آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

شخصیت سیاسى اجتماعى و اخلاقى رهبرى نهضت عاشورا یکى از راه‏هاى شناخت و تحلیل حادثه عاشورا، شناخت ابعاد شخصیت فردى و اجتماعى رهبرىقیام است. شناخت این خصوصیات، این حقیقت را اثبات مى‏کند که کسانى مى‏توانند مربى انسان‏ها در طولتاریخ باشند که به دردها، درمان‏ها و روحیه‏ها آگاهى داشته باشند. امام حسین(ع) با توجه به ویژه‏گى‏هاى خود همچون اصلاح‏طلبى، عدالت‏خواهى و ظلم‏ستیزى، آنها رادر صحنه عاشورا به خوبى متجلى ساخت. در این مقاله، نویسنده ضمن پرداختن به ویژگى‏هاى یاد شده، کلمات و فضائل معنوى و اخلاقى امامحسین(ع) را مورد بررسى قرار داده و با ذکر سخنان امام و شواهد تاریخى نقش خصوصیاتى همچوناستقامت در برابر مصائب، زهد و رضا و شجاعت را در حادثه کربلا تبیین مى‏کند. وى در پایان یادآور مى‏شود آن چه بر زیبایى‏هاى کربلا و قیام عاشورا افزوده و آن را الگویى براىتاریخ قرار داده است، روحیه استقبال از مرگ و شهادت بود که این روحیه نزد تمام ملت‏هاى غیرمسلمان ارزشمند و پسندیده و عامل موفقیت در راه نیل به هدف مى‏باشد.|319|

متن

1. اصلاح طلبى (امر به معروف و نهى از منکر)
2. عدالت خواهى
3. ظلم ستیزى
4. کمالات و فضائل معنوى
5. استقامت در برابر مصائب
6. زهد و رضا
7. شجاعت
8. جانفشانى و شهادت

سالهاست که شیعیان در سراسر جهان، در ماه محرم با چشمان اشکبار با عبور از آتش،روضه و مرثیه، سنج و دهل، خاطره قیام عاشورا را زنده نگه مى‏دارند. این گذر زمان نه تنها ازعمق حادثه نکاسته بلکه بر عکس بر گستردگى حوزه قلمرو آن افزوده است، گویى که آفتابآینه‏دار عاشورا است. تحقیق در حوزه شخصیت رهبرى قیام عاشورا و رویکرد خونین دریک نیم‏روز، محتاج قلبى گرم و آتشین و چشمانى بارانى و بصیرتى عمیق است. محال استپژوهش در این عرصه صورت گیرد و بى‏عمق ارادت و معنویت جرعه‏اى از آن را درک کردونوشید.
یکى از راه‏هاى تحلیل صحیح حادثه عاشورا، شناخت شخصیت فردى و اجتماعىرهبرى قیام است.
شناخت این خصوصیات و ویژگى‏ها، این حقیقت را اثبات مى‏کند که کسانى مى‏توانندمربى انسان‏ها در طول تاریخ باشند که به دردها، درمان‏ها و روحیه‏ها آگاهى داشته باشند. واین آگاهى را باید از وحى (کتاب و سنت) به دست آورد زیرا خداست که از استعدادهاىانسان و قلمرو استعدادهاى او و از قانون‏هاى حاکم بر این دو آگاه است و درگیرى‏ها و دردهاو درمان‏ها و راه‏حل‏ها را مى‏شناسد. با نگاهى حتّى سطحى به این اوصاف و رویکرد آن درحادثه کربلا به راحتى مى‏توان از آن درس گرفت و رهرو آن شد. زیرا آن جا که آدمى دروسعت تربیت و هدایت مربى، آن هم مانند سیدالشهدایى باشد، راه را به راحتى خواهدپیمود و به ساحل امن دست خواهد یافت.
مسلماً شناخت از عاشورا در گرو شناخت شخصیت و ابعاد شخصیت امام حسین(ع)نهفته است و این دست‏نوشته در حد توان خود به بخش دوم این مهم پرداخته است. ابعادىکه در این جا بدان پرداخته شده، ترکیبى از ابعاد فردى و اجتماعى و انعکاس آنها در صحنهعاشوراست.
1. اصلاح طلبى (امر به معروف و نهى از منکر)
یکى از ویژگى‏هاى نهضت عاشوراى حسینى مسئله اصلاح‏طلبى یا فریضه امر بهمعروف و نهى از منکر بود. این ویژگى و خصوصیت را حضرت در وصیت‏نامه خود بهمحمد بن حنفیه صریحاً اعلام نمود که «ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر».
[1] این
|320|
مسئله از اهداف اساسى و ویژه حضرت در حادثه عاشوراست.
آن چه در تحلیل اصلاح‏طلبى امام قابل بیان و تبیین است آن که ایشان هرگز به دنبال نفىمنکرات ظاهرى و جزیى نبودند، بلکه در صدد رفع منکرى بودند که ریشه منکرات دیگربود. به عبارت صحیح، امام با فریضه اصلاح‏طلبى قصد اصلاح یک قوم را در یک زمانمشخص نداشت بلکه هدف ایشان احیاى معروف در همه عالم و تاریخ بود. بالاترینمعروف در عالم، خود ولىّ معصوم است، چنان که امام صادق(ع) فرمود: «نحن اصل کل خیرو من فروعنا کل خیر»
[2] و مهم‏ترین منکر در عالم، پرچمدارى کفر است که ظهور و بروز آندر شخصیت‏هایى چون یزید و امثال او تحقق پیدا مى‏کند. مبارزه حضرت در حقیقت باکفرى بود که در یک نفاق پنهان جاى گرفته بود. کسانى یزید را بر اریکه قدرت نشاندند کهخود را صحابه پیمبر اکرم(ص) قلمداد مى‏کردند در براى شخصیتى که یک فضیلت هم در اووجود نداشت تردید نکردند و او را در مقابل امام قرار دادند. یزید حتى تظاهر به اسلام همنمى‏کرد و علناً در اشعار خود از عبارات کفرآمیزى استفاده مى‏کرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحى نزل
[3]
از معتقدات یزید این نکته بود که بنى‏هاشم در صدد به دست‏گیرى قدرت بودند و اصلاًبحث وحى و قرآن مطرح نیست!
بنابراین، حضرت کاملاً احساس مى‏کرد که دشمن در صدد است ارزشها را تغییر دهد ومنکر را معروف جلوه دهد.
یزید با حکومت خود در صدد تغییر فرهنگ انسانى و جامعه بر آمده بود و براى این کارپوشش حق را بر قامت منکر انداخته بود تا بلکه بتواند فرهنگ اجتماعى را تغییر دهد ومتحول نماید. حرکت عاشورا مقابله با یک چنین نگاه و موضع‏گیرى است:
«اشهد انک قد اقمت الصلاة و آتیت الزکاة و امرت بالمعروف و نهیت عن المنکر؛
[4]
من شهادت مى‏دهم که تو نماز و زکات را برپا داشتى و امر به معروف و نهى از منکر کردى».
عده‏اى در تحلیل منکر در حادثه عاشورا به بى‏بند و بارى‏هاى اخلاقى، اقتصادى واجتماعى موجود اشاره کرده ولى از اصل قضیه غفلت نموده‏اند. با نگاهى عمیق در تاریخ بهخوبى در خواهیم یافت که اصل منکر در واقعه سقیفه بنى‏ساعده ظهور یافت و این حادثهمدار مدیریت را در تاریخ تعویض نمود که تاکنون ادامه دارد.
امام حسین(ع) در مسیر راه کربلا در خطبه‏اى با اشاره به شرایط پیش آمده و این‏که دنیا
|321|
دگرگون شده و معروف رخت بر بسته و به حق عمل نمى‏شود و از باطل دورى جستهنمى‏شود، شوق خود را به لقاء خدا و مرگ شرافتمندانه ابراز مى‏کند و زندگى در کنارستمگران را مایه نکبت مى‏شمارد و چنین شرایطى را زمینه‏اى مساعد براى قیام مى‏داند.
[5]سکوت در برابر ظلم و بدعت و انحراف، منکرى بود که در آن عصر رواج داشت و مردم ازترس جان یا بیم خطرها و ضررها یا به طمع دنیا و دریافت سیم و زر، در مقابل آشکارترینمنکرات که در بالاترین سطوح انجام مى‏گرفت، سکوت مى‏کردند. قیام کربلا راه انتقاد ازحکومت جور و اعتراض علیه ستم و قیام بر ضد طاغوت را گشود و از آن پس بسیارى ازخون شهداى کربلا الهام گرفتند و مبارزات خود را مبتنى و مستند به نهضت حسینى کردند.
[6]
2. عدالت خواهى
ویژگى دیگر نهضت عاشورا مسئله عدالتخواهى است که شعاع و گستره زیادى را بخوداختصاص داده است. آن چه در دوران حکومت امویان مشهود است، ستمکارى و اجحافآنان در حق مردم مى‏باشد.
امام در مقابل این حرکات و رفتارهاى ظالمانه حکومت و حاکم وقت راهى غیر از مبارزهدر پیش نداشتند و در سخنرانى‏هاى خود متذکر مى‏شدند که طبق دستور رسول اکرم(ص)در مبارزه با حکومت‏هاى سلطه‏جو و جائر، شایسته‏ترین فرد براى راه اندازى قیام علیهحکومت سیاسى است.
[7]
از نظر امام (ع) کسى حق امامت دارد که مطابق کتاب خدا حکم کند و به اقامه قسط قیامکند
[8] و حکومت بنى‏امیه عکس این ویژگى را دارد و باید علیه آن و براى اقامه عدل قیام کرد.
ماهیت عدالتخواهى در واقعه عاشورا بیانگر قیامى با انگیزه نفى ظلم و جنایات حکومتاموى است. جهاد و شهادت از ابزار لازم و کوبنده براى رویارویى کامل با استبداد حاکمداخلى و خارجى است. تلاش براى تأمین عدالت اجتماعى از ایده‏هاى بزرگ رهبر انقلابعاشورا بود؛ ایده‏هایى که جامعه امروزى نیاز وافرى بدان دارد و متفکران نوگرا با نوشته‏ها،مبارزات و با فتاواى خود، در جستجوى تحقق آنها هستند.
جهاد و شهادت در راه عدالت‏جویى هرگز بدین معنا نیست که با دید رادیکالیستى بهواقعه عاشورا نگریسته شود و تحلیل این گونه صورت گیرد که حضرت امام‏حسین(ع) بامرگ قهرمانانه خویش راه جدیدى را براى عدالت‏جویان تاریخ نشان داد و آن دفاع از آرمان
|322|
خود حتى با پذیرش شکست ظاهرى بود.
[9] بلکه حرکت عدالتخواهى درس بزرگى براى همهانسانهاى آزاده تاریخ است زیرا او این فداکارى را در شرایطى انجام داد که در سراسر جهان،انسانى به بزرگى و عظمت وى وجود نداشت، چنان که در پستى و پلیدى نیز هیچ کس به پاىیزید و دیگر دشمنان امام نمى‏رسید.
در جامعه یزیدى که فساد همه جا را فرا گرفته بود و کار به جایى رسیده بود که جز قیام ونهضت براى راه اندازى عدالت اجتماعى چاره‏اى نبود آن هم به وسیله کسى که کم‏ترینشائبه‏اى ندارد و اقدامش براى جامعه سند و صحت است. بر این اساس براى ایجاد تغییر درساختار جامعه فاسد و براى مبارزه با جور و ستم و قانون شکنى، براى حضرت راهى غیر ازبرافراشتن بیرق عدالت‏جویى و عدالت‏خواهى نبود تحقق آن نیز در گرو چشم پوشیدن ازرفاه عادى خود و خانواده و پذیرش آن همه مصائب و شکنجه و کشته شدن و اسارت وغارت نسبت به خود و اهل‏بیت بود. امویان در طول دوران حکومت خود همواره هم بهاهل‏بیت ستم کردند و هم میان بندگان خدا رفتارى ظالمانه و روشى بر اساس طغیان و عدوانپیش گرفتند. در این چنین رویکردى وظیفه هر مسلمانى ایجاب مى‏کرد که با ستم مبارزه کندبه ویژه کسى نظیر حضرت سیدالشهداء(ع) زیرا سکوت در مقابل حکومت باطل یزیدى وبى‏تفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه عامل نهادینه شدن و ثبات هر چه بیشترمعیارها و ارزشهاى ضد دین مى‏گردید و به قدرتهاى جابر مشروعیت اجتماعى وسیاسى‏مى‏بخشید.
3. ظلم ستیزى
از دیگر ویژگى‏هاى شخصیت رهبرى قیام عاشورا ظلم ستیزى است. همواره در طولتاریخ نقطه متقابل حق و باطل در محور ظلم و ستم بر مردم بوده است که اساس حرکت انبیادر طول تاریخ قیام علیه این خصیصه ناپسند است. حضرت در اوایل حرکت خویش اینویژگى خود را ضمن خطبه‏اى چنین بیان مى‏نماید:
«اى مردم رسول خدا فرمود هر کس حاکم زورگویى را ببیند که محرمات خدا را حلال کرده،پیمان الهى را شکسته، با سنت پیمبر خدا مخالفت نماید و با بندگان خدا به گناه و ستم رفتارکند [و با این حال‏] در برابر او هیچ اقدامى عملى یا لفظى انجام ندهد، بر خداوند است که او را باآن ستمگر یک جا وارد کند. آگاه باشید که بنى‏امیه، شیطان را پیروى و طاعت خداوند رحمنرا رها کردند، فساد را ترویج نمودند، حدود الهى را تعطیل کردند، بیت‏المال را به خوداختصاص دادند، حرام خدا را حلال و حلالش را حرام نمودند، و من از دیگران [براى ابراز
|323|
مخالفت‏] سزاوارترم».
[10]
حضرت با این سخنان حریم‏شکنى‏ها را بر حاکم و حکومت باطل و ظالم یزید بن معاویهتطبیق داد و مردم را به قیامى تمام عیار علیه او دعوت نمود و این کلمات به بیان گویاتر درصدد بیان این ضرورت است که حکومت، حق و حقانیتش بر محور معصوم است و بایستىخلع حکومت از امویان و بنى‏امیه صورت گیرد و خلافت و حکومت در مسیر اصیل وصحیح خود برگردانده شود:
«سوگند به جان خودم، شایسته رهبرى نیست مگر کسى که به قرآن عمل کند، بر پا دارندهعدل و متدین به دین حق باشد و جان خود را براى اجراى آن در راه خدا گرو بگذارد».
[11]
امام از یک سوى شایسته‏سالارى در امر خلافت و حکومت را طرح نموده و از سوىدیگر عدم لیاقت یزید را افشا مى‏نماید و پیشاپیش براى تبیین مسئله، آن را تقابل حق و باطلمعرفى مى‏کند نه دعواى شخصى و قبیله‏اى:
«ما و بنى‏امیه بر محور خداوند متعال با هم جنگ داریم؛ ما گفتیم خدا راست گفته است آنانگفتند خدا دروغ گفته است».
[12]
«آیا نمى‏بینید که به حق عمل نمى‏شود و از باطل جلوگیرى نمى‏گردد. در چنین شرایطىشخص با ایمان به حق باید از جان خود بگذرد و مشتاق لقاء باشد که من در چنین وضعى مرگرا جز شهادت و سعادت و زندگى با ستمگران را جز زندگى نکبت بار و ذلت نمى‏بینم».
[13]
بنابراین اگر خلیفه و زمامدارى که باید نمونه عملى شریعت و قانون باشد، تظاهر به فسقو فجور نماید و در مقام مبارزه با خدا و رسول خدا و مردم با ایمان بر خیزد، تسلیم و خضوعدر برابر او یعنى تسلیم در برابر فسق و فجور و خضوع در برابر فحشا و منکر و ظلم و ستم،افشاگرى امام از یک سو و رسوایى یزید در ظلم و ستم نمایى از سوى دیگر، آن چنانفضاحتى را برایش به بار آورد که مفتیان و عالمانى از اهل سنت مانند آلوسى
[14]، تفتازانى،
[15]شوکانى
[16]، جاحظ
[17] و ابن عماد حنبلى
[18] حکم به کفر یزید داده‏اند.
به هر تقدیر ظلم‏ستیزى و جان باختن در این راه عاملى شد که ماهیت کریه و زشتبنى‏امیه معرفى و افشاء و رسوا گردد و یک نفرت عمومى علیه حکومت یزید پیدا شود وبیدارى جامعه و پیدایش انقلاب‏ها و تعرضها علیه حکومت بنى‏امیه صورت گیرد از قبیل:
- انقلاب توابین
- انقلاب مردم مدینه
- قیام مختار ابى‏عبیده ثقفى
|324|
- انقلاب زیدبن على بن الحسین(ع)
4. کمالات و فضائل معنوى
این خصوصیات را انسان از بدو تولد به وسیله پدر و مادر و مربیان کسب مى‏کند و عواملتربیتى و محیطى روى او اثر مى‏گذارد و یا بعداً با تلاش خود بدان مى‏رسد. بدیهى است که هراندازه زمینه‏هاى تربیت در فرد قوى‏تر باشد و از مربیان بهترى برخوردار باشد و خود نیزتلاش بیشترى نماید رشد و تکامل زیادترى خواهد یافت و کمالات بیش‏ترى کسب خواهدکرد. با توجه به این مقدمه یکى از ابعاد شخصیتى رهبرى قیام عاشورا کمالات و فضائلمعنوى اوست که از بالاترین کمالات وراثتى و بهترین بهره اکتسابى برخوردار بود. حضرتسیدالشهداء در فضایى نورانى و باصفا رشد و نمو یافت و تحت تعلیم مربیانى عالم به مبانىتربیت قرار داشت، آموختن علم از لبان وحى و نوشیدن شیر از سینه عصمت و طهارت همهنوع استعدادهاى نهفته را در وجود او به فعلیت درآورده و آن چنان به آداب و سنن الهىمؤدب گشته بود که در عظمت و کرامت و نماى روحانى نمایانگر کمالات جد و پدر و مادرخویش بود.
او از نظر پدر و مادر و آباء داراى بهترین وراثت است. جدّى چون رسول‏الله(ص) افضلپیامبران و اشرف اولاد آدم(ع) و پیامبر خاتم و رسول بر جن و انس و پدرى چون علىمرتضى(ع) که در آفرینش از نبى اسلام جدا نیست. شخصیتى که قبل از هر کس در سنکودکى به اسلام گروید و پروانه‏وار دور شمع وجود پیمبر از وى حراست نمود و در پیش بردمکتبش از هیچ کوششى دریغ نورزید و همیشه تا پاى جان ایستاده بود و آخرین کسى بود کهپس از رحلت آن حضرت بعد از انجام مراسم تدفین او را در قبر نهاد و از او جدا شد و مادرىچون فاطمه زهرا(س) سیده زنان دو جهان از اولین تا آخرین.
روح بزرگ حضرت حسین(ع) در دامن عصمت و مهد نبوت آن‏گونه تربیت شدکه‏دربرابر حوادث سهمگین روزگار نه تنها نشکست بلکه کوه مصائب را در آسیاىاراده‏اش‏به خرد و خمیر تبدیل کرد. درخشش مقامات نفسانیه و صلابت کم‏نظیرحضرت‏درصفحات تاریخ، عقول همه سیاستمداران و اندیشمندان روزگار را متحیّرساخته است.
|325|
5. استقامت در برابر مصائب
سیدالشهدا(ع) هماره از آغاز زندگى‏اش با غمها و مصائب هم آغوش بود، شاید اگراندکى از مصیبت‏هاى دردناک و جانکاهى که بر او وارد شد، بر عالم و آدم روى مى‏آورد،قالب تهى مى‏کردند، لکن حضرت در رهبرى عاشورا و پیش از آن، نه تنها ضعف و سستى دربرابر حوادث از خود نشان نداد، بلکه عکس‏العمل او بسیار طبیعى بود و هرگز عاطفه‏هاوعلاقه‏ها بر نیروى عقل و ایمان اوغلبه پیدا نکرد.
در حادثه کربلا در شروع حرکت از مدینه تا ظهر عاشورا حضرت دمادم حکایت‏گر رنجو تعب راه و منزلگاه‏ها بود و لذا از نیروها و عناصرى جهت همراهى دعوت به عمل آورد کهبهره‏اى از صبر و استقامت در برابر حوادث برده باشندو به آنها فرمود:
«ایهاالناس، فمن کان منکم یصبر على حدالسیف و طعن الاسنّة فلیقم معنا و الّا فلینصرفعنّا؛
[19]
اى مردم، هر کدام از شما که تحمل تیزى شمشیر و زخم و ضربت نیزه را دارد همراه ما بماند والّا بازگردد».
و در صبح روز عاشورا به یاران چنین خطاب کرد:
«صبراً بنى الکرام فما الموت الا قنطرة تعبر بکم عن البؤس و الضرّاء الى الجنان الواسعة والنعیم الدائمة،
صبر و مقاومت کنید اى بزرگ زادگان، چرا که مرگ، تنها پلى است که شما را از رنج و سختىعبور مى‏دهد و به سوى بهشت گسترده و نعمت‏هاى همیشگى مى‏رساند».
و در تقویت روحیه اهل‏بیت خویش مى‏فرمود:
«استعدّوا للبلاء و اعلموا ان الله حامیکم و حافظکم وسینجیکم...
[20]
براى مقابه با بلاها آماده شوید و بدانید خداوند حامى، حافظ و نجات دهنده شماست».
آرى کاربرد عملى زهد در کوران زندگى همین است که سپرى آهنین در برابر حوادثبلاهاى سخت پیش آمده براى انسان باشد. روح بلند رهبر عاشورا در کوره زهد آن چنانآبدیده شد که در طوفان بلاها و مصائب نه تنها تیره نگشت بلکه جلا و صلابت او به مراتببیشتر گردید و آن چه این رهبرى نهضت در برابر سپاه کفر سى‏هزار نفرى در صحراى کربلااز خود ظاهر ساخت در حقیقت گوشه‏اى از عظمت و همت والاى او بوده است. او هرگاه کهشهیدى از اسب بر زمین در خون مى‏غلتید مثنوى صبر و بردبارى را مى‏سرود. در برابربى‏تابى اهل‏بیت در فراق قاسم بن‏الحسن صابرانه فرمود:
|326|
«صبراً یا بنى عمومتى صبراً یا اهل بیتى.»
[21]
و در برابر عطش على‏اکبرش که اظهار و تمناى آب مى‏نمود، فرمود:
«صبراً یا حبیبى؛
[22]
صبر کن اى حبیب من.»
و آن گاه که در لحظات آخرین خود بر زمین گرم کربلا افتاده بود با خداى خویشزمزمه‏نمود:
«صبراً على قضائک یا ربّ لا اله سواک [لا معبود سواک‏] صبراً على حکمک یا غیاث من لا غیاثله؛
[23]
در برابر قضاى تو صبر مى‏کنم اى پروردگار من، معبودى جز تو نیست اى پناه پناه آورندگان».
البته این ویژگى را حضرت به بهاى زهد و ریاضت مستمر کرده است.
6. زهد و رضا
در اوصاف اخلاقى، رضا آخرین مرحله سلوک است و آن حاصل زهدى است که شخصتحصیل مى‏نماید.
زهد به معناى بى‏رغبتى به دنیا است. زهد در مسیر بندگى و عبادت اولین مرحله است،یعنى تا انسان دل از اغیار خالى نکند، هرگز طعم ایمان نمى‏چشد. امام صادق دراین زمینهمى‏فرمایند:
«درک شیرینى ایمان بر دل شما حرام است تا این‏که به دنیا بى رغبت شوید».
[24]
آنان که به مقام رضا رسیدند و به معرفت کامل دست یافتند در حقیقت زهد را سرمایهاولیه خود قرار دادند، پیمبران و امامان معصوم(ع) ما در بى‏میلى به دنیا ضرب‏المثل بودند،آنان از همه کس به معرفت الهى تشنه‏تر بودند و منزلى جز بارگاه حق‏تعالى نمى‏شناختند.
حضرت در خانه‏اى رشد و نمو کرد که زهد به عنوان یکى از پایه‏هاى اخلاق و ایمان درآن حاکم بود و او از کودکى شاهد بود که پدرش همواره غذاى خود را به افراد یتیم و بى‏چیزمى‏داد و مادرش تا پاسى از شب لباسهاى کهنه را وصله مى‏زد.
این سخن پدرش همواره آویزه گوش امام بود:
«الاحرّ یدع هذه اللماظة لاهلها؟ انّه لیس لانفسکم ثمن الّا الجنّة فلا تبیعوها الّا بها؛
[25]
آیا هیچ آزاده‏اى نیست که این نیم خورده [دنیا] را براى اهلش واگذارد؟
یقیناً بهاى وجود شما چیزى جز بهشت نیست. پس خود را جز به بهشت نفروشید».
|327|
حضرت با مجاهدت، ریاضت و زهدورزى خالصانه به مقام رضا رسیده بود و این مقامدر یکایک برخوردهاى حضرت با دشمن ظهور و بروز پیدا مى‏نماید و کوفیان را نهیبمى‏زند که شما کسانى هستید که رضایت و خواسته‏هاى دل خویش را بر رضاى الهىترجیح‏داده‏اید:
«لا افلح قوم آثروا مرضاة انفسهم على مرضاة الخالق؛
[26]
رستگار نخواهند شد قومى که رضایت خود را بر رضایت خداوند ترجیح دهند».
... هیچ یک از پیشامدهاى تلخ ظاهرى خللى در اراده مصمم حضرت در ادامه حرکتپدید نیاورد و با دلى راضى به پیشواز حوادث مى‏رفت. آن گاه که فرزدق ایشان را از اوضاعکوفه خبرداد در جواب فرمود:
«همواره کار دست خدا بوده و هست. اگر قضاى الهى بر چیزى نازل شود که دوست داریم ومى‏پسندیم. خدا را بر نعمت‏هایش سپاس مى‏گوییم و اگر قضاى الهى میان ما و امیدمان فاصلهانداخت باز هم از کسى که نیتش حق و شیوه‏اش تقوا باشد دور نیست».
[27]
این کلام امام(ع) در مدینه در وقت وداع با قبر جدش رسول خدا هم اعلام شد:
«اسئلک...ما اخترت من امرى هذا ما هو لک رضى.»
[28]
این خصلت حضرت در همراهانش نیز ظهور و بروز کامل داشت. حضرت زینب درمجلس ابن زیاد آن گاه که والى مغرور کوفه او را مورد طعن و خطاب قرار داد که:
«چگونه دیدى رفتارى را که خدا با برادرت نمود؟»
فرمود:
«ما رأیت الا جمیلاً؛
من غیر از خوبى و جمال چیزى ندیدم».
[29]
این برخورد از سر رضایت و عاشقانه، فضاى مجلس را علیه ابن زیاد متحول نمود و او رازمین گیر کرد.
محققاً وقتى انسان به عظمت صفات و اسماء الهى پى ببرد، بهت زده مى‏شود و در آنوادى، پاى عقل را چوبین دیده و در حرارت تمنا و خیرگى تماشا به یکباره مى‏سوزد، پسطبعاً اراده‏اى که در این آتش صیقلى مى‏شود، شکست‏ناپذیر است. نه رهبر عاشورا و نه هیچیک از اهل‏بیت و اصحاب با مشاهده آن همه صحنه‏هاى دلخراش و فشارهاى سخت درونىو بیرونى از پاى در نیامدند و زبان اعتراض نگشودند. درک این حقیقت و این حالت درک
|328|
مشکلى است، مشکل از آن جهت که عقل آدمى جز حیرت و شگفتى در این مقال به چیزىنمى‏رسد و در مقابل حرکات اعجاب‏آمیز سیدالشهداء زانوى تسلیم و عجز بر زمین مى‏زند.امام زین‏العابدین در وصف این ویژگى در عمه خویش مى‏فرماید:
«در سفر اسارت از کوفه تا شام، بارها شاهد بودم که عمه‏ام زینب غذاى خود را بین کودکانتقسیم مى‏نمود و خودش از شدت گرسنگى و ضعف نماز شب را نشسته مى‏خواند و در ایامسفر هیچ‏گاه نماز شب او ترک نشد».
[30]
7. شجاعت
یکى از اوصاف مجاهدین در مواجهه با دشمن در عرصه جنگ و دفاع داشتن روحیهفتوت و شجاعت است. این روحیه عامل نهراسیدن از مرگ و رویارویى با آن است کهحضرت در قیام خونبار خود آن را به منصه ظهور نهاده و همگان را شگفت زده کرد.
امام در طول مسیر حرکت از مدینه تا کربلا همواره با اخبار و گزارش‏هاى مأیوس کننده وتلخى مواجه مى‏شد که هر یک از آنها مى‏توانست مانع حرکت شوند.
مورخان گزارش‏هایى از ملاقات بزرگان مکه و مدینه با امام ثبت کرده‏اند که آنان حضرترا از عواقب حرکت بیم داده‏اند از جمله عبدالله بن عمر گفت:
«اى اباعبدالله، چون مردم با این مرد بیعت کرده‏اند و درهم و دینار نیز در دست اوست قهراً بهاو روى خواهند آورد و با سابقه دشمنى که این خاندان با شما دارند، مى‏ترسم در صورتمخالفت با وى کشته شوى و گروهى از مسلمانان نیز قربانى این راه شوند...
پیشنهاد من به شما این است که مانند همه مردم راه بیعت و صلح را در پیش گیرید و از ریختن(ریخته شدن) خون مسلمانان بترسید».
امام در مقابل این صحنه‏آرایى، مصمم و استوار فرمودند:
«اى ابوعبدالرحمن، مگر نمى‏دانى که دنیا آن چنان حقیر و پست است که سر بریده یحیى بنزکریا به عنوان هدیه و ارمغان به نزد فرد ناپاک و زناکارى از بنى‏اسرائیل فرستاده شد. مگرنمى‏دانى که بنى‏اسرائیل هر صبح هفتاد پیمبر را مى‏کشتند و سپس به طور عادى مشغول کارخود مى‏شدند
[31]...»
این پاسخ امام از آن بعد شجاعت و دلاورى نشأت مى‏گیرد که لحظه‏اى حاضر به قبولبیعت و کنار آمدن با یزید نمى‏شود.
و در روز عاشورا فرمود:
«لا والله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید؛
|329|
نه من دست ذلت به اینان مى‏دهم و نه چون بردگان فرار مى‏کنم [یا اقرار مى‏کنم‏].»
و یا در مواجهه با سپاه حُر در موضع‏دیگرى فرمود:
«لیس شأنى شأن من یخاف الموت؛
شأن و موقعیت من، موقعیت کسى نیست که از مرگ بهراسد.»
[32]
بنابراین حماسه و شجاعت در حادثه کربلا، از مظاهر آشکارى است که دوست و دشمنبه آن شهادت مى‏دهد و آن را عامل درهم شکستن سپاه عبیدالله در روز عاشورا مى‏دانند.
آنانى صلاحیت و استحقاق رهبرى جامعه بر اساس نص رسول الله را دارند که در برابرستم و استبداد لحظه‏اى سر فرود نیاورده و داغ شکست و محکومیت را بر جبهه ستمکار وحکومت ظالمانه بنهند. بر این اساس با توجه به این که مایه شهامت و شجاعت، در متن قیامعاشورا و در عمل و گفتار رهبرى عاشورا و شهداى کربلا موج میزند، سزاوار است که اینمحتوا براى مردم بهتر و بیشتر تشریح شود تا علاوه بر اشکى که بر مظلومیت شهداى کربلا وشهادت حسین بن على(ع) مى‏ریزند از شجاعت آنان درس بگیرند، زیرا یادآورى شهامت وحماسه‏سازى شجاعان کربلا در مواجهه با مشکلات و آن همه داغ و رنج و مصائب مى‏تواندجامعه و جوانان و دوستدار اهل‏بیت(ع) را شجاع و دلیر بارآورد.
امام با آغوش باز و با شجاعتى خاص خود هنگام خروج از مکه به سوى عراق در میان جواختناق و بهت و هراس، درمیان افراد بنى‏هاشم و شیعیان خویش خطبه خوانده و در اینخطبه بى‏هراس از سختى راه و مشکلات جانکاه با شهامت و دلیرى از شهادت خویشخبرمى‏دهند:
«الحمدلله و ماشاءالله...و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف...؛
مرگ بر انسانها لازم افتاده همانند اثر گردن‏بند که لازمه گردن دختران است و من به دیدارنیاکانم آن چنان اشتیاق دارم که یعقوب به دیدار یوسف داشت و براى من قتل‏گاهى معینگردیده است که در آن جا فرود خواهم آمد...از پیشامدى که با قلم قضا ثبت شده است، گریزىنیست، بر آن چه خدا راضى است، ما نیز راضى و خشنودیم...آگاه باشید هر یک از شما کهحاضر است در راه ما از خون خویش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار کندآماده حرکت با ما باشد که من فردا صبح حرکت خواهم کرد. انشاءالله.»
[33]
این قسمت را با استنادى از مخالفین و دشمنان امام در صحنه کربلا بپایان مى‏بریم. یکى ازراویان حادثه خونبار کربلا حمید بن مسلم است که شیخ مفید کلام و گزارش او را این گونهدر کتاب گران‏سنگ خویش آورده است:
|330|
«به خدا سوگند! هیچ محاصره شده‏اى در انبوه مردم را ندیدم که فرزندان و خاندان و یارانشکشته شده باشند و همچون حسین بن على قویدل و استوار و شجاع باشد. مردان دشمن او رامحاصره کرده بودند او با شمشیر بر آنان حمله مى‏آورد و همه از چپ و راست فرار مى‏کردند.شمر چون این صحنه را دید به سواره‏هاى خود فرمان داد تا به پشتیبانى نیروهاى پیادهبشتابند و امام را از هر طرف تیرباران کنند.»
[34]
8. جانفشانى و شهادت
صحنه عاشورا و دلاورى‏هاى سیدالشهداء و بنى‏هاشم و اصحاب او جلوه زیبایى ازشهادت‏طلبى آنهاست. شهادت‏طلبى و با آغوش باز مرگ را پذیرا شدن در حادثه کربلا موجمى‏زند. عاشورا صحنه‏اى از تجسم ایمان و عدالت و رسالت نجات‏بخشى امت از گردابجهل و نادانى است. حضرت در هنگام حرکت و خروج از مدینه در نامه‏اى خطاب بهبنى‏هاشم این گونه نگاشت:
«...فانّ من لحق بى منکم استشهد و من تخلّف لم یبلغ الفتح و السلام؛
از شما هر که به من بپیوندد به شهادت مى‏رسد و هر کس هم تخلف کند و بازماند به فتحنمى‏رسد والسلام.»
[35]
و یا در عبارت دیگرى باز تصریح مى‏نماید:
«من کان باذلاً فینا مهجته فلیرحل معنا؛
هر کس آمادگى بذل جان و مال خود را در راه ما دارد همراه ما بیاید».
[36]
و یا در نیایشى در روز عاشورا شهادت را از درگاه الهى درخواست مى‏نماید:
«الهى و سیدى وددت ان اقتل و احیى سبعین الف مرة فى طاعتک و محبّتک سیما اذا کان فىقتلى نصرة دینک و احیاء امرک و حفظ ناموس شرعک؛
خدایا دوست دارم که کشته شوم و زنده گردم هفتاد هزار بار در راه طاعت و محبت تو،بخصوص اگر در کشته شدنم نصرت دین تو و زنده ماندن فرمانت و حفظ ناموس شریعت تونهفته باشد».
[37]
امام شهادت‏طلبى را بابى مى‏دانست که ضمن بهره‏مندى خود از آن، بساط ظلم و ستم رافرو خواهد ریخت و در روند تاریخ الگویى براى مبارزه با ستمکاران خواهد گردید. اینشهادت‏طلبى در حقیقت تفسیر نو و زیبایى از مسئله مرگ و زندگى بود زیرا حیات وهمراهى با حکومت وقت در نظر امام از کم‏ترین ارزشى برخوردار نبود چرا که «موت فى عزّخیر من حیاة فى ذلّ؛ مرگ با عزت بهتر از زندگى با ذلت است».
|331|
عاشورا با ایثار خون سیدالشهداء و اهل‏بیت و اصحاب، فرهنگ‏سازى تاریخى نمود وزائران در کنار تربت شهیدان کربلا و در زیارتنامه آرزوى این فوز را مى‏نمایند:
«یا لیتنى کنت معکم فافوز فوزاً عظیماً».
[38]
در کلمات و عبارات سیدالشهداء و اصحاب او شهادت‏طلبى در راه خدا موج مى‏زند. اینکلام یاران آن حضرت در شب عاشورا است:
«الحمدلله الذى اکرمنا بنصرک و شرّفنا بالقتل معک؛
سپاس خدایى را که با یارى کردن تو ما را گرامى داشت و با کشته شدن همراه تو، ما راشرافت‏بخشید».
[39]
این عبارات در زمانى ابراز مى‏شود که امام بیعت خویش از همگان برداشتند و فرمود هرکس مى‏خواهد برود، برود و آنان این گونه اعلام وفادارى نمودند.
بنابراین، آن چه بر زیبایى‏هاى کربلا و قیام عاشورا افزوده و آن را الگویى براى تاریخ قرارداده است، روحیه استقبال از مرگ و شهادت بود که این روحیه نزد تمام ملت‏ها ارزشمند وپسندیده و عامل موفقیت در راه نیل به هدف مى‏باشد.
حضرت در اوائل صبح، وقتى عمر سعد تیر اول را رها کرد خطاب به یارانخویش‏فرمود:
«قوموا رحمکم الله الى الموت الذى لابدّ منه؛
برخیزید و به سوى مرگى که چاره‏اى از آن نیست بروید».
[40]
[1]. موسوعه کلمات الامام الحسین،ص‏291.
[2]. بحارالانوار، ج 24، ص 303.
[3]. قندوزى حنفى، سلیمان بن شیخ ابراهیم، ینابیع الموده، ج‏3، ص‏51. و نیز ر.ک، مقتل الحسین -خوارزمى، ج‏2، ص‏59 و 62.
[4]. زیارت وارث، مفاتیح الجنان، ص‏427.
[5]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص‏356.
[6]. پیام در عاشورا، جواد محدثى، مرکز تحقیقات نهاد ولى فقیه در سپاه، صص‏1 - 180، الهادى، اردیبهشت1377.
[7]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص‏360.
[8]. ارشاد شیخ مفید، ج‏2، ص 39.
[9]. غزالى از نویسندگان نوگراى بزرگ مصرى است که قائل این کلام است، ر.ک: اللواء الاسلام، سال 19،
|332|
ش‏10(سپتامبر 1965) ص‏645 تا 658.
[10]. الکامل فى التاریخ، ج‏4، ص‏48 و نیز ر.ک: الطبرى، تاریخ الطبرى، ج‏4، ص‏304.
[11]. الکامل، ج‏4، ص‏21، و نیز ر.ک: الطبرى، ج‏4، ص‏262.
[12]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص‏563.
[13]. الطبرى، ج‏4، ص 305؛ بحارالانوار، ج‏44، ص 381.
[14]. تفسیر روح المعانى، ذیل آیه 4 - 23 سوره محمد(ص).
[15]. شرح عقائد النسفیه، ص‏188.
[16]. نیل الاوطار.
[17]. الرسائل، ج‏11، ص‏15، چاپ مصر سال 1384ه'.
[18]. شذرات الذهب، ج‏1، ص‏9 - 68.
[19]. ینابیع الموده، ص‏406.
[20]. لهوف، ص‏81.
[21]. بحارالانوار، علامه مجلسى، ج 45، ص 36.
[22]. همان، ص 45.
[23]. مقتل الحسین، مقدم، ص‏357.
[24]. اصول کافى، کلینى، ج‏3، ص‏194.
[25]. نهج‏البلاغه، صبحى صالح، حکمت 456.
[26]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج‏1، ص‏239، بحارالانوار، ج‏44، ص‏383.
[27]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص‏336.
[28]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص‏328.
[29]. بحارالانوار، ج‏45، ص‏116.
[30]. زینب کبرا، اسماعیل منصورى، نشر آیه، ص 38.
[31]. مقتل الحسین، خوارزمى، ج‏1، ص‏192.
[32]. احقاق الحق، ج‏11، ص‏601.
[33]. اللهوف، ص‏53.
[34]. الارشاد، ج‏2، ص‏111.
[35]. مناقب ابن شهرآشوب، ج‏4، ص‏76.
[36]. بحارالانوار، ج‏44، ص‏366.
[37]. معالى السبطین، ج‏2، ص‏18.
[38]. مفاتیح الجنان، شیخ عباس قمى، زیارت مطلقه امام حسین، زیارت هفتم، ص‏430.
[39]. موسوعه کلمات الامام الحسین، ص‏402 و نیز ر.ک: کامل ابن‏اثیر، ج‏2، ص 563.
[40]. بحارالانوار، ج‏45، ص‏12.

تبلیغات