سرفصلهایى از حرکت سیاسى امام سجاد(ع) در نهضت کربلا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ کربلا
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی اندیشه سیاسی اسلام تاریخ سیاسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی اندیشه سیاسی اسلام مسائل عام اندیشه سیاسی اسلام
آرشیو
چکیده
متن
پیش درآمد
نهضت ماندگار
شاهد واقعه
رزم زینالعابدین در میدان کربلا
پس از واقعه
نقش سیاسى امام سجاد(ع) در عصر اسارت
الف. انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى
ب. مبارزه با حاکمان اموى
ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام
د. افشاگرى چهره بنىامیه و بیدارى افکار عمومى
ه. منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)
و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا
ز. بر انگیختن نهضتهاى خون خواهى حسینى
ح. تأمین معاش خاندان شهیدان
سرفصلهایى از حرکت سیاسى امام سجاد(ع) در نهضت کربلا
در این مقاله، مرحله دوم از نهضت کربلا که دوره پیامرسانى وتثبیت ارزشهاى نهضت، به رهبرى امام سجاد(ع) مىباشد، مورد بررسىقرار گرفته است.
نویسنده، انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى، مبارزه با حاکماناموى، افشاگرى چهره بنىامیه، بیدارى افکار عمومى و معرفى اهلبیتعصمت و طهارت را از جمله سرفصلهاى تلاش سیاسى امام سجاد(ع) درنهضت عاشورا مىداند. و با اشاره به راهبرد سیاسى امام(ع) درزندهنگهداشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا، برانگیختن نهضتهاىخونخواهى حسینى پس از قیام را یکى از دستآوردهاى تلاش آنحضرت مىشمارد.
پیش درآمد
امام علىبنالحسین(ع)، مشهور به زینالعابدین و سجاد بنا بهنقل مشهور در سال 38 هجرى در مدینه به دنیا آمد.[1] در هنگامحادثه کربلا 22 یا 23 سال سن داشته و بنا به نظریه بیشتر|362|دانشمندان اسلامى از برادر شهیدش حضرت علىاکبر، کوچکتر بوده است.[2]
حیات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و علمى امام سجاد(ع) از زوایاى گوناگون قابلبررسى است. یکى از ابعاد زندگى امام سجاد(ع) همراهى او در قیام کربلا و پیام رسانى آننهضت بزرگ است.
این نوشته تنها از همین زاویه به زندگى امام ساجدان نگریسته و به مرور صحنههاىحضور و نقش سیاسى آن حضرت در حادثه کربلا پرداخته است.
نهضت ماندگار
قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال 61 قمرى روىداده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شکلگیرى و جهاد وجانبازى و دفاع از کرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت وسیره نبوى و علوى بوده که به رهبرى امام حسین(ع) از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز ودر دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیتارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمانهاى آن قیام مقدس بود که به رهبرىامام علىبنالحسین(ع) تداوم یافت.
امامت شیعه و رهبرى نهضت کربلا در عصرى به امام سجاد(ع) منتهى گشت که او بههمراه نزدیکترین افراد خاندان آل على(ع) به اسارت مىرفتند. آل على(ع) آماج تیرهاىستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنىامیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوشتحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردمسست، احکام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافه گرى رواج یافته، روحیه شهامت وشهادت طلبى در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سختگیرىهاىبىحد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانههاى آلهاشم، محروم ساختن آنها از امتیازاتجامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا کشاندن اماممعصوم(ع) از مهمترین سیاستهاى حاکمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت وطهارت(ع) بوده است.
[3]
امام زینالعابدین(ع) در چنین عصر و جوى رسالت و پیامبرى خود را آغاز کرد. درصورتى که تنها سه تن پیرو واقعى داشت.
[4] حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیتها را
|363|
در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنهدار به ایفاى نقش پیشوایى خودپرداخت این رویکرد امام سجاد(ع) زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر(ع) و امام صادق(ع)گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.
[5]
شاهد واقعه
در زمینه حضور امام سجاد(ع) در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. امّا از صحنههاىاجتماعى و سیاسى امام سجاد(ع) در برهه آغازین نهضت، آگاهىهاى زیادى از تاریخ بهدست نمىآید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شبحیات امام حسین(ع) هیچگونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمىخورد؛ آنچه که هستاز این تاریخ به بعد است.
[6]
اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زینالعابدین(ع) در قیامحسینى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مىگوید:
شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى که بیماربودم نیز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش مىکنم و در تمامخوشى و ناخوشى او را سپاس مىگویم.... من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صلهرحم پاىبندتر از اهلبیتم نمىشناسم. خداوند شمارا جزاى نیک عنایت کند. من مىدانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من بهشما اجازه مىدهم و بیعت خود را از شما بر مىدارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دورشدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهلبیت مرا بگیرید و درشهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد.
این مردم تنها مرا مىخواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند».
[7]
امام علىبنالحسین(ع) در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مىکرد. و باچشمان خویش عظمت روح حسینبنعلى(ع) و شهامت و وفادارى اصحاب را دید و خودرا براى روزهاى واپسین آماده مىساخت.
در صحنه دیگر از آن شب مىخوانیم که امام سجاد(ع) مىفرماید:
«شبى که بامداد آن پدرم کشته شد من بیمار بودم و عمهام زینب پرستار من بود. پدرم درحالى که این بیتها را زمزمه مىکرد نزد من آمد:
|364|
یا دهر افٍّ لک من خلیل کَمْ لَکَ فى الاشراق و الأَصیل من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل و انّما الأمر الى الجلیل و کلُّ حىٍّ سالکُ سبیل
[8]
من مقصود پدرم را از خواندن این بیتها دریافتم و گریه گلویم را گرفت امّا گریه خود راباز داشتم و دانستم که مصیبت فرود آمده است».
[9]
رزم زینالعابدین در میدان کربلا
تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد(ع) در صحنه کربلا بیمار بود و اینبیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجتخداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول(ص) تداوم یابد. و به همین دلیلدر میدان رزم کربلا حضور نیافت.
[10]
او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) بود که از کربلا زنده باز گشت تا پرچمدارهدایت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان کربلا ومجروحیتوجانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیلبنزبیر اسدى کوفى، ازیاران امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در کتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته وشیعته»
[11] مىنویسد:
«کان علىبنالحسین(ع) علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذمعالنساء».
[12]
امام علىبنالحسین(ع) در حالى که بیمار بود در برههاى از جنگ کربلا حضور یافت و بهمبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیکر مجروح وى را از معرکه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شردشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.
لغت شناسان مىگویند واژه «ارتث» بدان معنا است که شخصى در میدان رزم جنگید وسپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى که جان داشت او را از معرکه بیرون بردند.
[13]
پس از واقعه
حادثه خونین کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین(ع) و اصحابش پایانپذیرفت و بخش دوم نهضت حسینى به رهبرى امام علىبنالحسین(ع) آغاز شد. حال وظیفهامام سجاد(ع) بود که آرمان کربلائیان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ
|365|
احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پرورى امویان را به اسلامراستین، اسلام محمد و على(ع) و اسلام قرآن رهنمون گردد. مسؤولیت سترگ پیامرسانىعاشورائیان بر شانههاى امام ساجدان و عارفان سنگینى مىکرد. او مىبایست در عصرنومیدى از پیروزى حرکت مسلحانه به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، لزومشناخت امام عادل و نشانههاى امام عدل و نشانههاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد. ومردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاحجامعه بیدار سازد. تفکر اصیل اسلامى را براى جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حکومتاسلامى توسط خاندان وحى را در دل همگان احیا سازد. از سوى دیگر او خود شاهد واقعهکربلا بود و همت گمارد؛ تا یاد و خاطره حماسهسازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامىبارور سازد. دشمن نیز همچون تمامى عصرها این نکته را دریافته بود که مرکز اصلىانقلابها و مبارزات عدالتخواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامهعبیداللَّهبنزیاد که نوشته بود: «مردى از خاندان حسین(ع) را زنده مگذارید».
[14] حتىنوشتهاند عبیدالله براى دستگیرى و تحویل امام زینالعابدین و تحویل او به مأموران پسرزیاد، جایزه قرار داد.
[15]
حمیدبنمسلم، گزارش نویس حادثه کربلا مىگوید: لشکریان به سراغعلىبنالحسینرفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بکشد، چون ابنزیاددستورداده بود تا تمامى مردان خاندان حسین(ع) کشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحاناللَّه! شما کودک و بیمار را مىکشید؟ در این هنگام عمربنسعد رسید و گفت این بیمار راآسیب نرسانید.
[16]
یُریدونَ لِیُطفؤا نور اللَّهِ بأفواهِهِم و اللَّه متُّم نوره و لوکره الکافرون؛
[17]
مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا - گرچه کافران را ناخوش آید- نور خود را کامل خواهد گردانید.
نقش سیاسى امام سجاد(ع) در عصر اسارت
امام علىبنالحسین(ع) تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) است که بىشکتداوموبقاى قیام حسینى مرهون تلاش و مجاهدت او است. اکنون در اینبخشبهسرفصلهاى مهمترین عملکرد امام زینالعابدین(ع) در زمینه حادثهکربلامىپردازیم:
|366|
الف. انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى
مورخان اسلامى نوشتهاند که اسیران آل محمد(ص) را روز دوازدهم محرم وارد کوفهکردند. کوفه براى خاندان وحى شهرى آشنا بود، برخى از بانوان کاروان اسیران همچونزینب(س) روزگارى نه چندان دور، خود بانوى گرانقدر این شهر بود. این شهر مدتى مرکزحکومت امام على(ع) بود و مردم این شهر خاندان على(ع) را از یاد نبرده بودند. علىبنالحسینرا در حالى که تنى رنجور و آهن و غلى در گردن داشت وارد شهر کوفه نمودند.
علىبنالحسین(ع) در سرزنش مردم شهر کوفه چنین فرمود:
مردم، آنکه مرا مىشناسد، مىشناسد. آنکه مرا نمىشناسد خود را به او مىشناسانم. منعلى، فرزند حسین، فرزند علىبنابىطالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند ونعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وى را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فراتسر بریدند، در حالى که نه به کسى ستم کرده و نه با کسى مکرىبه کاربرده بود. من پسر آنم کهاو را از قفا سر بریدند و این مرا فخرى بزرگ است.
مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشتکارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شمابگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چهرویى به او خواهید نگریست؟
سخنان امام سجاد(ع) تحولى شگفت در کوفیان ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریهبرخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس علىبنالحسین(ع) بر این نکته تأکید کردکه سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است. مردم کوفه کهمجذوب سخنان حماسى و مخلصانه سید ساجدان قرار گرفته بودند، فریاد برآوردند که مافرمانبردار توایم و از تو نمىبریم و با هر کس که گویى پیکار مىکنیم و با آنکه خواهى درآشتى به سر مىبریم! یزید را مىگیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم.
امام علىبنالحسین(ع) از موضع سست کوفیان آشنا بود فرمود:
هیهات! اى فریبکاران دغل باز، اى اسیران شهوت و آز. مىخواهید با من هم کارى کنید که باپدرانم کردید؟ نه به خدا. هنوز زخمى که زدهاید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر وبرادرانم سوزان است. تلخى این غمها گلوگیر و اندوه من تسکینناپذیر است. از شمامىخواهم نه با ما باشید نه بر ما.
[18]
ب. مبارزه با حاکمان اموى
مبارزه با ستم و ستمپیشگان و دفاع از حق مظلومان از جمله مشخصههاى رهبرانآسمانى است. این ویژگى در سیره تمامى پیشوایان شیعه وجود داشته و آنان در این راه
|367|
رنجهاى فراوانى را به جان خریدند.
امام علىبنالحسین(ع) نیز همچون دیگر مصلحان آسمانى لحظهاى در راه مبارزه با ستمو گناه از پاى ننشست و در مقابل هیچ ستمگرى کرنش نکرد. او در عصر اسارت به خوبىثابت کرد که مىتوان حتى در مقابل ستمپیشگانى چون ابنزیاد و یزید که حتّى از ریختنخون چون حسین، ریحانه رسول، ابایى ندارند، ایستاد و حتى کلمهاى که رنگ ذلّت داشتهباشد بر زبان نراند.
اولین رویارویى و برخورد زینالعابدین(ع) با حاکمان اموى پس از واقعه کربلا، برخوردو گفتگوى امام با پسر زیاد حاکم خیره سر کوفه بود. وقتى اسیران آل محمد(ص) را وارد کاخابنزیاد نمودند، عبیداللهبنزیاد از نام او پرسید. فرمود من على فرزند حسینم. ابنزیاد گفتمگر خداوند علىبنالحسین را نکشت؟ امام على(ع) فرمود: برادرى داشتم که مردم او راکشتند. پس زیاد گفت خداوند او کشت، امام(ع) فرمود: «اللَّه یتوفى الانفس حین موتها».استدلال امام(ع) اشاره به این بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد.
ابنزیاد که مست غرور و کینه بود از این حرکت استدلالى سیّد عارفان درمانده گشت وسخت خشم گرفت و دستور داد تا او را بکشند. این منطق آنان بود که هر کس در مقابل آنان باشجاعت به افکار و پندارهاى نارواى آنان پاسخ گوید و نقد کند، تهدید به مرگ شود. ولىپسر مرجانه مىبایست دریابد که علىبنالحسین(ع) چونان بزدلان کوفى نبود که با یکخروش، خویش را ببازد. او با قاطعیت و شجاعت تمام در پاسخ ابن زیاد فرمود:
«أ بالقتل تُهِدّدنى؟ أما علمت انّ القتلَ لَنا عادةً و کرامتنا الشَّهادة»؛
آیا من را از مرگ مىترسانى؟ مگر نمىدانى شهادت میراث کرامت و افتخار ماست.
[19]
نکته مهمى که در این گفتگو به چشم مىخورد اولاً قاطعیت و شجاعت و روحیهشهادتطلبى امام سجاد(ع) است و دیگر آگاهى کامل امام سجاد(ع) به نوع پشتوانه فکرىحکومت امویان در جوامع بشرى حکومتها هر اندازه که توانمند و مقتدر باشند، بىشکنیازمند پشتوانه فلسفى و عقیدتىاند تا تکیه گاه نظام سیاسى و اقتصادى آنان بوده و توجیه گررفتار و مواضع آنها باشد. این پشتوانه فکرى بر حسب تفاوت جامعهها مختلف است.بنىامیه نیز براى تخدیر افکار مردم و رام ساختن آنان شگردهاى زیادى داشتند که یکى ازراهکارهاى اساسى آنان جبرگرایى بود. در برابر هر کارى تلقین مىنمودند که این کار خدابود که اینگونه شد و اگر مصلحت خدایى ایجاب نمىکرد این گونه نمىشد. و این خود یکى
|368|
از حربههاى سیاسى آنان براى ظلم و جنایت بود.
[20]
امام علىبنالحسین(ع) با وقوف و آگاهى کامل به این نیرنگ سیاسى امویان، هم در کاخابن زیاد و هم در قصر یزید در شام، به مبارزه با این پندار فکرى امویان پرداخت و آن را نشانهرفت و با استدلال به آیات قرآن آن را مورد حمله قرار داد.
ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام
شام از هنگامى که به قلمرو مسلمانان در آمد، تا عصر امام سجاد(ع) تنها حاکمان وفرمانروایان طائفه بنىامیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر پیامبر(ص) رادرک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شامیان اسلام را در چهره امویاندیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر مىدانستند. در عصر حکومت وفرمانروایى چهل ساله معاویه بر دیار شام، بر این نکته همت شده بود که مردم شام را در جهلو بىخبرى نگاهدارند.
از این رو آنان بر خلاف کوفیان تنها همین را مىدانستند که فردى خارجى به نام «حسین»بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسید و خاندان وى به اسارتگرفته شدند. از این رو شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.
علىبنالحسین(ع) در حالى که غل جامعه برگردن وى آویخته و دست او را با زنجیر بستهبودند وارد آن شهر کردند. امام محمد باقر(ع) از پدرش علىبنالحسین(ع) روایت مىکند کهحضرت فرمود:
«من را بر شترى که عریان بود و جهازى نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین را برنیزهاى نصب نموده بودند... با این وضع وارد دمشق شدیم».
[21]
وظیفه خطیرى که بر دوش امام سجاد(ع) بود آن بود که در این شهر با چنین وضعى که بهخود گرفته بود، خاندان وحى و اهل بیت عصمت که عدل قرآن بودند را به شامیان بىخبربشناساند تا مردم رهبران حقیقى اسلام را در یابند. شناساندن این امر کارى بود که باید انجاممىشد، به ویژه که رخدادهاى بعد از پیامبر(ص) سبب خاموش شدن خاندان رسولخدا(ص) در صحنه سیاست شده بود.
امام زینالعابدین(ع) در شام به این امر همت گمارد هم در برخوردهاى شخصى که دربین راه و در شام پیش آمد و هم در خطبه معروفش در مسجد اموى شام به معرفى اهل
|369|
بیت(ع) پرداخت. اکنون به خبرى که در این زمینه نقل شده توجه مىکنیم:
خاندان پیامبر(ص) را از درى به نام توما وارد دمشق کرده و در آستانه درب مسجد، محلى کهاسرا را نگه مىداشتند، نگه داشتند. در آن هنگام پیرمردى نزدیک آنان آمد و گفت: سپاسخداى را که شما را کشت و مردم را از شوکتتان راحت ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شمامسلط کرد. امام سجاد(ع) به او گفت: اى پیر! آیا قرآن خواندهاى؟ گفت: آرى. فرمود: این آیه راخواندهاى که خداوند از قول رسولش گفت: «قل لا أسئلکم علیه اجراً الاّ المودة فى القربى»؛
[22]گفت آرى. فرمود: اى شیخ! قربى و نزدیکان ما هستیم. سپس فرمود آیا آیه «وآت ذى القربىحقّه»
[23] را خواندهاى. گفت آرى. فرمود: ما ذوى القربى هستیم. آنگاه فرمود: آیا آیه «و اعْلَمُواانمّا غَنِمتُم من شىءٍ فانّ لله خُمُسه و للرّسول و لِذِى القربى»
[24] را خواندهاى؟ گفت: آرى.فرمود: اى شیخ! ذوى القربى ما هستیم. فرمود آیا آیه تطهیر «انّما یُرید اللَّه لیذهب عنکمالرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیراً»
[25] را خواندهاى؟ گفت آرى. فرمود: ما اهل بیتى هستیمکه خداوند آیه طهارت را به ما اختصاص داده است. در این هنگام پیرمرد شامى خاموش وپشیمان ماند و گفت: خدایا من از آنچه که با او گفتم و از بغضى که از اینان داشتم به تو پناهمىبرم. خدایا من از دشمن محمّد و آلمحمدبیزارم.
[26]
د. افشاگرى چهره بنىامیه و بیدارى افکار عمومى
بنىامیه چهره واقعى خود را در زیر پرده ریا و حیله و نیرنگ و حتى مقدس مآبى، مخفىمىداشتند. شهادت امام حسین(ع) تا حدودى اسرار را بر ملا کرد ولى اسارت امام سجاد(ع)پرده تزویر و ریاکارى را از چهره بنىامیه بالازد، و عدم پاىبندى آنان به تعهدهاى ودینى اخلاقى و رسوائیها و فجایع آنها را روشن ساخت.
مورخان اسلامى نوشتهاند که امام سجاد(ع) را در حالى که غل و زنجیر بر گردن وى نهادهبودند
[27] به قصر یزید وارد نمودند. او اسیرى سرافراز و آزاده بود که شکنجه غل جامعهنتوانست وى را به تسلیم وا دارد و در اولین گام به هنگام ورود به مجلس یزید در حالى کهیزید به شعر حصینبنحمام مرّى تمثل جسته و به شادى پرداخته بود فرمود:
«براى تو قرآن از شعر سزاوارتر است: «ما أصاب من مصیبة فى الارض و لا فى أنفسکم الاّ فىکتابٍ من قبل أن نبرأها انَّ ذلک على اللَّه یسیر. لکیلا تأسوا على مافاتکم و لاتفرحوا بما اتاکمو اللَّه لایحبُّ کلَّ مختالٍ فخورٍ»؛
[28]
هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما (به شما) نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن راپدید آوریم، در کتابى است. این بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگیننشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است شادمانى نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخر فروشىرا دوست ندارد.
استدلال قرآنى سید عابدان، چون پتکى بود که بر سر یزید خود پسند فخر فروش فرود
|370|
آمد. او سخت خشم گرفت و گفت: پدرت خویشاوندى را برید و حق مرا ندیده گرفت و برسر قدرت با من به ستیز برخاست. خدا با او آن کرد که دیدى. امام سجاد(ع) به تمسک به آیهقرآن جواب وى را داد و افزود:
اى پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آنکه تو به دنیا بیایى پیغمبرى و حکومت از آن پدرو نیاکان من بوده است. در روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست پدر من بود ودر همان نبردهاپدر تو و جد تو پرچم کافران را در دست داشتند.
آنگاه فرمود: اى یزید اگر مىدانستى چه کردهاى و بر سر پدر و برادر و عموزادههاوخاندانمن چه آوردهاى به کوهها مىگریختى و بر ریگها مىخوابیدى و ناله سرمىدادى.سرپدرم حسین فرزند على(ع) و فاطمه(س) که ودیعت رسول خدا است بر درشهر شما آویزان است؟ روز قیامت که مردمان جمع شوند، تو جز خوارى و پشیمانىنخواهى داشت.
[29]
ه. منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)
از درخشانترین صفحات زندگى پیام بر کربلا، سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجداموى شام است. امام علىبنالحسین(ع) در این سفر و در این صحنه، در لباس اسارتهمانجهاد عظیمى را انجام داد که حسینبنعلى(ع) در کربلا در قالب خون و شهادت بهانجام رسانده بود. او با یک خطبه، انقلاب شگفتى در قلمرو امپراتورى شام به وجود آورد وتحولى بزرگ در مردم آن سامان که چهل سال در زیر تبلیغات مسموم معاویه خو گرفتهبودند، ایجاد نمود.
روزى یزید، خطیب دربارى خود را به منبر فرستاد. او در مذمت و نکوهش على(ع) وحسین(ع) و نیز در مدح معاویه و یزید سخن گفت. امام علىبنالحسین(ع) از میان جمعیتفریاد بر آورد:
واى بر تو اى خطیب! خشنودى خلق را به خشم خداوند خریدى و جایگاهت را در آتشدوزخ قرار دادى.
آنگاه از یزید خواست تا رخصت دهد بالاى آن چوب برود و سخنى چند که خشنودىخدا و پاداش براى حاضران را در پى دارد براى مردم بگوید. یزید علىرغم اینکه هیچگونهتمایلى به این کار نداشت و گفته بود که اگر آن جوان برفراز منبر رود او و خاندان ابوسفیان را
|371|
رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به علىبنالحسین اجازه سخن داد.
امام سجاد(ع) بر منبر رفت و چنین فرمود:
مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر(ص) شش امتیاز ارزانى داشته و با هفت فضیلت بر دیگرانبرترى بخشیده است: شش امتیاز ما این است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگوارى،فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهاى مؤمنان بخشیده است. هفت فضیلت ما این استکه پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدّیق (علىبنابىطالب(ع)) از ما است، جعفر طیّار از مااست. شیر خدا و شیر رسول او (حمزه سید الشهداء) از ما است، دو سبط این امت (حسن وحسین(ع)) از ما است، زهراى بتول (یا مهدى امت) از ما است.
مردم!هرکس مرامىشناسد که مىشناسدوکسىکه مرانمىشناسدخودرابه او مىشناسانم.من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگوارى هستم که حجرالاسود رابا گوشه عبا برداشت، من فرزند بهترین کسى هستم، که احرام بست و طواف و سعى به جاآورد، منم فرزند بهترین انسانها، منم فرزند کسى که در شب معراج از مسجدالحرام بهمسجدالاقصى برده شد، منم فرزند کسى که در سیر آسمانى به سدرةالمنتهى رسیده، منمپسر کسى که در سیر ملکوتى آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام «قاب قوسین اوأدنى» کشید، منم فرزند کسى که با فرشتگان آسمان نماز گزارد، منم فرزند کسى که خداوندبزرگ به او وحى کرد، منم فرزند محمدمصطفى، منم فرزند على مرتضى، منم فرزند کسى کهآنقدر با مشرکان جنگید تا زبان به «لا اله الا اللَّه» گشودند، منم فرزند کسى که در رکابپیامبر خدا با دو شمشیر و دو نیزه جهاد کرد، دو بار هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، دربدر و حنین شجاعانه جنگید، و لحظهاى به خدا کفر نورزید، من فرزند کسى هستم کهصالحترین مؤمنان، وارث گریه کنندگان (از خشیت خدا)، شکیباترین صابران، بهترین قیامکنندگان از تبار یاسین است.
نیاى من کسى است که پشتیبانش جبرئیل، یاورش میکائیل و خود حامى و پاسدار ناموسمسلمانان بود. او با مارقین (از دین به در رفتگان) و ناکثین (پیمانشکنان) و قاسطین(ستمگران) جنگید، و با دشمنان کینهتوز خدا جهاد کرد. منم پسر برترین فرد قریش که پیشاز همه به پیامبر گروید و پیشگام همه مسلمانان بود. او دشمن گردنکشان، نابود کنندهمشرکان، تیرخدایى براى نابودى منافقان، زبان حکمت عابدان، یارى کننده دین خدا، ولّى امرخدا، بوستان حکمت الهى و کانون علم او بود.
منم پسر فاطمه زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خدیجه کبرى، من پسر آنم که او را به ستمبه خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند. من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلاافتاد. عمامه و رداى او را ربودند در حالى که فرشتگان آسمان در گریه بودند... من پسر آنم کهسرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیرى بردند....
امام زینالعابدین(ع) در معرفى خود که در حقیقت شناساندن شجرنامه امامت و رسالتبود، آنقدر داد سخن داد که صداى گریه و ناله مردم بلند شد. یزید ترسید یورش برپا شود، بهمؤذن دستور داد تا اذان بگوید. مؤذن وقتى به «اشهد انَّ محمداً رسول اللَّه» رسید، امام از بالاىمنبر روبه یزید کرد و گفت:
|372|
آیا محمد(ص) جدِّ من است یا جدِّ تو؟ اگر بگویى جد تو است، دروغ گفتهاى و حق را انکارکردهاى، و اگر بگویى جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتى؟!.
[30]
شامیان حاضر در مسجد که تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر مىبردند وخاندان پیامبرى(ص) را نمىشناختند، با این خطبه امام سجاد(ع) متوجه واقعیت شدند. بههمین دلیل در میانه خطبه یزید از ادامه آن جلوگیرى کرد و سپس براى کسب وجهه عمومىگناه را به گردن ابنزیاد انداخت.
از نکات مهم این خطبه این است که امام سجاد(ع) خود و پدر و خاندانش را فرزندانپیامبر اسلام(ص) نامید، در حالى که امویان مىکوشیدند آنها را از ذریه على(ع) دانسته واجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند.
خون امام حسین(ع) و پیام رسانى امام زینالعابدین و عقیله بنىهاشم حضرت زینبکبرى(س) چنان امویان را رسوا ساخت که مجاهدبن جبر یکى از شخصیتهاى اسلامى آنروزگار مىگوید: به خدا سوگند مردم عموماً یزید را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عیبگرفتند و از او روى گرداندند.
ابناثیر خدرى مىنویسد: سر حسین را نزد یزید بردند، موقعیت ابنزیاد نزد او بالا رفتو از اقدام او خوشحال شد و به وى جایزه داد، ولى طولى نکشید که به وى گزارش رسید کهمردم نسبت به او خشمگین شدهاند و به او لعن و ناسزا مىگویند، از این رو از کشتن حسینپشیمان شد[!] و مىگفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند، او حسین را مجبور به این کار کرد. اوحسین را به قتل رساند و با این کار مرا مورد بغض و نفرت مسلمانان قرار داده و تخم دشمنىمرا در دلهاى آنها افشاند.
[31]
و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا
از جمله راهبردهاى سیاسى امام زینالعابدین(ع) در عصر خفقان امویان، زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا که در واقع زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و ایثار بوده،مىباشد. در مناقب ابنشهرآشوب از امام صادق(ع) آمده است که علىبنالحسین(ع) مدَّتبیست سال براى پدرش مىگریست و همین که براى او سفره غذا مىآوردند و آب و نان رامىدید، بىاختیار اشک از چشمانش سرازیر مىگشت، تا آنجا که روزى یکى از غلامان امام،آن حضرت را از این عمل، باز داشت و عرض کرد: مىترسم از شدت اندوه جان سپارى!. امام
|373|
زینالعابدین(ع) در پاسخ او فرمود من اندوه خود را به درگاه خداوند مىبرم. غم مرا جز اونمىداند و من به او پناه مىبرم و آنچه من مىدانم شما نمىدانید. سپس فرمود: من هر وقتقتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد مىآورم، بغض گلویم را مىگیرد و نمىتوانم خوددارى کنم.
ابنقولویه در کامل الزیارات روایت کرده است که یکى از غلامان علىبنالحسین(ع)مىگوید: روزى مولایم در حالى که اشک از چشمانش سرازیر بود سر بر سجده گذاشت. منبا حالى آشفته به وى گفتم آیا هنوز وقت آن نرسیده که گریان نباشید و از اندوه شماکاستهشود؟
آن حضرت سر از سجده برداشت و از پشت موج اشک نگاهى به من افکند و فرمود:
واى! به خدا سوگند، یعقوب با این که اندوه وى به مراتب کمتر از گرفتارى و اندوه من بود، نزدپروردگار خود لب به شکوه گشود... در حالى که او تنها به فراغ یکى از پسرانش گرفتار گشتهبود، ولى من خود ناظر بودم که پدرم و عدهاى از خاندانم را در مقابل چشمان من سر بریدند؛چگونه محزون نباشم
[32].
ز. بر انگیختن نهضتهاى خون خواهى حسینى
بىشک سخنان بیدارگرانه امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در عصر اسارت،وجدانهاى خفته امت اسلام را بیدار ساخت و انگیزههاى انتقام خواهى و خونخواهى ازشهیدان کربلا را در نهاد آنان بارور ساخت تا قیامهاى خون خواهان کوفى در قالب جنبشتوابین و سپس قیام مختار شکل گرفت. هر چند با توجه به شرایط حساس و بحرانى و خفقانشگفت آن عصر، امام سجاد(ع) در هنگام ظهور آن نهضتها بیان صریحى نداشت ولى نقشسخنرانىهاى امام در کوفه و شام و موضعگیرىهاى پنهانى امام(ع) را نباید نادیده گرفت.بررسى این قیامها مقاله دیگرى را مىطلبد.
ح. تأمین معاش خاندان شهیدان
از دیگر صحنههاى فعالیت امام سجاد(ع)، تلاش اقتصادى براى تأمین معاش خاندانحسین(ع) بوده است. آن حضرت پس از بازگشت از اسارت، در مدینه به فعالیت کشاورزىپرداخت. نقل است که حسینبنعلى(ع) در جریان سفر طولانى مدینه به کربلا، هزینهاىبس سنگین را متحمل شد و از این باب بدهکار شده بود. امام سجاد(ع) چشمه جدیه (عینجدیه)که آبى جارى براى شرب و کشاورزى بود را فروخت و قرض امام حسین(ع) را
|374|
پرداخت کرد.
ذهبى دانشمند معروف اهل سنت مىنویسد: امام زینالعابدین(ع) از محل وابستگى خودبه رسول خدا(ص) اعاشه کرد و از خمس و غنایم براى گذراندن زندگى بهرهاى نمىگرفت.او سپس از جویریةبنالسماء نقل مىکند: «ما أَکَلَ علىّبنالحسین بقرابته من رسولاللَّه(ص)درهماً قطُّ».
[33]
او مزرعهاى داشت و در آن کار مىکرد. و به آبادانى نخلستان مىپرداخت.
[34]
[1]. الارشاد، ج 2، ص 138؛ الطبقات، ج 5، ص 221؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 628.
[2]. قاموس الرجال، ج 7، ص 420، الطبقات، ج 5، ص 211؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 629 و 635؛ سیر اعلامالنبلاء، ج 4، ص 487. امالى شیخ مفید امام سجاد(ع) را بزرگتر از على شهید دانسته است. (الارشاد، ج 2، ص135).
[3]. نک: دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 77.
[4]. همان، ص 90.
[5]. همان، ص 77.
[6]. زندگانى علىبنالحسین، شهیدى، ص 49.
[7]. الارشاد، ج 2، ص 91؛ سیدنا زینالعابدین، ص 52؛ اعیان الشیعه، ج 1،ص 635؛ الکامل، ج 4، ص 57 .
[8]. بحارالانوار، ج 45، ص 1، اعیان الشیعه، ج 1 ص 601.
[9]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 600 .
[10]. الطبقات، ج 5، ص 221؛ البدایة و النهایه، ج 9، ص 109؛ سیراعلام النبلا، ج 4، ص 386؛ تذکرةالخواص، ص 324. اعیان الشیعه، ج 1، ص 635.
[11]. سید محمد رضا حسینى جلالى در کتاب جهاد الامام السجاد(ع) پس از نقل فضیلبنزبیر اسدىمىنویسد: این کتاب به تحقیق مجله تراثنا در موسسه آلالبیت لاحیاء التراث در سال 1406 قمرى انتشاریافت. همچنین گفتنى است که این اثر پیش از این در ضمن کتاب امالى خمسیه مرشد بالله و حدائق الوردیهمحلى، انتشار یافته بود. (جهاد الامام السجاد(ع)، ص 51).
[12]. جهاد الامام السجاد(ع)، ص 50 .
[13]. القاموس المحیط، فیروز آبادى، ج 1، ص 227؛ النهایه، ابناثیر، ج 2، ص 195.
[14]. نفس المهموم، ص 279.
[15]. زندگانى علىبنالحسین، 52 به نقل از انساب الاشراف، ج 3، ص 207 .
[16]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 347، الکامل، ج 4، ص 79، مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 38؛ اعیان الشیعه،ج 1، ص 636، الطبقات، ج 5، ص 212 و 221؛ منتهىالامال، ج 1، ص 733.
[17]. سوره صف، آیه 8.
[18]. بحارالانوار، ج 45، ص 112؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 613؛ حیاة الامام زینالعابدین، ص 167 - 168؛نفس المهموم، ص 217 ؛ الدهوف، ص 157 - 159.
|375|
[19]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 42؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 614؛ الارشاد، ج 2، ص 116؛بحارالانوار، ج 45، ص 117؛ سیدنا زینالعابدین، ص 21؛ حیاة الامام زینالعابدین، ص 169. زندگانىعلىبنالحسین، ص 52.
[20]. سیره پیشوایان، ص 208.
[21]. بحارالانوار، ج 45، ص 145.
[22]. سوره شورى، آیه 23.
[23]. سوره اسراء، آیه 26.
[24]. سوره انفال، آیه 41.
[25]. سوره احزاب، آیه 33.
[26]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 61؛ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص 278؛ حیاة الامامزینالعابدین، ص 172؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 615. بحارالانوار، ج 45، ص 129.
[27]. منتهى الامال، ج 1، ص 791؛ بحارالانوار، ج 45، ص 130؛ الکامل، ج 4، ص 86؛ مقتل الحسین،خوارزمى، ج 2، ص 62.
[28]. سوره حدید، آیه 22 - 23.
[29]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 352 - 355؛ الکامل، ج 4، ص 86 - 87؛ بحارالانوار، ج 45، ص 132 - 136؛مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 63؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 616. سیره پیشوایان، ص 198.
[30]. بحارالانوار، ج 45، ص 137؛ مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 69؛ زندگانى علىبنالحسین، ص 74؛حیاة الامام زینالعابدین، ص 174؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 617.
[31]. الکامل، ج 4، ص 187.
[32]. بحارالانوار، ج 46، ص 110.
[33]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 636.
[34]. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 391؛ در مکتب پیشواى ساجدان، ص 230.
نهضت ماندگار
شاهد واقعه
رزم زینالعابدین در میدان کربلا
پس از واقعه
نقش سیاسى امام سجاد(ع) در عصر اسارت
الف. انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى
ب. مبارزه با حاکمان اموى
ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام
د. افشاگرى چهره بنىامیه و بیدارى افکار عمومى
ه. منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)
و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا
ز. بر انگیختن نهضتهاى خون خواهى حسینى
ح. تأمین معاش خاندان شهیدان
سرفصلهایى از حرکت سیاسى امام سجاد(ع) در نهضت کربلا
در این مقاله، مرحله دوم از نهضت کربلا که دوره پیامرسانى وتثبیت ارزشهاى نهضت، به رهبرى امام سجاد(ع) مىباشد، مورد بررسىقرار گرفته است.
نویسنده، انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى، مبارزه با حاکماناموى، افشاگرى چهره بنىامیه، بیدارى افکار عمومى و معرفى اهلبیتعصمت و طهارت را از جمله سرفصلهاى تلاش سیاسى امام سجاد(ع) درنهضت عاشورا مىداند. و با اشاره به راهبرد سیاسى امام(ع) درزندهنگهداشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا، برانگیختن نهضتهاىخونخواهى حسینى پس از قیام را یکى از دستآوردهاى تلاش آنحضرت مىشمارد.
پیش درآمد
امام علىبنالحسین(ع)، مشهور به زینالعابدین و سجاد بنا بهنقل مشهور در سال 38 هجرى در مدینه به دنیا آمد.[1] در هنگامحادثه کربلا 22 یا 23 سال سن داشته و بنا به نظریه بیشتر|362|دانشمندان اسلامى از برادر شهیدش حضرت علىاکبر، کوچکتر بوده است.[2]
حیات اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و علمى امام سجاد(ع) از زوایاى گوناگون قابلبررسى است. یکى از ابعاد زندگى امام سجاد(ع) همراهى او در قیام کربلا و پیام رسانى آننهضت بزرگ است.
این نوشته تنها از همین زاویه به زندگى امام ساجدان نگریسته و به مرور صحنههاىحضور و نقش سیاسى آن حضرت در حادثه کربلا پرداخته است.
نهضت ماندگار
قیام بزرگ عاشورا ماندگارترین نهضت اسلامى است که در محرم سال 61 قمرى روىداده است. این نهضت داراى دو مرحله بود. برهه نخست، آفرینش و شکلگیرى و جهاد وجانبازى و دفاع از کرامت اسلامى و دعوت به اقامه عدل و احیاى دین محمدى و سنت وسیره نبوى و علوى بوده که به رهبرى امام حسین(ع) از نیمه ماه رجب سال 60 هجرى آغاز ودر دهم محرم سال 61 هجرى به فرجام رسید. مرحله دوم، دوره پیام رسانى و تثبیتارزشهاى نهضت و عرصه جهاد فرهنگى و تبیین آرمانهاى آن قیام مقدس بود که به رهبرىامام علىبنالحسین(ع) تداوم یافت.
امامت شیعه و رهبرى نهضت کربلا در عصرى به امام سجاد(ع) منتهى گشت که او بههمراه نزدیکترین افراد خاندان آل على(ع) به اسارت مىرفتند. آل على(ع) آماج تیرهاىستم و تهمت و افترائات سیاستمداران بنىامیه قرار داشتند، ارزشهاى دینى دستخوشتحریف و تغییر امویان قرار گرفته، روحیه شجاعت و حمیت اسلامى و باورهاى دینى مردمسست، احکام دینى بازیچه نالایقان اموى شده، خرافه گرى رواج یافته، روحیه شهامت وشهادت طلبى در زیر شلاق و شکنجه و ارعاب امویان محو گشته بود. سختگیرىهاىبىحد و حصر، مصادره اموال و تخریب خانههاى آلهاشم، محروم ساختن آنها از امتیازاتجامعه اسلامى، جلوگیرى مردم از هرگونه ارتباط با خاندان وحى و به انزوا کشاندن اماممعصوم(ع) از مهمترین سیاستهاى حاکمان اموى در مبارزه با اهل بیت عصمت وطهارت(ع) بوده است.
[3]
امام زینالعابدین(ع) در چنین عصر و جوى رسالت و پیامبرى خود را آغاز کرد. درصورتى که تنها سه تن پیرو واقعى داشت.
[4] حرکت جهاد فرهنگى و پرورش شخصیتها را
|363|
در دستور کار خود قرار داد و با یک حرکت عمیق و دامنهدار به ایفاى نقش پیشوایى خودپرداخت این رویکرد امام سجاد(ع) زمینه ساز انقلاب فرهنگى امام باقر(ع) و امام صادق(ع)گشت. از این رو برخى از نویسندگان، آن حضرت را «باعث الاسلام من جدید» نامیدند.
[5]
شاهد واقعه
در زمینه حضور امام سجاد(ع) در نهضت حسینى جاى تردیدى نیست. امّا از صحنههاىاجتماعى و سیاسى امام سجاد(ع) در برهه آغازین نهضت، آگاهىهاى زیادى از تاریخ بهدست نمىآید، یعنى از نیمه رجب، نقطه آغاز نهضت کربلا تا شب دهم محرم، آخرین شبحیات امام حسین(ع) هیچگونه گزارشى در منابع تاریخى به چشم نمىخورد؛ آنچه که هستاز این تاریخ به بعد است.
[6]
اولین صحنه گزارش شده حیات اجتماعى و سیاسى امام زینالعابدین(ع) در قیامحسینى، مربوط به شب عاشورا است. او خود مىگوید:
شامگاه شب عاشورا پدرم یاران خود را به نزد خویش فراخواند. من در حالى که بیماربودم نیز خدمت پدر رفتم تا گفتار او را بشنوم. پدرم فرمود: خدا را ستایش مىکنم و در تمامخوشى و ناخوشى او را سپاس مىگویم.... من یارانى بهتر و با وفاتر از اصحاب خود سراغندارم و اهل بیتى فرمانبردارتر و به صلهرحم پاىبندتر از اهلبیتم نمىشناسم. خداوند شمارا جزاى نیک عنایت کند. من مىدانم که فردا کار ما با اینان به جنگ خواهد انجامید. من بهشما اجازه مىدهم و بیعت خود را از شما بر مىدارم تا از سیاهى شب براى پیمودن راه و دورشدن از محل خطر استفاده کنید و هر یک از شما دست یک تن از اهلبیت مرا بگیرید و درشهرها پراکنده شوید تا خداوند فرج خویش را برایتان مقرر دارد.
این مردم تنها مرا مىخواهند و چون بر من دست یابند با شما کارى ندارند».
[7]
امام علىبنالحسین(ع) در آن شب که بیمار نیز بود، شب غریبى را سپرى مىکرد. و باچشمان خویش عظمت روح حسینبنعلى(ع) و شهامت و وفادارى اصحاب را دید و خودرا براى روزهاى واپسین آماده مىساخت.
در صحنه دیگر از آن شب مىخوانیم که امام سجاد(ع) مىفرماید:
«شبى که بامداد آن پدرم کشته شد من بیمار بودم و عمهام زینب پرستار من بود. پدرم درحالى که این بیتها را زمزمه مىکرد نزد من آمد:
|364|
یا دهر افٍّ لک من خلیل کَمْ لَکَ فى الاشراق و الأَصیل من طالبٍ و صاحبٍ قتیل و الدّهر لایقَنُع بالبدیل و انّما الأمر الى الجلیل و کلُّ حىٍّ سالکُ سبیل
[8]
من مقصود پدرم را از خواندن این بیتها دریافتم و گریه گلویم را گرفت امّا گریه خود راباز داشتم و دانستم که مصیبت فرود آمده است».
[9]
رزم زینالعابدین در میدان کربلا
تقریباً همه مورخان بر این باورند که امام سجاد(ع) در صحنه کربلا بیمار بود و اینبیمارى نیز حکمت و مصلحت الهى براى امت اسلام بوده تا در سایه آن وجود حجتخداوند در زمین حفظ شود و امر خلافت و وصایت رسول(ص) تداوم یابد. و به همین دلیلدر میدان رزم کربلا حضور نیافت.
[10]
او تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) بود که از کربلا زنده باز گشت تا پرچمدارهدایت امّت باشد. ولى در برخى از منابع از جهاد و مبارزه امام در میدان کربلا ومجروحیتوجانبازى آن حضرت سخن به میان آمده است. فضیلبنزبیر اسدى کوفى، ازیاران امام محمد باقر(ع) و امام جعفر صادق(ع) در کتاب خود «تسمیة من قتل من اهل بیته وشیعته»
[11] مىنویسد:
«کان علىبنالحسین(ع) علیلاً و ارتثّ یومئذٍ و قد حضر بعض القتال، فدفع اللَّه عنه و اخذمعالنساء».
[12]
امام علىبنالحسین(ع) در حالى که بیمار بود در برههاى از جنگ کربلا حضور یافت و بهمبارزه پرداخت تا مجروح شد و پیکر مجروح وى را از معرکه بیرون آوردند. آنگاه خداوند شردشمن را از وى بازداشت و به همراه زنان به اسیرى برده شد.
لغت شناسان مىگویند واژه «ارتث» بدان معنا است که شخصى در میدان رزم جنگید وسپس مجروح شد و بر زمین افتاد و در حالى که جان داشت او را از معرکه بیرون بردند.
[13]
پس از واقعه
حادثه خونین کربلا، عصر روز عاشورا با شهادت امام حسین(ع) و اصحابش پایانپذیرفت و بخش دوم نهضت حسینى به رهبرى امام علىبنالحسین(ع) آغاز شد. حال وظیفهامام سجاد(ع) بود که آرمان کربلائیان را در لباس جهاد اسارت و در قالب جدال و مواعظ
|365|
احسن به گوش همگان برساند. و مردمان مقهور سیاست جهالت پرورى امویان را به اسلامراستین، اسلام محمد و على(ع) و اسلام قرآن رهنمون گردد. مسؤولیت سترگ پیامرسانىعاشورائیان بر شانههاى امام ساجدان و عارفان سنگینى مىکرد. او مىبایست در عصرنومیدى از پیروزى حرکت مسلحانه به روش دیگر به بیان مسأله رهبرى و امامت، لزومشناخت امام عادل و نشانههاى امام عدل و نشانههاى رهبران فاسد و ستم پیشه بپردازد. ومردم غافل و به جهل واداشته را به وظایف شان در برابر رهبر عادل و همت براى اصلاحجامعه بیدار سازد. تفکر اصیل اسلامى را براى جامعه تبیین نماید تا امید به ایجاد حکومتاسلامى توسط خاندان وحى را در دل همگان احیا سازد. از سوى دیگر او خود شاهد واقعهکربلا بود و همت گمارد؛ تا یاد و خاطره حماسهسازان عاشورا را در نهاد جامعه اسلامىبارور سازد. دشمن نیز همچون تمامى عصرها این نکته را دریافته بود که مرکز اصلىانقلابها و مبارزات عدالتخواهانه مردم، ولایت و امامت است. هدف قطعنامهعبیداللَّهبنزیاد که نوشته بود: «مردى از خاندان حسین(ع) را زنده مگذارید».
[14] حتىنوشتهاند عبیدالله براى دستگیرى و تحویل امام زینالعابدین و تحویل او به مأموران پسرزیاد، جایزه قرار داد.
[15]
حمیدبنمسلم، گزارش نویس حادثه کربلا مىگوید: لشکریان به سراغعلىبنالحسینرفتند، او بیمار افتاده بود. شمر خواست او را بکشد، چون ابنزیاددستورداده بود تا تمامى مردان خاندان حسین(ع) کشته شوند. من مانع شدم و گفتم سبحاناللَّه! شما کودک و بیمار را مىکشید؟ در این هنگام عمربنسعد رسید و گفت این بیمار راآسیب نرسانید.
[16]
یُریدونَ لِیُطفؤا نور اللَّهِ بأفواهِهِم و اللَّه متُّم نوره و لوکره الکافرون؛
[17]
مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا - گرچه کافران را ناخوش آید- نور خود را کامل خواهد گردانید.
نقش سیاسى امام سجاد(ع) در عصر اسارت
امام علىبنالحسین(ع) تنها بازمانده مرد از خاندان حسین(ع) است که بىشکتداوموبقاى قیام حسینى مرهون تلاش و مجاهدت او است. اکنون در اینبخشبهسرفصلهاى مهمترین عملکرد امام زینالعابدین(ع) در زمینه حادثهکربلامىپردازیم:
|366|
الف. انتقاد شدید از موضع فریبکاران کوفى
مورخان اسلامى نوشتهاند که اسیران آل محمد(ص) را روز دوازدهم محرم وارد کوفهکردند. کوفه براى خاندان وحى شهرى آشنا بود، برخى از بانوان کاروان اسیران همچونزینب(س) روزگارى نه چندان دور، خود بانوى گرانقدر این شهر بود. این شهر مدتى مرکزحکومت امام على(ع) بود و مردم این شهر خاندان على(ع) را از یاد نبرده بودند. علىبنالحسینرا در حالى که تنى رنجور و آهن و غلى در گردن داشت وارد شهر کوفه نمودند.
علىبنالحسین(ع) در سرزنش مردم شهر کوفه چنین فرمود:
مردم، آنکه مرا مىشناسد، مىشناسد. آنکه مرا نمىشناسد خود را به او مىشناسانم. منعلى، فرزند حسین، فرزند علىبنابىطالبم. من پسر آنم که حرمتش را در هم شکستند ونعمت و مال او را به غارت بردند و خاندان وى را اسیر کردند. من پسر آنم که در کنار نهر فراتسر بریدند، در حالى که نه به کسى ستم کرده و نه با کسى مکرىبه کاربرده بود. من پسر آنم کهاو را از قفا سر بریدند و این مرا فخرى بزرگ است.
مردم آیا شما به پدرم نامه ننوشتید؟ و با او بیعت نکردید؟ و پیمان نبستید؟ و فریبش ندادید؟و به پیکار او برنخاستید؟ چه زشتکارانید و چه بداندیشه و کردارید. اگر رسول خدا به شمابگوید: فرزندان من را کشتید! و حرمت مرا در هم شکستید! شما از امت من نیستید، به چهرویى به او خواهید نگریست؟
سخنان امام سجاد(ع) تحولى شگفت در کوفیان ایجاد کرد و از هر سو بانگ گریهبرخاست. مردم یکدیگر را سرزنش کردند. سپس علىبنالحسین(ع) بر این نکته تأکید کردکه سیرت ما باید چون سیرت رسول خدا باشد که نیکوترین سیرت است. مردم کوفه کهمجذوب سخنان حماسى و مخلصانه سید ساجدان قرار گرفته بودند، فریاد برآوردند که مافرمانبردار توایم و از تو نمىبریم و با هر کس که گویى پیکار مىکنیم و با آنکه خواهى درآشتى به سر مىبریم! یزید را مىگیریم و از ستمکاران بر تو بیزاریم.
امام علىبنالحسین(ع) از موضع سست کوفیان آشنا بود فرمود:
هیهات! اى فریبکاران دغل باز، اى اسیران شهوت و آز. مىخواهید با من هم کارى کنید که باپدرانم کردید؟ نه به خدا. هنوز زخمى که زدهاید خون فشان است و سینه از داغ مرگ پدر وبرادرانم سوزان است. تلخى این غمها گلوگیر و اندوه من تسکینناپذیر است. از شمامىخواهم نه با ما باشید نه بر ما.
[18]
ب. مبارزه با حاکمان اموى
مبارزه با ستم و ستمپیشگان و دفاع از حق مظلومان از جمله مشخصههاى رهبرانآسمانى است. این ویژگى در سیره تمامى پیشوایان شیعه وجود داشته و آنان در این راه
|367|
رنجهاى فراوانى را به جان خریدند.
امام علىبنالحسین(ع) نیز همچون دیگر مصلحان آسمانى لحظهاى در راه مبارزه با ستمو گناه از پاى ننشست و در مقابل هیچ ستمگرى کرنش نکرد. او در عصر اسارت به خوبىثابت کرد که مىتوان حتى در مقابل ستمپیشگانى چون ابنزیاد و یزید که حتّى از ریختنخون چون حسین، ریحانه رسول، ابایى ندارند، ایستاد و حتى کلمهاى که رنگ ذلّت داشتهباشد بر زبان نراند.
اولین رویارویى و برخورد زینالعابدین(ع) با حاکمان اموى پس از واقعه کربلا، برخوردو گفتگوى امام با پسر زیاد حاکم خیره سر کوفه بود. وقتى اسیران آل محمد(ص) را وارد کاخابنزیاد نمودند، عبیداللهبنزیاد از نام او پرسید. فرمود من على فرزند حسینم. ابنزیاد گفتمگر خداوند علىبنالحسین را نکشت؟ امام على(ع) فرمود: برادرى داشتم که مردم او راکشتند. پس زیاد گفت خداوند او کشت، امام(ع) فرمود: «اللَّه یتوفى الانفس حین موتها».استدلال امام(ع) اشاره به این بوده که آنها برادرش را کشتند و خداوند او را قبض روح کرد.
ابنزیاد که مست غرور و کینه بود از این حرکت استدلالى سیّد عارفان درمانده گشت وسخت خشم گرفت و دستور داد تا او را بکشند. این منطق آنان بود که هر کس در مقابل آنان باشجاعت به افکار و پندارهاى نارواى آنان پاسخ گوید و نقد کند، تهدید به مرگ شود. ولىپسر مرجانه مىبایست دریابد که علىبنالحسین(ع) چونان بزدلان کوفى نبود که با یکخروش، خویش را ببازد. او با قاطعیت و شجاعت تمام در پاسخ ابن زیاد فرمود:
«أ بالقتل تُهِدّدنى؟ أما علمت انّ القتلَ لَنا عادةً و کرامتنا الشَّهادة»؛
آیا من را از مرگ مىترسانى؟ مگر نمىدانى شهادت میراث کرامت و افتخار ماست.
[19]
نکته مهمى که در این گفتگو به چشم مىخورد اولاً قاطعیت و شجاعت و روحیهشهادتطلبى امام سجاد(ع) است و دیگر آگاهى کامل امام سجاد(ع) به نوع پشتوانه فکرىحکومت امویان در جوامع بشرى حکومتها هر اندازه که توانمند و مقتدر باشند، بىشکنیازمند پشتوانه فلسفى و عقیدتىاند تا تکیه گاه نظام سیاسى و اقتصادى آنان بوده و توجیه گررفتار و مواضع آنها باشد. این پشتوانه فکرى بر حسب تفاوت جامعهها مختلف است.بنىامیه نیز براى تخدیر افکار مردم و رام ساختن آنان شگردهاى زیادى داشتند که یکى ازراهکارهاى اساسى آنان جبرگرایى بود. در برابر هر کارى تلقین مىنمودند که این کار خدابود که اینگونه شد و اگر مصلحت خدایى ایجاب نمىکرد این گونه نمىشد. و این خود یکى
|368|
از حربههاى سیاسى آنان براى ظلم و جنایت بود.
[20]
امام علىبنالحسین(ع) با وقوف و آگاهى کامل به این نیرنگ سیاسى امویان، هم در کاخابن زیاد و هم در قصر یزید در شام، به مبارزه با این پندار فکرى امویان پرداخت و آن را نشانهرفت و با استدلال به آیات قرآن آن را مورد حمله قرار داد.
ج. هدایت خلق به رهبران راستین اسلام
شام از هنگامى که به قلمرو مسلمانان در آمد، تا عصر امام سجاد(ع) تنها حاکمان وفرمانروایان طائفه بنىامیه را در خود دیده بود. مردم این سرزمین نه محضر پیامبر(ص) رادرک کرده بودند و نه روش اصحاب صالح آن حضرت را. شامیان اسلام را در چهره امویاندیده بودند و تنها آنان را بازماندگان و خاندان پیامبر مىدانستند. در عصر حکومت وفرمانروایى چهل ساله معاویه بر دیار شام، بر این نکته همت شده بود که مردم شام را در جهلو بىخبرى نگاهدارند.
از این رو آنان بر خلاف کوفیان تنها همین را مىدانستند که فردى خارجى به نام «حسین»بر امیرالمؤمنین یزید!!! شوریده و توسط سپاه خلیفه به قتل رسید و خاندان وى به اسارتگرفته شدند. از این رو شهر را آراسته و جشن گرفته بودند.
علىبنالحسین(ع) در حالى که غل جامعه برگردن وى آویخته و دست او را با زنجیر بستهبودند وارد آن شهر کردند. امام محمد باقر(ع) از پدرش علىبنالحسین(ع) روایت مىکند کهحضرت فرمود:
«من را بر شترى که عریان بود و جهازى نداشت سوار کردند و سر مقدس پدرم حسین را برنیزهاى نصب نموده بودند... با این وضع وارد دمشق شدیم».
[21]
وظیفه خطیرى که بر دوش امام سجاد(ع) بود آن بود که در این شهر با چنین وضعى که بهخود گرفته بود، خاندان وحى و اهل بیت عصمت که عدل قرآن بودند را به شامیان بىخبربشناساند تا مردم رهبران حقیقى اسلام را در یابند. شناساندن این امر کارى بود که باید انجاممىشد، به ویژه که رخدادهاى بعد از پیامبر(ص) سبب خاموش شدن خاندان رسولخدا(ص) در صحنه سیاست شده بود.
امام زینالعابدین(ع) در شام به این امر همت گمارد هم در برخوردهاى شخصى که دربین راه و در شام پیش آمد و هم در خطبه معروفش در مسجد اموى شام به معرفى اهل
|369|
بیت(ع) پرداخت. اکنون به خبرى که در این زمینه نقل شده توجه مىکنیم:
خاندان پیامبر(ص) را از درى به نام توما وارد دمشق کرده و در آستانه درب مسجد، محلى کهاسرا را نگه مىداشتند، نگه داشتند. در آن هنگام پیرمردى نزدیک آنان آمد و گفت: سپاسخداى را که شما را کشت و مردم را از شوکتتان راحت ساخت و امیرالمؤمنین یزید را بر شمامسلط کرد. امام سجاد(ع) به او گفت: اى پیر! آیا قرآن خواندهاى؟ گفت: آرى. فرمود: این آیه راخواندهاى که خداوند از قول رسولش گفت: «قل لا أسئلکم علیه اجراً الاّ المودة فى القربى»؛
[22]گفت آرى. فرمود: اى شیخ! قربى و نزدیکان ما هستیم. سپس فرمود آیا آیه «وآت ذى القربىحقّه»
[23] را خواندهاى. گفت آرى. فرمود: ما ذوى القربى هستیم. آنگاه فرمود: آیا آیه «و اعْلَمُواانمّا غَنِمتُم من شىءٍ فانّ لله خُمُسه و للرّسول و لِذِى القربى»
[24] را خواندهاى؟ گفت: آرى.فرمود: اى شیخ! ذوى القربى ما هستیم. فرمود آیا آیه تطهیر «انّما یُرید اللَّه لیذهب عنکمالرجس اهلالبیت و یطهرکم تطهیراً»
[25] را خواندهاى؟ گفت آرى. فرمود: ما اهل بیتى هستیمکه خداوند آیه طهارت را به ما اختصاص داده است. در این هنگام پیرمرد شامى خاموش وپشیمان ماند و گفت: خدایا من از آنچه که با او گفتم و از بغضى که از اینان داشتم به تو پناهمىبرم. خدایا من از دشمن محمّد و آلمحمدبیزارم.
[26]
د. افشاگرى چهره بنىامیه و بیدارى افکار عمومى
بنىامیه چهره واقعى خود را در زیر پرده ریا و حیله و نیرنگ و حتى مقدس مآبى، مخفىمىداشتند. شهادت امام حسین(ع) تا حدودى اسرار را بر ملا کرد ولى اسارت امام سجاد(ع)پرده تزویر و ریاکارى را از چهره بنىامیه بالازد، و عدم پاىبندى آنان به تعهدهاى ودینى اخلاقى و رسوائیها و فجایع آنها را روشن ساخت.
مورخان اسلامى نوشتهاند که امام سجاد(ع) را در حالى که غل و زنجیر بر گردن وى نهادهبودند
[27] به قصر یزید وارد نمودند. او اسیرى سرافراز و آزاده بود که شکنجه غل جامعهنتوانست وى را به تسلیم وا دارد و در اولین گام به هنگام ورود به مجلس یزید در حالى کهیزید به شعر حصینبنحمام مرّى تمثل جسته و به شادى پرداخته بود فرمود:
«براى تو قرآن از شعر سزاوارتر است: «ما أصاب من مصیبة فى الارض و لا فى أنفسکم الاّ فىکتابٍ من قبل أن نبرأها انَّ ذلک على اللَّه یسیر. لکیلا تأسوا على مافاتکم و لاتفرحوا بما اتاکمو اللَّه لایحبُّ کلَّ مختالٍ فخورٍ»؛
[28]
هیچ مصیبتى نه در زمین و نه در نفسهاى شما (به شما) نرسد، مگر آنکه پیش از آنکه آن راپدید آوریم، در کتابى است. این بر خدا آسان است. تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگیننشوید و به (سبب) آنچه به شما داده است شادمانى نکنید، و خدا هیچ خودپسند فخر فروشىرا دوست ندارد.
استدلال قرآنى سید عابدان، چون پتکى بود که بر سر یزید خود پسند فخر فروش فرود
|370|
آمد. او سخت خشم گرفت و گفت: پدرت خویشاوندى را برید و حق مرا ندیده گرفت و برسر قدرت با من به ستیز برخاست. خدا با او آن کرد که دیدى. امام سجاد(ع) به تمسک به آیهقرآن جواب وى را داد و افزود:
اى پسر معاویه و هند و صخر، پیش از آنکه تو به دنیا بیایى پیغمبرى و حکومت از آن پدرو نیاکان من بوده است. در روز بدر و احد و احزاب، پرچم رسول خدا در دست پدر من بود ودر همان نبردهاپدر تو و جد تو پرچم کافران را در دست داشتند.
آنگاه فرمود: اى یزید اگر مىدانستى چه کردهاى و بر سر پدر و برادر و عموزادههاوخاندانمن چه آوردهاى به کوهها مىگریختى و بر ریگها مىخوابیدى و ناله سرمىدادى.سرپدرم حسین فرزند على(ع) و فاطمه(س) که ودیعت رسول خدا است بر درشهر شما آویزان است؟ روز قیامت که مردمان جمع شوند، تو جز خوارى و پشیمانىنخواهى داشت.
[29]
ه. منشور جاوید در معرفى اهل بیت(ع)
از درخشانترین صفحات زندگى پیام بر کربلا، سخنان شکننده و افشاگرانه او در مسجداموى شام است. امام علىبنالحسین(ع) در این سفر و در این صحنه، در لباس اسارتهمانجهاد عظیمى را انجام داد که حسینبنعلى(ع) در کربلا در قالب خون و شهادت بهانجام رسانده بود. او با یک خطبه، انقلاب شگفتى در قلمرو امپراتورى شام به وجود آورد وتحولى بزرگ در مردم آن سامان که چهل سال در زیر تبلیغات مسموم معاویه خو گرفتهبودند، ایجاد نمود.
روزى یزید، خطیب دربارى خود را به منبر فرستاد. او در مذمت و نکوهش على(ع) وحسین(ع) و نیز در مدح معاویه و یزید سخن گفت. امام علىبنالحسین(ع) از میان جمعیتفریاد بر آورد:
واى بر تو اى خطیب! خشنودى خلق را به خشم خداوند خریدى و جایگاهت را در آتشدوزخ قرار دادى.
آنگاه از یزید خواست تا رخصت دهد بالاى آن چوب برود و سخنى چند که خشنودىخدا و پاداش براى حاضران را در پى دارد براى مردم بگوید. یزید علىرغم اینکه هیچگونهتمایلى به این کار نداشت و گفته بود که اگر آن جوان برفراز منبر رود او و خاندان ابوسفیان را
|371|
رسوا خواهد کرد، با اصرار مردم به علىبنالحسین اجازه سخن داد.
امام سجاد(ع) بر منبر رفت و چنین فرمود:
مردم! خداوند به ما خاندان پیامبر(ص) شش امتیاز ارزانى داشته و با هفت فضیلت بر دیگرانبرترى بخشیده است: شش امتیاز ما این است که خدا به ما علم، حلم، بخشش و بزرگوارى،فصاحت، شجاعت و محبت مکنون در دلهاى مؤمنان بخشیده است. هفت فضیلت ما این استکه پیامبر برگزیده خدا از ماست، صدّیق (علىبنابىطالب(ع)) از ما است، جعفر طیّار از مااست. شیر خدا و شیر رسول او (حمزه سید الشهداء) از ما است، دو سبط این امت (حسن وحسین(ع)) از ما است، زهراى بتول (یا مهدى امت) از ما است.
مردم!هرکس مرامىشناسد که مىشناسدوکسىکه مرانمىشناسدخودرابه او مىشناسانم.من پسر مکه و منایم، من پسر زمزم و صفایم، من فرزند آن بزرگوارى هستم که حجرالاسود رابا گوشه عبا برداشت، من فرزند بهترین کسى هستم، که احرام بست و طواف و سعى به جاآورد، منم فرزند بهترین انسانها، منم فرزند کسى که در شب معراج از مسجدالحرام بهمسجدالاقصى برده شد، منم فرزند کسى که در سیر آسمانى به سدرةالمنتهى رسیده، منمپسر کسى که در سیر ملکوتى آنقدر به حق نزدیک شد که رخت به مقام «قاب قوسین اوأدنى» کشید، منم فرزند کسى که با فرشتگان آسمان نماز گزارد، منم فرزند کسى که خداوندبزرگ به او وحى کرد، منم فرزند محمدمصطفى، منم فرزند على مرتضى، منم فرزند کسى کهآنقدر با مشرکان جنگید تا زبان به «لا اله الا اللَّه» گشودند، منم فرزند کسى که در رکابپیامبر خدا با دو شمشیر و دو نیزه جهاد کرد، دو بار هجرت کرد، دو بار با پیامبر بیعت نمود، دربدر و حنین شجاعانه جنگید، و لحظهاى به خدا کفر نورزید، من فرزند کسى هستم کهصالحترین مؤمنان، وارث گریه کنندگان (از خشیت خدا)، شکیباترین صابران، بهترین قیامکنندگان از تبار یاسین است.
نیاى من کسى است که پشتیبانش جبرئیل، یاورش میکائیل و خود حامى و پاسدار ناموسمسلمانان بود. او با مارقین (از دین به در رفتگان) و ناکثین (پیمانشکنان) و قاسطین(ستمگران) جنگید، و با دشمنان کینهتوز خدا جهاد کرد. منم پسر برترین فرد قریش که پیشاز همه به پیامبر گروید و پیشگام همه مسلمانان بود. او دشمن گردنکشان، نابود کنندهمشرکان، تیرخدایى براى نابودى منافقان، زبان حکمت عابدان، یارى کننده دین خدا، ولّى امرخدا، بوستان حکمت الهى و کانون علم او بود.
منم پسر فاطمه زهرا، سرور زنان جهان، منم فرزند خدیجه کبرى، من پسر آنم که او را به ستمبه خون کشیدند و سرش را از قفا بریدند. من پسر آنم که تشنه جان داد و تن او بر خاک کربلاافتاد. عمامه و رداى او را ربودند در حالى که فرشتگان آسمان در گریه بودند... من پسر آنم کهسرش را بر نیزه نشاندند و زنان او را از عراق به شام به اسیرى بردند....
امام زینالعابدین(ع) در معرفى خود که در حقیقت شناساندن شجرنامه امامت و رسالتبود، آنقدر داد سخن داد که صداى گریه و ناله مردم بلند شد. یزید ترسید یورش برپا شود، بهمؤذن دستور داد تا اذان بگوید. مؤذن وقتى به «اشهد انَّ محمداً رسول اللَّه» رسید، امام از بالاىمنبر روبه یزید کرد و گفت:
|372|
آیا محمد(ص) جدِّ من است یا جدِّ تو؟ اگر بگویى جد تو است، دروغ گفتهاى و حق را انکارکردهاى، و اگر بگویى جد من است، پس چرا فرزندان او را کشتى؟!.
[30]
شامیان حاضر در مسجد که تحت تاثیر تبلیغات امویان در غفلت به سر مىبردند وخاندان پیامبرى(ص) را نمىشناختند، با این خطبه امام سجاد(ع) متوجه واقعیت شدند. بههمین دلیل در میانه خطبه یزید از ادامه آن جلوگیرى کرد و سپس براى کسب وجهه عمومىگناه را به گردن ابنزیاد انداخت.
از نکات مهم این خطبه این است که امام سجاد(ع) خود و پدر و خاندانش را فرزندانپیامبر اسلام(ص) نامید، در حالى که امویان مىکوشیدند آنها را از ذریه على(ع) دانسته واجازه ندهند آنها خود را ذریه پیامبر بنامند.
خون امام حسین(ع) و پیام رسانى امام زینالعابدین و عقیله بنىهاشم حضرت زینبکبرى(س) چنان امویان را رسوا ساخت که مجاهدبن جبر یکى از شخصیتهاى اسلامى آنروزگار مىگوید: به خدا سوگند مردم عموماً یزید را مورد لعن و ناسزا قرار دادند و به او عیبگرفتند و از او روى گرداندند.
ابناثیر خدرى مىنویسد: سر حسین را نزد یزید بردند، موقعیت ابنزیاد نزد او بالا رفتو از اقدام او خوشحال شد و به وى جایزه داد، ولى طولى نکشید که به وى گزارش رسید کهمردم نسبت به او خشمگین شدهاند و به او لعن و ناسزا مىگویند، از این رو از کشتن حسینپشیمان شد[!] و مىگفت: خدا پسر مرجانه را لعنت کند، او حسین را مجبور به این کار کرد. اوحسین را به قتل رساند و با این کار مرا مورد بغض و نفرت مسلمانان قرار داده و تخم دشمنىمرا در دلهاى آنها افشاند.
[31]
و. زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا
از جمله راهبردهاى سیاسى امام زینالعابدین(ع) در عصر خفقان امویان، زنده نگهداشتن یاد و خاطره شهیدان کربلا که در واقع زنده نگهداشتن فرهنگ شهادت و ایثار بوده،مىباشد. در مناقب ابنشهرآشوب از امام صادق(ع) آمده است که علىبنالحسین(ع) مدَّتبیست سال براى پدرش مىگریست و همین که براى او سفره غذا مىآوردند و آب و نان رامىدید، بىاختیار اشک از چشمانش سرازیر مىگشت، تا آنجا که روزى یکى از غلامان امام،آن حضرت را از این عمل، باز داشت و عرض کرد: مىترسم از شدت اندوه جان سپارى!. امام
|373|
زینالعابدین(ع) در پاسخ او فرمود من اندوه خود را به درگاه خداوند مىبرم. غم مرا جز اونمىداند و من به او پناه مىبرم و آنچه من مىدانم شما نمىدانید. سپس فرمود: من هر وقتقتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد مىآورم، بغض گلویم را مىگیرد و نمىتوانم خوددارى کنم.
ابنقولویه در کامل الزیارات روایت کرده است که یکى از غلامان علىبنالحسین(ع)مىگوید: روزى مولایم در حالى که اشک از چشمانش سرازیر بود سر بر سجده گذاشت. منبا حالى آشفته به وى گفتم آیا هنوز وقت آن نرسیده که گریان نباشید و از اندوه شماکاستهشود؟
آن حضرت سر از سجده برداشت و از پشت موج اشک نگاهى به من افکند و فرمود:
واى! به خدا سوگند، یعقوب با این که اندوه وى به مراتب کمتر از گرفتارى و اندوه من بود، نزدپروردگار خود لب به شکوه گشود... در حالى که او تنها به فراغ یکى از پسرانش گرفتار گشتهبود، ولى من خود ناظر بودم که پدرم و عدهاى از خاندانم را در مقابل چشمان من سر بریدند؛چگونه محزون نباشم
[32].
ز. بر انگیختن نهضتهاى خون خواهى حسینى
بىشک سخنان بیدارگرانه امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) در عصر اسارت،وجدانهاى خفته امت اسلام را بیدار ساخت و انگیزههاى انتقام خواهى و خونخواهى ازشهیدان کربلا را در نهاد آنان بارور ساخت تا قیامهاى خون خواهان کوفى در قالب جنبشتوابین و سپس قیام مختار شکل گرفت. هر چند با توجه به شرایط حساس و بحرانى و خفقانشگفت آن عصر، امام سجاد(ع) در هنگام ظهور آن نهضتها بیان صریحى نداشت ولى نقشسخنرانىهاى امام در کوفه و شام و موضعگیرىهاى پنهانى امام(ع) را نباید نادیده گرفت.بررسى این قیامها مقاله دیگرى را مىطلبد.
ح. تأمین معاش خاندان شهیدان
از دیگر صحنههاى فعالیت امام سجاد(ع)، تلاش اقتصادى براى تأمین معاش خاندانحسین(ع) بوده است. آن حضرت پس از بازگشت از اسارت، در مدینه به فعالیت کشاورزىپرداخت. نقل است که حسینبنعلى(ع) در جریان سفر طولانى مدینه به کربلا، هزینهاىبس سنگین را متحمل شد و از این باب بدهکار شده بود. امام سجاد(ع) چشمه جدیه (عینجدیه)که آبى جارى براى شرب و کشاورزى بود را فروخت و قرض امام حسین(ع) را
|374|
پرداخت کرد.
ذهبى دانشمند معروف اهل سنت مىنویسد: امام زینالعابدین(ع) از محل وابستگى خودبه رسول خدا(ص) اعاشه کرد و از خمس و غنایم براى گذراندن زندگى بهرهاى نمىگرفت.او سپس از جویریةبنالسماء نقل مىکند: «ما أَکَلَ علىّبنالحسین بقرابته من رسولاللَّه(ص)درهماً قطُّ».
[33]
او مزرعهاى داشت و در آن کار مىکرد. و به آبادانى نخلستان مىپرداخت.
[34]
[1]. الارشاد، ج 2، ص 138؛ الطبقات، ج 5، ص 221؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 628.
[2]. قاموس الرجال، ج 7، ص 420، الطبقات، ج 5، ص 211؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 629 و 635؛ سیر اعلامالنبلاء، ج 4، ص 487. امالى شیخ مفید امام سجاد(ع) را بزرگتر از على شهید دانسته است. (الارشاد، ج 2، ص135).
[3]. نک: دراسات و بحوث فى التاریخ و الاسلام، ج 1، ص 77.
[4]. همان، ص 90.
[5]. همان، ص 77.
[6]. زندگانى علىبنالحسین، شهیدى، ص 49.
[7]. الارشاد، ج 2، ص 91؛ سیدنا زینالعابدین، ص 52؛ اعیان الشیعه، ج 1،ص 635؛ الکامل، ج 4، ص 57 .
[8]. بحارالانوار، ج 45، ص 1، اعیان الشیعه، ج 1 ص 601.
[9]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 600 .
[10]. الطبقات، ج 5، ص 221؛ البدایة و النهایه، ج 9، ص 109؛ سیراعلام النبلا، ج 4، ص 386؛ تذکرةالخواص، ص 324. اعیان الشیعه، ج 1، ص 635.
[11]. سید محمد رضا حسینى جلالى در کتاب جهاد الامام السجاد(ع) پس از نقل فضیلبنزبیر اسدىمىنویسد: این کتاب به تحقیق مجله تراثنا در موسسه آلالبیت لاحیاء التراث در سال 1406 قمرى انتشاریافت. همچنین گفتنى است که این اثر پیش از این در ضمن کتاب امالى خمسیه مرشد بالله و حدائق الوردیهمحلى، انتشار یافته بود. (جهاد الامام السجاد(ع)، ص 51).
[12]. جهاد الامام السجاد(ع)، ص 50 .
[13]. القاموس المحیط، فیروز آبادى، ج 1، ص 227؛ النهایه، ابناثیر، ج 2، ص 195.
[14]. نفس المهموم، ص 279.
[15]. زندگانى علىبنالحسین، 52 به نقل از انساب الاشراف، ج 3، ص 207 .
[16]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 347، الکامل، ج 4، ص 79، مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 38؛ اعیان الشیعه،ج 1، ص 636، الطبقات، ج 5، ص 212 و 221؛ منتهىالامال، ج 1، ص 733.
[17]. سوره صف، آیه 8.
[18]. بحارالانوار، ج 45، ص 112؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 613؛ حیاة الامام زینالعابدین، ص 167 - 168؛نفس المهموم، ص 217 ؛ الدهوف، ص 157 - 159.
|375|
[19]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 42؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 614؛ الارشاد، ج 2، ص 116؛بحارالانوار، ج 45، ص 117؛ سیدنا زینالعابدین، ص 21؛ حیاة الامام زینالعابدین، ص 169. زندگانىعلىبنالحسین، ص 52.
[20]. سیره پیشوایان، ص 208.
[21]. بحارالانوار، ج 45، ص 145.
[22]. سوره شورى، آیه 23.
[23]. سوره اسراء، آیه 26.
[24]. سوره انفال، آیه 41.
[25]. سوره احزاب، آیه 33.
[26]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 61؛ حیات فکرى و سیاسى امامان شیعه، ص 278؛ حیاة الامامزینالعابدین، ص 172؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 615. بحارالانوار، ج 45، ص 129.
[27]. منتهى الامال، ج 1، ص 791؛ بحارالانوار، ج 45، ص 130؛ الکامل، ج 4، ص 86؛ مقتل الحسین،خوارزمى، ج 2، ص 62.
[28]. سوره حدید، آیه 22 - 23.
[29]. تاریخ طبرى، ج 4، ص 352 - 355؛ الکامل، ج 4، ص 86 - 87؛ بحارالانوار، ج 45، ص 132 - 136؛مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 63؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 616. سیره پیشوایان، ص 198.
[30]. بحارالانوار، ج 45، ص 137؛ مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 69؛ زندگانى علىبنالحسین، ص 74؛حیاة الامام زینالعابدین، ص 174؛ اعیان الشیعه، ج 1، ص 617.
[31]. الکامل، ج 4، ص 187.
[32]. بحارالانوار، ج 46، ص 110.
[33]. اعیان الشیعه، ج 1، ص 636.
[34]. سیر اعلام النبلاء، ج 4، ص 391؛ در مکتب پیشواى ساجدان، ص 230.