آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

موضع سیاسى امام حسین(ع) در دوران معاویه

الف. معاویه کیست؟
سیاست معاویه در زمان امام على(ع)
نظرگاه امیرالمؤمنین(ع) نسبت به معاویه
امام حسن(ع) و معاویه
ب. امام حسین(ع) کیست؟
ج. تعامل امام حسین(ع) با معاویه
الف. افشاى سیاستها و اثبات عدم مشروعیت او
ب. عدم اطاعت
ج. اثبات حقانیت اهل بیت و پدرش
بیان مسئولیت خواص و بزرگان جامعه
بیان فلسفه و اهداف حکومت اسلامى
برخورد تند و صریح با جانشینى یزید
2. دلائل عدم قیام علیه معاویه چه مى‏باشد؟
1. عدم مصلحت و صلاحیت قیام
موضع سیاسى امام حسین(ع) در دوران معاویه
همزمانى 10 سال از امامت امام حسین(ع) با حکومت معاویه و عدم قیام آن حضرت در اینبرهه، از مقاطع حساس حرکت حضرت است که تحلیل و بررسى آن به شناخت بهتر نهضتعاشورا و هدف از آن کمک خواهد کرد. این پرسش همواره مطرح بوده است که با توجه به عدممشروعیت حکومت معاویه، برخورد امام حسین(ع) با معاویه چه توجیهى دارد و تفاوت این دورهبا زمان یزید در چیست؟
نویسنده در تحلیل موضع سیاسى امام حسین(ع) در مقابل معاویه بر این عقیده است که بهخاطر فضایى که با تزویرهاى فرزند ابوسفیان در جامعه حاکم بود قیام علیه او نه ممکن بود و نهبه مصلحت.
اما سید الشهداء موضع منفى خود در مقابل معاویه را در حرکتى ریشه‏اى از طریق بیانحقانیت اهل بیت(ع)، تبیین فلسفه و اهداف حکومت اسلامى و مسئولیت خواص سامان بخشید.
یکى از مقاطع حساس و تعیین کننده زندگى سیاسى امام حسین(ع) همزمانى با معاویة بنابى اسفیان مى‏باشد. تحلیل این مقطع به شناخت حرکت حسینى کمک مى‏کند و ریشه‏هاىنهضت کربلا را تبیین مى‏نماید. این مقاله به غرض بررسى تحلیلى موضع‏گیرى حسین بن
|249|على(ع) در قبال معاویه تنظیم مى‏شود و در 4 بخش به انجام مى‏رسد، شناخت معاویه،شناخت حسین بن على(ع) و تعامل این دو با هم و سرانجام شمارش راهبردهایى که از اینتعامل استخراج مى‏گردد.
الف. معاویه کیست؟
معاویه فرزند ابوسفیان و هند مى‏باشد. او در زمان بعثت رسول خدا(ص) چهار ساله بودهاست. پدر و مادرش صاحب نفوذ و نقش مؤثر در حجاز عموماً و مکه معظمه خصوصاً،بوده‏اند و در طبقه رهبرى جامعه خود قرار داشتند و صاحب منزلت و جاه بوده‏اند. وقتىرسول خدا(ص) مکه را فتح مى‏کند او بیست و پنج ساله بوده است، سنى که قضایا را خوبمى‏فهمید و درک مى‏کرد وقتى پدر و مادرش تسلیم مى‏شوند معاویه هم تبعیت مى‏کند - ومسلمان مى‏شود او در حالت مسلمانى به مدّت 2 سال در خدمت رسول خدا(ص) بود. آنحضرت از باب تألیف قلوب به این خانواده نیز توجه داشت و سوابق تعارض آنها با اسلام رانادیده گرفته بود، لذا همان طورى که به ابوسفیان مأموریت سیاسى نظامى محوّل مى‏کرد ازمعاویه نیز به عنوان یکى از کاتبان خویش استفاده کرد. معاویه از همان آغاز هواى پادشاهى وریاست داشته است و حتى ابائى از اظهار آن نمى‏نمود. لذا به نقل سیوطى خلیفه دوم به اوکسراى عرب لقب داده بود،
[1] و در فرهنگ سیاست شناسان آن روزگار او خصلت پادشاهى وملوکى داشته و از خلافت اسلامى و استانداردهاى آن چیزى نشان نمى‏داده است. ارتباطاتقوى، حیله‏گرى و مهارت در اقناع سیاست‏بازان از همان جوانى از معاویه فردى با نفوذ وسلطه‏جویى ساخته بود. و خلفاى سه‏گانه به او اعتنا داشته‏اند. ابوبکر به او فرماندهى نظامىداد
[2] و عمر و عثمان هم با توجه به همین خصوصیات موقعیت او را تقویت کرده‏اند. او درنیمه دوم از خلافت ده ساله عمر براى امارت و استاندارى شام منصوب مى‏شود و عثمان هماین امارت را تمدید مى‏کند. انتخاب شام و دمشق از روى حساب و تدبیرى بوده است کهبنى‏امیه به آن رسیده بودند قبلاً یزید بن ابى سفیان به آن منطقه رفته بود. و خود ابوسفیان همبراى تجارت به آنجا سفر مى‏کرد. درک سیاسى ابوسفیان و خانواده‏اش، سرزمین شام راموقعیتى مناسب براى یک فعالیت طولانى سیاسى و منطقه‏اى امن و پرفایده براى اهدافسیاسى خود تشخیص دادند ابن‏کوا که یک مردم‏شناس مسلّطى بوده است
[3] به معاویهمى‏گوید که مردم شام به امام و رهبر خویش وفادارترند». این مشاوره در گزینش شام بى تأثیر
|250|
نبوده است. معروف است که مردم شام با تزویر و مردم عراق با زور و یا زر رام مى‏شوند،
[4]معاویه مثل یک درخت در این منطقه مساعد رشد مى‏کند و ریشه مى‏دواند و به مدت 40 سال(از سال 20 تا 60 هجرى) ریاست مى‏کند. به نقل سیوطى پیش گوئى کعب الاحبار درست درمى‏آید که معاویه امارت و حکومت طولانى خواهد یافت.
[5] 20 سال استاندارى و 20 سالخلافت، امرى است که در هیچ قدرتمند دیگرى از بنى‏امیه و بنى عباس و حتى خلفاىبعدى‏رخ نداد.
معاویه در میان معاویه شناسان اهل سنت به دو صفت تحمّل و سیاستمدارى (دهاء)موصوف و معروف بوده است.
[6]
آنان گفته‏اند در تحمل او همین بس که مخالفان سیاسى او در حضور و غیر حضورشنظرات خویش را به صراحت ابراز مى‏کردند و او تحمّل مى‏کرد. حسین بن على(ع) هم درحضور معاویه و غیاب او مسائلى را که تشخیص مى‏داد بیان مى‏فرمود.
امیرالمؤمنین(ع) طى نامه‏اى به ابن زیاد، معاویه را شیطانى مى‏نامد که از هر سو مى‏آید وسفارش مى‏کند که فریب معاویه را نخور
[7] در جامعه معروف شده بود که معاویه از علىسیاستمدارتر است و آن حضرت مجبور شد بگوید او از من سیاستمدارتر نیست لکن اهلفریب و خدعه و فجور است.
[8] او مثل ماکیاولیست‏ها از هر وسیله‏اى ولو نامشروع براىرسیدن به قدرت و حفظ آن استفاده مى‏کرد و مشروع مى‏شمرد در حالى که امیرالمؤمنینمى‏فرمود من پیروزى و قدرت را با جور و ستم دنبال نمى‏کنم. معاویه قدرت اقناع خوبىداشت؛ وقتى خلیفه دوم براى نظارت بر امارت او به دمشق مى‏آید و از وضعیت اشرافى گرىاو انتقاد مى‏کند فوراً مى گوید: اى امیرالمؤمنین، ما در کنار رومیان هستیم، آنها جاسوسانى درما دارند و اگر ما را طور دیگرى ببینند طمع مى‏کنند در حالى که با این کیفیت با شکوه آنها از مامى‏ترسند!
[9] طبق نقل عقدالفرید پدر و مادر معاویه به او آموخته بودند که براى حفظ ریاستاز خلفاى سه گانه تبعیت کند و مخالفتى بروز ندهد
[10] و او این آموخته را خوب پیاده مى‏کرد.
اشرافى‏گرى و شوکت ظاهرى او در عثمان هم بى تأثیر نبود و باعث شد که او بر خلافسیره خلفاى قبلى به این حالت روى آورد.
سیاست معاویه در زمان امام على(ع)
بى تردید سخت‏ترین دوران براى معاویه، مقطع 5 ساله خلافت على(ع) بود. خلفاى
|251|
سه‏گانه در طول 25 سال نه تنها مزاحم او نبودند بلکه او را تقویت کردند امّا امیرالمؤمنین بهمحض قدرت یافتن به مغیره بن شعبه که به او سفارش کرده بود که عمّال عثمان را عزل نکنمخصوصاً معاویه را باقى بدار، فرمود هرگز او را باقى نخواهم داشت و با او همکارىنخواهم کرد
[11] و طبق نقل به آیه اى از قرآن تمسک کرد که «ما کنت متخذ المضلّین عضداً»،من گمراه گران را یار خود انتخاب نخواهم کرد. و با این ترتیب او را «مضلّ» خواند که حاکىاز مزور بودن او است.
معاویه خود را خونخواه عثمان و على(ع) را در این خون شریک مى‏داند و این را مجوّزىبر عدم بیعت با امیرالمؤمنین(ع) بلکه شورش علیه او مى‏شمارد. در چند نامه که بین آنحضرت و معاویه مبادله شد، امام خود را از این امر برى مى‏داند و بلکه خود معاویه رامحکوم به این امر مى‏کند.
[12] معاویه نه تنها بیعت نکرد بلکه تعرّضات نظامى و سیاسى بهعراق مرکز حکومت على(ع) داشت که داستان شبیخون به شهر انبار معروف است. و اوجسیاست‏بازى معاویه در جنگ صفین بروز مى‏کند که با کمک عمروعاص و قرآن بر نیزهکردن، بخشى از یاران ساده على(ع) را فریب مى‏دهد و امیرالمؤمنین را وادار به>پذیرش
[13]
نظرگاه امیرالمؤمنین(ع) نسبت به معاویه
براى آگاهى بر دیدگاه آن حضرت کافى است به عباراتى از نهج البلاغه اشاره شود.
«آگاه باشید پس از من مردى با گلوى گشاد و شکمى بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد. هر چهبیابد مى‏خورد و در پى آن است که آنچه ندارید به دست آورد. او را بکشید ولى هرگزنمى‏توانید او را به قتل برسانید. آگاه باشید او بزودى شما را به بیزارى و بدگویى به من وادارمى‏کند. بدگویى را در هنگام ظلم دشمن به شما اجازه مى‏دهم که این بر درجات و بلندى مقاممن مى‏افزاید و موجب نجات شما است اما هرگز بیزارى و برائت از من مجوئید که من بر فطرتتوحید تولّد یافته‏ام و در ایمان و مهاجرت از همه شما پیش قدم‏تر بوده‏ام.»
[14]
«شگفتا از روزگارى که مرا هم‏سنگ کسى قرارداده که چون من خدمت به اسلام ننموده وسابقه‏اى در دین چون سابقه من که هیچ کس به مثل آن دسترسى ندارد پیدا نکرده است. منسراغ ندارم کسى چنین ادعائى کند».
[15]
«اى معاویه، از حکومت کناره‏گیر و آماده حساب شو، کى شما رهبر رعیت و رئیس ملتهستید، بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟ پناه به خدا از این شقاوت ریشه دار،ترا بر حذر مى‏دارم از اینکه به غرور و آمال و آرزوها ادامه دهى و آشکار و نهانت یکسان نباشد
|252|
(ظاهراً دم از اسلام مى‏زنى و باطناً در راه شرک گام بر مى‏دارى) من ابوالحسن هستم، درهمکوبنده جد و برادر و دائى تو در روز بدر؛ همان شمشیر با من است با همان قلب پرتوان بادشمن رو به رو مى‏شوم».
[16]
«گروه بسیارى از مردم را به هلاکت افکندى، با گمراهى و ضلالت خویش آنان را فریفتى و درامواج فتنه و فساد انداختى، همان فتنه و فسادى که تاریکى‏هایش فرا گیراست و امواجشبهاتش همه آنها را در کام خود فرو برده و این سبب شد که آنها از حق باز گردند و به جاهلیتو دوران گذشته رو آورند، به قهقرا برگشته و به حسب و نسب و تفاخرات قومى اعتماد کنند،جز گروهى از روشن ضمیران و اهل بصیرت که از این راه بازگشته و پس از آنکه تو را شناختنداز تو جدا شدند از همکارى و معاونت تو به سوى خدا فرار کردند و این به آن خاطر بود که تو آنهارا به کارى صعب و پر مشقت (نبرد بر ضد حق) واداشتى و از راه راست منحرفشان ساختى، اىمعاویه در برابر کارهایت از خدا بترس و زمامت را از دست شیطان بگیر که دنیا از تو بریده وآخرت به تو نزدیک است والسلام.
[17]
امام حسن(ع) و معاویه
معاویه که توانست در مقابل امام على(ع) که اقتدارش زبانزد بود مقاومت کند و زیر باربیعت نرود؛ همین سیاست را در مقابل امام حسن(ع) هم ادامه داد. و در مدّت 6 ماه که آنحضرت جانشین مشروع پدرش در امر خلافت مسلمین بود، با جنگ و گریز و فریب، نه تنهابیعت نکرد بلکه آن امام را وادار به صلح تحمیلى نمود. امام حسن(ع) به علت قدرت معاویهو حمایت مردم شام از او و تجربه مقابله با حضرت على(ع) ابتداءً از باب اتمام حجت و ثبتدر تاریخ به معاویه نوشت یا بیعت کن یا آماده جنگ شو.
[18] و حتى لشکر آراست ولى یک بهیک به او خیانت کردند و حتى فرماندهان لشکرش هم توسط معاویه خریدارى مى‏شدند. لذامجبور به صلح شد و در پى جنگ تحمیلى پدرش با معاویه خودش دچار صلح با او شد.
مفاد صلح نامه اجمالاً این بود که او به بنى‏هاشم تعرض نکند، براى آنها سهمیه ازبیت‏المال قرار دهد و بعد از خود جانشین انتخاب نکند و کار حکومت را به مردم واگذارد واز سب و لعن على(ع) بپرهیزد. در این صلح نامه نامى از امام حسین(ع) هم برده شد.
البته معاویه همین که به قدرت رسید و خود را خلیفه مسلمین نامید تمام مفاد صلح نامهرا انکار کرد
[19] و معروف است که گفت من نیامده‏ام که بگویم نماز بخوانید یا روزه بگیرید منآمده‏ام و آماده‏ام که بر شما حکومت کنم.
[20]
اهل تاریخ این سال را (عام الجماعه) نامیده‏اند
[21] چرا که تمام سرزمین‏هاى اسلامیک‏پارچه تحت سلطه معاویه قرار گرفتند و بنى‏امیه به خواسته خود رسیدند و آنچه رئیس
|253|
بنى‏امیه گفته بود که خلافت را مثل توپ بین یکدیگر بچرخانید تحقق یافت و آنچه ابوسفیانبر سر قبر شهداى اسلام با کوبیدن پاى خود اظهار کرد که آنچه شما با ما به خاطر آن
[22]جنگیدید اکنون در چنگ ما است به آن رسیدند. آرى این خاندان که قرآن از آنها با تعبیر«شجره ملعونه» یاد کرده است
[23] و به اتفاق مفسرین بنى‏امیه مصداق آن هستند، حیله ونیرنگ و سرکوب و شیطنت و نکراء خود را به آن رساندند. و معاویه فرمانرواى بلاد اسلامشد و کارنامه زیر را از خود به جاى گذاشت.
1. به ساختن بناهاى با عظمت و کاخ‏ها و مساجد بزرگ همت گماشت که مسجد اموى ازآن جمله است.
2. از لحاظ اقتصادى مالیات نیروز یا نوروزى را براى اولین بار وضع کرد، به دوستان وهوادارانش حاتم بخشى مى‏کرد و علویون را تحت فشار مى‏گذاشت. طبقه مرفه درست کرد،به یثرب پول نمى‏فرستاد و آنها را مجبور مى‏کرد زمین‏ها را به قیمت کم بفروشند، عراق رادچار محاصره اقتصادى شدید کرد مغیرة بن شعبه حاکم کوفه مردم را از ارزاق منع مى‏کرد، بهعلت اینکه کوفه مرکز تجمع طرفداران على(ع) بود.
[24] مالیات مصر را به عمرو عاصبخشید، به خاطر اذیت، به طرفداران امیرالمؤمنین(ع) صریحاً اعلام کرد که با پول یاران علىرا مى‏خرم تا دنیاى من بر آخرت على غلبه کند.
[25]
3. در بعد فرهنگى و سیاسى، خلافت را تبدیل به سلطنت کرد و از واژه مُلک استفاده کردو حتى در خصوص رسول خدا(ص) و خلفاى قبل هم واژه مُلک را به کار برد که عملاً انکارنبوّت و وحى است.
بین موالى و عرب فرق گذاشت، عصبیت قبیلگى را حاکم کرد. غیر عرب را مرجوحدانست و چه بسا غیر قریش وغیر بنى‏امیه را.
هر چند فسق و فجور و گناه خود را علنى نمى‏کرد ولى در لا به لاى نقل‏هاى گوناگونآثارى از بى‏اعتقادى به موازین شرعى از او مشاهده مى‏شود. ابن ابى‏الحدید مى‏نویسد کهمعاویه در زمان عثمان راحت‏تر گناه مى‏کرد ولى در زمان عمر مى‏ترسید هر چند به تجملاتعلاقه داشت و شاهانه زندگى مى‏کرد.
[26] در مسند احمد بن حنبل از شراب‏خوارى او سخنگفته شده
[27] و در سنن نسائى به رباخوارى او اشارت رفته است.
[28]
داستان برادرى زیادبن‏ابیه از رسوائیهاى مشهود او است. معاویه که مایل بود تمام عناصرو افراد تأثیر گذار و کلیدى را در اختیار بگیرد براى ایجاد انگیزش در آنان از راههاى مناسب
|254|
و مقتضى وارد مى‏شد و زیادبن ابیه که از معلوم نبودن پدرش به این اسم موسوم و این امربرایش عقده شده بود، با یک خاطره و داستان ساختگى از ابوسفیان که توسط معاویه نقل وجعل شد به برادرى معاویه و فرزندى ابوسفیان مفتخر شد.
[29] امیرالمؤمنین در نامه‏اى به ابنزیاد کذب این حادثه را افشا مى‏کند و در نامه‏اى به معاویه نقلى که از ابوسفیان شده است رایک غفلت و بى توجّهى مى‏داند.
نماز جمعه‏اى که در چهارشنبه خوانده است
[30] و سردادن اذان در روز عید، ایراد خطبهقبل از نماز عید و خطبه خوانى نشسته از جمله بدعتهاى او شمرده شده است.
[31]
در عین حال براى اینکه به اسلام نمائى و اسلام زدائى متهم نشود در پایان عمر وصیتکرده بود که با مقدارى از موها و ناخن رسول خدا(ص) که همراه خود نگه داشته بود چشم ودهان او را در قبر بپوشانند و با این کار بین او و عذاب حائلى ایجاد شود!
[32]
بعداز شهادت امام حسن(ع) که با توطئه معاویه و به دست جعده همسر امام حسن(ع)انجام شد و حاکى از مانع دانستن امام حسن(ع) در راه خود کامگى‏هاى او بود، شاهد دورانده‏ساله سیاهى هستیم که دوران سیاه جعل حدیث به نفع بنى‏امیه مخصوصاً عثمان و نفى وانهدام احادیث در فضائل اهل بیت(ع) مخصوصاً على(ع) هستیم. و لعن شدید على(ع)مخصوصاً بر منابر رسمى در این دهه شیوع پیدا کرد به‏ویژه زمانى که به قصد حج به مدینه ومکه رفته بود و در آنجا در گفتگوهائى که با ابن‏عباس و قیس بن‏سعد انجام داد متوجه شدامیرالمؤمنین پایگاه قابل توجهى در حرمین شریفین دارد و در مناظره با آن دو ناتوان شد، لذابر خلاف شهرت خود به حلم، عصبانى شد و دستور داد که از فضائل على کسى سخن نگویدو پس از بازگشت به شام بخش‏نامه رسمى در این زمینه صادر کرد.
[33]
در پایان عمر هم بدعتى دیگر گذاشت و یزید را به عنوان جانشین خود مقرّر کرد و اینکار به پیشنهاد مغیرة بن شعبه انجام شد که قرار بود سعید بن‏عاص به جاى او فرماندار کوفهشود. وى براى پیش‏گیرى از این امر سراغ یزید مى‏آید و او را تشجیع به جانشینى مى‏کند ومعاویه را هم متقاعد مى‏کند
[34] و پس از آن به عنف و اجبار جریان بیعت‏گیرى به نفع یزیدشروع مى‏شود. داستان بحث‏هاى داغ معاویه با عبدالله بن عمر و عبدالله بن زبیر و عبدالله بنعباس در خصوص این جانشینى در تاریخ ثبت است که آنان هر کدام به نوعى مخالفت کردندو این کار را بدعت دانستند و به وجود دو بیعت همزمان با معاویه و یزید اعتراض کردند.
[35]داستان برخورد امام حسین با این بیعت و بدعت را در جاى خود بحث خواهیم کرد.
|255|
سرانجام معاویه در رجب سال 60 هجرى از دنیا رفت و امام حسین(ع) با ذکر اینکهطاغیه امت مرده است از آن یاد کرد و خدا را شکر نمود. معاویه هنگام مرگ 77 سال داشت.
[36]و 40 سال آن را حکومت کرد و اگر مجموعه خلافت بنى‏امیه را 80 سال بدانیم،14 آن را معاویهتصاحب کرده است (با احتساب 20 سال خلافت).
کارنامه او آنچنان بود که در زمان مأمون‏الرشید، تصمیم به لعن رسمى معاویه در منابر ومراسم گرفته شد ولى مشاورین مأمون، او را از این کار منع کردند و او را از شورش و ناآرامىمردمى ترساندند و بعدها المعتضد بالله شجاعت بیش‏ترى نشان داد، پیش‏رفت زیادترى دراین امر نمود و حتى نامه‏اى مفصّل از تباهیهاى معاویه نگاشت تا بخواند ولى در لحظاتپایانى، مشاورین او هم مانع از این کار شدند.
[37]
این واقعه عجیب با فاصله زمانى مناسبى که ایجاد شده بود حاکى از نفوذ تبلیغات معاویهبه نفع خود و تأثیرات 40 سال خلافت و حکومت در شام در نسل‏هاى بعدى دارد. که چگونهبا خال‏المؤمنین و امیرالمؤمنین خواندن خود و تبلیغات بنى‏امیه، تصویرى به جاى گذاشتهاست که دو خلیفه مقتدر مخصوصاً مأمون الرشید هم قادر به لعن رسمى او نباشد. این جااست که عمق تبلیغات و تزویر او و دلیل جنگ تحمیلى علوى و صلح تحمیلى حسنى وسکوت امام حسین روشن مى‏شود. کسى به گونه‏اى تبلیغات کرده باشد که برخى مردم شام،بنى‏امیه را نزدیک‏ترین افراد به رسول خدا(ص) بدانند و فاطمه(س) را دختر معاویه و عائشهرا خواهر او بپندارند.
[38] به هر حال این موجود مرموز و پیچیده و متسلّط در رجب سال 60 ازدنیا مى‏رود و پرونده‏اش بسته مى‏شود و نوبت خود را به یزید مى‏دهد.
ب. امام حسین(ع) کیست؟
امام حسین از دامان طیب و طاهرى مثل فاطمه(س) به دنیا مى‏آید. پدر اوامیرالمؤمنین(ع) برادر رسول خدا(ص) و وصى او است و برترى نسب او غیر قابلانکاراست.
او 7 سال از زمان رسول خدا(ص) را درک کرده است یعنى دوران طفولیت خود را؛رسول خدا(ص) او را فرزند خود مى‏دانست و جاى او بر شانه‏ها و زانوى رسول خدا(ص)بود. در داستان مباهله و تطهیر و هل اتى از جمله پنج تن آل بود. او در این 7سال شاهدجنگ‏هاى فراوان رسول خدا(ص) و پدرش و پرستارى‏هاى مادرش از آن دو بوده است. او با
|256|
تمام وجود مى‏دید و مى‏شنید که اسلام جوان چگونه با خون وجان حفاظت مى‏شود و براى نشر آن چه فداکاریها مى‏شود.
او شاهد رحلت جانسوز جدش در سن 7سالگى است و بعدشاهد خانه‏نشینى پدر و 25 سال سکوت او است. او با سن کم خودخیلى شجاع و فهیم بود و به شکل مکرّر در تاریخ نقل شده کهکسانى که بر منبر جدش صعود کرده بودند، مورد نکوهشقرارمى‏داد و امر به پایین آمدن مى‏کرد. این واقعه در موردخلیفه‏اوّل و دوم به شکل جالبى نقل شده است.
[39] او در ایندوران‏مأموم پدرش بود و به همراه برادرش امام حسن(ع)ازطرف پدر مأمور به حفاظت از جان خلیفه سوّم مى‏گردد.این‏مأموریت را انجام مى‏دهد تا جلوى شایعات بعدىدست‏داشتن پدرشان در قتل عثمان گرفته شود، او در زمان قتلعثمان و اقبال جامعه به امام على(ع) 32 ساله و رشید بوده است.داستان ازدحام مردم براى بیعت با على(ع) و تحت فشار قرارگرفتن او و برادرش در این ازدحام در نهج البلاغه
[40] آمده است. اودر هر سه جنگ جمل و صفین و نهروان حضور داشته
[41] و درخط مقدم قرار مى‏گرفت به گونه‏اى که امام على(ع) از این امرنگران مى‏شد و مى‏گفت جلوى آنها را بگیرید که یادگار پیامبرهستند. در جنگ صفین از طرف پدر مأمور شد تا مردم را براىحضور در این رویارویى بسیج کند و نطق زیبا و مهیّج او در تاریخثبت شده است.
[42]
در این مقطع یک بار از طرف معاویه از او خواسته مى‏شود کهپدرت را از خلافت خلع کن تا با تو بیعت کنیم و پاسخ دندانشکنى
[43] از او مى‏شنوند - گویا آنها ارتباطات مقدس را درتحلیل‏هاى نامقدس خود فراموش مى‏کردند یا به قصد تفرقهچنین مى‏کردند - دراین مقطع داستان حکمیت را با تمام وجوددرک کرد.
|257|
بعد از شهادت پدر شاهد بود که چگونه تبلیغات معاویه اثر داشت و على(ع) را بى نمازمعرفى مى‏کردند - و بعد از شهادت پدر در دوران 6 ماهه خلافت برادر با او بود و مأموم اوبود، و فاصله سنى اندک (9ماه) مانع از تبعیت و اطاعت کامل او نمى‏شد. وقتى صلح تحمیلىطرح شد عده‏اى از دلسوزان به او مى‏گفتند اگر تو قیام کنى با تو هستیم اما او مى‏گفتحسن(ع) امام من است. در موقع لعن على(ع) در منابر او را دعوت به شورش مى‏کردند باز بهامامت حسن(ع) و لزوم اطاعت از او تأکید مى‏فرمود،
[44] هر چند دفاع از شأن پدرمى‏فرمود.
[45] او با این کار فرهنگ امامت و اطاعت را مى‏آموخت و این که حجّت خدا در روىزمین یک نفر است ولو معصوم دیگرى هم چون خود او حضور دارد. در این مقطع امامحسین در مقابل تمام تحریکات دلسوزان یا ساده دلان مقاومت مى‏کرد و در مقابل تمامکسانى که برادرش را به علت پذیرش صلح مذمّت مى‏کردند مى‏ایستاد و آنها را نصیحت ویاتحذیر مى‏کرد.
البته از ارشاد و تنبیه گاه و بیگاه معاویه غفلت نمى‏کرد. بعد از شهادت برادر در داستاندفن جنازه مطهر آن حضرت، در کنار مضجع رسول خدا(ص) از خود تدبیر و حکمت نشانداد و براى جلوگیرى از فتنه و تفرقه بقیع را ترجیح داد و به کلیه کسانى که مانع از این کار شدهبودند اعلام کرد که علت این نرمش فقط وصیت و احترام برادرش بوده است.
دوران ده ساله بعد از شهادت امام حسن(ع) که مقطع اصلى مورد نظر این مقاله است دربخش سوّم پرداخته خواهدشد.
در مجموع دو شخصیت اصلى این مقاله به مصداق نور و ظلمت با هم مقابل هستند،حسین(ع) امام معصوم صادق دین مدار و برخاسته از خاندان عصمت و دامانى پاک و طاهر ومعاویه داراى تزویر و شیطنت و نکراء و قدرت طلب و جاه طلب و یک
ماکیاولیست به تمام معنا.
ج. تعامل امام حسین(ع) با معاویه
با شناختى که از سیدالشهدا(ع) و معاویه به دست داده شد برخورد 10 ساله امامحسین(ع) در زمان امامت خودش با معاویه چه توجیهى دارد على‏الخصوص که بارها عدممشروعیت حکومت او را آشکار و پنهان بیان کرده بود.
در این جا باید به سؤالات ذیل پاسخ داده شود:
|258|
1- عملکرد حسین بن على(ع) چه بود؟
2- دلائل عدم قیام علیه معاویه چه مى‏باشد؟
1- عملکرد امام حسین بر چند محور عمده دور مى‏زد:
- افشاى سیاستها و حکومت معاویه و اثبات عدم مشروعیت او در قول و عمل
- دفاع از اهل بیت و مخصوصاً حضرت على(ع)
- اثبات حقانیت خود به جهت حکومت
- عدم بیعت با معاویه و عدم اطاعت از او
- مخالفت آشکار و تُند با جانشینى یزید
- حفظ و تقویت ارتباطات مردمى و حرکت آگاهى بخش
- کنترل انقلابیون طرفدار اهل بیت به جهت قیام بر ضد معاویه براى حفظ صلاح وتداوم‏آنان
- ارشاد یاران معاویه و تحذیر آنها
اکنون به شرح بعضى از موارد فوق پرداخته مى‏شود:
الف. افشاى سیاستها و اثبات عدم مشروعیت او
حسین بن على(ع) با خصلت شجاعت و فصاحتى که داشت در فرصت‏ها و نوبت‏هاىمناسب به افشاى سیاستهاى معاویه مى‏پردازد و مشروعیت حکومت او را زیر سؤال مى‏برد.
در پاسخ نامه معاویه مى‏نویسد:
«اینکه گفتى (نوشتى) نگران نفس خویش و امت محمّد باشم و ایشان را در فتنه نیفکنم و ازشق عصاى امّت و پراکندگى جماعت بپرهیزم. من هیچ فتنه‏اى را در این امّت بزرگتر از خلافتو حکومت تو نمى‏دانم و از براى خود و دین خویش و امت محمد هیچ سودى افضل از آن ندانمکه با تو جهاد کنم».
[46]
در یک سخنرانى در مدینه خطاب به او مى‏گوید:
[47]
«همانا متوجه شدیم که تو چگونه پس از رسول خدا(ص) تلاش کردى تا براى به دست آوردنحکومت خودت را خوب جلوه دهى و از بیعت خود براى همگان صحبت کنى اما هرگز هرگز اىمعاویه، ما فریب نمى‏خوریم که در صبحگاهان سیاهى ذغال رسوا شد و نور خورشید روشنائىچراغها را خیره کرد - سوگند به خدا تو پیش از این نمى‏توانى در رفتن در راه باطل و ستم بهپیش بتازى و در تجاوز و ظلم به بندگان خدا زیاده روى کنى...شما از همان اولین لحظه‏هاىوفات رسول خدا(ص) به دشمنى و محاجّه روى آوردید و در امامت ما اهل بیت شک و تردیدروا داشتید و در ایمان خود خلل ایجاد کردید و تحولات سختى پدید آوردید و هر چه
|259|
خواستید کردید تا آنکه اى معاویه با تلاش و کوشش دیگران حکومت به دست تو رسید. پسدر این جا باید عبرت گیرنده‏ها عبرت گیرند».
معاویه تو چگونه مورد اعتمادى که پیرامون تو را انسانهائى گرفته‏اند که مورد اعتماد مانیستند و در دین آنها و خویشاوندیشان اعتمادى نیست».
گاهى به افشاى جنایات او مى‏پرداخت:
«هان اى معاویه، آیا تو آن کس نیستى که حجر کندى را کُشتى؟ و مردم نمازگزار و پرهیزگار راکه ظلم و بدعت را نمى‏پسندیدند و در امر دین از سرزنش کسى نمى‏ترسیدند تو با ظلم و ستمکشتى با اینکه سوگندهاى فراوان خوردى، عهد و پیمان استوار نمودى که آنها را نمى‏کشى؛ بىآنکه در ملک تو فتنه‏اى پدید آورند یا دشمنى آغاز کنند. هان اى معاویه، آیا تو آن کس نیستىکه عمروبن حمق خزاعى صحابه رسول خدا(ص) را کشتى؟ آن صالح که عبادت اندامش رافرسوده و پیکرش را لاغر کرد و رخسارش را زرد نمود از پس آنکه او را خط امان دادى و به عهدخداى محکم نمودى با آن میثاق و پیمان که اگر مرغى را عطا مى‏کردى از فراز کوههاى بلند بهنزد تو مى‏آمد آن گاه بر خداى جرئت کردى و عهد خداى را کوچک شمردى و بى جرم و جنایتاو را کشتى.»
[48]
ب. عدم اطاعت
امام گاهى با مصادره اموال معاویه
[49] و برخى مواقع با امتناع
[50] از فروش زمین خود بهمعاویه یا به عقد درآوردن زنى براى خود در حالى که یزید او را براى خود مى‏خواست وسپس باز گرداندن آن زن به همسرش
[51] و از این قبیل امور، عدم اطاعت خود را بروز مى‏دادکه ناشى از عدم بیعت بود.
ج. اثبات حقانیت اهل بیت و پدرش
آن حضرت در سخنرانى معروف منى که نسبتاً بلند هم هست، به محورهاى عمده‏اىتأکید مى‏ورزد و در آن حقانیت خود و پدرش و اهل بیت را اثبات مى‏کند مى‏فرماید:
[52]
«آنچه را این مرد سرکش (معاویه) بر ما و شیعیان روا داشته مى‏نگرید و شاهدید، اینکمى‏خواهم مطلبى را از شما بپرسم،اگر راست گفتم تصدیقم کنید و اگر دروغ گفتم تکذیبمنمائید. سخنانم را بشنوید و حرفهایم را بنویسید آن گاه به شهرها و قبیله‏هاى خودتان بازگردید، آنچه در حق ما مى‏دانید به دوستان صمیمى و افراد مورد اطمینان خودتان بگویید. مناعلان خطر مى‏کنم از اینکه این مطلب کهنه شده و از هم بپاشد و حق از بین برود. البتهخداوند نورش را گسترش خواهد داد گرچه کافران آن را نپسندند.
[53]
شما را به خدا سوگند آیا مى‏دانید که على بن ابى‏طالب برادر پیامبر(ص) بود در آن هنگام کهرسول خدا(ص) مسلمانان را با یکدیگر برادر کرد میان خود و پدرم پیمان برادرى بست و
|260|
فرمود: «در دنیا و آخرت تو برادر منى و من برادر تو هستم»؟
مردم پاسخ دادند: بار خدایا چنین است.
آن حضرت به همین سبک 15 سؤال کلیدى از مخاطبان مى‏کند و اقرار مى‏گیرد و در آنهابر فضائل امیرالمؤمنین تأکید مى‏کند. از جمله آنها درباره بسته شدن درب‏هاى مسجد مگر درخانه على(ع)، واقعه غدیر، حدیث منزلت در جنگ تبوک، مباهله، خیبر، قرائت سوره برائت،برادر خواندن و دانستن پیامبر(ص) نسبت به على(ص)، برترى دادن رسول خدا(ص)امیرالمؤمنین را بر حمزه و جعفر،غسل دادن امیرالمؤمنین جنازه پیامبر(ص) را، و در پایانمى‏فرماید: آیا مى‏دانید رسول خدا(ص) در آخرین خطبه خود فرمود: «من دو چیز سنگین درمیان شما نهادم؛ این دو چیز کتاب خدا و اهل بیت من است، به آنها چنگ بزنید و تمسّکبجوئید تا گمراه نگردید.»
دراین سخنرانى جامع حضرت حقانیت خود و پدر و اهل بیت را اثبات و از ارزشهاىآنان دفاع مى‏کند و مخصوصاً دفاع از على(ع) در فضائى که تبلیغات اموى چهره آن حضرترا مشوّه جلوه داده بود از اهمیت خاصى برخوردار است به‏ویژه که ذکر فضائل على(ع)ممنوع و دشنام به او لازم و رسمى بود. در پایان سخنرانى منى، مردم که تحت تأثیر حقانیت وصداقت امام حسین(ع) قرار گرفته بودند مى‏گفتند نمى‏شود ما تو را دوست داشته باشیم وتبعیت کنیم ولى از على(ع) دورى و بیزارى بجوئیم؟!
[54]
بیان مسئولیت خواص و بزرگان جامعه
در خلال یک سخنرانى مى‏فرماید:
«شما اى بزرگان که درعلم و دانش پرآوازه‏اید و در خیر و نیکى زبانزد دیگرانید و در نصیحت وپند دادن شهرت دارید و به خاطر خدا در دل مردم عظمت و شکوه دارید که افراد نیرومند شمارا به حساب مى‏آورند و ناتوانان شما را گرامى و محترم مى‏شمارند، آیا این همه احترام و کرنشبراى آن نیست تا شما به احیاء حقوق خداوند قیام کنید؟ لیکن شما در بیشتر موارد از اداء حقالهى کوتاهى کردید و حقوق ائمه را سبک شمردید. شما مى‏بینید که پیمانهاى الهى در همشکسته مى‏شود ولى هیچ دم نمى‏زنید و به هراس نمى‏افتید در حالى که براى در هم شکستنبعضى از پیمانهاى پدرانتان ناله سر مى‏دهید. شکسته شدن پیمانهاى رسول خدا(ص) رانادیده مى‏گیرید. شما مصیبت‏بارترین مردم هستید زیرا از مسئولیت‏ها عالمانه و آگاهانهدست کشیدید و علت همه گرفتاریها آن است که زمان امور و اجراى احکام که در رعایت حلالو حرام خدا امین هستید، اگر بر رنج‏ها و آزارها شکیبائى داشتید اجراء امور دین خدا به دست
|261|
شما مى‏افتاد. لکن شما ستمگران را در مقام و منزلت خود جایگزین ساختید و امور دین خدارا بر دست آنان سپردید و آنان به اشتباه عمل مى‏کنند و در شهوات خود عمل مى‏کنند و بهشما مسلّط شدند... در هر شهرى گوینده‏اى دارند که بر فراز منبر سخن و با صداى بلند سخنمى‏گوید....در شگفتم و چرا در شگفت نباشم که زمین را مردى حیله گر و مکار و فردى تیرهروز تصرف کرده است(معاویه).»
[55]
سخنرانى فوق ضمن تأکید بر عدم مشروعیت معاویه، علل حاکمیت یافتن و کارنامه سیاهحکومتى او؛ حکومت مشروع را حکومت علماى امین مى‏داند و این مسئولیت مهمّ را به اینفرهیختگان گوشزد مى‏نماید. وعدم عمل به مسئولیت‏ها را موجب حاکم شدن معاویه وامثال آن مى‏شمارد.
بیان فلسفه و اهداف حکومت اسلامى
«خداوندا تو خود مى‏دانى عملکرد ما نه براى آن است که به ریاست و سلطنت دست یابیم یا ازروى دشمنى و کینه توزى سخن بگوییم لیکن پیکار ما براى این است که پرچم آئین تو رابرافراشته و بلاد بندگان تو را آباد سازیم و به ستمدیدگان از بندگان توامنیت بخشیم و احکامو سنن و فرائض تو را پیاده کنیم».
این سخنان در منى ایراد شده و در خلال همان سخنرانى قبلى طرح گردیده است.حسین(ع) بحث از پیکار و تشکیل حکومت و اهداف آن مى‏کند. این سخنان شبیه سخنانپدر معصومش على(ع) است که در اوان خلافتش بیان فرموده بود.
[56] عبارات کاملاًشبیه‏است چرا که نباشد؟ که همه از نور واحدند و هدف آنها واحد. همه دنبال حکومتحق‏هستند و لو به آن نرسند امام حسین(ع) در جمله‏اى اشاره مى‏کند که حکومت حقمااست و در نهایت به ما خواهد رسید و سپس اشاره به حکومت نهائى حضرتمهدى(عج)مى‏نماید.
[57]
در جائى دیگر در فرصتى مناسب در مجلس معاویه تلویحاً حکومت را حق خود وپدرش مى‏داند و مى‏فرماید:
«من فرزند مردى آسمانى و داراى قدرت مى‏باشم، من فرزند کسى هستم که مردم جهان درشرافت خانوادگى و ارزشهاى والاى انسانى سوابق درخشان اجتماعى، همتاى او نمى‏باشند،من فرزند کسى هستم که خشنودى او خشنودى خدا و خشم او خشم پروردگار است».
سپس رو به معاویه کرد و فرمود:
|262|
«اى معاویه، آیا تو را پدرى چون پدرم و سابقه‏اى چون سابقه‏ام مى‏باشد. اگر بگوئى نه شکستخوردى و اگر بگوئى آرى دروغ گفتى.»
[58]
برخورد تند و صریح با جانشینى یزید
«اى معاویه، آنچه در باره کمالات یزید و لیاقت وى براى امّت محمد(ص) بر شمردى شنیدیمقصد دارى طورى به مردم وانمود کنى که گویا فرد ناشناخته‏اى را توصیف مى‏کنى یا فرد غائبىرا معرّفى مى‏کنى و یا از کسى سخن مى‏گوئى که گویا تو درباره او علم و اطلاع مخصوص دارىدر حالى‏که یزید ماهیت خود را آشکار کرد و موقعیت سیاسى و اجتماعى و اخلاقى خویش راشناسانده است. از یزید آن‏گونه که هست سخن بگو؛ از سگ بازیش بگو در آن هنگام کهسگ‏هاى درنده را به جان هم مى‏اندازد، از کبوتر بازیش بگو که کبوتران را در بلند پروازى بهمسابقه وا مى‏دارد، از بوالهوسى و عیاشى او بگو که کنیزان را به رقص و آواز وا مى‏دارد، ازخوش‏گذرانیش بگو که از ساز و آواز خوشحال و سرمست مى‏شود. آنچه در پیش گرفتى کناربگذار! آیا گناهانى که تاکنون در باره این امّت بر دوش خود بارکرده‏اى ترا کافى نیست؟»
[59]
علت این برخورد تند و انقلابى این است که معاویه در صلح‏نامه صریحاً متعهد به عدممعرفى خلیفه پس از خود شده بود ولى او مى‏دانست که با وجود پایگاه مردمى امام حسین وفعالیت‏هاى آگاهى بخش او در میان مردم و دورى از حکومت وى اگر کار را به مردم واگذاردمردم سراغ حسین بن على(ع) خواهند رفت، لذا با تحریک امثال مغیرة بن‏شعبه با تمهیدات وتدبیراتى یزید را معرفى کرد و به زور بیعت مى‏گرفت. امام در سخنان فوق در پیش معاویه وشبیه آن در جاهاى گوناگون، این واقعه را به شدت محکوم و از یزید سلب صلاحیت مى‏کند.
2. دلائل عدم قیام علیه معاویه چه مى‏باشد؟
این سؤالى اساسى است که با وجود آن همه شجاعت و صراحت و توجه مردم بهحضرت(ع) و علم به عدم صلاحیت معاویه و نقض عهدهاى او و عدم پاى‏بندى وى به مفادصلح نامه و اهانت به على(ع)، چرا حرکتى علیه او انجام نداد. در حالى‏که مردم آمادگى داشتندمکرّر به او مراجعه مى‏کردند و درخواست قیام داشتند. وقتى خود مشروعیت الهى دارد ومردم همتقاضا دارند چرا نباید کار را تمام کند؟
پس از شهادت حضرت مجتبى(ع) گروهى از کوفه و دیگر شهرها به امام حسین(ع) نامهنوشتند و تقاضاى قیام کردند از جمله «بنو جعده» که امام در پاسخ آنها نوشت:
«همانا امیدوارم نظر برادرم (خدا او را رحمت فرماید) وفادارى به پیمان صلح باشد ونظر من مبارزه و جهاد با ستمکاران است که رستگارى و پیروزى به همراه دارد، پس تا
|263|
معاویه زنده است در جاى خود باشید، پنهان کارى نمائید، اهداف خود را مخفى نگه دارید تامورد سوء ظن قرار نگیرید پس هرگاه معاویه از دنیا برود و من زنده باشم نظر نهائى خود را بهشما خواهم گفت، ان شاءالله.»
[60]
البته این تقاضاها سابقه داشت و حتى در زمان حیات امام حسن(ع) هم طرح مى‏شد.حجر بن‏عدى که از صلح تحمیلى بسیار اندوهناک بود روزى به حسین بن على(ع) گفت: نظرو رأى امام حسن را رها کن، شیعیان را گرد خود جمع کن و قیام و مبارزه را بر ضدّ معاویهآغاز کن، ما همه با شمائیم و با معاویه و شامیان آن قدر به نبرد ادامه مى‏دهیم تا خداوند میان ماحکم فرماید. امام حسین فرمود:
«ما با آنها صلح کردیم و هم اکنون در دوران صلح به سر مى‏بریم، به آنچه شما مى‏خواهید راهىوجود ندارد.»
[61]
البته باید به این نکته اشاره شود که چنین برخوردى از طرف حجر بن‏عدى با دو اماممعصوم(ع) نباید موهم وجود اختلاف نظر بین دو امام باشد؛ این فقط برداشت خاص حجربوده است.
روزى گروهى از شیعیان کوفه خدمت امام حسین(ع) رسیدند و تلاش فراوان کردند تاصلح امام مجتبى(ع) را رد کرده امام حسین را به قیام وادارند ولى امام فرمود:
«قرارداد صلحى بین ما وجود دارد و گرچه خوشایند من نیست اما تا معاویه زنده است درانتظار باشید، پس آن گه که بمیرد ما و شما تجدید نظر مى‏کنیم.»
[62]
ادعا شده بارى دیگر گروهى از شیعیان مانند جندب بن عبدالله ازدى و مسیب بن فزارىو سلیمان بن صرد خزاعى و سعید بن عبدالله حنفى با امام حسین(ع) ملاقات کردند و تلاشداشتند صلح امام مجتبى را زیر سؤال ببرند فرمود:
«همانا فرمان خدا اندازه معیّنى دارد و همانا فرمان خدا اجرا شدنى است. من هم مرگ را برصلح ترجیح مى‏دادم اما برادرم با من صحبت و مصالح مسلمین را طرح کرده من هم از اواطاعت کردم در حالى که گویا با شمشیرها بر بینى من و با کارد بر قلب من مى‏کوبیدند و بهتحقیق خداى عزیز و بزرگ فرمود: گاهى چیزى را خوش ندارید اما خدا خیر فراوان را در همانقرار داده است.
[63]و فرمود گاهى چیزى را خوش ندارید در حالىکه براىشما خیر است و گاهىچیزى را دوست دارید که براى شما بد است، خدا مى‏داند و شما نمى‏دانید.»
[64]
اما سلیمان صرد و سعید بن عبدالله اصرار فراوان کردند تا نظر امام حسین(ع) را از حفظصلح برگردانند که امام در تداوم رهنمود خود فرمود:
|264|
«هذا ما لا یکون و لا یصلح»؛
قیام بر ضد معاویه در چنین شرائطى نه امکان و نه صلاحیت دارد)
[65]
از مجموعه گفتگوهاى فوق دو علت براى عدم قیام از سوى امام ذکر شده است:
1. عدم امکان قیام
2. عدم صلاحیت قیام (عدم مصلحت)
این سؤال آن گاه تقویت مى‏شود که متوجه شویم که امام حسین(ع) پس از مرگ معاویهدر منزل (بیضه) و نزدیکى کوفه و در مواجهه با لشکر کوفیان و حرّ ضمن سخنانى فرمود:
«اى مردم همانا رسول خدا(ص) فرمود: کسى که پادشاه ستمگرى را بنگرد که ستم مى‏کند وحرام خدا را حلال مى‏شمارد و عهد و پیمان خدا را مى‏شکند و با سنّت رسول خدا(ص)مخالفت مى‏کند و در میان بندگان خدا با فساد و ستمکارى عمل مى‏کند اگر با عمل یا با سخنىبر ضد آن پادشاه قیام نکند سزاوار است بر خداوند که او را با آن پادشاه ستمکار محشور کند.مردم آگاه باشید این مردم و بنى‏امیه اطاعت شیطان را به جان خریدند و اطاعت خدا را رهاکردند و فساد را آشکار و حدود الهى را ترک و بیت‏المال را غارت و حرام خدا را حلال و حلالخدا را حرام شمردند، و مى‏دانید که من از دیگران سزاوارترم.»
[66]
خطبه فوق هر چند در زمان یزید است ولى فسادهاى شمرده شده به بنى‏امیه ربط دادهشده است که مصداق اول و روشن آن معاویه است و قیام علیه او واجب بوده است چرا کهتهدید دال بر وجوب است. وقتى کسانیکه قیام نمى‏کنند به عذاب وعده داده شدند یعنى قیامواجب است. پس چرا در زمان معاویه قیام نفرمود؟
ما پاسخ را در دو نکته مهمّ امام که عدم امکان و عدم مصلحت است جستجو مى‏کنیم.
1. عدم مصلحت و صلاحیت قیام
در جاى خود اثبات شده که احکام الهى دائر مدار مفاسد و مصالح است. اگر انجام فعلمصلحت تامه داشته باشد واجب خواهد بود. مثل اقامه نماز که ناهى از فحشاء و منکر است وباعث تقرّب انسانهاى متقى است و اگر مفسده تامه داشته باشد حرام است مانند شرب خمرکه در آن عداوت و کینه نهفته است و اگر مفسده آن بر مصلحت بچربد مکروه است و ترک آناز فعل آن بهتر است و اگر مصلحت آن بر مفسده بچربد استحباب دارد و فعل آن از ترک آنبهتر است و اگر مفسده و مصلحت آن مساوى باشند مباح خواهد بود. یعنى فعل و ترک آنمساوى خواهد بود. با حفظ مقدمه فوق اگر «قیام بر ضد معاویه» را یک فعل بدانیم، زمانىوجوب پیدا مى‏کند که مصلحت تامه داشته باشد، در حالى که امام در پاسخ امثال سلیمان
|265|
صُرر خزاعى فرمود این کار فاقد مصلحت است. در حقیقت امام وجوب قیام را نفى کرد وحتى استحباب و جواز آن را هم نفى فرمود چرا که ظاهر کلام ایشان این است که هیچمصلحتى وجود ندارد یا لا اقل مصلحت آن مرجوح و مغلوب است در مقابل مفسدت آنحال باید کاوش کرد که چرا مصلحت وجود نداشت؟ براى پاسخ به این سؤال لازم است بهمقدمات طولانى بحث مخصوصاً خصوصیات و ویژگیهاى معاویه که بر شمرده شد توجهشود. و این نکته هم قابل توجه است که تشخیص مصلحت و مفسده توسط امام حسین(ع)قطعى است ولى تحلیل آن به عنوان درس و عبرت مناسب است.
1. خون مردم ریخته مى‏شود و نتیجه‏اى هم گرفته نمى‏شود. و خون مردم محترم است وحفظ جان آنها لازم مى‏باشد علت بى نتیجگى خونریزى، سابقه معاویه است در برخورد باخلفاى سه گانه و امام على(ع) و امام حسین(ع). او توانسته بود سه خلیفه را تحت تأثیر قراردهد و امام على(ع) را وادار به پذیرش حکمیت کند و با او بیعت نکند و به شکل عاصى وخود مختار در شام حکومت کند و نه تنها به او تعرّض نشود بلکه تعرّض هم داشته باشد. ویارانى را گرد هم جمع کند که به فرمایش امیرالمؤمنین به شکل داوطلب گردن‏هاى خود رالب شمشیرها قرار دهند و بر باطل اجتماع کنند
[67] و راضى بود یاران خود و معاویه را مبادلهکند.
[68] و پس از آن هم، تبلیغات او به گونه‏اى به کار افتاد که نام على(ع) را سیاه جلوه دادبگونه‏اى که بعضى درخواست تعویض نام خود را از على به نام دیگر کنند! و اشاره شد کهبعضى تحت تأثیر حسین بن على به او مى‏گفتند چه اشکال دارد که با تو خوب باشیم ولىامیرالمؤمنین را دشمن بداریم! حتى قبر على هم تا مدتها مخفى بود. به هر حال حسین شاهدبود که در درگیرى و رویارویى سیاست الهى امیرالمؤمنین و سیاست شیطانى و ماکیاولیستىمعاویه، پدرش مجبور شد حکمیت را بپذیرد. و نیز شاهد بود که برادرش امام حسن(ع)چگونه به صلح تحمیلى تن داد که اشاره شد و تکرار نمى‏کنیم. آیا صلح تحمیلى و جنگتحمیلى و حکمیت تحمیلى و تلخ، تجربه گرانى براى حسین بن على(ع) نبود که اگر او همبخواهد درگیر شود، گرفتار زور و زر و تزویر معاویه شود و این مثلت شوم مثل چنگال وچنگک آرمانها را به اسارت بکشد. بنابراین آن سابقه و تجربه مانع از قیام شد.
2. یک قیام بى‏نتیجه که پیام هم نداشته باشد و ماشین تبلیغاتى و موتور رسانه‏اى معاویه باقدرت تحریف همه نتائج را به نفع خود و بنى‏امیه مصادره کند، این قیام حاوى و حاملمصلحت نیست.
|266|
3. معاویه با نام اسلام به فتوحاتى هم دست یافته بود و باعث توسعه سرزمین اسلام شدهبود. در سال 43 رضج و غیر آن از بلاد سجستان فتح شد، هم چنین منطقه دان از برقه و کور ازبلاد سودان و در سال 45 قیقان را فتح کرد و در سال 50 قوهستان را با زور فتح کرد.
[69]على‏رغم اینکه به نیت توسعه‏طلبى و قدرت مندى و همراه بعضى مفاسد اخلاقى و شنیع کههنگام فتح‏ها واقع مى‏شد کمک به اسلام است و ضایعات آن در مقابل آثار مثبت آن قابلاغماض و جبران است. در نتیجه قیام علیه چنین کسى که مردم او را به عنوان امیرالمؤمنینمى‏شناسند و مفاسدى که امام حسین براى یزید بر شمرد در وى به شکل آشکار دیدهنمى‏شد، قیام مسلحانه علیه وى خالى از مصلحت مى‏شود یا مصلحت آن مرجوح مى‏باشدچرا که ممکن است به وحدت و اقتدار موجود لطمه بخورد. لذا با وجود غصب و عدممشروعیت در حکومت معاویه، این خدمات هر چند با نیت غیر صحیح، قیام را مفسده‏آمیزجلوه‏مى‏دهد.
4. برپائى امنیت نسبى و آرامش و ثبات ظاهرى توسط معاویه هم از جمله عواملى بود کهممکن بود با قیام بر ضدّ او مخدوش شود و افراد ظاهربین را بدبین نماید. این امنیت زمانىتأیید مى‏شود که بدانیم کنترل او بر اوضاع به گونه‏اى بود که در آن سرزمین پهناور اسلامىهیچ گونه شورش و ناآرامى قابل توجهى علیه رژیم او ثبت نشده است.
5. معاویه به شعائر دینى در ظاهر اهمیت مى‏داد؛ چند بار به حج رفت، امامت جمعهمى‏کرد و مسجد بزرگى ساخت و نام رسول خدا(ص) را به احترام مى‏برد. و به حسین بنعلى(ع) هم در ظاهر احترام مى‏گذاشت.
لذا در نگاه جامعه به‏ویژه شامیان اسلام نمائى او بر اسلام ستیزى او مى‏چربید. ما دربحث‏هاى مقدماتى به نمونه‏هایى از اسلام زدائى او اشاره کردیم ولى در مقابل عوامفریبى‏واسلام نمائى او اندک و براى بسیارى‏قابل تحمّل بود. در چنین فضایى، به نظرمى‏رسد قیام حضرت(ع) قیامى بى حاصل یا کم حاصل و خواه ناخواه خالى از مصلحت تامهیا راجحه بود.
6. یکى از پاسخهاى حسین بن على(ع) به طرفداران قیام، حفاظت از صلح امام حسن(ع)و احترام به آن عهد و پیمان بود که این صلح هر چند براى امام(ع) از جام زهر تلخ‏تر بود، واشاره‏اى تلویحى به این تلخى داشتند ولى لازم‏الرعایه بود. امام الگوى مسلمین است و بایددر پاى‏بندى به عهود و عقود از همه جلوتر باشد. این امر در قضاوت افکارعمومى و وجدان
|267|
جمعى جامعه نقش روشن دارد چرا که در مقایسه خود آگاه یا ناخودآگاه حق را به سمتىمى‏رانند که مراعات کننده میثاق و عهد است. وقتى این قضاوت در جان مردم نهادینه شد هرچند از خوف یا طمع آن را ابراز نکنند یا حتى از آن غفلت داشته باشند ولى در موقع مناسب بایک تلنگور و تبلیغ اثر بخشى خود را خواهد داشت و این امرى مدبرانه و حکیمانه است.
از سوئى دیگر صلح نامه «معاویه محور» بود چرا که امام حسن(ع) در یکى از بندهاىقطع نامه تصریح فرموده بود که «بعد از مرگت کسى را به عنوان جانشین انتخاب نکن».
[70] اینعبارت تلویحاً به (معاویه محورى) عهدنامه اشاره دارد. و لذا با شهادت امام حسن(ع) تمامنمى‏شود و امام حسین(ع) خود را موظف مى‏دید تا مادامى که معاویه زنده است به آنپاى‏بندباشد.
8. سلطه‏اى که معاویه بر مردم داشت یکى دیگر از عواملى است که قیام را خالى ازمصلحت ملزمه مى‏کند.
این سلطه در مردم شام بسیار قوى‏تر بود به‏ویژه که آنها اولین بار که مسلمان شدند اسلامرا در چهره یزید بن ابى‏سفیان یا معاویة بن ابى‏سفیان دیدند و دیگران را نمى‏شناختند
[71] یا بهرسمیت نمى‏شناختند.
[72]
9. وجود یک رژیم مسلّط و مقتدر که در عرض یک مدّت طولانى ریشه گرفته و از لحاظتشکیلاتى و نظامى و سلطه نمره بالائى داشت به گونه‏اى که مغزهاى مکارى مثل عمروعاصو زیاد بن‏ابیه و مغیرة بن شعبه همه در خدمت این رژیم بودند. تکان دادن این رژیم کارىاست که به تعبیر امام(ع) ممکن نیست و این جواب دوّمى بود که امام به سلیمان صرر دادند کهقیام، هم ممکن نیست و هم مصلحت ندارد.
در نتیجه عوامل فوق با وجود نبود مصلحت ملزمه قیام وجوب یا رجحان‏ندارد، و باوجود عدمِ امکان تکلیف ساقط است (به فرض مصلحت ملزمه) چرا که خداوند هر کس رامطابق وسع و قدرت او مکلف مى‏کند.
[73]
[1]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص 220.
[2]. همان، ص 219.
[3]. قیام امام حسین، شهیدى، ص‏96.
|268|
[4]. تاریخ تمدن اسلامى، ج‏4، ص‏64.
[5]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص‏220.
[6]. همان.
[7]. نامه 44.
[8]. نهج البلاغه، خ 200.
[9]. عقدالفرید، ج‏5، ص‏108.
[10]. همان، ص‏107.
[11]. مروج الذهب، ج‏2، ص‏241.
[12]. نهج البلاغه، نامه 31.
[13]. مروج الذهب، ج‏1، ص‏271.
[14]. نهج البلاغه، خ 57.
[15]. همان، نامه 9.
[16]. همان، نامه 10.
[17]. همان، نامه 32.
[18]. ناسخ التواریخ، ص 82، حالات امام حسن(ع).
[19]. همان، ص‏63.
[20]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏4، ص‏16.
[21]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص‏221.
[22]. احتجاج طبرسى، ج‏1، ص‏375.
[23]. سوره اسرى، آیه 60.
[24]. عقدالفرید، ج‏4، ص‏249 و حیاة الامام‏الحسین، ج‏2، ص‏125.
[25]. حیاة الامام الحسین، ج‏2، ص‏121.
[26]. همان، ص‏144.
[27]. همان، ج‏5، ص 347.
[28]. همان، ج‏1، ص 279.
[29]. همان، ص 174.
[30]. همان، ج‏2، ص‏157.
[31]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص‏223.
[32]. همان، ص‏221.
[33]. منتهى الامال، شیخ عباس قمى، ص‏238.
[34]. کامل ابن اثیر، ج‏3، ص‏503.
[35]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص‏229.
[36]. همان، ص‏221.
[37]. طبرى، ج‏1، ص‏355 و مروج الذهب، ج‏2، ص‏341.
[38]. قیام امام حسین، سید جفر شهیدى، ص‏95.
[39]. احتجاج طبرسى، ج‏1، ص‏292؛ مستدرک الوسائل، ج‏15، ص‏165.
[40]. نهج‏البلاغه، خطبه 3.
[41]. منتهى الآمال، ص‏220؛ نیز کتاب وقعه صفین.
|269|
[42]. بحارالانوار، ج‏32، ص‏405.
[43]. فتوح ابن‏اعثم کوفى، ج‏3، ص‏35. به نقل از فرهنگ سخنان امام حسین، دشتى، ص‏413.
[44]. منتهى‏الآمال، ص 221.
[45]. همان، ص‏220.
[46]. بحار، ج‏44، ص‏212، ح‏9.
[47]. تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏23؛ الغدیر، ج‏10، ص‏248.
[48]. بحار ج‏44، ص‏212، حدیث‏9.
[49]. ناسخ التواریج، ج‏1،ص‏190؛ حیاة الامام الحسین، ج‏2، ص‏232.
[50]. مناقب آل‏ابى طالب، ج 4، ص 38 - 41 به نقل از فرهنگ سخنان امام حسین، ص‏380.
[51]. بحارالانوار، ج‏44، ص‏207.
[52]. الغدیر، ج‏1، ص‏198 - بحارالانوار، ج‏32، ص‏182 و کتاب سلیم بن‏قیس، ص 206.
[53]. سوره صف آیه 7.
[54]. منتهى الآمال، شیخ عباس قمى، ص‏240.
[55]. تحف العقول، ص‏168. بحار، ج‏100، ص‏79، حدیث 37.
[56]. نهج البلاغه، خ‏131.
[57]. بحارالانوار، ج‏44، ص‏207، ح‏4.
[58]. احقاق الحق، ج‏11، ص‏595.
[59]. الغدیر، ج‏10، ص‏248، تاریخ یعقوبى، ج‏2، ص‏228.
[60]. بحارالانوار، ج‏27، ص‏303، ح‏4؛ انساب‏الاشراف، ج‏3، ص‏151، حدیث‏13.
[61]. انساب الاشراف، ج‏3، ص‏151.
[62]. همان، ص‏151.
[63]. سوره طلاق، آیه 11.
[64]. بقره، آیه‏212.
[65]. همان.
[66]. تاریخ طبرى، ج‏7، ص‏300؛ ج‏3، ص‏306؛ کامل ابن اثیر، ج‏2، ص‏552؛ انساب الاشراف، ج‏3، ص‏171.
[67]. نهج البلاغه، خ‏51، و خ‏180.
[68]. همان، خ‏97.
[69]. تاریخ الخلفاء، سیوطى، ص‏221.
[70]. ناسخ التواریخ، حالات امام حسن مجتبى، ص‏62.
[71]. عقدالفرید، ج‏5، ص‏115.
[72]. الهفوات النادره، ص‏371، به نقل از قیام امام حسین، شهیدى، ص‏95.
[73]. سوره، بقره، آیه آخر.

تبلیغات