حرکت اصلاحى امام حسین(ع) اندیشه ابعاد و شیوهها (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
حرکت اصلاحى امام حسین(ع) اندیشه ابعاد و شیوهها نهضت اصلاحى امام حسین(ع)، متکىبر اندیشهاى خاص، به انگیزه رویارویى باترفندهاى خطرآفرین «حزب عثمانیه» کهاساس دین و امت اسلامى را تهدید مىکردبه وجود آمدهاست. نویسنده در این مقاله با اشاره بهفرهنگسازى حزب عثمانیه در جلوگیرىاز طرح و بیان فضائل اهل بیت (ع) درحوزه فرهنگى، اجتماعى، سیاسى واقتصادى و چگونگى معرفى چهرهنورانىاهلبیت (ع) و افشاى جبههمقابلمىپردازد. وى از تلاش محورى عترت رسولالله(ع) در حمایت و دفاع از دین درمقابلاقدامات دین زدایانه بنىامیه و«حفظ معیارها» به عنوان برنامهاصلاحىامام حسین(ع) نام برده و پیرامونآن سخن مىگوید. مقاله در بررسى شیوههاى حرکتحسینى از تمهیدات اندیشیده شده حضرتبراى ایجاد یک حرکت بزرگ اجتماعىجهت خنثى سازى اقدامات انحرافى حزبعثمانیه و رهبرى این جریان سخن گفته وآنها را مورد بحث قرارمىدهد.|271|متن
بخش اول. اندیشهها
پىآمد حاکمیت حزب عثمانیه
فرهنگسازى
انگیزه فرهنگسازى
یکم. اندیشه فرهنگى
معرفى عترت
دوم. اندیشه اجتماعى
استقرار آزادى اجتماعى
دلیل دیگر
آزمون یاران
آزادگى
تعهدات
سوم. اندیشه استقرار دین
چهارم. اندیشه حکومتدارى
شایسته سالارى
پنجم. اندیشه حفظ معیارها
رعایت حقوق
آغازگر جنگ
ششم. اندیشه اقتصادى
بخش دوم. شیوهها و ابعاد
فرصت ویژه
برخورد نظامى
جریان بزرگ اجتماعى
زمینههاى حرکت بزرگ اجتماعى
رهبرى جامعه
ایجاد توانمندى
منابع و مآخذ
نهضت اصلاحى امام حسین(ع) یک جریان بزرگ اجتماعى است که در تداومجریانهاى پیش از آن، پدیدار شده است. این حرکت اجتماعى، نه در زمان امام حسین(ع)آغاز شده و نه با شهادت آن حضرت پایان پذیرفته است، بلکه حلقهاى درخشان از حرکتعترت آلرسول(ص) است که پیش از امام حسین(ع) توسط دو امام همام، یعنى امام على(ع)و امام حسن(ع) آغاز گردید و بعد از امام حسین(ع) نیز با تلاش امامان بعدى با شیوههاىگوناگون ادامه یافت.
انگیزه اصلى امامحسین(ع) از برپایى این نهضت، رویارویى با طرفندهاى خطرآفرین«حزب عثمانیه»
[1] بود که بنیان دین و امت اسلامى را تهدید مىکرد. هنگامى که دین، نقشىمحورى در ابعاد گوناگون اعتقادى، اخلاقى و رفتارى، بر اساس دادههاى فطرى و نیز شؤوناجتماعى، سیاسى و حکومتدارى و هویت دادن به جامعه را بر عهده دارد، مخالفاندینستیز نیز در مصاف با همین آرمانها در ستیز خواهند بود.
بر این اساس، عترت رسول خدا(ص) محور استقرار دین الهى، تداوم راه و سیره آنحضرت، محور اصلى تشکیل جامعه دینى و قطب حرکت بالنده اجتماعى است. به همینعلت نیز همواره هدف تهاجم دشمنان و منحرفان، بهویژه بنىامیه قرار گرفته است. اگرعترت نقش محورى خود را در جریانهاى اجتماعى و معادلات سیاسى بعد از رسولخدا(ص) ایفا نمىکرد، هیچگاه تا این اندازه مورد غیض و غضب مخالفان قرار نمىگرفت.
همچنین به علت همگون بودن اندیشه و رفتار عترت، بنیادهاى اندیشههاى اصلاحى امامحسین(ع) نیز با اندیشههاى علوى هماهنگ بوده و در تقابل با ناهنجارىهاى دورانامامحسین(ع) و پیش از آن مىباشد. به دیگر سخن، بنیاد اندیشههاى اصلاحى، بانابهسامانىها و دشمنىهاى جبهه مقابل، پیوند دارد. از اینرو، آشنایى با این نابهسامانىها،در شفافسازى و تبیین اندیشههاى اصلاحى تأثیر بهسزایى دارد.
بررسى اندیشههاى امام(ع) با زمینههاى ناهنجارى بنىامیه - که در این نوشتار از آنان باعنوان «حزب عثمانیه» یاد مىشود و بعد از رسول خدا(ص) به صورت یک جریان و تشکلاجتماعى پدیدار شد - همراه است.
این جبهه مخالف در زمینههاى گوناگون فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى،حکومتدارى و دینزدایى، با عترت به مخالفت برخاست و جبهه نیرومندى را شکل داده و
|272|
موفقیتهایى را نیز به دست آورد، گرچه اندیشه زلال و رفتارهاى مدبرانه عترت، آنان را دردستیابى به همه اهداف کلان خویش، یعنى دینزدایى ناکام ساخت. سرانجام، بااندیشههاى اصلاحى عترت، طرفندهاى حزب عثمانیه رسوا شد و زمینه سقوط آنان فراهمآمد، بهگونهاى که این حزب، حتى یک قرن هم نتوانست در میدان حکومتدارى جولان دهدو به برکت تلاشهاى عترت آل رسول(ص) و پیروان ایشان از پاى درآمد.
هدف این نوشتار، بررسى یکى از حلقههاى اصلى اندیشهها و رفتارهاى عترت در اینراه است که در زمان امام حسین(ع) پدید آمده است. البته بررسى زمینههاى این اندیشهها،خود موضوعى مستقل است که در نوشتارى دیگر در دفتر اول ویژه نامه با عنوان «نقشفشارهاى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى بنىامیه در پیدایش نهضت»، بدان پرداخته شدهاست، گرچه براى آماده شدن فضاى سخن، اشاره به آن محورها ضرورى مىنماید.
این نوشتار، در دو بخش اندیشهها و شیوهها تنظیم و تقدیم مىگردد.
بخش اول. اندیشهها
پىآمد حاکمیت حزب عثمانیه
پىآمد حاکمیت حزب عثمانیه، خطرهایى جدى بود که دین و کیان امت اسلامى را تهدیدمىکرد. حزب عثمانیه با ارزشها و باورهاى پذیرفته شده مسلمانان، معارضه اساسىداشت. ترویج فرهنگ برترىجویى قومى، گسیل سرمایهها به سوى هواداران و تخریبنهادهاى اجتماعى و ساماندهى آنها براى دستیابى به اهداف بنىامیه، که ناهنجارىهاىعمیق اجتماعى را پدیدار ساخته بود، محورهاى اصلى رفتار حزب حاکم عثمانیه بود.
این محورها سبب پدید آمدن اندیشههاى اصلاحى فرزانهاى مانند حسین بنعلى(ع)شد.
فرهنگسازى
در زمینه فرهنگ، تلاش حزب عثمانیه، در دو محور متمرکز مىشد: نخست جلوگیرىاز طرح و بیان فضایل اهلبیت و دیگرى فضیلتسازى براى آل ابوسفیان. در محور نخست،حزب عثمانیه از تبیین و تفسیر آیاتى که در شأن و منقبت اهلبیت بود، جلوگیرى مىکرد ومانع از بیان احادیث رسول خدا(ص)، که در تثبیت موقعیت اهلبیت(ع) و شناخت فضایلایشان مؤثر بود، مىشد.
|273|
آنان خشونت را در این راه، به اندازهاى رساندند که یاران بزرگ اهلبیت را به بالاى دارکشیدند و زبان گویا و رساى افرادى مانند میثم تمارها و رُشیْد هَجَرى را از حلقومشان بیرونکشیدند.
[2] آنان کار را در این عرصه بدانجا رساندند که معاویه دستور داد که کسى نباید درباره منقبت علىّ حدیثى بیان کند.
[3] بلندگوهاى حزب عثمانیه تلاش کردند تا چهره درخشاناهلبیت را تیره جلوه دهند. هزاران گوینده بر فراز هزاران منبر، در نماز جمعه و جماعت وعید فطر و عید اضحى، بر حضرت على(ع) و آلعلى لعن و نفرین مىکردند.
[4] تا شایدخورشید درخشان عترت را در پس ابرهایى از اوهام پنهان سازند، زهى خیال باطل!
محور دیگر فرهنگسازى حزب عثمانیه، تبلیغ فضایل نداشته بنىامیه بود که مجعولاتفراوانى را به دین پیامبر خدا(ص) نسبت دادند تا از بنىامیه، گروه و جریانى صاحب فضایل،عدالتخواه و شایسته رهبرى بسازند. آنان در این میدان تا آنجا پیش تاختند که آل ابوسفیانرا وارثان رسول خدا(ص) معرفى کردند و از امثال معاویه، با احادیث جعلى از زبانپیامبر(ص)، فردى برتر، مدبر و شایسته رهبرى ساختند، احادیثى مانند: «معاویة احکم امتىو اجودها» و «معاویة احلم امتى و اجودها».
[5]
انگیزه فرهنگسازى
انگیزه حزب عثمانیه از این فرهنگسازى، یعنى واژگون جلوه دادن چهره عترت وچهرهسازى مثبت براى آل ابوسفیان، مصداقسازى براى جانشینى رسول خدا(ص) بود.آنان مىخواستند با کتمان دهها حدیث در باره فضیلت عترت پیامبر و شأن نزول آیات فراواندر باره آنان، که زبان به زبان در میان امت مسلمان در گردش بود، مصادیق واقعى عترت را درهاله ابهام فرو برده و به جاى آنان فرزندان ابوسفیان را معرفى کنند تا تصاحب منصبهاىاجرایى رسول خدا(ص)، مانند رهبرى جامعه، بر آنان آسان گردد.
به دیگر سخن، همان انگیزهاى که در بیان شایستگىهاى اهلبیت دنبال مىشود و آنان رابرترین و پاکترین انسانها و خویشان رسول خدا(ص) معرفى مىکند و نگاهها را به سوىآنان معطوف مىدارد و حتى دوستى مردم با اهلبیت را مزد رسالت قلمداد مىکند:
«قل لا أسئلکم علیه اجراً الا المودة فى القربى؛
به مردم بگو: من مزد رسالت جز مودت خویشانم نمىخواهم.»
همین انگیزه را بنىامیه در فرهنگسازى و مصداقآفرینى دنبال مىکردند. آنان از آل
|274|
ابوسفیان چهرهاى ساختند که مردم شام، خویشانى نزدیکتر از بنىامیه به رسول خدا(ص)نمىشناختند
[6] و در این پندار بودند که در آینده نیز بنىامیه، شایسته و سزاوارترین افراد براىجانشینى پیامبر و تصدى رهبرى جامعه خواهند بود.
یکم. اندیشه فرهنگى
اندیشه تابناک حسین بن على(ع) در مصاف با فرهنگسازى حزب عثمانیه، افکندن پردهنفاق و آشکار ساختن چهره واقعى آنان و نیز معرفى چهره تابناک عترت بود.
در محور نخست، امام از هر فرصتى براى رسوا کردن بنىامیه بهره مىبرد که به مواردىاز اندیشههاى شفاف امام نظر مىافکنیم:
1. زمان حکومتدارى معاویه، که بخشِ عمده آن در دوران امامت امام مجتبى و نیز امامحسین، بود، دوران اقتدار حزب عثمانیه به حساب مىآید. در این دوران، به علت تعهدعترت به معاهده صلح حرکتى اجتماعى در مبارزه علیه حزب عثمانیه شکل نگرفت. حتىدعوت مردم عراق، بهویژه کوفه، که از امام مىخواستند اقدامى عملى براى سرنگونى معاویهصورت دهد، پذیرفته نشد؛ اما در مقابله با فرهنگسازى معاویه، امام حسین(ع) از هیچتلاشى فروگذار نمىکرد و اندیشهاى بالنده را پدیدار ساخته و فرهنگسازى مىکرد تا رفتارجنایتبار آنان را افشا سازد، آنچه بنىامیه از مطرح شدن آن، سخت در هراس بودند.
دعوت مردم عراق از امام حسین(ع) در زمان معاویه، گواه بر تحرک تشکل همسو بااهلبیت است که این تشکل، گرچه پس از پیمان مصالحه، سرکوب شده و آسیب دید، اما بهتدریج هویت خود را باز یافت و با توجه به توانمندى خود، از امام حسین(ع) مىخواست تابا خلع معاویه، رهبرى را بر عهده گیرد:
«فکتبوا الى الحسین فى خلع معاویة والبیعة له؛
[7]
به امام نامه نگاشتند که با خلع معاویه از حاکمیت، زمینه بیعت با خود را فراهم سازد».
این تحرکات، وحشتى در حزب عثمانیه و معاویه پدید آورد که نتوانست نگرانى خود راپنهان سازد. از اینرو، در نامهاى که به امام حسین(ع) نگاشت، حضرت را از معارضه با وىبرحذر داشت:
«اما بعد فقد انتهت الىّ منک امورٌ لم اکن اظنک بها رغبة عنها و ان احق الناس بالوفاء لِمَناعطى بیعة من کان مثلک...و لا تردنّ هذه الامة فى فتنةٍ؛
[8]
از رفتار تو اخبارى به من رسیده است که گمان ندارم به آنها علاقهمند باشى؛ زیرا
|275|
سزاوارترین فرد براى پاىبندى به پیمان، شما هستى.... مراقب باش مردم شما را واردفتنهنسازند».
امام در پاسخ به معاویه، بر محورهاى مهم فرهنگى و ناهنجارىهاى اجتماعى پدید آمدهبه دست حزب عثمانیه و معاویه پا مىفشرد. نخست به این نکته اشاره مىکند که من بر تعهدخویش پاىبندم و بر خلاف آن اقدام نخواهم کرد؛ اما با آشکار ساختن جنایات وى حزبعثمانیه را رسوا مىسازد و آن را حزب شیطان، که از مدار حق بیرون رفته و ملحد است،معرفى مىکند، معاویه را قاتل یاران بزرگ على(ع)، مانند حجربن عدى و عمروبن حمقمىنامد. از وى به عنوان مدعى زیاد بن ابیه، که وى را به برادرى خویش پذیرفت، یاد مىکندکه مخالف آشکار با سنت نبوى(ص) بود. همچنین از وى به عنوان کسى که یاران اهلبیت راقتل عام کرده و بر چشمان آنان میل گداخته کشیده، یاد مىکند.
امام(ع) صریحاً به وى مىنویسد که حاکمیت حزب عثمانیه، بزرگترین خطر براى امتاسلامى است:
«فلا اعلم فتنةً اعظم من ولایتک علیها؛
[9]
حکومتدارى تو را بدترین خطر براى امت اسلام مىدانم».
2. یکى دو سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین(ع) هنگام نزدیک شدن موسم حج، بههمگان اعلام مىکند که عازم حج خواهد شد. عدهاى از بنىهاشم و حدود دویست تن ازصحابه رسول خدا(ص) و در مجموع، حدود هفتصد نفر از بزرگان، حضرت را در آن سفر،همراهى مىکنند. امام در منا در جمع یاران خطبهاى بسیار مهم ایراد مىکند و در آن، بهناهنجارىها و رفتار خشونتبار معاویه با آل على(ع) اشاره و از معاویه به عنوان طاغوتیادمىکند:
«فان هذه الطاغیة قد صنع بنا و بشیعتنا ما علمتم و رأیتم و شهدتم و بلغکم...».
در آن خطابه، حضرت از هواداران خود مىخواهد که براى احیاى حق اهلبیت(حمایتاز رهبرى آنان) تلاش کنند و پیام حضرت را به همه برسانند:
«ثم ارجعوا الى امصارکم و قبائلکم و من ائتمنتموه من الناس و وثقتم به فادعوه الى ما تعلمونمن حقّنا؛
هنگامى که به شهرها و به میان مردم خویش بازگشتید و هنگامى که با افراد مطمئن روبهرومىشوید، آنان را به مطالبه حق ما فرا خوانید و آگاه سازید».
|276|
همچنین امام در باره خاموش شدن نور خدا(دین) در میان مردم هشدار مىدهد و برولایت و جانشینى امیرالمؤمنین(ع) تأکید مىکند و از جمع صحابه، در باره جریان غدیراقرار مىگیرد و تأکید مىکند که آنان جریان غدیر را همواره در بین مردم مطرح سازند.
[10]
3. در سالى که معاویه حجر بن عدى و یاران وى را به شهادت رساند، در موسم حج،هنگام روبهرو شدن با امامحسین(ع) مىگوید: «آیا مىدانى با شیعیان على چه کردیم؟ آنان راکشتیم و کفن کردیم و به خاک سپردیم». طاغى زمان، فرصتى به دست آورده تا جنایاتخویش را به رخ امام حسین(ع) بکشد.
امام در پاسخ وى مىفرماید:
«اما اى معاویه! ما هنگامى که شیعیان تو را بکشیم، نه آنان را کفن مىکنیم و نه بر آنان نمازمىگزاریم و نه آنان را دفن خواهیم کرد».
[11]
پیام این سخن، افکندن نقاب نفاق از چهره حزب عثمانیه و آشکار ساختن بىدینى آنانبود. امام موضعى صریح مىگیرد که اگر هواداران معاویه، به جنگ و ستیز با اهلبیت برخیزندو کشته شوند، حکم کفر بر آنان جارى است، نه حکم میت مسلمان، تا از غسل، کفن، نماز ودفن شرعى بهرهمند شوند. این افشاى چهره بزکشده طاغى زمان بود که از نمادهاى دینى،همواره علیه دین بهره مىبرد.
امام در افشاگرىهاى خویش پیشینه ننگین بنىامیه را مطرح مىسازد و به همگان اعلاممىدارد که این تیره و تبار، تا چه اندازه در کفر و الحاد خود پاى مىفشردند و چه جنگها علیهرسول خدا(ص) و مسلمانان بر پا کردند و سرانجام، با شمشیر امام على(ع) در صفمسلمانان ایستادند.
[12] آنان را محور اتحاد احزاب مخالف اسلام معرفى مىکند:
«طواغیت الامة و بقیة الاحزاب؛
[13]
طاغوتهاى امت اسلامى و بقایاى احزاب چالشگر علیه اسلام».
5. در هنگام فراخوانى معاویه، مردم را براى بیعت با یزید، امام(ع) یزید را فاسق،شرابخوار، سگباز، قاتل و سفیه معرفى مىکند. و به معاویه مىنویسد که تو چنین شخصىرا بر مردم مسلط مىسازى.
[14]
نیز در هنگام خوددارى از بیعت با یزید، چهره وى را این گونه معرفى مىکند:
«و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق و مثلى لا یبایع مثله؛
[15]
یزید فردى فاسق شرابخوار، قاتل متجاهر به فسق است و انسانى مانند من با مانند وى بیعتنخواهد کرد».
|277|
معرفى عترت
در محور دوم، امام همواره بر آشکار ساختن چهره واقعى اهلبیت و بیان فضایل وشایستگى آنان براى رهبرى جامعه و جانشینى رسولخدا(ص) تلاش مىکرد و در هرموقعیتى، موضوع رهبرى اهلبیت را مطرح مىساخت.
در خطبه معروف منا، که در جمع یاران و انبوه صحابه ایراد شد، از آنان خواست کهموضوع غدیر و معرفى رسول خدا(ص) امیرالمؤمنین را به عنوان جانشینى خود، به همگانابلاغ کنند.
[16]
هنگامى که ولید، امام حسین(ع) را فرا خواند و خبر مرگ معاویه را به ایشان داد و موضوعبیعت با یزید را مطرح ساخت، پاسخ امام به وى این بود:
«انا اهلبیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و بنا فتح الله و بنا یختم الله...و مثلى لایبایع مثله؛
[17]
ما اهلبیت نبوت و مخزن رسالت و محل آمد و شد فرشتگان هستیم. آغاز و انجام، به برکت ماصورت مىگیرد. شخصى همانند من، که این گونه فضایل در او استقرار یافته، با همانند یزید،که سراپا فسق است، بیعت نخواهد کرد».
امام(ع) در آغازین روز نهضت، این گونه سخن از شایستگى اهلبیت براى امررهبرىمىگوید:
«و نحن اهل البیت اولى بولایة هذا الامر من هؤلاء المدعین ما لیس لهم؛
[18]
ما اهلبیت رسول خدا سزاوارتر براى منصب رهبرى از اینان که ادعا مىکنند، هستیم».
ایشان در نامهاى به مردم بصره، سخن از شایستگى اهلبیت براى رهبرى مىگوید:
«و نحن نعلم اِنّا احق بذلک الحق المستحق علینا ممن تولّاه؛
[19]
و ما نیک مىدانیم که شایستهترین افراد براى به عهده گرفتن مسؤولیت رهبرى، ما اهلبیتهستیم، نه آنان که این منصب را تصاحب کردهاند».
امام(ع) هنگام رویارویى با سپاه حزب عثمانیه، فضایل دودمان خویش را این گونهبرمىشمرد:
«فانسبونى فانظروا مَنْ انا، ألستُ ابن نبیکم و ابن وصیّه و ابن عمّه و اول المؤمنین المصدقلرسول الله بما جاء به من عند ربّه؟ أو لیس حمزة سیدالشهداء عمّى؟ أَ وَ لیس جعفر الطیار فىالجنة بجناحین عمّى؟ أولم یبلغکم ما قال رسول الله لى و لأخى: هذان سیّدا شباب اهلالجنّة؟
[20]
نسل مرا بررسى کنید، مشاهده کنید که من کیستم. آیا من فرزند پیامبر شما نیستم؟ آیا منفرزند جانشین پیامبر و فرزند پسر عموى وى و اولین کسى که وى را پذیرفت، نیستم؟ آیا
|278|
حمزه سیدالشهدا و جعفر طیار عموهاى من نیستند؟ آیا فرمایشرسول خدا به گوش شمانرسیده است که در باره من و برادرم(حسن مجتبى) فرمود: این دو، سروران جوانانبهشتند؟»
پس از مصالحه معاویه با امام حسن(ع) سلطه حزب عثمانیه تاحجاز گسترش یافت، به گونهاى که معاویه زمینه سفر به مدینه رافراهم ساخت. در مدینه از امام حسین(ع) خواست تا بر فراز منبرقرار گرفته و سخن بگوید. امام نیز از این فرصت بهره برده، اهلبیترا این گونه معرفى کرد:
«نحن حزب الله الغالبون و عترة نبیه الاقربون و احد الثقلین الذینجعلنا رسول الله ثانى کتاب الله...فاطیعونا فان طاعتنا مفروضة؛
ما حزب الله همیشه پیروز هستیم و ما عترت پیامبر و نزدیکترینافراد به وى هستیم و ما یکى از دو ثَقَل هستیم که آن را همتاىقرآن قرار داد...از ما پیروى کنید که پیروى از ما بر همگان بایسته ولازم است».
دوم. اندیشه اجتماعى
اندیشه بنیادى دیگر امام حسین(ع) در زمینه ناهنجارىهاىاجتماعى بود که در زمان حاکمیت حزب عثمانیه پدیدار شده بودند.در زمان بنىامیه، نهادهاى اجتماعى و مدنى و دینى، در جهت اهدافبنىامیه سو گرفته بودند، آنان که تیره و تبار خود را برتر از همهمىپنداشتند، نهادهاى اجتماعى را تخریب کرده و ساختار آنها را بهسود خویش جهت مىدادند، به گونهاى که مسؤولیتهاى مهماجتماعى و منصبهاى کلیدى دینى را تصاحب کرده بودند. انتخاباستانداران، فرمانداران، فرماندهان نیروهاى نظامى، قضاوت ودادرسان، مسؤولان نهادهاى دینى، مانند امامان جماعات و جمعه ونمازهاى بزرگ اعیاد دینى، مانند عید فطر و عید اضحى و گزینش امیرالحاجها، همه از میان بنىامیه و در جهت تحکیم حاکمیت آنان بود. بااین گونه تقسیم نیروى انسانى و شکلگیرى نهادها روشن است کهتبعیض و نابرابرى به بار خواهد آمد و باعث ناهنجارىهاى فراوان
|279|
اجتماعى مىگردد. مسلماً تحقیر اندیشهها و تخریب هویتها وقومیتهاى دیگر، در نهایت باعث رکود و ایستایى جامعه مىشود وآن را از رشد و بالندگى باز مىدارد و در نهایت، باعث سلب آزادىاجتماعى شده و فشارها را از همه سو بر مردم، متراکم مىسازد.
اندیشه بالنده و بنیادین عترت رسول خدا و از جمله، امامحسین(ع) مقابله با این نابهسامانىهاى اجتماعى بود. آنان در اندیشهو رفتار خود، در پى احیا و آبادسازى نهادهاى مدنى و ساماندهىاجتماعى و اصلاحات عمیق اجتماعى بودند که این اندیشه بالنده، دردوران کوتاه حکومت علوى(ع) در کشور اسلامى تحقق یافت وجامعه از اندیشههاى عرشى امام على(ع) بارور گردید و نهادهاىاجتماعى، در جامعه، شکوفا و بالنده شدند که براى مطالعه در اینباره، مىتوان به تحقیقهایى که به طور مشروح، به این محورپرداختهاند، مراجعه کرد.
[21]
امام حسین(ع) نیز در تداوم اندیشه و رفتار علوى، ازناهنجارىهاى اجتماعىاى که بنىامیه به وجود آورده بود، سخنفراوان به میان آورد. امام(ع) این ناهنجارىها را این گونه معرفى کرد:
«أوَ لَسْتَ قاتل حجر بن عدى و اصحابه... و لست قاتل عمرو بنحمق أ و لست مدعى زیاد بنسمیة».
[22]
و در باره نهادهاى سیاسى و حاکمیت نظامیان فرمود:
«ثم سلّطْتَه على العراقین فقطع ایدى المسملین و بسمل اعینهم وصلبهم على جذوع النخل.
فکتبت الیه اقتل من کان على دین على و رأیه فقتلهم و مثل بهمبامرک؛
[23]
نظامیان خشن (مانند زیاد) را بر کوفه و بصره مسلط ساختى کهدست و پاى مسلمانان را مىبرید و بر چشمان آنان میل گداختهمىکشید و آنان را به دار مىآویخت.
به او خویش دستور دادى که هر کس هوادار على است، باید کشتهشود. هواداران على را کشتند و مثله کردند!»
امام(ع) در باره ساختار حکومتدارى بنىامیه، که بر اساس ستم
|280|
پایه گذارى شده بود،فرمود:
«یعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان؛
[24]
رفتار بنىامیه در میان مردم، بر اساس تجاوز و گناه است».
امام همچنین مدیریت حزب عثمانیه را خطرآفرینترین مدیریت براى جامعه و رشد وبالندگى آن معرفى مىکند:
«فلا اعلم فتنةً على الامة اعظم من ولایتک علیها».
[25]
و هدف از اقدام و نهضت خویش را بهطور صریح بیان فرمود:
«انى لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة
دّىمحمد؛
[26]
من براى برترىجویى و خواهشهاى نفسانى و به تباهى و ستم اقدام نکردهام. همانا براىاصلاح در امت جدم، محمد قیام کردهام».
و در باره شکوفا ساختن جامعه و بالندگى آن فرمود:
«و ان تسمعوا قولى و تطیعوا امرى اهدکم سبیل الرشاد؛
[27]
اگر از دیدگاههاى من پیروى کنید و راهنمایى عملى مرا بپذیرید، شما را به سوى رستگارىرهنمون خواهم شد».
استقرار آزادى اجتماعى
بر اساس شایستگىهایى که عترت رسولالله(ص) دارند رهبرى جامعه، حق الهى آناناست. با این حال، از تحمیل خویش به جامعه خوددارى کرده، تنها به معرفى شایستگىهاىخویش مىپردازند. این روش، بهترین شکل شایستهسالارى را در مدیریت کلان جامعهمستقر مىسازد، همان مهمى که در جامعه امروز، بسیارى داد سخن آن را مىدهند. همینامتیاز است که کشش جامعه را به سوى مناقب و شایستگىهاى عترت فزونى بخشیده ونگاهها را همواره به سوى آنان معطوف مىدارد.
بروز شایستگىهاى مدیریتى است که اندیشه ما را جذب ارزشها کرده و تلاشها را درجهت استقرار و پایدارى ارزشها شکوفا مىسازد. همت والاى عترت، ارزشآفرینى واستقرار ارزشهاى الهى و عرشى بود. آنان هیچگاه بر این امر همت نگماشتند که به هروسیلهاى شده، حکومت را به چنگ آورند و یا با هر طرفندى براى حراست از آن بکوشند.اهتمام آنان در حکومتدارى، حفظ معیارها و استقرار ارزشها بود.
|281|
از این رو، استقرار آزادى اجتماعى، در رفتار عترت، آشکارا مىدرخشد. امامان معصوم،چه آنان که امکان حکومتدارى را یافتند، مانند امیرالمؤمنین(ع) و امام مجتبى(ع) و چه آنانکه این امکان را به دست نیاوردند، هیچگاه خواستههاى خویش را به جامعه تحمیل نکردهاند.از انتقادها با رویى گشاده استقبال مىکردند و البته هوشمندانه مراقب توطئهها و نیرنگها نیزبودند. استقرار آزادى اجتماعى، در سیره حکومتى امام على(ع) و امام حسن(ع) بسیار آشکاراست که فرصت طرح آنها در این مجال اندک نیست. از این رو، تنها به بیان شواهدى ازاندیشه و رفتار امام حسین(ع) در این زمینه اکتفا مىکنیم.
از رفتار شگفتانگیز و شیوههاى مبارزه امام(ع) فراوان سؤال و انتقاد شده است. ازآغازین روز شروع نهضت از مدینه و حتى پیش از آن، به هنگام معاهده با معاویه، افرادىخیرخواه یا نادان و برخى فرصتطلب، از رفتارهاى امام سؤال و انتقاد مىکردند؛ مانندعبدالله بن مطیع، محمد حنفیه، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، اوزاعى وفرزدق. امام(ع) نیز با رویى گشاده به آنان پاسخ مىدادند.
حضرت در پاسخ به برادرش، محمد، اهداف و دورنماى نهضت خویش را بیان فرمود کهبراى برترىجویى و ریاستطلبى قیام نکرده است، بلکه براى اجراى اصلاحات اجتماعى واستقرار دین رسول خدا(ص) قیام کرده است.
[28]
عبدالله بن مطیع اقدام علیه بنىامیه را هتک حرمت اسلام، رسول خدا و عرب دانست وپایان آن را نیز خونین پیشبینى کرد، امام(ع) کریمانه از وى روى گرداند و راه خود راادامهداد.
[29]
عبدالله بن عباس امام(ع) را از طرفندهاى مردم کوفه برحذر مىداشت و به حضرتتوصیه مىکرد که به دعوتهاى آنان اعتماد نکند. امام در پاسخ وى فرمود:
«من کار را به خدا واگذار مىکنم و خیر و سعادت و خوشعاقبتى را از خدا مىخواهم».
[30]
عبدالله بن زبیر مزورانه امام را تشویق به خروج از مکه و حرکت به سوى عراق مىکرد؛زیرا وى با حضور آن حضرت در مکه، جایگاهى براى خویش نمىدید. امام از سخنان وى،که فریب و نیرنگ از آن آشکار بود، آشفته نشد، بلکه ضمیر وى را آشکار ساخت.
[31]
فرزدق، بشر بن غالب و مجمع بن عبدالله عائذى به امام(ع) مىگفتند: اندیشههاى مردمعراق با تو، ولى شمشیرهاى آنان با حزب عثمانیه است.
[32] حضرت با واقعنگرى در اوضاععراق، از انتقاد آنان آشفته نشد، گرچه به سخنان آنان هم توجهى نکرد.
|282|
امام(ع) در پاسخ اوزاعى، که آمده بود تا حضرت را از نهضت باز دارد، حتى وى راتحسین هم کرد و فرمود:
«مرحباً یا اوزاعى جئتَ تنهانى عن المسیر یابى الله الّا ذلک».
دلیل دیگر
هنگامى که اوضاع کوفه و به طور کلى عراق دگرگون شد و حزب عثمانیه با حاکمیتعبیدالله، کوفه را تسخیر کرد، از کوفه بیش از سى هزار سپاه، علیه امام حسین(ع) بسیج شد ودر صحراى کربلا، امام و یارانش را به محاصره درآورد. در این شرایط، در گفتار امام، پیشنهادبازگشت یاران خودش مطرح مىشود که هر کس مىخواهد برگردد، مىتواند برگردد و حتىسخن از برداشتن میثاق رهبرى است که فرمود:
«پیمان با من باعث ماندگارى شما نشود. هر کسى تمایل به ماندن ندارد، مىتواند برگردد».
[33]
هدف امام(ع) از این موضعگیرى چیست؟ آیا منظور این است که یاران امام(ع) هیچمسؤولیتى در دفاع از اساس عترت و قرآن ندارند و مىتوانند فرزند فاطمه(س) را رهاساخته، به زندگى شخصى خویش بازگردند. یا منظور این است که حضرت، پیمان با رهبرىرا لغو کرده، از بیعت آنان چشم پوشیده، آنان مىتوانند جان خود را از خطر جدى برهانند؟زیرا اگر از حمایت امام حسین(ع) دست بر مىداشتند، در امنیت بودند:
«فان القوم یطلبونى ولو ظفروا بى لهوا عن طلب غیرى و انتم فى حلٍ من بیعتى.
[34]
اینان در پى من هستند. اگر به من دست یابند، از دیگران روى برمىتابند. من پیمان بیعتخویش را نهادم، مىتوانید بروید».
هیچ یک از این دو احتمال، با موازین سازگارى ندارد؛ زیرا دفاع از اساس عترت و قرآن،در هر شرایط، بر همگان، یعنى امام و امت لازم است و یک مسؤولیت همگانى است کهتخصیص و محدودیتى را بر نمىتابد. همچنین بیعت با رهبرى، در دفاع از آرمانهاى دینى واستقرار دین است و چنین پیمانى گسستنى نیست. چه بسا رهبرى نیز این اختیار را نداشتهباشد که پیمان دفاع را نادیده انگارد و به مردم اعلام کند که دفاع از دین و کیان و هویت امتاسلامى لازم نیست و مىتوانید به زندگى شخصى خود بازگردید!
افزون بر اینها این موضع با اندیشه و سیره عترت ناسازگار است؛ زیرا امام(ع) تا آخرینلحظه، حتى در روز عاشورا که سخت در محاصره سپاه دشمن بود، همواره یارى مىطلبید و
|283|
فریاد مىزد:
«هل من مغیث یغیثنا لوجه الله، هل من ذابّ یذب عن حرم رسول الله؛
[35]
آیا فریادرسى هست که ما را به خاطر خدا یارى رساند؟ آیا مدافعى وجود دارد که از حرم رسولخدا دفاع کند؟»
پس چگونه مىشود که امام حسین(ع) از یک سو، این گونه استمداد بطلبد و از سوىدیگر، یاران خود را رها ساخته، پیمان از دوش آنان برداشته و بىمسؤولیت رها سازد؟
آزمون یاران
به نظر مىرسد انگیزه امام از اتخاذ این موضع، آزمودن یاران و استقرار آزادى اجتماعىدر رفتار آنان است. امام نمىخواهد یاران نزدیکش اطراف وى را خالى کنند و نمىخواهد ازپیمان و میثاق با رهبرى چشم بپوشند که در آن شرایط سخت بحرانى، چگونه این تصمیمهاممکن خواهد بود؟ امام مىخواهد به یاران و همه پیروانش و به آیندگان، این نکته را بیاموزدکه شهادت امرى تحمیلى نیست، بلکه انتخابى است و ایثار و شهادت باید با اندیشه آزادانتخاب شود. امام مىخواهد به همگان بیاموزد که کسانى نپندارند که اکنون که فرزندفاطمه(س) با عدهاى از همراهان آسیبپذیر خود، مانند زنان و کودکان، در بیابان گرفتارهزاران درنده شدهاند و همه فرصتها را از آنان گرفته و راهها را مسدود ساختهاند، حضرتیاران خویش را مجبور خواهد ساخت که بمانند و از وى و دودمانش دفاع کنند. امام به آنانمىآموزد که شرایط سختى که بر من و همرهانم تحمیل شده و پیمانى که با من بستهاید، باعثماندن شما نشود، بلکه در رفتن یا ماندن آزاد هستید، خود بیندیشید و خود برگزینید. اگر راهایثار و شهادت را مىپسندید، با اندیشه و با چشمانى باز آن را برگزینید. من این راه را بر کسىتحمیل نمىکنم، که راه ایثار و شهادت، تحمیل بردار نیست. این اندیشه یعنى استقرار آزادىاجتماعى، به بهترین شیوه آن. این اندیشه یعنى بارور ساختن اندیشههاى جامعه و بالندگىآن، یعنى آموختن درسى که تا ابد زندگى انسان، پایدار خواهد بود. عاشوراى حسینى اینگونه درسى ماندگار به ما مىآموزد.
به همین علت، بعد از آزمودن یاران و پس از اینکه خالصان از ناخالصها جدا شدند وآنان که به هواهاى دیگرى همراه امام(ع) آمده بودند، رفتند و دور ریخته شدند، آنان که بااندیشه زلال خویش راه حسین را برگزیده بودند، ماندند و از امام خود حمایت کردند وگفتند: یک جان که سهل است، اى کاش هزار جان مىداشتیم تا در راه آرمان تو فدا کنیم.
[36]
|284|
امام نیز بهترین ستایش را از آنان کرد و فرمود:
«من یارانى بهتر و وفادارتر از یاران خود نیافتم».
[37]
این اندیشه شفاف امام حسین(ع) و یارانش در برابر پندارهاىسپاه عنود و خشن حزب عثمانیه است که کور و کر، به علت ترس ازجان و یا به هواى سیم و زر و یا دشمنى و کینه با صاحبان فضیلت ونور، به میدان آمده بودند و از آرمانهاى حزب حاکم حمایتمىکردند. این اندیشه تابناک در برابر آن پندارهاى سیاه قرارگرفتهاست.
عاشورا صحنه آزمون و آشکار شدن اندیشهها است و این درسىماندگار را براى همیشه از خود به یادگار نهاد که همکسى نمىتواند یاراهلبیت باشد، بلکه باید در اندیشه، همانند اهلبیت، زلال و در رفتار،مقاوم باشد که امام على(ع) در ستایش یاران اهلبیت مىفرماید:
«لسنا نرعد حتى نوقع و لا نسیل حتى نمطر؛
[38]
ما همانند ابرهاى بى باران پر سر و صدا (طبل توخالى) نیستیم،بلکه سیل آسا مىخروشیم و حریفان را از ریشه بر مىافکنیم».
آزادگى
دیگر عرصه اندیشه بنیادین عترت و امام حسین(ع) در بعداجتماعى، آزادگى است. خداى سبحان، که گوهر نفس انسان را پاک ومنزه از همه آلایندگىها آفریده، در نهاد وى خوى آزادگى و کرامت وعزت نفس را نهاده است. او در هیچ شرایطى انسان را مجاز نمىداندکه این گوهر نفیس خویش را فراموش کند، که در اثر سهلانگارى وفریب خواهشهاى نفسانى، به این گوهر گرانسنگ، دستبرد زدهشود. هیچ چیز ارزشى برابر با آن را ندارد تا جایگزین آن شود. عترتنیز در اندیشه و رفتار، بر این امر اهتمام ورزید و در شرایط طوفانزا وبحرانآفرین، هرگز کرامت خویش را از کف ننهاد. این حقیقتعرشى، در اندیشه علوى(ع) این گونه بیان شده است:
|285|
«اَکْرِمْ نفسک من کل دنیّةٍ و ان ساقتک الى الرغائب فانّک لَنْ تعتاضبما تبذل من نفسکعوضاً؛
[39]
گوهر نفس خویشتن را از هر فرومایگى دور دار، گرچه خواهشهاىنفسانى، تو را به آن سو فرا خواند؛ زیرا تو چیزى همتراز به کفنخواهى آورد، اگر کرامت خویشتن را از کف بدهى».
این اندیشه، در گفتار و رفتار امام حسین(ع)، به مثابه الگوىآزادگىمىدرخشد که فریاد امام حسین در این زمینه، رساتر از هرفریاد است و همواره در گوش زمان مىپیچد و بر انسانهاى الهى وآزاداندیش، که حتى خداباور نیستند، پیامرسانى مىکند که انسان درهیچ شرایطى نباید تن به فرومایگى دهد و به کرامت خویش باپذیرش ستم، آسیب رساند:
«ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فىدنیاکم؛
[40]
اگر خدا باور نیستید و از قیامت نمىهراسید، در زندگى دنیایى، باکرامت و آزاد مرد باشید».
و نیز مىفرماید:
«و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید؛
[41]
من هیچگاه دست ذلت به بیعت دراز نخواهم کرد و مانند برده، فرارنخواهم کرد».
«الا ان الدعى بن الدعى قد رکز بین اثنتین بین القتلة (السلة) والذلة و هیهات منا الذّلة، ابى الله ذلک لنا و رسوله و جدود طابت وحجور طهرت و انوف حمیة و نفوس آبیة لا تؤثر طاعة اللئام علىمصارع الکرام».
[42]
ناپاک پسر ناپاک (عبیدالله) مرا بین دو چیز، شمشیر و ذلت مخیرساخته است. ما و ذلت، هرگز! خدا و رسول خدا و پدران و مادرانپاک، ننگ ذلت را بر ما روا نمىبینند، غیرتمندان بلندهمت وجانهاى سترگ، در میدان مبارزه، از پستىها پیروى نمىکنند».
و خلاصه اینکه امام حسین(ع) مرگ سرخ را سعادت و ذلت راتباهى و ننگ مىداند:
«انى لا ارى الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما.
[43]
من در چنین شرایطى مرگ را جز خوشبختى و زندگى با ستمگرانرا جز اندوه جانکاهنمىدانم».
|286|
تعهدات
از محورهاى ثبات و نهادینه شدن جامعه، پاىبندى نهادهاى سیاسى و احزاب و گروههابه تعهدات و پیمانهاى عمومى و اجتماعى است. همانگونه که تعهد به میثاقها نقشمحورى را در استقرار عدالت اجتماعى بر عهده دارد، بىتعهدى به آنها بیشترین نقش رادر تخریب نهادها و بىثباتى جامعه دارد.
به علت اهمیت این موضوع، اسلام پشتوانه تعهدات را پیمان و میثاق الهى قرار داده وپیمانشکنى را روى گرداندن از باورهاى اعتقادى معرفى مىکند و به همگان دستورپاىبندى به پیمانها را مىدهد: (اوفوا بالعقود)؛
[44] یعنى به پیمانها وفادار باشید. دینهمچنین دستور ستیز با پیمانشکنان را آشکارا صادر مىکند:
«فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم؛
[45]
یعنى سران کفر را، که به هیچ پیمانى پاىبند نیستند، از پاى درآورید».
امروزه بىتعهدى استکبار به پیمانها و نقض آشکار پیمانهایى که به سودجویى او لطمهمىزند و وتو کردن قطعنامههایى که افزونطلبى او را مهار مىکند، از همین جاسرچشمهمىگیرد.
البته تعهد به پیمان هم تا زمانى است که طرف مقابل نخواهد از آن استفاده نابهجا کند و آنرا پوششى بر خیانت خویش قرار دهد که اگر احساس خیانت از سوى دشمن شد، آنگاهنقض آن، که در حقیقت نقض نخواهد بود، محذورى نخواهد داشت. قرآن نیز این هشدار رابه جامعه و فرهیختگان آن مىدهد که در صورت احساس خیانت از سوى دشمن، پیماننامهرا به سوى او افکنید:
«و اما تخافنَّ من قوم خیانةً فانبذ الیهم على سواءٍ؛
[46]
یعنى اگر از سوى گروهى احساس خیانت (نقض پیمان) کردید، پیمان نامه را در برابر وىافکنید».
پاىبندى به پیمانها در اندیشه و سیره عترت، مىدرخشد. امیرالمؤمنین(ع)، و نیز امامحسن(ع) در رفتارهاى اجتماعى خویش همواره بر این معیار تأکید داشتند و حتى اماممجتبى(ع) با اینکه بارها ناهنجارىهاى طرف مقابل را مشاهده مىکرد، اما از نقض پیماندورى مىجست. امام حسین(ع) نیز همین رفتار را در پیش گرفت و به تعهد مصالحه بابنىامیه پاىبند بود. و با اینکه از سوى مردم عراق دعوت به مخالفتمىشد بزرگترین مانع
|287|
را براى اقدام اجتماعى علیه حزب عثمانیه، پیمان عترت با آنان مىدانست.
هنگامى که معاویه از تحرک مردم عراق به وحشت افتاد و در هراس بود که مبادا امامحسین(ع) دست به اقدامى براى براندازى بنىامیه بزند، در نامهاى به ایشان، حضرت را ازپیمان شکنى بر حذر داشت و نوشت: «عظ نفسک ما ذکر و لعهد الله اوف؛
[47] یعنى نفسخویش را پندبیاموز و به پیمان الهى وفادار باش.»
حضرت نیز در پاسخ وى، در عین حال که ستمها و ناهنجارىهاى وى را بر مىشمارد،خود را به معاهده، وفادار مىداند.
[48]
سوم. اندیشه استقرار دین
خطر دینزدایى از سوى حزب عثمانیه، بزرگترین خطر براى اسلام و امت اسلامى بهشمار مىرفت. حزب عثمانیه، که خاستگاه آن، جاهلیت پیش از اسلام بود، با اساس دین درستیز بود و بارها سران این حزب، مانند ابوسفیان و معاویه سخن از مخالفت با دین به میانآورده بودند.
تلاش محورى عترت رسولخدا(ص) بر حمایت و دفاع از دین شکل گرفته بود و آنانجان خویش را سپر تهاجم علیه دین قرار دادند و راه خونین شهادت، با خون عترت، ازامیرالمؤمنین تا امام عسکرى(ع) هموار گشته است، همان اندیشه شفاف و زلال، که در گفتارعلوى ظهور یافته است:
«اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکمدوندینکم؛
[49]
اگر جان و آبروى شما را خطرى تهدید کرد، مال خویش را سپر قرار دهید و اگر دین شما راتهدید کرد، جان خود را سپر قرار دهید».
عترت از این آزمون، به خوبى بیرون آمد و راه سرخ آنان گواه این ادعا است. اندیشه ورفتار امام حسین(ع) در دفاع از دین، ایثار و سپر بلاى دین قرار گرفتن است:
«ان رسول الله قال: من رأى سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنة رسولهالله یعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قولٍ کان حقاً على الله انیدخله مدخله. الا و ان هؤلاء لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد وعطلوا الحدود و استأثروا بالفىء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیّر؛
[50]
رسول خدا فرمود: اگر کسى رفتار حاکم جابرى را مشاهد کند که حرام خدا را حلال مىپندارد وپیمانهاى الهى را نقض و بر خلاف راه و روش رسول خدا رفتار مىکند، با مردم رفتارستمگرانه دارد و علیه وى اقدام نکند، مستحق عذاب الهى است. آگاه باشید که اینان
|288|
(بنىامیه) از شیطان پیروى مىکنند و به دستورهاى خدا پشت کردهاند و تباهى را رواجدادهاند، حدود الهى را تعطیل ساخته و از بیت المال به سود خویش استفاده کرده و حرام خدارا حلال و حلال خدا را حرام مىپندارند و من سزاوارتر به دگرگون ساختن هستم.
«ألا ترون ان الحق لما یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؛
[51]
آیا مشاهده نمىکنید که به حق رفتار نمىشود و از باطل دورى گزیده نمىگردد».
«انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى و ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر؛
[52]
من براى اصلاح اجتماعى و امر به معروف و نهى از منکر قیام کردهام».
«ان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت؛
[53]
مرگ سردى سنتهاى رسول خدا را فرا گرفته و بدعت دینسازى رواج یافته».
که اگر این روش تداوم مىیافت، آن بر سر اسلام مىآمد که بر مسیحیت آمد.
«على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براعٍ مثل یزید».
[54]
بنابراین، تداوم دین رسول خدا مرهون ایثار و فداکارى عترتش است که راه استقرار دینرا با خون و شهادت، رنگین ساخت.
چهارم. اندیشه حکومتدارى
چنگاندازى دوباره حزب عثمانیه بر اهرم حکومتدارى، محور مهم توانمندى وتوسعه فرهنگى و اجتماعى آنان به شمار مىرود. با انقلاب اسلامى رسول خدا(ص) اقتدارحزب ابوسفیانى برچیده شد و آنان از اوج تفرعن به حضیض ذلت افکنده شدند و ابوسفیانهمواره در غیض و غضب آن مىسوخت و نمىتوانست درون خود را پنهان سازد. وىروزى بر مزار حمزه سیدالشهدا عبور کرد و پاى خود را بر آن مزار کوبید و گفت: «حمزه! آنچیزى که بر سر آن با تو در ستیز بودیم، اینک به چنگ ما افتاده است.»
[55] و به بنىامیه توصیهکرد که حکومت را همانند توپ، در میان خویش دست به دست کنند.
[56]
نگاه حزب عثمانیه به حکومت، به عنوان ابزار برترىجویى بود که اهداف دنیایى وخواهشهاى نفسانى را به وسیله آن پى مىگرفتند. از آنجا که حکومت آنان بر اساس حقه وحیلهگرى بنیان شده بود، خود را زیرکتر از عترت مىپنداشتند. امام على(ع) در نامهاىدرباره معاویه نوشت:
«وى سیاست مدار و هوشمندتر از من نیست؛ اما وى حیلهگرى و تباهى مىکند و اگر این رفتاراز نظر کرامت انسانى و الهى نکوهیده نبود، من هوشمندترین بودم».
[57]
این همان حقیقتى است که بر زبان گویاى رسول خدا(ص) جارى شد و پرده از رفتار
|289|
بنىامیه برافکند:
«اذا بلغ ولد ابى العاص (الحکم) ثلاثین رجلاً اتخذوا مال الله بینهم دولاً و دین الله دغلاً و عبادالله خِوَلاً؛
[58]
هنگامى که فرزندان عاص به سى نفر برسند، اموال عمومى را به سود خویش، دین خدا راتحریف و بندگان خدا را برده خود خواهند ساخت».
شایسته سالارى
روشن است که امام حسین(ع) حکومت مبتنى بر نیرنگ حزب عثمانیه را برنمىتابد ورفتار خشونتبار آنان از نگاه امام(ع) محکوم است:
«و قد سمعت رسول الله یقول: الخلافة محرمةٌ على آل ابىسفیان و على الطلقاءابناءالطلقاء؛
[59]
شنیدم از رسول خدا که فرمود: رهبرى بر آل ابىسفیان و آزادشدگان رسول خدا حرام است».
و مىفرماید:
«و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن؛
[60]
اینان دستورهاى الهى را نادیده انگاشتند و همواره از شیطان پیروى مىکنند».
دیدگاه امام(ع) در باره حکومتدارى این است که حکومت بر اساس معیارهاى انسانى والهى، بهترین ابزار و بهترین زمینهساز اصلاحگرى در جامعه و آبادانى است. شکلگیرى نهادسیاسى، بر اساس این معیارها و بر اساس شایستگى افراد است. حکومت از نگاه امام(ع)حکومت شایستهسالار است. شایستگىهاى محورى حکومتداران، در اندیشه و گفتارامام، این گونه تبیین شده است:
«و لعمرى ما الامام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علىذلتالله».
[61]
به بیان دیگر، مهمترین شایستگىهاى رهبرى، در پنج محور خلاصه مىشوند:
1. اندیشه و رفتار پاک و زلال، بر اساس کتاب و ارزشهاى الهى و وحى آسمانى.
2. استقرار عدالت اجتماعى در ابعاد گوناگون، توزیع نیروى انسانى سرمایههاى عمومىو بهرهمندىهاى همگانى.
3. حقمحورى و استقرار و پایدارى معیارهاى حق و روى بر نتابیدن از حق، در اندیشه ورفتار فردى و اجتماعى، در همه شرایط.
|290|
4. رفتار بر اساس عقلانیت و تدبیر و به دور از خواهشهاى نفسانى؛ یعنى رفتار بر اساسطهارت و تقوا و دورى از هر تباهى، که بیشترین آسیب را حکومت از این ناحیه مىبیند.
5. تعهد و تخصص.
امام(ع) در تبیین صلاحیت حکومت، تعهد و آگاهى را دو محور اصلى معرفى مىکند:
«ذلک بان مجارى الامور و الاحکام على ایدى العلماء بالله، الامناء على حلاله و حرامه؛
[62]
امور اجرایى و صدور و بیان احکام، بر عهده علماى الهى و ربانى، که امین بر حلال و حرام خداهستند، گذارده شده است».
بر این اساس، حکومتدارى از دیدگاه امام حسین(ع) بر اساس فریب و حیله نیست که ازناآگاهى مردم بهره برده و حتى دین را ابزار دستى براى رسیدن به اهداف خود قرار دهد ودینى سازگار با نادانى و جهل، یعنى همان اسلام عامیانه را ترویج کند. و نه بر اساس خشونتو محدودیتهاى نابهجایى که به بالندگى و آزادگى آسیب برساند و مدیریت خشن وبىروح، یعنى همان اسلام آمرانه را مطرح سازد، بلکه حکومتدارى بر اساسشایستگىهاى افراد و معیارهاى الهى و انسانى است که باعث استقرار آزادى اجتماعى،شکوفایى نهادهاى مدنى، تضارب اندیشهها و فرهنگها و بالندگى، پویندگى و پایندگىفرهنگها و تمدنها مىشود که در سایه استقرار دین و حکومتدارى دینى امکانشکلگیرى آن وجود دارد؛ یعنى همان اسلام عاقلانه و مدبرانه و تدبیر و عقلانیت درمدیریت کلان جامعه، بر اساس مشارکت مردم در همه صحنههاى فرهنگى، اجتماعى،اقتصادى، سیاسى و حکومتدارى.
پنجم. اندیشه حفظ معیارها
رعایت حقوق
حفظ معیارها و ارزشهاى انسانى، از اندیشههاى بنیادین امام حسین(ع) است. آنحضرت با یاران اندک و همراهان آسیبپذیرش، در توانفرساترین شرایط قرار گرفت؛ اماشرایط سخت و نیز رفتارهاى خشونتآمیز طرف مقابل، هیچگاه ایشان را از معیارها عدولنداد، بلکه امام(ع) در همه شرایط، بر حفظ معیارها پاى مىفشرد.
در بیابان سوزان، سپاه حزب عثمانیه، سپاه امام را از دسترسى به آب محروم ساخت واین دستور، از سوى عبیدالله ابلاغ شد(به دستور حزب عثمانیه) که چون عثمان تشنه کشتهشده است، از فرزند فاطمه(س) آب را دریغ کنید:
|291|
«لا یذوقوا منه قطرة کما صنع بالتقى الزکى المظلوم امیرالمؤمنین عثمان بن عفان؛
[63]
اینان نباید قطرهاى از آب بهرهمند شوند، همان رفتارى که با پرهیزگار پاک و مظلوم،امیرالمؤمنین[!] عثمان در پیش گرفتند!»
این در شرایطى بود که پاکترین دامن، در حادثه قتل عثمان، دامن اهلبیت بود و امامعلى(ع) بیشترین تلاش را کرد تا انقلاب مردم، به قتل عثمان منجر نشود و تنها ایشان درهنگام محاصره عثمان، به وى آبرسانى مىکرد.
[64] اینک فرزند همان امام، در بیابان کربلا، بهجرم گناه مرتکب نشده، با عدهاى از کودکان و زنان، تشنه مىماند و این در حالى است کههمین امام حسین(ع) هنگام روبهرو شدن با سپاه حزب عثمانیه، حتى اسبان آنان را نیزسیراب کرد.
[65]
این تفاوت دو فرهنگ است: فرهنگ زلال وحیانى امامحسین(ع) و فرهنگى که بر اساسجاهلیت و خشونت بنیان نهاده شده است.
فرهنگ وحى، نه تنها حقوق انسانها، بلکه حقوق حیوانات را نیز در سختترین شرایطنادیده نمىگیرد؛ اما فرهنگ جاهلیت عزیزترین انسانها را از حقوق اولیه خویش محروممىسازد. فرهنگ زلال وحى، پربار و سرشار از عطوفت و مهربانى است؛ اما فرهنگجاهلیت، آمیخته از خشونت و زورگویى.
آغازگر جنگ
در برخورد دو سپاه، تلاش امام(ع) بر این محور متمرکز است که از جنگ و خشونتدورى شود و همواره پیشنهادها و راهحلهاى دیگرى را ارائه مىکرد.
[66] از سوى یاران امامحسین(ع) در مراحل گوناگون، پیشنهاد تهاجم مىشد؛ اما امام این پیشنهاد را نمىپذیرفت ومىفرمود که ما آغاز گر جنگ نخواهیم بود.
[67] این در حالى بود که سپاه حزب عثمانیه، برجنگ پاىمىفشرد و فرمانده سپاه خشونت و خیانت، عمر بن سعد هنگامى که تیر آغازین رارها ساخت، دیگر ابلهان را بر آن گواه گرفت و بر این رفتار غیرانسانى خویشافتخارمىکرد!
[68]
کدام یک از دو شمشیر، شمشیر خشونت است؟ آن شمشیرى که زورمدارى رانصبالعین قرار داده و هیچ راهحلى را پذیرا نیست و تنها به زور شمشیر مىنازد یا آنکه ازجان خود و همراهانش دفاع مىکند؟ آیا این دو شمشیر، یکسانند؟ آیا هر دو، تیغ خشونتند؟چگونه مىتوان هر دو را یکسان دانست و اظهار کرد که «خشونت کربلا نتیجه خشونت در
|292|
بدر و... است» و «خشونت، خشونت مىآورد» و «خون را نباید باخون شست»؟!
آیا بین این دو شمشیر، قضاوتى نیست؟ آیا تیغ جراح حاذق، کهغده سرطان را برمىدارد، با تیغ قدارهبند قاتل یکسان است؟ آیا هردو، تیغ خشونت و از دایره رأفت و مهربانى بیرونند؟ یا تیغ جراح،مظهر عطوفت و مهربانى و ارمغانش سلامتى و سعادت است؟ کدامانسان اندیشمند و عاقلى این دو را یکسان ارزیابى مىکند؟
دین در هیچ میدانى، تیغ شرر و خشونت نکشیده است. حتى نبردبدر نیز نبردى دفاعى بود، دفاع از آرمان و هویت، دفاع در برابر آنانکه دیگرانرا از دیار خویش رانده بودند. مگر سران جبهه کفر، که دربدر کشته شدند، همانهایى نبودند که رسول خدا و یارانش را از وطنخویش بدون ارتکاب هیچ جرمى رانده بودند:
«و کایّن من قریةٍ هى اشد قوة من قریتک التى اخرجتک؛
[69]
یعنى بسیارى از اماکن و آبادىهایى که توانمندى آنان فزونتر ازجایى بود که تو را از آنجاراندند».
پیامبر رحمت، در دفاع از حیثیت پیروان خود، در برابر سرانخشونت و جاهلیت، شمشیر مىکشد، آنان که سیزده سال یارانحضرت را زیر طاقتفرساترین شکنجهها آزردند و به شهادترساندند، آنان که وطن حضرت را براى وى و یارانش آن گونه ناامنساختند که مجبور به هجرت شدند. دفاع در برابر احزاب جاهلى،خشونت نیست، شفقت و مهربانى است بر اساس معیار
«ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة؛
[70]
یعنى مردم را با حکمت و زیباترین وعظ به راه خداىخویشفرابخوان».
پیامبر با یک دست، برهان و حکمت و با دست دیگر، وعظ وشفقت را به ارمغان آورد و با این دو شیوه، مردم را به سوى خدافراخواند.
آیا مىتوان عاشورا را تلافى نبرد بدر دانست؟ آرى، دفاع امام
|293|
حسین(ع) در عاشورا دفاع از همان آرمانهایى است که رسول خدادر بدر از آنها دفاع کرد. شمشیر امام حسین با آن شمشیر یکساناست، نه با شمشیر ابوجهل و ابوسفیان و نه با شمشیر سپاه عبیدالله.
آرى، خون را با خون نمىتوان شست؛ اما با خون مىتوان ازریختن خونها جلوگیرى کرد که ریختن خون قاتل، براى قصاص اوبا ریختن خون مقتول مظلوم، بسیار متفاوت است. کدام انسان عاقل،این تفاوت را نادیدهمىنگارد؟
ششم. اندیشه اقتصادى
سرمایههاى کلان، همواره با سیاست و حکومتدارى تعامل،تنگاتنگ داشته است. افراد فرصتساز، همواره سیاست و قدرت راوسیله دستیابى به ثروتهاى کلان قرار داده و از سوى دیگر،ثروتها را در راه فراهم آوردن بسترهاى حکومتدارى و جذب آراو نظر مردم، با شیوهها و حیلههاى گوناگون هزینه کردهاند.
حزب عثمانیه از این محور، بیشترین بهره را برده و این تعامل رابه بهترین شیوه شکل داد. آنان سیاست و قدرت را بسترى مناسب درجهت فراهم آوردن سرمایههاى کلان و به کارگیرى انفال وسرمایههاى عمومى به سود خود و نیز براى مبارزه با رقیبان خودمىپنداشتند. افراد سیاسى تا آن اندازه اقتدار اقتصادى به دست آوردهبودند که بخش عظیمى از بودجه جنگها را تأمین مىکردند؛
[71]همانگونه که رسول خدا(ص) فرمود: «اتخذوا مال الله دولاً».
پىآمد این نظام اقتصادى، فقر و نابرابرى و محرومیت بیشترمردم، از حقوق اولیه خویش خواهد بود، نظامى که مورد پسنداندیشه وحیانى عترت نیست. دیدگاه عترت، در بعد اقتصادى، تعدیلسرمایهها و ترویج بهرهمندى از ذخایر و آبادانى است؛ آنگونه که درزمان حکومت علوى(ع) شکوفا شد.
سیره امام حسین(ع) انتقاد از نابرابرى در مدیریت اقتصادى است.
|294|
ایشان حکومتدارى بنىامیه را زمینهساز تباهى و فساد در ابعاد گوناگون و فراهمآوردنسرمایههاى کلانمىداند:
«ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان...و اظهروا الفساد...و استأثروا بالفىء؛
[72]
اینان همواره از شیطان پیروى مىکنند و تباهى را آشکار
ساختهاند و اموال عمومى را براى خویشتن منظور کردهاند».
و مىفرماید:
«و استأثروا فى اموال الفقراء و المساکین؛
[73]
اموال تهىدستان را براى خویش برگزیدهاند».
روش و رفتار آن حضرت، شیوه امیرالمؤمنین در توزیع و بهرهمندى و ساماندهىاقتصادى است:
«و قسمة الفىء و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقّها؛
[74]
مالیاتهاى مشروع از محل آنها وصول و اموال و سرمایههاى عمومى باید در موارد صحیحخود هزینه شود».
تعدیل سرمایه، توزیع سرمایههاى عمومى و تعدیل بهرهمندى از ثروتهاى ملى،کهبرآیند آن، استقرار عدالت اقتصادى خواهد بود، از اهداف و اندیشههاى امامحسین(ع)است.
بخش دوم. شیوهها و ابعاد
این نکته در بخش اندیشهها بیان شد که بنیادهاى اندیشههاى اصلاحى عالم، ارتباطىتنگ با ناهنجارىهاى پدیدار شده دارد و اینک در بخش شیوهها نیز این نکته، درخور توجهاست که با توجه به عمق و توسعه ناهنجارىهاى حاکمیت حزب عثمانیه، شیوهها نیز بایدمدبرانه و فراگیر باشد تا توان مقابله با آنها وجود داشته باشد. از این رو، یک حرکت محدودو یا یک برخورد نظامى، در یک گوشه یا منطقهاى از کشور اسلامى، هیچگاه توان رویارویى بااین نابهسامانىها را نخواهد داشت.
فرصت ویژه
از جانبى فرصتى که در زمان امام حسین(ع) پدیدار شد، پیش از آن، براى دو امام همام،امام على(ع) و امام حسن(ع) فراهم نبود. سیاستهاى حزب عثمانیه به رهبرى معاویه، درزمان امام على(ع) به گونهاى زمینه را فراهم ساخت که داورى دومة الجندل را بر سپاه
|295|
حضرت على(ع) تحمیل کرد. همین سیاست، در ساباط و مدائن، آن گونه نقش ایفا کرد کهمعاهده تلخ صلح را بر امام حسن مجتبى(ع) و یارانش نیز تحمیل ساخت؛ اما در زمان امامحسین(ع) با مرگ معاویه، سیاستهاى وى نیز رخت بر بست و از سوى دیگر، فردى نالایق،سفیه، ناشى و متجاهر به فسق، چون یزید به جاى معاویه، عهدهدار سیاستهاى حزبعثمانیه شد. سیاستهاى وى آن اندازه ناشیانه و به دور از تدبیر بود که با گذشت اندک زمانىحکومت از بنىسفیان به بنىمروان انتقال یافت.
در هر صورت، اینک فرصت مناسبى پدید آمد که عترت آلرسول(ص) اقدامى بنیادىعلیه سیاستهاى حزب عثمانیه انجام دهد که این فرصت، در طى ده سال امامت امامحسین(ع) فراهم نبود؛ زیرا از سویى سیاستهاى معاویه، تفاوت اساسى با سیاستهاىیزید داشت و اگر آنچه در زمان یزید شکل گرفت، در زمان معاویه پدید مىآمد، چه بساحضرت را با نیرنگ به شهادت رسانده، آنگاه از خون امام(ع) به سود سیاستهاى خویشبهره مىبرد، همان بهرهاى که از خون عثمان در مبارزه علیه رقیبان خود، به ویژه پیرواناهلبیت برد و از سوى دیگر، با وجود معاویه، قرار مصالحه، مانع بزرگ دیگرى در این راهبود. به همین علت تا معاویه زنده بود، امام حسین(ع) نیز اقدامى صورت نداد:
«لیکن کل رجل منکم حلساً من احلاس بیته مادام معاویة حیّاً؛
[75]
تا معاویه زنده است، هیچ اقدامى شکل نمىگیرد، همه در خانههاى خود باید بمانند».
اینک با فرا رسیدن مرگ معاویه، مدت قرارداد نیز به انجام رسیده و زمینه اجتماعى ومردمى نیز موفقیت یک نهضت فراگیر را نوید مىداد و فرصت مناسبى براى اقدام علیهسیاستهاى حزب عثمانیه فراهم آمده بود.
برخورد نظامى
از این جهت، هدف و شیوه امام حسین(ع) نمىتوانست یک مبارزه محدود و یا حتى یکبرخورد نظامى باشد. انگیزه امام تنها این نبود که از بیعت با حزب عثمانیه سر باز زند، که اگرچنین بود، در همان وطن خویش، مدینةالرسول(ص) مىماند و اگر حزب حاکم، بر ایشانسخت مىگرفت که بیعت کند، از خویش دفاع مىکرد و در نهایت، در همان مدینه ممکن بودبه شهادت برسد.
از شیوه و رفتار اجتماعى امام به خوبى آشکار است که انگیزه آن حضرت، فراتر از این
|296|
موارد بوده است.
اقدام امام(ع) به گونهاى بود که با یک خیزش فراگیر، سطح جامعه اسلامى را پوشش داد،آن هم نه تنها در یک جنبه، بلکه در جنبههاى گوناگون فرهنگى، اجتماعى و سیاسى، حرکتىبزرگ پدیدار ساخت تا چارهاى براى دردهاى فراگیر باشد. دردهایى که جان امت اسلامى راآزرده و همواره رنج مىدهد، با یک حرکت محدود درمانپذیر نخواهد بود، بلکه یکحرکت فرهنگى و اجتماعى و یک نهضت فراگیرى را مىطلبد که بتواند به سراسر کشوراسلامى اطلاعرسانى کند و از همه توانمندىها در شکلگیرى نهضت بهره ببرد. بر ایناساس، شیوه امام(ع) شکل دادن یک حرکت بزرگ اجتماعى فراگیر بود که بهطور خلاصهتوضیح داده مىشود.
جریان بزرگ اجتماعى
هنوز خبر مرگ معاویه به طور رسمى در کشور اسلامى منتشر نشده بود که یزید، حاکمبنىامیه، در نامهاى محرمانه به ولید، فرماندار مدینه، امام حسین(ع) را به بیعت با خویش فراخواند. ولید براى بیعت گرفتن از امام و عدهاى دیگر از سران و شخصیتها تدابیرى رااندیشید. وى شبانه و در جلسهاى محرمانه، موضوع بیعت را با امام حسین(ع) مطرح ساخت.امام نیز که با تدبیرهاى خاص امنیتى در آن جلسه حضور یافته بود، بیعت را به بعد موکولکرده، از جلسه بیروت رفت.
موضوع بیعت امام حسین(ع از دو جنبه، داراى اهمیت است. امام نیک مىدانست کهحزب حاکم، به سادگى ایشان را رها نخواهد ساخت و امنیت حضرت را در حرم رسول خدابه خطر خواهد افکند. از اینرو، تصمیم گرفت که پس از امتناع از بیعت، شبانه به صورتپنهانى، به همراهى کاروان خویش مدینه را ترک کند.
خروج نا بههنگام حضرت، آن هم با ویژگى کاروان، به همراه زنان و کودکان و دلاورانبنىهاشم، خبر مهم روز شده و در مدینه و بسیارى از مناطق کشور اسلامى منتشر گردید. ازسویى امتناع از بیعت و نیز خروج حضرت از مدینه، حزب حاکم را سخت به وحشت افکند؛زیرا بنىامیه به این نکته واقف بودند که بزرگترین خطرى که تخت و تاج آنان را تهدیدمىکند، مخالفت اهلبیت است و اینک یک حرکت و جنبش بزرگ در حال شکلگیرى بود.براى پدید آمدن این جریان بزرگ اجتماعى، اطلاعرسانى و آگاهى دادن به جامعه، نقش
|297|
محورى دارد. از اینرو، تلاش امام بدین سو معطوف بود که به سمت و سویى حرکت کند وشیوهاى را برگزیند که به بهترین شکل بتواند از یک سو، انحرافات حزب حاکم را بازگو کند واز سوى دیگر، اهداف خویش را براى مردم بیان کند.
به همین علت، حضرت مکه را، که محل رفت و آمد همه اقشار از سراسر کشور اسلامىاست، انتخاب کرد؛ بهویژه که حرکت امام(ع) در آخر ماه رجب شکل گرفت و ماههاى پرفضیلت شعبان و رمضان در پیش بود که بیشتر از هر زمان دیگر، در این ماهها مردم مسلمانبراى انجام عمره مفرده به مکه روى مىآورند. افزون بر این، موسم حج نیز در پیش بود کهبراى اطلاعرسانى به سراسر مملکت اسلامى، بهترین فرصت را فراهم مىساخت. امام(ع)در مدت اقامت حدود چهار ماهه خویش در مکه و نیز در بین راه، از همه فرصتها بهره برد،در هر ملاقاتى با گروه یا سران احزاب، همواره علیه بنىامیه افشاگرى مىکرد و انگیزههاىخویش را از اقدام علیه بنىامیه مطرح مىساخت. با انتخاب این شیوه، بیشتر جهان اسلام،در مدتى کوتاه از حرکت و اقدام امام حسین(ع) با خبر شدند؛ به ویژه که سیاستهاى ناشیانهحزب حاکم، حرم امن الهى را نیز بر حضرت ناامن ساخته بود و امام مجبور شد حج خویشرا تبدیل کرده و نا بههنگام در روز هشتم ذىالحجه، از مکه به سوى عراق خارج شود.
مجموعه این اقدامها بخش مهمى از اهداف امام را در جهت اطلاع رسانى تأمین کرد؛زیرا با بازگشت حجاج به موطن خویش، حوادث مکه، سخن روز مردم جامعه شد و خروجنابههنگام حضرت از مدینه و روى آوردن ایشان به مکه و موضعگیرىهاى شفاف امام دربرابر حزب عثمانیه، به مردم کشور اسلامى هشدار داده و بسیارى از نگاهها را به سوى خودمعطوف ساخت؛ بهویژه مردم عراق و کوفه، که پایگاه تشیع علوى بود، بیش از مردم دیگرجاها در صدد فرصتسازى بودند. آنان در زمان معاویه نیز از امام حسین(ع) خواسته بودندکه با خلع معاویه، رهبرى امت را به عهده گیرد.
[76] اینک با فرصت فراهم شده، هنگامى که ازحرکت امام با خبر شدند، نامههاى فراوانى به ایشان نگاشتند و از حضرت به طور جدىخواستند که به سوى پایگاه علوى روى آورد.
[77]
در مدت اقامت امام در مکه، تحولات بس مهمى روى داد که این فراخوانى مردمکوفه،بزرگترین آنها به شمار مىرفت، همان که حزب حاکم از شکلگیرى آن، سختدرهراسبود.
امام پس از دریافت نامههاى مردم عراق، ارتباط خویش را با آنان افزون ساخته و حتى به
|298|
شهرهاى دیگر، مانند بصره نامه نگاشت و اهدافى را که از قیام خویش دنبال مىکرده است بهآگاهى سران احزاب و سران و اقوام شیعه رساند.
[78] امام در رابطه با فراخوانى مردم کوفه،اقدامى زودرس انجام نمىداد، بلکه با تدبیرى حکیمانه، فرد زیرک و هوشمند و امینى چونمسلم بن عقیل را به سوى کوفه، براى بررسى اوضاع از نزدیک اعزام داشت و به مردم همنوشت که اگر مسلم خواستهها و پاىبندى آنان را تأیید کند، به سوى آنان خواهد رفت.
[79]
طبیعى است که امام باید در مکه اقامت داشته باشد تا از اوضاع کوفه خبرى موثق و دقیقبه دست آورد، که نامههاى متعددى را به همراه نامه نماینده خویش، مسلم دریافت مىکند کهمردم از صمیم قلب خواهان رهبرى شما هستند و دست بیعت با شما را مىفشرند. بنابراین،به سوى کوفه حرکت نما.
[80]
از سوى دیگر، طرح ترور امام(ع) در حرم امن الهى، از سوىحزب حاکم طراحى شد وامام همام با آگاهى از این توطئه و با توجه به فراخوانى گسترده مردم عراق و تأیید آن از سوىنماینده خویش، نابههنگام (روز هشتم ذى حجه) از مکه به سوى عراق حرکت مىکند. بدینگونه مشاهده مىشود که حضرت بهترین زمان را انتخاب کرده و بزرگترین پایگاهاطلاعرسانى را در اختیار گرفت و اهداف خویش را به همه جا اعلام کرد و از ظرفیتها وتوانمندىهاى اجتماعى یارى طلبید. طبیعى است که با توجه به اوضاع نابهسامان جامعه و باتوجه به مرگ معاویه، که به تازگى اتفاق افتاده بود، زمینه اجتماعى نهضت امام حسین(ع)کاملاً فراهم بود.
امام در این فرصت، از پشتیبانى مردم، به ویژه مردم عراق، به خوبى آگاه و مطمئن شد و بهاین امر مهم، که در پدید آمدن جریانى اجتماعى و بزرگ نقش مهمى ایفا مىکرد، بیشترتوجه را داشت.
در پدیدار شدن این حرکت اجتماعى، ظرفیت، فرهنگ و حمایت آگاهانه مردمى، نقشمهمى بر عهده دارد و امام فرزانگان هیچ گاه این مهم را از نگاه خود دور نداشت و انتخابعراق، به مرکزیت کوفه، بهترین گواه بر این نکته است؛ زیرا امام از پشتیبانى گسترده مردمعراق اطمینان حاصل کرد و از این رو، با هیچ پیشنهادى که امام را از رفتن به عراق منصرفسازد، موافقت نکرد، با اینکه از ایشان فراوان خواستند که به سوى عراق نرود. اگر جریاناجتماعى، آن گونه که پیشبینى مىشد، به پیش مىرفت و امام(ع) در جمع یاران خود درکوفه قرار مىگرفت، آنگاه اوضاع به هیچ وجه براى حزب عثمانیه قابل کنترل نبود و خطر
|299|
جدى اقتدار سیاسى آنان را تهدید مىکرد. به همین علت، حزب عثمانیه همه تلاش خود را بهکار گرفت تا از رسیدن امام حسین(ع) به کوفه جلوگیرى کند؛ زیرا بهترین زمینه براى حرکتاجتماعى امام، در کوفه شکل گرفته بود.
زمینههاى حرکت بزرگ اجتماعى
هر جریان اجتماعى، در صورتى امید موفقیت آن مىرود که زمینه اجتماعى آن فراهمباشد، بلکه مىتوان گفت که بدون فراهم بودن زمینه، هیچ جریان اجتماعى شکل نمىگیرد.نهضت امام حسین(ع) نیز از این معیار مثتثنا نبود. حرکتى فراگیر که مىخواهد سراسر جهاناسلام را پوشش دهد، باید زمینه اجتماعى آن فراهم باشد. باید بخش بزرگى از جامعه، دراندیشه و رفتار، از آن حرکت حمایت کند.
با یک نگاه مىتوان دید که زمینه اجتماعى نهضت حسینى کاملاً فراهم بوده است؛ زیرا ازسویى حکومت ستمپیشه چندین ساله حزب عثمانیه، ناهنجارىهایى را پدید آورده بود کهمردم به ستوه آمده بودند و از سوى دیگر، پس از مرگ معاویه، اقتدار سیاسى بنىامیه رو بهافول گذاشته بود. از سوى سوم، اندیشههاى بالنده تشکل همسوى اهلبیت در حجاز و عراقبه ویژه در کوفه و بصره، به جانب رهبرى امام حسین(ع) معطوف شده بود. مردم امام را باجان و با عزمى محکم، براى هوادارى از ایشان فرا خوانده بودند که این دغدغهها در زمانمعاویه هم بود. مروان در نامهاى به معاویه به این حقیقت اشاره مىکند که نگاه سران وشخصیتها در حجاز و عراق، به سوى حسین است:
«ان رجالاً من اهل العراق و وجوه اهل الحجاز یختلفون الى الحسین.»
[81]
وحتى مردم کوفه به طور رسمى و محرمانه نامه نوشتند و از امام حسین(ع) خلع معاویهرا خواستار شدند.
[82]
نامههاى هزاران نفر از سران و تودههاى شیعه در عراق، براى دعوت از حضرت به عراقنیز گواه صادقى بر وجود زمینههاى فرا گیر حرکت اجتماعى است. تعداد نامههاى مردمعراق را هیجده هزار و همچنین چهل هزار یا صدهزار هوادار شمشیر به دست،نقلکردهاند.
[83]
امام(ع) نیز بر اساس همین دعوتها پس از بررسى و اطمینان، دعوت مردم عراق راپذیرفت و حتى به پیشنهادها و انتقادهاى بسیارى که ایشان را از رفتن به عراق برحذر
|300|
مىداشت، توجهى نکرد و مصمم حرکت خود را به سوى کوفه ادامه داد. امام تا آخرین لحظهتلاش کرد که خود را به کوفه برساند و حتى خبر شهادت یارانش در کوفه، ایشان را از رفتنبدان سو منصرف نساخت. تنها آن هنگام که در محاصره سپاه سىهزار نفرى عبیدالله قرارگرفت، از رسیدن به کوفه ناامید شد؛ زیرا در شیوه امام، توجه به خواستهها و حمایت مردم،که زمینه شکلگیرى مدیریت شایستهسالارى و مردم سالارى دینى است، یک اصل است.
از سوى دیگر، گسیل سپاه عظیم سى یا چهل هزار نفر
[84] از کوفه براى ستیز باامامحسین(ع) و یاران اندک ایشان گواه دیگرى بر آماده بودن زمینه حرکت اجتماعىاماماست؛ زیرا تعداد سپاه امام حسین(ع) حدود دویست نفر بود که بیشتر آنان زنانوکودکان بودند.
چرا حزب عثمانیه سپاهى سى یا چهل هزار نفرى را براى جنگ با امام حسین(ع) بسیجکرد؟ مگر براى از پاى درآوردن یک کاروان دویست نفرى، چه تعداد نیرو و تجهیزات لازماست؟ بسیج این تعداد نیرو، گواه بر این است که حزب عثمانیه، اینک با تسلط بر کوفه،مىخواهد از پیروان اهلبیت، زهر چشم بگیرد، مىخواهد یک نمایش قدرت نظامى به راهاندازد تا اعلام کند که معارضه با حزب حاکم، چه پىآمدهایى ممکن است داشته باشد.همچنین این حزب، هنوز از حمایت پیروان اهلبیت از امام حسین(ع) نگران بود و هنوز اینخطر وجود داشت که آن حضرت، با مردم کوفه ارتباط برقرار کند و در میان آن جمعیت انبوههوادار قرار گیرد که در آن صورت، دیگر اوضاع را نمىشد کنترل کرد. به نظر مىرسدانگیزهبسیج این سپاه عظیم، همین خطر پیروان اهلبیت بود که هزاران نفر از آنان براى امام نامهنوشته و اینک در صدد حمایت از ایشان بودند. این نکته، گواهى است بر این که پایگاه،نهضت و زمینه اجتماعى حرکت امام حسین(ع) در سرتاسر کشور اسلامى، به ویژه در عراقو کوفه کاملاً فراهم بوده است. امام نیز هیچگاه این موضوع را نادیده نگرفت؛ زیرا زمینهموفقیت یک حرکت اجتماعى را پشتیبانى و هواخواهى مردم شکل مىدهد.
رهبرى جامعه
براى دست یازیدن به اهداف و اندیشههاى بنیادى امام حسین(ع) شیوهاى باید طراحىشود تا توانمندى برابرى با اقتدار حزب حاکم و استقرار نهاد سیاسى دینى و ساماندهىمدیریت سالم و بالنده را فراهم سازد.
|301|
روشن است که این هدف کلان، با شیوههاى محدود تأمین نمىگردد و باید اقتدارىفراهم شود تا بتواند با به زیر کشیدن حزب حاکم از اریکه قدرت، مدیریت و رهبرى جامعهرا بر عهده گیرد تا به آن اهداف بزرگ نزدیک شود. به همین علت مشاهد مىشود که امامحسین(ع) شیوهاى در پیش گرفت که رهبرى جامعه را عهدهدار شود. امام نیک مىدانست کهعامل اصلى ناهنجارىهاى اجتماعى، حزب عثمانیه است و از اقتدار و توانمندى آن نیز بهخوبى آگاه بود و مىدانست که با حاکمیت این حزب، هیچ گونه اقدام اصلاحگرانهاى به هدفنخواهد رسید. به همین علت، در گفتار و رفتار و شیوهاى که امام(ع) براى پدیدارى نهضتبه کار گرفت، این نکته آشکار است که ایشان براى دستیابى به اهداف خویش تلاش فراوانکرد تا رهبرى جامعه را بر عهده گیرد.
هنگامى که پاسخ نامههاى مردم کوفه را مىنوشت، موضوع درخواست مردم کوفه از آنحضرت، براى به دست گرفتن رهبرى را مطرح کرد و نوشت:
«و قد فهمت کل الذى اقتصصتم و ذکرتم و مقالة جلّکُمْ انه لیس علینا امام فاقبل؛
[85]
منظور شما را که مىگویید: ما رهبر نداریم، دریافت کردم».
در نامهاى که به مردم بصره نگاشت، شایستگىهاى رهبرى خویش را مطرح ساخته،آنگاه فرمود:
«و کنا اهله و اولیائه و اوصیائه و ورثته و احق الناس بمقامه فى الناس...و نحن نعلم انا احقالناس بذلک الحق المستحق علینا ممن تولّاهُ؛
[86]
ما اهلبیت رسول خدا(ص) و شایستهترین افرادى هستیم که بر جانشینى ما سفارش کرد. ماوارث رسول خدا هستیم و شایستهترین افراد براى مقام و منصب حضرت، در میانمردم(رهبرى)».
امام(ع) در سخنان خویش هنگام رویارویى با سپاه حر فرمود:
«نحن اهلبیت محمد و اولى بولایة هذا الامر علیکم من هولاء المدعین ما لیس لهم؛
[87]
ما اهلبیت محمد هستیم و از اینان، که منصب حضرت را به زور بر عهده گرفتهاند،سزاوارتریم».
ایجاد توانمندى
امام تلاش فراوان داشت که از ظرفیتها و توانمندىهاى اجتماعى بهره برده و اهرمهاىنیرومند مردمى را، که نقش اصلى را در موفقیت حرکت اجتماعى بر عهده دارند، ساماندهى
|302|
و تقویت کند. ایشان در مسیر حرکت خویش به سوى کوفه، از هر فرصتى براى توانمندساختن جبهه خود بهره مىبرد؛ چنانکه اموال کاروانى تجارتى را، که براى شام و بارگاه یزیدکالا حمل مىکرد، مصادره کرد.
[88]
امام در مسیر حرکت خود به سوى کوفه، با عبدالله مطیع روبهرو شد و وى را از اهدافخویش آگاه ساخته و ناهنجارىهاى اجتماعى را براى او بیان کرد.
[89] همچنین در منزلگاهىدر بین راه توقف کرد که قافله زهیر نیز در آنجا فرود مىآمد. حضرت از وى استمدادمىکردو زهیر نیز علىرغم تصمیم اولیه با جان و دل دعوت امام را پذیرفت و به سپاهایشانپیوست.
[90]
امام(ع) هنگام روبهرو شدن با عبیدالله بن حر جعفى، با وى مذاکره و از او درخواستکمک کرد؛ اما عبیدالله چون شایستگى یارى ایشان را نداشت، از کمک به امام سر باز زد.
[91]
حتى در روز تاسوعا، امام با فرستادن حبیب بن مظاهر براى استمداد از قبیله بنىاسدموافقت کرد و حبیب در بین افراد آن قبیله رفته و عدهاى نیز براى پیوستن به سپاه امامحسین(ع) همراه وى مىآمدند که در بین راه، با سپاه عبیدالله درگیر شده و تعدادى از آنانشهید گشتند.
[92]
این شواهد، همگى گواهى مىدهند که امام(ع) از هر فرصتى بهره مىبرد تا بر توان جبههخویش بیفزاید تا بتواند در برابر حزب حاکم بایستد.
بر این اساس، شیوه امام در مبارزه علیه حزب عثمانیه، ایجاد یک حرکت بزرگ اجتماعىبود که با حمایت مردمى بتواند زمینه اقتدار سیاسى و رهبرى جامعه را فراهم سازد. آنگاه بابیرون راندن حزب عثمانیه از صحنه سیاسى، مدیریت امت اسلامى را به دست گرفته تابتواند به نابهسامانىهاى فرهنگى پایان دهد و به ناهنجارىهاى اجتماعى هنجار بخشیده و باسازندگى و آبادسازى، بار دیگر مدیریت دینى را در جامعه مستقر سازد؛ اما بررسى اینکه بادگرگونى اوضاع عراق و تسخیر کوفه توسط حزب عثمانیه، شیوه امام چگونه تغییر کرد وایشان در مرحله دیگرى از نهضت قرار گرفت و اهداف خویش را در آن مرحله چگونه دنبالکرد، از فرصت این تحقیق بیرون است و علاقهمندان مىتوانند به تحقیقهایى که در اینزمینه صورت گرفته است، مراجعه کنند.
[93]
|303|
منابع و مآخذ
رجال کشى، محمد بن حسین طوسى، چاپ کنگره
شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، دارالاحیا التراث العربى.
مروج الذهب، حسین بن على المسعودى، دارالهجرة
الغدیر، عبدالحسین الامینى، دارالکتب العربى
الارشاد، محمد بن نعمان(مفید)، مؤسسه آل البیت
الامامة و السیاسة، ابن فتیویه دینورى، دارالکتب العلمیه
انساب اشراف، احمد بن یحیى بلاذرى، دارالفکر لبنان
وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، دار الاحیاء التراث العربى 20 جلدى
بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، دار الاحیاء التراث العربى 20 جلدى
الفتوح، احمد بن اعثم کوفى، دارالکتب العلمیه
وقعة طف، لوط بن یحیى ازدى، انتشارات اسلامى
تاریخ الامم و الملوک محمد بن جریر طبرى، مؤسسه اعلمى
مقتل خوارزمى، موثق بن احمد بن ابن منقى اخطب، دارالانوار الهدى
اخبار الطوال، احمد بن داوود دینورى، منشورات رضى
الکامل فى التاریخ، عزالدین(ابن اثیر)، دارالاحیاء التراث العربى
امالى صدوق(ره)، محمد بن على، انتشارات کتابچى
نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، انشارات علمى و فرهنگى
مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، منشورات رضى
تحف العقول، على بن الحسین شعبه صرانى، انتشارات اسلامى
الاستیعاب، یوسف بن عبدالله (قرطبى)، دارالکتب العلمیه
کنز العمال، متقى هندى، مؤسسة الرسالة
موسوعة الامام حسین بن على(جمعى از نویسندگان)، پژوهشکده باقرالعلوم(ع)
ینابیع المودة، قندوزى، مؤسسة اعلمى
الاصابة فى معرفة الصحابه، ابنحجر عسقلانى، دارالاحیاء التراث العربى
امام على(ع)، جمهوریت، حبیبالله احمدى، انتشارات فاطیما
امام حسین(ع) الگوى زندگى، حبیبالله احمدى، انتشارات فاطیما
|304|
[1]. منظور از «حزب عثمانیه» تشکلى اجتماعى است که از سوى بنىامیه، علیه پیروان اهلبیت(ع) شکل گرفت.
[2]. رجال کشى، ص85، و 87 و 76.
[3]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج11، ص45؛ و ج12، ص219.
[4]. مروج الذهب، ج2، ص102؛ و ج3، ص33؛ الغدیر، ج10، ص266.
[5]. الغدیر، ج10، ص89.
[6]. شورا، آیه23.
[7]. ارشاد، ج2، ص32.
[8]. الامامة و السیاسة، ج1، ص145.
[9]. الامامة و السیاسة، ج1، ص146؛ انساب و اشراف، ج5، ص128.
[10]. الغدیر، ج1، ص198.
[11]. وسائلالشیعه، ج2، ص704؛ بحارالانوار، ج44، ص129.
[12]. انساب اشراف، ج5، ص129.
[13]. فتوح البلدان، ج5، ص133.
[14]. انساب اشراف، ج5، ص130؛ الامامة و السیاسة، ج1، ص147.
[15]. بحارالانوار، ج44، ص325.
[16]. الغدیر، ج1، ص198.
[17]. بحارالانوار،ج44، ص325.
[18]. وقعة طف، ص170.
[19]. تاریخ طبرى، ج4، ص565.
[20]. ارشاد، ج2، ص97.
[21]. ر.ک: مجله حوزه، ش 101؛ امام على و جمهوریت، ص64.
[22]. الامامة و السیاسة، ج1، ص146؛ انساب اشراف، ج5، ص128.
[23]. رجال کشى، ص50؛ الامامة و السیاسة، ج1، ص146؛ انساب اشراف، ج5، ص139.
[24]. تاریخ طبرى، ج4، ص605.
[25]. انساب اشراف، ج5، ص129.
[26]. مقتل خوارزمى، ج1، ص273؛ فتوح البلدان، ج5، ص23.
[27]. تاریخ طبرى، ج4، ص565.
[28]. فتوح البلدان، ج5، ص23.
[29]. تاریخ طبرى، ج4، ص598.
[30]. همان، ج2، ص587.
[31]. همان.
[32]. همان، ج4، ص607؛ فتوح البلدان، ج5، ص77؛ اخبار الطوال، ص245.
[33]. تاریخ طبرى، ج4، ص601؛ کامل، ج2، ص549.
[34]. امالى شیخ صدوق، مجلس 30، ص156.
[35]. فتوح البلدان، ج5، ص84.
|305|
[36]. ارشاد، ج2، ص92.
[37]. تاریخ طبرى، ج4، ص618؛ ارشاد، ج2، ص91.
[38]. نهج البلاغه، خ9، ص14.
[39]. همان، نامه 31، ص304.
[40]. تاریخ طبرى، ج4، ص605؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ کامل، ج2، ص571.
[41]. ارشاد، ج2، ص98؛ کامل، ج2، ص562.
[42]. تحف العقول، ص241؛ مقتل خوارزمى، ج2، ص10.
[43]. تاریخ طبرى، ج4، ص605؛ مقتل خوارزمى، ج2، ص7.
[44]. مائده، آیه1.
[45]. توبه، آیه12.
[46]. انفال، آیه 58.
[47]. رجال کشى، ص48.
[48]. همان، ص49.
[49]. وسائل الشیعه، ج11، ص451.
[50]. تاریخ طبرى، ج4، ص605.
[51]. همان.
[52]. فتوح البلدان، ج5، ص23.
[53]. تاریخ طبرى، ج4، ص565.
[54]. فتوح البلدان، ج5، ص18.
[55]. نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج3، ص444.
[56]. استیعاب، ج4، ص241.
[57]. نهج البلاغه، خ200، ص236.
[58]. کنزل العمال، ج11، ص117؛ انساب اشراف، ج5، ص64.
[59]. فتوح البلدان، ج5، ص18.
[60]. همان، ص17.
[61]. تاریخ طبرى، ج4، ص561؛ ارشاد ج2، ص39.
[62]. تحف العقول، ص238.
[63]. تاریخ طبرى، ج4، ص612.
[64]. همان، ج4، ص115.
[65]. همان، ج4، ص603.
[66]. همان، ج4، ص624؛ فتوح البلدان، ج5، ص97.
[67]. همان، ج4، ص624؛ اخبار طوال، ص252.
[68]. تاریخ طبرى، ج4، ص627؛ ارشاد، ح 2، ص101.
[69]. محمد، آیه13.
[70]. نحل، آیه 125.
[71]. تاریخ طبرى، ج4، ص174.
[72]. همان، ج4، ص605.
[73]. موسوعه، ص307.
|306|
[74]. تحف العقول، ص237.
[75]. الامامة و السیاسة، ج1، ص134.
[76]. ارشاد، ج2، ص32.
[77]. اخبار الطوال، ص229؛ مقاتل الطالبیین، ص99.
[78]. اخبار الطوال، ص231؛ تاریخ طبرى ج4، ص564.
[79]. وقعه طف، ص96؛ تاریخ طبرى، ج4، ص561.
[80]. تاریخ طبرى، ج4، 580.
[81]. رجال کشى، ص48.
[82]. ارشاد، ج2، ص32.
[83]. مروج الذهب، ج2، ص54؛ الامامة و السیاسة، ج2، ج1، ص182؛ الاصابه، ج1، ص334.
[84]. امالى مجلس، ج75، ص462؛ ینابیع الموده، ص394.
[85]. تاریخ طبرى، ج4، ص561.
[86]. همان، ص565.
[87]. ارشاد، ج2، ص79.
[88]. اخبار الطوال، ص245؛ تاریخ طبرى، ج4، ص589.
[89]. اخبار الطوال، ص246؛ تاریخ طبرى، ج4، ص598.
[90]. اخبار الطوال، ص246.
[91]. اخبار الطوال، ص250؛ تاریخ طبرى، ج4، ص608؛ فتوح البلدان، ج5، ص83.
[92]. انساب اشراف، ج3، ص388؛ فتوح البلدان، ج5، ص100.
[93]. امام حسین الگوى زندگى، ص204.
فرهنگسازى
انگیزه فرهنگسازى
یکم. اندیشه فرهنگى
معرفى عترت
دوم. اندیشه اجتماعى
استقرار آزادى اجتماعى
دلیل دیگر
آزمون یاران
آزادگى
تعهدات
سوم. اندیشه استقرار دین
چهارم. اندیشه حکومتدارى
شایسته سالارى
پنجم. اندیشه حفظ معیارها
رعایت حقوق
آغازگر جنگ
ششم. اندیشه اقتصادى
بخش دوم. شیوهها و ابعاد
فرصت ویژه
برخورد نظامى
جریان بزرگ اجتماعى
زمینههاى حرکت بزرگ اجتماعى
رهبرى جامعه
ایجاد توانمندى
منابع و مآخذ
نهضت اصلاحى امام حسین(ع) یک جریان بزرگ اجتماعى است که در تداومجریانهاى پیش از آن، پدیدار شده است. این حرکت اجتماعى، نه در زمان امام حسین(ع)آغاز شده و نه با شهادت آن حضرت پایان پذیرفته است، بلکه حلقهاى درخشان از حرکتعترت آلرسول(ص) است که پیش از امام حسین(ع) توسط دو امام همام، یعنى امام على(ع)و امام حسن(ع) آغاز گردید و بعد از امام حسین(ع) نیز با تلاش امامان بعدى با شیوههاىگوناگون ادامه یافت.
انگیزه اصلى امامحسین(ع) از برپایى این نهضت، رویارویى با طرفندهاى خطرآفرین«حزب عثمانیه»
[1] بود که بنیان دین و امت اسلامى را تهدید مىکرد. هنگامى که دین، نقشىمحورى در ابعاد گوناگون اعتقادى، اخلاقى و رفتارى، بر اساس دادههاى فطرى و نیز شؤوناجتماعى، سیاسى و حکومتدارى و هویت دادن به جامعه را بر عهده دارد، مخالفاندینستیز نیز در مصاف با همین آرمانها در ستیز خواهند بود.
بر این اساس، عترت رسول خدا(ص) محور استقرار دین الهى، تداوم راه و سیره آنحضرت، محور اصلى تشکیل جامعه دینى و قطب حرکت بالنده اجتماعى است. به همینعلت نیز همواره هدف تهاجم دشمنان و منحرفان، بهویژه بنىامیه قرار گرفته است. اگرعترت نقش محورى خود را در جریانهاى اجتماعى و معادلات سیاسى بعد از رسولخدا(ص) ایفا نمىکرد، هیچگاه تا این اندازه مورد غیض و غضب مخالفان قرار نمىگرفت.
همچنین به علت همگون بودن اندیشه و رفتار عترت، بنیادهاى اندیشههاى اصلاحى امامحسین(ع) نیز با اندیشههاى علوى هماهنگ بوده و در تقابل با ناهنجارىهاى دورانامامحسین(ع) و پیش از آن مىباشد. به دیگر سخن، بنیاد اندیشههاى اصلاحى، بانابهسامانىها و دشمنىهاى جبهه مقابل، پیوند دارد. از اینرو، آشنایى با این نابهسامانىها،در شفافسازى و تبیین اندیشههاى اصلاحى تأثیر بهسزایى دارد.
بررسى اندیشههاى امام(ع) با زمینههاى ناهنجارى بنىامیه - که در این نوشتار از آنان باعنوان «حزب عثمانیه» یاد مىشود و بعد از رسول خدا(ص) به صورت یک جریان و تشکلاجتماعى پدیدار شد - همراه است.
این جبهه مخالف در زمینههاى گوناگون فرهنگى، اجتماعى، اقتصادى، سیاسى،حکومتدارى و دینزدایى، با عترت به مخالفت برخاست و جبهه نیرومندى را شکل داده و
|272|
موفقیتهایى را نیز به دست آورد، گرچه اندیشه زلال و رفتارهاى مدبرانه عترت، آنان را دردستیابى به همه اهداف کلان خویش، یعنى دینزدایى ناکام ساخت. سرانجام، بااندیشههاى اصلاحى عترت، طرفندهاى حزب عثمانیه رسوا شد و زمینه سقوط آنان فراهمآمد، بهگونهاى که این حزب، حتى یک قرن هم نتوانست در میدان حکومتدارى جولان دهدو به برکت تلاشهاى عترت آل رسول(ص) و پیروان ایشان از پاى درآمد.
هدف این نوشتار، بررسى یکى از حلقههاى اصلى اندیشهها و رفتارهاى عترت در اینراه است که در زمان امام حسین(ع) پدید آمده است. البته بررسى زمینههاى این اندیشهها،خود موضوعى مستقل است که در نوشتارى دیگر در دفتر اول ویژه نامه با عنوان «نقشفشارهاى سیاسى، اجتماعى و اقتصادى بنىامیه در پیدایش نهضت»، بدان پرداخته شدهاست، گرچه براى آماده شدن فضاى سخن، اشاره به آن محورها ضرورى مىنماید.
این نوشتار، در دو بخش اندیشهها و شیوهها تنظیم و تقدیم مىگردد.
بخش اول. اندیشهها
پىآمد حاکمیت حزب عثمانیه
پىآمد حاکمیت حزب عثمانیه، خطرهایى جدى بود که دین و کیان امت اسلامى را تهدیدمىکرد. حزب عثمانیه با ارزشها و باورهاى پذیرفته شده مسلمانان، معارضه اساسىداشت. ترویج فرهنگ برترىجویى قومى، گسیل سرمایهها به سوى هواداران و تخریبنهادهاى اجتماعى و ساماندهى آنها براى دستیابى به اهداف بنىامیه، که ناهنجارىهاىعمیق اجتماعى را پدیدار ساخته بود، محورهاى اصلى رفتار حزب حاکم عثمانیه بود.
این محورها سبب پدید آمدن اندیشههاى اصلاحى فرزانهاى مانند حسین بنعلى(ع)شد.
فرهنگسازى
در زمینه فرهنگ، تلاش حزب عثمانیه، در دو محور متمرکز مىشد: نخست جلوگیرىاز طرح و بیان فضایل اهلبیت و دیگرى فضیلتسازى براى آل ابوسفیان. در محور نخست،حزب عثمانیه از تبیین و تفسیر آیاتى که در شأن و منقبت اهلبیت بود، جلوگیرى مىکرد ومانع از بیان احادیث رسول خدا(ص)، که در تثبیت موقعیت اهلبیت(ع) و شناخت فضایلایشان مؤثر بود، مىشد.
|273|
آنان خشونت را در این راه، به اندازهاى رساندند که یاران بزرگ اهلبیت را به بالاى دارکشیدند و زبان گویا و رساى افرادى مانند میثم تمارها و رُشیْد هَجَرى را از حلقومشان بیرونکشیدند.
[2] آنان کار را در این عرصه بدانجا رساندند که معاویه دستور داد که کسى نباید درباره منقبت علىّ حدیثى بیان کند.
[3] بلندگوهاى حزب عثمانیه تلاش کردند تا چهره درخشاناهلبیت را تیره جلوه دهند. هزاران گوینده بر فراز هزاران منبر، در نماز جمعه و جماعت وعید فطر و عید اضحى، بر حضرت على(ع) و آلعلى لعن و نفرین مىکردند.
[4] تا شایدخورشید درخشان عترت را در پس ابرهایى از اوهام پنهان سازند، زهى خیال باطل!
محور دیگر فرهنگسازى حزب عثمانیه، تبلیغ فضایل نداشته بنىامیه بود که مجعولاتفراوانى را به دین پیامبر خدا(ص) نسبت دادند تا از بنىامیه، گروه و جریانى صاحب فضایل،عدالتخواه و شایسته رهبرى بسازند. آنان در این میدان تا آنجا پیش تاختند که آل ابوسفیانرا وارثان رسول خدا(ص) معرفى کردند و از امثال معاویه، با احادیث جعلى از زبانپیامبر(ص)، فردى برتر، مدبر و شایسته رهبرى ساختند، احادیثى مانند: «معاویة احکم امتىو اجودها» و «معاویة احلم امتى و اجودها».
[5]
انگیزه فرهنگسازى
انگیزه حزب عثمانیه از این فرهنگسازى، یعنى واژگون جلوه دادن چهره عترت وچهرهسازى مثبت براى آل ابوسفیان، مصداقسازى براى جانشینى رسول خدا(ص) بود.آنان مىخواستند با کتمان دهها حدیث در باره فضیلت عترت پیامبر و شأن نزول آیات فراواندر باره آنان، که زبان به زبان در میان امت مسلمان در گردش بود، مصادیق واقعى عترت را درهاله ابهام فرو برده و به جاى آنان فرزندان ابوسفیان را معرفى کنند تا تصاحب منصبهاىاجرایى رسول خدا(ص)، مانند رهبرى جامعه، بر آنان آسان گردد.
به دیگر سخن، همان انگیزهاى که در بیان شایستگىهاى اهلبیت دنبال مىشود و آنان رابرترین و پاکترین انسانها و خویشان رسول خدا(ص) معرفى مىکند و نگاهها را به سوىآنان معطوف مىدارد و حتى دوستى مردم با اهلبیت را مزد رسالت قلمداد مىکند:
«قل لا أسئلکم علیه اجراً الا المودة فى القربى؛
به مردم بگو: من مزد رسالت جز مودت خویشانم نمىخواهم.»
همین انگیزه را بنىامیه در فرهنگسازى و مصداقآفرینى دنبال مىکردند. آنان از آل
|274|
ابوسفیان چهرهاى ساختند که مردم شام، خویشانى نزدیکتر از بنىامیه به رسول خدا(ص)نمىشناختند
[6] و در این پندار بودند که در آینده نیز بنىامیه، شایسته و سزاوارترین افراد براىجانشینى پیامبر و تصدى رهبرى جامعه خواهند بود.
یکم. اندیشه فرهنگى
اندیشه تابناک حسین بن على(ع) در مصاف با فرهنگسازى حزب عثمانیه، افکندن پردهنفاق و آشکار ساختن چهره واقعى آنان و نیز معرفى چهره تابناک عترت بود.
در محور نخست، امام از هر فرصتى براى رسوا کردن بنىامیه بهره مىبرد که به مواردىاز اندیشههاى شفاف امام نظر مىافکنیم:
1. زمان حکومتدارى معاویه، که بخشِ عمده آن در دوران امامت امام مجتبى و نیز امامحسین، بود، دوران اقتدار حزب عثمانیه به حساب مىآید. در این دوران، به علت تعهدعترت به معاهده صلح حرکتى اجتماعى در مبارزه علیه حزب عثمانیه شکل نگرفت. حتىدعوت مردم عراق، بهویژه کوفه، که از امام مىخواستند اقدامى عملى براى سرنگونى معاویهصورت دهد، پذیرفته نشد؛ اما در مقابله با فرهنگسازى معاویه، امام حسین(ع) از هیچتلاشى فروگذار نمىکرد و اندیشهاى بالنده را پدیدار ساخته و فرهنگسازى مىکرد تا رفتارجنایتبار آنان را افشا سازد، آنچه بنىامیه از مطرح شدن آن، سخت در هراس بودند.
دعوت مردم عراق از امام حسین(ع) در زمان معاویه، گواه بر تحرک تشکل همسو بااهلبیت است که این تشکل، گرچه پس از پیمان مصالحه، سرکوب شده و آسیب دید، اما بهتدریج هویت خود را باز یافت و با توجه به توانمندى خود، از امام حسین(ع) مىخواست تابا خلع معاویه، رهبرى را بر عهده گیرد:
«فکتبوا الى الحسین فى خلع معاویة والبیعة له؛
[7]
به امام نامه نگاشتند که با خلع معاویه از حاکمیت، زمینه بیعت با خود را فراهم سازد».
این تحرکات، وحشتى در حزب عثمانیه و معاویه پدید آورد که نتوانست نگرانى خود راپنهان سازد. از اینرو، در نامهاى که به امام حسین(ع) نگاشت، حضرت را از معارضه با وىبرحذر داشت:
«اما بعد فقد انتهت الىّ منک امورٌ لم اکن اظنک بها رغبة عنها و ان احق الناس بالوفاء لِمَناعطى بیعة من کان مثلک...و لا تردنّ هذه الامة فى فتنةٍ؛
[8]
از رفتار تو اخبارى به من رسیده است که گمان ندارم به آنها علاقهمند باشى؛ زیرا
|275|
سزاوارترین فرد براى پاىبندى به پیمان، شما هستى.... مراقب باش مردم شما را واردفتنهنسازند».
امام در پاسخ به معاویه، بر محورهاى مهم فرهنگى و ناهنجارىهاى اجتماعى پدید آمدهبه دست حزب عثمانیه و معاویه پا مىفشرد. نخست به این نکته اشاره مىکند که من بر تعهدخویش پاىبندم و بر خلاف آن اقدام نخواهم کرد؛ اما با آشکار ساختن جنایات وى حزبعثمانیه را رسوا مىسازد و آن را حزب شیطان، که از مدار حق بیرون رفته و ملحد است،معرفى مىکند، معاویه را قاتل یاران بزرگ على(ع)، مانند حجربن عدى و عمروبن حمقمىنامد. از وى به عنوان مدعى زیاد بن ابیه، که وى را به برادرى خویش پذیرفت، یاد مىکندکه مخالف آشکار با سنت نبوى(ص) بود. همچنین از وى به عنوان کسى که یاران اهلبیت راقتل عام کرده و بر چشمان آنان میل گداخته کشیده، یاد مىکند.
امام(ع) صریحاً به وى مىنویسد که حاکمیت حزب عثمانیه، بزرگترین خطر براى امتاسلامى است:
«فلا اعلم فتنةً اعظم من ولایتک علیها؛
[9]
حکومتدارى تو را بدترین خطر براى امت اسلام مىدانم».
2. یکى دو سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین(ع) هنگام نزدیک شدن موسم حج، بههمگان اعلام مىکند که عازم حج خواهد شد. عدهاى از بنىهاشم و حدود دویست تن ازصحابه رسول خدا(ص) و در مجموع، حدود هفتصد نفر از بزرگان، حضرت را در آن سفر،همراهى مىکنند. امام در منا در جمع یاران خطبهاى بسیار مهم ایراد مىکند و در آن، بهناهنجارىها و رفتار خشونتبار معاویه با آل على(ع) اشاره و از معاویه به عنوان طاغوتیادمىکند:
«فان هذه الطاغیة قد صنع بنا و بشیعتنا ما علمتم و رأیتم و شهدتم و بلغکم...».
در آن خطابه، حضرت از هواداران خود مىخواهد که براى احیاى حق اهلبیت(حمایتاز رهبرى آنان) تلاش کنند و پیام حضرت را به همه برسانند:
«ثم ارجعوا الى امصارکم و قبائلکم و من ائتمنتموه من الناس و وثقتم به فادعوه الى ما تعلمونمن حقّنا؛
هنگامى که به شهرها و به میان مردم خویش بازگشتید و هنگامى که با افراد مطمئن روبهرومىشوید، آنان را به مطالبه حق ما فرا خوانید و آگاه سازید».
|276|
همچنین امام در باره خاموش شدن نور خدا(دین) در میان مردم هشدار مىدهد و برولایت و جانشینى امیرالمؤمنین(ع) تأکید مىکند و از جمع صحابه، در باره جریان غدیراقرار مىگیرد و تأکید مىکند که آنان جریان غدیر را همواره در بین مردم مطرح سازند.
[10]
3. در سالى که معاویه حجر بن عدى و یاران وى را به شهادت رساند، در موسم حج،هنگام روبهرو شدن با امامحسین(ع) مىگوید: «آیا مىدانى با شیعیان على چه کردیم؟ آنان راکشتیم و کفن کردیم و به خاک سپردیم». طاغى زمان، فرصتى به دست آورده تا جنایاتخویش را به رخ امام حسین(ع) بکشد.
امام در پاسخ وى مىفرماید:
«اما اى معاویه! ما هنگامى که شیعیان تو را بکشیم، نه آنان را کفن مىکنیم و نه بر آنان نمازمىگزاریم و نه آنان را دفن خواهیم کرد».
[11]
پیام این سخن، افکندن نقاب نفاق از چهره حزب عثمانیه و آشکار ساختن بىدینى آنانبود. امام موضعى صریح مىگیرد که اگر هواداران معاویه، به جنگ و ستیز با اهلبیت برخیزندو کشته شوند، حکم کفر بر آنان جارى است، نه حکم میت مسلمان، تا از غسل، کفن، نماز ودفن شرعى بهرهمند شوند. این افشاى چهره بزکشده طاغى زمان بود که از نمادهاى دینى،همواره علیه دین بهره مىبرد.
امام در افشاگرىهاى خویش پیشینه ننگین بنىامیه را مطرح مىسازد و به همگان اعلاممىدارد که این تیره و تبار، تا چه اندازه در کفر و الحاد خود پاى مىفشردند و چه جنگها علیهرسول خدا(ص) و مسلمانان بر پا کردند و سرانجام، با شمشیر امام على(ع) در صفمسلمانان ایستادند.
[12] آنان را محور اتحاد احزاب مخالف اسلام معرفى مىکند:
«طواغیت الامة و بقیة الاحزاب؛
[13]
طاغوتهاى امت اسلامى و بقایاى احزاب چالشگر علیه اسلام».
5. در هنگام فراخوانى معاویه، مردم را براى بیعت با یزید، امام(ع) یزید را فاسق،شرابخوار، سگباز، قاتل و سفیه معرفى مىکند. و به معاویه مىنویسد که تو چنین شخصىرا بر مردم مسلط مىسازى.
[14]
نیز در هنگام خوددارى از بیعت با یزید، چهره وى را این گونه معرفى مىکند:
«و یزید رجل فاسق شارب الخمر قاتل النفس المحترمة معلن بالفسق و مثلى لا یبایع مثله؛
[15]
یزید فردى فاسق شرابخوار، قاتل متجاهر به فسق است و انسانى مانند من با مانند وى بیعتنخواهد کرد».
|277|
معرفى عترت
در محور دوم، امام همواره بر آشکار ساختن چهره واقعى اهلبیت و بیان فضایل وشایستگى آنان براى رهبرى جامعه و جانشینى رسولخدا(ص) تلاش مىکرد و در هرموقعیتى، موضوع رهبرى اهلبیت را مطرح مىساخت.
در خطبه معروف منا، که در جمع یاران و انبوه صحابه ایراد شد، از آنان خواست کهموضوع غدیر و معرفى رسول خدا(ص) امیرالمؤمنین را به عنوان جانشینى خود، به همگانابلاغ کنند.
[16]
هنگامى که ولید، امام حسین(ع) را فرا خواند و خبر مرگ معاویه را به ایشان داد و موضوعبیعت با یزید را مطرح ساخت، پاسخ امام به وى این بود:
«انا اهلبیت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائکة و بنا فتح الله و بنا یختم الله...و مثلى لایبایع مثله؛
[17]
ما اهلبیت نبوت و مخزن رسالت و محل آمد و شد فرشتگان هستیم. آغاز و انجام، به برکت ماصورت مىگیرد. شخصى همانند من، که این گونه فضایل در او استقرار یافته، با همانند یزید،که سراپا فسق است، بیعت نخواهد کرد».
امام(ع) در آغازین روز نهضت، این گونه سخن از شایستگى اهلبیت براى امررهبرىمىگوید:
«و نحن اهل البیت اولى بولایة هذا الامر من هؤلاء المدعین ما لیس لهم؛
[18]
ما اهلبیت رسول خدا سزاوارتر براى منصب رهبرى از اینان که ادعا مىکنند، هستیم».
ایشان در نامهاى به مردم بصره، سخن از شایستگى اهلبیت براى رهبرى مىگوید:
«و نحن نعلم اِنّا احق بذلک الحق المستحق علینا ممن تولّاه؛
[19]
و ما نیک مىدانیم که شایستهترین افراد براى به عهده گرفتن مسؤولیت رهبرى، ما اهلبیتهستیم، نه آنان که این منصب را تصاحب کردهاند».
امام(ع) هنگام رویارویى با سپاه حزب عثمانیه، فضایل دودمان خویش را این گونهبرمىشمرد:
«فانسبونى فانظروا مَنْ انا، ألستُ ابن نبیکم و ابن وصیّه و ابن عمّه و اول المؤمنین المصدقلرسول الله بما جاء به من عند ربّه؟ أو لیس حمزة سیدالشهداء عمّى؟ أَ وَ لیس جعفر الطیار فىالجنة بجناحین عمّى؟ أولم یبلغکم ما قال رسول الله لى و لأخى: هذان سیّدا شباب اهلالجنّة؟
[20]
نسل مرا بررسى کنید، مشاهده کنید که من کیستم. آیا من فرزند پیامبر شما نیستم؟ آیا منفرزند جانشین پیامبر و فرزند پسر عموى وى و اولین کسى که وى را پذیرفت، نیستم؟ آیا
|278|
حمزه سیدالشهدا و جعفر طیار عموهاى من نیستند؟ آیا فرمایشرسول خدا به گوش شمانرسیده است که در باره من و برادرم(حسن مجتبى) فرمود: این دو، سروران جوانانبهشتند؟»
پس از مصالحه معاویه با امام حسن(ع) سلطه حزب عثمانیه تاحجاز گسترش یافت، به گونهاى که معاویه زمینه سفر به مدینه رافراهم ساخت. در مدینه از امام حسین(ع) خواست تا بر فراز منبرقرار گرفته و سخن بگوید. امام نیز از این فرصت بهره برده، اهلبیترا این گونه معرفى کرد:
«نحن حزب الله الغالبون و عترة نبیه الاقربون و احد الثقلین الذینجعلنا رسول الله ثانى کتاب الله...فاطیعونا فان طاعتنا مفروضة؛
ما حزب الله همیشه پیروز هستیم و ما عترت پیامبر و نزدیکترینافراد به وى هستیم و ما یکى از دو ثَقَل هستیم که آن را همتاىقرآن قرار داد...از ما پیروى کنید که پیروى از ما بر همگان بایسته ولازم است».
دوم. اندیشه اجتماعى
اندیشه بنیادى دیگر امام حسین(ع) در زمینه ناهنجارىهاىاجتماعى بود که در زمان حاکمیت حزب عثمانیه پدیدار شده بودند.در زمان بنىامیه، نهادهاى اجتماعى و مدنى و دینى، در جهت اهدافبنىامیه سو گرفته بودند، آنان که تیره و تبار خود را برتر از همهمىپنداشتند، نهادهاى اجتماعى را تخریب کرده و ساختار آنها را بهسود خویش جهت مىدادند، به گونهاى که مسؤولیتهاى مهماجتماعى و منصبهاى کلیدى دینى را تصاحب کرده بودند. انتخاباستانداران، فرمانداران، فرماندهان نیروهاى نظامى، قضاوت ودادرسان، مسؤولان نهادهاى دینى، مانند امامان جماعات و جمعه ونمازهاى بزرگ اعیاد دینى، مانند عید فطر و عید اضحى و گزینش امیرالحاجها، همه از میان بنىامیه و در جهت تحکیم حاکمیت آنان بود. بااین گونه تقسیم نیروى انسانى و شکلگیرى نهادها روشن است کهتبعیض و نابرابرى به بار خواهد آمد و باعث ناهنجارىهاى فراوان
|279|
اجتماعى مىگردد. مسلماً تحقیر اندیشهها و تخریب هویتها وقومیتهاى دیگر، در نهایت باعث رکود و ایستایى جامعه مىشود وآن را از رشد و بالندگى باز مىدارد و در نهایت، باعث سلب آزادىاجتماعى شده و فشارها را از همه سو بر مردم، متراکم مىسازد.
اندیشه بالنده و بنیادین عترت رسول خدا و از جمله، امامحسین(ع) مقابله با این نابهسامانىهاى اجتماعى بود. آنان در اندیشهو رفتار خود، در پى احیا و آبادسازى نهادهاى مدنى و ساماندهىاجتماعى و اصلاحات عمیق اجتماعى بودند که این اندیشه بالنده، دردوران کوتاه حکومت علوى(ع) در کشور اسلامى تحقق یافت وجامعه از اندیشههاى عرشى امام على(ع) بارور گردید و نهادهاىاجتماعى، در جامعه، شکوفا و بالنده شدند که براى مطالعه در اینباره، مىتوان به تحقیقهایى که به طور مشروح، به این محورپرداختهاند، مراجعه کرد.
[21]
امام حسین(ع) نیز در تداوم اندیشه و رفتار علوى، ازناهنجارىهاى اجتماعىاى که بنىامیه به وجود آورده بود، سخنفراوان به میان آورد. امام(ع) این ناهنجارىها را این گونه معرفى کرد:
«أوَ لَسْتَ قاتل حجر بن عدى و اصحابه... و لست قاتل عمرو بنحمق أ و لست مدعى زیاد بنسمیة».
[22]
و در باره نهادهاى سیاسى و حاکمیت نظامیان فرمود:
«ثم سلّطْتَه على العراقین فقطع ایدى المسملین و بسمل اعینهم وصلبهم على جذوع النخل.
فکتبت الیه اقتل من کان على دین على و رأیه فقتلهم و مثل بهمبامرک؛
[23]
نظامیان خشن (مانند زیاد) را بر کوفه و بصره مسلط ساختى کهدست و پاى مسلمانان را مىبرید و بر چشمان آنان میل گداختهمىکشید و آنان را به دار مىآویخت.
به او خویش دستور دادى که هر کس هوادار على است، باید کشتهشود. هواداران على را کشتند و مثله کردند!»
امام(ع) در باره ساختار حکومتدارى بنىامیه، که بر اساس ستم
|280|
پایه گذارى شده بود،فرمود:
«یعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان؛
[24]
رفتار بنىامیه در میان مردم، بر اساس تجاوز و گناه است».
امام همچنین مدیریت حزب عثمانیه را خطرآفرینترین مدیریت براى جامعه و رشد وبالندگى آن معرفى مىکند:
«فلا اعلم فتنةً على الامة اعظم من ولایتک علیها».
[25]
و هدف از اقدام و نهضت خویش را بهطور صریح بیان فرمود:
«انى لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة
دّىمحمد؛
[26]
من براى برترىجویى و خواهشهاى نفسانى و به تباهى و ستم اقدام نکردهام. همانا براىاصلاح در امت جدم، محمد قیام کردهام».
و در باره شکوفا ساختن جامعه و بالندگى آن فرمود:
«و ان تسمعوا قولى و تطیعوا امرى اهدکم سبیل الرشاد؛
[27]
اگر از دیدگاههاى من پیروى کنید و راهنمایى عملى مرا بپذیرید، شما را به سوى رستگارىرهنمون خواهم شد».
استقرار آزادى اجتماعى
بر اساس شایستگىهایى که عترت رسولالله(ص) دارند رهبرى جامعه، حق الهى آناناست. با این حال، از تحمیل خویش به جامعه خوددارى کرده، تنها به معرفى شایستگىهاىخویش مىپردازند. این روش، بهترین شکل شایستهسالارى را در مدیریت کلان جامعهمستقر مىسازد، همان مهمى که در جامعه امروز، بسیارى داد سخن آن را مىدهند. همینامتیاز است که کشش جامعه را به سوى مناقب و شایستگىهاى عترت فزونى بخشیده ونگاهها را همواره به سوى آنان معطوف مىدارد.
بروز شایستگىهاى مدیریتى است که اندیشه ما را جذب ارزشها کرده و تلاشها را درجهت استقرار و پایدارى ارزشها شکوفا مىسازد. همت والاى عترت، ارزشآفرینى واستقرار ارزشهاى الهى و عرشى بود. آنان هیچگاه بر این امر همت نگماشتند که به هروسیلهاى شده، حکومت را به چنگ آورند و یا با هر طرفندى براى حراست از آن بکوشند.اهتمام آنان در حکومتدارى، حفظ معیارها و استقرار ارزشها بود.
|281|
از این رو، استقرار آزادى اجتماعى، در رفتار عترت، آشکارا مىدرخشد. امامان معصوم،چه آنان که امکان حکومتدارى را یافتند، مانند امیرالمؤمنین(ع) و امام مجتبى(ع) و چه آنانکه این امکان را به دست نیاوردند، هیچگاه خواستههاى خویش را به جامعه تحمیل نکردهاند.از انتقادها با رویى گشاده استقبال مىکردند و البته هوشمندانه مراقب توطئهها و نیرنگها نیزبودند. استقرار آزادى اجتماعى، در سیره حکومتى امام على(ع) و امام حسن(ع) بسیار آشکاراست که فرصت طرح آنها در این مجال اندک نیست. از این رو، تنها به بیان شواهدى ازاندیشه و رفتار امام حسین(ع) در این زمینه اکتفا مىکنیم.
از رفتار شگفتانگیز و شیوههاى مبارزه امام(ع) فراوان سؤال و انتقاد شده است. ازآغازین روز شروع نهضت از مدینه و حتى پیش از آن، به هنگام معاهده با معاویه، افرادىخیرخواه یا نادان و برخى فرصتطلب، از رفتارهاى امام سؤال و انتقاد مىکردند؛ مانندعبدالله بن مطیع، محمد حنفیه، عبدالله بن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر، اوزاعى وفرزدق. امام(ع) نیز با رویى گشاده به آنان پاسخ مىدادند.
حضرت در پاسخ به برادرش، محمد، اهداف و دورنماى نهضت خویش را بیان فرمود کهبراى برترىجویى و ریاستطلبى قیام نکرده است، بلکه براى اجراى اصلاحات اجتماعى واستقرار دین رسول خدا(ص) قیام کرده است.
[28]
عبدالله بن مطیع اقدام علیه بنىامیه را هتک حرمت اسلام، رسول خدا و عرب دانست وپایان آن را نیز خونین پیشبینى کرد، امام(ع) کریمانه از وى روى گرداند و راه خود راادامهداد.
[29]
عبدالله بن عباس امام(ع) را از طرفندهاى مردم کوفه برحذر مىداشت و به حضرتتوصیه مىکرد که به دعوتهاى آنان اعتماد نکند. امام در پاسخ وى فرمود:
«من کار را به خدا واگذار مىکنم و خیر و سعادت و خوشعاقبتى را از خدا مىخواهم».
[30]
عبدالله بن زبیر مزورانه امام را تشویق به خروج از مکه و حرکت به سوى عراق مىکرد؛زیرا وى با حضور آن حضرت در مکه، جایگاهى براى خویش نمىدید. امام از سخنان وى،که فریب و نیرنگ از آن آشکار بود، آشفته نشد، بلکه ضمیر وى را آشکار ساخت.
[31]
فرزدق، بشر بن غالب و مجمع بن عبدالله عائذى به امام(ع) مىگفتند: اندیشههاى مردمعراق با تو، ولى شمشیرهاى آنان با حزب عثمانیه است.
[32] حضرت با واقعنگرى در اوضاععراق، از انتقاد آنان آشفته نشد، گرچه به سخنان آنان هم توجهى نکرد.
|282|
امام(ع) در پاسخ اوزاعى، که آمده بود تا حضرت را از نهضت باز دارد، حتى وى راتحسین هم کرد و فرمود:
«مرحباً یا اوزاعى جئتَ تنهانى عن المسیر یابى الله الّا ذلک».
دلیل دیگر
هنگامى که اوضاع کوفه و به طور کلى عراق دگرگون شد و حزب عثمانیه با حاکمیتعبیدالله، کوفه را تسخیر کرد، از کوفه بیش از سى هزار سپاه، علیه امام حسین(ع) بسیج شد ودر صحراى کربلا، امام و یارانش را به محاصره درآورد. در این شرایط، در گفتار امام، پیشنهادبازگشت یاران خودش مطرح مىشود که هر کس مىخواهد برگردد، مىتواند برگردد و حتىسخن از برداشتن میثاق رهبرى است که فرمود:
«پیمان با من باعث ماندگارى شما نشود. هر کسى تمایل به ماندن ندارد، مىتواند برگردد».
[33]
هدف امام(ع) از این موضعگیرى چیست؟ آیا منظور این است که یاران امام(ع) هیچمسؤولیتى در دفاع از اساس عترت و قرآن ندارند و مىتوانند فرزند فاطمه(س) را رهاساخته، به زندگى شخصى خویش بازگردند. یا منظور این است که حضرت، پیمان با رهبرىرا لغو کرده، از بیعت آنان چشم پوشیده، آنان مىتوانند جان خود را از خطر جدى برهانند؟زیرا اگر از حمایت امام حسین(ع) دست بر مىداشتند، در امنیت بودند:
«فان القوم یطلبونى ولو ظفروا بى لهوا عن طلب غیرى و انتم فى حلٍ من بیعتى.
[34]
اینان در پى من هستند. اگر به من دست یابند، از دیگران روى برمىتابند. من پیمان بیعتخویش را نهادم، مىتوانید بروید».
هیچ یک از این دو احتمال، با موازین سازگارى ندارد؛ زیرا دفاع از اساس عترت و قرآن،در هر شرایط، بر همگان، یعنى امام و امت لازم است و یک مسؤولیت همگانى است کهتخصیص و محدودیتى را بر نمىتابد. همچنین بیعت با رهبرى، در دفاع از آرمانهاى دینى واستقرار دین است و چنین پیمانى گسستنى نیست. چه بسا رهبرى نیز این اختیار را نداشتهباشد که پیمان دفاع را نادیده انگارد و به مردم اعلام کند که دفاع از دین و کیان و هویت امتاسلامى لازم نیست و مىتوانید به زندگى شخصى خود بازگردید!
افزون بر اینها این موضع با اندیشه و سیره عترت ناسازگار است؛ زیرا امام(ع) تا آخرینلحظه، حتى در روز عاشورا که سخت در محاصره سپاه دشمن بود، همواره یارى مىطلبید و
|283|
فریاد مىزد:
«هل من مغیث یغیثنا لوجه الله، هل من ذابّ یذب عن حرم رسول الله؛
[35]
آیا فریادرسى هست که ما را به خاطر خدا یارى رساند؟ آیا مدافعى وجود دارد که از حرم رسولخدا دفاع کند؟»
پس چگونه مىشود که امام حسین(ع) از یک سو، این گونه استمداد بطلبد و از سوىدیگر، یاران خود را رها ساخته، پیمان از دوش آنان برداشته و بىمسؤولیت رها سازد؟
آزمون یاران
به نظر مىرسد انگیزه امام از اتخاذ این موضع، آزمودن یاران و استقرار آزادى اجتماعىدر رفتار آنان است. امام نمىخواهد یاران نزدیکش اطراف وى را خالى کنند و نمىخواهد ازپیمان و میثاق با رهبرى چشم بپوشند که در آن شرایط سخت بحرانى، چگونه این تصمیمهاممکن خواهد بود؟ امام مىخواهد به یاران و همه پیروانش و به آیندگان، این نکته را بیاموزدکه شهادت امرى تحمیلى نیست، بلکه انتخابى است و ایثار و شهادت باید با اندیشه آزادانتخاب شود. امام مىخواهد به همگان بیاموزد که کسانى نپندارند که اکنون که فرزندفاطمه(س) با عدهاى از همراهان آسیبپذیر خود، مانند زنان و کودکان، در بیابان گرفتارهزاران درنده شدهاند و همه فرصتها را از آنان گرفته و راهها را مسدود ساختهاند، حضرتیاران خویش را مجبور خواهد ساخت که بمانند و از وى و دودمانش دفاع کنند. امام به آنانمىآموزد که شرایط سختى که بر من و همرهانم تحمیل شده و پیمانى که با من بستهاید، باعثماندن شما نشود، بلکه در رفتن یا ماندن آزاد هستید، خود بیندیشید و خود برگزینید. اگر راهایثار و شهادت را مىپسندید، با اندیشه و با چشمانى باز آن را برگزینید. من این راه را بر کسىتحمیل نمىکنم، که راه ایثار و شهادت، تحمیل بردار نیست. این اندیشه یعنى استقرار آزادىاجتماعى، به بهترین شیوه آن. این اندیشه یعنى بارور ساختن اندیشههاى جامعه و بالندگىآن، یعنى آموختن درسى که تا ابد زندگى انسان، پایدار خواهد بود. عاشوراى حسینى اینگونه درسى ماندگار به ما مىآموزد.
به همین علت، بعد از آزمودن یاران و پس از اینکه خالصان از ناخالصها جدا شدند وآنان که به هواهاى دیگرى همراه امام(ع) آمده بودند، رفتند و دور ریخته شدند، آنان که بااندیشه زلال خویش راه حسین را برگزیده بودند، ماندند و از امام خود حمایت کردند وگفتند: یک جان که سهل است، اى کاش هزار جان مىداشتیم تا در راه آرمان تو فدا کنیم.
[36]
|284|
امام نیز بهترین ستایش را از آنان کرد و فرمود:
«من یارانى بهتر و وفادارتر از یاران خود نیافتم».
[37]
این اندیشه شفاف امام حسین(ع) و یارانش در برابر پندارهاىسپاه عنود و خشن حزب عثمانیه است که کور و کر، به علت ترس ازجان و یا به هواى سیم و زر و یا دشمنى و کینه با صاحبان فضیلت ونور، به میدان آمده بودند و از آرمانهاى حزب حاکم حمایتمىکردند. این اندیشه تابناک در برابر آن پندارهاى سیاه قرارگرفتهاست.
عاشورا صحنه آزمون و آشکار شدن اندیشهها است و این درسىماندگار را براى همیشه از خود به یادگار نهاد که همکسى نمىتواند یاراهلبیت باشد، بلکه باید در اندیشه، همانند اهلبیت، زلال و در رفتار،مقاوم باشد که امام على(ع) در ستایش یاران اهلبیت مىفرماید:
«لسنا نرعد حتى نوقع و لا نسیل حتى نمطر؛
[38]
ما همانند ابرهاى بى باران پر سر و صدا (طبل توخالى) نیستیم،بلکه سیل آسا مىخروشیم و حریفان را از ریشه بر مىافکنیم».
آزادگى
دیگر عرصه اندیشه بنیادین عترت و امام حسین(ع) در بعداجتماعى، آزادگى است. خداى سبحان، که گوهر نفس انسان را پاک ومنزه از همه آلایندگىها آفریده، در نهاد وى خوى آزادگى و کرامت وعزت نفس را نهاده است. او در هیچ شرایطى انسان را مجاز نمىداندکه این گوهر نفیس خویش را فراموش کند، که در اثر سهلانگارى وفریب خواهشهاى نفسانى، به این گوهر گرانسنگ، دستبرد زدهشود. هیچ چیز ارزشى برابر با آن را ندارد تا جایگزین آن شود. عترتنیز در اندیشه و رفتار، بر این امر اهتمام ورزید و در شرایط طوفانزا وبحرانآفرین، هرگز کرامت خویش را از کف ننهاد. این حقیقتعرشى، در اندیشه علوى(ع) این گونه بیان شده است:
|285|
«اَکْرِمْ نفسک من کل دنیّةٍ و ان ساقتک الى الرغائب فانّک لَنْ تعتاضبما تبذل من نفسکعوضاً؛
[39]
گوهر نفس خویشتن را از هر فرومایگى دور دار، گرچه خواهشهاىنفسانى، تو را به آن سو فرا خواند؛ زیرا تو چیزى همتراز به کفنخواهى آورد، اگر کرامت خویشتن را از کف بدهى».
این اندیشه، در گفتار و رفتار امام حسین(ع)، به مثابه الگوىآزادگىمىدرخشد که فریاد امام حسین در این زمینه، رساتر از هرفریاد است و همواره در گوش زمان مىپیچد و بر انسانهاى الهى وآزاداندیش، که حتى خداباور نیستند، پیامرسانى مىکند که انسان درهیچ شرایطى نباید تن به فرومایگى دهد و به کرامت خویش باپذیرش ستم، آسیب رساند:
«ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احراراً فىدنیاکم؛
[40]
اگر خدا باور نیستید و از قیامت نمىهراسید، در زندگى دنیایى، باکرامت و آزاد مرد باشید».
و نیز مىفرماید:
«و الله لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا افر فرار العبید؛
[41]
من هیچگاه دست ذلت به بیعت دراز نخواهم کرد و مانند برده، فرارنخواهم کرد».
«الا ان الدعى بن الدعى قد رکز بین اثنتین بین القتلة (السلة) والذلة و هیهات منا الذّلة، ابى الله ذلک لنا و رسوله و جدود طابت وحجور طهرت و انوف حمیة و نفوس آبیة لا تؤثر طاعة اللئام علىمصارع الکرام».
[42]
ناپاک پسر ناپاک (عبیدالله) مرا بین دو چیز، شمشیر و ذلت مخیرساخته است. ما و ذلت، هرگز! خدا و رسول خدا و پدران و مادرانپاک، ننگ ذلت را بر ما روا نمىبینند، غیرتمندان بلندهمت وجانهاى سترگ، در میدان مبارزه، از پستىها پیروى نمىکنند».
و خلاصه اینکه امام حسین(ع) مرگ سرخ را سعادت و ذلت راتباهى و ننگ مىداند:
«انى لا ارى الموت الا السعادة و لا الحیاة مع الظالمین الا برما.
[43]
من در چنین شرایطى مرگ را جز خوشبختى و زندگى با ستمگرانرا جز اندوه جانکاهنمىدانم».
|286|
تعهدات
از محورهاى ثبات و نهادینه شدن جامعه، پاىبندى نهادهاى سیاسى و احزاب و گروههابه تعهدات و پیمانهاى عمومى و اجتماعى است. همانگونه که تعهد به میثاقها نقشمحورى را در استقرار عدالت اجتماعى بر عهده دارد، بىتعهدى به آنها بیشترین نقش رادر تخریب نهادها و بىثباتى جامعه دارد.
به علت اهمیت این موضوع، اسلام پشتوانه تعهدات را پیمان و میثاق الهى قرار داده وپیمانشکنى را روى گرداندن از باورهاى اعتقادى معرفى مىکند و به همگان دستورپاىبندى به پیمانها را مىدهد: (اوفوا بالعقود)؛
[44] یعنى به پیمانها وفادار باشید. دینهمچنین دستور ستیز با پیمانشکنان را آشکارا صادر مىکند:
«فقاتلوا ائمة الکفر انهم لا ایمان لهم؛
[45]
یعنى سران کفر را، که به هیچ پیمانى پاىبند نیستند، از پاى درآورید».
امروزه بىتعهدى استکبار به پیمانها و نقض آشکار پیمانهایى که به سودجویى او لطمهمىزند و وتو کردن قطعنامههایى که افزونطلبى او را مهار مىکند، از همین جاسرچشمهمىگیرد.
البته تعهد به پیمان هم تا زمانى است که طرف مقابل نخواهد از آن استفاده نابهجا کند و آنرا پوششى بر خیانت خویش قرار دهد که اگر احساس خیانت از سوى دشمن شد، آنگاهنقض آن، که در حقیقت نقض نخواهد بود، محذورى نخواهد داشت. قرآن نیز این هشدار رابه جامعه و فرهیختگان آن مىدهد که در صورت احساس خیانت از سوى دشمن، پیماننامهرا به سوى او افکنید:
«و اما تخافنَّ من قوم خیانةً فانبذ الیهم على سواءٍ؛
[46]
یعنى اگر از سوى گروهى احساس خیانت (نقض پیمان) کردید، پیمان نامه را در برابر وىافکنید».
پاىبندى به پیمانها در اندیشه و سیره عترت، مىدرخشد. امیرالمؤمنین(ع)، و نیز امامحسن(ع) در رفتارهاى اجتماعى خویش همواره بر این معیار تأکید داشتند و حتى اماممجتبى(ع) با اینکه بارها ناهنجارىهاى طرف مقابل را مشاهده مىکرد، اما از نقض پیماندورى مىجست. امام حسین(ع) نیز همین رفتار را در پیش گرفت و به تعهد مصالحه بابنىامیه پاىبند بود. و با اینکه از سوى مردم عراق دعوت به مخالفتمىشد بزرگترین مانع
|287|
را براى اقدام اجتماعى علیه حزب عثمانیه، پیمان عترت با آنان مىدانست.
هنگامى که معاویه از تحرک مردم عراق به وحشت افتاد و در هراس بود که مبادا امامحسین(ع) دست به اقدامى براى براندازى بنىامیه بزند، در نامهاى به ایشان، حضرت را ازپیمان شکنى بر حذر داشت و نوشت: «عظ نفسک ما ذکر و لعهد الله اوف؛
[47] یعنى نفسخویش را پندبیاموز و به پیمان الهى وفادار باش.»
حضرت نیز در پاسخ وى، در عین حال که ستمها و ناهنجارىهاى وى را بر مىشمارد،خود را به معاهده، وفادار مىداند.
[48]
سوم. اندیشه استقرار دین
خطر دینزدایى از سوى حزب عثمانیه، بزرگترین خطر براى اسلام و امت اسلامى بهشمار مىرفت. حزب عثمانیه، که خاستگاه آن، جاهلیت پیش از اسلام بود، با اساس دین درستیز بود و بارها سران این حزب، مانند ابوسفیان و معاویه سخن از مخالفت با دین به میانآورده بودند.
تلاش محورى عترت رسولخدا(ص) بر حمایت و دفاع از دین شکل گرفته بود و آنانجان خویش را سپر تهاجم علیه دین قرار دادند و راه خونین شهادت، با خون عترت، ازامیرالمؤمنین تا امام عسکرى(ع) هموار گشته است، همان اندیشه شفاف و زلال، که در گفتارعلوى ظهور یافته است:
«اذا حضرت بلیة فاجعلوا اموالکم دون انفسکم و اذا نزلت نازلة فاجعلوا انفسکمدوندینکم؛
[49]
اگر جان و آبروى شما را خطرى تهدید کرد، مال خویش را سپر قرار دهید و اگر دین شما راتهدید کرد، جان خود را سپر قرار دهید».
عترت از این آزمون، به خوبى بیرون آمد و راه سرخ آنان گواه این ادعا است. اندیشه ورفتار امام حسین(ع) در دفاع از دین، ایثار و سپر بلاى دین قرار گرفتن است:
«ان رسول الله قال: من رأى سلطاناً جائراً مستحلاً لحرم الله ناکثاً لعهد الله مخالفاً لسنة رسولهالله یعمل فى عباد الله بالاثم و العدوان فلم یغیّر علیه بفعل و لا قولٍ کان حقاً على الله انیدخله مدخله. الا و ان هؤلاء لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن و اظهروا الفساد وعطلوا الحدود و استأثروا بالفىء و احلوا حرام الله و حرموا حلاله و انا احق من غیّر؛
[50]
رسول خدا فرمود: اگر کسى رفتار حاکم جابرى را مشاهد کند که حرام خدا را حلال مىپندارد وپیمانهاى الهى را نقض و بر خلاف راه و روش رسول خدا رفتار مىکند، با مردم رفتارستمگرانه دارد و علیه وى اقدام نکند، مستحق عذاب الهى است. آگاه باشید که اینان
|288|
(بنىامیه) از شیطان پیروى مىکنند و به دستورهاى خدا پشت کردهاند و تباهى را رواجدادهاند، حدود الهى را تعطیل ساخته و از بیت المال به سود خویش استفاده کرده و حرام خدارا حلال و حلال خدا را حرام مىپندارند و من سزاوارتر به دگرگون ساختن هستم.
«ألا ترون ان الحق لما یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؛
[51]
آیا مشاهده نمىکنید که به حق رفتار نمىشود و از باطل دورى گزیده نمىگردد».
«انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى و ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر؛
[52]
من براى اصلاح اجتماعى و امر به معروف و نهى از منکر قیام کردهام».
«ان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت؛
[53]
مرگ سردى سنتهاى رسول خدا را فرا گرفته و بدعت دینسازى رواج یافته».
که اگر این روش تداوم مىیافت، آن بر سر اسلام مىآمد که بر مسیحیت آمد.
«على الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براعٍ مثل یزید».
[54]
بنابراین، تداوم دین رسول خدا مرهون ایثار و فداکارى عترتش است که راه استقرار دینرا با خون و شهادت، رنگین ساخت.
چهارم. اندیشه حکومتدارى
چنگاندازى دوباره حزب عثمانیه بر اهرم حکومتدارى، محور مهم توانمندى وتوسعه فرهنگى و اجتماعى آنان به شمار مىرود. با انقلاب اسلامى رسول خدا(ص) اقتدارحزب ابوسفیانى برچیده شد و آنان از اوج تفرعن به حضیض ذلت افکنده شدند و ابوسفیانهمواره در غیض و غضب آن مىسوخت و نمىتوانست درون خود را پنهان سازد. وىروزى بر مزار حمزه سیدالشهدا عبور کرد و پاى خود را بر آن مزار کوبید و گفت: «حمزه! آنچیزى که بر سر آن با تو در ستیز بودیم، اینک به چنگ ما افتاده است.»
[55] و به بنىامیه توصیهکرد که حکومت را همانند توپ، در میان خویش دست به دست کنند.
[56]
نگاه حزب عثمانیه به حکومت، به عنوان ابزار برترىجویى بود که اهداف دنیایى وخواهشهاى نفسانى را به وسیله آن پى مىگرفتند. از آنجا که حکومت آنان بر اساس حقه وحیلهگرى بنیان شده بود، خود را زیرکتر از عترت مىپنداشتند. امام على(ع) در نامهاىدرباره معاویه نوشت:
«وى سیاست مدار و هوشمندتر از من نیست؛ اما وى حیلهگرى و تباهى مىکند و اگر این رفتاراز نظر کرامت انسانى و الهى نکوهیده نبود، من هوشمندترین بودم».
[57]
این همان حقیقتى است که بر زبان گویاى رسول خدا(ص) جارى شد و پرده از رفتار
|289|
بنىامیه برافکند:
«اذا بلغ ولد ابى العاص (الحکم) ثلاثین رجلاً اتخذوا مال الله بینهم دولاً و دین الله دغلاً و عبادالله خِوَلاً؛
[58]
هنگامى که فرزندان عاص به سى نفر برسند، اموال عمومى را به سود خویش، دین خدا راتحریف و بندگان خدا را برده خود خواهند ساخت».
شایسته سالارى
روشن است که امام حسین(ع) حکومت مبتنى بر نیرنگ حزب عثمانیه را برنمىتابد ورفتار خشونتبار آنان از نگاه امام(ع) محکوم است:
«و قد سمعت رسول الله یقول: الخلافة محرمةٌ على آل ابىسفیان و على الطلقاءابناءالطلقاء؛
[59]
شنیدم از رسول خدا که فرمود: رهبرى بر آل ابىسفیان و آزادشدگان رسول خدا حرام است».
و مىفرماید:
«و ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان و ترکوا طاعة الرحمن؛
[60]
اینان دستورهاى الهى را نادیده انگاشتند و همواره از شیطان پیروى مىکنند».
دیدگاه امام(ع) در باره حکومتدارى این است که حکومت بر اساس معیارهاى انسانى والهى، بهترین ابزار و بهترین زمینهساز اصلاحگرى در جامعه و آبادانى است. شکلگیرى نهادسیاسى، بر اساس این معیارها و بر اساس شایستگى افراد است. حکومت از نگاه امام(ع)حکومت شایستهسالار است. شایستگىهاى محورى حکومتداران، در اندیشه و گفتارامام، این گونه تبیین شده است:
«و لعمرى ما الامام الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه علىذلتالله».
[61]
به بیان دیگر، مهمترین شایستگىهاى رهبرى، در پنج محور خلاصه مىشوند:
1. اندیشه و رفتار پاک و زلال، بر اساس کتاب و ارزشهاى الهى و وحى آسمانى.
2. استقرار عدالت اجتماعى در ابعاد گوناگون، توزیع نیروى انسانى سرمایههاى عمومىو بهرهمندىهاى همگانى.
3. حقمحورى و استقرار و پایدارى معیارهاى حق و روى بر نتابیدن از حق، در اندیشه ورفتار فردى و اجتماعى، در همه شرایط.
|290|
4. رفتار بر اساس عقلانیت و تدبیر و به دور از خواهشهاى نفسانى؛ یعنى رفتار بر اساسطهارت و تقوا و دورى از هر تباهى، که بیشترین آسیب را حکومت از این ناحیه مىبیند.
5. تعهد و تخصص.
امام(ع) در تبیین صلاحیت حکومت، تعهد و آگاهى را دو محور اصلى معرفى مىکند:
«ذلک بان مجارى الامور و الاحکام على ایدى العلماء بالله، الامناء على حلاله و حرامه؛
[62]
امور اجرایى و صدور و بیان احکام، بر عهده علماى الهى و ربانى، که امین بر حلال و حرام خداهستند، گذارده شده است».
بر این اساس، حکومتدارى از دیدگاه امام حسین(ع) بر اساس فریب و حیله نیست که ازناآگاهى مردم بهره برده و حتى دین را ابزار دستى براى رسیدن به اهداف خود قرار دهد ودینى سازگار با نادانى و جهل، یعنى همان اسلام عامیانه را ترویج کند. و نه بر اساس خشونتو محدودیتهاى نابهجایى که به بالندگى و آزادگى آسیب برساند و مدیریت خشن وبىروح، یعنى همان اسلام آمرانه را مطرح سازد، بلکه حکومتدارى بر اساسشایستگىهاى افراد و معیارهاى الهى و انسانى است که باعث استقرار آزادى اجتماعى،شکوفایى نهادهاى مدنى، تضارب اندیشهها و فرهنگها و بالندگى، پویندگى و پایندگىفرهنگها و تمدنها مىشود که در سایه استقرار دین و حکومتدارى دینى امکانشکلگیرى آن وجود دارد؛ یعنى همان اسلام عاقلانه و مدبرانه و تدبیر و عقلانیت درمدیریت کلان جامعه، بر اساس مشارکت مردم در همه صحنههاى فرهنگى، اجتماعى،اقتصادى، سیاسى و حکومتدارى.
پنجم. اندیشه حفظ معیارها
رعایت حقوق
حفظ معیارها و ارزشهاى انسانى، از اندیشههاى بنیادین امام حسین(ع) است. آنحضرت با یاران اندک و همراهان آسیبپذیرش، در توانفرساترین شرایط قرار گرفت؛ اماشرایط سخت و نیز رفتارهاى خشونتآمیز طرف مقابل، هیچگاه ایشان را از معیارها عدولنداد، بلکه امام(ع) در همه شرایط، بر حفظ معیارها پاى مىفشرد.
در بیابان سوزان، سپاه حزب عثمانیه، سپاه امام را از دسترسى به آب محروم ساخت واین دستور، از سوى عبیدالله ابلاغ شد(به دستور حزب عثمانیه) که چون عثمان تشنه کشتهشده است، از فرزند فاطمه(س) آب را دریغ کنید:
|291|
«لا یذوقوا منه قطرة کما صنع بالتقى الزکى المظلوم امیرالمؤمنین عثمان بن عفان؛
[63]
اینان نباید قطرهاى از آب بهرهمند شوند، همان رفتارى که با پرهیزگار پاک و مظلوم،امیرالمؤمنین[!] عثمان در پیش گرفتند!»
این در شرایطى بود که پاکترین دامن، در حادثه قتل عثمان، دامن اهلبیت بود و امامعلى(ع) بیشترین تلاش را کرد تا انقلاب مردم، به قتل عثمان منجر نشود و تنها ایشان درهنگام محاصره عثمان، به وى آبرسانى مىکرد.
[64] اینک فرزند همان امام، در بیابان کربلا، بهجرم گناه مرتکب نشده، با عدهاى از کودکان و زنان، تشنه مىماند و این در حالى است کههمین امام حسین(ع) هنگام روبهرو شدن با سپاه حزب عثمانیه، حتى اسبان آنان را نیزسیراب کرد.
[65]
این تفاوت دو فرهنگ است: فرهنگ زلال وحیانى امامحسین(ع) و فرهنگى که بر اساسجاهلیت و خشونت بنیان نهاده شده است.
فرهنگ وحى، نه تنها حقوق انسانها، بلکه حقوق حیوانات را نیز در سختترین شرایطنادیده نمىگیرد؛ اما فرهنگ جاهلیت عزیزترین انسانها را از حقوق اولیه خویش محروممىسازد. فرهنگ زلال وحى، پربار و سرشار از عطوفت و مهربانى است؛ اما فرهنگجاهلیت، آمیخته از خشونت و زورگویى.
آغازگر جنگ
در برخورد دو سپاه، تلاش امام(ع) بر این محور متمرکز است که از جنگ و خشونتدورى شود و همواره پیشنهادها و راهحلهاى دیگرى را ارائه مىکرد.
[66] از سوى یاران امامحسین(ع) در مراحل گوناگون، پیشنهاد تهاجم مىشد؛ اما امام این پیشنهاد را نمىپذیرفت ومىفرمود که ما آغاز گر جنگ نخواهیم بود.
[67] این در حالى بود که سپاه حزب عثمانیه، برجنگ پاىمىفشرد و فرمانده سپاه خشونت و خیانت، عمر بن سعد هنگامى که تیر آغازین رارها ساخت، دیگر ابلهان را بر آن گواه گرفت و بر این رفتار غیرانسانى خویشافتخارمىکرد!
[68]
کدام یک از دو شمشیر، شمشیر خشونت است؟ آن شمشیرى که زورمدارى رانصبالعین قرار داده و هیچ راهحلى را پذیرا نیست و تنها به زور شمشیر مىنازد یا آنکه ازجان خود و همراهانش دفاع مىکند؟ آیا این دو شمشیر، یکسانند؟ آیا هر دو، تیغ خشونتند؟چگونه مىتوان هر دو را یکسان دانست و اظهار کرد که «خشونت کربلا نتیجه خشونت در
|292|
بدر و... است» و «خشونت، خشونت مىآورد» و «خون را نباید باخون شست»؟!
آیا بین این دو شمشیر، قضاوتى نیست؟ آیا تیغ جراح حاذق، کهغده سرطان را برمىدارد، با تیغ قدارهبند قاتل یکسان است؟ آیا هردو، تیغ خشونت و از دایره رأفت و مهربانى بیرونند؟ یا تیغ جراح،مظهر عطوفت و مهربانى و ارمغانش سلامتى و سعادت است؟ کدامانسان اندیشمند و عاقلى این دو را یکسان ارزیابى مىکند؟
دین در هیچ میدانى، تیغ شرر و خشونت نکشیده است. حتى نبردبدر نیز نبردى دفاعى بود، دفاع از آرمان و هویت، دفاع در برابر آنانکه دیگرانرا از دیار خویش رانده بودند. مگر سران جبهه کفر، که دربدر کشته شدند، همانهایى نبودند که رسول خدا و یارانش را از وطنخویش بدون ارتکاب هیچ جرمى رانده بودند:
«و کایّن من قریةٍ هى اشد قوة من قریتک التى اخرجتک؛
[69]
یعنى بسیارى از اماکن و آبادىهایى که توانمندى آنان فزونتر ازجایى بود که تو را از آنجاراندند».
پیامبر رحمت، در دفاع از حیثیت پیروان خود، در برابر سرانخشونت و جاهلیت، شمشیر مىکشد، آنان که سیزده سال یارانحضرت را زیر طاقتفرساترین شکنجهها آزردند و به شهادترساندند، آنان که وطن حضرت را براى وى و یارانش آن گونه ناامنساختند که مجبور به هجرت شدند. دفاع در برابر احزاب جاهلى،خشونت نیست، شفقت و مهربانى است بر اساس معیار
«ادع الى سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة؛
[70]
یعنى مردم را با حکمت و زیباترین وعظ به راه خداىخویشفرابخوان».
پیامبر با یک دست، برهان و حکمت و با دست دیگر، وعظ وشفقت را به ارمغان آورد و با این دو شیوه، مردم را به سوى خدافراخواند.
آیا مىتوان عاشورا را تلافى نبرد بدر دانست؟ آرى، دفاع امام
|293|
حسین(ع) در عاشورا دفاع از همان آرمانهایى است که رسول خدادر بدر از آنها دفاع کرد. شمشیر امام حسین با آن شمشیر یکساناست، نه با شمشیر ابوجهل و ابوسفیان و نه با شمشیر سپاه عبیدالله.
آرى، خون را با خون نمىتوان شست؛ اما با خون مىتوان ازریختن خونها جلوگیرى کرد که ریختن خون قاتل، براى قصاص اوبا ریختن خون مقتول مظلوم، بسیار متفاوت است. کدام انسان عاقل،این تفاوت را نادیدهمىنگارد؟
ششم. اندیشه اقتصادى
سرمایههاى کلان، همواره با سیاست و حکومتدارى تعامل،تنگاتنگ داشته است. افراد فرصتساز، همواره سیاست و قدرت راوسیله دستیابى به ثروتهاى کلان قرار داده و از سوى دیگر،ثروتها را در راه فراهم آوردن بسترهاى حکومتدارى و جذب آراو نظر مردم، با شیوهها و حیلههاى گوناگون هزینه کردهاند.
حزب عثمانیه از این محور، بیشترین بهره را برده و این تعامل رابه بهترین شیوه شکل داد. آنان سیاست و قدرت را بسترى مناسب درجهت فراهم آوردن سرمایههاى کلان و به کارگیرى انفال وسرمایههاى عمومى به سود خود و نیز براى مبارزه با رقیبان خودمىپنداشتند. افراد سیاسى تا آن اندازه اقتدار اقتصادى به دست آوردهبودند که بخش عظیمى از بودجه جنگها را تأمین مىکردند؛
[71]همانگونه که رسول خدا(ص) فرمود: «اتخذوا مال الله دولاً».
پىآمد این نظام اقتصادى، فقر و نابرابرى و محرومیت بیشترمردم، از حقوق اولیه خویش خواهد بود، نظامى که مورد پسنداندیشه وحیانى عترت نیست. دیدگاه عترت، در بعد اقتصادى، تعدیلسرمایهها و ترویج بهرهمندى از ذخایر و آبادانى است؛ آنگونه که درزمان حکومت علوى(ع) شکوفا شد.
سیره امام حسین(ع) انتقاد از نابرابرى در مدیریت اقتصادى است.
|294|
ایشان حکومتدارى بنىامیه را زمینهساز تباهى و فساد در ابعاد گوناگون و فراهمآوردنسرمایههاى کلانمىداند:
«ان هولاء قد لزموا طاعة الشیطان...و اظهروا الفساد...و استأثروا بالفىء؛
[72]
اینان همواره از شیطان پیروى مىکنند و تباهى را آشکار
ساختهاند و اموال عمومى را براى خویشتن منظور کردهاند».
و مىفرماید:
«و استأثروا فى اموال الفقراء و المساکین؛
[73]
اموال تهىدستان را براى خویش برگزیدهاند».
روش و رفتار آن حضرت، شیوه امیرالمؤمنین در توزیع و بهرهمندى و ساماندهىاقتصادى است:
«و قسمة الفىء و اخذ الصدقات من مواضعها و وضعها فى حقّها؛
[74]
مالیاتهاى مشروع از محل آنها وصول و اموال و سرمایههاى عمومى باید در موارد صحیحخود هزینه شود».
تعدیل سرمایه، توزیع سرمایههاى عمومى و تعدیل بهرهمندى از ثروتهاى ملى،کهبرآیند آن، استقرار عدالت اقتصادى خواهد بود، از اهداف و اندیشههاى امامحسین(ع)است.
بخش دوم. شیوهها و ابعاد
این نکته در بخش اندیشهها بیان شد که بنیادهاى اندیشههاى اصلاحى عالم، ارتباطىتنگ با ناهنجارىهاى پدیدار شده دارد و اینک در بخش شیوهها نیز این نکته، درخور توجهاست که با توجه به عمق و توسعه ناهنجارىهاى حاکمیت حزب عثمانیه، شیوهها نیز بایدمدبرانه و فراگیر باشد تا توان مقابله با آنها وجود داشته باشد. از این رو، یک حرکت محدودو یا یک برخورد نظامى، در یک گوشه یا منطقهاى از کشور اسلامى، هیچگاه توان رویارویى بااین نابهسامانىها را نخواهد داشت.
فرصت ویژه
از جانبى فرصتى که در زمان امام حسین(ع) پدیدار شد، پیش از آن، براى دو امام همام،امام على(ع) و امام حسن(ع) فراهم نبود. سیاستهاى حزب عثمانیه به رهبرى معاویه، درزمان امام على(ع) به گونهاى زمینه را فراهم ساخت که داورى دومة الجندل را بر سپاه
|295|
حضرت على(ع) تحمیل کرد. همین سیاست، در ساباط و مدائن، آن گونه نقش ایفا کرد کهمعاهده تلخ صلح را بر امام حسن مجتبى(ع) و یارانش نیز تحمیل ساخت؛ اما در زمان امامحسین(ع) با مرگ معاویه، سیاستهاى وى نیز رخت بر بست و از سوى دیگر، فردى نالایق،سفیه، ناشى و متجاهر به فسق، چون یزید به جاى معاویه، عهدهدار سیاستهاى حزبعثمانیه شد. سیاستهاى وى آن اندازه ناشیانه و به دور از تدبیر بود که با گذشت اندک زمانىحکومت از بنىسفیان به بنىمروان انتقال یافت.
در هر صورت، اینک فرصت مناسبى پدید آمد که عترت آلرسول(ص) اقدامى بنیادىعلیه سیاستهاى حزب عثمانیه انجام دهد که این فرصت، در طى ده سال امامت امامحسین(ع) فراهم نبود؛ زیرا از سویى سیاستهاى معاویه، تفاوت اساسى با سیاستهاىیزید داشت و اگر آنچه در زمان یزید شکل گرفت، در زمان معاویه پدید مىآمد، چه بساحضرت را با نیرنگ به شهادت رسانده، آنگاه از خون امام(ع) به سود سیاستهاى خویشبهره مىبرد، همان بهرهاى که از خون عثمان در مبارزه علیه رقیبان خود، به ویژه پیرواناهلبیت برد و از سوى دیگر، با وجود معاویه، قرار مصالحه، مانع بزرگ دیگرى در این راهبود. به همین علت تا معاویه زنده بود، امام حسین(ع) نیز اقدامى صورت نداد:
«لیکن کل رجل منکم حلساً من احلاس بیته مادام معاویة حیّاً؛
[75]
تا معاویه زنده است، هیچ اقدامى شکل نمىگیرد، همه در خانههاى خود باید بمانند».
اینک با فرا رسیدن مرگ معاویه، مدت قرارداد نیز به انجام رسیده و زمینه اجتماعى ومردمى نیز موفقیت یک نهضت فراگیر را نوید مىداد و فرصت مناسبى براى اقدام علیهسیاستهاى حزب عثمانیه فراهم آمده بود.
برخورد نظامى
از این جهت، هدف و شیوه امام حسین(ع) نمىتوانست یک مبارزه محدود و یا حتى یکبرخورد نظامى باشد. انگیزه امام تنها این نبود که از بیعت با حزب عثمانیه سر باز زند، که اگرچنین بود، در همان وطن خویش، مدینةالرسول(ص) مىماند و اگر حزب حاکم، بر ایشانسخت مىگرفت که بیعت کند، از خویش دفاع مىکرد و در نهایت، در همان مدینه ممکن بودبه شهادت برسد.
از شیوه و رفتار اجتماعى امام به خوبى آشکار است که انگیزه آن حضرت، فراتر از این
|296|
موارد بوده است.
اقدام امام(ع) به گونهاى بود که با یک خیزش فراگیر، سطح جامعه اسلامى را پوشش داد،آن هم نه تنها در یک جنبه، بلکه در جنبههاى گوناگون فرهنگى، اجتماعى و سیاسى، حرکتىبزرگ پدیدار ساخت تا چارهاى براى دردهاى فراگیر باشد. دردهایى که جان امت اسلامى راآزرده و همواره رنج مىدهد، با یک حرکت محدود درمانپذیر نخواهد بود، بلکه یکحرکت فرهنگى و اجتماعى و یک نهضت فراگیرى را مىطلبد که بتواند به سراسر کشوراسلامى اطلاعرسانى کند و از همه توانمندىها در شکلگیرى نهضت بهره ببرد. بر ایناساس، شیوه امام(ع) شکل دادن یک حرکت بزرگ اجتماعى فراگیر بود که بهطور خلاصهتوضیح داده مىشود.
جریان بزرگ اجتماعى
هنوز خبر مرگ معاویه به طور رسمى در کشور اسلامى منتشر نشده بود که یزید، حاکمبنىامیه، در نامهاى محرمانه به ولید، فرماندار مدینه، امام حسین(ع) را به بیعت با خویش فراخواند. ولید براى بیعت گرفتن از امام و عدهاى دیگر از سران و شخصیتها تدابیرى رااندیشید. وى شبانه و در جلسهاى محرمانه، موضوع بیعت را با امام حسین(ع) مطرح ساخت.امام نیز که با تدبیرهاى خاص امنیتى در آن جلسه حضور یافته بود، بیعت را به بعد موکولکرده، از جلسه بیروت رفت.
موضوع بیعت امام حسین(ع از دو جنبه، داراى اهمیت است. امام نیک مىدانست کهحزب حاکم، به سادگى ایشان را رها نخواهد ساخت و امنیت حضرت را در حرم رسول خدابه خطر خواهد افکند. از اینرو، تصمیم گرفت که پس از امتناع از بیعت، شبانه به صورتپنهانى، به همراهى کاروان خویش مدینه را ترک کند.
خروج نا بههنگام حضرت، آن هم با ویژگى کاروان، به همراه زنان و کودکان و دلاورانبنىهاشم، خبر مهم روز شده و در مدینه و بسیارى از مناطق کشور اسلامى منتشر گردید. ازسویى امتناع از بیعت و نیز خروج حضرت از مدینه، حزب حاکم را سخت به وحشت افکند؛زیرا بنىامیه به این نکته واقف بودند که بزرگترین خطرى که تخت و تاج آنان را تهدیدمىکند، مخالفت اهلبیت است و اینک یک حرکت و جنبش بزرگ در حال شکلگیرى بود.براى پدید آمدن این جریان بزرگ اجتماعى، اطلاعرسانى و آگاهى دادن به جامعه، نقش
|297|
محورى دارد. از اینرو، تلاش امام بدین سو معطوف بود که به سمت و سویى حرکت کند وشیوهاى را برگزیند که به بهترین شکل بتواند از یک سو، انحرافات حزب حاکم را بازگو کند واز سوى دیگر، اهداف خویش را براى مردم بیان کند.
به همین علت، حضرت مکه را، که محل رفت و آمد همه اقشار از سراسر کشور اسلامىاست، انتخاب کرد؛ بهویژه که حرکت امام(ع) در آخر ماه رجب شکل گرفت و ماههاى پرفضیلت شعبان و رمضان در پیش بود که بیشتر از هر زمان دیگر، در این ماهها مردم مسلمانبراى انجام عمره مفرده به مکه روى مىآورند. افزون بر این، موسم حج نیز در پیش بود کهبراى اطلاعرسانى به سراسر مملکت اسلامى، بهترین فرصت را فراهم مىساخت. امام(ع)در مدت اقامت حدود چهار ماهه خویش در مکه و نیز در بین راه، از همه فرصتها بهره برد،در هر ملاقاتى با گروه یا سران احزاب، همواره علیه بنىامیه افشاگرى مىکرد و انگیزههاىخویش را از اقدام علیه بنىامیه مطرح مىساخت. با انتخاب این شیوه، بیشتر جهان اسلام،در مدتى کوتاه از حرکت و اقدام امام حسین(ع) با خبر شدند؛ به ویژه که سیاستهاى ناشیانهحزب حاکم، حرم امن الهى را نیز بر حضرت ناامن ساخته بود و امام مجبور شد حج خویشرا تبدیل کرده و نا بههنگام در روز هشتم ذىالحجه، از مکه به سوى عراق خارج شود.
مجموعه این اقدامها بخش مهمى از اهداف امام را در جهت اطلاع رسانى تأمین کرد؛زیرا با بازگشت حجاج به موطن خویش، حوادث مکه، سخن روز مردم جامعه شد و خروجنابههنگام حضرت از مدینه و روى آوردن ایشان به مکه و موضعگیرىهاى شفاف امام دربرابر حزب عثمانیه، به مردم کشور اسلامى هشدار داده و بسیارى از نگاهها را به سوى خودمعطوف ساخت؛ بهویژه مردم عراق و کوفه، که پایگاه تشیع علوى بود، بیش از مردم دیگرجاها در صدد فرصتسازى بودند. آنان در زمان معاویه نیز از امام حسین(ع) خواسته بودندکه با خلع معاویه، رهبرى امت را به عهده گیرد.
[76] اینک با فرصت فراهم شده، هنگامى که ازحرکت امام با خبر شدند، نامههاى فراوانى به ایشان نگاشتند و از حضرت به طور جدىخواستند که به سوى پایگاه علوى روى آورد.
[77]
در مدت اقامت امام در مکه، تحولات بس مهمى روى داد که این فراخوانى مردمکوفه،بزرگترین آنها به شمار مىرفت، همان که حزب حاکم از شکلگیرى آن، سختدرهراسبود.
امام پس از دریافت نامههاى مردم عراق، ارتباط خویش را با آنان افزون ساخته و حتى به
|298|
شهرهاى دیگر، مانند بصره نامه نگاشت و اهدافى را که از قیام خویش دنبال مىکرده است بهآگاهى سران احزاب و سران و اقوام شیعه رساند.
[78] امام در رابطه با فراخوانى مردم کوفه،اقدامى زودرس انجام نمىداد، بلکه با تدبیرى حکیمانه، فرد زیرک و هوشمند و امینى چونمسلم بن عقیل را به سوى کوفه، براى بررسى اوضاع از نزدیک اعزام داشت و به مردم همنوشت که اگر مسلم خواستهها و پاىبندى آنان را تأیید کند، به سوى آنان خواهد رفت.
[79]
طبیعى است که امام باید در مکه اقامت داشته باشد تا از اوضاع کوفه خبرى موثق و دقیقبه دست آورد، که نامههاى متعددى را به همراه نامه نماینده خویش، مسلم دریافت مىکند کهمردم از صمیم قلب خواهان رهبرى شما هستند و دست بیعت با شما را مىفشرند. بنابراین،به سوى کوفه حرکت نما.
[80]
از سوى دیگر، طرح ترور امام(ع) در حرم امن الهى، از سوىحزب حاکم طراحى شد وامام همام با آگاهى از این توطئه و با توجه به فراخوانى گسترده مردم عراق و تأیید آن از سوىنماینده خویش، نابههنگام (روز هشتم ذى حجه) از مکه به سوى عراق حرکت مىکند. بدینگونه مشاهده مىشود که حضرت بهترین زمان را انتخاب کرده و بزرگترین پایگاهاطلاعرسانى را در اختیار گرفت و اهداف خویش را به همه جا اعلام کرد و از ظرفیتها وتوانمندىهاى اجتماعى یارى طلبید. طبیعى است که با توجه به اوضاع نابهسامان جامعه و باتوجه به مرگ معاویه، که به تازگى اتفاق افتاده بود، زمینه اجتماعى نهضت امام حسین(ع)کاملاً فراهم بود.
امام در این فرصت، از پشتیبانى مردم، به ویژه مردم عراق، به خوبى آگاه و مطمئن شد و بهاین امر مهم، که در پدید آمدن جریانى اجتماعى و بزرگ نقش مهمى ایفا مىکرد، بیشترتوجه را داشت.
در پدیدار شدن این حرکت اجتماعى، ظرفیت، فرهنگ و حمایت آگاهانه مردمى، نقشمهمى بر عهده دارد و امام فرزانگان هیچ گاه این مهم را از نگاه خود دور نداشت و انتخابعراق، به مرکزیت کوفه، بهترین گواه بر این نکته است؛ زیرا امام از پشتیبانى گسترده مردمعراق اطمینان حاصل کرد و از این رو، با هیچ پیشنهادى که امام را از رفتن به عراق منصرفسازد، موافقت نکرد، با اینکه از ایشان فراوان خواستند که به سوى عراق نرود. اگر جریاناجتماعى، آن گونه که پیشبینى مىشد، به پیش مىرفت و امام(ع) در جمع یاران خود درکوفه قرار مىگرفت، آنگاه اوضاع به هیچ وجه براى حزب عثمانیه قابل کنترل نبود و خطر
|299|
جدى اقتدار سیاسى آنان را تهدید مىکرد. به همین علت، حزب عثمانیه همه تلاش خود را بهکار گرفت تا از رسیدن امام حسین(ع) به کوفه جلوگیرى کند؛ زیرا بهترین زمینه براى حرکتاجتماعى امام، در کوفه شکل گرفته بود.
زمینههاى حرکت بزرگ اجتماعى
هر جریان اجتماعى، در صورتى امید موفقیت آن مىرود که زمینه اجتماعى آن فراهمباشد، بلکه مىتوان گفت که بدون فراهم بودن زمینه، هیچ جریان اجتماعى شکل نمىگیرد.نهضت امام حسین(ع) نیز از این معیار مثتثنا نبود. حرکتى فراگیر که مىخواهد سراسر جهاناسلام را پوشش دهد، باید زمینه اجتماعى آن فراهم باشد. باید بخش بزرگى از جامعه، دراندیشه و رفتار، از آن حرکت حمایت کند.
با یک نگاه مىتوان دید که زمینه اجتماعى نهضت حسینى کاملاً فراهم بوده است؛ زیرا ازسویى حکومت ستمپیشه چندین ساله حزب عثمانیه، ناهنجارىهایى را پدید آورده بود کهمردم به ستوه آمده بودند و از سوى دیگر، پس از مرگ معاویه، اقتدار سیاسى بنىامیه رو بهافول گذاشته بود. از سوى سوم، اندیشههاى بالنده تشکل همسوى اهلبیت در حجاز و عراقبه ویژه در کوفه و بصره، به جانب رهبرى امام حسین(ع) معطوف شده بود. مردم امام را باجان و با عزمى محکم، براى هوادارى از ایشان فرا خوانده بودند که این دغدغهها در زمانمعاویه هم بود. مروان در نامهاى به معاویه به این حقیقت اشاره مىکند که نگاه سران وشخصیتها در حجاز و عراق، به سوى حسین است:
«ان رجالاً من اهل العراق و وجوه اهل الحجاز یختلفون الى الحسین.»
[81]
وحتى مردم کوفه به طور رسمى و محرمانه نامه نوشتند و از امام حسین(ع) خلع معاویهرا خواستار شدند.
[82]
نامههاى هزاران نفر از سران و تودههاى شیعه در عراق، براى دعوت از حضرت به عراقنیز گواه صادقى بر وجود زمینههاى فرا گیر حرکت اجتماعى است. تعداد نامههاى مردمعراق را هیجده هزار و همچنین چهل هزار یا صدهزار هوادار شمشیر به دست،نقلکردهاند.
[83]
امام(ع) نیز بر اساس همین دعوتها پس از بررسى و اطمینان، دعوت مردم عراق راپذیرفت و حتى به پیشنهادها و انتقادهاى بسیارى که ایشان را از رفتن به عراق برحذر
|300|
مىداشت، توجهى نکرد و مصمم حرکت خود را به سوى کوفه ادامه داد. امام تا آخرین لحظهتلاش کرد که خود را به کوفه برساند و حتى خبر شهادت یارانش در کوفه، ایشان را از رفتنبدان سو منصرف نساخت. تنها آن هنگام که در محاصره سپاه سىهزار نفرى عبیدالله قرارگرفت، از رسیدن به کوفه ناامید شد؛ زیرا در شیوه امام، توجه به خواستهها و حمایت مردم،که زمینه شکلگیرى مدیریت شایستهسالارى و مردم سالارى دینى است، یک اصل است.
از سوى دیگر، گسیل سپاه عظیم سى یا چهل هزار نفر
[84] از کوفه براى ستیز باامامحسین(ع) و یاران اندک ایشان گواه دیگرى بر آماده بودن زمینه حرکت اجتماعىاماماست؛ زیرا تعداد سپاه امام حسین(ع) حدود دویست نفر بود که بیشتر آنان زنانوکودکان بودند.
چرا حزب عثمانیه سپاهى سى یا چهل هزار نفرى را براى جنگ با امام حسین(ع) بسیجکرد؟ مگر براى از پاى درآوردن یک کاروان دویست نفرى، چه تعداد نیرو و تجهیزات لازماست؟ بسیج این تعداد نیرو، گواه بر این است که حزب عثمانیه، اینک با تسلط بر کوفه،مىخواهد از پیروان اهلبیت، زهر چشم بگیرد، مىخواهد یک نمایش قدرت نظامى به راهاندازد تا اعلام کند که معارضه با حزب حاکم، چه پىآمدهایى ممکن است داشته باشد.همچنین این حزب، هنوز از حمایت پیروان اهلبیت از امام حسین(ع) نگران بود و هنوز اینخطر وجود داشت که آن حضرت، با مردم کوفه ارتباط برقرار کند و در میان آن جمعیت انبوههوادار قرار گیرد که در آن صورت، دیگر اوضاع را نمىشد کنترل کرد. به نظر مىرسدانگیزهبسیج این سپاه عظیم، همین خطر پیروان اهلبیت بود که هزاران نفر از آنان براى امام نامهنوشته و اینک در صدد حمایت از ایشان بودند. این نکته، گواهى است بر این که پایگاه،نهضت و زمینه اجتماعى حرکت امام حسین(ع) در سرتاسر کشور اسلامى، به ویژه در عراقو کوفه کاملاً فراهم بوده است. امام نیز هیچگاه این موضوع را نادیده نگرفت؛ زیرا زمینهموفقیت یک حرکت اجتماعى را پشتیبانى و هواخواهى مردم شکل مىدهد.
رهبرى جامعه
براى دست یازیدن به اهداف و اندیشههاى بنیادى امام حسین(ع) شیوهاى باید طراحىشود تا توانمندى برابرى با اقتدار حزب حاکم و استقرار نهاد سیاسى دینى و ساماندهىمدیریت سالم و بالنده را فراهم سازد.
|301|
روشن است که این هدف کلان، با شیوههاى محدود تأمین نمىگردد و باید اقتدارىفراهم شود تا بتواند با به زیر کشیدن حزب حاکم از اریکه قدرت، مدیریت و رهبرى جامعهرا بر عهده گیرد تا به آن اهداف بزرگ نزدیک شود. به همین علت مشاهد مىشود که امامحسین(ع) شیوهاى در پیش گرفت که رهبرى جامعه را عهدهدار شود. امام نیک مىدانست کهعامل اصلى ناهنجارىهاى اجتماعى، حزب عثمانیه است و از اقتدار و توانمندى آن نیز بهخوبى آگاه بود و مىدانست که با حاکمیت این حزب، هیچ گونه اقدام اصلاحگرانهاى به هدفنخواهد رسید. به همین علت، در گفتار و رفتار و شیوهاى که امام(ع) براى پدیدارى نهضتبه کار گرفت، این نکته آشکار است که ایشان براى دستیابى به اهداف خویش تلاش فراوانکرد تا رهبرى جامعه را بر عهده گیرد.
هنگامى که پاسخ نامههاى مردم کوفه را مىنوشت، موضوع درخواست مردم کوفه از آنحضرت، براى به دست گرفتن رهبرى را مطرح کرد و نوشت:
«و قد فهمت کل الذى اقتصصتم و ذکرتم و مقالة جلّکُمْ انه لیس علینا امام فاقبل؛
[85]
منظور شما را که مىگویید: ما رهبر نداریم، دریافت کردم».
در نامهاى که به مردم بصره نگاشت، شایستگىهاى رهبرى خویش را مطرح ساخته،آنگاه فرمود:
«و کنا اهله و اولیائه و اوصیائه و ورثته و احق الناس بمقامه فى الناس...و نحن نعلم انا احقالناس بذلک الحق المستحق علینا ممن تولّاهُ؛
[86]
ما اهلبیت رسول خدا(ص) و شایستهترین افرادى هستیم که بر جانشینى ما سفارش کرد. ماوارث رسول خدا هستیم و شایستهترین افراد براى مقام و منصب حضرت، در میانمردم(رهبرى)».
امام(ع) در سخنان خویش هنگام رویارویى با سپاه حر فرمود:
«نحن اهلبیت محمد و اولى بولایة هذا الامر علیکم من هولاء المدعین ما لیس لهم؛
[87]
ما اهلبیت محمد هستیم و از اینان، که منصب حضرت را به زور بر عهده گرفتهاند،سزاوارتریم».
ایجاد توانمندى
امام تلاش فراوان داشت که از ظرفیتها و توانمندىهاى اجتماعى بهره برده و اهرمهاىنیرومند مردمى را، که نقش اصلى را در موفقیت حرکت اجتماعى بر عهده دارند، ساماندهى
|302|
و تقویت کند. ایشان در مسیر حرکت خویش به سوى کوفه، از هر فرصتى براى توانمندساختن جبهه خود بهره مىبرد؛ چنانکه اموال کاروانى تجارتى را، که براى شام و بارگاه یزیدکالا حمل مىکرد، مصادره کرد.
[88]
امام در مسیر حرکت خود به سوى کوفه، با عبدالله مطیع روبهرو شد و وى را از اهدافخویش آگاه ساخته و ناهنجارىهاى اجتماعى را براى او بیان کرد.
[89] همچنین در منزلگاهىدر بین راه توقف کرد که قافله زهیر نیز در آنجا فرود مىآمد. حضرت از وى استمدادمىکردو زهیر نیز علىرغم تصمیم اولیه با جان و دل دعوت امام را پذیرفت و به سپاهایشانپیوست.
[90]
امام(ع) هنگام روبهرو شدن با عبیدالله بن حر جعفى، با وى مذاکره و از او درخواستکمک کرد؛ اما عبیدالله چون شایستگى یارى ایشان را نداشت، از کمک به امام سر باز زد.
[91]
حتى در روز تاسوعا، امام با فرستادن حبیب بن مظاهر براى استمداد از قبیله بنىاسدموافقت کرد و حبیب در بین افراد آن قبیله رفته و عدهاى نیز براى پیوستن به سپاه امامحسین(ع) همراه وى مىآمدند که در بین راه، با سپاه عبیدالله درگیر شده و تعدادى از آنانشهید گشتند.
[92]
این شواهد، همگى گواهى مىدهند که امام(ع) از هر فرصتى بهره مىبرد تا بر توان جبههخویش بیفزاید تا بتواند در برابر حزب حاکم بایستد.
بر این اساس، شیوه امام در مبارزه علیه حزب عثمانیه، ایجاد یک حرکت بزرگ اجتماعىبود که با حمایت مردمى بتواند زمینه اقتدار سیاسى و رهبرى جامعه را فراهم سازد. آنگاه بابیرون راندن حزب عثمانیه از صحنه سیاسى، مدیریت امت اسلامى را به دست گرفته تابتواند به نابهسامانىهاى فرهنگى پایان دهد و به ناهنجارىهاى اجتماعى هنجار بخشیده و باسازندگى و آبادسازى، بار دیگر مدیریت دینى را در جامعه مستقر سازد؛ اما بررسى اینکه بادگرگونى اوضاع عراق و تسخیر کوفه توسط حزب عثمانیه، شیوه امام چگونه تغییر کرد وایشان در مرحله دیگرى از نهضت قرار گرفت و اهداف خویش را در آن مرحله چگونه دنبالکرد، از فرصت این تحقیق بیرون است و علاقهمندان مىتوانند به تحقیقهایى که در اینزمینه صورت گرفته است، مراجعه کنند.
[93]
|303|
منابع و مآخذ
رجال کشى، محمد بن حسین طوسى، چاپ کنگره
شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، دارالاحیا التراث العربى.
مروج الذهب، حسین بن على المسعودى، دارالهجرة
الغدیر، عبدالحسین الامینى، دارالکتب العربى
الارشاد، محمد بن نعمان(مفید)، مؤسسه آل البیت
الامامة و السیاسة، ابن فتیویه دینورى، دارالکتب العلمیه
انساب اشراف، احمد بن یحیى بلاذرى، دارالفکر لبنان
وسائل الشیعه، شیخ حر عاملى، دار الاحیاء التراث العربى 20 جلدى
بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، دار الاحیاء التراث العربى 20 جلدى
الفتوح، احمد بن اعثم کوفى، دارالکتب العلمیه
وقعة طف، لوط بن یحیى ازدى، انتشارات اسلامى
تاریخ الامم و الملوک محمد بن جریر طبرى، مؤسسه اعلمى
مقتل خوارزمى، موثق بن احمد بن ابن منقى اخطب، دارالانوار الهدى
اخبار الطوال، احمد بن داوود دینورى، منشورات رضى
الکامل فى التاریخ، عزالدین(ابن اثیر)، دارالاحیاء التراث العربى
امالى صدوق(ره)، محمد بن على، انتشارات کتابچى
نهج البلاغه، ترجمه سید جعفر شهیدى، انشارات علمى و فرهنگى
مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانى، منشورات رضى
تحف العقول، على بن الحسین شعبه صرانى، انتشارات اسلامى
الاستیعاب، یوسف بن عبدالله (قرطبى)، دارالکتب العلمیه
کنز العمال، متقى هندى، مؤسسة الرسالة
موسوعة الامام حسین بن على(جمعى از نویسندگان)، پژوهشکده باقرالعلوم(ع)
ینابیع المودة، قندوزى، مؤسسة اعلمى
الاصابة فى معرفة الصحابه، ابنحجر عسقلانى، دارالاحیاء التراث العربى
امام على(ع)، جمهوریت، حبیبالله احمدى، انتشارات فاطیما
امام حسین(ع) الگوى زندگى، حبیبالله احمدى، انتشارات فاطیما
|304|
[1]. منظور از «حزب عثمانیه» تشکلى اجتماعى است که از سوى بنىامیه، علیه پیروان اهلبیت(ع) شکل گرفت.
[2]. رجال کشى، ص85، و 87 و 76.
[3]. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج11، ص45؛ و ج12، ص219.
[4]. مروج الذهب، ج2، ص102؛ و ج3، ص33؛ الغدیر، ج10، ص266.
[5]. الغدیر، ج10، ص89.
[6]. شورا، آیه23.
[7]. ارشاد، ج2، ص32.
[8]. الامامة و السیاسة، ج1، ص145.
[9]. الامامة و السیاسة، ج1، ص146؛ انساب و اشراف، ج5، ص128.
[10]. الغدیر، ج1، ص198.
[11]. وسائلالشیعه، ج2، ص704؛ بحارالانوار، ج44، ص129.
[12]. انساب اشراف، ج5، ص129.
[13]. فتوح البلدان، ج5، ص133.
[14]. انساب اشراف، ج5، ص130؛ الامامة و السیاسة، ج1، ص147.
[15]. بحارالانوار، ج44، ص325.
[16]. الغدیر، ج1، ص198.
[17]. بحارالانوار،ج44، ص325.
[18]. وقعة طف، ص170.
[19]. تاریخ طبرى، ج4، ص565.
[20]. ارشاد، ج2، ص97.
[21]. ر.ک: مجله حوزه، ش 101؛ امام على و جمهوریت، ص64.
[22]. الامامة و السیاسة، ج1، ص146؛ انساب اشراف، ج5، ص128.
[23]. رجال کشى، ص50؛ الامامة و السیاسة، ج1، ص146؛ انساب اشراف، ج5، ص139.
[24]. تاریخ طبرى، ج4، ص605.
[25]. انساب اشراف، ج5، ص129.
[26]. مقتل خوارزمى، ج1، ص273؛ فتوح البلدان، ج5، ص23.
[27]. تاریخ طبرى، ج4، ص565.
[28]. فتوح البلدان، ج5، ص23.
[29]. تاریخ طبرى، ج4، ص598.
[30]. همان، ج2، ص587.
[31]. همان.
[32]. همان، ج4، ص607؛ فتوح البلدان، ج5، ص77؛ اخبار الطوال، ص245.
[33]. تاریخ طبرى، ج4، ص601؛ کامل، ج2، ص549.
[34]. امالى شیخ صدوق، مجلس 30، ص156.
[35]. فتوح البلدان، ج5، ص84.
|305|
[36]. ارشاد، ج2، ص92.
[37]. تاریخ طبرى، ج4، ص618؛ ارشاد، ج2، ص91.
[38]. نهج البلاغه، خ9، ص14.
[39]. همان، نامه 31، ص304.
[40]. تاریخ طبرى، ج4، ص605؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ کامل، ج2، ص571.
[41]. ارشاد، ج2، ص98؛ کامل، ج2، ص562.
[42]. تحف العقول، ص241؛ مقتل خوارزمى، ج2، ص10.
[43]. تاریخ طبرى، ج4، ص605؛ مقتل خوارزمى، ج2، ص7.
[44]. مائده، آیه1.
[45]. توبه، آیه12.
[46]. انفال، آیه 58.
[47]. رجال کشى، ص48.
[48]. همان، ص49.
[49]. وسائل الشیعه، ج11، ص451.
[50]. تاریخ طبرى، ج4، ص605.
[51]. همان.
[52]. فتوح البلدان، ج5، ص23.
[53]. تاریخ طبرى، ج4، ص565.
[54]. فتوح البلدان، ج5، ص18.
[55]. نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج3، ص444.
[56]. استیعاب، ج4، ص241.
[57]. نهج البلاغه، خ200، ص236.
[58]. کنزل العمال، ج11، ص117؛ انساب اشراف، ج5، ص64.
[59]. فتوح البلدان، ج5، ص18.
[60]. همان، ص17.
[61]. تاریخ طبرى، ج4، ص561؛ ارشاد ج2، ص39.
[62]. تحف العقول، ص238.
[63]. تاریخ طبرى، ج4، ص612.
[64]. همان، ج4، ص115.
[65]. همان، ج4، ص603.
[66]. همان، ج4، ص624؛ فتوح البلدان، ج5، ص97.
[67]. همان، ج4، ص624؛ اخبار طوال، ص252.
[68]. تاریخ طبرى، ج4، ص627؛ ارشاد، ح 2، ص101.
[69]. محمد، آیه13.
[70]. نحل، آیه 125.
[71]. تاریخ طبرى، ج4، ص174.
[72]. همان، ج4، ص605.
[73]. موسوعه، ص307.
|306|
[74]. تحف العقول، ص237.
[75]. الامامة و السیاسة، ج1، ص134.
[76]. ارشاد، ج2، ص32.
[77]. اخبار الطوال، ص229؛ مقاتل الطالبیین، ص99.
[78]. اخبار الطوال، ص231؛ تاریخ طبرى ج4، ص564.
[79]. وقعه طف، ص96؛ تاریخ طبرى، ج4، ص561.
[80]. تاریخ طبرى، ج4، 580.
[81]. رجال کشى، ص48.
[82]. ارشاد، ج2، ص32.
[83]. مروج الذهب، ج2، ص54؛ الامامة و السیاسة، ج2، ج1، ص182؛ الاصابه، ج1، ص334.
[84]. امالى مجلس، ج75، ص462؛ ینابیع الموده، ص394.
[85]. تاریخ طبرى، ج4، ص561.
[86]. همان، ص565.
[87]. ارشاد، ج2، ص79.
[88]. اخبار الطوال، ص245؛ تاریخ طبرى، ج4، ص589.
[89]. اخبار الطوال، ص246؛ تاریخ طبرى، ج4، ص598.
[90]. اخبار الطوال، ص246.
[91]. اخبار الطوال، ص250؛ تاریخ طبرى، ج4، ص608؛ فتوح البلدان، ج5، ص83.
[92]. انساب اشراف، ج3، ص388؛ فتوح البلدان، ج5، ص100.
[93]. امام حسین الگوى زندگى، ص204.