امام حسین علیه السلام و احیاى دین (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
نهضت امامحسین (ع) پدیدهاى عمیق، چند ماهیتى و چند لایه است چرا که عوامل متعددى در آن دخالت دارند. برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعتیزید مىدانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منکر و عدهاى هم دعوت کوفیان و تشکیل حکومت را علةالعلل قیام ذکر مىکنند و...
در یک نگاه کلى و دقیقتر مىتوان تمام انگیزهها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام (ع) را در احیاى دین خلاصه کرد.
به اعتقاد نویسنده احیاى دین عبارت است از تحریفزدایى و کشف افقهاى نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینى همراه با مکتبشناسى اجتهادى و زمانشناسى دقیق که عامل اساسى در قیام عاشورا محسوب مىشود.
نویسنده براى تبیین این امر، ابتدا فلسفه و ضرورت احیاگرى در دین در دو قلمرو عقلى و نقلى را طرح کرده آسیبهاى ایجابى و سلبى باورهاى دینى در عصر امامحسین (ع) را بر شمرد و با اشاره به سه عنصر رهبرى، خواص و مردم به عنوان عوامل بنیادین احیاء، خصوصیات رهبرى امامحسین (ع) را تشریح کرده است . وى اصلاح جامعه مسلمین و احیاى امر به معروف و نهى از منکر، تشکیل حکومت اسلامى و احیاى کتاب و سنت را از مهمترین مؤلفههاى احیاگرى دینى مىداند که امامحسین (ع) بر آن تاکید فراوان داشتهاند.
اهمیتبحث «احیاى دین» با توجه به این نکته روشن مىشود که جامعه نوین ما بیش از هر امرى، هویتخود را وامدار احیاى دین است. دین، باید در «صحنه عمل» تجسم یابد. صرف انتساب به دین، بىآنکه در متن زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان حضور کارساز داشته باشد، کافى نیست و گرنه همان «اسلام شناسنامهاى» خواهد بود. به علاوه با گذشت زمان، فقط ظواهر و نمودهایى سطحى از آن باقى مىماند و اهداف اصلى و درونمایه حقیقى آن متروک و منزوى یا کمرنگ مىشود و در بدترین شرایط، برخى «بدعت» ها جایگزین «سنت» ها مىشود و روح دین مسخ گشته، اسکلتى بى جان باقى مىماند.
در اینجا رسالت «احیاگرى» و «بدعتستیزى» پیشوایان دینى و عالمان ربانى ایجاب مىکند که در جهت زنده ساختن دو باره شعارها، اهداف و جوهره اصلى دین، قیام و اقدام کنند و بدعتها و بدعتگزاران را بشناسانند تا راه دین، بىابهام و بىغبار، باقى بماند و روندگان این صراط، به حیرت و ضلالت گرفتار نشوند. امامان شیعه (ع)، یکایک، رسالت احیاگرى دین را داشتهاند و هر یک از معارف و احکام که از یاد مىرفته یا تحریف مىشده است را در چهره راستین و بىتحریفش مىنمایاندهاند. حتى در باره امام زمان (ع) نیز تعبیر «محیى شریعت» و از بین برنده «بدعت» به کار رفته است و در دعا از خداوند مىخواهیم که به دست آن منجى موعود، آنچه از معالم و نشانههاى دین و دیندارى به دست ظالمان از میان رفته و مرده است، زنده گردد.
به واقعه چندبعدى کربلا از زوایاى گوناگون مىتوان نگریست و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
نهضتسیدالشهدا (ع) به تعبیر استاد شهید مطهرى از پدیدههاى چند ماهیتى، نهضتى متشابه، ذو وجوه، عمیق، چند بعدى، چند جانبه و چند لایه است; چرا که عوامل متعددى در آن دخالت دارند و علت تفسیرهاى مختلف درمورد این قیام نیز محاذى بودن عناصر دخیل در آن است که در آن واحد، مقصدها و هدفهاى مختلف داشته است.
برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعتبا یزید مىدانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منکر و عدهاى هم دعوت کوفیان و تشکیل حکومت را علةالعلل قیام ذکر مىکنند. مسئولیت اجتماعى حمایت از امت اسلامى و حفظ کیان اسلام، صیانتخلافت از انحرافهاى امویان، جلوگیرى از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعتها و احیاى سنت، جلوگیرى از محو نام آلالبیت (ع)، جلوگیرى از تاراج بیتالمال مسلمین، عمل به وظیفه شرعى و تکلیف دینى، اتمام حجت و تبلیغ دین و...از دیگر علل و انگیزههایى است که نویسندگان در مورد این حادثه در کتابهاى خود به آنها پرداختهاند.
در یک نگاه کلى و دقیقتر، مىتوان تمام انگیزهها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام (ع) را در «احیاى دین» خلاصه کرد.
امام حسین (ع) در نامهاى به بزرگان بصره از آنها مىخواهد که به کتاب الهى و سنت نبوى بیندیشند و از واقعیتهاى جامعه غافل نباشند زیرا سنتها و روشهاى پسندیده مرده و از میان رفته و بدعتها و ارزشهاى جاهلى زنده و جاى آنها را گرفته است.
«من شما را به پیروى از کتاب خدا و راه و روش پیامبر فرا مىخوانم; زیرا هم اکنون سنت پیامبر از میان رفته و بدعتها و احکام ناروا زنده شده است، پس اگر گوش به این پیام فرا دهید و آن را بپذیرید، شما را به راه سعادت رهبرى خواهم کرد.» (1)
همچنین آن حضرت پذیرش دعوت کوفیان را، به جهت هویت احیاگرانه آن مىداند و مىفرماید:
«ان اهل الکوفة کتبوا الى یسالوننى ان اقدم علیهم لما رجوا من احیاء معالم الحق و اماتة البدع» . (2)
به تعبیر سید محسن امین:
قیام براى احیاى حق و میراندن باطل را وظیفه دینى خود مىدانست «ما اهون الموت على سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فى سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذى لا حیاة معه» . (3)
معناى «دین» و «احیاء»
«دین» در لغتبه معناى «جزا» و «مکافات» و نیز «ذلت و عبودیت در برابر خداوند متعال» آمدهاست. (4) و اما دین از حیث تعریف اصطلاحى، داراى معانى متعدد و متنوعى مىباشد که به خاطر خارج بودن آن از حوصله نوشتار حاضر از پرداختن به آن خوددارى مىکنیم. چنین به نظر مىرسد که تعریف دین به «ما جاء به النبى» مناسب باشد; به این ترتیب در واقع «دین» را تعریف حدى و رسمى نکردهایم بلکه به پدیدهاى واقعى (ماجاء به النبى) اشاره کردهایم و گفتهایم کل امورى که تحت این عنوان قرار مىگیرند، به لحاظ آثار مهم مورد نظر و مشترکشان براى ما مهم و شایان توجهند، لذا جا دارد که در مورد خواص این پدیده و اجزاى آن بحث کنیم. چنین واقعیتى را دین بخوانید یا نخوانید، چندان اهمیتى ندارد، چون این دیگر بحثى لغوى است. «ما جاء به النبى» در واقع همان قرآن (با همه مراتبش) و سنت مفسر آن است.
مفهوم احیا و فلسفه احیاگرى
«احیاء» (زنده کردن) در برابر «اماته» (میراندن) است. حیات که ریشه آن استبه مفهوم پدیده قابل رشد، صاحب ادراک، سازگار با محیط، داراى قدرت و حایز استعدادهاى نهفته معنوى و گرایشهاى دیگر است و مرگ که نقیض آن استبه معنى پدیده غیر قابل رشد و عاجز از سازگارى با محیط، فاقد قدرت و استعدادهاى معنوى است. حیات در فرهنگ قرآن در معانى متعددى چون ملازم بودن با استعداد رشد و نمو، استعداد ادراک حسى، استعداد ادراک عقلانى، زندگى معنوى منطبق با وحى و فطرت الهى، زندگى جاودانه اخروى و... به کار رفته است.
مفهوم اصطلاحى واژه احیا مانند بسیارى از اصطلاحات کلیدى دیگر دستخوش تحریف و سوء تعبیرهاى فراوان قرار گرفته است. عدهاى آن را معادل «آسیبشناسى» یا «نوسازى دین» و یا «بازسازى فکر دینى» گرفتهاند، چنانکه برخى آن را به مفهوم حرف نو و نوآورى در قلمرو اندیشه دینى قلمداد کردهاند. گروهى نیز آن را تفسیر دین، مطابق با نیازهاى زمان و اندیشههاى عصر مىدانند. طبق این بیان، احیاگر کسى است که دین را مطابق اندیشه، فرهنگ و نیازهاى عصر خود عرضه مىکند.
ولى این تعریفها هیچ کدام بیانگر ویژگىهاى اساس این اصطلاح نیستند; زیرا آسیبشناسى دینى اولا، بحث را به قلمرو آفتشناسى و آفتزدایى در دین منحصر مىکند و دیگر اینکه به طور ضمنى بر آسیبپذیر بودن پیکره دین صحه مىگذارد که بطلان آن روشن است. «نوسازى» ، «تجدید حیات دینى» ، «بازسازى فکر دینى» نیز تعبیرهاى گویایى نیستند. تاکید بر نوآورى در اندیشه دینى نیز مستلزم این است، که هر نوع مسلک و تعریف جدید و حتى انحرافى دین مثل وهابیت را مصداق رنسانس در تفکر دینى به حساب آوریم. در تلقى سوم [تفسیر مطابق با نیازهاى زمان و اندیشههاى عصر] نیز عدم جامعیت و ضعف در مانعیت هویداست زیرا هم بر عنصر ضرورت کارشناساند بودن این حرکت تاکید نشده است و هم بسیارى از گرایشها را، که در جهت تطبیق نارواى دین با زمان بوده است، در بر مىگیرد. احیاگرى به مفهوم بدعتستیزى و تحریف زدایى صرف هم نیست; زیرا جامع ویژگىهاى دیگر نخواهد بود. تعریف جامعتر این اصطلاح عبارت است از تحریف زدایى و کشف افقهاى نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینى همراه با مکتبشناسى اجتهادى و زمانشناسى دقیق.
پس از تبیین احیاگرى به این سؤال مىپردازیم که با وجود خاتمیت و زوال ناپذیرى دین اسلام، احیاگرى و تجدید حیات در قلمرو آن چه مفهومى دارد؟ البته فلسفه و لزوم احیاگرى در ادیان پیشین روشن است; زیرا اولا، آن ادیان براساس نیازهاى مقطعى و متناسب با اوضاع آن روزگار پا به عرصه هدایت نهاده بودند. ثانیا حتى آن بخش از معارف آسمانى آن ادیان، که ارزش جاودانه ماندن را داشتبا گذشت زمان دستخوش تحریف و دگرگونى قرار گرفت. از همین رو، قرآن یکى از هدفهاى اصلى بعثت پیامبر اسلام (ص) را تحریف زدایى و تکمیلگرى یا به عبارت دیگر احیاگرى در شریعتهاى پیشین ذکر مىکند. (5) اینک چرا اسلام، که خاتم ادیان آسمانى و جامع و جاودانى استبه احیاگرى نیاز دارد؟
فلسفه یا رمز ضرورت احیاگرى در دو قلمرو - عقلى و نقلى - قابل طرح است:
1. امکان تحریف دین خاتم و لزوم تحریف زدایى از ساحت آن
2. عمق و اعجاز معنوى معارف ثقلین و
3. لزوم اجتهاد مستمر یا رد فرع بر اصل.
این سه عاملهاى عقلى لزوم احیاگرى به شمار مىروند و ادله نقلى نیز بر آنها صحه مىگذارد. اسلام در عهد حیات نبى اکرم (ص) آماج برخى از تحریفات قرار گرفت تا آنجا که آن حضرت ضمن خطبهاى نسبتبه آن هشدار داد. پس از رحلت ایشان، بویژه در عصر حاکمیت مطلق استبداد امویان و عباسیان تحریف و تفسیر وارونه دین اوج بیشترى گرفت که در طول تاریخ اسلام نیز همواره این روند ادامه داشته است. از طرف دیگر، اسلام که در قرآن و سنت تبلور یافته است، معارفى عمیق و بسیار گسترده دارد که هر چه بر دانش و اندیشه بشرى افزود ه شود، ابعاد اعجاز آن بیشتر آشکار مىگردد. دستیابى به این ذخایر و گوهرهاى فراوان غواصانى مىخواهد ماهر، که از موج نهراسند که همان احیاگرانند.عامل دیگر لزوم اجتهاد است. قرآن با تاکید بر تفقه در دین، و نیز اهلبیت (ع) با فرا خوانى به اجتهاد و تلاش در جهت رد فروع بر اصول، بر لزوم احیاگرى صحه گذاردهاند. (6)
بدین سان، خاتمیت اسلام به دلیل بلوغ و توانمندى فکرى بشر در شناخت راه کمال نیست، بلکه فلسفه آن لزوم احیاگرى است; یعنى فلسفه خاتمیت اسلام و نبوت نبى اکرم (ص) به رشد عقل و اندیشه بشر و شایستگى او در حفظ، تبیین و اجراى اسلام بر مىگردد. بشر در آن برهه از تاریخ، شایستگى یافت که آیین کامل خود را از تحریف و دسیسه حفظ کند و در پرتو اجتهاد و احیاگرى از این سرچشمه زلال، نهرهاى تازهاى جارى سازد.
قرآن احیاگرى در قلمرو تکوین و تشریع را یکى از صفات و اسماى حق معرفى مىکند مانند «یخرج الحى من المیت» یا «و یحیى الارض بعد موتها» یا «و جعلنا من الماء کل شىء حى» ، (7) اما احیاگرى حضرت حق، جلت عظمته، در جامعه بشرى از طریق پیامبران صورت گرفت. آنان از ادیان پیشین تحریفزدایى کردند و معارف نوینى بر معارف آنان افزودند. به عبارت دیگر، آنان براى احیاى بشریتبه احیاى ادیان پیشین پرداختند. قرآن هدف عمده پیامبر اکرم (ص) را دمیدن روح حیات به جامعه معرفى کرده است:
«یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم; (8) اى کسانى که ایمان آوردهاید، خداى و پیامبر را پاسخ دهید آنگاه که شما را به چیزى فرامىخوانند که زندهتان مىسازد» .
بدیهى است که با دین زنده و احیا شده مىتوان جامعه را زنده کرد. این سنت پس از رحلت آن حضرت نیز با اصل استمرار ولایت فکرى و معنوى ائمه اطهار (ع) ادامه یافت. در عهد زمامدارى یزید بدعتها و آفات فکرى و دینى به اوج خود رسیده بود و مىرفت که خورشید اسلام نبوى در پشت ابرهاى سیاه حاکمیت اموى پنهان گردد که امام حسین (ع) با گفتار و کردار خود به احیاى آن قد برافراشت. اصل احیاگرى پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسىترین رکن در سنت گفتارى و کردارى اهل بیت (ع) تبلور یافت.
پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان یعنى عالمان ربانى وظیفه احیاگرى را بردوش دارند.
آسیبشناسى باورهاى دینى
از دید تاریخى، احیاى دین، مسبوق عارضهاى است که بر دین وارد مىشود. شجره طیبه دین در اوضاع و مقاطع مختلف احیانا دچار عارضه، آسیب یا آفت مىشود. احیاگر در عرصه احیاى دین با دو تشخیص فوقالعاده مهم روبهرو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس کار احیاگران را مىتوان در «دردشناسى» و «درمانگرى» خلاصه کرد. نکته شایان توجه این است که دین در تاریخ حیات و حضور خود در جامعه انسانى، نه با یک عارضه یا درد واحد روبهرو بوده است و نه احیاگران درمان واحدى راپیش رو نهادهاند. لذا در عرصه احیاگرى با «دردهایى» و به تبع «درمانهایى» روبهرو بودهایم. در این میان، توفیق احیاگر، در گام نخست مدیون و مرهون دردشناسى صائب اوست. اگر احیاگر درد دین عصر خود را در نیابد و سر اعوجاج و رنجورى آن را کشف نکند و دچار خطا شود از اساس، ره به خطا برده است و اگر درد دین را به نیکى در یابد گامى دیگر براى توفیق در پیش روى دارد و آن حسن درمان است. (9) از این رو است که «آسیبشناسى» (pathology) بحث مهمى در احیاگرى دین مىباشد.
«آسیبشناسى» اصطلاحى است در علم پزشکى که به حالت آسیبمند بودن سلولهاى زنده اشاره دارد. در این حالتسلولها به علت رشد بىرویه یا دلایل دیگر، حیات موجودات زنده را در معرض خطر قرار مىدهند. این اصطلاح به معنى دانش ناختبافتهاى آسیب دیده در بیمارها نیز به کار رفته است.
اصطلاح آسیبشناسى در علوم انسانى و علوم اجتماعى نیز به کار گرفته شده و در بحث انحرافات اجتماعى و کجروىها جاى خود را باز نمود. اصطلاح «آسیبشناسى دینى» یک اصطلاح جدید در حوزه اندیشه دینى است. شاید بتوان مدعى شد که مرحوم شهید مطهرى اولین کسى بود که اصطلاح آسیبشناسى دینى را وارد حوزه اندیشه دینى کرد و در آثار خود از آن بهره برد. مىتوان «آسیبشناسى دینى» را این گونه تعریف کرد: آسیبشناسى دینى یعنى شناخت آسیبها و اشکالاتى که بر اعتقاد و باور دینى و یا آگاهى و معرفت دینى و یا رفتار و عمل دینى افراد و جامعه دینى وارد شده یا ممکن است که وارد بشود. (10) بر این اساس مىتوان حرکت احیاگرانه امام حسین (ع) را حرکتى بر مبناى شناخت آفتها و آسیبهاى دینى که جامعه اسلامى را در نوردیده بود دانست.
جایگاه ارزشها در عصر امام حسین (ع)
جامعه در عصر امام حسین (ع) با بحران تزلزل ارزشهاى انسانى مواجه بود. (11) ارزشها و هنجارهاى اجتماعى جامعه اسلامى پس از پیامبر اکرم (ص) به دلایل متعددى دچار آفت انحراف گشته بود. تحریف باورهاى دینى و بازگشتبه ارزشهاى جاهلى، فراموشى سیره پیامبر (ص)، برترى روحیه قومى و عصبیتبر هنجارهاى اسلامى عصر پیامبر (ص) که نشات گرفته از تعالیم مقدس اسلام بود، تبدیل اشرافیت معنوى به اشرافیت مادى و ثروت اندوزى و گرایش به تجمل و کمرنگ شدن روحیه عالى اسلامى به ویژه در عصر عثمان و از آن پس، برترى حربه ارعاب و تزویر بر عامل حقطلبى و ظلم ستیزى در روحیه جامعه اسلامى بالاخص مردم کوفه، بىعدالتى و فساد رهبران سیاسى و برخى موارد دیگر، از جمله مسائل دردناک و آسیبهاى عمده اجتماعى بود که امام حسین (ع) با آنها مواجه شد.
جامعه اسلامى در عصر خلیفه سوم با مشکلاتى جدى روبهرو گردیده بود که از آن جمله مىتوان به مسائل زیر اشاره کرد:
راندن انصار از صحنه سیاست، بها دادن به امویان و قریشیان در امر حکومتدارى، تاراج بیت المال مسلمین و حاتمبخشىهاى عثمان، ثروت اندوزى او و ساختن بناهاى اشرافى در مدینه و اختصاص اموال و باغهایى در مدینه براى خود، گسترش تفاخر قبیلهاى و تبدیل اشرافیت معنوى به اشرافیت مادى که موجب شد مساوات اسلامى فراموش شود. (12)
عملکرد خلیفه سوم موجب شدت یافتن واکنشهاى سیاسى اجتماعى علیه وى گردید بویژه اینکه در این واکنشها قبایل عرب یمنى و موالى ایرانى که بیش از نیمى از مردم کوفه را تشکیل مىدادند، نقش مؤثرى داشتند. بروز جدى رقابتهاى سیاسى بین دو پایگاه مهم عراق (کوفه) و شام از عوامل مهمى بود که در زمان عثمان بر سر تقسیم غنایم ارمنستان و فتح آن بروز کرده بود (13) و دوران امامتحضرت امیر (ع) را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود. عراقیها همواره به داشتن عراق آزاد از تسلط امویان علاقهمند بودند و لذا به على (ع) پیوستند و زمینههاى متعدد دیگرى نیز آنان را بر این واداشت تا از واکنشهاى امام على (ع) در برابر معاویه دفاع کنند، گرچه متغیر الحال بودن مردم کوفه، سرانجام نتیجهاى جز تحمیل حکمیتبه على (ع) نداشت. علاوه بر آنچه گفته شد، رقابت و اختلاف بین عراقىها و شامىها و تلاش معاویه نیز درعصر امام حسن (ع) به گونهاى به بار نشسته بود که نه تنها آسیبهاى اجتماعى جامعه اسلامى، اصلاح نشده بود، بلکه با مسائل عمیقترى نیز روبهرو گردیده بود و لذا امام حسن (ع) در چنین وضعیتى على رغم حمایت تعدادى اندک از شیعیان حقیقى، نمىتوانستبه جنگ با معاویه ادامه دهد; زیرا در آن صورت لااقل بزرگترین ضربات دستگاه اموى به پیکره شیعه وارد مىآمد، با وجود این تلاش صلح طلبانه و تدابیر ارزنده امام (ع) سرانجام موجب افشاى چهره مزورانه معاویه و حفظ موقعیتشیعیان گردید.
اما مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزشها و هنجارهاى اسلامى در عصر امام حسین (ع)، ابعاد گستردهترى به خود گرفت; انحراف جامعه اسلامى و تخطى از هنجارهاى اجتماعى اسلام، امام حسین (ع) را بر آن داشت تا علیه این آسیبهاى اجتماعى که طبعا (14) روابط ناسالمى را بر امت اسلامى تحمیل مىکرد، قیام کند و اصلاح جامعه پیامبر اکرم (ص) را در قالب شیوههاى عملى امر به معروف و نهى از منکر سر لوحه کار خود قرار دهد. امام (ع) مىفرمود:
«... آیا نمىبینید که به حق عمل نمىشود و کسى از باطل روگردان نیست؟ در این اوضاع، مؤمن باید لقاى پروردگارش را بر چنین زندگى ترجیح بدهد» . (15)
آسیبشناسى باورهاى دینى در عصر امام حسین (ع)
عصر امام حسین (ع) با آفات و آسیبهاى گوناگونى در باورهاى دینى مواجه بود و «آسیبشناسى باورهاى دینى» نقش مهمى در شکلگیرى جریان نهضت عاشورا داشت که در اینجا به خاطر اهمیت آن نسبتبه سایر آسیبشناسىها و اینکه آسیبهاى اعتقادى ریشه و منشا آفات و آسیبهاى دیگر است، به ذکر برجستهترین آنها مىپردازیم. (16)
آسیبهاى وارده بر باورهاى دینى را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد:
1. آسیبهاى ایجابى (آنچه در اسلام و از اسلام نیست، به آن نسبت داده شود)،
2. آسیبهاى سلبى (آنچه در اسلام بوده متروک و مهجور گردد) .
برخى آسیبهاى ایجابى و سلبى وارد بر دین و باورهاى دینى عبارت بودند از:
1. ظهور خوارج با عقایدى مخصوص به خود،
2. تکفیر منکران خلافتخلفا به عنوان یک اصل دینى،
3. اعتقاد به قدر (اختیار مطلق)،
4. ترویج تفکر جبرى،
5. شیوع مرجئه گرى و...
در این مقاله براى اختصار، به ذکر دو نمونه اخیر از آسیبهاى ایجابى و سلبى (جبرگرائى) و مرجئه گرى) حادث شده در آن دوره، که در سرنوشت اسلام بطور عموم و بهویژه در شکلگیرى حادثه کربلا نقش به سزایى داشته، اکتفا شده، تحقیق بیش از این به توفیقى دیگر موکول مىشود.
آسیبشناسى در بعد ایجابى
یکى از موارد بسیار حاد آسیب در جامعه دینى امام حسین (ع) گرایش توده مردم به مسلک «جبر» بوده است. آنچه مجموعا از تاریخ اسلام روشن مىشود این است که مسلمانان صدر اسلام با اعتقاد راسخى که به «قضا و قدر» داشتند، این تعلیم را آن چنان دریافت کرده بودند که در نظرشان با تسلط خودشان بر سرنوشتشان منافاتى نداشت و مساله تغییر و تبدیل سرنوشت و اینکه خود این تغییر و تبدیلها نیز جز و «قضا و قدر» است نزد آنها امرى مسلم بود; از این رو، اعتقاد محکم آنان به سرنوشت ; آنها را به سوى «جبرگرایى» نکشانید و آنان را بىحس و لا قید بار نیاورد.
آنها ضمن فعالیتهاى شگفتآور و متکى به نفس کمنظیرشان، همواره از خداوند بهترین «قضا» را طلب مىکردند، چون متوجه بودند که در هر موردى انواع «قضا و قدرها» هست، بنابراین از خدا بهترین آنها را طلب مىکردند، ولى از آغاز حکومت امویان «قضاو قدر» مرادف «جبر» و عدم آزادى و تسلط بىمنطق یک قدرت نامرئى بر انسان و اعمال و افعال او معرفى شد.
رسوخ این باور در اذهان مسلمانان پیامدهاى بسیار خطرناک و ناگوارى به همراه داشت که موجب رکود و انحطاط آنان گردید. با این بینش انحرافى اگر شخصى مثل یزید بر جامعه حاکم مىشود خواستخدا تلقى مىگردد! و اگر مردم مدینه را قتل عام مىکند و به خانه خدا هجوم مىبرد نیز خواستخدا معرفى مىشود و...
این یکى از آسیبهایى بود که در عصر امام حسین (ع) گریبانگیر عقاید مردم شده بود تا آنجا که وقتى به عمربن سعد قاتل امام حسین (ع) اعتراض مىشود که چرا حکومت رى را بر کشتن پسر عمویتبرگزیدى، عمر در جواب مىگوید:
«کانت امور قضیت من السماء و قد اعتذرت الى ابنعمى قبل الواقعة فابى الا ما ابى، (17) امورى از جانب خداوند قطعیتیافته، و من قبل از وقوع حادثه کربلا مراتب را به پسر عمویم گفتم و از وقوع آنها عذر خواهى کردم. او هیچ گاه حاضر نشد بیعت را بپذیرد.
آسیبشناسى در بعد سلبى
یکى دیگر از موارد آسیب بر باورهاى دینى در عصر امام حسین (ع) که دین را به کلى از محتوا تهى کرد، شیوع تفکر «مرجئه گرى» بود که موجب جدا شدن «عمل» از حوزه «ایمان» گردید. یکى از معانى «ارجاء» ، «تاخیر انداختن» است و وجه تسمیه پیروان این تفکر به «مرجئه» نیز از همین باب است.
مرجئه را از این جهتبه این اسم خواندهاند که بین «عمل» و «ایمان» جدایى قایلند و معتقدند که عمل در حقیقت ایمان شرط نشده است و مرتبه عمل بعد از مرتبه ایمان قرا دارد به عقیده آنها مؤمن کسى است که لفظا یا قلبا به اسلام گرایش داشته باشد; از این رو، بین ایمان پیامبر (ص) و ایمان ظاهرى تارک الصلاة یا هر عیاش و آلوده به انواع منکرات که فقط به زبان ایمان آورده است هیچ فرقى قایل نیستند و هر دو را مؤمن مىدانند.
نقش امویان درگسترش مرجئه
بر اساس حقایق مسلم تاریخى، خلفاى بنى امیه افرادى فاسق و فاسد بودند و مردم نیز بر این حقیقت کاملا آگاهى داشتند و خلفاى اموى نیز قادر به کتمان فسق و فجور خود نبودند. از این رو ترویج اندیشههایى همانند «تفکر مرجئه» مىتوانست در توجیه اعمال ناشایست آنان نقش مؤثرى داشته باشد; چرا که از یک سو به آنان آزادى عمل مىداد که هر خلافى را به راحتى مرتکب شوند و در عین حال احترامشان نیز در بین توده مردم محفوظ بماند.
همچنین ترویج این اندیشه در بین مردم مىتوانست از بروز بسیارى از قیامها و حرکتهاى مردمى جلوگیرى نماید. بنابراین در سایه چنین تفکرى، حاکمان بنىامیه مىتوانستند دستبه هر گناه و جنایتى بزنند و مردم نیز هیچ عکسالعملى از خود نشان ندهند. این اندیشه هنگامى که در کنار اندیشه جبرگرایان قرار مىگرفتبر ابعاد پیامدهاى ویرانگر آن افزوده مىشد; اندیشه «جبر» ، به کلى از انسان سلب مسئولیت مىکرد و تفکر «ارجا» ، اسلام و ایمان هر جنایت پیشهاى را تضمین مىنمود! با رواج چنین اندیشههایى بود که فردى مانند یزید بن معاویه توانست در ظرف مدت کوتاه حکومتسه سالهاش، مرتکب بزرگترین جنایات شود و توده مسلمانان نیز سکوتى مرگبار را اختیار کنند. یزید در اولین سال حکومتش، «حسین بن على (ع)» را به همراه اصحابش با فجیعترین وضعى به شهادت رساند و خانوادهاش را به اسارت برد. در سال دوم، واقعه «حره» را آفرید که در جریان آن بسیارى از اصحاب و یاران پیامبر اکرم (ص) به شهادت رسیدند و به سربازان خود اعلام نمود که به مدت سه روز آزادند در مدینه - حرم امن رسول الله (ص) - هر آنچه بخواهند انجام دهند! و آنان نیز درا ین مدت هر آنچه از قبایح و جنایات ممکن بود مرتکب شدند! و در سال سوم نیز خانه خدا را به منجنیق بست و آتش زد و ویران کرد.
عوامل بنیادین احیا
بحث مهم دیگرى که در زمینه «احیاگرى» مطرح مىشود این است که عوامل و ارکان احیا در جامعه دینى چه چیزهایى هستند؟ در این بخش از مقاله به تحلیل و بررسى این موضوع مىپردازیم. (18) اگر هر جامعهاى را بتوان به «عوام» و «خواص» (اعم از حکمرانان، دانشمندان و روشنفکران) یا «رهبران» و «مردم» تقسیم نمود، در احیاى جامعه سؤال اساسى که از آغاز جاى طرح دارد، این است که براى احیاى جوامع از کجا باید آغاز کرد، از رهبران، نخبگان و یا از مردم و بدنه جامعه؟ در اینجا حداقل سه پاسخ قابل فرض است که اتفاقا هر سه نیز طرفدار دارد.
1. این بزرگان و رهبران و نوابغ و قهرمانانند که نقش اصلى را در جامعه دارند و در تاریخ نیز همین افراد نقش عمده رابه عهده دارند; بنابراین طبیعى است که «احیا» باید از رهبران و از بالا شروع شود. در این نظریه نقش مردم چندان جدى گرفته نمىشود.
2. نظریه دوم درست در مقابل دیدگاه فوق بر این است که تاریخ، شخصیتها را به وجود مىآورد; یعنى نیازهاى عینى اجتماعى است که شخصیتخلق مىکند. از دیدگاه اینها مردان بزرگ «علامت» هستند نه «عامل» و افراد و شخصیتها جز تجلى گاه روح جمعى چیز دیگرى نیستند.
از دیدگاه طرفداران این مکتب احیا باید از مردم و از بدنه جامعه شروع شود.
3. گروه سوم براى «تغییر» هم به نقش رهبرى و هم به اوضاع محیطى هر دو توجه دارند و میزان موفقیت رهبر را به توان وى در ایجاد سازگارى بین نیازهاى روانى خود و نیازهاى اجتماعى جامعه وابسته مىدانند. در اینجا کار «احیا» به هر دو بخش سازنده یک جامعه یعنى «رهبرى» و «مردم» مربوط است همان طور که در مقابل، انحطاط جوامع نیز به بىکفایتى نخبگان و بىتحرکى و رکود آحاد جامعه مربوط مىشود. از نگاه «دینى» نظریه سوم مورد تایید و تاکید است در قرآن ضمن اینکه انبیا و اولیا قهرمانان داستانها و تاریخ هستند و نقش اساسى را بر عهده دارند; اما این قهرمانها به زبان قوم و در حد فهم آنها سخن گفته (ابراهیم (ع)) هرگز خود را از تودهها و مردم جامعه بى نیاز نمىبینند و در کنار محور بودن انبیا در قرآن، «ناس» هم اصالت دارد. از این رو است که در قرآن مجید حداقل، 240 بار «ناس» به کار برده شده که این فراوانى کاربرد بر همین موضوع دلالت دارد، به عنوان شاهد در قرآن مجید سخن از ، رسول براى مردم (نساء / 79) خانه خدا براى مردم (بقره / 125) آیات الهى براى مردم (بقره / 187) و حتى خداى مردم (سوره ناس) و...در میان آمده است.
حاصل اینکه براى احیا و اعتلاى جوامع از دیدگاه دینى هم رهبران، قهرمانان، الگوهاى زنده، با نشاط و حرکت آفرین لازم است و هم توده مردم باید آگاه و بیدار شده و همراه خواص احیاگر اقدام کنند و الا حرکت احیاگرانه خواص با شکست مواجه خواهد شد.
شاهد این مدعا نهضتحسینى است. امام حسین (ع) حرکت و نهضتخود را در همان اولین گام با جوشش، خروش، فریاد آغاز نمود; به عنوان مثال پس از اینکه در مسجد مدینه، دعوت ولید والى مدینه به حضرت و زبیر مىرسد، اولین جملهاى که امام (ع) به کار مىبرد این است که «قد ظننت ان طاغیهم قد هلک; (19) گمان مىکنم طاغوت آنها هلاک شده است» .
در همین جمله کوتاه اولا، معاویه را با مفهوم طاغوت تعبیر مىکند که مفهومى مذموم است و نشان از طغیان حاکم دارد و ثانیا، براى مرگش، مفهوم هلاکت را بکار برد.
در نامه امام حسین (ع) به مردم بصره مىخوانیم
«انا ادعوکم الى کتاب الله و سنة نبیه (ص) فان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولى و تطعیوا امرى اهدکم سبیل الرشاد; (20) من شما را به سوى کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا مىخوانم. آگاه باشید که سنتها نابود شده و بدعتها آشکار شده و شما اى مردم اگر با من همراه شوید و ندایم را پاسخ مثبت گویید، من به راه روشن دیانت رهنمونتان خواهم کرد» .
احیاى سنت که به تعبیر امام (ع) مرده است، خود ممکن است در نظر برخى برگشتبه عقب [«سلفى گرى»] (مثل حرکتهاى امثال وهابیون) و حاصل آن رکود باشد، اما تفسیرى که حضرت در قول و فعل از احیاى سنت مىدهد، محیى و اعتلابخش است. سنت نبوى و علوى در قالبى مطرح مىشود که جامعه راکد را به حرکت در مىآورد. از اینجا مىتوان فهمید که اولا اگر سنتى عناصر لازم را براى حرکتبخشى و اعتلادهى نداشت، بازگشتبه آن نیز نتیجهاى جز اماته و انحطاط جوامع در پى ندارد. ثانیا، اگر سنتى عناصر لازم حیاتبخش را داشته باشد ولى تفسیرى جامد و خشک از آن ارائه گردد، باز صرف بازگشتبه سنت، حلال مشکل جامعه نیست، پس هم باید سنت عناصر حیاتبخش داشته باشد و هم تفسیر تحرک زا و متناسب با عصر از آن صورت پذیرد. حال ببینیم سیره امام از احیاى سنت چگونه طرح و تفسیر مىشود.
اگر بتوان از جمله ویژگىهاى هر حرکتحیاتبخش و احیاگر را «ارادى بودن» عمل دانست، یعنى نقش انتخاب و اختیار و گزینش در هر عملى بیشتر باشد، ارزش عمل بیشتر مىشود و صبغه انسانى به خود مىگیرد. امام (ع) در شب عاشورا که به حسب ظاهر باید تمام تلاش بر آن باشد که نیروهاى موجود را تهییج و تحریک، و براى حفظ روحیه آنها عمل کند و سخن بگوید، چنین مىفرماید:
«آگاه باشید که من فردا مورد هجوم این دشمنان قرار خواهم گرفت، بنابراین شما را آزاد مىگذارم تا هر چه زودتر از این سرزمین دور شوید و هیچ مسئولیتى بر شما نیست. اکنون سیاهى شب همه جا را فرا گرفته، از آن به عنوان مرکب استفاده کنید. هر یک از شما دستیکى از افراد خاندان مرا بگیرد و با خود همراه ببرد. آرى شما در این تاریکى به این سو و آن سو پراکنده شوید و مرا با این لشگر انبوه واگذارید، چرا که آنان تنهابامن کاردارند» . (21)
آرى این حد بالاى از انتخاب و اختیار براى حرکت احیاگرانه و شهادتطلبانه است که ارزش نهضتحسینى را افزایش مىدهد که حتى باسلب مسئولیت رهبرى نسبتبه آنها به اهداف عالى پایبند ماندند و حیات را نه در زندگى ذلیلانه دنیایى، که حیات واقعى را به پیروى از امامشان مرگ عزیزانه یافتند.
گرچه در باب اینکه نخبگان و رهبران و خصوصا امام حسین (ع) قول و فعلش سراسر حیاتبخش بوده و شواهدى فراوان مىتوان در این راستا مطرح نمود، ولى به مقتضاى اختصار مقاله فقط به نمونه و شاهدى که نهضتحسینى را داراى اهداف فطرى معرفى مىکند، اشاره مىشود.
وقتى قصد تعرض به خاندان حسین (ع) شده امام (ع) فرمود:
«ویلکم یا شیعة آلابىسفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم; (22) واى برشما، اى پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از عالم آخرت نمىهراسید، لااقل در این دنیاى خود آزاد باشید» .
در اینجا اهداف حیاتبخش نهضت احیاگرانه حسینى، گستره خود را مىنمایاند که جداى از دستورهاى دینى و قالبهاى مذهبى در چارچوب عزت، انسانیت و جوانمردى است و اگر کسى حتى در قالب دینى نگنجیده است ولى به قالب انسانیت پایبند. باشد، به طور طبیعى با این نهضت همراه خواهد شد.
خصوصیات رهبرى امام حسین (ع) در احیاى دین
افرادى که در طول تاریخ به احیاگرى پرداختهاند انسانهاى استثنایى، بىنظیر یاکم نظیرى بودهاند که داراى خصوصیات ویژهاى بودند. و همین خصوصیات بوده که آنها را از دیگران متمایز ساخته و منشا اثر نموده است. در این قسمتبه چند ویژگى مهم در نحوه: رهبرى احیاگران در جامعه اسلامى بخصوص رهبرى نهضت عاشورا اشاره مىکنیم که از سیره پیامبر اکرم و ائمه اطهار (ع) استفاده مىشود. (23)
رهبرى بر اساس بصیرت
سنت الهى دعوت بر اساس بصیرت و آگاهى است، اما سنت مشرکان دعوت بر اساس جهل است. در این زمینه خداوند متعال، خطاب به پیامبرش مىفرماید:
«قل هذه سبیلى ادعو الى الله على بصیرة انا و من اتبعنى و سبحان الله و ما انا من المشرکین; (24) اى رسول ما، امت را بگو، طریقه من و پیروانم همین است که خلق را به خدا با بینایى و بصیرت دعوت کنم و خدا را از شرک و شریک منزه دانم و هرگز به خداى یکتا شرک نیاورم» .
در حوزه رهبرى هم به این صفت توجه شده است، به طورى که رهبر جامعه اسلامى باید در افزایش سطح آگاهى انسانها و ایجاد محیط مناسب براى آنان بکوشد، تا بتوانند راه خود را با آگاهى و بصیرت برگزینند و بپیمایند. نفوذ رهبر در جامعه باید به گونهاى باشد که او را از جان و دل بپذیرند و این امر ممکن نیست مگر آنکه، افراد اجتماع به میزانى از شعور و آگاهى برسند که بتوانند حق خود را به خوبى تشخیص دهند. آماده کردن جامعه به این حد از آگاهى نیز وظیفه رهبر است، همچنان که اولیا و اوصیاى الهى عمل کردند و به توفیقهاى شگرفى نایل آمدند. یکى از راههاى اصلى به منظور ساختن جامعهاى آرمانى و هدفدار، اجراى اصل الهى و قرآنى «امر به معروف و نهى از منکر» است و با نگاهى به آیات و روایات به شیوه رهبرى معصومان - سلام الله علیهم اجمعین - پى مىبریم. اینک به نمونههایى از این موارد اشاره مىکنیم.
خداوند تعالى بعد از ذکر پیروزى معجزه آسا در جنگ بدر و علل اعجاز مىفرماید:
«لیهلک من هلک عن بینة و یحیى من حى عن بینة و ان الله سمیع علیم; (25) تا آنها که هلاک مىشوند از روى اتمام حجتباشد و آنها که زنده مىشوند از روى دلیل روشن، که خداوند شنوا و داناست» .
امام حسین (ع) در برابر دشمنان نیز ابتدا به موعظه و تبیین حق از باطل مىپردازد و پس از اینکه با آنان اتمام حجت مىکند، وارد جنگ با آنها مىشود. ایشان در وصیتنامهاش به محمد بن حنفیه، پس از ذکر اهداف قیام خویش مىفرماید:
«پس آنکه مرا قبول کند همچون قبول حق، همانا خداوند شایستهتر به حق است و هر کس مرا رد کند، صبر مىکنم تا خداوند بین من و گروه ستمکار قضاوت کند که او بهترین حاکمان است.» (26)
از اینجا معلوم مىشود که قبول امتباید از روى آگاهى بر به حق بودن امام و رهبر باشد و نه صرفا از روى احساسات و عواطف زودگذر، که اینان نمىتوانند پیروان واقعى باشند. ضمنا مىبینیم، حضرت حسین بن على (ع) بعد از اینکه حربن یزید ریاحى از ادامه سفر ایشان جلوگیرى مىکند، با ایراد سخنانى به تبیین موقعیت فعلى و شرایطى که در آینده در انتظار آنان است مىپردازد و مىفرماید:
«مکر و نیرنگ نزد ما اهل بیتحرام است. پس هر آن کس که از این سفر کراهت دارد مىتواند باز گردد.» (27)
بر اساس این گفته، خود رهبر مىبایست از اهل بصیرت و عالم به حق باشد و این نیست مگر آنکه عالم به دین و عامل به آن باشد، تا بتواند جامعه را به آنچه که کمال واقعى است رهنمون گردد. حضرت على (ع) درمورد ویژگىهاى رهبرى در قیامها مىفرماید:
«لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و العلم بمواضع الحق; پرچم انقلاب را کسى بر دوش نمىگیرد مگر آنکه اهل بصیرت و شکیبایى و آگاه به مواضع حق باشد» .
خداوند متعال در این زمینه در قرآن کریم مىفرماید:
«افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون; (28) آیا کسى که هدایتبه حق مىکند براى پیروى شایستهتر استیا آن کسى که خود هدایت نمىشود مگر هدایتش کنند. شما را چه مىشود؟ و چگونه داورى مىکنید؟»
2. قاطعیت در رهبرى
رهبر در راس جامعه قرار دارد و مرکز ثقل اندیشهها، طرحها و پیشنهادهاست و در حقیقت، آخرین مرجع براى تجزیه و تحلیل، جمع بندى و اتخاذ تصمیم است. از این جهت و به لحاظ موقعیتخود به اراده نیرومندى نیازمند است تا پس از بررسى تمام جوانب، تصمیمى قاطع بگیرد. او باید از هر نوع تردید و دو دلى بپرهیزد و با اعتماد و اتکال به ذات مبارک خداوندى، نظر نهایى خود را اعلام کند و در پىگیرى و اجراى آن بکوشد. آیات و روایات معصومین (ع) حاکى از تو جه فراوان به این اصل از اصول مهم رهبرى است. خداوند متعال در قرآن کریم، پس از امر به مشورت به پیامبر اکرم (ص) مىفرماید:
«و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله» ; (29) در کارها با آنان مشورت کن، اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش) و بر خدا توکل کن» .
از آیه شریفه چنین استفاده مىشود که هر چند در همه امور باید با اهل فن و تخصص مشورت کرد و دیدگاههاى شایسته آنان را در نظر گرفت و محترم شمرد، اما تصمیم نهایى بر عهده رهبر است و اوست که باید پس از پى بردن به موضع حق و آگاهى از درستى راه، بدون هیچ شک و تردیدى قاطعانه تصمیم بگیرد و عمل کند.
پیامبر اکرم (ص) در جنگ احد پس از مشورت با یاران و تصمیم به جنگ با کفار در بیرون از مدینه، قاطعانه عمل مىکند. به طورى که پس از ابراز پشیمانى اصحاب در پاسخ مىفرماید:
«هنگامى که پیامبرى زره مىپوشد، شایسته نیست آن را از تن به در کند تا زمانى که با دشمن به نبرد بپردازد» . (30)
حضرت على (ع) نیز در جنگ نهروان بعد از اتمام حجتبر خوارج با قاطعیت عمل مىکند به گونهاى که فقط عده معدودى از خوارج مىتوانند از صحنه جنگ بگریزند.
حضرت حسین بن على (ع) هم پس از تصمیم به قیام و تشخیص امر خدا و احساس وظیفه براى مبارزه با دستگاه غاصب یزید، قاطعانه وارد عمل مىشود، به طورى که درخواست افراد مخلص و بزرگوارى مانند ابوبکر عمر بن عبدالرحمن مخزومى، عبدالله بن عباس، محمد بن حنفیه نمىتواند او را از تصمیمش منصرف سازنند و او با ارادهاى استوار، حرکت الهى خویش را براى رسیدن به اهداف والا و مقدسش آغاز مىکند.
قاطعیتحضرت حسین بن على (ع) در خطبه معروفش در مکه مکرمه به هنگام خروج از آن مکان مقدس کاملا نمایان است. او در این هنگام مىفرماید:
«مرگى که سرنوشت فرزندان آدم شده، همچون گردنبند بر گردن دختر جوان برازنده و زیباست. چنان به دیدار گذشتگانم مشتاقم که یعقوب در اشتیاق دیدار یوسف، براى من مصرع و مقتلى اختیار کردهاند که با عشق و افتخار با آن روبهرو مىشوم هم اکنون اعضاى پیکر خویش را به چشم مىنگرم که آن را گرگهاى بیابان در منطقهاى بین نواویس و کربلا پاره پاره مىکنند و رودههاى تهى و شکمهاى گرسنه خود را از آنها پر مىسازند. گریز از روزى نیست که با قلم مشیت پروردگار به نگارش در آمده است. خشنودى خدا، خشنودى خاندان پیامبر است. در برابر آزمایش او پایدارى مىکنیم و در برابر، پاداش مقاومت کنندگان را به دست مىآوریم» . (31)
3. تقدم منافع جامعه بر منافع فرد در هدفگذارى
مهمترین هدفى که حکومت اسلامى مورد توجه قرار مىدهد، مبتنى بر دو مورد زیر است:
الف. هدایت انسانها به سمت و سوى خلیفةالله شدن و آماده کردن مقدمات سیر و سلوک آنان. این یکى از مهمترین اهداف دین اسلام و حکومت اسلامى است.
ب. ایجاد مدینه فاضله و محیط مناسب که فرد بر اساس آن بتواند به هدف اصلى خود که مقام خلیفة اللهى است نایل آید. براى ایجاد چنین جامعهاى توجه به منافع و مصالح عمومى و اقامه عدل و داد، ضرورى است. بنابراین، رهبر جامعه اسلامى باید در هدفگذارى خود به مصالح عمومى و عدالت اجتماعى توجه داشته باشد و با ایجاد محیط مناسب، افراد را به کمال واقعى خود برساند.
ضرورت برپایى عدل و قسط در جامعه به عنوان یکى از اهداف مهم رهبرى اسلامى در آیات قرآنى و روایات معصومین (ع) مورد تاکید قرار گرفته است که به نمونههایى از آن اشاره مىکنیم:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط; (32) همانا فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه ایشان کتاب و میزان را قرار دادیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»
حضرت على (ع) در بخشى از نامه خود به مالک اشتر مىفرماید:
«و کارى که باید پیش از هر کارى دوست داشته باشى میانه روى در حق است و همگانى کردن آن در برابرى و عدل. و کاملترین آن در به دست آوردن رضایت رعیت است. همانا خشنودى عموم مردم به رضایتخواص مىانجامد (و نسبتبه عموم اجحاف نمىشود) و ناخشنودى خواص با خشنودى عموم مردم بخشودنى است و نادیده گرفته مىشود» . (33)
در نهضت عاشورا نیز این امر مد نظر است، به طورى کهیکى از اهداف مهم قیام عاشورا اصلاح جامعه و برپاداشتن عدل و داد ذکر مىشود. امام حسین (ع) پیش از مرگ معاویه و آغاز قیام خویش، در اجتماع بزرگى از مردم کوفه خطبهاى ایراد مىکند که در بخشى از آن به امر به معروف و نهى از منکر و لزوم اجراى آن اشاره مىکند و مىفرماید:
«خداوند ابتدا امر به معروف و نهى از منکر را واجب گردانید; زیرا مىدانست اگر این واجب انجام و بر پا گردد تمامى واجبات آسان و مشکل بر پا خواهد شد. چه آنکه امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام مىکند، علاوه بر اینکه رد مظالم و مخالفتبا ظلم و تقسیم خمس و غنایم و گرفتن زکات از اهل آن و پرداختن به مستحقین رابه دنبال خواهد داشت.» (34)
در این کلام به ثمرات امر به معروف و نهى از منکر که در یک کلام به معناى ایجاد قسط و عدل در جامعه و حفظ مصالح عمومى است اشاره شد، ضمن اینکه امور معنوى که موجب صلاح جامعه نیز هست مورد تاکید قرار گرفته است.
امام خمینى بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران پیرامون اهداف قیام امام حسین (ع) مىفرماید:
«تمام انبیا براى اصلاح جامعه آمدهاند. تمام، و همه آنها این مساله را داشتند که خود فداى جامعه شود. فرد هر چه بزرگ باشد بالاترین فرد که ارزشش بیش از هر چیز است در دنیا، وقتى که با مصالح جامعه معارضه کرد، این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا روى همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرده که فرد باید فداى جامعه بشود: جامعه باید اصلاح شود «لیقوم الناس بالقسط» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند.» (35)
احیاگرى حسینى و احیاى ارزشهاى الهى
قیام امام حسین (ع) نسبتبه دین و ارزشهاى دینى یک حرکت احیاگرانه بود که با قیام الهى خود بسیارى از ارزشهاى دینى که مهجور و متروک مانده بود احیا کرد. بهطور کلى، وجه مشترک همه احیاگران اسلامى در دغدغه دین داشتن است. آنان گسستى را بین اسلام و جامعه احساس مىکنند که مشاهده آن براى دیگران مقدور نیستیا لااقل به شکل بحرانى درک نمىکنند. این گسست ممکن است در مقام اندیشه و برداشت جامعه از اسلام باشد و نیز ممکن است که عمیقتر شده و عرصه سیاست و معیشت مسلمانان را نیز شامل شود. در این صورت، منطق احیاگرى از سطح گفتمانهاى نظرى فراتر رفته و ناظر به عمل اجتماعى مىشود. بنابراین، احیاگرى دینى، هر دو عرصه فکر و عمل را در بر مىگیرد.
«کار ویژه» آنان عبارت از اصلاح و تحکیم موقعیت ایمان و بسط معنویت در فضاى فکرى و اجتماعى جامعه اسلامى است.
از تعریف کارویژه احیاگران دینى، دوره تاریخى و موقعیت اجتماعى که در آن به سر مىبرند، روشن مىگردد احیاگران در عصر گسستهاى معنوى، یا به تعبیر دقیقتر در عصر بحران معنویت و عبودیتبه سر مىبرند، در چنین عصرى، جامعه و محییان در موقعیت تشدید فرایندهاى دنیوى و غیر دینى شدن قرار دارند. بر مبناى مختصات تاریخى و موقعیتى احیاگران، مىتوان گفت که کارویژه آنان نوعى رویارویى مستقیم با فرآیندهاى عرفى کننده (دنیوى ساز) است. بر همین اساس است که جمع بین احیاگرى و عرفىگرایى را تمناى محال مىدانیم; زیرا این دو جریان در جهت کاملا مخالف و متضاد حرکت مىکنند. عرفى گرایى در هر دوره و موقعیتى، مصداق خاصى دارد و به یک شکل ظاهر نمىگردد. از این رو، عرفى گرایى نیز همانند احیاگرى دینى، صورتهاى مختلفى را شامل مىشود که در وصف «این جهانى شدن و دنیوى شدن» اشتراک دارند. لذا ظهور احیاگران دینى در هر دوره تاریخى، نقطه عطفى بر حرکت آرمان خواهى دینى و معنویتطلبى بشر است و نمىتوان نهضتهاى احیاگرانه دینى را نفى کننده یکدیگر دانست. (36)
1. اصلاح گرى امام حسین (ع) و احیاى امر به معروف ونهى از منکر
انسان موجودى است دو بعدى; یک بعد او لجن و بعد دیگرش روح خدا; این دو بعد اگر با یکدیگر هماهنگ شوند، انسان را به پرواز در آورده و به خدا گونگى مىرسانند، اما اگر هر یک از آن دو بعد مورد غفلت و بىتوجهى قرار گرفت، دیگرى به تنهایى تقویت مىشود و انسان را یک بعدى و بىمعنى و بىارزش مىکند. انسان را از جامعیت مىاندازد، یابه زمین مىچسباند و از هر چارپایى پستتر و مخربتر مىکند و یا در آسمانهاى رؤیایى و آرمانهاى بى پایه مىکشاند و از واقعیتهاى اینجهانى دور و ناآگاه مىگرداند.
چون مردم بدین ناهماهنگى و ناسازگارى افتادند، تنها راه آن اصلاح آنان با وسایل و ابزارهاى گوناگون در شرایط مختلف است; در شرایطى باید به ارشاد و راهنمایى و کار فرهنگى دست زد، در شرایطى باید به عمل پرداخت و با اقدامى سیاسى و مسالمتآمیز در اصلاح مجتمع و مردم کوشید، اما در شرایطى که قدرت حاکم با ابزارهاى تبلیغاتى ذهن و اندیشه و عقل مردم را ربوده، به رگبارهاى تند تبلیغات بسته است و با تنگناهاى اجتماعى مجال هرگونه اندیشیدن و آگاه شدن درست را بر مردم بسته، آگاه شدن و اندیشیدن را در یک مسیر قرار داده است و کسى نمىتواند و نباید به شکل دیگرى بیندیشد و از چیزى جز آنکه فرمانروایان مىخواهندآگاه شوند، در شرایطى که اندیشه سازان داورى کردن در باره کارهاى خوب و بد دیگران را فضولى در کار خدا جلوه مىدهند و حکم کردن در باره هر کسى را به عهده خدا در روز رستاخیر مىدانند و بس. در هنگامهاى که مردم را محکوم و دستبسته مشیت پروردگار و قضا و قدر کردگار مىدانند، در زمانى که جز تقلید از اهل حدیث چیز دیگرى جایز نیست و بحث و استدلال و تعقل و تفکر، انسان را به شلاق و زندان و کشته شدن دچار مىکند، نه موعظه و ارشاد و کار فرهنگى کارساز است و نه اصلاحات مسالمتآمیز مؤثر; تنها راه، در چنین شرایطى، وارد آوردن ضربهاى شدید، ایجاد زمین لرزهاى زیر و رو کننده و صور اسرافیلى بیدار سازنده و از خواب مرگ برانگیزنده مىباشد. (37)
امام حسین (ع) در وقتخروج از مدینه در وصیتى که به برادرش محمد حنفیه کرده، به این هدف اصلاحى اشاره فرموده است و خروج خویش را با انگیزه «مطلب اصلاح در امت پیامبر» ، ذکر مىکند:
«...انى لم اخرج اشرا و لا بطرا ولا ظالما و لا مفسدا و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر; (38) همانا من براى ایجاد آشفتگى و خودنمایى و نابسامانى و ستمگرى خروج نکردهام، بلکه همانا من براى طلب اصلاح امت جدم قیام کردهام و اراده کردهام اینکه امر به معروف و نهى از منکر کنم» .
در تعبیر «لطلب الاصلاح» نکتهاى وجود دارد. امام (ع) نفرمود: «انما خرجت للاصلاح» بلکه فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح» یعنى من در جستجو و در پى اصلاح هستم. نظیر این تعبیر در سخنرانى امام (ع) براى نخبگان و علما هم هست که فرموده بودند: «ولکن لنرى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک» . این خطبه زمانى ایراد شد که هنوز صحبت از خروج و مبارزه با یزید مطرح نبود. امام (ع) در آخر این خطبه، دعا مىکند و خطاب به خداى متعال مىگوید:
پروردگارا! تو مىدانى که هدف ما از این فعالیتهاى سیاسى جز این نیست که معالم دین تو و معیارهاى اسلامى را به مردم نشان دهیم.
یعنى نشان دهیم دین چیست و نشانههاى آن کدام است و چگونه و با چه معیارى مىتوان افراد دیندار و افراد بى دین را شناخت ؟ و نیز هدف ما این است که اصلاح را در بلاد تو ظاهر کنم. کلمه «نظهر» دو معنى مىتواند داشته باشد; اول اینکه روشن کنیم اصلاح چیست، و دیگر آنکه اصلاح را تحقق بخشیم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانیم. هچنین حضرت در سفر حج در خطبهاى که در منا خواندند از اوضاع کشور اظهار ناخشنودى نمودند و جامعه را نیاز به اصلاحات دانستند:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تناقسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام ولکن لنرى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک و یا من المظولمون من عبادک و یعمل بفرائضک و سنتک و احکامک; (39) خداوندا تو خود مىدانى عملکرد ما نه براى آن است که به ریاست و سلطنت دستیابیم یا از روى دشمنى و کینه توزى سخن بگوییم، لیکن پیکارها براى این استکه پرچم آیین تو را بر افراشته و بلاد بندگان تو را آباد سازیم و به ستمدیدگان از بندگان تو امنیتبخشیم و احکام و سنن و فرائض تو را پیاده کنیم» .
امام حسین (ع) در خطبه معروف منا با اشاره به جایگاه و اهمیت «امر به معروف و نهى از منکر» در اصلاح سازى جامعه مىفرماید:
«خداوند در این آیه [اشاره به آیه 71 از سوره توبه: «المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»] امر به معروف ونهى از منکر را اولین فریضه قرار داد; زیرا اگر به انجام این فریضه اقدام گردد تمام فرائض چه آسان و چه دشوار عملى مىشود، علاوه بر این امر به معروف و نهى از منکر، دعوت کردن به اسلام است، هر گامى در طرد ستمگرىها و مخالفتبا ستمگران، و دعوت کردن به تقسیم عادلانه بیت المال و غنایم و گرفتن مالیات از چیزهایى که در اسلام مشخص گردیده و مصرف آن در جایگاه اصلى خویش است» . (40)
2. تشکیل حکومت اسلامى
تردیدى نیست که رسالتبزرگ همه انبیا و اولیا خدا، مبارزه با ظلم و ستم و فساد و آرمان مشترک همه آنها، آزادى و سعادت و رفاه انسانها، و اجراى احکام الهى و ارزشهاى انسانى است. این اهداف بدون از میان بردن نظامهاى طاغوتى و تاسیس و تحقق حکومت دینى امکانپذیر نیست. از این رو حسین (ع) همچون پدر و نیاى خویش افشاى چهره واقعى مستکبران و مستبدان ریا کار و اسقاط حکومت جابر از آنان را از مهمترین وظایف دینى خویش مىشمرد. به همین جهت در کنار پدر و برادرش براى این هدف مجاهدات بسیارى کرد و به ویژه پس از شهادت امام مجتبى (ع) به موازات افزایش ستم و فساد باند اموى کوشید تا با افشاگرىهاى بهموقع پرده سالوس و ریا را از چهره آنان برگیرد و مردمان را نسبتبه واقعیتهاى تلخ جامعه اسلامى آشنا کند. (41)
امام حسین (ع) در بخشى از دعاى عرفه مىگوید:
«فلم ازل ظاعنا من صلب الى رحم فى تقادم من الایام الماضیة والقرون الخالیة لم تخرجنى لرافتک بى و لطفک لى و احسانک الى فى دولة ائمة الکفر الذین نقضوا عهدک و کذبوا رسلک لکنک اخرجتنى للذى سبق لى من الهدى الذى له یسرتنى و فیه انشاتنى» .
در این فقره امام حسین (ع) خداوند را مىستاید که او را در زمان جاهلیتبه دنیا نیاورده است; این نشان بلند نظرى آن حضرت است. چون ممکن است کسى تبهکارانه به سر برد و براى توجیه تباهى خود بگوید: ما در زمان جاهلیت زندگى مىکردیم و احکام الهى را نمىدانستیم و هر انسان جاهلى معذور است، اما روح بلند انسان کامل این را عذر نمىداند، بلکه مىکوشد تابه احکام الهى عالم شود و بدون عذر باشد نه معذور. حضرت ابا عبدالله (ع) به درگاه خداوند متعال عرضه مىدارد: خدایا! تو را شکر مىکنم که مرا در دولت زمامداران کفر به دنیا نیاوردى چون اگر قبل از اسلام به دنیا مىآمدم از نعمت اسلام و معارف عمیق آن محروم مىشدم، اماتو بر من منت نهادى و پس از سپرى شدن دولت کفر و استقرار دولت اسلام مرا به دنیا آوردى.
این سخن، تشویق به حکومت اسلامى و تلاش براى استقرار نظام الهى است. چون اگر کسى بخواهد شکر نعمتبه دنیا نیامدن در دولت کفر را به جا آورد باید براى براندازى دولت کفر و حاکمیتشرک و تشکیل حکومت اسلامى و حفظ آن تلاش کند. براى اینکه با وجود حکومت کفر، رسیدن به معارف الهى و اخلاقى انسانى هر چند که متعذر و ممتنع نیست لیکن دشوار خواهد بود و توفیق زمزمه و مناجات با خدا در لواى حکومت اسلامى وحاکمیت دین آسانتر است و سالار شهیدان نیز براى همین منظور قیام کرد تا در پرتو نظام اسلامى، آیندگان نیز همانند خود آن حضرت مشمول الطاف و برکات دولتحق گردند و در پناه دولت اسلام بر حاکمیت قرآن احیا شوند، از این رو فرمود: من علیه حاکمیتستم قیام کردم تا کفر را بر اندازم و اصلاح در امت جدم محمد (ص) ایجاد کنم: «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» . (42) آن روح بزرگوار حماسى این هدف را پى گرفت تاسرانجام به مقصود خویش نایل آمد.
3. احیاى کتاب و سنت
یکى از احیاگرىهاى امام حسین (ع)، احیاى کتاب و سنتبود. (43) در قیام کربلا هدف آن است که با مجاهدت عاشوراییان، دین اسلام عزت خویش را باز یابد و حرمتهاى الهى دیگر بار محترم شمرده شوند و دین خدا یارى شود.
در سخنان سیدالشهدا (ع)، هم نمونههایى از مرگ سنتها و حیات بدعتها و جاهلیتها مطرح است، هم نکتههایى از باز آفرینى ارزشهاى فراموش شده و احیاگرى نسبتبه اصول از رمق افتاده. امام حسین (ع) چنان که گذشت در نامهاى که خطاب به مردم بصره مىنویسد، مىفرماید:
«و اناادعوکم الى کتاب الله و سنة نبیه (ص) فان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولى و تطیعوا امرى اهدکم سبیل الرشاد; (44) من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر فرا مىخوانم. سنت مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنوید و فرمانم را پیروى کنید، شما را به راه رشاد، هدایت مىکنم» .
در مسیر راه، وقتى به فرزدق بر مىخورد، اوضاع را چنین ترسیم مىکند:
«اى فرزدق این جماعت، اطاعتخدا راه گذاشتهاند، پیرو شیطان شدهاند، در زمین به فساد مىپردازند، حدود الهى را تعطیل کرده، به میگسارى پرداخته و اموال فقیران و تهیدستان را از آن خویش ساختهاند. من سزاوارترم که براى یارى دین خدا برخیزم، براى عزت بخشیدن به دین او و جهاد در راه او، تا آنکه «کلمة الله» برتر باشد.» (45)
این هدف و فلسفه قیام را از زبان فرستاده امام، حضرت مسلم بن عقیل هم در کوفه مىشنویم. وقتى مسلم بن عقیل را دستگیر کرده و به دارالاماره آوردند، ابن زیاد او را به شورشگرى و تفرقهافکنى متهم ساخت. حضرت مسلم با شهامت او را چنین پاسخ داد:
«چنان نیست که مىگویى! مردم این شهر بر این باورند که پدرت نیکمردانشان را کشته و خونهایشان را ریخته و همچون شاهان ایران و روم رفتار کرده است. ما آمدیم تا به عدالت دعوت کنیم و به کتاب خدا فرا خوانیم.» (46)
این تهمت و وضع آن در مورد خود امام حسین (ع) هم گفته شده است. عمر بن سعد، پس از بیرون آمدن امام حسین (ع) از مکه و عزیمتبه سوى کوفه، نامهاى به او نوشت و از او خواست که از این مسیر برگردد و تفرقهافکنى نکند که هلاک شود! حضرت در پاسخ او نوشت:
«کسى که دعوت به سوى خدا کند و عمل صالح انجام دهد و بگوید من از مسلمانانم، هرگز دشمنى و مخالفتى با خدا و رسول نکرده است» . (47)
و بدین گونه حرکتخویش را، حرکتى خداجویانه و اصلاح گرانه خواند، نه شورشى تفرقهانگیز، تا بهانه کشتن او به حساب آید.
جمع بندى و نیتجهگیرى
با توجه به مطالبى که گذشت، در بسیارى از نهضتها، پس از مدتى که از دوران آغازین آن مىگذرد و کسانى به ناروا به مسند قدرت و ریاست تکیه مىزنند، هدفهاى نخستین و ارزشهاى متعالى که در شعارهاى نهضت مطرح مىشده، کمرنگ مىشود، یا فراموش مىگردد. آنچه از دین نیست (بدعت) وارد دین مىشود و آنچه از پایههاى اصلى و اولیه انقلاب دینى و مکتبى است، از یاد مىرود و رویههاى مغایر با سنتهاى نخستین رایج مىشود و قانون و حکم الهى نقض مىشود. مردم نیز به تاریخ، به این انحرافها و بدعتها خو مىگیرند و عکسالعمل چندانى از خود نشان نمىدهند. گاهى از شعائر و برنامهها و سنتها، اسکلتى بى روح و تشریفاتى ظاهرى بر جاى مىماند که چندان اثر گذار هم نیست.
در چنین موقعیتهایى دلسوزان آن نهضتیا وارثان آن مکتب و دین، براى احیاى مجدد پیامها و محتواها و دعوتها و هدفهاى آغازین، دستبه کار مىشوند، تا جامعه خفته را بیدار کنند و به اصول مکتب و بایدهاى دین توجه دهند. اینکار، گاهى با فداشدن مال و جان همراه است و احیاگران سنتهاى دینى باید خود را فداکنند تا جامعه بیدار و دین احیا شود. نهضت کربلا هم یک حرکت احیاگرانه نسبتبه اساس دین و احکام الله بود. در مطالعه سخنان امام حسین (ع) تکیه فراوانى روى احیاى دین و اجراى حدود الهى و احیاى سنت و مبارزه با بدعت و فساد و دعوت به حکم خدا و قرآن دیده مىشود. (48) همانطور که گذشت در عصر امام حسین (ع) ارزشهاى دینى متزلزل شده و آفات و آسیبهاى مختلفى اندیشه، جامعه و فرهنگ دینى مسلمانان را در بر گرفته بود. و امام حسین (ع) با تکیه بر کتاب الهى و سنت نبوى (ص) در صدد احیاى دین و ارزشهاى دینى برآمد و با جان و دل و با تمام وجود به قیام علیه بدعتها و بىعدالتىها همت گمارد.
در بین آسیبهاى گوناگونى که عصر امام حسین (ع) به آنها مبتلا بود، آسیبشناسى باورها و عقاید دینى و آفت زدایى از آنها نقش به سزایى در قیام حسینى ایفا کرد; چرا که به قول علماى جامعه شناسى معرفت، معمولا مطرح شدن آراء و عقاید کلامى و فلسفى، موجب پیدایش و شکلگیرى بسیارى از نهضتهاى سیاسى، اجتماعى و دینى مىشود.
مهمترین مؤلفههایى که امام حسین (ع) در احیاگرى دینى خود بر آنها تاکید داشتند عبارتند از:
1. اصلاح جامعه مسلمین و احیاى امر به معروف و نهى از منکر
2. تشکیل حکومت اسلامى
3. احیاى کتاب و سنت
پىنوشتها:
1) محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، دارالتراث العربى، ج 5 ص 357.
2) احمد بن داود دینورى، اخبار الطوال، داراحیاء الکتاب العربیه، ج 5 ص .
3) سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 1، دارالتعارف للمطبوعات، ص 58.
4) مختار الصحاح، ماده دین
5) ر.ک: سوره نمل: 76 و مائده : 48.
6) ر.ک: ناصر مکارم شیرازى، القواعد الفقهیه، ج 1، ص 7 - 9.
7) ر.ک: روم: 19 و انبیاء: 3.
8) انفال: 24.
9) خورشید شهادت، دفتر دوم، ص 139.
10) على دژکام، معرفت دینى، مرکز پژوهشهاى اسلامى، ص 97.
11) خورشید شهادت، دفتر سوم، ص 19 - 20 .
12) شکرالله خاکرند، علل شکلگیرى خوارج، سازمان تبلیغات اسلامى، ص 50.
13) رسول جعفریان، حیات سیاسى فکرى امامان شیعه، سازمان تبلیغات اسلامى، ج 1، ص 94.
14) هدایت الله ستوده، مقدمهاى بر آسیبشناسى اجتماعى، انتشارات آواى نور، ص 30 - 31 .
15) همان، ص 207.
16) خورشید شهادت، دفتر سوم، ص 123 - 141.
17) جعفر سبحانى، بحوث فى الملل و النحل، ج 3 ص 241.
18) نک: محمد منصور نژاد، ردپاى عقل در کربلا، انتشارات راستى نو، ص 42 - 45.
19) ابى مخنف، وقعة الطف، تحقیق محمد هادى یوسفى الغروى، موسسه النشر الاسلامى، ص 79.
20) همان، ص 107.
21) همان، ص 197.
22) سید محسن الامین العاملى، امام حسن و امام حسین (ع)، ترجمه اداره کل مراکز و روابط عمومى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ص 252.
23) نک: مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللى امام خمینى (س) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام ص 446 - 451.
24) سوره یوسف، آیه 108.
25) سوره انفال، آیه 42.
26) ناسخ التواریخ، دراحوالات سید الشهدا (ع) ج 2، ص 9.
27) همان، ص 158.
28) سوره یونس، آیه 35.
29) سوره آلعمران، آیه 159.
30) جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج 2 ص 453.
31) ناسخ التواریخ، ج 2 ص 120.
32) سوره حدید، آیه 25.
33) نهجالبلاغه، ص 429. نامه 53، تحقیق صبحى صالح .
34) محمد رضا الحسینى الجلالى، الحسین سماته و سیرته، ص 110.
35) قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینى، ص 37.
36) داود مهدوى زادگان، امام خمینى; احیاگزار معنوى، حضور، ش 34، ص 161.
37) پیامها و دستاوردهاى نهضت عاشورا، حضور، ش 11، ص 99 - 100.
38) سید هاشم رسولى محلاتى، زندگانى امام حسین (ع)، دفتر نشر فرهنگى اسلامى، ص152
39) محمدتقى مصباح یزدى، آذرخشى دیگر از آسمان کربلا، مؤسسه امام خمینى، ص132.
40) محمد دشتى، فرهنگ سخنان امام حسین، نشر مشهور، ص269.
41) عبدالله جوادى آملى، حماسه و عرفان، نشر اسراء، ص 233 - 232.
42) بحار، ج44، ص329.
43) نک: روزنامه جمهورى اسلامى، 18فروردین76، ص12.
44) تاریخ طبرى، ج4، ص266.
45) سبط بن الجوزى، تذکرة الخواص، موسوعة اهل البیت، ص217.
46) تاریخ طبرى، ج4، ص282.
47) همان، ص292.
48) نک: پیامهاى عاشورا، ص 220 - 221.
در یک نگاه کلى و دقیقتر مىتوان تمام انگیزهها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام (ع) را در احیاى دین خلاصه کرد.
به اعتقاد نویسنده احیاى دین عبارت است از تحریفزدایى و کشف افقهاى نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینى همراه با مکتبشناسى اجتهادى و زمانشناسى دقیق که عامل اساسى در قیام عاشورا محسوب مىشود.
نویسنده براى تبیین این امر، ابتدا فلسفه و ضرورت احیاگرى در دین در دو قلمرو عقلى و نقلى را طرح کرده آسیبهاى ایجابى و سلبى باورهاى دینى در عصر امامحسین (ع) را بر شمرد و با اشاره به سه عنصر رهبرى، خواص و مردم به عنوان عوامل بنیادین احیاء، خصوصیات رهبرى امامحسین (ع) را تشریح کرده است . وى اصلاح جامعه مسلمین و احیاى امر به معروف و نهى از منکر، تشکیل حکومت اسلامى و احیاى کتاب و سنت را از مهمترین مؤلفههاى احیاگرى دینى مىداند که امامحسین (ع) بر آن تاکید فراوان داشتهاند.
اهمیتبحث «احیاى دین» با توجه به این نکته روشن مىشود که جامعه نوین ما بیش از هر امرى، هویتخود را وامدار احیاى دین است. دین، باید در «صحنه عمل» تجسم یابد. صرف انتساب به دین، بىآنکه در متن زندگى فردى و اجتماعى مسلمانان حضور کارساز داشته باشد، کافى نیست و گرنه همان «اسلام شناسنامهاى» خواهد بود. به علاوه با گذشت زمان، فقط ظواهر و نمودهایى سطحى از آن باقى مىماند و اهداف اصلى و درونمایه حقیقى آن متروک و منزوى یا کمرنگ مىشود و در بدترین شرایط، برخى «بدعت» ها جایگزین «سنت» ها مىشود و روح دین مسخ گشته، اسکلتى بى جان باقى مىماند.
در اینجا رسالت «احیاگرى» و «بدعتستیزى» پیشوایان دینى و عالمان ربانى ایجاب مىکند که در جهت زنده ساختن دو باره شعارها، اهداف و جوهره اصلى دین، قیام و اقدام کنند و بدعتها و بدعتگزاران را بشناسانند تا راه دین، بىابهام و بىغبار، باقى بماند و روندگان این صراط، به حیرت و ضلالت گرفتار نشوند. امامان شیعه (ع)، یکایک، رسالت احیاگرى دین را داشتهاند و هر یک از معارف و احکام که از یاد مىرفته یا تحریف مىشده است را در چهره راستین و بىتحریفش مىنمایاندهاند. حتى در باره امام زمان (ع) نیز تعبیر «محیى شریعت» و از بین برنده «بدعت» به کار رفته است و در دعا از خداوند مىخواهیم که به دست آن منجى موعود، آنچه از معالم و نشانههاى دین و دیندارى به دست ظالمان از میان رفته و مرده است، زنده گردد.
به واقعه چندبعدى کربلا از زوایاى گوناگون مىتوان نگریست و آن را مورد تجزیه و تحلیل قرار داد.
نهضتسیدالشهدا (ع) به تعبیر استاد شهید مطهرى از پدیدههاى چند ماهیتى، نهضتى متشابه، ذو وجوه، عمیق، چند بعدى، چند جانبه و چند لایه است; چرا که عوامل متعددى در آن دخالت دارند و علت تفسیرهاى مختلف درمورد این قیام نیز محاذى بودن عناصر دخیل در آن است که در آن واحد، مقصدها و هدفهاى مختلف داشته است.
برخى علت قیام حضرت را امتناع از بیعتبا یزید مىدانند و بعضى دیگر امر به معروف و نهى از منکر و عدهاى هم دعوت کوفیان و تشکیل حکومت را علةالعلل قیام ذکر مىکنند. مسئولیت اجتماعى حمایت از امت اسلامى و حفظ کیان اسلام، صیانتخلافت از انحرافهاى امویان، جلوگیرى از ظلم و ستم امویان خاصه بر شیعیان، از بین بردن بدعتها و احیاى سنت، جلوگیرى از محو نام آلالبیت (ع)، جلوگیرى از تاراج بیتالمال مسلمین، عمل به وظیفه شرعى و تکلیف دینى، اتمام حجت و تبلیغ دین و...از دیگر علل و انگیزههایى است که نویسندگان در مورد این حادثه در کتابهاى خود به آنها پرداختهاند.
در یک نگاه کلى و دقیقتر، مىتوان تمام انگیزهها و علل و عوامل بر شمرده شده در خصوص قیام امام (ع) را در «احیاى دین» خلاصه کرد.
امام حسین (ع) در نامهاى به بزرگان بصره از آنها مىخواهد که به کتاب الهى و سنت نبوى بیندیشند و از واقعیتهاى جامعه غافل نباشند زیرا سنتها و روشهاى پسندیده مرده و از میان رفته و بدعتها و ارزشهاى جاهلى زنده و جاى آنها را گرفته است.
«من شما را به پیروى از کتاب خدا و راه و روش پیامبر فرا مىخوانم; زیرا هم اکنون سنت پیامبر از میان رفته و بدعتها و احکام ناروا زنده شده است، پس اگر گوش به این پیام فرا دهید و آن را بپذیرید، شما را به راه سعادت رهبرى خواهم کرد.» (1)
همچنین آن حضرت پذیرش دعوت کوفیان را، به جهت هویت احیاگرانه آن مىداند و مىفرماید:
«ان اهل الکوفة کتبوا الى یسالوننى ان اقدم علیهم لما رجوا من احیاء معالم الحق و اماتة البدع» . (2)
به تعبیر سید محسن امین:
قیام براى احیاى حق و میراندن باطل را وظیفه دینى خود مىدانست «ما اهون الموت على سبیل نیل العز و احیاء الحق. لیس الموت فى سبیل العز الا حیاة خالدة و لیست الحیاة مع الذل الا الموت الذى لا حیاة معه» . (3)
معناى «دین» و «احیاء»
«دین» در لغتبه معناى «جزا» و «مکافات» و نیز «ذلت و عبودیت در برابر خداوند متعال» آمدهاست. (4) و اما دین از حیث تعریف اصطلاحى، داراى معانى متعدد و متنوعى مىباشد که به خاطر خارج بودن آن از حوصله نوشتار حاضر از پرداختن به آن خوددارى مىکنیم. چنین به نظر مىرسد که تعریف دین به «ما جاء به النبى» مناسب باشد; به این ترتیب در واقع «دین» را تعریف حدى و رسمى نکردهایم بلکه به پدیدهاى واقعى (ماجاء به النبى) اشاره کردهایم و گفتهایم کل امورى که تحت این عنوان قرار مىگیرند، به لحاظ آثار مهم مورد نظر و مشترکشان براى ما مهم و شایان توجهند، لذا جا دارد که در مورد خواص این پدیده و اجزاى آن بحث کنیم. چنین واقعیتى را دین بخوانید یا نخوانید، چندان اهمیتى ندارد، چون این دیگر بحثى لغوى است. «ما جاء به النبى» در واقع همان قرآن (با همه مراتبش) و سنت مفسر آن است.
مفهوم احیا و فلسفه احیاگرى
«احیاء» (زنده کردن) در برابر «اماته» (میراندن) است. حیات که ریشه آن استبه مفهوم پدیده قابل رشد، صاحب ادراک، سازگار با محیط، داراى قدرت و حایز استعدادهاى نهفته معنوى و گرایشهاى دیگر است و مرگ که نقیض آن استبه معنى پدیده غیر قابل رشد و عاجز از سازگارى با محیط، فاقد قدرت و استعدادهاى معنوى است. حیات در فرهنگ قرآن در معانى متعددى چون ملازم بودن با استعداد رشد و نمو، استعداد ادراک حسى، استعداد ادراک عقلانى، زندگى معنوى منطبق با وحى و فطرت الهى، زندگى جاودانه اخروى و... به کار رفته است.
مفهوم اصطلاحى واژه احیا مانند بسیارى از اصطلاحات کلیدى دیگر دستخوش تحریف و سوء تعبیرهاى فراوان قرار گرفته است. عدهاى آن را معادل «آسیبشناسى» یا «نوسازى دین» و یا «بازسازى فکر دینى» گرفتهاند، چنانکه برخى آن را به مفهوم حرف نو و نوآورى در قلمرو اندیشه دینى قلمداد کردهاند. گروهى نیز آن را تفسیر دین، مطابق با نیازهاى زمان و اندیشههاى عصر مىدانند. طبق این بیان، احیاگر کسى است که دین را مطابق اندیشه، فرهنگ و نیازهاى عصر خود عرضه مىکند.
ولى این تعریفها هیچ کدام بیانگر ویژگىهاى اساس این اصطلاح نیستند; زیرا آسیبشناسى دینى اولا، بحث را به قلمرو آفتشناسى و آفتزدایى در دین منحصر مىکند و دیگر اینکه به طور ضمنى بر آسیبپذیر بودن پیکره دین صحه مىگذارد که بطلان آن روشن است. «نوسازى» ، «تجدید حیات دینى» ، «بازسازى فکر دینى» نیز تعبیرهاى گویایى نیستند. تاکید بر نوآورى در اندیشه دینى نیز مستلزم این است، که هر نوع مسلک و تعریف جدید و حتى انحرافى دین مثل وهابیت را مصداق رنسانس در تفکر دینى به حساب آوریم. در تلقى سوم [تفسیر مطابق با نیازهاى زمان و اندیشههاى عصر] نیز عدم جامعیت و ضعف در مانعیت هویداست زیرا هم بر عنصر ضرورت کارشناساند بودن این حرکت تاکید نشده است و هم بسیارى از گرایشها را، که در جهت تطبیق نارواى دین با زمان بوده است، در بر مىگیرد. احیاگرى به مفهوم بدعتستیزى و تحریف زدایى صرف هم نیست; زیرا جامع ویژگىهاى دیگر نخواهد بود. تعریف جامعتر این اصطلاح عبارت است از تحریف زدایى و کشف افقهاى نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینى همراه با مکتبشناسى اجتهادى و زمانشناسى دقیق.
پس از تبیین احیاگرى به این سؤال مىپردازیم که با وجود خاتمیت و زوال ناپذیرى دین اسلام، احیاگرى و تجدید حیات در قلمرو آن چه مفهومى دارد؟ البته فلسفه و لزوم احیاگرى در ادیان پیشین روشن است; زیرا اولا، آن ادیان براساس نیازهاى مقطعى و متناسب با اوضاع آن روزگار پا به عرصه هدایت نهاده بودند. ثانیا حتى آن بخش از معارف آسمانى آن ادیان، که ارزش جاودانه ماندن را داشتبا گذشت زمان دستخوش تحریف و دگرگونى قرار گرفت. از همین رو، قرآن یکى از هدفهاى اصلى بعثت پیامبر اسلام (ص) را تحریف زدایى و تکمیلگرى یا به عبارت دیگر احیاگرى در شریعتهاى پیشین ذکر مىکند. (5) اینک چرا اسلام، که خاتم ادیان آسمانى و جامع و جاودانى استبه احیاگرى نیاز دارد؟
فلسفه یا رمز ضرورت احیاگرى در دو قلمرو - عقلى و نقلى - قابل طرح است:
1. امکان تحریف دین خاتم و لزوم تحریف زدایى از ساحت آن
2. عمق و اعجاز معنوى معارف ثقلین و
3. لزوم اجتهاد مستمر یا رد فرع بر اصل.
این سه عاملهاى عقلى لزوم احیاگرى به شمار مىروند و ادله نقلى نیز بر آنها صحه مىگذارد. اسلام در عهد حیات نبى اکرم (ص) آماج برخى از تحریفات قرار گرفت تا آنجا که آن حضرت ضمن خطبهاى نسبتبه آن هشدار داد. پس از رحلت ایشان، بویژه در عصر حاکمیت مطلق استبداد امویان و عباسیان تحریف و تفسیر وارونه دین اوج بیشترى گرفت که در طول تاریخ اسلام نیز همواره این روند ادامه داشته است. از طرف دیگر، اسلام که در قرآن و سنت تبلور یافته است، معارفى عمیق و بسیار گسترده دارد که هر چه بر دانش و اندیشه بشرى افزود ه شود، ابعاد اعجاز آن بیشتر آشکار مىگردد. دستیابى به این ذخایر و گوهرهاى فراوان غواصانى مىخواهد ماهر، که از موج نهراسند که همان احیاگرانند.عامل دیگر لزوم اجتهاد است. قرآن با تاکید بر تفقه در دین، و نیز اهلبیت (ع) با فرا خوانى به اجتهاد و تلاش در جهت رد فروع بر اصول، بر لزوم احیاگرى صحه گذاردهاند. (6)
بدین سان، خاتمیت اسلام به دلیل بلوغ و توانمندى فکرى بشر در شناخت راه کمال نیست، بلکه فلسفه آن لزوم احیاگرى است; یعنى فلسفه خاتمیت اسلام و نبوت نبى اکرم (ص) به رشد عقل و اندیشه بشر و شایستگى او در حفظ، تبیین و اجراى اسلام بر مىگردد. بشر در آن برهه از تاریخ، شایستگى یافت که آیین کامل خود را از تحریف و دسیسه حفظ کند و در پرتو اجتهاد و احیاگرى از این سرچشمه زلال، نهرهاى تازهاى جارى سازد.
قرآن احیاگرى در قلمرو تکوین و تشریع را یکى از صفات و اسماى حق معرفى مىکند مانند «یخرج الحى من المیت» یا «و یحیى الارض بعد موتها» یا «و جعلنا من الماء کل شىء حى» ، (7) اما احیاگرى حضرت حق، جلت عظمته، در جامعه بشرى از طریق پیامبران صورت گرفت. آنان از ادیان پیشین تحریفزدایى کردند و معارف نوینى بر معارف آنان افزودند. به عبارت دیگر، آنان براى احیاى بشریتبه احیاى ادیان پیشین پرداختند. قرآن هدف عمده پیامبر اکرم (ص) را دمیدن روح حیات به جامعه معرفى کرده است:
«یا ایها الذین امنوا استجیبوا لله و للرسول اذا دعاکم لما یحییکم; (8) اى کسانى که ایمان آوردهاید، خداى و پیامبر را پاسخ دهید آنگاه که شما را به چیزى فرامىخوانند که زندهتان مىسازد» .
بدیهى است که با دین زنده و احیا شده مىتوان جامعه را زنده کرد. این سنت پس از رحلت آن حضرت نیز با اصل استمرار ولایت فکرى و معنوى ائمه اطهار (ع) ادامه یافت. در عهد زمامدارى یزید بدعتها و آفات فکرى و دینى به اوج خود رسیده بود و مىرفت که خورشید اسلام نبوى در پشت ابرهاى سیاه حاکمیت اموى پنهان گردد که امام حسین (ع) با گفتار و کردار خود به احیاى آن قد برافراشت. اصل احیاگرى پس از شهادت آن حضرت نیز به عنوان اساسىترین رکن در سنت گفتارى و کردارى اهل بیت (ع) تبلور یافت.
پس از آنان وارثان علوم و رسالت آنان یعنى عالمان ربانى وظیفه احیاگرى را بردوش دارند.
آسیبشناسى باورهاى دینى
از دید تاریخى، احیاى دین، مسبوق عارضهاى است که بر دین وارد مىشود. شجره طیبه دین در اوضاع و مقاطع مختلف احیانا دچار عارضه، آسیب یا آفت مىشود. احیاگر در عرصه احیاى دین با دو تشخیص فوقالعاده مهم روبهرو است: تشخیص درد و تشخیص درمان. بنابراین اساس کار احیاگران را مىتوان در «دردشناسى» و «درمانگرى» خلاصه کرد. نکته شایان توجه این است که دین در تاریخ حیات و حضور خود در جامعه انسانى، نه با یک عارضه یا درد واحد روبهرو بوده است و نه احیاگران درمان واحدى راپیش رو نهادهاند. لذا در عرصه احیاگرى با «دردهایى» و به تبع «درمانهایى» روبهرو بودهایم. در این میان، توفیق احیاگر، در گام نخست مدیون و مرهون دردشناسى صائب اوست. اگر احیاگر درد دین عصر خود را در نیابد و سر اعوجاج و رنجورى آن را کشف نکند و دچار خطا شود از اساس، ره به خطا برده است و اگر درد دین را به نیکى در یابد گامى دیگر براى توفیق در پیش روى دارد و آن حسن درمان است. (9) از این رو است که «آسیبشناسى» (pathology) بحث مهمى در احیاگرى دین مىباشد.
«آسیبشناسى» اصطلاحى است در علم پزشکى که به حالت آسیبمند بودن سلولهاى زنده اشاره دارد. در این حالتسلولها به علت رشد بىرویه یا دلایل دیگر، حیات موجودات زنده را در معرض خطر قرار مىدهند. این اصطلاح به معنى دانش ناختبافتهاى آسیب دیده در بیمارها نیز به کار رفته است.
اصطلاح آسیبشناسى در علوم انسانى و علوم اجتماعى نیز به کار گرفته شده و در بحث انحرافات اجتماعى و کجروىها جاى خود را باز نمود. اصطلاح «آسیبشناسى دینى» یک اصطلاح جدید در حوزه اندیشه دینى است. شاید بتوان مدعى شد که مرحوم شهید مطهرى اولین کسى بود که اصطلاح آسیبشناسى دینى را وارد حوزه اندیشه دینى کرد و در آثار خود از آن بهره برد. مىتوان «آسیبشناسى دینى» را این گونه تعریف کرد: آسیبشناسى دینى یعنى شناخت آسیبها و اشکالاتى که بر اعتقاد و باور دینى و یا آگاهى و معرفت دینى و یا رفتار و عمل دینى افراد و جامعه دینى وارد شده یا ممکن است که وارد بشود. (10) بر این اساس مىتوان حرکت احیاگرانه امام حسین (ع) را حرکتى بر مبناى شناخت آفتها و آسیبهاى دینى که جامعه اسلامى را در نوردیده بود دانست.
جایگاه ارزشها در عصر امام حسین (ع)
جامعه در عصر امام حسین (ع) با بحران تزلزل ارزشهاى انسانى مواجه بود. (11) ارزشها و هنجارهاى اجتماعى جامعه اسلامى پس از پیامبر اکرم (ص) به دلایل متعددى دچار آفت انحراف گشته بود. تحریف باورهاى دینى و بازگشتبه ارزشهاى جاهلى، فراموشى سیره پیامبر (ص)، برترى روحیه قومى و عصبیتبر هنجارهاى اسلامى عصر پیامبر (ص) که نشات گرفته از تعالیم مقدس اسلام بود، تبدیل اشرافیت معنوى به اشرافیت مادى و ثروت اندوزى و گرایش به تجمل و کمرنگ شدن روحیه عالى اسلامى به ویژه در عصر عثمان و از آن پس، برترى حربه ارعاب و تزویر بر عامل حقطلبى و ظلم ستیزى در روحیه جامعه اسلامى بالاخص مردم کوفه، بىعدالتى و فساد رهبران سیاسى و برخى موارد دیگر، از جمله مسائل دردناک و آسیبهاى عمده اجتماعى بود که امام حسین (ع) با آنها مواجه شد.
جامعه اسلامى در عصر خلیفه سوم با مشکلاتى جدى روبهرو گردیده بود که از آن جمله مىتوان به مسائل زیر اشاره کرد:
راندن انصار از صحنه سیاست، بها دادن به امویان و قریشیان در امر حکومتدارى، تاراج بیت المال مسلمین و حاتمبخشىهاى عثمان، ثروت اندوزى او و ساختن بناهاى اشرافى در مدینه و اختصاص اموال و باغهایى در مدینه براى خود، گسترش تفاخر قبیلهاى و تبدیل اشرافیت معنوى به اشرافیت مادى که موجب شد مساوات اسلامى فراموش شود. (12)
عملکرد خلیفه سوم موجب شدت یافتن واکنشهاى سیاسى اجتماعى علیه وى گردید بویژه اینکه در این واکنشها قبایل عرب یمنى و موالى ایرانى که بیش از نیمى از مردم کوفه را تشکیل مىدادند، نقش مؤثرى داشتند. بروز جدى رقابتهاى سیاسى بین دو پایگاه مهم عراق (کوفه) و شام از عوامل مهمى بود که در زمان عثمان بر سر تقسیم غنایم ارمنستان و فتح آن بروز کرده بود (13) و دوران امامتحضرت امیر (ع) را نیز تحت تاثیر خود قرار داده بود. عراقیها همواره به داشتن عراق آزاد از تسلط امویان علاقهمند بودند و لذا به على (ع) پیوستند و زمینههاى متعدد دیگرى نیز آنان را بر این واداشت تا از واکنشهاى امام على (ع) در برابر معاویه دفاع کنند، گرچه متغیر الحال بودن مردم کوفه، سرانجام نتیجهاى جز تحمیل حکمیتبه على (ع) نداشت. علاوه بر آنچه گفته شد، رقابت و اختلاف بین عراقىها و شامىها و تلاش معاویه نیز درعصر امام حسن (ع) به گونهاى به بار نشسته بود که نه تنها آسیبهاى اجتماعى جامعه اسلامى، اصلاح نشده بود، بلکه با مسائل عمیقترى نیز روبهرو گردیده بود و لذا امام حسن (ع) در چنین وضعیتى على رغم حمایت تعدادى اندک از شیعیان حقیقى، نمىتوانستبه جنگ با معاویه ادامه دهد; زیرا در آن صورت لااقل بزرگترین ضربات دستگاه اموى به پیکره شیعه وارد مىآمد، با وجود این تلاش صلح طلبانه و تدابیر ارزنده امام (ع) سرانجام موجب افشاى چهره مزورانه معاویه و حفظ موقعیتشیعیان گردید.
اما مفهوم انحراف جامعه مسلمین از ارزشها و هنجارهاى اسلامى در عصر امام حسین (ع)، ابعاد گستردهترى به خود گرفت; انحراف جامعه اسلامى و تخطى از هنجارهاى اجتماعى اسلام، امام حسین (ع) را بر آن داشت تا علیه این آسیبهاى اجتماعى که طبعا (14) روابط ناسالمى را بر امت اسلامى تحمیل مىکرد، قیام کند و اصلاح جامعه پیامبر اکرم (ص) را در قالب شیوههاى عملى امر به معروف و نهى از منکر سر لوحه کار خود قرار دهد. امام (ع) مىفرمود:
«... آیا نمىبینید که به حق عمل نمىشود و کسى از باطل روگردان نیست؟ در این اوضاع، مؤمن باید لقاى پروردگارش را بر چنین زندگى ترجیح بدهد» . (15)
آسیبشناسى باورهاى دینى در عصر امام حسین (ع)
عصر امام حسین (ع) با آفات و آسیبهاى گوناگونى در باورهاى دینى مواجه بود و «آسیبشناسى باورهاى دینى» نقش مهمى در شکلگیرى جریان نهضت عاشورا داشت که در اینجا به خاطر اهمیت آن نسبتبه سایر آسیبشناسىها و اینکه آسیبهاى اعتقادى ریشه و منشا آفات و آسیبهاى دیگر است، به ذکر برجستهترین آنها مىپردازیم. (16)
آسیبهاى وارده بر باورهاى دینى را مىتوان به دو دسته تقسیم کرد:
1. آسیبهاى ایجابى (آنچه در اسلام و از اسلام نیست، به آن نسبت داده شود)،
2. آسیبهاى سلبى (آنچه در اسلام بوده متروک و مهجور گردد) .
برخى آسیبهاى ایجابى و سلبى وارد بر دین و باورهاى دینى عبارت بودند از:
1. ظهور خوارج با عقایدى مخصوص به خود،
2. تکفیر منکران خلافتخلفا به عنوان یک اصل دینى،
3. اعتقاد به قدر (اختیار مطلق)،
4. ترویج تفکر جبرى،
5. شیوع مرجئه گرى و...
در این مقاله براى اختصار، به ذکر دو نمونه اخیر از آسیبهاى ایجابى و سلبى (جبرگرائى) و مرجئه گرى) حادث شده در آن دوره، که در سرنوشت اسلام بطور عموم و بهویژه در شکلگیرى حادثه کربلا نقش به سزایى داشته، اکتفا شده، تحقیق بیش از این به توفیقى دیگر موکول مىشود.
آسیبشناسى در بعد ایجابى
یکى از موارد بسیار حاد آسیب در جامعه دینى امام حسین (ع) گرایش توده مردم به مسلک «جبر» بوده است. آنچه مجموعا از تاریخ اسلام روشن مىشود این است که مسلمانان صدر اسلام با اعتقاد راسخى که به «قضا و قدر» داشتند، این تعلیم را آن چنان دریافت کرده بودند که در نظرشان با تسلط خودشان بر سرنوشتشان منافاتى نداشت و مساله تغییر و تبدیل سرنوشت و اینکه خود این تغییر و تبدیلها نیز جز و «قضا و قدر» است نزد آنها امرى مسلم بود; از این رو، اعتقاد محکم آنان به سرنوشت ; آنها را به سوى «جبرگرایى» نکشانید و آنان را بىحس و لا قید بار نیاورد.
آنها ضمن فعالیتهاى شگفتآور و متکى به نفس کمنظیرشان، همواره از خداوند بهترین «قضا» را طلب مىکردند، چون متوجه بودند که در هر موردى انواع «قضا و قدرها» هست، بنابراین از خدا بهترین آنها را طلب مىکردند، ولى از آغاز حکومت امویان «قضاو قدر» مرادف «جبر» و عدم آزادى و تسلط بىمنطق یک قدرت نامرئى بر انسان و اعمال و افعال او معرفى شد.
رسوخ این باور در اذهان مسلمانان پیامدهاى بسیار خطرناک و ناگوارى به همراه داشت که موجب رکود و انحطاط آنان گردید. با این بینش انحرافى اگر شخصى مثل یزید بر جامعه حاکم مىشود خواستخدا تلقى مىگردد! و اگر مردم مدینه را قتل عام مىکند و به خانه خدا هجوم مىبرد نیز خواستخدا معرفى مىشود و...
این یکى از آسیبهایى بود که در عصر امام حسین (ع) گریبانگیر عقاید مردم شده بود تا آنجا که وقتى به عمربن سعد قاتل امام حسین (ع) اعتراض مىشود که چرا حکومت رى را بر کشتن پسر عمویتبرگزیدى، عمر در جواب مىگوید:
«کانت امور قضیت من السماء و قد اعتذرت الى ابنعمى قبل الواقعة فابى الا ما ابى، (17) امورى از جانب خداوند قطعیتیافته، و من قبل از وقوع حادثه کربلا مراتب را به پسر عمویم گفتم و از وقوع آنها عذر خواهى کردم. او هیچ گاه حاضر نشد بیعت را بپذیرد.
آسیبشناسى در بعد سلبى
یکى دیگر از موارد آسیب بر باورهاى دینى در عصر امام حسین (ع) که دین را به کلى از محتوا تهى کرد، شیوع تفکر «مرجئه گرى» بود که موجب جدا شدن «عمل» از حوزه «ایمان» گردید. یکى از معانى «ارجاء» ، «تاخیر انداختن» است و وجه تسمیه پیروان این تفکر به «مرجئه» نیز از همین باب است.
مرجئه را از این جهتبه این اسم خواندهاند که بین «عمل» و «ایمان» جدایى قایلند و معتقدند که عمل در حقیقت ایمان شرط نشده است و مرتبه عمل بعد از مرتبه ایمان قرا دارد به عقیده آنها مؤمن کسى است که لفظا یا قلبا به اسلام گرایش داشته باشد; از این رو، بین ایمان پیامبر (ص) و ایمان ظاهرى تارک الصلاة یا هر عیاش و آلوده به انواع منکرات که فقط به زبان ایمان آورده است هیچ فرقى قایل نیستند و هر دو را مؤمن مىدانند.
نقش امویان درگسترش مرجئه
بر اساس حقایق مسلم تاریخى، خلفاى بنى امیه افرادى فاسق و فاسد بودند و مردم نیز بر این حقیقت کاملا آگاهى داشتند و خلفاى اموى نیز قادر به کتمان فسق و فجور خود نبودند. از این رو ترویج اندیشههایى همانند «تفکر مرجئه» مىتوانست در توجیه اعمال ناشایست آنان نقش مؤثرى داشته باشد; چرا که از یک سو به آنان آزادى عمل مىداد که هر خلافى را به راحتى مرتکب شوند و در عین حال احترامشان نیز در بین توده مردم محفوظ بماند.
همچنین ترویج این اندیشه در بین مردم مىتوانست از بروز بسیارى از قیامها و حرکتهاى مردمى جلوگیرى نماید. بنابراین در سایه چنین تفکرى، حاکمان بنىامیه مىتوانستند دستبه هر گناه و جنایتى بزنند و مردم نیز هیچ عکسالعملى از خود نشان ندهند. این اندیشه هنگامى که در کنار اندیشه جبرگرایان قرار مىگرفتبر ابعاد پیامدهاى ویرانگر آن افزوده مىشد; اندیشه «جبر» ، به کلى از انسان سلب مسئولیت مىکرد و تفکر «ارجا» ، اسلام و ایمان هر جنایت پیشهاى را تضمین مىنمود! با رواج چنین اندیشههایى بود که فردى مانند یزید بن معاویه توانست در ظرف مدت کوتاه حکومتسه سالهاش، مرتکب بزرگترین جنایات شود و توده مسلمانان نیز سکوتى مرگبار را اختیار کنند. یزید در اولین سال حکومتش، «حسین بن على (ع)» را به همراه اصحابش با فجیعترین وضعى به شهادت رساند و خانوادهاش را به اسارت برد. در سال دوم، واقعه «حره» را آفرید که در جریان آن بسیارى از اصحاب و یاران پیامبر اکرم (ص) به شهادت رسیدند و به سربازان خود اعلام نمود که به مدت سه روز آزادند در مدینه - حرم امن رسول الله (ص) - هر آنچه بخواهند انجام دهند! و آنان نیز درا ین مدت هر آنچه از قبایح و جنایات ممکن بود مرتکب شدند! و در سال سوم نیز خانه خدا را به منجنیق بست و آتش زد و ویران کرد.
عوامل بنیادین احیا
بحث مهم دیگرى که در زمینه «احیاگرى» مطرح مىشود این است که عوامل و ارکان احیا در جامعه دینى چه چیزهایى هستند؟ در این بخش از مقاله به تحلیل و بررسى این موضوع مىپردازیم. (18) اگر هر جامعهاى را بتوان به «عوام» و «خواص» (اعم از حکمرانان، دانشمندان و روشنفکران) یا «رهبران» و «مردم» تقسیم نمود، در احیاى جامعه سؤال اساسى که از آغاز جاى طرح دارد، این است که براى احیاى جوامع از کجا باید آغاز کرد، از رهبران، نخبگان و یا از مردم و بدنه جامعه؟ در اینجا حداقل سه پاسخ قابل فرض است که اتفاقا هر سه نیز طرفدار دارد.
1. این بزرگان و رهبران و نوابغ و قهرمانانند که نقش اصلى را در جامعه دارند و در تاریخ نیز همین افراد نقش عمده رابه عهده دارند; بنابراین طبیعى است که «احیا» باید از رهبران و از بالا شروع شود. در این نظریه نقش مردم چندان جدى گرفته نمىشود.
2. نظریه دوم درست در مقابل دیدگاه فوق بر این است که تاریخ، شخصیتها را به وجود مىآورد; یعنى نیازهاى عینى اجتماعى است که شخصیتخلق مىکند. از دیدگاه اینها مردان بزرگ «علامت» هستند نه «عامل» و افراد و شخصیتها جز تجلى گاه روح جمعى چیز دیگرى نیستند.
از دیدگاه طرفداران این مکتب احیا باید از مردم و از بدنه جامعه شروع شود.
3. گروه سوم براى «تغییر» هم به نقش رهبرى و هم به اوضاع محیطى هر دو توجه دارند و میزان موفقیت رهبر را به توان وى در ایجاد سازگارى بین نیازهاى روانى خود و نیازهاى اجتماعى جامعه وابسته مىدانند. در اینجا کار «احیا» به هر دو بخش سازنده یک جامعه یعنى «رهبرى» و «مردم» مربوط است همان طور که در مقابل، انحطاط جوامع نیز به بىکفایتى نخبگان و بىتحرکى و رکود آحاد جامعه مربوط مىشود. از نگاه «دینى» نظریه سوم مورد تایید و تاکید است در قرآن ضمن اینکه انبیا و اولیا قهرمانان داستانها و تاریخ هستند و نقش اساسى را بر عهده دارند; اما این قهرمانها به زبان قوم و در حد فهم آنها سخن گفته (ابراهیم (ع)) هرگز خود را از تودهها و مردم جامعه بى نیاز نمىبینند و در کنار محور بودن انبیا در قرآن، «ناس» هم اصالت دارد. از این رو است که در قرآن مجید حداقل، 240 بار «ناس» به کار برده شده که این فراوانى کاربرد بر همین موضوع دلالت دارد، به عنوان شاهد در قرآن مجید سخن از ، رسول براى مردم (نساء / 79) خانه خدا براى مردم (بقره / 125) آیات الهى براى مردم (بقره / 187) و حتى خداى مردم (سوره ناس) و...در میان آمده است.
حاصل اینکه براى احیا و اعتلاى جوامع از دیدگاه دینى هم رهبران، قهرمانان، الگوهاى زنده، با نشاط و حرکت آفرین لازم است و هم توده مردم باید آگاه و بیدار شده و همراه خواص احیاگر اقدام کنند و الا حرکت احیاگرانه خواص با شکست مواجه خواهد شد.
شاهد این مدعا نهضتحسینى است. امام حسین (ع) حرکت و نهضتخود را در همان اولین گام با جوشش، خروش، فریاد آغاز نمود; به عنوان مثال پس از اینکه در مسجد مدینه، دعوت ولید والى مدینه به حضرت و زبیر مىرسد، اولین جملهاى که امام (ع) به کار مىبرد این است که «قد ظننت ان طاغیهم قد هلک; (19) گمان مىکنم طاغوت آنها هلاک شده است» .
در همین جمله کوتاه اولا، معاویه را با مفهوم طاغوت تعبیر مىکند که مفهومى مذموم است و نشان از طغیان حاکم دارد و ثانیا، براى مرگش، مفهوم هلاکت را بکار برد.
در نامه امام حسین (ع) به مردم بصره مىخوانیم
«انا ادعوکم الى کتاب الله و سنة نبیه (ص) فان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولى و تطعیوا امرى اهدکم سبیل الرشاد; (20) من شما را به سوى کتاب خدا و سنت پیامبرش فرا مىخوانم. آگاه باشید که سنتها نابود شده و بدعتها آشکار شده و شما اى مردم اگر با من همراه شوید و ندایم را پاسخ مثبت گویید، من به راه روشن دیانت رهنمونتان خواهم کرد» .
احیاى سنت که به تعبیر امام (ع) مرده است، خود ممکن است در نظر برخى برگشتبه عقب [«سلفى گرى»] (مثل حرکتهاى امثال وهابیون) و حاصل آن رکود باشد، اما تفسیرى که حضرت در قول و فعل از احیاى سنت مىدهد، محیى و اعتلابخش است. سنت نبوى و علوى در قالبى مطرح مىشود که جامعه راکد را به حرکت در مىآورد. از اینجا مىتوان فهمید که اولا اگر سنتى عناصر لازم را براى حرکتبخشى و اعتلادهى نداشت، بازگشتبه آن نیز نتیجهاى جز اماته و انحطاط جوامع در پى ندارد. ثانیا، اگر سنتى عناصر لازم حیاتبخش را داشته باشد ولى تفسیرى جامد و خشک از آن ارائه گردد، باز صرف بازگشتبه سنت، حلال مشکل جامعه نیست، پس هم باید سنت عناصر حیاتبخش داشته باشد و هم تفسیر تحرک زا و متناسب با عصر از آن صورت پذیرد. حال ببینیم سیره امام از احیاى سنت چگونه طرح و تفسیر مىشود.
اگر بتوان از جمله ویژگىهاى هر حرکتحیاتبخش و احیاگر را «ارادى بودن» عمل دانست، یعنى نقش انتخاب و اختیار و گزینش در هر عملى بیشتر باشد، ارزش عمل بیشتر مىشود و صبغه انسانى به خود مىگیرد. امام (ع) در شب عاشورا که به حسب ظاهر باید تمام تلاش بر آن باشد که نیروهاى موجود را تهییج و تحریک، و براى حفظ روحیه آنها عمل کند و سخن بگوید، چنین مىفرماید:
«آگاه باشید که من فردا مورد هجوم این دشمنان قرار خواهم گرفت، بنابراین شما را آزاد مىگذارم تا هر چه زودتر از این سرزمین دور شوید و هیچ مسئولیتى بر شما نیست. اکنون سیاهى شب همه جا را فرا گرفته، از آن به عنوان مرکب استفاده کنید. هر یک از شما دستیکى از افراد خاندان مرا بگیرد و با خود همراه ببرد. آرى شما در این تاریکى به این سو و آن سو پراکنده شوید و مرا با این لشگر انبوه واگذارید، چرا که آنان تنهابامن کاردارند» . (21)
آرى این حد بالاى از انتخاب و اختیار براى حرکت احیاگرانه و شهادتطلبانه است که ارزش نهضتحسینى را افزایش مىدهد که حتى باسلب مسئولیت رهبرى نسبتبه آنها به اهداف عالى پایبند ماندند و حیات را نه در زندگى ذلیلانه دنیایى، که حیات واقعى را به پیروى از امامشان مرگ عزیزانه یافتند.
گرچه در باب اینکه نخبگان و رهبران و خصوصا امام حسین (ع) قول و فعلش سراسر حیاتبخش بوده و شواهدى فراوان مىتوان در این راستا مطرح نمود، ولى به مقتضاى اختصار مقاله فقط به نمونه و شاهدى که نهضتحسینى را داراى اهداف فطرى معرفى مىکند، اشاره مىشود.
وقتى قصد تعرض به خاندان حسین (ع) شده امام (ع) فرمود:
«ویلکم یا شیعة آلابىسفیان! ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم; (22) واى برشما، اى پیروان آل ابوسفیان! اگر دین ندارید و از عالم آخرت نمىهراسید، لااقل در این دنیاى خود آزاد باشید» .
در اینجا اهداف حیاتبخش نهضت احیاگرانه حسینى، گستره خود را مىنمایاند که جداى از دستورهاى دینى و قالبهاى مذهبى در چارچوب عزت، انسانیت و جوانمردى است و اگر کسى حتى در قالب دینى نگنجیده است ولى به قالب انسانیت پایبند. باشد، به طور طبیعى با این نهضت همراه خواهد شد.
خصوصیات رهبرى امام حسین (ع) در احیاى دین
افرادى که در طول تاریخ به احیاگرى پرداختهاند انسانهاى استثنایى، بىنظیر یاکم نظیرى بودهاند که داراى خصوصیات ویژهاى بودند. و همین خصوصیات بوده که آنها را از دیگران متمایز ساخته و منشا اثر نموده است. در این قسمتبه چند ویژگى مهم در نحوه: رهبرى احیاگران در جامعه اسلامى بخصوص رهبرى نهضت عاشورا اشاره مىکنیم که از سیره پیامبر اکرم و ائمه اطهار (ع) استفاده مىشود. (23)
رهبرى بر اساس بصیرت
سنت الهى دعوت بر اساس بصیرت و آگاهى است، اما سنت مشرکان دعوت بر اساس جهل است. در این زمینه خداوند متعال، خطاب به پیامبرش مىفرماید:
«قل هذه سبیلى ادعو الى الله على بصیرة انا و من اتبعنى و سبحان الله و ما انا من المشرکین; (24) اى رسول ما، امت را بگو، طریقه من و پیروانم همین است که خلق را به خدا با بینایى و بصیرت دعوت کنم و خدا را از شرک و شریک منزه دانم و هرگز به خداى یکتا شرک نیاورم» .
در حوزه رهبرى هم به این صفت توجه شده است، به طورى که رهبر جامعه اسلامى باید در افزایش سطح آگاهى انسانها و ایجاد محیط مناسب براى آنان بکوشد، تا بتوانند راه خود را با آگاهى و بصیرت برگزینند و بپیمایند. نفوذ رهبر در جامعه باید به گونهاى باشد که او را از جان و دل بپذیرند و این امر ممکن نیست مگر آنکه، افراد اجتماع به میزانى از شعور و آگاهى برسند که بتوانند حق خود را به خوبى تشخیص دهند. آماده کردن جامعه به این حد از آگاهى نیز وظیفه رهبر است، همچنان که اولیا و اوصیاى الهى عمل کردند و به توفیقهاى شگرفى نایل آمدند. یکى از راههاى اصلى به منظور ساختن جامعهاى آرمانى و هدفدار، اجراى اصل الهى و قرآنى «امر به معروف و نهى از منکر» است و با نگاهى به آیات و روایات به شیوه رهبرى معصومان - سلام الله علیهم اجمعین - پى مىبریم. اینک به نمونههایى از این موارد اشاره مىکنیم.
خداوند تعالى بعد از ذکر پیروزى معجزه آسا در جنگ بدر و علل اعجاز مىفرماید:
«لیهلک من هلک عن بینة و یحیى من حى عن بینة و ان الله سمیع علیم; (25) تا آنها که هلاک مىشوند از روى اتمام حجتباشد و آنها که زنده مىشوند از روى دلیل روشن، که خداوند شنوا و داناست» .
امام حسین (ع) در برابر دشمنان نیز ابتدا به موعظه و تبیین حق از باطل مىپردازد و پس از اینکه با آنان اتمام حجت مىکند، وارد جنگ با آنها مىشود. ایشان در وصیتنامهاش به محمد بن حنفیه، پس از ذکر اهداف قیام خویش مىفرماید:
«پس آنکه مرا قبول کند همچون قبول حق، همانا خداوند شایستهتر به حق است و هر کس مرا رد کند، صبر مىکنم تا خداوند بین من و گروه ستمکار قضاوت کند که او بهترین حاکمان است.» (26)
از اینجا معلوم مىشود که قبول امتباید از روى آگاهى بر به حق بودن امام و رهبر باشد و نه صرفا از روى احساسات و عواطف زودگذر، که اینان نمىتوانند پیروان واقعى باشند. ضمنا مىبینیم، حضرت حسین بن على (ع) بعد از اینکه حربن یزید ریاحى از ادامه سفر ایشان جلوگیرى مىکند، با ایراد سخنانى به تبیین موقعیت فعلى و شرایطى که در آینده در انتظار آنان است مىپردازد و مىفرماید:
«مکر و نیرنگ نزد ما اهل بیتحرام است. پس هر آن کس که از این سفر کراهت دارد مىتواند باز گردد.» (27)
بر اساس این گفته، خود رهبر مىبایست از اهل بصیرت و عالم به حق باشد و این نیست مگر آنکه عالم به دین و عامل به آن باشد، تا بتواند جامعه را به آنچه که کمال واقعى است رهنمون گردد. حضرت على (ع) درمورد ویژگىهاى رهبرى در قیامها مىفرماید:
«لا یحمل هذا العلم الا اهل البصر و العلم بمواضع الحق; پرچم انقلاب را کسى بر دوش نمىگیرد مگر آنکه اهل بصیرت و شکیبایى و آگاه به مواضع حق باشد» .
خداوند متعال در این زمینه در قرآن کریم مىفرماید:
«افمن یهدى الى الحق احق ان یتبع امن لا یهدى الا ان یهدى فما لکم کیف تحکمون; (28) آیا کسى که هدایتبه حق مىکند براى پیروى شایستهتر استیا آن کسى که خود هدایت نمىشود مگر هدایتش کنند. شما را چه مىشود؟ و چگونه داورى مىکنید؟»
2. قاطعیت در رهبرى
رهبر در راس جامعه قرار دارد و مرکز ثقل اندیشهها، طرحها و پیشنهادهاست و در حقیقت، آخرین مرجع براى تجزیه و تحلیل، جمع بندى و اتخاذ تصمیم است. از این جهت و به لحاظ موقعیتخود به اراده نیرومندى نیازمند است تا پس از بررسى تمام جوانب، تصمیمى قاطع بگیرد. او باید از هر نوع تردید و دو دلى بپرهیزد و با اعتماد و اتکال به ذات مبارک خداوندى، نظر نهایى خود را اعلام کند و در پىگیرى و اجراى آن بکوشد. آیات و روایات معصومین (ع) حاکى از تو جه فراوان به این اصل از اصول مهم رهبرى است. خداوند متعال در قرآن کریم، پس از امر به مشورت به پیامبر اکرم (ص) مىفرماید:
«و شاورهم فى الامر فاذا عزمت فتوکل على الله» ; (29) در کارها با آنان مشورت کن، اما هنگامى که تصمیم گرفتى (قاطع باش) و بر خدا توکل کن» .
از آیه شریفه چنین استفاده مىشود که هر چند در همه امور باید با اهل فن و تخصص مشورت کرد و دیدگاههاى شایسته آنان را در نظر گرفت و محترم شمرد، اما تصمیم نهایى بر عهده رهبر است و اوست که باید پس از پى بردن به موضع حق و آگاهى از درستى راه، بدون هیچ شک و تردیدى قاطعانه تصمیم بگیرد و عمل کند.
پیامبر اکرم (ص) در جنگ احد پس از مشورت با یاران و تصمیم به جنگ با کفار در بیرون از مدینه، قاطعانه عمل مىکند. به طورى که پس از ابراز پشیمانى اصحاب در پاسخ مىفرماید:
«هنگامى که پیامبرى زره مىپوشد، شایسته نیست آن را از تن به در کند تا زمانى که با دشمن به نبرد بپردازد» . (30)
حضرت على (ع) نیز در جنگ نهروان بعد از اتمام حجتبر خوارج با قاطعیت عمل مىکند به گونهاى که فقط عده معدودى از خوارج مىتوانند از صحنه جنگ بگریزند.
حضرت حسین بن على (ع) هم پس از تصمیم به قیام و تشخیص امر خدا و احساس وظیفه براى مبارزه با دستگاه غاصب یزید، قاطعانه وارد عمل مىشود، به طورى که درخواست افراد مخلص و بزرگوارى مانند ابوبکر عمر بن عبدالرحمن مخزومى، عبدالله بن عباس، محمد بن حنفیه نمىتواند او را از تصمیمش منصرف سازنند و او با ارادهاى استوار، حرکت الهى خویش را براى رسیدن به اهداف والا و مقدسش آغاز مىکند.
قاطعیتحضرت حسین بن على (ع) در خطبه معروفش در مکه مکرمه به هنگام خروج از آن مکان مقدس کاملا نمایان است. او در این هنگام مىفرماید:
«مرگى که سرنوشت فرزندان آدم شده، همچون گردنبند بر گردن دختر جوان برازنده و زیباست. چنان به دیدار گذشتگانم مشتاقم که یعقوب در اشتیاق دیدار یوسف، براى من مصرع و مقتلى اختیار کردهاند که با عشق و افتخار با آن روبهرو مىشوم هم اکنون اعضاى پیکر خویش را به چشم مىنگرم که آن را گرگهاى بیابان در منطقهاى بین نواویس و کربلا پاره پاره مىکنند و رودههاى تهى و شکمهاى گرسنه خود را از آنها پر مىسازند. گریز از روزى نیست که با قلم مشیت پروردگار به نگارش در آمده است. خشنودى خدا، خشنودى خاندان پیامبر است. در برابر آزمایش او پایدارى مىکنیم و در برابر، پاداش مقاومت کنندگان را به دست مىآوریم» . (31)
3. تقدم منافع جامعه بر منافع فرد در هدفگذارى
مهمترین هدفى که حکومت اسلامى مورد توجه قرار مىدهد، مبتنى بر دو مورد زیر است:
الف. هدایت انسانها به سمت و سوى خلیفةالله شدن و آماده کردن مقدمات سیر و سلوک آنان. این یکى از مهمترین اهداف دین اسلام و حکومت اسلامى است.
ب. ایجاد مدینه فاضله و محیط مناسب که فرد بر اساس آن بتواند به هدف اصلى خود که مقام خلیفة اللهى است نایل آید. براى ایجاد چنین جامعهاى توجه به منافع و مصالح عمومى و اقامه عدل و داد، ضرورى است. بنابراین، رهبر جامعه اسلامى باید در هدفگذارى خود به مصالح عمومى و عدالت اجتماعى توجه داشته باشد و با ایجاد محیط مناسب، افراد را به کمال واقعى خود برساند.
ضرورت برپایى عدل و قسط در جامعه به عنوان یکى از اهداف مهم رهبرى اسلامى در آیات قرآنى و روایات معصومین (ع) مورد تاکید قرار گرفته است که به نمونههایى از آن اشاره مىکنیم:
«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط; (32) همانا فرستادگانمان را با دلایل روشن فرستادیم و همراه ایشان کتاب و میزان را قرار دادیم تا مردم به عدالت قیام کنند.»
حضرت على (ع) در بخشى از نامه خود به مالک اشتر مىفرماید:
«و کارى که باید پیش از هر کارى دوست داشته باشى میانه روى در حق است و همگانى کردن آن در برابرى و عدل. و کاملترین آن در به دست آوردن رضایت رعیت است. همانا خشنودى عموم مردم به رضایتخواص مىانجامد (و نسبتبه عموم اجحاف نمىشود) و ناخشنودى خواص با خشنودى عموم مردم بخشودنى است و نادیده گرفته مىشود» . (33)
در نهضت عاشورا نیز این امر مد نظر است، به طورى کهیکى از اهداف مهم قیام عاشورا اصلاح جامعه و برپاداشتن عدل و داد ذکر مىشود. امام حسین (ع) پیش از مرگ معاویه و آغاز قیام خویش، در اجتماع بزرگى از مردم کوفه خطبهاى ایراد مىکند که در بخشى از آن به امر به معروف و نهى از منکر و لزوم اجراى آن اشاره مىکند و مىفرماید:
«خداوند ابتدا امر به معروف و نهى از منکر را واجب گردانید; زیرا مىدانست اگر این واجب انجام و بر پا گردد تمامى واجبات آسان و مشکل بر پا خواهد شد. چه آنکه امر به معروف و نهى از منکر دعوت به اسلام مىکند، علاوه بر اینکه رد مظالم و مخالفتبا ظلم و تقسیم خمس و غنایم و گرفتن زکات از اهل آن و پرداختن به مستحقین رابه دنبال خواهد داشت.» (34)
در این کلام به ثمرات امر به معروف و نهى از منکر که در یک کلام به معناى ایجاد قسط و عدل در جامعه و حفظ مصالح عمومى است اشاره شد، ضمن اینکه امور معنوى که موجب صلاح جامعه نیز هست مورد تاکید قرار گرفته است.
امام خمینى بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران پیرامون اهداف قیام امام حسین (ع) مىفرماید:
«تمام انبیا براى اصلاح جامعه آمدهاند. تمام، و همه آنها این مساله را داشتند که خود فداى جامعه شود. فرد هر چه بزرگ باشد بالاترین فرد که ارزشش بیش از هر چیز است در دنیا، وقتى که با مصالح جامعه معارضه کرد، این فرد باید فدا بشود. سیدالشهدا روى همین میزان آمد، رفت و خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرده که فرد باید فداى جامعه بشود: جامعه باید اصلاح شود «لیقوم الناس بالقسط» باید عدالت در بین مردم و در بین جامعه تحقق پیدا کند.» (35)
احیاگرى حسینى و احیاى ارزشهاى الهى
قیام امام حسین (ع) نسبتبه دین و ارزشهاى دینى یک حرکت احیاگرانه بود که با قیام الهى خود بسیارى از ارزشهاى دینى که مهجور و متروک مانده بود احیا کرد. بهطور کلى، وجه مشترک همه احیاگران اسلامى در دغدغه دین داشتن است. آنان گسستى را بین اسلام و جامعه احساس مىکنند که مشاهده آن براى دیگران مقدور نیستیا لااقل به شکل بحرانى درک نمىکنند. این گسست ممکن است در مقام اندیشه و برداشت جامعه از اسلام باشد و نیز ممکن است که عمیقتر شده و عرصه سیاست و معیشت مسلمانان را نیز شامل شود. در این صورت، منطق احیاگرى از سطح گفتمانهاى نظرى فراتر رفته و ناظر به عمل اجتماعى مىشود. بنابراین، احیاگرى دینى، هر دو عرصه فکر و عمل را در بر مىگیرد.
«کار ویژه» آنان عبارت از اصلاح و تحکیم موقعیت ایمان و بسط معنویت در فضاى فکرى و اجتماعى جامعه اسلامى است.
از تعریف کارویژه احیاگران دینى، دوره تاریخى و موقعیت اجتماعى که در آن به سر مىبرند، روشن مىگردد احیاگران در عصر گسستهاى معنوى، یا به تعبیر دقیقتر در عصر بحران معنویت و عبودیتبه سر مىبرند، در چنین عصرى، جامعه و محییان در موقعیت تشدید فرایندهاى دنیوى و غیر دینى شدن قرار دارند. بر مبناى مختصات تاریخى و موقعیتى احیاگران، مىتوان گفت که کارویژه آنان نوعى رویارویى مستقیم با فرآیندهاى عرفى کننده (دنیوى ساز) است. بر همین اساس است که جمع بین احیاگرى و عرفىگرایى را تمناى محال مىدانیم; زیرا این دو جریان در جهت کاملا مخالف و متضاد حرکت مىکنند. عرفى گرایى در هر دوره و موقعیتى، مصداق خاصى دارد و به یک شکل ظاهر نمىگردد. از این رو، عرفى گرایى نیز همانند احیاگرى دینى، صورتهاى مختلفى را شامل مىشود که در وصف «این جهانى شدن و دنیوى شدن» اشتراک دارند. لذا ظهور احیاگران دینى در هر دوره تاریخى، نقطه عطفى بر حرکت آرمان خواهى دینى و معنویتطلبى بشر است و نمىتوان نهضتهاى احیاگرانه دینى را نفى کننده یکدیگر دانست. (36)
1. اصلاح گرى امام حسین (ع) و احیاى امر به معروف ونهى از منکر
انسان موجودى است دو بعدى; یک بعد او لجن و بعد دیگرش روح خدا; این دو بعد اگر با یکدیگر هماهنگ شوند، انسان را به پرواز در آورده و به خدا گونگى مىرسانند، اما اگر هر یک از آن دو بعد مورد غفلت و بىتوجهى قرار گرفت، دیگرى به تنهایى تقویت مىشود و انسان را یک بعدى و بىمعنى و بىارزش مىکند. انسان را از جامعیت مىاندازد، یابه زمین مىچسباند و از هر چارپایى پستتر و مخربتر مىکند و یا در آسمانهاى رؤیایى و آرمانهاى بى پایه مىکشاند و از واقعیتهاى اینجهانى دور و ناآگاه مىگرداند.
چون مردم بدین ناهماهنگى و ناسازگارى افتادند، تنها راه آن اصلاح آنان با وسایل و ابزارهاى گوناگون در شرایط مختلف است; در شرایطى باید به ارشاد و راهنمایى و کار فرهنگى دست زد، در شرایطى باید به عمل پرداخت و با اقدامى سیاسى و مسالمتآمیز در اصلاح مجتمع و مردم کوشید، اما در شرایطى که قدرت حاکم با ابزارهاى تبلیغاتى ذهن و اندیشه و عقل مردم را ربوده، به رگبارهاى تند تبلیغات بسته است و با تنگناهاى اجتماعى مجال هرگونه اندیشیدن و آگاه شدن درست را بر مردم بسته، آگاه شدن و اندیشیدن را در یک مسیر قرار داده است و کسى نمىتواند و نباید به شکل دیگرى بیندیشد و از چیزى جز آنکه فرمانروایان مىخواهندآگاه شوند، در شرایطى که اندیشه سازان داورى کردن در باره کارهاى خوب و بد دیگران را فضولى در کار خدا جلوه مىدهند و حکم کردن در باره هر کسى را به عهده خدا در روز رستاخیر مىدانند و بس. در هنگامهاى که مردم را محکوم و دستبسته مشیت پروردگار و قضا و قدر کردگار مىدانند، در زمانى که جز تقلید از اهل حدیث چیز دیگرى جایز نیست و بحث و استدلال و تعقل و تفکر، انسان را به شلاق و زندان و کشته شدن دچار مىکند، نه موعظه و ارشاد و کار فرهنگى کارساز است و نه اصلاحات مسالمتآمیز مؤثر; تنها راه، در چنین شرایطى، وارد آوردن ضربهاى شدید، ایجاد زمین لرزهاى زیر و رو کننده و صور اسرافیلى بیدار سازنده و از خواب مرگ برانگیزنده مىباشد. (37)
امام حسین (ع) در وقتخروج از مدینه در وصیتى که به برادرش محمد حنفیه کرده، به این هدف اصلاحى اشاره فرموده است و خروج خویش را با انگیزه «مطلب اصلاح در امت پیامبر» ، ذکر مىکند:
«...انى لم اخرج اشرا و لا بطرا ولا ظالما و لا مفسدا و انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى، ارید ان آمر بالمعروف و انهى عن المنکر; (38) همانا من براى ایجاد آشفتگى و خودنمایى و نابسامانى و ستمگرى خروج نکردهام، بلکه همانا من براى طلب اصلاح امت جدم قیام کردهام و اراده کردهام اینکه امر به معروف و نهى از منکر کنم» .
در تعبیر «لطلب الاصلاح» نکتهاى وجود دارد. امام (ع) نفرمود: «انما خرجت للاصلاح» بلکه فرمود: «انما خرجت لطلب الاصلاح» یعنى من در جستجو و در پى اصلاح هستم. نظیر این تعبیر در سخنرانى امام (ع) براى نخبگان و علما هم هست که فرموده بودند: «ولکن لنرى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک» . این خطبه زمانى ایراد شد که هنوز صحبت از خروج و مبارزه با یزید مطرح نبود. امام (ع) در آخر این خطبه، دعا مىکند و خطاب به خداى متعال مىگوید:
پروردگارا! تو مىدانى که هدف ما از این فعالیتهاى سیاسى جز این نیست که معالم دین تو و معیارهاى اسلامى را به مردم نشان دهیم.
یعنى نشان دهیم دین چیست و نشانههاى آن کدام است و چگونه و با چه معیارى مىتوان افراد دیندار و افراد بى دین را شناخت ؟ و نیز هدف ما این است که اصلاح را در بلاد تو ظاهر کنم. کلمه «نظهر» دو معنى مىتواند داشته باشد; اول اینکه روشن کنیم اصلاح چیست، و دیگر آنکه اصلاح را تحقق بخشیم و بر فساد، ظاهر و غالب گردانیم. هچنین حضرت در سفر حج در خطبهاى که در منا خواندند از اوضاع کشور اظهار ناخشنودى نمودند و جامعه را نیاز به اصلاحات دانستند:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منا تناقسا فى سلطان و لا التماسا من فضول الحطام ولکن لنرى المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک و یا من المظولمون من عبادک و یعمل بفرائضک و سنتک و احکامک; (39) خداوندا تو خود مىدانى عملکرد ما نه براى آن است که به ریاست و سلطنت دستیابیم یا از روى دشمنى و کینه توزى سخن بگوییم، لیکن پیکارها براى این استکه پرچم آیین تو را بر افراشته و بلاد بندگان تو را آباد سازیم و به ستمدیدگان از بندگان تو امنیتبخشیم و احکام و سنن و فرائض تو را پیاده کنیم» .
امام حسین (ع) در خطبه معروف منا با اشاره به جایگاه و اهمیت «امر به معروف و نهى از منکر» در اصلاح سازى جامعه مىفرماید:
«خداوند در این آیه [اشاره به آیه 71 از سوره توبه: «المومنون و المومنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر»] امر به معروف ونهى از منکر را اولین فریضه قرار داد; زیرا اگر به انجام این فریضه اقدام گردد تمام فرائض چه آسان و چه دشوار عملى مىشود، علاوه بر این امر به معروف و نهى از منکر، دعوت کردن به اسلام است، هر گامى در طرد ستمگرىها و مخالفتبا ستمگران، و دعوت کردن به تقسیم عادلانه بیت المال و غنایم و گرفتن مالیات از چیزهایى که در اسلام مشخص گردیده و مصرف آن در جایگاه اصلى خویش است» . (40)
2. تشکیل حکومت اسلامى
تردیدى نیست که رسالتبزرگ همه انبیا و اولیا خدا، مبارزه با ظلم و ستم و فساد و آرمان مشترک همه آنها، آزادى و سعادت و رفاه انسانها، و اجراى احکام الهى و ارزشهاى انسانى است. این اهداف بدون از میان بردن نظامهاى طاغوتى و تاسیس و تحقق حکومت دینى امکانپذیر نیست. از این رو حسین (ع) همچون پدر و نیاى خویش افشاى چهره واقعى مستکبران و مستبدان ریا کار و اسقاط حکومت جابر از آنان را از مهمترین وظایف دینى خویش مىشمرد. به همین جهت در کنار پدر و برادرش براى این هدف مجاهدات بسیارى کرد و به ویژه پس از شهادت امام مجتبى (ع) به موازات افزایش ستم و فساد باند اموى کوشید تا با افشاگرىهاى بهموقع پرده سالوس و ریا را از چهره آنان برگیرد و مردمان را نسبتبه واقعیتهاى تلخ جامعه اسلامى آشنا کند. (41)
امام حسین (ع) در بخشى از دعاى عرفه مىگوید:
«فلم ازل ظاعنا من صلب الى رحم فى تقادم من الایام الماضیة والقرون الخالیة لم تخرجنى لرافتک بى و لطفک لى و احسانک الى فى دولة ائمة الکفر الذین نقضوا عهدک و کذبوا رسلک لکنک اخرجتنى للذى سبق لى من الهدى الذى له یسرتنى و فیه انشاتنى» .
در این فقره امام حسین (ع) خداوند را مىستاید که او را در زمان جاهلیتبه دنیا نیاورده است; این نشان بلند نظرى آن حضرت است. چون ممکن است کسى تبهکارانه به سر برد و براى توجیه تباهى خود بگوید: ما در زمان جاهلیت زندگى مىکردیم و احکام الهى را نمىدانستیم و هر انسان جاهلى معذور است، اما روح بلند انسان کامل این را عذر نمىداند، بلکه مىکوشد تابه احکام الهى عالم شود و بدون عذر باشد نه معذور. حضرت ابا عبدالله (ع) به درگاه خداوند متعال عرضه مىدارد: خدایا! تو را شکر مىکنم که مرا در دولت زمامداران کفر به دنیا نیاوردى چون اگر قبل از اسلام به دنیا مىآمدم از نعمت اسلام و معارف عمیق آن محروم مىشدم، اماتو بر من منت نهادى و پس از سپرى شدن دولت کفر و استقرار دولت اسلام مرا به دنیا آوردى.
این سخن، تشویق به حکومت اسلامى و تلاش براى استقرار نظام الهى است. چون اگر کسى بخواهد شکر نعمتبه دنیا نیامدن در دولت کفر را به جا آورد باید براى براندازى دولت کفر و حاکمیتشرک و تشکیل حکومت اسلامى و حفظ آن تلاش کند. براى اینکه با وجود حکومت کفر، رسیدن به معارف الهى و اخلاقى انسانى هر چند که متعذر و ممتنع نیست لیکن دشوار خواهد بود و توفیق زمزمه و مناجات با خدا در لواى حکومت اسلامى وحاکمیت دین آسانتر است و سالار شهیدان نیز براى همین منظور قیام کرد تا در پرتو نظام اسلامى، آیندگان نیز همانند خود آن حضرت مشمول الطاف و برکات دولتحق گردند و در پناه دولت اسلام بر حاکمیت قرآن احیا شوند، از این رو فرمود: من علیه حاکمیتستم قیام کردم تا کفر را بر اندازم و اصلاح در امت جدم محمد (ص) ایجاد کنم: «انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى» . (42) آن روح بزرگوار حماسى این هدف را پى گرفت تاسرانجام به مقصود خویش نایل آمد.
3. احیاى کتاب و سنت
یکى از احیاگرىهاى امام حسین (ع)، احیاى کتاب و سنتبود. (43) در قیام کربلا هدف آن است که با مجاهدت عاشوراییان، دین اسلام عزت خویش را باز یابد و حرمتهاى الهى دیگر بار محترم شمرده شوند و دین خدا یارى شود.
در سخنان سیدالشهدا (ع)، هم نمونههایى از مرگ سنتها و حیات بدعتها و جاهلیتها مطرح است، هم نکتههایى از باز آفرینى ارزشهاى فراموش شده و احیاگرى نسبتبه اصول از رمق افتاده. امام حسین (ع) چنان که گذشت در نامهاى که خطاب به مردم بصره مىنویسد، مىفرماید:
«و اناادعوکم الى کتاب الله و سنة نبیه (ص) فان السنة قد امیتت و ان البدعة قد احییت و ان تسمعوا قولى و تطیعوا امرى اهدکم سبیل الرشاد; (44) من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر فرا مىخوانم. سنت مرده و بدعت زنده شده است. اگر سخنم را بشنوید و فرمانم را پیروى کنید، شما را به راه رشاد، هدایت مىکنم» .
در مسیر راه، وقتى به فرزدق بر مىخورد، اوضاع را چنین ترسیم مىکند:
«اى فرزدق این جماعت، اطاعتخدا راه گذاشتهاند، پیرو شیطان شدهاند، در زمین به فساد مىپردازند، حدود الهى را تعطیل کرده، به میگسارى پرداخته و اموال فقیران و تهیدستان را از آن خویش ساختهاند. من سزاوارترم که براى یارى دین خدا برخیزم، براى عزت بخشیدن به دین او و جهاد در راه او، تا آنکه «کلمة الله» برتر باشد.» (45)
این هدف و فلسفه قیام را از زبان فرستاده امام، حضرت مسلم بن عقیل هم در کوفه مىشنویم. وقتى مسلم بن عقیل را دستگیر کرده و به دارالاماره آوردند، ابن زیاد او را به شورشگرى و تفرقهافکنى متهم ساخت. حضرت مسلم با شهامت او را چنین پاسخ داد:
«چنان نیست که مىگویى! مردم این شهر بر این باورند که پدرت نیکمردانشان را کشته و خونهایشان را ریخته و همچون شاهان ایران و روم رفتار کرده است. ما آمدیم تا به عدالت دعوت کنیم و به کتاب خدا فرا خوانیم.» (46)
این تهمت و وضع آن در مورد خود امام حسین (ع) هم گفته شده است. عمر بن سعد، پس از بیرون آمدن امام حسین (ع) از مکه و عزیمتبه سوى کوفه، نامهاى به او نوشت و از او خواست که از این مسیر برگردد و تفرقهافکنى نکند که هلاک شود! حضرت در پاسخ او نوشت:
«کسى که دعوت به سوى خدا کند و عمل صالح انجام دهد و بگوید من از مسلمانانم، هرگز دشمنى و مخالفتى با خدا و رسول نکرده است» . (47)
و بدین گونه حرکتخویش را، حرکتى خداجویانه و اصلاح گرانه خواند، نه شورشى تفرقهانگیز، تا بهانه کشتن او به حساب آید.
جمع بندى و نیتجهگیرى
با توجه به مطالبى که گذشت، در بسیارى از نهضتها، پس از مدتى که از دوران آغازین آن مىگذرد و کسانى به ناروا به مسند قدرت و ریاست تکیه مىزنند، هدفهاى نخستین و ارزشهاى متعالى که در شعارهاى نهضت مطرح مىشده، کمرنگ مىشود، یا فراموش مىگردد. آنچه از دین نیست (بدعت) وارد دین مىشود و آنچه از پایههاى اصلى و اولیه انقلاب دینى و مکتبى است، از یاد مىرود و رویههاى مغایر با سنتهاى نخستین رایج مىشود و قانون و حکم الهى نقض مىشود. مردم نیز به تاریخ، به این انحرافها و بدعتها خو مىگیرند و عکسالعمل چندانى از خود نشان نمىدهند. گاهى از شعائر و برنامهها و سنتها، اسکلتى بى روح و تشریفاتى ظاهرى بر جاى مىماند که چندان اثر گذار هم نیست.
در چنین موقعیتهایى دلسوزان آن نهضتیا وارثان آن مکتب و دین، براى احیاى مجدد پیامها و محتواها و دعوتها و هدفهاى آغازین، دستبه کار مىشوند، تا جامعه خفته را بیدار کنند و به اصول مکتب و بایدهاى دین توجه دهند. اینکار، گاهى با فداشدن مال و جان همراه است و احیاگران سنتهاى دینى باید خود را فداکنند تا جامعه بیدار و دین احیا شود. نهضت کربلا هم یک حرکت احیاگرانه نسبتبه اساس دین و احکام الله بود. در مطالعه سخنان امام حسین (ع) تکیه فراوانى روى احیاى دین و اجراى حدود الهى و احیاى سنت و مبارزه با بدعت و فساد و دعوت به حکم خدا و قرآن دیده مىشود. (48) همانطور که گذشت در عصر امام حسین (ع) ارزشهاى دینى متزلزل شده و آفات و آسیبهاى مختلفى اندیشه، جامعه و فرهنگ دینى مسلمانان را در بر گرفته بود. و امام حسین (ع) با تکیه بر کتاب الهى و سنت نبوى (ص) در صدد احیاى دین و ارزشهاى دینى برآمد و با جان و دل و با تمام وجود به قیام علیه بدعتها و بىعدالتىها همت گمارد.
در بین آسیبهاى گوناگونى که عصر امام حسین (ع) به آنها مبتلا بود، آسیبشناسى باورها و عقاید دینى و آفت زدایى از آنها نقش به سزایى در قیام حسینى ایفا کرد; چرا که به قول علماى جامعه شناسى معرفت، معمولا مطرح شدن آراء و عقاید کلامى و فلسفى، موجب پیدایش و شکلگیرى بسیارى از نهضتهاى سیاسى، اجتماعى و دینى مىشود.
مهمترین مؤلفههایى که امام حسین (ع) در احیاگرى دینى خود بر آنها تاکید داشتند عبارتند از:
1. اصلاح جامعه مسلمین و احیاى امر به معروف و نهى از منکر
2. تشکیل حکومت اسلامى
3. احیاى کتاب و سنت
پىنوشتها:
1) محمد بن جریر طبرى، تاریخ طبرى، دارالتراث العربى، ج 5 ص 357.
2) احمد بن داود دینورى، اخبار الطوال، داراحیاء الکتاب العربیه، ج 5 ص .
3) سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج 1، دارالتعارف للمطبوعات، ص 58.
4) مختار الصحاح، ماده دین
5) ر.ک: سوره نمل: 76 و مائده : 48.
6) ر.ک: ناصر مکارم شیرازى، القواعد الفقهیه، ج 1، ص 7 - 9.
7) ر.ک: روم: 19 و انبیاء: 3.
8) انفال: 24.
9) خورشید شهادت، دفتر دوم، ص 139.
10) على دژکام، معرفت دینى، مرکز پژوهشهاى اسلامى، ص 97.
11) خورشید شهادت، دفتر سوم، ص 19 - 20 .
12) شکرالله خاکرند، علل شکلگیرى خوارج، سازمان تبلیغات اسلامى، ص 50.
13) رسول جعفریان، حیات سیاسى فکرى امامان شیعه، سازمان تبلیغات اسلامى، ج 1، ص 94.
14) هدایت الله ستوده، مقدمهاى بر آسیبشناسى اجتماعى، انتشارات آواى نور، ص 30 - 31 .
15) همان، ص 207.
16) خورشید شهادت، دفتر سوم، ص 123 - 141.
17) جعفر سبحانى، بحوث فى الملل و النحل، ج 3 ص 241.
18) نک: محمد منصور نژاد، ردپاى عقل در کربلا، انتشارات راستى نو، ص 42 - 45.
19) ابى مخنف، وقعة الطف، تحقیق محمد هادى یوسفى الغروى، موسسه النشر الاسلامى، ص 79.
20) همان، ص 107.
21) همان، ص 197.
22) سید محسن الامین العاملى، امام حسن و امام حسین (ع)، ترجمه اداره کل مراکز و روابط عمومى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، ص 252.
23) نک: مجموعه مقالات دومین کنگره بین المللى امام خمینى (س) و فرهنگ عاشورا، دفتر دوم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام ص 446 - 451.
24) سوره یوسف، آیه 108.
25) سوره انفال، آیه 42.
26) ناسخ التواریخ، دراحوالات سید الشهدا (ع) ج 2، ص 9.
27) همان، ص 158.
28) سوره یونس، آیه 35.
29) سوره آلعمران، آیه 159.
30) جعفر سبحانى، فروغ ابدیت، ج 2 ص 453.
31) ناسخ التواریخ، ج 2 ص 120.
32) سوره حدید، آیه 25.
33) نهجالبلاغه، ص 429. نامه 53، تحقیق صبحى صالح .
34) محمد رضا الحسینى الجلالى، الحسین سماته و سیرته، ص 110.
35) قیام عاشورا در کلام و پیام امام خمینى، ص 37.
36) داود مهدوى زادگان، امام خمینى; احیاگزار معنوى، حضور، ش 34، ص 161.
37) پیامها و دستاوردهاى نهضت عاشورا، حضور، ش 11، ص 99 - 100.
38) سید هاشم رسولى محلاتى، زندگانى امام حسین (ع)، دفتر نشر فرهنگى اسلامى، ص152
39) محمدتقى مصباح یزدى، آذرخشى دیگر از آسمان کربلا، مؤسسه امام خمینى، ص132.
40) محمد دشتى، فرهنگ سخنان امام حسین، نشر مشهور، ص269.
41) عبدالله جوادى آملى، حماسه و عرفان، نشر اسراء، ص 233 - 232.
42) بحار، ج44، ص329.
43) نک: روزنامه جمهورى اسلامى، 18فروردین76، ص12.
44) تاریخ طبرى، ج4، ص266.
45) سبط بن الجوزى، تذکرة الخواص، موسوعة اهل البیت، ص217.
46) تاریخ طبرى، ج4، ص282.
47) همان، ص292.
48) نک: پیامهاى عاشورا، ص 220 - 221.