آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۰۱

چکیده

متن

در شماره پیش، مقاله «خط اعتدال در نهضت مشروطیت ایران‏» در 17 صفحه تنظیم و آماده نشر شده بود; ولى متاسفانه به خاطر اینکه مقاله در دو پرونده جداگانه تایپ شده بود، به‏صورت ناقص ارائه گردید و ادامه مطلب که اتفاقا از نظر نویسنده، بخش مهم آن به شمار مى‏رفت، به اشتباه نیامده بود; هر چند در بخش چکیده مقالات در پایان مجله، به آن اشاره شده بود!
از سوى دیگر چنان‏که مجله، خود، در توضیح مقدماتى آورده بود، به موضوع طالبوف، دو نگاه مى‏توان داشت، در یک نگاه عذر و مستند کافى براى ارائه تصویرى اسلام‏گرا و لااقل عدم ضدیت‏با دین، از شخصیت طالبوف وجود ندارد و لذا نمى‏توان وى را قرین فقیهى والا مقام چون آیت‏الله نائینى و در جبهه اسلام‏گرایان قرار داد . از منظر دیگر مى‏توان با بررسى نقاط قوت و ضعف، برخى شخصیت‏ها از جمله طالبوف را که دیگران با تحریف، تلاش مى‏کنند از آن خود بدانند، حتى الامکان در کفه هویت ملى و دینى کشور قرار داد . نویسنده مقاله از همین منظر به طالبوف نگریسته است و مجله نیز با توضیح و تاکید بر دو دیدگاه یادشده به درج مقاله (و متاسفانه به‏صورت ناقص) اقدام کرد .
طبیعى است که در نگاه برخى دلسوزان، این مقدار نتواند توجیهى براى دفاع از طالبوف به‏عنوان یک شخصیت معتدل در نهضت مشروطه باشدنقدى که در همین شماره مجله آمده ناشى از همین نگاه است .
به هر حال، آنچه مى‏خوانید ادامه مقاله است که با پوزش از خوانندگان گرامى و نویسنده محترم، تقدیم مى‏شود . البته بخشى از ابتداى تکمله، در شماره قبل نیز آمده بود .
«حکومت اسلامى‏»
طالبوف و دیندارى
طالبوف که در اثر مطالعات علمى و اطلاعاتى که در زمینه اسلام و اصطلاحات عربى داشت، آن اندازه زبان عربى مى‏دانست که عبارات و احادیثى را به جا بیاورد که فراوان آورده است; (1) چنین آدمى هرگز علیه دین به ستیز برنمى‏خیزد و همواره آن را تایید مى‏کند و به سان یک عالم روشن‏بین، با خرافه‏زدایى و پالایش مذهب، جوهره دین را تبلیغ مى‏کند .
«کتابهاى آسمانى و اندرزهاى پیامبران فقط تحصیل معاش و حفظ وجود است و هیچ اندرزگرى، ما را به کاهلى و تنبلى، بى‏غیرتى و دست روى دست گذاشتن، نشستن و مثل حیوانات خوردن و خفتن رهنمویى نکرده است . سواحل اقیانوس کبیر استقرار پذیرند، سزاى کاهلى و سستى و کورى، جز بندگى و نفى ملیت آن نبود .» (2)
او انسان را موجودى متعالى مى‏بیند که نباید با پستى‏ها خو بگیرد و انسانیت‏خود را لکه‏دار سازد:
«هر فرد ملت ایران باید بداند که او انسان است، یعنى قسمتى از روح خدا در اوست . نباید مباشر کارى بشود که در نزد علویت‏خود منفعل گردد» . (3)
طالبوف همواره از اصول و اساس مذاهب آسمانى سخن مى‏گوید، گوهر همه ادیان الهى را یکى مى‏داند، ولى شرایع را متناسب با مقتضیات «متغیر» مى‏بیند . به ضرورت اجتهاد مستمر دینى و اصلاح و بازسازى اندیشه و نظامات مذهبى پا به پاى پیشرفت دانش و یافته‏ها و تجارب روزگاران معتقد است و سعى دارد مسلمانان را قانع کند که مبادا به نام مقاومت در برابر «بدعت‏» و «تحریف‏» از اصلاح و تکمیل دین رخ بتابند:
«اساس همه مذاهب خداپرستى است ... معرفت نفس، حفظ وجود، محبت نوع و مساوات تمامى خلقت . شرایع آسمانى و قوانین زمینى فقط براى سهولت زندگانى بشر وضع شده ... وقت است که ما، قدرى خدا و رسول را بشناسیم; یعنى احکام را بدانیم، بدعت و تحریف را از اصلاح و تکمیل، فرق بدهیم و معتقد باشیم که همه شرایع و قوانین براى هدایت‏بشر; یعنى ارائه صراط مستقیم زندگى نوع انسانى است نه براى تراشیدن صعوبت و تردید و اشکال و نادانى . البته اصول شرایع به جاى خود، محفوظند . اما هر دوره‏اى به مقتضیات زمانه تغییر مى‏پذیرند . (گویا منظورش منطق اجتهاد است) آنچه در دوران خلفاى عباسى به کار مى‏رفت، در عصر ترقى از حیز انتفاع افتاده است .» (4)
از زبان زرتشت مى‏گوید:
«اگر ناشرین ادیان، مبعوثین من هستند، پس همه حق گویند و طریقه واحده مى‏پویند و اگر دیگران با عناوین مختلفه خدا مى‏خواهند و خالق مى‏جویند چون جز من خداى دیگر و خالق مکرر نیست، البته مقصود و مرجع توجه آنها، باز منم . اى دیوجان: وحدت الله را ذرات کائنات گواه است، زیرا که موجودات مرکب از ذرات است و هر ذره‏اى فى حده هم واحد و هم حامل وحدت مى‏باشد . پس ذره‏اى در کائنات نیست که منکر خود یا منکر وحدت من گردد و اگر منکرى پیدا شد همان وجود او اقرار اوست .» (5)
بدین‏سان، طالبوف به مانند یک دانشمند مسلمان بر دیانت‏خود تاکید مى‏ورزد و تحول اجتماعى را بر پایه اندیشه دینى در مطابقت‏با تحول زمان پى‏جویى مى‏کند .
از این رهگذر است که خواسته‏هاى او اگر چه در قالب علوم اجتماعى عرضه مى‏شود اما در واقع همان خواسته‏هاى عالمان دین است که در اصطلاحات دینى و مفاهیم اسلامى تعبیر شده است . و به همین جهت است که او به راه و روش عالمان روشنگر اسلامى نزدیکتر مى‏شود و از پیمودن راه الحاد و مذهب‏ستیزى چنانچه در نوشته‏هاى آخوندزاده دیده مى‏شود دورى مى‏جوید . مکاتبه و دفاع میرزا فضل‏على‏آقا، عالم اصولى و نماینده تبریز از طالبوف، نشان دهنده این همرایى و تقارب است . (6)
خواسته‏هاى مشترک نائینى و طالبوف
این دو دانشمند، هر یکى از موضع اجتماعى و دانش خود، خواسته واحدى را طلب مى‏نمایند و تحول اجتماعى ایران را بر محور همان موضوع جستجو مى‏کنند .
نظام مطلوب در اندیشه اصلاحگران مشروطه، آن بود که هیاتى از «نخبگان‏» جامعه که فضیلت علم را توام با آگاهى از زمان و خبرویت در معارف عصر باشد، زمام امور کشور را در دست گیرند و جامعه آرمانى و قانونمند به وجود آورند .
نائینى مى‏نویسد:
«باید هیاتى مرکب از خردمندان و دانایان کشور و خیرخواهان ملت که به حقوق مشترک بین‏المللى خبیر، و به مقتضیات و شرایط حاکم بر سیاست عصر، آگاه باشند، تشکیل گردد و این هیات در حقیقت همان مجلس نمایندگان ملت است . هم افراد قوه مجریه، باید تحت نظارت همین مجلس و اعضاى این مجلس تحت نظارت و اشراف ملت‏باشند . فتور در هر یک از این دو مسؤولیت، موجب بطلان حقانیت قوه مجریه و مبدل شدن حقیقت ولایت و امامت‏به تحکم و خودکامگى متصدیان و مجریان خواهد شد و فساد، رواج خواهد گردید .» (7)
و طالبوف معتقد به «حکومت نخبگان یعنى اهل دانش و فکر است که عاملان اصلاح و ترقى هستند .» چنانچه به عقیده او:
«از جهله و فعله در هیچ نقطه دنیا، اصلاح امور جمهور به عمل نیامده مگر هرج و مرج . اما همه جا به لزوم تربیت توده نادان تاکید دارد . منادى حاکمیت ملى و حق ملل در تعیین سرنوشت‏خویش است .» (8)
به نظر نائینى، استبداد در کشورهاى شرق همواره حاکم بوده و هنوز هم هست . و آن به دو صورت جلوه‏گر مى‏شود: استبداد دینى و استبداد سیاسى . در هر کجا استبداد هست، معمولا این دو شکل استبداد با همدیگر ظاهر مى‏گردد و مى‏توان گفت توامان یا همزادند . راه نجات از چنین وضع دردناک، تنها به آگاهى مردم و قیام آنان براى برچیدن بساط ظلم و تعدى که نتیجه استبداد است، باز بسته است . (9)
و طالبوف در جاى جاى کتاب «احمد» بدان اشاره مى‏کند و مى‏نویسد:
«در ایران، حکومتها را مى‏فروشند، مالیاتها را به اجاره مى‏دهند . هر کس براى خود حقى مى‏تراشد، بیرون از دائره اختیاراتش ریاست مى‏کند . مظلومین به کشورهاى بیگانه مهاجرت مى‏نمایند و اجامر و اوباش به اسم نوکر باب و فراش به چاپیدن مردم مى‏پردازند . خلاصه اینکه روح حکومتهاى مطلقه، ظلم است و خودسرى حرکات وحشیانه . دیده‏ایم که با برافتادن یا مرگ ستمگرى، ستمگرى دیگر جاى او را گرفته و رشته بیدادگرى را امتداد داده است . اجداد ما با این مصیبت زندگى مى‏نمودند .» (10)
«مارکوس، قیصر روم مى‏گوید: یکى از دانایان مرا تعلیم داد و معتقد بود که خودسرى تولید حسد و بیشرمى و تملق مى‏کند . از این جهت در سلسله‏اى که خود را نجباء مى‏شمارند، خواص ممدوحه آدمى، کمتر از سایرین است .» (11)
برابرى و آزادى
نهضت مشروطیت، با الهام از انقلاب فرانسه و دیگر نهضتهاى مشروطه‏خواه عثمانى، مصرى، منادى آزادى و برابرى اعضاى ملت و افراد یک خانواده ایرانى بود . این دو مفهوم بیش از همه مفاهیم دموکراسى، وطن، و ملیت، زبانزد همه اصلاحگران و اندیشه‏ورزان نهضت مشروطه بوده‏اند .
مرحوم نائینى دقیقا از خصلت روشنگرایى خود، از این دو اصل اساسى و حقوق طبیعى انسان دفاع کرد و نوشت:
«مغالطه اول، در باره اصل آزادى است . این اصلى که قرنها مردم دنیا براى آن قیام کرده‏اند و مقصود مشترک تمام ملل، آزادى از عبودیت پادشاهان و قدرتمندان خودسر بوده، این دسته ظالم‏پرستان براى انحراف اذهان، آزادى را به آزادى از حدود و مقررات دینى تاویل کرده‏اند و ملازم با همرنگى در رسوم و آداب اروپاییان و مسیحیان شمرده‏اند .» (12)
از نظر او، اساس مشروطیت و دموکراسى هرگز مستلزم آزادى به معنى رفع پوشش و عفت اسلامى یا لاقیدى جامعه اسلامى نسبت‏به دین نیست . یکى از «شاه مغلطه‏کارى‏هاى‏» حافظان استبداد و مدعیان مشروطه را، القاى شبهه و ایجاد سفسطه در این زمینه، اعلام مى‏کند . در حالى که ناپوشیدگى زن هم در روس مستبد است و هم در فرانسه لیبرال و ارتباطى با اصل آزادى‏خواهى ندارد . (13)
در مورد اصل برابرى، منظور نائینى از مساوات، برابرى تمام افراد ملت‏با شخص والى در جمیع حقوق و احکام و در پیشگاه قانون است . همه حقوق سیاسى، برابرى داشته باشند . حق امنیت نفوس، اعراض، اموال و مساکن براى همه به یکسان وجود داشته باشد . عدم تعرض و تجسس و حبس و نفى بلد براى همه به طور برابر باشد . عموم مردم بتوانند اجتماعات قانونى داشته باشند و اختصاصى به فرقه خاصى در میان نباشد . در همه موارد مسلمان و ذمى حقوق مساوى دارند .
«این پرورش‏دهندگان تخمهاى استبداد در زیر پر و بال دین، کلمه مساوات را که پایه دوم مشروطیت و حکومت مردم است‏به حسب اشتراک اسم و تطبیق که از فنون باب مغالطه منطق است از معنى و مقصود حقیقى منحرف مى‏کنند ... آن مساواتى که علماى ربانى و مردان غیور دین مى‏خواهند همان است که پیامبر گرامى و اوصیاى بزرگوارش مى‏فرمودند که مى‏گفتند: حد خدا را در باره جگرگوشه‏هاى خود بى‏درنگ اجراء نماییم .» (14)
طالبوف که بیشتر و پیشتر از میرزاى نائینى، از آزادى و برابرى در کتابهاى خود سخن گفته است و این مفهوم را وسیعتر و شاملتر از دیگر نویسندگان باز کرده و توضیح داده است، در این باره داد سخن مى‏دهد .
او «در باره عناصر اصل آزادى، از «آزادى هویت‏» (یعنى آزادى شخصى) و «آزادى عقاید» و «آزادى قول‏» یا «بیان‏» نام مى‏برد و از شقوق آن، آزادى انتخابات، آزادى مطبوعات و آزادى اجتماع را مى‏شمارد و در باره هر کدام توضیحى مى‏دهد .» (15)
طالبوف در باره حکمت این شعر که:
کم گوى و بجز مصلحت‏خویش مگو
چیزى که نپرسند، تو از پیش مگو
سر به سر تخطئه مى‏کند و مى‏گوید:
«منطق این شعر شایسته جهان مدنیت نیست، بلکه تعلق به دوران تاریکى و اهریمنى دارد که زبان هر کس را که «صلاح غیر مى‏گفت‏» مى‏بریدند . دنیا و مافیها «تیول مقتدرین‏» و «تبه‏کاران‏» بود . حالا سخنوران، به آزادى سخن مى‏رانند و یک کلمه «اصلاح شخصى‏» نمى‏گویند . هر چه مى‏گویند با معلومات مفیده یا مطالعه «اصلاح امور جمهور است‏» . آن شعر و نصایح مندرسه مال ایران است که رجال آن «جز اصلاح خویش کارى نکنند، حرفى نزنند، بى‏مزد، مباشرکار ثواب نمى‏شوند . جز افسانه و دروغ کتابى ننویسند، جز تملق بى‏ادبانه شعرى نبافند ... ملت‏ستمدیده را به ترحم خدا و شفاعت ائمه هدى حواله مى‏نمایند ... و تحمل ظلم و فساد و استبداد را ترغیب مى‏نمایند . خرابى بلاد را به آبادى و اشاعه داد جلوه مى‏دهند . هر خبط قبیح را آفرین مى‏گویند، گویى «منابع و مواد شرف و تکریم بشرى از هیولاى تکوین ایرانى معدوم شده و نفوس جامده آنها از «نفخت فیه من روحى‏» زنده نباشند» . (16)
در باره اصل برابرى و حقوق طبیعى مى‏گوید:
«حق قائم به ذات آدمى است که با حیات و هستى او به وجود مى‏آید . «منبع حق‏» «قانون طبیعى‏» است . یعنى «منیت‏» است . «منى من، تویى تو، اویى او،» حقوق فردى از «خصوصیت‏به عمومیت‏» مى‏رسد و عمومیت از بسط ارتباط و اتحاد افراد که در واقع «وجود واحد» را مى‏سازند، ناشى مى‏گردد . به تعبیر دیگر: «وجود جماعت‏» مثل شخص واحد منبع تولید حقوق است . یعنى منیتى دارد و تولید چنان حقوق مى‏کند . بر همین روال از «چندین جماعت که وجود واحد ملت را تشکیل نمود» حقوق ملت پدید مى‏آید و آن از «منبع منیت وجود ملت‏» است و تحت همان «قانون طبیعى‏» حقوق انسان‏» . (17)
قانون و قانونمدارى
نظام اصلى و شرط اجتماعى جامعه مدنى، در نظر هر دو دانشمند، وجود «قانون‏» و «قانونمدارى‏» است . اگر کشورى در آن قانون حاکم نشود، سرنوشتش به هرج و مرج و دیوانگى مى‏کشد . نائینى مى‏گوید:
«باید قوانین وضع شود که از یک سوى حدود تسلط و تکالیف حاکم و از سوى دیگر حقوق آزادى افراد ملت را مطابق موازین شریعت معین سازد، به نحوى که نقض این مقررات و قوانین در حکم خیانت در امانت‏شمرده مى‏شود و عینا همان مجازات خیانت در امانت را داشته باشد .» (18)
و طالبوف تقریر مى‏کند که:
«راز ترقى و بهبود جامعه، در نشر دانش و فن و حکومت «قانون‏» است . امنیت مالى، جانى، نوع‏پرورى، برابرى، انتشار معارف، وطن‏دوستى، ترقى صنعت، افزایش ثروت عمومى، رونق بازرگانى، پیشبندى نفوذ و سلطه اجانب و تحدید قدرت زیردستان، هم از آثار حکومت «قانون‏» است . از مجموع آنها «برکات کلیه ملى‏» پدید آید و گورستان، گلستان مى‏شود . هر کس در عظمت و حکومت «قانون‏» تردید نماید و مخالف آن باشد، خائن دولت و ملت و «وطن‏» است .»
او در نکوهش استبداد آسیایى مى‏گوید:
«باید هوشیار باشیم که مرض مهلک خودکامگى و بى‏قانونى بناى «ملیت‏» ما را ویران مى‏گرداند .» (19) طالبوف از موضع روشن‏فکرى «نقد و انتقاد» را لازمه جامعه مدنى مى‏داند و آن را رمز ترقى و عامل هوشیارى و انگیزه اصلاح معایب و نواقص خودى و اجتماع تلقى مى‏کند:
«اگر در اعمال و اقوال دائره منافع ملى «کرتیکه‏» یعنى تشریح معایب و محسنات نباشد، در آن، ملت، ترقى نمى‏کند . بى‏تشریح در روى کره زمین، یک ملت متمدنه زنده نیست . اساس ترقى و اصول تمدن، منبع از تشریح معایب و محسنات دارد .» (20)
تمایزها و تفاوتها
به نظر ما، تفاوت اندیشه این دو متفکر ارزشمند را باید از منظر منبع معرفتى آنها، مورد مطالعه و داورى قرار داد .
از آنجا که مرحوم نائینى یکى از علماى طراز اول جهان تشیع و استاد علم اصول فقه حوزه علمى نجف است و از طرفى ناظر عقب‏ماندگى‏ها، استبدادها، تاریک‏اندیشى‏ها، ظلم و فساد جامعه ایرانى بود، عامل تحول را در نظام مشروطه مبتنى بر آموزشها و تعالیم اسلامى جستجو مى‏کرد . او در عین حال از معارف زمان آگاه است . در واقع، رساله او (تنبیه الامة و تنزیه المله) رساله‏اى در باب حکومت اسلامى است که در تقریر مشروعیت مشروطه تحریر یافته است . و از همین موضع است که او لزوم و ضرورت مشروطه را از علم اصول، بهره مى‏گیرد و آن را از باب «مقدمه واجب‏» و «امور حسبیه‏» به حساب مى‏آورد . و در کارشناسى‏هاى اجتماعى و سیاسى و اقتصادى، از باب «احکام ثانویه ظاهریه‏» موضوع را حل مى‏کند و در مورد امورى که شرع موضع صریحى در باره آنها ندارد و نیز در موضوعات احکام، عرف را ملاک قرار مى‏دهد . (21)
همه این موارد کاملا از منبع معرفتى او که عالم اصولى است، ریشه مى‏گیرد و بر حسب مقتضیات زمان «اجتهاد» نوینى را ارائه مى‏دهد و رهبرى فکرى - اسلامى نهضت را به عهده مى‏گیرد . از این رهگذر است که از دیدگاه نائینى، هرگز دین و سیاست، از همدیگر جدا نبوده و وظیفه و تکلیف مسلمانان به ویژه عالمان دینى است که بر «امور اساسى و اجتماعى مسلمین‏» اهتمام ورزند و خود نیز تاکید دارد که «حکماء اروپ در رهیافتهاى جدید وامدار اسلام هستند .» (22) اما عبدالرحیم طالبوف، گرچه مسلمانى است آگاه و از دستورات و احکام و معارف اسلام مطلع است و حتى چندین بار به زیارت حج و عتبات مقدسه رفته است، اما معلومات او بیشتر متاثر از اندیشمندان اروپایى و متفکران انقلاب فرانسه: منتسکیو، ژان ژاک روسو و امثالهم مى‏باشد .
او در علوم عصرى و علوم طبیعى دست چیره‏اى دارد و چندین کتاب در این زمینه تالیف یا ترجمه کرده است . گرچه نائینى نیز از معارف زمان بخصوص فلسفه سیاسى غرب از طریق روزنامه‏ها و مجلات «الهلال و المقتطف‏» آگاه است، اما طالبوف ارتباط مستقیم با فرهنگ غربى دارد .
نگاه او به جامعه ویران ایرانى در عهد مشروطیت، نگرش یک روشنفکر و یا به تعبیر کاملتر یک «روشنفکر مسلمان‏» است . او با اقتباس از معارف روز، حل مشکلات را در پرتو علم و فن و حکمت عقلانى مى‏بیند و در عین حال اعتقاد دارد که آنها را با آموزشها و تعالیم اسلامى باید تطبیق داد . او دین اصلى و فطرى اسلام را هرگز با اصول تمدن و نتایج علوم، متضاد نمى‏بیند و مانند مستشارالدوله مى‏گوید:
«آنچه مخالف تمدن است، در شرع شریف ما که اساس قانون اساسى ایران خواهد بود، ممنوع و مادام‏الدهر حرام است .» (23)
ولى منبع قانون را از خصوصیات اکثریت مى‏داند و به قانون عرفى (ولو در مطابقت‏با شرع) اعتقاد دارد . باید مشخص و معین باشد که واضع قانون «ملت‏» است اما به چه ماخذى؟ به ماخذ اکثریت آراى عموم ملت که قوانین براى سعادت ایشان وضع مى‏شود، یعنى اینکه قانونى که سعادت گروه محدود را تامین نماید، مطرود است . (24)
قانون بر دو گونه است: مادى و معنوى . قوانین معنوى آن است که پیامبران به وسیله وحى آن را بیاورند . قوانین مادى، مثلا قانون مدنى و سیاسى آن است که به وسیله خردمندان و دانشمندان کشور ساخته مى‏شود و حقوق و منافع مردم را در نظر بگیرد . این دو گونه قانون براى استفاده مردم، لازم است . (25)
او، گرچه دین را از سیاست جدا نمى‏داند، اما معتقد است که روحانیان در امور اجرایى کشور دخیل نباشند . اینها، تفاوتها و تمایزاتى است که به نظر مى‏رسد میان این دو دانشمند وجود دارد .
اما از نظر واقعى، طالبوف مردى است آزاد و شجاع و در بیان «اندیشه‏هاى اجتماعى روى هم رفته دلیر» (26) استقلال‏طلب و از هر گونه «تقلید مضحک‏» نفرت دارد .
یک بار هم نوشت:
«آنان که از فرنگستان بازگشتند مگر معدودى، به نشر اراجیف و تقبیح سنتهاى نیاکان روى آوردند و مردم را اسباب تنفر از علم و معلومات شدند .» (27)
طالبوف، وطن‏دوستى است مخلص، همواره عظمت ایران را مى‏خواهد و از هر گونه افراط و تفریط، پرهیز دارد . گرچه طرفدار اخذ تمدن غرب است، اما همواره از حفظ هویت‏خویش و فرهنگ خودى، دفاع مى‏کند . حتى او، مخالف تغییر الفبا است . و با جلال‏الدین میرزا (نویسنده نامه خسروان) که در تلاش در «تصفیه زبان‏» از لغات عربى دارد، ناسازگار است و مى‏گوید:
«البته زبان هر قوم «بخش طبیعى‏» آن است و باید در حفظ آن کوشید . ولى زبان فارسى کنونى، با الفاظ عربى ترکیب گشته است . وانگهى زبانى که از خود ده هزار لغت ندارد از اصل «قابل استقلال‏» نیست و با تصفیه آن از کلمات عربى «میدان ادبیاتش تنگ مى‏شود .» (28)
اعتدال در سلوک
نائینى در راه مبازره با استبداد و تحریر مبادى آزادى و دموکراسى کاملا روش اسلامى «اعتدال‏» در پیش مى‏گیرد و راه دعوت به حکمت و متانت را بهترین راه تبلیغ و مبارزه با استبداد مى‏داند .
او مى‏گوید:
تشریح حقیقت استبداد و مشروطیت، در کمال سهولت است لکن به شرط ملایمت و عدم خشونت در بیان حفظ اذهان از شوائب عرضانیت و تحرز از موجبات تنفر و انزجار مردم و قلوب و تحفظ از رمیدن و شوب شدن اذهان .
خداوند همواره دعوت به حکمت را تنها از راه خلق نیکو و ملاطفت و ملایمت قرار داده است . پس هر کس در این وادى قدم نهد و در صدد بر آید خواه صاحب جریده باشد یا اهل منبر یا غیر ایشان، هر که باشد باید بر طبق همان سیره مقدسه رفتار و دستورالعمل آیه مبارکه را سر مشق خود نموده به رفع جهالت و تکمیل عملیات و تهذیب اخلاق ملت همت گمارد و لسان بدگویى را چون محمول بر عرضانیت است، مطلقا کنار گذارد! تا خود کاملا عالم نباشد به عرض خود نمایى و عوام ربائى و هنگامه جوئى و امثال ذلک در این وادى داخل نشود: مانند جمله‏اى از جرائد سابقه و بعض اهل منبر و ناطقین سابق یا دوستان که یا دوستان نادان و یا دشمنانى بودند دانا، و معظم صدمات و لطمات وارده بر این اساس سعادت، به هفوات آنان مستند است .
نائینى چند سطر بعد، چنین ادامه مى‏دهد:
آزادى قلم و بیان و نحوهما را که از مراتب آزادى خدادادى و حقیقتش عبارت از: رها بودن از قید تحکمات طواغیت و نتیجه مقصوده از آن و بى‏مانعى در موجبات تنبیه ملت و باز شدن چشم و گوش امت و پى بردنشان به مبادى ترقى و شرف و استقلال وطن و قومیت‏شناسى و اهتمامشان در حفظ دین و تحفظ بر ناموس اکبر کیش و آئین و اتحادشان در انتزاع حریت موهویه الهى و استنقاذ حقوق منصوبه ملیه و برخودنشان به تحصیل معارف و تهذیب اخلاق و اتکمالات نوعیه و وظیفه و امثال ذلک است .
وسیله هتک عراض محترمین و گرفتن حق‏السکوت از زید و یا اجرت تعرض به عمرو یا کینه‏خواهى از بکر و نحو ذلک ننماید . در رفع اقاویل و اباطیل اعوان ظالمین با اجتماع جهات علمیت و اهلیت‏به همان کلیات‏گویى اکتفا و تعرض به اشخاص خاصه را حتى به کنایه و اشاره و تلویحات هم موقوف و وظیفه خود را وصل کردن داند نه فصل نمودن . (29)
او اصلاحات را از طریق «اعتدال‏» مى‏خواهد و از هر گونه خشونت و ارعاب و ارهاب بیزار و متنفر است و از حیدرخان عمو اوغلى و تروریستهاى او که وابسته به تشکیلات کمونیستى بود، نفرت دارد:
«این گروه که افق فکرى وسیع و روشنى نداشت، به جاى اینکه در مشارکت مشروطه‏خواهان به تقویت نظام پارلمانى نوبنیاد برآید، به تبلیغ قهر و خشونت رفتار کرد، به خشونت عریان دست‏برد، کردارى گرفت‏سر به سر ضد دیموکراتى و خلاف مشروطگى‏» . (30)
سرنوشت مشترک
به جرات مى‏توان گفت که سرنوشت این دو متفکر یکى بوده است . آنان که در سیر حوادث و اندیشه‏گى خط «اعتدال‏» را مى‏پیمودند و راه ترقى ملک و ملت را در اعتلاى عقلانى و فرهنگى مى‏دانستند، سرانجام در آزادیخواهى خود، شکست‏خوردند .
مى‏توان گفت: «آنها دو کفه ترازوى یک میزان هستند» اما افسوس که هر دو ناکام مانده‏اند .
به تعبیر استاد شهید مطهرى:
«ولى افسوس که جو عوام‏زده محیط ما کارى کرد که آن مرحوم (نائینى) پس از نشر آن کتاب «تنبیه الامه‏» یکباره مهر سکوت بر لب زد و دم فرو بست .» (31)
و آدمیت‏ستایشگر و گزارشگر اندیشه‏هاى طالبوف نوشت:
«مدار حوادث گویا به مرام نویسنده رساله «آزادى‏» نگشت . شاید مایه سرخوردگى او به دور سالخوردگى‏اش هم شده باشد، نظام اداره «دیموکراتى‏» که در باره‏اش آن همه نوشت و آرزوى عقلى و عاطفى‏اش هر دو بود، بنیان استوارى نیافت که از گزند روزگار ایمن باشد - مجلس مشروطیت‏به زور اصحاب چکمه و شمشیر بر افتاد . علماى علم نیسوال (سوسیالیسم) به زحمت نیفتادند که به تحقیقى برآیند و بر «ژنى‏» سیاسى ملت آفرین گویند . اما این کلام او به قوت خویش بر جاى بماند که «اداره ملت مشکل نیست، تربیت ملت مشکل است‏» . (32)
پى‏نوشت:
1) آدمیت، ص‏3 .
2) طالبوف، مسالک‏المحسنین، ص‏75 .
3) طالبوف، آزادى و سیاست، ص‏92 .
4) طالبوف، مسالک المحسنین، ص‏42، به نقل از «اندیشه‏ها» ، ص‏81 .
5) همان، ص‏136 .
6) آدمیت، اندیشه‏ها، ص‏5 .
7) آیت‏الله نائینى، تنبیه الامه، ص‏7، شرکت‏سهامى انتشار، تهران، 1340 .
8) آدمیت، اندیشه‏ها، ص‏4 .
9) نائینى، تنبیه الامة، ص‏18 - 26 .
10) کتاب احمد، ج‏2، ص‏82 - 80 .
11) ترجمه پندنامه مارکوس، ص‏10 .
12) نائینى، تنبیه‏الامه، ص‏64 .
13) همان، ص‏65 .
14) نائینى، تنبیه الامه، ص‏67 به بعد .
15) آدمیت، اندیشه‏ها، ص‏34 .
16) مسالک المحسنین، ص‏76 .
17) کتاب «احمد» ، ج‏2، ص‏47 .
18) تنبیه الامه، ص‏7 .
19) کتاب احمد، ج‏2، ص‏89 .
20) ایضاحات در خصوص آزادى، ص‏22 .
21) نائینى، تنبیه الامه، ص‏73 به بعد و عنایت: اندیشه سیاسى در اسلام معاصر، صص 281 - 299 .
22) همان، ص‏2 و 92 .
23) مسائل الحیات، مجموعه آثار، ص‏209 .
24) مسائل الحیات، ص‏84 به نقل از آدمیت، اندیشه‏ها، 46 .
25) کتاب احمد، ج‏2، مجموعه آثار، ص‏126 .
26) آدمیت، اندیشه‏هاى طالبوف، ص‏2 .
27) همان، ص‏26 .
28) مسالک المحسنین، ص‏247 - 245، (مجموعه آثار) .
29) نائینى، تنبیه الامه، ص‏158 - 157، چاپ نهم - 1378 .
30) آدمیت، اندیشه‏هاى طالبوف، ص‏63 .
31) استاد مطهرى، نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر، ص‏46، انتشارات صدرا، قم 1365 .
32) آدمیت، اندیشه‏هاى طالبوف تبریزى، ص‏64 .

تبلیغات