عرض کرد:
«اى فرزند رسول خدا(ص)! مادرم به من دستور خروج دادهاست!»
جوان اجازه جنگیدن گرفت و عازم میدان نبرد گردید.
[9]
3. حضور در نبرد
در اسلام جنگیدن و شرکت در صحنههاى پیکار و جهادابتدایى بر زنان واجب نگردیده است. حتى در صحنه کربلا نیز کهامرى دفاعى بود، بنابر صلاحاندیشى امام حسین(ع) که کاملاً نیزطبیعى است به زنان اجازه نبرد و کارزار نداد. از اینرو زنان درنبرد عاشورا حضور نظامى نداشتند. در روز عاشورا تنها دو زن بهمیدان نبرد رفتند که امام حسین(ع) آنان را بازگرداند.
نقل شده است پس از آنکه وهب براى بار دوم پا به میدان نبردنهاد، همسرش عمود خیمه را کشید و به میدان شتافت. او در کنارهمسرش شروع به جنگیدن کرد و به او مىگفت:
«پدر و مادرم فدایت! در دفاع از پاکان حرم رسول خدا(ص)نبرد کن!»
|418|
وقتى که وهب خواست او را به خیمهها باز گرداند، لباسش را گرفت و گفت:
«من باز نمىگردم تا همراهت کشته شوم!»
امام حسین(ع) با مشاهده این صحنه به همسر وهب فرمود:
«شما به پاداش نیکو رسیدید! خداوند ترا رحمت کند، نزد زنان باز گرد.»
با فرمان امام(ع) همسر وهب به نزد زنان بازگشت و وهب جنگید تا دستانش از بدن جداگردید و آنگاه به شهادت رسید.
[10]
پس از شهادت وهب مادرش به بالین فرزند آمد و شروع کرد خونهاى چهره او را پاککند. شمر که ناظر این صحنه بود به غلامش دستور داد تا با عمود ضربهاى بر سر مادر وهبوارد کند. بر اثر آن ضربه سر مادر وهب شکافته شد و در کنار بدن فرزند به شهادت رسید.این نخستین زنى بود که در قیام امام حسین(ع) به شهادت رسید.
[11]
بانوى دیگرى که در روز عاشورا به میدان رفت همان زنى بود که با شوهر وفرزندشدرصحنه کربلا حضور یافت. گذشت که آن زن پس از شهادت شوهرشفرزندخود را براى یارى امام حسین(ع) به میدان کارزار فرستاد. آن جوان مدتى جنگید تابهفوز شهادت نایل آمد. آنگاه سپاه عمر سعد سر از بدن آن جوان جدا کردند و آن را بهاردوگاه امام حسین(ع) پرتاب کردند. در این حال مادرش عمود خیمه را کشید و به یزیدیانیورش برد. او پس از آنکه دو نفر از آنان را به هلاکت رساند، به دستور امام حسین(ع) بهاردوگاه بازگشت.
[12]
شاید دلیل آنکه در روز عاشورا امام حسین(ع) به زنان اجازه پیکار و نبرد نداد با اینکهرسول خدا(ص) در شرایط اضطرارى همانند جنگ احد و جنگ حنین به آنان اجازه نبردمىداد، این باشد که از یک سو جنگیدن زنان، در حفظ جان مقدس امام حسین(ع) بىتأثیر بودو از سوى دیگر بر اثر کشته شدن زنان، معلوم نبود امام سجاد(ع) به چه سرنوشتى گرفتارمىگردد و از سوى سوم چنانچه گفته شد در قیام امام حسین(ع) مسؤولیت پیامرسانىنهضت عاشورا به عهده زنان نهاده شده بود و در صورتى که زنان کشته مىشدند نهضت امامحسین(ع) ناتمام مىماند. به احتمال زیاد مجموع عوامل گذشته دلیل عدم اجازه امام(ع) بهزنان براى حضور در نبرد بود.
|419|
4. مسؤولیت زنان پس از عاشورا
گذشت که بیست سال حکومت معاویه بر مسلمانان، آنان را از هویت اسلامى، انسانىخود تهى کرده بود. حساسیت آنان را در مقابل ظلم و ستم، فساد و فحشا و بىعدالتى وحقکشى از بین برده بود و در یک سخن از بیشتر مسلمانان انسانهاى زبون، بىخاصیت،تسلیم و شکمپرست ساخته بود.
مرگ معاویه و روى کار آمدن یزید نیز بر وخامت اوضاع افزود، چرا که یزید بر خلافپدرش حتى ظواهر اسلامى را رعایت نمىکرد. ادامه این وضع در مدت کوتاهى سببفراموشى اسلام مىگردید. بنابراین حفظ و بقاى اسلام در گرو ایجاد تحول و انقلابى در روحو جان مردم بود، حرکتى که وجدانهاى خفته آنان را بیدار کند، حساسیت از دست رفته آنان رادر مقابل ظلم و جور و فساد و پایمال شدن احکام نورانى اسلام به آنان بازگرداند و براىهمیشه روحیه آزادگى، ظلمستیزى و مبارزه با مفاسد اجتماعى و سیاسى را در میان مسلمانانو جامعه اسلامى زنده و پایدار نگه دارد، تا براى همیشه تاریخ، حفظ و بقاى اسلامتضمینگردد در آن شرایط حرکتى مىتوانست در فکر و اندیشه مردم تحول ایجاد کند وپیروز گردد که؛
اولاً: توان برانگیختن حساسیتهاى از دسترفته و ضعیف شده تودههاى مسلمان را داشتهباشد، و بتواند وجدانهاى خفته آنان را بیدار کند.
ثانیاً: همه شهرهاى قلمرو کشور اسلامى را پوشش دهد و صداى خود را به مراکز مهمآنبرساند.
ثالثاً: از سرعت عمل بسیار زیاد برخوردار باشد تا بتواند، دستگاه تبلیغاتى قوى ونیرومند امویان را در موضع انفعال قرار دهد و پیش از آنکه آنان به فکر چاره جویى و طرحنقشه و برنامه برآیند، کار از کار گذشته باشد، در غیر این صورت مقهور دستگاه تبلیغاتىامویان قرار خواهد گرفت و کارى از پیش نخواهد برد.
امام حسین(ع) با الهام از علم غیب براى این کار بهترین شیوه ممکن را برگزید. او اینبخش از نهضت و قیام خود را به عهده اهل بیت خویش که اکثریت قریب به اتفاق آنان را زنانو دختران تشکیل مىدادند، واگذار کرد. آنان نیز توانستند در کمترین مدت به بهترین شیوه،پیام امام حسین(ع) را به سراسر قلمرو اسلامى برسانند، چرا که:
الف. اهل بیت امام حسین(ع) همه چیز لازم را براى برانگیختن حساسیت مردم و بیدار
|420|
کردن آنان در اختیار داشتند. از یک سو سرهاى مقدس شهدا که از بهترین و برگزیدهتریناشخاص بودند و در پیشاپیش آنان سر مقدس امام حسین(ع) فرزند پیامبر(ص) قرار داشت،همراه کاروان اسیران در شهرهاى گوناگون حرکت مىکرد. و از سوى دیگر کودکان معصومو بىگناه و زنان حرم رسول خدا(ص) در پى آنان در حرکت بودند و از سوى سوم سخنانکوبنده و هشداردهنده زنان در مواقع مناسب در عمق جانهاى مسلمانان نفوذ مىکرد.مجموعه این عوامل بهترین و مؤثرترین عامل براى بیدار کردن وجدانهاى خفتهمسلمانانبود.
ب. اهل بیت امام(ع) در مدت کوتاهى سه شهر عمده و مهم کشور اسلامى را زیر پوششتبلیغاتى خود گرفتند. آنان ابتدا وارد کوفه گردیدند. کوفه زمانى مهمترین شهر سیاسى ونظامى کشور اسلامى به شمار مىآمد و در آن شهر جنگآورانى سکونت داشتند که فتوحاتاسلامى به دست آنان و پدرانشان انجام گرفته بود و هنوز هم از اهمیت نظامى ویژهاىبرخوردار بود. کاروان اسیران پس از کوفه وارد دمشق مرکز حکومت یزید گردیدند و صداىمظلومیت خود را در پایگاه ظلم و بىداد به گوش مردم رساندند و پس از آن وارد مدینه محلسکونت خود گردیدند. مدینه نیز به لحاظ قبر مقدس پیامبر(ص) از نظر مسلمانان از جایگاهویژهاى برخوردار بود. علاوه بر این سه شهر مهم در مسیر خود از کوفه به شام از شهرهاىگوناگونى عبور کردند.
ورود اهل بیت امام حسین(ع) به هر شهر به گونهاى بود که تمام اهالى آن شهرهاباخبرمىشدند و پس از مدت کوتاهى در جریان جزییات حادثه کربلا و جنایات یزیدقرارمىگرفتند.
ج. معاویه در زمان حکومتش براى سرپوش نهادن بر جنایات خویش از شیوههاىگوناگونى استفاده مىکرد. او بسیارى از جنایات خود را مخفیانه انجام مىداد. از اینرو بیشترجنایات او بر مسلمانان پوشیده بود و شاید تاکنون نیز پوشیده باشد. گروهى را نیز با تهمت وافترا مستحق و سزاوار زندان، شکنجه و کشته شدن معرفى مىکرد و به این وسیله تا حدزیادى از زشتى اعمال خود مىکاست. در مواردى نیز بر اثر شایعهسازى حوادث را بهصورتهاى گوناگون در میان مردم منتشر مىکرد. این امر سبب مىشد تا کسى به صورتقطعى نتواند حوادث را به معاویه نسبت دهد. نمونه کارهاى معاویه در کشتن حجر بنعدىو یارانش و عمرو بنحمق آشکار است.
|421|
ولى یزید پس از آنکه به حکومت رسید، آن چنان مغرور بود که گمان مىکرد مىتواندضربه نهایى را بر پیکر اسلام وارد کند و براى همیشه نام پیامبر اکرم(ص) و خاندان او را ازصحنه روزگار محو نماید. به همین دلیل بود که با چنان وضع فجیعى امام حسین(ع) را بهشهادت رساند و اهل بیتش را به اسارت برد. او در آغاز کار اسلام را تمام شده مىدید. لذا درمجلسى که تشکیل داده بود، این اشعار را خواند:
«لیت اشیا خى ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع لاهلّوا و استهلّوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاءَ و لا وحى لست من خندف ان لم انتقم من بنىاحمد ما کان
اى کاش خویشان و بزرگان من که در جنگ بدر کشته شدند؛ زارى کردن قبیله خزرج را ازنیزهها مىدیدند.
در آن حال از شادى فریاد مىزدند و مىگفتند: اى یزید! دستت شل مباد.
بنىهاشم با سلطنت بازى کردند، در حالى که نه خبرى آمد و نه وحى نازل شد.
من از دودمان خندف نباشم، اگر انتقام نگیرم از فرزندان احمد به خاطر آنچه او انجام داد.»
[13]
ولى هنوز بیش از چند روز نگذشته بود که یزید متوجه افتضاح خود گردید و تصمیمگرفت که با خلافگویى خود را از کشتن امام حسین(ع) تبرئه کند؛ ولى اهل بیت امامحسین(ع) آن چنان با سرعت و دقت کار خویش را انجام داده بودند که یزید هیچ کارى درجهت تبرئه و بىگناه جلوه دادن خود نتوانست انجام دهد. از اینرو تاریخ کربلا یکى ازروشنترین و واضحترین مقاطع تاریخ صدر اسلام است. و حادثهاى است که از دستبردنفوذ دشمنان بیش از همه وقایع در امان مانده است و این نیست جز در پرتو فداکارى و ایثاربانوان و اهل بیت امام حسین(ع).
شرایط روحى و جسمى اهل بیت هنگام انجام مسؤولیت
مسؤولیت اهل بیت امام حسین(ع) درست در زمانى آغاز شد که آنان در سختترینشرایط روحى و جسمى قرار داشتند. بیش از یک ماه بود که در حال مسافرت بودند و قطعاً درطول این مدت از امکانات لازم غذایى و استراحت کافى برخوردار نبودند. به ویژه در چند
|422|
روز اخیر که در آن هواى گرم و سوزان آب کافى نیز در اختیار نداشتند. حدود ده شبانهروزدر محاصره دشمن قرار داشتند، و در این مدت به خاطر اضطراب و ناراحتى خواب کافى بهچشم آنان نیامده بود. علاوه بر همه اینها در مدت کمتر از یک روز در برابر چشمانشانعزیزترین افرادشان با آن وضع فجیع و وحشتناک در خاک و خون غلتیده بودند. بدنهاىمطهرشان در زیر سم ستوران لگدمال گردیده بود و ...
روشن است که هر کس در چنین شرایطى براى مدت طولانى نیاز به آرامش، استراحت،تسلى خاطر دارد و حتى از عهده انجام کارهاى روزمره خود برنمىآید، تا چه رسد به اینکهدر این شرایط مسؤولیت سنگینى به انسان واگذار شود، به ویژه از سوى زنان که از روحىلطیفتر و احساسات قوىترى برخوردار هستند. در چنین شرایطى غلبه بر احساسات وخویشتندارى براى همه مردم و به ویژه براى بانوان بسیار دشوار است و معمولاً عقل انسانتحت تأثیر احساس قرار مىگیرد. ولى اهل بیت امام حسین(ع) از چنان شخصیت قوى،ایمان فوقالعاده و توکل بىمانندى به خدا برخوردار بودند که همگان را به تعجب و شگفتىوا داشتند هر چند آنان در طول مأموریت خود بارها به ابراز احساسات و مرثیهسرایى وعزادارى براى عزیزان خود پرداختند ولى هرگز به این صورت نبود که احساسات آنان برعقل و شعورشان غلبه پیدا کند و آن را تحتالشعاع قرار دهد؛ بلکه ابراز احساسات وعزادارى و مرثیهسرایى آنان نیز بر اساس شعور و تحت سیطره و نفوذ عقل و در راستاىهدف و برنامهاى بود که از سوى آنان دنبال مىشد. سخن گفتن، گریستن، مرثیهسرایى و ... ازجانب آنان هر یک ضربهاى بود آگاهانه بر پیکر حکومت امویان و هشدارى بر وجد>آنها
آماده شدن اهل بیت توسط امام حسین(ع)
روشن است که انجام چنین مسؤولیت خطیرى در چنین شرایط سخت و دشوارىنیازمند طرح و نقشه قبلى و آمادگى روحى است. از اینرو امام حسین(ع) پیش از شهادتخود بارها مسؤولیت خطیر زنان را به آنان گوشزد کرده بود و از آنان خواسته بود که مبادااحساساتشان بر عقل و تدبیرشان غلبه نماید و عملى بر خلاف وظیفه از ناحیه آنان صادرگردد. در سفارشى که امام در شب عاشورا به زنان نمود فرمود:
«یا زینب و یا امکلثوم و یا فاطمة و یا رباب، انظرن اذا انا قتلت فلا تشققن علىّ جیباً و لاتخمشن علىّ وجها و لا تقلن فىّ هجراً؛
|423|
اى زینب، اى امکلثوم، اى فاطمه و اى رباب! بنگرید هنگامى که من کشته شدم گریبان چاکنکنید، خدشه به صورت نزنید و در مورد من سخنى که شایسته نیست نگویید.»
[14]
و نیز هنگام خداحافظى با زنان به آنها فرمود:
«استعدوا للبلاء و اعلموا ان اللَّه تعالى حامیکم و حافظکم و سینجیکم من شر الاعداء و یجعلعاقبة امرکم الى خیر و یعذّب عدوکم بانواع العذاب و یعوضکم عن هذه البلیة بانواع النعم والکرامة فلا تشکوا و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقص من قدرکم؛
[15]
براى بلا آماده باشید و بدانید که خداوند تعالى حمایتکننده و نگهبان شماست و به زودى شمارا از شر دشمنان نجات مىدهد و سرانجام کارتان را نیک مىگرداند و دشمنانتان را بهعذابهاى گوناگون عذاب مىکند و به جاى این بلا و سختى، انواع نعمتها و بزرگوارى به شماپاداش مىدهد، پس شکایت نکنید و چیزى بر زبان نرانید که از ارزشتان کاسته گردد.»
علاوه بر آن بارها به خواهرش زینب(س) که در ظاهر مسؤولیت رهبرى این بخش ازنهضت را به عهده داشت دلدارى داده بود و از او خواسته بود تا در مقابل حوادث وپیشآمدهاى ناگوار خود را نبازد که تنها به یک مورد از آن اشاره مىکنیم:
امام سجاد(ع) مىفرماید:
«شبى که فرداى آن شب پدرم به شهادت رسید، شمشیرش را اصلاح مىکرد و این اشعاررا زیر لب زمزمه مىکرد:
«اى روزگار! اف بر تو باد که بد دوستى هستى
چه بسیار صبح و شام که دوستان خود را به کشتن مىدهى
و روزگار جایگزین نمىپذیرد
همانا امور به سوى خداى بزرگ باز مىگردد و هر موجود زندهاى راه مرا در پیش دارد.»
پدرم دو سه بار این اشعار را تکرار کرد و من به مقصود او پى بردم و دانستم که بلا نازلخواهد شد. در این حال گریه گلویم را گرفت ولى سکوت کردم. ولى عمهام زینب وقتى ایناشعار را شنید، باشتاب در حالى که لباسش بر زمین کشیده مىشد نزد پدرم رفت و گفت:«واى از این مصیبت! اى کاش مرگ مرا در کام خود فرو مىبرد و زندگانى مرا تمام مىکرد!امروز مادرم فاطمه، پدرم على، برادرم حسن را از دست دادم اى جانشین گذشتگان و پناهبازماندگان.»
امام حسین(ع) او را دلدارى داد و به او فرمود:
«راه صبر و شکیبایى پیشه کن و بدان اهل زمین و اهل آسمان مىمیرند و همه چیز جز وجهخداوند هلاک مىگردد و براى من و براى هر مسلمانى رسول خدا(ص) سرمشق و الگوست.»
[16]
|424|
به احتمال زیاد امام حسین(ع) خواهرش را در جریانجزییات حوادث آینده قرار داده بود و در هر مورد وظیفه هر یکاز زنان را مشخص نموده بود. علاوه بر آنکه آنان در طولمدتاسارت از حمایتهاى معنوى و روحانى امام سجاد(ع) که همراهآنان بود، نیز بهرهمند بودند.
آثار و پىآمدهاى حضور زنان در نهضت حسینى
گفتیم که هدف نهضت و قیام حسینى برانگیختن حساسیتدینى و مذهبى مسلمانان و بیدار کردن وجدانهاى خفته آنان بود.امام صادق(ع) در زیارت اربعین مىفرماید:
«و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرةالضلالة؛
[17]
خون پاکش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از جهالت و حیرتگمراهى نجات بخشد».
و نیز گذشت که امام حسین(ع) براى رساندن پیام نهضت وقیام خویش به مسلمانان از بهترین شیوه و روش استفاده کرد ومسؤولیت آن را بر دوش زنان و اهل بیت خویش قرار داد. این کارسبب شد که از همان ساعتهاى نخست و اولیه پس از شهادت امامحسین(ع) و یارانش ثمرات و نتایج قیام ظاهر گردد و گذشتزمان نه تنها سبب فراموشى آن نگردید، بلکه روز به روز نتایجپربارترى به ارمغان آورد. در اینجا به طور گذرا و فشرده به برخىاز آثار حضور زنان در قیام عاشورا اشاره مىکنیم.
پس از شهادت امام حسین(ع) سپاه عمر بنسعد براى غارتخیمههاى امام(ع) و اهل بیت به اردوگاه آن حضرت وحشیانههجوم آوردند. در این هنگام زنى از قبیله بکر بنوائل که باشوهرش در سپاه عمر سعد حضور داشت، با مشاهده یورشوحشیانه سپاه عمر سعد به زنان و خیمهها، شمشیر به دستگرفت و در حالى که فریاد مىزد:
|425|
«اى آلبکر بنوائل! دختران رسول خدا(ص) را تاراج مىکنندهیچ فرمانى جز فرمان خداوند نیست. به خونخواهى رسولخدا قیام کنید!»
براى دفاع از اهل بیت امام حسین(ع) به سوى خیمهها هجومباد؛ ولى پیش از آنکه کارى انجام دهد شوهرش او را گرفت و بهجایگاهش باز گرداند.
[18]
گرچه اقدام این زن ناتمام ماند ولى این اقدام آغازى بود براىقیام خونخواهان که به طور وسیع و گسترده در آیندهبهوجودآمد.
هنگامى که مىخواستند کاروان اسیران را از کربلا به کوفهحرکت دهند، آنان را از کنار کشتههاى شهدا حرکت دادند. وقتىزنان بر بالین عزیزان خود رسیدند، چنان منظره دلخراشىآفریدند، که مشاهده آن سنگدلترین اشخاص را متأثر و ناراحتکرد. در آن صحنه زینب(س) با بدن برادر خود سخنانى گفت.سخنان زینب(س) در آن موقعیت دوست و دشمن را به گریهواداشت.
[19]
در طول سفر کاروان اهل بیت حوادث بسیارى نقل شده استکه از آن حوادث روشن مىشود که حتى مردم کوفه - کهنزدیکترین شهر به محل حادثه بودند و بیشترین ارتباط را با آنداشتند و امام حسین(ع) و یارانش به وسیله سپاه اعزامى از آنشهر به شهادت رسیده بودند - از حادثه عاشورا بىخبر بودند واگر اسارت اهل بیت نبود، معلوم نبود که این خبر کى به گوش آنهاخواهد رسید و در این مدت با فرصتى که یزیدیان داشتند،مىتوانستند به هر شکلى خبر نهضت امام حسین(ع) را تحریفنمایند؛ ولى اسارت اهل بیت فرصت هر گونه تحریف وشایعهپردازى را از یزیدیان گرفت.
در طول سفر کاروان اسیران، هر یک از زنان اهل بیت در
|426|
موقعیت مناسب براى مردم به سخنرانى مىپرداختند. یکى از آن سخنرانىها، سخنرانىزینب(س) در کوفه است. سخنان حضرت زینب در کوفه چنان تأثیرى در مردم گذاشت کهراوىگوید:
«پس از خطبه زینب مردم را دیدم که از شدت پشیمانى حیرت زده دستان خود را به دندانمىگزند، در آن میان پیرمرد سالخوردهاى را در کنار خود مشاهده کردم که چنان مىگریستکه محاسن سپیدش از اشک تر شده بود. او دست به جانب آسمان برداشته و مىگفت: «پدر ومادرم فداى شما باد! پیران شما بهترین سالخوردگان، زنان شما بهترین زنان، کودکان شمابهترین کودکان و دودمان شما دودمانى کریم و فضل و رحمت شما رحمتى بزرگ است». آنگاهاین بیت را زمزمه کرد:
«پیران شما بهترین پیران هستند و وقتى تبار و نسل شما شمرده شود، هرگز ذلت و خوارى درآن راه ندارد.»
[20]
از سخنرانىهاى دیگرى که در کوفه ایراد شد، سخنرانى فاطمه دختر امام حسین(ع) بود.او نیز با سخنان کوبنده و آتشین خود مردم کوفه را زیر باران نکوهش و ملامت قرار داد.سخنان او نیز آن چنان در مردم اثر کرد که همه به گریه افتادند و گفتند:
«اى دختر پاکان! بس است! دلهاى ما را سوزاندى، سینههاى ما را تنگ کردى و اندرون ما راآتش زدى.»
[21]
پس از او امکلثوم دختر على(ع) براى مردم به ایراد سخن پرداخت. پس از سخنان او آنچنان مردم منقلب شدند که راوى مىگوید پس از سخنان امکلثوم صداى ضجه و گریه وزارى مردم بلند شد. زنان موهاى خود را پریشان کردند و خاک بر سر خود مىریختند،صورتهاى خود را خدشه مىزدند و سیلى به صورت خود مىنواختند و مرگ و نابودى خودرا درخواست مىکردند و مردان نیز مىگریستند. پس هیچ زن و مردى دیده نشد که مثل آنروز گریه کنند.
[22]
پس از امکلثوم، امام سجاد(ع) شروع به سخن نمود. آن حضرت پس از آنکه مقدارىسخن گفت؛ صداى مردم از گوشه و کنار بلند شد و به همدیگر مىگفتند: «نابود شدیم و خودنمىدانیم.» امام سجاد(ع) در ادامه سخنان خود فرمود:
«خداوند رحمت کند کسى را که نصیحت مرا بپذیرد و سفارش مرا در مورد خدا و پیامبر(ص) واهل بیتش به کار بندد. همانا رسول خدا(ص) براى ما سرمشق و الگوى نیکویى است.»
در اینجا جمعیت یک صدا فریاد برآوردند: «اى فرزند رسول خدا(ص)! ما همگى مطیع وفرمانبردار هستیم، پیمان ترا رعایت مىکنیم و از تو جدا نمىشویم. پس آنچه مىخواهى به
|427|
ما دستور بده. ما با هر کس با تو در حال جنگ باشد در جنگیم و با هر کس با تو در حال صلحباشد در صلحیم. ما یزید را دستگیر مىکنیم و از هر کس که به تو و ما ستم روا داشته استبیزارى مىجوییم.»
[23]
در تمام این سخنرانىها تلاش اهل بیت بر بازگو کردن جزییات حوادث کربلا به خوبى بهچشم مىخورد و این مطلب علاوه بر آنکه سبب برانگیختن احساسات مردم مىگردید،حادثه کربلا را از خطر تحریف و دستبرد حفظ مىکرد و مجال هر گونه شایعهپراکنى وشایعهسازى را از حکومت امویان مىگرفت.
پس از آن کاروان اسیران روانه شام گردیدند. در میان راه حوادث جالبى اتفاق افتاد. درشهر حلب گروهى از زنان براى نجات اسیران و سرهاى مقدس قیام کردند که داستان آن رادر اینجا بازگو مىکنیم:
وقتى خولى قصد داشت سر مقدس امام حسین(ع) را به موصل ببرد، سى نفر از اهلموصل شمشیر کشیدند و براى جنگیدن با خولى و همراهانش همسوگند شدند. ولى خولىاز تصمیم آنان باخبر شد و بدون اینکه وارد موصل گردد، مسیر خود را تغییر داد و از تل«عفراء» و «عین الورده» عبور کرد. آنگاه به حاکم حلب نوشت که سر حسین بنعلى(ع)خارجى! با ماست، گروهى از نیروهاى خود را براى استقبال و حمایت از ما بفرست. وقتىنامه به عبداللَّه بنعمر انصارى - حاکم حلب - رسید، از این حادثه بسیار غمگین و ناراحتگردید و بر شهادت امام(ع) گریست؛ زیرا او در زمان پیامبر اکرم(ص) براى آن حضرت هدیهمىبرد و با امام حسن و امام حسین(ع) مأنوس بود. پیش از آن هنگامى که خبر شهادت اماممجتبى(ع) به او رسیده بود، در خانهاش صورت قبرى براى آن حضرت ساخته بود و هرصبح و شام براى او مىگریست. با رسیدن خبر شهادت امام حسین(ع) به او وارد منزل گردیدو شروع به گریستن کرد. عبداللَّه دخترى داشت به نام «درة الصدف». او وقتى پدر را به اینحال مشاهده کرد از علت گریه او پرسید، و عبداللَّه عمر پاسخ داد: «دخترم! منافقان امامحسین(ع) را به شهادت رساندهاند و اهل بیتش را به عنوان اسیر نزد یزید مىبرند.»
درةالصدف گفت:
«اى پدر! در زندگى پس از شهادت نیکان خیرى نیست. به خدا سوگند! من تمام سعى و تلاشخود را در نجات اسیران و گرفتن سر مقدس به کار مىگیرم. اگر در این راه موفق شدم، آن را درخانه خود دفن مىکنم و با این کار بر تمام اهل زمین افتخار مىنمایم.»
|428|
درةالصدف در تمام محلهها و کوچههاى حلب فریاد زد:
«اسلام از میان رفت!» و با این کار هفتاد نفر از زنان و دختران انصار و حمیر را با خودهمراه کرد. آنگاه همگى لباس رزم پوشیدند و در بیرون شهر مخفیانه به انتظار کارواننشستند. هنگام طلوع خورشید از دور غبارى را مشاهده کردند و پس از آن پرچمها و صداىبوق و کرنا ظاهر شد. وقتى نزدیکتر رسیدند، صداى گریه و نوحه و زارى از زنان و کودکان ازکاروان به گوش مىرسید. درة الصدف و همراهانش از مشاهده این وضع بسیار گریستند.آنگاه «درة» نظر زنان را در باره حمله جویا شد. زنان گفتند: «منتظر مىمانیم تا به نزدیک مابرسند تا از تعداد افراد مسلح باخبر شویم». وقتى نزدیک شدند مردانى را غرق در اسلحه وتجهیزات مشاهده کردند. درةالصدف به زنان گفت: «نظر من این است که از برخى از قبایلعرب درخواست نیرو کنیم و آنگاه به آنان یورش ببریم.» آنان پذیرفتند. یزیدیان ازدروازهاربعین وارد شهر شدند. درة الصدف به وسیله نامه از مردم حلب درخواست نیرو کردو شش هزار نفر نیرو به کمک آنان شتافتند. از سوى دیگر براى یزیدیان نیز نیروهاى کمکىرسید و سرانجام جنگ میان دو طرف درگرفت. در این جنگ درةالصدف با دوازده زن بهشهادت رسیدند.
[24]
سرانجام کاروان اهل بیت وارد شام گردیدند. شام محلى بود که معاویه بیش از چهل سالبا نیرنگ و تزویر بر مردم حکومت کرده بود. مردم شام از اسلام آنچه را مىدانستند که معاویهبه آنان تعلیم داده بود و آن گونه تربیت شده بودند که معاویه مىخواست. با همه این احوالحضور اهل بیت در شام نیز اوضاع را به نفع امام حسین(ع) و به ضرر یزید دگرگون کرد. درشام حوادثى رخ داد که هر یک از آن حوادث چشم گروهى را بر حقایق گشود و آنان را ازخواب غفلت بیدار کرد. در اینجا به برخى از حوادث شام اشاره مىکنیم.
هنگامى که اهل بیت به مجلس یزید وارد شدند مردى از اهل شام، از یزید درخواستکرد که فاطمه دختر امام حسین(ع) را به او ببخشد. در این حال فاطمه به عمهاش زینبپناهبرد و لباس او را گرفت. زینب با سخنانى کوبنده به یزید گفت که حق چنین کارىراندارى. مرد شامى که از کیفیت سخن گفتن زینب با یزید تعجب کرده بود، پرسید: «ایندختر کیست؟»
یزید پاسخ داد: «این فاطمه دختر حسین و آن زن زینب دختر على است.»
مرد شامى با تعجب گفت: «حسین فرزند فاطمه و على بنابىطالب! خداوند ترا لعنت کند
|429|
اى یزید! فرزندان پیامبر اکرم(ص) را مىکشى و زنانشان را اسیر مىنمایى؟! به خدا سوگند!من گمان مىکردم اینها اسیران روم هستند».
یزید گفت: «به خدا سوگند! ترا نیز به آنان ملحق مىکنم!» آنگاه دستور داد گردن آن مردرازدند.
[25]
وضع شام در آغاز ورود اهل بیت این گونه بود؛ ولى پس از مدتى اهل بیت چنانتحولىدر شام به راه انداختند که یزید که در ابتدا به کشتن امام حسین(ع) افتخارمىکرد،مجبور شد خود را از کشتن امام(ع) تبرئه کند. در پایان مجلسى که یزیدبهمناسبتپیروزى خود با حضور اسیران تشکیل داده بود، فاطمه و سکینه دخترانامامحسین(ع) که به سر پدر نگاه مىکردند، دیگر تاب تحمل نداشتند، فاطمه فریادکشید:«یایزید! بنات رسولاللَّه(ص) سبایا؟!، اى یزید! دختران پیامبر را اسیر مىکنى؟»کهدیگر بار صداى ناله و گریه حاضران بلند شد و زمزمههاى اعتراض از اطراف مجلسبهگوش رسید. یزید که جو مجلس را به شدت علیه خود دید، رو به دختران امام حسین(ع)کرد و گفت:
«ابنة اخى! انا لهذا کنت اکره؛ اى دختر برادرم! من بدانچه کردهاند، راضى نبودم!!» و بهقولى به ابن مرجانه بد گفت و همه چیز را به او نسبت داد!.
[26]
یزید دستور داد سر مقدس امام حسین(ع) را بر سر درِ خانهاش بیاویزند و دستور داد تااهل بیت امام(ع) داخل خانه او شوند. وقتى زنان اهل بیت وارد خانه یزید شدند، از دودمانمعاویه و ابوسفیان احدى باقى نماند مگر اینکه با گریه و نوحه و زارى بر امام حسین(ع) ازآنان استقبال کردند. آنان زیور آلات خود را بر کنارى افکندند و سه روز به عزاى امامحسین(ع) نشستند. هند دختر عبداللَّه بنعامر - همسر یزید - پردهها را پاره کرد تا به یزید - کهدر مجلس عمومى بود - رسید و به او گفت: «سر مقدس حسین را بر سر در خانه منمىآویزى». یزید به او گفت: «برو و بر حسین گریه کن. ابنزیاد در کشتن او شتاب کرد!»
[27]
سیوطى گوید:
«یزید در آغاز از کشتن حسین و یارانش خوشحال و مسرور بود ولى آنگاه که دشمنى و بغض وکینه مردم را با خود مشاهده کرد پشیمان شد و مردم نیز حق داشتند که یزید رادشمنبدارند.»
[28]
پس از آن یزید هیچ صبح و شامى بر سر سفره نمىنشست مگر اینکه امام سجاد(ع) را فرا
|430|
مىخواند و با او غذا مىخورد! هنگامى که اهل بیت مىخواستند به سوى مدینه حرکت کنند،یزید به امام سجاد(ع) گفت:
«خدا پسر مرجانه را لعنت کند! اگر من با پدرت حسین(ع) ملاقات کرده بودم، هر خواستهاى کهداشت مىپذیرفتم و حتى اگر به قیمت کشته شدن برخى از فرزندانم تمام مىشد، او را ازکشته شدن حفظ مىکردم! ولى همان گونه که مشاهده کردى قتل حسین قضاى الهى بود!!چون به وطن رسیدى پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات و خواستههاى خود را براىمنبنویس!»
[29]
قطعاً اگر یزید مىتوانست حادثه کربلا را به صورت دیگرى جلوه دهد و خود را از آنتبرئه کند، این کار را انجام مىداد، ولى کار اهل بیت مجال هر گونه شایعهسازى ودروغپراکنى را از یزید گرفت و تلاشهایى را که یزید در این راه براى تحریف نهضت عاشوراو فریفتن مردم انجام داد تا حد زیادى بىثمر نمود.
علاوه بر اهل بیت که مسؤولیت اصلى پیامرسانى نهضت امام حسین(ع) را به عهدهداشتند، زنان در شهرهاى دیگر با عزادارى و گریههاى خود پیام نهضت حسینى را به مردممىرساندند و به این وسیله وجدانهاى مردم را از خواب گرانى که در آن فرو رفته بودندبیدارمىکردند.
وقتى خبر شهادت امام حسین(ع) به مدینه رسید، اسما دختر عقیل با گروهى از زنانبرسر قبر پیامبر(ص) رفتند و در آنجا ناله سر دادند و مهاجر و انصار را این گونهمخاطبقرار دادند:
«چه خواهید گفت در پاسخ پیامبر اکرم(ص) در روز قیامت که فقط سخن صدق پذیرفتهمىشود وقتى که آن حضرت از شما مىپرسد: «چرا عترت مرا یارى نکردید و شما آنان را درمقابل ستمگران تنها گذاردید و تسلیم ظالمان کردید.
امروز نیز در پیشگاه خدا کسى از شما شفاعت نمىکند.»
[30]
امروز نیز بر زنان مسلمان و فداکار لازم است تا با حفظ عفت و پاکدامنى خود، پیامآزادىخواهى، عدالتخواهى و ظلمستیزى نهضت حسینى را به گوش همه انسانها برسانندو با حفظ یاد و خاطره شهیدان کربلا در جامعه و حضور در صحنههاى سیاسى در مواقعمناسب و لازم روحیه ظلمستیزى و مبارزه با بىعدالتى و فحشا و منکرات را در جامعهزندهنگهدارند.
|431|
[1]. سیدبنطاووس، اللهوف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1369ه$.ق، ص10؛ ابننما الحلى، میثر الاحزان،مدرسة الامام المهدى، ص25.
[2]. علامه مجلسى، بحارالانوار، 364/44؛ ابنطاووس، اللهوف، 28.
[3]. سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، 429/7.
[4]. عبدالرزاق المقرم، مقتل الحسین(ع)، دارالثقافة للطباعة و النشر، الطبعة الثانى، 1411ه$.ق، ص225.
[5]. عبدالرزاق المقرم، همان، ص214؛ سیدبنطاووس، همان، ص40.
[6]. ابننما الحلى، همان، ص46؛ سیدابنطاووس، همان، ص31.
[7]. عبدالرزاق المقرم، همان، ص156.
[8]. سیدابنطاووس، همان، ص45 و 46؛ خوارزمى، مقتلالحسین، منشورات مکتبة المفید، 12/2 و 13.
[9]. خوارزمى، مقتل الحسین، 21/2 - 22.
[10]. سیدبنطاووس، همان، ص46.
[11]. محمد الحسون، امعلى مشکور، اعلام النساء المؤمنات، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1411، ص373.
[12]. خوارزمى، مقتل الحسین(ع)، 21/2 -22.
[13]. سیدبنطاووس، همان، ص79؛ عبدالرزاق المقرم، همان، ص357.
[14]. خوارزمى، مقتل الحسین(ع)، 238/1.
[15]. عبدالرزاق المقرم، همان، ص276؛ سیدبنطاووس، همان، ص36.
[16]. عبدالرزاق المقرم، همان، ص217؛ سیدبنطاووس، همان، ص35 و 36.
[17]. مفاتیح الجنان، زیارت اربعین امام حسین(ع).
[18]. سیدبنطاووس، همان، ص57.
[19]. سیدبنطاووس، همان، ص58.
[20]. علامه مجلسى، بحارالانوار، 110/45؛ على نظرى منفرد، قصه کربلا، انتشارات سرور، ص430.
[21]. عبدالرزاق المقرم، ص315.
[22]. علامه مجلسى، بحارالانوار، 112/45.
[23]. علامه مجلسى، بحارالانوار، 113/45.
[24]. محمد الحسون، امعلى مشکور، اعلام النساء المؤمنات، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1411، ص336 -337.
[25]. سیدبنطاووس، همان، ص81 - 82؛ خوارزمى، همان، 62/2.
[26]. على نظرى منفرد، قصه کربلا، ص505.
[27]. علامه مجلسى، بحارالانوار، 142/45 - 143.
[28]. جلالالدین سیوطى، تاریخ الخلفاء، انتشارات الشریف الرضى، چاپ اول، 1370، ص208.
[29]. طبرى، تاریخ طبرى، مؤسسه الاعلمى، بیروت، 353/4 - 354.
[30]. شیخ طوسى، الامالى، دار الثقافه، چاپ اول، 1414، ص89 و 90.
نقش زنان در ساختن جامعه
قیام عاشورا تجدیدکننده حیات اسلام و مسلمانان
نقش بانوان در قیام عاشورا
1. نقش ناپیدا و غیرمستقیم
2. ترغیب و تشویق شوهران و فرزندان خود به حضور در صحنه
3. حضور در نبرد
4. مسؤولیت زنان پس از عاشورا
شرایط روحى و جسمى اهل بیت هنگام انجام مسؤولیت
آماده شدن اهل بیت توسط امام حسین(ع)
آثار و پىآمدهاى حضور زنان در نهضت حسینى
عاشورا عرصه حضور سیاسى زنان در مبارزه و جهاد
علاوه بر حضور مستمر و سازنده زنان درجامعه، در مقاطع خاصى از تاریخ، شرایط ویژه واستثنایى رخ مىدهد که حضور آنان در صحنههاىسیاسى - اجتماعى، ضرورى مىگردد و نقشىحیاتى مىیابد.
یکى از حوادث مهم و منحصر به فرد تاریخاسلام، قیام امام حسین(ع) است که محصولمشترک ایثار و فداکارى زنان و مردان مىباشد ودر این قیام زنان حضورى فعال داشته و نقشمؤثر ایفا نمودند. به اعتقاد نویسنده این نقش قبلاز شهادت امام حسین(ع) به صورت غیرمستقیم وبا تشویق و ترغیب همسران و فرزندان خود بهحضور در صحنه آغاز و پس از حادثه عاشورا باابلاغ پیام امام(ع) به سراسر قلمرو اسلامى بابهترین شیوه، به اوج خود مىرسد.
اهل بیت(ع) در سخترین شرایط روحى وجسمى پس از روز عاشورا، سه شهر عمده و مهمکشور اسلامى - کوفه، شام و مدینه - را بهگونهاى تحت پوشش تبلیغاتى خود قرار دادهاندکه در اندک مدتى پس از شهادت امام(ع) ثمرات ونتایج قیام بخوبى ظاهر گردید.
نویسنده همچنین در پایان، آثار و پیامدهاىحضور زنان در نهضت حسینى را براساس سیرتاریخى به اختصار تشریح کرده است.|410|
نقش زنان در ساختن جامعه
ادامه زندگى و بقاى نسل انسان ایجاب مىکند که از دو جنس مخالف زن و مرد - که هرکدام در ساختمان وجودى و مسؤولیت متفاوت با دیگرى است - آفریده شود و هر یک اززن و مرد در ساختن اجتماع، پیشرفت و تکامل و یا انحطاط و سقوط آن نقش مهم و اساسىایفا مىکنند که در جایگاه خود براى ادامه حیات جامعه لازم و ضرورى است. مسؤولیتمردان در غالب موارد در بیرون محیط خانه انجام مىپذیرد ولى زنان به دو شکل و دو گونه درساختن جامعه نقش دارند؛ یکى نقش ناپیدا و غیرمستقیم از طریق تربیت فرزند و تأثیرى کهبر شوهران خود دارند، و دیگرى حضور مستقیم در صحنههاى حساس سیاسى جامعه.
از آنجا که مسؤولیت اصلى زنان تربیت فرزند و ساختن نسل جدید جامعه است، به طورطبیعى حضور زنان در صحنههاى گوناگون اجتماع کمتر از مردان است و این امر سبب شدهکه بسیارى از مردم آن گونه که باید نتوانند به میزان تأثیر و ارزش و اهمیت نقش زنان درساختن جامعه آگاه گردند؛ ولى حقیقت این است که اگر نقش زنان در ساختن جوامع بشرى وپیشرفت و انحطاط آنها بیشتر از نقش مردان نباشد به یقین کمتر از آن نخواهد بود. در صحنهاجتماع، مردان همانند بازیگرانى هستند که بر روى صحنه نمایش ظاهر مىشوند و درمعرض دید تماشاچیان به ایفاى نقش مىپردازند، و زنان بسان کارگردان، تهیهکننده،نویسنده هستند که در معرض دید تماشاچیان قرار ندارند، به همین لحاظ ممکن است ارزشو اهمیت کار آنها آن گونه که باید براى همگان روشن نباشد. ولى این مطلب به این معنا نیستکه در واقع نیز ارزش کار زنان از کار مردان کمتر است.
اندکى دقت و تأمل در تاریخ زندگانى مردان بزرگ تاریخ و کسانى که در ساختن جامعه وتاریخ نقشهاى بزرگى ایفا کردهاند ما را به این حقیقت رهنمون مىگرداند که آنان موفقیتخود را مرهون فداکارى، ایثار و از خودگذشتگى دو گروه از زنان جامعه هستند. گروهنخست مادران باایمان، فداکار و بزرگى که موفق به پرورش و تربیت این چنین فرزندانىگردیدهاند، و گروه دیگر همسران پاک و عفیفى که پا به پاى شوهران خود و در کنار آنان درمقابل حوادث سخت و دشوار ایستادگى و مقاومت کردهاند. در طول تاریخ اگر جامعهاىتوانسته است مدارج کمال، ترقى و پیشرفت را به سرعت بپیماید، ریشه اصلى و اساسى آن راباید در زنان عفیف، پاکدامن و ایثارگر آن جامعه جستجو کرد و اگر جامعهاى به انحطاط،فساد، فحشا، پستى و هرزگى گراییده باز هم ریشه اصلى آن را باید در انحراف زنان آن جامعه
|411|
بررسى کرد. نقش زنان در ساختن جامعه به نقش ناپیدا و غیرمستقیم آنان خلاصه نمىشود.حضور زنان در صحنههاى اجتماع با حفظ حدود و موازین شرعى از نظر اسلام جایز ومشروع است، ولى باید به گونهاى باشد که آنها را از وظیفه اصلى و اساسى خود باز ندارد، درغیر این صورت نه تنها حضور زنان در عرصه جامعه به پیشرفت آن کمک نمىکند بلکه لطمهجبرانناپذیرى به پیشرفت و ترقى جامعه وارد خواهد ساخت.
با این همه در مقاطع خاصى از تاریخ شرایط ویژه و استثنایى رخ مىنماید، که در آنشرایط حضور زنان در صحنههاى سیاسى و اجتماعى لازم و ضرورى مىگردد. بانوانمسلمان در چنین شرایطى علاوه بر حفظ نقش ناپیدا و مستقیم خود در جامعه با تربیتفرزندانى برومند و فداکار و علاوه بر تشویق و ترغیب شوهران خود براى حضور در صحنه،خود نیز دوشادوش مردان به نقشآفرینى پرداختهاند، و در این راه اگر از مردان جلوتر نباشندقطعاً از آنان عقبتر نیستند.
یکى از حوادث مهم و منحصر به فرد تاریخ اسلام که تحولى اساسى و بنیادین در جامعهاسلامى ایجاد کرد، و در تاریخ اسلام رنگ جاودانگى به خود گرفت، قیام سالار شهیداناست. این قیام محصول مشترک ایثار و فداکارى زنان و مردانى است که براى همه مسلمانان وآزادمردان و آزادزنان جهان الگو و اسوه هستند. در این نوشته کوتاه مىکوشیم در حدقدرتو توان خود، نه در حد واقعیت، به بررسى و تحلیل حضور سیاسى زنان در مبارزه وجهاد در قیام عاشورا بپردازیم. امید است بتوانیم ذرهاى از دین خود را به این زنان تاریخسازادا کرده باشیم.
قیام عاشورا تجدیدکننده حیات اسلام و مسلمانان
جوامع بشرى همانند انسانها از مرگ و زندگى، نشاط و افسردگى، بیمارى و سلامتىبرخوردار هستند. پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) بر اثر جریاناتى جامعه اسلامى از نظرمعنوى به بیمارى مزمنى مبتلا گردید، و روز به روز حال آن رو به وخامت گرایید، به طورىکه در اواخر حکومت حضرت على(ع) تاب تحمل عدالت آن حضرت را از دست داده بود.پس از شهادت آن حضرت بیست سال حکومت معاویه به تدریج مسلمانان را با ظلم،حقکشى، بىعدالتى، قتل و غارت و فساد عادت داد. معاویه در طول بیست سال حکومتخود مسلمانان را که در پرتو تعالیم نورانى و حیاتبخش اسلام بیشترین حساسیت را در
|412|
برابر ظلم و فساد داشتند، آنچنان تسلیم، رام، زبون و ضعیف کرد که پس از مرگش به راحتىیزید بر اوضاع مسلط گردید. روى کار آمدن یزید به آن شکل نشانه آن بود که جامعه اسلامىبه کلى درک و احساس خود را از دست داده است، و از چنان پیشآمد تأثرانگیزى ابداًاحساس ناراحتى و درد نمىکند. به بیان دیگر جامعه آن روز از نظر حیات معنوى آن چنان دراغما و بیهوشى بسر مىبرد که با روى کار آمدن یزید حتى صداى ناله ضعیفى هم از آن شنیدهنشد. و ادامه چنین وضعى قطعاً به مرگ اسلام و معنویت در جامعه منجر مىگردید: امامحسین(ع) در این باره مىفرماید:
«انا للَّه و انا الیه راجعون و على الاسلام السلام اذا بلیت الامة براع مثل یزید؛
[1]
باید با اسلام خداحافظى کرد هنگامى که امت به فرمانروایى مثل یزید مبتلا گردد.»
اصلاح آن جامعه در آن زمان نیازمند به وارد کردن شوک قوى و همهجانبهاى به پیکرجامعه بود، آن گونه که سراسر قلمرو کشور اسلامى را پوشش دهد و غیرت از دست رفتهمسلمانى را در آنان زنده گرداند. ولى حکومت امویان از چنان دستگاه تبلیغاتى قوى ونیرومندى برخوردار بود که ممکن نبود هیچ نداى حقى به گوش جامعه برسد، بنابراین هرحرکت اصلاحى در جامعه نیازمند آن بود که خود را به دستگاه تبلیغاتى مجهز نماید، کهدستگاه تبلیغاتى امویان را تحت الشعاع قرار دهد و آن چنان ابتکار عمل را به دست گیرد کهفرصت اندیشیدن را از یزیدیان سلب نماید.
روشن است که تصمیمگیرى در چنین شرایطى بسیار سخت و دشوار است، چرا کهکوچکترین اشتباه، خطا و غفلتى ممکن است به نابودى همیشگى اسلام منتهى گردد. اینگونه موارد از مواردى نیست که با احتمال شکست نیز بتوان اقدام کرد بلکه هر گونه اقدامىباید به اطمینان متکى باشد و با گمان و حدس نمىتوان دست به اقدامى زد. از اینرو در چنینشرایطى رهبرى قیام باید به دانشى فراتر متصل باشد تا به خوبى بتواند تمام آثار و عواقبتک تک حرکات و اعمال خود را تا صدها بلکه هزاران سال آینده در نظر بگیرد و با توجه بههمه آنها تصمیم مناسب و شایسته بگیرد.
امام حسین(ع) با تکیه بر همین دانش، براى اینکه نداى مظلومیت و حقخواهىاش درجنجال تبلیغاتى امویان گم نگردد و براى همیشه به اقصى نقاط جهان برسد، بخش اعظمپیامرسانى نهضت خویش را به عهده زنان و اهل بیت خویش نهاد، آن حضرت به برادرشمحمد حنفیه - هنگام حرکت به سوى کربلا - فرمود:
|413|
«... اتانى رسولاللَّه(ص) و قال یا حسین اخرج فان اللَّه تعالى شاء ان یراک قتیلاً؛
رسول خدا(ص) دیشب در عالم رؤیا به من فرمود: اى حسین! خارج شو! زیرا خداوندمىخواهد ترا کشته ببیند.»
و هنگامى که محمد حنفیه از انگیزه همراه بردن زنان و اطفال پرسید، امام فرمود:
«و قد شاء اللَّه ان یراهنّ سبایا؛
خداوند مىخواهد آنان را اسیر ببیند.»
[2]
معناى این سخن این است که براى حفظ اسلام خداوند بر من واجب کرده است که تسلیمیزید نگردم تا در این راه به شهادت برسم، و پس از من اهل بیتم به اسارت در آیند تا به اینوسیله نداى حقخواهى من به گوش جهانیان برسد. این جمله به خوبى مىرساند که بدوننقشآفرینى زنان در قیام عاشورا، قیام امام حسین(ع) ناتمام بود و اثر مطلوب بر آن مترتبنمىگردید. با توجه به آنچه گذشت اکنون به تحلیل و بررسى حضور زنان در قیام عاشورامىپردازیم.
نقش بانوان در قیام عاشورا
بانوان از جهات گوناگون در قیام عاشورا نقش داشتند که به طور فشرده به آنهااشارهمىکنیم:
1. نقش ناپیدا و غیرمستقیم
مردانى که در قیام عاشورا حماسه آفریدند، هر کدام دستپرورده و تربیتشده دامانزنان شجاع، باایمان، فداکار و مؤمنى بودند که این چنین فرزندانى به اسلام و جامعه اسلامىتحویل دادند. بررسى شخصیت مادران شهداى کربلا و میزان تأثیر تربیت آنان در حماسهحسینى خود نیازمند بحث مستقلى است، که از هدف این نوشتار خارج است. در اینجا براىاینکه تا حدى موضوع روشن شود، تنها به ذکر یک نمونه بسنده مىکنیم.
حضرت على(ع) براى اینکه بتواند شخصیتى همچون عباس(ع) را به نهضت حسینىتحویل دهد از برادرش عقیل خواست تا همسرى از خانواده شجاع انتخاب کند.
[3]
و این «امالبنین» آن بانوى فداکار و باایمان بود که فرزندى همچون «عباس» به اسلامتحویل داد. این ماجرا به خوبى نشان مىدهد که بهرهمندى جامعه از انسانهاى بزرگ،تاریخساز و فداکار نیازمند آن است که در درجه نخست باید از وجود زنانى شجاع، باایمان،
|414|
عفیف، فداکار و ... بهرهمند باشد.
2. ترغیب و تشویق شوهران و فرزندان خود به حضور در صحنه
زنان علاوه بر آنکه از جهت تربیت حماسهسازان کربلا، در قیام عاشورا نقش مهمى راایفا کردند، از جهت تشویق و ترغیب شوهران و فرزندان خویش چه پیش از عاشورا و چهدر روز عاشورا و در گیراگیر نبرد نیز سهم بسزایى داشتند. قیام عاشورا از همه جهات و ابعاددر تاریخ قیامى منحصر به فرد است. در صحنه کربلا حدود هفتاد و چند نفر در مقابل دههاهزار نفر صفآرایى کردند. روشن است که در چنین صحنهاى تنها کسانى مىتوانند حضوریابند که در درجه اعلاى فداکارى، ایثار و از خود گذشتگى قرار داشته باشند، هیچ گونهوابستگى و دلبستگى به غیر خدا نداشته باشند و جز کسب رضاى او و اطاعت فرمان او هدفدیگرى را دنبال نکنند. در میان یاران امام حسین(ع) اشخاصى وجود داشتند که در یارىامام(ع) و فداکارى در راه او کمترین شک و تردیدى به خود راه نمىدادند و هیچ چیزنمىتوانست در این راه مانع و جلودار آنان گردد. گروه دیگرى نیز وجود داشتند که در آغازگام نهادن در چنین راه دشوارى یا ادامه حرکت در آن نیاز به دلگرمى و پشتوانه قوى ونیرومندى داشتند که در مواقع مناسب به آنها نیرو دهد و آنان را در پیمودن این مسیر یارىبخشد. اینجاست که حضور تعدادى از مادران و همسران حماسهسازان کربلا در نهضتحسینى بار دیگر جلوهگر مىگردد.
یکى از یاران فداکار و باوفاى امام حسین(ع) زهیر بنقین است. زهیر از چنان شایستگىو لیاقتى در صحنه کربلا برخوردار بود، که از سوى امام(ع) به فرماندهى جناح راست سپاهمنصوب گردید.
[4] در شب عاشورا وقتى امام حسین(ع) بیعت خود را از یارانش برداشت وآنان را میان ماندن و رفتن آزاد گذاشت، هر یک از یاران امام(ع) به نحوى اظهار وفادارىکردند. زهیر بنقین در این میان به امام(ع) عرض کرد:
«به خدا سوگند! دوست داشتم هزار مرتبه کشته مىشدم و خداوند به وسیله آن تو و اهلبیتت را از کشته شدن حفظ مىکرد.»
[5]
چنین شخصیتى با این همه عظمت و بزرگوارى در آغاز در یارى کردن امام(ع) مردد بودو بر اثر تشویق و هشدار همسرش - دیلم دختر عمرو - در راه حسین(ع) گام نهاد.
یکى از یاران زهیر گوید: در سال 60ه$.ق ما با گروهى همراه زهیر در مراسم حج شرکت
|415|
کردیم. در راه بازگشت سعى مىکردیم تا حتىالمقدور از امام حسین(ع) فاصله بگیریم، تااینکه ناچار در منزلى فرود آمدیم که امام(ع) نیز با یارانش در آنجا فرود آمده بودند. پس ازآنکه مشغول صرف غذا شدیم ناگاه فرستاده امام(ع) وارد شد و پس از سلام به زهیر گفت:«امام(ع) از تو خواسته که نزد او بروى».
با شنیدن این جمله بهت و حیرت آن چنان اهل مجلس را فرا گرفت که هر کس، هرچه دردستش بود از دستش افتاد. در آن فضاى بهت و حیرت و سکوت ناگاه صداى همسر زهیربلند شد که بانگ برآورد:
«سبحان اللَّه! فرزند رسول خدا(ص) از تو مىخواهد که به نزدش بروى و تو از این کار خوددارىمىکنى؟ چه مىشود که اگر به نزد او بروى و سخنش را بشنوى؟»
همین یک جمله به منزله جرقهاى بود که زهیر را به حرکت وا داشت. او پس از ملاقات باامام(ع) حال و هواى دیگرى پیدا کرد، چهرهاش نورانى و درخشان گردید.
[6]
شاید اگر زهیر از همراهى چنین همسرى برخوردار نبود، به آن همه افتخار و ایثار دستنمىیافت. بدون شک اگر جامعه آن روز تعداد بیشترى از این گونه همسران فداکار و زنانباایمان در اختیار داشت اشخاص بیشترى همانند زهیر به تاریخ تحویل مىداد.
پس از آنکه حضرت مسلم(ع) به خاطر دستگیرى هانى مجبور به قیام و فراخواننیروهایش گردید، چهل هزار نیروى مسلح اطراف او اجتماع کردند. حضرت مسلم پس ازآنکه آنان را آرایش نظامى داد و براى هر گروه فرماندهاى مشخص کرد، به سوى قصر ابنزیادحرکت کرد. ابنزیاد که بیش از 50 نفر با او نبودند از ترس به داخل قصر پناه بردند، درهاىقصر را بستند و از بالاى قصر اهل کوفه را به آمدن سپاه شام تهدید کردند. در اینجا بود کهزنان دست شوهر و فرزندان خود را مىگرفتند و از سپاه مسلم جدا مىکردند به طورى کهمسلم هنگام شب تنها و بىکس در کوچههاى کوفه سرگردان ماند.
[7]
آیا اگر در آن روز زنان کوفه همانند همسر زهیر به جاى اینکه شوهران و فرزندان خود رااز صحنه خارج کنند آنان را تا مرز شهادت تشویق به ماندن و فداکارى مىکردند، حضرتمسلم بر عبیداللَّه بنزیاد پیروز نمىگردید؟ و آیا اگر حضرت مسلم بر کوفه پیروز گردیدهبود، امام حسین(ع) موفق نمىگردید بار دیگر حکومت پدر بزرگوارش را در آن شهر تجدیدبنا کند؟ آیا اگر زنان مدینه، بصره و دیگر شهرهاى اسلامى دیلمگونه شوهران و فرزندان خودرا به جانفشانى در راه فرزند پیامبر(ص) تشویق مىکردند، امام حسین(ع) بر یزید و یزیدیان
|416|
پیروز نمىگردید؟ و آیا و آیا ... ولى افسوس، افسوس که جامعهآن روز از وجود چنین زنان قهرمان و فداکارى کمتر بهرهمند بود.
در تاریخ کربلا موارد دیگرى نیز به چشم مىخورد که مادرانو همسران در مواقع حساس که ممکن بود نوعى سستى در کارمردان پدید آید، به آنان نیرو مىدادند و آنان را از خطر لغزش وانحراف باز مىداشتند. یکى از این زنان فداکار و نمونه تاریخ مادروهب بنعبداللَّه کلبى است. او همراه فرزند و عروس خود درصحنه کربلا حضور یافتند. در روز عاشورا، مادر وهب بهفرزندش گفت:
«فرزندم برخیز و فرزند رسول خدا(ص) را یارى کن!»
وهب به میدان رفت و پس از آنکه تعدادى از سپاه عمر سعد رابه هلاکت رساند، نزد مادر بازگشت و به او گفت: «اى مادر! آیا ازمن راضى شدى؟»
مادر وهب پاسخ داد:
«از تو راضى نمىشوم تا اینکه در حمایت و دفاع از فرزندپیامبر اکرم(ص) به شهادت برسى!»
در اینجا همسر وهب به او گفت: «ترا به خدا سوگند مىدهمکه مرا به مصیبت خود گرفتارنسازى!»
بار دیگر مادر وهب به او گفت:
«فرزندم به سخن او گوش فرا نده، به میدان باز گرد و از فرزندپیامبر(ص) حمایت کن تا در قیامت به شفاعت او نایل گردى!»
[8]
در تاریخ کربلا سرگذشت یکى دیگر از زنان باایمان و فداکاربه چشم مىخورد که با تشویق و ترغیب شوهر و فرزندش سببگردید که آنان در دفاع از سالار شهیدان به فوز شهادت نایلگردند. گرچه نام این بانوى باایمان در تاریخ ذکر نشده است،ولىیاد و خاطره او براى همیشه در تاریخ زنده است. درتاریخآمده است که زنى همراه شوهر و فرزند خود در
|417|
صحنهکربلا حضور یافتند. در روز عاشورا شوهر این زن دردفاعاز امام(ع) به شهادترسید؛ ولى این زن آن چنان قوى ونیرومند بود که شهادت شوهر ذرهاى در عزم و اراده پولادین اوخللى وارد نکرد. پس از شهادت شوهر این شیرزن تاریخ رو بهفرزندش کرد و گفت:
«فرزندم برخیز و از فرزند رسول خدا(ص) دفاع کن تا بهشهادت برسى!»
فرزند براى کسباجازه خدمت امام حسین(ع) رسید. امام(ع)با مشاهده آن جوان فرمود:
«این جوانى است که پدرش به شهادت رسیده، از اینرو شایدمادرش از میدان رفتن او ناراحتباشد!»
آن جوان با شنیدن این جمله به امام(ع) عرض کرد:
«اى فرزند رسول خدا(ص)! مادرم به من دستور خروج دادهاست!»
جوان اجازه جنگیدن گرفت و عازم میدان نبرد گردید.
[9]
3. حضور در نبرد
در اسلام جنگیدن و شرکت در صحنههاى پیکار و جهادابتدایى بر زنان واجب نگردیده است. حتى در صحنه کربلا نیز کهامرى دفاعى بود، بنابر صلاحاندیشى امام حسین(ع) که کاملاً نیزطبیعى است به زنان اجازه نبرد و کارزار نداد. از اینرو زنان درنبرد عاشورا حضور نظامى نداشتند. در روز عاشورا تنها دو زن بهمیدان نبرد رفتند که امام حسین(ع) آنان را بازگرداند.
نقل شده است پس از آنکه وهب براى بار دوم پا به میدان نبردنهاد، همسرش عمود خیمه را کشید و به میدان شتافت. او در کنارهمسرش شروع به جنگیدن کرد و به او مىگفت:
«پدر و مادرم فدایت! در دفاع از پاکان حرم رسول خدا(ص)نبرد کن!»
|418|
وقتى که وهب خواست او را به خیمهها باز گرداند، لباسش را گرفت و گفت:
«من باز نمىگردم تا همراهت کشته شوم!»
امام حسین(ع) با مشاهده این صحنه به همسر وهب فرمود:
«شما به پاداش نیکو رسیدید! خداوند ترا رحمت کند، نزد زنان باز گرد.»
با فرمان امام(ع) همسر وهب به نزد زنان بازگشت و وهب جنگید تا دستانش از بدن جداگردید و آنگاه به شهادت رسید.
[10]
پس از شهادت وهب مادرش به بالین فرزند آمد و شروع کرد خونهاى چهره او را پاککند. شمر که ناظر این صحنه بود به غلامش دستور داد تا با عمود ضربهاى بر سر مادر وهبوارد کند. بر اثر آن ضربه سر مادر وهب شکافته شد و در کنار بدن فرزند به شهادت رسید.این نخستین زنى بود که در قیام امام حسین(ع) به شهادت رسید.
[11]
بانوى دیگرى که در روز عاشورا به میدان رفت همان زنى بود که با شوهر وفرزندشدرصحنه کربلا حضور یافت. گذشت که آن زن پس از شهادت شوهرشفرزندخود را براى یارى امام حسین(ع) به میدان کارزار فرستاد. آن جوان مدتى جنگید تابهفوز شهادت نایل آمد. آنگاه سپاه عمر سعد سر از بدن آن جوان جدا کردند و آن را بهاردوگاه امام حسین(ع) پرتاب کردند. در این حال مادرش عمود خیمه را کشید و به یزیدیانیورش برد. او پس از آنکه دو نفر از آنان را به هلاکت رساند، به دستور امام حسین(ع) بهاردوگاه بازگشت.
[12]
شاید دلیل آنکه در روز عاشورا امام حسین(ع) به زنان اجازه پیکار و نبرد نداد با اینکهرسول خدا(ص) در شرایط اضطرارى همانند جنگ احد و جنگ حنین به آنان اجازه نبردمىداد، این باشد که از یک سو جنگیدن زنان، در حفظ جان مقدس امام حسین(ع) بىتأثیر بودو از سوى دیگر بر اثر کشته شدن زنان، معلوم نبود امام سجاد(ع) به چه سرنوشتى گرفتارمىگردد و از سوى سوم چنانچه گفته شد در قیام امام حسین(ع) مسؤولیت پیامرسانىنهضت عاشورا به عهده زنان نهاده شده بود و در صورتى که زنان کشته مىشدند نهضت امامحسین(ع) ناتمام مىماند. به احتمال زیاد مجموع عوامل گذشته دلیل عدم اجازه امام(ع) بهزنان براى حضور در نبرد بود.
|419|
4. مسؤولیت زنان پس از عاشورا
گذشت که بیست سال حکومت معاویه بر مسلمانان، آنان را از هویت اسلامى، انسانىخود تهى کرده بود. حساسیت آنان را در مقابل ظلم و ستم، فساد و فحشا و بىعدالتى وحقکشى از بین برده بود و در یک سخن از بیشتر مسلمانان انسانهاى زبون، بىخاصیت،تسلیم و شکمپرست ساخته بود.
مرگ معاویه و روى کار آمدن یزید نیز بر وخامت اوضاع افزود، چرا که یزید بر خلافپدرش حتى ظواهر اسلامى را رعایت نمىکرد. ادامه این وضع در مدت کوتاهى سببفراموشى اسلام مىگردید. بنابراین حفظ و بقاى اسلام در گرو ایجاد تحول و انقلابى در روحو جان مردم بود، حرکتى که وجدانهاى خفته آنان را بیدار کند، حساسیت از دست رفته آنان رادر مقابل ظلم و جور و فساد و پایمال شدن احکام نورانى اسلام به آنان بازگرداند و براىهمیشه روحیه آزادگى، ظلمستیزى و مبارزه با مفاسد اجتماعى و سیاسى را در میان مسلمانانو جامعه اسلامى زنده و پایدار نگه دارد، تا براى همیشه تاریخ، حفظ و بقاى اسلامتضمینگردد در آن شرایط حرکتى مىتوانست در فکر و اندیشه مردم تحول ایجاد کند وپیروز گردد که؛
اولاً: توان برانگیختن حساسیتهاى از دسترفته و ضعیف شده تودههاى مسلمان را داشتهباشد، و بتواند وجدانهاى خفته آنان را بیدار کند.
ثانیاً: همه شهرهاى قلمرو کشور اسلامى را پوشش دهد و صداى خود را به مراکز مهمآنبرساند.
ثالثاً: از سرعت عمل بسیار زیاد برخوردار باشد تا بتواند، دستگاه تبلیغاتى قوى ونیرومند امویان را در موضع انفعال قرار دهد و پیش از آنکه آنان به فکر چاره جویى و طرحنقشه و برنامه برآیند، کار از کار گذشته باشد، در غیر این صورت مقهور دستگاه تبلیغاتىامویان قرار خواهد گرفت و کارى از پیش نخواهد برد.
امام حسین(ع) با الهام از علم غیب براى این کار بهترین شیوه ممکن را برگزید. او اینبخش از نهضت و قیام خود را به عهده اهل بیت خویش که اکثریت قریب به اتفاق آنان را زنانو دختران تشکیل مىدادند، واگذار کرد. آنان نیز توانستند در کمترین مدت به بهترین شیوه،پیام امام حسین(ع) را به سراسر قلمرو اسلامى برسانند، چرا که:
الف. اهل بیت امام حسین(ع) همه چیز لازم را براى برانگیختن حساسیت مردم و بیدار
|420|
کردن آنان در اختیار داشتند. از یک سو سرهاى مقدس شهدا که از بهترین و برگزیدهتریناشخاص بودند و در پیشاپیش آنان سر مقدس امام حسین(ع) فرزند پیامبر(ص) قرار داشت،همراه کاروان اسیران در شهرهاى گوناگون حرکت مىکرد. و از سوى دیگر کودکان معصومو بىگناه و زنان حرم رسول خدا(ص) در پى آنان در حرکت بودند و از سوى سوم سخنانکوبنده و هشداردهنده زنان در مواقع مناسب در عمق جانهاى مسلمانان نفوذ مىکرد.مجموعه این عوامل بهترین و مؤثرترین عامل براى بیدار کردن وجدانهاى خفتهمسلمانانبود.
ب. اهل بیت امام(ع) در مدت کوتاهى سه شهر عمده و مهم کشور اسلامى را زیر پوششتبلیغاتى خود گرفتند. آنان ابتدا وارد کوفه گردیدند. کوفه زمانى مهمترین شهر سیاسى ونظامى کشور اسلامى به شمار مىآمد و در آن شهر جنگآورانى سکونت داشتند که فتوحاتاسلامى به دست آنان و پدرانشان انجام گرفته بود و هنوز هم از اهمیت نظامى ویژهاىبرخوردار بود. کاروان اسیران پس از کوفه وارد دمشق مرکز حکومت یزید گردیدند و صداىمظلومیت خود را در پایگاه ظلم و بىداد به گوش مردم رساندند و پس از آن وارد مدینه محلسکونت خود گردیدند. مدینه نیز به لحاظ قبر مقدس پیامبر(ص) از نظر مسلمانان از جایگاهویژهاى برخوردار بود. علاوه بر این سه شهر مهم در مسیر خود از کوفه به شام از شهرهاىگوناگونى عبور کردند.
ورود اهل بیت امام حسین(ع) به هر شهر به گونهاى بود که تمام اهالى آن شهرهاباخبرمىشدند و پس از مدت کوتاهى در جریان جزییات حادثه کربلا و جنایات یزیدقرارمىگرفتند.
ج. معاویه در زمان حکومتش براى سرپوش نهادن بر جنایات خویش از شیوههاىگوناگونى استفاده مىکرد. او بسیارى از جنایات خود را مخفیانه انجام مىداد. از اینرو بیشترجنایات او بر مسلمانان پوشیده بود و شاید تاکنون نیز پوشیده باشد. گروهى را نیز با تهمت وافترا مستحق و سزاوار زندان، شکنجه و کشته شدن معرفى مىکرد و به این وسیله تا حدزیادى از زشتى اعمال خود مىکاست. در مواردى نیز بر اثر شایعهسازى حوادث را بهصورتهاى گوناگون در میان مردم منتشر مىکرد. این امر سبب مىشد تا کسى به صورتقطعى نتواند حوادث را به معاویه نسبت دهد. نمونه کارهاى معاویه در کشتن حجر بنعدىو یارانش و عمرو بنحمق آشکار است.
|421|
ولى یزید پس از آنکه به حکومت رسید، آن چنان مغرور بود که گمان مىکرد مىتواندضربه نهایى را بر پیکر اسلام وارد کند و براى همیشه نام پیامبر اکرم(ص) و خاندان او را ازصحنه روزگار محو نماید. به همین دلیل بود که با چنان وضع فجیعى امام حسین(ع) را بهشهادت رساند و اهل بیتش را به اسارت برد. او در آغاز کار اسلام را تمام شده مىدید. لذا درمجلسى که تشکیل داده بود، این اشعار را خواند:
«لیت اشیا خى ببدر شهدوا جزع الخزرج من وقع لاهلّوا و استهلّوا فرحا ثم قالوا یا یزید لا لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاءَ و لا وحى لست من خندف ان لم انتقم من بنىاحمد ما کان
اى کاش خویشان و بزرگان من که در جنگ بدر کشته شدند؛ زارى کردن قبیله خزرج را ازنیزهها مىدیدند.
در آن حال از شادى فریاد مىزدند و مىگفتند: اى یزید! دستت شل مباد.
بنىهاشم با سلطنت بازى کردند، در حالى که نه خبرى آمد و نه وحى نازل شد.
من از دودمان خندف نباشم، اگر انتقام نگیرم از فرزندان احمد به خاطر آنچه او انجام داد.»
[13]
ولى هنوز بیش از چند روز نگذشته بود که یزید متوجه افتضاح خود گردید و تصمیمگرفت که با خلافگویى خود را از کشتن امام حسین(ع) تبرئه کند؛ ولى اهل بیت امامحسین(ع) آن چنان با سرعت و دقت کار خویش را انجام داده بودند که یزید هیچ کارى درجهت تبرئه و بىگناه جلوه دادن خود نتوانست انجام دهد. از اینرو تاریخ کربلا یکى ازروشنترین و واضحترین مقاطع تاریخ صدر اسلام است. و حادثهاى است که از دستبردنفوذ دشمنان بیش از همه وقایع در امان مانده است و این نیست جز در پرتو فداکارى و ایثاربانوان و اهل بیت امام حسین(ع).
شرایط روحى و جسمى اهل بیت هنگام انجام مسؤولیت
مسؤولیت اهل بیت امام حسین(ع) درست در زمانى آغاز شد که آنان در سختترینشرایط روحى و جسمى قرار داشتند. بیش از یک ماه بود که در حال مسافرت بودند و قطعاً درطول این مدت از امکانات لازم غذایى و استراحت کافى برخوردار نبودند. به ویژه در چند
|422|
روز اخیر که در آن هواى گرم و سوزان آب کافى نیز در اختیار نداشتند. حدود ده شبانهروزدر محاصره دشمن قرار داشتند، و در این مدت به خاطر اضطراب و ناراحتى خواب کافى بهچشم آنان نیامده بود. علاوه بر همه اینها در مدت کمتر از یک روز در برابر چشمانشانعزیزترین افرادشان با آن وضع فجیع و وحشتناک در خاک و خون غلتیده بودند. بدنهاىمطهرشان در زیر سم ستوران لگدمال گردیده بود و ...
روشن است که هر کس در چنین شرایطى براى مدت طولانى نیاز به آرامش، استراحت،تسلى خاطر دارد و حتى از عهده انجام کارهاى روزمره خود برنمىآید، تا چه رسد به اینکهدر این شرایط مسؤولیت سنگینى به انسان واگذار شود، به ویژه از سوى زنان که از روحىلطیفتر و احساسات قوىترى برخوردار هستند. در چنین شرایطى غلبه بر احساسات وخویشتندارى براى همه مردم و به ویژه براى بانوان بسیار دشوار است و معمولاً عقل انسانتحت تأثیر احساس قرار مىگیرد. ولى اهل بیت امام حسین(ع) از چنان شخصیت قوى،ایمان فوقالعاده و توکل بىمانندى به خدا برخوردار بودند که همگان را به تعجب و شگفتىوا داشتند هر چند آنان در طول مأموریت خود بارها به ابراز احساسات و مرثیهسرایى وعزادارى براى عزیزان خود پرداختند ولى هرگز به این صورت نبود که احساسات آنان برعقل و شعورشان غلبه پیدا کند و آن را تحتالشعاع قرار دهد؛ بلکه ابراز احساسات وعزادارى و مرثیهسرایى آنان نیز بر اساس شعور و تحت سیطره و نفوذ عقل و در راستاىهدف و برنامهاى بود که از سوى آنان دنبال مىشد. سخن گفتن، گریستن، مرثیهسرایى و ... ازجانب آنان هر یک ضربهاى بود آگاهانه بر پیکر حکومت امویان و هشدارى بر وجد>آنها
آماده شدن اهل بیت توسط امام حسین(ع)
روشن است که انجام چنین مسؤولیت خطیرى در چنین شرایط سخت و دشوارىنیازمند طرح و نقشه قبلى و آمادگى روحى است. از اینرو امام حسین(ع) پیش از شهادتخود بارها مسؤولیت خطیر زنان را به آنان گوشزد کرده بود و از آنان خواسته بود که مبادااحساساتشان بر عقل و تدبیرشان غلبه نماید و عملى بر خلاف وظیفه از ناحیه آنان صادرگردد. در سفارشى که امام در شب عاشورا به زنان نمود فرمود:
«یا زینب و یا امکلثوم و یا فاطمة و یا رباب، انظرن اذا انا قتلت فلا تشققن علىّ جیباً و لاتخمشن علىّ وجها و لا تقلن فىّ هجراً؛
|423|
اى زینب، اى امکلثوم، اى فاطمه و اى رباب! بنگرید هنگامى که من کشته شدم گریبان چاکنکنید، خدشه به صورت نزنید و در مورد من سخنى که شایسته نیست نگویید.»
[14]
و نیز هنگام خداحافظى با زنان به آنها فرمود:
«استعدوا للبلاء و اعلموا ان اللَّه تعالى حامیکم و حافظکم و سینجیکم من شر الاعداء و یجعلعاقبة امرکم الى خیر و یعذّب عدوکم بانواع العذاب و یعوضکم عن هذه البلیة بانواع النعم والکرامة فلا تشکوا و لا تقولوا بالسنتکم ما ینقص من قدرکم؛
[15]
براى بلا آماده باشید و بدانید که خداوند تعالى حمایتکننده و نگهبان شماست و به زودى شمارا از شر دشمنان نجات مىدهد و سرانجام کارتان را نیک مىگرداند و دشمنانتان را بهعذابهاى گوناگون عذاب مىکند و به جاى این بلا و سختى، انواع نعمتها و بزرگوارى به شماپاداش مىدهد، پس شکایت نکنید و چیزى بر زبان نرانید که از ارزشتان کاسته گردد.»
علاوه بر آن بارها به خواهرش زینب(س) که در ظاهر مسؤولیت رهبرى این بخش ازنهضت را به عهده داشت دلدارى داده بود و از او خواسته بود تا در مقابل حوادث وپیشآمدهاى ناگوار خود را نبازد که تنها به یک مورد از آن اشاره مىکنیم:
امام سجاد(ع) مىفرماید:
«شبى که فرداى آن شب پدرم به شهادت رسید، شمشیرش را اصلاح مىکرد و این اشعاررا زیر لب زمزمه مىکرد:
«اى روزگار! اف بر تو باد که بد دوستى هستى
چه بسیار صبح و شام که دوستان خود را به کشتن مىدهى
و روزگار جایگزین نمىپذیرد
همانا امور به سوى خداى بزرگ باز مىگردد و هر موجود زندهاى راه مرا در پیش دارد.»
پدرم دو سه بار این اشعار را تکرار کرد و من به مقصود او پى بردم و دانستم که بلا نازلخواهد شد. در این حال گریه گلویم را گرفت ولى سکوت کردم. ولى عمهام زینب وقتى ایناشعار را شنید، باشتاب در حالى که لباسش بر زمین کشیده مىشد نزد پدرم رفت و گفت:«واى از این مصیبت! اى کاش مرگ مرا در کام خود فرو مىبرد و زندگانى مرا تمام مىکرد!امروز مادرم فاطمه، پدرم على، برادرم حسن را از دست دادم اى جانشین گذشتگان و پناهبازماندگان.»
امام حسین(ع) او را دلدارى داد و به او فرمود:
«راه صبر و شکیبایى پیشه کن و بدان اهل زمین و اهل آسمان مىمیرند و همه چیز جز وجهخداوند هلاک مىگردد و براى من و براى هر مسلمانى رسول خدا(ص) سرمشق و الگوست.»
[16]
|424|
به احتمال زیاد امام حسین(ع) خواهرش را در جریانجزییات حوادث آینده قرار داده بود و در هر مورد وظیفه هر یکاز زنان را مشخص نموده بود. علاوه بر آنکه آنان در طولمدتاسارت از حمایتهاى معنوى و روحانى امام سجاد(ع) که همراهآنان بود، نیز بهرهمند بودند.
آثار و پىآمدهاى حضور زنان در نهضت حسینى
گفتیم که هدف نهضت و قیام حسینى برانگیختن حساسیتدینى و مذهبى مسلمانان و بیدار کردن وجدانهاى خفته آنان بود.امام صادق(ع) در زیارت اربعین مىفرماید:
«و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرةالضلالة؛
[17]
خون پاکش را در راه تو بخشید تا بندگانت را از جهالت و حیرتگمراهى نجات بخشد».
و نیز گذشت که امام حسین(ع) براى رساندن پیام نهضت وقیام خویش به مسلمانان از بهترین شیوه و روش استفاده کرد ومسؤولیت آن را بر دوش زنان و اهل بیت خویش قرار داد. این کارسبب شد که از همان ساعتهاى نخست و اولیه پس از شهادت امامحسین(ع) و یارانش ثمرات و نتایج قیام ظاهر گردد و گذشتزمان نه تنها سبب فراموشى آن نگردید، بلکه روز به روز نتایجپربارترى به ارمغان آورد. در اینجا به طور گذرا و فشرده به برخىاز آثار حضور زنان در قیام عاشورا اشاره مىکنیم.
پس از شهادت امام حسین(ع) سپاه عمر بنسعد براى غارتخیمههاى امام(ع) و اهل بیت به اردوگاه آن حضرت وحشیانههجوم آوردند. در این هنگام زنى از قبیله بکر بنوائل که باشوهرش در سپاه عمر سعد حضور داشت، با مشاهده یورشوحشیانه سپاه عمر سعد به زنان و خیمهها، شمشیر به دستگرفت و در حالى که فریاد مىزد:
|425|
«اى آلبکر بنوائل! دختران رسول خدا(ص) را تاراج مىکنندهیچ فرمانى جز فرمان خداوند نیست. به خونخواهى رسولخدا قیام کنید!»
براى دفاع از اهل بیت امام حسین(ع) به سوى خیمهها هجومباد؛ ولى پیش از آنکه کارى انجام دهد شوهرش او را گرفت و بهجایگاهش باز گرداند.
[18]
گرچه اقدام این زن ناتمام ماند ولى این اقدام آغازى بود براىقیام خونخواهان که به طور وسیع و گسترده در آیندهبهوجودآمد.
هنگامى که مىخواستند کاروان اسیران را از کربلا به کوفهحرکت دهند، آنان را از کنار کشتههاى شهدا حرکت دادند. وقتىزنان بر بالین عزیزان خود رسیدند، چنان منظره دلخراشىآفریدند، که مشاهده آن سنگدلترین اشخاص را متأثر و ناراحتکرد. در آن صحنه زینب(س) با بدن برادر خود سخنانى گفت.سخنان زینب(س) در آن موقعیت دوست و دشمن را به گریهواداشت.
[19]
در طول سفر کاروان اهل بیت حوادث بسیارى نقل شده استکه از آن حوادث روشن مىشود که حتى مردم کوفه - کهنزدیکترین شهر به محل حادثه بودند و بیشترین ارتباط را با آنداشتند و امام حسین(ع) و یارانش به وسیله سپاه اعزامى از آنشهر به شهادت رسیده بودند - از حادثه عاشورا بىخبر بودند واگر اسارت اهل بیت نبود، معلوم نبود که این خبر کى به گوش آنهاخواهد رسید و در این مدت با فرصتى که یزیدیان داشتند،مىتوانستند به هر شکلى خبر نهضت امام حسین(ع) را تحریفنمایند؛ ولى اسارت اهل بیت فرصت هر گونه تحریف وشایعهپردازى را از یزیدیان گرفت.
در طول سفر کاروان اسیران، هر یک از زنان اهل بیت در
|426|
موقعیت مناسب براى مردم به سخنرانى مىپرداختند. یکى از آن سخنرانىها، سخنرانىزینب(س) در کوفه است. سخنان حضرت زینب در کوفه چنان تأثیرى در مردم گذاشت کهراوىگوید:
«پس از خطبه زینب مردم را دیدم که از شدت پشیمانى حیرت زده دستان خود را به دندانمىگزند، در آن میان پیرمرد سالخوردهاى را در کنار خود مشاهده کردم که چنان مىگریستکه محاسن سپیدش از اشک تر شده بود. او دست به جانب آسمان برداشته و مىگفت: «پدر ومادرم فداى شما باد! پیران شما بهترین سالخوردگان، زنان شما بهترین زنان، کودکان شمابهترین کودکان و دودمان شما دودمانى کریم و فضل و رحمت شما رحمتى بزرگ است». آنگاهاین بیت را زمزمه کرد:
«پیران شما بهترین پیران هستند و وقتى تبار و نسل شما شمرده شود، هرگز ذلت و خوارى درآن راه ندارد.»
[20]
از سخنرانىهاى دیگرى که در کوفه ایراد شد، سخنرانى فاطمه دختر امام حسین(ع) بود.او نیز با سخنان کوبنده و آتشین خود مردم کوفه را زیر باران نکوهش و ملامت قرار داد.سخنان او نیز آن چنان در مردم اثر کرد که همه به گریه افتادند و گفتند:
«اى دختر پاکان! بس است! دلهاى ما را سوزاندى، سینههاى ما را تنگ کردى و اندرون ما راآتش زدى.»
[21]
پس از او امکلثوم دختر على(ع) براى مردم به ایراد سخن پرداخت. پس از سخنان او آنچنان مردم منقلب شدند که راوى مىگوید پس از سخنان امکلثوم صداى ضجه و گریه وزارى مردم بلند شد. زنان موهاى خود را پریشان کردند و خاک بر سر خود مىریختند،صورتهاى خود را خدشه مىزدند و سیلى به صورت خود مىنواختند و مرگ و نابودى خودرا درخواست مىکردند و مردان نیز مىگریستند. پس هیچ زن و مردى دیده نشد که مثل آنروز گریه کنند.
[22]
پس از امکلثوم، امام سجاد(ع) شروع به سخن نمود. آن حضرت پس از آنکه مقدارىسخن گفت؛ صداى مردم از گوشه و کنار بلند شد و به همدیگر مىگفتند: «نابود شدیم و خودنمىدانیم.» امام سجاد(ع) در ادامه سخنان خود فرمود:
«خداوند رحمت کند کسى را که نصیحت مرا بپذیرد و سفارش مرا در مورد خدا و پیامبر(ص) واهل بیتش به کار بندد. همانا رسول خدا(ص) براى ما سرمشق و الگوى نیکویى است.»
در اینجا جمعیت یک صدا فریاد برآوردند: «اى فرزند رسول خدا(ص)! ما همگى مطیع وفرمانبردار هستیم، پیمان ترا رعایت مىکنیم و از تو جدا نمىشویم. پس آنچه مىخواهى به
|427|
ما دستور بده. ما با هر کس با تو در حال جنگ باشد در جنگیم و با هر کس با تو در حال صلحباشد در صلحیم. ما یزید را دستگیر مىکنیم و از هر کس که به تو و ما ستم روا داشته استبیزارى مىجوییم.»
[23]
در تمام این سخنرانىها تلاش اهل بیت بر بازگو کردن جزییات حوادث کربلا به خوبى بهچشم مىخورد و این مطلب علاوه بر آنکه سبب برانگیختن احساسات مردم مىگردید،حادثه کربلا را از خطر تحریف و دستبرد حفظ مىکرد و مجال هر گونه شایعهپراکنى وشایعهسازى را از حکومت امویان مىگرفت.
پس از آن کاروان اسیران روانه شام گردیدند. در میان راه حوادث جالبى اتفاق افتاد. درشهر حلب گروهى از زنان براى نجات اسیران و سرهاى مقدس قیام کردند که داستان آن رادر اینجا بازگو مىکنیم:
وقتى خولى قصد داشت سر مقدس امام حسین(ع) را به موصل ببرد، سى نفر از اهلموصل شمشیر کشیدند و براى جنگیدن با خولى و همراهانش همسوگند شدند. ولى خولىاز تصمیم آنان باخبر شد و بدون اینکه وارد موصل گردد، مسیر خود را تغییر داد و از تل«عفراء» و «عین الورده» عبور کرد. آنگاه به حاکم حلب نوشت که سر حسین بنعلى(ع)خارجى! با ماست، گروهى از نیروهاى خود را براى استقبال و حمایت از ما بفرست. وقتىنامه به عبداللَّه بنعمر انصارى - حاکم حلب - رسید، از این حادثه بسیار غمگین و ناراحتگردید و بر شهادت امام(ع) گریست؛ زیرا او در زمان پیامبر اکرم(ص) براى آن حضرت هدیهمىبرد و با امام حسن و امام حسین(ع) مأنوس بود. پیش از آن هنگامى که خبر شهادت اماممجتبى(ع) به او رسیده بود، در خانهاش صورت قبرى براى آن حضرت ساخته بود و هرصبح و شام براى او مىگریست. با رسیدن خبر شهادت امام حسین(ع) به او وارد منزل گردیدو شروع به گریستن کرد. عبداللَّه دخترى داشت به نام «درة الصدف». او وقتى پدر را به اینحال مشاهده کرد از علت گریه او پرسید، و عبداللَّه عمر پاسخ داد: «دخترم! منافقان امامحسین(ع) را به شهادت رساندهاند و اهل بیتش را به عنوان اسیر نزد یزید مىبرند.»
درةالصدف گفت:
«اى پدر! در زندگى پس از شهادت نیکان خیرى نیست. به خدا سوگند! من تمام سعى و تلاشخود را در نجات اسیران و گرفتن سر مقدس به کار مىگیرم. اگر در این راه موفق شدم، آن را درخانه خود دفن مىکنم و با این کار بر تمام اهل زمین افتخار مىنمایم.»
|428|
درةالصدف در تمام محلهها و کوچههاى حلب فریاد زد:
«اسلام از میان رفت!» و با این کار هفتاد نفر از زنان و دختران انصار و حمیر را با خودهمراه کرد. آنگاه همگى لباس رزم پوشیدند و در بیرون شهر مخفیانه به انتظار کارواننشستند. هنگام طلوع خورشید از دور غبارى را مشاهده کردند و پس از آن پرچمها و صداىبوق و کرنا ظاهر شد. وقتى نزدیکتر رسیدند، صداى گریه و نوحه و زارى از زنان و کودکان ازکاروان به گوش مىرسید. درة الصدف و همراهانش از مشاهده این وضع بسیار گریستند.آنگاه «درة» نظر زنان را در باره حمله جویا شد. زنان گفتند: «منتظر مىمانیم تا به نزدیک مابرسند تا از تعداد افراد مسلح باخبر شویم». وقتى نزدیک شدند مردانى را غرق در اسلحه وتجهیزات مشاهده کردند. درةالصدف به زنان گفت: «نظر من این است که از برخى از قبایلعرب درخواست نیرو کنیم و آنگاه به آنان یورش ببریم.» آنان پذیرفتند. یزیدیان ازدروازهاربعین وارد شهر شدند. درة الصدف به وسیله نامه از مردم حلب درخواست نیرو کردو شش هزار نفر نیرو به کمک آنان شتافتند. از سوى دیگر براى یزیدیان نیز نیروهاى کمکىرسید و سرانجام جنگ میان دو طرف درگرفت. در این جنگ درةالصدف با دوازده زن بهشهادت رسیدند.
[24]
سرانجام کاروان اهل بیت وارد شام گردیدند. شام محلى بود که معاویه بیش از چهل سالبا نیرنگ و تزویر بر مردم حکومت کرده بود. مردم شام از اسلام آنچه را مىدانستند که معاویهبه آنان تعلیم داده بود و آن گونه تربیت شده بودند که معاویه مىخواست. با همه این احوالحضور اهل بیت در شام نیز اوضاع را به نفع امام حسین(ع) و به ضرر یزید دگرگون کرد. درشام حوادثى رخ داد که هر یک از آن حوادث چشم گروهى را بر حقایق گشود و آنان را ازخواب غفلت بیدار کرد. در اینجا به برخى از حوادث شام اشاره مىکنیم.
هنگامى که اهل بیت به مجلس یزید وارد شدند مردى از اهل شام، از یزید درخواستکرد که فاطمه دختر امام حسین(ع) را به او ببخشد. در این حال فاطمه به عمهاش زینبپناهبرد و لباس او را گرفت. زینب با سخنانى کوبنده به یزید گفت که حق چنین کارىراندارى. مرد شامى که از کیفیت سخن گفتن زینب با یزید تعجب کرده بود، پرسید: «ایندختر کیست؟»
یزید پاسخ داد: «این فاطمه دختر حسین و آن زن زینب دختر على است.»
مرد شامى با تعجب گفت: «حسین فرزند فاطمه و على بنابىطالب! خداوند ترا لعنت کند
|429|
اى یزید! فرزندان پیامبر اکرم(ص) را مىکشى و زنانشان را اسیر مىنمایى؟! به خدا سوگند!من گمان مىکردم اینها اسیران روم هستند».
یزید گفت: «به خدا سوگند! ترا نیز به آنان ملحق مىکنم!» آنگاه دستور داد گردن آن مردرازدند.
[25]
وضع شام در آغاز ورود اهل بیت این گونه بود؛ ولى پس از مدتى اهل بیت چنانتحولىدر شام به راه انداختند که یزید که در ابتدا به کشتن امام حسین(ع) افتخارمىکرد،مجبور شد خود را از کشتن امام(ع) تبرئه کند. در پایان مجلسى که یزیدبهمناسبتپیروزى خود با حضور اسیران تشکیل داده بود، فاطمه و سکینه دخترانامامحسین(ع) که به سر پدر نگاه مىکردند، دیگر تاب تحمل نداشتند، فاطمه فریادکشید:«یایزید! بنات رسولاللَّه(ص) سبایا؟!، اى یزید! دختران پیامبر را اسیر مىکنى؟»کهدیگر بار صداى ناله و گریه حاضران بلند شد و زمزمههاى اعتراض از اطراف مجلسبهگوش رسید. یزید که جو مجلس را به شدت علیه خود دید، رو به دختران امام حسین(ع)کرد و گفت:
«ابنة اخى! انا لهذا کنت اکره؛ اى دختر برادرم! من بدانچه کردهاند، راضى نبودم!!» و بهقولى به ابن مرجانه بد گفت و همه چیز را به او نسبت داد!.
[26]
یزید دستور داد سر مقدس امام حسین(ع) را بر سر درِ خانهاش بیاویزند و دستور داد تااهل بیت امام(ع) داخل خانه او شوند. وقتى زنان اهل بیت وارد خانه یزید شدند، از دودمانمعاویه و ابوسفیان احدى باقى نماند مگر اینکه با گریه و نوحه و زارى بر امام حسین(ع) ازآنان استقبال کردند. آنان زیور آلات خود را بر کنارى افکندند و سه روز به عزاى امامحسین(ع) نشستند. هند دختر عبداللَّه بنعامر - همسر یزید - پردهها را پاره کرد تا به یزید - کهدر مجلس عمومى بود - رسید و به او گفت: «سر مقدس حسین را بر سر در خانه منمىآویزى». یزید به او گفت: «برو و بر حسین گریه کن. ابنزیاد در کشتن او شتاب کرد!»
[27]
سیوطى گوید:
«یزید در آغاز از کشتن حسین و یارانش خوشحال و مسرور بود ولى آنگاه که دشمنى و بغض وکینه مردم را با خود مشاهده کرد پشیمان شد و مردم نیز حق داشتند که یزید رادشمنبدارند.»
[28]
پس از آن یزید هیچ صبح و شامى بر سر سفره نمىنشست مگر اینکه امام سجاد(ع) را فرا
|430|
مىخواند و با او غذا مىخورد! هنگامى که اهل بیت مىخواستند به سوى مدینه حرکت کنند،یزید به امام سجاد(ع) گفت:
«خدا پسر مرجانه را لعنت کند! اگر من با پدرت حسین(ع) ملاقات کرده بودم، هر خواستهاى کهداشت مىپذیرفتم و حتى اگر به قیمت کشته شدن برخى از فرزندانم تمام مىشد، او را ازکشته شدن حفظ مىکردم! ولى همان گونه که مشاهده کردى قتل حسین قضاى الهى بود!!چون به وطن رسیدى پیوسته با من مکاتبه کن و حاجات و خواستههاى خود را براىمنبنویس!»
[29]
قطعاً اگر یزید مىتوانست حادثه کربلا را به صورت دیگرى جلوه دهد و خود را از آنتبرئه کند، این کار را انجام مىداد، ولى کار اهل بیت مجال هر گونه شایعهسازى ودروغپراکنى را از یزید گرفت و تلاشهایى را که یزید در این راه براى تحریف نهضت عاشوراو فریفتن مردم انجام داد تا حد زیادى بىثمر نمود.
علاوه بر اهل بیت که مسؤولیت اصلى پیامرسانى نهضت امام حسین(ع) را به عهدهداشتند، زنان در شهرهاى دیگر با عزادارى و گریههاى خود پیام نهضت حسینى را به مردممىرساندند و به این وسیله وجدانهاى مردم را از خواب گرانى که در آن فرو رفته بودندبیدارمىکردند.
وقتى خبر شهادت امام حسین(ع) به مدینه رسید، اسما دختر عقیل با گروهى از زنانبرسر قبر پیامبر(ص) رفتند و در آنجا ناله سر دادند و مهاجر و انصار را این گونهمخاطبقرار دادند:
«چه خواهید گفت در پاسخ پیامبر اکرم(ص) در روز قیامت که فقط سخن صدق پذیرفتهمىشود وقتى که آن حضرت از شما مىپرسد: «چرا عترت مرا یارى نکردید و شما آنان را درمقابل ستمگران تنها گذاردید و تسلیم ظالمان کردید.
امروز نیز در پیشگاه خدا کسى از شما شفاعت نمىکند.»
[30]
امروز نیز بر زنان مسلمان و فداکار لازم است تا با حفظ عفت و پاکدامنى خود، پیامآزادىخواهى، عدالتخواهى و ظلمستیزى نهضت حسینى را به گوش همه انسانها برسانندو با حفظ یاد و خاطره شهیدان کربلا در جامعه و حضور در صحنههاى سیاسى در مواقعمناسب و لازم روحیه ظلمستیزى و مبارزه با بىعدالتى و فحشا و منکرات را در جامعهزندهنگهدارند.
|431|
[1]. سیدبنطاووس، اللهوف، منشورات المطبعة الحیدریة، 1369ه$.ق، ص10؛ ابننما الحلى، میثر الاحزان،مدرسة الامام المهدى، ص25.
[2]. علامه مجلسى، بحارالانوار، 364/44؛ ابنطاووس، اللهوف، 28.
[3]. سیدمحسن الامین، اعیان الشیعه، 429/7.
[4]. عبدالرزاق المقرم، مقتل الحسین(ع)، دارالثقافة للطباعة و النشر، الطبعة الثانى، 1411ه$.ق، ص225.
[5]. عبدالرزاق المقرم، همان، ص214؛ سیدبنطاووس، همان، ص40.
[6]. ابننما الحلى، همان، ص46؛ سیدابنطاووس، همان، ص31.
[7]. عبدالرزاق المقرم، همان، ص156.
[8]. سیدابنطاووس، همان، ص45 و 46؛ خوارزمى، مقتلالحسین، منشورات مکتبة المفید، 12/2 و 13.
[9]. خوارزمى، مقتل الحسین، 21/2 - 22.
[10]. سیدبنطاووس، همان، ص46.
[11]. محمد الحسون، امعلى مشکور، اعلام النساء المؤمنات، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1411، ص373.
[12]. خوارزمى، مقتل الحسین(ع)، 21/2 -22.
[13]. سیدبنطاووس، همان، ص79؛ عبدالرزاق المقرم، همان، ص357.
[14]. خوارزمى، مقتل الحسین(ع)، 238/1.
[15]. عبدالرزاق المقرم، همان، ص276؛ سیدبنطاووس، همان، ص36.
[16]. عبدالرزاق المقرم، همان، ص217؛ سیدبنطاووس، همان، ص35 و 36.
[17]. مفاتیح الجنان، زیارت اربعین امام حسین(ع).
[18]. سیدبنطاووس، همان، ص57.
[19]. سیدبنطاووس، همان، ص58.
[20]. علامه مجلسى، بحارالانوار، 110/45؛ على نظرى منفرد، قصه کربلا، انتشارات سرور، ص430.
[21]. عبدالرزاق المقرم، ص315.
[22]. علامه مجلسى، بحارالانوار، 112/45.
[23]. علامه مجلسى، بحارالانوار، 113/45.
[24]. محمد الحسون، امعلى مشکور، اعلام النساء المؤمنات، انتشارات اسوه، چاپ اول، 1411، ص336 -337.
[25]. سیدبنطاووس، همان، ص81 - 82؛ خوارزمى، همان، 62/2.
[26]. على نظرى منفرد، قصه کربلا، ص505.
[27]. علامه مجلسى، بحارالانوار، 142/45 - 143.
[28]. جلالالدین سیوطى، تاریخ الخلفاء، انتشارات الشریف الرضى، چاپ اول، 1370، ص208.
[29]. طبرى، تاریخ طبرى، مؤسسه الاعلمى، بیروت، 353/4 - 354.
[30]. شیخ طوسى، الامالى، دار الثقافه، چاپ اول، 1414، ص89 و 90.