حرکت اصلاحى امام حسین(ع) و نسبت میان تکلیف و نتیجه (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
حرکت اصلاحى امام حسین(ع) و نسبت میان تکلیف و نتیجه اصلاحطلبى، گرایش معتدلانه میان حرکت «انقلابى» و«محافظه کارانه» است که در مقام نفى هر یک از دو گرایشاصالت وظیفه و اصالت نتیجه و درصدد جمع میان آن دومىباشد، بدین معنا که توجه به هر یک از آنها نباید سبب غفلتاز دیگرى شود و با ملاحظه نتیجه و مصالح، تکالیف ازانعطافپذیرى لازم برخوردار باشند. نویسنده با توجه به سیره نبوى و نحوه نزول تکالیف، معتقداست که از نگاه اسلامى، سیره اصلاحى رسول اکرم و قرآن و نیزسیره سایر معصومان جمع بین اصالت وظیفه و نتیجه است. و اگرچه معصومان به مبارزه قهرآمیز و جنگ اقدام مىکردند، امااصل، چه در محتواى پیام و چه در شیوه اصلاحى آنها، بهکارگیرىکلام و رعایت تدریج در اقدام عملى بوده است ولى چون آنانافراد محافظه کار و بىمسئولیتى نبودند، در شرایط ضرورى ودفاعى دست به شمشیر برده و از کشتن و کشته شدن نیز دورىنمىکردند. امام حسین(ع) نیز به عنوان یک مصلح دینى به دنبالوحدتبخشى بین وظیفه و نتیجه بود که این امر با توجه بهمطالب ذیل قابل اثبات است: سیره حضرت در امر به معروف و|160|نهى از منکر که با محاسبه، تدریج و عقلانیت و قرین به آثار و نتایج صورت مىگرفت؛ توجهبه عنصر زمان و مکان ؛ اقدامات متفاوت و بیانات مختلف از آغاز نهضت تا کربلا. نگاهى که نویسنده محترم به موضوع دارند، طبعاً نمىتواند نگاه همه کسانى باشد که بهبررسى و تحلیل حرکت امام حسین(ع) و اساساً موضوع اصلاحطلبى مىپردازند. با این همهنگاه ایشان مىتواند مورد توجه و حتى نقد قرار گیرد. نوشتار حاضر تحت عناوین زیر سامان یافته است: الف. مقدمه؛ ب. اشارهاى گذرا به مصلحان و شیوههاى اصلاحى در قرآن؛ ج. نسبت میان تکلیف و نتیجه در نهضت حسینى؛ د. نتیجهگیرى.متن
الف. مقدمه:
1. مفهوم تکلیف
2. مفهوم نتیجه
3. مفهوم اصلاح
4. رابطه بحث اصالت وظیفه و اصالت نتیجه با اصلاحطلبى
ب. اشارهاى گذرا به مصلحان و شیوههاى اصلاحى در قرآن
1. حضرت شعیب و اصلاحطلبى
2. پیامبر اسلام و کتابش از منظر بحث اصالت وظیفه و نتیجه
1-2. تدریجى بودن شکلگیرى تکالیف
2-2. شیوههاى تبلیغى قرآن و جمع بین وظیفه و نتیجه
3-2. شیوه طرح تکالیف از سوى پیامبر
4-2. آیات قرآن و فلسفه حکم
ج. نسبت میان تکلیف و نتیجه در نهضت اصلاحى حسینى
1. امام حسین(ع) و اصلاحطلبى
2. وحدت بین اصالت وظیفه و نتیجه
1-2. امر به معروف و نهى از منکر در سیره حسینى
2-2. عنصر زمان و مکان در کربلا
3-2. عنصر گفتار در نهضت حسینى:
د. نتیجهگیرى
در آغاز سخن به عنوان مقدمه، تأملى بر بعضى مفاهیم کلیدى پژوهش و ارتباط بین آنهاضرورى مىنماید:
1. مفهوم تکلیف
در شرح لغوى، واژه «تکلیف» در «مجمع البحرین»، آمده، امرى که بر تو دشوار است،سختى، مشقت و آنچه که در معرض ثواب و عقاب است را تکلیف گویند. «دهخدا» در«لغتنامه» ذیل واژه «تکلیف»، این کلمه را این گونه شرح کرده است: چیزى از کسىدرخواستن که در آن رنج بود، زیاده از اندازه طاقت کار فرمودن کسى را، زحمت و سختى ودشوارى و تصدیع و رنج و عذاب و اذیت و ستم و کار پرمشقت. هم او در ذیل واژه «وظیفه»در همان منبع نیز آن را معادل تکلیف، کارى که تکلیف دیندارى کسى باشد، مطلق تکلیف،چیزى که براى هر کسى در روز مقرر باشد و ... آورده است.
در این نوشتار، کلمه «تکلیف»، معادل «وظیفه» و در مقابل حق (به معناى طلبکارى) بهعنوان نوعى دَیْن، بدهکارى و مسؤولیت به کار رفته است. بر این اساس، فردى که درزندگیش وظیفه و تکلیفمدار است، پیرو ایده «اصالت وظیفه» (Deontology cah) دانستهمىشود. (در مقابل اصالت نتیجه). «فرهنگ آکسفورد»، واژه وظیفهشناسى (Deontology)161|را به تعهد، وظیفه، آنکه متعهد است، دانش تکلیف یا وظیفه اخلاقى به کار گرفته که در اینمنبع نیز، تکلیف و وظیفه در یک معنا آمدهاند.[1]
براى آشنایى بیشتر با نگرش اصالت وظیفه و محتواى مفهوم تکلیف، بىمناسبت نیست،با گوشههایى از دیدگاه یکى از معتقدان به این گرایش، یعنى کانت در احکام اخلاقى آشناشویم. این متفکر بزرگ آلمانى در کتاب «مابعدالطبیعه اخلاق»، از جمله مىنویسد: «آدمىباید سعادت خود را نه از روى میل، بلکه از روى وظیفه بجوید و از این رهگذر است کهرفتار او در وهله نخست، ارزش راستین اخلاقى مىیابد.» و توضیح مىدهد که اگر بناستبراستى مفهومى داراى اهمیت و اعتبار قانونگذارانه باشد، فقط به شکل بایسته مؤکد و نه بههیچ رو به صورت فرض یا مشروط، باید بیان شود. از نگاه او «وظیفه»، ضرورت عمل کردناز سر احترام به قانون است.[2]
2. مفهوم نتیجه
دهخدا ذیل همین واژه در «لغتنامه» مىنویسد: ماحصل کار، چیزى که از چیز دیگرحاصل شده باشد، ثمر، بار، بر، اثر، حاصل، سود، ولد، نسل، فرزند، فایده، بهره، منفعت، نفع،ثمره، مکافات، پاداش، جزا، سرانجام، عاقبت، خاتمت و آخر.
در این پژوهش، مراد از «نتیجه»، همان معانى ثمر، بار، حاصل و فایده بوده و کسى که درکارها، اصل را بر محصول و ثمره قرار مىدهد، پیرو «اصالت نتیجه» نامیده شده است (درمقابل اصالت وظیفه). «فرهنگ آکسفورد، مفهوم اصالت نتیجه (Teleological) را این گونهشرح کرده است: راجع یا مستلزم نتیجه، مربوط به دلایل نهایى و پایانى، مربوط به مقاصد یااهداف.
[3] مقصود از تفکر اصالت نتیجهاى را در قالب اندیشه بعضى متفکران این نگرش بهترمىتوان توضیح داد. از جمله طرفداران این گرایش، «جرج ادوار مور» است که اصالت را به«لذت» مىدهد. او در کتاب اخلاقش، ذیل بحث «مذهب اصالت فایده»، از جمله مىنویسد،یک فعل وقتى و فقط وقتى درست است که فاعل نمىتوانست به جاى آن فعل دیگرى را(حتى اگر آن را انتخاب کرده بود) انجام دهد که بیش از فعلى که انجام داده است، لذت به بارآورد. یک فعل ارادى وقتى و فقط وقتى غلط است که فاعل مىتوانست به جاى آن فعلدیگرى (حتى اگر آن را انتخاب کرده بود) انجام دهد، که بیش از فعلى که انجام داده است،لذت به بار آورد. و ادامه مىدهد، نخستین اصلى که نظریه ما به دست مىدهد به اختصار تمام،|162|چنین بیان کنیم: «یک فعل ارادى وقتى و فقط وقتى درست است که هیچ فعل ممکن دیگربراى فاعل در آن شرایط ممکن نبود لذت بیشترى به بار آورد. در همه موارد دیگر آن فعلغلط است.»[4]
او حتى ملاک واقعاً درست بودن فعل در گذشته و حال و شرایط ممکن را بر اساس اینپرسش دستهبندى مىکند که آیا فاعل در شرایط مورد بحث مىتوانست به جاى آن، فعلدیگرى انجام دهد که لذت بیشترى به بار آورد. اگر مىتوانست آن فعل غلط و اگرنمىتوانست معلوم مىشود که آن فعل واقعى درست بوده است، یا آن فعل ممکن اگر انجاممىیافت درست بود.
[5] و توضیح مىدهد که افعال ارادى وقتى که درستاند، بدان سببدرستاند که حداکثر لذتى به بار مىآورند.
3. مفهوم اصلاح
«دهخدا» در لغتنامه ذیل همین واژه آورده، راست کردن، به صلاح آوردن و نیکو کردن،ضد افساد، درست کردن، التیام دادن، بسامان آوردن، دور کردن تباهى و راست کردن چیزى،نیکویى کردن، احسان کردن، با هم آشتى دادن، اصلاح آوردن معیشت، فراهم آمدن قومىبراى تصحیح رفع عیب و فساد چیزى، ترتیب و بند و بست، بهبود از بیمارى.
«راغب اصفهانى»، اصلاح را این گونه توضیح داده است: خداوند انسان را اصلاح مىکند،یک بار از جهت آفرینش است که او را صالح مىگرداند و از جهت دیگر، بعد از به وجودآمدن، فساد را از او مىزداید و نهایتاً به مصلحت او حکم مىکند و براى هر یک از معانى بهآیاتى استناد مىکند.[6]
فرهنگ انگلیسى آکسفورد، واژه «اصلاح» (Refor mation) را به بهبود در شکل وخصوصیت، گزینش وجودى چیزها، مؤسسات و اعمال و غیره و تعبیر رادیکالى براى تأثیربهتر بر مذهب سیاسى یا امور اجتماعى معنا کرده است.[7]
در نوشتار حاضر که بحث از حرکتهاى اصلاحى است، خوب است که معناى مصطلحمتداول واژه اصلاحطلبى (Refor mism) نیز مورد توجه قرار گیرد. «آلن بیرو»، اصلاحطلبىرا واژهاى جدید مىداند که یک ایدئولوژى و یا طرز تلقى سیاسى را مشخص مىسازد.اصلاحطلبى، اعتقادى است مبنى بر اینکه جامعه با دگرگونیهاى تدریجى و سطحى وهمچنین با تصحیحى بطئى و پى در پى رو به بهبود مىرود، بدون آنکه ساختهاى اساسى|163|مربوط به نظم مستقر، مورد تردید قرار گیرد.
[8] این معناى از اصلاحطلبى در مقابل«محافظهکارى» (Conser reatism) که خواهان استقرار نظم موجود، بدون هیچ روحیهانتقاد و تغییر است و نیز در مقابل مفهوم «انقلاب» (Rerolution) که تغییرى ناگهانى وگاهخشونتبار با هدف تغییر بنیادى نظم موجود و خلق نظامى نو رخ مىدهد، قرار گرفته[9]وبه تعبیر دقیقتر اصلاحطلبى، حرکتى مابین انقلاب و محافظهکارى به صورت نمودارزیراست:
اصلاحطلبى در فرهنگ دینى با اصلاحطلبى در علوم سیاسى و اجتماعى مفترقات ومشترکاتى دارد. مفترقات آنها عبارتند از: اول: توجه عمده در اصلاحطلبى دینى، تمرکز برتغییر محتوایى و زدودن فساد و یا تحبیب قلوب و ... است، از اینرو گاه حرکتهاى تندمصلحان نیز حرکتى اصلاحطلبانه تلقى مىشوند و حال آنکه اصلاحطلبى مصطلح، نوعىروش حرکتیست که در مقابل تندروى (انقلاب) و کندروى (محافظهکارى) قرار گرفته وتمرکز و تأکیدش بر تدریجى و آهسته بودن حرکت است؛ دوم: اصلاحطلبى در لسان دینىحوزهاى وسیع از سطوح فردى، گروهى تا سیاسى و اجتماعى و فراگیر دارد. از اینرو درلسان دینى ممکن است کسى طلب اصلاح در نفس خویش کند. مثلاً حضرت امیر مىفرماید:«اعجز الناس من عجز عن اصلاح نفسه»؛[10] عاجزترین مردم کسى است که در اصلاح نفسشناتوان باشد.
و یا اصلاح بین خانواده و دوستان که بدان اصلاح ذاتالبین گفته مىشود،
[11] امااصلاحطلبى در اصطلاح سیاسى - اجتماعى، عمدتاً صبغه عام و فراگیر داشته و حیطه فردى،خانوادگى و گروهى را شامل نمىشود و اگر گروهى نیز اصلاحطلب است، ادعاى اصلاح کلجامعه را دارد.
در عین حال اصلاحطلبى در لسان دینى و اصلاحطلبى مصطلح در علوم سیاسى واجتماعى، اشتراکاتى نیز مىتوانند داشته باشند. از جمله: اول: مىتوان شیوه مصلحانه دینى|164|را از نزول کتاب که صبغه تدریجى و گام به گام دارد، تا شیوه عمل انبیاء و ائمه(ع) که تا حدامکان رعایت اعتدال، آرامش، صلحطلبى را مىنمودند به این نکته بازگرداند که اصل در نگاهدینى و حرکت مصلحان، تدریج و تعدیل است، نه تندروى و کندروى و حرکتهاى تند وبنیادى را موردى و استثنایى فرض کرد. با این تلقى، روش مصلحان دینى نیز به روشاصلاحطلبان سیاسى نزدیک مىشود؛ دوم: اگر اصلاحطلبان، دیندار و مسلمان باشند، درروش تدریجى خودشان، اهتمام به ترمیم محتواى فهم دینى و عمل جامعه دینى دارند(عدالتخواهى، نفى ستم، اعاده حقوق سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و ... مردم) که در اینصورت روش بامحتوا متلازم شده و اصلاحطلبى مصطلح، با اصلاحطلبى دینى، درحوزههاى کلان و فراگیر مرتبط خواهند شد. به عبارت دیگر، اهداف اصلاحطلبى در هر دومعنا مىتوانند با هم متداخل شده و وحدت بیابند. در نوشتار حاضر، مراد از اصلاح واصلاحطلبى، توجه به نکات مشترک بین اصلاحطلبى دینى و سیاسى - اجتماعى است.
4. رابطه بحث اصالت وظیفه و اصالت نتیجه با اصلاحطلبى
از جهاتى مىتوان بین اصلاحطلبى با دو نگرش اصالت وظیفه و نتیجه، پیوند برقرارنمود. در ابتدا لازم است با شاخصهاى ملموسترى نگرشهاى اصالت وظیفه با اصالت نتیجهمورد مقایسه قرار گیرند:
الف) مکتب اصالت وظیفه، از آنرو که تکلیفمدار است و مسؤولیت و وظیفه را جدىمىگیرد، به نوعى مطلقگرایى در احکام[12] و اعمال کشانده مىشود که موقعیت زمانى ومکانى و سایر شرایط به ندرت در تغییر وظیفه تأثیر دارند؛ در مقابل نگرش اصالت نتیجه کهفایده و سودمدارانه به موضوع مىنگرد و تمایل جدى به نسبت در احکام و افعال داشته و بروظیفه مشخصى پا نمىفشارد؛
ب) به تبع نکته قبل، در حالى که نگرش اصالت وظیفه به نوعى سختگیرى، تعصب و عدمانعطافپذیرى در مسایل و حوادث و احکام گرایش دارد، گرایش نگرش اصالت و نتیجهاىبر تساهل، مدارا و انعطافپذیرى بسیار بالاست؛
ج) از محصولات نکات قبلى آن است، در حالى که گرایش اصالت وظیفه به نوعىتندروى و افراطگرایى تمایل دارد، گرایش اصالت نتیجه به کندروى و تفریط در احکام،ارزشها و افعال منجر مىگردد؛|165|د) و نهایت اینکه اصالت وظیفه مىتواند به حرکتخشونتمدار و انقلابى منجر شود و حال آنکه اصالت نتیجهاىهابه نوعى سهلانگارى و محافظهکارى براى حصول به ثمره وفایده محصولى، گرایش دارند.
با توجه به این شاخصهها، حال ربط بین اصلاحطلبى ونگرشهاى اصالت وظیفه و نتیجه، کار سختى نیست.اصلاحطلبى، نه محصول گرایش اصالت وظیفهاى است و نهمحصول کامل نگرش اصالت نتیجهاى، بلکه راهى مابین این دونگاه است و اصلاحطلب کسى است که به تعادل گرایش دارد و لذااز خشونت، تندروى، افراط و ... بالاصاله فاصله مىگیرد (گرچهبالتبع گاه به خشونت نیز ممکن است تن در دهد.) و از طرفدیگر، انسانِ منفعتطلب محض و سودجوى خاص وبىمسؤولیت نیست، بلکه وجه اهتمام او رفع کاستیها ومفاسدجامعه است و به دنبال تغییر آنها با روش تدریجى وبطئىاست. اینجاست که راه اصلاحطلبى، طریقى بیننگرشهاىاصالت وظیفه و اصالت نتیجهاى و حرکتى متعادل وبینابینى است و با الهام از میانهروى شیعه در بحث «جبر و اختیار»که «لا جبر و لا تفویض، بل امر بین الامرین» شاید بد نباشد کهمدعاى شیعه در اصلاحطلبى را نیز با توجه به بحث حاضر بدینصورت بازسازى نمود:
«لا وظیفة و لا نتیجه: بل امر بین الامرین او طلب الاصلاح».
ب. اشارهاى گذرا به مصلحان و شیوههاى اصلاحى در قرآنتأمل در قرآن مجید، از منظر اصلاح و روشهاى مصلحانهپیامبران، کار مستقلى را مىطلبد، ولى با توجه به محدودیتنوشتار، تنها به چند نکته در این موضوع اشاره مىگردد:|166|
1. حضرت شعیب و اصلاحطلبى
بدون اینکه ضرورتى به طرح همه آیاتى که به بحث اصلاح اشاره دارند، باشد، حتى براساس آیه 88/سوره هود نیز مىتوان به اصلاحطلبى پیامبرانى مثل حضرت شعیب، اذعانداشت.[13]
چنانچه در آیه یاد شده آمده:
«و ما اریدان اخالفکم الى ما انهیکم عنه ان ارید الا الاصلاح ما استطعت»؛ من نمىخواهم درآنچه شما را از آن باز مىدارم، با شما مخالفت کنم (و خود مرتکب آن شوم) من قصدى جزاصلاح (جامعه) تا آنجا که بتوانم، ندارم.
این آیه اشاره به هدف تلاشهاى حضرت شعیب در میان قومش دارد که او از سویى خودرا مؤمن و عامل به پیامش معرفى نمود و از سوى دیگر تأکید دارد (در «ان ... الّا» نوعى تأکید وانحصار نهفته است) که ارادهاى جز اصلاح بقدر توان ندارد. در آیات دیگرى محتواى پیامشعیب بهتر روشن مىشود.
مثلاً در سوره اعراف/آیه 85 آمده است: «به سوى مردم مدین برادرشان شعیب رافرستادیم. گفت: اى قوم من، خدا را بپرستید که براى شما هیچ معبودى جز او نیست. درحقیقت شما را از جانب پروردگارتان برهانى روشن آمده است. در سنجش کیل و وزن بامردم، عدل و دوستى پیشه کنید، کم نفروشید و در زمین پس از اصلاح آن فساد مکنید (تفسدوا فى الارض بعد اصلاحها). این [رهنمودها] اگر مؤمنید براى شما بهتر است.» و درآیه 86 همین سوره نیز آمده است: «و بر سر راهى منشینید که [مردم را] بترسانید و کسى کهایمان به خدا آورده را از راه خدا باز دارید و راه او را کج بخواهید ...» و این گفت و شنود تا آیه93 ادامه مىیابد.
در سوره شعراء نیز در باره گفتگوى شعیب و قومش از آیات 177 به بعد طرح مطلبشدهو از جمله در آیات 3 - 181 آمده «پیمانه را تمام دهید و از کمفروشان مباشید و با ترازوىدرست بسنجید و از ارزش اموال مردم مکاهید و در زمین سر به فساد برمدارید.»
از جمله محتواى حرکت مصلحانه حضرت شعیب بر اساس آیات قرآن، مواردزیراست:
اول: خداپرستى (اصلاح در باورها و ارزشها)؛ اصلاح ترازو، برخورد بامشکلکمفروشى (اصلاح اقتصادى)؛ حفظ امنیت راهها (اصلاح اجتماعى و سیاسى) و|167|درکنار محتواى اصلاح، «شیوه» حضرت شعیب نیز قابل توجه است که از ابزار کلام وگفتاربهره برده و نیز تأکید بر اینکه گرچه هدفم جلوگیرى از مفاسد و اصلاحطلبى است،امااین تلاش در حد استطاعت و توان است. این قید با نگرش اصالت وظیفهاى کهتکالیفمطلق را مىزاید، نمىسازد و از آن طرف پافشارى حضرت بر راهش با اصالتنتیجهنمىسازد و اینجاست که مىتوان گفت حرکت اصلاحى شعیب، بین نگرشاصالتوظیفه و نتیجه و حرکتى متعادلانه و مبتنى بر کلام و به قدر توانایى، درعینحالشفاف و با هدف تأمین امنیت سیاسى - اجتماعى و اصلاح اقتصادى و اصلاحاعتقادى است.[14]
2. پیامبر اسلام و کتابش از منظر بحث اصالت وظیفه و نتیجه
براى مدلل نمودن این مدعا که اصلاح دینى، حرکت بین «دو امر»، «وظیفه» و «نتیجه»است، مىتوان به حرکت اصلاحى پیامبر اسلام(ص) و سبک و سیاق کتاب آسمانیشاستشهاد نمود. در این راستا، نکات قابل توجه عبارتند از:
1-2. تدریجى بودن شکلگیرى تکالیف
واضح است که بخشى از پیام پیامبر اسلام به تکالیف دینى توجه دارد. با توجه به اینکهنزول قرآن براى مردم تدریجى است و تکالیف نیز اندک اندک شکل گرفته و یا در اصلصدور تکالیف، گاه تأخیر شد، حکایت از طرح تکالیف با توجه به نتایج دارد. شاهد خوببیان تکلیف دینى تدریجى مثلاً مسأله «حرمت خمر» است. اگر شراب حرام است (تکلیفحرمت) چرا با صراحت و در مرحله اول چنین پیامى صادر نگردید؟ زیرا نخستین آیهاى کهدر باره شراب نازل شد، آیه 219 سوره بقره بود که «از شراب و قمار مىپرسند، بگو در آن دوگناه بزرگى است و سودهایى است مادى براى مردم (ولى) گناه آن دو بیشتر از سودشاناست». سپس آیه 43/ سوره نساء که «اى کسانى که ایمان آوردهاید، در حالى که مستهستید،به نماز نزدیک نشوید تا بدانید چه مىگویید ...» و آخرین آیهاى که فرود آمد، آیه90/سوره مائده بود که «اى کسانى که ایمان آوردهاید، همانا که شراب و قمار و بتها وتیرهایىکه با آنها تقسیم مىنمایید پلید است و از کارهاى شیطان، پس از آن دورى کنید تاشاید رستگار شوید.»
درباره آیات فوق گفته شده هنگامى که آیه اول نازل گردید، عدهاى به رسول اکرم(ص)
|168|عرض کردند: ما را اجازه بده تا از منافع شراب بهره گیریم! پیامبر سکوت فرمود و چیزى بهآنها نگفت و آنگاه که آیه دوم فرود آمد، بعضى گفتند ما موقع نماز، شراب نمىنوشیم که بازپیامبر سکوت اختیار کرد و چیزى نفرمود. اما زمانى که آیه سوم نازل شد، رسول خدا، با بیانىقاطع فرمود: «شراب حرام شد.»[15]
آیا نمىتوان گفت که در طرح این تکلیف و وظیفه خدا، دین و پیامبر به نتایجى امثال نفوذعمیقتر پیام، جذب افراد بیشتر و ... نیز توجه داشتهاند.
2-2. شیوههاى تبلیغى قرآن و جمع بین وظیفه و نتیجه
شیوههاى تبلیغى قرآن نیز در راستاى موضوع مورد بحث قابل توجهاند. زیرا اگر هدفصرف بیان محتوا و تکلیف باشد و اهمیتى در اینکه این پیام چگونه رسانده شود کهمثمرثمرتر باشد، مورد توجه نبود، ضرورت این همه توجه به نکاتى که در رابطه با شیوههاىتبلیغى قرآن در بیان محتواست نبود و حال آنکه اگر پیام قرآنى، حامل تکالیفند، شکل عرضهنیز کاملاً موضوعیت دارد، لذا در قرآن مجید از شیوههاى «تحریک عواطف»، «بیدار کردنوجدان»، «استفاده از تاریخ»، «استفاده از تشویق و تهدید»، «شیوه تلقین»، «تمثیل»، «برهان،جدل و مناظره»، «استفاده از هنر»، «شیوه تداعى معانى»، «مقایسه کردن»، «شیوه معرفى الگو»و ... بهره برده شده است. به طور مثال در شیوه «تحریک عواطف»، به طور مثال در شیوه«تحریک عواطف»، براى دور نمودن مردم از غیبت کردن، آن را به خوردن گوشت برادر مردهتشبیه مىکند و با یادآورى محبتها و روابط خویشاوندى، با توجه به نفرت انسان ازمردهخوارى، عواطف و احساسات را برمىانگیزاند که «ایحب احدکم ان یاکل لحم اخیه میتاً(حجرات/12) آیا کسى از شما دوست دارد که گوشت برادر مردهاش را بخورد؟»[16]
3-2. شیوه طرح تکالیف از سوى پیامبر
شیوه طرح تکلیف و پیامرسانى رسول اکرم(ص) نیز با شیوههاى شدت وحدتدار متأثراز نگرش اصالت وظیفهاى بسیار فاصله دارد، تا حدى که در قرآن مجید، رمز توفیقپیامبردرجذب مردم، ملایمت آن حضرت برشمرده شده است. چنانچه در آیه 159/ سورهآلعمران مىخوانیم:
«فبما رحمه من اللَّه لنت لهم و لو کنت فظاً غلیظ القلب لانفضوا من حولک؛[17]
پس به رحمت الهى با آنان نرمخو شدى و اگر تندخو و سنگدل بودى قطعاً از پیرامون تو|169|پراکنده مىشدند.»
ولى همین پیامبر رحمت، بر خلاف دیدگاه محافظهکارانه اصالت نتیجهاىها، گاه شدتعمل خاص از خود نشان مىداد (مثلاً در برخورد با یهودیان بنىقینقاع، یا بنىنظیر وخصوصاً اعدام مردان جنگنده یهودیان بنىقریظه و ...)[18] و از ویژگى یارانش در قرآن مجیدشدت عمل یاد شده است:
«محمد رسولاللَّه و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم؛[19]
محمد پیامبر خداست و کسانى که با اویند بر کافران سختگیر (و) با همدیگر مهربانند.»
4-2. آیات قرآن و فلسفه حکم
آیاتى در قرآن مجید مىباشد که در طرح تکلیف، با توجه به نتیجه، فلسفه حکم نیز درآنها بیان شده که بیانگر توجه به تکلیف و نتیجه به صورت همزمان در احکام و موضوعات ازنگاه دینى است.
[20] مثلاً در بیان تکلیف روزه در ماه رمضان پس از استثناى کسانى که درسفرند به فلسفه حکم نیز در سوره بقره/185 به نحو زیر اشاره شده است:
«من کان مریضاً او على سفر فعدة من ایام اخر یرید اللَّه بکم الیسر و لا یرید بکم العسر؛
هر کس ناخوش یا در سفر باشد، به شماره آنچه روزه خورده است، از ماههاى دیگرروزه دارد، که خداوند براى شما حکم را آسان خواسته و تکلیف را مشکل نگرفته است.»
یعنى در وضع تکلیف، نتیجه و غایتى بشرى و عقلایى نیز لحاظ شده تا فرد مریض روزهنگیرد یا مسافر جهت راحتى در سفر ماه رمضان روزهاش را بخورد. در اینجا حکم و تکلیفاطلاق نداشته و انعطافى با توجه به نتایج بر آن بار شده است.
و در همین راستا به آیاتى مىتوان استشهاد نمود که براى نتیجهاى عقلایى، تکلیف وحکم استثنا مىخورد. مثلاً در آیه 28 سوره آلعمران مىخوانیم:
«لا یتخذ المؤمنون الکافرین اولیاء من دون المؤمنین و من یفعل ذلک فلیس من اللَّه فى شى الاان تتّقوا منهم تقیةً»
نباید اهل ایمان مؤمنان را واگذاشته و از کافران دوست گیرند و هر کس چنین کند، رابطه او باخدا مقطوع است، مگر براى در حذر بودن از شر آنها.
اینجا فلسفه حکم، نوعى تقیه[21] و ثمرهاى چون برحذر ماندن از شر کفار است.
از مجموعه مطالب فوق (تدریجى بودن شکلگیرى تکالیف، شیوه تبلیغى قرآن، سیرهملایمت و ملاطفتآمیز پیامبر در طرح تکالیف و توجه به فلسفه حکم در وضع بعضى|170|تکالیف) به این فرضیه مىرسیم که «سیره اصلاحى رسول اکرم و کتابش، جمع بین اصالتوظیفه و نتیجه است.»
ج. نسبت میان تکلیف و نتیجه در نهضت اصلاحى حسینى
بنا به مدعا و فرضیه نوشتار از آنجا که امام حسین(ع) نیز مصلحى دینى است، حرکت وقیامش بر مبناى «اصالت وظیفه»، که به نتیجه توجه ندارد و بر مبناى «اصالت نتیجه» که وظیفهدر حاشیه است و یا مغفول مىماند، قابل توجیه نیست، بلکه حرکتى بینابین وظیفه و نتیجهاست. در این قسمت بحث نیز نکات چندى قابل طرح و بحثاند:
1. امام حسین(ع) و اصلاحطلبى
مدعاى این بخش آن است که امام حسین(ع) مصلح است و داعیه اصلاح داشته است.یکى از راههاى مدلل کردن این مدعا، تمسک به قول و فعل آن حضرت است. شیوه اصلاحىامام حسین(ع) در عمل در ادامه بحث مورد توجه قرار مىگیرد و اما اصلاحطلبى در کلماتآن امام: اگر وصیتنامه هر فرد منبع خوب و بسیار مهمى براى درک آخرین و مهمترینپیامهاى یک فرد باشد، امام حسین در وصیتنامه به برادرش «محمد حنفیه» پس از بیانعقیده خویش در باره توحید، نبوت و معاد، هدف خود را از این سفر چنین بیان نمود:
«انى لم اخرج اشراً و لا بطراً و لا مفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدىارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر و اسیر بسیرة جدى و ابى على ابنابىطالب؛[22]من نه از روى خودخواهى و یا براى خوشگذرانى و نه براى فساد و ستمگرى از مدینه خارجمىگردم، بلکه هدف من از این سفر امر به معروف و نهى از منکر و خواستهام از این حرکتاصلاح مفاسد امت و احیا و زنده کردن سنت و قانون جدم رسول خدا و راه و رسم پدرم علىابنابىطالب است.»
چنانچه در این کلام مىبینیم، امام حسین(ع) به صراحت اعلام مىدارد که به دنبالاصلاحگرى در امت جدش مىباشد و اصلاحطلب است (طلب الاصلاح فى امة جدى) وسپس بحث امر به معروف و نهى از منکر را مطرح مىکنند که به درستى گفته شده، کهاصلاحطلبى مصداق امر به معروف و نهى از منکر است. «البته هر امر به معروف و نهى ازمنکر مصداق اصلاح اجتماعى نیست، ولى هر اصلاح اجتماعى مصداق امر به معروف و نهىاز منکر است.»
[23] اشاره به پیروى از سیره جد و پدر نیز بخش دیگر وصیتنامه است که دربحث قبلى سیره مصلحانه جدشان جمع بین وظیفه و نتیجه معرفى شده است.|171|
بحث از اصلاحطلبى را امام حسین(ع) فقط در سال آخر عمرشان و در عصر یزید مطرحنفرمودند، بلکه حتى در زمان معاویه نیز در مجمعى در حج، در سخنرانى اعلام داشتند:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا منافساً فى سلطان و لا التماساً من فضول الطعام و لکنلنرى [لنرد] المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک و یأمن المظلومون من عبادک ویعمل بفرائضک و سنتک و احکامک؛[24]
بار خدایا تو مىدانى که آنچه از ما اظهار شده، براى رقابت در سلطنتى نیست و به خواهشکالاى دنیا نیست، ولى براى این است که دین تو را برپا ببینیم و در بلادت اصلاح نماییم وستمرسیدههاى از بندههایت را آسودهخاطر کنیم و به واجب و سنت و احکام تو عمل شود.»
در این خطبه که بخشهاى ابتدایى آن و از جمله بحث اصلاحطلبى (و نظهر الاصلاح فىبلادک) در خطبه 131 نهجالبلاغه نیز عیناً آمده است، اولاً موضوع اصلاحطلبى با صراحت ازاهداف تلاشها بیان شده است و ثانیاً مسأله اصلاح بلاد در کنار اهداف معنوى و دینى مطرحشده که اصلاح دینى را با اصلاح مصلحین سیاسى - اجتماعى نزدیک مىکند و ثالثاً با طرحنفى رقابت بر سلطنت نیز حرکت حسینى را از حرکتهاى تند و بنیادى و افراطى به حرکتملایم و معتدل و تدریجى که شیوه مصلحان است، نزدیک مىکند و رابعاً از نظر حیطه نیزمثل سایر حرکتهاى اصلاحى، عام و فراگیر است.
حاصل آنکه امام حسین(ع) چه در عصر معاویه و چه در زمان یزید، مصلح دینى است، وحرکت اصلاحى امام نیز با حرکتهاى اصلاحى سایر مصلحین، تعارضى ندارد، بلکه در کناراصلاح دنیا و مسایل مادى مردم (اصلاح بلاد) به مسایل آخرتى و معنوى نیز توجه دارد، ازاینرو اصلاح اعتقادى در ارزشها را نیز در کنار اصلاح سیاسى و اجتماعى مطرح مىنماید.
امام پس از حرکت از مکه به طرف کوفه در «منزل بیضه» نیز براى لشکریان حر، بهصورت غیر مستقیم از اصلاح سخن به میان آوردهاند. ایشان در سخنرانى که با «ایها الناس، انرسولاللَّه قال من راى سلطاناً جائراً ...» آغاز مىشود، در ادامه، تکلیف قیام را علیه سلاطینجائر و فاسق واجب مىبینند و مىفرمایند:
«مردم آگاه باشید، اینان (بنىامیه) به پیروى از شیطان تن دادهاند و اطاعت از خداى رحمان رارها کردهاند، آشکارا فساد مىکنند و به حدود الهى عمل نمىنمایند ... و من براى تغییر اینوضعیت سزاوارترم.»[25]در تعریف اصلاح، در مقدمه نوشتار دیدیم که ضد و نقیض افساد است و امام شرایطحاضر حاکم از سوى امویان را به فساد تعبیر مىکنند و طبیعتاً اقدام امام حسین در مقابل براى|172|اصلاح امور است. بر این سخنان امام، امثال «ابنتیمیه» در «منهاج السنه» با مبانى خاص خودبه نحو زیر خرده گرفته که «این رأى فاسد است و مفسده آن از مصلحت آن بیشتر است وکمتر واقع شده که کسى علیه امام داراى سلطه خروج کند مگر اینکه از اقدامش، شر بیش ازخیر تولید شده است»!
[26] و حتى ادعا مىکند که این قیام نه مصلحت دینى داشت و نه دنیایىدر جواب امثال ابنتیمیه، چند پاسخ مىتوان داد:
اولاً: این مبنا که حرکت علیه حاکم داراى سلطه شرش بیش از خیر است، تأیید وضعموجود و مشروعیت بخشیدن به حکام عصر با هر نوع عقیده و باورى است که از جهت دینىبا وظیفه اعتراض علیه شرایط نامناسب (نهى از منکر) نمىسازد و از جهت اصلاحطلبى، همحتى با اصلاحطلبى مصطلح نمىسازد، زیرا چنین افرادى که با وضع موجود هماهنگند و بهاستقبال خطر نمىروند و اقدامى براى تغییر نمىکنند، محافظهکارانند و اصل در اصلاحطلبىآن است که مصلح به دنبال تغییر شرایط موجود است؛
ثانیاً: این مدعا که قیام حسینى مصلحت دینى و دنیایى نداشت، اگر عمده دلیل غیر مفیدبودن دنیایى آن، به ثمر نرسیدن و یا قیامهاى متأثر از آن باشد، مىتوان به تحولات فرهنگى،سیاسى و اجتماعى مردم کوفه و شام ارجاع داد که در همان زمان با ورود اسرا به شام و کوفهحکومت اموى عقبنشینى کرد، تا حدى که بر اثر فضاى سنگین افکار عمومى حتى یزید نیزبه دروغ اظهار ندامت کرد و گفت «خدا بکشد پسر مرجانه را، من راضى به کشتن حسیننبودم.»
[27] و حداقل ثمره دنیایى قیام این بود که مشروعیت حکومت اموى از نسل اباسفیان بهزیر سؤال رفته و در اندک زمانى به بنبست رسید و بر خلاف نگاههاى محافظهکارانه، تمامقیامهاى مصلحانه متأثر از نهضت کربلا از عصر قدیم تا کنون، بار سازنده و مفید دنیایىدارند. از شواهد آن، انقلاب اسلامى ایران و حکومت جمهورى اسلامى است. و از فوایددینى قیام حسینى، بهرهمندى نهضتهاى اصیل اسلامى از آن قیام و بازشناسى دین صالح ازطالح است.[28]
ثالثاً: اگر امام حسین(ع) اصالت نتیجهاى مطلق بود، حق با امثال ابنتیمیه و کسانى استکه در آن عصر، امام را از حرکت نهى مىکردند، اما امام به تکلیف نیز در کنار نتیجه، توجهدارد و لذا با نقل کلماتى از رسولاللَّه، خودش را مکلف به عکسالعمل دیده، بلکه خودش رابراى قیام علیه این همه فساد و مفسدین از دیگران شایستهتر مىبیند.
و نهایتاً: مىتوان به دعوت خصوصاً مردم کوفه از امام حسین اشاره داشت که براى ایشان|173|تکلیفآور بود و یک مصلح نمىتواند به این همه اقبال، بىتوجهباشد و البته باید سنجیده و با توجه به نتیجه وارد عمل شود، و اینکار را امام با آزمودن مردم به وسیله حضرت مسلم انجام داد و راهرا باز دید.
2. وحدت بین اصالت وظیفه و نتیجه
براى مدلل کردن حرکت بینابینى وظیفه و نتیجه در نهضتاصلاحى امام حسین(ع) بر نکات زیر مىتوان تأکید نمود:
1-2. امر به معروف و نهى از منکر در سیره حسینى
قبلاً به بحث امر به معروف و نهى از منکر در وصیتنامه امامحسین(ع) اشاره شد. امر به معروف و نهى از منکر، تکلیفى دینىو اسلامى است که در قرآن مجید به صراحت بارها و بارها موردتوجه قرار گرفته و مورد قبول همه فِرَق اسلامى است. نکته مهمدر شیوه فهم از این اصل و عمل بدان است. شیوه فهم و عملاباعبداللَّه از این اصل است که سیره آن حضرت را از سایر فرقاسلامى جدا نموده و تعبیر این مقاله، حرکت بینابینى ووحدتبخشى اصالت وظیفه و نتیجه است.[29] مثلاً کافى است دریک مبناى «اصالت وظیفهاى» به امر به معروف و نهى از منکرتوجه شود، آنگاه برداشت امثال خوارج از این اصل مىجوشد کهامر به معروف و نهى از منکر مشروط به چیزى نیست و در همهجا بدون استثنا، باید این دستور الهى انجام گیرد و به قول استاد«مطهرى»، اینها به واسطه این گونه عقاید، صبح کردند در حالى کهتمام مردم روى زمین را کافر و همه را مهدورالدم و مخلد در آتشمىدانستند.
[30] و از نتایج چنین فهم و عملى، ترور حضرتامیر(ع) شد.
اما چون برداشت امام حسین از تکلیف امر به معروف و نهىاز منکر، اولاً: اصلاحطلبانه است که تدریجى، عقلایى و|174|انعطافپذیر است. و ثانیاً بین اصالت وظیفه و نتیجه است، لذا در تعیین وظیفه و تکلیف،نتایج نقش تعیینکننده دارند. مثلاً اگر تکلیف امام حسین در عصر تاسوعا با توجه به شرایطپیشنهادى و نهایتاً آغاز حمله از سوى عمر سعد، نهى از منکر و دفاع از خود است، اما امامحسین از تسریع در عملیات و جهاد و حتى دفاع با توجه به نتیجه، استقبال نمىکند. بلکهبرعکس در مقابل هجوم اولیه به خیام امام به وسیله حضرت عباس و در گفتگوى با عمرسعد، شب را فرصت مىخواهند و از جمله مىفرمایند: «خدا مىداند که من نماز به درگاهشو تلاوت کتابش و دعا و استغفار زیاد را دوست دارم.»[31]
اما امام حسین ثمرههاى دیگرى نیز از این تأخیر در وظیفه چیدند. زیرا از اقدامات امام دراین شب، اتمام حجت با یارانش مىباشد. در این شب ضمن گواهى بر وفادارى یارانش ازجمله توصیه مىکنند که فردا روز برخورد ما با این دشمنان است:
«نظرم این است که شما همگى با آزادى بروید، از ناحیه من عهدى بر گردن شما نیست ... هرمردى از شما دست یکى از مردان اهل بیتم را بگیرد و در آبادیها و شهرهایتان پراکنده شوید،تا اینکه خداوند گشایشى ایجاد کند. این قوم مرا مىطلبند و اگر به من دست یابند از تعقیبدیگران صرفنظر مىکنند.»[32]
این پیام و اتمام حجت از نگاه این نوشتار حائز اهمیت بالایى است. چون اولاً امام حسیناصرار دارد که به یارانش به صورت شفاف نتیجه تن سپردن به تکلیف فردا را گوشزد نماید واگر کسى مىخواهد به این وظیفه تن دهد، آگاهانه و هشیارانه زیر بار آن رود؛ ثانیاً: اگرموازنهاى بین تکلیف و نتیجه برقرار شود، هر چه کفه وظیفه سنگین شود، کفه نتیجه بالامىآید و بالعکس توجه جدى به نتیجه، کفه تکلیف را سبک مىکند و چون امام حسین،اصالت وظیفهاى نمىاندیشد که تکلیفى مطلق، فراگیر و با شدت وحدّت را معتقد باشد، ازکفه تکلیف با سلب عهد خود از یارانش مىکاهد تا اگر تکلیفى را برمىگزینند، کاملاً آگاهانه،ارادى و انتخابى بپذیرند و به نتایج آن هشیارانه تن بسپارند. البته چون امام حسین، اصالتنتیجهاى نیز نیست، سبب شده که با وجود خطر از تکلیف نگریزد و بدین ترتیب در حالى کهاز اداى تکلیف سر باز نمىزند، به دنبال آن بود که از آن حداکثر بهره را ببرد.
حاصل اینکه تأخیر یکشبه در اداى تکلیف، نتایجى چون تقویت ارتباط با خدا، بهرهمناسب در ارتباط خود با دیگران و یاران را در پى داشته و ضمن اینکه رعایت شیوه بطئى دراداى تکلیف، با شیوه اصلاحى که بر اصل تدریج، تأکید دارد، نیز سازگار است.|175|2-2. عنصر زمان و مکان در کربلا
اگر از مقدمات فهم و عمل به تکلیف، اجتهاد است، امام خمینى به ما آموخته بود که «زمانو مکان دو عنصر تعیینکننده در اجتهادند»
[33] که به تبع تعیین کننده در تکلیفاند. اگر فردى بامبناى اصالت وظیفهاى بخواهد اجتهاد کند و بر این اساس دین را قرائت کند، نقش زمان ومکان در فهم و اجتهاد و تکلیف دینى جدى نیست، زیرا تکالیف جدى، غیر منعطف، فراگیرو قطعىاند. اما امام حسین(ع) در حرکت به سوى کربلا، با توجه به زمان و مکان که توجه یاعدم توجه بدان به نتایج گوناگون منجر مىشد، تکالیف تازهاى براى خود تعریف مىنمود وبه حدى این حرکت دینى عاقلانه است که مىتوان ادعاى تعمیم شرایط، اهداف ومحاسبهگرى نهضت حسینى را براى سایر نهضتها داشت.[34]بودهاند کسانى که بر نهضت حسینى از این زوایه اشکال کردهاند. مثلاً «ابنخلدوناندلسى» در کتاب مشهورش «مقدمه» مىنویسد: «حسین دید که قیام بر ضد یزید تکلیفواجبى است، زیرا او متجاهر به فسق است و به ویژه این امر بر کسانى که قادر به انجام دادن آنمىباشند، لازم است و گمان کرد، خود او به سبب شایستگى و داشتن شوکت و نیرومندىخانوادگى بر این امر تواناست. اما در باره شایستگى، همچنان که گمان کرد، درست بود وبلکه بیش از آن هم شایستگى داشت، ولى در باره شوکت اشتباه کرد. خدا او را بیامرزد، زیراعصبیت مضرّ در قبیله قریش و عصبیت قریش در قبیله عبدمناف، تنها در قبیله امیه بود ...پس اشتباه حسین آشکار شد. ولى این اشتباه در امر دنیوى بود و اشتباه در آن براى وىزیانآور نیست.»[35]
به عبارت دیگر در خیال و توهم ابنخلدون امام حسین(ع) به تکلیف توجه کرد اما درمحاسبه نتیجه اقدامش، اشتباه کرد و حال آنکه با یک نگاه عقلایى به حادثه کربلا و مقدماتآن مىبینیم که امام حسین(ع)، کاملاً توجه به زمان و مکان داشت و بسیارى از امور لاجرم براو تحمیل شد. مثلاً امام حسین اگر اصالت وظیفهاى بود، معاویه پدر یزید نیز فردى بود کهعلیه حکومت علوى طغیان کرد، امام حسن(ع) را به صلح تحمیلى کشانده و حتى به شرایطصلح هم وفادار نماند و به تعبیر نامه امام حسین به معاویه، قاتل انسانهاى شریف چون حجربنعدى، عمروبنحمق خزاعى و حتى همه پیروان على(ع) بود.
[36] اما با توجه به شرایطزمانى و مکانى، امام حسین در عصر معاویه قریب یک دهه از مواجهه مستقیم خوددارىنمود، ولى در عصر یزید در همان روزهاى اول عکسالعمل نشان داد. یکى از دلایل این|176|حرکت، اصرار والى مدینه بر بیعت امام حسین با یزید بود و در اصل، جرقه حرکت و نهضتدر آن زمان و از آن مکان با والى اموى زده شد و تکلیف مهاجرت امام به تبع شرایط آن عصرکه یا مىبایست نتیجهاش بیعت با یزید و یا برخورد با امام باشد، رقم خورد. از اینرو تصمیمبه هجرت به عنوان یک وظیفه اگر اقدام والى مدینه نبود در آن زمان و مکان و بدین نحوصورت نمىپذیرفت. لذا برداشت امثال ابنخلدون که او تکلیف را درست تشخیص داد، امادر ارزیابى نیرومندى خانوادگى خطا کرد، ناصواب است. زیرا هنوز در زمان حرکت ازمدینه قصد قیام علیه یزید و لشکرکشى و سازماندهى و ... برنامهریزى نشده بود و تنها درادامه و به حسب شرایط زمانى و مکانى، که نتایج متفاوت را نیز در پى داشت، امام تکالیفجدیدى را براى خود تعریف مىنمودند. و نیز در پاسخ امثال ابنخلدون، به کلام امامحسین(ع) مثلاً در زمان مواجهه با لشکر حر استناد کرد که امام در ظرف یک روز دو بارمىخواهد که به او اجازه دهند، تا از ادامه سفر بازگردد (یک بار وقت نماز ظهر و یک باروقت نماز عصر).[37]
یعنى امام حسین با توجه به شرایط زمانى و مکانى و نتیجهاى که در این موقعیت به دستمىآورد، حاضر مىشد، شیوه تکلیف را عوض کند، از ورود به کوفه چشم بپوشد و به جایىکه آمده بود بازگردد و آن چیزى که امام را به سوى کوفه مىکشاند، نامههاى فراوانکوفیانآنهم با تعابیرى که مردم منتظر شمایند و جز شما روى کسى نظر ندارند، عجلهعجله،
[38] بود. امام حتى به این نامهها و پیکها نیز اعتماد نکرده و حضرت مسلم را براىآزمایش فرستادند و وقتى نامه مسلم را دریافت کردند که شرایط آماده است و در آمدن عجلهکن، آغاز سفر کردند.
[39]
با این تفاصیل با تغییر مسیرها و مواضع امام به تبع، شرایط زمانى و مکانى و نتایجى که برآن بار مىشد، داورى امثال ابنخلدون حتى باصرف نظر از مقامات علمى و عصمتى امام(ع)بسیار نسنجیده است.
3-2. عنصر گفتار در نهضت حسینى:
اگر از نگرش اصالت وظیفهاى، تعصب، سختگیرى، انعطافناپذیرى و خشونتطلبى واز نگرش اصالت نتیجهاى، سهلانگارى، عافیتطلبى و منفعتخواهى برمىخیزد، حرکتاصلاحى امام حسین(ع) از سویى با هدف روشنى که دارد، به عنوان یک تکلیف، هیچ گونه|177|انعطافى براى بیعت با یزید از خود نشان نمىدهد و بلکه به دنبال شرایطى براى مبارزه باچنین حکومت فاسدى است، ولى چون مبنایش اصالت وظیفهاى نیست، لذا بدون تدبیر واندیشه به کارى دست نمىزند. اگر با حکومت شام مشکل دارد، به عنوان اداى تکلیف، مثلاًبه سوى شام حرکت نمىکند، بلکه به دنبال آن است که این تکلیف را به بهترین شکل ممکن وبا بهترین ثمره و نتیجه ادا نماید و در این مسیر از ابزارى که بسیار جدى از آن بهره مىبرد،ابزار گفتگو و کلام است،
[40] که از ابزارهاى مهم و قابل توجه مصلحین است. سابقاً اشاره شدکه ایشان در سخنرانى براى یاران و دوستانش در شب عاشورا، آنها را به انتخابى انسانى ودینى، بدون هیچ تحکم و قطعیت در راه مىکشاند. این سخنرانیها براى لشکریان حر در بینراه بارها رخ داده و شاید پشیمانى حر و بعضى از افرادش را باید بازتاب این روشنگریهادانست و از همه قابل توجهتر، سخنرانیهاى امام حسین و یارانش
[41] در روز عاشورا و قبل وحین جنگ و رزم است.
امام در اولین خطبه روز عاشورا در برابر سپاه کوفه سوار بر مرکب با صداى بلند خطاببه لشکریان عمر سعد فرمود:
«اى مردم، سخنم را گوش دهید [در جنگ با من] عجله نکنید، [بگذارید] شما را بدانچه ازشما بر گردن من است [و باید آن را به شما بگویم] موعظه کنم. [بگذارید] تا عذرم را در آمدنمدر نزد شما بگویم. اگر عذرم را پذیرفتید و سخنم را تصدیق کردید و به من انصاف دادید،سعادتمند خواهید شد و وجهى براى جنگ با من نخواهید یافت. و اگر عذرم را نپذیرفتید وانصاف به خرج ندادید، شما و شریکانتان، کارتان را هماهنگ و عزمتان را جزم کنید، سپس درکارتان پردهپوشى نکنید، آنگاه کارم را تمام کرده، مهلتم ندهید. سرور من خدایى است کهکتاب [قرآن] را نازل نموده و نیکوکاران را دوست مىدارد.»[42]
و در ادامه به نکات واضح تاریخى استشهاد فرمودند:
«مگر من پسر دختر پیامبرتان و پسر وصىّ و پسرعمویش و جزو اولین ایمانآورندگان به خداو تصدیقکننده رسولش در آنچه که از طرف پروردگارش آورده، نیستم؟»
از کلمات تکاندهنده و ماندگار حسینى در هنگامه نبرد و در زمانى که یارانش به شهادترسیده و شمر و همراهانش به طرف حضرت آمده و بین ایشان و خیمهاش حائل شدند، آنبود که:
«ویلکم ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون یوم المعاد فکونوا فى امر دنیاکم احراراً ذوىاحساب! امنعوا رحلى و اهلى من طغامکم و جهالکم»[43]؛
واى بر شما اگر دین ندارید و از روز بازگشت نمىهراسید [لااقل] در کار دنیایتان آزادمرد و|178|بزرگزاده باشید! جلوى مردان پست و افراد جاهلتان را از [تجاوز به] خانه و کاشانه و اهلبیتم بگیرید.
و جالب اینجاست که این گونه کلمات در هنگام نبرد نیز نتیجه مىداد و شمر و یارانشاطراف خیمه را رها کردند.
این سخنرانیها ثبت شده در تاریخ نشان مىدهد که نهضت حسینى یک قیام کور ونسنجیده نیست بلکه اداى تکلیفى است که در بدو و ختم آن، بینش و هشیارى از سویى، وعزت و غیرت و شرافت از سوى دیگر موج مىزند و با توجه به مجموعه شرایط، نتایج، رقمزده شده است.
د. نتیجهگیرى
در یک جمعبندى و نتیجهگیرى در این نوشتار به اینجا مىرسیم که:
1. در این پژوهش تکلیف و وظیفه در یک معنا استعمال شده و نگرشى که به تکلیف،اصالت مىدهد تحت عنوان، «اصالت وظیفهاى» و در مقابل کسانى که به محصول کار و ثمرهاصالت مىدهند، پیروان نگرش «اصالت نتیجهاى» معرفى شدهاند. با شاخصهایى نیز مىتواننگرش اصالت وظیفهاى را از اصالت نتیجهاى باز شناخت:
اول: مطلقگرایى در نگرش اصالت وظیفه و نسبیتگرایى در نگرش اصالت نتیجه؛
دوم: سختگیرى در اصالت وظیفه و سهلگیرى در اصالت نتیجه؛
سوم: افراطگرایى در اصالت وظیفه و تفریطگرایى در نگرش اصالت نتیجه؛
چهارم: قابلیت خشونتگرایى در نگرش اصالت وظیفه و سهلانگارى و نرمش جدى دراصالت نتیجه.
2. در پژوهش حاضر از مفاهیم اساسى، واژه «اصلاح» است و مخرج مشترک اصلاح دینىو اصلاح مصطلح در علوم سیاسى و اجتماعى که مورد توجه این نوشتار است، بدینمعناست که در به کارگیرى روش، اصل بر اعتدال، ملایمت و تدریج است و در محتوا نیز دریک جامعه دینى تلاش بر زدودن فساد در همه ابعاد (اقتصادى، سیاسى، اجتماعى، امنیتى و...) و سامان دادن به امور نابسامان در همه حوزههاست. با مراجعه به قرآن مجید مىتوانپیامبران الهى را اصلاحطلب دید و خواند. زیرا پیامبرانى امثال شعیب، وجه همتشان اصلاح|179|اقتصادى، امنیتى، اعتقادى و ... جامعه بود.
3. ارتباط بین اصلاحطلبى و نگرش اصالت وظیفه و اصالت نتیجه، بدین نحو است کهاصلاحطلبى که گرایشى معتدلانه در بین حرکت «انقلابى» و «محافظهکارانه» قرار مىگیرد،در اصل نافى هر دو گرایش فوق الذکر و مؤید وحدتى بین وظیفه و نتیجه است. و این نکته رابه صورت اصلى بدین نحو مىتوان بیان نمود: لا وظیفة و لا نتیجة، بل امر بین الامرین، اوطلب الاصلاح.
با توجه به سیره نبوى و نحوه نزول تکالیف و شیوه عرضه محتوا در کتاب آسمانى قرآن(توجه به فلسفه حکم در بعضى از تکالیف، سیره ملایمت و ملاطفتآمیز پیامبر در طرحتکالیف، شیوههاى مؤثر تبلیغى قرآن و تدریجى بودن شکلگیرى تکالیف)، مىتوان اینفرضیه را از نگاه اسلامى مطرح نمود که «سیره اصلاحى رسول اکرم(ص) و کتابش، جمع بیناصالت وظیفه و نتیجه است.»
4. در رابطه با نهضت اباعبداللَّه الحسین(ع) هم با اتکا به وصیتنامه و سایر مواضعحضرت، مىتوان مدعى شد که امام حسین(ع) اصلاحطلب مىباشند و هم بر این مدعا کهحضرت به دنبال وحدتبخشى بین وظیفه و نتیجه بودند، مىتوان اقامه دلیل نمود.
اولاً: امام حسین که از اهداف قیامش امر به معروف و نهى از منکر است، این تکلیف را بامحاسبه، تدریج و عقلانیت و قرین به آثار و نتایج، تعریف مىکنند؛
ثانیاً: اگر زمان و مکان، دو عنصر تعیینکننده در اجتهاد و تکلیفاند، امام حسین(ع) بهاقدامات متفاوت و بیانات مختلف و سیر مسیرها و اماکن گوناگون از آغاز نهضت در مدینه تاکربلا، دست مىزنند که در همه این موارد و در یک محاسبه عقلایى به حسب شرایط زمانى ومکانى، وظایف جدید و مناسب براى خود تعریف مىنمودند؛
ثالثاً: چون امام وظیفهگرایى متعصب، خشک و افراطى نیست و از سویى نتیجهگرایىمعاملهگر و متساهل نیست، از سویى به وظیفه عمل مىکند، ولى از سوى دیگر این وظیفه رابراى یاران و نیز دشمنانش تبیین و توجیه مىکنند و از اینرو از ابزار کارآمد همه مصلحین،یعنى عنصر گفتار و کلام، حداکثر بهره را حتى در عرصه نبرد مىبرند.
5. در یک جمعبندى با تکیه بر سیره نبوى و حسینى در جمع بین نتیجه و وظیفه و|180|وحدتبخشى به این دو زاویه دید، نکات قابل تأکید عبارتند از:
1-5. در توجه به نتیجه در نگاه دینى، مطلوب و نتیجه مىتواند در سه سطح «فردى،گروهى یا عمومى» باشد و نیز از جهت محتوا، نتیجه مادى (حفظ مال، جان و ...) و یا معنوى(ارتباط با خدا، کسب ثواب، حفظ دین و ...) و یا هر دو مىتوانند مورد امعان نظر باشند؛
2-5. در نگاه دینى و شیعى از آنجا که اصل، جمع بین وظیفه و نتیجه است، نه توجه بهنتیجه، سبب مىشود تا تکلیف ساقط شود، گرچه ممکن است تکلیف تغییر نماید و نه توجهبه تکلیف سبب مىشود که از نتیجه غفلت شود.
[44] بلکه با ملاحظه نتیجه و مصالح، تکالیف ازانعطافپذیرى لازم برخوردارند؛
3-5. از آنجایى که از «اصالت وظیفه»، تعصب، سختگیرى و ... و از «اصالت نتیجه»،انعطافپذیرى بالا به دست مىآید، ولى سیره معصومان(ع) که بین این دو گرایش است، درحالى که بر روى بعضى از اصول معامله ننموده و بلکه تعصب نشان مىدهند (مثلاً امامحسین، عدم بیعت با یزید، یک تکلیف غیر قابل معامله بود، یا زیر بار ذلت نرفتن یک وظیفهقطعى بود) و روى بعضى از مسایل و موارد دیگر انعطاف نشان مىدهند ... (درخواست اماماز حر براى بازگشت و یا با اینکه امام مشغول انجام تکلیف حج بود، اما با احساس خطر از اینتکلیف فارغ شدند).
4-5. در سیره بین اصالت وظیفه و نتیجه، گرچه معصومان به مبارزه قهرآمیز وجنگنیزدست مىزدند، اما به نظر مىرسد که اصل چه در محتواى پیام و چه درشیوهاصلاحى آنها، رعایت تدریج، به کارگیرى کلام و گفتار بوده ولى چون افرادمحافظهکارو بىمسؤولیتى نبودند، در شرایط ضرورى و دفاعى دست به شمشیر نیز برده و ازکشتن و کشته شدن نیز فرار نمىکردند. گرچه در حادترین و نظامىترین شرایط نیز از کارفرهنگى و ایراد خطابه، وعظ و تذکر خوددارى نمىکردند. به عبارت دیگر «استراتژىفرهنگى» آنان چه از نظر «شأنى» و چه از نظر «زمانى» بر «استراتژى نظامى» آنها تقدم داشت وچنین سیرهاى شیوه اصلاح دینى را با شیوه اصلاح مصطلح سایر مصلحین بشرى قریب ونزدیک مىنماید؛
5-5. اگر مجموعه تکالیف دینى در قالب «احکام خمسه» (حلال، حرام، مستحب و|181|مکروه و مباح) قابل طرحند، مىتوان فرآیند عملکرد یک مصلح دینى و پیروانش را در قالب«تئورى سیستمى» به نحو زیر به تصویر کشید:
[1]. The shorter oxpord Dictionary, clarendon press oxford, 1988, P 520.
[2]. کانت ایمانوئل، بنیاد مابعدالطبیعه اخلاق، ترجمه حمید عنایت - على قیصرى، انتشارات خوارزمى:1369، صص4 - 2 و ص67.
[3]. The shorter oxford Dictionary, P 2255.
[4]. مور جورج ادوار، اخلاق، ترجمه اسماعیل سعادت، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى (چاپ دوم)،1375، ص18.|182|
[5]. همان، صص 9 - 28.
[6]. اصفهانى راغب، مفردات، المکتبه المرتضویه (چاپ دوم)، 1362، ص284، در «لسان العرب» ذیل واژهصلاح، این واژه را نقیض «افساد»، گرفته است. و استاد شهید مطهرى، «اصلاح و افساد» را یکى از زوجهاىمتضاد قرآنى که یکى باید نفى و دیگرى جامه تحقق بپوشد، معنا کرده و مورد استعمال آن را در قرآن،اصلاح ذاتالبین، محیط خانوادگى و گاه محیط بزرگ اجتماعى مىداند. مراجعه شود به: مطهرى، مرتضى،نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، انتشارات صدرا (بىتا)، صص7 - 6.
[7]. The shorter oxford Dictionary, P 1778.
[8]. بیرو، آلن، فرهنگ علوم اجتماعى، ترجمه: باقر ساروخانى، انتشارات کیهان، 1366، ص319،صص65- 322.
[9]. همان.
[10]. مستدرک، ج11، ص322، ح39
[11]. نک: مثلاً در سوره نساء، آیه 114
[12]. اشاره شد که کانت، از مدعیان بحث اصالت وظیفهاى است. از دیدگاههاى او آن است که همه احکاممتأثر از وجدان را مطلق مىداند. براى ملاحظه نقدى بر دیدگاه کانت در مطلق بودن احکام اخلاقى مراجعهشود به: مطهرى، مرتضى، فلسفه اخلاق، انتشارات صدرا (چاپ سوم)، 1367، صص8 - 81. از جمله درتوضیح بحث دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنهانگیز است، به بحث «توریه» در اسلام اشاره داشته ومىپرسند که آیا راست باید گفت، ولو اینکه فلسفه خودش را به کلى از دست بدهد و منشأ جنایتها شود؟
[13]. استاد مطهرى نیز معتقد است، «قرآن کریم در مجموع تعبیرات خود، پیامبران را مصلحان مىخواند.» ونتیجه مىگیرد، «اصلاحطلبى، یک روحیه اسلامى است، هر مسلمانى به حکم اینکه مسلمان است خواهناخواه، اصلاحطلب و لااقل طرفدار اصلاحطلبى است. زیرا اصلاحطلبى هم به عنوان یک شأن پیامبرى درقرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهى از منکر است، که از ارکان تعلیمات اجتماعى اسلاماست.» نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص8.
[14]. تفصیل اصل داستان حضرت شعیب از بدو تا ختم در: رسولى محلاتى، هاشم، قصص قرآن یا تاریخانبیا، ج دوم، انتشارات علمیه (چاپ چهارم)، 1363، صص35 - 29.
[15]. مراجعه شود به: حجتى کرمانى، على، تاریخ و علوم قرآن، چاپخانه مشعل آزادى، 1394ه$.ق، ص49.
[16]. براى ملاحظه اقسام شیوههاى تبلیغى قرآن مراجعه شود به: قرائتى، محسن، قرآن و تبلیغ، سازمان چاپو انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ دوم: 1362، صص231 - 151.
[17]. از مثالهاى بارز نرمخویى پیامبر در داستان فتح مکه، عفو اباسفیان از فرماندهان عمده جنگهاى قبلىعلیه پیامبر و بلکه مأمن اعلام کردن خانه او در کنار خانه خداست. مراجعه شود به: سبحانى، جعفر، فروغابدیت، ج دوم، نشر دانش اسلامى، (بىتا)، ص327.
[18]. تفصیل مواجهه پیامبر با یهودیان در: فروغ ابدیت، ج اول، ص533، و ج دوم، ص96 و ص154.
[19]. سوره فتح،آیه 29.
[20]. در مواردى در قرآن فلسفه حکم مطرح نشده (و یا در کنار بیان قرآنى) ولى توسط معصومان بیان شدهاست. مثلاً حضرت فاطمه(س) در خطبه فدکیه، در مجلس ابابکر، پس از رحلت پیامبر(ص) فرمودند: خداایمان را وسیله پاکى از شرک قرار داد، نماز را تشریع کرد تا جلو تکبر را بگیرد، زکات را براى تهذیب نفسو توسعه رزق واجب نمود، روزه را براى اثبات اخلاص بندگان تشریع کرد، به وسیله تشریع حج، بنیان دینرا استوار ساخت و ...» تفصیل در: ابوعلم توفیق، فاطمه زهرا، ترجمه علىاکبر صادقى، مؤسسه انتشاراتامیرکبیر، 1360، صص82 - 179. و نیز امینى، ابراهیم، بانوى نمونه اسلام، مرکز مطبوعاتى دار التبلیغ
|183|
اسلامى، چاپ سوم، 1349، صص2 - 230.
[21]. در آیه مورد بحث نوعى تقیه کردن براى حفظ از خطرات به مسلمانان توصیه شده است. موضوع تقیهتکلیفى است که در وضع آن نتیجه مندرج است. براى ملاحظه بحث تفصیلى تقیه در شیعه مراجعه شود به:عنایت، حمید، اندیشه سیاسى در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدین خرمشاهى، شرکت انتشارات خوارزمى،چاپ سوم، 1372، صص307 - 299. در این منبع ضمن بحث از آیات 106/نحل و 28/مؤمن، منابع مفیدىبراى بحث نیز معرفى شدهاند.
[22]. صادق نجفى، محمد، سخنان امام حسین از مدینه تا کربلا، دفتر انتشارات اسلامى، چاپ سوم، 1362،ص36.
[23]. نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص8.
[24]. تحف العقول، ص243.
[25]. وقعة الطف لابى مخنف، تحقیق الشیخ محمدهادى الیوسفى الغروى، مؤسسه النشر الاسلامى، 1367،ص17، منبع یاد شده بجز مقدمه 66 صفحهاى محققانه تحت عنوان «مقتل ابىمخنف، نخستین گزارشمستند از نهضت عاشورا توسط جواد سلیمانى، ترجمه و به وسیله انتشارات مؤسسه آموزشى و پژوهشىامام خمینى(ره) در سال 1377 منتشر شده و از مهمترین و دقیقترین منابع مربوط به نهضت حسینى است.
[26]. صائب عبدالحمید، ابنتیمیه، حیاته و عقائده، ناشر مرکز الغدیر لدراسات الاسلامیه (الطبع الثانیه)،1417ه$.ق، ص389 و نیز مدعیان دیگر در این راستا، ص390 و ص393، (به نقل از منهاج السنه، ج2،صص2 - 241).
[27]. شهیدى، سید جعفر، قیام امام حسین، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1359، ص189.
[28]. در یکى از منابع از نتایج نهگانه نهضت حسینى با تفصیل، سخن به میان آمده است. از جمله آنها، بیدارىشعور دینى، محکومیت بنىامیه، تحول فکرى و ... است. مراجعه شود به: صافى، لطفاللَّه، پرتوى از عظمتحسین، کتابخانه صدر، چاپ دوم، بخش چهارم.
[29]. نگارنده در مقاله «احیاگرى امام بر مبناى نظریه وحدت از درون تضادها»، استدلال مىکند که امام حسیندر بین اصالت وظیفه و اصالت نتیجه، وحدت برقرار نموده است. مراجعه شود به: مجموعه مقالات کنگرهبینالمللى امام خمینى و احیاء تفکر دینى، ج اول، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1376، صص5 - 460.
[30]. مراجعه شود به: مطهرى، مرتضى، جاذبه و دافعه على، دفتر انتشارات اسلامى، (بىتا)، ص127.
[31]. وقعة الطف، ص195.
[32]. همان، ص197.
[33]. صحیفه نور، ج21، ص98.
[34]. نگارنده در کتابى در باره نهضت حسینى تحت عنوان «رد پاى عقل در کربلا» (انتشارات راستىنو،1377)، این مدعا را مدلل مىکند که عقل در مقام ثبوت مانع تحریف نهضت حسینى و در مقابل اثبات عاملتعمیم آن حرکت است.
[35]. مقدمه ابنخلدون، ج اول، ترجمه پروین گنابادى، شرکت انتشارات علمى و فرهنگى، 1369، صص6 -415.
[36]. اصل نامه امام حسین به معاویه در: الامین العاملى، محسن، امام حسن و امام حسین، ترجمه و نشروزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ ششم، 1369، صص7 - 126.
[37]. وقعة الطف، ص169 و 170.
[38]. همان، ص93.
[39]. همان، ص112. راستى اگر امام حسین(ع) در مقابل دعوتنامهها و بیعتها و اظهار ارادتها بىتفاوت
|184|
مىگذشت، مورخینى امثال ابنخلدون درباره امام چگونه داورى مىکردند!
[40]. گفتار مىتواند کتبى یا شفاهى باشد، در قالب شعر یا نثر تجلى کند، بین موافقین و دوستان و یا بین غیرموافقین در موضوعى باشد، و گفتگو یکى از جلوههاى گفتار است. بررسى نهضت کربلا از منظر گفتار وگفتگو حداقل مقاله مستقلى را مىطلبید.
[41]. از یاران امام حسین(ع) در تاریخ خطبههاى زهیر بنقبل و حر بنیزید ریاحى در تاریخ ثبت شده است.وقعه الطف، صص209 و 215.
[42]. همان، ص206.
[43]. وقعة الطف، ص252.
[44]. برخى اندیشمندان، با توجه به احادیث چندى به اینجا مىرسند که در شریعت، تعبد محض حاکم نیستو در انجام تکالیف، علاوه بر به دست آمدن قرب الهى در اثر فرمانبرى، سعادت در زندگى نیز تأمین شدهاست. حدیثى از امام باقر(ع) از علل الشرایع، باب 237، صص4 - 483، رقم 17 و از امام رضا(ع) در عللالشرایع، ص592، رقم 43 که امام تصریح مىفرمایند «برخى از مسلمانان مىپندارند تمامى تکالیف و هرحلال و حرامى، سبب ندارد جز تعبد محض ... ولى هر که چنین پندارى دارد، سخت در اشتباه است ... ولىما مىبینیم که هرچه را خداوند دستور داده مصلحت مردم در آن منظور گشت و مایه بقاء و کمال آنانمىباشد.» مراجعه شود به: معرفت، محمدهادى، ولایت فقیه، مؤسسه فرهنگى انتشاراتى التمهید، 1377،صص1 - 170.