نهضتسید الشهداء علیه السلام و اهداف آن (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
به دنبال طرح موضوع آگاهى حضرت امامحسین (ع) از سرنوشتحرکت و نهضتخویش و شبههاى که یکى از نویسندگان در تحلیل حرکتحضرت و علم ایشان به سرانجام شهادت ایجاد کرده بود و پیرو پرسشهایى که برخى روحانیون در این خصوص از محضر علامه سید محمد حسین طباطبایى «قدس سره» کردند، ایشان رسالهاى کوتاه را در باره علم امام نوشتند و در آن زمان منتشر شد. این رساله همان گونه که آیةالله رضا استادى در مجموعه «بیست مقاله» که به همت ایشان منتشر شده، آوردهاند، «در عین اختصار و کوتاهى از اتقان و استحکام فوقالعادهاى برخوردار است.» البته همان نویسنده همان زمان بر این رساله خردهگیرى کرده و نقد نوشت ولى علامه طباطبایى قدسسره با پاسخهاى خویش، بر مطالب رساله تاکید ورزیدند. نقد و پاسخ نیز در همین مجموعه، پس از اصل رساله آمده است.
بخش اول این رساله در موضوع علم امام (ع) است که علاقهمندان مىتوانند براى مطالعه آن به این مجموعه مراجعه کنند. مرحوم علامه عالىمقام، در ادامه رساله با عنوان «نهضتسیدالشهدا (ع) و هدف آن» به تحلیل کوتاه قیام حضرت (ع) پرداختهاند. شخصیت علمى و استحکام تحلیل ایشان که در عین اختصار، نگاشته شده، ما را بر آن داشت که در سرآغاز مقالههاى این دفتر ویژه نامه متن آن را عینا از مجموعه یاد شده، براى خوانندگان ارجمند بازگو کنیم.
نهضتسیدالشهدا (ع) و هدف آن
با یک سیر اجمالى در وضع عمومى آن روز، مىتوان نسبتبه تصمیم و اقدام سیدالشهدا (ع) روشن شد. تیرهترین و تاریکترین روزگارى که در جریان تاریخ اسلام به خانواده رسالت و شیعیانشان گذشته، دوره حکومتبیستساله معاویه بود.
معاویه پس از آنکه خلافت اسلامى را - با هر نیرنگ بود - به دست آورد و فرمانرواى بىقید و شرط کشور پهناور اسلامى شد، همه نیروى شگرف خود را صرف تحکیم و تقویت فرمانروایى خود و نابود ساختن اهل بیت رسالت مىنمود، نه تنها در اینکه آنان را نابود کند بلکه مىخواست نام آنان را از زبان مردم و نشان آنان را از یاد مردم محو کند.
جماعتى از صحابه پیغمبر (ص) را که مورد احترام و اعتماد مردم بودند از هر راه بود با خود همراه و با ساختن احادیثبه نفع صحابه و ضرر اهل بیتبه کار انداخت و به دستور او در منابر اسلامى در سرتاسر بلاد اسلامى به امیرالمؤمنین (ع) - مانند یک فریضه دینى - سب و لعن مىشد.
به وسیله ایادى خود مانند زیاد بن ابیه و سمرة بن جندب و بسر بن ارطاة و امثال ایشان، هر جا از دوستان اهل بیتسراغ مىکرد به زندگیش خاتمه مىداد و در این راهها از زر، از زور، از تطمیع، از ترغیب و از تهدید تا آخرین حد توانایى استفاده مىکرد.
در چنین محیطى طبعا کار به اینجا مىکشد که عامه مردم از بردن نام على (ع) و آل على نفرت کنند و کسانى که از دوستى اهل بیت، رگى در دل دارند از ترس جان و مال و عرض خود، هرگونه رابطه خود را با اهل بیت قطع کنند.
واقع امر را از اینجا مىتوان به دست آورد که امامتسیدالشهدا (ع) تقریبا ده سال طول کشید که در همه این مدت - جز چند ماه اخیر - معاصر معاویه بود. در طول این مدت از آن حضرت که امام وقت و مبین معارف و احکام دین بود، در تمام فقه اسلامى حتى یک حدیث نقل نشده است; منظور روایتى است که مردم از آن حضرت نقل کرده باشند که شاهد مراجعه و اقبال مردم است نه روایتى که از داخل خاندان آن حضرت مانند ائمه بعدى رسیده باشد.
و از اینجا معلوم مىشود که آن روز درب خانه اهل بیتبکلى بسته شده و اقبال مردم به حد صفر رسیده بوده است.
اختناق و فشار روز افزون که محیط اسلامى را فرا گرفته بود به حضرت امام حسین (ع) اجازه ادامه جنگ یا قیام علیه معاویه را نداد و کمترین فایدهاى هم نداشت; زیرا:
اولا: معاویه از او بیعت گرفته بود و با وجود بیعت، کسى با وى همراهى نمىکرد.
ثانیا: معاویه خود را یکى از صحابه کبار پیغمبر (ص) و کاتب وحى و مورد اعتماد و دست راستسه نفر از خلفاى راشدین به مردم شناسانیده بود و نام خالالمؤمنین را به عنوان لقبى مقدس بر خود گذاشته بود.
ثالثا: با نیرنگ مخصوص به خودش به آسانى مىتوانستحضرت امام حسین (ع) را به دست کسان خودش بکشد و بعد به خونخواهى وى برخیزد و از قاتلین وى انتقام بکشد و مجلس عزا نیز برایش برپا کند و عزادار شود!
معاویه وضع زندگى امامحسن (ع) را به جایى کشانیده بود که کمترین امنیتى حتى در داخل خانه شخصى خودش نداشت، و بالاخره نیز (وقتى که مىخواستبراى یزید از مردم بیعتبگیرد) آن حضرت را به دست همسر خودش مسموم کرده، شهید ساخت.
همان سیدالشهدا (ع) که پس از درگذشت معاویه بىدرنگ علیه یزید قیام کرد و خود وکسان خود - حتى بچه شیرخواره خود را در این راه فدا کرد، در همه مدت امامتخود که معاصر معاویه بود به این فداکارى قادر نشد; زیرا در برابر نیرنگهاى صورتا حق به جانب معاویه و بیعتى که از وى گرفته شده بود، قیام و شهادت او کمترین اثرى نداشت.
این بود خلاصه وضع ناگوارى که معاویه در محیط اسلامى به وجود آورد و درب خانه پیغمبر اکرم (ص) را بکلى بسته، اهل بیت را از هرگونه اثر و خاصیت انداخت.
درگذشت معاویه و خلافتیزید
آخرین ضربت کارى وى که به پیکر اسلام و مسلمین وارد ساخت این بود که خلافت اسلامى را به سلطنت استبدادى موروثى تبدیل نمود و پسر خود یزید را به جاى خود نشانید، در حالى که یزید هیچگونه شخصیت دینى - حتى به طور تزویر و تظاهر - نداشت و همه وقتخود را علنا با ساز و نواز و باده گسارى و شاهد بازى و میمونرقصانى مىگذرانید و احترامى به مقررات دینى نمىگذاشت و گذشته از همه اینها اعتقادى به دین و آیین نداشت چنانچه وقتى که اسیران اهل بیت و سرهاى شهداى کربلا را وارد دمشق مىکردند و به تماشاى آنها بیرون آمده بود، بانک کلاغى به گوشش رسید، گفت:
نعب الغراب فقلت قل او لا تقل
فقد اقتضیت من الرسول دیونى (1)
و همچنین هنگامى که اسیران اهل بیت و سر مقدس سیدالشهدا (ع) را به حضورش آوردند، ابیاتى سرود که یکى از آنها این یتبود:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحى نزل
زمامدارى یزید که توام با ادامه سیاست معاویه بود، تکلیف اسلام و مسلمین را روشن مىکرد و منجمله وضع رابطه اهل بیت رسالت را با مسلمانان و شیعیانشان - که مىبایستبه دست فراموشى مطلق سپرده شود و بس - معلوم مىساخت.
در چنین شرایطى یگانه وسیله و مؤثرترین عامل براى قطعیتیافتن سقوط اهل بیت و درهم ریختن بنیان حق و حقیقت، این بود که سیدالشهدا (ع) با یزید بیعت کند و او را خلیفه و جانشین مفترض الطاعه پیغمبر بشناسند.
امام (ع) و بیعتبا یزید
سیدالشهدا (ع) نظر به پیشوایى و رهبرى واقعى که داشت نمىتوانستبا یزید بیعت کند و چنین قدم مؤثرى در پایمال ساختن دین و آیین، بر دارد و تکلیفى جز امتناع از بیعت نداشت و خدا نیز جز این از وى نمىخواست.
اثر امتناع از بیعت
از آن طرف امتناع از بیعت اثرى تلخ و ناگوار داشت; زیرا قدرت هولناک و مقاومتناپذیر وقت، با تمام هستى خود، بیعت مىخواست (بیعت مىخواستیا سر) و به هیچ چیز دیگر قانع نبود و از این روى کشته شدن امام (ع) در صورت امتناع از بیعت، قطعى و لازم لاینفک امتناع بود.
سیدالشهدا (ع) نظر به رعایت مصلحت اسلام و مسلمین، تصمیم قطعى بر امتناع از بیعت، و کشته شدن گرفت و بىمحابا مرگ را بر زندگى ترجیح داد و تکلیف خدایى وى نیز امتناع از بیعت و کشته شدن بود. و این است معنى آنچه در برخى از روایات وارد است که رسول خدا در خواب به او فرمود: خدا مىخواهد تو را کشته ببیند. و نیز آن حضرت به بعضى از کسانى که از نهضت منعش مىکردند فرمود: خدا مىخواهد مرا کشته ببیند. و به هر حال، مراد مشیت تشریعى است نه مشیت تکوینى; زیرا چنانکه سابقا بیان کردیم مشیت تکوینى خدا تاثیرى در اراده و فعل ندارد.
ترجیح مرگ بر زندگى
آرى سیدالشهدا (ع) تصمیم بر امتناع از بیعت و - در نتیجه - کشته شدن گرفت و مرگ را بر زندگى ترجیح داد و جریان حوادث نیز اصابت نظر آن حضرت را به ثبوت رسانید; زیرا شهادت وى با آن وضع دلخراش، مظلومیت و حقانیت اهل بیت را مسجل ساخت و پس از شهادت، تا دوازده سال نهضتها و خونریزىها ادامه یافت و پس از آن همان خانهاى که در زمان حیات آن حضرت کسى درب آن را نمىشناختبا مختصر آرامشى که در زمان امام پنجم به وجود آمد، شیعه از اطراف و اکناف مانند سیل به در همان خانه مىریختند و پس از آن، روز به روز به آمار شیعیان اهل بیت افزود و حقانیت و نورانیتشان در هر گوشه و کنار جهان به تابش و تلالؤ پرداخت و پایه استوار آن، حقانیت توام با مظلومیت اهل بیت مىباشد و پیشتاز این میدان، سیدالشهدا (ع) بود. حالا مقایسه وضع خاندان رسالت و اقبال مردم به آنان در زمان حیات آن حضرت با وضعى که پس از شهادت وى در مدت چهارده قرن پیش آمده و سال به سال تازهتر و عمیقتر مىشود، اصابت نظر آن حضرت را آفتابى مىکند و بیتى که آن حضرت - بنا به بعضى از روایات - انشاد فرموده، اشاره به همین معنى است:
و ما ان طبنا جبن و لکن
منایانا و دولة آخرینا
و به همین نظر بود که معاویه به یزید اکیدا وصیت کرده بود که اگر حسین ابن على از بیعتبا وى خوددارى کنداورا به حال خود رها کند و هیچ گونه متعرض وى نشود. معاویه نه از راه اخلاص و محبت این وصیت را مىکرد، بلکه مىدانست که حسین بن على (ع) بیعت کننده نیست و اگر به دستیزید کشته شود اهل بیت، مارک مظلومیتبه خود مىگیرند و این براى سلطنت اموى، خطرناک و براى اهل بیت، بهترین وسیله تبلیغ و پیشرفت است.
اشارههاى مختلف امام (ع) به وظیفه خود
سیدالشهدا (ع) به وظیفه خدایى خود که امتناع از بیعتبود آشنا بود و بهتر از همه به قدرت بیکران و مقاومتناپذیر بنىامیه و روحیه یزید پى برده بود و مىدانست که لازم لاینفک خوددارى از بیعت، کشته شدن اوست و انجام وظیفه خدایى، شهادت را در بر دارد. و از این معنى در مقامات مختلف با تعبیرات گوناگون کشف مىفرمود.
در مجلس حاکم مدینه که از وى بیعت مىخواست فرمود: مثل من با مثل یزید بیعت نمىکند.
هنگامى که شبانه از مدینه بیرون مىرفت از جدش رسول اکرم (ص) نقل فرمود که در خواب به وى فرمود: خدا خواسته (یعنى به عنوان تکلیف) که کشته شوى.
در خطبه که هنگام حرکت از مکه خواند و در پاسخ کسانى که مىخواستند آن حضرت را از حرکتبه سوى عراق منصرف سازند همان مطلب را تکرار فرمود.
در پاسخ یکى از شخصیتهاى اعراب که بین راه اصرار داشت که آن حضرت از رفتن به کوفه منصرف شود و گرنه قطعا کشته خواهد شد، فرمود:
«این راى بر من پوشیده نیست ولى اینان از من دستبردار نیستند و هر جا بروم و هر جا باشم مرا خواهند کشت.»
برخى از این روایات اگر چه معارض دارد یا از جهتسند خالى از ضعف نیست ولى ملاحظه اوضاع و احوال روز و تجزیه و تحلیل قضایا، آنها را کاملا تایید مىکند.
اختلاف روش امام (ع) در خلال مدت قیام خود
البته مراد از اینکه مىگوییم مقصد امام (ع) از قیام، شهادت بود و خدا شهادت او را خواسته بود، این نیست که خدا از وى خواسته بود که از بیعتیزید خوددارى نماید، آنگاه دست روى دست گذاشته به کسان یزید اطلاع دهد که بیایید مرا بکشید و بدین طریق خندهدار وظیفه خود را انجام دهد و نام قیام روى آن بگذارد.
بلکه وظیفه امام (ع) این بود که علیه خلافتشوم یزید قیام کرده، از بیعتبا او امتناع ورزد و امتناع خود را - که به شهادت منتهى خواهد شد - از هر راه ممکن به پایان رساند.
از اینجاست که مىبینیم روش امام (ع) در خلال مدت قیام به حسب اختلاف اوضاع و احوال، مختلف بوده است:
در آغاز کار که تحت فشار حاکم مدینه قرار گرفتشبانه از مدینه حرکت کرده به مکه که حرم خدا و مامن دینى بود پناهنده شد و چند ماهى را در مکه در حال پناهندگى گذرانید.
در مکه تحت مراقبتسرى مامورین آگاهى خلافتبود تا تصمیم گرفته شد توسط گروهى اعزامى در موسم حج کشته شود یا دستگیر شده به شام فرستاده شود. و از طرف دیگر سیل نامه از جانب عراق به سوى آن حضرت باز شده در صدها و هزارها نامه وعده یارى و نصرت داده او را به عراق دعوت کردند و در آخرین نامه که صریحا به عنوان اتمام حجت - چنانکه بعضى از مورخین نوشتهاند - از اهل کوفه رسید که حضرت تصمیم به حرکت و قیام خونین گرفت. اول به عنوان اتمام حجت، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خود به کوفه فرستاد و پس از چندى، نامه مسلم مبنى بر مساعد بودن اوضاع نسبتبه قیام، به آن حضرت رسید.
امام (ع) به ملاحظه دو عامل که گفته شد یعنى ورود مامورین سرى شام به منظور کشتن یا گرفتن وى و حفظ حرمتخانه خدا و مهیا بودن عراق براى قیام، به سوى کوفه رهسپار شد. سپس در اثناى راه که خبر قتل فجیع مسلم و هانى رسید، روش قیام و جنگ تهاجمى را به قیام دفاعى تبدیل فرموده و به تصفیه جماعتخود پرداخت و تنها کسانى را که تا آخرین قطره خون خود از یارى وى دستبردار نبودند نگهداشته، رهسپار مصرع خود شد. (2)
پىنوشتها:
1) به نقل آلوسى در جزء 26 تفسیر روح المعانى، ص66 از تاریخ ابن الوردى و کتاب الوافى بالوفیات.
2) بیست مقاله، رضا استادى، نشر انتشارات اسلامى، صص 444 - 438.
بخش اول این رساله در موضوع علم امام (ع) است که علاقهمندان مىتوانند براى مطالعه آن به این مجموعه مراجعه کنند. مرحوم علامه عالىمقام، در ادامه رساله با عنوان «نهضتسیدالشهدا (ع) و هدف آن» به تحلیل کوتاه قیام حضرت (ع) پرداختهاند. شخصیت علمى و استحکام تحلیل ایشان که در عین اختصار، نگاشته شده، ما را بر آن داشت که در سرآغاز مقالههاى این دفتر ویژه نامه متن آن را عینا از مجموعه یاد شده، براى خوانندگان ارجمند بازگو کنیم.
نهضتسیدالشهدا (ع) و هدف آن
با یک سیر اجمالى در وضع عمومى آن روز، مىتوان نسبتبه تصمیم و اقدام سیدالشهدا (ع) روشن شد. تیرهترین و تاریکترین روزگارى که در جریان تاریخ اسلام به خانواده رسالت و شیعیانشان گذشته، دوره حکومتبیستساله معاویه بود.
معاویه پس از آنکه خلافت اسلامى را - با هر نیرنگ بود - به دست آورد و فرمانرواى بىقید و شرط کشور پهناور اسلامى شد، همه نیروى شگرف خود را صرف تحکیم و تقویت فرمانروایى خود و نابود ساختن اهل بیت رسالت مىنمود، نه تنها در اینکه آنان را نابود کند بلکه مىخواست نام آنان را از زبان مردم و نشان آنان را از یاد مردم محو کند.
جماعتى از صحابه پیغمبر (ص) را که مورد احترام و اعتماد مردم بودند از هر راه بود با خود همراه و با ساختن احادیثبه نفع صحابه و ضرر اهل بیتبه کار انداخت و به دستور او در منابر اسلامى در سرتاسر بلاد اسلامى به امیرالمؤمنین (ع) - مانند یک فریضه دینى - سب و لعن مىشد.
به وسیله ایادى خود مانند زیاد بن ابیه و سمرة بن جندب و بسر بن ارطاة و امثال ایشان، هر جا از دوستان اهل بیتسراغ مىکرد به زندگیش خاتمه مىداد و در این راهها از زر، از زور، از تطمیع، از ترغیب و از تهدید تا آخرین حد توانایى استفاده مىکرد.
در چنین محیطى طبعا کار به اینجا مىکشد که عامه مردم از بردن نام على (ع) و آل على نفرت کنند و کسانى که از دوستى اهل بیت، رگى در دل دارند از ترس جان و مال و عرض خود، هرگونه رابطه خود را با اهل بیت قطع کنند.
واقع امر را از اینجا مىتوان به دست آورد که امامتسیدالشهدا (ع) تقریبا ده سال طول کشید که در همه این مدت - جز چند ماه اخیر - معاصر معاویه بود. در طول این مدت از آن حضرت که امام وقت و مبین معارف و احکام دین بود، در تمام فقه اسلامى حتى یک حدیث نقل نشده است; منظور روایتى است که مردم از آن حضرت نقل کرده باشند که شاهد مراجعه و اقبال مردم است نه روایتى که از داخل خاندان آن حضرت مانند ائمه بعدى رسیده باشد.
و از اینجا معلوم مىشود که آن روز درب خانه اهل بیتبکلى بسته شده و اقبال مردم به حد صفر رسیده بوده است.
اختناق و فشار روز افزون که محیط اسلامى را فرا گرفته بود به حضرت امام حسین (ع) اجازه ادامه جنگ یا قیام علیه معاویه را نداد و کمترین فایدهاى هم نداشت; زیرا:
اولا: معاویه از او بیعت گرفته بود و با وجود بیعت، کسى با وى همراهى نمىکرد.
ثانیا: معاویه خود را یکى از صحابه کبار پیغمبر (ص) و کاتب وحى و مورد اعتماد و دست راستسه نفر از خلفاى راشدین به مردم شناسانیده بود و نام خالالمؤمنین را به عنوان لقبى مقدس بر خود گذاشته بود.
ثالثا: با نیرنگ مخصوص به خودش به آسانى مىتوانستحضرت امام حسین (ع) را به دست کسان خودش بکشد و بعد به خونخواهى وى برخیزد و از قاتلین وى انتقام بکشد و مجلس عزا نیز برایش برپا کند و عزادار شود!
معاویه وضع زندگى امامحسن (ع) را به جایى کشانیده بود که کمترین امنیتى حتى در داخل خانه شخصى خودش نداشت، و بالاخره نیز (وقتى که مىخواستبراى یزید از مردم بیعتبگیرد) آن حضرت را به دست همسر خودش مسموم کرده، شهید ساخت.
همان سیدالشهدا (ع) که پس از درگذشت معاویه بىدرنگ علیه یزید قیام کرد و خود وکسان خود - حتى بچه شیرخواره خود را در این راه فدا کرد، در همه مدت امامتخود که معاصر معاویه بود به این فداکارى قادر نشد; زیرا در برابر نیرنگهاى صورتا حق به جانب معاویه و بیعتى که از وى گرفته شده بود، قیام و شهادت او کمترین اثرى نداشت.
این بود خلاصه وضع ناگوارى که معاویه در محیط اسلامى به وجود آورد و درب خانه پیغمبر اکرم (ص) را بکلى بسته، اهل بیت را از هرگونه اثر و خاصیت انداخت.
درگذشت معاویه و خلافتیزید
آخرین ضربت کارى وى که به پیکر اسلام و مسلمین وارد ساخت این بود که خلافت اسلامى را به سلطنت استبدادى موروثى تبدیل نمود و پسر خود یزید را به جاى خود نشانید، در حالى که یزید هیچگونه شخصیت دینى - حتى به طور تزویر و تظاهر - نداشت و همه وقتخود را علنا با ساز و نواز و باده گسارى و شاهد بازى و میمونرقصانى مىگذرانید و احترامى به مقررات دینى نمىگذاشت و گذشته از همه اینها اعتقادى به دین و آیین نداشت چنانچه وقتى که اسیران اهل بیت و سرهاى شهداى کربلا را وارد دمشق مىکردند و به تماشاى آنها بیرون آمده بود، بانک کلاغى به گوشش رسید، گفت:
نعب الغراب فقلت قل او لا تقل
فقد اقتضیت من الرسول دیونى (1)
و همچنین هنگامى که اسیران اهل بیت و سر مقدس سیدالشهدا (ع) را به حضورش آوردند، ابیاتى سرود که یکى از آنها این یتبود:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء و لا وحى نزل
زمامدارى یزید که توام با ادامه سیاست معاویه بود، تکلیف اسلام و مسلمین را روشن مىکرد و منجمله وضع رابطه اهل بیت رسالت را با مسلمانان و شیعیانشان - که مىبایستبه دست فراموشى مطلق سپرده شود و بس - معلوم مىساخت.
در چنین شرایطى یگانه وسیله و مؤثرترین عامل براى قطعیتیافتن سقوط اهل بیت و درهم ریختن بنیان حق و حقیقت، این بود که سیدالشهدا (ع) با یزید بیعت کند و او را خلیفه و جانشین مفترض الطاعه پیغمبر بشناسند.
امام (ع) و بیعتبا یزید
سیدالشهدا (ع) نظر به پیشوایى و رهبرى واقعى که داشت نمىتوانستبا یزید بیعت کند و چنین قدم مؤثرى در پایمال ساختن دین و آیین، بر دارد و تکلیفى جز امتناع از بیعت نداشت و خدا نیز جز این از وى نمىخواست.
اثر امتناع از بیعت
از آن طرف امتناع از بیعت اثرى تلخ و ناگوار داشت; زیرا قدرت هولناک و مقاومتناپذیر وقت، با تمام هستى خود، بیعت مىخواست (بیعت مىخواستیا سر) و به هیچ چیز دیگر قانع نبود و از این روى کشته شدن امام (ع) در صورت امتناع از بیعت، قطعى و لازم لاینفک امتناع بود.
سیدالشهدا (ع) نظر به رعایت مصلحت اسلام و مسلمین، تصمیم قطعى بر امتناع از بیعت، و کشته شدن گرفت و بىمحابا مرگ را بر زندگى ترجیح داد و تکلیف خدایى وى نیز امتناع از بیعت و کشته شدن بود. و این است معنى آنچه در برخى از روایات وارد است که رسول خدا در خواب به او فرمود: خدا مىخواهد تو را کشته ببیند. و نیز آن حضرت به بعضى از کسانى که از نهضت منعش مىکردند فرمود: خدا مىخواهد مرا کشته ببیند. و به هر حال، مراد مشیت تشریعى است نه مشیت تکوینى; زیرا چنانکه سابقا بیان کردیم مشیت تکوینى خدا تاثیرى در اراده و فعل ندارد.
ترجیح مرگ بر زندگى
آرى سیدالشهدا (ع) تصمیم بر امتناع از بیعت و - در نتیجه - کشته شدن گرفت و مرگ را بر زندگى ترجیح داد و جریان حوادث نیز اصابت نظر آن حضرت را به ثبوت رسانید; زیرا شهادت وى با آن وضع دلخراش، مظلومیت و حقانیت اهل بیت را مسجل ساخت و پس از شهادت، تا دوازده سال نهضتها و خونریزىها ادامه یافت و پس از آن همان خانهاى که در زمان حیات آن حضرت کسى درب آن را نمىشناختبا مختصر آرامشى که در زمان امام پنجم به وجود آمد، شیعه از اطراف و اکناف مانند سیل به در همان خانه مىریختند و پس از آن، روز به روز به آمار شیعیان اهل بیت افزود و حقانیت و نورانیتشان در هر گوشه و کنار جهان به تابش و تلالؤ پرداخت و پایه استوار آن، حقانیت توام با مظلومیت اهل بیت مىباشد و پیشتاز این میدان، سیدالشهدا (ع) بود. حالا مقایسه وضع خاندان رسالت و اقبال مردم به آنان در زمان حیات آن حضرت با وضعى که پس از شهادت وى در مدت چهارده قرن پیش آمده و سال به سال تازهتر و عمیقتر مىشود، اصابت نظر آن حضرت را آفتابى مىکند و بیتى که آن حضرت - بنا به بعضى از روایات - انشاد فرموده، اشاره به همین معنى است:
و ما ان طبنا جبن و لکن
منایانا و دولة آخرینا
و به همین نظر بود که معاویه به یزید اکیدا وصیت کرده بود که اگر حسین ابن على از بیعتبا وى خوددارى کنداورا به حال خود رها کند و هیچ گونه متعرض وى نشود. معاویه نه از راه اخلاص و محبت این وصیت را مىکرد، بلکه مىدانست که حسین بن على (ع) بیعت کننده نیست و اگر به دستیزید کشته شود اهل بیت، مارک مظلومیتبه خود مىگیرند و این براى سلطنت اموى، خطرناک و براى اهل بیت، بهترین وسیله تبلیغ و پیشرفت است.
اشارههاى مختلف امام (ع) به وظیفه خود
سیدالشهدا (ع) به وظیفه خدایى خود که امتناع از بیعتبود آشنا بود و بهتر از همه به قدرت بیکران و مقاومتناپذیر بنىامیه و روحیه یزید پى برده بود و مىدانست که لازم لاینفک خوددارى از بیعت، کشته شدن اوست و انجام وظیفه خدایى، شهادت را در بر دارد. و از این معنى در مقامات مختلف با تعبیرات گوناگون کشف مىفرمود.
در مجلس حاکم مدینه که از وى بیعت مىخواست فرمود: مثل من با مثل یزید بیعت نمىکند.
هنگامى که شبانه از مدینه بیرون مىرفت از جدش رسول اکرم (ص) نقل فرمود که در خواب به وى فرمود: خدا خواسته (یعنى به عنوان تکلیف) که کشته شوى.
در خطبه که هنگام حرکت از مکه خواند و در پاسخ کسانى که مىخواستند آن حضرت را از حرکتبه سوى عراق منصرف سازند همان مطلب را تکرار فرمود.
در پاسخ یکى از شخصیتهاى اعراب که بین راه اصرار داشت که آن حضرت از رفتن به کوفه منصرف شود و گرنه قطعا کشته خواهد شد، فرمود:
«این راى بر من پوشیده نیست ولى اینان از من دستبردار نیستند و هر جا بروم و هر جا باشم مرا خواهند کشت.»
برخى از این روایات اگر چه معارض دارد یا از جهتسند خالى از ضعف نیست ولى ملاحظه اوضاع و احوال روز و تجزیه و تحلیل قضایا، آنها را کاملا تایید مىکند.
اختلاف روش امام (ع) در خلال مدت قیام خود
البته مراد از اینکه مىگوییم مقصد امام (ع) از قیام، شهادت بود و خدا شهادت او را خواسته بود، این نیست که خدا از وى خواسته بود که از بیعتیزید خوددارى نماید، آنگاه دست روى دست گذاشته به کسان یزید اطلاع دهد که بیایید مرا بکشید و بدین طریق خندهدار وظیفه خود را انجام دهد و نام قیام روى آن بگذارد.
بلکه وظیفه امام (ع) این بود که علیه خلافتشوم یزید قیام کرده، از بیعتبا او امتناع ورزد و امتناع خود را - که به شهادت منتهى خواهد شد - از هر راه ممکن به پایان رساند.
از اینجاست که مىبینیم روش امام (ع) در خلال مدت قیام به حسب اختلاف اوضاع و احوال، مختلف بوده است:
در آغاز کار که تحت فشار حاکم مدینه قرار گرفتشبانه از مدینه حرکت کرده به مکه که حرم خدا و مامن دینى بود پناهنده شد و چند ماهى را در مکه در حال پناهندگى گذرانید.
در مکه تحت مراقبتسرى مامورین آگاهى خلافتبود تا تصمیم گرفته شد توسط گروهى اعزامى در موسم حج کشته شود یا دستگیر شده به شام فرستاده شود. و از طرف دیگر سیل نامه از جانب عراق به سوى آن حضرت باز شده در صدها و هزارها نامه وعده یارى و نصرت داده او را به عراق دعوت کردند و در آخرین نامه که صریحا به عنوان اتمام حجت - چنانکه بعضى از مورخین نوشتهاند - از اهل کوفه رسید که حضرت تصمیم به حرکت و قیام خونین گرفت. اول به عنوان اتمام حجت، مسلم بن عقیل را به عنوان نماینده خود به کوفه فرستاد و پس از چندى، نامه مسلم مبنى بر مساعد بودن اوضاع نسبتبه قیام، به آن حضرت رسید.
امام (ع) به ملاحظه دو عامل که گفته شد یعنى ورود مامورین سرى شام به منظور کشتن یا گرفتن وى و حفظ حرمتخانه خدا و مهیا بودن عراق براى قیام، به سوى کوفه رهسپار شد. سپس در اثناى راه که خبر قتل فجیع مسلم و هانى رسید، روش قیام و جنگ تهاجمى را به قیام دفاعى تبدیل فرموده و به تصفیه جماعتخود پرداخت و تنها کسانى را که تا آخرین قطره خون خود از یارى وى دستبردار نبودند نگهداشته، رهسپار مصرع خود شد. (2)
پىنوشتها:
1) به نقل آلوسى در جزء 26 تفسیر روح المعانى، ص66 از تاریخ ابن الوردى و کتاب الوافى بالوفیات.
2) بیست مقاله، رضا استادى، نشر انتشارات اسلامى، صص 444 - 438.