نگاهى به امنیت از منظر امیر مؤمنان(ع) (مقاله پژوهشی حوزه)
درجه علمی: علمی-پژوهشی (حوزوی)
آرشیو
چکیده
متن
امنیت، انتظار نخست انسانها از حکومتهاست که امروزه ابعاد گسترده و متنوعى یافته است. تأثیرپذیرى امنیت از اقتصاد، فرهنگ، صنعت و جمعیت و تأثیرگذارى آن بر همه شاخه هاى توسعه و حیات انسانى، به آن نقش بنیادین داده و همه فیلسوفان سیاسىِ گذشته و حال را به تأمل در آن وا داشته است.
فیلسوفانى که دغدغه عدالت داشته اند، آن را شرط ضرورى عدل دانسته اند، و کسانى که به «رفاه» مى اندیشیده اند، آن را عامل اصلى آسایش شمرده اند و آنان که بر توسعه سیاسى یا اقتصادى تکیه کرده اند، امنیت را «عامل» و نیز «حاصل» آن تلقى کرده اند و همه کسانى که براى حاکمیت ارزشهاى معنوى تلاش دارند، آن را مقدمه این واجب مى دانند.
بدیهى است مقوله اى با این گستردگى، در بیانات علوى(ع)، به شکل مبسوط و در قالبهاى متنوع مطرح شده که ارائه گزارشى از آن، به نگارش حجیم و اثرى مستقل نیازمند است. علاوه بر این، تحلیل عالمانه بیانات امیر مؤمنان(ع) در این باره و بررسى سیره عملى حضرت در دوران حکومت از این زاویه، کارى بس سترگ و عمیق است که خارج از چارچوب این مقاله قرار دارد.
در مقاله کنونى، توسط نویسنده محترم صرفاً به برخى از حوزه هاى امنیت از دیدگاه حضرت اشاره مى شود و از این اشارات براى دستیابى به تصویرى جامع و کاربردى از موضوع مهم امنیت در نظام اسلامى استفاده مى گردد.
یکى از مقولات جوهرى و ریشه اى در تعریف حکومت و شاخصه هاى حکومت اسلامى و تشکیل دهنده ابعاد آن، مقوله امنیت، اعم از امنیت فردى و اجتماعى و داخلى و بین المللى است.
حکومت بدون امنیت، حکومت نیست و یکى از اصلى ترین و اساسى ترین مقولات هر حکومتى، تأمین و برقرارى امنیت براى مردم و دفاعِ از حقوق آنها است. امنیت سنگ زیربناى حیات فرد و جامعه است و پیش شرط هر گونه توسعه و رشد و رفاه و ارتقاى مادى و معنوى به حساب مى آید. از بیان امام على(ع) در مورد ضرورت حکومت این معنا به خوبى استفاده مى شود. حضرت در پاسخ شبهه خوارج که مى گفتند «لا حُکْمَ اِلّا لله» فرمود:
«لابدّ للناس من امیر برّ او فاجر ... و یقاتِل به العدوّ و تأمنُ به السّبل و یؤخذ به للضعیف؛[1]
به ناچار براى مردم امیرى لازم است؛ خواه نیکوکار یا بدکار، تا به وسیله او با دشمن جنگ شود و راهها امن گردد و حقوق ضعفا از اقویا گرفته شود و نیکوکاران در رفاه باشند و از شرّ بدکاران آسایش داشته باشند.»
در این بیان نورانى، امام(ع)، فلسفه حکومت و ضرورت آن را بیان مى فرماید و از اهداف و اصول آن برقرارى امنیت، دفاع و مقابله با دشمنان، حمایت از حقوق مظلومان و ستمدیدگان و مقابله با ستمگران و متجاوزان و تأمین رفاه و آسایش و آرامش جامعه و جمع آورى بیت المال و مصرف صحیح آن را برمى شمرد، که با هرج و مرج و تهاجم دشمنان و زورگویى قلدران به مبارزه برخیزد و حقوق محرومان را تأمین نماید.
در فرهنگ و معارف و فقه اسلامى، کتاب و باب مستقلى تحت عنوان امنیت تدوین نشده، اما به صورت گوناگون مباحث مربوط به امنیت مطرح شده است، مانند: جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، دفاع، دفاع فردى و ملى و عمومى، برقرارى قسط و عدل، قضاوت عادلانه، اجراى حدود الهى، برخورد با اشرار و محاربان و باغیان و مفسدان و برخورد با عناصر شرور و اسلحه به دست که مردم را مى ترسانند، برخورد با دزدان و فتنه گران، برخورد با جاسوسان، عدم اجازه نفوذ دشمنان، عدم سلطه بیگانگان و بیگانه پرستان، رفع فقر و محرومیت، برقرارى روابط عادلانه بین المللى، عدم استفاده از زور در روابط دوجانبه و چندجانبه و دهها موضوع دیگر.
لازم است با توجه به اهمیت موضوع و ابعاد آن، به صورت کتابى مستقل در فقه و معارف اسلامى این موضوع مورد تحقیق و دقت نظر قرار گیرد و مسایل مربوط به آن با کلیه زوایا و زمینه ها شکافته شود و مورد پژوهش علمى و فقهى و کارشناسى قرار گیرد و یا در مباحث مربوط به حکومت اسلامى و ولایت فقیه این بحث به صورت یکى از عمیق ترین و ضرورى ترین مباحث، مورد تدقیق و تأمل فقیهانه و محققانه قرار گیرد. امروز مفهوم امنیت و حوزه مربوط به مطالعات امنیتى بسیار وسیع و شامل موضوعات فراوانى مى شود که به نحوى با مفهوم و حوزه توسعه انسانىِ پایدار مربوط مى شود و داراى شاخه هاى گوناگون و شاخصه هاى فراوانى است.
امنیت در فرهنگ قرآنى
الف) ریشه امنیت در لغت از امن، استیمان، ایمان و ایمنى است که به مفهوم اطمینان، آرامش در برابر خوف و ترس و نگرانى و ناآرامى است.
به عبارت دیگر، امنیت را به اطمینان و فقدان خوف تفسیر، تعریف و ترجمه نموده اند که تا حدود زیادى به واقعیت نزدیک و شامل دو بُعد ایجابى و سلبى در تعریف امنیت است. از یک سو اطمینان، آرامش فکرى و روحى و از سوى دیگر فقدان خوف، دلهره و نگرانى، که موجب سلب آرامش و اطمینان مى گردند.
«راغب»، لغت شناس برجسته قرآن کریم در تعریف امنیت آورده است:
«اصل امنیت، طمأنینه و آرامش نفس و از میان رفتن ترس و خوف است. امن و امانت و امان در اصل مصدر هستند و به حالت و وضعى اطلاق مى گردد که انسان در آرامش باشد. گاه نیز بر چیزهایى اطلاق مى شود که انسان بر آن امانتدار و امین است.»
در حقیقت امنیت یک معناى نسبى دارد و بسته به وضع و شاخصهاى مربوط به آن است و به نوعى مترادف با ایجاد فرصت براى استفاده از ظرفیتها و کاهش آسیبها و تهدیدها و خطرات براى فرد، خانواده، جامعه، ملت و کشور است و شامل ثبات و امنیت اقتصادى، قضایى و حقوقى، فرهنگى، اخلاقى و اجتماعى، سیاسى و نظامى مى شود.
امنیت فردى را باید در ایمان واقعى و آرامش روحى و اطمینان و طمأنینه نفس و یاد خداوند متعال جستجو کرد که «اَلا بِذکْرِ اللهِ تَطْمَئنُّ الْقُلوبُ».[2]
امنیت اجتماعى را باید در سایه تقوا و عدالت و رعایت حرمت و حقوق انسانها و دفاع از مظلومان و محرومان و برخورد با فاسدان و مجرمان و بزهکاران و رفع فقر و رفاه و تأمین معیشت مردم و حفظ آزادیهاى مشروع و حاکمیت عدل و حق و قانون و معیارهاى انسانى و الهى جستجو کرد.
امنیت ملى را در سایه اقتدار و استقلال و دانایى و توانایى و ارتباطات قوى و سازنده امت اسلامى در کلیه ابعاد و زوایا و ایستادگى در برابر یورش و توطئه و تهدید دشمنان و بیگانگان و بیگانه پرستان و نفوذ ایادى شیطانى آنان باید پیگیرى کرد. به یک معنا امنیتِ ملى ترکیبى است از امنیت داخلى، خارجى و اجتماعى و ایمنى در برابر تهدیدات و توطئه ها و خطرات خارجى و سلامت جامعه در برابر هر گونه تهدید داخلى و خارجى.
در فرهنگ قرآنى امنیت یک مفهوم وسیع، متوازن و عمیق دارد و شامل تمامى ابعاد زندگى و حوزه هاى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى و امنیتى و داخلى و خارجى مى شود و بر الگویى از امنیت تأکید مى شود، که با اقتدار و انسجام و وحدت و ارتباط جامعه اسلامى و استحکام درونى جامعه پیوند دارد و شرط امنیت ملى را در بُعد امنیت خارجى و استحکام درونى امت اسلامى مى داند و هر گونه دغدغه و نگرانى و ناامنى در یک بُعد را مؤثر در ابعاد دیگر مى شمرد و هر گونه قوت و قدرت در یک حوزه را منشأ قدرت و اقتدار در حوزه هاى دیگر مى داند. قرآن کریم یکى از نعمتهاى بزرگ الهى را امنیت غذایى، اقتصادى و امنیت در برابر تهدیدات خارجى و توطئه هاى گوناگون داخلى و خارجى مى داند و در راستاى تحقق این اصول، بر ایجاد اطمینان و آرامش عمومى و عبادت و معنویت تأکید مى نماید تا از الطاف خداوند، قدرشناس و شاکر باشند و به عبادت و تحصیل کمال بپردازند. امنیت وسیله و زمینه براى اهداف متعالى انسانى و وصول به درجات قرب و کمال و استفاده مطلوب از فرصتهاست. اینک به چند نمونه قرآنى اشاره مى کنیم. در سوره ایلاف مى فرماید:
ِ «لایلافِ قُرَیْش ایلافهُم رحلة الشّتاء و الصَیف فَلْیعبدوا ربّ هذا البَیْت الّذی اطعمَهُم من جوع و آمَنَهُم مِن خوف»؛[3]
تشکر کیفر فیل سواران به این بود که قریش به سرزمین مقدس مکه الفت بگیرند تا زمینه ظهور پیامبر اکرم(ص) فراهم شود. و آنان در سفرهاى زمستانه و تابستانه گرد هم آیند و به خاطر این الفت به سرزمین مکه بازگردند. پس به شکرانه این نعمتِ بزرگ باید خداوند متعال را بپرستند، که آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس و ناامنى ایمن ساخت.
از این بیان نورانى قرآن به خوبى استفاده مى شود مفهوم امنیت برآیند و محصول عوامل گوناگون و اوضاع مختلف اجتماعى و نتیجه رابطه متقابل این عوامل است، و این نظیر مفهوم توسعه است. نتیجه توسعه همه جانبه و متوازن و پایدار به طور طبیعى امنیت خواهد بود، که در تحقق آن عوامل گوناگون نقش دارد و هدف نهایى از آن ایجاد زمینه براى قرب به خدا و بندگى حضرت حق است. باید از این نعمت الهى و تأمین معاش و آباد کردن بلاد و برقرارى امنیت براى عباد، راه را براى عبودیت هموار کرد، و بر عزت بندگى و ربوبیت خداوند تأکید نمود.
در حقیقت این اهداف طولى و هر یک مقدمه دیگرى است و هدف عالى قرب الى الله و عشق به حق است و این اصل ارزشمند حفظ اسلام و ارزشهاى اسلامى و پاسدارى از نظام اسلامى و ایمان و تقواست که روح همه تعالیم اسلامى و رمز موفقیت جامعه اسلامى و عنصرى تأثیرگذار و غایى براى برقرارى امنیت است.
ِ آنجا که قرآن کریم شرایط جامعه ایده آل اسلامى و آینده تاریخ بشر را بیان مى کند، بر این اصول تأکید نموده و مؤلفه ها و شاخصه هاى جامعه پیشرفته و متعالى و در حال پویایى و ارتقاى مادى و معنوى اسلامى را چنین ارائه مى دهد:
«وَعد الله الّذین آمَنوا مِنْکُم وَ عَمِلوا الصّالِحات لیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الارض کما اسْتَخلف الَّذین مِن قبْلهم و لِیمکننَّ لَهُم دینَهُم الّذی ارتضى لَهُم و لَیُبَدّلَنَّهم مِن بَعد خوفهم اَمنا یَعبدونَنی لا یُشرکون بی شیئاً و من کفر بعدَ ذلک فاولئِکَ هُم الفاسِقون».[4]
این که بعد از ترس و خوف امنیت حاصل شود و مؤمنان در امن و آرامش باشند و بیم و ترس به امن بدل شود و حاکمیت شرک به حاکمیت ایمان و توحید، و اضطراب و پریشانى مؤمنان به استقرار آیین خدا و حاکمیت اولیاى الهى مبذول گردد، جزء وعده هاى الهى و قرآنى و آرمانهاى امت اسلامى و از اهداف مقدس بعثت نبى اکرم و امت است.
ِ در آیات دیگر نیز بحث قریه «مطمئنه» و «آمنه» یا آمادگى براى مقابله با دشمنان و استکبار و جهاد در راه خدا و عدم ترس از ملامتگران آمده است:
«یُجاهِدونَ فی سَبیلِ الله وَ لا یَخافُونَ لومة لائمٍ».[5]
ِ قرآن عدم تولّى کفار و نترسیدن از حوادثى که توسط دشمنان طراحى مى شود.[6] هشیارى در برابر بیماردلان و منافقان و خطرات و وسوسه هاى آنان و احیاناً ارتباط آشکار و پنهان ایادى و نفوذیهاى دشمنان در جامعه اسلامى و خطر آنها براى امنیت، اقتدار، عزت و سربلندى جامعه اسلامى و تهدید کسانى که دست دوستى و رابطه به آنان بدهند و از دین خدا منحرف شوند و پشت به دوستان و رو به دشمنان کنند، تذکر داده و هشدار مى دهد و نسبت به این قبیل رابطه ها و دوستى و ارتباط فریبنده که موجب سلطه کفار و منافقان مى شود، امت اسلامى را بر حذر مى دارد.
ملاحظه این قبیل آیات، نکات بسیار ظریفى را در زمینه امنیت ملى و پیوند عوامل نفاق و استکبار بیان مى نماید و خطر این قبیل ارتباطات ناسالم و بیمارگونه و تخریبى را هشدار مى دهد و ولایت و ایمان را تنها رمز و راز و ستون فقرات و محور حیات سیاسى و فرهنگى و اجتماعى امت اسلامى مى داند و یادآور مى شود در راه عزت و اعتلاى جامعه اسلامى از تبلیغات دشمنان و فتنه گرى و سرزنش ملامت گران و جوسازى معاندان نباید هراسید و تسلیم فشار و هوچى گرى و تهدیدات آنان نباید شد، و مؤمنان هراسى به خود راه نمى دهند و اسیر جوّ نمى شوند. توجه به آیات 48 تا 57 سوره مائده بسیار آموزنده است.
امنیت، زوایاى زندگى فردى و اجتماعى و سطوح روانى و فرهنگى و اخلاقى تا رفتارهاى اجتماعى را شامل مى شود و در حوزه هاى فردى و اجتماعى تأثیرگذار است.
در فرهنگ اسلامى به ابعاد آن توجه شده و واژه رهب، رهبت، ارهاب (ترسِ توأم با دلهره و اضطراب و احتیاط) به کار رفته و این بدان معناست که دشمن همواره از اقتدار، هشیارى، تسلط و ابتکار عمل مسلمانان واهمه دارد و جانب احتیاط را در برخورد با آنان در پیش مى گیرد. این موضوع به ثبات، پایدارى و همسویى عوامل و عناصر تعیین کننده وحدت، اقتدار و امنیت در جامعه اسلامى مربوط مى شود و هرچه بر انسجام، اعتماد و اعتصام به حبل الله افزوده شود، بر اقتدار امت اسلامى در برابر بیگانگان افزوده خواهد شد.
امنیت ملى برآیند امنیت داخلى و اقتدار اجتماعى است و نتیجه پویایى و تحول و سامان و ارتباط دولت و مردم و تحکیم پیوندهاى درونى امت موحد است و در حقیقت استفاده مطلوب و بهینه از فرصتها، جهت کاهش خطرات و تهدیدات و تمهیدى براى کاهش تشنّج و مقابله با تهدیدات اجانب و توطئه هاى دشمنان و فتنه گرى منافقان است.
ِ واژه حذر و فرمان قرآن که «یا ایُّها الَّذین آمنوا خُذُوا حِذرَکُم»[7] دستور به آمادگى، احتیاط، هشیارى، به دست گرفتن سلاح و کوچ در راه خدا دارد، و آیه 83 سوره نساء با بیان حفظ اسرار و اطلاعات و ارجاع مسایل حساس به والى و مراجع ذیربط و داراى قدرت استنباط، به بخشى دیگر از این امور مهم مى پردازد. این موضوعات به بحث حکومت، ولایت، اطلاعات و امنیت و حفظ آن و ارجاع مسایل به فقیه صاحب نظر و به امام یا رسول، پرهیز از شایعه پراکنى، عدم تأثیرپذیرى از شیاطین، جمع بندى مسایل و تحلیل صحیح قضایا توأم با درک و بینش عمیق اسلامى و سیاسى و فهم دقیق از حوادث و جریانات به عهده حاکم اسلامى است و همه باید اطلاعات را به کانون اصلى بدهند و بر اساس تصمیمات اولى الامر اقدام نمایند.
ِ موضوعات مربوط به جهاد، دفاع، مقابله با باغیان و خوارج و محاربان و مفسدان و دزدان مسلح و توطئه گران، جنایتکاران، اراذل و اوباش، متجاوزان به حقوق دیگران مانند: قصاص، حدود، تعزیرات، قضاوت و احقاق حقوق مردم و خدا، موضوعاتى مانند امر به معروف و نهى از منکر، حقوق اهل ذمّه و امان دادن به آنان، حقوق شهروندى، آزادى مخالفان و حدود آن، مقابله با دشمنان و جاسوسان، برقرارى نظم، جلوگیرى از هرج و مرج و شرارت و ناامنى و قراردادهایى مانند: صلح، پیمان، عدم تعرض، ترک مخاصمه و موضوعات دیگر.
ِ دستورهاى اسلام در زمینه ایجاد قدرت و زمینه سازى براى اقتدار و ایجاد قدرت ارهابى در برابر تهدیدات بیگانه و عدم تولّى بیگانگان مسایلى هستند که در چارچوب امنیت ملى و جهان اسلام قابل تعریف و تفسیر مى باشند.
در اسلام قوانین و مقررات عمومى در روابط عادلانه و خداپسندانه والى و مردم و حقوق متقابل حاکم و جامعه و تنظیم روابط سازنده و رهبرى عادل و پرورش روحیه آزادى خواهى و کرامت و مبارزه با ظلم و طاغوت و استبداد و استثمار و استکبار و حمایت از مظلومان و مستضعفان و مسؤولیت اجتماعى در زمینه امر به معروف و نهى از منکر و نیز همیارى بر برّ و تقوا و عدم تعاون بر اثم و عدوان و تواصى به حق و صبر و مشاوره در کارها، و اصولى مانند: نصیحت پیشوایان دینى و انتقاد سازنده و تواصل در کارها و پرهیز از تدابر و فتنه گرى، و نیز اصولى مانند: دفاع فردى و اجتماعى، عدم پذیرش ولایت ستمگران و دشمنان و تولّى و تبرّى لله و مسؤولیت امت براى پاسدارى از کیان اسلامى و عدم اجازه و نفوذ سلطه بیگانگان و دهها اصل راهگشاى دیگر، مفاهیمى در زمینه روابط سیاسى و امنیتى و وحدت امت و تقویت بنیادهاى حکومت الهى و حفظ عزت و استقلال و اقتدار جامعه عنوان شده که امروز هر یک از پربارترین و کارآمدترین اصول در زمینه حفظ حقوق جامعه و امنیت ملى و حوزه هاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، حقوقى جزء آن پیش بینى شده است.
ِ در قرآن آنجا که بحث از عزت مؤمنان مى شود، اساس آن بر اقتدار و توانایى و نیرومندى بر اساس حکمت و میزان است. خواهیم گفت این عزت و اقتدار، ساختگى و زودگذر نیست و بر مبناى زور و ترس بنا نشده، بلکه ریشه دار و برآیندى است از امکانات درونى و بیرونى و هدایت شده و با صلابت و استوارى امت اسلامى و این مضمون آیه «وَ اعدّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِن قُوَّة»[8] است، که بدین معناست: براى مقابله با دشمن هرچه از نیرو و از اسبهاى آماده در توان دارید بسیج کنید تا دشمن خدا و دشمن خودتان و نیز دشمنان دیگر را که نمى شناسید، ولى خداوند مى شناسد، به بسیج و آمادگى بترسانید و قدرت پیشگیرى و ارهاب دشمن را داشته باشید، تا دشمن حساب خویش را بکند، و از فکر نفوذ و سلطه و توطئه و تهدید برحذر باشد.
واضح است این مفهوم عمیق و فراگیر براى کلیه نسلها و در همه زمانها و تحولات اجتماعى و سیاسى قابل تطبیق و دستورى است راهبردى و استراتژیک، براى تاریخ و امت اسلامى و چراغ راهى است تا جامعه از اقتدار برخوردار و هشیار باشد و در هر وضعى اسباب و ادوات لازم را براى مقابله و پیشرفت و عزت فراهم نماید و این رسالت بزرگ و مسؤولیت خطیر را با توجه به نیازها و ضرورتهاى زمان تدارک ببیند و خود را به پیشرفته ترین سلاح و کارآمدترین ابزار مجهز نماید و از قدرت علمى و رزمى و امنیتى و شاخصه هاى اقتدار و بنیه هاى فکرى و علمى و فنّى و ایمان و اراده و انگیزه و ساماندهى و برنامه ریزى و فرماندهى برخوردار باشد و تفوّق لازم را در برابر دشمنان شناخته شده و ناشناخته داشته باشد و این درسى بزرگ و آموزنده است.
در آیه دیگر مى فرماید:
ِ «اِنَّما جَزاؤ الَّذینَ یحارِبونَ الله وَ رسوله وَ یسعون فِی الارض فسادَاً ان یّقتّلوا؛[9]
کیفر و مجازات آنان که با خدا و پیامبرش مى جنگند و در زمین (با سلاح و تهدید و غارت) فساد مى کنند آن است که کشته یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان بر خلاف یکدیگر قطع شود یا آنکه از سرزمین (خود) تبعید شوند. این کیفر ذلت بار دنیوى آنان است و براى آنها در آخرت عذابى عظیم خواهد بود».
این آیه معروف به آیه محاربه و افساد در زمین است و هدف از آن برقرارى امنیت، مبارزه با تجاوز و شرارت و جنایت و افراد یا باندهاى مسلحى است که مردم را مى ترسانند و امنیت جامعه را به خطر مى اندازند.
براى این قبیل جنایتکاران حرفه اى و شرور که اسلحه به دست مى گیرند و مردم را به وحشت مى اندازند و محیط اجتماعى را ناامن مى کنند و افساد در زمین مى نمایند، یکى از چهار نوع کیفر و مجازات را اسلام در نظر گرفته است که بر اساس وضع و مصالح و مقتضیات زمان و کیفیت جرم و وضع مجرمان و ضرورتهاى اجتماعى، حاکم شرع و والى امر مى تواند جنایتکاران را به یکى از کیفرهاى یاد شده مجازات نماید، تا شرّ این افراد از سر مردم کوتاه شود و محیط اجتماعى سالم و امن باشد و کسى جرأت نکند جامعه را تهدید نموده و خوف و وحشت و ترور و ناامنى و آدم کشى و افساد و قتل و غارت به راه بیندازد و یا با حکومت به مبارزه برخیزد و به قصد توطئه و براندازى، باندهاى مسلح به راه بیندازد و علیه امام و حاکم قیام کند و یا توطئه چینى کند. واضح است این دستورهاى حکیمانه و مقررات براى حفظ و پاسدارى از امنیت جامعه و نظم عمومى، سلامت جامعه، برقرارى حقوق عادلانه، پیشگیرى از آشوبگرى، فتنه انگیزى، ناامنى، فساد اجتماعى، تبهکارى و شرارت است و نشان دهنده جایگاه امنیت اجتماعى و حاکمیت نظم و قانون و حق و عدل در جامعه است.
ِ «وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنین اقْتَتَلوا فَاصْلِحوا بَیْنَهُما ...؛[10]
هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهید و بین آنان صلح برقرار کنید و اگر یکى از این دو طایفه بر دیگرى تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد و هرگاه به فرمان خدا بازگشت و زمینه صلح فراهم شد، در میان آنان به عدالت صلح برقرار کنید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست مى دارد. مؤمنان برادر یکدیگرند. پس در میان برادران خود صلح و آشتى برقرار کنید و تقواى الهى پیشه سازید، باشد که مشمول رحمت خداوند قرار گیرید».
بحث برخورد با گروه متجاوز و برقرارى صلح بر اساس عدالت و اخوت اسلامى و وحدت و تحکیم و تقویت انسجام و برادرى اسلامى و حفظ کیان امت اسلامى است و آنجا که گروهى متجاوز و یاغى و باغى و محارب پیدا شود، باید آنان را سر جاى خودشان نشاند و زمینه صلح و عدل را با برخورد با متجاوز فراهم کرد و اجازه تجاوز نداد.
ِ قوانین کیفرى اسلام در بحث قوانین کیفرى و جزایى و قضاوت و حدود و دیات و قصاص و تعزیرات حکومتى و شرعى و اجراى احکام حسبه و حقوق حکومت و مردم و برخورد با متجاوزان به حقوق اجتماعى و کسانى که نظم و امنیت و رفاه عمومى و آرامش اجتماعى را به خطر مى اندازند، یا زمینه انحراف و فساد را فراهم مى کنند و یا از فرصتها سوء استفاده مى کنند، دستورهاى قرآن و توصیه ها و مقررات اسلام راهگشا و آموزنده است و داراى ابعاد اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، حقوقى و قضایى مى باشد. البته اصل، پیشگیرى و سالم سازى محیط اجتماعى و بهداشت عمومى و در مرحله دوم اصل بر درمان و اصلاح و تربیت مجرمان و فاسدان و کسانى است که حیات اجتماعى را به چالش و خطر و ناهنجارى و فساد مى کشند. چنانچه درمان و اصلاح نتیجه بخش نبود و اصول بهداشتى و تربیتى و اصلاحى مؤثر واقع نشد، نوبت به برخوردهاى شدیدتر مى رسد، تا به جاى آنکه جامعه فداى افراد شود، افراد فاسد و متجاوز فداى سلامت جامعه شوند، که اساس بر حفظ نظم و سلامت و عدالت و احقاق حقوق مردم است و باید این اساس پاس داشته شود.
ِ «الّذینَ آمَنوا وَ لَمْ یَلْبِسوا ایمانهم بِظُلمٍ اولئِکَ لَهُم الامْن وَ هُمْ مُهْتَدونْ».[11]
در آیات دیگر موضوع امن و امان و امنیت و حرم امن مورد توجه قرار گرفته است. ریشه و اساس امنیت فردى و اجتماعى از دیدگاه قرآن را باید در ایمان و باورهاى عمیق دینى و تقویت بنیادهاى معنوى جامعه جستجو کرد و باید به سراغ امنیت روحى، فکرى، فرهنگى و آرامش و اطمینان باطنى رفت و اساس آن را در یاد خدا و عشق به کمال پى گرفت؛ که «الّا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ القُلوب».[12]
امنیت ملى
براى امنیت ملى تعاریف مختلفى شده و متناسب با وسعت و پیچیده تر شدن مفهوم امنیت در سیر تاریخى حیات جوامع، ابعاد تازه اى یافته و کاملتر گشته است. در قرون گذشته برخى امنیت ملى را به معنى نبود تهدید نظامى مى دانستند و بعضى دیگر بر محافظت از کشور در برابر حمله نظامى یا توطئه سرنگونى نظام تأکید مى نمودند. عده اى دیگر بر تعریف کلاسیک امنیت ملى پافشارى داشتند و معتقد بودند امنیت ملى عبارت است از: توانایى کشور در دفع تهدیدهاى خارجى علیه حیات سیاسى یا منافع ملى.
محققان ایرانى نیز تعاریف همسانى ارائه داده اند. در دانشنامه سیاسى، امنیت ملى به حالتى تعریف شده که ملتى فارغ از تهدیدِ از دست دادن تمام یا بخشى از جمعیت و دارایى و یا خاک خود به سر برد. تعریف دیگر بر احساس آزادى کشور در تعقیب هدفهاى ملى و عدم ترس از خطرات جدى از خارج نسبت به منافع اساسى و حیاتى کشور تأکید دارد.
برخى دیگر بر حفظ ارزشهاى ملى و خودى در برابر تهدیدهاى خارجى تأکید دارند. استراتژیستهاى آمریکایى در دوران جنگ سرد عمدتاً معتقد بودند ملت وقتى داراى امنیت ملى است که در صورت اجتناب از جنگ بتواند ارزشهاى حیاتى خود را پیش ببرد و در صورت اقدام به جنگ بتواند ارزشهاى حیاتى را حفظ کند. دانشنامه بین المللى علوم اجتماعى امنیت ملى را توان یک ملت در حفظ ارزشهاى داخلى از تهدیدهاى خارجى تعریف مى کند. «والتر لیپمن» معتقد بود ملت زمانى در امن است که در صورت اجتناب از جنگ، در معرض خطر قربانى کردن ارزشهاى خود نباشد و در صورت ورود به جنگ بتواند با پیروزى، ارزشهاى خود را پاس بدارد.
تعاریف فوق بر بُعد نظامى امنیت تأکید دارند و در آنها تنازع و جنگ و تهدید نظامى مفروض گرفته شده است.
دو اصل در تعاریف فوق مفروض مى باشد: نخست تهدید خارجى و دوم ماهیت نظامى. این تعاریف عمدتاً به پس از رنسانس و به دوران جنگ سرد باز مى گردد و تماماً نشأت گرفته از جنگهاى کشورهاى اروپایى به خصوص جنگ جهانى اول و دوم است، اما رشد فناورى، توسعه ارتباطات، تحولات صنعتى و گسترش روابط فرهنگى و تجارى و از همه مهمتر پدیده جهانى شدن، چهره جهان را به شکل شگفت انگیزى، طى سه دهه اخیر متغیّر نمود و فضاى نوى را با سرعت خارق العاده اى بر جهان حاکم کرد که متعاقب آن مفهوم امنیت و امنیت ملى دستخوش تحولات شد. در این تحولات، ابعاد مربوط به تهدید نظامى و قدرت ارتشها در تأمین امنیت ملى، کم رنگتر از گذشته شده و ابعاد مربوطه به توانمندیهاى اقتصادى، تکنولوژیک، فرهنگى، میزان مشارکت مردم در ساختار سیاسى، استحکام نظام حکومتى و میزان تقابل منطقه اى و بین المللى آن با سایر کشورها نقش محورى ترى یافته است.
تحوّل در مفهوم امنیت ملى بر مبناى خارج شدن آن از سایه تمام عیار تهدید نظامى و نقش یابى بیشتر مؤلفه هاى جدید، پس از فروپاشى اردوگاه شرق و پیروزى انقلاب اسلامى مسجّل گردید، زیرا اضمحلال کمونیسم در عرصه هاى فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى رقم خورد، نه در عرصه نظامى. از سوى دیگر شکست اردوگاه غرب در برابر انقلاب اسلامى و سرنگونى رژیم شاهنشاهى ایران که قویترین قدرت نظامى خاور میانه بود و حکومتى ادغام شده در روابط موجود جهانى محسوب مى شد و از حمایت غرب برخوردار بود، در عرصه هاى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى رقم خورد، نه در عرصه هاى نظامى ـ پلیسى و نه به دلیل عدم وجود حمایتهاى بین المللى.
بر اساس مبانى مذکور اندیشوران و متفکران مسایل سیاسى ـ اجتماعى و امنیتى مقولات مربوط به توسعه و توان ملى را جزء مفهوم امنیت ملى برشمرده اند، تا آنجا که عالمان معاصر اظهار داشته اند در وضع کنونى جهان امنیت از توسعه سرچشمه مى گیرد و حد و شاخص توسعه، حد و شاخص امنیت ملى است.
بر اساس مباحث فوق تعریف جامع از امنیت ملى متناسب با وضع نوین جهانى عبارت است از: دستیابى یک ملت به امکانات و توانمندى و ابزارى که بتواند با تمسک به آنها از تهدیدهاى خارجى و داخلى در امان باشد و سلطه سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و نظامى بیگانه را دفع کند و از ارزشهاى حیاتى خود در صلح و جنگ، دفاع و حراست نماید و از موجودیت کشور و تمامیت ارضى آن حفاظت کند و احساس رضایت و اطمینان خاطر نسبت به حال و آینده در جامعه به وجود آورد و سیر صعودى در افزایش قدرت و توان ملى در عرصه هاى مختلف داشته باشد و در راه پیشبرد امر توسعه متوازن و پویا و تحکیم وحدت ملى و ارتقاى سطح مشارکت سیاسى جامعه موفق باشد.
بنابراین اصول مهم در تأمین امنیت ملى عبارتند از:
1ـ شناخت دقیق و فراگیر دولت و ملت از دشمنان، رقیبان و تهدیدهاى داخلى و خارجى.
2ـ حرکت در مسیر توسعه انسانى و هماهنگ و هدفمند و پایدار با هدف پیشرفت کشور در عرصه هاى مختلف علمى، فنى، فرهنگى، اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و نظامى.
3ـ افزایش مشارکت و فعالیت سیاسى و اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى مردم و حضور مستمر و گسترده آنان در صحنه ها و تلاش جهت حضور مردم در عرصه هاى گوناگون سازندگى و عزّت و شرف و اقتدار جامعه اسلامى.
4ـ تقویت مستمر ارزشهاى اسلامى، مذهبى و ایرانى و تقویت فرهنگ و هویت خودى و ارزشهاى عمیق اسلامى.
5ـ افزایش توان نظامى براى دفع تهدیدات نظامى و حفظ تمامیت و استقلال کشور در برابر تهاجم و یورش بیگانگان و پیش بینى و پیشگیرى و آینده نگرى.
6ـ صیانت و تقویت همبستگى ملى.
7ـ فراگیر کردن اراده جمعى براى افزایش توان و اقتدار جامعه اسلامى و کشور.
8ـ تقویت و فعال کردن دیپلماسى نظام اسلامى در عرصه هاى منطقه اى و بین المللى جهت حفظ منافع و مصالح و امنیت ملى و تقویت پیوندها با کشورهاى قابل اعتماد و ایجاد قطبهاى قدرتمند.
9ـ گسترش فرهنگ و مسؤولیت شناسى و مسؤولیت پذیرى در جامعه اسلامى جهت آگاهى نسبت به خطرات و بحرانها و چالشها از یک سو و آمادگى براى مقابله از سوى دیگر و استفاده از ظرفیتها و توانمندیها جهت رشد و پویایى و تحول و اصلاح ساختارها و روشها و قوانین و مقررات جهت مسؤولیت پذیرى افراد جامعه و نیز نهادها و ارگانهاى عمومى و دولتى.
10ـ فرهنگ به معنى وسیع و عمیق کلمه در تحولات و پویایى و اقتدار یک ملت و جایگاه آن در حفظ هویت و تداوم یک جامعه نقش مهم دارد. در حقیقت فرهنگ زنده و سازنده و پویا موتور حرکت ملت و رمز وحدت و انسجام و اقتدار و سند عزت و استقلال و روح جمعى و محور امنیت و پایدارى در برابر یورش و شبیخون بیگانگان و توطئه هاى دشمنان است. هرچه فرهنگ عمیق تر و ریشه دارتر و از لایه هاى عمقى بیشترى برخوردار باشد، آن ملت در تأمین خواسته هاى خود و مقاومت و سربلندى در برابر یورش بیگانگان قوى تر و کارآمدتر خواهد بود.
11ـ نظام اطلاعاتى کارآمد و کارساز؛ مقوله اطلاعات چه در بعد تخصصى و چه در بعد اطلاعات عمومى و اطلاعات به معنى رشد آگاهیهاى عمومى و پیشرفت علمى و اطلاعاتى از ابزار مهم در راه تأمین و برقرارى امنیت ملى است، که در دنیاى معاصر از نقش آن نباید غافل شد.
گستره امنیت
امنیت از دیدگاه معارف و فرهنگ اسلامى و علوى(ع) در هر دو حوزه قابل تعریف است و مفهوم آن وسیع و عرصه هاى فردى و اجتماعى و زمینه هاى داخلى و خارجى و فکرى و روحى و اخلاقى و اعتقادى و تبلیغاتى و اطلاعاتى و دنیوى و اخروى را شامل مى شود و با شاخصه هاى ایجابى و سلبى از هر دو زاویه قابل تعریف و دسترسى و البته نسبى است، نه مطلق و تابع وضع و امکانات و تواناییهاى هر فرد و جامعه است و نباید آن را صرفاً به امکانات و تجهیزات نظامى و با اندازه هاى مادى و فیزیکى و یا مقولات اقتصادى و مانند آن تعریف یا با نیروهاى نظامى و انتظامى یا تبلیغات سیاسى اندازه گیرى کرد، بلکه مفهوم عمیق تر، ظریف تر و فراگیرتر از مفاهیم یاد شده و بر ابعاد روحى و فکرى و فرهنگى و اخلاقى و معنوى و اعتقادى و ارزشهاى الهى و انگیزه و مقوله هاى جهاد و فداکارى و عزم و صبر و استقامت در راه خدا و در راه هدف و اعتماد به نفس و توکّل بر خدا و حق گرایى و ایثار و شجاعت معنوى و الهى نیز اطلاق مى گردد. شاخصها و مقولات ارزشمند و کارساز و تأثیرگذار فراوان دیگرى در این حوزه مؤثرند که در تعاریف مرسوم صاحب نظران این مقولات کمتر دیده مى شود. اما د
ر فرهنگ دینى سخت مورد توجه بوده و منشأ عزت و اقتدار و هویت و استقلال و حراست و مقاومت و پایدارى در برابر دشمنان و مانع نفوذ و وسوسه و شیطنت بیگانگان و بیگانه پرستان در حیات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى و اقتصادى امت اسلامى و مؤمنان خواهد شد و آنان را براى مقابله با خطرات و تهدیدات آماده مى کند و در پاسدارى از اصول و منافع ملى و حیاتى و کیان نظامى اسلامى، قدرتمند و مقاوم مى نماید و راههاى نفوذ و سلطه و توطئه دشمنان را سد مى کند و آنها را در برابر اقتدار امت اسلامى و مسلمانان خلع سلاح مى نماید و راه طمع آنان را مى بندد.
در روایت پیامبر(ص) آمده است:
«نعمتان مکفورتان، الامن و العافیة؛[13]
دو نعمت اند که قدر آنها شناخته نمى شود و کفران مى گردند: امنیت و عافیت».
در فرهنگ علوى بر نعمت امنیت تأکیده شده و امام(ع) فرموده است:
«ایّها النّاس، انّه من استنصح الله وفّق و من اتّخذ قوله دلیلاً هدی للّتی هی اقوم فانّ جار الله آمن و عَدوّه خائف؛[14]
مردم! هر کس خدا را ناصح و خیرخواه خود قرار دهد، موفق مى شود و هر کس قول او را دلیل و راهنما قرار دهد، به استوارترین راه هدایت خواهد شد. کسى که خود را در پناه خداوند قرار دهد، در امنیت و آرامش خواهد بود و هر کس دشمن خدا باشد، خائن است».
«و تَدافعته الاَبْواب اِلى باب السّلامة وَ دار الاقامة وَ ثبتت رِجْلاه بِطمأنینة بدنه فی قَرارِ الاَمْن و الراحة بِما استعمل قلبه و ارضى ربه».[15]
امام(ع) مسایلى مانند فقر و مرض و بیمارى قلب را بزرگترین محرومیتها مى داند، همان طور که بزرگترین دردهاى باطنى انسانها را کفر و شقاق و ضلال و نفاق مى شمارد و این امر را از عوامل تهدیدکننده ایمان و امن و طمأنینه نفس و امنیت روح و روان و جسم و جان انسانها مى شناسد. در جاى دیگر مى فرماید:
«الا و انّ من البلاء الفاقة و اشدّ من الفاقة مرض الجسم و اشدّ من مرض الجسم مرض القلب؛[16]
از بلاها فقر و ندارى است و از آن بدتر بیمارى جسمى است. و از آن خطرناک تر بیمارى روحى است. از نعمتهاى خداوند ثروت و قدرت مادى و مکنت است و بالاتر از آن سلامت جسمى انسانهاست و از آن برتر سلامت روحى و فکر و قلب و عقل انسانهاست».
یا مى فرماید:
«یا بنیّ! انّی اخاف علیک الفقر فاستعذ بالله منه فانّ الفقر منقصة للدین، مدهشة للعقل، داعیة للمقت؛[17]
براى تو از فقر مى ترسم. به خداوند از شرّ فقر پناه ببر، چون موجب کاهش دین، دهشت عقل و کینه و دشمنى مردم خواهد شد».
فقر یک عامل تهدیدکننده است، همان طور که جهل و بیمارى خطر است.
در ابعاد دیگر حضرت مى فرماید:
«فالجنود باذن الله حصون الرعیة و زین الولاة و عزّ الدین و سبل الامن و لاتقوم الرعیة الّا بهم».[18]
بحث دفاع و امنیت ملى در برابر تهاجم دشمنان و توطئه عناصر و باندهاى قدرت طلب و مخرّب داخلى و خارجى است.
امنیت با عزت و اقتدار به هم آمیخته و از واژه عزت در این باره استفاده شده است که در مفهوم عزیز بودن یا حکمت، مفاهیمى از قبیل قدرت، اقتدار، همراه با شایستگى و برازندگى و تواضع و تمکین و ذلت و فروتنى و کرنش دشمن استفاده مى شود.
شاید بتوان گفت در تعابیر قرآن مفهوم عزت که فراتر و نتیجه امنیت است یا امنیت، برآیند آن است، به کار رفته است. اسلام و قرآن عزت را براى امت اسلامى و مسلمانان مى پسندند و چنانچه مسلمانان به شرایط اسلامیت خود پایبند باشند، همواره عزیز و سربلند خواهند بود و دشمنان از نفوذ و رخنه و فکر سلطه بر آنان محروم و مأیوس خواهند بود و روزنه امیدى براى آنان باز نخواهد شد، بلکه دشمن در برابر عظمت و عزت و کرامت و شکوه جامعه اسلامى مجذوب و تسلیم خواهد بود و اگر عناد نداشته باشد، تسلیم حق خواهد شد. این جاذبه را اسلام دارد و جامعه اسلامى مى تواند اسباب آن را فراهم نماید.
این بیان را امام در خطبه قاصعه دارد:
«فابدل لهم العزّ مکان الذل و الامن مکان الخوف».[19]
در حقیقت اسلام امنیت توأم با عزت را براى جامعه اسلامى و انسانهاى مؤمن مى خواهد و ابزار و وسایل آن را پیش بینى نموده است که چنانچه عمل شود، موفقیت آن قطعى خواهد بود.
حضرت(ع) در جایى دیگر مى فرماید:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا مُنافسة فی سلطان و لا التماس شى ء من فضول الحطام و لکن لنردّ المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک؛[20]
بار خدایا! تو مى دانى جنگ و کشمکش ما به خاطر قدرت طلبى یا فزون خواهى ثروت دنیا نبود، بلکه براى آن است که نشانه هاى دین تو را بازگردانیم و اصلاح را در سرزمینهاى تو حاکم کنیم تا بندگان مظلومت امنیت یابند و حدود تعطیل شده ات به اجرا در آید».
بنابراین هدف، قدرت طلبى و جنگ قدرت و رقابت در قدرت یا کسب ثروت و زراندوزى و زیادت خواهى نبوده، بلکه هدف احیاى شعائر و نشانه هاى دین خدا و برقرارى اصلاحات در جامعه است تا بندگان ستمدیده در امنیت باشند و حدود الهى اقامه شود.
امنیت در فرهنگ علوى(ع) مفهومى عمیق و گسترده دارد و ابعاد وجودى انسانها را پوشش مى دهد و دنیا و آخرت را شامل مى شود و اساس بر امان الهى و ایمان و ایمنى از عذاب و قهر خداوند متعال است تا انسان به اعتماد و اطمینان برسد و صاحب نفس مطمئنه گردد. امنیت با سکینه و قرار امن و راحت و دخول در ابواب دارالسلام الهى و احیاى عقل و قلب و اماته نفس و شهوات و سیر و سلوک الى الله و وصل به مدارج کمال و معرفت و شهود محاضر قدس میسر است.
امنیت و نظم داخلى
امنیت و نظم اجتماعى از اساسى ترین و حساس ترین بخشها و حوزه هاى امنیتى است و ضرورت آن براى هر فرد و جامعه اى شناخته شده و غیر قابل انکار است. در فرهنگ اسلامى بحث امنیت اجتماعى و ابعاد گوناگون و کارساز آن مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است و اصولى مانند نظم و انضباط، امنیت عمومى و فردى و خانوادگى و فرهنگى و سیاسى، حاکمیت نظم و قانون، مبارزه با متخلّفان و عوامل توطئه گر، اجراى قوانین حدود و دیات و قصاص، مبارزه با اراذل و اوباش و جرایم و تجاوز به حقوق دیگران، پیشگیرى هاى کیفرى و ضوابط حقوقى و کیفرى، ایجاد فضاى سالم اجتماعى و صلح و آرامش، حقوق و اختیارات حکومتها در برخورد با عوامل جرم و برخورد با کسانى که رعب و وحشت ایجاد کنند و اسلحه به دست بگیرند و امنیت اقتصادى، بهداشتى، زیست محیطى و قضایى را به خطر بیندازند، از مسایل مهم و سرنوشت ساز هر جامعه است که خوشبختانه در معارف اسلامى و فرهنگ علوى نسبت به موضوعهاى یاد شده، مقررات حیات بخش جهت پیشگیرى، کاهش و درمان داده شده و بر حفظ حقوق افراد و جامعه و دولت و برقرارى روابط سالم توأم با آزادى و آگاهى و عدالت تأکید شده و قوانین کیفرى اسلام و د
ستگاه قضایى و حکومتى به علاوه برنامه هاى تربیتى و دینى و اجتماعى براى تحقق و اجراى آن وضع گردیده است. در وصیتنامه پر ارج حضرت امیر(ع) آمده است:
«اوصیکُما وَ جمیعَ وَلَدی وَ منْ بلغه کِتابی بِتَقْوى الله وَ نظم امرِکُم و صلاح ذات بَیْنکُم؛[21]
همه فرزندان خود و کسانى که این دستور را خواهند شنید، به تقواى الهى و نظم در کارها و صلاح در میان خود توصیه مى کنم.»
چنانچه از این وصیتنامه، صرفاً به همین سه دستور توجه و عمل شود، سرنوشت جامعه اسلامى بر اساس تقوا و نظم اجتماعى و عمومى و صلاح در میان خود و در روابط اجتماعى و فرهنگى و سیاسى اداره خواهد شد و شاخصه هاى لازم براى اقتدار و صلاح و اصلاح و نظم و عدل و اعتدال و تقوا و همگرایى و اخوت فراهم خواهد شد و اهداف نورانى اسلام در زمینه پیشگیرى از جرم و گسترش صلاح و سلامت جامعه و عدالت اجتماعى و افزایش امنیت عمومى، رشد شاخصه هاى همبستگى و عدالت خواهى و رشد و ارتقاى معنوى و پایدارى و صیانت از ارزشهاى اسلامى و الهى و تأکید بر کرامت انسانها و حفظ حرمت و آزادى انسانها و حفظ جان و مال و ناموس مردم و امت اسلامى فراهم خواهد شد و جامعه اسلامى را در برابر فساد بیمه و صیانت خواهد کرد.
اسلام به صورت مبنایى با عوامل ناامنى و تجاوز و فساد به مبارزه برخاسته و اجازه نمى دهد در جامعه عوامل ناامنى و جنایت رشد کند و یا زمینه هاى تجاوز توسعه یابد. هر کسى در این باره مسؤول است و همه باید حریم دین و جامعه را حفظ کنند و رعایت حدود الهى بر همگان فرض است.
امیر المؤمنین(ع) در خطبه مربوط به حقوق متقابل والى و مردم، رمز تداوم حیات و پایدارى جامعه اسلامى را اینگونه بیان مى فرماید:
«فَاِذا ادت الرَّعیة اِلى الوالی حقه وَ ادّى الوالی اِلَیْها حقّها عَزّ الحَق بَیْنَهُمْ و قامت مناهج الدّین وَ اعتَدلت مَعالِم الْعَدْل وَ جرت على اذلالها السنن فصلح بِذلِکَ الزمان و طمع فی بقاء الدّولة ویئست مَطامِعُ الاعْداء؛[22]
هرگاه مردم حقوق والى را ادا کنند و حاکم نیز حقوق مردم را ادا نماید، حق در بین ایشان عزیز خواهد شد و قواعد دین برقرار خواهد شد و نشانه هاى عدالت استوار و سنّتها در بستر خود قرار خواهد گرفت. در اینجا است که روزگار صالح خواهد شد و امید به بقا و پایدارى دولت خواهد بود و دشمنان مأیوس خواهند شد و امنیت پایدار و برقرار خواهد ماند.»
این خطبه یکى از گرانبهاترین درسها را در زمینه هاى حقوق سیاسى، فلسفه سیاسى، رابطه متقابل دولت و مردم، شرایط پایدارى و تداوم حکومت، اصلاح جامعه، امنیت ملى، تقویت بنیادهاى فکرى و معنوى، عوامل اقتدار امت، عوامل یأس و ناامیدى دشمنان، جریان امور به وجه احسن، احقاق حق و اماته باطل، حمایت از مظلومان و مقابله با ظالمان و دهها مسأله دیگر را بیان مى نماید.
آنجا که ناکثین و لشکریان جمل امنیت جامعه را به خطر انداختند و بر اهل بصره یورش آوردند و وحدت و استقلال و حاکمیت اسلامى را مورد تهدید جدّى قرار دادند و بناحق بر مسلمانان تحت فرمان حضرت، حمله کردند، امام براى سرکوب فتنه، حرکت کرد و اقدامات و تدابیر لازم را تدارک دید. البته همواره سعى داشت تا آنجا که امکان دارد مسأله به جنگ پایان نپذیرد و خونى بناحق ریخته نشود، اما هنگامى که کار از کار گذشت و چاره اى جز غرّش شمشیرها و شیهه اسبها نبود، امام دستور حمله داد. آنگاه در فلسفه این اقدام فرمود:
«فَوالله لَو لَم یَصیبُوا منَ المُسلمین الا رجلاً واحداً مُعْتَمدین لقتله بلاجرم جره لحل لی قَتل ذلِک الجَیْش کَلّه اذ حضروه فلم ینکروا و لم یدفعوا عنه بلسان و لا بید؛[23]
به خدا سوگند، اگر از مسلمانان جز یک نفر را به شهادت نرسانده بودند و در قتل او بدون ارتکاب جرمى او را عمداً کشته باشند، قتل همه آنها بر من حلال است، چون در آن صحنه حضور داشته اند و از بناحق ریختن خون مسلمانى با دست و زبان دفاع نکرده اند.»
امنیت مرزها
امام على(ع) خطاب به مالک اشتر مى نویسد:
«امّا بَعْدَ فانّک مِمَّنِ اسْتَظْهر بِه عَلى اِقامة الدّین و اقمع بِه نَخوة الاثیم و اسد بِه لهاة الثغر المَخُوف؛[24]
بى گمان تو از کسانى هستى که من در اقامه دین خدا و اجراى قوانین الهى و در هم شکستن غرور جنایتکاران و پاسدارى از مرزهاى حساس کشور به نیروى آنها تکیه و اعتماد مى کنم».
امام مى فرماید: اقامه دین و ریشه کن کردن غرور گناهکاران و جباران و انسداد مرزهاى حساس و گلوگاههاى دشمن را به وسیله تو مى بندم. تو در کارهاى مهم از خداوند استعانت جوى و سختى و شدت را با نرمى درآمیز و هر جا رفق مؤثرتر باشد، از آن استفاده کن و هر جا جز شدت جواب ندهد، با قاطعیت برخورد کن و در هر حال با رعیت و مردم مهربان باش و آغوشت را براى آنها بگشا و با گشاده رویى با آنان برخورد کن و با نرمى با آنان معاشرت بنما و در ملاحظه و نظر کردن و تحیت گفتن با آنان یکسان رفتار کن تا بزرگان طمع در ستم کردن به تو نکنند و ضعیفان از عدل تو مأیوس نشوند.
خبر به آن حضرت رسید که لشکریان معاویه به شهر مرزى انبار حمله کرده و به مال و جان مردم یورش آورده اند و خلخال و دستبند از پا و دست زنان مسلمان و کسانى که در پناه حکومت اسلام هستند، در آورده و پیروزمندانه برگشته اند و کسى در برابر آنها نایستاده است، فرمود: اگر انسان از شنیدن این خبر از غصه دق کند و بمیرد، سزاوار است.[25]
همه ناموس امام هستند و حکومت اسلامى نسبت به همه مسؤولیت دارد، تا جایى که نه تنها زنان معاهد در شهر انبار باید در سایه امن و امان حکومت اسلامى باشند که در شام یا یمامه اگر گرسنه اى باشد، امام مسلمانان هرگز آرام ندارد و براى او قابل تحمل نیست خود سیر باشد و ملتش گرسنه باشند. همه فرزندان و برادران دینى او همانند او انسان و از حقوق انسانى برخوردار هستند:
«فَاِن النّاس صنفان امّا اَخ لَک فِی الدّین اَوْ نظیر لَکَ فی الخلَق».[26]
امنیتى فراگیر در مرزها و شهرها و گستره اسلام و مسؤولیت حکومت و کارگزاران در پاسدارى از مرزها و حقوق انسانى و حقوق شهروندان ضرورى است.
امنیت قضایى
قضا و جایگاه آن در فرهنگ و نظام اسلامى، از پایگاهى رفیع و خداپسندانه و مردمى برخوردار است. اگر حکومت را با قضاوت عادلانه تفسیر کنیم و روح حکومت را در قضاوت به حق و گسترش عدالت در جامعه تعریف نماییم، در فرهنگ انبیا و فرهنگ اسلامى، قضاوت از جایگاه بلندى برخوردار است و قضاوت، به حق کار انبیا است.
در فرهنگ علوى(ع) نیز قضاوت به حق و استفاده از فنون قضایى، امنیت قضات و کارگزاران قضایى و استقلال و امنیت قضایى مردم از مسایل مهم و قابل توجهى است که مراجعه به سیره و سنت آن بزرگوار حاوى درسهاى آموزنده و حکیمانه اى است که چراغ راه امت خواهد بود.
تأکید اسلام بر شرایط قضات و کارگزاران قضایى و عدالت و علم و حکمت و تجربه و رعایت دقیق ضوابط، نشان دهنده عمق و اهمیت این وظیفه سنگین است.
آن بزرگوار در باره رسول اکرم(ص) مى فرماید:
«المعلن الحَقّ بِالْحَقّ»[27] یا «کَلامه الفَصْل و حُکْمه العَدل»[28] و در عبارت دیگر فرمود: «افْضل الخَلْق اقضاهُم بالحقّ»[29] و در مقابل فرمود: «شرّ القضاة منْ جارت اقضیته»[30].
واضح است براى برقرارى امنیت قضایى در دو بُعد امنیت قضاوت و امنیت مردم، شرط اول، وجود نظام قضایى کارآمد و عدالت خواه و قوانین کارآمد و آیین دادرسى راهگشا و کارکنان متعهد و هوشمند و فضاى سالم و عدالت خواه و فرهنگ لازم جهت حمایتهاى قضایى و عدالت خواهى و پرهیز از حاکمیت سلیقه ها و باندها بر دستگاه قضایى و پیشگیرى از وسوسه ها و نفوذیهاى حیله گر و ارتباطات ناسالم و برخورد با مفاسد، از جمله رشوه خوارى و سوء استفاده و فرصت طلبى و حاکمیت روابط بر ضوابط است.
در این باره امام على(ع) در به کارگیرى قضات شریف و بافضیلت و از خانواده هاى توانا و شایسته براى مسؤولیت قضاوت و داراى تیزبینى تأکید مى فرماید:
«ثُمَّ اختر لِلْحُکْم بَیْن النّاس اَفْضل رعیَّتک فی نفسک مِمَّن لا تَضیق بِه الامُور و لا تَمحکه الخُصوم... ؛[31]
براى قضاوت در میان مردم بهترین کارگزارانت را انتخاب کن. از کسانى باشد که امور گوناگون و کارها بر او تنگ نیاید و او را در تنگنا قرار ندهد و برخوردهاى گوناگون و خصمانه طرفهاى درگیر، او را به خشم وا ندارد. کسى که در لغزش خود پاى نمى فشارد و چون حق را شناخت، بازگشت به حق بر او دشوار نخواهد آمد. خویشتن را اسیر طمع و آز نکرده و به فهم سطحى بسنده نمى کند. از آن کسان که در شبهات از همه بیشتر احتیاط مى کنند و در گردآورى ادله و پیروى از دلیل از همه بیشتر پا مى فشارد. کسانى که از مراجعه خصوم کمتر دچار ناشکیبى مى شوند و براى کشف حقایق امور از همه صابرتر و شکیباتر باشند و چون حق براى آنها روشن شد، از همه قاطع ترند. کسانى که ثناخوانى، آنها را دچار خودخواهى نمى کند و با چرب زبانى و فریب، شاهین ترازوشان به کژى میل نمى کند. البته چنین کسانى سخت کمیاب اند.»
این فصل از بیان حکیمانه و سازنده و عدالت گستر و پاسدار حریم حق و عدل، یکى از حساس ترین و کارآمدترین بخشهاى حکومت در جامعه است، که بخش قضاوت و احقاق حقوق مردم و برقرارى نظم و امنیت در جامعه و پاسدارى از حقوق محرومان و ستمدیدگان و مبارزه با زورگویان و ستمگران است.
بدون تردید اساس حکومت زمانى استوار و پایدار خواهد بود که جلوى ظلم و زور و فساد در جامعه گرفته شود و عدالت و امنیت قضایى با قاطعیت در جامعه برقرار گردد.
بدیهى است شرط اول براى تحقق این رسالت، استقرار قانونى و ایجاد دستگاه قضایى سالم و کارآمد براى انجام وظایف محوله است. اساس چنین دستگاهى دو چیز است: قانون و قضات شایسته.
آنچه در سخنان امام(ع) نسبت به منصب قضا و حساسیت حرفه گرانسنگ و الهى قضاوت بیان شده، نشانگر خطیر بودن آن و نقش سرنوشت ساز حاکمان و قاضیان و دادرسان و شاغلان منصب قضا است، که شرایط آنان بدین قرار است:
1ـ از بهترین و برترین اشخاص باشند.
2ـ داراى شرح صدر باشند و اطلاعات لازم براى قضاوت عادلانه را به دست آورند.
3ـ با شهامت اشتباهات خود را بپذیرند و آن را جبران کنند.
4ـ زود به خشم نیایند و در مقابل پافشارى طرفینِ دعوا به احقاق حقشان کنترل خود را از دست ندهند.
5ـ قوى و نیرومند باشند و از قدرتمندان نترسند.
6ـ عزت نفس و همت عالى داشته باشند و اسیر آز نگردند و توسط رشوه دهندگان تطمیع نشوند.
7ـ اهل تحقیق باشند و با آسان گیرى از مسایل نگذرند و بدون کسب اطلاعات به قضاوت نپردازند و با برخورد سطحى و بر اساس اولین شنیده ها حکم صادر نکنند.
8ـ در مواجهه با امور مشتبه و مسایل گنگ و پیچیده، احتیاط و تأمّل را از دست ندهند و در کشف واقعیات بر اساس دلایل و براهین قطعى کنجکاو و مصرّ باشند و در یافتن حق، پافشارى و توانایى و شرح صدر لازم را داشته باشند.
9ـ با طرفین دعوا گشاده رو باشند و بدون ابراز خستگى و ناراحتى به هر کدام از طرفین فرصت سخن گفتن بدهند.
10ـ گرفتار حیله و مکر فریبکاران نشوند و در مقابل تملق و چاپلوسى اراده خود را از دست ندهند.
11ـ از قاطعیت برخوردار باشند و هنگامى که حقیقت را کشف کردند، اجازه ندهند عاملى مانع صدور حکم عادلانه گردد و حکم خود را بدون طرفدارى از یکى و کم لطفى به دیگرى صادر کنند و از هیچ چیز و هیچ کس ملاحظه نکنند، جز عدل و وظیفه.
البته افرادى با چنین مشخصات اندک اند. داشتن قاضى شایسته و صالح براى حکومت توفیق بزرگى است که باید ارزش آن را بداند.
رابطه آزادى و امنیت
آزادى و کرامت انسانها در فرهنگ اسلامى از اساسى ترین و ارزشمندترین حقوق خدادادى است و منشأ رشد و پویایى و عامل حرکت و اقتدار و زمینه ساز شکوفایى استعدادها و سرمایه هاست و در برابر، استبداد و خفقان و محدودیتهاى نامشروع و غیر قانونى، موجب رکود و ضایع شدن سرمایه ها و نابودى نیروهاى خلاق و ضایع شدن استعدادهاى خدادادى است.
آزادى جزء گوهره انسانى و حیات طیبه الهى است. آزادى بزرگترین ارمغانى است که جامعه بشرى همواره طالب و در آرزوى آن بوده است.
در فرهنگ اسلامى و علوى رعایت آزادیهاى مشروع مردم از اصولى ترین مسایل است.
آن بزرگوار فرمود:
«لا تَکُنْ عَبْد غَیْرِک وَ قَد جَعلک الله حُرّاً؛[32]
برده دیگران مباش، در حالى که خداوند تو را آزاد آفریده است.»
اصل مبارزه با استبداد در سرلوحه برنامه هاى حضرت دیده مى شود. تلاش براى ایجاد فضایى امن و آرام و آزاد همراه با کرامت انسانها و رعایت حریمها از ارکان برنامه هاى حضرت است.
روشن است بین آزادى و توطئه، آزادى و بى بند و بارى، آزادى و قانون شکنى، آزادى و شقّ عصاى مسلمانان، آزادى و هرج و مرج و دهها مفهوم و واژه دیگر در تعریف و رفتار تفاوتهاى اساسى وجود دارد. از این رو به یک تعریف جامع و مانع شاید به سادگى امکان دسترسى نباشد و در این رابطه دهها تعریف توسط اندیشوران و صاحب نظران انجام گرفته باشد.
لیکن بدون تردید آزادى را باید با قانون الهى تعریف کرد و ابعاد آن را در چارچوب حفظ حقوق اشخاص و جامعه و پرهیز از افراط و تفریط و اعمال سلیقه و قدرت یک باند و یا یک جریان بر آن و آزادى از قیود تحمیلى و تعصب آمیز دید و تعریف کرد که تعریف بیان حدود آن از جایگاه ارزنده اى برخوردار است.
در معارف اسلامى اصل آزادى پذیرفته شده و جزء خمیرمایه فطرى انسانهاست. بحث اساسى بیشتر بر تحریف و انحراف و توطئه و باندهاى جاه طلب بوده، که آزادى را به خطر مى اندازد یا آن را بر اساس خواستهاى غلط خود تفسیر مى کنند و آزادى را به بند و زنجیر مى کشند یا از آن سوء استفاده مى کنند.
تأکید حضرت(ع) بر مشورت در کارها و رعایت حقوق مردم و رضایت عامه و برخورد با والیان متخلف و خودسر از بهترین شواهد در این باره است.
نکات آموزنده اى که حضرت در زمینه فتنه بنى امیه و عملکرد آنان و خطراتى که آینده دنیاى اسلام را تهدید مى کند، بیان فرموده، شاهد دیگرى بر این موضوع است.
آن بزرگوار مى فرماید:
«انّی الى لقاء الله لمشتاق و حسن ثوابه لمنتظر راج و لکنّى آسى ان یلی امر هذه الامة سفهاؤها و فجّارها فیتخذوا مال الله دولا و عباده خَوَلا و الصّالحین حرباً و الفاسقین حزباً.»[33]
بحث از تسلط نابکاران و سفیهان و نابخردان امت اسلامى و اقدامات و عملکرد تلخ و اسفبار و جبار آنهاست. مى فرماید: با سلطه سفیهان فاسق و فاسقان سفیه و فاجران فاسق بر امت، سرنوشت آن دستخوش دگرگونیهاى وحشتناکى خواهد شد. آنها بیت المال را تیول خود قرار خواهند داد و بندگان خدا را به بردگى خواهند گرفت و آزادى را از مردم سلب خواهند کرد و نسبت به صالحان و شایستگان سر عناد و جنگ در پیش خواهند گرفت و با فاسقان پیوند حزبى و شیطانى برقرار خواهند نمود.
در فرهنگ علوى(ع) اطاعت از حاکمان جبار و سیاستمداران و زورگو، حکم اطاعت از طاغوت را دارد و اطاعت از آنان در حد شرک به خداى بزرگ است:
«مَن اطاعَ جَبّارَاً فقَد عَبَدَه»؛[34] و «من اصغى اِلى ناطِق فَقَد عَبَدَه»؛[35] و «لا دین لِمَن دان بِولایَة امام جائِر».[36]
در میراث گرانسنگ علوى(ع) آزادى با فطرت و سرشت انسانها عجین شده و به هم آمیخته و جزء سرمایه هاى اصلى انسانى و خدادادى است. آزادى ودیعه اى الهى است که در نهان بشر نهاده شده و کسى نمى تواند آن را سلب کند. آزادى حق طبیعى و فطرى و الهى است.
آزادى همان است که خالق منّان به بنى اسرائیل عطا فرمود و ایشان را از استبداد فرعونى نجات بخشید و فرمود:
«اِنَّ فِرْعَون عَلا فِی الاَرْض وَ جَعلَ اهْلها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائفةً منهم.»[37]
فرعون در زمین بر مردم برترى جویى کرد و اهل آن را فرقه فرقه ساخت و طائفه اى از آنان را به استضعاف کشید و خداوند اراده حکیمانه اش را بر آزادى انسانها و نجات پرهیزکاران از شرّ فتنه مفسدان و طاغوتیان قرار داد.
در معارف اهل بیت(ع) امنیت فردى و اجتماعى و در حیطه احکام فردى و اجتماعى شریعت و در حدود و حریم تقوا و عدالت اصولى شناخته شده و مورد قبول است. آزادى و امنیت، لازم و ملزوم یکدیگرند و در حکومت عدل غیر قابل تفکیک اند. البته در حکومتهاى جور و طاغوتى معارض یکدیگر و دسترسى به آن غیر قابل وصول است.
آنجا که نظام عدل و حق باشد، آزادى مشروع براى همه پذیرفته شده است و آنجا که نظام جور باشد، به ناچار آزادیهاى مشروع محدود خواهد شد و آزادیهاى فردى و اجتماعى تحت الشعاع وضع ظالمانه اجتماعى و متأثر از نظام حاکم خواهد بود.
نتیجه گیرى
بحث امنیت افراد حکومت و آزادى توأم با امنیت در چارچوب اصول ذیل معنا پیدا مى کند:
الف) رعایت کامل حقوق متقابل والى و مردم
ب) مسؤولیت متقابل والى و مردم
ج) نظارت متقابل والى و مردم
د) مشورت پذیرى
ح) شایسته سالارى
ه…) نصیحت ائمه مسلمین
و) تقوا و عدالت در حاکم اسلامى
ز) تقوا و عدالت در کارگزاران
ح) تعاون بر برّ و تقوا
ط) عدم تعاون بر اثم و عدوان
ى) کرامت انسانها
ک) امر به معروف و نهى از منکر
روشن است اصل آزادى افراد و آزادیهاى اجتماعى با توطئه گرى، شقّ عصاى مسلمانان، تشکیل باندهاى فساد و طغیان، تشکیل گروههاى برانداز، کارشکنى در امر حکومت، تبلیغات مخرّب علیه مصالح امت، اقدامات ضد امنیتِ فردى و اجتماعى هرگز سازگار نیست. گرچه در حکومت علوى(ع) افراد و جریانهاى مخالف آزادى بودند و کسى بر آنها بیعت یا اطاعت از حضرت را تحمیل نکرد، ولى آزادى تا آنگاه بود که دست به اقدامى علیه مردم یا حکومت نزنند.
اما آنگاه که از فضاى ایجاد شده سوء استفاده مى کردند و حرمت ماه رمضان و احکام شریعت اسلامى و حق الله را مى شکستند یا مزاحمت براى مردم ایجاد مى نمودند، دیگر آزاد نبودند. در حقیقت آنها حدود آزادى را نقض کرده بودند.
عناوین و موضوعاتى در نهج البلاغه و فرهنگ علوى(ع) به چشم مى خورد که بهترین مباحث براى نشان دادن حدود آزادیها در فرهنگ و مکتب امام(ع) است.
موضوع فتنه، فتنه شناسى، فتنه گرى، فتنه بنى امیه و خوارج، بدعت هشیارى و مبارزه با فتنه ها و استعاذه به خداوند در فتنه ها، انتخاب رهبران شایسته در برابر امواج توفنده فتنه ها، لزوم بصیرت و تقوا در برابر آن، ریشه یابى فرهنگى و سیاسى و اجتماعى و تأثیر آنها در پیدایش فتنه ها و دهها موضوع دیگر قابل توجه، پژوهش و داراى احکام و تکالیف بوده و چراغ راهنماى جامعه و حاکمیت اسلامى در برابر تحریفها، غوغاسالاریها، بدعتها و فتنه ها در میان امت اسلامى است.
بینش و نگرش حضرت در مواجهه با فتنه ها، نحوه شکل گیرى آن و عوامل و زمینه هاى مختلفى که موجب رشد فتنه مى گردد و آسیبهایى که به بحران و به فتنه هاى ریشه دار تبدیل مى شود، از درسهاى آموزنده و روشنگرى است که شناخت آن براى امت اسلامى ضرورت دارد و هر گونه غفلت خسارتهاى جبران ناپذیرى به بار مى آورد. حضرت مى فرماید:
«امّا بَعْد اَیُّها النّاس فَأنی فقأت عین الفِتْنَة وَ لَمْ یَکُن لیجترء علیها احَد غَیْری بعد أن ماج غیهبها و اشتدّ کلبها؛[38]
اى مردم! این تنها من بودم که چشم فتنه را در آوردم و جز من کسى را جرأت چنین برخوردى نبود، آنگاه که امواج سیاهى هاى آن بالا گرفت و هارى آن سخت شد.»
«و لا تقولن انّی مؤمّر آمر فاطاع فانّ ذلک ادغال فی القلب و منهکة للدّین و تقرّب من الغیر؛[39]
مبادا با خود بگویى مرا فرمانروایى داده اند و فرمان مى دهم و باید بى درنگ اجرا شود! این سیاه کننده دل و ویرانگر دین و عامل نزدیک کننده به انفجارهاى اجتماعى است.»
هرگاه شکوه ویژه فرمانروایى، به نخوت و خودبزرگ بینى دچارت ساخت، در بزرگى ملک خدا و نیرویش ژرف بنگر که چگونه بر تو قدرت دارد و بند بند وجودت بیش از آنچه خود در اختیار دارى، در اختیار اوست.
در فرمان دیگر به استاندار خود نوشت:
«استعمل العدل و احذر العسف و الحیف، فان العسف یعود بالجلاء و الحیف یدعو الى السیف؛[40]
نسبت به مردم عدل و انصاف را به کار بند و از زورگویى، تجاوز و خشونت، بى عدالتى، انحراف از حق و بیراهه رفتن و حیف و میل پرهیز کن. چون شدت و خشونت موجب کوچ کردن و مهاجرت مى شود و حیف و میل و تجاوز به حقوق مردم، آنان را وادار مى کند دست به اسلحه ببرند.»
این سخن حکیمانه درس بزرگى براى زمامداران و حکّام است. آنها باید مبناى کار خود را بر عدالت و حق محورى بگذارند و از زورگویى و تجاوز به حقوق مردم و نیز از حیف و میل کردن برحذر باشند، زیرا مردم براى احقاق حقوق خود دست به شمشیر خواهند برد و انقلاب خواهند کرد.
براى پیشگیرى از شورش و قیام مردم باید از این قبیل درسها آموخت. در این کلام آموزنده بر یک امر مثبت یعنى برقرارى عدالت تأکید شده و از دو امر سلبى یعنى خشونت و بى عدالتى نهى شده است.
انسان فطرتاً آزاد آفریده شده و آزادى گوهره وجود وى را تشکیل مى دهد. آزادى، زمینه رشد و تکامل جوامع بشرى را پدید مى آورد. در فضاى آزاد و کرامت استعدادها شکوفا مى شود و نیروها رشد نموده، خلاقیتها و نوآوریها زنده مى گردد. و راه براى پیشرفت و اقتدار جامعه فراهم خواهد شد و روابط اجتماعى پایدار و استوار خواهد بود. در فضاى خفقان و استبداد استعدادها مى میرد و نشاط و تحرک از بین مى رود. اساس در تعریف آزادى و استفاده مطلوب از آن است و قطعاً بدون امنیت و سلامت محیط و حاکمیت قانون و عدالت امکان برقرارى و ایجاد محیطى آزاد فراهم نخواهد شد.
اسلام پدیدآورنده آزادى و مدافع و پاسدار آن است و آزادى در چارچوب اسلام تعریف مى شود و حریم آن و امنیت با حریم فرهنگ و احکام و سلامت جامعه اسلامى و پاسدارى از حدود اسلامى قابل تفسیر است.
آنچه در فرهنگ علوى(ع) مشهود است، تأکید بر آزادیهاى مشروع در زمینه هاى فکرى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى است.
در مورد آزادیهاى سیاسى تا آنجا که به باند و گروه ختم نشود و توطئه نکنند و فساد و محاربه نباشد، از نظر حضرت، مزاحمتى براى آنان ایجاد نمى شود.
اما در صورتى که به توطئه گرى و کارشکنى و اقدامات ضد امنیتى و ایجاد تفرقه مى پرداختند یا آتش بیار معرکه براى بیگانگان بودند و از حوزه هاى دینى و مراکز اجتماعى به عنوان پایگاه و حوزه نفوذ دشمنان استفاده مى کردند و مانند مسجد ضرار در برابر حیات و حرکت جامعه اسلامى مى ایستادند، دیگر جاى اغماض و عفو و رحمت اسلامى نبود.
تاریخ مبارزات حضرت با ناکثین و قاسطین و مارقین گویاى این حقیقت است. حضرت در آغاز تلاش کردند نصیحت نموده و درگیر نشوند و با شرح صدر این معنا را پى گرفتند، اما آنجا که نصایح حکیمانه آن بزرگوار اثر نکرد، با قدرت اقدام نمودند و چشم فتنه را در آوردند.
واژه استبداد که امروز در فرهنگ دینى و سیاسى ما یک مفهوم شناخته شده است، ریشه در سخنان ارزشمند على و زهرا(ع) و سیدالشهداء(ع) و اهل بیت(ع) دارد. فاطمه(س) فرمود:
«و هرج شامل و استبداد من الظالمین یدع فیئکم زهیداً و جمعکم حصیدا؛[41]
هشدار که هرج و مرج فراگیر و استبداد ستمگران که بیت المال شما را به صورت خاصه توزیع خواهند کرد و اجتماع و وحدت شما را درو خواهند نمود».
نتیجه سلطه حاکمان بى مروّت و ستمگر جز بى نظمى و استبداد نخواهد بود که بیت المال را در اختیار هر کس خواستند قرار مى دهند و اجتماع جامعه اسلامى را شقّه شقّه مى کنند.
و این سخنان هدایتگر على(ع) است که مى فرماید:
«من استبدّ برأیه هلک و من شاور الرجال شارکهم فی عقولهم؛[42]
هر کسى در رأى و نظر خود استبداد بورزد، هلاک خواهد شد، و هر کسى با رجال مشورت نماید، در عقول آنان شریک خواهد بود».
امنیت و رسانه هاى ارتباط جمعى
در فرهنگ اسلامى نقش رسانه ها نقش هدایتگرى، تعلیم و تربیت، اطلاع رسانى، پاسدارى از ارزشها و کرامتهاى اسلامى و انسانى و حفظ هویت و استقلال امت اسلامى و مقابله با توطئه هاست.
رسانه هاى مکتوب باید در جهت و مدار یاد شده حرکت نمایند. براى تحقق اهداف یاد شده باید دست اندرکاران از شایستگى و لیاقت لازم برخوردار باشند و بر باورهاى دینى پاى بفشرند و پاسدار هویت اسلامى و حافظ حقوق مردم باشند و در جهت عدالت و آزادى و کرامت و منزلت اجتماعى انسان حرکت کنند.
در فرهنگ اسلامى رسانه ها باید تکیه گاه مردم و مایه امید و پاسدار ارزشها و حقوق اسلام و مردم باشند و موجب آگاهى و معرفت و بیدارى و بصیرت گردند و چراغ هدایت و عامل وحدت باشند و اعتماد به نفس را تقویت کنند و اعتمادسازى کنند و نقاط ضعف دشمنان را برملا کنند و مایه دلگرمى دوستان و دلسردى و ضعف دشمنان گردند و در برابر حمله دشمنان دفاع و بلکه حمله کنند.
از منابع اسلامى و قرآنى دو مطلب در این باره استفاده مى شود:
1ـ عملیات تحکیمى براى تقویت جبهه خودى.
2ـ عملیات تخریبى براى تضعیف جبهه دشمنان.
در بخش اول دو موضوع مهم در فرهنگ اسلامى قابل توجه است:
الف) اصل ارتباط
ب) محتواى ارتباط
قرآن بر اصل ارتباط، همدلى، تعاون، اعتصام به حبل الله، تواصى به حق و صبر، توصیه مى کند.
محتواى این ارتباط و تعاون در فرهنگ اسلامى بر توحیدمحورى، اخلاق و معنویات، تقوا و عدالت، استقلال و آزادى، امامت و ولایت الهى، اخلاص و اعتماد به نفس و توحیدکلمه و کلمه توحید استوار است. قرآن در این باره درسهاى ارزنده و عبرت آموز به امت اسلامى مى دهد.
اطلاعات و امنیت
نقش اطلاعات در هر جامعه اى تعیین کننده و روشنگر است. چنانچه یک ملت یا حکومتى از دستگاه اطلاعاتى کارآمد و موفق و مردمى برخوردار باشد، مى تواند بسیارى از توطئه ها، تهدیدها و بحرانها را پیشگیرى نماید و اجازه ندهد در اثر نفوذ و وسوسه دشمنان، اعتماد عمومى سلب گردد یا جامعه دچار نابسامانى و آشفتگى شود یا راه براى نفوذ و توطئه دشمنان هموار گردد. چنانچه حصارهاى اطلاعاتى و امنیتى یک ملت و حکومت ضربه بخورد، راه براى دشمنان وحدت و استقلال جامعه باز مى گردد و نیروهاى فتنه گر مى توانند با جوّسازى و تشنج آفرینى بستر را براى اهداف خود و سلطه ایادى شیطانى آماده سازند.
اطلاعات، کیفیت آن، سازمان مربوط، نیروهاى فعال، حوزه هاى کارى، مقابله با تهدیدات و نفوذیها و سازمانهاى جاسوسى، هشیارى در برابر عملیات روانى دشمن، آگاهى در مورد تهاجم فرهنگى و ارتباطى دشمن، از حساس ترین و مهمترین مسایل مربوط به امنیت، استقلال، حفظ هویت و شخصیت امت اسلامى و تأمین منافع و مصالح و امنیت ملى است.
در اینجا چند جمله نورانى از امیرالمؤمنین(ع) براى تنویر افکار عمومى ذکر مى شود:
1ـ یستدلّ على العاقل باربع، الحزم و الاستظهار و قلّة الاغترار و تحصین الاسرار؛[43]
شخص عاقل به چهار خصلت شناخته مى شود:
ـ حزم و دوراندیشى در کارها،
ـ پیگیرى اوضاع و امور،
ـ کم فریب خوردن و مغرور نشدن،
ـ حفظ و صیانت اسرار.
2ـ مَن لَم یَتحرّز مِن المکائد قبل وقوعها لم ینَفعَه الاسف عند هجومها؛[44]
هر که به موقع از حیله هاى دشمن خود را حفظ نکند، تأسف او در هنگام تاخت و تاز دشمن نفعى نخواهد داشت.
3ـ رَأس الحِکْمة تجنّب الخُدَع؛[45]
بالاترین مراتب حکمت، پرهیز از حیله ها و خدعه هاست.
4ـ انّ اخا الحرب اَلارق؛[46]
برادر و کارآزموده جنگ، بیدارى است.
5ـ من لم یستظهر بالیقظة لم ینتفع بالحفظة؛[47]
هر که از هشیارى بهره اى نداشته باشد، نگاهبان فایده اى به حال او نخواهد داشت.
6ـ کن للعدوّ المکاتم اشدّ حذراً منک للعدوّ المبارز؛[48]
از دشمنى که عداوت خود را پنهان مى کند، بیشتر احتیاط کن، تا دشمنى که آشکارا دشمنى مى کند.
________________________________________
پى نوشت ها:
1 ـ نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 40.
2 ـ رعد (13)، آیه 28.
3 ـ قریش (106)، آیه 2.
4 ـ نور (24)، آیه 55.
5 ـ مائده (5)، آیه 54.
6 ـ همان، آیه 52.
7 ـ نساء (4)، آیه 71.
8 ـ انفال (8)، آیه 60.
9 ـ مائده (5)، آیه 33.
10 ـ حجرات (49)، آیه 9.
11 ـ انعام (6)، آیه 82 .
12 ـ رعد (13)، آیه 28.
13 ـ بحارالانوار، ج81، ص 170.
14 ـ نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 147.
15 ـ همان، خطبه 220.
16 ـ همان، حکمت 388.
17 ـ همان، حکمت 319.
18 ـ همان، نامه 53.
19 ـ همان، خطبه 192.
20 ـ همان، خطبه 131.
21 ـ همان، نامه 47.
22 ـ همان، خطبه 216.
23 ـ همان، خطبه 172.
24 ـ همان، نامه 46.
25 ـ همان، خطبه 27.
26 ـ همان، نامه 53.
27 ـ همان، خطبه 72.
28 ـ همان، خطبه 94.
29 ـ عبدالواحد آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، چاپ دوم، قم، دارالکتاب الاسلامى، ص214.
30 ـ همان، ص410.
31 ـ همان، ص194؛ نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 53.
32 ـ نهج البلاغه، نامه 31.
33 ـ همان، نامه 62.
34 ـ بحارالانوار، ج23، ص361.
35 ـ همان، ج2، ص94.
36 ـ همان، ج23، ص322.
37 ـ قصص (28)، آیه 4.
38 ـ نهج البلاغه، خطبه 93.
39 ـ همان، نامه 53.
40 ـ همان، حکمت 476.
41 ـ بحارالانوار، ج43، ص158.
42 ـ نهج البلاغه، حکمت 161.
43 ـ غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص 107 و 799 و ج1، ص412.
44 ـ همان، ص652.
45 ـ همان، ص377.
46 ـ بحارالانوار، ج33، ص596.
47 ـ غررالحکم، ج2، ص702.
48 ـ ابن ابى الحدى، شرح نهج البلاغه، ج20، ص311.
فیلسوفانى که دغدغه عدالت داشته اند، آن را شرط ضرورى عدل دانسته اند، و کسانى که به «رفاه» مى اندیشیده اند، آن را عامل اصلى آسایش شمرده اند و آنان که بر توسعه سیاسى یا اقتصادى تکیه کرده اند، امنیت را «عامل» و نیز «حاصل» آن تلقى کرده اند و همه کسانى که براى حاکمیت ارزشهاى معنوى تلاش دارند، آن را مقدمه این واجب مى دانند.
بدیهى است مقوله اى با این گستردگى، در بیانات علوى(ع)، به شکل مبسوط و در قالبهاى متنوع مطرح شده که ارائه گزارشى از آن، به نگارش حجیم و اثرى مستقل نیازمند است. علاوه بر این، تحلیل عالمانه بیانات امیر مؤمنان(ع) در این باره و بررسى سیره عملى حضرت در دوران حکومت از این زاویه، کارى بس سترگ و عمیق است که خارج از چارچوب این مقاله قرار دارد.
در مقاله کنونى، توسط نویسنده محترم صرفاً به برخى از حوزه هاى امنیت از دیدگاه حضرت اشاره مى شود و از این اشارات براى دستیابى به تصویرى جامع و کاربردى از موضوع مهم امنیت در نظام اسلامى استفاده مى گردد.
یکى از مقولات جوهرى و ریشه اى در تعریف حکومت و شاخصه هاى حکومت اسلامى و تشکیل دهنده ابعاد آن، مقوله امنیت، اعم از امنیت فردى و اجتماعى و داخلى و بین المللى است.
حکومت بدون امنیت، حکومت نیست و یکى از اصلى ترین و اساسى ترین مقولات هر حکومتى، تأمین و برقرارى امنیت براى مردم و دفاعِ از حقوق آنها است. امنیت سنگ زیربناى حیات فرد و جامعه است و پیش شرط هر گونه توسعه و رشد و رفاه و ارتقاى مادى و معنوى به حساب مى آید. از بیان امام على(ع) در مورد ضرورت حکومت این معنا به خوبى استفاده مى شود. حضرت در پاسخ شبهه خوارج که مى گفتند «لا حُکْمَ اِلّا لله» فرمود:
«لابدّ للناس من امیر برّ او فاجر ... و یقاتِل به العدوّ و تأمنُ به السّبل و یؤخذ به للضعیف؛[1]
به ناچار براى مردم امیرى لازم است؛ خواه نیکوکار یا بدکار، تا به وسیله او با دشمن جنگ شود و راهها امن گردد و حقوق ضعفا از اقویا گرفته شود و نیکوکاران در رفاه باشند و از شرّ بدکاران آسایش داشته باشند.»
در این بیان نورانى، امام(ع)، فلسفه حکومت و ضرورت آن را بیان مى فرماید و از اهداف و اصول آن برقرارى امنیت، دفاع و مقابله با دشمنان، حمایت از حقوق مظلومان و ستمدیدگان و مقابله با ستمگران و متجاوزان و تأمین رفاه و آسایش و آرامش جامعه و جمع آورى بیت المال و مصرف صحیح آن را برمى شمرد، که با هرج و مرج و تهاجم دشمنان و زورگویى قلدران به مبارزه برخیزد و حقوق محرومان را تأمین نماید.
در فرهنگ و معارف و فقه اسلامى، کتاب و باب مستقلى تحت عنوان امنیت تدوین نشده، اما به صورت گوناگون مباحث مربوط به امنیت مطرح شده است، مانند: جهاد، امر به معروف و نهى از منکر، دفاع، دفاع فردى و ملى و عمومى، برقرارى قسط و عدل، قضاوت عادلانه، اجراى حدود الهى، برخورد با اشرار و محاربان و باغیان و مفسدان و برخورد با عناصر شرور و اسلحه به دست که مردم را مى ترسانند، برخورد با دزدان و فتنه گران، برخورد با جاسوسان، عدم اجازه نفوذ دشمنان، عدم سلطه بیگانگان و بیگانه پرستان، رفع فقر و محرومیت، برقرارى روابط عادلانه بین المللى، عدم استفاده از زور در روابط دوجانبه و چندجانبه و دهها موضوع دیگر.
لازم است با توجه به اهمیت موضوع و ابعاد آن، به صورت کتابى مستقل در فقه و معارف اسلامى این موضوع مورد تحقیق و دقت نظر قرار گیرد و مسایل مربوط به آن با کلیه زوایا و زمینه ها شکافته شود و مورد پژوهش علمى و فقهى و کارشناسى قرار گیرد و یا در مباحث مربوط به حکومت اسلامى و ولایت فقیه این بحث به صورت یکى از عمیق ترین و ضرورى ترین مباحث، مورد تدقیق و تأمل فقیهانه و محققانه قرار گیرد. امروز مفهوم امنیت و حوزه مربوط به مطالعات امنیتى بسیار وسیع و شامل موضوعات فراوانى مى شود که به نحوى با مفهوم و حوزه توسعه انسانىِ پایدار مربوط مى شود و داراى شاخه هاى گوناگون و شاخصه هاى فراوانى است.
امنیت در فرهنگ قرآنى
الف) ریشه امنیت در لغت از امن، استیمان، ایمان و ایمنى است که به مفهوم اطمینان، آرامش در برابر خوف و ترس و نگرانى و ناآرامى است.
به عبارت دیگر، امنیت را به اطمینان و فقدان خوف تفسیر، تعریف و ترجمه نموده اند که تا حدود زیادى به واقعیت نزدیک و شامل دو بُعد ایجابى و سلبى در تعریف امنیت است. از یک سو اطمینان، آرامش فکرى و روحى و از سوى دیگر فقدان خوف، دلهره و نگرانى، که موجب سلب آرامش و اطمینان مى گردند.
«راغب»، لغت شناس برجسته قرآن کریم در تعریف امنیت آورده است:
«اصل امنیت، طمأنینه و آرامش نفس و از میان رفتن ترس و خوف است. امن و امانت و امان در اصل مصدر هستند و به حالت و وضعى اطلاق مى گردد که انسان در آرامش باشد. گاه نیز بر چیزهایى اطلاق مى شود که انسان بر آن امانتدار و امین است.»
در حقیقت امنیت یک معناى نسبى دارد و بسته به وضع و شاخصهاى مربوط به آن است و به نوعى مترادف با ایجاد فرصت براى استفاده از ظرفیتها و کاهش آسیبها و تهدیدها و خطرات براى فرد، خانواده، جامعه، ملت و کشور است و شامل ثبات و امنیت اقتصادى، قضایى و حقوقى، فرهنگى، اخلاقى و اجتماعى، سیاسى و نظامى مى شود.
امنیت فردى را باید در ایمان واقعى و آرامش روحى و اطمینان و طمأنینه نفس و یاد خداوند متعال جستجو کرد که «اَلا بِذکْرِ اللهِ تَطْمَئنُّ الْقُلوبُ».[2]
امنیت اجتماعى را باید در سایه تقوا و عدالت و رعایت حرمت و حقوق انسانها و دفاع از مظلومان و محرومان و برخورد با فاسدان و مجرمان و بزهکاران و رفع فقر و رفاه و تأمین معیشت مردم و حفظ آزادیهاى مشروع و حاکمیت عدل و حق و قانون و معیارهاى انسانى و الهى جستجو کرد.
امنیت ملى را در سایه اقتدار و استقلال و دانایى و توانایى و ارتباطات قوى و سازنده امت اسلامى در کلیه ابعاد و زوایا و ایستادگى در برابر یورش و توطئه و تهدید دشمنان و بیگانگان و بیگانه پرستان و نفوذ ایادى شیطانى آنان باید پیگیرى کرد. به یک معنا امنیتِ ملى ترکیبى است از امنیت داخلى، خارجى و اجتماعى و ایمنى در برابر تهدیدات و توطئه ها و خطرات خارجى و سلامت جامعه در برابر هر گونه تهدید داخلى و خارجى.
در فرهنگ قرآنى امنیت یک مفهوم وسیع، متوازن و عمیق دارد و شامل تمامى ابعاد زندگى و حوزه هاى سیاسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى و امنیتى و داخلى و خارجى مى شود و بر الگویى از امنیت تأکید مى شود، که با اقتدار و انسجام و وحدت و ارتباط جامعه اسلامى و استحکام درونى جامعه پیوند دارد و شرط امنیت ملى را در بُعد امنیت خارجى و استحکام درونى امت اسلامى مى داند و هر گونه دغدغه و نگرانى و ناامنى در یک بُعد را مؤثر در ابعاد دیگر مى شمرد و هر گونه قوت و قدرت در یک حوزه را منشأ قدرت و اقتدار در حوزه هاى دیگر مى داند. قرآن کریم یکى از نعمتهاى بزرگ الهى را امنیت غذایى، اقتصادى و امنیت در برابر تهدیدات خارجى و توطئه هاى گوناگون داخلى و خارجى مى داند و در راستاى تحقق این اصول، بر ایجاد اطمینان و آرامش عمومى و عبادت و معنویت تأکید مى نماید تا از الطاف خداوند، قدرشناس و شاکر باشند و به عبادت و تحصیل کمال بپردازند. امنیت وسیله و زمینه براى اهداف متعالى انسانى و وصول به درجات قرب و کمال و استفاده مطلوب از فرصتهاست. اینک به چند نمونه قرآنى اشاره مى کنیم. در سوره ایلاف مى فرماید:
ِ «لایلافِ قُرَیْش ایلافهُم رحلة الشّتاء و الصَیف فَلْیعبدوا ربّ هذا البَیْت الّذی اطعمَهُم من جوع و آمَنَهُم مِن خوف»؛[3]
تشکر کیفر فیل سواران به این بود که قریش به سرزمین مقدس مکه الفت بگیرند تا زمینه ظهور پیامبر اکرم(ص) فراهم شود. و آنان در سفرهاى زمستانه و تابستانه گرد هم آیند و به خاطر این الفت به سرزمین مکه بازگردند. پس به شکرانه این نعمتِ بزرگ باید خداوند متعال را بپرستند، که آنان را از گرسنگى نجات داد و از ترس و ناامنى ایمن ساخت.
از این بیان نورانى قرآن به خوبى استفاده مى شود مفهوم امنیت برآیند و محصول عوامل گوناگون و اوضاع مختلف اجتماعى و نتیجه رابطه متقابل این عوامل است، و این نظیر مفهوم توسعه است. نتیجه توسعه همه جانبه و متوازن و پایدار به طور طبیعى امنیت خواهد بود، که در تحقق آن عوامل گوناگون نقش دارد و هدف نهایى از آن ایجاد زمینه براى قرب به خدا و بندگى حضرت حق است. باید از این نعمت الهى و تأمین معاش و آباد کردن بلاد و برقرارى امنیت براى عباد، راه را براى عبودیت هموار کرد، و بر عزت بندگى و ربوبیت خداوند تأکید نمود.
در حقیقت این اهداف طولى و هر یک مقدمه دیگرى است و هدف عالى قرب الى الله و عشق به حق است و این اصل ارزشمند حفظ اسلام و ارزشهاى اسلامى و پاسدارى از نظام اسلامى و ایمان و تقواست که روح همه تعالیم اسلامى و رمز موفقیت جامعه اسلامى و عنصرى تأثیرگذار و غایى براى برقرارى امنیت است.
ِ آنجا که قرآن کریم شرایط جامعه ایده آل اسلامى و آینده تاریخ بشر را بیان مى کند، بر این اصول تأکید نموده و مؤلفه ها و شاخصه هاى جامعه پیشرفته و متعالى و در حال پویایى و ارتقاى مادى و معنوى اسلامى را چنین ارائه مى دهد:
«وَعد الله الّذین آمَنوا مِنْکُم وَ عَمِلوا الصّالِحات لیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الارض کما اسْتَخلف الَّذین مِن قبْلهم و لِیمکننَّ لَهُم دینَهُم الّذی ارتضى لَهُم و لَیُبَدّلَنَّهم مِن بَعد خوفهم اَمنا یَعبدونَنی لا یُشرکون بی شیئاً و من کفر بعدَ ذلک فاولئِکَ هُم الفاسِقون».[4]
این که بعد از ترس و خوف امنیت حاصل شود و مؤمنان در امن و آرامش باشند و بیم و ترس به امن بدل شود و حاکمیت شرک به حاکمیت ایمان و توحید، و اضطراب و پریشانى مؤمنان به استقرار آیین خدا و حاکمیت اولیاى الهى مبذول گردد، جزء وعده هاى الهى و قرآنى و آرمانهاى امت اسلامى و از اهداف مقدس بعثت نبى اکرم و امت است.
ِ در آیات دیگر نیز بحث قریه «مطمئنه» و «آمنه» یا آمادگى براى مقابله با دشمنان و استکبار و جهاد در راه خدا و عدم ترس از ملامتگران آمده است:
«یُجاهِدونَ فی سَبیلِ الله وَ لا یَخافُونَ لومة لائمٍ».[5]
ِ قرآن عدم تولّى کفار و نترسیدن از حوادثى که توسط دشمنان طراحى مى شود.[6] هشیارى در برابر بیماردلان و منافقان و خطرات و وسوسه هاى آنان و احیاناً ارتباط آشکار و پنهان ایادى و نفوذیهاى دشمنان در جامعه اسلامى و خطر آنها براى امنیت، اقتدار، عزت و سربلندى جامعه اسلامى و تهدید کسانى که دست دوستى و رابطه به آنان بدهند و از دین خدا منحرف شوند و پشت به دوستان و رو به دشمنان کنند، تذکر داده و هشدار مى دهد و نسبت به این قبیل رابطه ها و دوستى و ارتباط فریبنده که موجب سلطه کفار و منافقان مى شود، امت اسلامى را بر حذر مى دارد.
ملاحظه این قبیل آیات، نکات بسیار ظریفى را در زمینه امنیت ملى و پیوند عوامل نفاق و استکبار بیان مى نماید و خطر این قبیل ارتباطات ناسالم و بیمارگونه و تخریبى را هشدار مى دهد و ولایت و ایمان را تنها رمز و راز و ستون فقرات و محور حیات سیاسى و فرهنگى و اجتماعى امت اسلامى مى داند و یادآور مى شود در راه عزت و اعتلاى جامعه اسلامى از تبلیغات دشمنان و فتنه گرى و سرزنش ملامت گران و جوسازى معاندان نباید هراسید و تسلیم فشار و هوچى گرى و تهدیدات آنان نباید شد، و مؤمنان هراسى به خود راه نمى دهند و اسیر جوّ نمى شوند. توجه به آیات 48 تا 57 سوره مائده بسیار آموزنده است.
امنیت، زوایاى زندگى فردى و اجتماعى و سطوح روانى و فرهنگى و اخلاقى تا رفتارهاى اجتماعى را شامل مى شود و در حوزه هاى فردى و اجتماعى تأثیرگذار است.
در فرهنگ اسلامى به ابعاد آن توجه شده و واژه رهب، رهبت، ارهاب (ترسِ توأم با دلهره و اضطراب و احتیاط) به کار رفته و این بدان معناست که دشمن همواره از اقتدار، هشیارى، تسلط و ابتکار عمل مسلمانان واهمه دارد و جانب احتیاط را در برخورد با آنان در پیش مى گیرد. این موضوع به ثبات، پایدارى و همسویى عوامل و عناصر تعیین کننده وحدت، اقتدار و امنیت در جامعه اسلامى مربوط مى شود و هرچه بر انسجام، اعتماد و اعتصام به حبل الله افزوده شود، بر اقتدار امت اسلامى در برابر بیگانگان افزوده خواهد شد.
امنیت ملى برآیند امنیت داخلى و اقتدار اجتماعى است و نتیجه پویایى و تحول و سامان و ارتباط دولت و مردم و تحکیم پیوندهاى درونى امت موحد است و در حقیقت استفاده مطلوب و بهینه از فرصتها، جهت کاهش خطرات و تهدیدات و تمهیدى براى کاهش تشنّج و مقابله با تهدیدات اجانب و توطئه هاى دشمنان و فتنه گرى منافقان است.
ِ واژه حذر و فرمان قرآن که «یا ایُّها الَّذین آمنوا خُذُوا حِذرَکُم»[7] دستور به آمادگى، احتیاط، هشیارى، به دست گرفتن سلاح و کوچ در راه خدا دارد، و آیه 83 سوره نساء با بیان حفظ اسرار و اطلاعات و ارجاع مسایل حساس به والى و مراجع ذیربط و داراى قدرت استنباط، به بخشى دیگر از این امور مهم مى پردازد. این موضوعات به بحث حکومت، ولایت، اطلاعات و امنیت و حفظ آن و ارجاع مسایل به فقیه صاحب نظر و به امام یا رسول، پرهیز از شایعه پراکنى، عدم تأثیرپذیرى از شیاطین، جمع بندى مسایل و تحلیل صحیح قضایا توأم با درک و بینش عمیق اسلامى و سیاسى و فهم دقیق از حوادث و جریانات به عهده حاکم اسلامى است و همه باید اطلاعات را به کانون اصلى بدهند و بر اساس تصمیمات اولى الامر اقدام نمایند.
ِ موضوعات مربوط به جهاد، دفاع، مقابله با باغیان و خوارج و محاربان و مفسدان و دزدان مسلح و توطئه گران، جنایتکاران، اراذل و اوباش، متجاوزان به حقوق دیگران مانند: قصاص، حدود، تعزیرات، قضاوت و احقاق حقوق مردم و خدا، موضوعاتى مانند امر به معروف و نهى از منکر، حقوق اهل ذمّه و امان دادن به آنان، حقوق شهروندى، آزادى مخالفان و حدود آن، مقابله با دشمنان و جاسوسان، برقرارى نظم، جلوگیرى از هرج و مرج و شرارت و ناامنى و قراردادهایى مانند: صلح، پیمان، عدم تعرض، ترک مخاصمه و موضوعات دیگر.
ِ دستورهاى اسلام در زمینه ایجاد قدرت و زمینه سازى براى اقتدار و ایجاد قدرت ارهابى در برابر تهدیدات بیگانه و عدم تولّى بیگانگان مسایلى هستند که در چارچوب امنیت ملى و جهان اسلام قابل تعریف و تفسیر مى باشند.
در اسلام قوانین و مقررات عمومى در روابط عادلانه و خداپسندانه والى و مردم و حقوق متقابل حاکم و جامعه و تنظیم روابط سازنده و رهبرى عادل و پرورش روحیه آزادى خواهى و کرامت و مبارزه با ظلم و طاغوت و استبداد و استثمار و استکبار و حمایت از مظلومان و مستضعفان و مسؤولیت اجتماعى در زمینه امر به معروف و نهى از منکر و نیز همیارى بر برّ و تقوا و عدم تعاون بر اثم و عدوان و تواصى به حق و صبر و مشاوره در کارها، و اصولى مانند: نصیحت پیشوایان دینى و انتقاد سازنده و تواصل در کارها و پرهیز از تدابر و فتنه گرى، و نیز اصولى مانند: دفاع فردى و اجتماعى، عدم پذیرش ولایت ستمگران و دشمنان و تولّى و تبرّى لله و مسؤولیت امت براى پاسدارى از کیان اسلامى و عدم اجازه و نفوذ سلطه بیگانگان و دهها اصل راهگشاى دیگر، مفاهیمى در زمینه روابط سیاسى و امنیتى و وحدت امت و تقویت بنیادهاى حکومت الهى و حفظ عزت و استقلال و اقتدار جامعه عنوان شده که امروز هر یک از پربارترین و کارآمدترین اصول در زمینه حفظ حقوق جامعه و امنیت ملى و حوزه هاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، اقتصادى، حقوقى جزء آن پیش بینى شده است.
ِ در قرآن آنجا که بحث از عزت مؤمنان مى شود، اساس آن بر اقتدار و توانایى و نیرومندى بر اساس حکمت و میزان است. خواهیم گفت این عزت و اقتدار، ساختگى و زودگذر نیست و بر مبناى زور و ترس بنا نشده، بلکه ریشه دار و برآیندى است از امکانات درونى و بیرونى و هدایت شده و با صلابت و استوارى امت اسلامى و این مضمون آیه «وَ اعدّوا لَهُمْ مَااسْتَطَعْتُمْ مِن قُوَّة»[8] است، که بدین معناست: براى مقابله با دشمن هرچه از نیرو و از اسبهاى آماده در توان دارید بسیج کنید تا دشمن خدا و دشمن خودتان و نیز دشمنان دیگر را که نمى شناسید، ولى خداوند مى شناسد، به بسیج و آمادگى بترسانید و قدرت پیشگیرى و ارهاب دشمن را داشته باشید، تا دشمن حساب خویش را بکند، و از فکر نفوذ و سلطه و توطئه و تهدید برحذر باشد.
واضح است این مفهوم عمیق و فراگیر براى کلیه نسلها و در همه زمانها و تحولات اجتماعى و سیاسى قابل تطبیق و دستورى است راهبردى و استراتژیک، براى تاریخ و امت اسلامى و چراغ راهى است تا جامعه از اقتدار برخوردار و هشیار باشد و در هر وضعى اسباب و ادوات لازم را براى مقابله و پیشرفت و عزت فراهم نماید و این رسالت بزرگ و مسؤولیت خطیر را با توجه به نیازها و ضرورتهاى زمان تدارک ببیند و خود را به پیشرفته ترین سلاح و کارآمدترین ابزار مجهز نماید و از قدرت علمى و رزمى و امنیتى و شاخصه هاى اقتدار و بنیه هاى فکرى و علمى و فنّى و ایمان و اراده و انگیزه و ساماندهى و برنامه ریزى و فرماندهى برخوردار باشد و تفوّق لازم را در برابر دشمنان شناخته شده و ناشناخته داشته باشد و این درسى بزرگ و آموزنده است.
در آیه دیگر مى فرماید:
ِ «اِنَّما جَزاؤ الَّذینَ یحارِبونَ الله وَ رسوله وَ یسعون فِی الارض فسادَاً ان یّقتّلوا؛[9]
کیفر و مجازات آنان که با خدا و پیامبرش مى جنگند و در زمین (با سلاح و تهدید و غارت) فساد مى کنند آن است که کشته یا به دار آویخته شوند یا دستها و پاهایشان بر خلاف یکدیگر قطع شود یا آنکه از سرزمین (خود) تبعید شوند. این کیفر ذلت بار دنیوى آنان است و براى آنها در آخرت عذابى عظیم خواهد بود».
این آیه معروف به آیه محاربه و افساد در زمین است و هدف از آن برقرارى امنیت، مبارزه با تجاوز و شرارت و جنایت و افراد یا باندهاى مسلحى است که مردم را مى ترسانند و امنیت جامعه را به خطر مى اندازند.
براى این قبیل جنایتکاران حرفه اى و شرور که اسلحه به دست مى گیرند و مردم را به وحشت مى اندازند و محیط اجتماعى را ناامن مى کنند و افساد در زمین مى نمایند، یکى از چهار نوع کیفر و مجازات را اسلام در نظر گرفته است که بر اساس وضع و مصالح و مقتضیات زمان و کیفیت جرم و وضع مجرمان و ضرورتهاى اجتماعى، حاکم شرع و والى امر مى تواند جنایتکاران را به یکى از کیفرهاى یاد شده مجازات نماید، تا شرّ این افراد از سر مردم کوتاه شود و محیط اجتماعى سالم و امن باشد و کسى جرأت نکند جامعه را تهدید نموده و خوف و وحشت و ترور و ناامنى و آدم کشى و افساد و قتل و غارت به راه بیندازد و یا با حکومت به مبارزه برخیزد و به قصد توطئه و براندازى، باندهاى مسلح به راه بیندازد و علیه امام و حاکم قیام کند و یا توطئه چینى کند. واضح است این دستورهاى حکیمانه و مقررات براى حفظ و پاسدارى از امنیت جامعه و نظم عمومى، سلامت جامعه، برقرارى حقوق عادلانه، پیشگیرى از آشوبگرى، فتنه انگیزى، ناامنى، فساد اجتماعى، تبهکارى و شرارت است و نشان دهنده جایگاه امنیت اجتماعى و حاکمیت نظم و قانون و حق و عدل در جامعه است.
ِ «وَ اِنْ طائِفَتانِ مِنَ المُؤمِنین اقْتَتَلوا فَاصْلِحوا بَیْنَهُما ...؛[10]
هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتى دهید و بین آنان صلح برقرار کنید و اگر یکى از این دو طایفه بر دیگرى تجاوز کند، با گروه متجاوز پیکار کنید تا به فرمان خدا بازگردد و هرگاه به فرمان خدا بازگشت و زمینه صلح فراهم شد، در میان آنان به عدالت صلح برقرار کنید و عدالت پیشه کنید که خداوند عدالت پیشگان را دوست مى دارد. مؤمنان برادر یکدیگرند. پس در میان برادران خود صلح و آشتى برقرار کنید و تقواى الهى پیشه سازید، باشد که مشمول رحمت خداوند قرار گیرید».
بحث برخورد با گروه متجاوز و برقرارى صلح بر اساس عدالت و اخوت اسلامى و وحدت و تحکیم و تقویت انسجام و برادرى اسلامى و حفظ کیان امت اسلامى است و آنجا که گروهى متجاوز و یاغى و باغى و محارب پیدا شود، باید آنان را سر جاى خودشان نشاند و زمینه صلح و عدل را با برخورد با متجاوز فراهم کرد و اجازه تجاوز نداد.
ِ قوانین کیفرى اسلام در بحث قوانین کیفرى و جزایى و قضاوت و حدود و دیات و قصاص و تعزیرات حکومتى و شرعى و اجراى احکام حسبه و حقوق حکومت و مردم و برخورد با متجاوزان به حقوق اجتماعى و کسانى که نظم و امنیت و رفاه عمومى و آرامش اجتماعى را به خطر مى اندازند، یا زمینه انحراف و فساد را فراهم مى کنند و یا از فرصتها سوء استفاده مى کنند، دستورهاى قرآن و توصیه ها و مقررات اسلام راهگشا و آموزنده است و داراى ابعاد اجتماعى، سیاسى، اقتصادى، فرهنگى، حقوقى و قضایى مى باشد. البته اصل، پیشگیرى و سالم سازى محیط اجتماعى و بهداشت عمومى و در مرحله دوم اصل بر درمان و اصلاح و تربیت مجرمان و فاسدان و کسانى است که حیات اجتماعى را به چالش و خطر و ناهنجارى و فساد مى کشند. چنانچه درمان و اصلاح نتیجه بخش نبود و اصول بهداشتى و تربیتى و اصلاحى مؤثر واقع نشد، نوبت به برخوردهاى شدیدتر مى رسد، تا به جاى آنکه جامعه فداى افراد شود، افراد فاسد و متجاوز فداى سلامت جامعه شوند، که اساس بر حفظ نظم و سلامت و عدالت و احقاق حقوق مردم است و باید این اساس پاس داشته شود.
ِ «الّذینَ آمَنوا وَ لَمْ یَلْبِسوا ایمانهم بِظُلمٍ اولئِکَ لَهُم الامْن وَ هُمْ مُهْتَدونْ».[11]
در آیات دیگر موضوع امن و امان و امنیت و حرم امن مورد توجه قرار گرفته است. ریشه و اساس امنیت فردى و اجتماعى از دیدگاه قرآن را باید در ایمان و باورهاى عمیق دینى و تقویت بنیادهاى معنوى جامعه جستجو کرد و باید به سراغ امنیت روحى، فکرى، فرهنگى و آرامش و اطمینان باطنى رفت و اساس آن را در یاد خدا و عشق به کمال پى گرفت؛ که «الّا بِذِکْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ القُلوب».[12]
امنیت ملى
براى امنیت ملى تعاریف مختلفى شده و متناسب با وسعت و پیچیده تر شدن مفهوم امنیت در سیر تاریخى حیات جوامع، ابعاد تازه اى یافته و کاملتر گشته است. در قرون گذشته برخى امنیت ملى را به معنى نبود تهدید نظامى مى دانستند و بعضى دیگر بر محافظت از کشور در برابر حمله نظامى یا توطئه سرنگونى نظام تأکید مى نمودند. عده اى دیگر بر تعریف کلاسیک امنیت ملى پافشارى داشتند و معتقد بودند امنیت ملى عبارت است از: توانایى کشور در دفع تهدیدهاى خارجى علیه حیات سیاسى یا منافع ملى.
محققان ایرانى نیز تعاریف همسانى ارائه داده اند. در دانشنامه سیاسى، امنیت ملى به حالتى تعریف شده که ملتى فارغ از تهدیدِ از دست دادن تمام یا بخشى از جمعیت و دارایى و یا خاک خود به سر برد. تعریف دیگر بر احساس آزادى کشور در تعقیب هدفهاى ملى و عدم ترس از خطرات جدى از خارج نسبت به منافع اساسى و حیاتى کشور تأکید دارد.
برخى دیگر بر حفظ ارزشهاى ملى و خودى در برابر تهدیدهاى خارجى تأکید دارند. استراتژیستهاى آمریکایى در دوران جنگ سرد عمدتاً معتقد بودند ملت وقتى داراى امنیت ملى است که در صورت اجتناب از جنگ بتواند ارزشهاى حیاتى خود را پیش ببرد و در صورت اقدام به جنگ بتواند ارزشهاى حیاتى را حفظ کند. دانشنامه بین المللى علوم اجتماعى امنیت ملى را توان یک ملت در حفظ ارزشهاى داخلى از تهدیدهاى خارجى تعریف مى کند. «والتر لیپمن» معتقد بود ملت زمانى در امن است که در صورت اجتناب از جنگ، در معرض خطر قربانى کردن ارزشهاى خود نباشد و در صورت ورود به جنگ بتواند با پیروزى، ارزشهاى خود را پاس بدارد.
تعاریف فوق بر بُعد نظامى امنیت تأکید دارند و در آنها تنازع و جنگ و تهدید نظامى مفروض گرفته شده است.
دو اصل در تعاریف فوق مفروض مى باشد: نخست تهدید خارجى و دوم ماهیت نظامى. این تعاریف عمدتاً به پس از رنسانس و به دوران جنگ سرد باز مى گردد و تماماً نشأت گرفته از جنگهاى کشورهاى اروپایى به خصوص جنگ جهانى اول و دوم است، اما رشد فناورى، توسعه ارتباطات، تحولات صنعتى و گسترش روابط فرهنگى و تجارى و از همه مهمتر پدیده جهانى شدن، چهره جهان را به شکل شگفت انگیزى، طى سه دهه اخیر متغیّر نمود و فضاى نوى را با سرعت خارق العاده اى بر جهان حاکم کرد که متعاقب آن مفهوم امنیت و امنیت ملى دستخوش تحولات شد. در این تحولات، ابعاد مربوط به تهدید نظامى و قدرت ارتشها در تأمین امنیت ملى، کم رنگتر از گذشته شده و ابعاد مربوطه به توانمندیهاى اقتصادى، تکنولوژیک، فرهنگى، میزان مشارکت مردم در ساختار سیاسى، استحکام نظام حکومتى و میزان تقابل منطقه اى و بین المللى آن با سایر کشورها نقش محورى ترى یافته است.
تحوّل در مفهوم امنیت ملى بر مبناى خارج شدن آن از سایه تمام عیار تهدید نظامى و نقش یابى بیشتر مؤلفه هاى جدید، پس از فروپاشى اردوگاه شرق و پیروزى انقلاب اسلامى مسجّل گردید، زیرا اضمحلال کمونیسم در عرصه هاى فرهنگى، اقتصادى و اجتماعى رقم خورد، نه در عرصه نظامى. از سوى دیگر شکست اردوگاه غرب در برابر انقلاب اسلامى و سرنگونى رژیم شاهنشاهى ایران که قویترین قدرت نظامى خاور میانه بود و حکومتى ادغام شده در روابط موجود جهانى محسوب مى شد و از حمایت غرب برخوردار بود، در عرصه هاى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى رقم خورد، نه در عرصه هاى نظامى ـ پلیسى و نه به دلیل عدم وجود حمایتهاى بین المللى.
بر اساس مبانى مذکور اندیشوران و متفکران مسایل سیاسى ـ اجتماعى و امنیتى مقولات مربوط به توسعه و توان ملى را جزء مفهوم امنیت ملى برشمرده اند، تا آنجا که عالمان معاصر اظهار داشته اند در وضع کنونى جهان امنیت از توسعه سرچشمه مى گیرد و حد و شاخص توسعه، حد و شاخص امنیت ملى است.
بر اساس مباحث فوق تعریف جامع از امنیت ملى متناسب با وضع نوین جهانى عبارت است از: دستیابى یک ملت به امکانات و توانمندى و ابزارى که بتواند با تمسک به آنها از تهدیدهاى خارجى و داخلى در امان باشد و سلطه سیاسى و اقتصادى و فرهنگى و نظامى بیگانه را دفع کند و از ارزشهاى حیاتى خود در صلح و جنگ، دفاع و حراست نماید و از موجودیت کشور و تمامیت ارضى آن حفاظت کند و احساس رضایت و اطمینان خاطر نسبت به حال و آینده در جامعه به وجود آورد و سیر صعودى در افزایش قدرت و توان ملى در عرصه هاى مختلف داشته باشد و در راه پیشبرد امر توسعه متوازن و پویا و تحکیم وحدت ملى و ارتقاى سطح مشارکت سیاسى جامعه موفق باشد.
بنابراین اصول مهم در تأمین امنیت ملى عبارتند از:
1ـ شناخت دقیق و فراگیر دولت و ملت از دشمنان، رقیبان و تهدیدهاى داخلى و خارجى.
2ـ حرکت در مسیر توسعه انسانى و هماهنگ و هدفمند و پایدار با هدف پیشرفت کشور در عرصه هاى مختلف علمى، فنى، فرهنگى، اقتصادى، سیاسى، اجتماعى و نظامى.
3ـ افزایش مشارکت و فعالیت سیاسى و اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى مردم و حضور مستمر و گسترده آنان در صحنه ها و تلاش جهت حضور مردم در عرصه هاى گوناگون سازندگى و عزّت و شرف و اقتدار جامعه اسلامى.
4ـ تقویت مستمر ارزشهاى اسلامى، مذهبى و ایرانى و تقویت فرهنگ و هویت خودى و ارزشهاى عمیق اسلامى.
5ـ افزایش توان نظامى براى دفع تهدیدات نظامى و حفظ تمامیت و استقلال کشور در برابر تهاجم و یورش بیگانگان و پیش بینى و پیشگیرى و آینده نگرى.
6ـ صیانت و تقویت همبستگى ملى.
7ـ فراگیر کردن اراده جمعى براى افزایش توان و اقتدار جامعه اسلامى و کشور.
8ـ تقویت و فعال کردن دیپلماسى نظام اسلامى در عرصه هاى منطقه اى و بین المللى جهت حفظ منافع و مصالح و امنیت ملى و تقویت پیوندها با کشورهاى قابل اعتماد و ایجاد قطبهاى قدرتمند.
9ـ گسترش فرهنگ و مسؤولیت شناسى و مسؤولیت پذیرى در جامعه اسلامى جهت آگاهى نسبت به خطرات و بحرانها و چالشها از یک سو و آمادگى براى مقابله از سوى دیگر و استفاده از ظرفیتها و توانمندیها جهت رشد و پویایى و تحول و اصلاح ساختارها و روشها و قوانین و مقررات جهت مسؤولیت پذیرى افراد جامعه و نیز نهادها و ارگانهاى عمومى و دولتى.
10ـ فرهنگ به معنى وسیع و عمیق کلمه در تحولات و پویایى و اقتدار یک ملت و جایگاه آن در حفظ هویت و تداوم یک جامعه نقش مهم دارد. در حقیقت فرهنگ زنده و سازنده و پویا موتور حرکت ملت و رمز وحدت و انسجام و اقتدار و سند عزت و استقلال و روح جمعى و محور امنیت و پایدارى در برابر یورش و شبیخون بیگانگان و توطئه هاى دشمنان است. هرچه فرهنگ عمیق تر و ریشه دارتر و از لایه هاى عمقى بیشترى برخوردار باشد، آن ملت در تأمین خواسته هاى خود و مقاومت و سربلندى در برابر یورش بیگانگان قوى تر و کارآمدتر خواهد بود.
11ـ نظام اطلاعاتى کارآمد و کارساز؛ مقوله اطلاعات چه در بعد تخصصى و چه در بعد اطلاعات عمومى و اطلاعات به معنى رشد آگاهیهاى عمومى و پیشرفت علمى و اطلاعاتى از ابزار مهم در راه تأمین و برقرارى امنیت ملى است، که در دنیاى معاصر از نقش آن نباید غافل شد.
گستره امنیت
امنیت از دیدگاه معارف و فرهنگ اسلامى و علوى(ع) در هر دو حوزه قابل تعریف است و مفهوم آن وسیع و عرصه هاى فردى و اجتماعى و زمینه هاى داخلى و خارجى و فکرى و روحى و اخلاقى و اعتقادى و تبلیغاتى و اطلاعاتى و دنیوى و اخروى را شامل مى شود و با شاخصه هاى ایجابى و سلبى از هر دو زاویه قابل تعریف و دسترسى و البته نسبى است، نه مطلق و تابع وضع و امکانات و تواناییهاى هر فرد و جامعه است و نباید آن را صرفاً به امکانات و تجهیزات نظامى و با اندازه هاى مادى و فیزیکى و یا مقولات اقتصادى و مانند آن تعریف یا با نیروهاى نظامى و انتظامى یا تبلیغات سیاسى اندازه گیرى کرد، بلکه مفهوم عمیق تر، ظریف تر و فراگیرتر از مفاهیم یاد شده و بر ابعاد روحى و فکرى و فرهنگى و اخلاقى و معنوى و اعتقادى و ارزشهاى الهى و انگیزه و مقوله هاى جهاد و فداکارى و عزم و صبر و استقامت در راه خدا و در راه هدف و اعتماد به نفس و توکّل بر خدا و حق گرایى و ایثار و شجاعت معنوى و الهى نیز اطلاق مى گردد. شاخصها و مقولات ارزشمند و کارساز و تأثیرگذار فراوان دیگرى در این حوزه مؤثرند که در تعاریف مرسوم صاحب نظران این مقولات کمتر دیده مى شود. اما د
ر فرهنگ دینى سخت مورد توجه بوده و منشأ عزت و اقتدار و هویت و استقلال و حراست و مقاومت و پایدارى در برابر دشمنان و مانع نفوذ و وسوسه و شیطنت بیگانگان و بیگانه پرستان در حیات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى و اقتصادى امت اسلامى و مؤمنان خواهد شد و آنان را براى مقابله با خطرات و تهدیدات آماده مى کند و در پاسدارى از اصول و منافع ملى و حیاتى و کیان نظامى اسلامى، قدرتمند و مقاوم مى نماید و راههاى نفوذ و سلطه و توطئه دشمنان را سد مى کند و آنها را در برابر اقتدار امت اسلامى و مسلمانان خلع سلاح مى نماید و راه طمع آنان را مى بندد.
در روایت پیامبر(ص) آمده است:
«نعمتان مکفورتان، الامن و العافیة؛[13]
دو نعمت اند که قدر آنها شناخته نمى شود و کفران مى گردند: امنیت و عافیت».
در فرهنگ علوى بر نعمت امنیت تأکیده شده و امام(ع) فرموده است:
«ایّها النّاس، انّه من استنصح الله وفّق و من اتّخذ قوله دلیلاً هدی للّتی هی اقوم فانّ جار الله آمن و عَدوّه خائف؛[14]
مردم! هر کس خدا را ناصح و خیرخواه خود قرار دهد، موفق مى شود و هر کس قول او را دلیل و راهنما قرار دهد، به استوارترین راه هدایت خواهد شد. کسى که خود را در پناه خداوند قرار دهد، در امنیت و آرامش خواهد بود و هر کس دشمن خدا باشد، خائن است».
«و تَدافعته الاَبْواب اِلى باب السّلامة وَ دار الاقامة وَ ثبتت رِجْلاه بِطمأنینة بدنه فی قَرارِ الاَمْن و الراحة بِما استعمل قلبه و ارضى ربه».[15]
امام(ع) مسایلى مانند فقر و مرض و بیمارى قلب را بزرگترین محرومیتها مى داند، همان طور که بزرگترین دردهاى باطنى انسانها را کفر و شقاق و ضلال و نفاق مى شمارد و این امر را از عوامل تهدیدکننده ایمان و امن و طمأنینه نفس و امنیت روح و روان و جسم و جان انسانها مى شناسد. در جاى دیگر مى فرماید:
«الا و انّ من البلاء الفاقة و اشدّ من الفاقة مرض الجسم و اشدّ من مرض الجسم مرض القلب؛[16]
از بلاها فقر و ندارى است و از آن بدتر بیمارى جسمى است. و از آن خطرناک تر بیمارى روحى است. از نعمتهاى خداوند ثروت و قدرت مادى و مکنت است و بالاتر از آن سلامت جسمى انسانهاست و از آن برتر سلامت روحى و فکر و قلب و عقل انسانهاست».
یا مى فرماید:
«یا بنیّ! انّی اخاف علیک الفقر فاستعذ بالله منه فانّ الفقر منقصة للدین، مدهشة للعقل، داعیة للمقت؛[17]
براى تو از فقر مى ترسم. به خداوند از شرّ فقر پناه ببر، چون موجب کاهش دین، دهشت عقل و کینه و دشمنى مردم خواهد شد».
فقر یک عامل تهدیدکننده است، همان طور که جهل و بیمارى خطر است.
در ابعاد دیگر حضرت مى فرماید:
«فالجنود باذن الله حصون الرعیة و زین الولاة و عزّ الدین و سبل الامن و لاتقوم الرعیة الّا بهم».[18]
بحث دفاع و امنیت ملى در برابر تهاجم دشمنان و توطئه عناصر و باندهاى قدرت طلب و مخرّب داخلى و خارجى است.
امنیت با عزت و اقتدار به هم آمیخته و از واژه عزت در این باره استفاده شده است که در مفهوم عزیز بودن یا حکمت، مفاهیمى از قبیل قدرت، اقتدار، همراه با شایستگى و برازندگى و تواضع و تمکین و ذلت و فروتنى و کرنش دشمن استفاده مى شود.
شاید بتوان گفت در تعابیر قرآن مفهوم عزت که فراتر و نتیجه امنیت است یا امنیت، برآیند آن است، به کار رفته است. اسلام و قرآن عزت را براى امت اسلامى و مسلمانان مى پسندند و چنانچه مسلمانان به شرایط اسلامیت خود پایبند باشند، همواره عزیز و سربلند خواهند بود و دشمنان از نفوذ و رخنه و فکر سلطه بر آنان محروم و مأیوس خواهند بود و روزنه امیدى براى آنان باز نخواهد شد، بلکه دشمن در برابر عظمت و عزت و کرامت و شکوه جامعه اسلامى مجذوب و تسلیم خواهد بود و اگر عناد نداشته باشد، تسلیم حق خواهد شد. این جاذبه را اسلام دارد و جامعه اسلامى مى تواند اسباب آن را فراهم نماید.
این بیان را امام در خطبه قاصعه دارد:
«فابدل لهم العزّ مکان الذل و الامن مکان الخوف».[19]
در حقیقت اسلام امنیت توأم با عزت را براى جامعه اسلامى و انسانهاى مؤمن مى خواهد و ابزار و وسایل آن را پیش بینى نموده است که چنانچه عمل شود، موفقیت آن قطعى خواهد بود.
حضرت(ع) در جایى دیگر مى فرماید:
«اللهم انک تعلم انه لم یکن ما کان منّا مُنافسة فی سلطان و لا التماس شى ء من فضول الحطام و لکن لنردّ المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک فیأمن المظلومون من عبادک؛[20]
بار خدایا! تو مى دانى جنگ و کشمکش ما به خاطر قدرت طلبى یا فزون خواهى ثروت دنیا نبود، بلکه براى آن است که نشانه هاى دین تو را بازگردانیم و اصلاح را در سرزمینهاى تو حاکم کنیم تا بندگان مظلومت امنیت یابند و حدود تعطیل شده ات به اجرا در آید».
بنابراین هدف، قدرت طلبى و جنگ قدرت و رقابت در قدرت یا کسب ثروت و زراندوزى و زیادت خواهى نبوده، بلکه هدف احیاى شعائر و نشانه هاى دین خدا و برقرارى اصلاحات در جامعه است تا بندگان ستمدیده در امنیت باشند و حدود الهى اقامه شود.
امنیت در فرهنگ علوى(ع) مفهومى عمیق و گسترده دارد و ابعاد وجودى انسانها را پوشش مى دهد و دنیا و آخرت را شامل مى شود و اساس بر امان الهى و ایمان و ایمنى از عذاب و قهر خداوند متعال است تا انسان به اعتماد و اطمینان برسد و صاحب نفس مطمئنه گردد. امنیت با سکینه و قرار امن و راحت و دخول در ابواب دارالسلام الهى و احیاى عقل و قلب و اماته نفس و شهوات و سیر و سلوک الى الله و وصل به مدارج کمال و معرفت و شهود محاضر قدس میسر است.
امنیت و نظم داخلى
امنیت و نظم اجتماعى از اساسى ترین و حساس ترین بخشها و حوزه هاى امنیتى است و ضرورت آن براى هر فرد و جامعه اى شناخته شده و غیر قابل انکار است. در فرهنگ اسلامى بحث امنیت اجتماعى و ابعاد گوناگون و کارساز آن مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است و اصولى مانند نظم و انضباط، امنیت عمومى و فردى و خانوادگى و فرهنگى و سیاسى، حاکمیت نظم و قانون، مبارزه با متخلّفان و عوامل توطئه گر، اجراى قوانین حدود و دیات و قصاص، مبارزه با اراذل و اوباش و جرایم و تجاوز به حقوق دیگران، پیشگیرى هاى کیفرى و ضوابط حقوقى و کیفرى، ایجاد فضاى سالم اجتماعى و صلح و آرامش، حقوق و اختیارات حکومتها در برخورد با عوامل جرم و برخورد با کسانى که رعب و وحشت ایجاد کنند و اسلحه به دست بگیرند و امنیت اقتصادى، بهداشتى، زیست محیطى و قضایى را به خطر بیندازند، از مسایل مهم و سرنوشت ساز هر جامعه است که خوشبختانه در معارف اسلامى و فرهنگ علوى نسبت به موضوعهاى یاد شده، مقررات حیات بخش جهت پیشگیرى، کاهش و درمان داده شده و بر حفظ حقوق افراد و جامعه و دولت و برقرارى روابط سالم توأم با آزادى و آگاهى و عدالت تأکید شده و قوانین کیفرى اسلام و د
ستگاه قضایى و حکومتى به علاوه برنامه هاى تربیتى و دینى و اجتماعى براى تحقق و اجراى آن وضع گردیده است. در وصیتنامه پر ارج حضرت امیر(ع) آمده است:
«اوصیکُما وَ جمیعَ وَلَدی وَ منْ بلغه کِتابی بِتَقْوى الله وَ نظم امرِکُم و صلاح ذات بَیْنکُم؛[21]
همه فرزندان خود و کسانى که این دستور را خواهند شنید، به تقواى الهى و نظم در کارها و صلاح در میان خود توصیه مى کنم.»
چنانچه از این وصیتنامه، صرفاً به همین سه دستور توجه و عمل شود، سرنوشت جامعه اسلامى بر اساس تقوا و نظم اجتماعى و عمومى و صلاح در میان خود و در روابط اجتماعى و فرهنگى و سیاسى اداره خواهد شد و شاخصه هاى لازم براى اقتدار و صلاح و اصلاح و نظم و عدل و اعتدال و تقوا و همگرایى و اخوت فراهم خواهد شد و اهداف نورانى اسلام در زمینه پیشگیرى از جرم و گسترش صلاح و سلامت جامعه و عدالت اجتماعى و افزایش امنیت عمومى، رشد شاخصه هاى همبستگى و عدالت خواهى و رشد و ارتقاى معنوى و پایدارى و صیانت از ارزشهاى اسلامى و الهى و تأکید بر کرامت انسانها و حفظ حرمت و آزادى انسانها و حفظ جان و مال و ناموس مردم و امت اسلامى فراهم خواهد شد و جامعه اسلامى را در برابر فساد بیمه و صیانت خواهد کرد.
اسلام به صورت مبنایى با عوامل ناامنى و تجاوز و فساد به مبارزه برخاسته و اجازه نمى دهد در جامعه عوامل ناامنى و جنایت رشد کند و یا زمینه هاى تجاوز توسعه یابد. هر کسى در این باره مسؤول است و همه باید حریم دین و جامعه را حفظ کنند و رعایت حدود الهى بر همگان فرض است.
امیر المؤمنین(ع) در خطبه مربوط به حقوق متقابل والى و مردم، رمز تداوم حیات و پایدارى جامعه اسلامى را اینگونه بیان مى فرماید:
«فَاِذا ادت الرَّعیة اِلى الوالی حقه وَ ادّى الوالی اِلَیْها حقّها عَزّ الحَق بَیْنَهُمْ و قامت مناهج الدّین وَ اعتَدلت مَعالِم الْعَدْل وَ جرت على اذلالها السنن فصلح بِذلِکَ الزمان و طمع فی بقاء الدّولة ویئست مَطامِعُ الاعْداء؛[22]
هرگاه مردم حقوق والى را ادا کنند و حاکم نیز حقوق مردم را ادا نماید، حق در بین ایشان عزیز خواهد شد و قواعد دین برقرار خواهد شد و نشانه هاى عدالت استوار و سنّتها در بستر خود قرار خواهد گرفت. در اینجا است که روزگار صالح خواهد شد و امید به بقا و پایدارى دولت خواهد بود و دشمنان مأیوس خواهند شد و امنیت پایدار و برقرار خواهد ماند.»
این خطبه یکى از گرانبهاترین درسها را در زمینه هاى حقوق سیاسى، فلسفه سیاسى، رابطه متقابل دولت و مردم، شرایط پایدارى و تداوم حکومت، اصلاح جامعه، امنیت ملى، تقویت بنیادهاى فکرى و معنوى، عوامل اقتدار امت، عوامل یأس و ناامیدى دشمنان، جریان امور به وجه احسن، احقاق حق و اماته باطل، حمایت از مظلومان و مقابله با ظالمان و دهها مسأله دیگر را بیان مى نماید.
آنجا که ناکثین و لشکریان جمل امنیت جامعه را به خطر انداختند و بر اهل بصره یورش آوردند و وحدت و استقلال و حاکمیت اسلامى را مورد تهدید جدّى قرار دادند و بناحق بر مسلمانان تحت فرمان حضرت، حمله کردند، امام براى سرکوب فتنه، حرکت کرد و اقدامات و تدابیر لازم را تدارک دید. البته همواره سعى داشت تا آنجا که امکان دارد مسأله به جنگ پایان نپذیرد و خونى بناحق ریخته نشود، اما هنگامى که کار از کار گذشت و چاره اى جز غرّش شمشیرها و شیهه اسبها نبود، امام دستور حمله داد. آنگاه در فلسفه این اقدام فرمود:
«فَوالله لَو لَم یَصیبُوا منَ المُسلمین الا رجلاً واحداً مُعْتَمدین لقتله بلاجرم جره لحل لی قَتل ذلِک الجَیْش کَلّه اذ حضروه فلم ینکروا و لم یدفعوا عنه بلسان و لا بید؛[23]
به خدا سوگند، اگر از مسلمانان جز یک نفر را به شهادت نرسانده بودند و در قتل او بدون ارتکاب جرمى او را عمداً کشته باشند، قتل همه آنها بر من حلال است، چون در آن صحنه حضور داشته اند و از بناحق ریختن خون مسلمانى با دست و زبان دفاع نکرده اند.»
امنیت مرزها
امام على(ع) خطاب به مالک اشتر مى نویسد:
«امّا بَعْدَ فانّک مِمَّنِ اسْتَظْهر بِه عَلى اِقامة الدّین و اقمع بِه نَخوة الاثیم و اسد بِه لهاة الثغر المَخُوف؛[24]
بى گمان تو از کسانى هستى که من در اقامه دین خدا و اجراى قوانین الهى و در هم شکستن غرور جنایتکاران و پاسدارى از مرزهاى حساس کشور به نیروى آنها تکیه و اعتماد مى کنم».
امام مى فرماید: اقامه دین و ریشه کن کردن غرور گناهکاران و جباران و انسداد مرزهاى حساس و گلوگاههاى دشمن را به وسیله تو مى بندم. تو در کارهاى مهم از خداوند استعانت جوى و سختى و شدت را با نرمى درآمیز و هر جا رفق مؤثرتر باشد، از آن استفاده کن و هر جا جز شدت جواب ندهد، با قاطعیت برخورد کن و در هر حال با رعیت و مردم مهربان باش و آغوشت را براى آنها بگشا و با گشاده رویى با آنان برخورد کن و با نرمى با آنان معاشرت بنما و در ملاحظه و نظر کردن و تحیت گفتن با آنان یکسان رفتار کن تا بزرگان طمع در ستم کردن به تو نکنند و ضعیفان از عدل تو مأیوس نشوند.
خبر به آن حضرت رسید که لشکریان معاویه به شهر مرزى انبار حمله کرده و به مال و جان مردم یورش آورده اند و خلخال و دستبند از پا و دست زنان مسلمان و کسانى که در پناه حکومت اسلام هستند، در آورده و پیروزمندانه برگشته اند و کسى در برابر آنها نایستاده است، فرمود: اگر انسان از شنیدن این خبر از غصه دق کند و بمیرد، سزاوار است.[25]
همه ناموس امام هستند و حکومت اسلامى نسبت به همه مسؤولیت دارد، تا جایى که نه تنها زنان معاهد در شهر انبار باید در سایه امن و امان حکومت اسلامى باشند که در شام یا یمامه اگر گرسنه اى باشد، امام مسلمانان هرگز آرام ندارد و براى او قابل تحمل نیست خود سیر باشد و ملتش گرسنه باشند. همه فرزندان و برادران دینى او همانند او انسان و از حقوق انسانى برخوردار هستند:
«فَاِن النّاس صنفان امّا اَخ لَک فِی الدّین اَوْ نظیر لَکَ فی الخلَق».[26]
امنیتى فراگیر در مرزها و شهرها و گستره اسلام و مسؤولیت حکومت و کارگزاران در پاسدارى از مرزها و حقوق انسانى و حقوق شهروندان ضرورى است.
امنیت قضایى
قضا و جایگاه آن در فرهنگ و نظام اسلامى، از پایگاهى رفیع و خداپسندانه و مردمى برخوردار است. اگر حکومت را با قضاوت عادلانه تفسیر کنیم و روح حکومت را در قضاوت به حق و گسترش عدالت در جامعه تعریف نماییم، در فرهنگ انبیا و فرهنگ اسلامى، قضاوت از جایگاه بلندى برخوردار است و قضاوت، به حق کار انبیا است.
در فرهنگ علوى(ع) نیز قضاوت به حق و استفاده از فنون قضایى، امنیت قضات و کارگزاران قضایى و استقلال و امنیت قضایى مردم از مسایل مهم و قابل توجهى است که مراجعه به سیره و سنت آن بزرگوار حاوى درسهاى آموزنده و حکیمانه اى است که چراغ راه امت خواهد بود.
تأکید اسلام بر شرایط قضات و کارگزاران قضایى و عدالت و علم و حکمت و تجربه و رعایت دقیق ضوابط، نشان دهنده عمق و اهمیت این وظیفه سنگین است.
آن بزرگوار در باره رسول اکرم(ص) مى فرماید:
«المعلن الحَقّ بِالْحَقّ»[27] یا «کَلامه الفَصْل و حُکْمه العَدل»[28] و در عبارت دیگر فرمود: «افْضل الخَلْق اقضاهُم بالحقّ»[29] و در مقابل فرمود: «شرّ القضاة منْ جارت اقضیته»[30].
واضح است براى برقرارى امنیت قضایى در دو بُعد امنیت قضاوت و امنیت مردم، شرط اول، وجود نظام قضایى کارآمد و عدالت خواه و قوانین کارآمد و آیین دادرسى راهگشا و کارکنان متعهد و هوشمند و فضاى سالم و عدالت خواه و فرهنگ لازم جهت حمایتهاى قضایى و عدالت خواهى و پرهیز از حاکمیت سلیقه ها و باندها بر دستگاه قضایى و پیشگیرى از وسوسه ها و نفوذیهاى حیله گر و ارتباطات ناسالم و برخورد با مفاسد، از جمله رشوه خوارى و سوء استفاده و فرصت طلبى و حاکمیت روابط بر ضوابط است.
در این باره امام على(ع) در به کارگیرى قضات شریف و بافضیلت و از خانواده هاى توانا و شایسته براى مسؤولیت قضاوت و داراى تیزبینى تأکید مى فرماید:
«ثُمَّ اختر لِلْحُکْم بَیْن النّاس اَفْضل رعیَّتک فی نفسک مِمَّن لا تَضیق بِه الامُور و لا تَمحکه الخُصوم... ؛[31]
براى قضاوت در میان مردم بهترین کارگزارانت را انتخاب کن. از کسانى باشد که امور گوناگون و کارها بر او تنگ نیاید و او را در تنگنا قرار ندهد و برخوردهاى گوناگون و خصمانه طرفهاى درگیر، او را به خشم وا ندارد. کسى که در لغزش خود پاى نمى فشارد و چون حق را شناخت، بازگشت به حق بر او دشوار نخواهد آمد. خویشتن را اسیر طمع و آز نکرده و به فهم سطحى بسنده نمى کند. از آن کسان که در شبهات از همه بیشتر احتیاط مى کنند و در گردآورى ادله و پیروى از دلیل از همه بیشتر پا مى فشارد. کسانى که از مراجعه خصوم کمتر دچار ناشکیبى مى شوند و براى کشف حقایق امور از همه صابرتر و شکیباتر باشند و چون حق براى آنها روشن شد، از همه قاطع ترند. کسانى که ثناخوانى، آنها را دچار خودخواهى نمى کند و با چرب زبانى و فریب، شاهین ترازوشان به کژى میل نمى کند. البته چنین کسانى سخت کمیاب اند.»
این فصل از بیان حکیمانه و سازنده و عدالت گستر و پاسدار حریم حق و عدل، یکى از حساس ترین و کارآمدترین بخشهاى حکومت در جامعه است، که بخش قضاوت و احقاق حقوق مردم و برقرارى نظم و امنیت در جامعه و پاسدارى از حقوق محرومان و ستمدیدگان و مبارزه با زورگویان و ستمگران است.
بدون تردید اساس حکومت زمانى استوار و پایدار خواهد بود که جلوى ظلم و زور و فساد در جامعه گرفته شود و عدالت و امنیت قضایى با قاطعیت در جامعه برقرار گردد.
بدیهى است شرط اول براى تحقق این رسالت، استقرار قانونى و ایجاد دستگاه قضایى سالم و کارآمد براى انجام وظایف محوله است. اساس چنین دستگاهى دو چیز است: قانون و قضات شایسته.
آنچه در سخنان امام(ع) نسبت به منصب قضا و حساسیت حرفه گرانسنگ و الهى قضاوت بیان شده، نشانگر خطیر بودن آن و نقش سرنوشت ساز حاکمان و قاضیان و دادرسان و شاغلان منصب قضا است، که شرایط آنان بدین قرار است:
1ـ از بهترین و برترین اشخاص باشند.
2ـ داراى شرح صدر باشند و اطلاعات لازم براى قضاوت عادلانه را به دست آورند.
3ـ با شهامت اشتباهات خود را بپذیرند و آن را جبران کنند.
4ـ زود به خشم نیایند و در مقابل پافشارى طرفینِ دعوا به احقاق حقشان کنترل خود را از دست ندهند.
5ـ قوى و نیرومند باشند و از قدرتمندان نترسند.
6ـ عزت نفس و همت عالى داشته باشند و اسیر آز نگردند و توسط رشوه دهندگان تطمیع نشوند.
7ـ اهل تحقیق باشند و با آسان گیرى از مسایل نگذرند و بدون کسب اطلاعات به قضاوت نپردازند و با برخورد سطحى و بر اساس اولین شنیده ها حکم صادر نکنند.
8ـ در مواجهه با امور مشتبه و مسایل گنگ و پیچیده، احتیاط و تأمّل را از دست ندهند و در کشف واقعیات بر اساس دلایل و براهین قطعى کنجکاو و مصرّ باشند و در یافتن حق، پافشارى و توانایى و شرح صدر لازم را داشته باشند.
9ـ با طرفین دعوا گشاده رو باشند و بدون ابراز خستگى و ناراحتى به هر کدام از طرفین فرصت سخن گفتن بدهند.
10ـ گرفتار حیله و مکر فریبکاران نشوند و در مقابل تملق و چاپلوسى اراده خود را از دست ندهند.
11ـ از قاطعیت برخوردار باشند و هنگامى که حقیقت را کشف کردند، اجازه ندهند عاملى مانع صدور حکم عادلانه گردد و حکم خود را بدون طرفدارى از یکى و کم لطفى به دیگرى صادر کنند و از هیچ چیز و هیچ کس ملاحظه نکنند، جز عدل و وظیفه.
البته افرادى با چنین مشخصات اندک اند. داشتن قاضى شایسته و صالح براى حکومت توفیق بزرگى است که باید ارزش آن را بداند.
رابطه آزادى و امنیت
آزادى و کرامت انسانها در فرهنگ اسلامى از اساسى ترین و ارزشمندترین حقوق خدادادى است و منشأ رشد و پویایى و عامل حرکت و اقتدار و زمینه ساز شکوفایى استعدادها و سرمایه هاست و در برابر، استبداد و خفقان و محدودیتهاى نامشروع و غیر قانونى، موجب رکود و ضایع شدن سرمایه ها و نابودى نیروهاى خلاق و ضایع شدن استعدادهاى خدادادى است.
آزادى جزء گوهره انسانى و حیات طیبه الهى است. آزادى بزرگترین ارمغانى است که جامعه بشرى همواره طالب و در آرزوى آن بوده است.
در فرهنگ اسلامى و علوى رعایت آزادیهاى مشروع مردم از اصولى ترین مسایل است.
آن بزرگوار فرمود:
«لا تَکُنْ عَبْد غَیْرِک وَ قَد جَعلک الله حُرّاً؛[32]
برده دیگران مباش، در حالى که خداوند تو را آزاد آفریده است.»
اصل مبارزه با استبداد در سرلوحه برنامه هاى حضرت دیده مى شود. تلاش براى ایجاد فضایى امن و آرام و آزاد همراه با کرامت انسانها و رعایت حریمها از ارکان برنامه هاى حضرت است.
روشن است بین آزادى و توطئه، آزادى و بى بند و بارى، آزادى و قانون شکنى، آزادى و شقّ عصاى مسلمانان، آزادى و هرج و مرج و دهها مفهوم و واژه دیگر در تعریف و رفتار تفاوتهاى اساسى وجود دارد. از این رو به یک تعریف جامع و مانع شاید به سادگى امکان دسترسى نباشد و در این رابطه دهها تعریف توسط اندیشوران و صاحب نظران انجام گرفته باشد.
لیکن بدون تردید آزادى را باید با قانون الهى تعریف کرد و ابعاد آن را در چارچوب حفظ حقوق اشخاص و جامعه و پرهیز از افراط و تفریط و اعمال سلیقه و قدرت یک باند و یا یک جریان بر آن و آزادى از قیود تحمیلى و تعصب آمیز دید و تعریف کرد که تعریف بیان حدود آن از جایگاه ارزنده اى برخوردار است.
در معارف اسلامى اصل آزادى پذیرفته شده و جزء خمیرمایه فطرى انسانهاست. بحث اساسى بیشتر بر تحریف و انحراف و توطئه و باندهاى جاه طلب بوده، که آزادى را به خطر مى اندازد یا آن را بر اساس خواستهاى غلط خود تفسیر مى کنند و آزادى را به بند و زنجیر مى کشند یا از آن سوء استفاده مى کنند.
تأکید حضرت(ع) بر مشورت در کارها و رعایت حقوق مردم و رضایت عامه و برخورد با والیان متخلف و خودسر از بهترین شواهد در این باره است.
نکات آموزنده اى که حضرت در زمینه فتنه بنى امیه و عملکرد آنان و خطراتى که آینده دنیاى اسلام را تهدید مى کند، بیان فرموده، شاهد دیگرى بر این موضوع است.
آن بزرگوار مى فرماید:
«انّی الى لقاء الله لمشتاق و حسن ثوابه لمنتظر راج و لکنّى آسى ان یلی امر هذه الامة سفهاؤها و فجّارها فیتخذوا مال الله دولا و عباده خَوَلا و الصّالحین حرباً و الفاسقین حزباً.»[33]
بحث از تسلط نابکاران و سفیهان و نابخردان امت اسلامى و اقدامات و عملکرد تلخ و اسفبار و جبار آنهاست. مى فرماید: با سلطه سفیهان فاسق و فاسقان سفیه و فاجران فاسق بر امت، سرنوشت آن دستخوش دگرگونیهاى وحشتناکى خواهد شد. آنها بیت المال را تیول خود قرار خواهند داد و بندگان خدا را به بردگى خواهند گرفت و آزادى را از مردم سلب خواهند کرد و نسبت به صالحان و شایستگان سر عناد و جنگ در پیش خواهند گرفت و با فاسقان پیوند حزبى و شیطانى برقرار خواهند نمود.
در فرهنگ علوى(ع) اطاعت از حاکمان جبار و سیاستمداران و زورگو، حکم اطاعت از طاغوت را دارد و اطاعت از آنان در حد شرک به خداى بزرگ است:
«مَن اطاعَ جَبّارَاً فقَد عَبَدَه»؛[34] و «من اصغى اِلى ناطِق فَقَد عَبَدَه»؛[35] و «لا دین لِمَن دان بِولایَة امام جائِر».[36]
در میراث گرانسنگ علوى(ع) آزادى با فطرت و سرشت انسانها عجین شده و به هم آمیخته و جزء سرمایه هاى اصلى انسانى و خدادادى است. آزادى ودیعه اى الهى است که در نهان بشر نهاده شده و کسى نمى تواند آن را سلب کند. آزادى حق طبیعى و فطرى و الهى است.
آزادى همان است که خالق منّان به بنى اسرائیل عطا فرمود و ایشان را از استبداد فرعونى نجات بخشید و فرمود:
«اِنَّ فِرْعَون عَلا فِی الاَرْض وَ جَعلَ اهْلها شِیَعاً یَسْتَضْعِفُ طائفةً منهم.»[37]
فرعون در زمین بر مردم برترى جویى کرد و اهل آن را فرقه فرقه ساخت و طائفه اى از آنان را به استضعاف کشید و خداوند اراده حکیمانه اش را بر آزادى انسانها و نجات پرهیزکاران از شرّ فتنه مفسدان و طاغوتیان قرار داد.
در معارف اهل بیت(ع) امنیت فردى و اجتماعى و در حیطه احکام فردى و اجتماعى شریعت و در حدود و حریم تقوا و عدالت اصولى شناخته شده و مورد قبول است. آزادى و امنیت، لازم و ملزوم یکدیگرند و در حکومت عدل غیر قابل تفکیک اند. البته در حکومتهاى جور و طاغوتى معارض یکدیگر و دسترسى به آن غیر قابل وصول است.
آنجا که نظام عدل و حق باشد، آزادى مشروع براى همه پذیرفته شده است و آنجا که نظام جور باشد، به ناچار آزادیهاى مشروع محدود خواهد شد و آزادیهاى فردى و اجتماعى تحت الشعاع وضع ظالمانه اجتماعى و متأثر از نظام حاکم خواهد بود.
نتیجه گیرى
بحث امنیت افراد حکومت و آزادى توأم با امنیت در چارچوب اصول ذیل معنا پیدا مى کند:
الف) رعایت کامل حقوق متقابل والى و مردم
ب) مسؤولیت متقابل والى و مردم
ج) نظارت متقابل والى و مردم
د) مشورت پذیرى
ح) شایسته سالارى
ه…) نصیحت ائمه مسلمین
و) تقوا و عدالت در حاکم اسلامى
ز) تقوا و عدالت در کارگزاران
ح) تعاون بر برّ و تقوا
ط) عدم تعاون بر اثم و عدوان
ى) کرامت انسانها
ک) امر به معروف و نهى از منکر
روشن است اصل آزادى افراد و آزادیهاى اجتماعى با توطئه گرى، شقّ عصاى مسلمانان، تشکیل باندهاى فساد و طغیان، تشکیل گروههاى برانداز، کارشکنى در امر حکومت، تبلیغات مخرّب علیه مصالح امت، اقدامات ضد امنیتِ فردى و اجتماعى هرگز سازگار نیست. گرچه در حکومت علوى(ع) افراد و جریانهاى مخالف آزادى بودند و کسى بر آنها بیعت یا اطاعت از حضرت را تحمیل نکرد، ولى آزادى تا آنگاه بود که دست به اقدامى علیه مردم یا حکومت نزنند.
اما آنگاه که از فضاى ایجاد شده سوء استفاده مى کردند و حرمت ماه رمضان و احکام شریعت اسلامى و حق الله را مى شکستند یا مزاحمت براى مردم ایجاد مى نمودند، دیگر آزاد نبودند. در حقیقت آنها حدود آزادى را نقض کرده بودند.
عناوین و موضوعاتى در نهج البلاغه و فرهنگ علوى(ع) به چشم مى خورد که بهترین مباحث براى نشان دادن حدود آزادیها در فرهنگ و مکتب امام(ع) است.
موضوع فتنه، فتنه شناسى، فتنه گرى، فتنه بنى امیه و خوارج، بدعت هشیارى و مبارزه با فتنه ها و استعاذه به خداوند در فتنه ها، انتخاب رهبران شایسته در برابر امواج توفنده فتنه ها، لزوم بصیرت و تقوا در برابر آن، ریشه یابى فرهنگى و سیاسى و اجتماعى و تأثیر آنها در پیدایش فتنه ها و دهها موضوع دیگر قابل توجه، پژوهش و داراى احکام و تکالیف بوده و چراغ راهنماى جامعه و حاکمیت اسلامى در برابر تحریفها، غوغاسالاریها، بدعتها و فتنه ها در میان امت اسلامى است.
بینش و نگرش حضرت در مواجهه با فتنه ها، نحوه شکل گیرى آن و عوامل و زمینه هاى مختلفى که موجب رشد فتنه مى گردد و آسیبهایى که به بحران و به فتنه هاى ریشه دار تبدیل مى شود، از درسهاى آموزنده و روشنگرى است که شناخت آن براى امت اسلامى ضرورت دارد و هر گونه غفلت خسارتهاى جبران ناپذیرى به بار مى آورد. حضرت مى فرماید:
«امّا بَعْد اَیُّها النّاس فَأنی فقأت عین الفِتْنَة وَ لَمْ یَکُن لیجترء علیها احَد غَیْری بعد أن ماج غیهبها و اشتدّ کلبها؛[38]
اى مردم! این تنها من بودم که چشم فتنه را در آوردم و جز من کسى را جرأت چنین برخوردى نبود، آنگاه که امواج سیاهى هاى آن بالا گرفت و هارى آن سخت شد.»
«و لا تقولن انّی مؤمّر آمر فاطاع فانّ ذلک ادغال فی القلب و منهکة للدّین و تقرّب من الغیر؛[39]
مبادا با خود بگویى مرا فرمانروایى داده اند و فرمان مى دهم و باید بى درنگ اجرا شود! این سیاه کننده دل و ویرانگر دین و عامل نزدیک کننده به انفجارهاى اجتماعى است.»
هرگاه شکوه ویژه فرمانروایى، به نخوت و خودبزرگ بینى دچارت ساخت، در بزرگى ملک خدا و نیرویش ژرف بنگر که چگونه بر تو قدرت دارد و بند بند وجودت بیش از آنچه خود در اختیار دارى، در اختیار اوست.
در فرمان دیگر به استاندار خود نوشت:
«استعمل العدل و احذر العسف و الحیف، فان العسف یعود بالجلاء و الحیف یدعو الى السیف؛[40]
نسبت به مردم عدل و انصاف را به کار بند و از زورگویى، تجاوز و خشونت، بى عدالتى، انحراف از حق و بیراهه رفتن و حیف و میل پرهیز کن. چون شدت و خشونت موجب کوچ کردن و مهاجرت مى شود و حیف و میل و تجاوز به حقوق مردم، آنان را وادار مى کند دست به اسلحه ببرند.»
این سخن حکیمانه درس بزرگى براى زمامداران و حکّام است. آنها باید مبناى کار خود را بر عدالت و حق محورى بگذارند و از زورگویى و تجاوز به حقوق مردم و نیز از حیف و میل کردن برحذر باشند، زیرا مردم براى احقاق حقوق خود دست به شمشیر خواهند برد و انقلاب خواهند کرد.
براى پیشگیرى از شورش و قیام مردم باید از این قبیل درسها آموخت. در این کلام آموزنده بر یک امر مثبت یعنى برقرارى عدالت تأکید شده و از دو امر سلبى یعنى خشونت و بى عدالتى نهى شده است.
انسان فطرتاً آزاد آفریده شده و آزادى گوهره وجود وى را تشکیل مى دهد. آزادى، زمینه رشد و تکامل جوامع بشرى را پدید مى آورد. در فضاى آزاد و کرامت استعدادها شکوفا مى شود و نیروها رشد نموده، خلاقیتها و نوآوریها زنده مى گردد. و راه براى پیشرفت و اقتدار جامعه فراهم خواهد شد و روابط اجتماعى پایدار و استوار خواهد بود. در فضاى خفقان و استبداد استعدادها مى میرد و نشاط و تحرک از بین مى رود. اساس در تعریف آزادى و استفاده مطلوب از آن است و قطعاً بدون امنیت و سلامت محیط و حاکمیت قانون و عدالت امکان برقرارى و ایجاد محیطى آزاد فراهم نخواهد شد.
اسلام پدیدآورنده آزادى و مدافع و پاسدار آن است و آزادى در چارچوب اسلام تعریف مى شود و حریم آن و امنیت با حریم فرهنگ و احکام و سلامت جامعه اسلامى و پاسدارى از حدود اسلامى قابل تفسیر است.
آنچه در فرهنگ علوى(ع) مشهود است، تأکید بر آزادیهاى مشروع در زمینه هاى فکرى، سیاسى، اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى است.
در مورد آزادیهاى سیاسى تا آنجا که به باند و گروه ختم نشود و توطئه نکنند و فساد و محاربه نباشد، از نظر حضرت، مزاحمتى براى آنان ایجاد نمى شود.
اما در صورتى که به توطئه گرى و کارشکنى و اقدامات ضد امنیتى و ایجاد تفرقه مى پرداختند یا آتش بیار معرکه براى بیگانگان بودند و از حوزه هاى دینى و مراکز اجتماعى به عنوان پایگاه و حوزه نفوذ دشمنان استفاده مى کردند و مانند مسجد ضرار در برابر حیات و حرکت جامعه اسلامى مى ایستادند، دیگر جاى اغماض و عفو و رحمت اسلامى نبود.
تاریخ مبارزات حضرت با ناکثین و قاسطین و مارقین گویاى این حقیقت است. حضرت در آغاز تلاش کردند نصیحت نموده و درگیر نشوند و با شرح صدر این معنا را پى گرفتند، اما آنجا که نصایح حکیمانه آن بزرگوار اثر نکرد، با قدرت اقدام نمودند و چشم فتنه را در آوردند.
واژه استبداد که امروز در فرهنگ دینى و سیاسى ما یک مفهوم شناخته شده است، ریشه در سخنان ارزشمند على و زهرا(ع) و سیدالشهداء(ع) و اهل بیت(ع) دارد. فاطمه(س) فرمود:
«و هرج شامل و استبداد من الظالمین یدع فیئکم زهیداً و جمعکم حصیدا؛[41]
هشدار که هرج و مرج فراگیر و استبداد ستمگران که بیت المال شما را به صورت خاصه توزیع خواهند کرد و اجتماع و وحدت شما را درو خواهند نمود».
نتیجه سلطه حاکمان بى مروّت و ستمگر جز بى نظمى و استبداد نخواهد بود که بیت المال را در اختیار هر کس خواستند قرار مى دهند و اجتماع جامعه اسلامى را شقّه شقّه مى کنند.
و این سخنان هدایتگر على(ع) است که مى فرماید:
«من استبدّ برأیه هلک و من شاور الرجال شارکهم فی عقولهم؛[42]
هر کسى در رأى و نظر خود استبداد بورزد، هلاک خواهد شد، و هر کسى با رجال مشورت نماید، در عقول آنان شریک خواهد بود».
امنیت و رسانه هاى ارتباط جمعى
در فرهنگ اسلامى نقش رسانه ها نقش هدایتگرى، تعلیم و تربیت، اطلاع رسانى، پاسدارى از ارزشها و کرامتهاى اسلامى و انسانى و حفظ هویت و استقلال امت اسلامى و مقابله با توطئه هاست.
رسانه هاى مکتوب باید در جهت و مدار یاد شده حرکت نمایند. براى تحقق اهداف یاد شده باید دست اندرکاران از شایستگى و لیاقت لازم برخوردار باشند و بر باورهاى دینى پاى بفشرند و پاسدار هویت اسلامى و حافظ حقوق مردم باشند و در جهت عدالت و آزادى و کرامت و منزلت اجتماعى انسان حرکت کنند.
در فرهنگ اسلامى رسانه ها باید تکیه گاه مردم و مایه امید و پاسدار ارزشها و حقوق اسلام و مردم باشند و موجب آگاهى و معرفت و بیدارى و بصیرت گردند و چراغ هدایت و عامل وحدت باشند و اعتماد به نفس را تقویت کنند و اعتمادسازى کنند و نقاط ضعف دشمنان را برملا کنند و مایه دلگرمى دوستان و دلسردى و ضعف دشمنان گردند و در برابر حمله دشمنان دفاع و بلکه حمله کنند.
از منابع اسلامى و قرآنى دو مطلب در این باره استفاده مى شود:
1ـ عملیات تحکیمى براى تقویت جبهه خودى.
2ـ عملیات تخریبى براى تضعیف جبهه دشمنان.
در بخش اول دو موضوع مهم در فرهنگ اسلامى قابل توجه است:
الف) اصل ارتباط
ب) محتواى ارتباط
قرآن بر اصل ارتباط، همدلى، تعاون، اعتصام به حبل الله، تواصى به حق و صبر، توصیه مى کند.
محتواى این ارتباط و تعاون در فرهنگ اسلامى بر توحیدمحورى، اخلاق و معنویات، تقوا و عدالت، استقلال و آزادى، امامت و ولایت الهى، اخلاص و اعتماد به نفس و توحیدکلمه و کلمه توحید استوار است. قرآن در این باره درسهاى ارزنده و عبرت آموز به امت اسلامى مى دهد.
اطلاعات و امنیت
نقش اطلاعات در هر جامعه اى تعیین کننده و روشنگر است. چنانچه یک ملت یا حکومتى از دستگاه اطلاعاتى کارآمد و موفق و مردمى برخوردار باشد، مى تواند بسیارى از توطئه ها، تهدیدها و بحرانها را پیشگیرى نماید و اجازه ندهد در اثر نفوذ و وسوسه دشمنان، اعتماد عمومى سلب گردد یا جامعه دچار نابسامانى و آشفتگى شود یا راه براى نفوذ و توطئه دشمنان هموار گردد. چنانچه حصارهاى اطلاعاتى و امنیتى یک ملت و حکومت ضربه بخورد، راه براى دشمنان وحدت و استقلال جامعه باز مى گردد و نیروهاى فتنه گر مى توانند با جوّسازى و تشنج آفرینى بستر را براى اهداف خود و سلطه ایادى شیطانى آماده سازند.
اطلاعات، کیفیت آن، سازمان مربوط، نیروهاى فعال، حوزه هاى کارى، مقابله با تهدیدات و نفوذیها و سازمانهاى جاسوسى، هشیارى در برابر عملیات روانى دشمن، آگاهى در مورد تهاجم فرهنگى و ارتباطى دشمن، از حساس ترین و مهمترین مسایل مربوط به امنیت، استقلال، حفظ هویت و شخصیت امت اسلامى و تأمین منافع و مصالح و امنیت ملى است.
در اینجا چند جمله نورانى از امیرالمؤمنین(ع) براى تنویر افکار عمومى ذکر مى شود:
1ـ یستدلّ على العاقل باربع، الحزم و الاستظهار و قلّة الاغترار و تحصین الاسرار؛[43]
شخص عاقل به چهار خصلت شناخته مى شود:
ـ حزم و دوراندیشى در کارها،
ـ پیگیرى اوضاع و امور،
ـ کم فریب خوردن و مغرور نشدن،
ـ حفظ و صیانت اسرار.
2ـ مَن لَم یَتحرّز مِن المکائد قبل وقوعها لم ینَفعَه الاسف عند هجومها؛[44]
هر که به موقع از حیله هاى دشمن خود را حفظ نکند، تأسف او در هنگام تاخت و تاز دشمن نفعى نخواهد داشت.
3ـ رَأس الحِکْمة تجنّب الخُدَع؛[45]
بالاترین مراتب حکمت، پرهیز از حیله ها و خدعه هاست.
4ـ انّ اخا الحرب اَلارق؛[46]
برادر و کارآزموده جنگ، بیدارى است.
5ـ من لم یستظهر بالیقظة لم ینتفع بالحفظة؛[47]
هر که از هشیارى بهره اى نداشته باشد، نگاهبان فایده اى به حال او نخواهد داشت.
6ـ کن للعدوّ المکاتم اشدّ حذراً منک للعدوّ المبارز؛[48]
از دشمنى که عداوت خود را پنهان مى کند، بیشتر احتیاط کن، تا دشمنى که آشکارا دشمنى مى کند.
________________________________________
پى نوشت ها:
1 ـ نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 40.
2 ـ رعد (13)، آیه 28.
3 ـ قریش (106)، آیه 2.
4 ـ نور (24)، آیه 55.
5 ـ مائده (5)، آیه 54.
6 ـ همان، آیه 52.
7 ـ نساء (4)، آیه 71.
8 ـ انفال (8)، آیه 60.
9 ـ مائده (5)، آیه 33.
10 ـ حجرات (49)، آیه 9.
11 ـ انعام (6)، آیه 82 .
12 ـ رعد (13)، آیه 28.
13 ـ بحارالانوار، ج81، ص 170.
14 ـ نهج البلاغه صبحى صالح، خطبه 147.
15 ـ همان، خطبه 220.
16 ـ همان، حکمت 388.
17 ـ همان، حکمت 319.
18 ـ همان، نامه 53.
19 ـ همان، خطبه 192.
20 ـ همان، خطبه 131.
21 ـ همان، نامه 47.
22 ـ همان، خطبه 216.
23 ـ همان، خطبه 172.
24 ـ همان، نامه 46.
25 ـ همان، خطبه 27.
26 ـ همان، نامه 53.
27 ـ همان، خطبه 72.
28 ـ همان، خطبه 94.
29 ـ عبدالواحد آمدى، غرر الحکم و درر الکلم، چاپ دوم، قم، دارالکتاب الاسلامى، ص214.
30 ـ همان، ص410.
31 ـ همان، ص194؛ نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 53.
32 ـ نهج البلاغه، نامه 31.
33 ـ همان، نامه 62.
34 ـ بحارالانوار، ج23، ص361.
35 ـ همان، ج2، ص94.
36 ـ همان، ج23، ص322.
37 ـ قصص (28)، آیه 4.
38 ـ نهج البلاغه، خطبه 93.
39 ـ همان، نامه 53.
40 ـ همان، حکمت 476.
41 ـ بحارالانوار، ج43، ص158.
42 ـ نهج البلاغه، حکمت 161.
43 ـ غررالحکم و دررالکلم، ج2، ص 107 و 799 و ج1، ص412.
44 ـ همان، ص652.
45 ـ همان، ص377.
46 ـ بحارالانوار، ج33، ص596.
47 ـ غررالحکم، ج2، ص702.
48 ـ ابن ابى الحدى، شرح نهج البلاغه، ج20، ص311.