شخصیت سیاسى اجتماعى و اخلاقى رهبرى نهضت عاشورا (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ کربلا
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی اندیشه سیاسی اسلام تاریخ سیاسی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی اندیشه سیاسی اسلام مسائل عام اندیشه سیاسی اسلام
آرشیو
چکیده
شخصیت سیاسى اجتماعى و اخلاقى رهبرى نهضت عاشورا یکى از راههاى شناخت و تحلیل حادثه عاشورا، شناخت ابعاد شخصیت فردى و اجتماعى رهبرىقیام است. شناخت این خصوصیات، این حقیقت را اثبات مىکند که کسانى مىتوانند مربى انسانها در طولتاریخ باشند که به دردها، درمانها و روحیهها آگاهى داشته باشند. امام حسین(ع) با توجه به ویژهگىهاى خود همچون اصلاحطلبى، عدالتخواهى و ظلمستیزى، آنها رادر صحنه عاشورا به خوبى متجلى ساخت. در این مقاله، نویسنده ضمن پرداختن به ویژگىهاى یاد شده، کلمات و فضائل معنوى و اخلاقى امامحسین(ع) را مورد بررسى قرار داده و با ذکر سخنان امام و شواهد تاریخى نقش خصوصیاتى همچوناستقامت در برابر مصائب، زهد و رضا و شجاعت را در حادثه کربلا تبیین مىکند. وى در پایان یادآور مىشود آن چه بر زیبایىهاى کربلا و قیام عاشورا افزوده و آن را الگویى براىتاریخ قرار داده است، روحیه استقبال از مرگ و شهادت بود که این روحیه نزد تمام ملتهاى غیرمسلمان ارزشمند و پسندیده و عامل موفقیت در راه نیل به هدف مىباشد.|319|متن
1. اصلاح طلبى (امر به معروف و نهى از منکر)
2. عدالت خواهى
3. ظلم ستیزى
4. کمالات و فضائل معنوى
5. استقامت در برابر مصائب
6. زهد و رضا
7. شجاعت
8. جانفشانى و شهادت
سالهاست که شیعیان در سراسر جهان، در ماه محرم با چشمان اشکبار با عبور از آتش،روضه و مرثیه، سنج و دهل، خاطره قیام عاشورا را زنده نگه مىدارند. این گذر زمان نه تنها ازعمق حادثه نکاسته بلکه بر عکس بر گستردگى حوزه قلمرو آن افزوده است، گویى که آفتابآینهدار عاشورا است. تحقیق در حوزه شخصیت رهبرى قیام عاشورا و رویکرد خونین دریک نیمروز، محتاج قلبى گرم و آتشین و چشمانى بارانى و بصیرتى عمیق است. محال استپژوهش در این عرصه صورت گیرد و بىعمق ارادت و معنویت جرعهاى از آن را درک کردونوشید.
یکى از راههاى تحلیل صحیح حادثه عاشورا، شناخت شخصیت فردى و اجتماعىرهبرى قیام است.
شناخت این خصوصیات و ویژگىها، این حقیقت را اثبات مىکند که کسانى مىتوانندمربى انسانها در طول تاریخ باشند که به دردها، درمانها و روحیهها آگاهى داشته باشند. واین آگاهى را باید از وحى (کتاب و سنت) به دست آورد زیرا خداست که از استعدادهاىانسان و قلمرو استعدادهاى او و از قانونهاى حاکم بر این دو آگاه است و درگیرىها و دردهاو درمانها و راهحلها را مىشناسد. با نگاهى حتّى سطحى به این اوصاف و رویکرد آن درحادثه کربلا به راحتى مىتوان از آن درس گرفت و رهرو آن شد. زیرا آن جا که آدمى دروسعت تربیت و هدایت مربى، آن هم مانند سیدالشهدایى باشد، راه را به راحتى خواهدپیمود و به ساحل امن دست خواهد یافت.
مسلماً شناخت از عاشورا در گرو شناخت شخصیت و ابعاد شخصیت امام حسین(ع)نهفته است و این دستنوشته در حد توان خود به بخش دوم این مهم پرداخته است. ابعادىکه در این جا بدان پرداخته شده، ترکیبى از ابعاد فردى و اجتماعى و انعکاس آنها در صحنهعاشوراست.
1. اصلاح طلبى (امر به معروف و نهى از منکر)
یکى از ویژگىهاى نهضت عاشوراى حسینى مسئله اصلاحطلبى یا فریضه امر بهمعروف و نهى از منکر بود. این ویژگى و خصوصیت را حضرت در وصیتنامه خود بهمحمد بن حنفیه صریحاً اعلام نمود که «ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر».
[1] این
|320|
مسئله از اهداف اساسى و ویژه حضرت در حادثه عاشوراست.
آن چه در تحلیل اصلاحطلبى امام قابل بیان و تبیین است آن که ایشان هرگز به دنبال نفىمنکرات ظاهرى و جزیى نبودند، بلکه در صدد رفع منکرى بودند که ریشه منکرات دیگربود. به عبارت صحیح، امام با فریضه اصلاحطلبى قصد اصلاح یک قوم را در یک زمانمشخص نداشت بلکه هدف ایشان احیاى معروف در همه عالم و تاریخ بود. بالاترینمعروف در عالم، خود ولىّ معصوم است، چنان که امام صادق(ع) فرمود: «نحن اصل کل خیرو من فروعنا کل خیر»
[2] و مهمترین منکر در عالم، پرچمدارى کفر است که ظهور و بروز آندر شخصیتهایى چون یزید و امثال او تحقق پیدا مىکند. مبارزه حضرت در حقیقت باکفرى بود که در یک نفاق پنهان جاى گرفته بود. کسانى یزید را بر اریکه قدرت نشاندند کهخود را صحابه پیمبر اکرم(ص) قلمداد مىکردند در براى شخصیتى که یک فضیلت هم در اووجود نداشت تردید نکردند و او را در مقابل امام قرار دادند. یزید حتى تظاهر به اسلام همنمىکرد و علناً در اشعار خود از عبارات کفرآمیزى استفاده مىکرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحى نزل
[3]
از معتقدات یزید این نکته بود که بنىهاشم در صدد به دستگیرى قدرت بودند و اصلاًبحث وحى و قرآن مطرح نیست!
بنابراین، حضرت کاملاً احساس مىکرد که دشمن در صدد است ارزشها را تغییر دهد ومنکر را معروف جلوه دهد.
یزید با حکومت خود در صدد تغییر فرهنگ انسانى و جامعه بر آمده بود و براى این کارپوشش حق را بر قامت منکر انداخته بود تا بلکه بتواند فرهنگ اجتماعى را تغییر دهد ومتحول نماید. حرکت عاشورا مقابله با یک چنین نگاه و موضعگیرى است:
«اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر؛
[4]
من شهادت مىدهم که تو نماز و زکات را برپا داشتى و امر به معروف و نهى از منکر کردى».
عدهاى در تحلیل منکر در حادثه عاشورا به بىبند و بارىهاى اخلاقى، اقتصادى واجتماعى موجود اشاره کرده ولى از اصل قضیه غفلت نمودهاند. با نگاهى عمیق در تاریخ بهخوبى در خواهیم یافت که اصل منکر در واقعه سقیفه بنىساعده ظهور یافت و این حادثهمدار مدیریت را در تاریخ تعویض نمود که تاکنون ادامه دارد.
امام حسین(ع) در مسیر راه کربلا در خطبهاى با اشاره به شرایط پیش آمده و اینکه دنیا
|321|
دگرگون شده و معروف رخت بر بسته و به حق عمل نمىشود و از باطل دورى جستهنمىشود، شوق خود را به لقاء خدا و مرگ شرافتمندانه ابراز مىکند و زندگى در کنارستمگران را مایه نکبت مىشمارد و چنین شرایطى را زمینهاى مساعد براى قیام مىداند.
[5]سکوت در برابر ظلم و بدعت و انحراف، منکرى بود که در آن عصر رواج داشت و مردم ازترس جان یا بیم خطرها و ضررها یا به طمع دنیا و دریافت سیم و زر، در مقابل آشکارترینمنکرات که در بالاترین سطوح انجام مىگرفت، سکوت مىکردند. قیام کربلا راه انتقاد ازحکومت جور و اعتراض علیه ستم و قیام بر ضد طاغوت را گشود و از آن پس بسیارى ازخون شهداى کربلا الهام گرفتند و مبارزات خود را مبتنى و مستند به نهضت حسینى کردند.
[6]
2. عدالت خواهى
ویژگى دیگر نهضت عاشورا مسئله عدالتخواهى است که شعاع و گستره زیادى را بخوداختصاص داده است. آن چه در دوران حکومت امویان مشهود است، ستمکارى و اجحافآنان در حق مردم مىباشد.
امام در مقابل این حرکات و رفتارهاى ظالمانه حکومت و حاکم وقت راهى غیر از مبارزهدر پیش نداشتند و در سخنرانىهاى خود متذکر مىشدند که طبق دستور رسول اکرم(ص)در مبارزه با حکومتهاى سلطهجو و جائر، شایستهترین فرد براى راه اندازى قیام علیهحکومت سیاسى است.
[7]
از نظر امام (ع) کسى حق امامت دارد که مطابق کتاب خدا حکم کند و به اقامه قسط قیامکند
[8] و حکومت بنىامیه عکس این ویژگى را دارد و باید علیه آن و براى اقامه عدل قیام کرد.
ماهیت عدالتخواهى در واقعه عاشورا بیانگر قیامى با انگیزه نفى ظلم و جنایات حکومتاموى است. جهاد و شهادت از ابزار لازم و کوبنده براى رویارویى کامل با استبداد حاکمداخلى و خارجى است. تلاش براى تأمین عدالت اجتماعى از ایدههاى بزرگ رهبر انقلابعاشورا بود؛ ایدههایى که جامعه امروزى نیاز وافرى بدان دارد و متفکران نوگرا با نوشتهها،مبارزات و با فتاواى خود، در جستجوى تحقق آنها هستند.
جهاد و شهادت در راه عدالتجویى هرگز بدین معنا نیست که با دید رادیکالیستى بهواقعه عاشورا نگریسته شود و تحلیل این گونه صورت گیرد که حضرت امامحسین(ع) بامرگ قهرمانانه خویش راه جدیدى را براى عدالتجویان تاریخ نشان داد و آن دفاع از آرمان
|322|
خود حتى با پذیرش شکست ظاهرى بود.
[9] بلکه حرکت عدالتخواهى درس بزرگى براى همهانسانهاى آزاده تاریخ است زیرا او این فداکارى را در شرایطى انجام داد که در سراسر جهان،انسانى به بزرگى و عظمت وى وجود نداشت، چنان که در پستى و پلیدى نیز هیچ کس به پاىیزید و دیگر دشمنان امام نمىرسید.
در جامعه یزیدى که فساد همه جا را فرا گرفته بود و کار به جایى رسیده بود که جز قیام ونهضت براى راه اندازى عدالت اجتماعى چارهاى نبود آن هم به وسیله کسى که کمترینشائبهاى ندارد و اقدامش براى جامعه سند و صحت است. بر این اساس براى ایجاد تغییر درساختار جامعه فاسد و براى مبارزه با جور و ستم و قانون شکنى، براى حضرت راهى غیر ازبرافراشتن بیرق عدالتجویى و عدالتخواهى نبود تحقق آن نیز در گرو چشم پوشیدن ازرفاه عادى خود و خانواده و پذیرش آن همه مصائب و شکنجه و کشته شدن و اسارت وغارت نسبت به خود و اهلبیت بود. امویان در طول دوران حکومت خود همواره هم بهاهلبیت ستم کردند و هم میان بندگان خدا رفتارى ظالمانه و روشى بر اساس طغیان و عدوانپیش گرفتند. در این چنین رویکردى وظیفه هر مسلمانى ایجاب مىکرد که با ستم مبارزه کندبه ویژه کسى نظیر حضرت سیدالشهداء(ع) زیرا سکوت در مقابل حکومت باطل یزیدى وبىتفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه عامل نهادینه شدن و ثبات هر چه بیشترمعیارها و ارزشهاى ضد دین مىگردید و به قدرتهاى جابر مشروعیت اجتماعى وسیاسىمىبخشید.
3. ظلم ستیزى
از دیگر ویژگىهاى شخصیت رهبرى قیام عاشورا ظلم ستیزى است. همواره در طولتاریخ نقطه متقابل حق و باطل در محور ظلم و ستم بر مردم بوده است که اساس حرکت انبیادر طول تاریخ قیام علیه این خصیصه ناپسند است. حضرت در اوایل حرکت خویش اینویژگى خود را ضمن خطبهاى چنین بیان مىنماید:
«اى مردم رسول خدا فرمود هر کس حاکم زورگویى را ببیند که محرمات خدا را حلال کرده،پیمان الهى را شکسته، با سنت پیمبر خدا مخالفت نماید و با بندگان خدا به گناه و ستم رفتارکند [و با این حال] در برابر او هیچ اقدامى عملى یا لفظى انجام ندهد، بر خداوند است که او را باآن ستمگر یک جا وارد کند. آگاه باشید که بنىامیه، شیطان را پیروى و طاعت خداوند رحمنرا رها کردند، فساد را ترویج نمودند، حدود الهى را تعطیل کردند، بیتالمال را به خوداختصاص دادند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام نمودند، و من از دیگران [براى ابراز
|323|
مخالفت] سزاوارترم».
[10]
حضرت با این سخنان حریمشکنىها را بر حاکم و حکومت باطل و ظالم یزید بن معاویهتطبیق داد و مردم را به قیامى تمام عیار علیه او دعوت نمود و این کلمات به بیان گویاتر درصدد بیان این ضرورت است که حکومت، حق و حقانیتش بر محور معصوم است و بایستىخلع حکومت از امویان و بنىامیه صورت گیرد و خلافت و حکومت در مسیر اصیل وصحیح خود برگردانده شود:
«سوگند به جان خودم، شایسته رهبرى نیست مگر کسى که به قرآن عمل کند، بر پا دارندهعدل و متدین به دین حق باشد و جان خود را براى اجراى آن در راه خدا گرو بگذارد».
[11]
امام از یک سوى شایستهسالارى در امر خلافت و حکومت را طرح نموده و از سوىدیگر عدم لیاقت یزید را افشا مىنماید و پیشاپیش براى تبیین مسئله، آن را تقابل حق و باطلمعرفى مىکند نه دعواى شخصى و قبیلهاى:
«ما و بنىامیه بر محور خداوند متعال با هم جنگ داریم؛ ما گفتیم خدا راست گفته است آنانگفتند خدا دروغ گفته است».
[12]
«آیا نمىبینید که به حق عمل نمىشود و از باطل جلوگیرى نمىگردد. در چنین شرایطىشخص با ایمان به حق باید از جان خود بگذرد و مشتاق لقاء باشد که من در چنین وضعى مرگرا جز شهادت و سعادت و زندگى با ستمگران را جز زندگى نکبت بار و ذلت نمىبینم».
[13]
بنابراین اگر خلیفه و زمامدارى که باید نمونه عملى شریعت و قانون باشد، تظاهر به فسقو فجور نماید و در مقام مبارزه با خدا و رسول خدا و مردم با ایمان بر خیزد، تسلیم و خضوعدر برابر او یعنى تسلیم در برابر فسق و فجور و خضوع در برابر فحشا و منکر و ظلم و ستم،افشاگرى امام از یک سو و رسوایى یزید در ظلم و ستم نمایى از سوى دیگر، آن چنانفضاحتى را برایش به بار آورد که مفتیان و عالمانى از اهل سنت مانند آلوسى
[14]، تفتازانى،
[15]شوکانى
[16]، جاحظ
[17] و ابن عماد حنبلى
[18] حکم به کفر یزید دادهاند.
به هر تقدیر ظلمستیزى و جان باختن در این راه عاملى شد که ماهیت کریه و زشتبنىامیه معرفى و افشاء و رسوا گردد و یک نفرت عمومى علیه حکومت یزید پیدا شود وبیدارى جامعه و پیدایش انقلابها و تعرضها علیه حکومت بنىامیه صورت گیرد از قبیل:
- انقلاب توابین
- انقلاب مردم مدینه
- قیام مختار ابىعبیده ثقفى
|324|
- انقلاب زیدبن على بن الحسین(ع)
4. کمالات و فضائل معنوى
این خصوصیات را انسان از بدو تولد به وسیله پدر و مادر و مربیان کسب مىکند و عواملتربیتى و محیطى روى او اثر مىگذارد و یا بعداً با تلاش خود بدان مىرسد. بدیهى است که هراندازه زمینههاى تربیت در فرد قوىتر باشد و از مربیان بهترى برخوردار باشد و خود نیزتلاش بیشترى نماید رشد و تکامل زیادترى خواهد یافت و کمالات بیشترى کسب خواهدکرد. با توجه به این مقدمه یکى از ابعاد شخصیتى رهبرى قیام عاشورا کمالات و فضائلمعنوى اوست که از بالاترین کمالات وراثتى و بهترین بهره اکتسابى برخوردار بود. حضرتسیدالشهداء در فضایى نورانى و باصفا رشد و نمو یافت و تحت تعلیم مربیانى عالم به مبانىتربیت قرار داشت، آموختن علم از لبان وحى و نوشیدن شیر از سینه عصمت و طهارت همهنوع استعدادهاى نهفته را در وجود او به فعلیت درآورده و آن چنان به آداب و سنن الهىمؤدب گشته بود که در عظمت و کرامت و نماى روحانى نمایانگر کمالات جد و پدر و مادرخویش بود.
او از نظر پدر و مادر و آباء داراى بهترین وراثت است. جدّى چون رسولالله(ص) افضلپیامبران و اشرف اولاد آدم(ع) و پیامبر خاتم و رسول بر جن و انس و پدرى چون علىمرتضى(ع) که در آفرینش از نبى اسلام جدا نیست. شخصیتى که قبل از هر کس در سنکودکى به اسلام گروید و پروانهوار دور شمع وجود پیمبر از وى حراست نمود و در پیش بردمکتبش از هیچ کوششى دریغ نورزید و همیشه تا پاى جان ایستاده بود و آخرین کسى بود کهپس از رحلت آن حضرت بعد از انجام مراسم تدفین او را در قبر نهاد و از او جدا شد و مادرىچون فاطمه زهرا(س) سیده زنان دو جهان از اولین تا آخرین.
روح بزرگ حضرت حسین(ع) در دامن عصمت و مهد نبوت آنگونه تربیت شدکهدربرابر حوادث سهمگین روزگار نه تنها نشکست بلکه کوه مصائب را در آسیاىارادهاشبه خرد و خمیر تبدیل کرد. درخشش مقامات نفسانیه و صلابت کمنظیرحضرتدرصفحات تاریخ، عقول همه سیاستمداران و اندیشمندان روزگار را متحیّرساخته است.
|325|
5. استقامت در برابر مصائب
سیدالشهدا(ع) هماره از آغاز زندگىاش با غمها و مصائب هم آغوش بود، شاید اگراندکى از مصیبتهاى دردناک و جانکاهى که بر او وارد شد، بر عالم و آدم روى مىآورد،قالب تهى مىکردند، لکن حضرت در رهبرى عاشورا و پیش از آن، نه تنها ضعف و سستى دربرابر حوادث از خود نشان نداد، بلکه عکسالعمل او بسیار طبیعى بود و هرگز عاطفههاوعلاقهها بر نیروى عقل و ایمان اوغلبه پیدا نکرد.
در حادثه کربلا در شروع حرکت از مدینه تا ظهر عاشورا حضرت دمادم حکایتگر رنجو تعب راه و منزلگاهها بود و لذا از نیروها و عناصرى جهت همراهى دعوت به عمل آورد کهبهرهاى از صبر و استقامت در برابر حوادث برده باشندو به آنها فرمود:
«ایهاالناس، فمن کان منکم یصبر على حدالسیف و طعن الاسنّة فلیقم معنا و الّا فلینصرفعنّا؛
[19]
اى مردم، هر کدام از شما که تحمل تیزى شمشیر و زخم و ضربت نیزه را دارد همراه ما بماند والّا بازگردد».
و در صبح روز عاشورا به یاران چنین خطاب کرد:
«صبراً بنى الکرام فما الموت الا قنطرة تعبر بکم عن البؤس و الضرّاء الى الجنان الواسعة والنعیم الدائمة،
صبر و مقاومت کنید اى بزرگ زادگان، چرا که مرگ، تنها پلى است که شما را از رنج و سختىعبور مىدهد و به سوى بهشت گسترده و نعمتهاى همیشگى مىرساند».
و در تقویت روحیه اهلبیت خویش مىفرمود:
«استعدّوا للبلاء و اعلموا ان الله حامیکم و حافظکم وسینجیکم...
[20]
براى مقابه با بلاها آماده شوید و بدانید خداوند حامى، حافظ و نجات دهنده شماست».
آرى کاربرد عملى زهد در کوران زندگى همین است که سپرى آهنین در برابر حوادثبلاهاى سخت پیش آمده براى انسان باشد. روح بلند رهبر عاشورا در کوره زهد آن چنانآبدیده شد که در طوفان بلاها و مصائب نه تنها تیره نگشت بلکه جلا و صلابت او به مراتببیشتر گردید و آن چه این رهبرى نهضت در برابر سپاه کفر سىهزار نفرى در صحراى کربلااز خود ظاهر ساخت در حقیقت گوشهاى از عظمت و همت والاى او بوده است. او هرگاه کهشهیدى از اسب بر زمین در خون مىغلتید مثنوى صبر و بردبارى را مىسرود. در برابربىتابى اهلبیت در فراق قاسم بنالحسن صابرانه فرمود:
|326|
«صبراً یا بنى عمومتى صبراً یا اهل بیتى.»
[21]
و در برابر عطش علىاکبرش که اظهار و تمناى آب مىنمود، فرمود:
«صبراً یا حبیبى؛
[22]
صبر کن اى حبیب من.»
و آن گاه که در لحظات آخرین خود بر زمین گرم کربلا افتاده بود با خداى خویشزمزمهنمود:
«صبراً على قضائک یا ربّ لا اله سواک [لا معبود سواک] صبراً على حکمک یا غیاث من لا غیاثله؛
[23]
در برابر قضاى تو صبر مىکنم اى پروردگار من، معبودى جز تو نیست اى پناه پناه آورندگان».
البته این ویژگى را حضرت به بهاى زهد و ریاضت مستمر کرده است.
6. زهد و رضا
در اوصاف اخلاقى، رضا آخرین مرحله سلوک است و آن حاصل زهدى است که شخصتحصیل مىنماید.
زهد به معناى بىرغبتى به دنیا است. زهد در مسیر بندگى و عبادت اولین مرحله است،یعنى تا انسان دل از اغیار خالى نکند، هرگز طعم ایمان نمىچشد. امام صادق دراین زمینهمىفرمایند:
«درک شیرینى ایمان بر دل شما حرام است تا اینکه به دنیا بى رغبت شوید».
[24]
آنان که به مقام رضا رسیدند و به معرفت کامل دست یافتند در حقیقت زهد را سرمایهاولیه خود قرار دادند، پیمبران و امامان معصوم(ع) ما در بىمیلى به دنیا ضربالمثل بودند،آنان از همه کس به معرفت الهى تشنهتر بودند و منزلى جز بارگاه حقتعالى نمىشناختند.
حضرت در خانهاى رشد و نمو کرد که زهد به عنوان یکى از پایههاى اخلاق و ایمان درآن حاکم بود و او از کودکى شاهد بود که پدرش همواره غذاى خود را به افراد یتیم و بىچیزمىداد و مادرش تا پاسى از شب لباسهاى کهنه را وصله مىزد.
این سخن پدرش همواره آویزه گوش امام بود:
«الاحرّ یدع هذه اللماظة لاهلها؟ انّه لیس لانفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها الّا بها؛
[25]
آیا هیچ آزادهاى نیست که این نیم خورده [دنیا] را براى اهلش واگذارد؟
یقیناً بهاى وجود شما چیزى جز بهشت نیست. پس خود را جز به بهشت نفروشید».
|327|
حضرت با مجاهدت، ریاضت و زهدورزى خالصانه به مقام رضا رسیده بود و این مقامدر یکایک برخوردهاى حضرت با دشمن ظهور و بروز پیدا مىنماید و کوفیان را نهیبمىزند که شما کسانى هستید که رضایت و خواستههاى دل خویش را بر رضاى الهىترجیحدادهاید:
«لا افلح قوم آثروا مرضاة انفسهم على مرضاة الخالق؛
[26]
رستگار نخواهند شد قومى که رضایت خود را بر رضایت خداوند ترجیح دهند».
... هیچ یک از پیشامدهاى تلخ ظاهرى خللى در اراده مصمم حضرت در ادامه حرکتپدید نیاورد و با دلى راضى به پیشواز حوادث مىرفت. آن گاه که فرزدق ایشان را از اوضاعکوفه خبرداد در جواب فرمود:
«همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضاى الهى بر چیزى نازل شود که دوست داریم ومىپسندیم. خدا را بر نعمتهایش سپاس مىگوییم و اگر قضاى الهى میان ما و امیدمان فاصلهانداخت باز هم از کسى که نیتش حق و شیوهاش تقوا باشد دور نیست».
[27]
این کلام امام(ع) در مدینه در وقت وداع با قبر جدش رسول خدا هم اعلام شد:
«اسئلک...ما اخترت من امرى هذا ما هو لک رضى.»
[28]
این خصلت حضرت در همراهانش نیز ظهور و بروز کامل داشت. حضرت زینب درمجلس ابن زیاد آن گاه که والى مغرور کوفه او را مورد طعن و خطاب قرار داد که:
«چگونه دیدى رفتارى را که خدا با برادرت نمود؟»
فرمود:
«ما رأیت الا جمیلاً؛
من غیر از خوبى و جمال چیزى ندیدم».
[29]
این برخورد از سر رضایت و عاشقانه، فضاى مجلس را علیه ابن زیاد متحول نمود و او رازمین گیر کرد.
محققاً وقتى انسان به عظمت صفات و اسماء الهى پى ببرد، بهت زده مىشود و در آنوادى، پاى عقل را چوبین دیده و در حرارت تمنا و خیرگى تماشا به یکباره مىسوزد، پسطبعاً ارادهاى که در این آتش صیقلى مىشود، شکستناپذیر است. نه رهبر عاشورا و نه هیچیک از اهلبیت و اصحاب با مشاهده آن همه صحنههاى دلخراش و فشارهاى سخت درونىو بیرونى از پاى در نیامدند و زبان اعتراض نگشودند. درک این حقیقت و این حالت درک
|328|
مشکلى است، مشکل از آن جهت که عقل آدمى جز حیرت و شگفتى در این مقال به چیزىنمىرسد و در مقابل حرکات اعجابآمیز سیدالشهداء زانوى تسلیم و عجز بر زمین مىزند.امام زینالعابدین در وصف این ویژگى در عمه خویش مىفرماید:
«در سفر اسارت از کوفه تا شام، بارها شاهد بودم که عمهام زینب غذاى خود را بین کودکانتقسیم مىنمود و خودش از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مىخواند و در ایامسفر هیچگاه نماز شب او ترک نشد».
[30]
7. شجاعت
یکى از اوصاف مجاهدین در مواجهه با دشمن در عرصه جنگ و دفاع داشتن روحیهفتوت و شجاعت است. این روحیه عامل نهراسیدن از مرگ و رویارویى با آن است کهحضرت در قیام خونبار خود آن را به منصه ظهور نهاده و همگان را شگفت زده کرد.
امام در طول مسیر حرکت از مدینه تا کربلا همواره با اخبار و گزارشهاى مأیوس کننده وتلخى مواجه مىشد که هر یک از آنها مىتوانست مانع حرکت شوند.
مورخان گزارشهایى از ملاقات بزرگان مکه و مدینه با امام ثبت کردهاند که آنان حضرترا از عواقب حرکت بیم دادهاند از جمله عبدالله بن عمر گفت:
«اى اباعبدالله، چون مردم با این مرد بیعت کردهاند و درهم و دینار نیز در دست اوست قهراً بهاو روى خواهند آورد و با سابقه دشمنى که این خاندان با شما دارند، مىترسم در صورتمخالفت با وى کشته شوى و گروهى از مسلمانان نیز قربانى این راه شوند...
پیشنهاد من به شما این است که مانند همه مردم راه بیعت و صلح را در پیش گیرید و از ریختن(ریخته شدن) خون مسلمانان بترسید».
امام در مقابل این صحنهآرایى، مصمم و استوار فرمودند:
«اى ابوعبدالرحمن، مگر نمىدانى که دنیا آن چنان حقیر و پست است که سر بریده یحیى بنزکریا به عنوان هدیه و ارمغان به نزد فرد ناپاک و زناکارى از بنىاسرائیل فرستاده شد. مگرنمىدانى که بنىاسرائیل هر صبح هفتاد پیمبر را مىکشتند و سپس به طور عادى مشغول کارخود مىشدند
[31]...»
این پاسخ امام از آن بعد شجاعت و دلاورى نشأت مىگیرد که لحظهاى حاضر به قبولبیعت و کنار آمدن با یزید نمىشود.
و در روز عاشورا فرمود:
«لا والله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید؛
|329|
نه من دست ذلت به اینان مىدهم و نه چون بردگان فرار مىکنم [یا اقرار مىکنم].»
و یا در مواجهه با سپاه حُر در موضعدیگرى فرمود:
«لیس شأنى شأن من یخاف الموت؛
شأن و موقعیت من، موقعیت کسى نیست که از مرگ بهراسد.»
[32]
بنابراین حماسه و شجاعت در حادثه کربلا، از مظاهر آشکارى است که دوست و دشمنبه آن شهادت مىدهد و آن را عامل درهم شکستن سپاه عبیدالله در روز عاشورا مىدانند.
آنانى صلاحیت و استحقاق رهبرى جامعه بر اساس نص رسول الله را دارند که در برابرستم و استبداد لحظهاى سر فرود نیاورده و داغ شکست و محکومیت را بر جبهه ستمکار وحکومت ظالمانه بنهند. بر این اساس با توجه به این که مایه شهامت و شجاعت، در متن قیامعاشورا و در عمل و گفتار رهبرى عاشورا و شهداى کربلا موج میزند، سزاوار است که اینمحتوا براى مردم بهتر و بیشتر تشریح شود تا علاوه بر اشکى که بر مظلومیت شهداى کربلا وشهادت حسین بن على(ع) مىریزند از شجاعت آنان درس بگیرند، زیرا یادآورى شهامت وحماسهسازى شجاعان کربلا در مواجهه با مشکلات و آن همه داغ و رنج و مصائب مىتواندجامعه و جوانان و دوستدار اهلبیت(ع) را شجاع و دلیر بارآورد.
امام با آغوش باز و با شجاعتى خاص خود هنگام خروج از مکه به سوى عراق در میان جواختناق و بهت و هراس، درمیان افراد بنىهاشم و شیعیان خویش خطبه خوانده و در اینخطبه بىهراس از سختى راه و مشکلات جانکاه با شهامت و دلیرى از شهادت خویشخبرمىدهند:
«الحمدلله و ماشاءالله...و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف...؛
مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردنبند که لازمه گردن دختران است و من به دیدارنیاکانم آن چنان اشتیاق دارم که یعقوب به دیدار یوسف داشت و براى من قتلگاهى معینگردیده است که در آن جا فرود خواهم آمد...از پیشامدى که با قلم قضا ثبت شده است، گریزىنیست، بر آن چه خدا راضى است، ما نیز راضى و خشنودیم...آگاه باشید هر یک از شما کهحاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار کندآماده حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهم کرد. انشاءالله.»
[33]
این قسمت را با استنادى از مخالفین و دشمنان امام در صحنه کربلا بپایان مىبریم. یکى ازراویان حادثه خونبار کربلا حمید بن مسلم است که شیخ مفید کلام و گزارش او را این گونهدر کتاب گرانسنگ خویش آورده است:
|330|
«به خدا سوگند! هیچ محاصره شدهاى در انبوه مردم را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانشکشته شده باشند و همچون حسین بن على قویدل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن او رامحاصره کرده بودند او با شمشیر بر آنان حمله مىآورد و همه از چپ و راست فرار مىکردند.شمر چون این صحنه را دید به سوارههاى خود فرمان داد تا به پشتیبانى نیروهاى پیادهبشتابند و امام را از هر طرف تیرباران کنند.»
[34]
8. جانفشانى و شهادت
صحنه عاشورا و دلاورىهاى سیدالشهداء و بنىهاشم و اصحاب او جلوه زیبایى ازشهادتطلبى آنهاست. شهادتطلبى و با آغوش باز مرگ را پذیرا شدن در حادثه کربلا موجمىزند. عاشورا صحنهاى از تجسم ایمان و عدالت و رسالت نجاتبخشى امت از گردابجهل و نادانى است. حضرت در هنگام حرکت و خروج از مدینه در نامهاى خطاب بهبنىهاشم این گونه نگاشت:
«...فانّ من لحق بى منکم استشهد و من تخلّف لم یبلغ الفتح و السلام؛
از شما هر که به من بپیوندد به شهادت مىرسد و هر کس هم تخلف کند و بازماند به فتحنمىرسد والسلام.»
[35]
و یا در عبارت دیگرى باز تصریح مىنماید:
«من کان باذلاً فینا مهجته فلیرحل معنا؛
هر کس آمادگى بذل جان و مال خود را در راه ما دارد همراه ما بیاید».
[36]
و یا در نیایشى در روز عاشورا شهادت را از درگاه الهى درخواست مىنماید:
«الهى و سیدى وددت ان اقتل و احیى سبعین الف مرة فى طاعتک و محبّتک سیما اذا کان فىقتلى نصرة دینک و احیاء امرک و حفظ ناموس شرعک؛
خدایا دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم هفتاد هزار بار در راه طاعت و محبت تو،بخصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زنده ماندن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تونهفته باشد».
[37]
امام شهادتطلبى را بابى مىدانست که ضمن بهرهمندى خود از آن، بساط ظلم و ستم رافرو خواهد ریخت و در روند تاریخ الگویى براى مبارزه با ستمکاران خواهد گردید. اینشهادتطلبى در حقیقت تفسیر نو و زیبایى از مسئله مرگ و زندگى بود زیرا حیات وهمراهى با حکومت وقت در نظر امام از کمترین ارزشى برخوردار نبود چرا که «موت فى عزّخیر من حیاة فى ذلّ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است».
|331|
عاشورا با ایثار خون سیدالشهداء و اهلبیت و اصحاب، فرهنگسازى تاریخى نمود وزائران در کنار تربت شهیدان کربلا و در زیارتنامه آرزوى این فوز را مىنمایند:
«یا لیتنى کنت معکم فافوز فوزاً عظیماً».
[38]
در کلمات و عبارات سیدالشهداء و اصحاب او شهادتطلبى در راه خدا موج مىزند. اینکلام یاران آن حضرت در شب عاشورا است:
«الحمدلله الذى اکرمنا بنصرک و شرّفنا بالقتل معک؛
سپاس خدایى را که با یارى کردن تو ما را گرامى داشت و با کشته شدن همراه تو، ما راشرافتبخشید».
[39]
این عبارات در زمانى ابراز مىشود که امام بیعت خویش از همگان برداشتند و فرمود هرکس مىخواهد برود، برود و آنان این گونه اعلام وفادارى نمودند.
بنابراین، آن چه بر زیبایىهاى کربلا و قیام عاشورا افزوده و آن را الگویى براى تاریخ قرارداده است، روحیه استقبال از مرگ و شهادت بود که این روحیه نزد تمام ملتها ارزشمند وپسندیده و عامل موفقیت در راه نیل به هدف مىباشد.
حضرت در اوائل صبح، وقتى عمر سعد تیر اول را رها کرد خطاب به یارانخویشفرمود:
«قوموا رحمکم الله الى الموت الذى لابدّ منه؛
برخیزید و به سوى مرگى که چارهاى از آن نیست بروید».
[40]
[1]. موسوعه کلمات الامام الحسین،ص291.
[2]. بحارالانوار، ج 24، ص 303.
[3]. قندوزى حنفى، سلیمان بن شیخ ابراهیم، ینابیع الموده، ج3، ص51. و نیز ر.ک، مقتل الحسین -خوارزمى، ج2، ص59 و 62.
[4]. زیارت وارث، مفاتیح الجنان، ص427.
[5]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص356.
[6]. پیام در عاشورا، جواد محدثى، مرکز تحقیقات نهاد ولى فقیه در سپاه، صص1 - 180، الهادى، اردیبهشت1377.
[7]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص360.
[8]. ارشاد شیخ مفید، ج2، ص 39.
[9]. غزالى از نویسندگان نوگراى بزرگ مصرى است که قائل این کلام است، ر.ک: اللواء الاسلام، سال 19،
|332|
ش10(سپتامبر 1965) ص645 تا 658.
[10]. الکامل فى التاریخ، ج4، ص48 و نیز ر.ک: الطبرى، تاریخ الطبرى، ج4، ص304.
[11]. الکامل، ج4، ص21، و نیز ر.ک: الطبرى، ج4، ص262.
[12]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص563.
[13]. الطبرى، ج4، ص 305؛ بحارالانوار، ج44، ص 381.
[14]. تفسیر روح المعانى، ذیل آیه 4 - 23 سوره محمد(ص).
[15]. شرح عقائد النسفیه، ص188.
[16]. نیل الاوطار.
[17]. الرسائل، ج11، ص15، چاپ مصر سال 1384ه'.
[18]. شذرات الذهب، ج1، ص9 - 68.
[19]. ینابیع الموده، ص406.
[20]. لهوف، ص81.
[21]. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 45، ص 36.
[22]. همان، ص 45.
[23]. مقتل الحسین، مقدم، ص357.
[24]. اصول کافى، کلینى، ج3، ص194.
[25]. نهجالبلاغه، صبحى صالح، حکمت 456.
[26]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج1، ص239، بحارالانوار، ج44، ص383.
[27]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص336.
[28]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص328.
[29]. بحارالانوار، ج45، ص116.
[30]. زینب کبرا، اسماعیل منصورى، نشر آیه، ص 38.
[31]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج1، ص192.
[32]. احقاق الحق، ج11، ص601.
[33]. اللهوف، ص53.
[34]. الارشاد، ج2، ص111.
[35]. مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص76.
[36]. بحارالانوار، ج44، ص366.
[37]. معالى السبطین، ج2، ص18.
[38]. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، زیارت مطلقه امام حسین، زیارت هفتم، ص430.
[39]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص402 و نیز ر.ک: کامل ابناثیر، ج2، ص 563.
[40]. بحارالانوار، ج45، ص12.
2. عدالت خواهى
3. ظلم ستیزى
4. کمالات و فضائل معنوى
5. استقامت در برابر مصائب
6. زهد و رضا
7. شجاعت
8. جانفشانى و شهادت
سالهاست که شیعیان در سراسر جهان، در ماه محرم با چشمان اشکبار با عبور از آتش،روضه و مرثیه، سنج و دهل، خاطره قیام عاشورا را زنده نگه مىدارند. این گذر زمان نه تنها ازعمق حادثه نکاسته بلکه بر عکس بر گستردگى حوزه قلمرو آن افزوده است، گویى که آفتابآینهدار عاشورا است. تحقیق در حوزه شخصیت رهبرى قیام عاشورا و رویکرد خونین دریک نیمروز، محتاج قلبى گرم و آتشین و چشمانى بارانى و بصیرتى عمیق است. محال استپژوهش در این عرصه صورت گیرد و بىعمق ارادت و معنویت جرعهاى از آن را درک کردونوشید.
یکى از راههاى تحلیل صحیح حادثه عاشورا، شناخت شخصیت فردى و اجتماعىرهبرى قیام است.
شناخت این خصوصیات و ویژگىها، این حقیقت را اثبات مىکند که کسانى مىتوانندمربى انسانها در طول تاریخ باشند که به دردها، درمانها و روحیهها آگاهى داشته باشند. واین آگاهى را باید از وحى (کتاب و سنت) به دست آورد زیرا خداست که از استعدادهاىانسان و قلمرو استعدادهاى او و از قانونهاى حاکم بر این دو آگاه است و درگیرىها و دردهاو درمانها و راهحلها را مىشناسد. با نگاهى حتّى سطحى به این اوصاف و رویکرد آن درحادثه کربلا به راحتى مىتوان از آن درس گرفت و رهرو آن شد. زیرا آن جا که آدمى دروسعت تربیت و هدایت مربى، آن هم مانند سیدالشهدایى باشد، راه را به راحتى خواهدپیمود و به ساحل امن دست خواهد یافت.
مسلماً شناخت از عاشورا در گرو شناخت شخصیت و ابعاد شخصیت امام حسین(ع)نهفته است و این دستنوشته در حد توان خود به بخش دوم این مهم پرداخته است. ابعادىکه در این جا بدان پرداخته شده، ترکیبى از ابعاد فردى و اجتماعى و انعکاس آنها در صحنهعاشوراست.
1. اصلاح طلبى (امر به معروف و نهى از منکر)
یکى از ویژگىهاى نهضت عاشوراى حسینى مسئله اصلاحطلبى یا فریضه امر بهمعروف و نهى از منکر بود. این ویژگى و خصوصیت را حضرت در وصیتنامه خود بهمحمد بن حنفیه صریحاً اعلام نمود که «ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر».
[1] این
|320|
مسئله از اهداف اساسى و ویژه حضرت در حادثه عاشوراست.
آن چه در تحلیل اصلاحطلبى امام قابل بیان و تبیین است آن که ایشان هرگز به دنبال نفىمنکرات ظاهرى و جزیى نبودند، بلکه در صدد رفع منکرى بودند که ریشه منکرات دیگربود. به عبارت صحیح، امام با فریضه اصلاحطلبى قصد اصلاح یک قوم را در یک زمانمشخص نداشت بلکه هدف ایشان احیاى معروف در همه عالم و تاریخ بود. بالاترینمعروف در عالم، خود ولىّ معصوم است، چنان که امام صادق(ع) فرمود: «نحن اصل کل خیرو من فروعنا کل خیر»
[2] و مهمترین منکر در عالم، پرچمدارى کفر است که ظهور و بروز آندر شخصیتهایى چون یزید و امثال او تحقق پیدا مىکند. مبارزه حضرت در حقیقت باکفرى بود که در یک نفاق پنهان جاى گرفته بود. کسانى یزید را بر اریکه قدرت نشاندند کهخود را صحابه پیمبر اکرم(ص) قلمداد مىکردند در براى شخصیتى که یک فضیلت هم در اووجود نداشت تردید نکردند و او را در مقابل امام قرار دادند. یزید حتى تظاهر به اسلام همنمىکرد و علناً در اشعار خود از عبارات کفرآمیزى استفاده مىکرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحى نزل
[3]
از معتقدات یزید این نکته بود که بنىهاشم در صدد به دستگیرى قدرت بودند و اصلاًبحث وحى و قرآن مطرح نیست!
بنابراین، حضرت کاملاً احساس مىکرد که دشمن در صدد است ارزشها را تغییر دهد ومنکر را معروف جلوه دهد.
یزید با حکومت خود در صدد تغییر فرهنگ انسانى و جامعه بر آمده بود و براى این کارپوشش حق را بر قامت منکر انداخته بود تا بلکه بتواند فرهنگ اجتماعى را تغییر دهد ومتحول نماید. حرکت عاشورا مقابله با یک چنین نگاه و موضعگیرى است:
«اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر؛
[4]
من شهادت مىدهم که تو نماز و زکات را برپا داشتى و امر به معروف و نهى از منکر کردى».
عدهاى در تحلیل منکر در حادثه عاشورا به بىبند و بارىهاى اخلاقى، اقتصادى واجتماعى موجود اشاره کرده ولى از اصل قضیه غفلت نمودهاند. با نگاهى عمیق در تاریخ بهخوبى در خواهیم یافت که اصل منکر در واقعه سقیفه بنىساعده ظهور یافت و این حادثهمدار مدیریت را در تاریخ تعویض نمود که تاکنون ادامه دارد.
امام حسین(ع) در مسیر راه کربلا در خطبهاى با اشاره به شرایط پیش آمده و اینکه دنیا
|321|
دگرگون شده و معروف رخت بر بسته و به حق عمل نمىشود و از باطل دورى جستهنمىشود، شوق خود را به لقاء خدا و مرگ شرافتمندانه ابراز مىکند و زندگى در کنارستمگران را مایه نکبت مىشمارد و چنین شرایطى را زمینهاى مساعد براى قیام مىداند.
[5]سکوت در برابر ظلم و بدعت و انحراف، منکرى بود که در آن عصر رواج داشت و مردم ازترس جان یا بیم خطرها و ضررها یا به طمع دنیا و دریافت سیم و زر، در مقابل آشکارترینمنکرات که در بالاترین سطوح انجام مىگرفت، سکوت مىکردند. قیام کربلا راه انتقاد ازحکومت جور و اعتراض علیه ستم و قیام بر ضد طاغوت را گشود و از آن پس بسیارى ازخون شهداى کربلا الهام گرفتند و مبارزات خود را مبتنى و مستند به نهضت حسینى کردند.
[6]
2. عدالت خواهى
ویژگى دیگر نهضت عاشورا مسئله عدالتخواهى است که شعاع و گستره زیادى را بخوداختصاص داده است. آن چه در دوران حکومت امویان مشهود است، ستمکارى و اجحافآنان در حق مردم مىباشد.
امام در مقابل این حرکات و رفتارهاى ظالمانه حکومت و حاکم وقت راهى غیر از مبارزهدر پیش نداشتند و در سخنرانىهاى خود متذکر مىشدند که طبق دستور رسول اکرم(ص)در مبارزه با حکومتهاى سلطهجو و جائر، شایستهترین فرد براى راه اندازى قیام علیهحکومت سیاسى است.
[7]
از نظر امام (ع) کسى حق امامت دارد که مطابق کتاب خدا حکم کند و به اقامه قسط قیامکند
[8] و حکومت بنىامیه عکس این ویژگى را دارد و باید علیه آن و براى اقامه عدل قیام کرد.
ماهیت عدالتخواهى در واقعه عاشورا بیانگر قیامى با انگیزه نفى ظلم و جنایات حکومتاموى است. جهاد و شهادت از ابزار لازم و کوبنده براى رویارویى کامل با استبداد حاکمداخلى و خارجى است. تلاش براى تأمین عدالت اجتماعى از ایدههاى بزرگ رهبر انقلابعاشورا بود؛ ایدههایى که جامعه امروزى نیاز وافرى بدان دارد و متفکران نوگرا با نوشتهها،مبارزات و با فتاواى خود، در جستجوى تحقق آنها هستند.
جهاد و شهادت در راه عدالتجویى هرگز بدین معنا نیست که با دید رادیکالیستى بهواقعه عاشورا نگریسته شود و تحلیل این گونه صورت گیرد که حضرت امامحسین(ع) بامرگ قهرمانانه خویش راه جدیدى را براى عدالتجویان تاریخ نشان داد و آن دفاع از آرمان
|322|
خود حتى با پذیرش شکست ظاهرى بود.
[9] بلکه حرکت عدالتخواهى درس بزرگى براى همهانسانهاى آزاده تاریخ است زیرا او این فداکارى را در شرایطى انجام داد که در سراسر جهان،انسانى به بزرگى و عظمت وى وجود نداشت، چنان که در پستى و پلیدى نیز هیچ کس به پاىیزید و دیگر دشمنان امام نمىرسید.
در جامعه یزیدى که فساد همه جا را فرا گرفته بود و کار به جایى رسیده بود که جز قیام ونهضت براى راه اندازى عدالت اجتماعى چارهاى نبود آن هم به وسیله کسى که کمترینشائبهاى ندارد و اقدامش براى جامعه سند و صحت است. بر این اساس براى ایجاد تغییر درساختار جامعه فاسد و براى مبارزه با جور و ستم و قانون شکنى، براى حضرت راهى غیر ازبرافراشتن بیرق عدالتجویى و عدالتخواهى نبود تحقق آن نیز در گرو چشم پوشیدن ازرفاه عادى خود و خانواده و پذیرش آن همه مصائب و شکنجه و کشته شدن و اسارت وغارت نسبت به خود و اهلبیت بود. امویان در طول دوران حکومت خود همواره هم بهاهلبیت ستم کردند و هم میان بندگان خدا رفتارى ظالمانه و روشى بر اساس طغیان و عدوانپیش گرفتند. در این چنین رویکردى وظیفه هر مسلمانى ایجاب مىکرد که با ستم مبارزه کندبه ویژه کسى نظیر حضرت سیدالشهداء(ع) زیرا سکوت در مقابل حکومت باطل یزیدى وبىتفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه عامل نهادینه شدن و ثبات هر چه بیشترمعیارها و ارزشهاى ضد دین مىگردید و به قدرتهاى جابر مشروعیت اجتماعى وسیاسىمىبخشید.
3. ظلم ستیزى
از دیگر ویژگىهاى شخصیت رهبرى قیام عاشورا ظلم ستیزى است. همواره در طولتاریخ نقطه متقابل حق و باطل در محور ظلم و ستم بر مردم بوده است که اساس حرکت انبیادر طول تاریخ قیام علیه این خصیصه ناپسند است. حضرت در اوایل حرکت خویش اینویژگى خود را ضمن خطبهاى چنین بیان مىنماید:
«اى مردم رسول خدا فرمود هر کس حاکم زورگویى را ببیند که محرمات خدا را حلال کرده،پیمان الهى را شکسته، با سنت پیمبر خدا مخالفت نماید و با بندگان خدا به گناه و ستم رفتارکند [و با این حال] در برابر او هیچ اقدامى عملى یا لفظى انجام ندهد، بر خداوند است که او را باآن ستمگر یک جا وارد کند. آگاه باشید که بنىامیه، شیطان را پیروى و طاعت خداوند رحمنرا رها کردند، فساد را ترویج نمودند، حدود الهى را تعطیل کردند، بیتالمال را به خوداختصاص دادند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام نمودند، و من از دیگران [براى ابراز
|323|
مخالفت] سزاوارترم».
[10]
حضرت با این سخنان حریمشکنىها را بر حاکم و حکومت باطل و ظالم یزید بن معاویهتطبیق داد و مردم را به قیامى تمام عیار علیه او دعوت نمود و این کلمات به بیان گویاتر درصدد بیان این ضرورت است که حکومت، حق و حقانیتش بر محور معصوم است و بایستىخلع حکومت از امویان و بنىامیه صورت گیرد و خلافت و حکومت در مسیر اصیل وصحیح خود برگردانده شود:
«سوگند به جان خودم، شایسته رهبرى نیست مگر کسى که به قرآن عمل کند، بر پا دارندهعدل و متدین به دین حق باشد و جان خود را براى اجراى آن در راه خدا گرو بگذارد».
[11]
امام از یک سوى شایستهسالارى در امر خلافت و حکومت را طرح نموده و از سوىدیگر عدم لیاقت یزید را افشا مىنماید و پیشاپیش براى تبیین مسئله، آن را تقابل حق و باطلمعرفى مىکند نه دعواى شخصى و قبیلهاى:
«ما و بنىامیه بر محور خداوند متعال با هم جنگ داریم؛ ما گفتیم خدا راست گفته است آنانگفتند خدا دروغ گفته است».
[12]
«آیا نمىبینید که به حق عمل نمىشود و از باطل جلوگیرى نمىگردد. در چنین شرایطىشخص با ایمان به حق باید از جان خود بگذرد و مشتاق لقاء باشد که من در چنین وضعى مرگرا جز شهادت و سعادت و زندگى با ستمگران را جز زندگى نکبت بار و ذلت نمىبینم».
[13]
بنابراین اگر خلیفه و زمامدارى که باید نمونه عملى شریعت و قانون باشد، تظاهر به فسقو فجور نماید و در مقام مبارزه با خدا و رسول خدا و مردم با ایمان بر خیزد، تسلیم و خضوعدر برابر او یعنى تسلیم در برابر فسق و فجور و خضوع در برابر فحشا و منکر و ظلم و ستم،افشاگرى امام از یک سو و رسوایى یزید در ظلم و ستم نمایى از سوى دیگر، آن چنانفضاحتى را برایش به بار آورد که مفتیان و عالمانى از اهل سنت مانند آلوسى
[14]، تفتازانى،
[15]شوکانى
[16]، جاحظ
[17] و ابن عماد حنبلى
[18] حکم به کفر یزید دادهاند.
به هر تقدیر ظلمستیزى و جان باختن در این راه عاملى شد که ماهیت کریه و زشتبنىامیه معرفى و افشاء و رسوا گردد و یک نفرت عمومى علیه حکومت یزید پیدا شود وبیدارى جامعه و پیدایش انقلابها و تعرضها علیه حکومت بنىامیه صورت گیرد از قبیل:
- انقلاب توابین
- انقلاب مردم مدینه
- قیام مختار ابىعبیده ثقفى
|324|
- انقلاب زیدبن على بن الحسین(ع)
4. کمالات و فضائل معنوى
این خصوصیات را انسان از بدو تولد به وسیله پدر و مادر و مربیان کسب مىکند و عواملتربیتى و محیطى روى او اثر مىگذارد و یا بعداً با تلاش خود بدان مىرسد. بدیهى است که هراندازه زمینههاى تربیت در فرد قوىتر باشد و از مربیان بهترى برخوردار باشد و خود نیزتلاش بیشترى نماید رشد و تکامل زیادترى خواهد یافت و کمالات بیشترى کسب خواهدکرد. با توجه به این مقدمه یکى از ابعاد شخصیتى رهبرى قیام عاشورا کمالات و فضائلمعنوى اوست که از بالاترین کمالات وراثتى و بهترین بهره اکتسابى برخوردار بود. حضرتسیدالشهداء در فضایى نورانى و باصفا رشد و نمو یافت و تحت تعلیم مربیانى عالم به مبانىتربیت قرار داشت، آموختن علم از لبان وحى و نوشیدن شیر از سینه عصمت و طهارت همهنوع استعدادهاى نهفته را در وجود او به فعلیت درآورده و آن چنان به آداب و سنن الهىمؤدب گشته بود که در عظمت و کرامت و نماى روحانى نمایانگر کمالات جد و پدر و مادرخویش بود.
او از نظر پدر و مادر و آباء داراى بهترین وراثت است. جدّى چون رسولالله(ص) افضلپیامبران و اشرف اولاد آدم(ع) و پیامبر خاتم و رسول بر جن و انس و پدرى چون علىمرتضى(ع) که در آفرینش از نبى اسلام جدا نیست. شخصیتى که قبل از هر کس در سنکودکى به اسلام گروید و پروانهوار دور شمع وجود پیمبر از وى حراست نمود و در پیش بردمکتبش از هیچ کوششى دریغ نورزید و همیشه تا پاى جان ایستاده بود و آخرین کسى بود کهپس از رحلت آن حضرت بعد از انجام مراسم تدفین او را در قبر نهاد و از او جدا شد و مادرىچون فاطمه زهرا(س) سیده زنان دو جهان از اولین تا آخرین.
روح بزرگ حضرت حسین(ع) در دامن عصمت و مهد نبوت آنگونه تربیت شدکهدربرابر حوادث سهمگین روزگار نه تنها نشکست بلکه کوه مصائب را در آسیاىارادهاشبه خرد و خمیر تبدیل کرد. درخشش مقامات نفسانیه و صلابت کمنظیرحضرتدرصفحات تاریخ، عقول همه سیاستمداران و اندیشمندان روزگار را متحیّرساخته است.
|325|
5. استقامت در برابر مصائب
سیدالشهدا(ع) هماره از آغاز زندگىاش با غمها و مصائب هم آغوش بود، شاید اگراندکى از مصیبتهاى دردناک و جانکاهى که بر او وارد شد، بر عالم و آدم روى مىآورد،قالب تهى مىکردند، لکن حضرت در رهبرى عاشورا و پیش از آن، نه تنها ضعف و سستى دربرابر حوادث از خود نشان نداد، بلکه عکسالعمل او بسیار طبیعى بود و هرگز عاطفههاوعلاقهها بر نیروى عقل و ایمان اوغلبه پیدا نکرد.
در حادثه کربلا در شروع حرکت از مدینه تا ظهر عاشورا حضرت دمادم حکایتگر رنجو تعب راه و منزلگاهها بود و لذا از نیروها و عناصرى جهت همراهى دعوت به عمل آورد کهبهرهاى از صبر و استقامت در برابر حوادث برده باشندو به آنها فرمود:
«ایهاالناس، فمن کان منکم یصبر على حدالسیف و طعن الاسنّة فلیقم معنا و الّا فلینصرفعنّا؛
[19]
اى مردم، هر کدام از شما که تحمل تیزى شمشیر و زخم و ضربت نیزه را دارد همراه ما بماند والّا بازگردد».
و در صبح روز عاشورا به یاران چنین خطاب کرد:
«صبراً بنى الکرام فما الموت الا قنطرة تعبر بکم عن البؤس و الضرّاء الى الجنان الواسعة والنعیم الدائمة،
صبر و مقاومت کنید اى بزرگ زادگان، چرا که مرگ، تنها پلى است که شما را از رنج و سختىعبور مىدهد و به سوى بهشت گسترده و نعمتهاى همیشگى مىرساند».
و در تقویت روحیه اهلبیت خویش مىفرمود:
«استعدّوا للبلاء و اعلموا ان الله حامیکم و حافظکم وسینجیکم...
[20]
براى مقابه با بلاها آماده شوید و بدانید خداوند حامى، حافظ و نجات دهنده شماست».
آرى کاربرد عملى زهد در کوران زندگى همین است که سپرى آهنین در برابر حوادثبلاهاى سخت پیش آمده براى انسان باشد. روح بلند رهبر عاشورا در کوره زهد آن چنانآبدیده شد که در طوفان بلاها و مصائب نه تنها تیره نگشت بلکه جلا و صلابت او به مراتببیشتر گردید و آن چه این رهبرى نهضت در برابر سپاه کفر سىهزار نفرى در صحراى کربلااز خود ظاهر ساخت در حقیقت گوشهاى از عظمت و همت والاى او بوده است. او هرگاه کهشهیدى از اسب بر زمین در خون مىغلتید مثنوى صبر و بردبارى را مىسرود. در برابربىتابى اهلبیت در فراق قاسم بنالحسن صابرانه فرمود:
|326|
«صبراً یا بنى عمومتى صبراً یا اهل بیتى.»
[21]
و در برابر عطش علىاکبرش که اظهار و تمناى آب مىنمود، فرمود:
«صبراً یا حبیبى؛
[22]
صبر کن اى حبیب من.»
و آن گاه که در لحظات آخرین خود بر زمین گرم کربلا افتاده بود با خداى خویشزمزمهنمود:
«صبراً على قضائک یا ربّ لا اله سواک [لا معبود سواک] صبراً على حکمک یا غیاث من لا غیاثله؛
[23]
در برابر قضاى تو صبر مىکنم اى پروردگار من، معبودى جز تو نیست اى پناه پناه آورندگان».
البته این ویژگى را حضرت به بهاى زهد و ریاضت مستمر کرده است.
6. زهد و رضا
در اوصاف اخلاقى، رضا آخرین مرحله سلوک است و آن حاصل زهدى است که شخصتحصیل مىنماید.
زهد به معناى بىرغبتى به دنیا است. زهد در مسیر بندگى و عبادت اولین مرحله است،یعنى تا انسان دل از اغیار خالى نکند، هرگز طعم ایمان نمىچشد. امام صادق دراین زمینهمىفرمایند:
«درک شیرینى ایمان بر دل شما حرام است تا اینکه به دنیا بى رغبت شوید».
[24]
آنان که به مقام رضا رسیدند و به معرفت کامل دست یافتند در حقیقت زهد را سرمایهاولیه خود قرار دادند، پیمبران و امامان معصوم(ع) ما در بىمیلى به دنیا ضربالمثل بودند،آنان از همه کس به معرفت الهى تشنهتر بودند و منزلى جز بارگاه حقتعالى نمىشناختند.
حضرت در خانهاى رشد و نمو کرد که زهد به عنوان یکى از پایههاى اخلاق و ایمان درآن حاکم بود و او از کودکى شاهد بود که پدرش همواره غذاى خود را به افراد یتیم و بىچیزمىداد و مادرش تا پاسى از شب لباسهاى کهنه را وصله مىزد.
این سخن پدرش همواره آویزه گوش امام بود:
«الاحرّ یدع هذه اللماظة لاهلها؟ انّه لیس لانفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها الّا بها؛
[25]
آیا هیچ آزادهاى نیست که این نیم خورده [دنیا] را براى اهلش واگذارد؟
یقیناً بهاى وجود شما چیزى جز بهشت نیست. پس خود را جز به بهشت نفروشید».
|327|
حضرت با مجاهدت، ریاضت و زهدورزى خالصانه به مقام رضا رسیده بود و این مقامدر یکایک برخوردهاى حضرت با دشمن ظهور و بروز پیدا مىنماید و کوفیان را نهیبمىزند که شما کسانى هستید که رضایت و خواستههاى دل خویش را بر رضاى الهىترجیحدادهاید:
«لا افلح قوم آثروا مرضاة انفسهم على مرضاة الخالق؛
[26]
رستگار نخواهند شد قومى که رضایت خود را بر رضایت خداوند ترجیح دهند».
... هیچ یک از پیشامدهاى تلخ ظاهرى خللى در اراده مصمم حضرت در ادامه حرکتپدید نیاورد و با دلى راضى به پیشواز حوادث مىرفت. آن گاه که فرزدق ایشان را از اوضاعکوفه خبرداد در جواب فرمود:
«همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضاى الهى بر چیزى نازل شود که دوست داریم ومىپسندیم. خدا را بر نعمتهایش سپاس مىگوییم و اگر قضاى الهى میان ما و امیدمان فاصلهانداخت باز هم از کسى که نیتش حق و شیوهاش تقوا باشد دور نیست».
[27]
این کلام امام(ع) در مدینه در وقت وداع با قبر جدش رسول خدا هم اعلام شد:
«اسئلک...ما اخترت من امرى هذا ما هو لک رضى.»
[28]
این خصلت حضرت در همراهانش نیز ظهور و بروز کامل داشت. حضرت زینب درمجلس ابن زیاد آن گاه که والى مغرور کوفه او را مورد طعن و خطاب قرار داد که:
«چگونه دیدى رفتارى را که خدا با برادرت نمود؟»
فرمود:
«ما رأیت الا جمیلاً؛
من غیر از خوبى و جمال چیزى ندیدم».
[29]
این برخورد از سر رضایت و عاشقانه، فضاى مجلس را علیه ابن زیاد متحول نمود و او رازمین گیر کرد.
محققاً وقتى انسان به عظمت صفات و اسماء الهى پى ببرد، بهت زده مىشود و در آنوادى، پاى عقل را چوبین دیده و در حرارت تمنا و خیرگى تماشا به یکباره مىسوزد، پسطبعاً ارادهاى که در این آتش صیقلى مىشود، شکستناپذیر است. نه رهبر عاشورا و نه هیچیک از اهلبیت و اصحاب با مشاهده آن همه صحنههاى دلخراش و فشارهاى سخت درونىو بیرونى از پاى در نیامدند و زبان اعتراض نگشودند. درک این حقیقت و این حالت درک
|328|
مشکلى است، مشکل از آن جهت که عقل آدمى جز حیرت و شگفتى در این مقال به چیزىنمىرسد و در مقابل حرکات اعجابآمیز سیدالشهداء زانوى تسلیم و عجز بر زمین مىزند.امام زینالعابدین در وصف این ویژگى در عمه خویش مىفرماید:
«در سفر اسارت از کوفه تا شام، بارها شاهد بودم که عمهام زینب غذاى خود را بین کودکانتقسیم مىنمود و خودش از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مىخواند و در ایامسفر هیچگاه نماز شب او ترک نشد».
[30]
7. شجاعت
یکى از اوصاف مجاهدین در مواجهه با دشمن در عرصه جنگ و دفاع داشتن روحیهفتوت و شجاعت است. این روحیه عامل نهراسیدن از مرگ و رویارویى با آن است کهحضرت در قیام خونبار خود آن را به منصه ظهور نهاده و همگان را شگفت زده کرد.
امام در طول مسیر حرکت از مدینه تا کربلا همواره با اخبار و گزارشهاى مأیوس کننده وتلخى مواجه مىشد که هر یک از آنها مىتوانست مانع حرکت شوند.
مورخان گزارشهایى از ملاقات بزرگان مکه و مدینه با امام ثبت کردهاند که آنان حضرترا از عواقب حرکت بیم دادهاند از جمله عبدالله بن عمر گفت:
«اى اباعبدالله، چون مردم با این مرد بیعت کردهاند و درهم و دینار نیز در دست اوست قهراً بهاو روى خواهند آورد و با سابقه دشمنى که این خاندان با شما دارند، مىترسم در صورتمخالفت با وى کشته شوى و گروهى از مسلمانان نیز قربانى این راه شوند...
پیشنهاد من به شما این است که مانند همه مردم راه بیعت و صلح را در پیش گیرید و از ریختن(ریخته شدن) خون مسلمانان بترسید».
امام در مقابل این صحنهآرایى، مصمم و استوار فرمودند:
«اى ابوعبدالرحمن، مگر نمىدانى که دنیا آن چنان حقیر و پست است که سر بریده یحیى بنزکریا به عنوان هدیه و ارمغان به نزد فرد ناپاک و زناکارى از بنىاسرائیل فرستاده شد. مگرنمىدانى که بنىاسرائیل هر صبح هفتاد پیمبر را مىکشتند و سپس به طور عادى مشغول کارخود مىشدند
[31]...»
این پاسخ امام از آن بعد شجاعت و دلاورى نشأت مىگیرد که لحظهاى حاضر به قبولبیعت و کنار آمدن با یزید نمىشود.
و در روز عاشورا فرمود:
«لا والله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید؛
|329|
نه من دست ذلت به اینان مىدهم و نه چون بردگان فرار مىکنم [یا اقرار مىکنم].»
و یا در مواجهه با سپاه حُر در موضعدیگرى فرمود:
«لیس شأنى شأن من یخاف الموت؛
شأن و موقعیت من، موقعیت کسى نیست که از مرگ بهراسد.»
[32]
بنابراین حماسه و شجاعت در حادثه کربلا، از مظاهر آشکارى است که دوست و دشمنبه آن شهادت مىدهد و آن را عامل درهم شکستن سپاه عبیدالله در روز عاشورا مىدانند.
آنانى صلاحیت و استحقاق رهبرى جامعه بر اساس نص رسول الله را دارند که در برابرستم و استبداد لحظهاى سر فرود نیاورده و داغ شکست و محکومیت را بر جبهه ستمکار وحکومت ظالمانه بنهند. بر این اساس با توجه به این که مایه شهامت و شجاعت، در متن قیامعاشورا و در عمل و گفتار رهبرى عاشورا و شهداى کربلا موج میزند، سزاوار است که اینمحتوا براى مردم بهتر و بیشتر تشریح شود تا علاوه بر اشکى که بر مظلومیت شهداى کربلا وشهادت حسین بن على(ع) مىریزند از شجاعت آنان درس بگیرند، زیرا یادآورى شهامت وحماسهسازى شجاعان کربلا در مواجهه با مشکلات و آن همه داغ و رنج و مصائب مىتواندجامعه و جوانان و دوستدار اهلبیت(ع) را شجاع و دلیر بارآورد.
امام با آغوش باز و با شجاعتى خاص خود هنگام خروج از مکه به سوى عراق در میان جواختناق و بهت و هراس، درمیان افراد بنىهاشم و شیعیان خویش خطبه خوانده و در اینخطبه بىهراس از سختى راه و مشکلات جانکاه با شهامت و دلیرى از شهادت خویشخبرمىدهند:
«الحمدلله و ماشاءالله...و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف...؛
مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردنبند که لازمه گردن دختران است و من به دیدارنیاکانم آن چنان اشتیاق دارم که یعقوب به دیدار یوسف داشت و براى من قتلگاهى معینگردیده است که در آن جا فرود خواهم آمد...از پیشامدى که با قلم قضا ثبت شده است، گریزىنیست، بر آن چه خدا راضى است، ما نیز راضى و خشنودیم...آگاه باشید هر یک از شما کهحاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار کندآماده حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهم کرد. انشاءالله.»
[33]
این قسمت را با استنادى از مخالفین و دشمنان امام در صحنه کربلا بپایان مىبریم. یکى ازراویان حادثه خونبار کربلا حمید بن مسلم است که شیخ مفید کلام و گزارش او را این گونهدر کتاب گرانسنگ خویش آورده است:
|330|
«به خدا سوگند! هیچ محاصره شدهاى در انبوه مردم را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانشکشته شده باشند و همچون حسین بن على قویدل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن او رامحاصره کرده بودند او با شمشیر بر آنان حمله مىآورد و همه از چپ و راست فرار مىکردند.شمر چون این صحنه را دید به سوارههاى خود فرمان داد تا به پشتیبانى نیروهاى پیادهبشتابند و امام را از هر طرف تیرباران کنند.»
[34]
8. جانفشانى و شهادت
صحنه عاشورا و دلاورىهاى سیدالشهداء و بنىهاشم و اصحاب او جلوه زیبایى ازشهادتطلبى آنهاست. شهادتطلبى و با آغوش باز مرگ را پذیرا شدن در حادثه کربلا موجمىزند. عاشورا صحنهاى از تجسم ایمان و عدالت و رسالت نجاتبخشى امت از گردابجهل و نادانى است. حضرت در هنگام حرکت و خروج از مدینه در نامهاى خطاب بهبنىهاشم این گونه نگاشت:
«...فانّ من لحق بى منکم استشهد و من تخلّف لم یبلغ الفتح و السلام؛
از شما هر که به من بپیوندد به شهادت مىرسد و هر کس هم تخلف کند و بازماند به فتحنمىرسد والسلام.»
[35]
و یا در عبارت دیگرى باز تصریح مىنماید:
«من کان باذلاً فینا مهجته فلیرحل معنا؛
هر کس آمادگى بذل جان و مال خود را در راه ما دارد همراه ما بیاید».
[36]
و یا در نیایشى در روز عاشورا شهادت را از درگاه الهى درخواست مىنماید:
«الهى و سیدى وددت ان اقتل و احیى سبعین الف مرة فى طاعتک و محبّتک سیما اذا کان فىقتلى نصرة دینک و احیاء امرک و حفظ ناموس شرعک؛
خدایا دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم هفتاد هزار بار در راه طاعت و محبت تو،بخصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زنده ماندن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تونهفته باشد».
[37]
امام شهادتطلبى را بابى مىدانست که ضمن بهرهمندى خود از آن، بساط ظلم و ستم رافرو خواهد ریخت و در روند تاریخ الگویى براى مبارزه با ستمکاران خواهد گردید. اینشهادتطلبى در حقیقت تفسیر نو و زیبایى از مسئله مرگ و زندگى بود زیرا حیات وهمراهى با حکومت وقت در نظر امام از کمترین ارزشى برخوردار نبود چرا که «موت فى عزّخیر من حیاة فى ذلّ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است».
|331|
عاشورا با ایثار خون سیدالشهداء و اهلبیت و اصحاب، فرهنگسازى تاریخى نمود وزائران در کنار تربت شهیدان کربلا و در زیارتنامه آرزوى این فوز را مىنمایند:
«یا لیتنى کنت معکم فافوز فوزاً عظیماً».
[38]
در کلمات و عبارات سیدالشهداء و اصحاب او شهادتطلبى در راه خدا موج مىزند. اینکلام یاران آن حضرت در شب عاشورا است:
«الحمدلله الذى اکرمنا بنصرک و شرّفنا بالقتل معک؛
سپاس خدایى را که با یارى کردن تو ما را گرامى داشت و با کشته شدن همراه تو، ما راشرافتبخشید».
[39]
این عبارات در زمانى ابراز مىشود که امام بیعت خویش از همگان برداشتند و فرمود هرکس مىخواهد برود، برود و آنان این گونه اعلام وفادارى نمودند.
بنابراین، آن چه بر زیبایىهاى کربلا و قیام عاشورا افزوده و آن را الگویى براى تاریخ قرارداده است، روحیه استقبال از مرگ و شهادت بود که این روحیه نزد تمام ملتها ارزشمند وپسندیده و عامل موفقیت در راه نیل به هدف مىباشد.
حضرت در اوائل صبح، وقتى عمر سعد تیر اول را رها کرد خطاب به یارانخویشفرمود:
«قوموا رحمکم الله الى الموت الذى لابدّ منه؛
برخیزید و به سوى مرگى که چارهاى از آن نیست بروید».
[40]
[1]. موسوعه کلمات الامام الحسین،ص291.
[2]. بحارالانوار، ج 24، ص 303.
[3]. قندوزى حنفى، سلیمان بن شیخ ابراهیم، ینابیع الموده، ج3، ص51. و نیز ر.ک، مقتل الحسین -خوارزمى، ج2، ص59 و 62.
[4]. زیارت وارث، مفاتیح الجنان، ص427.
[5]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص356.
[6]. پیام در عاشورا، جواد محدثى، مرکز تحقیقات نهاد ولى فقیه در سپاه، صص1 - 180، الهادى، اردیبهشت1377.
[7]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص360.
[8]. ارشاد شیخ مفید، ج2، ص 39.
[9]. غزالى از نویسندگان نوگراى بزرگ مصرى است که قائل این کلام است، ر.ک: اللواء الاسلام، سال 19،
|332|
ش10(سپتامبر 1965) ص645 تا 658.
[10]. الکامل فى التاریخ، ج4، ص48 و نیز ر.ک: الطبرى، تاریخ الطبرى، ج4، ص304.
[11]. الکامل، ج4، ص21، و نیز ر.ک: الطبرى، ج4، ص262.
[12]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص563.
[13]. الطبرى، ج4، ص 305؛ بحارالانوار، ج44، ص 381.
[14]. تفسیر روح المعانى، ذیل آیه 4 - 23 سوره محمد(ص).
[15]. شرح عقائد النسفیه، ص188.
[16]. نیل الاوطار.
[17]. الرسائل، ج11، ص15، چاپ مصر سال 1384ه'.
[18]. شذرات الذهب، ج1، ص9 - 68.
[19]. ینابیع الموده، ص406.
[20]. لهوف، ص81.
[21]. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 45، ص 36.
[22]. همان، ص 45.
[23]. مقتل الحسین، مقدم، ص357.
[24]. اصول کافى، کلینى، ج3، ص194.
[25]. نهجالبلاغه، صبحى صالح، حکمت 456.
[26]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج1، ص239، بحارالانوار، ج44، ص383.
[27]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص336.
[28]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص328.
[29]. بحارالانوار، ج45، ص116.
[30]. زینب کبرا، اسماعیل منصورى، نشر آیه، ص 38.
[31]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج1، ص192.
[32]. احقاق الحق، ج11، ص601.
[33]. اللهوف، ص53.
[34]. الارشاد، ج2، ص111.
[35]. مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص76.
[36]. بحارالانوار، ج44، ص366.
[37]. معالى السبطین، ج2، ص18.
[38]. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، زیارت مطلقه امام حسین، زیارت هفتم، ص430.
[39]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص402 و نیز ر.ک: کامل ابناثیر، ج2، ص 563.
[40]. بحارالانوار، ج45، ص12.