موضع سیاسى امام حسین(ع) در دوران معاویه (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
موضع سیاسى امام حسین(ع) در دوران معاویه
الف. معاویه کیست؟
سیاست معاویه در زمان امام على(ع)
نظرگاه امیرالمؤمنین(ع) نسبت به معاویه
امام حسن(ع) و معاویه
ب. امام حسین(ع) کیست؟
ج. تعامل امام حسین(ع) با معاویه
الف. افشاى سیاستها و اثبات عدم مشروعیت او
ب. عدم اطاعت
ج. اثبات حقانیت اهل بیت و پدرش
بیان مسئولیت خواص و بزرگان جامعه
بیان فلسفه و اهداف حکومت اسلامى
برخورد تند و صریح با جانشینى یزید
2. دلائل عدم قیام علیه معاویه چه مىباشد؟
1. عدم مصلحت و صلاحیت قیام
موضع سیاسى امام حسین(ع) در دوران معاویه
همزمانى 10 سال از امامت امام حسین(ع) با حکومت معاویه و عدم قیام آن حضرت در اینبرهه، از مقاطع حساس حرکت حضرت است که تحلیل و بررسى آن به شناخت بهتر نهضتعاشورا و هدف از آن کمک خواهد کرد. این پرسش همواره مطرح بوده است که با توجه به عدممشروعیت حکومت معاویه، برخورد امام حسین(ع) با معاویه چه توجیهى دارد و تفاوت این دورهبا زمان یزید در چیست؟
نویسنده در تحلیل موضع سیاسى امام حسین(ع) در مقابل معاویه بر این عقیده است که بهخاطر فضایى که با تزویرهاى فرزند ابوسفیان در جامعه حاکم بود قیام علیه او نه ممکن بود و نهبه مصلحت.
اما سید الشهداء موضع منفى خود در مقابل معاویه را در حرکتى ریشهاى از طریق بیانحقانیت اهل بیت(ع)، تبیین فلسفه و اهداف حکومت اسلامى و مسئولیت خواص سامان بخشید.
یکى از مقاطع حساس و تعیین کننده زندگى سیاسى امام حسین(ع) همزمانى با معاویة بنابى اسفیان مىباشد. تحلیل این مقطع به شناخت حرکت حسینى کمک مىکند و ریشههاىنهضت کربلا را تبیین مىنماید. این مقاله به غرض بررسى تحلیلى موضعگیرى حسین بن
|249|على(ع) در قبال معاویه تنظیم مىشود و در 4 بخش به انجام مىرسد، شناخت معاویه،شناخت حسین بن على(ع) و تعامل این دو با هم و سرانجام شمارش راهبردهایى که از اینتعامل استخراج مىگردد.
الف. معاویه کیست؟
معاویه فرزند ابوسفیان و هند مىباشد. او در زمان بعثت رسول خدا(ص) چهار ساله بودهاست. پدر و مادرش صاحب نفوذ و نقش مؤثر در حجاز عموماً و مکه معظمه خصوصاً،بودهاند و در طبقه رهبرى جامعه خود قرار داشتند و صاحب منزلت و جاه بودهاند. وقتىرسول خدا(ص) مکه را فتح مىکند او بیست و پنج ساله بوده است، سنى که قضایا را خوبمىفهمید و درک مىکرد وقتى پدر و مادرش تسلیم مىشوند معاویه هم تبعیت مىکند - ومسلمان مىشود او در حالت مسلمانى به مدّت 2 سال در خدمت رسول خدا(ص) بود. آنحضرت از باب تألیف قلوب به این خانواده نیز توجه داشت و سوابق تعارض آنها با اسلام رانادیده گرفته بود، لذا همان طورى که به ابوسفیان مأموریت سیاسى نظامى محوّل مىکرد ازمعاویه نیز به عنوان یکى از کاتبان خویش استفاده کرد. معاویه از همان آغاز هواى پادشاهى وریاست داشته است و حتى ابائى از اظهار آن نمىنمود. لذا به نقل سیوطى خلیفه دوم به اوکسراى عرب لقب داده بود،
[1] و در فرهنگ سیاست شناسان آن روزگار او خصلت پادشاهى وملوکى داشته و از خلافت اسلامى و استانداردهاى آن چیزى نشان نمىداده است. ارتباطاتقوى، حیلهگرى و مهارت در اقناع سیاستبازان از همان جوانى از معاویه فردى با نفوذ وسلطهجویى ساخته بود. و خلفاى سهگانه به او اعتنا داشتهاند. ابوبکر به او فرماندهى نظامىداد
[2] و عمر و عثمان هم با توجه به همین خصوصیات موقعیت او را تقویت کردهاند. او درنیمه دوم از خلافت ده ساله عمر براى امارت و استاندارى شام منصوب مىشود و عثمان هماین امارت را تمدید مىکند. انتخاب شام و دمشق از روى حساب و تدبیرى بوده است کهبنىامیه به آن رسیده بودند قبلاً یزید بن ابى سفیان به آن منطقه رفته بود. و خود ابوسفیان همبراى تجارت به آنجا سفر مىکرد. درک سیاسى ابوسفیان و خانوادهاش، سرزمین شام راموقعیتى مناسب براى یک فعالیت طولانى سیاسى و منطقهاى امن و پرفایده براى اهدافسیاسى خود تشخیص دادند ابنکوا که یک مردمشناس مسلّطى بوده است
[3] به معاویهمىگوید که مردم شام به امام و رهبر خویش وفادارترند». این مشاوره در گزینش شام بى تأثیر
|250|
نبوده است. معروف است که مردم شام با تزویر و مردم عراق با زور و یا زر رام مىشوند،
[4]معاویه مثل یک درخت در این منطقه مساعد رشد مىکند و ریشه مىدواند و به مدت 40 سال(از سال 20 تا 60 هجرى) ریاست مىکند. به نقل سیوطى پیش گوئى کعب الاحبار درست درمىآید که معاویه امارت و حکومت طولانى خواهد یافت.
[5] 20 سال استاندارى و 20 سالخلافت، امرى است که در هیچ قدرتمند دیگرى از بنىامیه و بنى عباس و حتى خلفاىبعدىرخ نداد.
معاویه در میان معاویه شناسان اهل سنت به دو صفت تحمّل و سیاستمدارى (دهاء)موصوف و معروف بوده است.
[6]
آنان گفتهاند در تحمل او همین بس که مخالفان سیاسى او در حضور و غیر حضورشنظرات خویش را به صراحت ابراز مىکردند و او تحمّل مىکرد. حسین بن على(ع) هم درحضور معاویه و غیاب او مسائلى را که تشخیص مىداد بیان مىفرمود.
امیرالمؤمنین(ع) طى نامهاى به ابن زیاد، معاویه را شیطانى مىنامد که از هر سو مىآید وسفارش مىکند که فریب معاویه را نخور
[7] در جامعه معروف شده بود که معاویه از علىسیاستمدارتر است و آن حضرت مجبور شد بگوید او از من سیاستمدارتر نیست لکن اهلفریب و خدعه و فجور است.
[8] او مثل ماکیاولیستها از هر وسیلهاى ولو نامشروع براىرسیدن به قدرت و حفظ آن استفاده مىکرد و مشروع مىشمرد در حالى که امیرالمؤمنینمىفرمود من پیروزى و قدرت را با جور و ستم دنبال نمىکنم. معاویه قدرت اقناع خوبىداشت؛ وقتى خلیفه دوم براى نظارت بر امارت او به دمشق مىآید و از وضعیت اشرافى گرىاو انتقاد مىکند فوراً مى گوید: اى امیرالمؤمنین، ما در کنار رومیان هستیم، آنها جاسوسانى درما دارند و اگر ما را طور دیگرى ببینند طمع مىکنند در حالى که با این کیفیت با شکوه آنها از مامىترسند!
[9] طبق نقل عقدالفرید پدر و مادر معاویه به او آموخته بودند که براى حفظ ریاستاز خلفاى سه گانه تبعیت کند و مخالفتى بروز ندهد
[10] و او این آموخته را خوب پیاده مىکرد.
اشرافىگرى و شوکت ظاهرى او در عثمان هم بى تأثیر نبود و باعث شد که او بر خلافسیره خلفاى قبلى به این حالت روى آورد.
سیاست معاویه در زمان امام على(ع)
بى تردید سختترین دوران براى معاویه، مقطع 5 ساله خلافت على(ع) بود. خلفاى
|251|
سهگانه در طول 25 سال نه تنها مزاحم او نبودند بلکه او را تقویت کردند امّا امیرالمؤمنین بهمحض قدرت یافتن به مغیره بن شعبه که به او سفارش کرده بود که عمّال عثمان را عزل نکنمخصوصاً معاویه را باقى بدار، فرمود هرگز او را باقى نخواهم داشت و با او همکارىنخواهم کرد
[11] و طبق نقل به آیه اى از قرآن تمسک کرد که «ما کنت متخذ المضلّین عضداً»،من گمراه گران را یار خود انتخاب نخواهم کرد. و با این ترتیب او را «مضلّ» خواند که حاکىاز مزور بودن او است.
معاویه خود را خونخواه عثمان و على(ع) را در این خون شریک مىداند و این را مجوّزىبر عدم بیعت با امیرالمؤمنین(ع) بلکه شورش علیه او مىشمارد. در چند نامه که بین آنحضرت و معاویه مبادله شد، امام خود را از این امر برى مىداند و بلکه خود معاویه رامحکوم به این امر مىکند.
[12] معاویه نه تنها بیعت نکرد بلکه تعرّضات نظامى و سیاسى بهعراق مرکز حکومت على(ع) داشت که داستان شبیخون به شهر انبار معروف است. و اوجسیاستبازى معاویه در جنگ صفین بروز مىکند که با کمک عمروعاص و قرآن بر نیزهکردن، بخشى از یاران ساده على(ع) را فریب مىدهد و امیرالمؤمنین را وادار به>پذیرش
[13]
نظرگاه امیرالمؤمنین(ع) نسبت به معاویه
براى آگاهى بر دیدگاه آن حضرت کافى است به عباراتى از نهج البلاغه اشاره شود.
«آگاه باشید پس از من مردى با گلوى گشاد و شکمى بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد. هر چهبیابد مىخورد و در پى آن است که آنچه ندارید به دست آورد. او را بکشید ولى هرگزنمىتوانید او را به قتل برسانید. آگاه باشید او بزودى شما را به بیزارى و بدگویى به من وادارمىکند. بدگویى را در هنگام ظلم دشمن به شما اجازه مىدهم که این بر درجات و بلندى مقاممن مىافزاید و موجب نجات شما است اما هرگز بیزارى و برائت از من مجوئید که من بر فطرتتوحید تولّد یافتهام و در ایمان و مهاجرت از همه شما پیش قدمتر بودهام.»
[14]
«شگفتا از روزگارى که مرا همسنگ کسى قرارداده که چون من خدمت به اسلام ننموده وسابقهاى در دین چون سابقه من که هیچ کس به مثل آن دسترسى ندارد پیدا نکرده است. منسراغ ندارم کسى چنین ادعائى کند».
[15]
«اى معاویه، از حکومت کنارهگیر و آماده حساب شو، کى شما رهبر رعیت و رئیس ملتهستید، بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟ پناه به خدا از این شقاوت ریشه دار،ترا بر حذر مىدارم از اینکه به غرور و آمال و آرزوها ادامه دهى و آشکار و نهانت یکسان نباشد
|252|
(ظاهراً دم از اسلام مىزنى و باطناً در راه شرک گام بر مىدارى) من ابوالحسن هستم، درهمکوبنده جد و برادر و دائى تو در روز بدر؛ همان شمشیر با من است با همان قلب پرتوان بادشمن رو به رو مىشوم».
[16]
«گروه بسیارى از مردم را به هلاکت افکندى، با گمراهى و ضلالت خویش آنان را فریفتى و درامواج فتنه و فساد انداختى، همان فتنه و فسادى که تاریکىهایش فرا گیراست و امواجشبهاتش همه آنها را در کام خود فرو برده و این سبب شد که آنها از حق باز گردند و به جاهلیتو دوران گذشته رو آورند، به قهقرا برگشته و به حسب و نسب و تفاخرات قومى اعتماد کنند،جز گروهى از روشن ضمیران و اهل بصیرت که از این راه بازگشته و پس از آنکه تو را شناختنداز تو جدا شدند از همکارى و معاونت تو به سوى خدا فرار کردند و این به آن خاطر بود که تو آنهارا به کارى صعب و پر مشقت (نبرد بر ضد حق) واداشتى و از راه راست منحرفشان ساختى، اىمعاویه در برابر کارهایت از خدا بترس و زمامت را از دست شیطان بگیر که دنیا از تو بریده وآخرت به تو نزدیک است والسلام.
[17]
امام حسن(ع) و معاویه
معاویه که توانست در مقابل امام على(ع) که اقتدارش زبانزد بود مقاومت کند و زیر باربیعت نرود؛ همین سیاست را در مقابل امام حسن(ع) هم ادامه داد. و در مدّت 6 ماه که آنحضرت جانشین مشروع پدرش در امر خلافت مسلمین بود، با جنگ و گریز و فریب، نه تنهابیعت نکرد بلکه آن امام را وادار به صلح تحمیلى نمود. امام حسن(ع) به علت قدرت معاویهو حمایت مردم شام از او و تجربه مقابله با حضرت على(ع) ابتداءً از باب اتمام حجت و ثبتدر تاریخ به معاویه نوشت یا بیعت کن یا آماده جنگ شو.
[18] و حتى لشکر آراست ولى یک بهیک به او خیانت کردند و حتى فرماندهان لشکرش هم توسط معاویه خریدارى مىشدند. لذامجبور به صلح شد و در پى جنگ تحمیلى پدرش با معاویه خودش دچار صلح با او شد.
مفاد صلح نامه اجمالاً این بود که او به بنىهاشم تعرض نکند، براى آنها سهمیه ازبیتالمال قرار دهد و بعد از خود جانشین انتخاب نکند و کار حکومت را به مردم واگذارد واز سب و لعن على(ع) بپرهیزد. در این صلح نامه نامى از امام حسین(ع) هم برده شد.
البته معاویه همین که به قدرت رسید و خود را خلیفه مسلمین نامید تمام مفاد صلح نامهرا انکار کرد
[19] و معروف است که گفت من نیامدهام که بگویم نماز بخوانید یا روزه بگیرید منآمدهام و آمادهام که بر شما حکومت کنم.
[20]
اهل تاریخ این سال را (عام الجماعه) نامیدهاند
[21] چرا که تمام سرزمینهاى اسلامیکپارچه تحت سلطه معاویه قرار گرفتند و بنىامیه به خواسته خود رسیدند و آنچه رئیس
|253|
بنىامیه گفته بود که خلافت را مثل توپ بین یکدیگر بچرخانید تحقق یافت و آنچه ابوسفیانبر سر قبر شهداى اسلام با کوبیدن پاى خود اظهار کرد که آنچه شما با ما به خاطر آن
[22]جنگیدید اکنون در چنگ ما است به آن رسیدند. آرى این خاندان که قرآن از آنها با تعبیر«شجره ملعونه» یاد کرده است
[23] و به اتفاق مفسرین بنىامیه مصداق آن هستند، حیله ونیرنگ و سرکوب و شیطنت و نکراء خود را به آن رساندند. و معاویه فرمانرواى بلاد اسلامشد و کارنامه زیر را از خود به جاى گذاشت.
1. به ساختن بناهاى با عظمت و کاخها و مساجد بزرگ همت گماشت که مسجد اموى ازآن جمله است.
2. از لحاظ اقتصادى مالیات نیروز یا نوروزى را براى اولین بار وضع کرد، به دوستان وهوادارانش حاتم بخشى مىکرد و علویون را تحت فشار مىگذاشت. طبقه مرفه درست کرد،به یثرب پول نمىفرستاد و آنها را مجبور مىکرد زمینها را به قیمت کم بفروشند، عراق رادچار محاصره اقتصادى شدید کرد مغیرة بن شعبه حاکم کوفه مردم را از ارزاق منع مىکرد، بهعلت اینکه کوفه مرکز تجمع طرفداران على(ع) بود.
[24] مالیات مصر را به عمرو عاصبخشید، به خاطر اذیت، به طرفداران امیرالمؤمنین(ع) صریحاً اعلام کرد که با پول یاران علىرا مىخرم تا دنیاى من بر آخرت على غلبه کند.
[25]
3. در بعد فرهنگى و سیاسى، خلافت را تبدیل به سلطنت کرد و از واژه مُلک استفاده کردو حتى در خصوص رسول خدا(ص) و خلفاى قبل هم واژه مُلک را به کار برد که عملاً انکارنبوّت و وحى است.
بین موالى و عرب فرق گذاشت، عصبیت قبیلگى را حاکم کرد. غیر عرب را مرجوحدانست و چه بسا غیر قریش وغیر بنىامیه را.
هر چند فسق و فجور و گناه خود را علنى نمىکرد ولى در لا به لاى نقلهاى گوناگونآثارى از بىاعتقادى به موازین شرعى از او مشاهده مىشود. ابن ابىالحدید مىنویسد کهمعاویه در زمان عثمان راحتتر گناه مىکرد ولى در زمان عمر مىترسید هر چند به تجملاتعلاقه داشت و شاهانه زندگى مىکرد.
[26] در مسند احمد بن حنبل از شرابخوارى او سخنگفته شده
[27] و در سنن نسائى به رباخوارى او اشارت رفته است.
[28]
داستان برادرى زیادبنابیه از رسوائیهاى مشهود او است. معاویه که مایل بود تمام عناصرو افراد تأثیر گذار و کلیدى را در اختیار بگیرد براى ایجاد انگیزش در آنان از راههاى مناسب
|254|
و مقتضى وارد مىشد و زیادبن ابیه که از معلوم نبودن پدرش به این اسم موسوم و این امربرایش عقده شده بود، با یک خاطره و داستان ساختگى از ابوسفیان که توسط معاویه نقل وجعل شد به برادرى معاویه و فرزندى ابوسفیان مفتخر شد.
[29] امیرالمؤمنین در نامهاى به ابنزیاد کذب این حادثه را افشا مىکند و در نامهاى به معاویه نقلى که از ابوسفیان شده است رایک غفلت و بى توجّهى مىداند.
نماز جمعهاى که در چهارشنبه خوانده است
[30] و سردادن اذان در روز عید، ایراد خطبهقبل از نماز عید و خطبه خوانى نشسته از جمله بدعتهاى او شمرده شده است.
[31]
در عین حال براى اینکه به اسلام نمائى و اسلام زدائى متهم نشود در پایان عمر وصیتکرده بود که با مقدارى از موها و ناخن رسول خدا(ص) که همراه خود نگه داشته بود چشم ودهان او را در قبر بپوشانند و با این کار بین او و عذاب حائلى ایجاد شود!
[32]
بعداز شهادت امام حسن(ع) که با توطئه معاویه و به دست جعده همسر امام حسن(ع)انجام شد و حاکى از مانع دانستن امام حسن(ع) در راه خود کامگىهاى او بود، شاهد دوراندهساله سیاهى هستیم که دوران سیاه جعل حدیث به نفع بنىامیه مخصوصاً عثمان و نفى وانهدام احادیث در فضائل اهل بیت(ع) مخصوصاً على(ع) هستیم. و لعن شدید على(ع)مخصوصاً بر منابر رسمى در این دهه شیوع پیدا کرد بهویژه زمانى که به قصد حج به مدینه ومکه رفته بود و در آنجا در گفتگوهائى که با ابنعباس و قیس بنسعد انجام داد متوجه شدامیرالمؤمنین پایگاه قابل توجهى در حرمین شریفین دارد و در مناظره با آن دو ناتوان شد، لذابر خلاف شهرت خود به حلم، عصبانى شد و دستور داد که از فضائل على کسى سخن نگویدو پس از بازگشت به شام بخشنامه رسمى در این زمینه صادر کرد.
[33]
در پایان عمر هم بدعتى دیگر گذاشت و یزید را به عنوان جانشین خود مقرّر کرد و اینکار به پیشنهاد مغیرة بن شعبه انجام شد که قرار بود سعید بنعاص به جاى او فرماندار کوفهشود. وى براى پیشگیرى از این امر سراغ یزید مىآید و او را تشجیع به جانشینى مىکند ومعاویه را هم متقاعد مىکند
[34] و پس از آن به عنف و اجبار جریان بیعتگیرى به نفع یزیدشروع مىشود. داستان بحثهاى داغ معاویه با عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و عبدالله بنعباس در خصوص این جانشینى در تاریخ ثبت است که آنان هر کدام به نوعى مخالفت کردندو این کار را بدعت دانستند و به وجود دو بیعت همزمان با معاویه و یزید اعتراض کردند.
[35]داستان برخورد امام حسین با این بیعت و بدعت را در جاى خود بحث خواهیم کرد.
|255|
سرانجام معاویه در رجب سال 60 هجرى از دنیا رفت و امام حسین(ع) با ذکر اینکهطاغیه امت مرده است از آن یاد کرد و خدا را شکر نمود. معاویه هنگام مرگ 77 سال داشت.
[36]و 40 سال آن را حکومت کرد و اگر مجموعه خلافت بنىامیه را 80 سال بدانیم،14 آن را معاویهتصاحب کرده است (با احتساب 20 سال خلافت).
کارنامه او آنچنان بود که در زمان مأمونالرشید، تصمیم به لعن رسمى معاویه در منابر ومراسم گرفته شد ولى مشاورین مأمون، او را از این کار منع کردند و او را از شورش و ناآرامىمردمى ترساندند و بعدها المعتضد بالله شجاعت بیشترى نشان داد، پیشرفت زیادترى دراین امر نمود و حتى نامهاى مفصّل از تباهیهاى معاویه نگاشت تا بخواند ولى در لحظاتپایانى، مشاورین او هم مانع از این کار شدند.
[37]
این واقعه عجیب با فاصله زمانى مناسبى که ایجاد شده بود حاکى از نفوذ تبلیغات معاویهبه نفع خود و تأثیرات 40 سال خلافت و حکومت در شام در نسلهاى بعدى دارد. که چگونهبا خالالمؤمنین و امیرالمؤمنین خواندن خود و تبلیغات بنىامیه، تصویرى به جاى گذاشتهاست که دو خلیفه مقتدر مخصوصاً مأمون الرشید هم قادر به لعن رسمى او نباشد. این جااست که عمق تبلیغات و تزویر او و دلیل جنگ تحمیلى علوى و صلح تحمیلى حسنى وسکوت امام حسین روشن مىشود. کسى به گونهاى تبلیغات کرده باشد که برخى مردم شام،بنىامیه را نزدیکترین افراد به رسول خدا(ص) بدانند و فاطمه(س) را دختر معاویه و عائشهرا خواهر او بپندارند.
[38] به هر حال این موجود مرموز و پیچیده و متسلّط در رجب سال 60 ازدنیا مىرود و پروندهاش بسته مىشود و نوبت خود را به یزید مىدهد.
ب. امام حسین(ع) کیست؟
امام حسین از دامان طیب و طاهرى مثل فاطمه(س) به دنیا مىآید. پدر اوامیرالمؤمنین(ع) برادر رسول خدا(ص) و وصى او است و برترى نسب او غیر قابلانکاراست.
او 7 سال از زمان رسول خدا(ص) را درک کرده است یعنى دوران طفولیت خود را؛رسول خدا(ص) او را فرزند خود مىدانست و جاى او بر شانهها و زانوى رسول خدا(ص)بود. در داستان مباهله و تطهیر و هل اتى از جمله پنج تن آل بود. او در این 7سال شاهدجنگهاى فراوان رسول خدا(ص) و پدرش و پرستارىهاى مادرش از آن دو بوده است. او با
|256|
تمام وجود مىدید و مىشنید که اسلام جوان چگونه با خون وجان حفاظت مىشود و براى نشر آن چه فداکاریها مىشود.
او شاهد رحلت جانسوز جدش در سن 7سالگى است و بعدشاهد خانهنشینى پدر و 25 سال سکوت او است. او با سن کم خودخیلى شجاع و فهیم بود و به شکل مکرّر در تاریخ نقل شده کهکسانى که بر منبر جدش صعود کرده بودند، مورد نکوهشقرارمىداد و امر به پایین آمدن مىکرد. این واقعه در موردخلیفهاوّل و دوم به شکل جالبى نقل شده است.
[39] او در ایندورانمأموم پدرش بود و به همراه برادرش امام حسن(ع)ازطرف پدر مأمور به حفاظت از جان خلیفه سوّم مىگردد.اینمأموریت را انجام مىدهد تا جلوى شایعات بعدىدستداشتن پدرشان در قتل عثمان گرفته شود، او در زمان قتلعثمان و اقبال جامعه به امام على(ع) 32 ساله و رشید بوده است.داستان ازدحام مردم براى بیعت با على(ع) و تحت فشار قرارگرفتن او و برادرش در این ازدحام در نهج البلاغه
[40] آمده است. اودر هر سه جنگ جمل و صفین و نهروان حضور داشته
[41] و درخط مقدم قرار مىگرفت به گونهاى که امام على(ع) از این امرنگران مىشد و مىگفت جلوى آنها را بگیرید که یادگار پیامبرهستند. در جنگ صفین از طرف پدر مأمور شد تا مردم را براىحضور در این رویارویى بسیج کند و نطق زیبا و مهیّج او در تاریخثبت شده است.
[42]
در این مقطع یک بار از طرف معاویه از او خواسته مىشود کهپدرت را از خلافت خلع کن تا با تو بیعت کنیم و پاسخ دندانشکنى
[43] از او مىشنوند - گویا آنها ارتباطات مقدس را درتحلیلهاى نامقدس خود فراموش مىکردند یا به قصد تفرقهچنین مىکردند - دراین مقطع داستان حکمیت را با تمام وجوددرک کرد.
|257|
بعد از شهادت پدر شاهد بود که چگونه تبلیغات معاویه اثر داشت و على(ع) را بى نمازمعرفى مىکردند - و بعد از شهادت پدر در دوران 6 ماهه خلافت برادر با او بود و مأموم اوبود، و فاصله سنى اندک (9ماه) مانع از تبعیت و اطاعت کامل او نمىشد. وقتى صلح تحمیلىطرح شد عدهاى از دلسوزان به او مىگفتند اگر تو قیام کنى با تو هستیم اما او مىگفتحسن(ع) امام من است. در موقع لعن على(ع) در منابر او را دعوت به شورش مىکردند باز بهامامت حسن(ع) و لزوم اطاعت از او تأکید مىفرمود،
[44] هر چند دفاع از شأن پدرمىفرمود.
[45] او با این کار فرهنگ امامت و اطاعت را مىآموخت و این که حجّت خدا در روىزمین یک نفر است ولو معصوم دیگرى هم چون خود او حضور دارد. در این مقطع امامحسین در مقابل تمام تحریکات دلسوزان یا ساده دلان مقاومت مىکرد و در مقابل تمامکسانى که برادرش را به علت پذیرش صلح مذمّت مىکردند مىایستاد و آنها را نصیحت ویاتحذیر مىکرد.
البته از ارشاد و تنبیه گاه و بیگاه معاویه غفلت نمىکرد. بعد از شهادت برادر در داستاندفن جنازه مطهر آن حضرت، در کنار مضجع رسول خدا(ص) از خود تدبیر و حکمت نشانداد و براى جلوگیرى از فتنه و تفرقه بقیع را ترجیح داد و به کلیه کسانى که مانع از این کار شدهبودند اعلام کرد که علت این نرمش فقط وصیت و احترام برادرش بوده است.
دوران ده ساله بعد از شهادت امام حسن(ع) که مقطع اصلى مورد نظر این مقاله است دربخش سوّم پرداخته خواهدشد.
در مجموع دو شخصیت اصلى این مقاله به مصداق نور و ظلمت با هم مقابل هستند،حسین(ع) امام معصوم صادق دین مدار و برخاسته از خاندان عصمت و دامانى پاک و طاهر ومعاویه داراى تزویر و شیطنت و نکراء و قدرت طلب و جاه طلب و یک
ماکیاولیست به تمام معنا.
ج. تعامل امام حسین(ع) با معاویه
با شناختى که از سیدالشهدا(ع) و معاویه به دست داده شد برخورد 10 ساله امامحسین(ع) در زمان امامت خودش با معاویه چه توجیهى دارد علىالخصوص که بارها عدممشروعیت حکومت او را آشکار و پنهان بیان کرده بود.
در این جا باید به سؤالات ذیل پاسخ داده شود:
|258|
1- عملکرد حسین بن على(ع) چه بود؟
2- دلائل عدم قیام علیه معاویه چه مىباشد؟
1- عملکرد امام حسین بر چند محور عمده دور مىزد:
- افشاى سیاستها و حکومت معاویه و اثبات عدم مشروعیت او در قول و عمل
- دفاع از اهل بیت و مخصوصاً حضرت على(ع)
- اثبات حقانیت خود به جهت حکومت
- عدم بیعت با معاویه و عدم اطاعت از او
- مخالفت آشکار و تُند با جانشینى یزید
- حفظ و تقویت ارتباطات مردمى و حرکت آگاهى بخش
- کنترل انقلابیون طرفدار اهل بیت به جهت قیام بر ضد معاویه براى حفظ صلاح وتداومآنان
- ارشاد یاران معاویه و تحذیر آنها
اکنون به شرح بعضى از موارد فوق پرداخته مىشود:
الف. افشاى سیاستها و اثبات عدم مشروعیت او
حسین بن على(ع) با خصلت شجاعت و فصاحتى که داشت در فرصتها و نوبتهاىمناسب به افشاى سیاستهاى معاویه مىپردازد و مشروعیت حکومت او را زیر سؤال مىبرد.
در پاسخ نامه معاویه مىنویسد:
«اینکه گفتى (نوشتى) نگران نفس خویش و امت محمّد باشم و ایشان را در فتنه نیفکنم و ازشق عصاى امّت و پراکندگى جماعت بپرهیزم. من هیچ فتنهاى را در این امّت بزرگتر از خلافتو حکومت تو نمىدانم و از براى خود و دین خویش و امت محمد هیچ سودى افضل از آن ندانمکه با تو جهاد کنم».
[46]
در یک سخنرانى در مدینه خطاب به او مىگوید:
[47]
«همانا متوجه شدیم که تو چگونه پس از رسول خدا(ص) تلاش کردى تا براى به دست آوردنحکومت خودت را خوب جلوه دهى و از بیعت خود براى همگان صحبت کنى اما هرگز هرگز اىمعاویه، ما فریب نمىخوریم که در صبحگاهان سیاهى ذغال رسوا شد و نور خورشید روشنائىچراغها را خیره کرد - سوگند به خدا تو پیش از این نمىتوانى در رفتن در راه باطل و ستم بهپیش بتازى و در تجاوز و ظلم به بندگان خدا زیاده روى کنى...شما از همان اولین لحظههاىوفات رسول خدا(ص) به دشمنى و محاجّه روى آوردید و در امامت ما اهل بیت شک و تردیدروا داشتید و در ایمان خود خلل ایجاد کردید و تحولات سختى پدید آوردید و هر چه
|259|
خواستید کردید تا آنکه اى معاویه با تلاش و کوشش دیگران حکومت به دست تو رسید. پسدر این جا باید عبرت گیرندهها عبرت گیرند».
معاویه تو چگونه مورد اعتمادى که پیرامون تو را انسانهائى گرفتهاند که مورد اعتماد مانیستند و در دین آنها و خویشاوندیشان اعتمادى نیست».
گاهى به افشاى جنایات او مىپرداخت:
«هان اى معاویه، آیا تو آن کس نیستى که حجر کندى را کُشتى؟ و مردم نمازگزار و پرهیزگار راکه ظلم و بدعت را نمىپسندیدند و در امر دین از سرزنش کسى نمىترسیدند تو با ظلم و ستمکشتى با اینکه سوگندهاى فراوان خوردى، عهد و پیمان استوار نمودى که آنها را نمىکشى؛ بىآنکه در ملک تو فتنهاى پدید آورند یا دشمنى آغاز کنند. هان اى معاویه، آیا تو آن کس نیستىکه عمروبن حمق خزاعى صحابه رسول خدا(ص) را کشتى؟ آن صالح که عبادت اندامش رافرسوده و پیکرش را لاغر کرد و رخسارش را زرد نمود از پس آنکه او را خط امان دادى و به عهدخداى محکم نمودى با آن میثاق و پیمان که اگر مرغى را عطا مىکردى از فراز کوههاى بلند بهنزد تو مىآمد آن گاه بر خداى جرئت کردى و عهد خداى را کوچک شمردى و بى جرم و جنایتاو را کشتى.»
[48]
ب. عدم اطاعت
امام گاهى با مصادره اموال معاویه
[49] و برخى مواقع با امتناع
[50] از فروش زمین خود بهمعاویه یا به عقد درآوردن زنى براى خود در حالى که یزید او را براى خود مىخواست وسپس باز گرداندن آن زن به همسرش
[51] و از این قبیل امور، عدم اطاعت خود را بروز مىدادکه ناشى از عدم بیعت بود.
ج. اثبات حقانیت اهل بیت و پدرش
آن حضرت در سخنرانى معروف منى که نسبتاً بلند هم هست، به محورهاى عمدهاىتأکید مىورزد و در آن حقانیت خود و پدرش و اهل بیت را اثبات مىکند مىفرماید:
[52]
«آنچه را این مرد سرکش (معاویه) بر ما و شیعیان روا داشته مىنگرید و شاهدید، اینکمىخواهم مطلبى را از شما بپرسم،اگر راست گفتم تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم تکذیبمنمائید. سخنانم را بشنوید و حرفهایم را بنویسید آن گاه به شهرها و قبیلههاى خودتان بازگردید، آنچه در حق ما مىدانید به دوستان صمیمى و افراد مورد اطمینان خودتان بگویید. مناعلان خطر مىکنم از اینکه این مطلب کهنه شده و از هم بپاشد و حق از بین برود. البتهخداوند نورش را گسترش خواهد داد گرچه کافران آن را نپسندند.
[53]
شما را به خدا سوگند آیا مىدانید که على بن ابىطالب برادر پیامبر(ص) بود در آن هنگام کهرسول خدا(ص) مسلمانان را با یکدیگر برادر کرد میان خود و پدرم پیمان برادرى بست و
|260|
فرمود: «در دنیا و آخرت تو برادر منى و من برادر تو هستم»؟
مردم پاسخ دادند: بار خدایا چنین است.
آن حضرت به همین سبک 15 سؤال کلیدى از مخاطبان مىکند و اقرار مىگیرد و در آنهابر فضائل امیرالمؤمنین تأکید مىکند. از جمله آنها درباره بسته شدن دربهاى مسجد مگر درخانه على(ع)، واقعه غدیر، حدیث منزلت در جنگ تبوک، مباهله، خیبر، قرائت سوره برائت،برادر خواندن و دانستن پیامبر(ص) نسبت به على(ص)، برترى دادن رسول خدا(ص)امیرالمؤمنین را بر حمزه و جعفر،غسل دادن امیرالمؤمنین جنازه پیامبر(ص) را، و در پایانمىفرماید: آیا مىدانید رسول خدا(ص) در آخرین خطبه خود فرمود: «من دو چیز سنگین درمیان شما نهادم؛ این دو چیز کتاب خدا و اهل بیت من است، به آنها چنگ بزنید و تمسّکبجوئید تا گمراه نگردید.»
دراین سخنرانى جامع حضرت حقانیت خود و پدر و اهل بیت را اثبات و از ارزشهاىآنان دفاع مىکند و مخصوصاً دفاع از على(ع) در فضائى که تبلیغات اموى چهره آن حضرترا مشوّه جلوه داده بود از اهمیت خاصى برخوردار است بهویژه که ذکر فضائل على(ع)ممنوع و دشنام به او لازم و رسمى بود. در پایان سخنرانى منى، مردم که تحت تأثیر حقانیت وصداقت امام حسین(ع) قرار گرفته بودند مىگفتند نمىشود ما تو را دوست داشته باشیم وتبعیت کنیم ولى از على(ع) دورى و بیزارى بجوئیم؟!
[54]
بیان مسئولیت خواص و بزرگان جامعه
در خلال یک سخنرانى مىفرماید:
«شما اى بزرگان که درعلم و دانش پرآوازهاید و در خیر و نیکى زبانزد دیگرانید و در نصیحت وپند دادن شهرت دارید و به خاطر خدا در دل مردم عظمت و شکوه دارید که افراد نیرومند شمارا به حساب مىآورند و ناتوانان شما را گرامى و محترم مىشمارند، آیا این همه احترام و کرنشبراى آن نیست تا شما به احیاء حقوق خداوند قیام کنید؟ لیکن شما در بیشتر موارد از اداء حقالهى کوتاهى کردید و حقوق ائمه را سبک شمردید. شما مىبینید که پیمانهاى الهى در همشکسته مىشود ولى هیچ دم نمىزنید و به هراس نمىافتید در حالى که براى در هم شکستنبعضى از پیمانهاى پدرانتان ناله سر مىدهید. شکسته شدن پیمانهاى رسول خدا(ص) رانادیده مىگیرید. شما مصیبتبارترین مردم هستید زیرا از مسئولیتها عالمانه و آگاهانهدست کشیدید و علت همه گرفتاریها آن است که زمان امور و اجراى احکام که در رعایت حلالو حرام خدا امین هستید، اگر بر رنجها و آزارها شکیبائى داشتید اجراء امور دین خدا به دست
|261|
شما مىافتاد. لکن شما ستمگران را در مقام و منزلت خود جایگزین ساختید و امور دین خدارا بر دست آنان سپردید و آنان به اشتباه عمل مىکنند و در شهوات خود عمل مىکنند و بهشما مسلّط شدند... در هر شهرى گویندهاى دارند که بر فراز منبر سخن و با صداى بلند سخنمىگوید....در شگفتم و چرا در شگفت نباشم که زمین را مردى حیله گر و مکار و فردى تیرهروز تصرف کرده است(معاویه).»
[55]
سخنرانى فوق ضمن تأکید بر عدم مشروعیت معاویه، علل حاکمیت یافتن و کارنامه سیاهحکومتى او؛ حکومت مشروع را حکومت علماى امین مىداند و این مسئولیت مهمّ را به اینفرهیختگان گوشزد مىنماید. وعدم عمل به مسئولیتها را موجب حاکم شدن معاویه وامثال آن مىشمارد.
بیان فلسفه و اهداف حکومت اسلامى
«خداوندا تو خود مىدانى عملکرد ما نه براى آن است که به ریاست و سلطنت دست یابیم یا ازروى دشمنى و کینه توزى سخن بگوییم لیکن پیکار ما براى این است که پرچم آئین تو رابرافراشته و بلاد بندگان تو را آباد سازیم و به ستمدیدگان از بندگان توامنیت بخشیم و احکامو سنن و فرائض تو را پیاده کنیم».
این سخنان در منى ایراد شده و در خلال همان سخنرانى قبلى طرح گردیده است.حسین(ع) بحث از پیکار و تشکیل حکومت و اهداف آن مىکند. این سخنان شبیه سخنانپدر معصومش على(ع) است که در اوان خلافتش بیان فرموده بود.
[56] عبارات کاملاًشبیهاست چرا که نباشد؟ که همه از نور واحدند و هدف آنها واحد. همه دنبال حکومتحقهستند و لو به آن نرسند امام حسین(ع) در جملهاى اشاره مىکند که حکومت حقمااست و در نهایت به ما خواهد رسید و سپس اشاره به حکومت نهائى حضرتمهدى(عج)مىنماید.
[57]
در جائى دیگر در فرصتى مناسب در مجلس معاویه تلویحاً حکومت را حق خود وپدرش مىداند و مىفرماید:
«من فرزند مردى آسمانى و داراى قدرت مىباشم، من فرزند کسى هستم که مردم جهان درشرافت خانوادگى و ارزشهاى والاى انسانى سوابق درخشان اجتماعى، همتاى او نمىباشند،من فرزند کسى هستم که خشنودى او خشنودى خدا و خشم او خشم پروردگار است».
سپس رو به معاویه کرد و فرمود:
|262|
«اى معاویه، آیا تو را پدرى چون پدرم و سابقهاى چون سابقهام مىباشد. اگر بگوئى نه شکستخوردى و اگر بگوئى آرى دروغ گفتى.»
[58]
برخورد تند و صریح با جانشینى یزید
«اى معاویه، آنچه در باره کمالات یزید و لیاقت وى براى امّت محمد(ص) بر شمردى شنیدیمقصد دارى طورى به مردم وانمود کنى که گویا فرد ناشناختهاى را توصیف مىکنى یا فرد غائبىرا معرّفى مىکنى و یا از کسى سخن مىگوئى که گویا تو درباره او علم و اطلاع مخصوص دارىدر حالىکه یزید ماهیت خود را آشکار کرد و موقعیت سیاسى و اجتماعى و اخلاقى خویش راشناسانده است. از یزید آنگونه که هست سخن بگو؛ از سگ بازیش بگو در آن هنگام کهسگهاى درنده را به جان هم مىاندازد، از کبوتر بازیش بگو که کبوتران را در بلند پروازى بهمسابقه وا مىدارد، از بوالهوسى و عیاشى او بگو که کنیزان را به رقص و آواز وا مىدارد، ازخوشگذرانیش بگو که از ساز و آواز خوشحال و سرمست مىشود. آنچه در پیش گرفتى کناربگذار! آیا گناهانى که تاکنون در باره این امّت بر دوش خود بارکردهاى ترا کافى نیست؟»
[59]
علت این برخورد تند و انقلابى این است که معاویه در صلحنامه صریحاً متعهد به عدممعرفى خلیفه پس از خود شده بود ولى او مىدانست که با وجود پایگاه مردمى امام حسین وفعالیتهاى آگاهى بخش او در میان مردم و دورى از حکومت وى اگر کار را به مردم واگذاردمردم سراغ حسین بن على(ع) خواهند رفت، لذا با تحریک امثال مغیرة بنشعبه با تمهیدات وتدبیراتى یزید را معرفى کرد و به زور بیعت مىگرفت. امام در سخنان فوق در پیش معاویه وشبیه آن در جاهاى گوناگون، این واقعه را به شدت محکوم و از یزید سلب صلاحیت مىکند.
2. دلائل عدم قیام علیه معاویه چه مىباشد؟
این سؤالى اساسى است که با وجود آن همه شجاعت و صراحت و توجه مردم بهحضرت(ع) و علم به عدم صلاحیت معاویه و نقض عهدهاى او و عدم پاىبندى وى به مفادصلح نامه و اهانت به على(ع)، چرا حرکتى علیه او انجام نداد. در حالىکه مردم آمادگى داشتندمکرّر به او مراجعه مىکردند و درخواست قیام داشتند. وقتى خود مشروعیت الهى دارد ومردم همتقاضا دارند چرا نباید کار را تمام کند؟
پس از شهادت حضرت مجتبى(ع) گروهى از کوفه و دیگر شهرها به امام حسین(ع) نامهنوشتند و تقاضاى قیام کردند از جمله «بنو جعده» که امام در پاسخ آنها نوشت:
«همانا امیدوارم نظر برادرم (خدا او را رحمت فرماید) وفادارى به پیمان صلح باشد ونظر من مبارزه و جهاد با ستمکاران است که رستگارى و پیروزى به همراه دارد، پس تا
|263|
معاویه زنده است در جاى خود باشید، پنهان کارى نمائید، اهداف خود را مخفى نگه دارید تامورد سوء ظن قرار نگیرید پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم نظر نهائى خود را بهشما خواهم گفت، ان شاءالله.»
[60]
البته این تقاضاها سابقه داشت و حتى در زمان حیات امام حسن(ع) هم طرح مىشد.حجر بنعدى که از صلح تحمیلى بسیار اندوهناک بود روزى به حسین بن على(ع) گفت: نظرو رأى امام حسن را رها کن، شیعیان را گرد خود جمع کن و قیام و مبارزه را بر ضدّ معاویهآغاز کن، ما همه با شمائیم و با معاویه و شامیان آن قدر به نبرد ادامه مىدهیم تا خداوند میان ماحکم فرماید. امام حسین فرمود:
«ما با آنها صلح کردیم و هم اکنون در دوران صلح به سر مىبریم، به آنچه شما مىخواهید راهىوجود ندارد.»
[61]
البته باید به این نکته اشاره شود که چنین برخوردى از طرف حجر بنعدى با دو اماممعصوم(ع) نباید موهم وجود اختلاف نظر بین دو امام باشد؛ این فقط برداشت خاص حجربوده است.
روزى گروهى از شیعیان کوفه خدمت امام حسین(ع) رسیدند و تلاش فراوان کردند تاصلح امام مجتبى(ع) را رد کرده امام حسین را به قیام وادارند ولى امام فرمود:
«قرارداد صلحى بین ما وجود دارد و گرچه خوشایند من نیست اما تا معاویه زنده است درانتظار باشید، پس آن گه که بمیرد ما و شما تجدید نظر مىکنیم.»
[62]
ادعا شده بارى دیگر گروهى از شیعیان مانند جندب بن عبدالله ازدى و مسیب بن فزارىو سلیمان بن صرد خزاعى و سعید بن عبدالله حنفى با امام حسین(ع) ملاقات کردند و تلاشداشتند صلح امام مجتبى را زیر سؤال ببرند فرمود:
«همانا فرمان خدا اندازه معیّنى دارد و همانا فرمان خدا اجرا شدنى است. من هم مرگ را برصلح ترجیح مىدادم اما برادرم با من صحبت و مصالح مسلمین را طرح کرده من هم از اواطاعت کردم در حالى که گویا با شمشیرها بر بینى من و با کارد بر قلب من مىکوبیدند و بهتحقیق خداى عزیز و بزرگ فرمود: گاهى چیزى را خوش ندارید اما خدا خیر فراوان را در همانقرار داده است.
[63]و فرمود گاهى چیزى را خوش ندارید در حالىکه براىشما خیر است و گاهىچیزى را دوست دارید که براى شما بد است، خدا مىداند و شما نمىدانید.»
[64]
اما سلیمان صرد و سعید بن عبدالله اصرار فراوان کردند تا نظر امام حسین(ع) را از حفظصلح برگردانند که امام در تداوم رهنمود خود فرمود:
|264|
«هذا ما لا یکون و لا یصلح»؛
قیام بر ضد معاویه در چنین شرائطى نه امکان و نه صلاحیت دارد)
[65]
از مجموعه گفتگوهاى فوق دو علت براى عدم قیام از سوى امام ذکر شده است:
1. عدم امکان قیام
2. عدم صلاحیت قیام (عدم مصلحت)
این سؤال آن گاه تقویت مىشود که متوجه شویم که امام حسین(ع) پس از مرگ معاویهدر منزل (بیضه) و نزدیکى کوفه و در مواجهه با لشکر کوفیان و حرّ ضمن سخنانى فرمود:
«اى مردم همانا رسول خدا(ص) فرمود: کسى که پادشاه ستمگرى را بنگرد که ستم مىکند وحرام خدا را حلال مىشمارد و عهد و پیمان خدا را مىشکند و با سنّت رسول خدا(ص)مخالفت مىکند و در میان بندگان خدا با فساد و ستمکارى عمل مىکند اگر با عمل یا با سخنىبر ضد آن پادشاه قیام نکند سزاوار است بر خداوند که او را با آن پادشاه ستمکار محشور کند.مردم آگاه باشید این مردم و بنىامیه اطاعت شیطان را به جان خریدند و اطاعت خدا را رهاکردند و فساد را آشکار و حدود الهى را ترک و بیتالمال را غارت و حرام خدا را حلال و حلالخدا را حرام شمردند، و مىدانید که من از دیگران سزاوارترم.»
[66]
خطبه فوق هر چند در زمان یزید است ولى فسادهاى شمرده شده به بنىامیه ربط دادهشده است که مصداق اول و روشن آن معاویه است و قیام علیه او واجب بوده است چرا کهتهدید دال بر وجوب است. وقتى کسانیکه قیام نمىکنند به عذاب وعده داده شدند یعنى قیامواجب است. پس چرا در زمان معاویه قیام نفرمود؟
ما پاسخ را در دو نکته مهمّ امام که عدم امکان و عدم مصلحت است جستجو مىکنیم.
1. عدم مصلحت و صلاحیت قیام
در جاى خود اثبات شده که احکام الهى دائر مدار مفاسد و مصالح است. اگر انجام فعلمصلحت تامه داشته باشد واجب خواهد بود. مثل اقامه نماز که ناهى از فحشاء و منکر است وباعث تقرّب انسانهاى متقى است و اگر مفسده تامه داشته باشد حرام است مانند شرب خمرکه در آن عداوت و کینه نهفته است و اگر مفسده آن بر مصلحت بچربد مکروه است و ترک آناز فعل آن بهتر است و اگر مصلحت آن بر مفسده بچربد استحباب دارد و فعل آن از ترک آنبهتر است و اگر مفسده و مصلحت آن مساوى باشند مباح خواهد بود. یعنى فعل و ترک آنمساوى خواهد بود. با حفظ مقدمه فوق اگر «قیام بر ضد معاویه» را یک فعل بدانیم، زمانىوجوب پیدا مىکند که مصلحت تامه داشته باشد، در حالى که امام در پاسخ امثال سلیمان
|265|
صُرر خزاعى فرمود این کار فاقد مصلحت است. در حقیقت امام وجوب قیام را نفى کرد وحتى استحباب و جواز آن را هم نفى فرمود چرا که ظاهر کلام ایشان این است که هیچمصلحتى وجود ندارد یا لا اقل مصلحت آن مرجوح و مغلوب است در مقابل مفسدت آنحال باید کاوش کرد که چرا مصلحت وجود نداشت؟ براى پاسخ به این سؤال لازم است بهمقدمات طولانى بحث مخصوصاً خصوصیات و ویژگیهاى معاویه که بر شمرده شد توجهشود. و این نکته هم قابل توجه است که تشخیص مصلحت و مفسده توسط امام حسین(ع)قطعى است ولى تحلیل آن به عنوان درس و عبرت مناسب است.
1. خون مردم ریخته مىشود و نتیجهاى هم گرفته نمىشود. و خون مردم محترم است وحفظ جان آنها لازم مىباشد علت بى نتیجگى خونریزى، سابقه معاویه است در برخورد باخلفاى سه گانه و امام على(ع) و امام حسین(ع). او توانسته بود سه خلیفه را تحت تأثیر قراردهد و امام على(ع) را وادار به پذیرش حکمیت کند و با او بیعت نکند و به شکل عاصى وخود مختار در شام حکومت کند و نه تنها به او تعرّض نشود بلکه تعرّض هم داشته باشد. ویارانى را گرد هم جمع کند که به فرمایش امیرالمؤمنین به شکل داوطلب گردنهاى خود رالب شمشیرها قرار دهند و بر باطل اجتماع کنند
[67] و راضى بود یاران خود و معاویه را مبادلهکند.
[68] و پس از آن هم، تبلیغات او به گونهاى به کار افتاد که نام على(ع) را سیاه جلوه دادبگونهاى که بعضى درخواست تعویض نام خود را از على به نام دیگر کنند! و اشاره شد کهبعضى تحت تأثیر حسین بن على به او مىگفتند چه اشکال دارد که با تو خوب باشیم ولىامیرالمؤمنین را دشمن بداریم! حتى قبر على هم تا مدتها مخفى بود. به هر حال حسین شاهدبود که در درگیرى و رویارویى سیاست الهى امیرالمؤمنین و سیاست شیطانى و ماکیاولیستىمعاویه، پدرش مجبور شد حکمیت را بپذیرد. و نیز شاهد بود که برادرش امام حسن(ع)چگونه به صلح تحمیلى تن داد که اشاره شد و تکرار نمىکنیم. آیا صلح تحمیلى و جنگتحمیلى و حکمیت تحمیلى و تلخ، تجربه گرانى براى حسین بن على(ع) نبود که اگر او همبخواهد درگیر شود، گرفتار زور و زر و تزویر معاویه شود و این مثلت شوم مثل چنگال وچنگک آرمانها را به اسارت بکشد. بنابراین آن سابقه و تجربه مانع از قیام شد.
2. یک قیام بىنتیجه که پیام هم نداشته باشد و ماشین تبلیغاتى و موتور رسانهاى معاویه باقدرت تحریف همه نتائج را به نفع خود و بنىامیه مصادره کند، این قیام حاوى و حاملمصلحت نیست.
|266|
3. معاویه با نام اسلام به فتوحاتى هم دست یافته بود و باعث توسعه سرزمین اسلام شدهبود. در سال 43 رضج و غیر آن از بلاد سجستان فتح شد، هم چنین منطقه دان از برقه و کور ازبلاد سودان و در سال 45 قیقان را فتح کرد و در سال 50 قوهستان را با زور فتح کرد.
[69]علىرغم اینکه به نیت توسعهطلبى و قدرت مندى و همراه بعضى مفاسد اخلاقى و شنیع کههنگام فتحها واقع مىشد کمک به اسلام است و ضایعات آن در مقابل آثار مثبت آن قابلاغماض و جبران است. در نتیجه قیام علیه چنین کسى که مردم او را به عنوان امیرالمؤمنینمىشناسند و مفاسدى که امام حسین براى یزید بر شمرد در وى به شکل آشکار دیدهنمىشد، قیام مسلحانه علیه وى خالى از مصلحت مىشود یا مصلحت آن مرجوح مىباشدچرا که ممکن است به وحدت و اقتدار موجود لطمه بخورد. لذا با وجود غصب و عدممشروعیت در حکومت معاویه، این خدمات هر چند با نیت غیر صحیح، قیام را مفسدهآمیزجلوهمىدهد.
4. برپائى امنیت نسبى و آرامش و ثبات ظاهرى توسط معاویه هم از جمله عواملى بود کهممکن بود با قیام بر ضدّ او مخدوش شود و افراد ظاهربین را بدبین نماید. این امنیت زمانىتأیید مىشود که بدانیم کنترل او بر اوضاع به گونهاى بود که در آن سرزمین پهناور اسلامىهیچ گونه شورش و ناآرامى قابل توجهى علیه رژیم او ثبت نشده است.
5. معاویه به شعائر دینى در ظاهر اهمیت مىداد؛ چند بار به حج رفت، امامت جمعهمىکرد و مسجد بزرگى ساخت و نام رسول خدا(ص) را به احترام مىبرد. و به حسین بنعلى(ع) هم در ظاهر احترام مىگذاشت.
لذا در نگاه جامعه بهویژه شامیان اسلام نمائى او بر اسلام ستیزى او مىچربید. ما دربحثهاى مقدماتى به نمونههایى از اسلام زدائى او اشاره کردیم ولى در مقابل عوامفریبىواسلام نمائى او اندک و براى بسیارىقابل تحمّل بود. در چنین فضایى، به نظرمىرسد قیام حضرت(ع) قیامى بى حاصل یا کم حاصل و خواه ناخواه خالى از مصلحت تامهیا راجحه بود.
6. یکى از پاسخهاى حسین بن على(ع) به طرفداران قیام، حفاظت از صلح امام حسن(ع)و احترام به آن عهد و پیمان بود که این صلح هر چند براى امام(ع) از جام زهر تلختر بود، واشارهاى تلویحى به این تلخى داشتند ولى لازمالرعایه بود. امام الگوى مسلمین است و بایددر پاىبندى به عهود و عقود از همه جلوتر باشد. این امر در قضاوت افکارعمومى و وجدان
|267|
جمعى جامعه نقش روشن دارد چرا که در مقایسه خود آگاه یا ناخودآگاه حق را به سمتىمىرانند که مراعات کننده میثاق و عهد است. وقتى این قضاوت در جان مردم نهادینه شد هرچند از خوف یا طمع آن را ابراز نکنند یا حتى از آن غفلت داشته باشند ولى در موقع مناسب بایک تلنگور و تبلیغ اثر بخشى خود را خواهد داشت و این امرى مدبرانه و حکیمانه است.
از سوئى دیگر صلح نامه «معاویه محور» بود چرا که امام حسن(ع) در یکى از بندهاىقطع نامه تصریح فرموده بود که «بعد از مرگت کسى را به عنوان جانشین انتخاب نکن».
[70] اینعبارت تلویحاً به (معاویه محورى) عهدنامه اشاره دارد. و لذا با شهادت امام حسن(ع) تمامنمىشود و امام حسین(ع) خود را موظف مىدید تا مادامى که معاویه زنده است به آنپاىبندباشد.
8. سلطهاى که معاویه بر مردم داشت یکى دیگر از عواملى است که قیام را خالى ازمصلحت ملزمه مىکند.
این سلطه در مردم شام بسیار قوىتر بود بهویژه که آنها اولین بار که مسلمان شدند اسلامرا در چهره یزید بن ابىسفیان یا معاویة بن ابىسفیان دیدند و دیگران را نمىشناختند
[71] یا بهرسمیت نمىشناختند.
[72]
9. وجود یک رژیم مسلّط و مقتدر که در عرض یک مدّت طولانى ریشه گرفته و از لحاظتشکیلاتى و نظامى و سلطه نمره بالائى داشت به گونهاى که مغزهاى مکارى مثل عمروعاصو زیاد بنابیه و مغیرة بن شعبه همه در خدمت این رژیم بودند. تکان دادن این رژیم کارىاست که به تعبیر امام(ع) ممکن نیست و این جواب دوّمى بود که امام به سلیمان صرر دادند کهقیام، هم ممکن نیست و هم مصلحت ندارد.
در نتیجه عوامل فوق با وجود نبود مصلحت ملزمه قیام وجوب یا رجحانندارد، و باوجود عدمِ امکان تکلیف ساقط است (به فرض مصلحت ملزمه) چرا که خداوند هر کس رامطابق وسع و قدرت او مکلف مىکند.
[73]
[1]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص 220.
[2]. همان، ص 219.
[3]. قیام امام حسین، شهیدى، ص96.
|268|
[4]. تاریخ تمدن اسلامى، ج4، ص64.
[5]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص220.
[6]. همان.
[7]. نامه 44.
[8]. نهج البلاغه، خ 200.
[9]. عقدالفرید، ج5، ص108.
[10]. همان، ص107.
[11]. مروج الذهب، ج2، ص241.
[12]. نهج البلاغه، نامه 31.
[13]. مروج الذهب، ج1، ص271.
[14]. نهج البلاغه، خ 57.
[15]. همان، نامه 9.
[16]. همان، نامه 10.
[17]. همان، نامه 32.
[18]. ناسخ التواریخ، ص 82، حالات امام حسن(ع).
[19]. همان، ص63.
[20]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج4، ص16.
[21]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص221.
[22]. احتجاج طبرسى، ج1، ص375.
[23]. سوره اسرى، آیه 60.
[24]. عقدالفرید، ج4، ص249 و حیاة الامامالحسین، ج2، ص125.
[25]. حیاة الامام الحسین، ج2، ص121.
[26]. همان، ص144.
[27]. همان، ج5، ص 347.
[28]. همان، ج1، ص 279.
[29]. همان، ص 174.
[30]. همان، ج2، ص157.
[31]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص223.
[32]. همان، ص221.
[33]. منتهى الامال، شیخ عباس قمى، ص238.
[34]. کامل ابن اثیر، ج3، ص503.
[35]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص229.
[36]. همان، ص221.
[37]. طبرى، ج1، ص355 و مروج الذهب، ج2، ص341.
[38]. قیام امام حسین، سید جفر شهیدى، ص95.
[39]. احتجاج طبرسى، ج1، ص292؛ مستدرک الوسائل، ج15، ص165.
[40]. نهجالبلاغه، خطبه 3.
[41]. منتهى الآمال، ص220؛ نیز کتاب وقعه صفین.
|269|
[42]. بحارالانوار، ج32، ص405.
[43]. فتوح ابناعثم کوفى، ج3، ص35. به نقل از فرهنگ سخنان امام حسین، دشتى، ص413.
[44]. منتهىالآمال، ص 221.
[45]. همان، ص220.
[46]. بحار، ج44، ص212، ح9.
[47]. تاریخ یعقوبى، ج2، ص23؛ الغدیر، ج10، ص248.
[48]. بحار ج44، ص212، حدیث9.
[49]. ناسخ التواریج، ج1،ص190؛ حیاة الامام الحسین، ج2، ص232.
[50]. مناقب آلابى طالب، ج 4، ص 38 - 41 به نقل از فرهنگ سخنان امام حسین، ص380.
[51]. بحارالانوار، ج44، ص207.
[52]. الغدیر، ج1، ص198 - بحارالانوار، ج32، ص182 و کتاب سلیم بنقیس، ص 206.
[53]. سوره صف آیه 7.
[54]. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ص240.
[55]. تحف العقول، ص168. بحار، ج100، ص79، حدیث 37.
[56]. نهج البلاغه، خ131.
[57]. بحارالانوار، ج44، ص207، ح4.
[58]. احقاق الحق، ج11، ص595.
[59]. الغدیر، ج10، ص248، تاریخ یعقوبى، ج2، ص228.
[60]. بحارالانوار، ج27، ص303، ح4؛ انسابالاشراف، ج3، ص151، حدیث13.
[61]. انساب الاشراف، ج3، ص151.
[62]. همان، ص151.
[63]. سوره طلاق، آیه 11.
[64]. بقره، آیه212.
[65]. همان.
[66]. تاریخ طبرى، ج7، ص300؛ ج3، ص306؛ کامل ابن اثیر، ج2، ص552؛ انساب الاشراف، ج3، ص171.
[67]. نهج البلاغه، خ51، و خ180.
[68]. همان، خ97.
[69]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص221.
[70]. ناسخ التواریخ، حالات امام حسن مجتبى، ص62.
[71]. عقدالفرید، ج5، ص115.
[72]. الهفوات النادره، ص371، به نقل از قیام امام حسین، شهیدى، ص95.
[73]. سوره، بقره، آیه آخر.
سیاست معاویه در زمان امام على(ع)
نظرگاه امیرالمؤمنین(ع) نسبت به معاویه
امام حسن(ع) و معاویه
ب. امام حسین(ع) کیست؟
ج. تعامل امام حسین(ع) با معاویه
الف. افشاى سیاستها و اثبات عدم مشروعیت او
ب. عدم اطاعت
ج. اثبات حقانیت اهل بیت و پدرش
بیان مسئولیت خواص و بزرگان جامعه
بیان فلسفه و اهداف حکومت اسلامى
برخورد تند و صریح با جانشینى یزید
2. دلائل عدم قیام علیه معاویه چه مىباشد؟
1. عدم مصلحت و صلاحیت قیام
موضع سیاسى امام حسین(ع) در دوران معاویه
همزمانى 10 سال از امامت امام حسین(ع) با حکومت معاویه و عدم قیام آن حضرت در اینبرهه، از مقاطع حساس حرکت حضرت است که تحلیل و بررسى آن به شناخت بهتر نهضتعاشورا و هدف از آن کمک خواهد کرد. این پرسش همواره مطرح بوده است که با توجه به عدممشروعیت حکومت معاویه، برخورد امام حسین(ع) با معاویه چه توجیهى دارد و تفاوت این دورهبا زمان یزید در چیست؟
نویسنده در تحلیل موضع سیاسى امام حسین(ع) در مقابل معاویه بر این عقیده است که بهخاطر فضایى که با تزویرهاى فرزند ابوسفیان در جامعه حاکم بود قیام علیه او نه ممکن بود و نهبه مصلحت.
اما سید الشهداء موضع منفى خود در مقابل معاویه را در حرکتى ریشهاى از طریق بیانحقانیت اهل بیت(ع)، تبیین فلسفه و اهداف حکومت اسلامى و مسئولیت خواص سامان بخشید.
یکى از مقاطع حساس و تعیین کننده زندگى سیاسى امام حسین(ع) همزمانى با معاویة بنابى اسفیان مىباشد. تحلیل این مقطع به شناخت حرکت حسینى کمک مىکند و ریشههاىنهضت کربلا را تبیین مىنماید. این مقاله به غرض بررسى تحلیلى موضعگیرى حسین بن
|249|على(ع) در قبال معاویه تنظیم مىشود و در 4 بخش به انجام مىرسد، شناخت معاویه،شناخت حسین بن على(ع) و تعامل این دو با هم و سرانجام شمارش راهبردهایى که از اینتعامل استخراج مىگردد.
الف. معاویه کیست؟
معاویه فرزند ابوسفیان و هند مىباشد. او در زمان بعثت رسول خدا(ص) چهار ساله بودهاست. پدر و مادرش صاحب نفوذ و نقش مؤثر در حجاز عموماً و مکه معظمه خصوصاً،بودهاند و در طبقه رهبرى جامعه خود قرار داشتند و صاحب منزلت و جاه بودهاند. وقتىرسول خدا(ص) مکه را فتح مىکند او بیست و پنج ساله بوده است، سنى که قضایا را خوبمىفهمید و درک مىکرد وقتى پدر و مادرش تسلیم مىشوند معاویه هم تبعیت مىکند - ومسلمان مىشود او در حالت مسلمانى به مدّت 2 سال در خدمت رسول خدا(ص) بود. آنحضرت از باب تألیف قلوب به این خانواده نیز توجه داشت و سوابق تعارض آنها با اسلام رانادیده گرفته بود، لذا همان طورى که به ابوسفیان مأموریت سیاسى نظامى محوّل مىکرد ازمعاویه نیز به عنوان یکى از کاتبان خویش استفاده کرد. معاویه از همان آغاز هواى پادشاهى وریاست داشته است و حتى ابائى از اظهار آن نمىنمود. لذا به نقل سیوطى خلیفه دوم به اوکسراى عرب لقب داده بود،
[1] و در فرهنگ سیاست شناسان آن روزگار او خصلت پادشاهى وملوکى داشته و از خلافت اسلامى و استانداردهاى آن چیزى نشان نمىداده است. ارتباطاتقوى، حیلهگرى و مهارت در اقناع سیاستبازان از همان جوانى از معاویه فردى با نفوذ وسلطهجویى ساخته بود. و خلفاى سهگانه به او اعتنا داشتهاند. ابوبکر به او فرماندهى نظامىداد
[2] و عمر و عثمان هم با توجه به همین خصوصیات موقعیت او را تقویت کردهاند. او درنیمه دوم از خلافت ده ساله عمر براى امارت و استاندارى شام منصوب مىشود و عثمان هماین امارت را تمدید مىکند. انتخاب شام و دمشق از روى حساب و تدبیرى بوده است کهبنىامیه به آن رسیده بودند قبلاً یزید بن ابى سفیان به آن منطقه رفته بود. و خود ابوسفیان همبراى تجارت به آنجا سفر مىکرد. درک سیاسى ابوسفیان و خانوادهاش، سرزمین شام راموقعیتى مناسب براى یک فعالیت طولانى سیاسى و منطقهاى امن و پرفایده براى اهدافسیاسى خود تشخیص دادند ابنکوا که یک مردمشناس مسلّطى بوده است
[3] به معاویهمىگوید که مردم شام به امام و رهبر خویش وفادارترند». این مشاوره در گزینش شام بى تأثیر
|250|
نبوده است. معروف است که مردم شام با تزویر و مردم عراق با زور و یا زر رام مىشوند،
[4]معاویه مثل یک درخت در این منطقه مساعد رشد مىکند و ریشه مىدواند و به مدت 40 سال(از سال 20 تا 60 هجرى) ریاست مىکند. به نقل سیوطى پیش گوئى کعب الاحبار درست درمىآید که معاویه امارت و حکومت طولانى خواهد یافت.
[5] 20 سال استاندارى و 20 سالخلافت، امرى است که در هیچ قدرتمند دیگرى از بنىامیه و بنى عباس و حتى خلفاىبعدىرخ نداد.
معاویه در میان معاویه شناسان اهل سنت به دو صفت تحمّل و سیاستمدارى (دهاء)موصوف و معروف بوده است.
[6]
آنان گفتهاند در تحمل او همین بس که مخالفان سیاسى او در حضور و غیر حضورشنظرات خویش را به صراحت ابراز مىکردند و او تحمّل مىکرد. حسین بن على(ع) هم درحضور معاویه و غیاب او مسائلى را که تشخیص مىداد بیان مىفرمود.
امیرالمؤمنین(ع) طى نامهاى به ابن زیاد، معاویه را شیطانى مىنامد که از هر سو مىآید وسفارش مىکند که فریب معاویه را نخور
[7] در جامعه معروف شده بود که معاویه از علىسیاستمدارتر است و آن حضرت مجبور شد بگوید او از من سیاستمدارتر نیست لکن اهلفریب و خدعه و فجور است.
[8] او مثل ماکیاولیستها از هر وسیلهاى ولو نامشروع براىرسیدن به قدرت و حفظ آن استفاده مىکرد و مشروع مىشمرد در حالى که امیرالمؤمنینمىفرمود من پیروزى و قدرت را با جور و ستم دنبال نمىکنم. معاویه قدرت اقناع خوبىداشت؛ وقتى خلیفه دوم براى نظارت بر امارت او به دمشق مىآید و از وضعیت اشرافى گرىاو انتقاد مىکند فوراً مى گوید: اى امیرالمؤمنین، ما در کنار رومیان هستیم، آنها جاسوسانى درما دارند و اگر ما را طور دیگرى ببینند طمع مىکنند در حالى که با این کیفیت با شکوه آنها از مامىترسند!
[9] طبق نقل عقدالفرید پدر و مادر معاویه به او آموخته بودند که براى حفظ ریاستاز خلفاى سه گانه تبعیت کند و مخالفتى بروز ندهد
[10] و او این آموخته را خوب پیاده مىکرد.
اشرافىگرى و شوکت ظاهرى او در عثمان هم بى تأثیر نبود و باعث شد که او بر خلافسیره خلفاى قبلى به این حالت روى آورد.
سیاست معاویه در زمان امام على(ع)
بى تردید سختترین دوران براى معاویه، مقطع 5 ساله خلافت على(ع) بود. خلفاى
|251|
سهگانه در طول 25 سال نه تنها مزاحم او نبودند بلکه او را تقویت کردند امّا امیرالمؤمنین بهمحض قدرت یافتن به مغیره بن شعبه که به او سفارش کرده بود که عمّال عثمان را عزل نکنمخصوصاً معاویه را باقى بدار، فرمود هرگز او را باقى نخواهم داشت و با او همکارىنخواهم کرد
[11] و طبق نقل به آیه اى از قرآن تمسک کرد که «ما کنت متخذ المضلّین عضداً»،من گمراه گران را یار خود انتخاب نخواهم کرد. و با این ترتیب او را «مضلّ» خواند که حاکىاز مزور بودن او است.
معاویه خود را خونخواه عثمان و على(ع) را در این خون شریک مىداند و این را مجوّزىبر عدم بیعت با امیرالمؤمنین(ع) بلکه شورش علیه او مىشمارد. در چند نامه که بین آنحضرت و معاویه مبادله شد، امام خود را از این امر برى مىداند و بلکه خود معاویه رامحکوم به این امر مىکند.
[12] معاویه نه تنها بیعت نکرد بلکه تعرّضات نظامى و سیاسى بهعراق مرکز حکومت على(ع) داشت که داستان شبیخون به شهر انبار معروف است. و اوجسیاستبازى معاویه در جنگ صفین بروز مىکند که با کمک عمروعاص و قرآن بر نیزهکردن، بخشى از یاران ساده على(ع) را فریب مىدهد و امیرالمؤمنین را وادار به>پذیرش
[13]
نظرگاه امیرالمؤمنین(ع) نسبت به معاویه
براى آگاهى بر دیدگاه آن حضرت کافى است به عباراتى از نهج البلاغه اشاره شود.
«آگاه باشید پس از من مردى با گلوى گشاد و شکمى بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد. هر چهبیابد مىخورد و در پى آن است که آنچه ندارید به دست آورد. او را بکشید ولى هرگزنمىتوانید او را به قتل برسانید. آگاه باشید او بزودى شما را به بیزارى و بدگویى به من وادارمىکند. بدگویى را در هنگام ظلم دشمن به شما اجازه مىدهم که این بر درجات و بلندى مقاممن مىافزاید و موجب نجات شما است اما هرگز بیزارى و برائت از من مجوئید که من بر فطرتتوحید تولّد یافتهام و در ایمان و مهاجرت از همه شما پیش قدمتر بودهام.»
[14]
«شگفتا از روزگارى که مرا همسنگ کسى قرارداده که چون من خدمت به اسلام ننموده وسابقهاى در دین چون سابقه من که هیچ کس به مثل آن دسترسى ندارد پیدا نکرده است. منسراغ ندارم کسى چنین ادعائى کند».
[15]
«اى معاویه، از حکومت کنارهگیر و آماده حساب شو، کى شما رهبر رعیت و رئیس ملتهستید، بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟ پناه به خدا از این شقاوت ریشه دار،ترا بر حذر مىدارم از اینکه به غرور و آمال و آرزوها ادامه دهى و آشکار و نهانت یکسان نباشد
|252|
(ظاهراً دم از اسلام مىزنى و باطناً در راه شرک گام بر مىدارى) من ابوالحسن هستم، درهمکوبنده جد و برادر و دائى تو در روز بدر؛ همان شمشیر با من است با همان قلب پرتوان بادشمن رو به رو مىشوم».
[16]
«گروه بسیارى از مردم را به هلاکت افکندى، با گمراهى و ضلالت خویش آنان را فریفتى و درامواج فتنه و فساد انداختى، همان فتنه و فسادى که تاریکىهایش فرا گیراست و امواجشبهاتش همه آنها را در کام خود فرو برده و این سبب شد که آنها از حق باز گردند و به جاهلیتو دوران گذشته رو آورند، به قهقرا برگشته و به حسب و نسب و تفاخرات قومى اعتماد کنند،جز گروهى از روشن ضمیران و اهل بصیرت که از این راه بازگشته و پس از آنکه تو را شناختنداز تو جدا شدند از همکارى و معاونت تو به سوى خدا فرار کردند و این به آن خاطر بود که تو آنهارا به کارى صعب و پر مشقت (نبرد بر ضد حق) واداشتى و از راه راست منحرفشان ساختى، اىمعاویه در برابر کارهایت از خدا بترس و زمامت را از دست شیطان بگیر که دنیا از تو بریده وآخرت به تو نزدیک است والسلام.
[17]
امام حسن(ع) و معاویه
معاویه که توانست در مقابل امام على(ع) که اقتدارش زبانزد بود مقاومت کند و زیر باربیعت نرود؛ همین سیاست را در مقابل امام حسن(ع) هم ادامه داد. و در مدّت 6 ماه که آنحضرت جانشین مشروع پدرش در امر خلافت مسلمین بود، با جنگ و گریز و فریب، نه تنهابیعت نکرد بلکه آن امام را وادار به صلح تحمیلى نمود. امام حسن(ع) به علت قدرت معاویهو حمایت مردم شام از او و تجربه مقابله با حضرت على(ع) ابتداءً از باب اتمام حجت و ثبتدر تاریخ به معاویه نوشت یا بیعت کن یا آماده جنگ شو.
[18] و حتى لشکر آراست ولى یک بهیک به او خیانت کردند و حتى فرماندهان لشکرش هم توسط معاویه خریدارى مىشدند. لذامجبور به صلح شد و در پى جنگ تحمیلى پدرش با معاویه خودش دچار صلح با او شد.
مفاد صلح نامه اجمالاً این بود که او به بنىهاشم تعرض نکند، براى آنها سهمیه ازبیتالمال قرار دهد و بعد از خود جانشین انتخاب نکند و کار حکومت را به مردم واگذارد واز سب و لعن على(ع) بپرهیزد. در این صلح نامه نامى از امام حسین(ع) هم برده شد.
البته معاویه همین که به قدرت رسید و خود را خلیفه مسلمین نامید تمام مفاد صلح نامهرا انکار کرد
[19] و معروف است که گفت من نیامدهام که بگویم نماز بخوانید یا روزه بگیرید منآمدهام و آمادهام که بر شما حکومت کنم.
[20]
اهل تاریخ این سال را (عام الجماعه) نامیدهاند
[21] چرا که تمام سرزمینهاى اسلامیکپارچه تحت سلطه معاویه قرار گرفتند و بنىامیه به خواسته خود رسیدند و آنچه رئیس
|253|
بنىامیه گفته بود که خلافت را مثل توپ بین یکدیگر بچرخانید تحقق یافت و آنچه ابوسفیانبر سر قبر شهداى اسلام با کوبیدن پاى خود اظهار کرد که آنچه شما با ما به خاطر آن
[22]جنگیدید اکنون در چنگ ما است به آن رسیدند. آرى این خاندان که قرآن از آنها با تعبیر«شجره ملعونه» یاد کرده است
[23] و به اتفاق مفسرین بنىامیه مصداق آن هستند، حیله ونیرنگ و سرکوب و شیطنت و نکراء خود را به آن رساندند. و معاویه فرمانرواى بلاد اسلامشد و کارنامه زیر را از خود به جاى گذاشت.
1. به ساختن بناهاى با عظمت و کاخها و مساجد بزرگ همت گماشت که مسجد اموى ازآن جمله است.
2. از لحاظ اقتصادى مالیات نیروز یا نوروزى را براى اولین بار وضع کرد، به دوستان وهوادارانش حاتم بخشى مىکرد و علویون را تحت فشار مىگذاشت. طبقه مرفه درست کرد،به یثرب پول نمىفرستاد و آنها را مجبور مىکرد زمینها را به قیمت کم بفروشند، عراق رادچار محاصره اقتصادى شدید کرد مغیرة بن شعبه حاکم کوفه مردم را از ارزاق منع مىکرد، بهعلت اینکه کوفه مرکز تجمع طرفداران على(ع) بود.
[24] مالیات مصر را به عمرو عاصبخشید، به خاطر اذیت، به طرفداران امیرالمؤمنین(ع) صریحاً اعلام کرد که با پول یاران علىرا مىخرم تا دنیاى من بر آخرت على غلبه کند.
[25]
3. در بعد فرهنگى و سیاسى، خلافت را تبدیل به سلطنت کرد و از واژه مُلک استفاده کردو حتى در خصوص رسول خدا(ص) و خلفاى قبل هم واژه مُلک را به کار برد که عملاً انکارنبوّت و وحى است.
بین موالى و عرب فرق گذاشت، عصبیت قبیلگى را حاکم کرد. غیر عرب را مرجوحدانست و چه بسا غیر قریش وغیر بنىامیه را.
هر چند فسق و فجور و گناه خود را علنى نمىکرد ولى در لا به لاى نقلهاى گوناگونآثارى از بىاعتقادى به موازین شرعى از او مشاهده مىشود. ابن ابىالحدید مىنویسد کهمعاویه در زمان عثمان راحتتر گناه مىکرد ولى در زمان عمر مىترسید هر چند به تجملاتعلاقه داشت و شاهانه زندگى مىکرد.
[26] در مسند احمد بن حنبل از شرابخوارى او سخنگفته شده
[27] و در سنن نسائى به رباخوارى او اشارت رفته است.
[28]
داستان برادرى زیادبنابیه از رسوائیهاى مشهود او است. معاویه که مایل بود تمام عناصرو افراد تأثیر گذار و کلیدى را در اختیار بگیرد براى ایجاد انگیزش در آنان از راههاى مناسب
|254|
و مقتضى وارد مىشد و زیادبن ابیه که از معلوم نبودن پدرش به این اسم موسوم و این امربرایش عقده شده بود، با یک خاطره و داستان ساختگى از ابوسفیان که توسط معاویه نقل وجعل شد به برادرى معاویه و فرزندى ابوسفیان مفتخر شد.
[29] امیرالمؤمنین در نامهاى به ابنزیاد کذب این حادثه را افشا مىکند و در نامهاى به معاویه نقلى که از ابوسفیان شده است رایک غفلت و بى توجّهى مىداند.
نماز جمعهاى که در چهارشنبه خوانده است
[30] و سردادن اذان در روز عید، ایراد خطبهقبل از نماز عید و خطبه خوانى نشسته از جمله بدعتهاى او شمرده شده است.
[31]
در عین حال براى اینکه به اسلام نمائى و اسلام زدائى متهم نشود در پایان عمر وصیتکرده بود که با مقدارى از موها و ناخن رسول خدا(ص) که همراه خود نگه داشته بود چشم ودهان او را در قبر بپوشانند و با این کار بین او و عذاب حائلى ایجاد شود!
[32]
بعداز شهادت امام حسن(ع) که با توطئه معاویه و به دست جعده همسر امام حسن(ع)انجام شد و حاکى از مانع دانستن امام حسن(ع) در راه خود کامگىهاى او بود، شاهد دوراندهساله سیاهى هستیم که دوران سیاه جعل حدیث به نفع بنىامیه مخصوصاً عثمان و نفى وانهدام احادیث در فضائل اهل بیت(ع) مخصوصاً على(ع) هستیم. و لعن شدید على(ع)مخصوصاً بر منابر رسمى در این دهه شیوع پیدا کرد بهویژه زمانى که به قصد حج به مدینه ومکه رفته بود و در آنجا در گفتگوهائى که با ابنعباس و قیس بنسعد انجام داد متوجه شدامیرالمؤمنین پایگاه قابل توجهى در حرمین شریفین دارد و در مناظره با آن دو ناتوان شد، لذابر خلاف شهرت خود به حلم، عصبانى شد و دستور داد که از فضائل على کسى سخن نگویدو پس از بازگشت به شام بخشنامه رسمى در این زمینه صادر کرد.
[33]
در پایان عمر هم بدعتى دیگر گذاشت و یزید را به عنوان جانشین خود مقرّر کرد و اینکار به پیشنهاد مغیرة بن شعبه انجام شد که قرار بود سعید بنعاص به جاى او فرماندار کوفهشود. وى براى پیشگیرى از این امر سراغ یزید مىآید و او را تشجیع به جانشینى مىکند ومعاویه را هم متقاعد مىکند
[34] و پس از آن به عنف و اجبار جریان بیعتگیرى به نفع یزیدشروع مىشود. داستان بحثهاى داغ معاویه با عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و عبدالله بنعباس در خصوص این جانشینى در تاریخ ثبت است که آنان هر کدام به نوعى مخالفت کردندو این کار را بدعت دانستند و به وجود دو بیعت همزمان با معاویه و یزید اعتراض کردند.
[35]داستان برخورد امام حسین با این بیعت و بدعت را در جاى خود بحث خواهیم کرد.
|255|
سرانجام معاویه در رجب سال 60 هجرى از دنیا رفت و امام حسین(ع) با ذکر اینکهطاغیه امت مرده است از آن یاد کرد و خدا را شکر نمود. معاویه هنگام مرگ 77 سال داشت.
[36]و 40 سال آن را حکومت کرد و اگر مجموعه خلافت بنىامیه را 80 سال بدانیم،14 آن را معاویهتصاحب کرده است (با احتساب 20 سال خلافت).
کارنامه او آنچنان بود که در زمان مأمونالرشید، تصمیم به لعن رسمى معاویه در منابر ومراسم گرفته شد ولى مشاورین مأمون، او را از این کار منع کردند و او را از شورش و ناآرامىمردمى ترساندند و بعدها المعتضد بالله شجاعت بیشترى نشان داد، پیشرفت زیادترى دراین امر نمود و حتى نامهاى مفصّل از تباهیهاى معاویه نگاشت تا بخواند ولى در لحظاتپایانى، مشاورین او هم مانع از این کار شدند.
[37]
این واقعه عجیب با فاصله زمانى مناسبى که ایجاد شده بود حاکى از نفوذ تبلیغات معاویهبه نفع خود و تأثیرات 40 سال خلافت و حکومت در شام در نسلهاى بعدى دارد. که چگونهبا خالالمؤمنین و امیرالمؤمنین خواندن خود و تبلیغات بنىامیه، تصویرى به جاى گذاشتهاست که دو خلیفه مقتدر مخصوصاً مأمون الرشید هم قادر به لعن رسمى او نباشد. این جااست که عمق تبلیغات و تزویر او و دلیل جنگ تحمیلى علوى و صلح تحمیلى حسنى وسکوت امام حسین روشن مىشود. کسى به گونهاى تبلیغات کرده باشد که برخى مردم شام،بنىامیه را نزدیکترین افراد به رسول خدا(ص) بدانند و فاطمه(س) را دختر معاویه و عائشهرا خواهر او بپندارند.
[38] به هر حال این موجود مرموز و پیچیده و متسلّط در رجب سال 60 ازدنیا مىرود و پروندهاش بسته مىشود و نوبت خود را به یزید مىدهد.
ب. امام حسین(ع) کیست؟
امام حسین از دامان طیب و طاهرى مثل فاطمه(س) به دنیا مىآید. پدر اوامیرالمؤمنین(ع) برادر رسول خدا(ص) و وصى او است و برترى نسب او غیر قابلانکاراست.
او 7 سال از زمان رسول خدا(ص) را درک کرده است یعنى دوران طفولیت خود را؛رسول خدا(ص) او را فرزند خود مىدانست و جاى او بر شانهها و زانوى رسول خدا(ص)بود. در داستان مباهله و تطهیر و هل اتى از جمله پنج تن آل بود. او در این 7سال شاهدجنگهاى فراوان رسول خدا(ص) و پدرش و پرستارىهاى مادرش از آن دو بوده است. او با
|256|
تمام وجود مىدید و مىشنید که اسلام جوان چگونه با خون وجان حفاظت مىشود و براى نشر آن چه فداکاریها مىشود.
او شاهد رحلت جانسوز جدش در سن 7سالگى است و بعدشاهد خانهنشینى پدر و 25 سال سکوت او است. او با سن کم خودخیلى شجاع و فهیم بود و به شکل مکرّر در تاریخ نقل شده کهکسانى که بر منبر جدش صعود کرده بودند، مورد نکوهشقرارمىداد و امر به پایین آمدن مىکرد. این واقعه در موردخلیفهاوّل و دوم به شکل جالبى نقل شده است.
[39] او در ایندورانمأموم پدرش بود و به همراه برادرش امام حسن(ع)ازطرف پدر مأمور به حفاظت از جان خلیفه سوّم مىگردد.اینمأموریت را انجام مىدهد تا جلوى شایعات بعدىدستداشتن پدرشان در قتل عثمان گرفته شود، او در زمان قتلعثمان و اقبال جامعه به امام على(ع) 32 ساله و رشید بوده است.داستان ازدحام مردم براى بیعت با على(ع) و تحت فشار قرارگرفتن او و برادرش در این ازدحام در نهج البلاغه
[40] آمده است. اودر هر سه جنگ جمل و صفین و نهروان حضور داشته
[41] و درخط مقدم قرار مىگرفت به گونهاى که امام على(ع) از این امرنگران مىشد و مىگفت جلوى آنها را بگیرید که یادگار پیامبرهستند. در جنگ صفین از طرف پدر مأمور شد تا مردم را براىحضور در این رویارویى بسیج کند و نطق زیبا و مهیّج او در تاریخثبت شده است.
[42]
در این مقطع یک بار از طرف معاویه از او خواسته مىشود کهپدرت را از خلافت خلع کن تا با تو بیعت کنیم و پاسخ دندانشکنى
[43] از او مىشنوند - گویا آنها ارتباطات مقدس را درتحلیلهاى نامقدس خود فراموش مىکردند یا به قصد تفرقهچنین مىکردند - دراین مقطع داستان حکمیت را با تمام وجوددرک کرد.
|257|
بعد از شهادت پدر شاهد بود که چگونه تبلیغات معاویه اثر داشت و على(ع) را بى نمازمعرفى مىکردند - و بعد از شهادت پدر در دوران 6 ماهه خلافت برادر با او بود و مأموم اوبود، و فاصله سنى اندک (9ماه) مانع از تبعیت و اطاعت کامل او نمىشد. وقتى صلح تحمیلىطرح شد عدهاى از دلسوزان به او مىگفتند اگر تو قیام کنى با تو هستیم اما او مىگفتحسن(ع) امام من است. در موقع لعن على(ع) در منابر او را دعوت به شورش مىکردند باز بهامامت حسن(ع) و لزوم اطاعت از او تأکید مىفرمود،
[44] هر چند دفاع از شأن پدرمىفرمود.
[45] او با این کار فرهنگ امامت و اطاعت را مىآموخت و این که حجّت خدا در روىزمین یک نفر است ولو معصوم دیگرى هم چون خود او حضور دارد. در این مقطع امامحسین در مقابل تمام تحریکات دلسوزان یا ساده دلان مقاومت مىکرد و در مقابل تمامکسانى که برادرش را به علت پذیرش صلح مذمّت مىکردند مىایستاد و آنها را نصیحت ویاتحذیر مىکرد.
البته از ارشاد و تنبیه گاه و بیگاه معاویه غفلت نمىکرد. بعد از شهادت برادر در داستاندفن جنازه مطهر آن حضرت، در کنار مضجع رسول خدا(ص) از خود تدبیر و حکمت نشانداد و براى جلوگیرى از فتنه و تفرقه بقیع را ترجیح داد و به کلیه کسانى که مانع از این کار شدهبودند اعلام کرد که علت این نرمش فقط وصیت و احترام برادرش بوده است.
دوران ده ساله بعد از شهادت امام حسن(ع) که مقطع اصلى مورد نظر این مقاله است دربخش سوّم پرداخته خواهدشد.
در مجموع دو شخصیت اصلى این مقاله به مصداق نور و ظلمت با هم مقابل هستند،حسین(ع) امام معصوم صادق دین مدار و برخاسته از خاندان عصمت و دامانى پاک و طاهر ومعاویه داراى تزویر و شیطنت و نکراء و قدرت طلب و جاه طلب و یک
ماکیاولیست به تمام معنا.
ج. تعامل امام حسین(ع) با معاویه
با شناختى که از سیدالشهدا(ع) و معاویه به دست داده شد برخورد 10 ساله امامحسین(ع) در زمان امامت خودش با معاویه چه توجیهى دارد علىالخصوص که بارها عدممشروعیت حکومت او را آشکار و پنهان بیان کرده بود.
در این جا باید به سؤالات ذیل پاسخ داده شود:
|258|
1- عملکرد حسین بن على(ع) چه بود؟
2- دلائل عدم قیام علیه معاویه چه مىباشد؟
1- عملکرد امام حسین بر چند محور عمده دور مىزد:
- افشاى سیاستها و حکومت معاویه و اثبات عدم مشروعیت او در قول و عمل
- دفاع از اهل بیت و مخصوصاً حضرت على(ع)
- اثبات حقانیت خود به جهت حکومت
- عدم بیعت با معاویه و عدم اطاعت از او
- مخالفت آشکار و تُند با جانشینى یزید
- حفظ و تقویت ارتباطات مردمى و حرکت آگاهى بخش
- کنترل انقلابیون طرفدار اهل بیت به جهت قیام بر ضد معاویه براى حفظ صلاح وتداومآنان
- ارشاد یاران معاویه و تحذیر آنها
اکنون به شرح بعضى از موارد فوق پرداخته مىشود:
الف. افشاى سیاستها و اثبات عدم مشروعیت او
حسین بن على(ع) با خصلت شجاعت و فصاحتى که داشت در فرصتها و نوبتهاىمناسب به افشاى سیاستهاى معاویه مىپردازد و مشروعیت حکومت او را زیر سؤال مىبرد.
در پاسخ نامه معاویه مىنویسد:
«اینکه گفتى (نوشتى) نگران نفس خویش و امت محمّد باشم و ایشان را در فتنه نیفکنم و ازشق عصاى امّت و پراکندگى جماعت بپرهیزم. من هیچ فتنهاى را در این امّت بزرگتر از خلافتو حکومت تو نمىدانم و از براى خود و دین خویش و امت محمد هیچ سودى افضل از آن ندانمکه با تو جهاد کنم».
[46]
در یک سخنرانى در مدینه خطاب به او مىگوید:
[47]
«همانا متوجه شدیم که تو چگونه پس از رسول خدا(ص) تلاش کردى تا براى به دست آوردنحکومت خودت را خوب جلوه دهى و از بیعت خود براى همگان صحبت کنى اما هرگز هرگز اىمعاویه، ما فریب نمىخوریم که در صبحگاهان سیاهى ذغال رسوا شد و نور خورشید روشنائىچراغها را خیره کرد - سوگند به خدا تو پیش از این نمىتوانى در رفتن در راه باطل و ستم بهپیش بتازى و در تجاوز و ظلم به بندگان خدا زیاده روى کنى...شما از همان اولین لحظههاىوفات رسول خدا(ص) به دشمنى و محاجّه روى آوردید و در امامت ما اهل بیت شک و تردیدروا داشتید و در ایمان خود خلل ایجاد کردید و تحولات سختى پدید آوردید و هر چه
|259|
خواستید کردید تا آنکه اى معاویه با تلاش و کوشش دیگران حکومت به دست تو رسید. پسدر این جا باید عبرت گیرندهها عبرت گیرند».
معاویه تو چگونه مورد اعتمادى که پیرامون تو را انسانهائى گرفتهاند که مورد اعتماد مانیستند و در دین آنها و خویشاوندیشان اعتمادى نیست».
گاهى به افشاى جنایات او مىپرداخت:
«هان اى معاویه، آیا تو آن کس نیستى که حجر کندى را کُشتى؟ و مردم نمازگزار و پرهیزگار راکه ظلم و بدعت را نمىپسندیدند و در امر دین از سرزنش کسى نمىترسیدند تو با ظلم و ستمکشتى با اینکه سوگندهاى فراوان خوردى، عهد و پیمان استوار نمودى که آنها را نمىکشى؛ بىآنکه در ملک تو فتنهاى پدید آورند یا دشمنى آغاز کنند. هان اى معاویه، آیا تو آن کس نیستىکه عمروبن حمق خزاعى صحابه رسول خدا(ص) را کشتى؟ آن صالح که عبادت اندامش رافرسوده و پیکرش را لاغر کرد و رخسارش را زرد نمود از پس آنکه او را خط امان دادى و به عهدخداى محکم نمودى با آن میثاق و پیمان که اگر مرغى را عطا مىکردى از فراز کوههاى بلند بهنزد تو مىآمد آن گاه بر خداى جرئت کردى و عهد خداى را کوچک شمردى و بى جرم و جنایتاو را کشتى.»
[48]
ب. عدم اطاعت
امام گاهى با مصادره اموال معاویه
[49] و برخى مواقع با امتناع
[50] از فروش زمین خود بهمعاویه یا به عقد درآوردن زنى براى خود در حالى که یزید او را براى خود مىخواست وسپس باز گرداندن آن زن به همسرش
[51] و از این قبیل امور، عدم اطاعت خود را بروز مىدادکه ناشى از عدم بیعت بود.
ج. اثبات حقانیت اهل بیت و پدرش
آن حضرت در سخنرانى معروف منى که نسبتاً بلند هم هست، به محورهاى عمدهاىتأکید مىورزد و در آن حقانیت خود و پدرش و اهل بیت را اثبات مىکند مىفرماید:
[52]
«آنچه را این مرد سرکش (معاویه) بر ما و شیعیان روا داشته مىنگرید و شاهدید، اینکمىخواهم مطلبى را از شما بپرسم،اگر راست گفتم تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم تکذیبمنمائید. سخنانم را بشنوید و حرفهایم را بنویسید آن گاه به شهرها و قبیلههاى خودتان بازگردید، آنچه در حق ما مىدانید به دوستان صمیمى و افراد مورد اطمینان خودتان بگویید. مناعلان خطر مىکنم از اینکه این مطلب کهنه شده و از هم بپاشد و حق از بین برود. البتهخداوند نورش را گسترش خواهد داد گرچه کافران آن را نپسندند.
[53]
شما را به خدا سوگند آیا مىدانید که على بن ابىطالب برادر پیامبر(ص) بود در آن هنگام کهرسول خدا(ص) مسلمانان را با یکدیگر برادر کرد میان خود و پدرم پیمان برادرى بست و
|260|
فرمود: «در دنیا و آخرت تو برادر منى و من برادر تو هستم»؟
مردم پاسخ دادند: بار خدایا چنین است.
آن حضرت به همین سبک 15 سؤال کلیدى از مخاطبان مىکند و اقرار مىگیرد و در آنهابر فضائل امیرالمؤمنین تأکید مىکند. از جمله آنها درباره بسته شدن دربهاى مسجد مگر درخانه على(ع)، واقعه غدیر، حدیث منزلت در جنگ تبوک، مباهله، خیبر، قرائت سوره برائت،برادر خواندن و دانستن پیامبر(ص) نسبت به على(ص)، برترى دادن رسول خدا(ص)امیرالمؤمنین را بر حمزه و جعفر،غسل دادن امیرالمؤمنین جنازه پیامبر(ص) را، و در پایانمىفرماید: آیا مىدانید رسول خدا(ص) در آخرین خطبه خود فرمود: «من دو چیز سنگین درمیان شما نهادم؛ این دو چیز کتاب خدا و اهل بیت من است، به آنها چنگ بزنید و تمسّکبجوئید تا گمراه نگردید.»
دراین سخنرانى جامع حضرت حقانیت خود و پدر و اهل بیت را اثبات و از ارزشهاىآنان دفاع مىکند و مخصوصاً دفاع از على(ع) در فضائى که تبلیغات اموى چهره آن حضرترا مشوّه جلوه داده بود از اهمیت خاصى برخوردار است بهویژه که ذکر فضائل على(ع)ممنوع و دشنام به او لازم و رسمى بود. در پایان سخنرانى منى، مردم که تحت تأثیر حقانیت وصداقت امام حسین(ع) قرار گرفته بودند مىگفتند نمىشود ما تو را دوست داشته باشیم وتبعیت کنیم ولى از على(ع) دورى و بیزارى بجوئیم؟!
[54]
بیان مسئولیت خواص و بزرگان جامعه
در خلال یک سخنرانى مىفرماید:
«شما اى بزرگان که درعلم و دانش پرآوازهاید و در خیر و نیکى زبانزد دیگرانید و در نصیحت وپند دادن شهرت دارید و به خاطر خدا در دل مردم عظمت و شکوه دارید که افراد نیرومند شمارا به حساب مىآورند و ناتوانان شما را گرامى و محترم مىشمارند، آیا این همه احترام و کرنشبراى آن نیست تا شما به احیاء حقوق خداوند قیام کنید؟ لیکن شما در بیشتر موارد از اداء حقالهى کوتاهى کردید و حقوق ائمه را سبک شمردید. شما مىبینید که پیمانهاى الهى در همشکسته مىشود ولى هیچ دم نمىزنید و به هراس نمىافتید در حالى که براى در هم شکستنبعضى از پیمانهاى پدرانتان ناله سر مىدهید. شکسته شدن پیمانهاى رسول خدا(ص) رانادیده مىگیرید. شما مصیبتبارترین مردم هستید زیرا از مسئولیتها عالمانه و آگاهانهدست کشیدید و علت همه گرفتاریها آن است که زمان امور و اجراى احکام که در رعایت حلالو حرام خدا امین هستید، اگر بر رنجها و آزارها شکیبائى داشتید اجراء امور دین خدا به دست
|261|
شما مىافتاد. لکن شما ستمگران را در مقام و منزلت خود جایگزین ساختید و امور دین خدارا بر دست آنان سپردید و آنان به اشتباه عمل مىکنند و در شهوات خود عمل مىکنند و بهشما مسلّط شدند... در هر شهرى گویندهاى دارند که بر فراز منبر سخن و با صداى بلند سخنمىگوید....در شگفتم و چرا در شگفت نباشم که زمین را مردى حیله گر و مکار و فردى تیرهروز تصرف کرده است(معاویه).»
[55]
سخنرانى فوق ضمن تأکید بر عدم مشروعیت معاویه، علل حاکمیت یافتن و کارنامه سیاهحکومتى او؛ حکومت مشروع را حکومت علماى امین مىداند و این مسئولیت مهمّ را به اینفرهیختگان گوشزد مىنماید. وعدم عمل به مسئولیتها را موجب حاکم شدن معاویه وامثال آن مىشمارد.
بیان فلسفه و اهداف حکومت اسلامى
«خداوندا تو خود مىدانى عملکرد ما نه براى آن است که به ریاست و سلطنت دست یابیم یا ازروى دشمنى و کینه توزى سخن بگوییم لیکن پیکار ما براى این است که پرچم آئین تو رابرافراشته و بلاد بندگان تو را آباد سازیم و به ستمدیدگان از بندگان توامنیت بخشیم و احکامو سنن و فرائض تو را پیاده کنیم».
این سخنان در منى ایراد شده و در خلال همان سخنرانى قبلى طرح گردیده است.حسین(ع) بحث از پیکار و تشکیل حکومت و اهداف آن مىکند. این سخنان شبیه سخنانپدر معصومش على(ع) است که در اوان خلافتش بیان فرموده بود.
[56] عبارات کاملاًشبیهاست چرا که نباشد؟ که همه از نور واحدند و هدف آنها واحد. همه دنبال حکومتحقهستند و لو به آن نرسند امام حسین(ع) در جملهاى اشاره مىکند که حکومت حقمااست و در نهایت به ما خواهد رسید و سپس اشاره به حکومت نهائى حضرتمهدى(عج)مىنماید.
[57]
در جائى دیگر در فرصتى مناسب در مجلس معاویه تلویحاً حکومت را حق خود وپدرش مىداند و مىفرماید:
«من فرزند مردى آسمانى و داراى قدرت مىباشم، من فرزند کسى هستم که مردم جهان درشرافت خانوادگى و ارزشهاى والاى انسانى سوابق درخشان اجتماعى، همتاى او نمىباشند،من فرزند کسى هستم که خشنودى او خشنودى خدا و خشم او خشم پروردگار است».
سپس رو به معاویه کرد و فرمود:
|262|
«اى معاویه، آیا تو را پدرى چون پدرم و سابقهاى چون سابقهام مىباشد. اگر بگوئى نه شکستخوردى و اگر بگوئى آرى دروغ گفتى.»
[58]
برخورد تند و صریح با جانشینى یزید
«اى معاویه، آنچه در باره کمالات یزید و لیاقت وى براى امّت محمد(ص) بر شمردى شنیدیمقصد دارى طورى به مردم وانمود کنى که گویا فرد ناشناختهاى را توصیف مىکنى یا فرد غائبىرا معرّفى مىکنى و یا از کسى سخن مىگوئى که گویا تو درباره او علم و اطلاع مخصوص دارىدر حالىکه یزید ماهیت خود را آشکار کرد و موقعیت سیاسى و اجتماعى و اخلاقى خویش راشناسانده است. از یزید آنگونه که هست سخن بگو؛ از سگ بازیش بگو در آن هنگام کهسگهاى درنده را به جان هم مىاندازد، از کبوتر بازیش بگو که کبوتران را در بلند پروازى بهمسابقه وا مىدارد، از بوالهوسى و عیاشى او بگو که کنیزان را به رقص و آواز وا مىدارد، ازخوشگذرانیش بگو که از ساز و آواز خوشحال و سرمست مىشود. آنچه در پیش گرفتى کناربگذار! آیا گناهانى که تاکنون در باره این امّت بر دوش خود بارکردهاى ترا کافى نیست؟»
[59]
علت این برخورد تند و انقلابى این است که معاویه در صلحنامه صریحاً متعهد به عدممعرفى خلیفه پس از خود شده بود ولى او مىدانست که با وجود پایگاه مردمى امام حسین وفعالیتهاى آگاهى بخش او در میان مردم و دورى از حکومت وى اگر کار را به مردم واگذاردمردم سراغ حسین بن على(ع) خواهند رفت، لذا با تحریک امثال مغیرة بنشعبه با تمهیدات وتدبیراتى یزید را معرفى کرد و به زور بیعت مىگرفت. امام در سخنان فوق در پیش معاویه وشبیه آن در جاهاى گوناگون، این واقعه را به شدت محکوم و از یزید سلب صلاحیت مىکند.
2. دلائل عدم قیام علیه معاویه چه مىباشد؟
این سؤالى اساسى است که با وجود آن همه شجاعت و صراحت و توجه مردم بهحضرت(ع) و علم به عدم صلاحیت معاویه و نقض عهدهاى او و عدم پاىبندى وى به مفادصلح نامه و اهانت به على(ع)، چرا حرکتى علیه او انجام نداد. در حالىکه مردم آمادگى داشتندمکرّر به او مراجعه مىکردند و درخواست قیام داشتند. وقتى خود مشروعیت الهى دارد ومردم همتقاضا دارند چرا نباید کار را تمام کند؟
پس از شهادت حضرت مجتبى(ع) گروهى از کوفه و دیگر شهرها به امام حسین(ع) نامهنوشتند و تقاضاى قیام کردند از جمله «بنو جعده» که امام در پاسخ آنها نوشت:
«همانا امیدوارم نظر برادرم (خدا او را رحمت فرماید) وفادارى به پیمان صلح باشد ونظر من مبارزه و جهاد با ستمکاران است که رستگارى و پیروزى به همراه دارد، پس تا
|263|
معاویه زنده است در جاى خود باشید، پنهان کارى نمائید، اهداف خود را مخفى نگه دارید تامورد سوء ظن قرار نگیرید پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم نظر نهائى خود را بهشما خواهم گفت، ان شاءالله.»
[60]
البته این تقاضاها سابقه داشت و حتى در زمان حیات امام حسن(ع) هم طرح مىشد.حجر بنعدى که از صلح تحمیلى بسیار اندوهناک بود روزى به حسین بن على(ع) گفت: نظرو رأى امام حسن را رها کن، شیعیان را گرد خود جمع کن و قیام و مبارزه را بر ضدّ معاویهآغاز کن، ما همه با شمائیم و با معاویه و شامیان آن قدر به نبرد ادامه مىدهیم تا خداوند میان ماحکم فرماید. امام حسین فرمود:
«ما با آنها صلح کردیم و هم اکنون در دوران صلح به سر مىبریم، به آنچه شما مىخواهید راهىوجود ندارد.»
[61]
البته باید به این نکته اشاره شود که چنین برخوردى از طرف حجر بنعدى با دو اماممعصوم(ع) نباید موهم وجود اختلاف نظر بین دو امام باشد؛ این فقط برداشت خاص حجربوده است.
روزى گروهى از شیعیان کوفه خدمت امام حسین(ع) رسیدند و تلاش فراوان کردند تاصلح امام مجتبى(ع) را رد کرده امام حسین را به قیام وادارند ولى امام فرمود:
«قرارداد صلحى بین ما وجود دارد و گرچه خوشایند من نیست اما تا معاویه زنده است درانتظار باشید، پس آن گه که بمیرد ما و شما تجدید نظر مىکنیم.»
[62]
ادعا شده بارى دیگر گروهى از شیعیان مانند جندب بن عبدالله ازدى و مسیب بن فزارىو سلیمان بن صرد خزاعى و سعید بن عبدالله حنفى با امام حسین(ع) ملاقات کردند و تلاشداشتند صلح امام مجتبى را زیر سؤال ببرند فرمود:
«همانا فرمان خدا اندازه معیّنى دارد و همانا فرمان خدا اجرا شدنى است. من هم مرگ را برصلح ترجیح مىدادم اما برادرم با من صحبت و مصالح مسلمین را طرح کرده من هم از اواطاعت کردم در حالى که گویا با شمشیرها بر بینى من و با کارد بر قلب من مىکوبیدند و بهتحقیق خداى عزیز و بزرگ فرمود: گاهى چیزى را خوش ندارید اما خدا خیر فراوان را در همانقرار داده است.
[63]و فرمود گاهى چیزى را خوش ندارید در حالىکه براىشما خیر است و گاهىچیزى را دوست دارید که براى شما بد است، خدا مىداند و شما نمىدانید.»
[64]
اما سلیمان صرد و سعید بن عبدالله اصرار فراوان کردند تا نظر امام حسین(ع) را از حفظصلح برگردانند که امام در تداوم رهنمود خود فرمود:
|264|
«هذا ما لا یکون و لا یصلح»؛
قیام بر ضد معاویه در چنین شرائطى نه امکان و نه صلاحیت دارد)
[65]
از مجموعه گفتگوهاى فوق دو علت براى عدم قیام از سوى امام ذکر شده است:
1. عدم امکان قیام
2. عدم صلاحیت قیام (عدم مصلحت)
این سؤال آن گاه تقویت مىشود که متوجه شویم که امام حسین(ع) پس از مرگ معاویهدر منزل (بیضه) و نزدیکى کوفه و در مواجهه با لشکر کوفیان و حرّ ضمن سخنانى فرمود:
«اى مردم همانا رسول خدا(ص) فرمود: کسى که پادشاه ستمگرى را بنگرد که ستم مىکند وحرام خدا را حلال مىشمارد و عهد و پیمان خدا را مىشکند و با سنّت رسول خدا(ص)مخالفت مىکند و در میان بندگان خدا با فساد و ستمکارى عمل مىکند اگر با عمل یا با سخنىبر ضد آن پادشاه قیام نکند سزاوار است بر خداوند که او را با آن پادشاه ستمکار محشور کند.مردم آگاه باشید این مردم و بنىامیه اطاعت شیطان را به جان خریدند و اطاعت خدا را رهاکردند و فساد را آشکار و حدود الهى را ترک و بیتالمال را غارت و حرام خدا را حلال و حلالخدا را حرام شمردند، و مىدانید که من از دیگران سزاوارترم.»
[66]
خطبه فوق هر چند در زمان یزید است ولى فسادهاى شمرده شده به بنىامیه ربط دادهشده است که مصداق اول و روشن آن معاویه است و قیام علیه او واجب بوده است چرا کهتهدید دال بر وجوب است. وقتى کسانیکه قیام نمىکنند به عذاب وعده داده شدند یعنى قیامواجب است. پس چرا در زمان معاویه قیام نفرمود؟
ما پاسخ را در دو نکته مهمّ امام که عدم امکان و عدم مصلحت است جستجو مىکنیم.
1. عدم مصلحت و صلاحیت قیام
در جاى خود اثبات شده که احکام الهى دائر مدار مفاسد و مصالح است. اگر انجام فعلمصلحت تامه داشته باشد واجب خواهد بود. مثل اقامه نماز که ناهى از فحشاء و منکر است وباعث تقرّب انسانهاى متقى است و اگر مفسده تامه داشته باشد حرام است مانند شرب خمرکه در آن عداوت و کینه نهفته است و اگر مفسده آن بر مصلحت بچربد مکروه است و ترک آناز فعل آن بهتر است و اگر مصلحت آن بر مفسده بچربد استحباب دارد و فعل آن از ترک آنبهتر است و اگر مفسده و مصلحت آن مساوى باشند مباح خواهد بود. یعنى فعل و ترک آنمساوى خواهد بود. با حفظ مقدمه فوق اگر «قیام بر ضد معاویه» را یک فعل بدانیم، زمانىوجوب پیدا مىکند که مصلحت تامه داشته باشد، در حالى که امام در پاسخ امثال سلیمان
|265|
صُرر خزاعى فرمود این کار فاقد مصلحت است. در حقیقت امام وجوب قیام را نفى کرد وحتى استحباب و جواز آن را هم نفى فرمود چرا که ظاهر کلام ایشان این است که هیچمصلحتى وجود ندارد یا لا اقل مصلحت آن مرجوح و مغلوب است در مقابل مفسدت آنحال باید کاوش کرد که چرا مصلحت وجود نداشت؟ براى پاسخ به این سؤال لازم است بهمقدمات طولانى بحث مخصوصاً خصوصیات و ویژگیهاى معاویه که بر شمرده شد توجهشود. و این نکته هم قابل توجه است که تشخیص مصلحت و مفسده توسط امام حسین(ع)قطعى است ولى تحلیل آن به عنوان درس و عبرت مناسب است.
1. خون مردم ریخته مىشود و نتیجهاى هم گرفته نمىشود. و خون مردم محترم است وحفظ جان آنها لازم مىباشد علت بى نتیجگى خونریزى، سابقه معاویه است در برخورد باخلفاى سه گانه و امام على(ع) و امام حسین(ع). او توانسته بود سه خلیفه را تحت تأثیر قراردهد و امام على(ع) را وادار به پذیرش حکمیت کند و با او بیعت نکند و به شکل عاصى وخود مختار در شام حکومت کند و نه تنها به او تعرّض نشود بلکه تعرّض هم داشته باشد. ویارانى را گرد هم جمع کند که به فرمایش امیرالمؤمنین به شکل داوطلب گردنهاى خود رالب شمشیرها قرار دهند و بر باطل اجتماع کنند
[67] و راضى بود یاران خود و معاویه را مبادلهکند.
[68] و پس از آن هم، تبلیغات او به گونهاى به کار افتاد که نام على(ع) را سیاه جلوه دادبگونهاى که بعضى درخواست تعویض نام خود را از على به نام دیگر کنند! و اشاره شد کهبعضى تحت تأثیر حسین بن على به او مىگفتند چه اشکال دارد که با تو خوب باشیم ولىامیرالمؤمنین را دشمن بداریم! حتى قبر على هم تا مدتها مخفى بود. به هر حال حسین شاهدبود که در درگیرى و رویارویى سیاست الهى امیرالمؤمنین و سیاست شیطانى و ماکیاولیستىمعاویه، پدرش مجبور شد حکمیت را بپذیرد. و نیز شاهد بود که برادرش امام حسن(ع)چگونه به صلح تحمیلى تن داد که اشاره شد و تکرار نمىکنیم. آیا صلح تحمیلى و جنگتحمیلى و حکمیت تحمیلى و تلخ، تجربه گرانى براى حسین بن على(ع) نبود که اگر او همبخواهد درگیر شود، گرفتار زور و زر و تزویر معاویه شود و این مثلت شوم مثل چنگال وچنگک آرمانها را به اسارت بکشد. بنابراین آن سابقه و تجربه مانع از قیام شد.
2. یک قیام بىنتیجه که پیام هم نداشته باشد و ماشین تبلیغاتى و موتور رسانهاى معاویه باقدرت تحریف همه نتائج را به نفع خود و بنىامیه مصادره کند، این قیام حاوى و حاملمصلحت نیست.
|266|
3. معاویه با نام اسلام به فتوحاتى هم دست یافته بود و باعث توسعه سرزمین اسلام شدهبود. در سال 43 رضج و غیر آن از بلاد سجستان فتح شد، هم چنین منطقه دان از برقه و کور ازبلاد سودان و در سال 45 قیقان را فتح کرد و در سال 50 قوهستان را با زور فتح کرد.
[69]علىرغم اینکه به نیت توسعهطلبى و قدرت مندى و همراه بعضى مفاسد اخلاقى و شنیع کههنگام فتحها واقع مىشد کمک به اسلام است و ضایعات آن در مقابل آثار مثبت آن قابلاغماض و جبران است. در نتیجه قیام علیه چنین کسى که مردم او را به عنوان امیرالمؤمنینمىشناسند و مفاسدى که امام حسین براى یزید بر شمرد در وى به شکل آشکار دیدهنمىشد، قیام مسلحانه علیه وى خالى از مصلحت مىشود یا مصلحت آن مرجوح مىباشدچرا که ممکن است به وحدت و اقتدار موجود لطمه بخورد. لذا با وجود غصب و عدممشروعیت در حکومت معاویه، این خدمات هر چند با نیت غیر صحیح، قیام را مفسدهآمیزجلوهمىدهد.
4. برپائى امنیت نسبى و آرامش و ثبات ظاهرى توسط معاویه هم از جمله عواملى بود کهممکن بود با قیام بر ضدّ او مخدوش شود و افراد ظاهربین را بدبین نماید. این امنیت زمانىتأیید مىشود که بدانیم کنترل او بر اوضاع به گونهاى بود که در آن سرزمین پهناور اسلامىهیچ گونه شورش و ناآرامى قابل توجهى علیه رژیم او ثبت نشده است.
5. معاویه به شعائر دینى در ظاهر اهمیت مىداد؛ چند بار به حج رفت، امامت جمعهمىکرد و مسجد بزرگى ساخت و نام رسول خدا(ص) را به احترام مىبرد. و به حسین بنعلى(ع) هم در ظاهر احترام مىگذاشت.
لذا در نگاه جامعه بهویژه شامیان اسلام نمائى او بر اسلام ستیزى او مىچربید. ما دربحثهاى مقدماتى به نمونههایى از اسلام زدائى او اشاره کردیم ولى در مقابل عوامفریبىواسلام نمائى او اندک و براى بسیارىقابل تحمّل بود. در چنین فضایى، به نظرمىرسد قیام حضرت(ع) قیامى بى حاصل یا کم حاصل و خواه ناخواه خالى از مصلحت تامهیا راجحه بود.
6. یکى از پاسخهاى حسین بن على(ع) به طرفداران قیام، حفاظت از صلح امام حسن(ع)و احترام به آن عهد و پیمان بود که این صلح هر چند براى امام(ع) از جام زهر تلختر بود، واشارهاى تلویحى به این تلخى داشتند ولى لازمالرعایه بود. امام الگوى مسلمین است و بایددر پاىبندى به عهود و عقود از همه جلوتر باشد. این امر در قضاوت افکارعمومى و وجدان
|267|
جمعى جامعه نقش روشن دارد چرا که در مقایسه خود آگاه یا ناخودآگاه حق را به سمتىمىرانند که مراعات کننده میثاق و عهد است. وقتى این قضاوت در جان مردم نهادینه شد هرچند از خوف یا طمع آن را ابراز نکنند یا حتى از آن غفلت داشته باشند ولى در موقع مناسب بایک تلنگور و تبلیغ اثر بخشى خود را خواهد داشت و این امرى مدبرانه و حکیمانه است.
از سوئى دیگر صلح نامه «معاویه محور» بود چرا که امام حسن(ع) در یکى از بندهاىقطع نامه تصریح فرموده بود که «بعد از مرگت کسى را به عنوان جانشین انتخاب نکن».
[70] اینعبارت تلویحاً به (معاویه محورى) عهدنامه اشاره دارد. و لذا با شهادت امام حسن(ع) تمامنمىشود و امام حسین(ع) خود را موظف مىدید تا مادامى که معاویه زنده است به آنپاىبندباشد.
8. سلطهاى که معاویه بر مردم داشت یکى دیگر از عواملى است که قیام را خالى ازمصلحت ملزمه مىکند.
این سلطه در مردم شام بسیار قوىتر بود بهویژه که آنها اولین بار که مسلمان شدند اسلامرا در چهره یزید بن ابىسفیان یا معاویة بن ابىسفیان دیدند و دیگران را نمىشناختند
[71] یا بهرسمیت نمىشناختند.
[72]
9. وجود یک رژیم مسلّط و مقتدر که در عرض یک مدّت طولانى ریشه گرفته و از لحاظتشکیلاتى و نظامى و سلطه نمره بالائى داشت به گونهاى که مغزهاى مکارى مثل عمروعاصو زیاد بنابیه و مغیرة بن شعبه همه در خدمت این رژیم بودند. تکان دادن این رژیم کارىاست که به تعبیر امام(ع) ممکن نیست و این جواب دوّمى بود که امام به سلیمان صرر دادند کهقیام، هم ممکن نیست و هم مصلحت ندارد.
در نتیجه عوامل فوق با وجود نبود مصلحت ملزمه قیام وجوب یا رجحانندارد، و باوجود عدمِ امکان تکلیف ساقط است (به فرض مصلحت ملزمه) چرا که خداوند هر کس رامطابق وسع و قدرت او مکلف مىکند.
[73]
[1]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص 220.
[2]. همان، ص 219.
[3]. قیام امام حسین، شهیدى، ص96.
|268|
[4]. تاریخ تمدن اسلامى، ج4، ص64.
[5]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص220.
[6]. همان.
[7]. نامه 44.
[8]. نهج البلاغه، خ 200.
[9]. عقدالفرید، ج5، ص108.
[10]. همان، ص107.
[11]. مروج الذهب، ج2، ص241.
[12]. نهج البلاغه، نامه 31.
[13]. مروج الذهب، ج1، ص271.
[14]. نهج البلاغه، خ 57.
[15]. همان، نامه 9.
[16]. همان، نامه 10.
[17]. همان، نامه 32.
[18]. ناسخ التواریخ، ص 82، حالات امام حسن(ع).
[19]. همان، ص63.
[20]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج4، ص16.
[21]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص221.
[22]. احتجاج طبرسى، ج1، ص375.
[23]. سوره اسرى، آیه 60.
[24]. عقدالفرید، ج4، ص249 و حیاة الامامالحسین، ج2، ص125.
[25]. حیاة الامام الحسین، ج2، ص121.
[26]. همان، ص144.
[27]. همان، ج5، ص 347.
[28]. همان، ج1، ص 279.
[29]. همان، ص 174.
[30]. همان، ج2، ص157.
[31]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص223.
[32]. همان، ص221.
[33]. منتهى الامال، شیخ عباس قمى، ص238.
[34]. کامل ابن اثیر، ج3، ص503.
[35]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص229.
[36]. همان، ص221.
[37]. طبرى، ج1، ص355 و مروج الذهب، ج2، ص341.
[38]. قیام امام حسین، سید جفر شهیدى، ص95.
[39]. احتجاج طبرسى، ج1، ص292؛ مستدرک الوسائل، ج15، ص165.
[40]. نهجالبلاغه، خطبه 3.
[41]. منتهى الآمال، ص220؛ نیز کتاب وقعه صفین.
|269|
[42]. بحارالانوار، ج32، ص405.
[43]. فتوح ابناعثم کوفى، ج3، ص35. به نقل از فرهنگ سخنان امام حسین، دشتى، ص413.
[44]. منتهىالآمال، ص 221.
[45]. همان، ص220.
[46]. بحار، ج44، ص212، ح9.
[47]. تاریخ یعقوبى، ج2، ص23؛ الغدیر، ج10، ص248.
[48]. بحار ج44، ص212، حدیث9.
[49]. ناسخ التواریج، ج1،ص190؛ حیاة الامام الحسین، ج2، ص232.
[50]. مناقب آلابى طالب، ج 4، ص 38 - 41 به نقل از فرهنگ سخنان امام حسین، ص380.
[51]. بحارالانوار، ج44، ص207.
[52]. الغدیر، ج1، ص198 - بحارالانوار، ج32، ص182 و کتاب سلیم بنقیس، ص 206.
[53]. سوره صف آیه 7.
[54]. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ص240.
[55]. تحف العقول، ص168. بحار، ج100، ص79، حدیث 37.
[56]. نهج البلاغه، خ131.
[57]. بحارالانوار، ج44، ص207، ح4.
[58]. احقاق الحق، ج11، ص595.
[59]. الغدیر، ج10، ص248، تاریخ یعقوبى، ج2، ص228.
[60]. بحارالانوار، ج27، ص303، ح4؛ انسابالاشراف، ج3، ص151، حدیث13.
[61]. انساب الاشراف، ج3، ص151.
[62]. همان، ص151.
[63]. سوره طلاق، آیه 11.
[64]. بقره، آیه212.
[65]. همان.
[66]. تاریخ طبرى، ج7، ص300؛ ج3، ص306؛ کامل ابن اثیر، ج2، ص552؛ انساب الاشراف، ج3، ص171.
[67]. نهج البلاغه، خ51، و خ180.
[68]. همان، خ97.
[69]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص221.
[70]. ناسخ التواریخ، حالات امام حسن مجتبى، ص62.
[71]. عقدالفرید، ج5، ص115.
[72]. الهفوات النادره، ص371، به نقل از قیام امام حسین، شهیدى، ص95.
[73]. سوره، بقره، آیه آخر.