نقدى بر مقاله خط اعتدال در نهضت مشروطیت ایران (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در شماره پیشین مجله حکومت اسلامى (1) مقالهاى با عنوان «خط اعتدال در نهضت مشروطیت ایران» به چاپ رسید . مقاله مزبور از زوایاى متعددى قابل تامل و نقد و بررسى مىباشد، در این نوشته مختصر نمىتوان به همه آنها پرداخت، از اینرو به یادآورى چند نکته بسنده مىکنیم .
جریانشناسى در مشروطه
نویسنده محترم بعد از ذکر مقدمهاى در باب اوضاع سیاسى اجتماعى ایران و نقش روشنفکران در دگرگونىهاى اجتماعى، اشاره به سه جریان در نهضت مشروطیت مىکنند:
1 - جریان تحجر و جمود که هر گونه تحول و دگراندیشى را «بدعت» مىشمردند، و در صفحه قبل از اینها به عنوان «تحجرگرایان دینى» نام مىبرد .
2 - شرقگرایان سوسیالیست مانند، آخوندزاده و جریان چپ و غربزدگان انگلوفیل مانند، میرزا ملکمخان .
3 - جریان اسلامى - ملى سیدجمالالدین و شاگردانش از جمله میرزاى نائینى، از جناح اسلامگرا، عبدالرحیم طالبوف از جناح روشنفکران .
سؤالى که در این زمینه به نظر مىرسد، این است که: منظور از تحجرگرایان دینى و جریان جمود که با هر گونه تحول مخالف بودند، چه کسانى هستند؟
در پاسخ به این سؤال سه احتمال مىتوان ارائه کرد:
الف - مستبدین و درباریان; هرچند که آنها مخالف با اصلاحات و تحول بودند، ولى عنوان متحجرین دینى به آنها اطلاق نمىشود .
ب - روشنفکران; از آنجا که خود نویسنده آنها را در یک عنوان دیگر جاى مىدهد . بطلان این احتمال نیز روشن است .
ج - تنها احتمالى که باقى مىماند، گفته تاریخنویسان سکولار و متعصبى مانند: کسروى، ملکزاده، دولتآبادى، ناظمالاسلام، فریدون آدمیت و ... که «جریان مشروعه» را متحجر و رهبران آن را نمود متحجران دینى معرفى مىکنند . اما اینکه جریان مشروعه چه جریانى است، نویسنده خود واقف به آن هستند، لذا اگر نویسنده پایبند به این احتمال باشد، ارائه این چنین مدلى در مشروطه دور از انتظار نخواهد بود . بنابراین مشروعهخواهان در کجاى این تقسیمبندى واقع مىشوند؟ سؤالى است که نویسنده پاسخ آن را در هالهاى از ابهام قرار مىدهند . و با اشاره نکردن به آن، احتمال سوم را تقویت مىکنند .
نویسنده در این مقاله سعى دارد طالبوف را تا حد مرحوم علامه میرزاى نائینى بالا ببرد و او را مورد ستایش و تمجید قرار دهد . با این تفاوت که در خط اعتدال مرحوم نائینى را نماد اسلامگرایى و طالبوف را سمبل ملىگرایى معرفى کند، اما به راستى آیا مىتوان این دو نفر را در یک جریان فکرى قرار داد؟ با اندکى تامل در زندگى، آثار، اندیشهها و عملکرد طالبوف مىتوان در این خصوص داورى کرد .
1 . نگاهى اجمالى به زندگى طالبوف
عبدالرحیم معروف به طالبوف در سال 1250 هجرى قمرى در سرخاب تبریز دیده به جهان گشود . (2) نام پدرش - به طورى که خود در پشت جلد کتاب «مسائل الحیات» نوشته است - شیخ ابوطالب بنعلى مراد مىباشد . (3) در مورد تاریخ فوت او اختلاف نظر وجود دارد، بعضى آن را 23 ربیعالاخر 1329 ذکر کردهاند . (4) اما تعداد دیگرى از نویسندگان سال فوت او را 1328 یادداشت طالبوف در حدود 16 - 17 سالگى تبریز را به مقصد تفلیس ترک مىکند (6) و تا آخر عمر خود در آنجا به سر مىبرد، لذا عملا از صحنه جریانات و اتفاقات ایران دور مىماند و تنها پل ارتباطى او روزنامهها، نامهها یا فرستادگان و مسافران بوده است . بنابراین قضاوتهاى او در باره ایران نیز از این منابع مىباشد . او مال و منال خوبى به دست آورد . اما از احوال و زندگى خصوصى طالبوف اطلاعات زیادى در دست نیست . (7)
2 . نوشتههاى طالبوف از منظر اندیشهشناسان مشروطه
نویسنده، نوشتههاى طالبوف را از جمله آثار روشنگر در عصر مشروطه معرفى مىکند، لذا جا دارد در این مورد به بعضى از نظرات اشاره کنیم:
دکتر حمید عنایت، پدر علم سیاست در ایران، در مورد آثار نواندیشان غربزده چنین مىگوید:
«آثار متفکران غربمآب آن دوره، مانند: آخوندزاده، میرزا حسینخان مشیرالدوله - سپهسالار - میرزا ملکمخان و طالبوف، کانونى براى اشاعه آرمانهاى دموکراتیک در بین مردم بودند . ولى آنچه ما را در برآورد نفوذ چنین تجددخواهانى محتاط مىگرداند، صرفا ایدئولوژى غریب و متخذ از بیگانه آنها نیستبلکه سبک نگارش آنها هم هست، آثار اینان که شامل صورت فارسى شده بسیارى از اصطلاحات سیاسى اروپایى و کلمات و عبارات نو ساخته بود، حکایت از خوب هضم نکردن مفاهیم غربى داشت .» (8)
از اینرو مىبینیم آن گونه که مىبایست در میان مردم نفوذ و قدرت به صحنه کشاندن ندارند . طالبوف که تحت تاثیر انقلاب مشروطه ژاپن بود سعى داشت در نوشتههاى خود بدون لحاظ سطح فرهنگى و قرابتهاى فکرى دو کشور، ژاپن را بستاند، و این امر او را وا مىدارد نه تنها در کتابهاى خود تغییرات و نوسازىهاى ژاپن را متذکر شود، بلکه در پایان کتاب مسالک المحسنین، ترجمه قانون اساسى ژاپن را براى الگوبردارى و اقتباس بیاورد . و از آنجا که جامعه سنتى ایران اصول دموکراتیک غربى و ژاپن را نمىتوانستبپذیرد، لذا مىبینیم نوشتههاى او «خوانندگان فراوانى در میان مردم عادى نداشت .» (9) بر این اساس دکتر عبدالهادى حائرى در مورد این طیف از روشنفکران معتقد است که: «به تنهایى نمىتوانستند از هواخواهان زیادى برخوردار باشند و به پشتیبانى رهبران مذهبى که در آن هنگام تنها وسیله اعلام و ابراز افکار عمومى بودند، نیاز فراوان داشتند .» (10) با این اوصاف چگونه مىتوان طالبوف را جزء رهبران بانفوذى همچون مرحوم علامه نائینى قلمداد نمود؟ شخصى که نوشتههایش بین مردم طرفدار ندارد; و براى نفوذ همواره نیاز به پشتیبانى رهبران دینى دارد، چگونه مىتواند در قله رهبرى مردم قرار گیرد .
3 . شیفتگى به غرب در آثار طالبوف
طالبوف در تمجید از رژیم مشروطه و مردم انگلیس کوشش دارد بهترین واژههاى فرهنگ خود را به کار برد، او در مسائل الحیات مىگوید: «مرحبا به قومى که در یک زندگى ... شرف دو حیات را نائل هستند یکى حیات ابدان، و دیگرى حیات وجدان» . (11) هرچند که در بعضى موارد به مظاهر تمدن غرب انتقاداتى دارد، ولى روح تمدنى غرب را به انتقاد نمىگیرد و شیفته آن مىباشد . نویسنده طالبوف را فردى ضد استعمار جلوه مىدهد و مىگوید: «این گروه سوم ... با همه گونه سلطه بیگانه ستیز داشتند .» در این باره بایسته است نظر دکتر حائرى آورده شود، او مىگوید: «درست است که حکومت مشروطه انگلیس از مشروطه هر کشور دیگرى در جهان پیشینهاى دراز دارد، ولى این درازى پیشینه نباید سبب شود که ارتکاب اعمال امپریالیستى انگلیس و دخالتهاى مستبدانهاى که آن دولت در امور ملتهاى دیگر جهان از جمله کشورهاى اسلامى و ایران مىکرد . و جنگهاى استعمارگرانهاى که به منظور تامین منافع طبقات بالا ولى به نام ملت و تا حدى هم به نمایندگى از طرف افکار عمومى فریفته تبلیغات امپریالیستى خود به راه مىانداخت لحظهاى از خاطر زدوده شود . تا بدان حد که تشریح صحیح سیاستخارجى انگلیس در کشورهاى ناتوان و عقب نگاهداشته شده در ستایش یک جنبه آن هم براى مردم ایران که بیش از یک سده بوده است که از اقدامات استعمارگرانه آن دولت رنج مىبردند، آن اندازه واژهها و اصطلاحات زیبا و مبالغهآمیز به کار برد .» (12)
در این ستایشهاى مبالغهآمیز دو احتمال مىتوان داد; یکى اینکه طالبوف به دلیل عدم توجه به ماهیت غرب، یا عدم توجه به تعارض میان قول و عمل بیگانگان - به این معنى که از طرفى استثمار و از طرفى شعار عدالتخواهى - آنها را مىستاید، و یا اینکه با اعتقاد راسخ و دید مثبتبه غرب و فرآوردههاى آن آنها را مورد ستایش قرار مىدهد، که در این صورت از فردى که - بنا به ادعاى نویسنده مقاله - در خط اعتدال قرار دارد، شایسته و مورد پذیرش نمىباشد .
هرچند طالبوف تقلید از ظواهر غرب را مورد انتقاد قرار مىدهد ولى خود در عمل کار را به جایى مىرساند که کتاب «مسالک المحسنین» را تقلیدى از کتاب «آخرین روز حکیم» - نوشته Sirhumphrydavy دانشمند انگلیسى قرار مىدهد . (13)
4 . تحریم کتاب مسالک المحسنین توسط علما
در اینجا تذکر این مطلب ضرورى است که; کتاب المسالک المحسنین نوشته طالبوف، کتابى است که بنا به نقل بزرگان «طریق اضمحلال تشیع را نوشته» است . (14) از اینرو علماى وقت طالبوف را تکفیر و بىدین خواندن و تالیفاتش را مخالف شرع اسلام اعلام دانستند . (15) حال این سؤال مطرح مىشود که طالبوف نماینده کدام خط اعتدالى است که عالمى چون شیخ فضلالله نورى او را تکفیر و نوشتههایش را تحریم مىکند؟ و عجیبتر اینکه چگونه ممکن است این شخص و آثارش با مرحوم مطهرى مقایسه مىشود . (16)
براى اثبات ادعاى خود به یک مورد از تحریفات در کتاب مسالک المحسنین که اتفاقا نویسنده مقاله نیز به آن تمسک جسته است اشاره مىشود .
نویسنده در اثبات دیندارى طالبوف مطالبى از کتاب مسالک المحسنین ذکر مىکند: که باید «احکام را بدانیم، بدعت و تحریف را از اصلاح و تکمیل فرق بدهیم» . (17) نویسنده با عدم تفکیک بین اجتهاد و تکمیل دین سعى دارد از طالبوف چهرهاى ضد بدعت و تحریف به جاى بگذارد . لذا عنوان مىدارد که او مخالف با بدعت و تحریف بوده و همواره سعى در تکمیل و اصلاح دین داشته است . و البته اصلاح و تکمیل غیر از اجتهاد مستمر مىباشد . آنچه در عبارات ذکر شده از طالبوف قابل تامل مىباشد، این پرسش است که منظور وى از تکمیل و اصلاح دین چیست؟ آیا او به روش فقهى اجتهاد مظنون است؟ یا اینکه دین را ناقص مىداند و لذا آن را نیازمند به تکمیل و اصلاح مىیابد؟ آنچه از عبارات طالبوف استفاده مىشود مورد دوم است چرا که او اصرار دارد باید دین اصلاح و تکمیل شود .
آنچه جاى تعجب دارد این است که نویسنده مقاله نیز این طرز فکر را تلقى به قبول کرده و آن را مورد تایید داده و مىگوید: «نباید در مقابل بدعت و تحریف از اصلاح و تکمیل دین رخ برتافت .» (18)
5 . پوزیتویسم محافظهکار
مقصود از این اصطلاح، اعتقاد به این نکته است که بشریت امروزه مرحلهاى را در تفکر و تعقل مىگذراند که ویژگى آن اتکاء بر دانستهها و یافتههاى علمى است و هیچ چیز دیگر، خواه مسلمات ایمانى و رهاوردهاى وحیانى، و خواه باورهاى مسلکى نباید در گزینش چارههاى مسایل اجتماعى و سیاسى مخل و مزاحم آنها شود، و در فارسى به «مشرب تحققى یا اثباتى» ترجمه شده است . در ایران عصر مشروطه دو نویسندهاى که از این طرز تفکر مایه بسیار گرفتند، آخوندزاده و طالبوف مىباشند که هر دو قسمت عمده فعالیتخود را در خارج گذراندند . (19) ذهن طالبوف تجربى صرف و پرداخته دانش طبیعى است; گرایش عقلانى او به طور کلى مادى و اعتقادش این است که دانش ما از جهان خارج تنها از تجربه عینى به دست مىآید . در تفکر مابعدالطبیعى طالبوف تعقل مادى به حد محسوسى وجود دارد . (20) او با استناد به گفته «ارنست رنان» مىگوید: دین حق آن است که عقل او را قبول کند و علم او را تصدیق کند . (21)
طالبوف از معتقدان فلسفه تحققى و دین انساندوستى «اگوست کونت» است، لذا مدینه فاضلهاى که در ذهن خود پرورانده است زاده دانش و فن تجربى مغرب زمین مىباشد . او سنن و منطق اجتهاد گذشتهگان را «در عصر ترقى از حیز انتفاع» خارج مىداند . (22)
او مىگوید گسترش علم و صنعت و تجارب دنیا را به سوى تمدن واقعى و جلوگیرى از جنگها راهنمایى مىکند و غافل از اینکه در دنیاى امروز عموم جنگها و خونریزىهاى گسترده حاصل گسترش علم و صنعت و تجارت مغرب زمین است . طالبوف به علت جهان شمول بودن تمدن جدید در یک واکنش انفعالى خواهان اخذ مدنیت غرب است . (23)
طالبوف پوزیتویسمى است که وجهه نظرش را «دموکراسى اجتماعى» تشکیل مىدهد، که آن ترکیبى از «سوسیالیسم و لیبرالیسم» مىباشد . (24)
6 . جدایى دین از سیاست
طالبوف لزوم مذهب و قوانین پیامبران را انکار نمىکند ولى آنها را دور از امور کشور و جنبههاى مادى زندگى نگاه مىدارد، ... او نظامى بر بنیاد قوانین عرفى و غیر مذهبى پیشنهاد مىکند . لذا مشروطیت را تقریبا مطابق با موازین غربى تفسیر مىکند بدون اینکه موارد اختلاف میان اسلام و اصول مشروطه غربى را آشکارا بیان کند . (25)
طالبوف در باب حکومت قانون به تفصیل سخن مىراند و منبع اقتدار قانون را اراده ملت و حتى واضع قانون را ملت معرفى مىکند . (26) در مورد اینکه این منبع اقتدار چگونه مشخص مىشود مىگوید: منبع اقتدار به «ماخذ آراى عموم ملت» (27) معین مىگردد .
در نوشتههاى طالبوف بر خلاف ادعاى نویسنده مقاله، دین، مذهب، اسلام و تشیع یا جایگاهى ندارد و اگر در مواردى هم - که بسیار کم است - اشاره شده است، براى این است که در مردمى که افکارشان با مسایل مذهبى آمیخته است، نفوذ کند (28) بر این اساس سفیر تزارى روسیه در ایران، او را «مسلمان لیبرال» معرفى مىکند . (29)
طالبوف در کتاب تحریم شده خود در مورد کتابهاى آسمانى و رهنمودهاى پیامبران این گونه ابراز مىدارد: «کتابهاى آسمانى و اندرزهاى پیامبران فقط تحصیل معاش و حفظ وجود است .» (30) از این عبارت بیشتر از سکولار بودن استفاده مىشود و این برداشتبا عبارت دیگر او که مىگوید: «شرایع آسمانى ... فقط؟ ؟ ؟ براى سهولت زندگانى بشر وضع شده است» (31) تقویت مىشود .
7 . اسلامیت طالبوف
اسلامیت طالبوف بىتردید اسلامیتى متجددانه با همان تعریف غربى است و ایران او نیز باید در مسیر ترقى و تجدد غرب قرار گیرد، تا قابل گردد، همین نحوه تلقى است که موجب مىشود که سلطه روس مترقى و متجدد!!! را بر سرزمینهاى اشغالى بپذیرد و آن را پدیدار مترقى تاریخ قلمداد نماید . (32) طالبوف نیز مانند اکثر متفکران [روشنفکرانى، مانند ملکمخان، آخوندزاده، میرزا آقاخان، . . ]. دین را از سیاست جدا مىداند، هرچند که لزوم مذهب و قوانین الهى را به ظاهر انکار نمىکند، (33) ولى آنها را از جنبههاى مادى زندگى بشر به دور مىداند . (34) طالبوف در کتاب خود با طرح دوگانگى قوانین، راه جدایى عرف و شرع را هموار مىکند . (35)
8 . دئیسم قرن هیجدهم
جهانبینى علمى طالبوف او را گاهى به «دئیسم قرن هیجدهم» مىکشاند، (36) که این خطر تفکر را در کتاب مسالک المحسنین مىتوان دید . هنگامى که سلسله الواح را شرح مىکند، از طرف آفریدگار ابراز مىدارد «بعد از آنکه زمین مسکن تو با سایر فلک تکوین خود را تکمیل نمود، قوه انبات به او دادم . هواى نسیمى به دور او پیچیدم فصول اربعه را مقرر داشتم . در هواى نسیمى تشکیل برف و تگرگ و تموج خلق کردم . آن وقت کره زمین را مثل سایرین استقلال دادم!!! که در حدود خود بگردد هرچه دارد به خود بدهد و از خود بگیرد!!!» (37)
اندیشه دئیستى طالبوف از عبارت «کره زمین را مثل سایرین استقلال دادم که هر چه دارد به خود بدهد و از خود بگیرد» به خوبى قابل استفاده مىباشد . معناى این عبارت این است که خداوند جهان را آفرید ولى آن را مستقل ساخت تا خود گرداننده کار خویش باشد .
طالبوف مذهب را مجموعهاى شرایط وضع شده از سوى خداوند و رسولانش نمىداند بلکه آنها را پدیدارهایى تاریخى که در دوران معینى از مراحل تکامل فکر و تمدن بشرى به وجود آمدهاند مىشمارد . (38) و در این باره در «کتاب احمد» این گونه عنوان مىدارد که «در نظر اول معلوم مىشود که سکنه دوره سنگ عقیده و مذهب و آداب و رسوم نداشتند، و چون بهائم ازدواج دختر و خواهر را جایز مىشمردند . و از تعلیم و کتاب بىخبر بودند، در دوره برترى معبدها ساخته شده و مردم خدایى از سنگ و فلز براى خود براشیدند . عقیدهاى داشتند بیم و امیدى در حیات آنها طلوع نمود و به قدر وسعت فهم خودشان عالم دیگرى براى بعد از مرگ خودشان نقشه زدند .» (39)
انقلاب مشروطه و طالبوف
طالبوف در دوره اول مجلس در بین طبقه تجار با 45 راى از طرف مردم تبریز به نمایندگى مجلس برگزیده شد . البته او در این زمان در ایران نبود، (40) هرچند که او قول داده بود در مجلس حاضر شود ولى هیچ وقتبه قول خود عمل نکرد، (41) کسروى تاریخنویس متعصب در این باره مىنویسد:
«طالبوف در این زمان وا مىزد و دل خوشى از این جنبش و کوشش ایرانیان نمىداشت و آزردگىها مىنمود ... با این دستاویز که اگر نتوانند خود را راه برند دچار آشوب خواهند بود، یکى نپرسیده که چه مىخواهى اگر مىگویى نمىبایست مشروطه گرفته شود، پس آن نوشتههاى تو بهر چه بود؟ اگر مىبایست گرفته شود، پس این سخنان دلسردىآور بهر چیست؟» (42) «حیرتانگیز و شگفتآور و ضمنا مسخرهآمیز، این حقیقت است که ببینیم طالبوف به رغم آن همه نوشتههاى خود در پشتیبانى از برقرارى یک رژیم مشروطه، پس از اعلان مشروطیت در ایران، روى از مشروطهخواهان برتافت و به دعوت مردم تبریز هیچ پاسخى نداد .» (43)
اما اینکه چرا طالبوف علىرغم قولى که داده بود به ایران نیامد، دلایلى ذکر شده است که به آنها اشاره مىکنیم:
الف - تقىزاده و مستشارالدوله (صادق) دلیل نیامدنش را کهولت و ناتوانى ذکر کردهاند (44) اما با توجه به استقبال و پذیرش توسط طالبوف و قول به همکارى با مجلس، و بعد از زمان کوتاهى پشت پا زدن به این وعده و ابراز دلسردى از مشروطه ضعف این ادعا آشکار مىشود .
ب - کسروى اضهار مىدارد که «چون کتاب مسالک المحسنین او از طرف شیخ فضلالله نورى قدغن اعلام شده بود، طالبوف ناراضى بود و براى اینکه از عواقب امر به دور بماند به تهران نیامد .» (45) به این بیان علت نیامدن او ترس از جو عمومى و نداشتن جایگاه نزد علماء مىباشد .
ج - آقاى اسماعیل یکانى معتقد است، چون طالبوف با اتابک دوستى صمیمانه شخصى داشت و در آن هنگام اتابک مورد انتقاد شدید آزادىخواهان و بالخصوص وکلاى آذربایجان بود، به تهران نیامد تا در مخالفتبر ضد اتابک شرکتى نکرده باشد . (46) به هر حال هنگام عمل خود را کنار کشید و به مجلس نیامد .
این دورنمایى از افکار، اندیشهها، آثار و عملکرد طالبوف تبریزى بود و ما نمىگوییم که طالبوف ملحد و کافر بوده است، به هر حال او اظهار مسلمانى و دیندارى مىکرد و در حد باور قلبى و فردى به اسلام باور داشت . با این وجود و با توجه به افکار او نویسنده محترم چگونه مرحوم نائینى را با او در یک خط و یک تفکر قرار مىدهد، چرا که در مورد مرحوم نائینى همین بس که او زاده و پرورشیافته حوزه و مکتب اهل بیت علیهمالسلام بود و اصولا تمایز مبنایى با هم داشتند اگر خداوند متعال یارى کند در مورد شخصیت، افکار و اندیشههاى آن مرحوم در مقالهاى جداگانه به گفتگو خواهیم نشست .
قیاس معالفارق
آنچه که در این میان عجیب به نظر مىرسد تشبیه نوشتهاى از طالبوف به نوشتههاى مرحوم علامه شهید مطهرى مىباشد . همان گونه که قبلا اشاره شد، اصولا نوشتههاى طالبوف عارى از علایق و گرایشات دینى بوده است، و دلیل آن هم از موارد یاد شده در این مقاله به دست مىآید و علاوه بر اینکه تحریم کتاب مسالک المحسنین خود دلیل کافى بر مدعا مىباشد و با این بیان چگونه مىتوان این دو را با هم مقایسه کرد .
بعضى نقدهاى جزئى دیگر
1 - اینکه نویسنده در ص144 ادعا مىکند مردم از دههها قبل خواهان نظام پارلمانى بودهاند به نظر درست نمىآید چرا که حتى در زمان مشروطه نیز نظام پارلمانى جزو خواستههاى اولیه مردم نبود و مردم با نام آن هم آشنا نبودند، رفته رفته که انقلاب پیش رفت و خواستههاى مردم توسط روشنفکران رنگ و بوى متجددانه به خود گرفت این گونه الفاظ به میان آمد . (47)
2 - در ص144 مىخوانیم که میرزا ملکم، در خط اعتدال قرار دارد، ولى در ص145 ملکمخان غربزده معرفى مىشود، بلاخره تکلیف ملکمخان روشن نیست .
3 - نویسنده در ص150 با این مقدمه که طالبوف به زبان عربى مسلط بوده و احادیث را به جا استفاده مىکرده است; نتیجه مىگیرد که «چنین آدمى هرگز علیه دین به ستیز برنمىخیزد و همواره آن را تایید مىکند» سؤال این است که آیا فردى که مسلط به زبان عربى مىباشد و با احادیث آشناست، لزوما عنصرى دیندار و متدین خواهد بود؟ و آیا کسى که به زبان عربى و لسان احادیث آشناست، هرگز علیه دین به ستیز برنمىخیزد؟ روشن است که میان این دو هیچ گونه تلازمى وجود ندارد . و چه بسیار عربزبانان و متخصصین در حدیث که ملحد بودهاند و چه بسیار مؤیدین دینى که هیچ گونه اطلاعى از زبان عربى و ... نداشتهاند .
4 - نکته مهم دیگرى که جا دارد جداگانه به آن پرداخته شود میزان تاثیرپذیرى مرحوم نائینى از سیدجمالالدین اسدآبادى مىباشد، که این خود در هالهاى از ابهام قرار دارد، و نویسنده مقاله بدون ارائه سندى قابل اعتماد مقام مرحوم نائینى را تا حد «یکى» از شاگردان!!! سیدجمال پایین آورده است، و مىگذرد، لذا ادعاى نویسنده علاوه بر بعد آن به این شدت، نیاز به بررسى عمیق دارد .
پىنوشت:
1) حکومت اسلامى، عدد 20، سال ششم، شماره دوم، تابستان 80، ص151 - 143 .
2) آرینپور، یحیى، از صبا تا نیما، جلد اول، ص287 .
3) ماهنامه یغما، سال 4، شماره 4، 1330، ص215 .
4) روزنامه شمس، چاپ اسلامبول، سال 3، شماره 18 .
5) مجله یادگار، سال 5، شماره 4 و 5، ص86 .
6) از صبا تا نیما، همان، ص287 .
7) همان، ص291 .
8) عنایتحمید، اندیشه سیاسى در اسلام معاصر، تهران، خوارزمى، ص284 .
9) حائرى عبدالهادى، تشیع و مشروطیت، تهران، امیر کبیر، 1364، ص327 .
10) همان، ص1 .
11) طالبوف عبدالرحیم، مسائل الحیات، ص191 .
12) تشیع و مشروطیت، همان، ص53 .
13) از صبا تا نیما، همان، ص295 .
14) ترکمان، محمد، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات ... شیخ شهید فضلالله نورى، ج اول، بىجا، مؤسسه فرهنگى رسا، 1362، ص61 . و رساله تذکره الغافل و ارشاد الجاهل، نسخه خطى، شیخ فضلالله نورى، ص14 .
15) ملکزاده، مهدى، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج اول، ص191 . و کسروى احمد، تاریخ مشروطه ایران، بخش یک، صص45 و 231 .
16) مقاله خط اعتدال در نهضت مشروطیت ایران، سیدمحمد ثقفى، ص145 .
17) مسالک المحسنین، طالبوف، ص42 .
18) حکومت اسلامى، شماره 20 . مقاله خط اعتدال در نهضت مشروطیت ایران، محمد ثقفى، ص150 .
19) حمید عنایت، مقاله در حاشیه برخورد آراء در انقلاب مشروطیت، یادنامه شهید مطهرى، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1363، ص154 .
20) آدمیت فریدون، اندیشههاى طالبوف تبریزى، تهران، دماوند، 1363، صص4 - 15 - 17 .
21) مسالک المحسنین، همان، صص139 - 140 .
22) همان، ص42 .
23) اندیشههاى طالبوف، همان، ص25 .
24) همان، ص31 .
25) تشیع و مشروطیت، همان، صص50، 54 .
26) مسائل الحیات، طالبوف تبریزى، صص172 - 173 . و ایضاحات در خصوص آزادى، ص55 .
27) همان، صص84 و 179 .
28) تشیع و مشروطیت، همان، ص54 .
29) ادوارد برون، انقلاب ایران، ص144 - 145 .
30) مسالک المحسنین، همان، ص75 .
31) همان، ص42 .
32) مددپور، محمد، مجموعه تاریخ معاصر و مبانى نظرى آن، ج6، تهران، مؤسسه فرهنگى منادى تربیت، چ دوم، 1379، ص216 .
33) در این خصوص به کتاب (آزادى و سیاست) نوشته طالبوف، ص122، مراجعه شود .
34) چالشسنت و مدرنیته، همان، ص269 .
35) مسالک المحسنین، ص148 .
36) مجموعه تاریخ معاصر و مبانى نظرى آن، همان، ص217 .
37) مسالک المحسنین، ص42 .
38) مجموعه تاریخ معاصر و مبانى نظرى آن، صص217 و 218 .
39) طالبوف، کتاب احمد، سفینه طالبى، به کوشش باقر مؤمنى، 1347، ص63 .
40) اتحادیه منصوره، انجمن، ارگان انجمن ایالتى آذربایجان، تهران، نشر تاریخ ایران، 1362، ص69 .
41) مجله یغما، همان .
42) کسروى، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیر کبیر، چاپ 18، 1370، صص190 - 191 .
43) تشیع و مشروطیت، همان، ص53 .
44) مجله یغما، همان، ص216 .
45) تاریخ مشروطه ایران، کسروى، همان، بخش یک .
46) از صبا تا نیما، ج1، همان، ص288 .
47) در این زمینه مىتوان به کتابهایى که به مبحثبستنشینى پرداختهاند مراجعه کرد . از جمله اثر استاد جعفریان .
جریانشناسى در مشروطه
نویسنده محترم بعد از ذکر مقدمهاى در باب اوضاع سیاسى اجتماعى ایران و نقش روشنفکران در دگرگونىهاى اجتماعى، اشاره به سه جریان در نهضت مشروطیت مىکنند:
1 - جریان تحجر و جمود که هر گونه تحول و دگراندیشى را «بدعت» مىشمردند، و در صفحه قبل از اینها به عنوان «تحجرگرایان دینى» نام مىبرد .
2 - شرقگرایان سوسیالیست مانند، آخوندزاده و جریان چپ و غربزدگان انگلوفیل مانند، میرزا ملکمخان .
3 - جریان اسلامى - ملى سیدجمالالدین و شاگردانش از جمله میرزاى نائینى، از جناح اسلامگرا، عبدالرحیم طالبوف از جناح روشنفکران .
سؤالى که در این زمینه به نظر مىرسد، این است که: منظور از تحجرگرایان دینى و جریان جمود که با هر گونه تحول مخالف بودند، چه کسانى هستند؟
در پاسخ به این سؤال سه احتمال مىتوان ارائه کرد:
الف - مستبدین و درباریان; هرچند که آنها مخالف با اصلاحات و تحول بودند، ولى عنوان متحجرین دینى به آنها اطلاق نمىشود .
ب - روشنفکران; از آنجا که خود نویسنده آنها را در یک عنوان دیگر جاى مىدهد . بطلان این احتمال نیز روشن است .
ج - تنها احتمالى که باقى مىماند، گفته تاریخنویسان سکولار و متعصبى مانند: کسروى، ملکزاده، دولتآبادى، ناظمالاسلام، فریدون آدمیت و ... که «جریان مشروعه» را متحجر و رهبران آن را نمود متحجران دینى معرفى مىکنند . اما اینکه جریان مشروعه چه جریانى است، نویسنده خود واقف به آن هستند، لذا اگر نویسنده پایبند به این احتمال باشد، ارائه این چنین مدلى در مشروطه دور از انتظار نخواهد بود . بنابراین مشروعهخواهان در کجاى این تقسیمبندى واقع مىشوند؟ سؤالى است که نویسنده پاسخ آن را در هالهاى از ابهام قرار مىدهند . و با اشاره نکردن به آن، احتمال سوم را تقویت مىکنند .
نویسنده در این مقاله سعى دارد طالبوف را تا حد مرحوم علامه میرزاى نائینى بالا ببرد و او را مورد ستایش و تمجید قرار دهد . با این تفاوت که در خط اعتدال مرحوم نائینى را نماد اسلامگرایى و طالبوف را سمبل ملىگرایى معرفى کند، اما به راستى آیا مىتوان این دو نفر را در یک جریان فکرى قرار داد؟ با اندکى تامل در زندگى، آثار، اندیشهها و عملکرد طالبوف مىتوان در این خصوص داورى کرد .
1 . نگاهى اجمالى به زندگى طالبوف
عبدالرحیم معروف به طالبوف در سال 1250 هجرى قمرى در سرخاب تبریز دیده به جهان گشود . (2) نام پدرش - به طورى که خود در پشت جلد کتاب «مسائل الحیات» نوشته است - شیخ ابوطالب بنعلى مراد مىباشد . (3) در مورد تاریخ فوت او اختلاف نظر وجود دارد، بعضى آن را 23 ربیعالاخر 1329 ذکر کردهاند . (4) اما تعداد دیگرى از نویسندگان سال فوت او را 1328 یادداشت طالبوف در حدود 16 - 17 سالگى تبریز را به مقصد تفلیس ترک مىکند (6) و تا آخر عمر خود در آنجا به سر مىبرد، لذا عملا از صحنه جریانات و اتفاقات ایران دور مىماند و تنها پل ارتباطى او روزنامهها، نامهها یا فرستادگان و مسافران بوده است . بنابراین قضاوتهاى او در باره ایران نیز از این منابع مىباشد . او مال و منال خوبى به دست آورد . اما از احوال و زندگى خصوصى طالبوف اطلاعات زیادى در دست نیست . (7)
2 . نوشتههاى طالبوف از منظر اندیشهشناسان مشروطه
نویسنده، نوشتههاى طالبوف را از جمله آثار روشنگر در عصر مشروطه معرفى مىکند، لذا جا دارد در این مورد به بعضى از نظرات اشاره کنیم:
دکتر حمید عنایت، پدر علم سیاست در ایران، در مورد آثار نواندیشان غربزده چنین مىگوید:
«آثار متفکران غربمآب آن دوره، مانند: آخوندزاده، میرزا حسینخان مشیرالدوله - سپهسالار - میرزا ملکمخان و طالبوف، کانونى براى اشاعه آرمانهاى دموکراتیک در بین مردم بودند . ولى آنچه ما را در برآورد نفوذ چنین تجددخواهانى محتاط مىگرداند، صرفا ایدئولوژى غریب و متخذ از بیگانه آنها نیستبلکه سبک نگارش آنها هم هست، آثار اینان که شامل صورت فارسى شده بسیارى از اصطلاحات سیاسى اروپایى و کلمات و عبارات نو ساخته بود، حکایت از خوب هضم نکردن مفاهیم غربى داشت .» (8)
از اینرو مىبینیم آن گونه که مىبایست در میان مردم نفوذ و قدرت به صحنه کشاندن ندارند . طالبوف که تحت تاثیر انقلاب مشروطه ژاپن بود سعى داشت در نوشتههاى خود بدون لحاظ سطح فرهنگى و قرابتهاى فکرى دو کشور، ژاپن را بستاند، و این امر او را وا مىدارد نه تنها در کتابهاى خود تغییرات و نوسازىهاى ژاپن را متذکر شود، بلکه در پایان کتاب مسالک المحسنین، ترجمه قانون اساسى ژاپن را براى الگوبردارى و اقتباس بیاورد . و از آنجا که جامعه سنتى ایران اصول دموکراتیک غربى و ژاپن را نمىتوانستبپذیرد، لذا مىبینیم نوشتههاى او «خوانندگان فراوانى در میان مردم عادى نداشت .» (9) بر این اساس دکتر عبدالهادى حائرى در مورد این طیف از روشنفکران معتقد است که: «به تنهایى نمىتوانستند از هواخواهان زیادى برخوردار باشند و به پشتیبانى رهبران مذهبى که در آن هنگام تنها وسیله اعلام و ابراز افکار عمومى بودند، نیاز فراوان داشتند .» (10) با این اوصاف چگونه مىتوان طالبوف را جزء رهبران بانفوذى همچون مرحوم علامه نائینى قلمداد نمود؟ شخصى که نوشتههایش بین مردم طرفدار ندارد; و براى نفوذ همواره نیاز به پشتیبانى رهبران دینى دارد، چگونه مىتواند در قله رهبرى مردم قرار گیرد .
3 . شیفتگى به غرب در آثار طالبوف
طالبوف در تمجید از رژیم مشروطه و مردم انگلیس کوشش دارد بهترین واژههاى فرهنگ خود را به کار برد، او در مسائل الحیات مىگوید: «مرحبا به قومى که در یک زندگى ... شرف دو حیات را نائل هستند یکى حیات ابدان، و دیگرى حیات وجدان» . (11) هرچند که در بعضى موارد به مظاهر تمدن غرب انتقاداتى دارد، ولى روح تمدنى غرب را به انتقاد نمىگیرد و شیفته آن مىباشد . نویسنده طالبوف را فردى ضد استعمار جلوه مىدهد و مىگوید: «این گروه سوم ... با همه گونه سلطه بیگانه ستیز داشتند .» در این باره بایسته است نظر دکتر حائرى آورده شود، او مىگوید: «درست است که حکومت مشروطه انگلیس از مشروطه هر کشور دیگرى در جهان پیشینهاى دراز دارد، ولى این درازى پیشینه نباید سبب شود که ارتکاب اعمال امپریالیستى انگلیس و دخالتهاى مستبدانهاى که آن دولت در امور ملتهاى دیگر جهان از جمله کشورهاى اسلامى و ایران مىکرد . و جنگهاى استعمارگرانهاى که به منظور تامین منافع طبقات بالا ولى به نام ملت و تا حدى هم به نمایندگى از طرف افکار عمومى فریفته تبلیغات امپریالیستى خود به راه مىانداخت لحظهاى از خاطر زدوده شود . تا بدان حد که تشریح صحیح سیاستخارجى انگلیس در کشورهاى ناتوان و عقب نگاهداشته شده در ستایش یک جنبه آن هم براى مردم ایران که بیش از یک سده بوده است که از اقدامات استعمارگرانه آن دولت رنج مىبردند، آن اندازه واژهها و اصطلاحات زیبا و مبالغهآمیز به کار برد .» (12)
در این ستایشهاى مبالغهآمیز دو احتمال مىتوان داد; یکى اینکه طالبوف به دلیل عدم توجه به ماهیت غرب، یا عدم توجه به تعارض میان قول و عمل بیگانگان - به این معنى که از طرفى استثمار و از طرفى شعار عدالتخواهى - آنها را مىستاید، و یا اینکه با اعتقاد راسخ و دید مثبتبه غرب و فرآوردههاى آن آنها را مورد ستایش قرار مىدهد، که در این صورت از فردى که - بنا به ادعاى نویسنده مقاله - در خط اعتدال قرار دارد، شایسته و مورد پذیرش نمىباشد .
هرچند طالبوف تقلید از ظواهر غرب را مورد انتقاد قرار مىدهد ولى خود در عمل کار را به جایى مىرساند که کتاب «مسالک المحسنین» را تقلیدى از کتاب «آخرین روز حکیم» - نوشته Sirhumphrydavy دانشمند انگلیسى قرار مىدهد . (13)
4 . تحریم کتاب مسالک المحسنین توسط علما
در اینجا تذکر این مطلب ضرورى است که; کتاب المسالک المحسنین نوشته طالبوف، کتابى است که بنا به نقل بزرگان «طریق اضمحلال تشیع را نوشته» است . (14) از اینرو علماى وقت طالبوف را تکفیر و بىدین خواندن و تالیفاتش را مخالف شرع اسلام اعلام دانستند . (15) حال این سؤال مطرح مىشود که طالبوف نماینده کدام خط اعتدالى است که عالمى چون شیخ فضلالله نورى او را تکفیر و نوشتههایش را تحریم مىکند؟ و عجیبتر اینکه چگونه ممکن است این شخص و آثارش با مرحوم مطهرى مقایسه مىشود . (16)
براى اثبات ادعاى خود به یک مورد از تحریفات در کتاب مسالک المحسنین که اتفاقا نویسنده مقاله نیز به آن تمسک جسته است اشاره مىشود .
نویسنده در اثبات دیندارى طالبوف مطالبى از کتاب مسالک المحسنین ذکر مىکند: که باید «احکام را بدانیم، بدعت و تحریف را از اصلاح و تکمیل فرق بدهیم» . (17) نویسنده با عدم تفکیک بین اجتهاد و تکمیل دین سعى دارد از طالبوف چهرهاى ضد بدعت و تحریف به جاى بگذارد . لذا عنوان مىدارد که او مخالف با بدعت و تحریف بوده و همواره سعى در تکمیل و اصلاح دین داشته است . و البته اصلاح و تکمیل غیر از اجتهاد مستمر مىباشد . آنچه در عبارات ذکر شده از طالبوف قابل تامل مىباشد، این پرسش است که منظور وى از تکمیل و اصلاح دین چیست؟ آیا او به روش فقهى اجتهاد مظنون است؟ یا اینکه دین را ناقص مىداند و لذا آن را نیازمند به تکمیل و اصلاح مىیابد؟ آنچه از عبارات طالبوف استفاده مىشود مورد دوم است چرا که او اصرار دارد باید دین اصلاح و تکمیل شود .
آنچه جاى تعجب دارد این است که نویسنده مقاله نیز این طرز فکر را تلقى به قبول کرده و آن را مورد تایید داده و مىگوید: «نباید در مقابل بدعت و تحریف از اصلاح و تکمیل دین رخ برتافت .» (18)
5 . پوزیتویسم محافظهکار
مقصود از این اصطلاح، اعتقاد به این نکته است که بشریت امروزه مرحلهاى را در تفکر و تعقل مىگذراند که ویژگى آن اتکاء بر دانستهها و یافتههاى علمى است و هیچ چیز دیگر، خواه مسلمات ایمانى و رهاوردهاى وحیانى، و خواه باورهاى مسلکى نباید در گزینش چارههاى مسایل اجتماعى و سیاسى مخل و مزاحم آنها شود، و در فارسى به «مشرب تحققى یا اثباتى» ترجمه شده است . در ایران عصر مشروطه دو نویسندهاى که از این طرز تفکر مایه بسیار گرفتند، آخوندزاده و طالبوف مىباشند که هر دو قسمت عمده فعالیتخود را در خارج گذراندند . (19) ذهن طالبوف تجربى صرف و پرداخته دانش طبیعى است; گرایش عقلانى او به طور کلى مادى و اعتقادش این است که دانش ما از جهان خارج تنها از تجربه عینى به دست مىآید . در تفکر مابعدالطبیعى طالبوف تعقل مادى به حد محسوسى وجود دارد . (20) او با استناد به گفته «ارنست رنان» مىگوید: دین حق آن است که عقل او را قبول کند و علم او را تصدیق کند . (21)
طالبوف از معتقدان فلسفه تحققى و دین انساندوستى «اگوست کونت» است، لذا مدینه فاضلهاى که در ذهن خود پرورانده است زاده دانش و فن تجربى مغرب زمین مىباشد . او سنن و منطق اجتهاد گذشتهگان را «در عصر ترقى از حیز انتفاع» خارج مىداند . (22)
او مىگوید گسترش علم و صنعت و تجارب دنیا را به سوى تمدن واقعى و جلوگیرى از جنگها راهنمایى مىکند و غافل از اینکه در دنیاى امروز عموم جنگها و خونریزىهاى گسترده حاصل گسترش علم و صنعت و تجارت مغرب زمین است . طالبوف به علت جهان شمول بودن تمدن جدید در یک واکنش انفعالى خواهان اخذ مدنیت غرب است . (23)
طالبوف پوزیتویسمى است که وجهه نظرش را «دموکراسى اجتماعى» تشکیل مىدهد، که آن ترکیبى از «سوسیالیسم و لیبرالیسم» مىباشد . (24)
6 . جدایى دین از سیاست
طالبوف لزوم مذهب و قوانین پیامبران را انکار نمىکند ولى آنها را دور از امور کشور و جنبههاى مادى زندگى نگاه مىدارد، ... او نظامى بر بنیاد قوانین عرفى و غیر مذهبى پیشنهاد مىکند . لذا مشروطیت را تقریبا مطابق با موازین غربى تفسیر مىکند بدون اینکه موارد اختلاف میان اسلام و اصول مشروطه غربى را آشکارا بیان کند . (25)
طالبوف در باب حکومت قانون به تفصیل سخن مىراند و منبع اقتدار قانون را اراده ملت و حتى واضع قانون را ملت معرفى مىکند . (26) در مورد اینکه این منبع اقتدار چگونه مشخص مىشود مىگوید: منبع اقتدار به «ماخذ آراى عموم ملت» (27) معین مىگردد .
در نوشتههاى طالبوف بر خلاف ادعاى نویسنده مقاله، دین، مذهب، اسلام و تشیع یا جایگاهى ندارد و اگر در مواردى هم - که بسیار کم است - اشاره شده است، براى این است که در مردمى که افکارشان با مسایل مذهبى آمیخته است، نفوذ کند (28) بر این اساس سفیر تزارى روسیه در ایران، او را «مسلمان لیبرال» معرفى مىکند . (29)
طالبوف در کتاب تحریم شده خود در مورد کتابهاى آسمانى و رهنمودهاى پیامبران این گونه ابراز مىدارد: «کتابهاى آسمانى و اندرزهاى پیامبران فقط تحصیل معاش و حفظ وجود است .» (30) از این عبارت بیشتر از سکولار بودن استفاده مىشود و این برداشتبا عبارت دیگر او که مىگوید: «شرایع آسمانى ... فقط؟ ؟ ؟ براى سهولت زندگانى بشر وضع شده است» (31) تقویت مىشود .
7 . اسلامیت طالبوف
اسلامیت طالبوف بىتردید اسلامیتى متجددانه با همان تعریف غربى است و ایران او نیز باید در مسیر ترقى و تجدد غرب قرار گیرد، تا قابل گردد، همین نحوه تلقى است که موجب مىشود که سلطه روس مترقى و متجدد!!! را بر سرزمینهاى اشغالى بپذیرد و آن را پدیدار مترقى تاریخ قلمداد نماید . (32) طالبوف نیز مانند اکثر متفکران [روشنفکرانى، مانند ملکمخان، آخوندزاده، میرزا آقاخان، . . ]. دین را از سیاست جدا مىداند، هرچند که لزوم مذهب و قوانین الهى را به ظاهر انکار نمىکند، (33) ولى آنها را از جنبههاى مادى زندگى بشر به دور مىداند . (34) طالبوف در کتاب خود با طرح دوگانگى قوانین، راه جدایى عرف و شرع را هموار مىکند . (35)
8 . دئیسم قرن هیجدهم
جهانبینى علمى طالبوف او را گاهى به «دئیسم قرن هیجدهم» مىکشاند، (36) که این خطر تفکر را در کتاب مسالک المحسنین مىتوان دید . هنگامى که سلسله الواح را شرح مىکند، از طرف آفریدگار ابراز مىدارد «بعد از آنکه زمین مسکن تو با سایر فلک تکوین خود را تکمیل نمود، قوه انبات به او دادم . هواى نسیمى به دور او پیچیدم فصول اربعه را مقرر داشتم . در هواى نسیمى تشکیل برف و تگرگ و تموج خلق کردم . آن وقت کره زمین را مثل سایرین استقلال دادم!!! که در حدود خود بگردد هرچه دارد به خود بدهد و از خود بگیرد!!!» (37)
اندیشه دئیستى طالبوف از عبارت «کره زمین را مثل سایرین استقلال دادم که هر چه دارد به خود بدهد و از خود بگیرد» به خوبى قابل استفاده مىباشد . معناى این عبارت این است که خداوند جهان را آفرید ولى آن را مستقل ساخت تا خود گرداننده کار خویش باشد .
طالبوف مذهب را مجموعهاى شرایط وضع شده از سوى خداوند و رسولانش نمىداند بلکه آنها را پدیدارهایى تاریخى که در دوران معینى از مراحل تکامل فکر و تمدن بشرى به وجود آمدهاند مىشمارد . (38) و در این باره در «کتاب احمد» این گونه عنوان مىدارد که «در نظر اول معلوم مىشود که سکنه دوره سنگ عقیده و مذهب و آداب و رسوم نداشتند، و چون بهائم ازدواج دختر و خواهر را جایز مىشمردند . و از تعلیم و کتاب بىخبر بودند، در دوره برترى معبدها ساخته شده و مردم خدایى از سنگ و فلز براى خود براشیدند . عقیدهاى داشتند بیم و امیدى در حیات آنها طلوع نمود و به قدر وسعت فهم خودشان عالم دیگرى براى بعد از مرگ خودشان نقشه زدند .» (39)
انقلاب مشروطه و طالبوف
طالبوف در دوره اول مجلس در بین طبقه تجار با 45 راى از طرف مردم تبریز به نمایندگى مجلس برگزیده شد . البته او در این زمان در ایران نبود، (40) هرچند که او قول داده بود در مجلس حاضر شود ولى هیچ وقتبه قول خود عمل نکرد، (41) کسروى تاریخنویس متعصب در این باره مىنویسد:
«طالبوف در این زمان وا مىزد و دل خوشى از این جنبش و کوشش ایرانیان نمىداشت و آزردگىها مىنمود ... با این دستاویز که اگر نتوانند خود را راه برند دچار آشوب خواهند بود، یکى نپرسیده که چه مىخواهى اگر مىگویى نمىبایست مشروطه گرفته شود، پس آن نوشتههاى تو بهر چه بود؟ اگر مىبایست گرفته شود، پس این سخنان دلسردىآور بهر چیست؟» (42) «حیرتانگیز و شگفتآور و ضمنا مسخرهآمیز، این حقیقت است که ببینیم طالبوف به رغم آن همه نوشتههاى خود در پشتیبانى از برقرارى یک رژیم مشروطه، پس از اعلان مشروطیت در ایران، روى از مشروطهخواهان برتافت و به دعوت مردم تبریز هیچ پاسخى نداد .» (43)
اما اینکه چرا طالبوف علىرغم قولى که داده بود به ایران نیامد، دلایلى ذکر شده است که به آنها اشاره مىکنیم:
الف - تقىزاده و مستشارالدوله (صادق) دلیل نیامدنش را کهولت و ناتوانى ذکر کردهاند (44) اما با توجه به استقبال و پذیرش توسط طالبوف و قول به همکارى با مجلس، و بعد از زمان کوتاهى پشت پا زدن به این وعده و ابراز دلسردى از مشروطه ضعف این ادعا آشکار مىشود .
ب - کسروى اضهار مىدارد که «چون کتاب مسالک المحسنین او از طرف شیخ فضلالله نورى قدغن اعلام شده بود، طالبوف ناراضى بود و براى اینکه از عواقب امر به دور بماند به تهران نیامد .» (45) به این بیان علت نیامدن او ترس از جو عمومى و نداشتن جایگاه نزد علماء مىباشد .
ج - آقاى اسماعیل یکانى معتقد است، چون طالبوف با اتابک دوستى صمیمانه شخصى داشت و در آن هنگام اتابک مورد انتقاد شدید آزادىخواهان و بالخصوص وکلاى آذربایجان بود، به تهران نیامد تا در مخالفتبر ضد اتابک شرکتى نکرده باشد . (46) به هر حال هنگام عمل خود را کنار کشید و به مجلس نیامد .
این دورنمایى از افکار، اندیشهها، آثار و عملکرد طالبوف تبریزى بود و ما نمىگوییم که طالبوف ملحد و کافر بوده است، به هر حال او اظهار مسلمانى و دیندارى مىکرد و در حد باور قلبى و فردى به اسلام باور داشت . با این وجود و با توجه به افکار او نویسنده محترم چگونه مرحوم نائینى را با او در یک خط و یک تفکر قرار مىدهد، چرا که در مورد مرحوم نائینى همین بس که او زاده و پرورشیافته حوزه و مکتب اهل بیت علیهمالسلام بود و اصولا تمایز مبنایى با هم داشتند اگر خداوند متعال یارى کند در مورد شخصیت، افکار و اندیشههاى آن مرحوم در مقالهاى جداگانه به گفتگو خواهیم نشست .
قیاس معالفارق
آنچه که در این میان عجیب به نظر مىرسد تشبیه نوشتهاى از طالبوف به نوشتههاى مرحوم علامه شهید مطهرى مىباشد . همان گونه که قبلا اشاره شد، اصولا نوشتههاى طالبوف عارى از علایق و گرایشات دینى بوده است، و دلیل آن هم از موارد یاد شده در این مقاله به دست مىآید و علاوه بر اینکه تحریم کتاب مسالک المحسنین خود دلیل کافى بر مدعا مىباشد و با این بیان چگونه مىتوان این دو را با هم مقایسه کرد .
بعضى نقدهاى جزئى دیگر
1 - اینکه نویسنده در ص144 ادعا مىکند مردم از دههها قبل خواهان نظام پارلمانى بودهاند به نظر درست نمىآید چرا که حتى در زمان مشروطه نیز نظام پارلمانى جزو خواستههاى اولیه مردم نبود و مردم با نام آن هم آشنا نبودند، رفته رفته که انقلاب پیش رفت و خواستههاى مردم توسط روشنفکران رنگ و بوى متجددانه به خود گرفت این گونه الفاظ به میان آمد . (47)
2 - در ص144 مىخوانیم که میرزا ملکم، در خط اعتدال قرار دارد، ولى در ص145 ملکمخان غربزده معرفى مىشود، بلاخره تکلیف ملکمخان روشن نیست .
3 - نویسنده در ص150 با این مقدمه که طالبوف به زبان عربى مسلط بوده و احادیث را به جا استفاده مىکرده است; نتیجه مىگیرد که «چنین آدمى هرگز علیه دین به ستیز برنمىخیزد و همواره آن را تایید مىکند» سؤال این است که آیا فردى که مسلط به زبان عربى مىباشد و با احادیث آشناست، لزوما عنصرى دیندار و متدین خواهد بود؟ و آیا کسى که به زبان عربى و لسان احادیث آشناست، هرگز علیه دین به ستیز برنمىخیزد؟ روشن است که میان این دو هیچ گونه تلازمى وجود ندارد . و چه بسیار عربزبانان و متخصصین در حدیث که ملحد بودهاند و چه بسیار مؤیدین دینى که هیچ گونه اطلاعى از زبان عربى و ... نداشتهاند .
4 - نکته مهم دیگرى که جا دارد جداگانه به آن پرداخته شود میزان تاثیرپذیرى مرحوم نائینى از سیدجمالالدین اسدآبادى مىباشد، که این خود در هالهاى از ابهام قرار دارد، و نویسنده مقاله بدون ارائه سندى قابل اعتماد مقام مرحوم نائینى را تا حد «یکى» از شاگردان!!! سیدجمال پایین آورده است، و مىگذرد، لذا ادعاى نویسنده علاوه بر بعد آن به این شدت، نیاز به بررسى عمیق دارد .
پىنوشت:
1) حکومت اسلامى، عدد 20، سال ششم، شماره دوم، تابستان 80، ص151 - 143 .
2) آرینپور، یحیى، از صبا تا نیما، جلد اول، ص287 .
3) ماهنامه یغما، سال 4، شماره 4، 1330، ص215 .
4) روزنامه شمس، چاپ اسلامبول، سال 3، شماره 18 .
5) مجله یادگار، سال 5، شماره 4 و 5، ص86 .
6) از صبا تا نیما، همان، ص287 .
7) همان، ص291 .
8) عنایتحمید، اندیشه سیاسى در اسلام معاصر، تهران، خوارزمى، ص284 .
9) حائرى عبدالهادى، تشیع و مشروطیت، تهران، امیر کبیر، 1364، ص327 .
10) همان، ص1 .
11) طالبوف عبدالرحیم، مسائل الحیات، ص191 .
12) تشیع و مشروطیت، همان، ص53 .
13) از صبا تا نیما، همان، ص295 .
14) ترکمان، محمد، رسائل، اعلامیهها، مکتوبات ... شیخ شهید فضلالله نورى، ج اول، بىجا، مؤسسه فرهنگى رسا، 1362، ص61 . و رساله تذکره الغافل و ارشاد الجاهل، نسخه خطى، شیخ فضلالله نورى، ص14 .
15) ملکزاده، مهدى، تاریخ انقلاب مشروطیت ایران، ج اول، ص191 . و کسروى احمد، تاریخ مشروطه ایران، بخش یک، صص45 و 231 .
16) مقاله خط اعتدال در نهضت مشروطیت ایران، سیدمحمد ثقفى، ص145 .
17) مسالک المحسنین، طالبوف، ص42 .
18) حکومت اسلامى، شماره 20 . مقاله خط اعتدال در نهضت مشروطیت ایران، محمد ثقفى، ص150 .
19) حمید عنایت، مقاله در حاشیه برخورد آراء در انقلاب مشروطیت، یادنامه شهید مطهرى، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامى، 1363، ص154 .
20) آدمیت فریدون، اندیشههاى طالبوف تبریزى، تهران، دماوند، 1363، صص4 - 15 - 17 .
21) مسالک المحسنین، همان، صص139 - 140 .
22) همان، ص42 .
23) اندیشههاى طالبوف، همان، ص25 .
24) همان، ص31 .
25) تشیع و مشروطیت، همان، صص50، 54 .
26) مسائل الحیات، طالبوف تبریزى، صص172 - 173 . و ایضاحات در خصوص آزادى، ص55 .
27) همان، صص84 و 179 .
28) تشیع و مشروطیت، همان، ص54 .
29) ادوارد برون، انقلاب ایران، ص144 - 145 .
30) مسالک المحسنین، همان، ص75 .
31) همان، ص42 .
32) مددپور، محمد، مجموعه تاریخ معاصر و مبانى نظرى آن، ج6، تهران، مؤسسه فرهنگى منادى تربیت، چ دوم، 1379، ص216 .
33) در این خصوص به کتاب (آزادى و سیاست) نوشته طالبوف، ص122، مراجعه شود .
34) چالشسنت و مدرنیته، همان، ص269 .
35) مسالک المحسنین، ص148 .
36) مجموعه تاریخ معاصر و مبانى نظرى آن، همان، ص217 .
37) مسالک المحسنین، ص42 .
38) مجموعه تاریخ معاصر و مبانى نظرى آن، صص217 و 218 .
39) طالبوف، کتاب احمد، سفینه طالبى، به کوشش باقر مؤمنى، 1347، ص63 .
40) اتحادیه منصوره، انجمن، ارگان انجمن ایالتى آذربایجان، تهران، نشر تاریخ ایران، 1362، ص69 .
41) مجله یغما، همان .
42) کسروى، احمد، تاریخ مشروطه ایران، تهران، امیر کبیر، چاپ 18، 1370، صص190 - 191 .
43) تشیع و مشروطیت، همان، ص53 .
44) مجله یغما، همان، ص216 .
45) تاریخ مشروطه ایران، کسروى، همان، بخش یک .
46) از صبا تا نیما، ج1، همان، ص288 .
47) در این زمینه مىتوان به کتابهایى که به مبحثبستنشینى پرداختهاند مراجعه کرد . از جمله اثر استاد جعفریان .