آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

حرکت اصلاحى امام حسین(ع) اندیشه ابعاد و شیوه‏ها نهضت اصلاحى امام حسین(ع)، متکىبر اندیشه‏اى خاص، به انگیزه رویارویى باترفندهاى خطرآفرین «حزب عثمانیه» کهاساس دین و امت اسلامى را تهدید مى‏کردبه وجود آمده‏است. نویسنده در این مقاله با اشاره بهفرهنگ‏سازى حزب عثمانیه در جلوگیرىاز طرح و بیان فضائل اهل بیت (ع) درحوزه فرهنگى، اجتماعى، سیاسى واقتصادى و چگونگى معرفى چهرهنورانى‏اهل‏بیت (ع) و افشاى جبههمقابل‏مى‏پردازد. وى از تلاش محورى عترت رسولالله(ع) در حمایت و دفاع از دین درمقابل‏اقدامات دین زدایانه بنى‏امیه و«حفظ معیارها» به عنوان برنامهاصلاحى‏امام حسین(ع) نام برده و پیرامونآن سخن مى‏گوید. مقاله در بررسى شیوه‏هاى حرکتحسینى از تمهیدات اندیشیده شده حضرتبراى ایجاد یک حرکت بزرگ اجتماعىجهت خنثى سازى اقدامات انحرافى حزبعثمانیه و رهبرى این جریان سخن گفته وآنها را مورد بحث قرارمى‏دهد.|271|

متن

بخش اول. اندیشه‏ها

پى‏آمد حاکمیت حزب عثمانیه
فرهنگ‏سازى
انگیزه فرهنگ‏سازى
یکم. اندیشه فرهنگى
معرفى عترت
دوم. اندیشه اجتماعى
استقرار آزادى اجتماعى
دلیل دیگر
آزمون یاران
آزادگى
تعهدات
سوم. اندیشه استقرار دین
چهارم. اندیشه حکومت‏دارى
شایسته سالارى
پنجم. اندیشه حفظ معیارها
رعایت حقوق
آغازگر جنگ
ششم. اندیشه اقتصادى
بخش دوم. شیوه‏ها و ابعاد
فرصت ویژه
برخورد نظامى
جریان بزرگ اجتماعى
زمینه‏هاى حرکت بزرگ اجتماعى
رهبرى جامعه
ایجاد توانمندى
منابع و مآخذ

نهضت اصلاحى امام حسین(ع) یک جریان بزرگ اجتماعى است که در تداومجریان‏هاى پیش از آن، پدیدار شده است. این حرکت اجتماعى، نه در زمان امام حسین(ع)آغاز شده و نه با شهادت آن حضرت پایان پذیرفته است، بلکه حلقه‏اى درخشان از حرکتعترت آل‏رسول(ص) است که پیش از امام حسین(ع) توسط دو امام همام، یعنى امام على(ع)و امام حسن(ع) آغاز گردید و بعد از امام حسین(ع) نیز با تلاش امامان بعدى با شیوه‏هاىگوناگون ادامه یافت.
انگیزه اصلى امام‏حسین(ع) از برپایى این نهضت، رویارویى با طرفندهاى خطرآفرین«حزب عثمانیه»
[1] بود که بنیان دین و امت اسلامى را تهدید مى‏کرد. هنگامى که دین، نقشىمحورى در ابعاد گوناگون اعتقادى، اخلاقى و رفتارى، بر اساس داده‏هاى فطرى و نیز شؤوناجتماعى، سیاسى و حکومت‏دارى و هویت دادن به جامعه را بر عهده دارد، مخالفاندین‏ستیز نیز در مصاف با همین آرمان‏ها در ستیز خواهند بود.
بر این اساس، عترت رسول خدا(ص) محور استقرار دین الهى، تداوم راه و سیره آنحضرت، محور اصلى تشکیل جامعه دینى و قطب حرکت بالنده اجتماعى است. به همینعلت نیز همواره هدف تهاجم دشمنان و منحرفان، به‏ویژه بنى‏امیه قرار گرفته است. اگرعترت نقش محورى خود را در جریان‏هاى اجتماعى و معادلات سیاسى بعد از رسولخدا(ص) ایفا نمى‏کرد، هیچ‏گاه تا این اندازه مورد غیض و غضب مخالفان قرار نمى‏گرفت.
هم‏چنین به علت هم‏گون بودن اندیشه و رفتار عترت، بنیادهاى اندیشه‏هاى اصلاحى امامحسین(ع) نیز با اندیشه‏هاى علوى هماهنگ بوده و در تقابل با ناهنجارى‏هاى دورانامام‏حسین(ع) و پیش از آن مى‏باشد. به دیگر سخن، بنیاد اندیشه‏هاى اصلاحى، بانابه‏سامانى‏ها و دشمنى‏هاى جبهه مقابل، پیوند دارد. از این‏رو، آشنایى با این نابه‏سامانى‏ها،در شفاف‏سازى و تبیین اندیشه‏هاى اصلاحى تأثیر به‏سزایى دارد.
بررسى اندیشه‏هاى امام(ع) با زمینه‏هاى ناهنجارى بنى‏امیه - که در این نوشتار از آنان باعنوان «حزب عثمانیه» یاد مى‏شود و بعد از رسول خدا(ص) به صورت یک جریان و تشکلاجتماعى پدیدار شد - همراه است.
این جبهه مخالف در زمینه‏هاى گوناگون فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى،حکومت‏دارى و دین‏زدایى، با عترت به مخالفت برخاست و جبهه نیرومندى را شکل داده و
|272|
موفقیت‏هایى را نیز به دست آورد، گرچه اندیشه زلال و رفتارهاى مدبرانه عترت، آنان را دردست‏یابى به همه اهداف کلان خویش، یعنى دین‏زدایى ناکام ساخت. سرانجام، بااندیشه‏هاى اصلاحى عترت، طرفندهاى حزب عثمانیه رسوا شد و زمینه سقوط آنان فراهمآمد، به‏گونه‏اى که این حزب، حتى یک قرن هم نتوانست در میدان حکومت‏دارى جولان دهدو به برکت تلاش‏هاى عترت آل رسول(ص) و پیروان ایشان از پاى درآمد.
هدف این نوشتار، بررسى یکى از حلقه‏هاى اصلى اندیشه‏ها و رفتارهاى عترت در اینراه است که در زمان امام حسین(ع) پدید آمده است. البته بررسى زمینه‏هاى این اندیشه‏ها،خود موضوعى مستقل است که در نوشتارى دیگر در دفتر اول ویژه نامه با عنوان «نقشفشارهاى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى بنى‏امیه در پیدایش نهضت»، بدان پرداخته شدهاست، گرچه براى آماده شدن فضاى سخن، اشاره به آن محورها ضرورى مى‏نماید.
این نوشتار، در دو بخش اندیشه‏ها و شیوه‏ها تنظیم و تقدیم مى‏گردد.
بخش اول. اندیشه‏ها
پى‏آمد حاکمیت حزب عثمانیه
پى‏آمد حاکمیت حزب عثمانیه، خطرهایى جدى بود که دین و کیان امت اسلامى را تهدیدمى‏کرد. حزب عثمانیه با ارزش‏ها و باورهاى پذیرفته شده مسلمانان، معارضه اساسىداشت. ترویج فرهنگ برترى‏جویى قومى، گسیل سرمایه‏ها به سوى هواداران و تخریبنهادهاى اجتماعى و سامان‏دهى آن‏ها براى دست‏یابى به اهداف بنى‏امیه، که ناهنجارى‏هاىعمیق اجتماعى را پدیدار ساخته بود، محورهاى اصلى رفتار حزب حاکم عثمانیه بود.
این محورها سبب پدید آمدن اندیشه‏هاى اصلاحى فرزانه‏اى مانند حسین بنعلى(ع)شد.
فرهنگ‏سازى
در زمینه فرهنگ، تلاش حزب عثمانیه، در دو محور متمرکز مى‏شد: نخست جلوگیرىاز طرح و بیان فضایل اهل‏بیت و دیگرى فضیلت‏سازى براى آل ابوسفیان. در محور نخست،حزب عثمانیه از تبیین و تفسیر آیاتى که در شأن و منقبت اهل‏بیت بود، جلوگیرى مى‏کرد ومانع از بیان احادیث رسول خدا(ص)، که در تثبیت موقعیت اهل‏بیت(ع) و شناخت فضایلایشان مؤثر بود، مى‏شد.
|273|
آنان خشونت را در این راه، به اندازه‏اى رساندند که یاران بزرگ اهل‏بیت را به بالاى دارکشیدند و زبان گویا و رساى افرادى مانند میثم تمارها و رُشیْد هَجَرى را از حلقومشان بیرونکشیدند.
[2] آنان کار را در این عرصه بدان‏جا رساندند که معاویه دستور داد که کسى نباید درباره منقبت علىّ حدیثى بیان کند.
[3] بلندگوهاى حزب عثمانیه تلاش کردند تا چهره درخشاناهل‏بیت را تیره جلوه دهند. هزاران گوینده بر فراز هزاران منبر، در نماز جمعه و جماعت وعید فطر و عید اضحى، بر حضرت على(ع) و آل‏على لعن و نفرین مى‏کردند.
[4] تا شایدخورشید درخشان عترت را در پس ابرهایى از اوهام پنهان سازند، زهى خیال باطل!
محور دیگر فرهنگ‏سازى حزب عثمانیه، تبلیغ فضایل نداشته بنى‏امیه بود که مجعولاتفراوانى را به دین پیامبر خدا(ص) نسبت دادند تا از بنى‏امیه، گروه و جریانى صاحب فضایل،عدالت‏خواه و شایسته رهبرى بسازند. آنان در این میدان تا آن‏جا پیش تاختند که آل ابوسفیانرا وارثان رسول خدا(ص) معرفى کردند و از امثال معاویه، با احادیث جعلى از زبانپیامبر(ص)، فردى برتر، مدبر و شایسته رهبرى ساختند، احادیثى مانند: «معاویة احکم امتىو اجودها» و «معاویة احلم امتى و اجودها».
[5]
انگیزه فرهنگ‏سازى
انگیزه حزب عثمانیه از این فرهنگ‏سازى، یعنى واژگون جلوه دادن چهره عترت وچهره‏سازى مثبت براى آل ابوسفیان، مصداق‏سازى براى جانشینى رسول خدا(ص) بود.آنان مى‏خواستند با کتمان ده‏ها حدیث در باره فضیلت عترت پیامبر و شأن نزول آیات فراواندر باره آنان، که زبان به زبان در میان امت مسلمان در گردش بود، مصادیق واقعى عترت را درهاله ابهام فرو برده و به جاى آنان فرزندان ابوسفیان را معرفى کنند تا تصاحب منصب‏هاىاجرایى رسول خدا(ص)، مانند رهبرى جامعه، بر آنان آسان گردد.
به دیگر سخن، همان انگیزه‏اى که در بیان شایستگى‏هاى اهل‏بیت دنبال مى‏شود و آنان رابرترین و پاک‏ترین انسان‏ها و خویشان رسول خدا(ص) معرفى مى‏کند و نگاه‏ها را به سوىآنان معطوف مى‏دارد و حتى دوستى مردم با اهل‏بیت را مزد رسالت قلمداد مى‏کند:
«قل لا أسئلکم علیه اجراً الا المودة فى القربى‏؛
به مردم بگو: من مزد رسالت جز مودت خویشانم نمى‏خواهم.»
همین انگیزه را بنى‏امیه در فرهنگ‏سازى و مصداق‏آفرینى دنبال مى‏کردند. آنان از آل
|274|
ابوسفیان چهره‏اى ساختند که مردم شام، خویشانى نزدیک‏تر از بنى‏امیه به رسول خدا(ص)نمى‏شناختند
[6] و در این پندار بودند که در آینده نیز بنى‏امیه، شایسته و سزاوارترین افراد براىجانشینى پیامبر و تصدى رهبرى جامعه خواهند بود.
یکم. اندیشه فرهنگى
اندیشه تابناک حسین بن على(ع) در مصاف با فرهنگ‏سازى حزب عثمانیه، افکندن پردهنفاق و آشکار ساختن چهره واقعى آنان و نیز معرفى چهره تابناک عترت بود.
در محور نخست، امام از هر فرصتى براى رسوا کردن بنى‏امیه بهره مى‏برد که به مواردىاز اندیشه‏هاى شفاف امام نظر مى‏افکنیم:
1. زمان حکومت‏دارى معاویه، که بخشِ عمده آن در دوران امامت امام مجتبى و نیز امامحسین، بود، دوران اقتدار حزب عثمانیه به حساب مى‏آید. در این دوران، به علت تعهدعترت به معاهده صلح حرکتى اجتماعى در مبارزه علیه حزب عثمانیه شکل نگرفت. حتىدعوت مردم عراق، به‏ویژه کوفه، که از امام مى‏خواستند اقدامى عملى براى سرنگونى معاویهصورت دهد، پذیرفته نشد؛ اما در مقابله با فرهنگ‏سازى معاویه، امام حسین(ع) از هیچتلاشى فروگذار نمى‏کرد و اندیشه‏اى بالنده را پدیدار ساخته و فرهنگ‏سازى مى‏کرد تا رفتارجنایت‏بار آنان را افشا سازد، آن‏چه بنى‏امیه از مطرح شدن آن، سخت در هراس بودند.
دعوت مردم عراق از امام حسین(ع) در زمان معاویه، گواه بر تحرک تشکل هم‏سو بااهل‏بیت است که این تشکل، گرچه پس از پیمان مصالحه، سرکوب شده و آسیب دید، اما بهتدریج هویت خود را باز یافت و با توجه به توان‏مندى خود، از امام حسین(ع) مى‏خواست تابا خلع معاویه، رهبرى را بر عهده گیرد:
«فکتبوا الى الحسین فى خلع معاویة والبیعة له؛
[7]
به امام نامه نگاشتند که با خلع معاویه از حاکمیت، زمینه بیعت با خود را فراهم سازد».
این تحرکات، وحشتى در حزب عثمانیه و معاویه پدید آورد که نتوانست نگرانى خود راپنهان سازد. از این‏رو، در نامه‏اى که به امام حسین(ع) نگاشت، حضرت را از معارضه با وىبرحذر داشت:
«اما بعد فقد انتهت الىّ منک امورٌ لم اکن اظنک بها رغبة عنها و ان احق الناس بالوفاء لِمَناعطى بیعة من کان مثلک...و لا تردنّ هذه الامة فى فتنةٍ؛
[8]
از رفتار تو اخبارى به من رسیده است که گمان ندارم به آن‏ها علاقه‏مند باشى؛ زیرا
|275|
سزاوارترین فرد براى پاى‏بندى به پیمان، شما هستى.... مراقب باش مردم شما را واردفتنه‏نسازند».
امام در پاسخ به معاویه، بر محورهاى مهم فرهنگى و ناهنجارى‏هاى اجتماعى پدید آمدهبه دست حزب عثمانیه و معاویه پا مى‏فشرد. نخست به این نکته اشاره مى‏کند که من بر تعهدخویش پاى‏بندم و بر خلاف آن اقدام نخواهم کرد؛ اما با آشکار ساختن جنایات وى حزبعثمانیه را رسوا مى‏سازد و آن را حزب شیطان، که از مدار حق بیرون رفته و ملحد است،معرفى مى‏کند، معاویه را قاتل یاران بزرگ على(ع)، مانند حجربن عدى و عمروبن حمقمى‏نامد. از وى به عنوان مدعى زیاد بن ابیه، که وى را به برادرى خویش پذیرفت، یاد مى‏کندکه مخالف آشکار با سنت نبوى(ص) بود. هم‏چنین از وى به عنوان کسى که یاران اهل‏بیت راقتل عام کرده و بر چشمان آنان میل گداخته کشیده، یاد مى‏کند.
امام(ع) صریحاً به وى مى‏نویسد که حاکمیت حزب عثمانیه، بزرگ‏ترین خطر براى امتاسلامى است:
«فلا اعلم فتنةً اعظم من ولایتک علیها؛
[9]
حکومت‏دارى تو را بدترین خطر براى امت اسلام مى‏دانم».
2. یکى دو سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین(ع) هنگام نزدیک شدن موسم حج، بههمگان اعلام مى‏کند که عازم حج خواهد شد. عده‏اى از بنى‏هاشم و حدود دویست تن ازصحابه رسول خدا(ص) و در مجموع، حدود هفتصد نفر از بزرگان، حضرت را در آن سفر،همراهى مى‏کنند. امام در منا در جمع یاران خطبه‏اى بسیار مهم ایراد مى‏کند و در آن، بهناهنجارى‏ها و رفتار خشونت‏بار معاویه با آل على(ع) اشاره و از معاویه به عنوان طاغوتیادمى‏کند:
«فان هذه الطاغیة قد صنع بنا و بشیعتنا ما علمتم و رأیتم و شهدتم و بلغکم...».
در آن خطابه، حضرت از هواداران خود مى‏خواهد که براى احیاى حق اهل‏بیت(حمایتاز رهبرى آنان) تلاش کنند و پیام حضرت را به همه برسانند:
«ثم ارجعوا الى امصارکم و قبائلکم و من ائتمنتموه من الناس و وثقتم به فادعوه الى ما تعلمونمن حقّنا؛
هنگامى که به شهرها و به میان مردم خویش بازگشتید و هنگامى که با افراد مطمئن روبه‏رومى‏شوید، آنان را به مطالبه حق ما فرا خوانید و آگاه سازید».
|276|
هم‏چنین امام در باره خاموش شدن نور خدا(دین) در میان مردم هشدار مى‏دهد و برولایت و جانشینى امیرالمؤمنین(ع) تأکید مى‏کند و از جمع صحابه، در باره جریان غدیراقرار مى‏گیرد و تأکید مى‏کند که آنان جریان غدیر را همواره در بین مردم مطرح سازند.
[10]
3. در سالى که معاویه حجر بن عدى و یاران وى را به شهادت رساند، در موسم حج،هنگام روبه‏رو شدن با امام‏حسین(ع) مى‏گوید: «آیا مى‏دانى با شیعیان على چه کردیم؟ آنان راکشتیم و کفن کردیم و به خاک سپردیم». طاغى زمان، فرصتى به دست آورده تا جنایاتخویش را به رخ امام حسین(ع) بکشد.
امام در پاسخ وى مى‏فرماید:
«اما اى معاویه! ما هنگامى که شیعیان تو را بکشیم، نه آنان را کفن مى‏کنیم و نه بر آنان نمازمى‏گزاریم و نه آنان را دفن خواهیم کرد».
[11]
پیام این سخن، افکندن نقاب نفاق از چهره حزب عثمانیه و آشکار ساختن بى‏دینى آنانبود. امام موضعى صریح مى‏گیرد که اگر هواداران معاویه، به جنگ و ستیز با اهل‏بیت برخیزندو کشته شوند، حکم کفر بر آنان جارى است، نه حکم میت مسلمان، تا از غسل، کفن، نماز ودفن شرعى بهره‏مند شوند. این افشاى چهره بزک‏شده طاغى زمان بود که از نمادهاى دینى،همواره علیه دین بهره مى‏برد.
امام در افشاگرى‏هاى خویش پیشینه ننگین بنى‏امیه را مطرح مى‏سازد و به همگان اعلاممى‏دارد که این تیره و تبار، تا چه اندازه در کفر و الحاد خود پاى مى‏فشردند و چه جنگ‏ها علیهرسول خدا(ص) و مسلمانان بر پا کردند و سرانجام، با شمشیر امام على(ع) در صفمسلمانان ایستادند.
[12] آنان را محور اتحاد احزاب مخالف اسلام معرفى مى‏کند:
«طواغیت الامة و بقیة الاحزاب؛
[13]
طاغوت‏هاى امت اسلامى و بقایاى احزاب چالش‏گر علیه اسلام».
5. در هنگام فراخوانى معاویه، مردم را براى بیعت با یزید، امام(ع) یزید را فاسق،شراب‏خوار، سگ‏باز، قاتل و سفیه معرفى مى‏کند. و به معاویه مى‏نویسد که تو چنین شخصىرا بر مردم مسلط مى‏سازى.
[14]
نیز در هنگام خوددارى از بیعت با یزید، چهره وى را این گونه معرفى مى‏کند:
«و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق و مثلى لا یبایع مثله؛
[15]
یزید فردى فاسق شراب‏خوار، قاتل متجاهر به فسق است و انسانى مانند من با مانند وى بیعتنخواهد کرد».
|277|
معرفى عترت
در محور دوم، امام همواره بر آشکار ساختن چهره واقعى اهل‏بیت و بیان فضایل وشایستگى آنان براى رهبرى جامعه و جانشینى رسول‏خدا(ص) تلاش مى‏کرد و در هرموقعیتى، موضوع رهبرى اهل‏بیت را مطرح مى‏ساخت.
در خطبه معروف منا، که در جمع یاران و انبوه صحابه ایراد شد، از آنان خواست کهموضوع غدیر و معرفى رسول خدا(ص) امیرالمؤمنین را به عنوان جانشینى خود، به همگانابلاغ کنند.
[16]
هنگامى که ولید، امام حسین(ع) را فرا خواند و خبر مرگ معاویه را به ایشان داد و موضوعبیعت با یزید را مطرح ساخت، پاسخ امام به وى این بود:
«انا اهل‏بیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و بنا فتح الله و بنا یختم الله...و مثلى لایبایع مثله؛
[17]
ما اهل‏بیت نبوت و مخزن رسالت و محل آمد و شد فرشتگان هستیم. آغاز و انجام، به برکت ماصورت مى‏گیرد. شخصى همانند من، که این گونه فضایل در او استقرار یافته، با همانند یزید،که سراپا فسق است، بیعت نخواهد کرد».
امام(ع) در آغازین روز نهضت، این گونه سخن از شایستگى اهل‏بیت براى امررهبرى‏مى‏گوید:
«و نحن اهل البیت اولى بولایة هذا الامر من هؤلاء المدعین ما لیس لهم؛
[18]
ما اهل‏بیت رسول خدا سزاوارتر براى منصب رهبرى از اینان که ادعا مى‏کنند، هستیم».
ایشان در نامه‏اى به مردم بصره، سخن از شایستگى اهل‏بیت براى رهبرى مى‏گوید:
«و نحن نعلم اِنّا احق بذلک الحق المستحق علینا ممن تولّاه؛
[19]
و ما نیک مى‏دانیم که شایسته‏ترین افراد براى به عهده گرفتن مسؤولیت رهبرى، ما اهل‏بیتهستیم، نه آنان که این منصب را تصاحب کرده‏اند».
امام(ع) هنگام رویارویى با سپاه حزب عثمانیه، فضایل دودمان خویش را این گونهبرمى‏شمرد:
«فانسبونى فانظروا مَنْ انا، ألستُ ابن نبیکم و ابن وصیّه و ابن عمّه و اول المؤمنین المصدقلرسول الله بما جاء به من عند ربّه؟ أو لیس حمزة سیدالشهداء عمّى؟ أَ وَ لیس جعفر الطیار فىالجنة بجناحین عمّى؟ أولم یبلغکم ما قال رسول الله لى و لأخى: هذان سیّدا شباب اهلالجنّة؟
[20]
نسل مرا بررسى کنید، مشاهده کنید که من کیستم. آیا من فرزند پیامبر شما نیستم؟ آیا منفرزند جانشین پیامبر و فرزند پسر عموى وى و اولین کسى که وى را پذیرفت، نیستم؟ آیا
|278|
حمزه سیدالشهدا و جعفر طیار عموهاى من نیستند؟ آیا فرمایشرسول خدا به گوش شمانرسیده است که در باره من و برادرم(حسن مجتبى) فرمود: این دو، سروران جوانان‏بهشتند؟»
پس از مصالحه معاویه با امام حسن(ع) سلطه حزب عثمانیه تاحجاز گسترش یافت، به گونه‏اى که معاویه زمینه سفر به مدینه رافراهم ساخت. در مدینه از امام حسین(ع) خواست تا بر فراز منبرقرار گرفته و سخن بگوید. امام نیز از این فرصت بهره برده، اهل‏بیترا این گونه معرفى کرد:
«نحن حزب الله الغالبون و عترة نبیه الاقربون و احد الثقلین الذینجعلنا رسول الله ثانى کتاب الله...فاطیعونا فان طاعتنا مفروضة؛
ما حزب الله همیشه پیروز هستیم و ما عترت پیامبر و نزدیک‏ترینافراد به وى هستیم و ما یکى از دو ثَقَل هستیم که آن را همتاىقرآن قرار داد...از ما پیروى کنید که پیروى از ما بر همگان بایسته ولازم است».
دوم. اندیشه اجتماعى
اندیشه بنیادى دیگر امام حسین(ع) در زمینه ناهنجارى‏هاىاجتماعى بود که در زمان حاکمیت حزب عثمانیه پدیدار شده بودند.در زمان بنى‏امیه، نهادهاى اجتماعى و مدنى و دینى، در جهت اهدافبنى‏امیه سو گرفته بودند، آنان که تیره و تبار خود را برتر از همهمى‏پنداشتند، نهادهاى اجتماعى را تخریب کرده و ساختار آن‏ها را بهسود خویش جهت مى‏دادند، به گونه‏اى که مسؤولیت‏هاى مهماجتماعى و منصب‏هاى کلیدى دینى را تصاحب کرده بودند. انتخاباستانداران، فرمانداران، فرماندهان نیروهاى نظامى، قضاوت ودادرسان، مسؤولان نهادهاى دینى، مانند امامان جماعات و جمعه ونمازهاى بزرگ اعیاد دینى، مانند عید فطر و عید اضحى و گزینش امیرالحاج‏ها، همه از میان بنى‏امیه و در جهت تحکیم حاکمیت آنان بود. بااین گونه تقسیم نیروى انسانى و شکل‏گیرى نهادها روشن است کهتبعیض و نابرابرى به بار خواهد آمد و باعث ناهنجارى‏هاى فراوان
|279|
اجتماعى مى‏گردد. مسلماً تحقیر اندیشه‏ها و تخریب هویت‏ها وقومیت‏هاى دیگر، در نهایت باعث رکود و ایستایى جامعه مى‏شود وآن را از رشد و بالندگى باز مى‏دارد و در نهایت، باعث سلب آزادىاجتماعى شده و فشارها را از همه سو بر مردم، متراکم مى‏سازد.
اندیشه بالنده و بنیادین عترت رسول خدا و از جمله، امامحسین(ع) مقابله با این نابه‏سامانى‏هاى اجتماعى بود. آنان در اندیشهو رفتار خود، در پى احیا و آبادسازى نهادهاى مدنى و سامان‏دهىاجتماعى و اصلاحات عمیق اجتماعى بودند که این اندیشه بالنده، دردوران کوتاه حکومت علوى(ع) در کشور اسلامى تحقق یافت وجامعه از اندیشه‏هاى عرشى امام على(ع) بارور گردید و نهادهاىاجتماعى، در جامعه، شکوفا و بالنده شدند که براى مطالعه در اینباره، مى‏توان به تحقیق‏هایى که به طور مشروح، به این محورپرداخته‏اند، مراجعه کرد.
[21]
امام حسین(ع) نیز در تداوم اندیشه و رفتار علوى، ازناهنجارى‏هاى اجتماعى‏اى که بنى‏امیه به وجود آورده بود، سخنفراوان به میان آورد. امام(ع) این ناهنجارى‏ها را این گونه معرفى کرد:
«أوَ لَسْتَ قاتل حجر بن عدى و اصحابه... و لست قاتل عمرو بنحمق أ و لست مدعى زیاد بن‏سمیة».
[22]
و در باره نهادهاى سیاسى و حاکمیت نظامیان فرمود:
«ثم سلّطْتَه على العراقین فقطع ایدى المسملین و بسمل اعینهم وصلبهم على جذوع النخل.
فکتبت الیه اقتل من کان على دین على و رأیه فقتلهم و مثل بهمبامرک؛
[23]
نظامیان خشن (مانند زیاد) را بر کوفه و بصره مسلط ساختى کهدست و پاى مسلمانان را مى‏برید و بر چشمان آنان میل گداختهمى‏کشید و آنان را به دار مى‏آویخت.
به او خویش دستور دادى که هر کس هوادار على است، باید کشتهشود. هواداران على را کشتند و مثله کردند!»
امام(ع) در باره ساختار حکومت‏دارى بنى‏امیه، که بر اساس ستم
|280|
پایه گذارى شده بود،فرمود:
«یعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان؛
[24]
رفتار بنى‏امیه در میان مردم، بر اساس تجاوز و گناه است».
امام هم‏چنین مدیریت حزب عثمانیه را خطرآفرین‏ترین مدیریت براى جامعه و رشد وبالندگى آن معرفى مى‏کند:
«فلا اعلم فتنةً على الامة اعظم من ولایتک علیها».
[25]
و هدف از اقدام و نهضت خویش را به‏طور صریح بیان فرمود:
«انى لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة
دّى‏محمد؛
[26]
من براى برترى‏جویى و خواهش‏هاى نفسانى و به تباهى و ستم اقدام نکرده‏ام. همانا براىاصلاح در امت جدم، محمد قیام کرده‏ام».
و در باره شکوفا ساختن جامعه و بالندگى آن فرمود:
«و ان تسمعوا قولى و تطیعوا امرى اهدکم سبیل الرشاد؛
[27]
اگر از دیدگاه‏هاى من پیروى کنید و راهنمایى عملى مرا بپذیرید، شما را به سوى رستگارىرهنمون خواهم شد».
استقرار آزادى اجتماعى
بر اساس شایستگى‏هایى که عترت رسول‏الله(ص) دارند رهبرى جامعه، حق الهى آناناست. با این حال، از تحمیل خویش به جامعه خوددارى کرده، تنها به معرفى شایستگى‏هاىخویش مى‏پردازند. این روش، بهترین شکل شایسته‏سالارى را در مدیریت کلان جامعهمستقر مى‏سازد، همان مهمى که در جامعه امروز، بسیارى داد سخن آن را مى‏دهند. همینامتیاز است که کشش جامعه را به سوى مناقب و شایستگى‏هاى عترت فزونى بخشیده ونگاه‏ها را همواره به سوى آنان معطوف مى‏دارد.
بروز شایستگى‏هاى مدیریتى است که اندیشه ما را جذب ارزش‏ها کرده و تلاش‏ها را درجهت استقرار و پایدارى ارزش‏ها شکوفا مى‏سازد. همت والاى عترت، ارزش‏آفرینى واستقرار ارزش‏هاى الهى و عرشى بود. آنان هیچ‏گاه بر این امر همت نگماشتند که به هروسیله‏اى شده، حکومت را به چنگ آورند و یا با هر طرفندى براى حراست از آن بکوشند.اهتمام آنان در حکومت‏دارى، حفظ معیارها و استقرار ارزش‏ها بود.
|281|
از این رو، استقرار آزادى اجتماعى، در رفتار عترت، آشکارا مى‏درخشد. امامان معصوم،چه آنان که امکان حکومت‏دارى را یافتند، مانند امیرالمؤمنین(ع) و امام مجتبى(ع) و چه آنانکه این امکان را به دست نیاوردند، هیچ‏گاه خواسته‏هاى خویش را به جامعه تحمیل نکرده‏اند.از انتقادها با رویى گشاده استقبال مى‏کردند و البته هوشمندانه مراقب توطئه‏ها و نیرنگ‏ها نیزبودند. استقرار آزادى اجتماعى، در سیره حکومتى امام على(ع) و امام حسن(ع) بسیار آشکاراست که فرصت طرح آن‏ها در این مجال اندک نیست. از این رو، تنها به بیان شواهدى ازاندیشه و رفتار امام حسین(ع) در این زمینه اکتفا مى‏کنیم.
از رفتار شگفت‏انگیز و شیوه‏هاى مبارزه امام(ع) فراوان سؤال و انتقاد شده است. ازآغازین روز شروع نهضت از مدینه و حتى پیش از آن، به هنگام معاهده با معاویه، افرادىخیرخواه یا نادان و برخى فرصت‏طلب، از رفتارهاى امام سؤال و انتقاد مى‏کردند؛ مانندعبدالله بن مطیع، محمد حنفیه، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، اوزاعى وفرزدق. امام(ع) نیز با رویى گشاده به آنان پاسخ مى‏دادند.
حضرت در پاسخ به برادرش، محمد، اهداف و دورنماى نهضت خویش را بیان فرمود کهبراى برترى‏جویى و ریاست‏طلبى قیام نکرده است، بلکه براى اجراى اصلاحات اجتماعى واستقرار دین رسول خدا(ص) قیام کرده است.
[28]
عبدالله بن مطیع اقدام علیه بنى‏امیه را هتک حرمت اسلام، رسول خدا و عرب دانست وپایان آن را نیز خونین پیش‏بینى کرد، امام(ع) کریمانه از وى روى گرداند و راه خود راادامه‏داد.
[29]
عبدالله بن عباس امام(ع) را از طرفندهاى مردم کوفه برحذر مى‏داشت و به حضرتتوصیه مى‏کرد که به دعوت‏هاى آنان اعتماد نکند. امام در پاسخ وى فرمود:
«من کار را به خدا واگذار مى‏کنم و خیر و سعادت و خوش‏عاقبتى را از خدا مى‏خواهم».
[30]
عبدالله بن زبیر مزورانه امام را تشویق به خروج از مکه و حرکت به سوى عراق مى‏کرد؛زیرا وى با حضور آن حضرت در مکه، جایگاهى براى خویش نمى‏دید. امام از سخنان وى،که فریب و نیرنگ از آن آشکار بود، آشفته نشد، بلکه ضمیر وى را آشکار ساخت.
[31]
فرزدق، بشر بن غالب و مجمع بن عبدالله عائذى به امام(ع) مى‏گفتند: اندیشه‏هاى مردمعراق با تو، ولى شمشیرهاى آنان با حزب عثمانیه است.
[32] حضرت با واقع‏نگرى در اوضاععراق، از انتقاد آنان آشفته نشد، گرچه به سخنان آنان هم توجهى نکرد.
|282|
امام(ع) در پاسخ اوزاعى، که آمده بود تا حضرت را از نهضت باز دارد، حتى وى راتحسین هم کرد و فرمود:
«مرحباً یا اوزاعى جئتَ تنهانى عن المسیر یابى الله الّا ذلک».
دلیل دیگر
هنگامى که اوضاع کوفه و به طور کلى عراق دگرگون شد و حزب عثمانیه با حاکمیتعبیدالله، کوفه را تسخیر کرد، از کوفه بیش از سى هزار سپاه، علیه امام حسین(ع) بسیج شد ودر صحراى کربلا، امام و یارانش را به محاصره درآورد. در این شرایط، در گفتار امام، پیشنهادبازگشت یاران خودش مطرح مى‏شود که هر کس مى‏خواهد برگردد، مى‏تواند برگردد و حتىسخن از برداشتن میثاق رهبرى است که فرمود:
«پیمان با من باعث ماندگارى شما نشود. هر کسى تمایل به ماندن ندارد، مى‏تواند برگردد».
[33]
هدف امام(ع) از این موضع‏گیرى چیست؟ آیا منظور این است که یاران امام(ع) هیچمسؤولیتى در دفاع از اساس عترت و قرآن ندارند و مى‏توانند فرزند فاطمه(س) را رهاساخته، به زندگى شخصى خویش بازگردند. یا منظور این است که حضرت، پیمان با رهبرىرا لغو کرده، از بیعت آنان چشم پوشیده، آنان مى‏توانند جان خود را از خطر جدى برهانند؟زیرا اگر از حمایت امام حسین(ع) دست بر مى‏داشتند، در امنیت بودند:
«فان القوم یطلبونى ولو ظفروا بى لهوا عن طلب غیرى و انتم فى حلٍ من بیعتى.
[34]
اینان در پى من هستند. اگر به من دست یابند، از دیگران روى برمى‏تابند. من پیمان بیعتخویش را نهادم، مى‏توانید بروید».
هیچ یک از این دو احتمال، با موازین سازگارى ندارد؛ زیرا دفاع از اساس عترت و قرآن،در هر شرایط، بر همگان، یعنى امام و امت لازم است و یک مسؤولیت همگانى است کهتخصیص و محدودیتى را بر نمى‏تابد. هم‏چنین بیعت با رهبرى، در دفاع از آرمان‏هاى دینى واستقرار دین است و چنین پیمانى گسستنى نیست. چه بسا رهبرى نیز این اختیار را نداشتهباشد که پیمان دفاع را نادیده انگارد و به مردم اعلام کند که دفاع از دین و کیان و هویت امتاسلامى لازم نیست و مى‏توانید به زندگى شخصى خود بازگردید!
افزون بر این‏ها این موضع با اندیشه و سیره عترت ناسازگار است؛ زیرا امام(ع) تا آخرینلحظه، حتى در روز عاشورا که سخت در محاصره سپاه دشمن بود، همواره یارى مى‏طلبید و
|283|
فریاد مى‏زد:
«هل من مغیث یغیثنا لوجه الله، هل من ذابّ یذب عن حرم رسول الله؛
[35]
آیا فریادرسى هست که ما را به خاطر خدا یارى رساند؟ آیا مدافعى وجود دارد که از حرم رسولخدا دفاع کند؟»
پس چگونه مى‏شود که امام حسین(ع) از یک سو، این گونه استمداد بطلبد و از سوىدیگر، یاران خود را رها ساخته، پیمان از دوش آنان برداشته و بى‏مسؤولیت رها سازد؟
آزمون یاران
به نظر مى‏رسد انگیزه امام از اتخاذ این موضع، آزمودن یاران و استقرار آزادى اجتماعىدر رفتار آنان است. امام نمى‏خواهد یاران نزدیکش اطراف وى را خالى کنند و نمى‏خواهد ازپیمان و میثاق با رهبرى چشم بپوشند که در آن شرایط سخت بحرانى، چگونه این تصمیم‏هاممکن خواهد بود؟ امام مى‏خواهد به یاران و همه پیروانش و به آیندگان، این نکته را بیاموزدکه شهادت امرى تحمیلى نیست، بلکه انتخابى است و ایثار و شهادت باید با اندیشه آزادانتخاب شود. امام مى‏خواهد به همگان بیاموزد که کسانى نپندارند که اکنون که فرزندفاطمه(س) با عده‏اى از همراهان آسیب‏پذیر خود، مانند زنان و کودکان، در بیابان گرفتارهزاران درنده شده‏اند و همه فرصت‏ها را از آنان گرفته و راه‏ها را مسدود ساخته‏اند، حضرتیاران خویش را مجبور خواهد ساخت که بمانند و از وى و دودمانش دفاع کنند. امام به آنانمى‏آموزد که شرایط سختى که بر من و همرهانم تحمیل شده و پیمانى که با من بسته‏اید، باعثماندن شما نشود، بلکه در رفتن یا ماندن آزاد هستید، خود بیندیشید و خود برگزینید. اگر راهایثار و شهادت را مى‏پسندید، با اندیشه و با چشمانى باز آن را برگزینید. من این راه را بر کسىتحمیل نمى‏کنم، که راه ایثار و شهادت، تحمیل بردار نیست. این اندیشه یعنى استقرار آزادىاجتماعى، به بهترین شیوه آن. این اندیشه یعنى بارور ساختن اندیشه‏هاى جامعه و بالندگىآن، یعنى آموختن درسى که تا ابد زندگى انسان، پایدار خواهد بود. عاشوراى حسینى اینگونه درسى ماندگار به ما مى‏آموزد.
به همین علت، بعد از آزمودن یاران و پس از این‏که خالصان از ناخالص‏ها جدا شدند وآنان که به هواهاى دیگرى همراه امام(ع) آمده بودند، رفتند و دور ریخته شدند، آنان که بااندیشه زلال خویش راه حسین را برگزیده بودند، ماندند و از امام خود حمایت کردند وگفتند: یک جان که سهل است، اى کاش هزار جان مى‏داشتیم تا در راه آرمان تو فدا کنیم.
[36]
|284|
امام نیز بهترین ستایش را از آنان کرد و فرمود:
«من یارانى بهتر و وفادارتر از یاران خود نیافتم».
[37]
این اندیشه شفاف امام حسین(ع) و یارانش در برابر پندارهاىسپاه عنود و خشن حزب عثمانیه است که کور و کر، به علت ترس ازجان و یا به هواى سیم و زر و یا دشمنى و کینه با صاحبان فضیلت ونور، به میدان آمده بودند و از آرمان‏هاى حزب حاکم حمایتمى‏کردند. این اندیشه تابناک در برابر آن پندارهاى سیاه قرارگرفته‏است.
عاشورا صحنه آزمون و آشکار شدن اندیشه‏ها است و این درسىماندگار را براى همیشه از خود به یادگار نهاد که هم‏کسى نمى‏تواند یاراهل‏بیت باشد، بلکه باید در اندیشه، همانند اهل‏بیت، زلال و در رفتار،مقاوم باشد که امام على(ع) در ستایش یاران اهل‏بیت مى‏فرماید:
«لسنا نرعد حتى نوقع و لا نسیل حتى نمطر؛
[38]
ما همانند ابرهاى بى باران پر سر و صدا (طبل توخالى) نیستیم،بلکه سیل آسا مى‏خروشیم و حریفان را از ریشه بر مى‏افکنیم».
آزادگى
دیگر عرصه اندیشه بنیادین عترت و امام حسین(ع) در بعداجتماعى، آزادگى است. خداى سبحان، که گوهر نفس انسان را پاک ومنزه از همه آلایندگى‏ها آفریده، در نهاد وى خوى آزادگى و کرامت وعزت نفس را نهاده است. او در هیچ شرایطى انسان را مجاز نمى‏داندکه این گوهر نفیس خویش را فراموش کند، که در اثر سهل‏انگارى وفریب خواهش‏هاى نفسانى، به این گوهر گران‏سنگ، دست‏برد زدهشود. هیچ چیز ارزشى برابر با آن را ندارد تا جایگزین آن شود. عترتنیز در اندیشه و رفتار، بر این امر اهتمام ورزید و در شرایط طوفان‏زا وبحران‏آفرین، هرگز کرامت خویش را از کف ننهاد. این حقیقتعرشى، در اندیشه علوى(ع) این گونه بیان شده است:
|285|
«اَکْرِمْ نفسک من کل دنیّةٍ و ان ساقتک الى الرغائب فانّک لَنْ تعتاضبما تبذل من نفسک‏عوضاً؛
[39]
گوهر نفس خویشتن را از هر فرومایگى دور دار، گرچه خواهش‏هاىنفسانى، تو را به آن سو فرا خواند؛ زیرا تو چیزى هم‏تراز به کفنخواهى آورد، اگر کرامت خویشتن را از کف بدهى».
این اندیشه، در گفتار و رفتار امام حسین(ع)، به مثابه الگوىآزادگى‏مى‏درخشد که فریاد امام حسین در این زمینه، رساتر از هرفریاد است و همواره در گوش زمان مى‏پیچد و بر انسان‏هاى الهى وآزاداندیش، که حتى خداباور نیستند، پیام‏رسانى مى‏کند که انسان درهیچ شرایطى نباید تن به فرومایگى دهد و به کرامت خویش باپذیرش ستم، آسیب رساند:
«ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فىدنیاکم؛
[40]
اگر خدا باور نیستید و از قیامت نمى‏هراسید، در زندگى دنیایى، باکرامت و آزاد مرد باشید».
و نیز مى‏فرماید:
«و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید؛
[41]
من هیچ‏گاه دست ذلت به بیعت دراز نخواهم کرد و مانند برده، فرارنخواهم کرد».
«الا ان الدعى بن الدعى قد رکز بین اثنتین بین القتلة (السلة) والذلة و هیهات منا الذّلة، ابى الله ذلک لنا و رسوله و جدود طابت وحجور طهرت و انوف حمیة و نفوس آبیة لا تؤثر طاعة اللئام علىمصارع الکرام».
[42]
ناپاک پسر ناپاک (عبیدالله) مرا بین دو چیز، شمشیر و ذلت مخیرساخته است. ما و ذلت، هرگز! خدا و رسول خدا و پدران و مادرانپاک، ننگ ذلت را بر ما روا نمى‏بینند، غیرت‏مندان بلندهمت وجان‏هاى سترگ، در میدان مبارزه، از پستى‏ها پیروى نمى‏کنند».
و خلاصه این‏که امام حسین(ع) مرگ سرخ را سعادت و ذلت راتباهى و ننگ مى‏داند:
«انى لا ارى الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما.
[43]
من در چنین شرایطى مرگ را جز خوش‏بختى و زندگى با ستم‏گرانرا جز اندوه جان‏کاه‏نمى‏دانم».
|286|
تعهدات
از محورهاى ثبات و نهادینه شدن جامعه، پاى‏بندى نهادهاى سیاسى و احزاب و گروه‏هابه تعهدات و پیمان‏هاى عمومى و اجتماعى است. همان‏گونه که تعهد به میثاق‏ها نقشمحورى را در استقرار عدالت اجتماعى بر عهده دارد، بى‏تعهدى به آن‏ها بیش‏ترین نقش رادر تخریب نهادها و بى‏ثباتى جامعه دارد.
به علت اهمیت این موضوع، اسلام پشتوانه تعهدات را پیمان و میثاق الهى قرار داده وپیمان‏شکنى را روى گرداندن از باورهاى اعتقادى معرفى مى‏کند و به همگان دستورپاى‏بندى به پیمان‏ها را مى‏دهد: (اوفوا بالعقود)؛
[44] یعنى به پیمان‏ها وفادار باشید. دینهم‏چنین دستور ستیز با پیمان‏شکنان را آشکارا صادر مى‏کند:
«فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم؛
[45]
یعنى سران کفر را، که به هیچ پیمانى پاى‏بند نیستند، از پاى درآورید».
امروزه بى‏تعهدى استکبار به پیمان‏ها و نقض آشکار پیمان‏هایى که به سودجویى او لطمهمى‏زند و وتو کردن قطع‏نامه‏هایى که افزون‏طلبى او را مهار مى‏کند، از همین جاسرچشمه‏مى‏گیرد.
البته تعهد به پیمان هم تا زمانى است که طرف مقابل نخواهد از آن استفاده نابه‏جا کند و آنرا پوششى بر خیانت خویش قرار دهد که اگر احساس خیانت از سوى دشمن شد، آن‏گاهنقض آن، که در حقیقت نقض نخواهد بود، محذورى نخواهد داشت. قرآن نیز این هشدار رابه جامعه و فرهیختگان آن مى‏دهد که در صورت احساس خیانت از سوى دشمن، پیمان‏نامهرا به سوى او افکنید:
«و اما تخافنَّ من قوم خیانةً فانبذ الیهم على سواءٍ؛
[46]
یعنى اگر از سوى گروهى احساس خیانت (نقض پیمان) کردید، پیمان نامه را در برابر وىافکنید».
پاى‏بندى به پیمان‏ها در اندیشه و سیره عترت، مى‏درخشد. امیرالمؤمنین(ع)، و نیز امامحسن(ع) در رفتارهاى اجتماعى خویش همواره بر این معیار تأکید داشتند و حتى اماممجتبى(ع) با این‏که بارها ناهنجارى‏هاى طرف مقابل را مشاهده مى‏کرد، اما از نقض پیماندورى مى‏جست. امام حسین(ع) نیز همین رفتار را در پیش گرفت و به تعهد مصالحه بابنى‏امیه پاى‏بند بود. و با این‏که از سوى مردم عراق دعوت به مخالفت‏مى‏شد بزرگ‏ترین مانع
|287|
را براى اقدام اجتماعى علیه حزب عثمانیه، پیمان عترت با آنان مى‏دانست.
هنگامى که معاویه از تحرک مردم عراق به وحشت افتاد و در هراس بود که مبادا امامحسین(ع) دست به اقدامى براى براندازى بنى‏امیه بزند، در نامه‏اى به ایشان، حضرت را ازپیمان شکنى بر حذر داشت و نوشت: «عظ نفسک ما ذکر و لعهد الله اوف؛
[47] یعنى نفسخویش را پندبیاموز و به پیمان الهى وفادار باش.»
حضرت نیز در پاسخ وى، در عین حال که ستم‏ها و ناهنجارى‏هاى وى را بر مى‏شمارد،خود را به معاهده، وفادار مى‏داند.
[48]
سوم. اندیشه استقرار دین
خطر دین‏زدایى از سوى حزب عثمانیه، بزرگ‏ترین خطر براى اسلام و امت اسلامى بهشمار مى‏رفت. حزب عثمانیه، که خاستگاه آن، جاهلیت پیش از اسلام بود، با اساس دین درستیز بود و بارها سران این حزب، مانند ابوسفیان و معاویه سخن از مخالفت با دین به میانآورده بودند.
تلاش محورى عترت رسول‏خدا(ص) بر حمایت و دفاع از دین شکل گرفته بود و آنانجان خویش را سپر تهاجم علیه دین قرار دادند و راه خونین شهادت، با خون عترت، ازامیرالمؤمنین تا امام عسکرى(ع) هموار گشته است، همان اندیشه شفاف و زلال، که در گفتارعلوى ظهور یافته است:
«اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکمدون‏دینکم؛
[49]
اگر جان و آبروى شما را خطرى تهدید کرد، مال خویش را سپر قرار دهید و اگر دین شما راتهدید کرد، جان خود را سپر قرار دهید».
عترت از این آزمون، به خوبى بیرون آمد و راه سرخ آنان گواه این ادعا است. اندیشه ورفتار امام حسین(ع) در دفاع از دین، ایثار و سپر بلاى دین قرار گرفتن است:
«ان رسول الله قال: من رأى سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنة رسولهالله یعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قولٍ کان حقاً على الله انیدخله مدخله. الا و ان هؤلاء لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد وعطلوا الحدود و استأثروا بالفى‏ء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیّر؛
[50]
رسول خدا فرمود: اگر کسى رفتار حاکم جابرى را مشاهد کند که حرام خدا را حلال مى‏پندارد وپیمان‏هاى الهى را نقض و بر خلاف راه و روش رسول خدا رفتار مى‏کند، با مردم رفتارستم‏گرانه دارد و علیه وى اقدام نکند، مستحق عذاب الهى است. آگاه باشید که اینان
|288|
(بنى‏امیه) از شیطان پیروى مى‏کنند و به دستورهاى خدا پشت کرده‏اند و تباهى را رواجداده‏اند، حدود الهى را تعطیل ساخته و از بیت المال به سود خویش استفاده کرده و حرام خدارا حلال و حلال خدا را حرام مى‏پندارند و من سزاوارتر به دگرگون ساختن هستم.
«ألا ترون ان الحق لما یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؛
[51]
آیا مشاهده نمى‏کنید که به حق رفتار نمى‏شود و از باطل دورى گزیده نمى‏گردد».
«انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى و ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر؛
[52]
من براى اصلاح اجتماعى و امر به معروف و نهى از منکر قیام کرده‏ام».
«ان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت؛
[53]
مرگ سردى سنت‏هاى رسول خدا را فرا گرفته و بدعت دین‏سازى رواج یافته».
که اگر این روش تداوم مى‏یافت، آن بر سر اسلام مى‏آمد که بر مسیحیت آمد.
«على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براعٍ مثل یزید».
[54]
بنابراین، تداوم دین رسول خدا مرهون ایثار و فداکارى عترتش است که راه استقرار دینرا با خون و شهادت، رنگین ساخت.
چهارم. اندیشه حکومت‏دارى
چنگ‏اندازى دوباره حزب عثمانیه بر اهرم حکومت‏دارى، محور مهم توان‏مندى وتوسعه فرهنگى و اجتماعى آنان به شمار مى‏رود. با انقلاب اسلامى رسول خدا(ص) اقتدارحزب ابوسفیانى برچیده شد و آنان از اوج تفرعن به حضیض ذلت افکنده شدند و ابوسفیانهمواره در غیض و غضب آن مى‏سوخت و نمى‏توانست درون خود را پنهان سازد. وىروزى بر مزار حمزه سیدالشهدا عبور کرد و پاى خود را بر آن مزار کوبید و گفت: «حمزه! آنچیزى که بر سر آن با تو در ستیز بودیم، اینک به چنگ ما افتاده است.»
[55] و به بنى‏امیه توصیهکرد که حکومت را همانند توپ، در میان خویش دست به دست کنند.
[56]
نگاه حزب عثمانیه به حکومت، به عنوان ابزار برترى‏جویى بود که اهداف دنیایى وخواهش‏هاى نفسانى را به وسیله آن پى مى‏گرفتند. از آن‏جا که حکومت آنان بر اساس حقه وحیله‏گرى بنیان شده بود، خود را زیرک‏تر از عترت مى‏پنداشتند. امام على(ع) در نامه‏اىدرباره معاویه نوشت:
«وى سیاست مدار و هوشمندتر از من نیست؛ اما وى حیله‏گرى و تباهى مى‏کند و اگر این رفتاراز نظر کرامت انسانى و الهى نکوهیده نبود، من هوشمندترین بودم».
[57]
این همان حقیقتى است که بر زبان گویاى رسول خدا(ص) جارى شد و پرده از رفتار
|289|
بنى‏امیه برافکند:
«اذا بلغ ولد ابى العاص (الحکم) ثلاثین رجلاً اتخذوا مال الله بینهم دولاً و دین الله دغلاً و عبادالله خِوَلاً؛
[58]
هنگامى که فرزندان عاص به سى نفر برسند، اموال عمومى را به سود خویش، دین خدا راتحریف و بندگان خدا را برده خود خواهند ساخت».
شایسته سالارى
روشن است که امام حسین(ع) حکومت مبتنى بر نیرنگ حزب عثمانیه را برنمى‏تابد ورفتار خشونت‏بار آنان از نگاه امام(ع) محکوم است:
«و قد سمعت رسول الله یقول: الخلافة محرمةٌ على آل ابى‏سفیان و على الطلقاءابناءالطلقاء؛
[59]
شنیدم از رسول خدا که فرمود: رهبرى بر آل ابى‏سفیان و آزادشدگان رسول خدا حرام است».
و مى‏فرماید:
«و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن؛
[60]
اینان دستورهاى الهى را نادیده انگاشتند و همواره از شیطان پیروى مى‏کنند».
دیدگاه امام(ع) در باره حکومت‏دارى این است که حکومت بر اساس معیارهاى انسانى والهى، بهترین ابزار و بهترین زمینه‏ساز اصلاح‏گرى در جامعه و آبادانى است. شکل‏گیرى نهادسیاسى، بر اساس این معیارها و بر اساس شایستگى افراد است. حکومت از نگاه امام(ع)حکومت شایسته‏سالار است. شایستگى‏هاى محورى حکومت‏داران، در اندیشه و گفتارامام، این گونه تبیین شده است:
«و لعمرى ما الامام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علىذلت‏الله».
[61]
به بیان دیگر، مهم‏ترین شایستگى‏هاى رهبرى، در پنج محور خلاصه مى‏شوند:
1. اندیشه و رفتار پاک و زلال، بر اساس کتاب و ارزش‏هاى الهى و وحى آسمانى.
2. استقرار عدالت اجتماعى در ابعاد گوناگون، توزیع نیروى انسانى سرمایه‏هاى عمومىو بهره‏مندى‏هاى همگانى.
3. حق‏محورى و استقرار و پایدارى معیارهاى حق و روى بر نتابیدن از حق، در اندیشه ورفتار فردى و اجتماعى، در همه شرایط.
|290|
4. رفتار بر اساس عقلانیت و تدبیر و به دور از خواهش‏هاى نفسانى؛ یعنى رفتار بر اساسطهارت و تقوا و دورى از هر تباهى، که بیش‏ترین آسیب را حکومت از این ناحیه مى‏بیند.
5. تعهد و تخصص.
امام(ع) در تبیین صلاحیت حکومت، تعهد و آگاهى را دو محور اصلى معرفى مى‏کند:
«ذلک بان مجارى الامور و الاحکام على ایدى العلماء بالله، الامناء على حلاله و حرامه؛
[62]
امور اجرایى و صدور و بیان احکام، بر عهده علماى الهى و ربانى، که امین بر حلال و حرام خداهستند، گذارده شده است».
بر این اساس، حکومت‏دارى از دیدگاه امام حسین(ع) بر اساس فریب و حیله نیست که ازناآگاهى مردم بهره برده و حتى دین را ابزار دستى براى رسیدن به اهداف خود قرار دهد ودینى سازگار با نادانى و جهل، یعنى همان اسلام عامیانه را ترویج کند. و نه بر اساس خشونتو محدودیت‏هاى نابه‏جایى که به بالندگى و آزادگى آسیب برساند و مدیریت خشن وبى‏روح، یعنى همان اسلام آمرانه را مطرح سازد، بلکه حکومت‏دارى بر اساسشایستگى‏هاى افراد و معیارهاى الهى و انسانى است که باعث استقرار آزادى اجتماعى،شکوفایى نهادهاى مدنى، تضارب اندیشه‏ها و فرهنگ‏ها و بالندگى، پویندگى و پایندگىفرهنگ‏ها و تمدن‏ها مى‏شود که در سایه استقرار دین و حکومت‏دارى دینى امکانشکل‏گیرى آن وجود دارد؛ یعنى همان اسلام عاقلانه و مدبرانه و تدبیر و عقلانیت درمدیریت کلان جامعه، بر اساس مشارکت مردم در همه صحنه‏هاى فرهنگى، اجتماعى،اقتصادى، سیاسى و حکومت‏دارى.
پنجم. اندیشه حفظ معیارها
رعایت حقوق
حفظ معیارها و ارزش‏هاى انسانى، از اندیشه‏هاى بنیادین امام حسین(ع) است. آنحضرت با یاران اندک و همراهان آسیب‏پذیرش، در توان‏فرساترین شرایط قرار گرفت؛ اماشرایط سخت و نیز رفتارهاى خشونت‏آمیز طرف مقابل، هیچ‏گاه ایشان را از معیارها عدولنداد، بلکه امام(ع) در همه شرایط، بر حفظ معیارها پاى مى‏فشرد.
در بیابان سوزان، سپاه حزب عثمانیه، سپاه امام را از دست‏رسى به آب محروم ساخت واین دستور، از سوى عبیدالله ابلاغ شد(به دستور حزب عثمانیه) که چون عثمان تشنه کشتهشده است، از فرزند فاطمه(س) آب را دریغ کنید:
|291|
«لا یذوقوا منه قطرة کما صنع بالتقى الزکى المظلوم امیرالمؤمنین عثمان بن عفان؛
[63]
اینان نباید قطره‏اى از آب بهره‏مند شوند، همان رفتارى که با پرهیزگار پاک و مظلوم،امیرالمؤمنین‏[!] عثمان در پیش گرفتند!»
این در شرایطى بود که پاک‏ترین دامن، در حادثه قتل عثمان، دامن اهل‏بیت بود و امامعلى(ع) بیش‏ترین تلاش را کرد تا انقلاب مردم، به قتل عثمان منجر نشود و تنها ایشان درهنگام محاصره عثمان، به وى آب‏رسانى مى‏کرد.
[64] اینک فرزند همان امام، در بیابان کربلا، بهجرم گناه مرتکب نشده، با عده‏اى از کودکان و زنان، تشنه مى‏ماند و این در حالى است کههمین امام حسین(ع) هنگام روبه‏رو شدن با سپاه حزب عثمانیه، حتى اسبان آنان را نیزسیراب کرد.
[65]
این تفاوت دو فرهنگ است: فرهنگ زلال وحیانى امام‏حسین(ع) و فرهنگى که بر اساسجاهلیت و خشونت بنیان نهاده شده است.
فرهنگ وحى، نه تنها حقوق انسان‏ها، بلکه حقوق حیوانات را نیز در سخت‏ترین شرایطنادیده نمى‏گیرد؛ اما فرهنگ جاهلیت عزیزترین انسان‏ها را از حقوق اولیه خویش محروممى‏سازد. فرهنگ زلال وحى، پربار و سرشار از عطوفت و مهربانى است؛ اما فرهنگجاهلیت، آمیخته از خشونت و زورگویى.
آغازگر جنگ
در برخورد دو سپاه، تلاش امام(ع) بر این محور متمرکز است که از جنگ و خشونتدورى شود و همواره پیشنهادها و راه‏حل‏هاى دیگرى را ارائه مى‏کرد.
[66] از سوى یاران امامحسین(ع) در مراحل گوناگون، پیشنهاد تهاجم مى‏شد؛ اما امام این پیشنهاد را نمى‏پذیرفت ومى‏فرمود که ما آغاز گر جنگ نخواهیم بود.
[67] این در حالى بود که سپاه حزب عثمانیه، برجنگ پاى‏مى‏فشرد و فرمانده سپاه خشونت و خیانت، عمر بن سعد هنگامى که تیر آغازین رارها ساخت، دیگر ابلهان را بر آن گواه گرفت و بر این رفتار غیرانسانى خویشافتخارمى‏کرد!
[68]
کدام یک از دو شمشیر، شمشیر خشونت است؟ آن شمشیرى که زورمدارى رانصب‏العین قرار داده و هیچ راه‏حلى را پذیرا نیست و تنها به زور شمشیر مى‏نازد یا آن‏که ازجان خود و همراهانش دفاع مى‏کند؟ آیا این دو شمشیر، یک‏سانند؟ آیا هر دو، تیغ خشونتند؟چگونه مى‏توان هر دو را یک‏سان دانست و اظهار کرد که «خشونت کربلا نتیجه خشونت در
|292|
بدر و... است» و «خشونت، خشونت مى‏آورد» و «خون را نباید باخون شست»؟!
آیا بین این دو شمشیر، قضاوتى نیست؟ آیا تیغ جراح حاذق، کهغده سرطان را برمى‏دارد، با تیغ قداره‏بند قاتل یک‏سان است؟ آیا هردو، تیغ خشونت و از دایره رأفت و مهربانى بیرونند؟ یا تیغ جراح،مظهر عطوفت و مهربانى و ارمغانش سلامتى و سعادت است؟ کدامانسان اندیشمند و عاقلى این دو را یک‏سان ارزیابى مى‏کند؟
دین در هیچ میدانى، تیغ شرر و خشونت نکشیده است. حتى نبردبدر نیز نبردى دفاعى بود، دفاع از آرمان و هویت، دفاع در برابر آنانکه دیگران‏را از دیار خویش رانده بودند. مگر سران جبهه کفر، که دربدر کشته شدند، همان‏هایى نبودند که رسول خدا و یارانش را از وطنخویش بدون ارتکاب هیچ جرمى رانده بودند:
«و کایّن من قریةٍ هى اشد قوة من قریتک التى اخرجتک؛
[69]
یعنى بسیارى از اماکن و آبادى‏هایى که توان‏مندى آنان فزون‏تر ازجایى بود که تو را از آن‏جاراندند».
پیامبر رحمت، در دفاع از حیثیت پیروان خود، در برابر سرانخشونت و جاهلیت، شمشیر مى‏کشد، آنان که سیزده سال یارانحضرت را زیر طاقت‏فرساترین شکنجه‏ها آزردند و به شهادترساندند، آنان که وطن حضرت را براى وى و یارانش آن گونه ناامنساختند که مجبور به هجرت شدند. دفاع در برابر احزاب جاهلى،خشونت نیست، شفقت و مهربانى است بر اساس معیار
«ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة؛
[70]
یعنى مردم را با حکمت و زیباترین وعظ به راه خداىخویش‏فرابخوان».
پیامبر با یک دست، برهان و حکمت و با دست دیگر، وعظ وشفقت را به ارمغان آورد و با این دو شیوه، مردم را به سوى خدافراخواند.
آیا مى‏توان عاشورا را تلافى نبرد بدر دانست؟ آرى، دفاع امام
|293|
حسین(ع) در عاشورا دفاع از همان آرمان‏هایى است که رسول خدادر بدر از آن‏ها دفاع کرد. شمشیر امام حسین با آن شمشیر یک‏ساناست، نه با شمشیر ابوجهل و ابوسفیان و نه با شمشیر سپاه عبیدالله.
آرى، خون را با خون نمى‏توان شست؛ اما با خون مى‏توان ازریختن خون‏ها جلوگیرى کرد که ریختن خون قاتل، براى قصاص اوبا ریختن خون مقتول مظلوم، بسیار متفاوت است. کدام انسان عاقل،این تفاوت را نادیده‏مى‏نگارد؟
ششم. اندیشه اقتصادى
سرمایه‏هاى کلان، همواره با سیاست و حکومت‏دارى تعامل،تنگاتنگ داشته است. افراد فرصت‏ساز، همواره سیاست و قدرت راوسیله دست‏یابى به ثروت‏هاى کلان قرار داده و از سوى دیگر،ثروت‏ها را در راه فراهم آوردن بسترهاى حکومت‏دارى و جذب آراو نظر مردم، با شیوه‏ها و حیله‏هاى گوناگون هزینه کرده‏اند.
حزب عثمانیه از این محور، بیش‏ترین بهره را برده و این تعامل رابه بهترین شیوه شکل داد. آنان سیاست و قدرت را بسترى مناسب درجهت فراهم آوردن سرمایه‏هاى کلان و به کارگیرى انفال وسرمایه‏هاى عمومى به سود خود و نیز براى مبارزه با رقیبان خودمى‏پنداشتند. افراد سیاسى تا آن اندازه اقتدار اقتصادى به دست آوردهبودند که بخش عظیمى از بودجه جنگ‏ها را تأمین مى‏کردند؛
[71]همان‏گونه که رسول خدا(ص) فرمود: «اتخذوا مال الله دولاً».
پى‏آمد این نظام اقتصادى، فقر و نابرابرى و محرومیت بیش‏ترمردم، از حقوق اولیه خویش خواهد بود، نظامى که مورد پسنداندیشه وحیانى عترت نیست. دیدگاه عترت، در بعد اقتصادى، تعدیلسرمایه‏ها و ترویج بهره‏مندى از ذخایر و آبادانى است؛ آن‏گونه که درزمان حکومت علوى(ع) شکوفا شد.
سیره امام حسین(ع) انتقاد از نابرابرى در مدیریت اقتصادى است.
|294|
ایشان حکومت‏دارى بنى‏امیه را زمینه‏ساز تباهى و فساد در ابعاد گوناگون و فراهم‏آوردنسرمایه‏هاى کلان‏مى‏داند:
«ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان...و اظهروا الفساد...و استأثروا بالفى‏ء؛
[72]
اینان همواره از شیطان پیروى مى‏کنند و تباهى را آشکار
ساخته‏اند و اموال عمومى را براى خویشتن منظور کرده‏اند».
و مى‏فرماید:
«و استأثروا فى اموال الفقراء و المساکین؛
[73]
اموال تهى‏دستان را براى خویش برگزیده‏اند».
روش و رفتار آن حضرت، شیوه امیرالمؤمنین در توزیع و بهره‏مندى و سامان‏دهىاقتصادى است:
«و قسمة الفى‏ء و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقّها؛
[74]
مالیات‏هاى مشروع از محل آن‏ها وصول و اموال و سرمایه‏هاى عمومى باید در موارد صحیحخود هزینه شود».
تعدیل سرمایه، توزیع سرمایه‏هاى عمومى و تعدیل بهره‏مندى از ثروت‏هاى ملى،که‏برآیند آن، استقرار عدالت اقتصادى خواهد بود، از اهداف و اندیشه‏هاى امامحسین(ع)است.
بخش دوم. شیوه‏ها و ابعاد
این نکته در بخش اندیشه‏ها بیان شد که بنیادهاى اندیشه‏هاى اصلاحى عالم، ارتباطىتنگ با ناهنجارى‏هاى پدیدار شده دارد و اینک در بخش شیوه‏ها نیز این نکته، درخور توجهاست که با توجه به عمق و توسعه ناهنجارى‏هاى حاکمیت حزب عثمانیه، شیوه‏ها نیز بایدمدبرانه و فراگیر باشد تا توان مقابله با آن‏ها وجود داشته باشد. از این رو، یک حرکت محدودو یا یک برخورد نظامى، در یک گوشه یا منطقه‏اى از کشور اسلامى، هیچ‏گاه توان رویارویى بااین نابه‏سامانى‏ها را نخواهد داشت.
فرصت ویژه
از جانبى فرصتى که در زمان امام حسین(ع) پدیدار شد، پیش از آن، براى دو امام همام،امام على(ع) و امام حسن(ع) فراهم نبود. سیاست‏هاى حزب عثمانیه به رهبرى معاویه، درزمان امام على(ع) به گونه‏اى زمینه را فراهم ساخت که داورى دومة الجندل را بر سپاه
|295|
حضرت على(ع) تحمیل کرد. همین سیاست، در ساباط و مدائن، آن گونه نقش ایفا کرد کهمعاهده تلخ صلح را بر امام حسن مجتبى(ع) و یارانش نیز تحمیل ساخت؛ اما در زمان امامحسین(ع) با مرگ معاویه، سیاست‏هاى وى نیز رخت بر بست و از سوى دیگر، فردى نالایق،سفیه، ناشى و متجاهر به فسق، چون یزید به جاى معاویه، عهده‏دار سیاست‏هاى حزبعثمانیه شد. سیاست‏هاى وى آن اندازه ناشیانه و به دور از تدبیر بود که با گذشت اندک زمانىحکومت از بنى‏سفیان به بنى‏مروان انتقال یافت.
در هر صورت، اینک فرصت مناسبى پدید آمد که عترت آل‏رسول(ص) اقدامى بنیادىعلیه سیاست‏هاى حزب عثمانیه انجام دهد که این فرصت، در طى ده سال امامت امامحسین(ع) فراهم نبود؛ زیرا از سویى سیاست‏هاى معاویه، تفاوت اساسى با سیاست‏هاىیزید داشت و اگر آن‏چه در زمان یزید شکل گرفت، در زمان معاویه پدید مى‏آمد، چه بساحضرت را با نیرنگ به شهادت رسانده، آن‏گاه از خون امام(ع) به سود سیاست‏هاى خویشبهره مى‏برد، همان بهره‏اى که از خون عثمان در مبارزه علیه رقیبان خود، به ویژه پیرواناهل‏بیت برد و از سوى دیگر، با وجود معاویه، قرار مصالحه، مانع بزرگ دیگرى در این راهبود. به همین علت تا معاویه زنده بود، امام حسین(ع) نیز اقدامى صورت نداد:
«لیکن کل رجل منکم حلساً من احلاس بیته مادام معاویة حیّاً؛
[75]
تا معاویه زنده است، هیچ اقدامى شکل نمى‏گیرد، همه در خانه‏هاى خود باید بمانند».
اینک با فرا رسیدن مرگ معاویه، مدت قرارداد نیز به انجام رسیده و زمینه اجتماعى ومردمى نیز موفقیت یک نهضت فراگیر را نوید مى‏داد و فرصت مناسبى براى اقدام علیهسیاست‏هاى حزب عثمانیه فراهم آمده بود.
برخورد نظامى
از این جهت، هدف و شیوه امام حسین(ع) نمى‏توانست یک مبارزه محدود و یا حتى یکبرخورد نظامى باشد. انگیزه امام تنها این نبود که از بیعت با حزب عثمانیه سر باز زند، که اگرچنین بود، در همان وطن خویش، مدینةالرسول(ص) مى‏ماند و اگر حزب حاکم، بر ایشانسخت مى‏گرفت که بیعت کند، از خویش دفاع مى‏کرد و در نهایت، در همان مدینه ممکن بودبه شهادت برسد.
از شیوه و رفتار اجتماعى امام به خوبى آشکار است که انگیزه آن حضرت، فراتر از این
|296|
موارد بوده است.
اقدام امام(ع) به گونه‏اى بود که با یک خیزش فراگیر، سطح جامعه اسلامى را پوشش داد،آن هم نه تنها در یک جنبه، بلکه در جنبه‏هاى گوناگون فرهنگى، اجتماعى و سیاسى، حرکتىبزرگ پدیدار ساخت تا چاره‏اى براى دردهاى فراگیر باشد. دردهایى که جان امت اسلامى راآزرده و همواره رنج مى‏دهد، با یک حرکت محدود درمان‏پذیر نخواهد بود، بلکه یکحرکت فرهنگى و اجتماعى و یک نهضت فراگیرى را مى‏طلبد که بتواند به سراسر کشوراسلامى اطلاع‏رسانى کند و از همه توان‏مندى‏ها در شکل‏گیرى نهضت بهره ببرد. بر ایناساس، شیوه امام(ع) شکل دادن یک حرکت بزرگ اجتماعى فراگیر بود که به‏طور خلاصهتوضیح داده مى‏شود.
جریان بزرگ اجتماعى
هنوز خبر مرگ معاویه به طور رسمى در کشور اسلامى منتشر نشده بود که یزید، حاکمبنى‏امیه، در نامه‏اى محرمانه به ولید، فرمان‏دار مدینه، امام حسین(ع) را به بیعت با خویش فراخواند. ولید براى بیعت گرفتن از امام و عده‏اى دیگر از سران و شخصیت‏ها تدابیرى رااندیشید. وى شبانه و در جلسه‏اى محرمانه، موضوع بیعت را با امام حسین(ع) مطرح ساخت.امام نیز که با تدبیرهاى خاص امنیتى در آن جلسه حضور یافته بود، بیعت را به بعد موکولکرده، از جلسه بیروت رفت.
موضوع بیعت امام حسین(ع از دو جنبه، داراى اهمیت است. امام نیک مى‏دانست کهحزب حاکم، به سادگى ایشان را رها نخواهد ساخت و امنیت حضرت را در حرم رسول خدابه خطر خواهد افکند. از این‏رو، تصمیم گرفت که پس از امتناع از بیعت، شبانه به صورتپنهانى، به همراهى کاروان خویش مدینه را ترک کند.
خروج نا به‏هنگام حضرت، آن هم با ویژگى کاروان، به همراه زنان و کودکان و دلاورانبنى‏هاشم، خبر مهم روز شده و در مدینه و بسیارى از مناطق کشور اسلامى منتشر گردید. ازسویى امتناع از بیعت و نیز خروج حضرت از مدینه، حزب حاکم را سخت به وحشت افکند؛زیرا بنى‏امیه به این نکته واقف بودند که بزرگ‏ترین خطرى که تخت و تاج آنان را تهدیدمى‏کند، مخالفت اهل‏بیت است و اینک یک حرکت و جنبش بزرگ در حال شکل‏گیرى بود.براى پدید آمدن این جریان بزرگ اجتماعى، اطلاع‏رسانى و آگاهى دادن به جامعه، نقش
|297|
محورى دارد. از این‏رو، تلاش امام بدین سو معطوف بود که به سمت و سویى حرکت کند وشیوه‏اى را برگزیند که به بهترین شکل بتواند از یک سو، انحرافات حزب حاکم را بازگو کند واز سوى دیگر، اهداف خویش را براى مردم بیان کند.
به همین علت، حضرت مکه را، که محل رفت و آمد همه اقشار از سراسر کشور اسلامىاست، انتخاب کرد؛ به‏ویژه که حرکت امام(ع) در آخر ماه رجب شکل گرفت و ماه‏هاى پرفضیلت شعبان و رمضان در پیش بود که بیش‏تر از هر زمان دیگر، در این ماه‏ها مردم مسلمانبراى انجام عمره مفرده به مکه روى مى‏آورند. افزون بر این، موسم حج نیز در پیش بود کهبراى اطلاع‏رسانى به سراسر مملکت اسلامى، بهترین فرصت را فراهم مى‏ساخت. امام(ع)در مدت اقامت حدود چهار ماهه خویش در مکه و نیز در بین راه، از همه فرصت‏ها بهره برد،در هر ملاقاتى با گروه یا سران احزاب، همواره علیه بنى‏امیه افشاگرى مى‏کرد و انگیزه‏هاىخویش را از اقدام علیه بنى‏امیه مطرح مى‏ساخت. با انتخاب این شیوه، بیش‏تر جهان اسلام،در مدتى کوتاه از حرکت و اقدام امام حسین(ع) با خبر شدند؛ به ویژه که سیاست‏هاى ناشیانهحزب حاکم، حرم امن الهى را نیز بر حضرت ناامن ساخته بود و امام مجبور شد حج خویشرا تبدیل کرده و نا به‏هنگام در روز هشتم ذى‏الحجه، از مکه به سوى عراق خارج شود.
مجموعه این اقدام‏ها بخش مهمى از اهداف امام را در جهت اطلاع رسانى تأمین کرد؛زیرا با بازگشت حجاج به موطن خویش، حوادث مکه، سخن روز مردم جامعه شد و خروجنابه‏هنگام حضرت از مدینه و روى آوردن ایشان به مکه و موضع‏گیرى‏هاى شفاف امام دربرابر حزب عثمانیه، به مردم کشور اسلامى هشدار داده و بسیارى از نگاه‏ها را به سوى خودمعطوف ساخت؛ به‏ویژه مردم عراق و کوفه، که پایگاه تشیع علوى بود، بیش از مردم دیگرجاها در صدد فرصت‏سازى بودند. آنان در زمان معاویه نیز از امام حسین(ع) خواسته بودندکه با خلع معاویه، رهبرى امت را به عهده گیرد.
[76] اینک با فرصت فراهم شده، هنگامى که ازحرکت امام با خبر شدند، نامه‏هاى فراوانى به ایشان نگاشتند و از حضرت به طور جدىخواستند که به سوى پایگاه علوى روى آورد.
[77]
در مدت اقامت امام در مکه، تحولات بس مهمى روى داد که این فراخوانى مردمکوفه،بزرگ‏ترین آن‏ها به شمار مى‏رفت، همان که حزب حاکم از شکل‏گیرى آن، سختدرهراس‏بود.
امام پس از دریافت نامه‏هاى مردم عراق، ارتباط خویش را با آنان افزون ساخته و حتى به
|298|
شهرهاى دیگر، مانند بصره نامه نگاشت و اهدافى را که از قیام خویش دنبال مى‏کرده است بهآگاهى سران احزاب و سران و اقوام شیعه رساند.
[78] امام در رابطه با فراخوانى مردم کوفه،اقدامى زودرس انجام نمى‏داد، بلکه با تدبیرى حکیمانه، فرد زیرک و هوشمند و امینى چونمسلم بن عقیل را به سوى کوفه، براى بررسى اوضاع از نزدیک اعزام داشت و به مردم همنوشت که اگر مسلم خواسته‏ها و پاى‏بندى آنان را تأیید کند، به سوى آنان خواهد رفت.
[79]
طبیعى است که امام باید در مکه اقامت داشته باشد تا از اوضاع کوفه خبرى موثق و دقیقبه دست آورد، که نامه‏هاى متعددى را به همراه نامه نماینده خویش، مسلم دریافت مى‏کند کهمردم از صمیم قلب خواهان رهبرى شما هستند و دست بیعت با شما را مى‏فشرند. بنابراین،به سوى کوفه حرکت نما.
[80]
از سوى دیگر، طرح ترور امام(ع) در حرم امن الهى، از سوى‏حزب حاکم طراحى شد وامام همام با آگاهى از این توطئه و با توجه به فراخوانى گسترده مردم عراق و تأیید آن از سوىنماینده خویش، نابه‏هنگام (روز هشتم ذى حجه) از مکه به سوى عراق حرکت مى‏کند. بدینگونه مشاهده مى‏شود که حضرت بهترین زمان را انتخاب کرده و بزرگ‏ترین پایگاهاطلاع‏رسانى را در اختیار گرفت و اهداف خویش را به همه جا اعلام کرد و از ظرفیت‏ها وتوان‏مندى‏هاى اجتماعى یارى طلبید. طبیعى است که با توجه به اوضاع نابه‏سامان جامعه و باتوجه به مرگ معاویه، که به تازگى اتفاق افتاده بود، زمینه اجتماعى نهضت امام حسین(ع)کاملاً فراهم بود.
امام در این فرصت، از پشتیبانى مردم، به ویژه مردم عراق، به خوبى آگاه و مطمئن شد و بهاین امر مهم، که در پدید آمدن جریانى اجتماعى و بزرگ نقش مهمى ایفا مى‏کرد، بیش‏ترتوجه را داشت.
در پدیدار شدن این حرکت اجتماعى، ظرفیت، فرهنگ و حمایت آگاهانه مردمى، نقشمهمى بر عهده دارد و امام فرزانگان هیچ گاه این مهم را از نگاه خود دور نداشت و انتخابعراق، به مرکزیت کوفه، بهترین گواه بر این نکته است؛ زیرا امام از پشتیبانى گسترده مردمعراق اطمینان حاصل کرد و از این رو، با هیچ پیشنهادى که امام را از رفتن به عراق منصرفسازد، موافقت نکرد، با این‏که از ایشان فراوان خواستند که به سوى عراق نرود. اگر جریاناجتماعى، آن گونه که پیش‏بینى مى‏شد، به پیش مى‏رفت و امام(ع) در جمع یاران خود درکوفه قرار مى‏گرفت، آن‏گاه اوضاع به هیچ وجه براى حزب عثمانیه قابل کنترل نبود و خطر
|299|
جدى اقتدار سیاسى آنان را تهدید مى‏کرد. به همین علت، حزب عثمانیه همه تلاش خود را بهکار گرفت تا از رسیدن امام حسین(ع) به کوفه جلوگیرى کند؛ زیرا بهترین زمینه براى حرکتاجتماعى امام، در کوفه شکل گرفته بود.
زمینه‏هاى حرکت بزرگ اجتماعى
هر جریان اجتماعى، در صورتى امید موفقیت آن مى‏رود که زمینه اجتماعى آن فراهمباشد، بلکه مى‏توان گفت که بدون فراهم بودن زمینه، هیچ جریان اجتماعى شکل نمى‏گیرد.نهضت امام حسین(ع) نیز از این معیار مثتثنا نبود. حرکتى فراگیر که مى‏خواهد سراسر جهاناسلام را پوشش دهد، باید زمینه اجتماعى آن فراهم باشد. باید بخش بزرگى از جامعه، دراندیشه و رفتار، از آن حرکت حمایت کند.
با یک نگاه مى‏توان دید که زمینه اجتماعى نهضت حسینى کاملاً فراهم بوده است؛ زیرا ازسویى حکومت ستم‏پیشه چندین ساله حزب عثمانیه، ناهنجارى‏هایى را پدید آورده بود کهمردم به ستوه آمده بودند و از سوى دیگر، پس از مرگ معاویه، اقتدار سیاسى بنى‏امیه رو بهافول گذاشته بود. از سوى سوم، اندیشه‏هاى بالنده تشکل هم‏سوى اهل‏بیت در حجاز و عراقبه ویژه در کوفه و بصره، به جانب رهبرى امام حسین(ع) معطوف شده بود. مردم امام را باجان و با عزمى محکم، براى هوادارى از ایشان فرا خوانده بودند که این دغدغه‏ها در زمانمعاویه هم بود. مروان در نامه‏اى به معاویه به این حقیقت اشاره مى‏کند که نگاه سران وشخصیت‏ها در حجاز و عراق، به سوى حسین است:
«ان رجالاً من اهل العراق و وجوه اهل الحجاز یختلفون الى الحسین.»
[81]
وحتى مردم کوفه به طور رسمى و محرمانه نامه نوشتند و از امام حسین(ع) خلع معاویهرا خواستار شدند.
[82]
نامه‏هاى هزاران نفر از سران و توده‏هاى شیعه در عراق، براى دعوت از حضرت به عراقنیز گواه صادقى بر وجود زمینه‏هاى فرا گیر حرکت اجتماعى است. تعداد نامه‏هاى مردمعراق را هیجده هزار و هم‏چنین چهل هزار یا صدهزار هوادار شمشیر به دست،نقل‏کرده‏اند.
[83]
امام(ع) نیز بر اساس همین دعوت‏ها پس از بررسى و اطمینان، دعوت مردم عراق راپذیرفت و حتى به پیشنهادها و انتقادهاى بسیارى که ایشان را از رفتن به عراق برحذر
|300|
مى‏داشت، توجهى نکرد و مصمم حرکت خود را به سوى کوفه ادامه داد. امام تا آخرین لحظهتلاش کرد که خود را به کوفه برساند و حتى خبر شهادت یارانش در کوفه، ایشان را از رفتنبدان سو منصرف نساخت. تنها آن هنگام که در محاصره سپاه سى‏هزار نفرى عبیدالله قرارگرفت، از رسیدن به کوفه ناامید شد؛ زیرا در شیوه امام، توجه به خواسته‏ها و حمایت مردم،که زمینه شکل‏گیرى مدیریت شایسته‏سالارى و مردم سالارى دینى است، یک اصل است.
از سوى دیگر، گسیل سپاه عظیم سى یا چهل هزار نفر
[84] از کوفه براى ستیز باامام‏حسین(ع) و یاران اندک ایشان گواه دیگرى بر آماده بودن زمینه حرکت اجتماعىامام‏است؛ زیرا تعداد سپاه امام حسین(ع) حدود دویست نفر بود که بیش‏تر آنان زنانوکودکان بودند.
چرا حزب عثمانیه سپاهى سى یا چهل هزار نفرى را براى جنگ با امام حسین(ع) بسیجکرد؟ مگر براى از پاى درآوردن یک کاروان دویست نفرى، چه تعداد نیرو و تجهیزات لازماست؟ بسیج این تعداد نیرو، گواه بر این است که حزب عثمانیه، اینک با تسلط بر کوفه،مى‏خواهد از پیروان اهل‏بیت، زهر چشم بگیرد، مى‏خواهد یک نمایش قدرت نظامى به راهاندازد تا اعلام کند که معارضه با حزب حاکم، چه پى‏آمدهایى ممکن است داشته باشد.هم‏چنین این حزب، هنوز از حمایت پیروان اهل‏بیت از امام حسین(ع) نگران بود و هنوز اینخطر وجود داشت که آن حضرت، با مردم کوفه ارتباط برقرار کند و در میان آن جمعیت انبوههوادار قرار گیرد که در آن صورت، دیگر اوضاع را نمى‏شد کنترل کرد. به نظر مى‏رسدانگیزهبسیج این سپاه عظیم، همین خطر پیروان اهل‏بیت بود که هزاران نفر از آنان براى امام نامهنوشته و اینک در صدد حمایت از ایشان بودند. این نکته، گواهى است بر این که پایگاه،نهضت و زمینه اجتماعى حرکت امام حسین(ع) در سرتاسر کشور اسلامى، به ویژه در عراقو کوفه کاملاً فراهم بوده است. امام نیز هیچ‏گاه این موضوع را نادیده نگرفت؛ زیرا زمینهموفقیت یک حرکت اجتماعى را پشتیبانى و هواخواهى مردم شکل مى‏دهد.
رهبرى جامعه
براى دست یازیدن به اهداف و اندیشه‏هاى بنیادى امام حسین(ع) شیوه‏اى باید طراحىشود تا توانمندى برابرى با اقتدار حزب حاکم و استقرار نهاد سیاسى دینى و سامان‏دهىمدیریت سالم و بالنده را فراهم سازد.
|301|
روشن است که این هدف کلان، با شیوه‏هاى محدود تأمین نمى‏گردد و باید اقتدارىفراهم شود تا بتواند با به زیر کشیدن حزب حاکم از اریکه قدرت، مدیریت و رهبرى جامعهرا بر عهده گیرد تا به آن اهداف بزرگ نزدیک شود. به همین علت مشاهد مى‏شود که امامحسین(ع) شیوه‏اى در پیش گرفت که رهبرى جامعه را عهده‏دار شود. امام نیک مى‏دانست کهعامل اصلى ناهنجارى‏هاى اجتماعى، حزب عثمانیه است و از اقتدار و توانمندى آن نیز بهخوبى آگاه بود و مى‏دانست که با حاکمیت این حزب، هیچ گونه اقدام اصلاح‏گرانه‏اى به هدفنخواهد رسید. به همین علت، در گفتار و رفتار و شیوه‏اى که امام(ع) براى پدیدارى نهضتبه کار گرفت، این نکته آشکار است که ایشان براى دست‏یابى به اهداف خویش تلاش فراوانکرد تا رهبرى جامعه را بر عهده گیرد.
هنگامى که پاسخ نامه‏هاى مردم کوفه را مى‏نوشت، موضوع درخواست مردم کوفه از آنحضرت، براى به دست گرفتن رهبرى را مطرح کرد و نوشت:
«و قد فهمت کل الذى اقتصصتم و ذکرتم و مقالة جلّکُمْ انه لیس علینا امام فاقبل؛
[85]
منظور شما را که مى‏گویید: ما رهبر نداریم، دریافت کردم».
در نامه‏اى که به مردم بصره نگاشت، شایستگى‏هاى رهبرى خویش را مطرح ساخته،آن‏گاه فرمود:
«و کنا اهله و اولیائه و اوصیائه و ورثته و احق الناس بمقامه فى الناس...و نحن نعلم انا احقالناس بذلک الحق المستحق علینا ممن تولّاهُ؛
[86]
ما اهل‏بیت رسول خدا(ص) و شایسته‏ترین افرادى هستیم که بر جانشینى ما سفارش کرد. ماوارث رسول خدا هستیم و شایسته‏ترین افراد براى مقام و منصب حضرت، در میانمردم(رهبرى)».
امام(ع) در سخنان خویش هنگام رویارویى با سپاه حر فرمود:
«نحن اهل‏بیت محمد و اولى بولایة هذا الامر علیکم من هولاء المدعین ما لیس لهم؛
[87]
ما اهل‏بیت محمد هستیم و از اینان، که منصب حضرت را به زور بر عهده گرفته‏اند،سزاوارتریم».
ایجاد توانمندى
امام تلاش فراوان داشت که از ظرفیت‏ها و توانمندى‏هاى اجتماعى بهره برده و اهرم‏هاىنیرومند مردمى را، که نقش اصلى را در موفقیت حرکت اجتماعى بر عهده دارند، سامان‏دهى
|302|
و تقویت کند. ایشان در مسیر حرکت خویش به سوى کوفه، از هر فرصتى براى توانمندساختن جبهه خود بهره مى‏برد؛ چنان‏که اموال کاروانى تجارتى را، که براى شام و بارگاه یزیدکالا حمل مى‏کرد، مصادره کرد.
[88]
امام در مسیر حرکت خود به سوى کوفه، با عبدالله مطیع روبه‏رو شد و وى را از اهدافخویش آگاه ساخته و ناهنجارى‏هاى اجتماعى را براى او بیان کرد.
[89] هم‏چنین در منزل‏گاهىدر بین راه توقف کرد که قافله زهیر نیز در آن‏جا فرود مى‏آمد. حضرت از وى استمدادمى‏کردو زهیر نیز على‏رغم تصمیم اولیه با جان و دل دعوت امام را پذیرفت و به سپاهایشان‏پیوست.
[90]
امام(ع) هنگام روبه‏رو شدن با عبیدالله بن حر جعفى، با وى مذاکره و از او درخواستکمک کرد؛ اما عبیدالله چون شایستگى یارى ایشان را نداشت، از کمک به امام سر باز زد.
[91]
حتى در روز تاسوعا، امام با فرستادن حبیب بن مظاهر براى استمداد از قبیله بنى‏اسدموافقت کرد و حبیب در بین افراد آن قبیله رفته و عده‏اى نیز براى پیوستن به سپاه امامحسین(ع) همراه وى مى‏آمدند که در بین راه، با سپاه عبیدالله درگیر شده و تعدادى از آنانشهید گشتند.
[92]
این شواهد، همگى گواهى مى‏دهند که امام(ع) از هر فرصتى بهره مى‏برد تا بر توان جبههخویش بیفزاید تا بتواند در برابر حزب حاکم بایستد.
بر این اساس، شیوه امام در مبارزه علیه حزب عثمانیه، ایجاد یک حرکت بزرگ اجتماعىبود که با حمایت مردمى بتواند زمینه اقتدار سیاسى و رهبرى جامعه را فراهم سازد. آن‏گاه بابیرون راندن حزب عثمانیه از صحنه سیاسى، مدیریت امت اسلامى را به دست گرفته تابتواند به نابه‏سامانى‏هاى فرهنگى پایان دهد و به ناهنجارى‏هاى اجتماعى هنجار بخشیده و باسازندگى و آبادسازى، بار دیگر مدیریت دینى را در جامعه مستقر سازد؛ اما بررسى این‏که بادگرگونى اوضاع عراق و تسخیر کوفه توسط حزب عثمانیه، شیوه امام چگونه تغییر کرد وایشان در مرحله دیگرى از نهضت قرار گرفت و اهداف خویش را در آن مرحله چگونه دنبالکرد، از فرصت این تحقیق بیرون است و علاقه‏مندان مى‏توانند به تحقیق‏هایى که در اینزمینه صورت گرفته است، مراجعه کنند.
[93]
|303|
منابع و مآخذ
رجال کشى، محمد بن حسین طوسى، چاپ کنگره
شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، دارالاحیا التراث العربى.
مروج الذهب، حسین بن على المسعودى، دارالهجرة
الغدیر، عبدالحسین الامینى، دارالکتب العربى
الارشاد، محمد بن نعمان(مفید)، مؤسسه آل البیت
الامامة و السیاسة، ابن فتیویه دینورى، دارالکتب العلمیه
انساب اشراف، احمد بن یحیى بلاذرى، دارالفکر لبنان
وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، دار الاحیاء التراث العربى 20 جلدى
بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، دار الاحیاء التراث العربى 20 جلدى
الفتوح، احمد بن اعثم کوفى، دارالکتب العلمیه
وقعة طف، لوط بن یحیى ازدى، انتشارات اسلامى
تاریخ الامم و الملوک محمد بن جریر طبرى، مؤسسه اعلمى
مقتل خوارزمى، موثق بن احمد بن ابن منقى اخطب، دارالانوار الهدى
اخبار الطوال، احمد بن داوود دینورى، منشورات رضى
الکامل فى التاریخ، عزالدین(ابن اثیر)، دارالاحیاء التراث العربى
امالى صدوق(ره)، محمد بن على، انتشارات کتابچى
نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، انشارات علمى و فرهنگى
مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، منشورات رضى
تحف العقول، على بن الحسین شعبه صرانى، انتشارات اسلامى
الاستیعاب، یوسف بن عبدالله (قرطبى)، دارالکتب العلمیه
کنز العمال، متقى هندى، مؤسسة الرسالة
موسوعة الامام حسین بن على(جمعى از نویسندگان)، پژوهشکده باقرالعلوم(ع)
ینابیع المودة، قندوزى، مؤسسة اعلمى
الاصابة فى معرفة الصحابه، ابن‏حجر عسقلانى، دارالاحیاء التراث العربى
امام على(ع)، جمهوریت، حبیب‏الله احمدى، انتشارات فاطیما
امام حسین(ع) الگوى زندگى، حبیب‏الله احمدى، انتشارات فاطیما
|304|
[1]. منظور از «حزب عثمانیه» تشکلى اجتماعى است که از سوى بنى‏امیه، علیه پیروان اهل‏بیت(ع) شکل گرفت.
[2]. رجال کشى، ص‏85، و 87 و 76.
[3]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏11، ص‏45؛ و ج‏12، ص‏219.
[4]. مروج الذهب، ج‏2، ص‏102؛ و ج‏3، ص‏33؛ الغدیر، ج‏10، ص‏266.
[5]. الغدیر، ج‏10، ص‏89.
[6]. شورا، آیه‏23.
[7]. ارشاد، ج‏2، ص‏32.
[8]. الامامة و السیاسة، ج‏1، ص‏145.
[9]. الامامة و السیاسة، ج‏1، ص‏146؛ انساب و اشراف، ج‏5، ص‏128.
[10]. الغدیر، ج‏1، ص‏198.
[11]. وسائل‏الشیعه، ج‏2، ص‏704؛ بحارالانوار، ج‏44، ص‏129.
[12]. انساب اشراف، ج‏5، ص‏129.
[13]. فتوح البلدان، ج‏5، ص‏133.
[14]. انساب اشراف، ج‏5، ص‏130؛ الامامة و السیاسة، ج‏1، ص‏147.
[15]. بحارالانوار، ج‏44، ص‏325.
[16]. الغدیر، ج‏1، ص‏198.
[17]. بحارالانوار،ج‏44، ص‏325.
[18]. وقعة طف، ص‏170.
[19]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏565.
[20]. ارشاد، ج‏2، ص‏97.
[21]. ر.ک: مجله حوزه، ش 101؛ امام على و جمهوریت، ص‏64.
[22]. الامامة و السیاسة، ج‏1، ص‏146؛ انساب اشراف، ج‏5، ص‏128.
[23]. رجال کشى، ص‏50؛ الامامة و السیاسة، ج‏1، ص‏146؛ انساب اشراف، ج‏5، ص‏139.
[24]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏605.
[25]. انساب اشراف، ج‏5، ص‏129.
[26]. مقتل خوارزمى، ج‏1، ص‏273؛ فتوح البلدان، ج‏5، ص‏23.
[27]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏565.
[28]. فتوح البلدان، ج‏5، ص‏23.
[29]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏598.
[30]. همان، ج‏2، ص‏587.
[31]. همان.
[32]. همان، ج‏4، ص‏607؛ فتوح البلدان، ج‏5، ص‏77؛ اخبار الطوال، ص‏245.
[33]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏601؛ کامل، ج‏2، ص‏549.
[34]. امالى شیخ صدوق، مجلس 30، ص‏156.
[35]. فتوح البلدان، ج‏5، ص‏84.
|305|
[36]. ارشاد، ج‏2، ص‏92.
[37]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏618؛ ارشاد، ج‏2، ص‏91.
[38]. نهج البلاغه، خ‏9، ص‏14.
[39]. همان، نامه 31، ص‏304.
[40]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏605؛ مقاتل الطالبیین، ص‏118؛ کامل، ج‏2، ص‏571.
[41]. ارشاد، ج‏2، ص‏98؛ کامل، ج‏2، ص‏562.
[42]. تحف العقول، ص‏241؛ مقتل خوارزمى، ج‏2، ص‏10.
[43]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏605؛ مقتل خوارزمى، ج‏2، ص‏7.
[44]. مائده، آیه‏1.
[45]. توبه، آیه‏12.
[46]. انفال، آیه 58.
[47]. رجال کشى، ص‏48.
[48]. همان، ص‏49.
[49]. وسائل الشیعه، ج‏11، ص‏451.
[50]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏605.
[51]. همان.
[52]. فتوح البلدان، ج‏5، ص‏23.
[53]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏565.
[54]. فتوح البلدان، ج‏5، ص‏18.
[55]. نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج‏3، ص‏444.
[56]. استیعاب، ج‏4، ص‏241.
[57]. نهج البلاغه، خ‏200، ص‏236.
[58]. کنزل العمال، ج‏11، ص‏117؛ انساب اشراف، ج‏5، ص‏64.
[59]. فتوح البلدان، ج‏5، ص‏18.
[60]. همان، ص‏17.
[61]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏561؛ ارشاد ج‏2، ص‏39.
[62]. تحف العقول، ص‏238.
[63]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏612.
[64]. همان، ج‏4، ص‏115.
[65]. همان، ج‏4، ص‏603.
[66]. همان، ج‏4، ص‏624؛ فتوح البلدان، ج‏5، ص‏97.
[67]. همان، ج‏4، ص‏624؛ اخبار طوال، ص‏252.
[68]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏627؛ ارشاد، ح 2، ص‏101.
[69]. محمد، آیه‏13.
[70]. نحل، آیه 125.
[71]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏174.
[72]. همان، ج‏4، ص‏605.
[73]. موسوعه، ص‏307.
|306|
[74]. تحف العقول، ص‏237.
[75]. الامامة و السیاسة، ج‏1، ص‏134.
[76]. ارشاد، ج‏2، ص‏32.
[77]. اخبار الطوال، ص‏229؛ مقاتل الطالبیین، ص‏99.
[78]. اخبار الطوال، ص‏231؛ تاریخ طبرى ج‏4، ص‏564.
[79]. وقعه طف، ص‏96؛ تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏561.
[80]. تاریخ طبرى، ج‏4، 580.
[81]. رجال کشى، ص‏48.
[82]. ارشاد، ج‏2، ص‏32.
[83]. مروج الذهب، ج‏2، ص‏54؛ الامامة و السیاسة، ج‏2، ج‏1، ص‏182؛ الاصابه، ج‏1، ص‏334.
[84]. امالى مجلس، ج‏75، ص‏462؛ ینابیع الموده، ص‏394.
[85]. تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏561.
[86]. همان، ص‏565.
[87]. ارشاد، ج‏2، ص‏79.
[88]. اخبار الطوال، ص‏245؛ تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏589.
[89]. اخبار الطوال، ص‏246؛ تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏598.
[90]. اخبار الطوال، ص‏246.
[91]. اخبار الطوال، ص‏250؛ تاریخ طبرى، ج‏4، ص‏608؛ فتوح البلدان، ج‏5، ص‏83.
[92]. انساب اشراف، ج‏3، ص‏388؛ فتوح البلدان، ج‏5، ص‏100.
[93]. امام حسین الگوى زندگى، ص‏204.

تبلیغات